اطلاعات و نظارت در حکومت علوی (علیه السلام) (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
مسأله اطلاعات و اطلاع رسانی تجربه کاملاً شناخته شدهای از روزگاران دیرینه است(1) و ما نمیخواهیم آن را در این مقاله به عنوان یکی از ابتکارات امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بشماریم، بلکه تلاش ما در این است که با ارائه شیوهها و نمونهها به وجه تمایز هدفی آن در حکومت امام علیهالسلام اشاره نماییم و این که امام علیهالسلام از این دستگاهها چگونه حداکثر استفاده را درجهت هدفی که داشته، برده است.
به طور کلی امام علی علیهالسلام در دو زمینه لشکری و کشوری اطلاعات را دارای نقش میداند؛ لشکری که شامل امنیّت مرزها نیز هست، و کشوری که شامل داخل جامعه، دستگاههای تابع حکومت و خود سازمان دادرسی میشود.
در بخش لشکری مسأله اطلاعات به دو گونه بوده است: یکی نیروهای مخبر در درون سازمان لشکری برای آگاهیرسانی از اوضاع داخلی آن برای رهبر به منظور تسهیل کنترل دستگاه (که امروز زیر عنوان «حفاظت اطلاعات» وجود دارد) و دیگری نیروهای ویژه جنگ که پیشاپیش قشونحرکت کرده تحرکات دشمن یا وضعیت منطقه را به خلف خود گزارش میکنند (که امروز از این بخش به عنوان «اطلاعات عملیات» یاد میکنند)
از جمله توصیههای نظامی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به سپاه این است که:
«مراقبانی بر ستیغ کوهها و فراز پشتهها بگمارید تا دشمن از نقطه خطر یا امن بر شما فرود نیاید و بدانید که پیشاپیش سپاه جاسوسانش هستند و نیروهای ویژه اطلاعات در طلایه آن»(2)
امیرالمؤمنین علیهالسلام در بخش کشوری در چندین قالب به اخذ اطلاعات مبادرت میورزید:
1. نیروهای رسمی ثابت معین؛
2. نیروهای اعزامی و مأموریتی؛
3. گزارشهای مردمی؛
4. حضوری مستقیم از مردم؛
5. به وسیله نیروهای تشکیلات «سازمان امور حسبه» (سازمان «امر به معروف ونهی از منکر» در قدیم).
عقلانیت نظارت
پیش از هر چیز یادآوری این نکته لازم است که نظارت اسلامی به دلیل نشأت گرفتن آن از وظیفه رسالت انبیا علیهالسلام و جزو مستلزمات عملی آن قرار داشتن، طبعا از مقوله رحمت و لطف است که:
«ما ارسلناک الارحمة للعالمین»(انبیاء/107)
و از این رو ماهیت لطفی توأم با رحمت و رأفت دارد و با توجه به چنین ماهیتی است که میبینیم نظارت اسلامی در ابعاد مفهومی ـ کاربردی زیر متجلی میشود:
1. نظارت ارشادی؛
2. نظارت کنترلی و اجرایی؛
3. نظارت ارزیابی؛
4. مراقبت و پاییدن به منظور کمک درجبران ضعفها وکاستیها؛
5. دلجویی و مراقبت احوال شخصی اعم از نیازهای عاطفی و روحی یا مادی.
از این جهت که حاصل کار نیروهای شاغل در این دستگاه به کار تدبیر، مدیریت، برنامه دهی کشور و نیز، سمت و سوی قضا و دادرسی مربوط است، همان حساسیّت سازمان دادرسی را دارا میباشد و از این رو باید در طراحی دستگاه و ساختار فیزیکی آن و برنامه عملی به منظور یافتن خط مشی اساسی، نهایت دقت به عمل آید تا خود به خود همان سمت و سوی هدفمندی شده اصل نظام ربیابد. بدون شک، نقش نیروهای انسانی و نوع بینش اعتقادی و میزان هوش و توان علمی آنان سهم مهمی در پایمندی و پایداری اصالتهای آن دارد و لذا میبینیم که امام علیهالسلام بر «صدق» و «وفا» یعنی تعهد شغلی و تعهد مکتبی تأکید میورزد. مگر نه این است که خود در جایی دیگر میفرماید:
«یستدلّ علی ادبار الدول باربع: تضییع الأصول،و التمسّک بالغرور، و تقدیم الأراذل و تأخیر الأفاضل»(3) «و تولّی الأراذل و الأحداث الدّول، دلیل انحلالها و ادبارها»(4)
یعنی اصول پذیرفته شده دینی را کنارنهادن و کار خود را با توسل به نیرنگ پیش بردن، همچنین از نیروهای دون صفت به جای افراد با فضیلت استفاده کردن از موجبات قطعی سقوط دولتها است؛ و به موجب این راهبرد گران قیمت، اقتضا میکند که اوّلا انسانهای پر تجربه که در دولتهای صالح قبلی میزان صدق و صلاح آنان به اثبات رسیده و ثانیا افراد با فضیلت در این دستگاه به کار گمارده شوند.
فلسفه نظارت
اصل مسأله دادرسی از مظلومان به وسیله تسلیم نمودن سرکشان و ستم پیشگان به حق و قانون عدالت مسلّم میشود، لیکن از جایی که حاکم اسلامی هم قدرت بر کلّ مردم قلمرو خود دارد و هم بر اجرای حق نسبت به کلّ، مسؤول است شرط عقلی آن اطلاع یابی از موارد ستم و ستمکار است و چون که دارای قدرت وامکانات است، نمیتواند یک جابنشیند تا اخبار ـ صرفا ـ به نزد او بیاید و به عبارتی دیگر، باید همه مردم در هر کجا که هستند حضور حاکم را ـ به نحوی ـ در کنار خود حس کنند و لذا او باید به جز دو چشم خود «چشمهایی» در همه جا داشته باشد تا اخبار را برای او ارسال نمایند.
نکته دیگر مسأله فتنه است، فتنه در اینجا به معنای آشوب و آشفتگی نظم و از دست رفتن کنترل امور جامعه است (که در برخی بیانات به معنای انقلاب هم آمده است). قرآن، بروز فتنه را تلویحا متأثر از مخالفت فرمان خدا میداند: «فلیحذر الذّین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنة...»(نور /63) و پرهیز از فتنه فراگیر و تدارک دیدن اسبابی برای جلوگیری از وقوع آن را وظیفه همه مردم میداند: «واتّقوا فتنةً لاتصیبنّ الذّین ظلموا منکم خاصةً»(انفال /25) که به دلیل وجود قدرت و مسؤولیت برای حاکم، او را به طوراخص شامل میشود و هم این که او مصداق اکمل و اعلای مخاطب این پیام است از این رو شناسایی عوامل و زمینههای مساعد و شرایط مؤید فتنه برای قیام به تکلیف، یک استلزام عقلی است.
همچنین از باب مقدمه «امر به معروف و نهی از منکر» که به موجب آن «سازمان امور حسبه» در حکومت شکل میگیرد، بنیاد نهادن دستگاهی برای حصول نظارت و وصول به کنترل جامعه واجب میشود. یعنی وجوب از ذی المقدمه به مقدمه تسرّی مییابد.
شکی نیست که در نظام انسانی اسلام، برخورد با فاسد و فساد بدون بررسی و تحقیق در اثبات آن و سپس استخراج حکم مقتضی از شریعت نبوی صلیاللهعلیهوآله متناسب با نوع و میزان جرم وجود ندارد و هیچ ضابط قضایی جق اجرای حکم قبل از تعیین آن از سوی محکمه ندارد. پس از این منظر روشن است که نظارت (به معنایی ای که خواهد آمد) حقی است صرفا از «ولایت بر قضای» حاکم سرچشمه میگیرد نه از وجهه خاص حکومتی وی. زیرا گفته شد که تأسیس حکومت، فرع بر مأموریت اصلی انبیاء یعنی اقامه عدل و قسط است. در واقع، حاکم اسلامی به تابع «مایه تفتیشی داشتن» مسؤولیت دادرسی، موظف به حرکت برای کشف نابسامانیها و ناهنجاریها و قیام برای دفع و رفع آنها است. همچنین باید یادآوری شود که دستگاه نظارت و کنترل، بخشی از سازمان بزرگ حکومت است نه بخشی از امر دادرسی، یعنی خود شبکه مستقلی است که در حاکم اسلامی با سایر بخشهای حکومتی نقطه اتصال و ارتباط پیدا میکند، هر چند که او بنا به اختیارات خود و مصالحی که میبیند میتواند مسؤولیت این دستگاه را به رئیس دستگاه قضا یا شخص دیگری تفویض نماید.
در حکومت اسلامی، تعیین رئیس این سازمان و نیز چارچوب اصلی وظایف سازمانی آن باید در حوزه اختیارات رئیس حکومت باشد، زیرا حوزه شغلی او و جمیع کارکنان، داخل در قلمرو ولایت «ولی امر» جامعه اسلامی است؛ مگر آن که ولایت خود را بر این مسأله به گونه وکالت به کسی تفویض نماید چنان که در عهدنامه امام به مالک، امام علی علیهالسلام وی را به چنین کاری مأمور میشمارد:
«پستهای شغلی شان را جویاشو، و از یاران راست کردار و وفاکار در میانشان جاسوسانی بگمار، که همانا این بازرسی مخفی تو آنان را به رعایت امانت و مدارا با مردم ناگزیر میسازد، و خوب مراقب این یاران باش [گویا منظور ناظر گذاشتن بر جاسوسان است تا ضریب اعتماد بالا برود]، آنگاه که دیدی یکی از آنها دستش به خیانتی باز شد و گزارشهای متعددی آن را تأیید کرد، به همین به جای شاهد بسنده میکنی، به تنبیه بدنیاش دست میگشایی، سپس مظالم را از او باز میستانی و در جایگاه پستی مینشانیاش [زندان یا شغل دون] و بدین وسیله داغ خیانت بر او میگذاری و بدنامی و ننگ را به گردنش میآویزی. (چنان که امام علیهالسلام طی نامهای رفاعة بن شداد بجلی کارگزار و قاضی اهواز را مأمور کرد ابن هرمه را که کارگزار «سوق اهواز» بود و دستش به خیانت آلوده شده بود، از کار برکنار کرده و به زندان افکند، روز جمعه سی و پنج ضربه شلاق بر او بزند، در کوچه و بازار بگرداند و مطالبات مردم را از او باز ستاند؛ سپس او را به زندان برده و پاهایش را در زنجیر کند و او را ممنوع الملاقات گرداند.»(5)
در راهبردی که امام علیهالسلام در مورد به کارگیری نیروهای اطلاعرسان (عیون؛ جاسوسان) به مالک فرمودند توجه به این مسأله مهم است که خبر یک نفر موجب علم قاضی (که در اینجا خود والی است) نمیشود و باید جمعبندی، تحلیل و ارزیابی از چندین منبع او را به چنان علم یقین برساند که در داوری چندان نیازی به شاهد نباشد. در واقع، این مورد از جمله واقعههای غیر ترافعی است که به شیوه نظام تفتیشی در آن عمل میشود.
شأن اطلاعات در حکومت علوی
استعمال کلمه «عین» در معنای مجازی ناظر به معنای حقیقی کلمه یعنی چشم نیز هست، که کاربرد خاص این کلمه ناظر به شرایطی است که آن افراد باید داشته باشند؛ یعنی در حقیقت چشم رهبر، زمامدار، کارگزار و نماینده حکومت در مناطق و نواحی باشند تا آنچه را حقیقتا هست گزارش نمایند.
بنابراین میبینیم که امام علیهالسلام ـ چنان که از قراین فراوان به دست میآید ـ دست کم در هر شهر و یا ناحیهای یک یا چند نفر از این افراد را به طور رسمی و ثابت داشتهاند، که ابوالاسود دؤلی یکی از آنها در بصره است و امام علیهالسلام در پاسخ نامه وی به او اطمینان دادند که گزارشهایش محرمانه خواهد ماند و ابن عباس از مکاتبات او با خبر نخواهد شد. (محمودی،نهج السعادة، ج 5/97؛ انساب الاشراف، ج 2/169) و در زیر به نمونههای دیگری نیز اشاره میشود:
محمد قرشی نقل کرده که امام علیهالسلام ابوالاسود دؤلی را به قضاوت منصوب نمود ولی در همان ساعات نخستین نیم روز وی را برکنار کرد. او به حضور امام آمد و گفت: بخدا سوگند من خیانت نکرده و فریب نخوردهام، به چه دلیل مرا برکنار کردی؟! امام فرمود: به من خبر دادند که تو هنگام داوری بلندتر از دادخواهان سخن میگویی(6) به نظر میآید نیروهای حسبه یا فرد معین دیگری را امام علیهالسلام بر او ناظر قرار داده بوده است.
میرزا حبیب اللّه خویی مطلبی را نقل میکند که بر این مدعا دلالت دارد و آن این است که:
«امام به قثم بن عباس [استاندار و قاضی مکه] نوشت: اما بعد فانّ عینی بالمغرب کتب الیّ یعلمنی انّه وجّه الی الموسم اناس من اهل الشّام، العمی القلوب، الصّم الاسماع، الکمه الابصار... فأقم علی ما فی یدیک قیام الحازم الصّلیب و النّاصح اللّبیب التّابع لسلطانه المطیع لأمامه، و اّیاک و مایعتذر منه، ولاتکن عند النعماء بطرا و لاعند البأسآء فشلاً. (نهجالبلاغه، نامه 33) و او را از توطئهای که در شرف وقوع بود آگاه ساخت.
جریان از این قرار بوده است که یزیدبنشجره با سه هزار نظامی مسلّح تحت عنوان حج قصد مکه را داشتند که در واقع به عملیاتی دست زده عامل امام علی علیهالسلام را اخراج و از مردم برای معاویه بیعت بگیرند. وقتی نامه امام به قثم رسید با بزرگان مشورت کرد که در نتیجه با تدبیر ابوسعید خدری توطئه خنثی شد.(7)
از این نامه برداشت میشود که امام علیهالسلام در شام نیروهای مخبر داشته است.
نامه امام به سهل بن حنیف [والی مدینه] مبنی بر آگاه سازی وی از فرار عدهای به سمت معاویه نیز، شاهدی برای این مطلب است. به ویژه آن که حضرت در این نامه از کلمه «بلغنی» (به من رسیده است) استفاده نموده است. امام در این نامه رهنمود لازم را در مورد آنان به وی داده است.(8) همچنین امام علیهالسلام در این نامه به نیاز عاطفی و روحی او پاسخ داده، دلجویی نموده است.
امام علیهالسلام در نامهای به محمدبن ابیبکر [استاندار مصر] مطالبی را یاد آور میشود که حاکی از ارزیابی دقیق آن سامان و سرنوشت نامیمونی است که درانتظار آنجا است و درضمن، به دلجویی وی میپردازد. در این نامه هم کلمه «بلغنی» آمده است:
«به من خبر رسیده است که تو از روانه نمودن [مالک] اشتر برای جایگزینیات دلتنگ شدهای. من این کار را از آن جهت نکردهام که تو در تلاشت کم آوردهای یا این که [بدین وسیله[ بر کوششت بیافزایی. من اگر قدرتت را از آنچه برآن دست داری بگیرم یقینا تو را به کاری میگمارم که زحمتش کمتر و سرپرستی آن شگرفتر باشد»(9)
چنان که بعدا به عیان معلوم شد تنها کسی که میتوانست در شرایط بحران آنجا را مدیریت کند مالک بود. امام علیهالسلام جهت کمک فکری به متصدیان امور از اهرمهای نظارتی خود بهره میگرفت که نامه امام به ابن عباس در بصره گویای این مسأله میباشد. دراین نامه امام سعی میکند رفتارش را با بنی تمیم تلطیف نماید و نسبت به برخی مسائلی که از دید ابن عباس پنهان است او را آگاه میسازد. (10) در این نامه امام به گزارش مخبرین خود استناد مینماید.
همچنین در جهت ارشاد و مراقبت از احوال شخصی و در واقع کمک به استاندار خود، زیاد بن ابیه مینویسد:
«مطلع شدم که معاویه در نامهای خواسته عقلت را بدزدد و در رأی تو غش وارد نماید، از او پرهیزکن»(11)
این نامه نشان از شدت مراقبت امام نسبت به مسؤولین امور دارد که حتی رد و بدل شدن نامههای خصوصی آنان از چشم حضرت بدور نبوده است، که البته لازمه «مدیریت بحران» نیز همین است. در همین رابطه و برای کمک و جبران ضایعات مدیریتی مسؤولان امور، امام علیهالسلام طی نامهای به عمربن ابی سلمه ارحبی [استاندار بحرین] مینویسد:
«کدخدایان منطقه تو از درشتی، سختگیری، تحقیر و کم التفاتی تو به من شکایت کردهاند. من در این باره بررسی نموده به این نتیجه رسیدهام که آنان گر چه به دلیل مشرک بودن، صلاحیت نزدیکی به دسگاه رهبری را ندارند اما سزاوار طرد و محرومیت از حقوقشان هم نیستند. بنابراین طوری رفتار کن که بین ملایمت و قاطعیت باشد.»(12)
این نامه، هم از رسیدگی به شکایات و گزارشات مردمی توسط امام علیهالسلام خبر میدهد و هم از مأموریت باز جویی به
افرادی موثق دادن، البته چندان فرق نمیکند که مأموریت به نیروهای حسبه بوده است یا جز آنها.
مسأله خروج از «زیّ» یعنی پا را از شؤون متعارف و مورد انتظار جامعه بیرون کشیدن و به استناد آیه شریفه «قل من حرم زینة اللّه التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق»(اعراف /32) به خوشگذارانی و کامجویی و رفاه زدگی افتادن، چیزی است که نظر به بدآموزی آن از مسؤولان امور قبیح است و در مواردی مورد تعقیب. شریحبنحارث، قاضی آن حضرت [با این که امام علیهالسلام خود به مالک توصیه مینماید که آن قدر قاضی خود را از مایحتاج زندگی بر خوردار کن که نیاز او به مردم قطع شود [در دام دنیا گرایی گرفتار شده بود و خانهای به هشتاد دینار خرید. (بنابه نقلی مستمری شریح در آن زمان پانصد درهم بوده است: معالم القربة فی احکام الحسبة، فصل القضاء) امام علیهالسلام او را احضار نموده پرسید: شنیدهام خانهای به هشتاد دینار خریدهای و گواهان نیز ذیل ان را امضا کردهاند! گفت آری. امام علیهالسلام فرمود: روزی در این خانه کسی به سراغت میآید که نه به سند کار دارد و نه از گواه میپرسد. ای شریح! اگر این خانه را از ثروت دیگران خریده و بهایش را از پول غیر حلال پرداخته باشی در آن صورت دنیا و آخرت را یکجا باختهای...»(13)
رانت خواری (بهره مازاد)، چیزی است که نه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و نه امیرالمؤمنین علی علیهالسلام آن را مشروع دانستهاند. باقرشریف القرشی در مورد سیره پیامبر صلیاللهعلیهوآله میگوید:
«ولی امر و پیشوای مسلمانان باید بر اعمال استانداران [و کارگزاران عالی رتبه] نظارت کند و مراقب تصرفات آنها باشد، دخل و خرج آنها را محاسبه کند و ثروت شخصی آنها را برسد تا اگر آنها را از بیت المال و از راه غیر قانونی به دست آورده باشند به جرم خیانت اموالشان مصادره و از مقام ریاست عزل شوند.»
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله این روش نیکو را پایه ریزی کرد. آن حضرت دخل و خرج کارمندانش را حسابرسی میفرمود. مردی از قبیله «ازد» را برای جمعآوری صدقات مأمور کرد. وقتی بازگشت حضرت از او حسابرسی کرد. وی گفت: این مال از آن شما است و این مال را مردم به من هدیه کردهاند. حضرت ناراحت شد و فرمود: چه فکر میکند کسی که ما او را بر کاری ـ که خداوند ما را به سرپرستی آن گماشته ـ مأمور کردهایم و میگوید: این مال از آن شما و این نیز به من هدیه شده است آیا اگر این شخص کاری نمیکرد و در خانه پدر و مادرش مینشست چیزی به او هدیه میشد؟ سوگند به کسی که جانم در دست اوست، هر کسی که از طرف ما برکار و شغلی مأمور شود و در آن کار خیانت کند، روز قیامت در حالی محشور خواهد شد که آن مال بر گردنش آویخته شده است... [کنایه از رسوایی او است] سپس حضرت صلیاللهعلیهوآله دستها را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: خداوندا، تو شاهد باش! من ابلاغ کردم (و این سخن را دو یا سه بار تکرار کرد).(14)
امام علی علیهالسلام نیز به اقتدای رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله این روش را در درون حکومتش به اجرا در آورد که قضیه ابن عباس و اموالی که از بصره به مکه انتقال داد و مدعی بود از بیت المال نیست و امیر المؤمنین علیهالسلام مصرانه از او میخواست به پای حسابرسی بیاید و تکلیف آنها را روشن نماید، نمونهای از این برنامه است. حتی در مورد کسانی که احتمال سوء استفاده را میداد، پیشاپیش به او هشدار میداد چنان که (در نامه 20 نهج البلاغه) خطاب به زیاد بن ابیه (جانشین عبداللّه بن عباس در بصره) مینویسد:
«و من به خدا سوگند راستین میخورم که اگر به من خبر رسد که تو در بیتالمال مسلمانان از بهره آنان چیزی خیانت کردهای چه کوچک باشد و چه بزرگ، چنان بر تو سخت بگیرم که کم توش و گران پشت و مستأصل و سرگردان گردی»
در قضیه ابن عباس ما یقینا میدانیم که او مرد حرامخواری نبوده است و طبعا آن اموال از قبیل رانت بوده است که در مذهب خود ابن عباس هدیه تلقی میشده است. اما میدانیم که ابن عباس تا آخر هم به پای محاسبه نیامد و به مکه گریخت، زیرا یقین داشت آن اموال را امام علیهالسلام به بیت المال بر خواهد گردانید.
ابن خلدون (در تاریخ العبر، ج 1، آخر فصل امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ) مخبر این قضایا را ابوالاسود دؤلی نامیده است. وی تلویحا اظهار میدارد که اخبار چندان مطابق واقع نبوده است و ابن عباس آن اخبار را درنامهای به امام علیهالسلام تکذیب نموده لیکن حضرت به تکذیب وی توجه ننموده و دوباره از او خواسته است که درباره اموال توضیح کافی و محکمهپسندارائه کند و ابن عباس از این کار سرباز زد. اما نظر به موقعیت روایی ابوالاسود و نامهای که امام بعد از این وقایع در تشکر و قدردانی او نوشته (همان) و فرمان کارگزاری وی در بصره بعد از ابن عباس و بسیاری دیگر از دلایل توثیق عمیق وی، شکی در صداقت و وفاداری او نمیماند.
در ارتباط با حساسیت شدید امام علیهالسلام نسبت به مسأله مورد بحث، خوب است که اشارهای به سیاست ویژه امام در خصوص رانت و امتیازطلبیها وتیول خواهیهای نامشروع نیز بشود.
امام علیهالسلام فرمود: «واللّه لووجدته قدتزوج به النسآء و ملک به الاماء لرددته...»
ابن میثم در شرح نهجالبلاغه خود(ج 2-1، ص 295) میگوید: این خطبه را امام در شهر مدینه ایراد فرموده و قسمت اول این خطبه که در بعضی جاها نیامده این است:
«هر آن تیولی که عثمان وابخشیده است یا ثروتی که از بیت المال مسلمانان برگرفته است، به بیت المال بر میگردد.»
ابن ابی الحدید در ذیل این خطبه نوشته است که عثمان قطایع (اراضی دایر وسیع) زیادی را به خویشاوندان و یارانش که هیچ نقشی در جنگ نداشتند بخشیده بود.
و باز در مورد نظارت و کنترل کار عاملان و کارگزاران، همچنین مراقبت بر رعایت جانب اعتدال در مشی و سلوک شخصی و خارج نشدن از زیّ «ولایتداری اسلامی» به جریانی بر میخوریم که بین سعد، نماینده اعزامی امام علیهالسلام و زیاد بن ابیه جانشین عبد اللّه بن عباس در بصره رخ داده است. درس علیحدهای که از این موضوع میگیریم این است که زیاد در جواب نامه امام علیهالسلام توضیحات لازم را میدهد و سعد را به جلسه مفاهمه دعوت میکند. ابن ابی الحدید مینویسد:
«در این جریان میان سعد و زیاد کشمکش و درگیری رخ داد و سعد به امام گزارش داد. حضرت به زیاد نوشت: سعد یادآوری کرده است که تو دشنامش دادهای و تهدیدش کرده با سرکشی و تکبر با او برخورد نمودهای...، همچنین از غذاهای رنگارنگت خبر داده است و روغنهایی که هر روز به خود میمالی... با این که تو در ناز و نعمتها غو طه وری و بر همسایه و نادار و ناتوان و تهیدست و بیوگان و یتیمان نازمیفروشی و انحصارطلبی میکنی آیا باز هم امیدداری که پاداش خیرمندان را به تو بدهند؟ به من خبر داده است که تو سخنان نیکویان را بر زبان میرانی لیکن در عمل به شیوه خطاکارانی. واقعا اگرچنین باشی بر خودت ستم کردهای و اعمال خودت را تباه ساختهای. از کار و روش خود در پیشگاه خدایت توبه کن تا کارت را به سامان آرد...»(15)
واقعا چه سندی بالاتر از صدق لهجه آن مستمندی که فکر میکند غیر از خدا پناهی ندارد و به عنوان «رهبری الهی» به تو شکایت آورده است. رسیدگی به حال مظلومان شیوهای است که در مطالعه حکومت پنج ساله امیرمؤمنان علیهالسلام آن را به صورت جدی و پیگیر مشاهده میکنیم.
«امام متقیان، علی علیهالسلام از معدود رهبرانی است که با دریافت گزارشها واطلاعات با جدیت و سرعت به تحلیل آنها میپرداخت، و پس از اطمینان از صحّت و سقم قضایا، بی درنگ نتیجهگیری میکرد و اقدام مینمود. آن حضرت هم در به ثمر رساندن نتایج بازرسی رسمی از سوی حکومت تلاش میکرد و هم به اخبار و اطلاعات مردمی ترتیب اثر میداد.»
نمونه زیر یکی از این موارد است:
سوده بنت عمار همدانی بر معاویه وارد شد و از کار بسربن ارطاة به او عارض گردید، و در ضمن از قیام مردم علیه والی او هشدار داد. معاویه ناراحت شد وگفت: ای سوده مرا تهدید میکنی؟ من تو را پیش همان بسر میفرستم تا تو را ادب کند. سوده پس از کمی سکوت این شعر را قرائت کرد:
صلی الاله علی روح تضمنّها قبر فاصبح فیه العدل مدفونا
قد حالف الحق لایبغی به بدلاً فصار بالحق و الایمان مقرونا
معاویه پرسید: این اشعار درباره کیست؟ گفت: و اللّه درباره امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است. روزی در چنین موردی به تظلم به نزد او رفتم که ایستاده به نماز بود. چون مرا دید ازنماز منصرف شد و با مهربانی پرسید: آیا بامن کاری داری؟ گفتم: آری و شرح ستمکاری عاملش را گفتم. گریه کرد و دست به درگاه خدا بلند کرد و گفت:«اللّهم انت الشاهد علیّ و علیهم و انّی لم آمرهم بظلم خلقک» تو بر من و اینان هر دو شاهدی که من نسبت به ظلم بر بندگانت به آنان دستور ندادهام. و شروع کرد به نوشتن این نامه:
«بسم اللّه الرّحمان الرحیم. قد جائکم بیّنة من ربکّم فاوفوا الکیل و المیزان و لاتبخسوا الناس اشیائهم و لاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها، ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین. فاذا قرأت کتابی هذا فاحتفظ بمافی یدیک من عملنا حتی یقدم علیک من یقبضه منک. والسّلام»
واین نامه را به دستم داد تا به صاحبش برسانم، و او عزل شد.
معاویه که این سخنان را شنید شرمنده شد و دستور داد کاتب هر آنچه سوده میگوید بنویسد و او را با رضایت روانه دیارش کرد.(16)
آنچه برای یک حاکم خردمند ارزش دارد مردم است. مردم زمانی از حکومت دفاع میکنند که از آن راضی باشند و زمانی راضی خواهند بود که حکومت را مانند پدری مهربان، دلسوز و حامی خود بدانند. طبیعتا زمانی که داد مردم به جایی نرسد و تظلمها بی جواب بماند و حتی از این بدتر، زمانی که عملاً ببینند علیرغم دادخواهیها حاکم آن شخص را قدرت بیشتری میبخشد و از او بیشتر حمایت میکند، چارهای جز ترک دیارشان ندارند و سرزمین حاکم، بی مردم خواهد شد. اکنون آیا او برخاک و گل حکم میراند؟ هزینههای مملکت را از کجا تأمین کند؟ و این آموزهای است که از مشی و سیره امام علی علیهالسلام باید گرفت که:
«به جانم سوگند! ایشان اگر به آبادانی بپردازند بهتر از آن است که از این مملکت کوچ کنند، گرچه از عهده کارها چنان که شاید و باید، برنیایند»
امام این سخن را به قرظة بن کعب انصاری [کارگزار بهقباد اعلی ـ حاشیه فرات]نوشت که از مسدود شدن نهرشان به امام علیهالسلام رویآور شده بودند و ایشان طی همین نامه دستور اقدام در مورد آن نهر را میدهد.(17)همانند این مطلب را امام علیهالسلام به زیادبن ابیه گفته است [زیاد در آن موقع از طرف امام علیهالسلام به جای عبداللّه بن عباس بر فارس و نواحی آن حکم میراند، مرکز آن ایالت در آن موقع بصره بوده است.] زیاد از مردم مالیات سنگین و زود رس مطالبه مینمود و جاسوسان امام، این مسأله را به ایشان منتقل نموده امام او را احضار و مورد سؤال قرار دادند که سخنان زیر، بخشی از رهنمودهای امام علیهالسلام میباشد:
«عدالت را بگستران و از اعمال زور و فشار مالی بر مردم پرهیز کن که اعمال زور آنان را آواره و فشار مالی ایشان ردست به سلاح میکند.»(18)
چنان که پیش از این گفته آمد احساس مسؤولیت یک رهبر الهی مردمی نسبت به امور مردم او را در یک نقطهای زمین گیر نمیکند تا فقط بنشیند و اگر مظالمی به او روی آور شد، آن گاه جوابگویی نماید. او عاشق خدمت به مردم وتشنهای است که بر میخیزد و به تکاپو وتلاش میافتد. هر دری را میزند و به هر وسیلهای چنگ میآویزد تا به مراد و مقصود خود نایل آید. علی علیهالسلام در راه بسط و گسترش عدل و قسط و امن و امان در مملکت اسلامی این چنین بود. امام علیهالسلام در ضمن کلامی از مردم در این راه کمک میطلبد و میگوید: «خواهید دید که داد مظلوم را از ظالمش خواهم ستاند و ظالم را در چنگ عدالت گرفتار خواهم ساخت تا او را ـ هر چند خوش ندارد ـ به آبشخور حق برگردانم»(19) امام علیهالسلام زمانی که لشکری را حرکت میداد پیشاپیش نامه به تمام خطه مسیر مینوشت و از مردم میخواست تا اگر چنانچه فرد یا افرادی مسلح از سپاه بر کسی زور گفت یا مالی را به ستم گرفت بلافاصله و بدون رعایت سلسله مراتب، موارد را به ایشان برسانند تا خود شخصا اقدام به برخورد با متخلف نماید و نامه 60 از نهج البلاغه نمونهای از آن است:
«از بنده خدا، علی امیرمؤمنان به همه مسؤولان امور مالی و سیاسی شهرهایی که لشکریان از سرزمین شان میگذرد... اما بعد، من سپاهیانی فرستادهام که بر شما خواهند گذشت ـ ان شاء اللّه ـ و گرچه به آنها توصیه نمودهام که فرمانهای خدا را مورد توجه داشته، آزار و شرارتی به کسی نرسانند و من در مقابل عهد خدا و پیمان شما اعلام میکنم که به شدت از چنین کارهایی بیزارم ـ مگراین که از ترس گرسنگی لقمهای کس به زور بستاند ـ اما در عین حال به شما ابلاغ میکنم که اگر دیدید کسی دست به ستم بر مردم گشود او را کیفر کنید، ودست بیخردان را از آسیب به مردم بازگیرید. من نیز در موقعیت پشتیبانی سپاه با آنها خواهم بود و اگر به موقعیتی بر خوردید که از پس آن بر نیامدید حتما به من مراجعه کنید که به کمک خدا در صدد رفع آن برخواهم آمد. ان شاء اللّه.»(20)
تیمهای بازرسی
در همین رابطه، امام علیهالسلام تیمهای بازرسی به گوشه و کنار مملکت اعزام وهمراه دستورالعملی آنان را روانه میساخت که نامه ایشان به مالک بن کعب ارحبی [فرماندار عین التمر [حکم بازرسی منطقه وسیعی در سواحل فرات است. امام علیهالسلام در این نامه گوشزد میکند که:
«کسی را جانشین خود بگذار و خود به همراه عدهای از یارانت به گشت درمنطقه بپرداز تا برسی به سرزمین «کورة السّواد» در مابین دجله و عذیب، آنجا از کارگزاران من واپرسی کن و رفتارشان را مورد ارزیابی قرار ده، سپس از آنجا به «بهقبادات» برگرد و کمک رسانی را بر عهده بگیر. در این مأموریت بر اساس فرمان خدا عمل کن و این را بدان که هر کار انسان در نزد خدا محفوظ و مورد پاداش [یا کیفر [است. خوب کارکن تا خدا نسبت به ما و تو به نیکی رفتار نماید و در پایان گزارش کارها را به درستی به من برسان تا ببینم چه کردهای»(21)
درمیان کارگزاران حضرت، کسانی انگشت شمار نیز بودهاند که پا را از حد خود فراتر نهاده جانب احجاف و ستم را گرفته یا به بلع بیت المال پرداختهاند که طبعا با برخورد خشن و سختی از سوی آن حضرت مواجه شدند. یکی از آنها قعقاع بن شور بود که ذکر آن گذشت، دیگر از اینان منذربن جارود است که امام علیهالسلام میفرماید: «اگر آنچه به من اطلاع دادهاند درست باشد شتر خانواده و بند کفشت از تو بهترند...»(22) همچنین مصقلة بن هبیره شیبانی کارگزار امام علیهالسلام در «اردشیر خُرّه» فارس است که امام علیهالسلام در نامه شدید اللحنی به او مینویسد:
«به من خبری از تو دادهاند که اگر به راستی چنان کرده باشی خشم خدایت را به خود خریده و بر امام خود عاصی گشتهای! شنیدهام که تو غنایم مسلمانان را که با ضرب نیزهها و تک و تاز اسبان خود به دست آوردهاند و برای آنها خونها دادهاند در میان عربهای خویشاوند پیرامون خود تقسیم میکنی! به خدایی که دانه را شکافت و پدیدهها را ایجاد کرد سوگند، که اگر این راست باشد خود را نزد من بسیار خوار کرده کفه التفاتم را نسبت به خود سبک ساختهای؛ مبادا حق پروردگارت را خوار شماری و دنیایت را به قیمت تباهی دینت آباد گردانی تا سرانجام از زیانکارترین افراد مردم گردی...»(نامه 40 نیز با تلخیص در عبارت قریب به همین مضمون است که نام گیرنده آنمعلوم نیست و شاید نقل دیگری از نامه فوق الذکر باشد. در پایان آن نامه این جمله آمده است: «پس هر چه زودتر حسابت را پاک کرده برای من بفرست و بدان که حسابرسی خداوند از حسابرسی آدمیان سختتر است. والسلام»)(23)
نظارت از زاویهای دیگر (دلجویی)
از آنچه تا کنون بیان گردید چنین به دست آمد که آن رهبری در جامعه موفقتر است که ابعاد نظارتی فعالتر و قویتری داشته باشد و سلطه آگاهی او بدین وسیله بر اوضاع مملکت بیشتر باشد؛ اما همه بحث بر محور کارگزاران و متصدیان امور دادرسی و مالی میچرخید. آنچه مورد توجه قرار گرفت با در نظر گرفتن کل زمینه نیاز جامعه چیزی در حد نصف مأموریت حاکم بود و بیشتر جنبه اندفاعی یا جبرانی داشت. حقیقت آن است که مأموریت حاکم در مسأله نظارت به گونه اصلیتر در نصف باقیمانده آن است که جنبه اثباتی و سازندگی دارد که معنای حقیقت تفقد نیز هست.
رسیدگی به حال، احوال جویی، جویای احوال بودن و آنچه درفرهنگ عامیان از آن به «احوال پرسی» یاد میشود، مسألهای است کاملاً اخلاقی که در روانشناسی مدیریت باید از آن بحث شود و این شیوه اخلاقی پدرانهای است که «انسان بزرگ» همواره آن را اعمال میکند و با اعمال آن، بزرگی وی چند برابر نمود مییابد. در واقع، نوعی تواضع کریمانه و صادقانهای است که علاوه بر تأثیر خود در بهبود بخشیدن به مناسبات فیمابین رهبران و مردم، جزو زیبائیهای معنوی به حساب میآید ؛ چنان که شعر میگوید:
تواضع زگردن فرازان نکوست گدا گر تواضع کند خوی اوست.
تفقد به این معنا همان مدیریت عاطفی براساس مسائل انسانی است که از احساس درک متقابلی میان رهبر و مردم خبر میدهد و تحکیم پیوند را نتیجه میبخشد، پیوندی که نه همان نسبت ارگانیکی و سازمانی است بلکه نسبت عاطفیای است که از جان مایه میگیرد «یحبهم و یحبونه» چیزی از مقوله رابطه روحی میان فرزند و والدین. این تفقد نه عینا همان نظارتی است که منشأ فایده گرایانه دارد و یا دستکم، برای اسقاط تکلیف به کار میآید، در این نوع تفقد داعی اصلی عشق است و به همین دلیلهم میبینیم آنچه در اثر مشاهده چنین تفقدی از مردم به چشم میخورد سپاس است و شکر در مقابل لطف. حافظ میگوید:
از عدالت [مروت] نبود دور گرش پرسد حال پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
محترمدار دلم کاین مگس قند پرست تا هواخواه توشد فرهمایی دارد
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به مالک در این رابطه سفارش میکند که:
«همچنان که والدین نسبت به فرزند خود حالجویی میکنند تو هم نسبت به امورشان جویا شو! مبادا آن که کار بزرگت که در جهت تقویتشان کردهای در چشم تو بزرگ جلوه کند همچنان که خدمتهای لطیفی هم ـ هر چند کم باشد ـ که انجام دادهای نباید آنها را ناچیز بشمری! که اعمال چنین شیوه اخلاقیای به آنان انگیزه میدهد تا تو را از خیرخواهی خود دور ندارند و خوش گمان گردند. اقدامات سترگی که درجهت خدمت به آنان انجام دادهای نباید مانع توجه به مسائل ظریف گردد که همانا [هر کدام جای خود دارد [التفات به مسائل لطیف اندک جایی دارد که از آنها سود میبرند ولی اقدامات بزرگ از موقعیتی برخوردارند که نمیتوان بینیاز از آنها بود.»(24)
به ویژه نظارت بر احوال، تفقد، دلجویی و بازپرسی حال آنانی که در نقطه کور «بازرسان حکومتی» قرار دارند؛ زیرا مخبرین و ناظران رسمی بیشتر مراقب افراد متشخص جامعهاند در حالی که در این جامعه اکثریت فراموش شدهای نیز قرار دارند. از این رو، امام علیهالسلام در بخش دیگری از همین عهده نامه در مورد این افراد به وی توصیه مینماید که:
«امور آن را که دستش کوتاه است و به تو نمیرسد جویا شو! همانها که از کوچکی به چشم [نیروهای نظارت [نمیآیند و مورد تحقیر بزرگانند! تو باید افراد مطمئن فروتن وخداترسی را مخصوص یافتن اینان و انتقال مسائلشان به خود، اختصاص دهی سپس در مورد اینان طوری عمل کنی که بتوانی در نزد خدا عذر موجهی بیاوری، زیرا این عده از مردم گمنام و از پافتاده از همه مردم به داد خواهی تو محتاجترند.»(25)
بنابراین یکی از مطمئنترین، تازهترین و اصیلترین راههای نظارت و کسب آگاهی از متن آنچه در جامعه میگذرد بادادن مردم و گشوده بودن درب خانه حاکم به روی عموم است که او را از سرایر و ضمایر امور آن چنان مطلع میسازد که به هیچ طریقی جز آن امکان دسترسی بدآنها نیست.
امام علیهالسلام نظیر چنین سفارشی را به قثم بن عباس نیز کرده است، آنجا که میگوید:
«مبادا هیچ پیک و نمایندهای میان تو و مردم جز زبانت باشد و نه هم دربان و حاجبی جز چهرهات و مبادا ارباب رجوعی را از طریق درگاه و حاجب داشتن از دیدار خود محروم سازی که اگر او از درخانهات رانده شود آثار این نخستین برخورد، پس از آن به جا نخواهد آمد.»(26)
پینوشتها
______________________________
1. قرآن در سوره نمل، آیه 20 در مورد سلیمان میگوید: «سلیمان از مرغ (هدهد) جویا شد و گفت: چیست که هدهد را دیگر نمیبینم، آیا غیبت کرده است؟ من او را نمیبخشم و (بخاطر ترک پست) شکنجهاش خواهم کرد، مگر این که دنبال خبرگیری برای گسترش قدرت (مکتب) رفته باشد»
در حدیثی امام رضا علیهالسلام میفرماید: «پیامبر صلیاللهعلیهوآله وقتی سپاهی را گسیل میداشت و فرماندهی بر آن میگماشت در کنار او یکی از افراد مورد اعتمادش را با آنان اعزام میکرد تا مرتبا اخبار سپاه را به ایشان برساند. (بحار الانوار، ج 100، ص 61)
2. نهجالبلاغه، ر 11، (صبحی صالح).
3. آمدی ارموی، شرح غررالحکم و دررالکلم، چاپ دانشگاه تهران، ص 450.
4. همان، ج 3، ص 295.
5. نهجالبلاغه، 53؛ علی اصغر الهامی نیا، حکومت اسلامی شماره چهارم سال پنجم (18)، مقاله «نظارت برکارگزران در حکومت علوی، صفحه 260، (نقل خبری)؛ ابوحنیفه قاضی نعمان بن محمد تمیمی، دعائم الاسلام، انتشارات آل البیت/قم. ج 2، ص 532.
6. مجله حکومت اسلامی شماره 18، ص 262، (به نقل از معالم القربة فی احکام الحسبة، کمبریج 1937، ص 203).
7. منهاج البراعة، ج 20، ص 50.
8. محمودی، نهج السعادة، ج 5، ص 17؛ نهج البلاغة.
9. نهجالبلاغه، ترجمه شهیدی، نامه 347، ص 309 (ترجمه از نویسنده است).
10. نهجالبلاغه، نامه 18.
11. نهج البلاغه، نامه 44.
12. همان، نامه 19؛ میرزا حبیب اللّه خویی، منهاج البراعة، ج 18، ص 322.
13. نهج البلاغه ترجمه شهیدی، نامه 34، ص 271، بحار الانوار، ج 41، صص 6-155.
14. باقرشریف القرشی، نظام حکومتی و اداری در اسلام، ترجمه عباسعلی سلطانی، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی 1375، ص 435(به نقل از: ابن قیم الجوری، الطرق الحکمیة فی السیاسة الشرعیة. ص 248.) ؛ قاضی ابی یعلی. الاحکام السلطانیة. به تصحیح محمد حامد الفقی. دفتر تبلیغات اسلامی قم. ج 1. ص72: پاورقی نقل از بخاری و مسلم از ابی حمید السّاعدی.
15. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج 16، باب44، ص 196. (نرمافزار)
16. بحار الانوار، ج 41، ص 119، بهنقل از کشف الغمه، ج 1، ص 173.
17. احمدبن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 203.
18. نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 476، ص 229، چاپ دوره 7 جلدی «ترجمه محمد دشتی (المعجم المفهرس الالفاظ نهج البلاغه. ج 1).
19. نهج البلاغه کلام 136، 0صبحی صالح).
20. نامه 60 از تصحیح و ضبط صبحی صالح؛ نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، نامه 60.
21. احمدبن یعقوب یعقوبی، تارخی یعقوبی، ج 2، (دارصادر بیروت)، صص 5-204.
22. نهج البلاغه. نامه 71.
23. نامهای 43و40 از نهج البلاغه صبحی صالح.
24. نهج البلاغه 53.
25. همان.
26. نهج البلاغه نامه 67، (صبحی صالح).
به طور کلی امام علی علیهالسلام در دو زمینه لشکری و کشوری اطلاعات را دارای نقش میداند؛ لشکری که شامل امنیّت مرزها نیز هست، و کشوری که شامل داخل جامعه، دستگاههای تابع حکومت و خود سازمان دادرسی میشود.
در بخش لشکری مسأله اطلاعات به دو گونه بوده است: یکی نیروهای مخبر در درون سازمان لشکری برای آگاهیرسانی از اوضاع داخلی آن برای رهبر به منظور تسهیل کنترل دستگاه (که امروز زیر عنوان «حفاظت اطلاعات» وجود دارد) و دیگری نیروهای ویژه جنگ که پیشاپیش قشونحرکت کرده تحرکات دشمن یا وضعیت منطقه را به خلف خود گزارش میکنند (که امروز از این بخش به عنوان «اطلاعات عملیات» یاد میکنند)
از جمله توصیههای نظامی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به سپاه این است که:
«مراقبانی بر ستیغ کوهها و فراز پشتهها بگمارید تا دشمن از نقطه خطر یا امن بر شما فرود نیاید و بدانید که پیشاپیش سپاه جاسوسانش هستند و نیروهای ویژه اطلاعات در طلایه آن»(2)
امیرالمؤمنین علیهالسلام در بخش کشوری در چندین قالب به اخذ اطلاعات مبادرت میورزید:
1. نیروهای رسمی ثابت معین؛
2. نیروهای اعزامی و مأموریتی؛
3. گزارشهای مردمی؛
4. حضوری مستقیم از مردم؛
5. به وسیله نیروهای تشکیلات «سازمان امور حسبه» (سازمان «امر به معروف ونهی از منکر» در قدیم).
عقلانیت نظارت
پیش از هر چیز یادآوری این نکته لازم است که نظارت اسلامی به دلیل نشأت گرفتن آن از وظیفه رسالت انبیا علیهالسلام و جزو مستلزمات عملی آن قرار داشتن، طبعا از مقوله رحمت و لطف است که:
«ما ارسلناک الارحمة للعالمین»(انبیاء/107)
و از این رو ماهیت لطفی توأم با رحمت و رأفت دارد و با توجه به چنین ماهیتی است که میبینیم نظارت اسلامی در ابعاد مفهومی ـ کاربردی زیر متجلی میشود:
1. نظارت ارشادی؛
2. نظارت کنترلی و اجرایی؛
3. نظارت ارزیابی؛
4. مراقبت و پاییدن به منظور کمک درجبران ضعفها وکاستیها؛
5. دلجویی و مراقبت احوال شخصی اعم از نیازهای عاطفی و روحی یا مادی.
از این جهت که حاصل کار نیروهای شاغل در این دستگاه به کار تدبیر، مدیریت، برنامه دهی کشور و نیز، سمت و سوی قضا و دادرسی مربوط است، همان حساسیّت سازمان دادرسی را دارا میباشد و از این رو باید در طراحی دستگاه و ساختار فیزیکی آن و برنامه عملی به منظور یافتن خط مشی اساسی، نهایت دقت به عمل آید تا خود به خود همان سمت و سوی هدفمندی شده اصل نظام ربیابد. بدون شک، نقش نیروهای انسانی و نوع بینش اعتقادی و میزان هوش و توان علمی آنان سهم مهمی در پایمندی و پایداری اصالتهای آن دارد و لذا میبینیم که امام علیهالسلام بر «صدق» و «وفا» یعنی تعهد شغلی و تعهد مکتبی تأکید میورزد. مگر نه این است که خود در جایی دیگر میفرماید:
«یستدلّ علی ادبار الدول باربع: تضییع الأصول،و التمسّک بالغرور، و تقدیم الأراذل و تأخیر الأفاضل»(3) «و تولّی الأراذل و الأحداث الدّول، دلیل انحلالها و ادبارها»(4)
یعنی اصول پذیرفته شده دینی را کنارنهادن و کار خود را با توسل به نیرنگ پیش بردن، همچنین از نیروهای دون صفت به جای افراد با فضیلت استفاده کردن از موجبات قطعی سقوط دولتها است؛ و به موجب این راهبرد گران قیمت، اقتضا میکند که اوّلا انسانهای پر تجربه که در دولتهای صالح قبلی میزان صدق و صلاح آنان به اثبات رسیده و ثانیا افراد با فضیلت در این دستگاه به کار گمارده شوند.
فلسفه نظارت
اصل مسأله دادرسی از مظلومان به وسیله تسلیم نمودن سرکشان و ستم پیشگان به حق و قانون عدالت مسلّم میشود، لیکن از جایی که حاکم اسلامی هم قدرت بر کلّ مردم قلمرو خود دارد و هم بر اجرای حق نسبت به کلّ، مسؤول است شرط عقلی آن اطلاع یابی از موارد ستم و ستمکار است و چون که دارای قدرت وامکانات است، نمیتواند یک جابنشیند تا اخبار ـ صرفا ـ به نزد او بیاید و به عبارتی دیگر، باید همه مردم در هر کجا که هستند حضور حاکم را ـ به نحوی ـ در کنار خود حس کنند و لذا او باید به جز دو چشم خود «چشمهایی» در همه جا داشته باشد تا اخبار را برای او ارسال نمایند.
نکته دیگر مسأله فتنه است، فتنه در اینجا به معنای آشوب و آشفتگی نظم و از دست رفتن کنترل امور جامعه است (که در برخی بیانات به معنای انقلاب هم آمده است). قرآن، بروز فتنه را تلویحا متأثر از مخالفت فرمان خدا میداند: «فلیحذر الذّین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنة...»(نور /63) و پرهیز از فتنه فراگیر و تدارک دیدن اسبابی برای جلوگیری از وقوع آن را وظیفه همه مردم میداند: «واتّقوا فتنةً لاتصیبنّ الذّین ظلموا منکم خاصةً»(انفال /25) که به دلیل وجود قدرت و مسؤولیت برای حاکم، او را به طوراخص شامل میشود و هم این که او مصداق اکمل و اعلای مخاطب این پیام است از این رو شناسایی عوامل و زمینههای مساعد و شرایط مؤید فتنه برای قیام به تکلیف، یک استلزام عقلی است.
همچنین از باب مقدمه «امر به معروف و نهی از منکر» که به موجب آن «سازمان امور حسبه» در حکومت شکل میگیرد، بنیاد نهادن دستگاهی برای حصول نظارت و وصول به کنترل جامعه واجب میشود. یعنی وجوب از ذی المقدمه به مقدمه تسرّی مییابد.
شکی نیست که در نظام انسانی اسلام، برخورد با فاسد و فساد بدون بررسی و تحقیق در اثبات آن و سپس استخراج حکم مقتضی از شریعت نبوی صلیاللهعلیهوآله متناسب با نوع و میزان جرم وجود ندارد و هیچ ضابط قضایی جق اجرای حکم قبل از تعیین آن از سوی محکمه ندارد. پس از این منظر روشن است که نظارت (به معنایی ای که خواهد آمد) حقی است صرفا از «ولایت بر قضای» حاکم سرچشمه میگیرد نه از وجهه خاص حکومتی وی. زیرا گفته شد که تأسیس حکومت، فرع بر مأموریت اصلی انبیاء یعنی اقامه عدل و قسط است. در واقع، حاکم اسلامی به تابع «مایه تفتیشی داشتن» مسؤولیت دادرسی، موظف به حرکت برای کشف نابسامانیها و ناهنجاریها و قیام برای دفع و رفع آنها است. همچنین باید یادآوری شود که دستگاه نظارت و کنترل، بخشی از سازمان بزرگ حکومت است نه بخشی از امر دادرسی، یعنی خود شبکه مستقلی است که در حاکم اسلامی با سایر بخشهای حکومتی نقطه اتصال و ارتباط پیدا میکند، هر چند که او بنا به اختیارات خود و مصالحی که میبیند میتواند مسؤولیت این دستگاه را به رئیس دستگاه قضا یا شخص دیگری تفویض نماید.
در حکومت اسلامی، تعیین رئیس این سازمان و نیز چارچوب اصلی وظایف سازمانی آن باید در حوزه اختیارات رئیس حکومت باشد، زیرا حوزه شغلی او و جمیع کارکنان، داخل در قلمرو ولایت «ولی امر» جامعه اسلامی است؛ مگر آن که ولایت خود را بر این مسأله به گونه وکالت به کسی تفویض نماید چنان که در عهدنامه امام به مالک، امام علی علیهالسلام وی را به چنین کاری مأمور میشمارد:
«پستهای شغلی شان را جویاشو، و از یاران راست کردار و وفاکار در میانشان جاسوسانی بگمار، که همانا این بازرسی مخفی تو آنان را به رعایت امانت و مدارا با مردم ناگزیر میسازد، و خوب مراقب این یاران باش [گویا منظور ناظر گذاشتن بر جاسوسان است تا ضریب اعتماد بالا برود]، آنگاه که دیدی یکی از آنها دستش به خیانتی باز شد و گزارشهای متعددی آن را تأیید کرد، به همین به جای شاهد بسنده میکنی، به تنبیه بدنیاش دست میگشایی، سپس مظالم را از او باز میستانی و در جایگاه پستی مینشانیاش [زندان یا شغل دون] و بدین وسیله داغ خیانت بر او میگذاری و بدنامی و ننگ را به گردنش میآویزی. (چنان که امام علیهالسلام طی نامهای رفاعة بن شداد بجلی کارگزار و قاضی اهواز را مأمور کرد ابن هرمه را که کارگزار «سوق اهواز» بود و دستش به خیانت آلوده شده بود، از کار برکنار کرده و به زندان افکند، روز جمعه سی و پنج ضربه شلاق بر او بزند، در کوچه و بازار بگرداند و مطالبات مردم را از او باز ستاند؛ سپس او را به زندان برده و پاهایش را در زنجیر کند و او را ممنوع الملاقات گرداند.»(5)
در راهبردی که امام علیهالسلام در مورد به کارگیری نیروهای اطلاعرسان (عیون؛ جاسوسان) به مالک فرمودند توجه به این مسأله مهم است که خبر یک نفر موجب علم قاضی (که در اینجا خود والی است) نمیشود و باید جمعبندی، تحلیل و ارزیابی از چندین منبع او را به چنان علم یقین برساند که در داوری چندان نیازی به شاهد نباشد. در واقع، این مورد از جمله واقعههای غیر ترافعی است که به شیوه نظام تفتیشی در آن عمل میشود.
شأن اطلاعات در حکومت علوی
استعمال کلمه «عین» در معنای مجازی ناظر به معنای حقیقی کلمه یعنی چشم نیز هست، که کاربرد خاص این کلمه ناظر به شرایطی است که آن افراد باید داشته باشند؛ یعنی در حقیقت چشم رهبر، زمامدار، کارگزار و نماینده حکومت در مناطق و نواحی باشند تا آنچه را حقیقتا هست گزارش نمایند.
بنابراین میبینیم که امام علیهالسلام ـ چنان که از قراین فراوان به دست میآید ـ دست کم در هر شهر و یا ناحیهای یک یا چند نفر از این افراد را به طور رسمی و ثابت داشتهاند، که ابوالاسود دؤلی یکی از آنها در بصره است و امام علیهالسلام در پاسخ نامه وی به او اطمینان دادند که گزارشهایش محرمانه خواهد ماند و ابن عباس از مکاتبات او با خبر نخواهد شد. (محمودی،نهج السعادة، ج 5/97؛ انساب الاشراف، ج 2/169) و در زیر به نمونههای دیگری نیز اشاره میشود:
محمد قرشی نقل کرده که امام علیهالسلام ابوالاسود دؤلی را به قضاوت منصوب نمود ولی در همان ساعات نخستین نیم روز وی را برکنار کرد. او به حضور امام آمد و گفت: بخدا سوگند من خیانت نکرده و فریب نخوردهام، به چه دلیل مرا برکنار کردی؟! امام فرمود: به من خبر دادند که تو هنگام داوری بلندتر از دادخواهان سخن میگویی(6) به نظر میآید نیروهای حسبه یا فرد معین دیگری را امام علیهالسلام بر او ناظر قرار داده بوده است.
میرزا حبیب اللّه خویی مطلبی را نقل میکند که بر این مدعا دلالت دارد و آن این است که:
«امام به قثم بن عباس [استاندار و قاضی مکه] نوشت: اما بعد فانّ عینی بالمغرب کتب الیّ یعلمنی انّه وجّه الی الموسم اناس من اهل الشّام، العمی القلوب، الصّم الاسماع، الکمه الابصار... فأقم علی ما فی یدیک قیام الحازم الصّلیب و النّاصح اللّبیب التّابع لسلطانه المطیع لأمامه، و اّیاک و مایعتذر منه، ولاتکن عند النعماء بطرا و لاعند البأسآء فشلاً. (نهجالبلاغه، نامه 33) و او را از توطئهای که در شرف وقوع بود آگاه ساخت.
جریان از این قرار بوده است که یزیدبنشجره با سه هزار نظامی مسلّح تحت عنوان حج قصد مکه را داشتند که در واقع به عملیاتی دست زده عامل امام علی علیهالسلام را اخراج و از مردم برای معاویه بیعت بگیرند. وقتی نامه امام به قثم رسید با بزرگان مشورت کرد که در نتیجه با تدبیر ابوسعید خدری توطئه خنثی شد.(7)
از این نامه برداشت میشود که امام علیهالسلام در شام نیروهای مخبر داشته است.
نامه امام به سهل بن حنیف [والی مدینه] مبنی بر آگاه سازی وی از فرار عدهای به سمت معاویه نیز، شاهدی برای این مطلب است. به ویژه آن که حضرت در این نامه از کلمه «بلغنی» (به من رسیده است) استفاده نموده است. امام در این نامه رهنمود لازم را در مورد آنان به وی داده است.(8) همچنین امام علیهالسلام در این نامه به نیاز عاطفی و روحی او پاسخ داده، دلجویی نموده است.
امام علیهالسلام در نامهای به محمدبن ابیبکر [استاندار مصر] مطالبی را یاد آور میشود که حاکی از ارزیابی دقیق آن سامان و سرنوشت نامیمونی است که درانتظار آنجا است و درضمن، به دلجویی وی میپردازد. در این نامه هم کلمه «بلغنی» آمده است:
«به من خبر رسیده است که تو از روانه نمودن [مالک] اشتر برای جایگزینیات دلتنگ شدهای. من این کار را از آن جهت نکردهام که تو در تلاشت کم آوردهای یا این که [بدین وسیله[ بر کوششت بیافزایی. من اگر قدرتت را از آنچه برآن دست داری بگیرم یقینا تو را به کاری میگمارم که زحمتش کمتر و سرپرستی آن شگرفتر باشد»(9)
چنان که بعدا به عیان معلوم شد تنها کسی که میتوانست در شرایط بحران آنجا را مدیریت کند مالک بود. امام علیهالسلام جهت کمک فکری به متصدیان امور از اهرمهای نظارتی خود بهره میگرفت که نامه امام به ابن عباس در بصره گویای این مسأله میباشد. دراین نامه امام سعی میکند رفتارش را با بنی تمیم تلطیف نماید و نسبت به برخی مسائلی که از دید ابن عباس پنهان است او را آگاه میسازد. (10) در این نامه امام به گزارش مخبرین خود استناد مینماید.
همچنین در جهت ارشاد و مراقبت از احوال شخصی و در واقع کمک به استاندار خود، زیاد بن ابیه مینویسد:
«مطلع شدم که معاویه در نامهای خواسته عقلت را بدزدد و در رأی تو غش وارد نماید، از او پرهیزکن»(11)
این نامه نشان از شدت مراقبت امام نسبت به مسؤولین امور دارد که حتی رد و بدل شدن نامههای خصوصی آنان از چشم حضرت بدور نبوده است، که البته لازمه «مدیریت بحران» نیز همین است. در همین رابطه و برای کمک و جبران ضایعات مدیریتی مسؤولان امور، امام علیهالسلام طی نامهای به عمربن ابی سلمه ارحبی [استاندار بحرین] مینویسد:
«کدخدایان منطقه تو از درشتی، سختگیری، تحقیر و کم التفاتی تو به من شکایت کردهاند. من در این باره بررسی نموده به این نتیجه رسیدهام که آنان گر چه به دلیل مشرک بودن، صلاحیت نزدیکی به دسگاه رهبری را ندارند اما سزاوار طرد و محرومیت از حقوقشان هم نیستند. بنابراین طوری رفتار کن که بین ملایمت و قاطعیت باشد.»(12)
این نامه، هم از رسیدگی به شکایات و گزارشات مردمی توسط امام علیهالسلام خبر میدهد و هم از مأموریت باز جویی به
افرادی موثق دادن، البته چندان فرق نمیکند که مأموریت به نیروهای حسبه بوده است یا جز آنها.
مسأله خروج از «زیّ» یعنی پا را از شؤون متعارف و مورد انتظار جامعه بیرون کشیدن و به استناد آیه شریفه «قل من حرم زینة اللّه التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق»(اعراف /32) به خوشگذارانی و کامجویی و رفاه زدگی افتادن، چیزی است که نظر به بدآموزی آن از مسؤولان امور قبیح است و در مواردی مورد تعقیب. شریحبنحارث، قاضی آن حضرت [با این که امام علیهالسلام خود به مالک توصیه مینماید که آن قدر قاضی خود را از مایحتاج زندگی بر خوردار کن که نیاز او به مردم قطع شود [در دام دنیا گرایی گرفتار شده بود و خانهای به هشتاد دینار خرید. (بنابه نقلی مستمری شریح در آن زمان پانصد درهم بوده است: معالم القربة فی احکام الحسبة، فصل القضاء) امام علیهالسلام او را احضار نموده پرسید: شنیدهام خانهای به هشتاد دینار خریدهای و گواهان نیز ذیل ان را امضا کردهاند! گفت آری. امام علیهالسلام فرمود: روزی در این خانه کسی به سراغت میآید که نه به سند کار دارد و نه از گواه میپرسد. ای شریح! اگر این خانه را از ثروت دیگران خریده و بهایش را از پول غیر حلال پرداخته باشی در آن صورت دنیا و آخرت را یکجا باختهای...»(13)
رانت خواری (بهره مازاد)، چیزی است که نه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و نه امیرالمؤمنین علی علیهالسلام آن را مشروع دانستهاند. باقرشریف القرشی در مورد سیره پیامبر صلیاللهعلیهوآله میگوید:
«ولی امر و پیشوای مسلمانان باید بر اعمال استانداران [و کارگزاران عالی رتبه] نظارت کند و مراقب تصرفات آنها باشد، دخل و خرج آنها را محاسبه کند و ثروت شخصی آنها را برسد تا اگر آنها را از بیت المال و از راه غیر قانونی به دست آورده باشند به جرم خیانت اموالشان مصادره و از مقام ریاست عزل شوند.»
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله این روش نیکو را پایه ریزی کرد. آن حضرت دخل و خرج کارمندانش را حسابرسی میفرمود. مردی از قبیله «ازد» را برای جمعآوری صدقات مأمور کرد. وقتی بازگشت حضرت از او حسابرسی کرد. وی گفت: این مال از آن شما است و این مال را مردم به من هدیه کردهاند. حضرت ناراحت شد و فرمود: چه فکر میکند کسی که ما او را بر کاری ـ که خداوند ما را به سرپرستی آن گماشته ـ مأمور کردهایم و میگوید: این مال از آن شما و این نیز به من هدیه شده است آیا اگر این شخص کاری نمیکرد و در خانه پدر و مادرش مینشست چیزی به او هدیه میشد؟ سوگند به کسی که جانم در دست اوست، هر کسی که از طرف ما برکار و شغلی مأمور شود و در آن کار خیانت کند، روز قیامت در حالی محشور خواهد شد که آن مال بر گردنش آویخته شده است... [کنایه از رسوایی او است] سپس حضرت صلیاللهعلیهوآله دستها را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: خداوندا، تو شاهد باش! من ابلاغ کردم (و این سخن را دو یا سه بار تکرار کرد).(14)
امام علی علیهالسلام نیز به اقتدای رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله این روش را در درون حکومتش به اجرا در آورد که قضیه ابن عباس و اموالی که از بصره به مکه انتقال داد و مدعی بود از بیت المال نیست و امیر المؤمنین علیهالسلام مصرانه از او میخواست به پای حسابرسی بیاید و تکلیف آنها را روشن نماید، نمونهای از این برنامه است. حتی در مورد کسانی که احتمال سوء استفاده را میداد، پیشاپیش به او هشدار میداد چنان که (در نامه 20 نهج البلاغه) خطاب به زیاد بن ابیه (جانشین عبداللّه بن عباس در بصره) مینویسد:
«و من به خدا سوگند راستین میخورم که اگر به من خبر رسد که تو در بیتالمال مسلمانان از بهره آنان چیزی خیانت کردهای چه کوچک باشد و چه بزرگ، چنان بر تو سخت بگیرم که کم توش و گران پشت و مستأصل و سرگردان گردی»
در قضیه ابن عباس ما یقینا میدانیم که او مرد حرامخواری نبوده است و طبعا آن اموال از قبیل رانت بوده است که در مذهب خود ابن عباس هدیه تلقی میشده است. اما میدانیم که ابن عباس تا آخر هم به پای محاسبه نیامد و به مکه گریخت، زیرا یقین داشت آن اموال را امام علیهالسلام به بیت المال بر خواهد گردانید.
ابن خلدون (در تاریخ العبر، ج 1، آخر فصل امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ) مخبر این قضایا را ابوالاسود دؤلی نامیده است. وی تلویحا اظهار میدارد که اخبار چندان مطابق واقع نبوده است و ابن عباس آن اخبار را درنامهای به امام علیهالسلام تکذیب نموده لیکن حضرت به تکذیب وی توجه ننموده و دوباره از او خواسته است که درباره اموال توضیح کافی و محکمهپسندارائه کند و ابن عباس از این کار سرباز زد. اما نظر به موقعیت روایی ابوالاسود و نامهای که امام بعد از این وقایع در تشکر و قدردانی او نوشته (همان) و فرمان کارگزاری وی در بصره بعد از ابن عباس و بسیاری دیگر از دلایل توثیق عمیق وی، شکی در صداقت و وفاداری او نمیماند.
در ارتباط با حساسیت شدید امام علیهالسلام نسبت به مسأله مورد بحث، خوب است که اشارهای به سیاست ویژه امام در خصوص رانت و امتیازطلبیها وتیول خواهیهای نامشروع نیز بشود.
امام علیهالسلام فرمود: «واللّه لووجدته قدتزوج به النسآء و ملک به الاماء لرددته...»
ابن میثم در شرح نهجالبلاغه خود(ج 2-1، ص 295) میگوید: این خطبه را امام در شهر مدینه ایراد فرموده و قسمت اول این خطبه که در بعضی جاها نیامده این است:
«هر آن تیولی که عثمان وابخشیده است یا ثروتی که از بیت المال مسلمانان برگرفته است، به بیت المال بر میگردد.»
ابن ابی الحدید در ذیل این خطبه نوشته است که عثمان قطایع (اراضی دایر وسیع) زیادی را به خویشاوندان و یارانش که هیچ نقشی در جنگ نداشتند بخشیده بود.
و باز در مورد نظارت و کنترل کار عاملان و کارگزاران، همچنین مراقبت بر رعایت جانب اعتدال در مشی و سلوک شخصی و خارج نشدن از زیّ «ولایتداری اسلامی» به جریانی بر میخوریم که بین سعد، نماینده اعزامی امام علیهالسلام و زیاد بن ابیه جانشین عبد اللّه بن عباس در بصره رخ داده است. درس علیحدهای که از این موضوع میگیریم این است که زیاد در جواب نامه امام علیهالسلام توضیحات لازم را میدهد و سعد را به جلسه مفاهمه دعوت میکند. ابن ابی الحدید مینویسد:
«در این جریان میان سعد و زیاد کشمکش و درگیری رخ داد و سعد به امام گزارش داد. حضرت به زیاد نوشت: سعد یادآوری کرده است که تو دشنامش دادهای و تهدیدش کرده با سرکشی و تکبر با او برخورد نمودهای...، همچنین از غذاهای رنگارنگت خبر داده است و روغنهایی که هر روز به خود میمالی... با این که تو در ناز و نعمتها غو طه وری و بر همسایه و نادار و ناتوان و تهیدست و بیوگان و یتیمان نازمیفروشی و انحصارطلبی میکنی آیا باز هم امیدداری که پاداش خیرمندان را به تو بدهند؟ به من خبر داده است که تو سخنان نیکویان را بر زبان میرانی لیکن در عمل به شیوه خطاکارانی. واقعا اگرچنین باشی بر خودت ستم کردهای و اعمال خودت را تباه ساختهای. از کار و روش خود در پیشگاه خدایت توبه کن تا کارت را به سامان آرد...»(15)
واقعا چه سندی بالاتر از صدق لهجه آن مستمندی که فکر میکند غیر از خدا پناهی ندارد و به عنوان «رهبری الهی» به تو شکایت آورده است. رسیدگی به حال مظلومان شیوهای است که در مطالعه حکومت پنج ساله امیرمؤمنان علیهالسلام آن را به صورت جدی و پیگیر مشاهده میکنیم.
«امام متقیان، علی علیهالسلام از معدود رهبرانی است که با دریافت گزارشها واطلاعات با جدیت و سرعت به تحلیل آنها میپرداخت، و پس از اطمینان از صحّت و سقم قضایا، بی درنگ نتیجهگیری میکرد و اقدام مینمود. آن حضرت هم در به ثمر رساندن نتایج بازرسی رسمی از سوی حکومت تلاش میکرد و هم به اخبار و اطلاعات مردمی ترتیب اثر میداد.»
نمونه زیر یکی از این موارد است:
سوده بنت عمار همدانی بر معاویه وارد شد و از کار بسربن ارطاة به او عارض گردید، و در ضمن از قیام مردم علیه والی او هشدار داد. معاویه ناراحت شد وگفت: ای سوده مرا تهدید میکنی؟ من تو را پیش همان بسر میفرستم تا تو را ادب کند. سوده پس از کمی سکوت این شعر را قرائت کرد:
صلی الاله علی روح تضمنّها قبر فاصبح فیه العدل مدفونا
قد حالف الحق لایبغی به بدلاً فصار بالحق و الایمان مقرونا
معاویه پرسید: این اشعار درباره کیست؟ گفت: و اللّه درباره امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است. روزی در چنین موردی به تظلم به نزد او رفتم که ایستاده به نماز بود. چون مرا دید ازنماز منصرف شد و با مهربانی پرسید: آیا بامن کاری داری؟ گفتم: آری و شرح ستمکاری عاملش را گفتم. گریه کرد و دست به درگاه خدا بلند کرد و گفت:«اللّهم انت الشاهد علیّ و علیهم و انّی لم آمرهم بظلم خلقک» تو بر من و اینان هر دو شاهدی که من نسبت به ظلم بر بندگانت به آنان دستور ندادهام. و شروع کرد به نوشتن این نامه:
«بسم اللّه الرّحمان الرحیم. قد جائکم بیّنة من ربکّم فاوفوا الکیل و المیزان و لاتبخسوا الناس اشیائهم و لاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها، ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین. فاذا قرأت کتابی هذا فاحتفظ بمافی یدیک من عملنا حتی یقدم علیک من یقبضه منک. والسّلام»
واین نامه را به دستم داد تا به صاحبش برسانم، و او عزل شد.
معاویه که این سخنان را شنید شرمنده شد و دستور داد کاتب هر آنچه سوده میگوید بنویسد و او را با رضایت روانه دیارش کرد.(16)
آنچه برای یک حاکم خردمند ارزش دارد مردم است. مردم زمانی از حکومت دفاع میکنند که از آن راضی باشند و زمانی راضی خواهند بود که حکومت را مانند پدری مهربان، دلسوز و حامی خود بدانند. طبیعتا زمانی که داد مردم به جایی نرسد و تظلمها بی جواب بماند و حتی از این بدتر، زمانی که عملاً ببینند علیرغم دادخواهیها حاکم آن شخص را قدرت بیشتری میبخشد و از او بیشتر حمایت میکند، چارهای جز ترک دیارشان ندارند و سرزمین حاکم، بی مردم خواهد شد. اکنون آیا او برخاک و گل حکم میراند؟ هزینههای مملکت را از کجا تأمین کند؟ و این آموزهای است که از مشی و سیره امام علی علیهالسلام باید گرفت که:
«به جانم سوگند! ایشان اگر به آبادانی بپردازند بهتر از آن است که از این مملکت کوچ کنند، گرچه از عهده کارها چنان که شاید و باید، برنیایند»
امام این سخن را به قرظة بن کعب انصاری [کارگزار بهقباد اعلی ـ حاشیه فرات]نوشت که از مسدود شدن نهرشان به امام علیهالسلام رویآور شده بودند و ایشان طی همین نامه دستور اقدام در مورد آن نهر را میدهد.(17)همانند این مطلب را امام علیهالسلام به زیادبن ابیه گفته است [زیاد در آن موقع از طرف امام علیهالسلام به جای عبداللّه بن عباس بر فارس و نواحی آن حکم میراند، مرکز آن ایالت در آن موقع بصره بوده است.] زیاد از مردم مالیات سنگین و زود رس مطالبه مینمود و جاسوسان امام، این مسأله را به ایشان منتقل نموده امام او را احضار و مورد سؤال قرار دادند که سخنان زیر، بخشی از رهنمودهای امام علیهالسلام میباشد:
«عدالت را بگستران و از اعمال زور و فشار مالی بر مردم پرهیز کن که اعمال زور آنان را آواره و فشار مالی ایشان ردست به سلاح میکند.»(18)
چنان که پیش از این گفته آمد احساس مسؤولیت یک رهبر الهی مردمی نسبت به امور مردم او را در یک نقطهای زمین گیر نمیکند تا فقط بنشیند و اگر مظالمی به او روی آور شد، آن گاه جوابگویی نماید. او عاشق خدمت به مردم وتشنهای است که بر میخیزد و به تکاپو وتلاش میافتد. هر دری را میزند و به هر وسیلهای چنگ میآویزد تا به مراد و مقصود خود نایل آید. علی علیهالسلام در راه بسط و گسترش عدل و قسط و امن و امان در مملکت اسلامی این چنین بود. امام علیهالسلام در ضمن کلامی از مردم در این راه کمک میطلبد و میگوید: «خواهید دید که داد مظلوم را از ظالمش خواهم ستاند و ظالم را در چنگ عدالت گرفتار خواهم ساخت تا او را ـ هر چند خوش ندارد ـ به آبشخور حق برگردانم»(19) امام علیهالسلام زمانی که لشکری را حرکت میداد پیشاپیش نامه به تمام خطه مسیر مینوشت و از مردم میخواست تا اگر چنانچه فرد یا افرادی مسلح از سپاه بر کسی زور گفت یا مالی را به ستم گرفت بلافاصله و بدون رعایت سلسله مراتب، موارد را به ایشان برسانند تا خود شخصا اقدام به برخورد با متخلف نماید و نامه 60 از نهج البلاغه نمونهای از آن است:
«از بنده خدا، علی امیرمؤمنان به همه مسؤولان امور مالی و سیاسی شهرهایی که لشکریان از سرزمین شان میگذرد... اما بعد، من سپاهیانی فرستادهام که بر شما خواهند گذشت ـ ان شاء اللّه ـ و گرچه به آنها توصیه نمودهام که فرمانهای خدا را مورد توجه داشته، آزار و شرارتی به کسی نرسانند و من در مقابل عهد خدا و پیمان شما اعلام میکنم که به شدت از چنین کارهایی بیزارم ـ مگراین که از ترس گرسنگی لقمهای کس به زور بستاند ـ اما در عین حال به شما ابلاغ میکنم که اگر دیدید کسی دست به ستم بر مردم گشود او را کیفر کنید، ودست بیخردان را از آسیب به مردم بازگیرید. من نیز در موقعیت پشتیبانی سپاه با آنها خواهم بود و اگر به موقعیتی بر خوردید که از پس آن بر نیامدید حتما به من مراجعه کنید که به کمک خدا در صدد رفع آن برخواهم آمد. ان شاء اللّه.»(20)
تیمهای بازرسی
در همین رابطه، امام علیهالسلام تیمهای بازرسی به گوشه و کنار مملکت اعزام وهمراه دستورالعملی آنان را روانه میساخت که نامه ایشان به مالک بن کعب ارحبی [فرماندار عین التمر [حکم بازرسی منطقه وسیعی در سواحل فرات است. امام علیهالسلام در این نامه گوشزد میکند که:
«کسی را جانشین خود بگذار و خود به همراه عدهای از یارانت به گشت درمنطقه بپرداز تا برسی به سرزمین «کورة السّواد» در مابین دجله و عذیب، آنجا از کارگزاران من واپرسی کن و رفتارشان را مورد ارزیابی قرار ده، سپس از آنجا به «بهقبادات» برگرد و کمک رسانی را بر عهده بگیر. در این مأموریت بر اساس فرمان خدا عمل کن و این را بدان که هر کار انسان در نزد خدا محفوظ و مورد پاداش [یا کیفر [است. خوب کارکن تا خدا نسبت به ما و تو به نیکی رفتار نماید و در پایان گزارش کارها را به درستی به من برسان تا ببینم چه کردهای»(21)
درمیان کارگزاران حضرت، کسانی انگشت شمار نیز بودهاند که پا را از حد خود فراتر نهاده جانب احجاف و ستم را گرفته یا به بلع بیت المال پرداختهاند که طبعا با برخورد خشن و سختی از سوی آن حضرت مواجه شدند. یکی از آنها قعقاع بن شور بود که ذکر آن گذشت، دیگر از اینان منذربن جارود است که امام علیهالسلام میفرماید: «اگر آنچه به من اطلاع دادهاند درست باشد شتر خانواده و بند کفشت از تو بهترند...»(22) همچنین مصقلة بن هبیره شیبانی کارگزار امام علیهالسلام در «اردشیر خُرّه» فارس است که امام علیهالسلام در نامه شدید اللحنی به او مینویسد:
«به من خبری از تو دادهاند که اگر به راستی چنان کرده باشی خشم خدایت را به خود خریده و بر امام خود عاصی گشتهای! شنیدهام که تو غنایم مسلمانان را که با ضرب نیزهها و تک و تاز اسبان خود به دست آوردهاند و برای آنها خونها دادهاند در میان عربهای خویشاوند پیرامون خود تقسیم میکنی! به خدایی که دانه را شکافت و پدیدهها را ایجاد کرد سوگند، که اگر این راست باشد خود را نزد من بسیار خوار کرده کفه التفاتم را نسبت به خود سبک ساختهای؛ مبادا حق پروردگارت را خوار شماری و دنیایت را به قیمت تباهی دینت آباد گردانی تا سرانجام از زیانکارترین افراد مردم گردی...»(نامه 40 نیز با تلخیص در عبارت قریب به همین مضمون است که نام گیرنده آنمعلوم نیست و شاید نقل دیگری از نامه فوق الذکر باشد. در پایان آن نامه این جمله آمده است: «پس هر چه زودتر حسابت را پاک کرده برای من بفرست و بدان که حسابرسی خداوند از حسابرسی آدمیان سختتر است. والسلام»)(23)
نظارت از زاویهای دیگر (دلجویی)
از آنچه تا کنون بیان گردید چنین به دست آمد که آن رهبری در جامعه موفقتر است که ابعاد نظارتی فعالتر و قویتری داشته باشد و سلطه آگاهی او بدین وسیله بر اوضاع مملکت بیشتر باشد؛ اما همه بحث بر محور کارگزاران و متصدیان امور دادرسی و مالی میچرخید. آنچه مورد توجه قرار گرفت با در نظر گرفتن کل زمینه نیاز جامعه چیزی در حد نصف مأموریت حاکم بود و بیشتر جنبه اندفاعی یا جبرانی داشت. حقیقت آن است که مأموریت حاکم در مسأله نظارت به گونه اصلیتر در نصف باقیمانده آن است که جنبه اثباتی و سازندگی دارد که معنای حقیقت تفقد نیز هست.
رسیدگی به حال، احوال جویی، جویای احوال بودن و آنچه درفرهنگ عامیان از آن به «احوال پرسی» یاد میشود، مسألهای است کاملاً اخلاقی که در روانشناسی مدیریت باید از آن بحث شود و این شیوه اخلاقی پدرانهای است که «انسان بزرگ» همواره آن را اعمال میکند و با اعمال آن، بزرگی وی چند برابر نمود مییابد. در واقع، نوعی تواضع کریمانه و صادقانهای است که علاوه بر تأثیر خود در بهبود بخشیدن به مناسبات فیمابین رهبران و مردم، جزو زیبائیهای معنوی به حساب میآید ؛ چنان که شعر میگوید:
تواضع زگردن فرازان نکوست گدا گر تواضع کند خوی اوست.
تفقد به این معنا همان مدیریت عاطفی براساس مسائل انسانی است که از احساس درک متقابلی میان رهبر و مردم خبر میدهد و تحکیم پیوند را نتیجه میبخشد، پیوندی که نه همان نسبت ارگانیکی و سازمانی است بلکه نسبت عاطفیای است که از جان مایه میگیرد «یحبهم و یحبونه» چیزی از مقوله رابطه روحی میان فرزند و والدین. این تفقد نه عینا همان نظارتی است که منشأ فایده گرایانه دارد و یا دستکم، برای اسقاط تکلیف به کار میآید، در این نوع تفقد داعی اصلی عشق است و به همین دلیلهم میبینیم آنچه در اثر مشاهده چنین تفقدی از مردم به چشم میخورد سپاس است و شکر در مقابل لطف. حافظ میگوید:
از عدالت [مروت] نبود دور گرش پرسد حال پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
محترمدار دلم کاین مگس قند پرست تا هواخواه توشد فرهمایی دارد
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به مالک در این رابطه سفارش میکند که:
«همچنان که والدین نسبت به فرزند خود حالجویی میکنند تو هم نسبت به امورشان جویا شو! مبادا آن که کار بزرگت که در جهت تقویتشان کردهای در چشم تو بزرگ جلوه کند همچنان که خدمتهای لطیفی هم ـ هر چند کم باشد ـ که انجام دادهای نباید آنها را ناچیز بشمری! که اعمال چنین شیوه اخلاقیای به آنان انگیزه میدهد تا تو را از خیرخواهی خود دور ندارند و خوش گمان گردند. اقدامات سترگی که درجهت خدمت به آنان انجام دادهای نباید مانع توجه به مسائل ظریف گردد که همانا [هر کدام جای خود دارد [التفات به مسائل لطیف اندک جایی دارد که از آنها سود میبرند ولی اقدامات بزرگ از موقعیتی برخوردارند که نمیتوان بینیاز از آنها بود.»(24)
به ویژه نظارت بر احوال، تفقد، دلجویی و بازپرسی حال آنانی که در نقطه کور «بازرسان حکومتی» قرار دارند؛ زیرا مخبرین و ناظران رسمی بیشتر مراقب افراد متشخص جامعهاند در حالی که در این جامعه اکثریت فراموش شدهای نیز قرار دارند. از این رو، امام علیهالسلام در بخش دیگری از همین عهده نامه در مورد این افراد به وی توصیه مینماید که:
«امور آن را که دستش کوتاه است و به تو نمیرسد جویا شو! همانها که از کوچکی به چشم [نیروهای نظارت [نمیآیند و مورد تحقیر بزرگانند! تو باید افراد مطمئن فروتن وخداترسی را مخصوص یافتن اینان و انتقال مسائلشان به خود، اختصاص دهی سپس در مورد اینان طوری عمل کنی که بتوانی در نزد خدا عذر موجهی بیاوری، زیرا این عده از مردم گمنام و از پافتاده از همه مردم به داد خواهی تو محتاجترند.»(25)
بنابراین یکی از مطمئنترین، تازهترین و اصیلترین راههای نظارت و کسب آگاهی از متن آنچه در جامعه میگذرد بادادن مردم و گشوده بودن درب خانه حاکم به روی عموم است که او را از سرایر و ضمایر امور آن چنان مطلع میسازد که به هیچ طریقی جز آن امکان دسترسی بدآنها نیست.
امام علیهالسلام نظیر چنین سفارشی را به قثم بن عباس نیز کرده است، آنجا که میگوید:
«مبادا هیچ پیک و نمایندهای میان تو و مردم جز زبانت باشد و نه هم دربان و حاجبی جز چهرهات و مبادا ارباب رجوعی را از طریق درگاه و حاجب داشتن از دیدار خود محروم سازی که اگر او از درخانهات رانده شود آثار این نخستین برخورد، پس از آن به جا نخواهد آمد.»(26)
پینوشتها
______________________________
1. قرآن در سوره نمل، آیه 20 در مورد سلیمان میگوید: «سلیمان از مرغ (هدهد) جویا شد و گفت: چیست که هدهد را دیگر نمیبینم، آیا غیبت کرده است؟ من او را نمیبخشم و (بخاطر ترک پست) شکنجهاش خواهم کرد، مگر این که دنبال خبرگیری برای گسترش قدرت (مکتب) رفته باشد»
در حدیثی امام رضا علیهالسلام میفرماید: «پیامبر صلیاللهعلیهوآله وقتی سپاهی را گسیل میداشت و فرماندهی بر آن میگماشت در کنار او یکی از افراد مورد اعتمادش را با آنان اعزام میکرد تا مرتبا اخبار سپاه را به ایشان برساند. (بحار الانوار، ج 100، ص 61)
2. نهجالبلاغه، ر 11، (صبحی صالح).
3. آمدی ارموی، شرح غررالحکم و دررالکلم، چاپ دانشگاه تهران، ص 450.
4. همان، ج 3، ص 295.
5. نهجالبلاغه، 53؛ علی اصغر الهامی نیا، حکومت اسلامی شماره چهارم سال پنجم (18)، مقاله «نظارت برکارگزران در حکومت علوی، صفحه 260، (نقل خبری)؛ ابوحنیفه قاضی نعمان بن محمد تمیمی، دعائم الاسلام، انتشارات آل البیت/قم. ج 2، ص 532.
6. مجله حکومت اسلامی شماره 18، ص 262، (به نقل از معالم القربة فی احکام الحسبة، کمبریج 1937، ص 203).
7. منهاج البراعة، ج 20، ص 50.
8. محمودی، نهج السعادة، ج 5، ص 17؛ نهج البلاغة.
9. نهجالبلاغه، ترجمه شهیدی، نامه 347، ص 309 (ترجمه از نویسنده است).
10. نهجالبلاغه، نامه 18.
11. نهج البلاغه، نامه 44.
12. همان، نامه 19؛ میرزا حبیب اللّه خویی، منهاج البراعة، ج 18، ص 322.
13. نهج البلاغه ترجمه شهیدی، نامه 34، ص 271، بحار الانوار، ج 41، صص 6-155.
14. باقرشریف القرشی، نظام حکومتی و اداری در اسلام، ترجمه عباسعلی سلطانی، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی 1375، ص 435(به نقل از: ابن قیم الجوری، الطرق الحکمیة فی السیاسة الشرعیة. ص 248.) ؛ قاضی ابی یعلی. الاحکام السلطانیة. به تصحیح محمد حامد الفقی. دفتر تبلیغات اسلامی قم. ج 1. ص72: پاورقی نقل از بخاری و مسلم از ابی حمید السّاعدی.
15. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج 16، باب44، ص 196. (نرمافزار)
16. بحار الانوار، ج 41، ص 119، بهنقل از کشف الغمه، ج 1، ص 173.
17. احمدبن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 203.
18. نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 476، ص 229، چاپ دوره 7 جلدی «ترجمه محمد دشتی (المعجم المفهرس الالفاظ نهج البلاغه. ج 1).
19. نهج البلاغه کلام 136، 0صبحی صالح).
20. نامه 60 از تصحیح و ضبط صبحی صالح؛ نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، نامه 60.
21. احمدبن یعقوب یعقوبی، تارخی یعقوبی، ج 2، (دارصادر بیروت)، صص 5-204.
22. نهج البلاغه. نامه 71.
23. نامهای 43و40 از نهج البلاغه صبحی صالح.
24. نهج البلاغه 53.
25. همان.
26. نهج البلاغه نامه 67، (صبحی صالح).