راهکارهای تحقق مردم سالاری دینی در نظام علوی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مردم سالاری، به طور مطلق، به معنای فرمانروایی مردم و یا حکومت مردم بر مردم است. از دو منظر میتوان مردم سالاری را مورد بررسی قرارداد. گاه مراد از آن یک ایدئولوژی است. در این معنا مردم سالاری به عنوان یک ارزش، دارای مبانی هستیشناسی و انسانشناسی خاصی است. مرکز ثقل این دیدگاه «انسان مداری» است که هدف آن تحقق اراده آزاد انسان بدون هیچ گونه قید و محدودیتی میباشد. روشن است که این قرائت از مردم سالاری نمیتواند با دین سازگار باشد. چرا که نظام مبتنی برآن، بدون در نظر گرفتن محدودیت انسان، قوانین ساخته شده دست بشر را جایگزین قوانین الهی میکند و رضایت مردم را در تأمین خواست انان جستوجو میکند، هر چند رضایت خداوند نادیده گرفته شود.
و گاه مراد از مردم سالاری و دموکراسی یک «روش» است. در این معنا، مردم سالاری روشی است برای محدود کردن قدرت که مفسده ملزمی دارد. و این روش میتواند دینی باشد. از این رو، مردم سالاری دینی روشی است برای تحقق بخشیدن به احکام خدا و تأمین نیازهای واقعی مردم. در این معنا، مبنای مشروعیت نظام، انطباق با قوانین الهی استو رأی مردم منشا مقبولیت و به صحنه آوردن حکومت مشروع میباشد.
اصول و مبانی مردم سالاری، به طور اجمال، عبارتند از: 1ـ مشارکت شهروندان در تصمیمگیریهای سیاسی 2ـ برابری میان شهروندان، یعنی انسان از آن جهت که انسان است هیچ تفاوتی با دیگر انسانهنداشته وهمه باید ازحقوق برابر و مشترک بهرهمند گردند: همه در مقابل قانون مساوی اند و قانون از همه به طور یکسان حمایت میکند. همه به تناسب قابلیتها و استعدادها فرصت خلق و تحصیل موقعیتهای اجتماعی مختلف را دارندو... 3ـ آزادی، که یکی از ارکان مهم دموکراسی است که در تمام ابعاد مورد نظر میباشد.(1)
واقعیت این است که شعار زیبای دموکراسی و مردم سالاری در دنیای عینی تحقق نیافته است. زیرا اولاً مشارکت مردم به علت تأثیرپذیری از اطلاعات متورم و غیر واقعی و تبلیغات فراوان، صوری و ظاهری است، ثانیا انسانهایی که بتوانند با تبرّی از هوی و هوس و با قدرت بدون مفسده و همراه عدالت به تأمین ازادی و برابری واقعی بپردازند، بسیار اندکند.
اگر مردم سالاری را روش معنا کنیم، حکومت اسلامی در ذات خود، حکومتی دموکراتیک است و معایب دموکراسی غربی را هم ندارد. به فرموده امام خمینی:
«حکومت اسلامی، یعنی حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی و متکی به قواعد و قوانین اسلامی»(2)
با استناد به منابع اسلامی، به ویژه گفتار و سیره علوی، میتوان ایده «مردم سالاری دینی» را که ناظر به ماهیت دموکراتیک حکومت اسلامی است، تبیین و ترسیم کرد. در مردم سالاری دینی، تحقق واقعی شعار «حکومت مردم بر مردم» در جهت تقویت بعد مادی و معنوی حیات انسانها میسر میشود.
اصول اساسی و راهکارهای تحقق مردم سالاری دینی در ظام علوی را به طور اجمال میتوان چنین بیان کرد:
1ـ اصل مشارکت
راهکارهای تحقق مشارکت واقعی مردم، به طوری که همه افراد بتوانند در سرنوشت خود در همه ابعاد دخالت موثر داشته باشند در گفتار و سیره علوی به زیبایی تبیین شده است. این اصل که از اصول دموکراسی نیز میباشد، از طرق زیر قابل تحقق است:
الف: مردم مصدر مقبولیت و قوه تحقق حکومتاند: منشاء مشروعیت حکومت دینی، حکم و فرمان خدا است یعنی با نصب بدون واسطه الهی، رهبری پیامبران و امامان مشروعیت مییابد و در این زمینه، مردم نقشی ندارند.(3) در عین حال پذیرش مبنای مشروعیت الهی برای حکومت و رهبری، چه در مورد امامت معصومان علیهالسلام و چه در مورد ولایت فقه،به معنای بی اعتنایی به حریم مردم نیست. در نظام مردم سالار دینی، ضمن آنکه خدمت به مردم محور است و مردم به جای خدا نمینشینند، لیکن تردیدی نیست که تا مردم به صحنه نیایند و با امام معصوم بیعت و اعلام وفاداری نکنند، حکومت و رهبری او، تحقق خارجی نخواهد یافت و لذا امیرمؤمنان علی علیهالسلام حضور مردم را زمینه پذیرش حکومت خود اعلام میکند: «لولاحضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر...»(4) معنای این سخن این است که هر گاه مردم کنار بیشنند و از امام حق حمایت نکنند، گرچه مشروعیتش باقی است، اما تحقق خارجی ندارد.
بنابراین یکی از راههای تحقق مردم سالاری دینی، مشارکت و حضور آنان در صحنه و تحقق بخشیدن خارجی حکومت شخصی است که طبق ضوابط و قوانین الهی لیاقت رهبری را دارد.
ب ـ بیعت: این موضوع عمق دمکراتیک بودن حکومت اسلامی را میرساند، چرا که حکومت اسلامی جز با بیعت مردم فعلیت نمییابد و اگر این بیعت حاصل شود، امکانات لازم برای ایجاد توان و قدرت اجرایی حکومت به وجودمی آید و منجر به رضایت عمومی و حسن ظن مردم میشود. از طرفی رضایت عمومی و اعتماد متقابل، در کار آمد ساختن نظام حکومتی بسیار موثر است. اگر اعتماد متقابل بین مردم وحکومت نباشد، تمام وقت و انرژی طرفین صرف مقابله با هم خواهد شد، و هزینه این بی اعتمادی بسیار بالا خواهد بود. امام علی(ع) با اینکه خود رااز سوی خداوند گمارده شده به رهبری میدانست خرسندی مردم را در شکلگیری حکومت، معیاری بنیادین به شمار میآورد. پس از عثمان که مردم به ایشان روی آورده بودند تا رهبری امت را بپذیرد فرمود: «دعونی و التمسوا غیری(5)» «مرا رها کنید و سراغ دیگری بروید» با اصرار مردم، امام علیهالسلام ، پس از مدتی، مراسم بیعت مردم را با خویش آشکارا و در حضور همگان و خرسندی کامل مردم برگزار کرد.
و از این رو بیعت مردم با ایشان در کمال آزادی و اختیار صورت پذیرفت. چنان که حضرت خود میفرماید: «ولاتکون بیعتی الاّ عَنْ رضا المسلمین(6)» «بیعت با من، جز بارضا و خشنودی مسلمانان نبود» و در جای دیگر متذکر میشوند که تمایل و خواست مردم و نیز احساس مسؤولیت اجتماعی و سیاسی، انگیزه پذیرش خلافتبوده است(7).
«دستم را گشودید بازش داشتم و آن را کشیدید، نگاهش داشتم، سپس بر من هجوم آوردید همچون شتران تشنه به آبگیرها،... خشنودی مردم در بیعت من بدانجا رسید که خرد سال شادمان شد و سالخورده لرزان لرزان برای بیعت به راه افتادند و افراد علیل و دردمند از جا حرکت کردند، و دختران نوجوان از شوق بدون رو بند برای بیعت شتافتند»(8)
نتیجه آنکه میزان اهتمام علی علیهالسلام به خواست عمومی مردم در مرحله تعیین و انتخاب رهبری به اندازهای است که رضایت مندی مردم را شرط تحقق خارجی و اعمال ولایت میداند، بدین معنا که گرچه برای دارا شدن ولایت، وجود شرایطی در شخص لازم است و اعطا کننده ولایت خداوند متعال است که بدون واسطه (در مورد معصومان(ع)) یا با واسطه (در مورد فقیه جامع الشرایط) آن را به یک شخص اعطا میکند لکن چنین شخصی برای اعمال ولایت خود به شرط دیگری نیاز دارد و آن پذیرش مردمی است. البته شرعا مردم وظیفه دارند فرد واجد شرایط را به عنوان والی خود برگزینند، که اگر عمدا بر خلاف این وظیفه رفتار کنند در نیز خدا مسؤول خواهند بود.
به طور کلی میتوان گفت تحقق مشروعیت سیاسی حق از دیدگاه علی علیهالسلام دو رکن دارد: 1: رکن الهی. (که رأی و انتخاب مردم درآن جایگاهی ندارد) 2ـ رکن مردمی. یا مقبولیت عامه. از آنجا که مخالفان حضرت، بعد الهی مشروعیت امام علی(ع) را قبول نداشتند، امام علیهالسلام بیشتر به بعد مردمی مشروعیت خوداستناد و احتجاج میفرمود.
امام بیعت را یک تعهد شرعی و قانونی میداند که رعایت آن واجب و تخلف از آن حرام است(9)
همچنین امام در موارد فروانی مانند اثبات حقانیت خود، احقاق حقوق، پاسخگویی به دشمنان و... به انتخاب خود و رضایت مردم بر این انتخاب استناد میکردند(10) چنین استدلال و استنادهای قوی نمیتواندبه چیزی باشدکه امام به آن اعتقاد ندارد.
اگر نقش تعیین کننده مردم در انتخاب رهبر مورد تأیید امام نبود، هیچ گاه آن روش غلط را تایید و به آن استناد نمیکرد تا بعدها هم مورد استناد دیگران قرار گیرد.
وانگهی هنگامی که امام علیهالسلام فرمانداریا استانداری تعیین میکردند ضمن ارائه معرفی نامه برای قرائت بین مردم به او میفرمودند که نظر مردم را بخواه، اگر به ماندن و حاکمت تو رضایت دادند مشغول کار شو و گر نه باز گرد(11) در صورتی که امام علیهالسلام میتوانست به عنوان رهبر مسلمین، استانداری را معرفی کرده و موافقت مردم هم شرط نباشد.(12)
ج ـ شوار: یکی از راهکارهای مهم گسترش مردم سالاری دینی در قالب مشارکت سیاسی، مشورت کردن و نظر خواستن از افراد است. این سنت حسنه در اسلام از اصالت برخوردار است. ضمن تجویز کارهای مردم به دست خودشان، تدبیر امور را به عقل جمعی میسپارد و بدین وسیله از استبداد رأی جلوگیری میکند. شورا، یا تبادل آراء و نظرات، ارتباط تنگاتنگ و عمیقی با مفهوم مشارکت در ادبیات جدید دارد. شورا ارج نهادن به آراء مردم، شخصیت دادن به افراد، گزینش راه و پیشنهاد کار آمدتر و مقرون به صرفهتر است، و درنهایت باعث میشود مردم خود را در امر حکومت سهیم بداند و اندیشهها رشد کنند و کارها استواری یابند «امر هم شوری بینهم» (شوری /38) علی علیهالسلام این اصل را پاس میداشت و در رفتار سیاسی و اجرای امور، بر رایزنی با صاحب نظران و نخبگان تکیه داشت. در اینجا شایسته است به شبهه مهمی اشاره شود که مخلفان حکومت دینی مطرح مینمایند و آن اینکه «مدیریت دینی»، «مدیریت علمی» نیست، پاسخ این شبهه درهمین بخش از رفتار علوی داده شده است زیرا شاهد مشورت با صاحبنظران در گسترههای مختلف و گوناگون علمی است که به نوعی «مدیریت علمی» را در طول «مدیریت دینی» قرار داده و دولت اسلامی را ازمزایای یک مدیریت شایسته علمی نیز برخوردار میکند. در بعد نظر و اندیشه میفرمود: «هیچ پشتیبانی استوارتر از مشاوره نیست»(13)، «هر کس با مردمان مشورت کند، خود را در خرد آنان شرکیت نماید»(14) و «رأی زدن، دیده راه یافتن است»(15) و به مردم سفارش میفرمود از گفتن سخن حق، هر چند تلخ، خود داری نورزند:
«پس با من چنانکه با سرکشان گویند سخن مگوئید و چونان که با تیزخویان کنند از من کناره مجوئید. گمان نکنید شنیدن سخن حق بر من سنگین است... پس، از گفتن حق یا رأیزدن (مشورت) در عدالت باز مایستند»(16)
در بعد رفتار نیز، امام علیهالسلام در انجام کارها، با اهل نظر و خبرگان به رایزنی میپرداخت که در تاریخ نمونه فراوان دارد، از جمله با عبد اللّهبن عباس و یاران دیگر به هنگام جنگ صفین و شنیدن رأی و نظر موافقان و مخالفان جنگ.(17)
امام علیهالسلام با آن شخصیت والا و فکر و اندیشه عمیق و معصوم بازهم مردم را تشویق میکند که به او مشورت دهند و بدین طریق مشارکت مردم در تصمیمگیری در قالب رأی زنی را به جامعه میآموزد. کاری که مدعیان مردم سالاری امروز اگر در ظاهر هم انجام دهند، اما درعمل بدان پای بند نیستند. امام علیهالسلام پس از بیعت مردم، فرمودند:
«بدانید که بدون توجه به نظر شما کاری نمیکنم، کلیدهای اموال شما با من است ولی بدون ضایت شما حتی یک درهم از آن بر نمیدارم، آیا رضایت میدهید؟ همگی گفتند: آری»(18)
طه حسین میگوید:
«علی7 امور مردم را علنا اداره میکرد و در هر امر بزرگ و مهمی با آنان مشورت مینمود. و اگر آنها در امری مخالفت میکردند رأی آنها را میپذیرفت و بدان عمل میکرد و همین امر سبب میشد که آنان گستاختر شوند»(19)
جرأت یافتن مردم در برابر نخبگان سیاسی، شاید یکی از اهداف فرهنگی امام علیهالسلام در جهت سازندگی مردم بوده تا در سرنوشت اجتماعی خویش شریک باشند و کسی نتواند بر آنان ستم روا دارد. بنابراین از دیدگاه آن حضرت مشاوره نوعی مشارکت مردم در تصمیم گیریهای سیاسی جامعه است. و هدف از این عمل تبادل افکار و اندیشهها برای یافتن از راه حل بهتر و پرهیز از خطا است. و جالب این است که حضرت تأکید دارند همه مردم نظر بدهند نه فقط اعضای رسمی حکومت، و لذا به والیان سفارش میکنند که بامردم و دانشمندان مشورت کنند و سخن حق را اگر چه تلخ و ناگوار است تحمل کنند.(20)و این خود یکی از راهکارهای بزرگ و اثر بخش مردم سالاری دینی است.
2ـ اصل امر به معروف و نهی از منکر
این اصل از اصول بنیادین مشارکت سیاسی مردم در اداره جامعه و گذر گاهی مطمئن برای رسیدن به مردم سالاریدینی است. بدان جهت که این امر، وظیفه همگانی است نه یک عده خاص. و از نظر قلمرو نیز بسیار گسترده و وسیع است و به جز امور پنهانی و شخصی افراد، همه زوایای زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و غیره را در بر میگیرد. طبق این اصل هر مؤمنی و فرد آگاهی در جامعه دینی، مأموری است برای حسن اجراء قانون، دفع تجاوز از حریم دین،تلاش بی وقفه و خستیگیناپذیر در راه نشر معارف و ارزشها، و از بین بردن فساد و تباهی و لااُبالیگر و بی عدالتی. جامعه اسلامی اگر به این وظیفه عمل کند «امت ممتاز و برتر»(21)است زیرا راه انبیا و روش صالحان است و در پرتو آن فرایض بر پا، راه هاامن، کسبها حلال، مظالم رفع شده، زمین آباد، و از دشمنان انتقام گرفته میشود.(22)
امیرالمؤمنین علیهالسلام بر این اصل تأکید داشت، و برزنده و پرفروغ بودن آن اصرار میورزید. تا بدین وسیله غیرت دینی پدید آمده و سراسر جامعه اسلامی در آماده باش کامل علیه هر فسادی بسر برند ایشان میفرمود:
«آنکه امر به معروف کند پشت جبهه مؤمنان را مستحکم ساخته و هر که از زشتیها نهی کند، بینی کفّار را به خاک مالیده است»(23)، «آنکه با منکرات نه با قلب و نه با زبان و نه با دست به مبارزه بر نخیزد و مقابل ننماید، او مردهای زنده نمااست»(24)
آن حضرت با مقایسه امر به معروف و نهی از منکر با سایر فرایض ونیکیها، غیرت دینی و حساسیت اجتماعی را والاترین ارزش شمرده و میفرمایند:
«تمام کارهای نیکو و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهی از منرک چون قطرهای نسبت به دریای موّاج و پهناور است...»(25)
درست بر عکس آنچه برخی ادعا میکنند که این فریضه دخالت در امور شخصی و فضولی نسبت به رفتارهای خصوصی است، نظام مردم سالاری دینی همه افراد را به حساسیت و غیرت و توجه به آنچه در محیط میگذرد فرا میخواند. و آنان را مسئول یکدیگر وناظر بر حسن اجرای قوانین میداند. به همین جهت امیرالمومنین علیهالسلام از انسانهایی که در مقابل منکرات و متجاوزان به حقوق مردم و مقدسات دینی سکوت کرده و از کنار آن بی تفاوت میگذرند و آسایش را بر رنج در راه اصلاح امور ترجیح میدهند، و یا بر سر اصول و ارزشها معامله و سازش مینمایند،به شدت انتقاد میکند. امر به معروف و نهی از منکر را نباید به امور کوچک اختصاص داد. فرضا اگر بی تفاوتی مردم سبب تسلط اشرار شود، که هر گونه آزادی و حقوق را از مردم سلب نمایند، بهای سنگینی برای تغییر وضعیت و رسیدن به حکومت مردمی و دینی باید پرداخته شود. برای این که از ابتدا چنین مشکلی پیش نیاید، اسلام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را واجب کرده واقشار مختلف جامعه را به مشارکت عمومی ومستمر فرا میخواند.
تنها درمیان عموم بودن و اجتماعی زیستن برای مسلمان کافی نیست، بلکه باید در قبال اجتماع مسئولیتپذیر باشد. چه بسا کسانی تصور کنند که میتوان در جامعهای زیست و با خیر و شر آن کاری نداشت و سر نوشت خود را از دیگران جدا کرد، اما این تصوری بیش نیست. سرنوشت انسانها درجامعه با هم گره خورده است ومانند مسافران کشتی هستند که سلامت آنها در گرو سلامت آن است و هیچ کس نمیتواند به سلامت و ایمنی آن بی توجه باشد(26)وظیفه آگاهان است که افراد بی توجه را آگاه کنند و نا بخردان را از زشتی باز دارند: «... الامر بالمعروف مصلحةً للعوام و النهی عن المنکر ردعاً للسُّفهاء(27)» و این وظیفه اگر ترک شود، نفرین و عذاب الهی گریبان آنان خواهد شد. «لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داود و عیسی بن مریم... کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه لبءس ماکانوا یفعلون»(مائده /78و79). علی علیهالسلام نیز به این وظیفه ربّانیان و مردان خدایی در هر عصر و دورهای این گونه اشاره میکنند:
«کسانی که قبل از شما بودند، نابود شدند، چون هر چه به گناه عمل کردند، ربانّیها و عالمان دینی بازشان نداشتند و آنها وقتی در گناهان فرورفتند و ربانیان واحبار از آن نهی نکردند، عقوبتها به آنها نازل شد»(28)
و میفرماید:
«دانشمندی که علم خود را کتمان کند بد بوترین اهل قیامت بوده و هر جنبهای او را لعنت خواهند کرد»(29)
و یکی از علل پذیرش خلافت را همین احساس مسؤولیت اجتماعی میشمارند «... و مااخذ اللّه علی العلماء ان لایقاروّا علی کظّة ظالم و لاسغب مظلوم...»
4ـ نظارت
یکی از ابزارها و راهکارهای اساسی تحقق مردم سالاری دینی «نظارت» ومراقبت همگانی میباشد. چرا که حکومت اسلامی مهار گسیخته و بری از نظارت نیست، و حاکمان، مسؤولاند که به حقوق مردم، بی هیچ مماشات، تن داده و برای مردم، توضیح دهند و به مردم نیز حق داده (بلکه بر آنان واجب کرده است) که بر حاکمان و نحوه انجام وظیفه ایشان درباب بیتالمال، حقوق مردم و حدو الهی، نظارت فعال کنند و حق سؤال، انتقاد و پیشنهاد و اعتراض، امر به معروف و نهی از منکر داده است. البته ضرورت نظارت به معنای نداشتن اعتماد به کارکنان سازمان و دست اندرکاران امور اجرایی نیست، بلکه فعالیتی است که بایدها را به هستها، و مطلوبها را با موجودها و پیشبینیها را با عملکردها مقایسه میکند و در نتیجه این مقایسه، تصویر روشنی از تشابه یا تمایز بین این دو گروه از عوامل به دست آمده و نقاط قوت و ضعف شناسایی میشوند.
ویژگیهای یک نظارت موثر عبارتند از: دقت: به موقع بودن، مبتنی بر هدف و برنامه بودن، مقبولیت داشتن، تأکید بر نقاط راهبردی، انعطافپذیری و توجه به اهداف کلی حکومت.
در نظام و سیره علوی، به منظرو جلوگیری از استبداد به رأی و تضییع حق مردم، اصل نظارت هم سفارش و هم به اجرا گذاشته شده است. امام علیهالسلام نظارت را برای تقویت و ثبات نظام و ایجاد عدل و داد در بین مردم میخواست. و این اصل را به صورت مستقیم و غیر مستقیم، برهمه چیزی و برهمه افراد (کارگزاران، بازاریان، بیت المال، عامه مردم و خانواده و فرزندان)، انجام میداد. از آنجا که حضرت از روش حکومتهای پیشین رنج میبرد، در آغاز خلافت نظارت را از بیت المال آغاز کرد و بر همه جا توسعه داد و عملکرد اجرایی کارگزاران را به دقت زیر نظر گرفت تا احساس آزادی مطلق ننمایند و کارها را طبق سلیقه خود انجام ندهند و به مردم نیز توصیه میفرمود مراقب امور کارگزاران باشند و از گفتن حق پروا نکنند. نظارت در نظام علوی گاه در قالب نامه نگاری به منظور تقدیر از عملکردهای اجرایی(30)هوشیاری در برابر نقشههای دشمن(31) موعظه و ارشاد(32) گلایه از عملکردهای نادرست(33)نجام میشد و گاه به صورت فرستادن هیئتهای بازرسی(34) درخواست ارسال تراز مالی(35)ضار به مرکز خلافت برای بررسی بیشتر عملکرد،(36) هشدار و تهدید،(37) عزل و برکناری برخی کارگزاران مغرور و خود پسند که از خط مشی وسیاست علوی تخطی کرده بودند.(38) و زندان و پرداخت غرامت.(39) حضرت در عهد نامه معروف مالک اشتر درباره نظارت چنین دستور میدهند:
«با فرستادن مأمروان مخفی و راستگو و با وفا کارهای آنان را زیر نظر بگیر، زیرا بازرسی مداوم و پنهانی، سبب میشود که آنها به امانت داری و مدارا با زیر دستان ترغیب شوند»(40)
و در فرازی دیگر از آن توصیه میکنند که نظارت و بازرسی باید جامع وکامل باشد، چه آنها که در مرکز فرمانداری اندو چه آنان که در گوشه وکنار کشور پراکندهاند. علاوه بر این سفارش اکید میکنند که بر اطرافیان خویش نظارت شدیدتری اعمال نماید، و اگر یکی از نزدیکان واطرافیان دست به خیانت زد و بازرسان سری بر آن گواهی دادند، او را زیر تازیانه بگیر و به مقدار خیانتش او را کیفر نما و سپس او را درمقام خواری و ذلت بنشان و نشانه خیانت براو بنه و قلادّه ننگ و تهمت به گردنش بیفکن.(41) روشن است که با این نظارت قوی و عکس العمل شدید، کمتر کسی جرأت تخلف پیدا میکند. این شیوه به مردم جرأت و حق اظهار نظر میدهد و چیزی از دید مردم مخفی نمیماند. وقتی یک مدیر احساس کند که باید در برابر کارهای خود به افکار عمومی پاسخگو باشد، به ناگزیر کارهای خود را به گونهای سامان میدهد که بتواند از آنها دفاع کند. امام علی علیهالسلام ضمن بیان مراتب امر به معروف و نهی ازمنکر میفرمایند.«... و افضل من ذلک کلمة عدل عند امام جائر» بهتر از همه اینها، سخن حقی است که پیش روی حاکمی ستمکار گویند.
آنچه از این فرمایش حضرت و مشابه آن استفاده میشود این است که مجریان نظارت، تنها ناظران رسمی، دولتی و ارگانهای انتظامی و قضایی نیستند،بکله عموم مردم موظف به این وظیفهاند ودر مواردی کارآیی بیشتری نیز دارد. زیرا در جامعه دینی ارزشها و هنجارها و آداب و رسوم خاصی مورد توجه و عمل قرار میگیرد. در صورتی که فرد از این هنجارها تخطی کند، عموم مردم به شیوههای گوناگون همچون بیتوجهی، سرزنش و پرخاش با او برخورد میکنند و به قول «دورکیم»، فرد خاطی با اجبار اجتماعی روبرو میشود(42) به هر میزان که اعضای جامعه التزام عملی بیشتری نسبت به ارزشها و هنجارهای جامعه داشته باشند، هنگام وقوع انحراف عکس العمل جامعهشدیدتر خواهد بود. مردم به عنوان مجریان نظارت، به طور غیر رسمی، به نظارت و اصلاح جامعه خود میپردازند. تفاوتی که بین مردم سالاری دینی و غیر دینی در زمینه نظارت مشهود است این است که با تفکیک نقشها و تقسیم کار روز افزون در جوامع پیشرفته، مردم هنگام مواجه شدن با انحراف و جرم، برخودر جدی نمیکنند، و آن را وظیفه خود نمیدانند، بلکه اقدام جدی در این زمینه را به مقامات مسؤول مانند نیروهای انتظامی، مراکز مبارزه با منکرات و امثال آن گزارش میکنند. اما در نظام دینی، بسته به نوع جرم، وظیفه مردم متفاوت است. در بسیاری از موارد این خود مردمند که دروهله اول باید تذکر دهند امر به معروف و نهی از منکر نمایند و با نظارت دقیق از وقوع یا ادامه و تکرار جرم جلوگیری کنند. و در جایی که متجاوز نیاز به تنبیه و حد دارد، گزارش کنند.
علی علیهالسلام هنگام معرفی ابن عباس به مردم بصره به آنان نوشت:
«مادامی که ازخدا و رسولش اطاعت کند، فرمانش برید، پس اگر در میان شما بدعتی نهاد یا از مسیر حق منحرف شد، مطمئن باشید که او را از حکومت بر شما برکنار خواهم کرد».(43)
و به مالک اشتر میفرمایند:
«مردم در کارهای تو تأمل میکنند همانگونه که تو در کارهای فرمانروایان پیشین نظر میکنی و درباره آن میگویند که تو درباره آنان میگویی».(44)
بنابراین نظارت عام، نوعی قضاوت مردم نسبت به عملکرد مسؤولان و مجریان امور است و زمینه را برای بهتر عملی کردن احکام اسلامی، ایجاد روحیه اعتماد متقابل، و پرهیز از خودسری حاکمان فراهم میکند.
5ـ اصل انتقاد
یکی از اصولی که به خوبی چهره مردم سالاری دینی را بارز و آشکار میکند. اصل انتقاد و حق اعتراض و بیان نقاط ضعف و قوت است. این اصل جدای از «امر به معروف و نهی از منکر» و «نظارت» نیست.بلکه نقد رفتار و عملکرد مسؤولان، نوعی نظارت مشفقانه و امر به معروف نیز هست. فرایند منتهی به اصل انتقاد بدین گونه است که ابتدا در ذهن مردم سؤال ایجاد میشود، که باید به خوبی پاسخ داده شود. (و لذا علی علیهالسلام میفرمود «سلونی قبل ان تفقدونی» تا در مرحله آغازین پاسخ قانوع کننده بیابند و به مراحل بعدی کشیده نشود)، اگر سؤال بی پاسخ به ماند، انتقاد میکنند، که در این مرحله باید مردم را قانع و شبههها را بر طرف نمود، و اگر انتقاد نادیده گرفته شود، مردم اعتراض میکنند، و اگر آنهم بیپاسخ بماند، آشوب، انقلاب و دگرگونی اجتماعی رخ میدهد. در نظام اسلامی که به سؤال و انتقاد سالم مردم بهای لازم داده میشود، اگر دست اندرکاران شبههها را زایل و جهتگیریها و عملکردها را تصحیح بکنند، نوبت به مراحل تند و خشونت بار نمیرسد.
شناخت عیوب و نواقص و تلاش در رفع آنها، گامی استوار در مسیر کمال و اصلاح فرد و جامعه است. از این رو علی علیهالسلام میفرمایند:
«مردمی که خیر خواه یکدیگر نیستند و از خیر خواهان نیز استقبال نمیکنند، از سعادت و بهروزی بدورند».(45)
انتقاد، جدا کردن سره از ناسره، به گزینی، خردهگیری و آشکار نمودن زیباییها و کاستیها است، و نقد سخن یا عمل، اظهار کردن عیب و محاسن آن میباشد. انتقاد در پدیدههای اجتماعی، نگرشی دو سویه است: دیدن دردها و ارائه راه درمان به قصد پالایش و نجات حقیقت. این گونه نقد و انتقاد به برنامه ریزان، سیاستگزارن و مدیران و مجریان، مجال بازنگری، وسعت دید، واقعیت نگری همراه با در نظر گرفتن افکار عمومی را میبخشد. و جلوی بسیار از مخارج و کارهای بیهوده دوباره کاریها، اسرافها و تکرویها را میگیرد. اگر فرهنگ نقد و انتقادپذیری و آداب و مرزهای آن روشن و اعمال شود، بسیاری از کشمکشها، ضعفها و نقصها زمینه ظهور نمییابند. به ویژه اگر از لاک خود مطلق انگاری وخود برتر بینی در آییم و معتقد باشیم که انسان معصوم نیست، به سادگی میپذیریم که هیچ کس بی نیاز از تذکر، انتقاد و نصیحت نیست. حتی امام علی علیهالسلام با آن مقام عصمت و عظمت بازاز مردم میخواهد با نصیحت صادقانه و خیر خواهی، وی را یاری نمایند: «فاعینونی بمناصحة خَلّیةٍ من الغشّ سلیمةٍ من الریب(46)
مفهوم سخن فوق این است که آن حضرت «انتقادپذیر» است چرا که: انتقاد کردن نیمی از کار است، و نیم دیگر پذیرش و به کار بستن انتقاد میباشد. ایشان میفرمایند: «بزرگترین توفیقها پذیرش نصیحت است»(47)، چون از تباهی و رسوایی درامان میماند(48) ایشان در بخشی از یک خطبه به خوبی این مسئله را تشریح کردهاند؛ ابتدا به نکوهش حاکمان مستبد پرداختهاند که حرف حق شنو نیستند، آنگاه روحیه متواضعانه و حقپذیر خود را بیان مینمایند و از مردم میخواهند حقایق را باز گویند که این یکی از حقوق والی بر عهده رعیت است. سپس میفرمایند:
«خوش ندارم گمان کنید ثنا گویی و ستایش شما را دوستدارم و بحمد اللّه این گونه نیستم... پس با من آن گونه که با جبّاران سخن میگویید، گفت و گو مکنید و آن گونه که نزد ستمگران تند خو از خود مراقبت میکنید ـ تا خشم آنان متوجه شما نشود ـ با من رفتار نکنید و از برخورد همراه با ظاهر سازی و مدارا بپرهیزید، و گمان نکنید اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن بر من سنگینی خواهد کرد و یا اینکه خود بزرگ بین باشم یقینا کسی که شنیدن حق و یا عرضه عدالت بر او دشوار باشد، عمل به آن دو، بر او سنگینتر خواهد بود، پس از گفتن سخن حق یا ارائه مشورتی بر پایه عدل خودداری نکنید....»(49)
پیام اصلی این فرمایش حضرت شاید این باشد که وی در عین معصوم بودن عملاً نشان میدهد که رفتار حاکم اسلامی و مناسبات او با مردم چگونه است و مردم در یک نظام دینی چه جایگاهی دارند، در عصری که روابط بین حاکم و مردم جز بر پایه ستم و استبداد نبود، سیستم حکومتی خویش را بر مردمیترین شکل آن پی نهاد ه و از عموم شهروندان، در هر موقعیت اجتماعی، میخواهد انتقادهای سازنده خود را گوشزد کنند.
انتقاد، نه انتقام و تضعیف
انتقاد وقتی وجهه دینی دارد و سازنده است که دلسوزانه و متعهدانه انجام گیرد. و از هر گونه تضعیف، تخریب روحیهها، انتقام جویی و بی اعتبار ساختن دیگران به دور باشد. که این خویی حیوانی و شیطانی و مرض حسودان است: «النصیحة من الحاسد محال»(50) سیره حسنه علی علیهالسلام نصیحت و انتقاد سازنده بود و از هر گونه انتقام جویی و تضعیف بری بود. گواه آن، نصایح و انتقادهای سالم ایشان از خلفای زمان وجریانات سیاسی معاصر خود بود(51)و از مردم نیز انتظار چنین برخوردمنصفانهای داشتند.
انتقاد نه توطئه
اگر چه حضرت از انتقاد، استقبال میکرد. اما به شدت از سخن و اقدامی کهبوی توطئه علیه نظام اسلامی میداد جلو میگرفت. امام با سه گروه و سه طرز تفکر مواجه بود. نخست آنان که دلسوزانه نظرات و پیشنهادات اصلاحی ابراز میکردند. دوم عدهای که از روی استفهام و گاه تعجب و یا به گمان خود از روی خیر خواهی به سیاستهای حکومت ایشان اعتراض داشتند، که امام ابتدا سخن او را میشنید و با بیانی متین او را قانع میکرد(52) دسته سوم گروهی بودند که با مقاصد ناپاک و از روی غرض، به نام انتقاد توطئه و تخریب میکردند. و در واقع در قالب طرح سؤال و شعار در پی تحریک احساسات و تضعیف پایههای حکومت اسلامی بودند. اینان تا هنگامی که خطری متوجه نظام نساخته بودند در ابراز و اظهار نظرات خود مجاز و آزاد بودند، اما وقتی پای تخریب و براندازی نظام به میان میآمد، موضعگیری امام علیهالسلام در قبال آن بسیار شدید و کوبنده بود به گونهای که مجال هر گونه تحرک را از آنان میگرفت(53)
انتقاد نه باند بازی
هر جا خط و باند بازی رواج یابد ناقدان و ناصحان اصول نصیحت را فراموش کرده و تنها به دنبال مچگیری و عیب جویی و تحقیر طرف مقابلند وهر چه گروه خود آنان بگوید صحیح تلقی شده و انتقاددیگران توطئه و تضعیف محسوب میشود. پس در انتقاد سالم بین خویش و بیگانه، گروه خود ودیگری نباید فرق گذاشت و حق را در همه جا گفت و اعمال کرد. علی علیهالسلام هنگامی که از خیانت یکی از کارگزارانش مطلع شد، ضمن نامهای توبیخآمیز و تهدید کننده به او نوشت:
«به خدا سوگند اگر حسن و حسین علیهالسلام چنان میکردند که تو انجام دادی، از من روی خوش نمیدیدند تا آنکه حق را از آنان پس ستانم»(54)
از باب «حُبّ الشئیُعمی و یُصّم»برخی از افراد و مسؤولان نمیتوانند بپذیرند که باند و گروه یا نزدیکان و بستگان آنان (این عقلهای منفصل) خطا میکنند و نیاز به نصیحت و راهنمایی دارند. در حالی که نظارت و انتقاد را باید از خود و نزدیکترین افراد به خود آغاز کنند. تا مردم دچار تملق، ترس و خرد سانسوری و ثنا گویی بی جا نشوند و زبانهای تیز حق گو و انتقاد گو هموراه باز باشد.
6ـ اصل رعایت حقوق متقابل مردم ودولت
در حکومتهای مردمی و نظام مردم سالار دینی، رابطه حاکمان یک طرفه نیست که فقط آنان حکومت کنند. بلکه میان فرمانروایان و شهروندان روابط متقابل و حقوق متبادل مطرح است. هر کدام، مسؤولیتی و حقوقی دارند که باید همزمان و تؤاما رعایت شوند(55) سخن از «حق داشتن»، پرسیدن و انتقاد کردن» و «توضیح خواستن» نشان از شأن مردم در نظر حکومت است. امام علی علیهالسلام از رابطه و حقوق متقابل مردم ودولت سخن میگویند: هم مسلمانان را راهنمایی مینمایند وهم آنان را صاحب حق و شأن میدانند و از آنان میخواهند که در تمشیت امور مشارکت جسته، با حکومت همکاری کنند. به نظر امام علیهالسلام حقوق مردم بر امام عبارتند از: 1ـ خیر خواهی و خدمت به مردم 2ـ جمع آوری فیئ و ثروتهای ملی و حفاظت از آنها، 3ـ آموزش و تعلیم مردم برای مقابله با جهل و نادانی آنان 4ـ تأدیب و پرورش مردم برای آگاه و هوشیار شدن آنان. اما حقوق دولت بر مدرم عبارتند از: 1ـ وفا کردن به بیعت 2ـ خیر خواهی و نصحیت در حضور و غیاب 3ـ پذیرش و آمادگی به هنگام استمداد امام، 4ـ اطاعات کردن مردم به هنگام دستور امام.(56)
دراین قطعه زیبای علوی، حقوق اساسی دولت و شهروندان ذکر شده و این رابطه، رابطه انسانی و عاطفی توصیف شده است. آنان که دموکراسی را مناسبترین روش اداره جامعه میدانند، اصول انسانی را در نظام دموکراسی چهار اصل میدانند: اندیشیدن، آموزش، انتخاب ازاد و بحث و مناظره (گوش کردن به حرف و سخن طرف مقابل در یک مناظره).(57) اما در دیدگاه امام علی علیهالسلام حقوقی که مردم به عهده حکومت دارند دقیقتر و اساسیتر از اینهاست. خیر خواهی، ذخیر ه کردن اموال عمومی و حفاظت آنها، آموزش و از همه مهمتر پرورش، از جمله آنهاست. در فلسفههای سیاسی روز و در نظام دموکراتیک، فقط به آموزش تأکید شده است، اما در نظام مردم سالار دینی علوی، به تربیت و پرورش فضایل انسانی و اخلاقی نیز تأکید شده است. دو جمله: «تعلیمکم کیلا تجهلوا» و «تأدیبکم کیما تعلموا» بسیار با اهمیتند. در جمله اول، انگیزه تعلیم و آموزش، نابودی جهل و نادانی است. اما تأدیب و پرورش انسا با فضایل انسانی تا آگاهی شان بالا بگیرد و
رشد یابد، مهمتر است،، زیر ابا سوادان بسیاری در دنیای امروز یافت میشوند که چندان رشدی در فضایل انسانی ندارند. لازمه باسواد بودن، انسان بودن کامل نیست، علم و سواد نیمی از شخصیت انسان را تشکیل میدهند. همان گونه که در فلسفه تربیتی افلاطون بر آن تأکید میشود و علاج را فقط درعلم داشتن جستوجو میکند. اما نیم دیگر شخصیت آدمی، غرایز و امیال است. تربیت آنها در حد اعتدال و ارتقای میل به فضیلت، هنر آدمی رانشان میدهد. زیرا از زیستن هنری است ذاتی و عشق ورزیدن به انسانها، جوهر ه آدمی را نشان میدهد که در اثر تربیت و پرورش فضیلت به دست میآید. آن چه گفته شد، برخی از مهمترین راهکارهای تحقق مردم سالاری دینی بود (اصول دیگر چون برابر و مساوات، رأی اکثریت و غیر نیز هست) و همین اندازه، دموکراسی واقعی و روح مردم سالاری را در نظام علوی میرساند
پینوشتها
______________________________
1. کواکبیان، مصطفی، دموکراسی در نظام ولایت فقیه، صص 50-20.
2. صحیفه نور، ج 3، ص 286.
3. در این باره آیات و روایات فراوانی هست، مراجعه شود: به دین و دولت در اندیشه اسلامی صص 239-217، الاسلام و اُصول الحکم، ص 48، حکمت و حکومت، ص 168، الغدیر، ج 1، ص 380-237
4. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 3.
5. نهجالبلاغه، خطبه 92.
6. جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، موسسه علمی، بیروت، ج 4، ص 153-152.
7. نهجالبلاغه، خطبه 3 و خطبه 72 و خطبه 137.
8. همان، خطبه 220.
9. نهجالبلاغه ترجمه شهیدی، نامه 7، 6، 3، و شیخ مفید، الارشاد، ص 237.
10. نهجالبلاغه، ترجمه شهیدی، نامه 6، 54، 3، و نامههای دیگر خطاب به معاویه و طلحه و زبیر.
11. جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانی، ترجمه سید هادی خسروشاهی، ج 2، ص 288
12. علیخانی، علی اکبر، توسعه سیاسی از دیدگاه امام علی علیهالسلام . سازمان تبلیغات اسلامی، 1377، ص 139-137.
13. نهجالبلاغه حکمت 113.
14. همان، حکمت 116.
15. همان، حکمت 211.
16. همان، خطبه 216.
17. نصربن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص 99-92.
18. عزالدین علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1385، ج 3، ص 190.
19. طه حسین، علی و فرزندانش، ترجمه محمد علی شیرازی، گنجینه، تهران، 1354، ص 187.
20. نهجالبلاغه نامه 53.
21. آل عمران (3) /110 و 104.
22. وسایل الشیعه، ج 11، ص 395.
23. نهجالبلاغه حکمت 31.
24. همان، حکمت 374.
25. سفینة البحار7 ج 1، ص 476.
26. اشاره به حدیث نبوی است که افراد جامعه را به مسافران کشتی تشبیه میکند که همه مسؤول سلامتی کشتی اند. مسند احمدبن حنبل، بیروت، دارالفکر، 1414، ج 6، ص 386، حدیث 18439.
27. نهجالبلاغه، حکمت 244.
28. کافی، ج 5، ص 57.
29. جامع احادیث الشیعه، ج 14، ص 410.
30. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 201، نهج السعاده، ج 5، ص 14.
31. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، نامه 44.
32. همان، نامه 16 و 21، و شرح ابن ابی الحدید، ج 18، ص 70.
33. همان، نامه 45 (نامه به عثمان به حنیف)
34. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 204.
35. شرح ابن ابی الحدید، جر 16، ص 164.
36. نهجالبلاغه نامه 71.
37. همان، نامه 20 و 63 و تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 200.
38. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 204، مستدرک الوسایل، ج 17، ص 359.
39. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 204.
40. نهجالبلاغه نامه 53
41. نهجالبلاغه حکمت 366.
42. امیل دورکیم، قواعد روش جامعهشناسی، ترجمه علی محمد کاردان، دانشگاه تهران، 1373، ص 29-28.
43. شیخ مفید، الجمل، ص 224.
44. نهجالبلاغه، نامه 53.
45. میزان الحکمة، ج 7، ص 146.
46. نهجالبلاغه خطبه 117، و نیز خطبه 207.
47. غررالحکم، ج 2، ص 250.
48. همان، ص 153.
49. نهجالبلاغه، خطبه 207.
50. بحار الانوار، ج 75، ص 194.
51. تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 326؛ واقدی، المغازی، ص 148؛ مسعودی مروج الذهب، ج 2، ص 318؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 377.
52. نهج السعادة، ج 2، ص 316، ص 336؛ نهجالبلاغه، خطبه 161.
53. نهجالبلاغه، خطبه 183 و 19، شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 297.
54. همان، نامه 41.
55. ابوالمحمد، عبد الحمید، مبانی سیاست، تهران، توس، 1376، ص 174.
56. نهجالبلاغه، خطبه 34.
57. Ketchum, Richard. m. What is demacracy, Dutton. co.New york, 1955,P.129.
و گاه مراد از مردم سالاری و دموکراسی یک «روش» است. در این معنا، مردم سالاری روشی است برای محدود کردن قدرت که مفسده ملزمی دارد. و این روش میتواند دینی باشد. از این رو، مردم سالاری دینی روشی است برای تحقق بخشیدن به احکام خدا و تأمین نیازهای واقعی مردم. در این معنا، مبنای مشروعیت نظام، انطباق با قوانین الهی استو رأی مردم منشا مقبولیت و به صحنه آوردن حکومت مشروع میباشد.
اصول و مبانی مردم سالاری، به طور اجمال، عبارتند از: 1ـ مشارکت شهروندان در تصمیمگیریهای سیاسی 2ـ برابری میان شهروندان، یعنی انسان از آن جهت که انسان است هیچ تفاوتی با دیگر انسانهنداشته وهمه باید ازحقوق برابر و مشترک بهرهمند گردند: همه در مقابل قانون مساوی اند و قانون از همه به طور یکسان حمایت میکند. همه به تناسب قابلیتها و استعدادها فرصت خلق و تحصیل موقعیتهای اجتماعی مختلف را دارندو... 3ـ آزادی، که یکی از ارکان مهم دموکراسی است که در تمام ابعاد مورد نظر میباشد.(1)
واقعیت این است که شعار زیبای دموکراسی و مردم سالاری در دنیای عینی تحقق نیافته است. زیرا اولاً مشارکت مردم به علت تأثیرپذیری از اطلاعات متورم و غیر واقعی و تبلیغات فراوان، صوری و ظاهری است، ثانیا انسانهایی که بتوانند با تبرّی از هوی و هوس و با قدرت بدون مفسده و همراه عدالت به تأمین ازادی و برابری واقعی بپردازند، بسیار اندکند.
اگر مردم سالاری را روش معنا کنیم، حکومت اسلامی در ذات خود، حکومتی دموکراتیک است و معایب دموکراسی غربی را هم ندارد. به فرموده امام خمینی:
«حکومت اسلامی، یعنی حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی و متکی به قواعد و قوانین اسلامی»(2)
با استناد به منابع اسلامی، به ویژه گفتار و سیره علوی، میتوان ایده «مردم سالاری دینی» را که ناظر به ماهیت دموکراتیک حکومت اسلامی است، تبیین و ترسیم کرد. در مردم سالاری دینی، تحقق واقعی شعار «حکومت مردم بر مردم» در جهت تقویت بعد مادی و معنوی حیات انسانها میسر میشود.
اصول اساسی و راهکارهای تحقق مردم سالاری دینی در ظام علوی را به طور اجمال میتوان چنین بیان کرد:
1ـ اصل مشارکت
راهکارهای تحقق مشارکت واقعی مردم، به طوری که همه افراد بتوانند در سرنوشت خود در همه ابعاد دخالت موثر داشته باشند در گفتار و سیره علوی به زیبایی تبیین شده است. این اصل که از اصول دموکراسی نیز میباشد، از طرق زیر قابل تحقق است:
الف: مردم مصدر مقبولیت و قوه تحقق حکومتاند: منشاء مشروعیت حکومت دینی، حکم و فرمان خدا است یعنی با نصب بدون واسطه الهی، رهبری پیامبران و امامان مشروعیت مییابد و در این زمینه، مردم نقشی ندارند.(3) در عین حال پذیرش مبنای مشروعیت الهی برای حکومت و رهبری، چه در مورد امامت معصومان علیهالسلام و چه در مورد ولایت فقه،به معنای بی اعتنایی به حریم مردم نیست. در نظام مردم سالار دینی، ضمن آنکه خدمت به مردم محور است و مردم به جای خدا نمینشینند، لیکن تردیدی نیست که تا مردم به صحنه نیایند و با امام معصوم بیعت و اعلام وفاداری نکنند، حکومت و رهبری او، تحقق خارجی نخواهد یافت و لذا امیرمؤمنان علی علیهالسلام حضور مردم را زمینه پذیرش حکومت خود اعلام میکند: «لولاحضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر...»(4) معنای این سخن این است که هر گاه مردم کنار بیشنند و از امام حق حمایت نکنند، گرچه مشروعیتش باقی است، اما تحقق خارجی ندارد.
بنابراین یکی از راههای تحقق مردم سالاری دینی، مشارکت و حضور آنان در صحنه و تحقق بخشیدن خارجی حکومت شخصی است که طبق ضوابط و قوانین الهی لیاقت رهبری را دارد.
ب ـ بیعت: این موضوع عمق دمکراتیک بودن حکومت اسلامی را میرساند، چرا که حکومت اسلامی جز با بیعت مردم فعلیت نمییابد و اگر این بیعت حاصل شود، امکانات لازم برای ایجاد توان و قدرت اجرایی حکومت به وجودمی آید و منجر به رضایت عمومی و حسن ظن مردم میشود. از طرفی رضایت عمومی و اعتماد متقابل، در کار آمد ساختن نظام حکومتی بسیار موثر است. اگر اعتماد متقابل بین مردم وحکومت نباشد، تمام وقت و انرژی طرفین صرف مقابله با هم خواهد شد، و هزینه این بی اعتمادی بسیار بالا خواهد بود. امام علی(ع) با اینکه خود رااز سوی خداوند گمارده شده به رهبری میدانست خرسندی مردم را در شکلگیری حکومت، معیاری بنیادین به شمار میآورد. پس از عثمان که مردم به ایشان روی آورده بودند تا رهبری امت را بپذیرد فرمود: «دعونی و التمسوا غیری(5)» «مرا رها کنید و سراغ دیگری بروید» با اصرار مردم، امام علیهالسلام ، پس از مدتی، مراسم بیعت مردم را با خویش آشکارا و در حضور همگان و خرسندی کامل مردم برگزار کرد.
و از این رو بیعت مردم با ایشان در کمال آزادی و اختیار صورت پذیرفت. چنان که حضرت خود میفرماید: «ولاتکون بیعتی الاّ عَنْ رضا المسلمین(6)» «بیعت با من، جز بارضا و خشنودی مسلمانان نبود» و در جای دیگر متذکر میشوند که تمایل و خواست مردم و نیز احساس مسؤولیت اجتماعی و سیاسی، انگیزه پذیرش خلافتبوده است(7).
«دستم را گشودید بازش داشتم و آن را کشیدید، نگاهش داشتم، سپس بر من هجوم آوردید همچون شتران تشنه به آبگیرها،... خشنودی مردم در بیعت من بدانجا رسید که خرد سال شادمان شد و سالخورده لرزان لرزان برای بیعت به راه افتادند و افراد علیل و دردمند از جا حرکت کردند، و دختران نوجوان از شوق بدون رو بند برای بیعت شتافتند»(8)
نتیجه آنکه میزان اهتمام علی علیهالسلام به خواست عمومی مردم در مرحله تعیین و انتخاب رهبری به اندازهای است که رضایت مندی مردم را شرط تحقق خارجی و اعمال ولایت میداند، بدین معنا که گرچه برای دارا شدن ولایت، وجود شرایطی در شخص لازم است و اعطا کننده ولایت خداوند متعال است که بدون واسطه (در مورد معصومان(ع)) یا با واسطه (در مورد فقیه جامع الشرایط) آن را به یک شخص اعطا میکند لکن چنین شخصی برای اعمال ولایت خود به شرط دیگری نیاز دارد و آن پذیرش مردمی است. البته شرعا مردم وظیفه دارند فرد واجد شرایط را به عنوان والی خود برگزینند، که اگر عمدا بر خلاف این وظیفه رفتار کنند در نیز خدا مسؤول خواهند بود.
به طور کلی میتوان گفت تحقق مشروعیت سیاسی حق از دیدگاه علی علیهالسلام دو رکن دارد: 1: رکن الهی. (که رأی و انتخاب مردم درآن جایگاهی ندارد) 2ـ رکن مردمی. یا مقبولیت عامه. از آنجا که مخالفان حضرت، بعد الهی مشروعیت امام علی(ع) را قبول نداشتند، امام علیهالسلام بیشتر به بعد مردمی مشروعیت خوداستناد و احتجاج میفرمود.
امام بیعت را یک تعهد شرعی و قانونی میداند که رعایت آن واجب و تخلف از آن حرام است(9)
همچنین امام در موارد فروانی مانند اثبات حقانیت خود، احقاق حقوق، پاسخگویی به دشمنان و... به انتخاب خود و رضایت مردم بر این انتخاب استناد میکردند(10) چنین استدلال و استنادهای قوی نمیتواندبه چیزی باشدکه امام به آن اعتقاد ندارد.
اگر نقش تعیین کننده مردم در انتخاب رهبر مورد تأیید امام نبود، هیچ گاه آن روش غلط را تایید و به آن استناد نمیکرد تا بعدها هم مورد استناد دیگران قرار گیرد.
وانگهی هنگامی که امام علیهالسلام فرمانداریا استانداری تعیین میکردند ضمن ارائه معرفی نامه برای قرائت بین مردم به او میفرمودند که نظر مردم را بخواه، اگر به ماندن و حاکمت تو رضایت دادند مشغول کار شو و گر نه باز گرد(11) در صورتی که امام علیهالسلام میتوانست به عنوان رهبر مسلمین، استانداری را معرفی کرده و موافقت مردم هم شرط نباشد.(12)
ج ـ شوار: یکی از راهکارهای مهم گسترش مردم سالاری دینی در قالب مشارکت سیاسی، مشورت کردن و نظر خواستن از افراد است. این سنت حسنه در اسلام از اصالت برخوردار است. ضمن تجویز کارهای مردم به دست خودشان، تدبیر امور را به عقل جمعی میسپارد و بدین وسیله از استبداد رأی جلوگیری میکند. شورا، یا تبادل آراء و نظرات، ارتباط تنگاتنگ و عمیقی با مفهوم مشارکت در ادبیات جدید دارد. شورا ارج نهادن به آراء مردم، شخصیت دادن به افراد، گزینش راه و پیشنهاد کار آمدتر و مقرون به صرفهتر است، و درنهایت باعث میشود مردم خود را در امر حکومت سهیم بداند و اندیشهها رشد کنند و کارها استواری یابند «امر هم شوری بینهم» (شوری /38) علی علیهالسلام این اصل را پاس میداشت و در رفتار سیاسی و اجرای امور، بر رایزنی با صاحب نظران و نخبگان تکیه داشت. در اینجا شایسته است به شبهه مهمی اشاره شود که مخلفان حکومت دینی مطرح مینمایند و آن اینکه «مدیریت دینی»، «مدیریت علمی» نیست، پاسخ این شبهه درهمین بخش از رفتار علوی داده شده است زیرا شاهد مشورت با صاحبنظران در گسترههای مختلف و گوناگون علمی است که به نوعی «مدیریت علمی» را در طول «مدیریت دینی» قرار داده و دولت اسلامی را ازمزایای یک مدیریت شایسته علمی نیز برخوردار میکند. در بعد نظر و اندیشه میفرمود: «هیچ پشتیبانی استوارتر از مشاوره نیست»(13)، «هر کس با مردمان مشورت کند، خود را در خرد آنان شرکیت نماید»(14) و «رأی زدن، دیده راه یافتن است»(15) و به مردم سفارش میفرمود از گفتن سخن حق، هر چند تلخ، خود داری نورزند:
«پس با من چنانکه با سرکشان گویند سخن مگوئید و چونان که با تیزخویان کنند از من کناره مجوئید. گمان نکنید شنیدن سخن حق بر من سنگین است... پس، از گفتن حق یا رأیزدن (مشورت) در عدالت باز مایستند»(16)
در بعد رفتار نیز، امام علیهالسلام در انجام کارها، با اهل نظر و خبرگان به رایزنی میپرداخت که در تاریخ نمونه فراوان دارد، از جمله با عبد اللّهبن عباس و یاران دیگر به هنگام جنگ صفین و شنیدن رأی و نظر موافقان و مخالفان جنگ.(17)
امام علیهالسلام با آن شخصیت والا و فکر و اندیشه عمیق و معصوم بازهم مردم را تشویق میکند که به او مشورت دهند و بدین طریق مشارکت مردم در تصمیمگیری در قالب رأی زنی را به جامعه میآموزد. کاری که مدعیان مردم سالاری امروز اگر در ظاهر هم انجام دهند، اما درعمل بدان پای بند نیستند. امام علیهالسلام پس از بیعت مردم، فرمودند:
«بدانید که بدون توجه به نظر شما کاری نمیکنم، کلیدهای اموال شما با من است ولی بدون ضایت شما حتی یک درهم از آن بر نمیدارم، آیا رضایت میدهید؟ همگی گفتند: آری»(18)
طه حسین میگوید:
«علی7 امور مردم را علنا اداره میکرد و در هر امر بزرگ و مهمی با آنان مشورت مینمود. و اگر آنها در امری مخالفت میکردند رأی آنها را میپذیرفت و بدان عمل میکرد و همین امر سبب میشد که آنان گستاختر شوند»(19)
جرأت یافتن مردم در برابر نخبگان سیاسی، شاید یکی از اهداف فرهنگی امام علیهالسلام در جهت سازندگی مردم بوده تا در سرنوشت اجتماعی خویش شریک باشند و کسی نتواند بر آنان ستم روا دارد. بنابراین از دیدگاه آن حضرت مشاوره نوعی مشارکت مردم در تصمیم گیریهای سیاسی جامعه است. و هدف از این عمل تبادل افکار و اندیشهها برای یافتن از راه حل بهتر و پرهیز از خطا است. و جالب این است که حضرت تأکید دارند همه مردم نظر بدهند نه فقط اعضای رسمی حکومت، و لذا به والیان سفارش میکنند که بامردم و دانشمندان مشورت کنند و سخن حق را اگر چه تلخ و ناگوار است تحمل کنند.(20)و این خود یکی از راهکارهای بزرگ و اثر بخش مردم سالاری دینی است.
2ـ اصل امر به معروف و نهی از منکر
این اصل از اصول بنیادین مشارکت سیاسی مردم در اداره جامعه و گذر گاهی مطمئن برای رسیدن به مردم سالاریدینی است. بدان جهت که این امر، وظیفه همگانی است نه یک عده خاص. و از نظر قلمرو نیز بسیار گسترده و وسیع است و به جز امور پنهانی و شخصی افراد، همه زوایای زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و غیره را در بر میگیرد. طبق این اصل هر مؤمنی و فرد آگاهی در جامعه دینی، مأموری است برای حسن اجراء قانون، دفع تجاوز از حریم دین،تلاش بی وقفه و خستیگیناپذیر در راه نشر معارف و ارزشها، و از بین بردن فساد و تباهی و لااُبالیگر و بی عدالتی. جامعه اسلامی اگر به این وظیفه عمل کند «امت ممتاز و برتر»(21)است زیرا راه انبیا و روش صالحان است و در پرتو آن فرایض بر پا، راه هاامن، کسبها حلال، مظالم رفع شده، زمین آباد، و از دشمنان انتقام گرفته میشود.(22)
امیرالمؤمنین علیهالسلام بر این اصل تأکید داشت، و برزنده و پرفروغ بودن آن اصرار میورزید. تا بدین وسیله غیرت دینی پدید آمده و سراسر جامعه اسلامی در آماده باش کامل علیه هر فسادی بسر برند ایشان میفرمود:
«آنکه امر به معروف کند پشت جبهه مؤمنان را مستحکم ساخته و هر که از زشتیها نهی کند، بینی کفّار را به خاک مالیده است»(23)، «آنکه با منکرات نه با قلب و نه با زبان و نه با دست به مبارزه بر نخیزد و مقابل ننماید، او مردهای زنده نمااست»(24)
آن حضرت با مقایسه امر به معروف و نهی از منکر با سایر فرایض ونیکیها، غیرت دینی و حساسیت اجتماعی را والاترین ارزش شمرده و میفرمایند:
«تمام کارهای نیکو و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهی از منرک چون قطرهای نسبت به دریای موّاج و پهناور است...»(25)
درست بر عکس آنچه برخی ادعا میکنند که این فریضه دخالت در امور شخصی و فضولی نسبت به رفتارهای خصوصی است، نظام مردم سالاری دینی همه افراد را به حساسیت و غیرت و توجه به آنچه در محیط میگذرد فرا میخواند. و آنان را مسئول یکدیگر وناظر بر حسن اجرای قوانین میداند. به همین جهت امیرالمومنین علیهالسلام از انسانهایی که در مقابل منکرات و متجاوزان به حقوق مردم و مقدسات دینی سکوت کرده و از کنار آن بی تفاوت میگذرند و آسایش را بر رنج در راه اصلاح امور ترجیح میدهند، و یا بر سر اصول و ارزشها معامله و سازش مینمایند،به شدت انتقاد میکند. امر به معروف و نهی از منکر را نباید به امور کوچک اختصاص داد. فرضا اگر بی تفاوتی مردم سبب تسلط اشرار شود، که هر گونه آزادی و حقوق را از مردم سلب نمایند، بهای سنگینی برای تغییر وضعیت و رسیدن به حکومت مردمی و دینی باید پرداخته شود. برای این که از ابتدا چنین مشکلی پیش نیاید، اسلام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را واجب کرده واقشار مختلف جامعه را به مشارکت عمومی ومستمر فرا میخواند.
تنها درمیان عموم بودن و اجتماعی زیستن برای مسلمان کافی نیست، بلکه باید در قبال اجتماع مسئولیتپذیر باشد. چه بسا کسانی تصور کنند که میتوان در جامعهای زیست و با خیر و شر آن کاری نداشت و سر نوشت خود را از دیگران جدا کرد، اما این تصوری بیش نیست. سرنوشت انسانها درجامعه با هم گره خورده است ومانند مسافران کشتی هستند که سلامت آنها در گرو سلامت آن است و هیچ کس نمیتواند به سلامت و ایمنی آن بی توجه باشد(26)وظیفه آگاهان است که افراد بی توجه را آگاه کنند و نا بخردان را از زشتی باز دارند: «... الامر بالمعروف مصلحةً للعوام و النهی عن المنکر ردعاً للسُّفهاء(27)» و این وظیفه اگر ترک شود، نفرین و عذاب الهی گریبان آنان خواهد شد. «لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داود و عیسی بن مریم... کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه لبءس ماکانوا یفعلون»(مائده /78و79). علی علیهالسلام نیز به این وظیفه ربّانیان و مردان خدایی در هر عصر و دورهای این گونه اشاره میکنند:
«کسانی که قبل از شما بودند، نابود شدند، چون هر چه به گناه عمل کردند، ربانّیها و عالمان دینی بازشان نداشتند و آنها وقتی در گناهان فرورفتند و ربانیان واحبار از آن نهی نکردند، عقوبتها به آنها نازل شد»(28)
و میفرماید:
«دانشمندی که علم خود را کتمان کند بد بوترین اهل قیامت بوده و هر جنبهای او را لعنت خواهند کرد»(29)
و یکی از علل پذیرش خلافت را همین احساس مسؤولیت اجتماعی میشمارند «... و مااخذ اللّه علی العلماء ان لایقاروّا علی کظّة ظالم و لاسغب مظلوم...»
4ـ نظارت
یکی از ابزارها و راهکارهای اساسی تحقق مردم سالاری دینی «نظارت» ومراقبت همگانی میباشد. چرا که حکومت اسلامی مهار گسیخته و بری از نظارت نیست، و حاکمان، مسؤولاند که به حقوق مردم، بی هیچ مماشات، تن داده و برای مردم، توضیح دهند و به مردم نیز حق داده (بلکه بر آنان واجب کرده است) که بر حاکمان و نحوه انجام وظیفه ایشان درباب بیتالمال، حقوق مردم و حدو الهی، نظارت فعال کنند و حق سؤال، انتقاد و پیشنهاد و اعتراض، امر به معروف و نهی از منکر داده است. البته ضرورت نظارت به معنای نداشتن اعتماد به کارکنان سازمان و دست اندرکاران امور اجرایی نیست، بلکه فعالیتی است که بایدها را به هستها، و مطلوبها را با موجودها و پیشبینیها را با عملکردها مقایسه میکند و در نتیجه این مقایسه، تصویر روشنی از تشابه یا تمایز بین این دو گروه از عوامل به دست آمده و نقاط قوت و ضعف شناسایی میشوند.
ویژگیهای یک نظارت موثر عبارتند از: دقت: به موقع بودن، مبتنی بر هدف و برنامه بودن، مقبولیت داشتن، تأکید بر نقاط راهبردی، انعطافپذیری و توجه به اهداف کلی حکومت.
در نظام و سیره علوی، به منظرو جلوگیری از استبداد به رأی و تضییع حق مردم، اصل نظارت هم سفارش و هم به اجرا گذاشته شده است. امام علیهالسلام نظارت را برای تقویت و ثبات نظام و ایجاد عدل و داد در بین مردم میخواست. و این اصل را به صورت مستقیم و غیر مستقیم، برهمه چیزی و برهمه افراد (کارگزاران، بازاریان، بیت المال، عامه مردم و خانواده و فرزندان)، انجام میداد. از آنجا که حضرت از روش حکومتهای پیشین رنج میبرد، در آغاز خلافت نظارت را از بیت المال آغاز کرد و بر همه جا توسعه داد و عملکرد اجرایی کارگزاران را به دقت زیر نظر گرفت تا احساس آزادی مطلق ننمایند و کارها را طبق سلیقه خود انجام ندهند و به مردم نیز توصیه میفرمود مراقب امور کارگزاران باشند و از گفتن حق پروا نکنند. نظارت در نظام علوی گاه در قالب نامه نگاری به منظور تقدیر از عملکردهای اجرایی(30)هوشیاری در برابر نقشههای دشمن(31) موعظه و ارشاد(32) گلایه از عملکردهای نادرست(33)نجام میشد و گاه به صورت فرستادن هیئتهای بازرسی(34) درخواست ارسال تراز مالی(35)ضار به مرکز خلافت برای بررسی بیشتر عملکرد،(36) هشدار و تهدید،(37) عزل و برکناری برخی کارگزاران مغرور و خود پسند که از خط مشی وسیاست علوی تخطی کرده بودند.(38) و زندان و پرداخت غرامت.(39) حضرت در عهد نامه معروف مالک اشتر درباره نظارت چنین دستور میدهند:
«با فرستادن مأمروان مخفی و راستگو و با وفا کارهای آنان را زیر نظر بگیر، زیرا بازرسی مداوم و پنهانی، سبب میشود که آنها به امانت داری و مدارا با زیر دستان ترغیب شوند»(40)
و در فرازی دیگر از آن توصیه میکنند که نظارت و بازرسی باید جامع وکامل باشد، چه آنها که در مرکز فرمانداری اندو چه آنان که در گوشه وکنار کشور پراکندهاند. علاوه بر این سفارش اکید میکنند که بر اطرافیان خویش نظارت شدیدتری اعمال نماید، و اگر یکی از نزدیکان واطرافیان دست به خیانت زد و بازرسان سری بر آن گواهی دادند، او را زیر تازیانه بگیر و به مقدار خیانتش او را کیفر نما و سپس او را درمقام خواری و ذلت بنشان و نشانه خیانت براو بنه و قلادّه ننگ و تهمت به گردنش بیفکن.(41) روشن است که با این نظارت قوی و عکس العمل شدید، کمتر کسی جرأت تخلف پیدا میکند. این شیوه به مردم جرأت و حق اظهار نظر میدهد و چیزی از دید مردم مخفی نمیماند. وقتی یک مدیر احساس کند که باید در برابر کارهای خود به افکار عمومی پاسخگو باشد، به ناگزیر کارهای خود را به گونهای سامان میدهد که بتواند از آنها دفاع کند. امام علی علیهالسلام ضمن بیان مراتب امر به معروف و نهی ازمنکر میفرمایند.«... و افضل من ذلک کلمة عدل عند امام جائر» بهتر از همه اینها، سخن حقی است که پیش روی حاکمی ستمکار گویند.
آنچه از این فرمایش حضرت و مشابه آن استفاده میشود این است که مجریان نظارت، تنها ناظران رسمی، دولتی و ارگانهای انتظامی و قضایی نیستند،بکله عموم مردم موظف به این وظیفهاند ودر مواردی کارآیی بیشتری نیز دارد. زیرا در جامعه دینی ارزشها و هنجارها و آداب و رسوم خاصی مورد توجه و عمل قرار میگیرد. در صورتی که فرد از این هنجارها تخطی کند، عموم مردم به شیوههای گوناگون همچون بیتوجهی، سرزنش و پرخاش با او برخورد میکنند و به قول «دورکیم»، فرد خاطی با اجبار اجتماعی روبرو میشود(42) به هر میزان که اعضای جامعه التزام عملی بیشتری نسبت به ارزشها و هنجارهای جامعه داشته باشند، هنگام وقوع انحراف عکس العمل جامعهشدیدتر خواهد بود. مردم به عنوان مجریان نظارت، به طور غیر رسمی، به نظارت و اصلاح جامعه خود میپردازند. تفاوتی که بین مردم سالاری دینی و غیر دینی در زمینه نظارت مشهود است این است که با تفکیک نقشها و تقسیم کار روز افزون در جوامع پیشرفته، مردم هنگام مواجه شدن با انحراف و جرم، برخودر جدی نمیکنند، و آن را وظیفه خود نمیدانند، بلکه اقدام جدی در این زمینه را به مقامات مسؤول مانند نیروهای انتظامی، مراکز مبارزه با منکرات و امثال آن گزارش میکنند. اما در نظام دینی، بسته به نوع جرم، وظیفه مردم متفاوت است. در بسیاری از موارد این خود مردمند که دروهله اول باید تذکر دهند امر به معروف و نهی از منکر نمایند و با نظارت دقیق از وقوع یا ادامه و تکرار جرم جلوگیری کنند. و در جایی که متجاوز نیاز به تنبیه و حد دارد، گزارش کنند.
علی علیهالسلام هنگام معرفی ابن عباس به مردم بصره به آنان نوشت:
«مادامی که ازخدا و رسولش اطاعت کند، فرمانش برید، پس اگر در میان شما بدعتی نهاد یا از مسیر حق منحرف شد، مطمئن باشید که او را از حکومت بر شما برکنار خواهم کرد».(43)
و به مالک اشتر میفرمایند:
«مردم در کارهای تو تأمل میکنند همانگونه که تو در کارهای فرمانروایان پیشین نظر میکنی و درباره آن میگویند که تو درباره آنان میگویی».(44)
بنابراین نظارت عام، نوعی قضاوت مردم نسبت به عملکرد مسؤولان و مجریان امور است و زمینه را برای بهتر عملی کردن احکام اسلامی، ایجاد روحیه اعتماد متقابل، و پرهیز از خودسری حاکمان فراهم میکند.
5ـ اصل انتقاد
یکی از اصولی که به خوبی چهره مردم سالاری دینی را بارز و آشکار میکند. اصل انتقاد و حق اعتراض و بیان نقاط ضعف و قوت است. این اصل جدای از «امر به معروف و نهی از منکر» و «نظارت» نیست.بلکه نقد رفتار و عملکرد مسؤولان، نوعی نظارت مشفقانه و امر به معروف نیز هست. فرایند منتهی به اصل انتقاد بدین گونه است که ابتدا در ذهن مردم سؤال ایجاد میشود، که باید به خوبی پاسخ داده شود. (و لذا علی علیهالسلام میفرمود «سلونی قبل ان تفقدونی» تا در مرحله آغازین پاسخ قانوع کننده بیابند و به مراحل بعدی کشیده نشود)، اگر سؤال بی پاسخ به ماند، انتقاد میکنند، که در این مرحله باید مردم را قانع و شبههها را بر طرف نمود، و اگر انتقاد نادیده گرفته شود، مردم اعتراض میکنند، و اگر آنهم بیپاسخ بماند، آشوب، انقلاب و دگرگونی اجتماعی رخ میدهد. در نظام اسلامی که به سؤال و انتقاد سالم مردم بهای لازم داده میشود، اگر دست اندرکاران شبههها را زایل و جهتگیریها و عملکردها را تصحیح بکنند، نوبت به مراحل تند و خشونت بار نمیرسد.
شناخت عیوب و نواقص و تلاش در رفع آنها، گامی استوار در مسیر کمال و اصلاح فرد و جامعه است. از این رو علی علیهالسلام میفرمایند:
«مردمی که خیر خواه یکدیگر نیستند و از خیر خواهان نیز استقبال نمیکنند، از سعادت و بهروزی بدورند».(45)
انتقاد، جدا کردن سره از ناسره، به گزینی، خردهگیری و آشکار نمودن زیباییها و کاستیها است، و نقد سخن یا عمل، اظهار کردن عیب و محاسن آن میباشد. انتقاد در پدیدههای اجتماعی، نگرشی دو سویه است: دیدن دردها و ارائه راه درمان به قصد پالایش و نجات حقیقت. این گونه نقد و انتقاد به برنامه ریزان، سیاستگزارن و مدیران و مجریان، مجال بازنگری، وسعت دید، واقعیت نگری همراه با در نظر گرفتن افکار عمومی را میبخشد. و جلوی بسیار از مخارج و کارهای بیهوده دوباره کاریها، اسرافها و تکرویها را میگیرد. اگر فرهنگ نقد و انتقادپذیری و آداب و مرزهای آن روشن و اعمال شود، بسیاری از کشمکشها، ضعفها و نقصها زمینه ظهور نمییابند. به ویژه اگر از لاک خود مطلق انگاری وخود برتر بینی در آییم و معتقد باشیم که انسان معصوم نیست، به سادگی میپذیریم که هیچ کس بی نیاز از تذکر، انتقاد و نصیحت نیست. حتی امام علی علیهالسلام با آن مقام عصمت و عظمت بازاز مردم میخواهد با نصیحت صادقانه و خیر خواهی، وی را یاری نمایند: «فاعینونی بمناصحة خَلّیةٍ من الغشّ سلیمةٍ من الریب(46)
مفهوم سخن فوق این است که آن حضرت «انتقادپذیر» است چرا که: انتقاد کردن نیمی از کار است، و نیم دیگر پذیرش و به کار بستن انتقاد میباشد. ایشان میفرمایند: «بزرگترین توفیقها پذیرش نصیحت است»(47)، چون از تباهی و رسوایی درامان میماند(48) ایشان در بخشی از یک خطبه به خوبی این مسئله را تشریح کردهاند؛ ابتدا به نکوهش حاکمان مستبد پرداختهاند که حرف حق شنو نیستند، آنگاه روحیه متواضعانه و حقپذیر خود را بیان مینمایند و از مردم میخواهند حقایق را باز گویند که این یکی از حقوق والی بر عهده رعیت است. سپس میفرمایند:
«خوش ندارم گمان کنید ثنا گویی و ستایش شما را دوستدارم و بحمد اللّه این گونه نیستم... پس با من آن گونه که با جبّاران سخن میگویید، گفت و گو مکنید و آن گونه که نزد ستمگران تند خو از خود مراقبت میکنید ـ تا خشم آنان متوجه شما نشود ـ با من رفتار نکنید و از برخورد همراه با ظاهر سازی و مدارا بپرهیزید، و گمان نکنید اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن بر من سنگینی خواهد کرد و یا اینکه خود بزرگ بین باشم یقینا کسی که شنیدن حق و یا عرضه عدالت بر او دشوار باشد، عمل به آن دو، بر او سنگینتر خواهد بود، پس از گفتن سخن حق یا ارائه مشورتی بر پایه عدل خودداری نکنید....»(49)
پیام اصلی این فرمایش حضرت شاید این باشد که وی در عین معصوم بودن عملاً نشان میدهد که رفتار حاکم اسلامی و مناسبات او با مردم چگونه است و مردم در یک نظام دینی چه جایگاهی دارند، در عصری که روابط بین حاکم و مردم جز بر پایه ستم و استبداد نبود، سیستم حکومتی خویش را بر مردمیترین شکل آن پی نهاد ه و از عموم شهروندان، در هر موقعیت اجتماعی، میخواهد انتقادهای سازنده خود را گوشزد کنند.
انتقاد، نه انتقام و تضعیف
انتقاد وقتی وجهه دینی دارد و سازنده است که دلسوزانه و متعهدانه انجام گیرد. و از هر گونه تضعیف، تخریب روحیهها، انتقام جویی و بی اعتبار ساختن دیگران به دور باشد. که این خویی حیوانی و شیطانی و مرض حسودان است: «النصیحة من الحاسد محال»(50) سیره حسنه علی علیهالسلام نصیحت و انتقاد سازنده بود و از هر گونه انتقام جویی و تضعیف بری بود. گواه آن، نصایح و انتقادهای سالم ایشان از خلفای زمان وجریانات سیاسی معاصر خود بود(51)و از مردم نیز انتظار چنین برخوردمنصفانهای داشتند.
انتقاد نه توطئه
اگر چه حضرت از انتقاد، استقبال میکرد. اما به شدت از سخن و اقدامی کهبوی توطئه علیه نظام اسلامی میداد جلو میگرفت. امام با سه گروه و سه طرز تفکر مواجه بود. نخست آنان که دلسوزانه نظرات و پیشنهادات اصلاحی ابراز میکردند. دوم عدهای که از روی استفهام و گاه تعجب و یا به گمان خود از روی خیر خواهی به سیاستهای حکومت ایشان اعتراض داشتند، که امام ابتدا سخن او را میشنید و با بیانی متین او را قانع میکرد(52) دسته سوم گروهی بودند که با مقاصد ناپاک و از روی غرض، به نام انتقاد توطئه و تخریب میکردند. و در واقع در قالب طرح سؤال و شعار در پی تحریک احساسات و تضعیف پایههای حکومت اسلامی بودند. اینان تا هنگامی که خطری متوجه نظام نساخته بودند در ابراز و اظهار نظرات خود مجاز و آزاد بودند، اما وقتی پای تخریب و براندازی نظام به میان میآمد، موضعگیری امام علیهالسلام در قبال آن بسیار شدید و کوبنده بود به گونهای که مجال هر گونه تحرک را از آنان میگرفت(53)
انتقاد نه باند بازی
هر جا خط و باند بازی رواج یابد ناقدان و ناصحان اصول نصیحت را فراموش کرده و تنها به دنبال مچگیری و عیب جویی و تحقیر طرف مقابلند وهر چه گروه خود آنان بگوید صحیح تلقی شده و انتقاددیگران توطئه و تضعیف محسوب میشود. پس در انتقاد سالم بین خویش و بیگانه، گروه خود ودیگری نباید فرق گذاشت و حق را در همه جا گفت و اعمال کرد. علی علیهالسلام هنگامی که از خیانت یکی از کارگزارانش مطلع شد، ضمن نامهای توبیخآمیز و تهدید کننده به او نوشت:
«به خدا سوگند اگر حسن و حسین علیهالسلام چنان میکردند که تو انجام دادی، از من روی خوش نمیدیدند تا آنکه حق را از آنان پس ستانم»(54)
از باب «حُبّ الشئیُعمی و یُصّم»برخی از افراد و مسؤولان نمیتوانند بپذیرند که باند و گروه یا نزدیکان و بستگان آنان (این عقلهای منفصل) خطا میکنند و نیاز به نصیحت و راهنمایی دارند. در حالی که نظارت و انتقاد را باید از خود و نزدیکترین افراد به خود آغاز کنند. تا مردم دچار تملق، ترس و خرد سانسوری و ثنا گویی بی جا نشوند و زبانهای تیز حق گو و انتقاد گو هموراه باز باشد.
6ـ اصل رعایت حقوق متقابل مردم ودولت
در حکومتهای مردمی و نظام مردم سالار دینی، رابطه حاکمان یک طرفه نیست که فقط آنان حکومت کنند. بلکه میان فرمانروایان و شهروندان روابط متقابل و حقوق متبادل مطرح است. هر کدام، مسؤولیتی و حقوقی دارند که باید همزمان و تؤاما رعایت شوند(55) سخن از «حق داشتن»، پرسیدن و انتقاد کردن» و «توضیح خواستن» نشان از شأن مردم در نظر حکومت است. امام علی علیهالسلام از رابطه و حقوق متقابل مردم ودولت سخن میگویند: هم مسلمانان را راهنمایی مینمایند وهم آنان را صاحب حق و شأن میدانند و از آنان میخواهند که در تمشیت امور مشارکت جسته، با حکومت همکاری کنند. به نظر امام علیهالسلام حقوق مردم بر امام عبارتند از: 1ـ خیر خواهی و خدمت به مردم 2ـ جمع آوری فیئ و ثروتهای ملی و حفاظت از آنها، 3ـ آموزش و تعلیم مردم برای مقابله با جهل و نادانی آنان 4ـ تأدیب و پرورش مردم برای آگاه و هوشیار شدن آنان. اما حقوق دولت بر مدرم عبارتند از: 1ـ وفا کردن به بیعت 2ـ خیر خواهی و نصحیت در حضور و غیاب 3ـ پذیرش و آمادگی به هنگام استمداد امام، 4ـ اطاعات کردن مردم به هنگام دستور امام.(56)
دراین قطعه زیبای علوی، حقوق اساسی دولت و شهروندان ذکر شده و این رابطه، رابطه انسانی و عاطفی توصیف شده است. آنان که دموکراسی را مناسبترین روش اداره جامعه میدانند، اصول انسانی را در نظام دموکراسی چهار اصل میدانند: اندیشیدن، آموزش، انتخاب ازاد و بحث و مناظره (گوش کردن به حرف و سخن طرف مقابل در یک مناظره).(57) اما در دیدگاه امام علی علیهالسلام حقوقی که مردم به عهده حکومت دارند دقیقتر و اساسیتر از اینهاست. خیر خواهی، ذخیر ه کردن اموال عمومی و حفاظت آنها، آموزش و از همه مهمتر پرورش، از جمله آنهاست. در فلسفههای سیاسی روز و در نظام دموکراتیک، فقط به آموزش تأکید شده است، اما در نظام مردم سالار دینی علوی، به تربیت و پرورش فضایل انسانی و اخلاقی نیز تأکید شده است. دو جمله: «تعلیمکم کیلا تجهلوا» و «تأدیبکم کیما تعلموا» بسیار با اهمیتند. در جمله اول، انگیزه تعلیم و آموزش، نابودی جهل و نادانی است. اما تأدیب و پرورش انسا با فضایل انسانی تا آگاهی شان بالا بگیرد و
رشد یابد، مهمتر است،، زیر ابا سوادان بسیاری در دنیای امروز یافت میشوند که چندان رشدی در فضایل انسانی ندارند. لازمه باسواد بودن، انسان بودن کامل نیست، علم و سواد نیمی از شخصیت انسان را تشکیل میدهند. همان گونه که در فلسفه تربیتی افلاطون بر آن تأکید میشود و علاج را فقط درعلم داشتن جستوجو میکند. اما نیم دیگر شخصیت آدمی، غرایز و امیال است. تربیت آنها در حد اعتدال و ارتقای میل به فضیلت، هنر آدمی رانشان میدهد. زیرا از زیستن هنری است ذاتی و عشق ورزیدن به انسانها، جوهر ه آدمی را نشان میدهد که در اثر تربیت و پرورش فضیلت به دست میآید. آن چه گفته شد، برخی از مهمترین راهکارهای تحقق مردم سالاری دینی بود (اصول دیگر چون برابر و مساوات، رأی اکثریت و غیر نیز هست) و همین اندازه، دموکراسی واقعی و روح مردم سالاری را در نظام علوی میرساند
پینوشتها
______________________________
1. کواکبیان، مصطفی، دموکراسی در نظام ولایت فقیه، صص 50-20.
2. صحیفه نور، ج 3، ص 286.
3. در این باره آیات و روایات فراوانی هست، مراجعه شود: به دین و دولت در اندیشه اسلامی صص 239-217، الاسلام و اُصول الحکم، ص 48، حکمت و حکومت، ص 168، الغدیر، ج 1، ص 380-237
4. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 3.
5. نهجالبلاغه، خطبه 92.
6. جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، موسسه علمی، بیروت، ج 4، ص 153-152.
7. نهجالبلاغه، خطبه 3 و خطبه 72 و خطبه 137.
8. همان، خطبه 220.
9. نهجالبلاغه ترجمه شهیدی، نامه 7، 6، 3، و شیخ مفید، الارشاد، ص 237.
10. نهجالبلاغه، ترجمه شهیدی، نامه 6، 54، 3، و نامههای دیگر خطاب به معاویه و طلحه و زبیر.
11. جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانی، ترجمه سید هادی خسروشاهی، ج 2، ص 288
12. علیخانی، علی اکبر، توسعه سیاسی از دیدگاه امام علی علیهالسلام . سازمان تبلیغات اسلامی، 1377، ص 139-137.
13. نهجالبلاغه حکمت 113.
14. همان، حکمت 116.
15. همان، حکمت 211.
16. همان، خطبه 216.
17. نصربن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص 99-92.
18. عزالدین علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1385، ج 3، ص 190.
19. طه حسین، علی و فرزندانش، ترجمه محمد علی شیرازی، گنجینه، تهران، 1354، ص 187.
20. نهجالبلاغه نامه 53.
21. آل عمران (3) /110 و 104.
22. وسایل الشیعه، ج 11، ص 395.
23. نهجالبلاغه حکمت 31.
24. همان، حکمت 374.
25. سفینة البحار7 ج 1، ص 476.
26. اشاره به حدیث نبوی است که افراد جامعه را به مسافران کشتی تشبیه میکند که همه مسؤول سلامتی کشتی اند. مسند احمدبن حنبل، بیروت، دارالفکر، 1414، ج 6، ص 386، حدیث 18439.
27. نهجالبلاغه، حکمت 244.
28. کافی، ج 5، ص 57.
29. جامع احادیث الشیعه، ج 14، ص 410.
30. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 201، نهج السعاده، ج 5، ص 14.
31. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، نامه 44.
32. همان، نامه 16 و 21، و شرح ابن ابی الحدید، ج 18، ص 70.
33. همان، نامه 45 (نامه به عثمان به حنیف)
34. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 204.
35. شرح ابن ابی الحدید، جر 16، ص 164.
36. نهجالبلاغه نامه 71.
37. همان، نامه 20 و 63 و تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 200.
38. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 204، مستدرک الوسایل، ج 17، ص 359.
39. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 204.
40. نهجالبلاغه نامه 53
41. نهجالبلاغه حکمت 366.
42. امیل دورکیم، قواعد روش جامعهشناسی، ترجمه علی محمد کاردان، دانشگاه تهران، 1373، ص 29-28.
43. شیخ مفید، الجمل، ص 224.
44. نهجالبلاغه، نامه 53.
45. میزان الحکمة، ج 7، ص 146.
46. نهجالبلاغه خطبه 117، و نیز خطبه 207.
47. غررالحکم، ج 2، ص 250.
48. همان، ص 153.
49. نهجالبلاغه، خطبه 207.
50. بحار الانوار، ج 75، ص 194.
51. تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 326؛ واقدی، المغازی، ص 148؛ مسعودی مروج الذهب، ج 2، ص 318؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 377.
52. نهج السعادة، ج 2، ص 316، ص 336؛ نهجالبلاغه، خطبه 161.
53. نهجالبلاغه، خطبه 183 و 19، شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 297.
54. همان، نامه 41.
55. ابوالمحمد، عبد الحمید، مبانی سیاست، تهران، توس، 1376، ص 174.
56. نهجالبلاغه، خطبه 34.
57. Ketchum, Richard. m. What is demacracy, Dutton. co.New york, 1955,P.129.