مدیریت دینی و چالشهای اجتماعی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جامعه دینی، همچون سایر جامعه ها و بلکه به دلیل اهمیت آن بیشتر از سایر جامعهها به وسیله عوامل داخلی و بیرونی در معرض آسیب و آفاتی قرار می گیرد که همین آسیبها و آفات میتواند موجودیت و اساس جامعه دینی را در معرض انهدام و نابودی قرار دهد.
این نکته و مسئله اساسی، از جمله مسائل عمدهای است که در کلمات و بیانات علی علیهالسلام در موارد فراوانی مطرح شده و آن حضرت به این موضوع اهتمام جدی داشتهاند.
فقدان بصیرت
یکی از اموری که فقدان آن از نظر علی علیهالسلام سبب آسیب دیدگی جامعه می شود، بصیرت است. بصیرت، یک مفهوم قرآنی دارد که به معنای بینایی و روشنبینی است که اگر بخواهیم به آن، قدری معنای انتزاعیتری بدهیم، باید بگوییم، بینش.
بصیرت با این مفهوم، نکته اساسی و مبنایی در دینداری است، بسا دیندارانی که متعبد، مؤمن و زاهدند و بر خود سخت میگیرند، اما فاقد بصیرتند. نداشتن بصیرت سبب آسیب دیدن خود و آسیب رساندن به جامعه میشود و قرآن مجید از مومنان، ایمان همراه با بصیرت را طلب می کند. «قل هذه سبیلی ادعوا الی اللّه علی بصیره انا و من اتّبعنی» یعنی ای پیامبر، بگو راه من این است، شما و خودم و هر کس را که از من پیروی می کند، براساس بینش و بصیرت، به این راه دعوت می کنم
مقصود از بصیرت، توانایی نفوذ در معنا، حوادث و وقایع است. ظاهربین نبودن و به لفظ اکتفا نکردن است. مردمی که در رکاب علی شمشیر میزدند، وقتی دیدند در سپاه معاویه، قرآنها بر سر نیزه رفت، دچار تردید شده و شمشیرها را در غلاف کردند و جنگ را متوقف نمودند و هر چه علی فرمود قرآن ناطق منم، نپذیرفتند و تا چشمشان به ظاهر قرآن افتاد، دچار تردید شدند، متدینان بی بصیرتی بودند که نطفه اولیه خوارج را همینها تشکیل دادند و علی علیهالسلام به دست همینها به شهادت رسید، پس بصیرت داشتن و روشن بین بودن نعمتی بزرگ است.
نمی خواهم بگویم بصیرت داشتن و روشن بین بودن، معادل روشنفکری است، ولی می خواهم بگویم، میان این دومفهوم، یک ارتباطی هم هست، مادر روشنفکری طالب روشنایی هستیم، تا در پرتو آن ببینیم، در بصیرت هم طالب بینایی هستیم تا در پرتو آن ببینیم. البته روشنفکری که امروزه به کار می بریم یک مفهوم اجتماعی، تاریخی، فرهنگی و سیاسی است و خاص دوران ما است که البته زادگاهی غربی دارد و متعلق به دنیای جدید است. اجمالا میخواهم بگویم قبل از اینکه کلمه روشنفکری وارد فرهنگ ما بشود در متن قرآن و احادیث، یک اصطلاح دیگری از آن خودمان است و آن بصیرت است با بصیرت بودن، تقاضای قرآنی و اسلامی است از همه مسلمانان.
امیر المؤمنین، در خطبه 152 نهج البلاغه در تعریف بصیرت می فرماید «فانما البصیر من سمع فتفکر»بصیر کسی است که سخنی را که می شنود، تفکر می کند «و نظر فابصر»، نگاه می کند و می بیند، چون هنر نگاه کردن و هنر دیدن فنّی است که از هر کسی بر نمی آید. «وانتفع بالعبرة» و از عبرتها سود می جوید،«ثم سلک جددا واضحا.»آنگاه در راههای روشن قدم می گذارد و آن را طی می کند، «یتخبب فیه الصّرعة فی المهاوی و الضلال فی المغاوی»، فرد بصیر در این راههای روشن که قرار گرفت از پرتگاهها و لغزشگاهها و از افتادن در کوره راهها مصون می ماند و خود را حفظ می نماید. «ولایعین علی نفسه الغواة، بتعسف فی حق، او تحریف فی نطق، او تخوف من صدقٍ»، از انسانهای گمراه برای خودش یاری نمی گیرد که حقی را پایمان نموده و سخن حقی را تحریف کند یا از ترس بیان حقیقت، به سوی آن نشتابد.
آن حضرت در جای دیگر، درباره مسلمانان پاکدل و سختکوشی که در رکاب پیامبر می جنگیدند می فرمایند: «لن یمنوا علی الله با الصبر»، آنان اهل پایداری بودند، اما هیچ وقت به خاطر این پایداری بر خدا منت نمیگذاشتند و نمیگفتند ما چنین وچنان کردیم و خود را طلب کار بدانند. «و لم یستعظموا بذل انفسهم فی حق»در راه حق جانفشانی کرده بودند ولی این کار را با تواضعی که داشتند و خود را در مقابل خدا حقیر میدانستند، بزرگ نمی شمردند. «حتی اذا وافق واردالقضاء انقطاع مدة البلاء»، این روش را ادامه می دادند تا مدت امتحان و آزمایش و سختی به پایان می رسید.
آنگاه حضرت یکی دیگر از ویژگیهای آنان را ذکر می فرماید که شاهد بحث بنده هم همین فرمایش امام است که فرمود: «وحملوا بصائرهم علی اسیافهم»، اینها کسانی بودند که بصیرتهایشان را بر شمشیرهایشان حمل میکردند. تعبیر بسیار زیبایی است اینکه کسی شمشیرش چشم داشته باشد، یعنی کورکورانه شمشیر نزند و بیحساب نجنگد و بفهمد چه میکند. مسلمانان صدر اسلام، اهل جهاد و مبارزه بودند، میکشتند و کشته میشدند، قدم در راه مبارزه مینهادند، اما با بصیرت «و دانوا بامرواعظهم لربهم»، و با فرمان نصحیت گر خودشان (پیامبر) به پروردگارشان نزدیکی می جستند.
فتنهگری در جامعه
یکی از آسیبهای دیگری که میتوان بر جامعه دینی وارد شود، انجام و وقوع فتنهگری است. فتنه ترکیبی است از گرفتاری، آزمایش شدن در عرصهها و صحنههای اجتماعی و اجمالاً به حوادث مبهم و شبهه ناک و پیچیده اجتماعی که ابعاد وسیعی دارد و باعث حیرت افراد می شود گفته می شود.
علی علیهالسلام ، در نهج البلاغه با شیوه ای کاملاً عقلانی و منطقی به تفسیر و معرفی فتنه پرداخته و در خطبه 50 می فرماید: «انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع»، زادگاه و آغاز فتنه، هواهای نفسانی است که مورد تبعیت قرار میگیرد و احکام بدعت گونهای است که گذاشته میشود. «یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجال رجالاً علی غیر دین الله، فلوان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین»، در فتنهها با کتاب خدا مخالفت میشود و مردانی افراد دیگر را کمک میکنند و به همدیگر به غیر دین خدا مرتبط میشوند. اگر باطل از آمیختگیاش با حق خارج شود، بر حق خواهان پوشیدگی در باطل بودن باطل پیش نمی آید.
«ولوان الحق خلص من لبس الباطل، انقطعت عنه السن المعاندین»، اگر حق از اینکه برروی آن باطل پوشانده شود درآید، زبان افراد معاند از او کوتاه خواهد شد.
«ولکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان، فهنا لک یستولی الشیطان علی اولیائه و ینجوا الذین سبقت لهم من الله الحسنی»، لکن از باطل، بخشی و از حق هم بخشی گرفته شده و به هم در می آمیزند و در اینجا است که شیطان بر دوستان خودش استیلا مییابد و نجات مییابند کسانی که قبلاً درباره آنها نیکیشده و راهشان به نور حقیفت روشن شده است.در خطبه 92 می فرماید : «ان الفتن اذا اقبلت شبّهت»، هنگامی که فتنهها میآیند، شبهه بر میانگیزند و قابل تشخیص نیستند و به همین جهت، فتنه های اجتماعی گمراهگرند.
ما می توانیم حوادث اجتماعی را به عنوان مصادیقی از فتنه در نظر بیاوریم، خیلی وقتها چیزی اتفاق می افتد که نمیدانیم چیست، پنج سال بعد معلوم میشود که داستان چیست، مثلاً حالا میگوییم که روی کار آمدن رضا خان در ایران در اثر دخالت انگلیسیها بود و سفارت انگلستان چنین کرد، تاریخ آن را مفصل نوشتهاند، روز به روزهم تحقیق میشود. نباید گمان کرد که روزی که این قضیه اتفاق افتاده همین طوری بوده است، بلکه امروز قضیه و ابعاد آن روشن شده است. فتنه یک چنین حالتی دارد.
اختلافات اجتماعی
یکی دیگر از آسیبهای بزرگ جامعه دینی، وجوداختلافات اجتماعی است و علی علیهالسلام اختلاف و تفرقه را از جمله آسیبهای جامعه دینی میشمارد، خطبه قاصعه آن حضرت طولانی و معروف است که در آن، حضرت بارها مردم رابه عبرت گرفتن از سرنوشت اقوام پیشین دعوت نموده و از جمله میفرماید: «واحذروا مانزل بالامم قبلکم من المثلات بسوء الافعال»، بر حذر باشید و ببینید ملتهایی که قبل از شما بودند چه بلاهایی در اثر افعال بد بر سرشان آمده. «و ذمیم الاعمال، فتذکروا فی الخیر و الشر احوالهم و احذروا ان تکونوا امثالهم فاذا تفکرتم فی تفاوت حالیهم فالزمواکل امر لزمت العزة به حالهم و زاحت الاعداء له عنهم و مدة العافیه فیه بهم و انقادت النعمة له معهم و وصلت الکرامة علیه حبلهم»، ببینید که بر اثر کارهای ناپسند چه کشیدهاند. پس پند بگیرید در خوبیها و بدیها از حالات آنها و برحذر باشید که همچون آنان شوید، پس اگر در تفاوت حالات و خوبیها و بدیهای آنان اندیشه نمودید و پند گرفتید، اموری را که عامل عزت هستند انتخاب نموده و از امور خلاف آن حذر کنید، از اینکه در دام کجیهای مشابه آنان گرفتار آیید و به آنچه که باعث عزت آنها شده عمل کنید و از جمله «احذروا من الاجتناب للفرقة»، یکی از آن چیزها که باید مراقب بوده و رعایت کنید اجتناب از تفرقه است. « و اللزومللالفة»، و ضرورت دارد که پیوند و اتحاد و مهربانی را در بین خودتان ایجاد کنید و تأکید و سفارش بر این موضوع بنمایید.
«واجتنبوا کلّ امر کسر فقرتهم و او هن مونتهم...»، بپرهیزید از هر کاری که ستون فقرات آنها را شکست و پایداریشان را از بین برد. آن امور عبارت بودند از: «من تضاغن القلوب»، کینه ورزی دردلها، «وتشاحن الصدور» و بخل ورزیدن سینهها، «و تدابرالنفوس» و دوری جستن از یکدیگر، «و تخاذل الایدی» و تضعیف همدیگر، حضرت میفرماید اینها را ببینید و عبرت بگیرید.
ترک امر به معروف
و نهی از منکر
علی علیهالسلام در نهج البلاغه، فقدان امر به معروف و نهی از منکر را از آسیبهای جامعه دینی میداند که خود آن منشأ آسیبهای فراوان دیگری می شود.
در نامه 47 (وصیت آن حضرت به امام حسن و امام حسین علیهما السلام) می فرماید: «لاتترکوا الامر بالامعروف و النهی عن المنکر فیولّی علیکم اشرار کم»، شما فرزندانم را سفارش می کنم که امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که اگر ترکش بکنید، اشرار بر شما مسلط می شوند.
«ثم تدعون فلایستجاب لکم» در آن صورت دعا میکنید ولی اجابت نمیشود.
منظور این است که حکومت به دست بدان میافتد وهر چه دعا بکنید فایدهای ندارد اما اگر امر به معروف و نهی از منکر بکنید، خداوند دعای شما را مستجاب میکند و امداد غیبی خداوند شامل حال شما میشود، مثل اوایل انقلاب که مردم خالصانه به میدان آمدند و خداوند در دل دشمنان رعب انداخت ومردم به پیروزی رسیدند، اما چه وقتی این امر محقق می شود؟ هنگامی که ما وظیفه خودمان را انجام داده باشیم اما اگر در موقعیتی که باید امر به معروف ونهی از منکر بکنیم، کناره گیری بکنیم و عافیت طلبی را پیشه کنیم و در واقع تماشاچی صحنههای زشت در جامعه باشیم، آنگاه است که اوضاع برگشت نموده و بدان مسلط می شوند و در این صورت، دیگر طبیعی است که دعا کردن فایده ای ندارد، چون دعا شرایطی دارد که یکی از شرایط آن، ورود در صحنه برای از بین بردن ناهنجاریها است.
آن حضرت، در یکی از سخنان ارزنده وکوتاه خودشان، امر به معروف و نهی از منکر را درجه بندی می کند و می فرماید، گاهی انسان منکر بدی است و از بدیها متنفر است هم با دست، هم با زبان و هم با قلبش که این بالاترین درجه است. گاهی با زبان مخالفت می کند، قلبا هم مخالف است اما اقدام عملی انجام نمی دهد، این درجه پایینتری است. گاهی هم، نه اقدام عملی می کند و نه با زبان به مخالفت می پردازد، اما دردل منکر را نمی پذیرد و آن را انکار می نماید، این فرد دو شرط را کنار گذاشته و حداقل یکی را رعایت می کند و آن مخالفت قلبی است. اما گاهی هم فردی است که هیچیک از اینها را ندارد «و منهم تارک لانکار المنکر بلسانه و قلبه ویده»، عدهای انکار منکر را هم در زبان، هم در دل و هم در عمل رها کردهاند، هنگامی که فساد و فتنه و خلافی را میبینند، نه خود جلوگیری میکنند و نه بازبانشان دیگران را آگاه میکنند و نه در دلشان مخالفتی برانگیخته میشود، حضرت میفرماید: «فذلک میّت الاحیاء»، چنین آدمی مرده زندهها است و بعد میفرماید: «و ما اعمال البرّ کلّها و الجهاد فی سبیل الله عند الامر باالمعروف و النهی عن المنکر الّا کنفثة فی بحرلّجّی»، همه کارهای نیک و جهاد در راه خدا در مقایسه با امر به معروف و نهی از منکر، مثل حبابی است یا یک موج کوچکی است بر روی دریای شناور. این حرف خیلی مهم است، ما می توانیم بینش و دینشناسی خودمان را با بینش و دینشناسی امیرالمؤمنین، مقایسه کنیم؟
آیا ما واقعا مانند علی فکر می کنیم؟ امر به معروف و نهی از منکر در نزد ما واقعا از چنین جایگاه و منزلتی برخوردار است؟ قطعا اینگونه نیستیم و ما از صراط علوی، خیلی دور افتادهایم.
یکی ازالقاب برجسته امام علی علیهالسلام میزان الاعمال است، یعنی علی عملش معیار سنجش اعمال است و اعمال ما را باید با علی سنجید. ببینیم آیا وزنی که امر به معروف در بینش ما دارد، در بینش امام علی هم همان وزن را دارد؟
متاسفانه این مسأله در بینش اجتماعی ما و در ترازوی فکر ما خیلی سبک است، اما امیرالمؤمنین میفرماید: در این ترازویی که در دست من است، اگر همه اعمال نیک را و بالاترین عمل نیک را که جهاد در راه خدا است، بگذارید در یک کفه تراز، کفه امر به معروف و نهی از منکر سنگین تر است و به قول حافظ « چوشبنمی است که بر بحر میزند رقمی».
«و ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر لایقربان من اجل و لاینقصان من رزق»، نباید فکر کنید که امر به معروف و نهی از منکر، اجلتان را نزدیک میکند و یا روزی شما را کاهش می دهد. نه هرگز چنین نیست
سپس می فرماید: «و افضل من ذالک کله کلمه عدل عند امام جائر»، از همه امر به معروفها و نهی از منکرها بالاتر، گفتن سخن عدل است نزد حاکم ظالم و ستمگر.
دنیا طلبی
از آسیبهای دیگری که جامعه دینی را آسیب زده می کند، دنیا طلبی است. علی علیهالسلام در این باره میفرماید:
«لایترک النّاس شیئا من امر دینهم لاستصلاح دنیاهم الاّ فتح الله علیهم ماهو اضرّمنه.»، هر وقت مردم چیزی از دینشان را کنار بگذارند، به خیال اینکه به این ترتیب دنیایشان بهتر میشود، خداوند، بلایی برایشان پیش میآورد که ضرری که میبینند خیلی بدتر است. یعنی اگر شما دستور خدایی را ترک کردید، این کار، موجب اصلاح که نمی شود هیچ، ضرر بیشتری هم عاید جامعه میشود. خلاصه آنکه اگر دین را به دنیا بفروشند همه آسیبها و ضربهها بر جامعه دینی وارد خواهد شد.
حقوق متقابل حاکم و مردم
یکی از مهمترین نکته هایی که در کلمات امام علی (ع ) خود را نشان می دهد، وظایفی است که میان حاکمان و توده های اجتماعی وجود دارد.
امیرالمؤمنین در خطبه 207 نهجالبلاغه توصیف دقیقی را از مشروعیت حکومت ارائه فرمودهاند و در همین خصوص به بیان روابط متقابل حاکمان و مردم اشاره کرده اند.
«اما بعد فقد جعل الله سبحانه لی علیکم حقا بولایة امر کم و لکم علیّ من الحق مثل الذی لی علیکم»، خداوند به من یک حقی داده و شما هم همان حق را به گردن من دارید که من به شما دارم. در معارف دینی حقوق دولت و ملت حقوقی متقابل است، اگر دولت و ملت این حقوق متقابل را رعایت نکنند به جامعه دینی آسیب وارد میکنند آسیبی که ضربههای جبران ناپذیری را بر پیکر جامعه وارد میسازد.
آن حضرت، آسیبهایی راکه از این ناحیه میتواند بر پیکر جامعه وارد شود بیان می کند، «و اعظم ماافترض الله سبحانه من تلک الحقوق، حق الوالی علی الرّعیة و حق الرّعیة علی الوالی»، حقوق متقابل بین ملت و دولت، از همه حقهایی که افراد یا گروههای مردم نسبت به همدیگر دارند، بالاتر است.
«فریضه فرضها الله سبحانه لکلّ علی کلّ»، این حقوق را خداوند به گردن دو طرف نهاده. «وجعلها نظاما لالفتهم»، این حقوق متقابل در واقع سامان بخش پیوند آنها است. و عزا لدینهم»، باعث نیرو و عزت یافتن دین و مذهب و شریعت آنان است.
«فلیست تصلح الرّعیة الاّ بصلاح الولاة و لاتصلح الولاة الا باستقامة الرّعیة»، این گونه است که هر گاه حاکمان صالح شدند، مردم نیز صالح می شوند و حاکمانهنگامی صالح میشوند که مردم استقامت داشته باشند. منظور از استقامت فقط پایداری نیست، چون ممکن است مردم بر خطا باشند ولجاجت هم بکنند و پایدار هم باشند. در حالی که استقامت یعنی بر صراط مستقیم بودن، اما هر پایداری هم پایداری برحق و حقیقت نیست. پس استقامت رعیت همان پایداریشان در مسیر استوار حق و حقیقت است که سبب صلاح والیان می شود.
«فاذا ادّت الرّعیة الی الوالی حقّه و ادّا الیها حقها، عزّ الحق بینهم»، اگر این حقوق را رعیت در حق والی و والی هم در حق رعیت، رعایت نموده و به مورد اجرا و عمل گذاشت، در این صورت است که حق، عزت می یابد و سربلند می گردد و حق از جایگاه و منزلت و ارجمندی در نظر دیگران بر خوردار خواهد گردید.
این نکته و مسئله اساسی، از جمله مسائل عمدهای است که در کلمات و بیانات علی علیهالسلام در موارد فراوانی مطرح شده و آن حضرت به این موضوع اهتمام جدی داشتهاند.
فقدان بصیرت
یکی از اموری که فقدان آن از نظر علی علیهالسلام سبب آسیب دیدگی جامعه می شود، بصیرت است. بصیرت، یک مفهوم قرآنی دارد که به معنای بینایی و روشنبینی است که اگر بخواهیم به آن، قدری معنای انتزاعیتری بدهیم، باید بگوییم، بینش.
بصیرت با این مفهوم، نکته اساسی و مبنایی در دینداری است، بسا دیندارانی که متعبد، مؤمن و زاهدند و بر خود سخت میگیرند، اما فاقد بصیرتند. نداشتن بصیرت سبب آسیب دیدن خود و آسیب رساندن به جامعه میشود و قرآن مجید از مومنان، ایمان همراه با بصیرت را طلب می کند. «قل هذه سبیلی ادعوا الی اللّه علی بصیره انا و من اتّبعنی» یعنی ای پیامبر، بگو راه من این است، شما و خودم و هر کس را که از من پیروی می کند، براساس بینش و بصیرت، به این راه دعوت می کنم
مقصود از بصیرت، توانایی نفوذ در معنا، حوادث و وقایع است. ظاهربین نبودن و به لفظ اکتفا نکردن است. مردمی که در رکاب علی شمشیر میزدند، وقتی دیدند در سپاه معاویه، قرآنها بر سر نیزه رفت، دچار تردید شده و شمشیرها را در غلاف کردند و جنگ را متوقف نمودند و هر چه علی فرمود قرآن ناطق منم، نپذیرفتند و تا چشمشان به ظاهر قرآن افتاد، دچار تردید شدند، متدینان بی بصیرتی بودند که نطفه اولیه خوارج را همینها تشکیل دادند و علی علیهالسلام به دست همینها به شهادت رسید، پس بصیرت داشتن و روشن بین بودن نعمتی بزرگ است.
نمی خواهم بگویم بصیرت داشتن و روشن بین بودن، معادل روشنفکری است، ولی می خواهم بگویم، میان این دومفهوم، یک ارتباطی هم هست، مادر روشنفکری طالب روشنایی هستیم، تا در پرتو آن ببینیم، در بصیرت هم طالب بینایی هستیم تا در پرتو آن ببینیم. البته روشنفکری که امروزه به کار می بریم یک مفهوم اجتماعی، تاریخی، فرهنگی و سیاسی است و خاص دوران ما است که البته زادگاهی غربی دارد و متعلق به دنیای جدید است. اجمالا میخواهم بگویم قبل از اینکه کلمه روشنفکری وارد فرهنگ ما بشود در متن قرآن و احادیث، یک اصطلاح دیگری از آن خودمان است و آن بصیرت است با بصیرت بودن، تقاضای قرآنی و اسلامی است از همه مسلمانان.
امیر المؤمنین، در خطبه 152 نهج البلاغه در تعریف بصیرت می فرماید «فانما البصیر من سمع فتفکر»بصیر کسی است که سخنی را که می شنود، تفکر می کند «و نظر فابصر»، نگاه می کند و می بیند، چون هنر نگاه کردن و هنر دیدن فنّی است که از هر کسی بر نمی آید. «وانتفع بالعبرة» و از عبرتها سود می جوید،«ثم سلک جددا واضحا.»آنگاه در راههای روشن قدم می گذارد و آن را طی می کند، «یتخبب فیه الصّرعة فی المهاوی و الضلال فی المغاوی»، فرد بصیر در این راههای روشن که قرار گرفت از پرتگاهها و لغزشگاهها و از افتادن در کوره راهها مصون می ماند و خود را حفظ می نماید. «ولایعین علی نفسه الغواة، بتعسف فی حق، او تحریف فی نطق، او تخوف من صدقٍ»، از انسانهای گمراه برای خودش یاری نمی گیرد که حقی را پایمان نموده و سخن حقی را تحریف کند یا از ترس بیان حقیقت، به سوی آن نشتابد.
آن حضرت در جای دیگر، درباره مسلمانان پاکدل و سختکوشی که در رکاب پیامبر می جنگیدند می فرمایند: «لن یمنوا علی الله با الصبر»، آنان اهل پایداری بودند، اما هیچ وقت به خاطر این پایداری بر خدا منت نمیگذاشتند و نمیگفتند ما چنین وچنان کردیم و خود را طلب کار بدانند. «و لم یستعظموا بذل انفسهم فی حق»در راه حق جانفشانی کرده بودند ولی این کار را با تواضعی که داشتند و خود را در مقابل خدا حقیر میدانستند، بزرگ نمی شمردند. «حتی اذا وافق واردالقضاء انقطاع مدة البلاء»، این روش را ادامه می دادند تا مدت امتحان و آزمایش و سختی به پایان می رسید.
آنگاه حضرت یکی دیگر از ویژگیهای آنان را ذکر می فرماید که شاهد بحث بنده هم همین فرمایش امام است که فرمود: «وحملوا بصائرهم علی اسیافهم»، اینها کسانی بودند که بصیرتهایشان را بر شمشیرهایشان حمل میکردند. تعبیر بسیار زیبایی است اینکه کسی شمشیرش چشم داشته باشد، یعنی کورکورانه شمشیر نزند و بیحساب نجنگد و بفهمد چه میکند. مسلمانان صدر اسلام، اهل جهاد و مبارزه بودند، میکشتند و کشته میشدند، قدم در راه مبارزه مینهادند، اما با بصیرت «و دانوا بامرواعظهم لربهم»، و با فرمان نصحیت گر خودشان (پیامبر) به پروردگارشان نزدیکی می جستند.
فتنهگری در جامعه
یکی از آسیبهای دیگری که میتوان بر جامعه دینی وارد شود، انجام و وقوع فتنهگری است. فتنه ترکیبی است از گرفتاری، آزمایش شدن در عرصهها و صحنههای اجتماعی و اجمالاً به حوادث مبهم و شبهه ناک و پیچیده اجتماعی که ابعاد وسیعی دارد و باعث حیرت افراد می شود گفته می شود.
علی علیهالسلام ، در نهج البلاغه با شیوه ای کاملاً عقلانی و منطقی به تفسیر و معرفی فتنه پرداخته و در خطبه 50 می فرماید: «انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع»، زادگاه و آغاز فتنه، هواهای نفسانی است که مورد تبعیت قرار میگیرد و احکام بدعت گونهای است که گذاشته میشود. «یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجال رجالاً علی غیر دین الله، فلوان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین»، در فتنهها با کتاب خدا مخالفت میشود و مردانی افراد دیگر را کمک میکنند و به همدیگر به غیر دین خدا مرتبط میشوند. اگر باطل از آمیختگیاش با حق خارج شود، بر حق خواهان پوشیدگی در باطل بودن باطل پیش نمی آید.
«ولوان الحق خلص من لبس الباطل، انقطعت عنه السن المعاندین»، اگر حق از اینکه برروی آن باطل پوشانده شود درآید، زبان افراد معاند از او کوتاه خواهد شد.
«ولکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان، فهنا لک یستولی الشیطان علی اولیائه و ینجوا الذین سبقت لهم من الله الحسنی»، لکن از باطل، بخشی و از حق هم بخشی گرفته شده و به هم در می آمیزند و در اینجا است که شیطان بر دوستان خودش استیلا مییابد و نجات مییابند کسانی که قبلاً درباره آنها نیکیشده و راهشان به نور حقیفت روشن شده است.در خطبه 92 می فرماید : «ان الفتن اذا اقبلت شبّهت»، هنگامی که فتنهها میآیند، شبهه بر میانگیزند و قابل تشخیص نیستند و به همین جهت، فتنه های اجتماعی گمراهگرند.
ما می توانیم حوادث اجتماعی را به عنوان مصادیقی از فتنه در نظر بیاوریم، خیلی وقتها چیزی اتفاق می افتد که نمیدانیم چیست، پنج سال بعد معلوم میشود که داستان چیست، مثلاً حالا میگوییم که روی کار آمدن رضا خان در ایران در اثر دخالت انگلیسیها بود و سفارت انگلستان چنین کرد، تاریخ آن را مفصل نوشتهاند، روز به روزهم تحقیق میشود. نباید گمان کرد که روزی که این قضیه اتفاق افتاده همین طوری بوده است، بلکه امروز قضیه و ابعاد آن روشن شده است. فتنه یک چنین حالتی دارد.
اختلافات اجتماعی
یکی دیگر از آسیبهای بزرگ جامعه دینی، وجوداختلافات اجتماعی است و علی علیهالسلام اختلاف و تفرقه را از جمله آسیبهای جامعه دینی میشمارد، خطبه قاصعه آن حضرت طولانی و معروف است که در آن، حضرت بارها مردم رابه عبرت گرفتن از سرنوشت اقوام پیشین دعوت نموده و از جمله میفرماید: «واحذروا مانزل بالامم قبلکم من المثلات بسوء الافعال»، بر حذر باشید و ببینید ملتهایی که قبل از شما بودند چه بلاهایی در اثر افعال بد بر سرشان آمده. «و ذمیم الاعمال، فتذکروا فی الخیر و الشر احوالهم و احذروا ان تکونوا امثالهم فاذا تفکرتم فی تفاوت حالیهم فالزمواکل امر لزمت العزة به حالهم و زاحت الاعداء له عنهم و مدة العافیه فیه بهم و انقادت النعمة له معهم و وصلت الکرامة علیه حبلهم»، ببینید که بر اثر کارهای ناپسند چه کشیدهاند. پس پند بگیرید در خوبیها و بدیها از حالات آنها و برحذر باشید که همچون آنان شوید، پس اگر در تفاوت حالات و خوبیها و بدیهای آنان اندیشه نمودید و پند گرفتید، اموری را که عامل عزت هستند انتخاب نموده و از امور خلاف آن حذر کنید، از اینکه در دام کجیهای مشابه آنان گرفتار آیید و به آنچه که باعث عزت آنها شده عمل کنید و از جمله «احذروا من الاجتناب للفرقة»، یکی از آن چیزها که باید مراقب بوده و رعایت کنید اجتناب از تفرقه است. « و اللزومللالفة»، و ضرورت دارد که پیوند و اتحاد و مهربانی را در بین خودتان ایجاد کنید و تأکید و سفارش بر این موضوع بنمایید.
«واجتنبوا کلّ امر کسر فقرتهم و او هن مونتهم...»، بپرهیزید از هر کاری که ستون فقرات آنها را شکست و پایداریشان را از بین برد. آن امور عبارت بودند از: «من تضاغن القلوب»، کینه ورزی دردلها، «وتشاحن الصدور» و بخل ورزیدن سینهها، «و تدابرالنفوس» و دوری جستن از یکدیگر، «و تخاذل الایدی» و تضعیف همدیگر، حضرت میفرماید اینها را ببینید و عبرت بگیرید.
ترک امر به معروف
و نهی از منکر
علی علیهالسلام در نهج البلاغه، فقدان امر به معروف و نهی از منکر را از آسیبهای جامعه دینی میداند که خود آن منشأ آسیبهای فراوان دیگری می شود.
در نامه 47 (وصیت آن حضرت به امام حسن و امام حسین علیهما السلام) می فرماید: «لاتترکوا الامر بالامعروف و النهی عن المنکر فیولّی علیکم اشرار کم»، شما فرزندانم را سفارش می کنم که امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که اگر ترکش بکنید، اشرار بر شما مسلط می شوند.
«ثم تدعون فلایستجاب لکم» در آن صورت دعا میکنید ولی اجابت نمیشود.
منظور این است که حکومت به دست بدان میافتد وهر چه دعا بکنید فایدهای ندارد اما اگر امر به معروف و نهی از منکر بکنید، خداوند دعای شما را مستجاب میکند و امداد غیبی خداوند شامل حال شما میشود، مثل اوایل انقلاب که مردم خالصانه به میدان آمدند و خداوند در دل دشمنان رعب انداخت ومردم به پیروزی رسیدند، اما چه وقتی این امر محقق می شود؟ هنگامی که ما وظیفه خودمان را انجام داده باشیم اما اگر در موقعیتی که باید امر به معروف ونهی از منکر بکنیم، کناره گیری بکنیم و عافیت طلبی را پیشه کنیم و در واقع تماشاچی صحنههای زشت در جامعه باشیم، آنگاه است که اوضاع برگشت نموده و بدان مسلط می شوند و در این صورت، دیگر طبیعی است که دعا کردن فایده ای ندارد، چون دعا شرایطی دارد که یکی از شرایط آن، ورود در صحنه برای از بین بردن ناهنجاریها است.
آن حضرت، در یکی از سخنان ارزنده وکوتاه خودشان، امر به معروف و نهی از منکر را درجه بندی می کند و می فرماید، گاهی انسان منکر بدی است و از بدیها متنفر است هم با دست، هم با زبان و هم با قلبش که این بالاترین درجه است. گاهی با زبان مخالفت می کند، قلبا هم مخالف است اما اقدام عملی انجام نمی دهد، این درجه پایینتری است. گاهی هم، نه اقدام عملی می کند و نه با زبان به مخالفت می پردازد، اما دردل منکر را نمی پذیرد و آن را انکار می نماید، این فرد دو شرط را کنار گذاشته و حداقل یکی را رعایت می کند و آن مخالفت قلبی است. اما گاهی هم فردی است که هیچیک از اینها را ندارد «و منهم تارک لانکار المنکر بلسانه و قلبه ویده»، عدهای انکار منکر را هم در زبان، هم در دل و هم در عمل رها کردهاند، هنگامی که فساد و فتنه و خلافی را میبینند، نه خود جلوگیری میکنند و نه بازبانشان دیگران را آگاه میکنند و نه در دلشان مخالفتی برانگیخته میشود، حضرت میفرماید: «فذلک میّت الاحیاء»، چنین آدمی مرده زندهها است و بعد میفرماید: «و ما اعمال البرّ کلّها و الجهاد فی سبیل الله عند الامر باالمعروف و النهی عن المنکر الّا کنفثة فی بحرلّجّی»، همه کارهای نیک و جهاد در راه خدا در مقایسه با امر به معروف و نهی از منکر، مثل حبابی است یا یک موج کوچکی است بر روی دریای شناور. این حرف خیلی مهم است، ما می توانیم بینش و دینشناسی خودمان را با بینش و دینشناسی امیرالمؤمنین، مقایسه کنیم؟
آیا ما واقعا مانند علی فکر می کنیم؟ امر به معروف و نهی از منکر در نزد ما واقعا از چنین جایگاه و منزلتی برخوردار است؟ قطعا اینگونه نیستیم و ما از صراط علوی، خیلی دور افتادهایم.
یکی ازالقاب برجسته امام علی علیهالسلام میزان الاعمال است، یعنی علی عملش معیار سنجش اعمال است و اعمال ما را باید با علی سنجید. ببینیم آیا وزنی که امر به معروف در بینش ما دارد، در بینش امام علی هم همان وزن را دارد؟
متاسفانه این مسأله در بینش اجتماعی ما و در ترازوی فکر ما خیلی سبک است، اما امیرالمؤمنین میفرماید: در این ترازویی که در دست من است، اگر همه اعمال نیک را و بالاترین عمل نیک را که جهاد در راه خدا است، بگذارید در یک کفه تراز، کفه امر به معروف و نهی از منکر سنگین تر است و به قول حافظ « چوشبنمی است که بر بحر میزند رقمی».
«و ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر لایقربان من اجل و لاینقصان من رزق»، نباید فکر کنید که امر به معروف و نهی از منکر، اجلتان را نزدیک میکند و یا روزی شما را کاهش می دهد. نه هرگز چنین نیست
سپس می فرماید: «و افضل من ذالک کله کلمه عدل عند امام جائر»، از همه امر به معروفها و نهی از منکرها بالاتر، گفتن سخن عدل است نزد حاکم ظالم و ستمگر.
دنیا طلبی
از آسیبهای دیگری که جامعه دینی را آسیب زده می کند، دنیا طلبی است. علی علیهالسلام در این باره میفرماید:
«لایترک النّاس شیئا من امر دینهم لاستصلاح دنیاهم الاّ فتح الله علیهم ماهو اضرّمنه.»، هر وقت مردم چیزی از دینشان را کنار بگذارند، به خیال اینکه به این ترتیب دنیایشان بهتر میشود، خداوند، بلایی برایشان پیش میآورد که ضرری که میبینند خیلی بدتر است. یعنی اگر شما دستور خدایی را ترک کردید، این کار، موجب اصلاح که نمی شود هیچ، ضرر بیشتری هم عاید جامعه میشود. خلاصه آنکه اگر دین را به دنیا بفروشند همه آسیبها و ضربهها بر جامعه دینی وارد خواهد شد.
حقوق متقابل حاکم و مردم
یکی از مهمترین نکته هایی که در کلمات امام علی (ع ) خود را نشان می دهد، وظایفی است که میان حاکمان و توده های اجتماعی وجود دارد.
امیرالمؤمنین در خطبه 207 نهجالبلاغه توصیف دقیقی را از مشروعیت حکومت ارائه فرمودهاند و در همین خصوص به بیان روابط متقابل حاکمان و مردم اشاره کرده اند.
«اما بعد فقد جعل الله سبحانه لی علیکم حقا بولایة امر کم و لکم علیّ من الحق مثل الذی لی علیکم»، خداوند به من یک حقی داده و شما هم همان حق را به گردن من دارید که من به شما دارم. در معارف دینی حقوق دولت و ملت حقوقی متقابل است، اگر دولت و ملت این حقوق متقابل را رعایت نکنند به جامعه دینی آسیب وارد میکنند آسیبی که ضربههای جبران ناپذیری را بر پیکر جامعه وارد میسازد.
آن حضرت، آسیبهایی راکه از این ناحیه میتواند بر پیکر جامعه وارد شود بیان می کند، «و اعظم ماافترض الله سبحانه من تلک الحقوق، حق الوالی علی الرّعیة و حق الرّعیة علی الوالی»، حقوق متقابل بین ملت و دولت، از همه حقهایی که افراد یا گروههای مردم نسبت به همدیگر دارند، بالاتر است.
«فریضه فرضها الله سبحانه لکلّ علی کلّ»، این حقوق را خداوند به گردن دو طرف نهاده. «وجعلها نظاما لالفتهم»، این حقوق متقابل در واقع سامان بخش پیوند آنها است. و عزا لدینهم»، باعث نیرو و عزت یافتن دین و مذهب و شریعت آنان است.
«فلیست تصلح الرّعیة الاّ بصلاح الولاة و لاتصلح الولاة الا باستقامة الرّعیة»، این گونه است که هر گاه حاکمان صالح شدند، مردم نیز صالح می شوند و حاکمانهنگامی صالح میشوند که مردم استقامت داشته باشند. منظور از استقامت فقط پایداری نیست، چون ممکن است مردم بر خطا باشند ولجاجت هم بکنند و پایدار هم باشند. در حالی که استقامت یعنی بر صراط مستقیم بودن، اما هر پایداری هم پایداری برحق و حقیقت نیست. پس استقامت رعیت همان پایداریشان در مسیر استوار حق و حقیقت است که سبب صلاح والیان می شود.
«فاذا ادّت الرّعیة الی الوالی حقّه و ادّا الیها حقها، عزّ الحق بینهم»، اگر این حقوق را رعیت در حق والی و والی هم در حق رعیت، رعایت نموده و به مورد اجرا و عمل گذاشت، در این صورت است که حق، عزت می یابد و سربلند می گردد و حق از جایگاه و منزلت و ارجمندی در نظر دیگران بر خوردار خواهد گردید.