اندیشه و مدیریت علی (علیه السلام) نماد مردم سالاری دینی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
پیش از آنکه معنای مردم سالاری دینی شناخته بشود باید مردم سالاری را بشناسیم و معنای آنرا بیان نماییم.
مردم سالاری سه مشخصه و پایهی بنیادین دارد:
1ـ خردروزی، خردپذیری و خردمندی.
2ـ قانون.
3ـ عدالت.
تمامی دگرگونیهایی که در دموکراسی یا مردم سالاری رخ داده و یا خواهد داد، در راستای تقویت و حضور شفاف و فعّال سه مقوله نامبرده میباشد.
بهترین دلیل بر این مدعی تأمل در سیر دگرگونیهای پدید آمده در معنا و مفهوم مردم سالاری است. فرایند گذر و جایگزینی دموکراسیهای کلاسیک مانند مردم سالاری آتن به مردم سالاری حمایتی و پس از آن مردم سالاری تکاملی و نیز فرایند یادشده در مردم سالاریهای جدید مانند: مردم سالاری نخبه گرایی رقابتی، مردم سالاری توسعه بخش، مردم سالاری تعادلی، مردم سالاری قانونی و مردم سالاری مشارکتی بیانگر سیر و تلاش بیشتر جهت تحقق و حضور واقعی خردورزی و خردمندی، قانون گرایی و عدالت گستری میباشد. هر چند بعضی از واژگان و مفاهیم نامبرده به ویژه عدالت در پارهای از الگوهای یادشده به صراحت نیامده اما اصول و مبانی و نیز خصوصیات اصلی و پیش زمینههای هر یک از مدهای نامبرده، مقولات پایهای که برای مردم سالاری بیان و نشان داریم را به نحوی در خویش گنجاندهاند.
مردم سالاری دینی
تصاویر مختلف و متنوعی از مردم سالاری دینی میتوان داشت. چرا که این مفهوم معانی بسیاری را بر میتابد و بر مدلولهای گونهگون اشارت و دلالت میتواند بکند. مانند:
ـ مردم دیندار حکومت بکنند.
ـ دینی که به مردم کرامت و حرمت میآورد، حکومت داشته باشد.
ـ دین به روش مردم سالارانه حکومت نماید.
ـ تدبیر عقلانی جامعه با نظارت قانونی دین.(1)
ـ عقول و وجدانهای پاک بشر که مجری و مجلی بروز و ظهور و اجرای اراده خداوند میباشند، بر بشر حکومت کند.(2)
ـ فهم اجتهادی سیال دین که هماهنگ با احکام عقل جمعی است، حکومت کند.(3)
تصاویر نامبرده هر چند صورت کامل مردم سالاری دینی را ننمودهاند و به پالایش و افزایش نیازمندند، اما از آنرو که بیانگر سعی و تلاش معرفتی درجهت باز نمود مقدمات، شرایط و معانی آن است، مبارک و میمون میباشند.
مسلم این است که در مردم سالاری دینی عناصر پایهای یاد شده نمیتوانند مغفول بمانند.
خرد در مردم سالاری دینی
خرد در مردم سالاری دینی به سه شکل تجلی دارد:
1ـ دین خردورز. دین دوگونه به فعالیت عقلانی مدد میرساند. یکی اینکه دین، عقلانیت و خرد را میپروراند و دیگر اینکه به فعالیتهای عقلانی بشر مهر تأیید و تشویق میگذارد. و همچون تکلیف و وظیفه، انسان را بسویش میخواند. پدیدههای علم طبیعت و رویدادهای جهان انسانیت که اینهمه در اسلام عقل و فکر بدان سوی متوجه ساخته تا آنها را بشکافد و بداند، هیچ قید و بندی برگونه خاص تفکر و تعقل نیاویخته است. به همین جهت عقلانیت علمی، عقلانیت تکنیکی و عقلانیت فلسفی را بر میانگیزد و پوشش میدهد.
به این ترتیب با آمدن دین، خردورزی نه تنها خمودگی ومحدودیت نمییابد،بلکه گشودگی و پویایی مییابد.
عقلانیت بشری حجاب از چهره طبیعت بر میگیرد و به دلایل و علل رویدادهای دنیای انسانی دست مییابد و با برنامهریزی و سازماندهی و تولید روشها و راهبردهای مناسب و کارآمد حیات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی... جامعه انسانی را به سامان میسازند.
در پارهای موارد و مسایل میان خرد دینی [خرد دینی آنست که محتوی و جهتش را از دین میگیرد و خرد علمی، فلسفی، تکنولوژیکی و... محتوی و مسایلش را از انسان، طبیعت و هستی میگیرد] و عقلانیت انسانی چالشهایی پدید میآید که باتوجه به کارکرد و ساختارشناسی آندو مرتفع میشوند.
2ـ دین خردمند. یعنی دینی که از حیث مبانی ،اصول، روشها، مفاهیم، ارزشها و زبان انسانی عقل پسند باشد. به عبارت دیگر دینی که از بالا سرچشمه گرفته است و به صورت سلسلهای از گزارههای معرفتی، اعتقادی، ارزشی، حقوقی و اجتماعی... با زبان غیر نمادین، نمادین، تمثیلی، تشبیهی، تشویقی، تحریکی و انگیزشی، تبیینی و توصیفی، تجربی و تحقیقی... بیان است، در خور انسان بوده و نهایت سازگاری را با عقل بشری دارد. طبعا چنین دینی میتواند جامعه انسانی را در رساندن به مقصود یاری کند.
3ـ دین خردپذیر. یعنی دینی که خرد انسانی میتواند او را بفهمد و با او سخن بگوید. بابش برهمگان باز است و در گفتمان دو سویه مشارکت میجوید.
به این ترتیب دین مداری با خرد داری (خرد ورزی، خردمندی و خرد پذیری جمع میشوند و هردو در معیت هم و در نهایت سازگاری و تعاون به تنظیم، تربیط وتولید روابط و تناسب میان فرهنگ، اقتصاد، دانش، ارزش، حقوق، سیاست، سنن... در سطح بیرونی و درونی میپردازند [سازمان و سامان دهی حیات اجتماعی] و در حکومت دینی حاکمیت خرد تقویت میگردد و در حکومت خرد حاکمیت دین تشبیت میشود.
قانون و قانونمندی در مردم سالاری دینی
قانون و قانونمند شدن که یکی از پایههای رکین مردم سالاری است در مردم سالاری دینی در نهایت رفعت و توجه قرار دارد. چه اینکه دین:
1. تمامی اوصاف و کارکردهای کهبرای حاکمیت قانون بیان کردیم میپذیرد و تأیید میکند.
2. دین به عنوان قانون پیامدها وکارکردهای نامبرده را به مثابه مواد قانونی در خود دارد.
در مردم سالاری دینی محتوای قانون برآمده از خرد دینی و خرد بشری است. در حالیکه در مردم سالاری لیبرال تنها از خرد بشری سامان مییابد. برخی از اندیشمندان همین اختلاف را نکته چالش زایی در میان ایندو مردم سالاری گرفتهاند تا جایکه مردم سالاری دینی را پارادوکس پیچیده نامیدهاند. ولی این سخن ناصواب است. زیرا آنچه در مردم سالاری پایه و اساس است، قانون با پیامدهای نامبرده میباشد. و در هر جاییکه این ویژگی تأمین بشود، آنجا بستر پرورش مردم سالاری میشود. و چون دین به ویژه اسلام نه تنها پیش زمینه بلکه مولد قانون با پیامد و کارکردهای یادشده میباشد. از اینروی در نهایت سازگاری با مردم سالاری قرار دارد.
عدالت در مردم سالاری دینی
عدالت به معنایی که در این نوشتار آمده است گذشته از آنکه پیش زمینه پذیرش و شرط تحقق دین است، از پیامها، آرمانها و روشهای بنیادین اسلام نیز میباشد.
چهرهای که از مردم سالاری دینی در این نوشتار ترسیم شده، ریشه در بیشه دین دارد. و آن بیشه در این نوشتار علی علیهالسلام است که اینک به تحلیل آن میپردازیم.
جایگاه خرد در حکومت علی علیهالسلام
خردمندی، خردورزی و خرد پذیری با پیامدها، لوازم و کارکردشان اینگونه در رفتار حکومتی و تفکر دینی علی علیهالسلام تجلی دارد:
حضرت خطاب به مردم که با ایشان بیعت نموده میفرماید: «لم تکن بیعتکمُ ایّای فَلتَةً»(4)یعنی بیعت شما با من بدون فکر واندیشه نبود.
لوازم سخن فوق این است که:
1ـ حضور مردم در صحنه سیاست و حکومت هدفمند و آگاهانه باشد.
2ـ حکومت و مردم وظیفه دارند تا آگاهی و معرفت را در جامعه عمومیت بخشیده و نهادینه نمایند.
3ـ رأی اکثریت هر گاه برخاسته از جهل و ناآگاهی باشد هیچ ارزشی در حکومت ندارد.
حضرت میفرماید:
«درباره استوار ساختن آنچه کار شهرهای تو را منظم گرداند و برپا داشتن آنچه مردم پیش از تو بر پاداشته بودند بسیار با دانشمندان مذاکره و مشاوره و با راستگویان و اندیشمندان مناظره و گفت و گو کن»(5)
قانون و قانونمندی در
حکومت و دیدگاه علی علیهالسلام
قانون و قانونمند شدن رفتار سیاسی، اجتماعی... از نکات و دستاوردهای درخشان و ماندگار حکومت علی علیهالسلام میباشد و در ضمن راز و سِر تنهایی و مظلومیت ایشان نیز برآمده از همین معنا است. چون حق و عدالت محتوی اصلی قانونی را میساختند که علی علیهالسلام در پی آن بود(6) و تحقق و اجرای آندو، تنها در میدان وجودی علی علیهالسلام و رفتار پارهای از یاران صدیق حضرتش نمود بیرونی داشت و در فراسوی آنها به دشواری و کمرنگی رد پایی از قانون مشهود میافتاد و درست در همینجا علی علیهالسلام تنها میماند.
مخالفت تئوریک حضرت با خلیفه اول و دوم بیشتر بر محور ضعف آگاهی و علم آندو به قانون شکل میگرفت. و این را رجوع مکرر آندو در قضایای شرعی، معرفتی، سیاسی و نظامی به علی علیهالسلام تایید میکند.
علی علیهالسلام با منطقی که اشخاص را فراتر از قانون مینشاند و نقش و جایگاه خرد بشری را در فهم و تدوین قانون فرو میآورد، سخت معارضه داشت. به همین جهت پس از خلیفه اول و دوم زمانی که به علی علیهالسلام پیشنهاد شد ما با تو بیعت میکنیم به شرط اینکه به روش شیخین عمل کنی، میفرماید: من بر مبنای قرآن و سنت و فهم خودم عمل خواهم کرد. این سخن دومعنای بسیار ارزندهای را بیان میکند:
1) اشخاص فروتر از قانون قرار دارند و میباید مطابق آن عمل نمایند.
2) خرد بشری در فهم و تدوین قانون باید عزیز و محترم باشد.
امام علی علیهالسلام پارهای از رفتار و اعمال حکومتی خلیفه سوم را به ویژه در بخش امور اقتصادی و سپردن مسؤولیت به افراد و گماردن کارگزاران دولتی را برآمده از قانون نمیدید، از اینروی در زمان حکومت به مقابله و اصلاح آنها همت گماشت و برای حاکمیت قانون اسم و رسم افراد او را لحظهای به مماشات و تأخیر وانداشت. تا جاییکه برخی از مورخین همین سختگیری حضرت را از عوامل شورشهای زود هنگام در دوران حکومت ایشان میدانند.
در تفکر و رفتار حکومتی علی علیهالسلام نظم، امنیت و آزادی که سر چشمه در زور و زر و جبر داشته باشد، جایگاهی ندارند. چون اولاً: در اینصورت هر یک به ضدش تبدیل میگردند. یعنی به ترس و وحشت، پریشانی و آشفتگی، بردگی وسرگشتگی. ثانیا: بر فرضی که به ضدشان تبدیل نگردند و حقی از حقوق انسانی تأمین بشود، بازهم مطلوب نیست. زیرا تأمین حقوق و ادای حقی به وسیله و از راه غیر قانونی بزرگترین باطل میباشد. و به همین جهت در منطق علی علیهالسلام و فرزندان پاکش مطرود است. امام علی علیهالسلام میفرماید:
«بمن دستور میدهید که با ظلم و ستم بر رعیت پیروزی را به آغوش بگریم؟ سوگند به خدا این کار را نمیکنم مادامیکه شب و روز دهر مختلف، و ستارهای در آسمان ستارهای را قصد میکند»(7)
«حکومت و زمامداری خویش را با ریختن خون حرام بیمه و تقویت مکن. زیرا این روش در نهایت، ضعف و ناتوانی و بالاخره نابودی حاکمیت تو را در پی دارد.»(8)
به این ترتیب و با مطالب گفته شده میفهمیم که حاکمیت قانون و قانونمند شدن رفتار سیاسی ـ اجتماعی دغدغه اصلی حاکمیت امام علی علیهالسلام را میسازد.
عدالت در منظر علی علیهالسلام
امّا عدالت که بُنمایه، هدف و روش حکومت علی علیهالسلام را میسازد و علی علیهالسلام بخاطر آن تنها میماند و مظلومیت میکشد، در اندیشه و عمل علی علیهالسلام اینگونه تجلی و تجسم پیدا نموده است:
«سوگند بخدا اگر با مال و سرمایههای مسلمین، زنان به ازدواج در آمده باشند و کنیزان خریداری و به ملکیت قرار گرفته باشند، همه را بر میگردانم. زیرا در عدل، توسعه و گشایش است وکسیکه عدل بر او تنگنا ایجاد بکند، ظلم و ستم او را بیشتر میفشرد و در تنگنا قرار میدهد.»(9)
«میباید محبوبترین امر نزد تو امری که در حق متوسط و معتدل و در عدالت عام و گسترده است، باشد.»(10)
آنچه از این جملات استفاده میشود بدین شرح اند:
1ـ عمومیت بخشیدن و نهادینه شدن عدالت. یعنی نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، علمی و... هم بر پایه و بنیاد عدالت سامان گرفته باشند و هم کارکرد عادلانه داشته باشند؛ یعنی پیامد عملی چنین نظامهایی تحقق و توسعه همه جانبه عدالت باشد.
2ـ عدالت بهترین وکارآمدترین روش در جهت تراکم و تمرکز زدایی از منبع و منشأ قدرت است.
3ـ عدالت روش توزیع برابر فرصت و ظرفیتهای مالی، فنی، معرفتی، حقوقی و... میباشد.
4ـ عدالت، روشی کارآمد درتولید و توزیع به موقع، متناسب و متوازی دادههای عملی و معرفتی بشر است.
5ـ عدالت سبب رشد و تکامل موزون فرد و جامعه میشود که نتیجه تجربی و عینی آن توسعه همه جانبه و پایدار جامعه بشری خواهد بود.
6ـ با ریشه گرفتن توسعه همه جانبه و پایدار، درخت آزادی به بار مینشیند. به این ترتیب عدالت هم «حد» آزادی است، و هم پیش زمینه «تولد» آن. این نتیجه با فرمایش علی علیهالسلام سازگاری دارد که فرمود: «فانّ فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق»
با توجه به آنچه تا اکنون گفته شد نتیجه میگیریم که مردم سالاری دینی یعنی حاکمیت قانون، خرد دینی ـ خرد بشری و عدالت. و به تعبیر دیگر مردم سالاری دینی عبارت است از حکومت قانونی که بر مبنای خرد دینی و خرد بشری و با روش عادلانه، تدوین و سامان یافته و اجرا بشود. پیامد و نتیجه اینگونه مردم سالاری دینی عبارت است از اینکه:
1ـ رأی، خواست و رضایت اکثریت از آن جهت که اکثریت است مشروعیت آور نیست.
2ـ اکثریت به مثابه روش حضور بیشتر خردورزی وکاهش خطاپذیری مقبول میباشد که لازمه آن مشارکت و حضور فعال و آگاهانه مردم در میدان سیاست است.
3ـ خرد دینی به نظام سیاسی و حکومت هویت بنیادین میبخشد و خرد بشری تطبیقپذیری آنرا با محیطهای متنوع بیمه نموده و کارآمدی انرا مضاعف مینماید.
4ـ حضور مردم در عرصه حکومت و سیاست از طریق خردورزی و خردمندی و خردپذیری تثبیت میگردد. هر قدر جامعهبهتر و بیشتر خردورز، خردمند و خردپذیر باشد، به همان میزان در حکومت سهیم میشوند (نظارت، کنترل، تصمیمگیری، قانونگذاری)
5ـ خرد یا عقلانیت دینی و عقلانیت بشری در پرتو قانون حکومت و حاکمیت عادلانه دارند.
پینوشتها
______________________________
1. محسن کدیور، جامعه مدنی و حکومت دینی، روزنامه ایران، سال پنجم، شماره 1381، دوشنبه 24 آبان 1378 / 6 شعبان 1420 / 15 نوامبر 1999
2. علامه محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، صص 297-304
3. عبدالکریم سروش، فربهتر از ایدئولوژی، صص 279-283
4. نهج البلاغه، فیض ج 2، ص 417، کلام 136
5. مدرک قبل، نامه 53 بند 24
6. نهج البلاغه، نامه 51.
7. نهج البلاغه، کلام / 126، ج 2، صص 90-389
8. نهج البلاغه، نامه / 53، بند 80، ص 1030
9. غرر الحکم 2: 56/80 و نیز.... نهج البلاغه 7 ج 1، کلام 15، ص 66
10. الوافی، ج 3 باب خطب و الرسائل صص 17-21. و نیز............ نهجالبلاغه، نامه 51.
مردم سالاری سه مشخصه و پایهی بنیادین دارد:
1ـ خردروزی، خردپذیری و خردمندی.
2ـ قانون.
3ـ عدالت.
تمامی دگرگونیهایی که در دموکراسی یا مردم سالاری رخ داده و یا خواهد داد، در راستای تقویت و حضور شفاف و فعّال سه مقوله نامبرده میباشد.
بهترین دلیل بر این مدعی تأمل در سیر دگرگونیهای پدید آمده در معنا و مفهوم مردم سالاری است. فرایند گذر و جایگزینی دموکراسیهای کلاسیک مانند مردم سالاری آتن به مردم سالاری حمایتی و پس از آن مردم سالاری تکاملی و نیز فرایند یادشده در مردم سالاریهای جدید مانند: مردم سالاری نخبه گرایی رقابتی، مردم سالاری توسعه بخش، مردم سالاری تعادلی، مردم سالاری قانونی و مردم سالاری مشارکتی بیانگر سیر و تلاش بیشتر جهت تحقق و حضور واقعی خردورزی و خردمندی، قانون گرایی و عدالت گستری میباشد. هر چند بعضی از واژگان و مفاهیم نامبرده به ویژه عدالت در پارهای از الگوهای یادشده به صراحت نیامده اما اصول و مبانی و نیز خصوصیات اصلی و پیش زمینههای هر یک از مدهای نامبرده، مقولات پایهای که برای مردم سالاری بیان و نشان داریم را به نحوی در خویش گنجاندهاند.
مردم سالاری دینی
تصاویر مختلف و متنوعی از مردم سالاری دینی میتوان داشت. چرا که این مفهوم معانی بسیاری را بر میتابد و بر مدلولهای گونهگون اشارت و دلالت میتواند بکند. مانند:
ـ مردم دیندار حکومت بکنند.
ـ دینی که به مردم کرامت و حرمت میآورد، حکومت داشته باشد.
ـ دین به روش مردم سالارانه حکومت نماید.
ـ تدبیر عقلانی جامعه با نظارت قانونی دین.(1)
ـ عقول و وجدانهای پاک بشر که مجری و مجلی بروز و ظهور و اجرای اراده خداوند میباشند، بر بشر حکومت کند.(2)
ـ فهم اجتهادی سیال دین که هماهنگ با احکام عقل جمعی است، حکومت کند.(3)
تصاویر نامبرده هر چند صورت کامل مردم سالاری دینی را ننمودهاند و به پالایش و افزایش نیازمندند، اما از آنرو که بیانگر سعی و تلاش معرفتی درجهت باز نمود مقدمات، شرایط و معانی آن است، مبارک و میمون میباشند.
مسلم این است که در مردم سالاری دینی عناصر پایهای یاد شده نمیتوانند مغفول بمانند.
خرد در مردم سالاری دینی
خرد در مردم سالاری دینی به سه شکل تجلی دارد:
1ـ دین خردورز. دین دوگونه به فعالیت عقلانی مدد میرساند. یکی اینکه دین، عقلانیت و خرد را میپروراند و دیگر اینکه به فعالیتهای عقلانی بشر مهر تأیید و تشویق میگذارد. و همچون تکلیف و وظیفه، انسان را بسویش میخواند. پدیدههای علم طبیعت و رویدادهای جهان انسانیت که اینهمه در اسلام عقل و فکر بدان سوی متوجه ساخته تا آنها را بشکافد و بداند، هیچ قید و بندی برگونه خاص تفکر و تعقل نیاویخته است. به همین جهت عقلانیت علمی، عقلانیت تکنیکی و عقلانیت فلسفی را بر میانگیزد و پوشش میدهد.
به این ترتیب با آمدن دین، خردورزی نه تنها خمودگی ومحدودیت نمییابد،بلکه گشودگی و پویایی مییابد.
عقلانیت بشری حجاب از چهره طبیعت بر میگیرد و به دلایل و علل رویدادهای دنیای انسانی دست مییابد و با برنامهریزی و سازماندهی و تولید روشها و راهبردهای مناسب و کارآمد حیات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی... جامعه انسانی را به سامان میسازند.
در پارهای موارد و مسایل میان خرد دینی [خرد دینی آنست که محتوی و جهتش را از دین میگیرد و خرد علمی، فلسفی، تکنولوژیکی و... محتوی و مسایلش را از انسان، طبیعت و هستی میگیرد] و عقلانیت انسانی چالشهایی پدید میآید که باتوجه به کارکرد و ساختارشناسی آندو مرتفع میشوند.
2ـ دین خردمند. یعنی دینی که از حیث مبانی ،اصول، روشها، مفاهیم، ارزشها و زبان انسانی عقل پسند باشد. به عبارت دیگر دینی که از بالا سرچشمه گرفته است و به صورت سلسلهای از گزارههای معرفتی، اعتقادی، ارزشی، حقوقی و اجتماعی... با زبان غیر نمادین، نمادین، تمثیلی، تشبیهی، تشویقی، تحریکی و انگیزشی، تبیینی و توصیفی، تجربی و تحقیقی... بیان است، در خور انسان بوده و نهایت سازگاری را با عقل بشری دارد. طبعا چنین دینی میتواند جامعه انسانی را در رساندن به مقصود یاری کند.
3ـ دین خردپذیر. یعنی دینی که خرد انسانی میتواند او را بفهمد و با او سخن بگوید. بابش برهمگان باز است و در گفتمان دو سویه مشارکت میجوید.
به این ترتیب دین مداری با خرد داری (خرد ورزی، خردمندی و خرد پذیری جمع میشوند و هردو در معیت هم و در نهایت سازگاری و تعاون به تنظیم، تربیط وتولید روابط و تناسب میان فرهنگ، اقتصاد، دانش، ارزش، حقوق، سیاست، سنن... در سطح بیرونی و درونی میپردازند [سازمان و سامان دهی حیات اجتماعی] و در حکومت دینی حاکمیت خرد تقویت میگردد و در حکومت خرد حاکمیت دین تشبیت میشود.
قانون و قانونمندی در مردم سالاری دینی
قانون و قانونمند شدن که یکی از پایههای رکین مردم سالاری است در مردم سالاری دینی در نهایت رفعت و توجه قرار دارد. چه اینکه دین:
1. تمامی اوصاف و کارکردهای کهبرای حاکمیت قانون بیان کردیم میپذیرد و تأیید میکند.
2. دین به عنوان قانون پیامدها وکارکردهای نامبرده را به مثابه مواد قانونی در خود دارد.
در مردم سالاری دینی محتوای قانون برآمده از خرد دینی و خرد بشری است. در حالیکه در مردم سالاری لیبرال تنها از خرد بشری سامان مییابد. برخی از اندیشمندان همین اختلاف را نکته چالش زایی در میان ایندو مردم سالاری گرفتهاند تا جایکه مردم سالاری دینی را پارادوکس پیچیده نامیدهاند. ولی این سخن ناصواب است. زیرا آنچه در مردم سالاری پایه و اساس است، قانون با پیامدهای نامبرده میباشد. و در هر جاییکه این ویژگی تأمین بشود، آنجا بستر پرورش مردم سالاری میشود. و چون دین به ویژه اسلام نه تنها پیش زمینه بلکه مولد قانون با پیامد و کارکردهای یادشده میباشد. از اینروی در نهایت سازگاری با مردم سالاری قرار دارد.
عدالت در مردم سالاری دینی
عدالت به معنایی که در این نوشتار آمده است گذشته از آنکه پیش زمینه پذیرش و شرط تحقق دین است، از پیامها، آرمانها و روشهای بنیادین اسلام نیز میباشد.
چهرهای که از مردم سالاری دینی در این نوشتار ترسیم شده، ریشه در بیشه دین دارد. و آن بیشه در این نوشتار علی علیهالسلام است که اینک به تحلیل آن میپردازیم.
جایگاه خرد در حکومت علی علیهالسلام
خردمندی، خردورزی و خرد پذیری با پیامدها، لوازم و کارکردشان اینگونه در رفتار حکومتی و تفکر دینی علی علیهالسلام تجلی دارد:
حضرت خطاب به مردم که با ایشان بیعت نموده میفرماید: «لم تکن بیعتکمُ ایّای فَلتَةً»(4)یعنی بیعت شما با من بدون فکر واندیشه نبود.
لوازم سخن فوق این است که:
1ـ حضور مردم در صحنه سیاست و حکومت هدفمند و آگاهانه باشد.
2ـ حکومت و مردم وظیفه دارند تا آگاهی و معرفت را در جامعه عمومیت بخشیده و نهادینه نمایند.
3ـ رأی اکثریت هر گاه برخاسته از جهل و ناآگاهی باشد هیچ ارزشی در حکومت ندارد.
حضرت میفرماید:
«درباره استوار ساختن آنچه کار شهرهای تو را منظم گرداند و برپا داشتن آنچه مردم پیش از تو بر پاداشته بودند بسیار با دانشمندان مذاکره و مشاوره و با راستگویان و اندیشمندان مناظره و گفت و گو کن»(5)
قانون و قانونمندی در
حکومت و دیدگاه علی علیهالسلام
قانون و قانونمند شدن رفتار سیاسی، اجتماعی... از نکات و دستاوردهای درخشان و ماندگار حکومت علی علیهالسلام میباشد و در ضمن راز و سِر تنهایی و مظلومیت ایشان نیز برآمده از همین معنا است. چون حق و عدالت محتوی اصلی قانونی را میساختند که علی علیهالسلام در پی آن بود(6) و تحقق و اجرای آندو، تنها در میدان وجودی علی علیهالسلام و رفتار پارهای از یاران صدیق حضرتش نمود بیرونی داشت و در فراسوی آنها به دشواری و کمرنگی رد پایی از قانون مشهود میافتاد و درست در همینجا علی علیهالسلام تنها میماند.
مخالفت تئوریک حضرت با خلیفه اول و دوم بیشتر بر محور ضعف آگاهی و علم آندو به قانون شکل میگرفت. و این را رجوع مکرر آندو در قضایای شرعی، معرفتی، سیاسی و نظامی به علی علیهالسلام تایید میکند.
علی علیهالسلام با منطقی که اشخاص را فراتر از قانون مینشاند و نقش و جایگاه خرد بشری را در فهم و تدوین قانون فرو میآورد، سخت معارضه داشت. به همین جهت پس از خلیفه اول و دوم زمانی که به علی علیهالسلام پیشنهاد شد ما با تو بیعت میکنیم به شرط اینکه به روش شیخین عمل کنی، میفرماید: من بر مبنای قرآن و سنت و فهم خودم عمل خواهم کرد. این سخن دومعنای بسیار ارزندهای را بیان میکند:
1) اشخاص فروتر از قانون قرار دارند و میباید مطابق آن عمل نمایند.
2) خرد بشری در فهم و تدوین قانون باید عزیز و محترم باشد.
امام علی علیهالسلام پارهای از رفتار و اعمال حکومتی خلیفه سوم را به ویژه در بخش امور اقتصادی و سپردن مسؤولیت به افراد و گماردن کارگزاران دولتی را برآمده از قانون نمیدید، از اینروی در زمان حکومت به مقابله و اصلاح آنها همت گماشت و برای حاکمیت قانون اسم و رسم افراد او را لحظهای به مماشات و تأخیر وانداشت. تا جاییکه برخی از مورخین همین سختگیری حضرت را از عوامل شورشهای زود هنگام در دوران حکومت ایشان میدانند.
در تفکر و رفتار حکومتی علی علیهالسلام نظم، امنیت و آزادی که سر چشمه در زور و زر و جبر داشته باشد، جایگاهی ندارند. چون اولاً: در اینصورت هر یک به ضدش تبدیل میگردند. یعنی به ترس و وحشت، پریشانی و آشفتگی، بردگی وسرگشتگی. ثانیا: بر فرضی که به ضدشان تبدیل نگردند و حقی از حقوق انسانی تأمین بشود، بازهم مطلوب نیست. زیرا تأمین حقوق و ادای حقی به وسیله و از راه غیر قانونی بزرگترین باطل میباشد. و به همین جهت در منطق علی علیهالسلام و فرزندان پاکش مطرود است. امام علی علیهالسلام میفرماید:
«بمن دستور میدهید که با ظلم و ستم بر رعیت پیروزی را به آغوش بگریم؟ سوگند به خدا این کار را نمیکنم مادامیکه شب و روز دهر مختلف، و ستارهای در آسمان ستارهای را قصد میکند»(7)
«حکومت و زمامداری خویش را با ریختن خون حرام بیمه و تقویت مکن. زیرا این روش در نهایت، ضعف و ناتوانی و بالاخره نابودی حاکمیت تو را در پی دارد.»(8)
به این ترتیب و با مطالب گفته شده میفهمیم که حاکمیت قانون و قانونمند شدن رفتار سیاسی ـ اجتماعی دغدغه اصلی حاکمیت امام علی علیهالسلام را میسازد.
عدالت در منظر علی علیهالسلام
امّا عدالت که بُنمایه، هدف و روش حکومت علی علیهالسلام را میسازد و علی علیهالسلام بخاطر آن تنها میماند و مظلومیت میکشد، در اندیشه و عمل علی علیهالسلام اینگونه تجلی و تجسم پیدا نموده است:
«سوگند بخدا اگر با مال و سرمایههای مسلمین، زنان به ازدواج در آمده باشند و کنیزان خریداری و به ملکیت قرار گرفته باشند، همه را بر میگردانم. زیرا در عدل، توسعه و گشایش است وکسیکه عدل بر او تنگنا ایجاد بکند، ظلم و ستم او را بیشتر میفشرد و در تنگنا قرار میدهد.»(9)
«میباید محبوبترین امر نزد تو امری که در حق متوسط و معتدل و در عدالت عام و گسترده است، باشد.»(10)
آنچه از این جملات استفاده میشود بدین شرح اند:
1ـ عمومیت بخشیدن و نهادینه شدن عدالت. یعنی نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، علمی و... هم بر پایه و بنیاد عدالت سامان گرفته باشند و هم کارکرد عادلانه داشته باشند؛ یعنی پیامد عملی چنین نظامهایی تحقق و توسعه همه جانبه عدالت باشد.
2ـ عدالت بهترین وکارآمدترین روش در جهت تراکم و تمرکز زدایی از منبع و منشأ قدرت است.
3ـ عدالت روش توزیع برابر فرصت و ظرفیتهای مالی، فنی، معرفتی، حقوقی و... میباشد.
4ـ عدالت، روشی کارآمد درتولید و توزیع به موقع، متناسب و متوازی دادههای عملی و معرفتی بشر است.
5ـ عدالت سبب رشد و تکامل موزون فرد و جامعه میشود که نتیجه تجربی و عینی آن توسعه همه جانبه و پایدار جامعه بشری خواهد بود.
6ـ با ریشه گرفتن توسعه همه جانبه و پایدار، درخت آزادی به بار مینشیند. به این ترتیب عدالت هم «حد» آزادی است، و هم پیش زمینه «تولد» آن. این نتیجه با فرمایش علی علیهالسلام سازگاری دارد که فرمود: «فانّ فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق»
با توجه به آنچه تا اکنون گفته شد نتیجه میگیریم که مردم سالاری دینی یعنی حاکمیت قانون، خرد دینی ـ خرد بشری و عدالت. و به تعبیر دیگر مردم سالاری دینی عبارت است از حکومت قانونی که بر مبنای خرد دینی و خرد بشری و با روش عادلانه، تدوین و سامان یافته و اجرا بشود. پیامد و نتیجه اینگونه مردم سالاری دینی عبارت است از اینکه:
1ـ رأی، خواست و رضایت اکثریت از آن جهت که اکثریت است مشروعیت آور نیست.
2ـ اکثریت به مثابه روش حضور بیشتر خردورزی وکاهش خطاپذیری مقبول میباشد که لازمه آن مشارکت و حضور فعال و آگاهانه مردم در میدان سیاست است.
3ـ خرد دینی به نظام سیاسی و حکومت هویت بنیادین میبخشد و خرد بشری تطبیقپذیری آنرا با محیطهای متنوع بیمه نموده و کارآمدی انرا مضاعف مینماید.
4ـ حضور مردم در عرصه حکومت و سیاست از طریق خردورزی و خردمندی و خردپذیری تثبیت میگردد. هر قدر جامعهبهتر و بیشتر خردورز، خردمند و خردپذیر باشد، به همان میزان در حکومت سهیم میشوند (نظارت، کنترل، تصمیمگیری، قانونگذاری)
5ـ خرد یا عقلانیت دینی و عقلانیت بشری در پرتو قانون حکومت و حاکمیت عادلانه دارند.
پینوشتها
______________________________
1. محسن کدیور، جامعه مدنی و حکومت دینی، روزنامه ایران، سال پنجم، شماره 1381، دوشنبه 24 آبان 1378 / 6 شعبان 1420 / 15 نوامبر 1999
2. علامه محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، صص 297-304
3. عبدالکریم سروش، فربهتر از ایدئولوژی، صص 279-283
4. نهج البلاغه، فیض ج 2، ص 417، کلام 136
5. مدرک قبل، نامه 53 بند 24
6. نهج البلاغه، نامه 51.
7. نهج البلاغه، کلام / 126، ج 2، صص 90-389
8. نهج البلاغه، نامه / 53، بند 80، ص 1030
9. غرر الحکم 2: 56/80 و نیز.... نهج البلاغه 7 ج 1، کلام 15، ص 66
10. الوافی، ج 3 باب خطب و الرسائل صص 17-21. و نیز............ نهجالبلاغه، نامه 51.