آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

مسأله اطلاعات و اطلاع رسانی تجربه کاملاً شناخته شده‏ای از روزگاران دیرینه است(1) و ما نمی‏خواهیم آن را در این مقاله به عنوان یکی از ابتکارات امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام بشماریم، بلکه تلاش ما در این است که با ارائه شیوه‏ها و نمونه‏ها به وجه تمایز هدفی آن در حکومت امام علیه‏السلام اشاره نماییم و این که امام علیه‏السلام از این دستگاهها چگونه حداکثر استفاده را درجهت هدفی که داشته، برده است.
به طور کلی امام علی علیه‏السلام در دو زمینه لشکری و کشوری اطلاعات را دارای نقش می‏داند؛ لشکری که شامل امنیّت مرزها نیز هست، و کشوری که شامل داخل جامعه، دستگاههای تابع حکومت و خود سازمان دادرسی می‏شود.
در بخش لشکری مسأله اطلاعات به دو گونه بوده است: یکی نیروهای مخبر در درون سازمان لشکری برای آگاهی‏رسانی از اوضاع داخلی آن برای رهبر به منظور تسهیل کنترل دستگاه (که امروز زیر عنوان «حفاظت اطلاعات» وجود دارد) و دیگری نیروهای ویژه جنگ که پیشاپیش قشونحرکت کرده تحرکات دشمن یا وضعیت منطقه را به خلف خود گزارش می‏کنند (که امروز از این بخش به عنوان «اطلاعات عملیات» یاد می‏کنند)
از جمله توصیه‏های نظامی امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام به سپاه این است که:
«مراقبانی بر ستیغ کوهها و فراز پشته‏ها بگمارید تا دشمن از نقطه خطر یا امن بر شما فرود نیاید و بدانید که پیشاپیش سپاه جاسوسانش هستند و نیروهای ویژه اطلاعات در طلایه آن»(2)
امیرالمؤمنین علیه‏السلام در بخش کشوری در چندین قالب به اخذ اطلاعات مبادرت می‏ورزید:
1. نیروهای رسمی ثابت معین؛
2. نیروهای اعزامی و مأموریتی؛
3. گزارشهای مردمی؛
4. حضوری مستقیم از مردم؛
5. به وسیله نیروهای تشکیلات «سازمان امور حسبه» (سازمان «امر به معروف ونهی از منکر» در قدیم).
عقلانیت نظارت
پیش از هر چیز یادآوری این نکته لازم است که نظارت اسلامی به دلیل نشأت گرفتن آن از وظیفه رسالت انبیا علیه‏السلام و جزو مستلزمات عملی آن قرار داشتن، طبعا از مقوله رحمت و لطف است که:
«ما ارسلناک الارحمة للعالمین»(انبیاء/107)
و از این رو ماهیت لطفی توأم با رحمت و رأفت دارد و با توجه به چنین ماهیتی است که می‏بینیم نظارت اسلامی در ابعاد مفهومی ـ کاربردی زیر متجلی می‏شود:
1. نظارت ارشادی؛
2. نظارت کنترلی و اجرایی؛
3. نظارت ارزیابی؛
4. مراقبت و پاییدن به منظور کمک درجبران ضعفها وکاستیها؛
5. دلجویی و مراقبت احوال شخصی اعم از نیازهای عاطفی و روحی یا مادی.
از این جهت که حاصل کار نیروهای شاغل در این دستگاه به کار تدبیر، مدیریت، برنامه دهی کشور و نیز، سمت و سوی قضا و دادرسی مربوط است، همان حساسیّت سازمان دادرسی را دارا می‏باشد و از این رو باید در طراحی دستگاه و ساختار فیزیکی آن و برنامه عملی به منظور یافتن خط مشی اساسی، نهایت دقت به عمل آید تا خود به خود همان سمت و سوی هدفمندی شده اصل نظام ربیابد. بدون شک، نقش نیروهای انسانی و نوع بینش اعتقادی و میزان هوش و توان علمی آنان سهم مهمی در پایمندی و پایداری اصالتهای آن دارد و لذا می‏بینیم که امام علیه‏السلام بر «صدق» و «وفا» یعنی تعهد شغلی و تعهد مکتبی تأکید می‏ورزد. مگر نه این است که خود در جایی دیگر می‏فرماید:
«یستدلّ علی ادبار الدول باربع: تضییع الأصول،و التمسّک بالغرور، و تقدیم الأراذل و تأخیر الأفاضل»(3) «و تولّی الأراذل و الأحداث الدّول، دلیل انحلالها و ادبارها»(4)
یعنی اصول پذیرفته شده دینی را کنارنهادن و کار خود را با توسل به نیرنگ پیش بردن، همچنین از نیروهای دون صفت به جای افراد با فضیلت استفاده کردن از موجبات قطعی سقوط دولتها است؛ و به موجب این راهبرد گران قیمت، اقتضا می‏کند که اوّلا انسانهای پر تجربه که در دولتهای صالح قبلی میزان صدق و صلاح آنان به اثبات رسیده و ثانیا افراد با فضیلت در این دستگاه به کار گمارده شوند.
فلسفه نظارت
اصل مسأله دادرسی از مظلومان به وسیله تسلیم نمودن سرکشان و ستم پیشگان به حق و قانون عدالت مسلّم می‏شود، لیکن از جایی که حاکم اسلامی هم قدرت بر کلّ مردم قلمرو خود دارد و هم بر اجرای حق نسبت به کلّ، مسؤول است شرط عقلی آن اطلاع یابی از موارد ستم و ستمکار است و چون که دارای قدرت وامکانات است، نمی‏تواند یک جابنشیند تا اخبار ـ صرفا ـ به نزد او بیاید و به عبارتی دیگر، باید همه مردم در هر کجا که هستند حضور حاکم را ـ به نحوی ـ در کنار خود حس کنند و لذا او باید به جز دو چشم خود «چشمهایی» در همه جا داشته باشد تا اخبار را برای او ارسال نمایند.
نکته دیگر مسأله فتنه است، فتنه در اینجا به معنای آشوب و آشفتگی نظم و از دست رفتن کنترل امور جامعه است (که در برخی بیانات به معنای انقلاب هم آمده است). قرآن، بروز فتنه را تلویحا متأثر از مخالفت فرمان خدا می‏داند: «فلیحذر الذّین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنة...»(نور /63) و پرهیز از فتنه فراگیر و تدارک دیدن اسبابی برای جلوگیری از وقوع آن را وظیفه همه مردم می‏داند: «واتّقوا فتنةً لاتصیبنّ الذّین ظلموا منکم خاصةً»(انفال /25) که به دلیل وجود قدرت و مسؤولیت برای حاکم، او را به طوراخص شامل می‏شود و هم این که او مصداق اکمل و اعلای مخاطب این پیام است از این رو شناسایی عوامل و زمینه‏های مساعد و شرایط مؤید فتنه برای قیام به تکلیف، یک استلزام عقلی است.
همچنین از باب مقدمه «امر به معروف و نهی از منکر» که به موجب آن «سازمان امور حسبه» در حکومت شکل می‏گیرد، بنیاد نهادن دستگاهی برای حصول نظارت و وصول به کنترل جامعه واجب می‏شود. یعنی وجوب از ذی المقدمه به مقدمه تسرّی می‏یابد.
شکی نیست که در نظام انسانی اسلام، برخورد با فاسد و فساد بدون بررسی و تحقیق در اثبات آن و سپس استخراج حکم مقتضی از شریعت نبوی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله متناسب با نوع و میزان جرم وجود ندارد و هیچ ضابط قضایی جق اجرای حکم قبل از تعیین آن از سوی محکمه ندارد. پس از این منظر روشن است که نظارت (به معنایی ای که خواهد آمد) حقی است صرفا از «ولایت بر قضای» حاکم سرچشمه می‏گیرد نه از وجهه خاص حکومتی وی. زیرا گفته شد که تأسیس حکومت، فرع بر مأموریت اصلی انبیاء یعنی اقامه عدل و قسط است. در واقع، حاکم اسلامی به تابع «مایه تفتیشی داشتن» مسؤولیت دادرسی، موظف به حرکت برای کشف نابسامانیها و ناهنجاریها و قیام برای دفع و رفع آنها است. همچنین باید یادآوری شود که دستگاه نظارت و کنترل، بخشی از سازمان بزرگ حکومت است نه بخشی از امر دادرسی، یعنی خود شبکه مستقلی است که در حاکم اسلامی با سایر بخشهای حکومتی نقطه اتصال و ارتباط پیدا می‏کند، هر چند که او بنا به اختیارات خود و مصالحی که می‏بیند می‏تواند مسؤولیت این دستگاه را به رئیس دستگاه قضا یا شخص دیگری تفویض نماید.
در حکومت اسلامی، تعیین رئیس این سازمان و نیز چارچوب اصلی وظایف سازمانی آن باید در حوزه اختیارات رئیس حکومت باشد، زیرا حوزه شغلی او و جمیع کارکنان، داخل در قلمرو ولایت «ولی امر» جامعه اسلامی است؛ مگر آن که ولایت خود را بر این مسأله به گونه وکالت به کسی تفویض نماید چنان که در عهدنامه امام به مالک، امام علی علیه‏السلام وی را به چنین کاری مأمور می‏شمارد:
«پستهای شغلی شان را جویاشو، و از یاران راست کردار و وفاکار در میانشان جاسوسانی بگمار، که همانا این بازرسی مخفی تو آنان را به رعایت امانت و مدارا با مردم ناگزیر می‏سازد، و خوب مراقب این یاران باش [گویا منظور ناظر گذاشتن بر جاسوسان است تا ضریب اعتماد بالا برود]، آنگاه که دیدی یکی از آنها دستش به خیانتی باز شد و گزارشهای متعددی آن را تأیید کرد، به همین به جای شاهد بسنده می‏کنی، به تنبیه بدنی‏اش دست می‏گشایی، سپس مظالم را از او باز می‏ستانی و در جایگاه پستی می‏نشانی‏اش [زندان یا شغل دون] و بدین وسیله داغ خیانت بر او می‏گذاری و بدنامی و ننگ را به گردنش می‏آویزی. (چنان که امام علیه‏السلام طی نامه‏ای رفاعة بن شداد بجلی کارگزار و قاضی اهواز را مأمور کرد ابن هرمه را که کارگزار «سوق اهواز» بود و دستش به خیانت آلوده شده بود، از کار برکنار کرده و به زندان افکند، روز جمعه سی و پنج ضربه شلاق بر او بزند، در کوچه و بازار بگرداند و مطالبات مردم را از او باز ستاند؛ سپس او را به زندان برده و پاهایش را در زنجیر کند و او را ممنوع الملاقات گرداند.»(5)
در راهبردی که امام علیه‏السلام در مورد به کارگیری نیروهای اطلاع‏رسان (عیون؛ جاسوسان) به مالک فرمودند توجه به این مسأله مهم است که خبر یک نفر موجب علم قاضی (که در اینجا خود والی است) نمی‏شود و باید جمع‏بندی، تحلیل و ارزیابی از چندین منبع او را به چنان علم یقین برساند که در داوری چندان نیازی به شاهد نباشد. در واقع، این مورد از جمله واقعه‏های غیر ترافعی است که به شیوه نظام تفتیشی در آن عمل می‏شود.
شأن اطلاعات در حکومت علوی
استعمال کلمه «عین» در معنای مجازی ناظر به معنای حقیقی کلمه یعنی چشم نیز هست، که کاربرد خاص این کلمه ناظر به شرایطی است که آن افراد باید داشته باشند؛ یعنی در حقیقت چشم رهبر، زمامدار، کارگزار و نماینده حکومت در مناطق و نواحی باشند تا آنچه را حقیقتا هست گزارش نمایند.
بنابراین می‏بینیم که امام علیه‏السلام ـ چنان که از قراین فراوان به دست می‏آید ـ دست کم در هر شهر و یا ناحیه‏ای یک یا چند نفر از این افراد را به طور رسمی و ثابت داشته‏اند، که ابوالاسود دؤلی یکی از آنها در بصره است و امام علیه‏السلام در پاسخ نامه وی به او اطمینان دادند که گزارشهایش محرمانه خواهد ماند و ابن عباس از مکاتبات او با خبر نخواهد شد. (محمودی،نهج السعادة، ج 5/97؛ انساب الاشراف، ج 2/169) و در زیر به نمونه‏های دیگری نیز اشاره می‏شود:
محمد قرشی نقل کرده که امام علیه‏السلام ابوالاسود دؤلی را به قضاوت منصوب نمود ولی در همان ساعات نخستین نیم روز وی را برکنار کرد. او به حضور امام آمد و گفت: بخدا سوگند من خیانت نکرده و فریب نخورده‏ام، به چه دلیل مرا برکنار کردی؟! امام فرمود: به من خبر دادند که تو هنگام داوری بلندتر از دادخواهان سخن می‏گویی(6) به نظر می‏آید نیروهای حسبه یا فرد معین دیگری را امام علیه‏السلام بر او ناظر قرار داده بوده است.
میرزا حبیب اللّه‏ خویی مطلبی را نقل می‏کند که بر این مدعا دلالت دارد و آن این است که:
«امام به قثم بن عباس [استاندار و قاضی مکه] نوشت: اما بعد فانّ عینی بالمغرب کتب الیّ یعلمنی انّه وجّه الی الموسم اناس من اهل الشّام، العمی القلوب، الصّم الاسماع، الکمه الابصار... فأقم علی ما فی یدیک قیام الحازم الصّلیب و النّاصح اللّبیب التّابع لسلطانه المطیع لأمامه، و اّیاک و مایعتذر منه، ولاتکن عند النعماء بطرا و لاعند البأسآء فشلاً. (نهج‏البلاغه، نامه 33) و او را از توطئه‏ای که در شرف وقوع بود آگاه ساخت.
جریان از این قرار بوده است که یزیدبن‏شجره با سه هزار نظامی مسلّح تحت عنوان حج قصد مکه را داشتند که در واقع به عملیاتی دست زده عامل امام علی علیه‏السلام را اخراج و از مردم برای معاویه بیعت بگیرند. وقتی نامه امام به قثم رسید با بزرگان مشورت کرد که در نتیجه با تدبیر ابوسعید خدری توطئه خنثی شد.(7)
از این نامه برداشت می‏شود که امام علیه‏السلام در شام نیروهای مخبر داشته است.
نامه امام به سهل بن حنیف [والی مدینه] مبنی بر آگاه سازی وی از فرار عده‏ای به سمت معاویه نیز، شاهدی برای این مطلب است. به ویژه آن که حضرت در این نامه از کلمه «بلغنی» (به من رسیده است) استفاده نموده است. امام در این نامه رهنمود لازم را در مورد آنان به وی داده است.(8) همچنین امام علیه‏السلام در این نامه به نیاز عاطفی و روحی او پاسخ داده، دلجویی نموده است.
امام علیه‏السلام در نامه‏ای به محمدبن ابی‏بکر [استاندار مصر] مطالبی را یاد آور می‏شود که حاکی از ارزیابی دقیق آن سامان و سرنوشت نامیمونی است که درانتظار آنجا است و درضمن، به دلجویی وی می‏پردازد. در این نامه هم کلمه «بلغنی» آمده است:
«به من خبر رسیده است که تو از روانه نمودن [مالک] اشتر برای جایگزینی‏ات دلتنگ شده‏ای. من این کار را از آن جهت نکرده‏ام که تو در تلاشت کم آورده‏ای یا این که [بدین وسیله[ بر کوششت بیافزایی. من اگر قدرتت را از آنچه برآن دست داری بگیرم یقینا تو را به کاری می‏گمارم که زحمتش کمتر و سرپرستی آن شگرفتر باشد»(9)
چنان که بعدا به عیان معلوم شد تنها کسی که می‏توانست در شرایط بحران آنجا را مدیریت کند مالک بود. امام علیه‏السلام جهت کمک فکری به متصدیان امور از اهرمهای نظارتی خود بهره می‏گرفت که نامه امام به ابن عباس در بصره گویای این مسأله می‏باشد. دراین نامه امام سعی می‏کند رفتارش را با بنی تمیم تلطیف نماید و نسبت به برخی مسائلی که از دید ابن عباس پنهان است او را آگاه می‏سازد. (10) در این نامه امام به گزارش مخبرین خود استناد می‏نماید.
همچنین در جهت ارشاد و مراقبت از احوال شخصی و در واقع کمک به استاندار خود، زیاد بن ابیه می‏نویسد:
«مطلع شدم که معاویه در نامه‏ای خواسته عقلت را بدزدد و در رأی تو غش وارد نماید، از او پرهیزکن»(11)
این نامه نشان از شدت مراقبت امام نسبت به مسؤولین امور دارد که حتی رد و بدل شدن نامه‏های خصوصی آنان از چشم حضرت بدور نبوده است، که البته لازمه «مدیریت بحران» نیز همین است. در همین رابطه و برای کمک و جبران ضایعات مدیریتی مسؤولان امور، امام علیه‏السلام طی نامه‏ای به عمربن ابی سلمه ارحبی [استاندار بحرین] می‏نویسد:
«کدخدایان منطقه تو از درشتی، سخت‏گیری، تحقیر و کم التفاتی تو به من شکایت کرده‏اند. من در این باره بررسی نموده به این نتیجه رسیده‏ام که آنان گر چه به دلیل مشرک بودن، صلاحیت نزدیکی به دسگاه رهبری را ندارند اما سزاوار طرد و محرومیت از حقوقشان هم نیستند. بنابراین طوری رفتار کن که بین ملایمت و قاطعیت باشد.»(12)
این نامه، هم از رسیدگی به شکایات و گزارشات مردمی توسط امام علیه‏السلام خبر میدهد و هم از مأموریت باز جویی به
افرادی موثق دادن، البته چندان فرق نمی‏کند که مأموریت به نیروهای حسبه بوده است یا جز آنها.
مسأله خروج از «زیّ» یعنی پا را از شؤون متعارف و مورد انتظار جامعه بیرون کشیدن و به استناد آیه شریفه «قل من حرم زینة اللّه‏ التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق»(اعراف /32) به خوشگذارانی و کامجویی و رفاه زدگی افتادن، چیزی است که نظر به بدآموزی آن از مسؤولان امور قبیح است و در مواردی مورد تعقیب. شریح‏بن‏حارث، قاضی آن حضرت [با این که امام علیه‏السلام خود به مالک توصیه می‏نماید که آن قدر قاضی خود را از مایحتاج زندگی بر خوردار کن که نیاز او به مردم قطع شود [در دام دنیا گرایی گرفتار شده بود و خانه‏ای به هشتاد دینار خرید. (بنابه نقلی مستمری شریح در آن زمان پانصد درهم بوده است: معالم القربة فی احکام الحسبة، فصل القضاء) امام علیه‏السلام او را احضار نموده پرسید: شنیده‏ام خانه‏ای به هشتاد دینار خریده‏ای و گواهان نیز ذیل ان را امضا کرده‏اند! گفت آری. امام علیه‏السلام فرمود: روزی در این خانه کسی به سراغت می‏آید که نه به سند کار دارد و نه از گواه می‏پرسد. ای شریح! اگر این خانه را از ثروت دیگران خریده و بهایش را از پول غیر حلال پرداخته باشی در آن صورت دنیا و آخرت را یکجا باخته‏ای...»(13)
رانت خواری (بهره مازاد)، چیزی است که نه پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و نه امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام آن را مشروع دانسته‏اند. باقرشریف القرشی در مورد سیره پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏گوید:
«ولی امر و پیشوای مسلمانان باید بر اعمال استانداران [و کارگزاران عالی رتبه] نظارت کند و مراقب تصرفات آنها باشد، دخل و خرج آنها را محاسبه کند و ثروت شخصی آنها را برسد تا اگر آنها را از بیت المال و از راه غیر قانونی به دست آورده باشند به جرم خیانت اموالشان مصادره و از مقام ریاست عزل شوند.»
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله این روش نیکو را پایه ریزی کرد. آن حضرت دخل و خرج کارمندانش را حسابرسی می‏فرمود. مردی از قبیله «ازد» را برای جمع‏آوری صدقات مأمور کرد. وقتی بازگشت حضرت از او حسابرسی کرد. وی گفت: این مال از آن شما است و این مال را مردم به من هدیه کرده‏اند. حضرت ناراحت شد و فرمود: چه فکر می‏کند کسی که ما او را بر کاری ـ که خداوند ما را به سرپرستی آن گماشته ـ مأمور کرده‏ایم و می‏گوید: این مال از آن شما و این نیز به من هدیه شده است آیا اگر این شخص کاری نمی‏کرد و در خانه پدر و مادرش می‏نشست چیزی به او هدیه می‏شد؟ سوگند به کسی که جانم در دست اوست، هر کسی که از طرف ما برکار و شغلی مأمور شود و در آن کار خیانت کند، روز قیامت در حالی محشور خواهد شد که آن مال بر گردنش آویخته شده است... [کنایه از رسوایی او است] سپس حضرت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دستها را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: خداوندا، تو شاهد باش! من ابلاغ کردم (و این سخن را دو یا سه بار تکرار کرد).(14)
امام علی علیه‏السلام نیز به اقتدای رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله این روش را در درون حکومتش به اجرا در آورد که قضیه ابن عباس و اموالی که از بصره به مکه انتقال داد و مدعی بود از بیت المال نیست و امیر المؤمنین علیه‏السلام مصرانه از او می‏خواست به پای حسابرسی بیاید و تکلیف آنها را روشن نماید، نمونه‏ای از این برنامه است. حتی در مورد کسانی که احتمال سوء استفاده را می‏داد، پیشاپیش به او هشدار می‏داد چنان که (در نامه 20 نهج البلاغه) خطاب به زیاد بن ابیه (جانشین عبداللّه‏ بن عباس در بصره) می‏نویسد:
«و من به خدا سوگند راستین می‏خورم که اگر به من خبر رسد که تو در بیت‏المال مسلمانان از بهره آنان چیزی خیانت کرده‏ای چه کوچک باشد و چه بزرگ، چنان بر تو سخت بگیرم که کم توش و گران پشت و مستأصل و سرگردان گردی»
در قضیه ابن عباس ما یقینا می‏دانیم که او مرد حرامخواری نبوده است و طبعا آن اموال از قبیل رانت بوده است که در مذهب خود ابن عباس هدیه تلقی می‏شده است. اما می‏دانیم که ابن عباس تا آخر هم به پای محاسبه نیامد و به مکه گریخت، زیرا یقین داشت آن اموال را امام علیه‏السلام به بیت المال بر خواهد گردانید.
ابن خلدون (در تاریخ العبر، ج 1، آخر فصل امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام ) مخبر این قضایا را ابوالاسود دؤلی نامیده است. وی تلویحا اظهار می‏دارد که اخبار چندان مطابق واقع نبوده است و ابن عباس آن اخبار را درنامه‏ای به امام علیه‏السلام تکذیب نموده لیکن حضرت به تکذیب وی توجه ننموده و دوباره از او خواسته است که درباره اموال توضیح کافی و محکمه‏پسندارائه کند و ابن عباس از این کار سرباز زد. اما نظر به موقعیت روایی ابوالاسود و نامه‏ای که امام بعد از این وقایع در تشکر و قدردانی او نوشته (همان) و فرمان کارگزاری وی در بصره بعد از ابن عباس و بسیاری دیگر از دلایل توثیق عمیق وی، شکی در صداقت و وفاداری او نمی‏ماند.
در ارتباط با حساسیت شدید امام علیه‏السلام نسبت به مسأله مورد بحث، خوب است که اشاره‏ای به سیاست ویژه امام در خصوص رانت و امتیازطلبی‏ها وتیول خواهی‏های نامشروع نیز بشود.
امام علیه‏السلام فرمود: «واللّه‏ لووجدته قدتزوج به النسآء و ملک به الاماء لرددته...»
ابن میثم در شرح نهج‏البلاغه خود(ج 2-1، ص 295) می‏گوید: این خطبه را امام در شهر مدینه ایراد فرموده و قسمت اول این خطبه که در بعضی جاها نیامده این است:
«هر آن تیولی که عثمان وابخشیده است یا ثروتی که از بیت المال مسلمانان برگرفته است، به بیت المال بر می‏گردد.»
ابن ابی الحدید در ذیل این خطبه نوشته است که عثمان قطایع (اراضی دایر وسیع) زیادی را به خویشاوندان و یارانش که هیچ نقشی در جنگ نداشتند بخشیده بود.
و باز در مورد نظارت و کنترل کار عاملان و کارگزاران، همچنین مراقبت بر رعایت جانب اعتدال در مشی و سلوک شخصی و خارج نشدن از زیّ «ولایتداری اسلامی» به جریانی بر می‏خوریم که بین سعد، نماینده اعزامی امام علیه‏السلام و زیاد بن ابیه جانشین عبد اللّه‏ بن عباس در بصره رخ داده است. درس علیحده‏ای که از این موضوع می‏گیریم این است که زیاد در جواب نامه امام علیه‏السلام توضیحات لازم را می‏دهد و سعد را به جلسه مفاهمه دعوت می‏کند. ابن ابی الحدید می‏نویسد:
«در این جریان میان سعد و زیاد کشمکش و درگیری رخ داد و سعد به امام گزارش داد. حضرت به زیاد نوشت: سعد یادآوری کرده است که تو دشنامش داده‏ای و تهدیدش کرده با سرکشی و تکبر با او برخورد نموده‏ای...، همچنین از غذاهای رنگارنگت خبر داده است و روغنهایی که هر روز به خود می‏مالی... با این که تو در ناز و نعمتها غو طه وری و بر همسایه و نادار و ناتوان و تهیدست و بیوگان و یتیمان نازمی‏فروشی و انحصارطلبی می‏کنی آیا باز هم امیدداری که پاداش خیرمندان را به تو بدهند؟ به من خبر داده است که تو سخنان نیکویان را بر زبان می‏رانی لیکن در عمل به شیوه خطاکارانی. واقعا اگرچنین باشی بر خودت ستم کرده‏ای و اعمال خودت را تباه ساخته‏ای. از کار و روش خود در پیشگاه خدایت توبه کن تا کارت را به سامان آرد...»(15)
واقعا چه سندی بالاتر از صدق لهجه آن مستمندی که فکر می‏کند غیر از خدا پناهی ندارد و به عنوان «رهبری الهی» به تو شکایت آورده است. رسیدگی به حال مظلومان شیوه‏ای است که در مطالعه حکومت پنج ساله امیرمؤمنان علیه‏السلام آن را به صورت جدی و پیگیر مشاهده می‏کنیم.
«امام متقیان، علی علیه‏السلام از معدود رهبرانی است که با دریافت گزارشها واطلاعات با جدیت و سرعت به تحلیل آنها می‏پرداخت، و پس از اطمینان از صحّت و سقم قضایا، بی درنگ نتیجه‏گیری می‏کرد و اقدام می‏نمود. آن حضرت هم در به ثمر رساندن نتایج بازرسی رسمی از سوی حکومت تلاش می‏کرد و هم به اخبار و اطلاعات مردمی ترتیب اثر می‏داد.»
نمونه زیر یکی از این موارد است:
سوده بنت عمار همدانی بر معاویه وارد شد و از کار بسربن ارطاة به او عارض گردید، و در ضمن از قیام مردم علیه والی او هشدار داد. معاویه ناراحت شد وگفت: ای سوده مرا تهدید می‏کنی؟ من تو را پیش همان بسر می‏فرستم تا تو را ادب کند. سوده پس از کمی سکوت این شعر را قرائت کرد:
صلی الاله علی روح تضمنّها     قبر فاصبح فیه العدل مدفونا
قد حالف الحق لایبغی به بدلاً     فصار بالحق و الایمان مقرونا
معاویه پرسید: این اشعار درباره کیست؟ گفت: و اللّه‏ درباره امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام است. روزی در چنین موردی به تظلم به نزد او رفتم که ایستاده به نماز بود. چون مرا دید ازنماز منصرف شد و با مهربانی پرسید: آیا بامن کاری داری؟ گفتم: آری و شرح ستمکاری عاملش را گفتم. گریه کرد و دست به درگاه خدا بلند کرد و گفت:«اللّهم انت الشاهد علیّ و علیهم و انّی لم آمرهم بظلم خلقک» تو بر من و اینان هر دو شاهدی که من نسبت به ظلم بر بندگانت به آنان دستور نداده‏ام. و شروع کرد به نوشتن این نامه:
«بسم اللّه‏ الرّحمان الرحیم. قد جائکم بیّنة من ربکّم فاوفوا الکیل و المیزان و لاتبخسوا الناس اشیائهم و لاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها، ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین. فاذا قرأت کتابی هذا فاحتفظ بمافی یدیک من عملنا حتی یقدم علیک من یقبضه منک. والسّلام»
واین نامه را به دستم داد تا به صاحبش برسانم، و او عزل شد.
معاویه که این سخنان را شنید شرمنده شد و دستور داد کاتب هر آنچه سوده می‏گوید بنویسد و او را با رضایت روانه دیارش کرد.(16)
آنچه برای یک حاکم خردمند ارزش دارد مردم است. مردم زمانی از حکومت دفاع می‏کنند که از آن راضی باشند و زمانی راضی خواهند بود که حکومت را مانند پدری مهربان، دلسوز و حامی خود بدانند. طبیعتا زمانی که داد مردم به جایی نرسد و تظلم‏ها بی جواب بماند و حتی از این بدتر، زمانی که عملاً ببینند علی‏رغم دادخواهیها حاکم آن شخص را قدرت بیشتری می‏بخشد و از او بیشتر حمایت می‏کند، چاره‏ای جز ترک دیارشان ندارند و سرزمین حاکم، بی مردم خواهد شد. اکنون آیا او برخاک و گل حکم می‏راند؟ هزینه‏های مملکت را از کجا تأمین کند؟ و این آموزه‏ای است که از مشی و سیره امام علی علیه‏السلام باید گرفت که:
«به جانم سوگند! ایشان اگر به آبادانی بپردازند بهتر از آن است که از این مملکت کوچ کنند، گرچه از عهده کارها چنان که شاید و باید، برنیایند»
امام این سخن را به قرظة بن کعب انصاری [کارگزار بهقباد اعلی ـ حاشیه فرات]نوشت که از مسدود شدن نهرشان به امام علیه‏السلام روی‏آور شده بودند و ایشان طی همین نامه دستور اقدام در مورد آن نهر را می‏دهد.(17)همانند این مطلب را امام علیه‏السلام به زیادبن ابیه گفته است [زیاد در آن موقع از طرف امام علیه‏السلام به جای عبداللّه‏ بن عباس بر فارس و نواحی آن حکم می‏راند، مرکز آن ایالت در آن موقع بصره بوده است.] زیاد از مردم مالیات سنگین و زود رس مطالبه می‏نمود و جاسوسان امام، این مسأله را به ایشان منتقل نموده امام او را احضار و مورد سؤال قرار دادند که سخنان زیر، بخشی از رهنمودهای امام علیه‏السلام می‏باشد:
«عدالت را بگستران و از اعمال زور و فشار مالی بر مردم پرهیز کن که اعمال زور آنان را آواره و فشار مالی ایشان ردست به سلاح می‏کند.»(18)
چنان که پیش از این گفته آمد احساس مسؤولیت یک رهبر الهی مردمی نسبت به امور مردم او را در یک نقطه‏ای زمین گیر نمی‏کند تا فقط بنشیند و اگر مظالمی به او روی آور شد، آن گاه جوابگویی نماید. او عاشق خدمت به مردم وتشنه‏ای است که بر می‏خیزد و به تکاپو وتلاش می‏افتد. هر دری را می‏زند و به هر وسیله‏ای چنگ می‏آویزد تا به مراد و مقصود خود نایل آید. علی علیه‏السلام در راه بسط و گسترش عدل و قسط و امن و امان در مملکت اسلامی این چنین بود. امام علیه‏السلام در ضمن کلامی از مردم در این راه کمک می‏طلبد و می‏گوید: «خواهید دید که داد مظلوم را از ظالمش خواهم ستاند و ظالم را در چنگ عدالت گرفتار خواهم ساخت تا او را ـ هر چند خوش ندارد ـ به آبشخور حق برگردانم»(19) امام علیه‏السلام زمانی که لشکری را حرکت می‏داد پیشاپیش نامه به تمام خطه مسیر می‏نوشت و از مردم می‏خواست تا اگر چنانچه فرد یا افرادی مسلح از سپاه بر کسی زور گفت یا مالی را به ستم گرفت بلافاصله و بدون رعایت سلسله مراتب، موارد را به ایشان برسانند تا خود شخصا اقدام به برخورد با متخلف نماید و نامه 60 از نهج البلاغه نمونه‏ای از آن است:
«از بنده خدا، علی امیرمؤمنان به همه مسؤولان امور مالی و سیاسی شهرهایی که لشکریان از سرزمین شان می‏گذرد... اما بعد، من سپاهیانی فرستاده‏ام که بر شما خواهند گذشت ـ ان شاء اللّه‏ ـ و گرچه به آنها توصیه نموده‏ام که فرمانهای خدا را مورد توجه داشته، آزار و شرارتی به کسی نرسانند و من در مقابل عهد خدا و پیمان شما اعلام می‏کنم که به شدت از چنین کارهایی بیزارم ـ مگراین که از ترس گرسنگی لقمه‏ای کس به زور بستاند ـ اما در عین حال به شما ابلاغ می‏کنم که اگر دیدید کسی دست به ستم بر مردم گشود او را کیفر کنید، ودست بیخردان را از آسیب به مردم بازگیرید. من نیز در موقعیت پشتیبانی سپاه با آنها خواهم بود و اگر به موقعیتی بر خوردید که از پس آن بر نیامدید حتما به من مراجعه کنید که به کمک خدا در صدد رفع آن برخواهم آمد. ان شاء اللّه‏.»(20)
تیم‏های بازرسی
در همین رابطه، امام علیه‏السلام تیمهای بازرسی به گوشه و کنار مملکت اعزام وهمراه دستورالعملی آنان را روانه می‏ساخت که نامه ایشان به مالک بن کعب ارحبی [فرماندار عین التمر [حکم بازرسی منطقه وسیعی در سواحل فرات است. امام علیه‏السلام در این نامه گوشزد می‏کند که:
«کسی را جانشین خود بگذار و خود به همراه عده‏ای از یارانت به گشت درمنطقه بپرداز تا برسی به سرزمین «کورة السّواد» در مابین دجله و عذیب، آنجا از کارگزاران من واپرسی کن و رفتارشان را مورد ارزیابی قرار ده، سپس از آنجا به «بهقبادات» برگرد و کمک رسانی را بر عهده بگیر. در این مأموریت بر اساس فرمان خدا عمل کن و این را بدان که هر کار انسان در نزد خدا محفوظ و مورد پاداش [یا کیفر [است. خوب کارکن تا خدا نسبت به ما و تو به نیکی رفتار نماید و در پایان گزارش کارها را به درستی به من برسان تا ببینم چه کرده‏ای»(21)
درمیان کارگزاران حضرت، کسانی انگشت شمار نیز بوده‏اند که پا را از حد خود فراتر نهاده جانب احجاف و ستم را گرفته یا به بلع بیت المال پرداخته‏اند که طبعا با برخورد خشن و سختی از سوی آن حضرت مواجه شدند. یکی از آنها قعقاع بن شور بود که ذکر آن گذشت، دیگر از اینان منذربن جارود است که امام علیه‏السلام می‏فرماید: «اگر آنچه به من اطلاع داده‏اند درست باشد شتر خانواده و بند کفشت از تو بهترند...»(22) همچنین مصقلة بن هبیره شیبانی کارگزار امام علیه‏السلام در «اردشیر خُرّه» فارس است که امام علیه‏السلام در نامه شدید اللحنی به او می‏نویسد:
«به من خبری از تو داده‏اند که اگر به راستی چنان کرده باشی خشم خدایت را به خود خریده و بر امام خود عاصی گشته‏ای! شنیده‏ام که تو غنایم مسلمانان را که با ضرب نیزه‏ها و تک و تاز اسبان خود به دست آورده‏اند و برای آنها خونها داده‏اند در میان عربهای خویشاوند پیرامون خود تقسیم می‏کنی! به خدایی که دانه را شکافت و پدیده‏ها را ایجاد کرد سوگند، که اگر این راست باشد خود را نزد من بسیار خوار کرده کفه التفاتم را نسبت به خود سبک ساخته‏ای؛ مبادا حق پروردگارت را خوار شماری و دنیایت را به قیمت تباهی دینت آباد گردانی تا سرانجام از زیانکارترین افراد مردم گردی...»(نامه 40 نیز با تلخیص در عبارت قریب به همین مضمون است که نام گیرنده آنمعلوم نیست و شاید نقل دیگری از نامه فوق الذکر باشد. در پایان آن نامه این جمله آمده است: «پس هر چه زودتر حسابت را پاک کرده برای من بفرست و بدان که حسابرسی خداوند از حسابرسی آدمیان سخت‏تر است. والسلام»)(23)
نظارت از زاویه‏ای دیگر (دلجویی)
از آنچه تا کنون بیان گردید چنین به دست آمد که آن رهبری در جامعه موفق‏تر است که ابعاد نظارتی فعالتر و قویتری داشته باشد و سلطه آگاهی او بدین وسیله بر اوضاع مملکت بیشتر باشد؛ اما همه بحث بر محور کارگزاران و متصدیان امور دادرسی و مالی می‏چرخید. آنچه مورد توجه قرار گرفت با در نظر گرفتن کل زمینه نیاز جامعه چیزی در حد نصف مأموریت حاکم بود و بیشتر جنبه اندفاعی یا جبرانی داشت. حقیقت آن است که مأموریت حاکم در مسأله نظارت به گونه اصلی‏تر در نصف باقیمانده آن است که جنبه اثباتی و سازندگی دارد که معنای حقیقت تفقد نیز هست.
رسیدگی به حال، احوال جویی، جویای احوال بودن و آنچه درفرهنگ عامیان از آن به «احوال پرسی» یاد می‏شود، مسأله‏ای است کاملاً اخلاقی که در روان‏شناسی مدیریت باید از آن بحث شود و این شیوه اخلاقی پدرانه‏ای است که «انسان بزرگ» همواره آن را اعمال می‏کند و با اعمال آن، بزرگی وی چند برابر نمود می‏یابد. در واقع، نوعی تواضع کریمانه و صادقانه‏ای است که علاوه بر تأثیر خود در بهبود بخشیدن به مناسبات فی‏مابین رهبران و مردم، جزو زیبائیهای معنوی به حساب می‏آید ؛ چنان که شعر می‏گوید:
تواضع زگردن فرازان نکوست     گدا گر تواضع کند خوی اوست.
تفقد به این معنا همان مدیریت عاطفی براساس مسائل انسانی است که از احساس درک متقابلی میان رهبر و مردم خبر می‏دهد و تحکیم پیوند را نتیجه می‏بخشد، پیوندی که نه همان نسبت ارگانیکی و سازمانی است بلکه نسبت عاطفی‏ای است که از جان مایه می‏گیرد «یحبهم و یحبونه» چیزی از مقوله رابطه روحی میان فرزند و والدین. این تفقد نه عینا همان نظارتی است که منشأ فایده گرایانه دارد و یا دست‏کم، برای اسقاط تکلیف به کار می‏آید، در این نوع تفقد داعی اصلی عشق است و به همین دلیلهم می‏بینیم آنچه در اثر مشاهده چنین تفقدی از مردم به چشم می‏خورد سپاس است و شکر در مقابل لطف. حافظ می‏گوید:
از عدالت [مروت] نبود دور گرش پرسد حال     پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
محترم‏دار دلم کاین مگس قند پرست     تا هواخواه توشد فرهمایی دارد
امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام به مالک در این رابطه سفارش می‏کند که:
«همچنان که والدین نسبت به فرزند خود حالجویی می‏کنند تو هم نسبت به امورشان جویا شو! مبادا آن که کار بزرگت که در جهت تقویتشان کرده‏ای در چشم تو بزرگ جلوه کند همچنان که خدمتهای لطیفی هم ـ هر چند کم باشد ـ که انجام داده‏ای نباید آنها را ناچیز بشمری! که اعمال چنین شیوه اخلاقی‏ای به آنان انگیزه می‏دهد تا تو را از خیرخواهی خود دور ندارند و خوش گمان گردند. اقدامات سترگی که درجهت خدمت به آنان انجام داده‏ای نباید مانع توجه به مسائل ظریف گردد که همانا [هر کدام جای خود دارد [التفات به مسائل لطیف اندک جایی دارد که از آنها سود می‏برند ولی اقدامات بزرگ از موقعیتی برخوردارند که نمی‏توان بی‏نیاز از آنها بود.»(24)
به ویژه نظارت بر احوال، تفقد، دلجویی و بازپرسی حال آنانی که در نقطه کور «بازرسان حکومتی» قرار دارند؛ زیرا مخبرین و ناظران رسمی بیشتر مراقب افراد متشخص جامعه‏اند در حالی که در این جامعه اکثریت فراموش شده‏ای نیز قرار دارند. از این رو، امام علیه‏السلام در بخش دیگری از همین عهده نامه در مورد این افراد به وی توصیه می‏نماید که:
«امور آن را که دستش کوتاه است و به تو نمی‏رسد جویا شو! همانها که از کوچکی به چشم [نیروهای نظارت [نمی‏آیند و مورد تحقیر بزرگانند! تو باید افراد مطمئن فروتن وخداترسی را مخصوص یافتن اینان و انتقال مسائلشان به خود، اختصاص دهی سپس در مورد اینان طوری عمل کنی که بتوانی در نزد خدا عذر موجهی بیاوری، زیرا این عده از مردم گمنام و از پافتاده از همه مردم به داد خواهی تو محتاجترند.»(25)
بنابراین یکی از مطمئن‏ترین، تازه‏ترین و اصیل‏ترین راههای نظارت و کسب آگاهی از متن آنچه در جامعه می‏گذرد بادادن مردم و گشوده بودن درب خانه حاکم به روی عموم است که او را از سرایر و ضمایر امور آن چنان مطلع می‏سازد که به هیچ طریقی جز آن امکان دسترسی بدآنها نیست.
امام علیه‏السلام نظیر چنین سفارشی را به قثم بن عباس نیز کرده است، آنجا که می‏گوید:
«مبادا هیچ پیک و نماینده‏ای میان تو و مردم جز زبانت باشد و نه هم دربان و حاجبی جز چهره‏ات و مبادا ارباب رجوعی را از طریق درگاه و حاجب داشتن از دیدار خود محروم سازی که اگر او از درخانه‏ات رانده شود آثار این نخستین برخورد، پس از آن به جا نخواهد آمد.»(26)
پی‏نوشتها
______________________________
1. قرآن در سوره نمل، آیه 20 در مورد سلیمان می‏گوید: «سلیمان از مرغ (هدهد) جویا شد و گفت: چیست که هدهد را دیگر نمی‏بینم، آیا غیبت کرده است؟ من او را نمی‏بخشم و (بخاطر ترک پست) شکنجه‏اش خواهم کرد، مگر این که دنبال خبرگیری برای گسترش قدرت (مکتب) رفته باشد»
در حدیثی امام رضا علیه‏السلام می‏فرماید: «پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وقتی سپاهی را گسیل می‏داشت و فرماندهی بر آن می‏گماشت در کنار او یکی از افراد مورد اعتمادش را با آنان اعزام می‏کرد تا مرتبا اخبار سپاه را به ایشان برساند. (بحار الانوار، ج 100، ص 61)
2. نهج‏البلاغه، ر 11، (صبحی صالح).
3. آمدی ارموی، شرح غررالحکم و دررالکلم، چاپ دانشگاه تهران، ص 450.
4. همان، ج 3، ص 295.
5. نهج‏البلاغه، 53؛ علی اصغر الهامی نیا، حکومت اسلامی شماره چهارم سال پنجم (18)، مقاله «نظارت برکارگزران در حکومت علوی، صفحه 260، (نقل خبری)؛ ابوحنیفه قاضی نعمان بن محمد تمیمی، دعائم الاسلام، انتشارات آل البیت/قم. ج 2، ص 532.
6. مجله حکومت اسلامی شماره 18، ص 262، (به نقل از معالم القربة فی احکام الحسبة، کمبریج 1937، ص 203).
7. منهاج البراعة، ج 20، ص 50.
8. محمودی، نهج السعادة، ج 5، ص 17؛ نهج البلاغة.
9. نهج‏البلاغه، ترجمه شهیدی، نامه 347، ص 309 (ترجمه از نویسنده است).
10. نهج‏البلاغه، نامه 18.
11. نهج البلاغه، نامه 44.
12. همان، نامه 19؛ میرزا حبیب اللّه‏ خویی، منهاج البراعة، ج 18، ص 322.
13. نهج البلاغه ترجمه شهیدی، نامه 34، ص 271، بحار الانوار، ج 41، صص 6-155.
14. باقرشریف القرشی، نظام حکومتی و اداری در اسلام، ترجمه عباسعلی سلطانی، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی 1375، ص 435(به نقل از: ابن قیم الجوری، الطرق الحکمیة فی السیاسة الشرعیة. ص 248.) ؛ قاضی ابی یعلی. الاحکام السلطانیة. به تصحیح محمد حامد الفقی. دفتر تبلیغات اسلامی قم. ج 1. ص72: پاورقی نقل از بخاری و مسلم از ابی حمید السّاعدی.
15. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج 16، باب44، ص 196. (نرم‏افزار)
16. بحار الانوار، ج 41، ص 119، بهنقل از کشف الغمه، ج 1، ص 173.
17. احمدبن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 203.
18. نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 476، ص 229، چاپ دوره 7 جلدی «ترجمه محمد دشتی (المعجم المفهرس الالفاظ نهج البلاغه. ج 1).
19. نهج البلاغه کلام 136، 0صبحی صالح).
20. نامه 60 از تصحیح و ضبط صبحی صالح؛ نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، نامه 60.
21. احمدبن یعقوب یعقوبی، تارخی یعقوبی، ج 2، (دارصادر بیروت)، صص 5-204.
22. نهج البلاغه. نامه 71.
23. نامه‏ای 43و40 از نهج البلاغه صبحی صالح.
24. نهج البلاغه 53.
25. همان.
26. نهج البلاغه نامه 67، (صبحی صالح).

تبلیغات