آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

مردم سالاری، به طور مطلق، به معنای فرمانروایی مردم و یا حکومت مردم بر مردم است. از دو منظر می‏توان مردم سالاری را مورد بررسی قرارداد. گاه مراد از آن یک ایدئولوژی است. در این معنا مردم سالاری به عنوان یک ارزش، دارای مبانی هستی‏شناسی و انسان‏شناسی خاصی است. مرکز ثقل این دیدگاه «انسان مداری» است که هدف آن تحقق اراده آزاد انسان بدون هیچ گونه قید و محدودیتی می‏باشد. روشن است که این قرائت از مردم سالاری نمی‏تواند با دین سازگار باشد. چرا که نظام مبتنی برآن، بدون در نظر گرفتن محدودیت انسان، قوانین ساخته شده دست بشر را جایگزین قوانین الهی می‏کند و رضایت مردم را در تأمین خواست انان جست‏وجو می‏کند، هر چند رضایت خداوند نادیده گرفته شود.
و گاه مراد از مردم سالاری و دموکراسی یک «روش» است. در این معنا، مردم سالاری روشی است برای محدود کردن قدرت که مفسده ملزمی دارد. و این روش می‏تواند دینی باشد. از این رو، مردم سالاری دینی روشی است برای تحقق بخشیدن به احکام خدا و تأمین نیازهای واقعی مردم. در این معنا، مبنای مشروعیت نظام، انطباق با قوانین الهی استو رأی مردم منشا مقبولیت و به صحنه آوردن حکومت مشروع می‏باشد.
اصول و مبانی مردم سالاری، به طور اجمال، عبارتند از: 1ـ مشارکت شهروندان در تصمیم‏گیری‏های سیاسی 2ـ برابری میان شهروندان، یعنی انسان از آن جهت که انسان است هیچ تفاوتی با دیگر انسانهنداشته وهمه باید ازحقوق برابر و مشترک بهره‏مند گردند: همه در مقابل قانون مساوی اند و قانون از همه به طور یکسان حمایت می‏کند. همه به تناسب قابلیتها و استعدادها فرصت خلق و تحصیل موقعیت‏های اجتماعی مختلف را دارندو... 3ـ آزادی، که یکی از ارکان مهم دموکراسی است که در تمام ابعاد مورد نظر می‏باشد.(1)
واقعیت این است که شعار زیبای دموکراسی و مردم سالاری در دنیای عینی تحقق نیافته است. زیرا اولاً مشارکت مردم به علت تأثیرپذیری از اطلاعات متورم و غیر واقعی و تبلیغات فراوان، صوری و ظاهری است، ثانیا انسانهایی که بتوانند با تبرّی از هوی و هوس و با قدرت بدون مفسده و همراه عدالت به تأمین ازادی و برابری واقعی بپردازند، بسیار اندکند.
اگر مردم سالاری را روش معنا کنیم، حکومت اسلامی در ذات خود، حکومتی دموکراتیک است و معایب دموکراسی غربی را هم ندارد. به فرموده امام خمینی:
«حکومت اسلامی، یعنی حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی و متکی به قواعد و قوانین اسلامی»(2)
با استناد به منابع اسلامی، به ویژه گفتار و سیره علوی، می‏توان ایده «مردم سالاری دینی» را که ناظر به ماهیت دموکراتیک حکومت اسلامی است، تبیین و ترسیم کرد. در مردم سالاری دینی، تحقق واقعی شعار «حکومت مردم بر مردم» در جهت تقویت بعد مادی و معنوی حیات انسانها میسر می‏شود.
اصول اساسی و راهکارهای تحقق مردم سالاری دینی در ظام علوی را به طور اجمال می‏توان چنین بیان کرد:
1ـ اصل مشارکت
راهکارهای تحقق مشارکت واقعی مردم، به طوری که همه افراد بتوانند در سرنوشت خود در همه ابعاد دخالت موثر داشته باشند در گفتار و سیره علوی به زیبایی تبیین شده است. این اصل که از اصول دموکراسی نیز می‏باشد، از طرق زیر قابل تحقق است:
الف: مردم مصدر مقبولیت و قوه تحقق حکومت‏اند: منشاء مشروعیت حکومت دینی، حکم و فرمان خدا است یعنی با نصب بدون واسطه الهی، رهبری پیامبران و امامان مشروعیت می‏یابد و در این زمینه، مردم نقشی ندارند.(3) در عین حال پذیرش مبنای مشروعیت الهی برای حکومت و رهبری، چه در مورد امامت معصومان علیه‏السلام و چه در مورد ولایت فقه،به معنای بی اعتنایی به حریم مردم نیست. در نظام مردم سالار دینی، ضمن آنکه خدمت به مردم محور است و مردم به جای خدا نمی‏نشینند، لیکن تردیدی نیست که تا مردم به صحنه نیایند و با امام معصوم بیعت و اعلام وفاداری نکنند، حکومت و رهبری او، تحقق خارجی نخواهد یافت و لذا امیرمؤمنان علی علیه‏السلام حضور مردم را زمینه پذیرش حکومت خود اعلام می‏کند: «لولاحضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر...»(4) معنای این سخن این است که هر گاه مردم کنار بیشنند و از امام حق حمایت نکنند، گرچه مشروعیتش باقی است، اما تحقق خارجی ندارد.
بنابراین یکی از راههای تحقق مردم سالاری دینی، مشارکت و حضور آنان در صحنه و تحقق بخشیدن خارجی حکومت شخصی است که طبق ضوابط و قوانین الهی لیاقت رهبری را دارد.
ب ـ بیعت: این موضوع عمق دمکراتیک بودن حکومت اسلامی را می‏رساند، چرا که حکومت اسلامی جز با بیعت مردم فعلیت نمی‏یابد و اگر این بیعت حاصل شود، امکانات لازم برای ایجاد توان و قدرت اجرایی حکومت به وجودمی آید و منجر به رضایت عمومی و حسن ظن مردم می‏شود. از طرفی رضایت عمومی و اعتماد متقابل، در کار آمد ساختن نظام حکومتی بسیار موثر است. اگر اعتماد متقابل بین مردم وحکومت نباشد، تمام وقت و انرژی طرفین صرف مقابله با هم خواهد شد، و هزینه این بی اعتمادی بسیار بالا خواهد بود. امام علی(ع) با اینکه خود رااز سوی خداوند گمارده شده به رهبری میدانست خرسندی مردم را در شکل‏گیری حکومت، معیاری بنیادین به شمار می‏آورد. پس از عثمان که مردم به ایشان روی آورده بودند تا رهبری امت را بپذیرد فرمود: «دعونی و التمسوا غیری(5)» «مرا رها کنید و سراغ دیگری بروید» با اصرار مردم، امام علیه‏السلام ، پس از مدتی، مراسم بیعت مردم را با خویش آشکارا و در حضور همگان و خرسندی کامل مردم برگزار کرد.
و از این رو بیعت مردم با ایشان در کمال آزادی و اختیار صورت پذیرفت. چنان که حضرت خود می‏فرماید: «ولاتکون بیعتی الاّ عَنْ رضا المسلمین(6)» «بیعت با من، جز بارضا و خشنودی مسلمانان نبود» و در جای دیگر متذکر می‏شوند که تمایل و خواست مردم و نیز احساس مسؤولیت اجتماعی و سیاسی، انگیزه پذیرش خلافتبوده است(7).
«دستم را گشودید بازش داشتم و آن را کشیدید، نگاهش داشتم، سپس بر من هجوم آوردید همچون شتران تشنه به آبگیرها،... خشنودی مردم در بیعت من بدانجا رسید که خرد سال شادمان شد و سالخورده لرزان لرزان برای بیعت به راه افتادند و افراد علیل و دردمند از جا حرکت کردند، و دختران نوجوان از شوق بدون رو بند برای بیعت شتافتند»(8)
نتیجه آنکه میزان اهتمام علی علیه‏السلام به خواست عمومی مردم در مرحله تعیین و انتخاب رهبری به اندازه‏ای است که رضایت مندی مردم را شرط تحقق خارجی و اعمال ولایت می‏داند، بدین معنا که گرچه برای دارا شدن ولایت، وجود شرایطی در شخص لازم است و اعطا کننده ولایت خداوند متعال است که بدون واسطه (در مورد معصومان(ع)) یا با واسطه (در مورد فقیه جامع الشرایط) آن را به یک شخص اعطا میکند لکن چنین شخصی برای اعمال ولایت خود به شرط دیگری نیاز دارد و آن پذیرش مردمی است. البته شرعا مردم وظیفه دارند فرد واجد شرایط را به عنوان والی خود برگزینند، که اگر عمدا بر خلاف این وظیفه رفتار کنند در نیز خدا مسؤول خواهند بود.
به طور کلی می‏توان گفت تحقق مشروعیت سیاسی حق از دیدگاه علی علیه‏السلام دو رکن دارد: 1: رکن الهی. (که رأی و انتخاب مردم درآن جایگاهی ندارد) 2ـ رکن مردمی. یا مقبولیت عامه. از آنجا که مخالفان حضرت، بعد الهی مشروعیت امام علی(ع) را قبول نداشتند، امام علیه‏السلام بیشتر به بعد مردمی مشروعیت خوداستناد و احتجاج می‏فرمود.
امام بیعت را یک تعهد شرعی و قانونی می‏داند که رعایت آن واجب و تخلف از آن حرام است(9)
همچنین امام در موارد فروانی مانند اثبات حقانیت خود، احقاق حقوق، پاسخگویی به دشمنان و... به انتخاب خود و رضایت مردم بر این انتخاب استناد می‏کردند(10) چنین استدلال و استنادهای قوی نمی‏تواندبه چیزی باشدکه امام به آن اعتقاد ندارد.
اگر نقش تعیین کننده مردم در انتخاب رهبر مورد تأیید امام نبود، هیچ گاه آن روش غلط را تایید و به آن استناد نمی‏کرد تا بعدها هم مورد استناد دیگران قرار گیرد.
وانگهی هنگامی که امام علیه‏السلام فرمانداریا استانداری تعیین می‏کردند ضمن ارائه معرفی نامه برای قرائت بین مردم به او می‏فرمودند که نظر مردم را بخواه، اگر به ماندن و حاکمت تو رضایت دادند مشغول کار شو و گر نه باز گرد(11) در صورتی که امام علیه‏السلام می‏توانست به عنوان رهبر مسلمین، استانداری را معرفی کرده و موافقت مردم هم شرط نباشد.(12)
ج ـ شوار: یکی از راهکارهای مهم گسترش مردم سالاری دینی در قالب مشارکت سیاسی، مشورت کردن و نظر خواستن از افراد است. این سنت حسنه در اسلام از اصالت برخوردار است. ضمن تجویز کارهای مردم به دست خودشان، تدبیر امور را به عقل جمعی می‏سپارد و بدین وسیله از استبداد رأی جلوگیری می‏کند. شورا، یا تبادل آراء و نظرات، ارتباط تنگاتنگ و عمیقی با مفهوم مشارکت در ادبیات جدید دارد. شورا ارج نهادن به آراء مردم، شخصیت دادن به افراد، گزینش راه و پیشنهاد کار آمدتر و مقرون به صرفه‏تر است، و درنهایت باعث می‏شود مردم خود را در امر حکومت سهیم بداند و اندیشه‏ها رشد کنند و کارها استواری یابند «امر هم شوری بینهم» (شوری /38) علی علیه‏السلام این اصل را پاس می‏داشت و در رفتار سیاسی و اجرای امور، بر رایزنی با صاحب نظران و نخبگان تکیه داشت. در اینجا شایسته است به شبهه مهمی اشاره شود که مخلفان حکومت دینی مطرح می‏نمایند و آن اینکه «مدیریت دینی»، «مدیریت علمی» نیست، پاسخ این شبهه درهمین بخش از رفتار علوی داده شده است زیرا شاهد مشورت با صاحبنظران در گستره‏های مختلف و گوناگون علمی است که به نوعی «مدیریت علمی» را در طول «مدیریت دینی» قرار داده و دولت اسلامی را ازمزایای یک مدیریت شایسته علمی نیز برخوردار می‏کند. در بعد نظر و اندیشه می‏فرمود: «هیچ پشتیبانی استوارتر از مشاوره نیست»(13)، «هر کس با مردمان مشورت کند، خود را در خرد آنان شرکیت نماید»(14) و «رأی زدن، دیده راه یافتن است»(15) و به مردم سفارش می‏فرمود از گفتن سخن حق، هر چند تلخ، خود داری نورزند:
«پس با من چنانکه با سرکشان گویند سخن مگوئید و چونان که با تیزخویان کنند از من کناره مجوئید. گمان نکنید شنیدن سخن حق بر من سنگین است... پس، از گفتن حق یا رأیزدن (مشورت) در عدالت باز مایستند»(16)
در بعد رفتار نیز، امام علیه‏السلام در انجام کارها، با اهل نظر و خبرگان به رایزنی می‏پرداخت که در تاریخ نمونه فراوان دارد، از جمله با عبد اللّه‏بن عباس و یاران دیگر به هنگام جنگ صفین و شنیدن رأی و نظر موافقان و مخالفان جنگ.(17)
امام علیه‏السلام با آن شخصیت والا و فکر و اندیشه عمیق و معصوم بازهم مردم را تشویق می‏کند که به او مشورت دهند و بدین طریق مشارکت مردم در تصمیم‏گیری در قالب رأی زنی را به جامعه می‏آموزد. کاری که مدعیان مردم سالاری امروز اگر در ظاهر هم انجام دهند، اما درعمل بدان پای بند نیستند. امام علیه‏السلام پس از بیعت مردم، فرمودند:
«بدانید که بدون توجه به نظر شما کاری نمی‏کنم، کلیدهای اموال شما با من است ولی بدون ضایت شما حتی یک درهم از آن بر نمی‏دارم، آیا رضایت می‏دهید؟ همگی گفتند: آری»(18)
طه حسین می‏گوید:
«علی7 امور مردم را علنا اداره می‏کرد و در هر امر بزرگ و مهمی با آنان مشورت می‏نمود. و اگر آنها در امری مخالفت می‏کردند رأی آنها را می‏پذیرفت و بدان عمل می‏کرد و همین امر سبب می‏شد که آنان گستاخ‏تر شوند»(19)
جرأت یافتن مردم در برابر نخبگان سیاسی، شاید یکی از اهداف فرهنگی امام علیه‏السلام در جهت سازندگی مردم بوده تا در سرنوشت اجتماعی خویش شریک باشند و کسی نتواند بر آنان ستم روا دارد. بنابراین از دیدگاه آن حضرت مشاوره نوعی مشارکت مردم در تصمیم گیریهای سیاسی جامعه است. و هدف از این عمل تبادل افکار و اندیشه‏ها برای یافتن از راه حل بهتر و پرهیز از خطا است. و جالب این است که حضرت تأکید دارند همه مردم نظر بدهند نه فقط اعضای رسمی حکومت، و لذا به والیان سفارش می‏کنند که بامردم و دانشمندان مشورت کنند و سخن حق را اگر چه تلخ و ناگوار است تحمل کنند.(20)و این خود یکی از راهکارهای بزرگ و اثر بخش مردم سالاری دینی است.
2ـ اصل امر به معروف و نهی از منکر
این اصل از اصول بنیادین مشارکت سیاسی مردم در اداره جامعه و گذر گاهی مطمئن برای رسیدن به مردم سالاریدینی است. بدان جهت که این امر، وظیفه همگانی است نه یک عده خاص. و از نظر قلمرو نیز بسیار گسترده و وسیع است و به جز امور پنهانی و شخصی افراد، همه زوایای زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و غیره را در بر می‏گیرد. طبق این اصل هر مؤمنی و فرد آگاهی در جامعه دینی، مأموری است برای حسن اجراء قانون، دفع تجاوز از حریم دین،تلاش بی وقفه و خستیگی‏ناپذیر در راه نشر معارف و ارزشها، و از بین بردن فساد و تباهی و لااُبالیگر و بی عدالتی. جامعه اسلامی اگر به این وظیفه عمل کند «امت ممتاز و برتر»(21)است زیرا راه انبیا و روش صالحان است و در پرتو آن فرایض بر پا، راه هاامن، کسب‏ها حلال، مظالم رفع شده، زمین آباد، و از دشمنان انتقام گرفته می‏شود.(22)
امیرالمؤمنین علیه‏السلام بر این اصل تأکید داشت، و برزنده و پرفروغ بودن آن اصرار می‏ورزید. تا بدین وسیله غیرت دینی پدید آمده و سراسر جامعه اسلامی در آماده باش کامل علیه هر فسادی بسر برند ایشان می‏فرمود:
«آنکه امر به معروف کند پشت جبهه مؤمنان را مستحکم ساخته و هر که از زشتی‏ها نهی کند، بینی کفّار را به خاک مالیده است»(23)، «آنکه با منکرات نه با قلب و نه با زبان و نه با دست به مبارزه بر نخیزد و مقابل ننماید، او مرده‏ای زنده نمااست»(24)
آن حضرت با مقایسه امر به معروف و نهی از منکر با سایر فرایض ونیکی‏ها، غیرت دینی و حساسیت اجتماعی را والاترین ارزش شمرده و می‏فرمایند:
«تمام کارهای نیکو و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهی از منرک چون قطره‏ای نسبت به دریای موّاج و پهناور است...»(25)
درست بر عکس آنچه برخی ادعا می‏کنند که این فریضه دخالت در امور شخصی و فضولی نسبت به رفتارهای خصوصی است، نظام مردم سالاری دینی همه افراد را به حساسیت و غیرت و توجه به آنچه در محیط می‏گذرد فرا می‏خواند. و آنان را مسئول یکدیگر وناظر بر حسن اجرای قوانین می‏داند. به همین جهت امیرالمومنین علیه‏السلام از انسان‏هایی که در مقابل منکرات و متجاوزان به حقوق مردم و مقدسات دینی سکوت کرده و از کنار آن بی تفاوت می‏گذرند و آسایش را بر رنج در راه اصلاح امور ترجیح می‏دهند، و یا بر سر اصول و ارزشها معامله و سازش می‏نمایند،به شدت انتقاد می‏کند. امر به معروف و نهی از منکر را نباید به امور کوچک اختصاص داد. فرضا اگر بی تفاوتی مردم سبب تسلط اشرار شود، که هر گونه آزادی و حقوق را از مردم سلب نمایند، بهای سنگینی برای تغییر وضعیت و رسیدن به حکومت مردمی و دینی باید پرداخته شود. برای این که از ابتدا چنین مشکلی پیش نیاید، اسلام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را واجب کرده واقشار مختلف جامعه را به مشارکت عمومی ومستمر فرا می‏خواند.
تنها درمیان عموم بودن و اجتماعی زیستن برای مسلمان کافی نیست، بلکه باید در قبال اجتماع مسئولیت‏پذیر باشد. چه بسا کسانی تصور کنند که می‏توان در جامعه‏ای زیست و با خیر و شر آن کاری نداشت و سر نوشت خود را از دیگران جدا کرد، اما این تصوری بیش نیست. سرنوشت انسانها درجامعه با هم گره خورده است ومانند مسافران کشتی هستند که سلامت آنها در گرو سلامت آن است و هیچ کس نمی‏تواند به سلامت و ایمنی آن بی توجه باشد(26)وظیفه آگاهان است که افراد بی توجه را آگاه کنند و نا بخردان را از زشتی باز دارند: «... الامر بالمعروف مصلحةً للعوام و النهی عن المنکر ردعاً للسُّفهاء(27)» و این وظیفه اگر ترک شود، نفرین و عذاب الهی گریبان آنان خواهد شد. «لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داود و عیسی بن مریم... کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه لبءس ماکانوا یفعلون»(مائده /78و79). علی علیه‏السلام نیز به این وظیفه ربّانیان و مردان خدایی در هر عصر و دوره‏ای این گونه اشاره می‏کنند:
«کسانی که قبل از شما بودند، نابود شدند، چون هر چه به گناه عمل کردند، ربانّی‏ها و عالمان دینی بازشان نداشتند و آن‏ها وقتی در گناهان فرورفتند و ربانیان واحبار از آن نهی نکردند، عقوبت‏ها به آن‏ها نازل شد»(28)
و می‏فرماید:
«دانشمندی که علم خود را کتمان کند بد بوترین اهل قیامت بوده و هر جنبه‏ای او را لعنت خواهند کرد»(29)
و یکی از علل پذیرش خلافت را همین احساس مسؤولیت اجتماعی می‏شمارند «... و مااخذ اللّه‏ علی العلماء ان لایقاروّا علی کظّة ظالم و لاسغب مظلوم...»
4ـ نظارت
یکی از ابزارها و راهکارهای اساسی تحقق مردم سالاری دینی «نظارت» ومراقبت همگانی می‏باشد. چرا که حکومت اسلامی مهار گسیخته و بری از نظارت نیست، و حاکمان، مسؤول‏اند که به حقوق مردم، بی هیچ مماشات، تن داده و برای مردم، توضیح دهند و به مردم نیز حق داده (بلکه بر آنان واجب کرده است) که بر حاکمان و نحوه انجام وظیفه ایشان درباب بیت‏المال، حقوق مردم و حدو الهی، نظارت فعال کنند و حق سؤال، انتقاد و پیشنهاد و اعتراض، امر به معروف و نهی از منکر داده است. البته ضرورت نظارت به معنای نداشتن اعتماد به کارکنان سازمان و دست اندرکاران امور اجرایی نیست، بلکه فعالیتی است که بایدها را به هست‏ها، و مطلوبها را با موجودها و پیش‏بینی‏ها را با عملکردها مقایسه می‏کند و در نتیجه این مقایسه، تصویر روشنی از تشابه یا تمایز بین این دو گروه از عوامل به دست آمده و نقاط قوت و ضعف شناسایی می‏شوند.
ویژگیهای یک نظارت موثر عبارتند از: دقت: به موقع بودن، مبتنی بر هدف و برنامه بودن، مقبولیت داشتن، تأکید بر نقاط راهبردی، انعطاف‏پذیری و توجه به اهداف کلی حکومت.
در نظام و سیره علوی، به منظرو جلوگیری از استبداد به رأی و تضییع حق مردم، اصل نظارت هم سفارش و هم به اجرا گذاشته شده است. امام علیه‏السلام نظارت را برای تقویت و ثبات نظام و ایجاد عدل و داد در بین مردم می‏خواست. و این اصل را به صورت مستقیم و غیر مستقیم، برهمه چیزی و برهمه افراد (کارگزاران، بازاریان، بیت المال، عامه مردم و خانواده و فرزندان)، انجام می‏داد. از آنجا که حضرت از روش حکومتهای پیشین رنج می‏برد، در آغاز خلافت نظارت را از بیت المال آغاز کرد و بر همه جا توسعه داد و عملکرد اجرایی کارگزاران را به دقت زیر نظر گرفت تا احساس آزادی مطلق ننمایند و کارها را طبق سلیقه خود انجام ندهند و به مردم نیز توصیه می‏فرمود مراقب امور کارگزاران باشند و از گفتن حق پروا نکنند. نظارت در نظام علوی گاه در قالب نامه نگاری به منظور تقدیر از عملکردهای اجرایی(30)هوشیاری در برابر نقشه‏های دشمن(31) موعظه و ارشاد(32) گلایه از عملکردهای نادرست(33)نجام می‏شد و گاه به صورت فرستادن هیئت‏های بازرسی(34) درخواست ارسال تراز مالی(35)ضار به مرکز خلافت برای بررسی بیشتر عملکرد،(36) هشدار و تهدید،(37) عزل و برکناری برخی کارگزاران مغرور و خود پسند که از خط مشی وسیاست علوی تخطی کرده بودند.(38) و زندان و پرداخت غرامت.(39) حضرت در عهد نامه معروف مالک اشتر درباره نظارت چنین دستور می‏دهند:
«با فرستادن مأمروان مخفی و راستگو و با وفا کارهای آنان را زیر نظر بگیر، زیرا بازرسی مداوم و پنهانی، سبب می‏شود که آن‏ها به امانت داری و مدارا با زیر دستان ترغیب شوند»(40)
و در فرازی دیگر از آن توصیه می‏کنند که نظارت و بازرسی باید جامع وکامل باشد، چه آنها که در مرکز فرمانداری اندو چه آنان که در گوشه وکنار کشور پراکنده‏اند. علاوه بر این سفارش اکید می‏کنند که بر اطرافیان خویش نظارت شدیدتری اعمال نماید، و اگر یکی از نزدیکان واطرافیان دست به خیانت زد و بازرسان سری بر آن گواهی دادند، او را زیر تازیانه بگیر و به مقدار خیانتش او را کیفر نما و سپس او را درمقام خواری و ذلت بنشان و نشانه خیانت براو بنه و قلادّه ننگ و تهمت به گردنش بیفکن.(41) روشن است که با این نظارت قوی و عکس العمل شدید، کمتر کسی جرأت تخلف پیدا می‏کند. این شیوه به مردم جرأت و حق اظهار نظر می‏دهد و چیزی از دید مردم مخفی نمی‏ماند. وقتی یک مدیر احساس کند که باید در برابر کارهای خود به افکار عمومی پاسخگو باشد، به ناگزیر کارهای خود را به گونه‏ای سامان می‏دهد که بتواند از آنها دفاع کند. امام علی علیه‏السلام ضمن بیان مراتب امر به معروف و نهی ازمنکر می‏فرمایند.«... و افضل من ذلک کلمة عدل عند امام جائر» بهتر از همه اینها، سخن حقی است که پیش روی حاکمی ستمکار گویند.
آنچه از این فرمایش حضرت و مشابه آن استفاده می‏شود این است که مجریان نظارت، تنها ناظران رسمی، دولتی و ارگانهای انتظامی و قضایی نیستند،بکله عموم مردم موظف به این وظیفه‏اند ودر مواردی کارآیی بیشتری نیز دارد. زیرا در جامعه دینی ارزش‏ها و هنجارها و آداب و رسوم خاصی مورد توجه و عمل قرار می‏گیرد. در صورتی که فرد از این هنجارها تخطی کند، عموم مردم به شیوه‏های گوناگون همچون بی‏توجهی، سرزنش و پرخاش با او برخورد می‏کنند و به قول «دورکیم»، فرد خاطی با اجبار اجتماعی روبرو می‏شود(42) به هر میزان که اعضای جامعه التزام عملی بیشتری نسبت به ارزشها و هنجارهای جامعه داشته باشند، هنگام وقوع انحراف عکس العمل جامعهشدیدتر خواهد بود. مردم به عنوان مجریان نظارت، به طور غیر رسمی، به نظارت و اصلاح جامعه خود می‏پردازند. تفاوتی که بین مردم سالاری دینی و غیر دینی در زمینه نظارت مشهود است این است که با تفکیک نقش‏ها و تقسیم کار روز افزون در جوامع پیشرفته، مردم هنگام مواجه شدن با انحراف و جرم، برخودر جدی نمی‏کنند، و آن را وظیفه خود نمی‏دانند، بلکه اقدام جدی در این زمینه را به مقامات مسؤول مانند نیروهای انتظامی، مراکز مبارزه با منکرات و امثال آن گزارش می‏کنند. اما در نظام دینی، بسته به نوع جرم، وظیفه مردم متفاوت است. در بسیاری از موارد این خود مردمند که دروهله اول باید تذکر دهند امر به معروف و نهی از منکر نمایند و با نظارت دقیق از وقوع یا ادامه و تکرار جرم جلوگیری کنند. و در جایی که متجاوز نیاز به تنبیه و حد دارد، گزارش کنند.
علی علیه‏السلام هنگام معرفی ابن عباس به مردم بصره به آنان نوشت:
«مادامی که ازخدا و رسولش اطاعت کند، فرمانش برید، پس اگر در میان شما بدعتی نهاد یا از مسیر حق منحرف شد، مطمئن باشید که او را از حکومت بر شما برکنار خواهم کرد».(43)
و به مالک اشتر می‏فرمایند:
«مردم در کارهای تو تأمل می‏کنند همانگونه که تو در کارهای فرمانروایان پیشین نظر می‏کنی و درباره آن می‏گویند که تو درباره آنان می‏گویی».(44)
بنابراین نظارت عام، نوعی قضاوت مردم نسبت به عملکرد مسؤولان و مجریان امور است و زمینه را برای بهتر عملی کردن احکام اسلامی، ایجاد روحیه اعتماد متقابل، و پرهیز از خودسری حاکمان فراهم می‏کند.
5ـ اصل انتقاد
یکی از اصولی که به خوبی چهره مردم سالاری دینی را بارز و آشکار می‏کند. اصل انتقاد و حق اعتراض و بیان نقاط ضعف و قوت است. این اصل جدای از «امر به معروف و نهی از منکر» و «نظارت» نیست.بلکه نقد رفتار و عملکرد مسؤولان، نوعی نظارت مشفقانه و امر به معروف نیز هست. فرایند منتهی به اصل انتقاد بدین گونه است که ابتدا در ذهن مردم سؤال ایجاد می‏شود، که باید به خوبی پاسخ داده شود. (و لذا علی علیه‏السلام می‏فرمود «سلونی قبل ان تفقدونی» تا در مرحله آغازین پاسخ قانوع کننده بیابند و به مراحل بعدی کشیده نشود)، اگر سؤال بی پاسخ به ماند، انتقاد می‏کنند، که در این مرحله باید مردم را قانع و شبهه‏ها را بر طرف نمود، و اگر انتقاد نادیده گرفته شود، مردم اعتراض می‏کنند، و اگر آنهم بی‏پاسخ بماند، آشوب، انقلاب و دگرگونی اجتماعی رخ می‏دهد. در نظام اسلامی که به سؤال و انتقاد سالم مردم بهای لازم داده می‏شود، اگر دست اندرکاران شبهه‏ها را زایل و جهت‏گیری‏ها و عملکردها را تصحیح بکنند، نوبت به مراحل تند و خشونت بار نمی‏رسد.
شناخت عیوب و نواقص و تلاش در رفع آنها، گامی استوار در مسیر کمال و اصلاح فرد و جامعه است. از این رو علی علیه‏السلام می‏فرمایند:
«مردمی که خیر خواه یکدیگر نیستند و از خیر خواهان نیز استقبال نمی‏کنند، از سعادت و بهروزی بدورند».(45)
انتقاد، جدا کردن سره از ناسره، به گزینی، خرده‏گیری و آشکار نمودن زیباییها و کاستی‏ها است، و نقد سخن یا عمل، اظهار کردن عیب و محاسن آن می‏باشد. انتقاد در پدیده‏های اجتماعی، نگرشی دو سویه است: دیدن دردها و ارائه راه درمان به قصد پالایش و نجات حقیقت. این گونه نقد و انتقاد به برنامه ریزان، سیاستگزارن و مدیران و مجریان، مجال بازنگری، وسعت دید، واقعیت نگری همراه با در نظر گرفتن افکار عمومی را می‏بخشد. و جلوی بسیار از مخارج و کارهای بیهوده دوباره کاریها، اسرافها و تکرویها را می‏گیرد. اگر فرهنگ نقد و انتقادپذیری و آداب و مرزهای آن روشن و اعمال شود، بسیاری از کشمکشها، ضعفها و نقصها زمینه ظهور نمی‏یابند. به ویژه اگر از لاک خود مطلق انگاری وخود برتر بینی در آییم و معتقد باشیم که انسان معصوم نیست، به سادگی می‏پذیریم که هیچ کس بی نیاز از تذکر، انتقاد و نصیحت نیست. حتی امام علی علیه‏السلام با آن مقام عصمت و عظمت بازاز مردم می‏خواهد با نصیحت صادقانه و خیر خواهی، وی را یاری نمایند: «فاعینونی بمناصحة خَلّیةٍ من الغشّ سلیمةٍ من الریب(46)
مفهوم سخن فوق این است که آن حضرت «انتقادپذیر» است چرا که: انتقاد کردن نیمی از کار است، و نیم دیگر پذیرش و به کار بستن انتقاد می‏باشد. ایشان می‏فرمایند: «بزرگترین توفیقها پذیرش نصیحت است»(47)، چون از تباهی و رسوایی درامان می‏ماند(48) ایشان در بخشی از یک خطبه به خوبی این مسئله را تشریح کرده‏اند؛ ابتدا به نکوهش حاکمان مستبد پرداخته‏اند که حرف حق شنو نیستند، آنگاه روحیه متواضعانه و حق‏پذیر خود را بیان می‏نمایند و از مردم می‏خواهند حقایق را باز گویند که این یکی از حقوق والی بر عهده رعیت است. سپس می‏فرمایند:
«خوش ندارم گمان کنید ثنا گویی و ستایش شما را دوستدارم و بحمد اللّه‏ این گونه نیستم... پس با من آن گونه که با جبّاران سخن می‏گویید، گفت و گو مکنید و آن گونه که نزد ستمگران تند خو از خود مراقبت می‏کنید ـ تا خشم آنان متوجه شما نشود ـ با من رفتار نکنید و از برخورد همراه با ظاهر سازی و مدارا بپرهیزید، و گمان نکنید اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن بر من سنگینی خواهد کرد و یا اینکه خود بزرگ بین باشم یقینا کسی که شنیدن حق و یا عرضه عدالت بر او دشوار باشد، عمل به آن دو، بر او سنگین‏تر خواهد بود، پس از گفتن سخن حق یا ارائه مشورتی بر پایه عدل خودداری نکنید....»(49)
پیام اصلی این فرمایش حضرت شاید این باشد که وی در عین معصوم بودن عملاً نشان می‏دهد که رفتار حاکم اسلامی و مناسبات او با مردم چگونه است و مردم در یک نظام دینی چه جایگاهی دارند، در عصری که روابط بین حاکم و مردم جز بر پایه ستم و استبداد نبود، سیستم حکومتی خویش را بر مردمی‏ترین شکل آن پی نهاد ه و از عموم شهروندان، در هر موقعیت اجتماعی، می‏خواهد انتقادهای سازنده خود را گوشزد کنند.
انتقاد، نه انتقام و تضعیف
انتقاد وقتی وجهه دینی دارد و سازنده است که دلسوزانه و متعهدانه انجام گیرد. و از هر گونه تضعیف، تخریب روحیه‏ها، انتقام جویی و بی اعتبار ساختن دیگران به دور باشد. که این خویی حیوانی و شیطانی و مرض حسودان است: «النصیحة من الحاسد محال»(50) سیره حسنه علی علیه‏السلام نصیحت و انتقاد سازنده بود و از هر گونه انتقام جویی و تضعیف بری بود. گواه آن، نصایح و انتقادهای سالم ایشان از خلفای زمان وجریانات سیاسی معاصر خود بود(51)و از مردم نیز انتظار چنین برخوردمنصفانه‏ای داشتند.
انتقاد نه توطئه
اگر چه حضرت از انتقاد، استقبال می‏کرد. اما به شدت از سخن و اقدامی کهبوی توطئه علیه نظام اسلامی می‏داد جلو می‏گرفت. امام با سه گروه و سه طرز تفکر مواجه بود. نخست آنان که دلسوزانه نظرات و پیشنهادات اصلاحی ابراز می‏کردند. دوم عده‏ای که از روی استفهام و گاه تعجب و یا به گمان خود از روی خیر خواهی به سیاستهای حکومت ایشان اعتراض داشتند، که امام ابتدا سخن او را می‏شنید و با بیانی متین او را قانع می‏کرد(52) دسته سوم گروهی بودند که با مقاصد ناپاک و از روی غرض، به نام انتقاد توطئه و تخریب می‏کردند. و در واقع در قالب طرح سؤال و شعار در پی تحریک احساسات و تضعیف پایه‏های حکومت اسلامی بودند. اینان تا هنگامی که خطری متوجه نظام نساخته بودند در ابراز و اظهار نظرات خود مجاز و آزاد بودند، اما وقتی پای تخریب و براندازی نظام به میان می‏آمد، موضعگیری امام علیه‏السلام در قبال آن بسیار شدید و کوبنده بود به گونه‏ای که مجال هر گونه تحرک را از آنان می‏گرفت(53)
انتقاد نه باند بازی
هر جا خط و باند بازی رواج یابد ناقدان و ناصحان اصول نصیحت را فراموش کرده و تنها به دنبال مچ‏گیری و عیب جویی و تحقیر طرف مقابلند وهر چه گروه خود آنان بگوید صحیح تلقی شده و انتقاددیگران توطئه و تضعیف محسوب می‏شود. پس در انتقاد سالم بین خویش و بیگانه، گروه خود ودیگری نباید فرق گذاشت و حق را در همه جا گفت و اعمال کرد. علی علیه‏السلام هنگامی که از خیانت یکی از کارگزارانش مطلع شد، ضمن نامه‏ای توبیخ‏آمیز و تهدید کننده به او نوشت:
«به خدا سوگند اگر حسن و حسین علیه‏السلام چنان می‏کردند که تو انجام دادی، از من روی خوش نمی‏دیدند تا آنکه حق را از آنان پس ستانم»(54)
از باب «حُبّ الشئیُعمی و یُصّم»برخی از افراد و مسؤولان نمی‏توانند بپذیرند که باند و گروه یا نزدیکان و بستگان آنان (این عقل‏های منفصل) خطا می‏کنند و نیاز به نصیحت و راهنمایی دارند. در حالی که نظارت و انتقاد را باید از خود و نزدیکترین افراد به خود آغاز کنند. تا مردم دچار تملق، ترس و خرد سانسوری و ثنا گویی بی جا نشوند و زبانهای تیز حق گو و انتقاد گو هموراه باز باشد.
6ـ اصل رعایت حقوق متقابل مردم ودولت
در حکومتهای مردمی و نظام مردم سالار دینی، رابطه حاکمان یک طرفه نیست که فقط آنان حکومت کنند. بلکه میان فرمانروایان و شهروندان روابط متقابل و حقوق متبادل مطرح است. هر کدام، مسؤولیتی و حقوقی دارند که باید همزمان و تؤاما رعایت شوند(55) سخن از «حق داشتن»، پرسیدن و انتقاد کردن» و «توضیح خواستن» نشان از شأن مردم در نظر حکومت است. امام علی علیه‏السلام از رابطه و حقوق متقابل مردم ودولت سخن می‏گویند: هم مسلمانان را راهنمایی می‏نمایند وهم آنان را صاحب حق و شأن می‏دانند و از آنان می‏خواهند که در تمشیت امور مشارکت جسته، با حکومت همکاری کنند. به نظر امام علیه‏السلام حقوق مردم بر امام عبارتند از: 1ـ خیر خواهی و خدمت به مردم 2ـ جمع آوری فیئ و ثروتهای ملی و حفاظت از آنها، 3ـ آموزش و تعلیم مردم برای مقابله با جهل و نادانی آنان 4ـ تأدیب و پرورش مردم برای آگاه و هوشیار شدن آنان. اما حقوق دولت بر مدرم عبارتند از: 1ـ وفا کردن به بیعت 2ـ خیر خواهی و نصحیت در حضور و غیاب 3ـ پذیرش و آمادگی به هنگام استمداد امام، 4ـ اطاعات کردن مردم به هنگام دستور امام.(56)
دراین قطعه زیبای علوی، حقوق اساسی دولت و شهروندان ذکر شده و این رابطه، رابطه انسانی و عاطفی توصیف شده است. آنان که دموکراسی را مناسب‏ترین روش اداره جامعه می‏دانند، اصول انسانی را در نظام دموکراسی چهار اصل می‏دانند: اندیشیدن، آموزش، انتخاب ازاد و بحث و مناظره (گوش کردن به حرف و سخن طرف مقابل در یک مناظره).(57) اما در دیدگاه امام علی علیه‏السلام حقوقی که مردم به عهده حکومت دارند دقیقتر و اساسی‏تر از اینهاست. خیر خواهی، ذخیر ه کردن اموال عمومی و حفاظت آنها، آموزش و از همه مهمتر پرورش، از جمله آنهاست. در فلسفه‏های سیاسی روز و در نظام دموکراتیک، فقط به آموزش تأکید شده است، اما در نظام مردم سالار دینی علوی، به تربیت و پرورش فضایل انسانی و اخلاقی نیز تأکید شده است. دو جمله: «تعلیمکم کیلا تجهلوا» و «تأدیبکم کیما تعلموا» بسیار با اهمیتند. در جمله اول، انگیزه تعلیم و آموزش، نابودی جهل و نادانی است. اما تأدیب و پرورش انسا با فضایل انسانی تا آگاهی شان بالا بگیرد و
رشد یابد، مهمتر است،، زیر ابا سوادان بسیاری در دنیای امروز یافت می‏شوند که چندان رشدی در فضایل انسانی ندارند. لازمه باسواد بودن، انسان بودن کامل نیست، علم و سواد نیمی از شخصیت انسان را تشکیل می‏دهند. همان گونه که در فلسفه تربیتی افلاطون بر آن تأکید می‏شود و علاج را فقط درعلم داشتن جست‏وجو می‏کند. اما نیم دیگر شخصیت آدمی، غرایز و امیال است. تربیت آنها در حد اعتدال و ارتقای میل به فضیلت، هنر آدمی رانشان می‏دهد. زیرا از زیستن هنری است ذاتی و عشق ورزیدن به انسانها، جوهر ه آدمی را نشان می‏دهد که در اثر تربیت و پرورش فضیلت به دست می‏آید. آن چه گفته شد، برخی از مهمترین راهکارهای تحقق مردم سالاری دینی بود (اصول دیگر چون برابر و مساوات، رأی اکثریت و غیر نیز هست) و همین اندازه، دموکراسی واقعی و روح مردم سالاری را در نظام علوی می‏رساند
پی‏نوشتها
______________________________
1. کواکبیان، مصطفی، دموکراسی در نظام ولایت فقیه، صص 50-20.
2. صحیفه نور، ج 3، ص 286.
3. در این باره آیات و روایات فراوانی هست، مراجعه شود: به دین و دولت در اندیشه اسلامی صص 239-217، الاسلام و اُصول الحکم، ص 48، حکمت و حکومت، ص 168، الغدیر، ج 1، ص 380-237
4. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 3.
5. نهج‏البلاغه، خطبه 92.
6. جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، موسسه علمی، بیروت، ج 4، ص 153-152.
7. نهج‏البلاغه، خطبه 3 و خطبه 72 و خطبه 137.
8. همان، خطبه 220.
9. نهج‏البلاغه ترجمه شهیدی، نامه 7، 6، 3، و شیخ مفید، الارشاد، ص 237.
10. نهج‏البلاغه، ترجمه شهیدی، نامه 6، 54، 3، و نامه‏های دیگر خطاب به معاویه و طلحه و زبیر.
11. جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانی، ترجمه سید هادی خسروشاهی، ج 2، ص 288
12. علیخانی، علی اکبر، توسعه سیاسی از دیدگاه امام علی علیه‏السلام . سازمان تبلیغات اسلامی، 1377، ص 139-137.
13. نهج‏البلاغه حکمت 113.
14. همان، حکمت 116.
15. همان، حکمت 211.
16. همان، خطبه 216.
17. نصربن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص 99-92.
18. عزالدین علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1385، ج 3، ص 190.
19. طه حسین، علی و فرزندانش، ترجمه محمد علی شیرازی، گنجینه، تهران، 1354، ص 187.
20. نهج‏البلاغه نامه 53.
21. آل عمران (3) /110 و 104.
22. وسایل الشیعه، ج 11، ص 395.
23. نهج‏البلاغه حکمت 31.
24. همان، حکمت 374.
25. سفینة البحار7 ج 1، ص 476.
26. اشاره به حدیث نبوی است که افراد جامعه را به مسافران کشتی تشبیه می‏کند که همه مسؤول سلامتی کشتی اند. مسند احمدبن حنبل، بیروت، دارالفکر، 1414، ج 6، ص 386، حدیث 18439.
27. نهج‏البلاغه، حکمت 244.
28. کافی، ج 5، ص 57.
29. جامع احادیث الشیعه، ج 14، ص 410.
30. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 201، نهج السعاده، ج 5، ص 14.
31. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، نامه 44.
32. همان، نامه 16 و 21، و شرح ابن ابی الحدید، ج 18، ص 70.
33. همان، نامه 45 (نامه به عثمان به حنیف)
34. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 204.
35. شرح ابن ابی الحدید، جر 16، ص 164.
36. نهج‏البلاغه نامه 71.
37. همان، نامه 20 و 63 و تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 200.
38. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 204، مستدرک الوسایل، ج 17، ص 359.
39. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 204.
40. نهج‏البلاغه نامه 53
41. نهج‏البلاغه حکمت 366.
42. امیل دورکیم، قواعد روش جامعه‏شناسی، ترجمه علی محمد کاردان، دانشگاه تهران، 1373، ص 29-28.
43. شیخ مفید، الجمل، ص 224.
44. نهج‏البلاغه، نامه 53.
45. میزان الحکمة، ج 7، ص 146.
46. نهج‏البلاغه خطبه 117، و نیز خطبه 207.
47. غررالحکم، ج 2، ص 250.
48. همان، ص 153.
49. نهج‏البلاغه، خطبه 207.
50. بحار الانوار، ج 75، ص 194.
51. تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 326؛ واقدی، المغازی، ص 148؛ مسعودی مروج الذهب، ج 2، ص 318؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 377.
52. نهج السعادة، ج 2، ص 316، ص 336؛ نهج‏البلاغه، خطبه 161.
53. نهج‏البلاغه، خطبه 183 و 19، شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 297.
54. همان، نامه 41.
55. ابوالمحمد، عبد الحمید، مبانی سیاست، تهران، توس، 1376، ص 174.
56. نهج‏البلاغه، خطبه 34.
57. Ketchum, Richard. m. What is demacracy, Dutton. co.New york, 1955,P.129.

تبلیغات