آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

پیش از آنکه معنای مردم سالاری دینی شناخته بشود باید مردم سالاری را بشناسیم و معنای آنرا بیان نماییم.
مردم سالاری سه مشخصه و پایه‏ی بنیادین دارد:
1ـ خردروزی، خردپذیری و خردمندی.
2ـ قانون.
3ـ عدالت.
تمامی دگرگونی‏هایی که در دموکراسی یا مردم سالاری رخ داده و یا خواهد داد، در راستای تقویت و حضور شفاف و فعّال سه مقوله نامبرده می‏باشد.
بهترین دلیل بر این مدعی تأمل در سیر دگرگونیهای پدید آمده در معنا و مفهوم مردم سالاری است. فرایند گذر و جایگزینی دموکراسیهای کلاسیک مانند مردم سالاری آتن به مردم سالاری حمایتی و پس از آن مردم سالاری تکاملی و نیز فرایند یادشده در مردم سالاریهای جدید مانند: مردم سالاری نخبه گرایی رقابتی، مردم سالاری توسعه بخش، مردم سالاری تعادلی، مردم سالاری قانونی و مردم سالاری مشارکتی بیانگر سیر و تلاش بیشتر جهت تحقق و حضور واقعی خردورزی و خردمندی، قانون گرایی و عدالت گستری می‏باشد. هر چند بعضی از واژگان و مفاهیم نامبرده به ویژه عدالت در پاره‏ای از الگوهای یادشده به صراحت نیامده اما اصول و مبانی و نیز خصوصیات اصلی و پیش زمینه‏های هر یک از مدهای نامبرده، مقولات پایه‏ای که برای مردم سالاری بیان و نشان داریم را به نحوی در خویش گنجانده‏اند.
مردم سالاری دینی
تصاویر مختلف و متنوعی از مردم سالاری دینی می‏توان داشت. چرا که این مفهوم معانی بسیاری را بر می‏تابد و بر مدلولهای گونه‏گون اشارت و دلالت می‏تواند بکند. مانند:
ـ مردم دیندار حکومت بکنند.
ـ دینی که به مردم کرامت و حرمت می‏آورد، حکومت داشته باشد.
ـ دین به روش مردم سالارانه حکومت نماید.
ـ تدبیر عقلانی جامعه با نظارت قانونی دین.(1)
ـ عقول و وجدانهای پاک بشر که مجری و مجلی بروز و ظهور و اجرای اراده خداوند می‏باشند، بر بشر حکومت کند.(2)
ـ فهم اجتهادی سیال دین که هماهنگ با احکام عقل جمعی است، حکومت کند.(3)
تصاویر نامبرده هر چند صورت کامل مردم سالاری دینی را ننموده‏اند و به پالایش و افزایش نیازمندند، اما از آنرو که بیانگر سعی و تلاش معرفتی درجهت باز نمود مقدمات، شرایط و معانی آن است، مبارک و میمون می‏باشند.
مسلم این است که در مردم سالاری دینی عناصر پایه‏ای یاد شده نمی‏توانند مغفول بمانند.
خرد در مردم سالاری دینی
خرد در مردم سالاری دینی به سه شکل تجلی دارد:
1ـ دین خردورز. دین دوگونه به فعالیت عقلانی مدد می‏رساند. یکی اینکه دین، عقلانیت و خرد را می‏پروراند و دیگر اینکه به فعالیتهای عقلانی بشر مهر تأیید و تشویق می‏گذارد. و همچون تکلیف و وظیفه، انسان را بسویش می‏خواند. پدیده‏های علم طبیعت و رویدادهای جهان انسانیت که اینهمه در اسلام عقل و فکر بدان سوی متوجه ساخته تا آنها را بشکافد و بداند، هیچ قید و بندی برگونه خاص تفکر و تعقل نیاویخته است. به همین جهت عقلانیت علمی، عقلانیت تکنیکی و عقلانیت فلسفی را بر می‏انگیزد و پوشش می‏دهد.
به این ترتیب با آمدن دین، خردورزی نه تنها خمودگی ومحدودیت نمی‏یابد،بلکه گشودگی و پویایی می‏یابد.
عقلانیت بشری حجاب از چهره طبیعت بر می‏گیرد و به دلایل و علل رویدادهای دنیای انسانی دست می‏یابد و با برنامه‏ریزی و سازمان‏دهی و تولید روشها و راهبردهای مناسب و کارآمد حیات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی... جامعه انسانی را به سامان می‏سازند.
در پاره‏ای موارد و مسایل میان خرد دینی [خرد دینی آنست که محتوی و جهتش را از دین می‏گیرد و خرد علمی، فلسفی، تکنولوژیکی و... محتوی و مسایلش را از انسان، طبیعت و هستی می‏گیرد] و عقلانیت انسانی چالشهایی پدید می‏آید که باتوجه به کارکرد و ساختارشناسی آندو مرتفع می‏شوند.
2ـ دین خردمند. یعنی دینی که از حیث مبانی ،اصول، روشها، مفاهیم، ارزشها و زبان انسانی عقل پسند باشد. به عبارت دیگر دینی که از بالا سرچشمه گرفته است و به صورت سلسله‏ای از گزاره‏های معرفتی، اعتقادی، ارزشی، حقوقی و اجتماعی... با زبان غیر نمادین، نمادین، تمثیلی، تشبیهی، تشویقی، تحریکی و انگیزشی، تبیینی و توصیفی، تجربی و تحقیقی... بیان است، در خور انسان بوده و نهایت سازگاری را با عقل بشری دارد. طبعا چنین دینی می‏تواند جامعه انسانی را در رساندن به مقصود یاری کند.
3ـ دین خردپذیر. یعنی دینی که خرد انسانی می‏تواند او را بفهمد و با او سخن بگوید. بابش برهمگان باز است و در گفتمان دو سویه مشارکت می‏جوید.
به این ترتیب دین مداری با خرد داری (خرد ورزی، خردمندی و خرد پذیری جمع می‏شوند و هردو در معیت هم و در نهایت سازگاری و تعاون به تنظیم، تربیط وتولید روابط و تناسب میان فرهنگ، اقتصاد، دانش، ارزش، حقوق، سیاست، سنن... در سطح بیرونی و درونی می‏پردازند [سازمان و سامان دهی حیات اجتماعی] و در حکومت دینی حاکمیت خرد تقویت می‏گردد و در حکومت خرد حاکمیت دین تشبیت می‏شود.
قانون و قانونمندی در مردم سالاری دینی
قانون و قانونمند شدن که یکی از پایه‏های رکین مردم سالاری است در مردم سالاری دینی در نهایت رفعت و توجه قرار دارد. چه اینکه دین:
1. تمامی اوصاف و کارکردهای کهبرای حاکمیت قانون بیان کردیم می‏پذیرد و تأیید می‏کند.
2. دین به عنوان قانون پیامدها وکارکردهای نامبرده را به مثابه مواد قانونی در خود دارد.
در مردم سالاری دینی محتوای قانون برآمده از خرد دینی و خرد بشری است. در حالیکه در مردم سالاری لیبرال تنها از خرد بشری سامان می‏یابد. برخی از اندیشمندان همین اختلاف را نکته چالش زایی در میان ایندو مردم سالاری گرفته‏اند تا جایکه مردم سالاری دینی را پارادوکس پیچیده نامیده‏اند. ولی این سخن ناصواب است. زیرا آنچه در مردم سالاری پایه و اساس است، قانون با پیامدهای نامبرده می‏باشد. و در هر جاییکه این ویژگی تأمین بشود، آنجا بستر پرورش مردم سالاری می‏شود. و چون دین به ویژه اسلام نه تنها پیش زمینه بلکه مولد قانون با پیامد و کارکردهای یادشده می‏باشد. از اینروی در نهایت سازگاری با مردم سالاری قرار دارد.
عدالت در مردم سالاری دینی
عدالت به معنایی که در این نوشتار آمده است گذشته از آنکه پیش زمینه پذیرش و شرط تحقق دین است، از پیام‏ها، آرمانها و روشهای بنیادین اسلام نیز می‏باشد.
چهره‏ای که از مردم سالاری دینی در این نوشتار ترسیم شده، ریشه در بیشه دین دارد. و آن بیشه در این نوشتار علی علیه‏السلام است که اینک به تحلیل آن می‏پردازیم.
جایگاه خرد در حکومت علی علیه‏السلام
خردمندی، خردورزی و خرد پذیری با پیامدها، لوازم و کارکردشان اینگونه در رفتار حکومتی و تفکر دینی علی علیه‏السلام تجلی دارد:
حضرت خطاب به مردم که با ایشان بیعت نموده می‏فرماید: «لم تکن بیعتکمُ ایّای فَلتَةً»(4)یعنی بیعت شما با من بدون فکر واندیشه نبود.
لوازم سخن فوق این است که:
1ـ حضور مردم در صحنه سیاست و حکومت هدفمند و آگاهانه باشد.
2ـ حکومت و مردم وظیفه دارند تا آگاهی و معرفت را در جامعه عمومیت بخشیده و نهادینه نمایند.
3ـ رأی اکثریت هر گاه برخاسته از جهل و ناآگاهی باشد هیچ ارزشی در حکومت ندارد.
حضرت می‏فرماید:
«درباره استوار ساختن آنچه کار شهرهای تو را منظم گرداند و برپا داشتن آنچه مردم پیش از تو بر پاداشته بودند بسیار با دانشمندان مذاکره و مشاوره و با راستگویان و اندیشمندان مناظره و گفت و گو کن»(5)
قانون و قانونمندی در
حکومت و دیدگاه علی علیه‏السلام
قانون و قانونمند شدن رفتار سیاسی، اجتماعی... از نکات و دستاوردهای درخشان و ماندگار حکومت علی علیه‏السلام می‏باشد و در ضمن راز و سِر تنهایی و مظلومیت ایشان نیز برآمده از همین معنا است. چون حق و عدالت محتوی اصلی قانونی را می‏ساختند که علی علیه‏السلام در پی آن بود(6) و تحقق و اجرای آندو، تنها در میدان وجودی علی علیه‏السلام و رفتار پاره‏ای از یاران صدیق حضرتش نمود بیرونی داشت و در فراسوی آنها به دشواری و کمرنگی رد پایی از قانون مشهود می‏افتاد و درست در همینجا علی علیه‏السلام تنها می‏ماند.
مخالفت تئوریک حضرت با خلیفه اول و دوم بیشتر بر محور ضعف آگاهی و علم آندو به قانون شکل می‏گرفت. و این را رجوع مکرر آندو در قضایای شرعی، معرفتی، سیاسی و نظامی به علی علیه‏السلام تایید می‏کند.
علی علیه‏السلام با منطقی که اشخاص را فراتر از قانون می‏نشاند و نقش و جایگاه خرد بشری را در فهم و تدوین قانون فرو می‏آورد، سخت معارضه داشت. به همین جهت پس از خلیفه اول و دوم زمانی که به علی علیه‏السلام پیشنهاد شد ما با تو بیعت می‏کنیم به شرط اینکه به روش شیخین عمل کنی، می‏فرماید: من بر مبنای قرآن و سنت و فهم خودم عمل خواهم کرد. این سخن دومعنای بسیار ارزنده‏ای را بیان می‏کند:
1) اشخاص فروتر از قانون قرار دارند و می‏باید مطابق آن عمل نمایند.
2) خرد بشری در فهم و تدوین قانون باید عزیز و محترم باشد.
امام علی علیه‏السلام پاره‏ای از رفتار و اعمال حکومتی خلیفه سوم را به ویژه در بخش امور اقتصادی و سپردن مسؤولیت به افراد و گماردن کارگزاران دولتی را برآمده از قانون نمی‏دید، از اینروی در زمان حکومت به مقابله و اصلاح آنها همت گماشت و برای حاکمیت قانون اسم و رسم افراد او را لحظه‏ای به مماشات و تأخیر وانداشت. تا جاییکه برخی از مورخین همین سخت‏گیری حضرت را از عوامل شورشهای زود هنگام در دوران حکومت ایشان می‏دانند.
در تفکر و رفتار حکومتی علی علیه‏السلام نظم، امنیت و آزادی که سر چشمه در زور و زر و جبر داشته باشد، جایگاهی ندارند. چون اولاً: در اینصورت هر یک به ضدش تبدیل می‏گردند. یعنی به ترس و وحشت، پریشانی و آشفتگی، بردگی وسرگشتگی. ثانیا: بر فرضی که به ضدشان تبدیل نگردند و حقی از حقوق انسانی تأمین بشود، بازهم مطلوب نیست. زیرا تأمین حقوق و ادای حقی به وسیله و از راه غیر قانونی بزرگترین باطل می‏باشد. و به همین جهت در منطق علی علیه‏السلام و فرزندان پاکش مطرود است. امام علی علیه‏السلام می‏فرماید:
«بمن دستور می‏دهید که با ظلم و ستم بر رعیت پیروزی را به آغوش بگریم؟ سوگند به خدا این کار را نمی‏کنم مادامیکه شب و روز دهر مختلف، و ستاره‏ای در آسمان ستاره‏ای را قصد می‏کند»(7)
«حکومت و زمامداری خویش را با ریختن خون حرام بیمه و تقویت مکن. زیرا این روش در نهایت، ضعف و ناتوانی و بالاخره نابودی حاکمیت تو را در پی دارد.»(8)
به این ترتیب و با مطالب گفته شده می‏فهمیم که حاکمیت قانون و قانونمند شدن رفتار سیاسی ـ اجتماعی دغدغه اصلی حاکمیت امام علی علیه‏السلام را می‏سازد.
عدالت در منظر علی علیه‏السلام
امّا عدالت که بُن‏مایه، هدف و روش حکومت علی علیه‏السلام را می‏سازد و علی علیه‏السلام بخاطر آن تنها می‏ماند و مظلومیت می‏کشد، در اندیشه و عمل علی علیه‏السلام اینگونه تجلی و تجسم پیدا نموده است:
«سوگند بخدا اگر با مال و سرمایه‏های مسلمین، زنان به ازدواج در آمده باشند و کنیزان خریداری و به ملکیت قرار گرفته باشند، همه را بر می‏گردانم. زیرا در عدل، توسعه و گشایش است وکسیکه عدل بر او تنگنا ایجاد بکند، ظلم و ستم او را بیشتر می‏فشرد و در تنگنا قرار می‏دهد.»(9)
«می‏باید محبوبترین امر نزد تو امری که در حق متوسط و معتدل و در عدالت عام و گسترده است، باشد.»(10)
آنچه از این جملات استفاده می‏شود بدین شرح اند:
1ـ عمومیت بخشیدن و نهادینه شدن عدالت. یعنی نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، علمی و... هم بر پایه و بنیاد عدالت سامان گرفته باشند و هم کارکرد عادلانه داشته باشند؛ یعنی پیامد عملی چنین نظامهایی تحقق و توسعه همه جانبه عدالت باشد.
2ـ عدالت بهترین وکارآمدترین روش در جهت تراکم و تمرکز زدایی از منبع و منشأ قدرت است.
3ـ عدالت روش توزیع برابر فرصت و ظرفیتهای مالی، فنی، معرفتی، حقوقی و... می‏باشد.
4ـ عدالت، روشی کارآمد درتولید و توزیع به موقع، متناسب و متوازی داده‏های عملی و معرفتی بشر است.
5ـ عدالت سبب رشد و تکامل موزون فرد و جامعه می‏شود که نتیجه تجربی و عینی آن توسعه همه جانبه و پایدار جامعه بشری خواهد بود.
6ـ با ریشه گرفتن توسعه همه جانبه و پایدار، درخت آزادی به بار می‏نشیند. به این ترتیب عدالت هم «حد» آزادی است، و هم پیش زمینه «تولد» آن. این نتیجه با فرمایش علی علیه‏السلام سازگاری دارد که فرمود: «فانّ فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق»
با توجه به آنچه تا اکنون گفته شد نتیجه می‏گیریم که مردم سالاری دینی یعنی حاکمیت قانون، خرد دینی ـ خرد بشری و عدالت. و به تعبیر دیگر مردم سالاری دینی عبارت است از حکومت قانونی که بر مبنای خرد دینی و خرد بشری و با روش عادلانه، تدوین و سامان یافته و اجرا بشود. پیامد و نتیجه اینگونه مردم سالاری دینی عبارت است از اینکه:
1ـ رأی، خواست و رضایت اکثریت از آن جهت که اکثریت است مشروعیت آور نیست.
2ـ اکثریت به مثابه روش حضور بیشتر خردورزی وکاهش خطاپذیری مقبول می‏باشد که لازمه آن مشارکت و حضور فعال و آگاهانه مردم در میدان سیاست است.
3ـ خرد دینی به نظام سیاسی و حکومت هویت بنیادین می‏بخشد و خرد بشری تطبیق‏پذیری آنرا با محیطهای متنوع بیمه نموده و کارآمدی انرا مضاعف می‏نماید.
4ـ حضور مردم در عرصه حکومت و سیاست از طریق خردورزی و خردمندی و خردپذیری تثبیت می‏گردد. هر قدر جامعهبهتر و بیشتر خردورز، خردمند و خردپذیر باشد، به همان میزان در حکومت سهیم می‏شوند (نظارت، کنترل، تصمیم‏گیری، قانونگذاری)
5ـ خرد یا عقلانیت دینی و عقلانیت بشری در پرتو قانون حکومت و حاکمیت عادلانه دارند.
پی‏نوشتها
______________________________
1. محسن کدیور، جامعه مدنی و حکومت دینی، روزنامه ایران، سال پنجم، شماره 1381، دوشنبه 24 آبان 1378 / 6 شعبان 1420 / 15 نوامبر 1999
2. علامه محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، صص 297-304
3. عبدالکریم سروش، فربه‏تر از ایدئولوژی، صص 279-283
4. نهج البلاغه، فیض ج 2، ص 417، کلام 136
5. مدرک قبل، نامه 53 بند 24
6. نهج البلاغه، نامه 51.
7. نهج البلاغه، کلام / 126، ج 2، صص 90-389
8. نهج البلاغه، نامه / 53، بند 80، ص 1030
9. غرر الحکم 2: 56/80 و نیز.... نهج البلاغه 7 ج 1، کلام 15، ص 66
10. الوافی، ج 3 باب خطب و الرسائل صص 17-21. و نیز............ نهج‏البلاغه، نامه 51.

تبلیغات