مدیریت سیاسی علوی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
به نام خدا و با تشکر از حضرتعالی که وقتتان را در اختیار خوانندگان محترم مجله قرار دادید، اولین سؤال در مورد مدیریت سیاسی امام علی علیهالسلام این است که اگر بخواهید مدیریت سیاسی ایشان را تعریف کنید، آن را چگونه تعریف میکنید
لاریجانی: بسم اللّه الرحمن الرحیم، مظهر مدیریت سیاسی امام علی علیهالسلام را در برخورد ایشان با مخالفان میتوان دید. من در اینجا مطلبی را میخواهم عنوان کنم که راجع به روش استفاده و استنباط از زندگی علی علیهالسلام و اصولاً سایر ائمه اطهار و پیامبر گرامی اسلام در حل مشکلات امروز است. چون میبینم برخی روشهای قابل نقد ارائه میشود. من نمونهای را که جناب آقای خاتمی، در یکی دو مورد ارائه کردهاند مطرح و نقد میکنم. نقد من مربوط به روش است نه اصل مطلب، البته اگر فرصت بود به اصل مطلب هم میپردازم.
ایشان در ماه مبارک رمضان [سال 1380] در سخنرانی در کنار مرقد حضرت امام خمینی قدسسره اشاره فرمودند که تا کسی دست به شمشیر نمیبُرد، حضرت علی علیهالسلام او را از مخالفان به حساب نمیآورد و در توضیح این مطلب، ایشان و سایر افراد فاضل اشاره کردند که حضرت علی علیهالسلام دهان مخالف را نمیبست و حتی بعضی گفتهاند حضرت علی علیهالسلام زندان نداشت و این را به عنوان روشی از سیره حکومتی حضرت استنباط کردهاند و عمدتا از رفتار ایشان با خوارج برداشت نمودهاند.
نکته دومی که آقای خاتمی اخیرا در دانشگاه اشاره کردند این است که: یک سنت محتوم تاریخی وجود دارد و آن این است که اگر دهان مخالفین بسته بشود یا صدای مخالفین خفه بشود، آنها دست به اسلحه میبرند. من در اینجا دو نکته را مطرح میکنم. چون قطع نظر از محتوا، میخواهیم ببینیم اگر بخواهیم از روش حضرت علی علیهالسلام استفاده کنیم، چگونه باید استفاده کنیم؟
ادعای اول ایشان مربوط است به کاربرد روشی که من اسمش را «نسخه برداری تاریخی» میگذارم. یعنی اگر ما امروز یک مشکلی داریم، تاریخ را ورق میزنیم تا ببینیم با کدام وضعیت تشابه دارد و عین همان رفتار را برای زمان حال کپی میکنیم. مثلاً اگر میخواهیم ببینیم چه کسی «برانداز» است، تاریخ را ورق میزنیم میبینیم حضرت با خوارج تا وقتی که دست به شمیشر نبرده بودند، برخوردخصمانه نکرد و نتیجه میگیریم که هر کس که دست به شمشیر نبرد، بر انداز نیست و باید روش حضرت علی علیهالسلام را عینا درباره او اجرا کنیم.
این روش البته خیلی خطرناک است. به خاطر اینکه در حوادث تاریخی میتوانید نمونههای مختلف پیدا کنید. بعضی نمونهها هست که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کسی را که به خدا یا به قرآن اسائه ادبی کرده است به شدت تنبیه کردهاند و اسناد تاریخی این نوع نمونهها هم ضعیفتر از نهجالبلاغه نیست. پس این روش، خطری دارد که هر کس به مذاق حال خودش آن نمونه را پیدا میکند. در این صورت با الگوهای بسیار متناقض روبرو خواهیم شد. از این گذشته، روش نسخه برداری تاریخی یک نوع قشریگری و قشری بودن را هم دامن میزند. ببینید، طالبان خیلی نقاط ضعف داشتند، اما اسلام طالبان چرا این قدر بد از آب درآمد؟ آنها هم میخواستند مسلمان باشند، کجای کارشان اشکال داشت؟ به نظرم یک دلیل عمدهاش همین روش نسخه برداری تاریخی بود. مثلاً راجع به ریش، میخواستند ببینند ریش چگونه باشد، تاریخ را ورق میزدند با نمونهای بر خورد کردند که میگفت: «حلق اللحیة کالمثله» و بنابراین میگفتند نباید ریش را تراشید. باز برای حد ریش نمونهای دیگر. یا برای موسیقی تاریخ را ورق میزدند، یک جایی پیدا میشد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله یا صحابه ایشان از جایی رد میشدند که عدهای مشغول نوازندگی بودند، پیامبر یا صحابه آنها را سرزنش کردند، لذا نتیجه میگرفتند که حکم موسیقی چنین وچنان است. و نیز راجع به تصویر و مجسمه.
اگر این روش نسخه برداری درست باشد، این اسلام مشکل «متدولوژیک» ندارد.
اصلاً دلیل اینکه فقه ما ممتاز است این است که ما نسخه برداری تاریخی نداریم. لذا اگر ببینیم که مولا علیهالسلام در یک امری این کار را کردهاند، نمیتوانیم نتیجه بگیریم که در هر حالتی چنین باید کرد. باید برهان بیاوریم و بگوئیم حکم شارع این بوده، رفتار مولاهم یکی از موارد ممکن است. بیش از این نتیجه نمیدهد.
در واقع میخواهم بگویم استنباط اوامر و نواهی، حتی از جاهایی که «اِفْعَلْ و لاتَفْعل» هست به این سادگی نیست، تا چه رسد به جایی که یک صحنه تاریخی است و ما میخواهیم از کل صحنه نسخه برداری کنیم. آنجایی که خداوند در قرآن مرهم میکند، اثبات اینکه این امر حقیقتا مفید تکلیف است، خیلی بحث دارد، تا چه رسد به اینکه از تاریخ نسخه برداری کنیم. یعنی زحمت علمای شیعه در مبانی استنباط زحمت بیجایی نیست. آن سدّی که اسلام علی علیهالسلام را اسلام طالبانی نمیکند، یکی از مواردش همین مسئله متدولوژیک است، که حتما باید به آن توجه کنیم.
حالا اگر ما بخواهیم شیوه برخورد ایشان با مخالفان را به شیوه معقول تحلیل کنیم، باید اول سؤال کنیم که مخالفان چه میخواهند؟ گاهی مخالف میگوید اصلاً اسلام بد است و گاهی میگوید اسلام خوب است، اینجا بد است، و گاهی مخالف میگوید اسلام خوب است، شما حاکمان بد هستید. اگر کسی معتقد باشد که اسلام دین مندرسی است و نمیتواند پایه زندگی جمعی باشد، یا اصلاً اسلام دین خصوصی است و با انسان به گونه فردی سر کار دارد و جامعه باید سکولار باشد، این یک گونه مخالفت است. بعد میپرسیم مخالف چه کار میکند؟ آن اولی قول و عقیده مخالف بود اینجا پرسش از مرحله عمل است. گاهی مخالف همین عقیده را دارد ولی در داخل خانهاش است و به قوانین جامعه احترام میگذارد و خودش نماز هم میخواند. ما که تفتیش عقاید نمیکنیم.
گاهی معتقد است که رسالت انسانی دارد و باید مردم را هم آگاه کند که نظام اسلامی بی خود است و باید با روشهای عمدتا مسالمتآمیز، مقاومتهای مدنی و استفاده از خلل و فرج قوانین، نهایتا این نظام را عوض کرد.
بعد سؤال میکنیم آیا این مسأله به نفع ملت هست یا خیر؟ برای علی علیهالسلام اجرای احکام الهی و حکومت اسلامی بزرگترین نفع است. بنابراین حضرت علی علیهالسلام تردید نمیکرد که حکومتی که باید در ان تفکر اسلامی پیاده شود، بهترین نفع است. اگر نه دلیلی نداشت با خیلی از افراد زمان خودش مخالفت کند. معلوم میشود به نظر حضرت خسران عظیمی است که اسلام اجرا نشود.
در مرحله بعد میپرسیم آیا حاکم در برابر این انحراف وظیفهای دارد یا نه؟ ما به قانون اساسی خودمان هم که مراجعه میکنیم میبینیم برای حاکم در برابر این انحراف وظایف زیادی گذاشته است. در دید علی علیهالسلام هم حاکم در برابر خلاف شرع تکالیف دارد. ایشان اصلاً خلاف شرع را تحمل نمیکند. آنگاه میپرسیم آیا در برابر این وظیفهای که به عهده حاکم گذاشته شده، آیا حاکم اختیارات هم دارد یا خیر؟ هم عقلاً و هم براساس استنباطاتی که از سنت پیامبر گرامی اسلام داریم، امکان ندارد از کسی مسؤولیت بخواهیم و به او اختیارات ندهیم. علی الاصول، دولت و حاکم در چارچوب احکام شرع دستش باز است که جلوی خلاف شرع را بگیرد. حالا ما قانون اساسی داریم میگوئیم در چارچوب قانون، وگر نه در نهایت در چارچوب احکام شرع.
سؤال آخر این خواهد بود که گیرم دولت اختیار دارد از سخن مسالمتآمیز گرفته تا زور در جای مناسب خوداستفاده کند، اما کدام یک از اینها به مصلحت نزدیکتراست؟ طبیعی است که در مورد هر گروهی به تبع آن فرق میکند. گروهی که در جامعه اسلامی، هنگامی که مسلمانان با جنگ و تهدیدات عظیم مواجهاند، نفاق و تردید پخش میکنند، پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله اصلاً اینها را مجال نمیداد. گاهی میدانید این فرد برانداز است و حق دارید جلویش را بگیرید، اما مصلحت این است که بگذارید بیاید رو و روشن بشود. پس اینکه حضرت علی علیهالسلام چه گزینهای را در برخورد با شرایط انتخاب کرده است این تابع مصلحت اندیشی است. اما اینکه دولت چه حقوقی دارد، باید براساس مبانی دیگر فقهی استنباط بشود.
چون میخواهیم بحث تطبیقی کرده باشیم و زمان حال را در نظر بگیریم، یک مورد دیگر را نقد میکنم. جناب آقای خاتمی اشاره فرمودند که یک سنت محتوم تاریخی وجود داردکه اگر دهان مخالف را ببندید اسلحه به دست میگیرد. البته منظور از سنت محتوم این است که ما وقتی سرگذشت تاریخی را نگاه میکنیم، میبینیم که بستن دهان مخالفین پس از مدتی نهایتا بعضی جوانههای قیام مسلحانه را در پی دارد. اولاً آیا مخاطب این سخن دیکتارتورها هستند؟ دیکتاتورها میگویند مهم اینست که عمر حکومتمان بالابرود، ولو اینکه بعدا عدهای دست به شمشیر ببرند، مانعی ندارد. اتفاقا مطالعه تاریخی نشان میدهد که عمر دولت دیکتاتورها طولانی است.
بنابراین شما هیچ دیکتاتوری را نمیتوانید قانع کنید که اگر جلوی دهان مخالف را ببندی او قیام خواهد کرد. چون میگوید باشد، ولی تا مدت زیادی که حکومت خواهم کرد. پسر رضا شاه اصلاً کسی نبود که بتواند پنج روز رئیس باشد، اما سی سال حکومت کرد. پینوشه و دیگر دیکتاتورها نیز همین طور. یک ملاحظه تارخی دیگر نیز هست که زور میتواند 20 تا سی سال حکومت را نگه بدارد. برای دیکتاتور بیست سال هم مدت زیادی است. اما اگر مخاطب مردم باشند، مردم که هیچ وقت نمیخواهند دهانشان بسته باشد. پس ما باید دنبال مبنای محکمتری بگردیم. آن مبنا باید این باشد که: اصلاً بستن دهان مردم، آنجایی که خلاف قانون است که خود قانون گفته، اما آنجا که حق مردم است که حرف بزنند، مثل انتقاد از حاکمان، امر به معروف و نهی از منکر، در این شرایط بستن دهان مردم کار زشتی است، حتی اگر دست به شمشیر نبرند. چون باعث عقب افتادگی میشود و رشد آنها را پایین میآورد.
من روی این نکته خیلی حساس هستم چون ممکن است بعضی از افراد که امروز دلشان میخواهد علیه نظام اسلامی حرف بزنند و جلویشان گرفته بشود، میگویند: پس ما حق داریم که دست به شمشیر ببریم. این حرف خیلی باطل است.
سؤال این است که آیا در نظام اسلامی هر کسی هر حرفی را میتواند بزند؟ طبیعی است که نه، طبق صریح قانون اساسی کسی نمیتواند به اسلام، مقدسات اسلامی، علما و مراجع تقلید توهین کند.
آیا در نظام اسلامی مصالح مهمی هست که مردم نتوانند حرف بزنند؟ خیر. در نظام اسلامی مردم راجع به مهمترین مسئله که لیاقت و نحوه عمل حاکمان است میتوانند حرف بزنند. امر به معروف و نهی از منکر آن گونه که بعضی از فضلا گفتهاند فقط محدود است به امر به معروف و نهی از منکر حاکمان جور، اشتباه بزرگی است. امر به معروف ونهی از منکر از اصولی عام است و بخشی از آن مربوط به حاکمان جور است. چون مردم با مسائلی که روبرو میشوند از خانواده، همسایه، فامیل، کوچه و خیابان، تعداد این مسایل خیلی بیشتر از مواردی است که فردی میخواهد عمل رهبر یا رئیس جمهور را مورد بررسی قرار دهد. در مورد امر به معروف و نهی از منکر در مدیریت سیاسی علوی، علی علیهالسلام در خطبه هشتاد و یک فریاد میزند و میگوید چطور شما ادعای علم میکنید، در حالی که مبانی را رها کردهاید و به چیزهایی که گمراهیهای جهّال است اکتفا نمودهاید و امر به معروف و نهی از منکر را کوچک شمردهاید. اصلهشتم قانون اساسی خیلی صریح میگوید: «دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای است همگانی و متقابل، بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت.» این روش علی علیهالسلام است.
پس میخواهم بگویم اینکه گفته شده بستن دهان مردم منجر به برداشتن شمشیر میشود، اولاً این حرف دیکتارتور را راضی نمیکند، ثانیا موارد دیگری هم هست که منجر به قیام و برداشتن سلاح میشود، و گاهی علیرغم آن، دست به شمشیر بردهاند. به زندگی حضرت علی علیهالسلام نگاه کنید: دو گروه علیه او شمشیر کشیدند: یکی خوارج و دیگری اصحاب معاویه، علی علیهالسلام ، مطابق حرف این آقایان، دهان آن دو گروه را که نسبته بود. ولی در عین حال دست به شمشیر بردند. پس اگر قیام مسلحانه علیه نظام امر بدی است فقط دهان مخالف را بستن سبب آن نیست. گاهی باز گذاشتن هم سبب آن میشود.
این بحث من بحث متدولوژیک بود. یعنی میخواهم بگویم بیائید یک مبنای قوی و اصیل درست کنیم تا از علی علیهالسلام بیاموزیم. نسخه بردرای تاریخی ما را سطحی میکند.
البته من قویا معتقدم که آزادیهای مشروع ملت در زندگی مدنی، در رشد فکری، اصلاح امور و اصلاح کار حکام و جلوگیری از خودکامگی ملی نقش بسیار مؤثری دارد.
من همه اینها را براساس امر به معروف و نهی از منکر استوار میکنم. یعنی اگر بپرسند آزادی بیان در اسلام چیست؟ما آن را در جایی که مهم است باید از اصل امر به معروف و نهی از منکر استنباط کنیم.
این نقد برخی از بدفهمیهای موجود از سیره سیاسی علی علیهالسلام بود. باید بیشتر از این در زندگی آن حضرت دقت کنیم.
: مبنا و اصل اساسی مدیریت سیاسی امام علی علیهالسلام چیست؟
لاریجانی: اساسا اگر بخواهم علی علیهالسلام را در یک عبارت کوتاه معرفی کنم، آن عبارت کوتاه «حق مداری» است. علی علیهالسلام حق مدار است. چون «حق» کلمه پر ظرفیتی است و علیرغم اینکه در سیصد سال گذشته لیبرالیسم عملاً کلمه حق را کنار زده و به جای آن کلمه «نفع» گذاشته است. ریچاردرُرتی، از فلاسفه پست مدرن میگوید: تا وقتی که حق وباطل داریم گرفتار بنیاد گراها هستیم، ولی وقتی که نفع و ضرر را به جای حق و باطل بگذاریم، آدمهای معقولی میشویم.
البته من معتقدم که حق و باطل خودش معیار نفع و ضرر است. اما مقصود آنها نفع و ضرر این جهانی است. به هر حال، علی علیهالسلام حق مدار است و این به اندازه کافی علی علیهالسلام را از دیگران متمایز میکند. و هر چه بخواهیم در مورد علی علیهالسلام استنباط کنم، از این اصل بدست میآوریم، حتی سیره و مدیریت سیاسی ایشان. اولاً حق مداری، یعنی اینکه وقتی مطلبی را ادعا میکنیم باید درست باشد. پس حق مداری در امر فهم، یعنی درست مداری. یعنی شما دنبال این هستید که حق را کشف کنید. علی علیهالسلام اگر دنبال خدا هست چون از کاوش حقیقی به خدا رسیده است و لذا میفرماید اگر حجابها بیفتد یقیین من اضافهتر نمیشود. این معنایش این است که برای اینکه به حق برسم تلاش کردهام، و چنین نبوده که مصلحتی و یا از طریق خانواده باشد، خیر برایش مایه گذاشتهام.
کلمات علی علیهالسلام حاکی از این تشنگی برای فهم حق دارد. ابن ابی الحدید میگوید ما ادبیات زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام را در دنیای مکه آن روز میشناسیم، سطح فکر همه آنها را میدانیم، آنها نه با فلسفه یونان آشنایی داشتند و نه با افکار افلاطون و ارسطو، اگر چه در افکار آنها نکات بدیعی بود ولی مردم مکه از آن خبر نداشتند. او میگوید معجزه این است که علی علیهالسلام جوری صحبت میکند که این صحبت از آنِ حکماء است و متفکرین عرب آن زمان اگر تلاش هم میکردند سخن او را نمیفهمیدند. چرا علی علیهالسلام به این فهم رسیده بود؟ به خاطر تشنگی در رسیدن به فهم حق و درست. وقتی یک حکم اسلامی صادر میشد ممکن بود یک صحابه متعصب همین حکم را گرفته و به دنبال اجرای آن میرفت اما علی علیهالسلام هم آن حکم را میگرفت و هم در پی این بود که حقیقت آن چیست؟ لذا این همه مطالب که از ایشان باقی مانده، چه در نهجالبلاغه و چه در غیر آن، (مجموعه احادیثی که از ایشان مانده در یکجا گرد آوردهاند و حجم بالایی است) و نیز ادعیه ایشان در سطح خاصی است. اینها همه حکایت از این دارد که علی علیهالسلام در فهم واقع متوقف نبود. پس حق مداری در فهم، یعنی اگر میخواهیم چیزی را بفهمیم مصلحت اندیشی و تنبلی نکینم.
ثانیا حق مداری در عمل. یعنی افعال ما مثل افکار ما درست و غلط دارد. علی علیهالسلام حاضر نیست قدم غلط بردارد حتی اگر در فاصلهای نتیجه درست بدهد. و این مسأله سرتاسر رفتار علی علیهالسلام را متمایز میکند.
ممکن است گفته شود در مملکت داری بعضی مواقع تسامح کنیم و گاهی خیر. من فکر میکنم اینها هیچ اشکالی ندارد. و علی علیهالسلام گاهی تسامح میکرد. چه بسا افرادی را میشناخت، ولی در زمان اول با آنها برخورد نمیکرد. میگذاشت که این دمل خوب برسد. اما در هر حال کارهایشان براساس حق بود. در اینجا، شارع یک پایه اساسی حق است. کار حاکم را این میدید که تلاش کند احکام اسلامی را در جامعه پیاده کند. و احکام اسلامیهم، که اخیرا بعضی چنین تعبیر کردهاند که میخواهیم مردم را به زور به بهشت بکوچانیم، یا اینکه مردم انقلاب کردهاند که آزاد باشند و ما به زور میخواهیم آنها را به بهشت بفرستیم. اصلاً مسأله فرستادن مردم به بهشت و جهنم مربوط به حاکم نیست. حاکم میخواهد کمک کند که این دنیا مزرعه آخرت باشد. احکام اسلامی هم برای عمارت این دنیا است وهم برای عمارت آن جهان. البته حاکم دوست دارد همه مردم بهشتی شوند. ولی بهشتی و جهنمی شدن نودونه درصدش مربوط به خود آدم است. حاکم فقط میخواهد مقدمات را آماده کند. لذا وقتی صحبت از اجرای احکام میکنیم بحث این نیست که افراد را میخواهیم به بهشت کوچ بدهیم. این اصطلاح غلطی است که از ژان ژاک روسو رایج شده و تکرار میشود. و نیز ظلمی است به سیره علی علیهالسلام چون علی علیهالسلام دنبال اجرای احکام بود ولی اجرای احکام به معنای کوچاندن افراد به بهشت نیست.
ثالثا علی علیهالسلام در سخن خود اشاره میکنند به حق ولایت. یعنی قائل است که هر کسی ولی باشد یک شرایطی دارد و ایجاد حق میکند. این خیلی معنادار است. علی علیهالسلام گاهی از مردم زمان خودش شکایت میکند که شما در حالی که میدانستید چه کسی برای خلافت پیامبر اولی است، دیگران را ترجیح دادید. چرا علی علیهالسلام شکایت میکند؟ چون اگر بنا است که صرف انتخاب مردم باشد، علی علیهالسلام چه حقی دارد شکایت کند؟ ضمنا این هم استنباط بدی است که میکنند و میگویند علی علیهالسلام تا آخر خلافت را نمیخواست، مردم به زور به گردنش گذاشتند، این اشتباه است. علی علیهالسلام نه تنها خلافت را میخواست بلکه آن را حق خودش میدانست و معتقد بود حقش غصب شده. سخن حضرت فاطمه(س) در دفاع از شوهرش همین است، در خطبه ایشان و نیز به هنگامی که عدهای از اصحاب به عیادتشان رفتند فرمودند چرا حق علی علیهالسلام را غصب کردید؟ خوب این حق، تفکر ما را نسبت به حکومت و مشروعیتش عوض میکند.
نه اینکه بخواهیم مردم را کم ارج کنیم. خود ما هم از آحاد مردم هستیم. ما همه میخواهیم بکوشیم ببییم آن چیزی که خدای سبحان برای تفکرمان رهنمود فرستاده، آن را پایه قرار دهیم و خودمان تلاش کنیم یک بنایی را بسازیم.علی علیهالسلام در امر ولایت مدعی حق است. و این مبنای دموکراسی اسلامی است. در دموکراسی لیبرال برای حاکم هیچ حقی وجود ندارد. یعنی در دموکراسی لیبرال هیچ آدمی نمیتواند به مردم بگوید من شایسته را رها کردید و دنبال دیگری رفتید؟
اصلاً حقی وجود نداشته است. اما علی علیهالسلام این را از مردم میخواهد. و مردم را سرزنش میکند. این تفاوت بین دموکراسی اسلامی و دموکراسی لیبرال است. یعنی در تلقی از امر حاکمیت و ولایت رأی مردم جای خودش را دارد اما جایگزین مشروعیت نیست.
بنابراین در یک جمله میتوان گفت علی علیهالسلام حق مدار است و ما وقتی ابعاد این حق مداری را در سه زمینه فهم، عمل و ولایت نگاه میکنیم میبینیم حق مداری خیلی مسأله مهمی است.
در اینجا اشاره کوتاهی به این مسأله میکنم که جنگ با حق در قرن 21 ظاهرا جنگ بسیار جدی است. نمونهای را برایتان میگویم که جالب است؛ یکی از فلاسفه پست مدرن به نام بدریال، کتابی دارد بنام «شفافیت شرق»، در این کتاب مینویسد از ویژگیهایگذار از مدرنیته این است که خیلی از مسائل را شفاف میبینیم، قبلاً پردههایی بر روی آن افکنده بود. به نظر من این سخن بسیار زیبایی است و امروز چهره لیبرالیزم غرب را شفاف میبینیم. بعد از این انفجاراتی که در آمریکا اتفاق افتاد (من این را یک فتنه بزرگ آمریکایی صهیونیستی میدانم)، آمریکائیها به خودشان اجازه دادند که به هر جا حمله کنند و اسرائیل بیشترین ظلم را در حق مردم فلسطین در همین اثنا کرد. مهم این است که سیاستمداران آمریکایی میگویند ما باید به پیشگیری بپردازیم. گفتهاند پیشگیری یعنی اینکه کافی نیست یک کشوری را متهم کنیم که تو به تروریستها کمک کردهای و او را مورد حمله قرار دهیم. بلکه کشورهایی که افکاری را گسترش میدهند که آن افکار میتواند تروریست تربیت کند، آنها هم به همان اندازه مسؤولند. حالا لیست این افکار کدام است؟ 1ـ شهادت 2ـ جهاد و حق مداری 3ـ امر به معروف و نهی از منکر. کلمه جهاد و شهادت و نیز امر به معروف و نهی از منکر، سه مطلبی است که پس از سپتامبر سال جاری تا کنون محور برنامههای خیلی مفصل تلویزیونی قرار گرفته و خواستهاند ریشهیابی کنند اینانفجارات را. چون مدعی هستند این کار توسط مسلمانها صورت گرفته، که بنده اصلاً معتقد نیستم.
ولی این حرفشان درست است که آن چیزی که در مقابل جهانگشایی و خودکامگی غرب ایستادگی میکند اسلامی است که بر دوش جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر است. لذا به جنگ با این سه پرداختهاند. بوش در آمریکا و آقای بلر در انگستان میگویند ما با مسلمانها کارنداریم، اما اسلامی که شخصی و خصوصی است. چنانکه معاویه و یزید نیز با کسانی که اسلام خصوصی داشتند کاری نداشتند و خیلی هم مورد احترام بودند. لازم هم نبود که حتما از معاویه تجلیل کنند. همینقدر که ساکت مینشستند و به حق و باطل کاری نداشتند کافی بود. اما اسلامی که حق و باطل و امر به معروف و نهی از منکر داشت گردنش را میزدند. میخواهم بگویم اسلام علی علیهالسلام امروز در نوک پیکان حمله است. علی علیهالسلام برای جهان اسلام و کل دنیا چراغ راهنمای بزرگی است. این فتنه آمریکایی صهیونیستی، همه دنیا را به کام خودش خواهد گرفت. البته غربیها خوشحالند که مثل جنگ دوم جهانی این فتنه از اروپا نمیگذرد، اما اشتباه میکنند. هیتلر هم همین گونه زیادهطلبیها را داشت، در اروپا بود و شصت میلیون نفوس اروپایی هزینه شد. حالا اروپائیها خوشحالند که این فتنه در خاور میانه است و آسیا و به هر حال دور از مرزهای اروپا ولی برای بشریت بسیار گران تمام خواهد شد.
: با توجه به مدلهای سیاسی که امروز رایج است، مدیریت سیاسی علی علیهالسلام چه امتیازاتی دارد و در عصر حاضر چگونه میتوانیم از سیره سیاسی حضرت در امر حکومت و نظام بهره ببریم؟
لاریجانی: ما ابتدا از حکومت شروع میکنیم تا ببنیم چه اقتضائات عقلایی و چه نیازهایی دارد، آنگاه موارد را بر رفتار حضرت عرضه میکنیم.
ماهیت حکومت «تجمعّ عامل است.» همان طور که انسان صاحب اختیار است و عمل میکند حکومت هم درست مانند یک انسان صاحب اختیار و دارای قدرت عمل و اقدام است.
حکومت اقتضائات و نیازهایی دارد که به آن اشاره میکنم.
1ـ اولین نیاز حکومت این است که امکانات و شرایط خودش را به اندازه بداند.
یعنی اگر حکومتی بخواهد به جنگ برودولی از نیروی خودش تصور درستی نداشته باشد یا میخواهد صلح کند، باز از نیروی خودش تصور درستی نداشته باشد، کار غلطی است. حاکم باید بداند. پس باید در فهم شرایط خودش دقیق باشد، که به آن میگوئیم تصویر واقعی داشتن از وضعیت. علی علیهالسلام همه اقداماتش با تصویر واقع بینانه بود. یعنی اگر با معاویه مخالفت میکرد چون تصویر دقیقی داشت که معاویه چه میکند. این ممکن نبود مگر اینکه در دستگاه معاویه افرادی بودند که به حضرت گزارش میدادند و لذا میبینیم معاویه خیلی حساس بود که از کوفه چه کسی میآید. علی علیهالسلام دقیقا میدانستند که معاویه بساط سلطنتی جاهلی را برپا میکند. این گونه نبود که کینههای بدریه و احدّیه باشد. علی علیهالسلام با آنها کینه بدریه و احدّیه نداشت. برعکس آنها آن کینهها را داشتند. حضرت دقیقا اطلاع داشت آنها چه میکنند و این اطلاع از واقعیت خیلی مهم است و امروز هم ما باید بدانیم که دشمنان نظام و مملکت ما دارند چه میکنند. نه اینکه سرمان را زیر برف کنیم و بگوئیم تئوری توطئه غلط است. فهم واقعیت اگر توطئه است باید آن را قبول کنیم. البته توطئههای بیخود هم نباید درست کنیم. بنابراین ما در اینکه بدانیم اطرافمان چه میگذرد و در داخل چه میگذرد و چه کسی چه حرفی میزند، خیلی باید سریع باشیم.
علی علیهالسلام خوارج را خوب شناخت ولی گذاشت چهره آنها بر همه مردم آشکار شود. آن حضرت ریشه خوارج را زد و چیزی از آنها نماند، بعد از نهروان گروهی فرار کردند و رفتند به گوشه و کنار جهان اسلام و دیگر هیچگاه رو نیامدند و مطرود همه فرق شدند. اگر چنین نبود اسلام مهجور و اسیر میشد در دست کسانی که مردم را گول میزدند و خود نیز جاهل و فریب خورده بودند.
2ـ اقتضاء دوّم حکومت این است که متوجه اهداف کلان باشد. یعنی اهداف مشخص داشتن، صرف اینکه در حاکمیت بماند یا حکومت بقاء داشته باشد هدف نیست. دقیقا این مسأله را در زندگی علی علیهالسلام میبینید. اگر علی علیهالسلام میخواست صرفا در حکومت باقی باشد، چنانکه خود فرمود در مکر و حیله اصلاً رودست نداشت. اما آن حضرت میفرماید در حکومت بقاء مهم نیست شما باید هدف داشته باشید و برای رسیدن به آن هدف کار کنید. علاوه بر هدف داشتن باید اهداف درست هم باشد نه هر هدفی. امروزه اگر بخواهیم به روش علی علیهالسلام راه برویم نمیتوانیم بگوئیم حالاببینم مهمترین هدفی که پیش میآید چیست.
جمهوری اسلامی، جمهوری هدفی است. چنانکه در مقدمه قانون اساسی آمده است که ما ملت مسلمان ایران دور هم جمع شدیم تا با اجرای احکام شرع به هدفی که سعادت همه ما است و خدا تعیین کرده یعنی نیل به لقاء اللّه و حرکت به سوی اللّه برسیم.
این یعنی مسیر هدفدار. جمهوری اسلامی، جمهوری داروینی نیست که بگوئیم در یک تنازع بقایی بهترین هدف باقی بماند. حکومت اسلامی، حکومت حداقلی نیست. چون حکومت حداقلی نمیتواند هدفی باشد. حکومت حداقلی میگوید من فقط اینجا ژاندارم هستم که کسی پا توی کفش دیگری نکند، و اهداف هم هر چه پیش آمد. این ادامه توسعه تفکر داروینی در شکلگیری بدن انسان، راجع به فکر انسان است.یعنی معنویات هم به شکل داروینی تکامل پیدا کرده است. اسلام علی علیهالسلام داروینی نیست لذا حکومت علی علیهالسلام نمیتواند حداقلی باشد.
اینکه بعضی میگویند ما طرفدار حکومت حداقلی هستیم یا معنای این سخن را نمیفهمند، و اگر میفهمند، پس مبنای علی علیهالسلام را قبول ندارند. چون حکومت هدفی حداقلی نیست. این نکته مهمی است.
3ـ با برنامه عملی کردن. یعنی امورات باید منظم باشد. یک کشور بدون برنامه امکان ندارد. نظم و برنامه در حکومت ومدیریت علی علیهالسلام را در نحوه تنظیم بیتالمال و بودجه میبینیم. علامت نظم مملکت، بودجه مملکت است.
کم و زیاد بودن بودجه مهم نیست. اینکه بودجه چگونه تقسیم میشود، چگونه هزینه میشود و چگونه حسابرسی میشود. این سه علامت نظم مملکت است. اگر میخواهید بدانید مملکتی نظم دارد ببینید بودجهاش چگونه تقسیم میشود. آیا مثل گوشت قربانی است که هر کسی سهمی و بخشی را میبرد یا نه حساب و کتاب دارد. در مرحله بعد چگونه هزینه میشود؟ یعنی هرچه تصویب کنیم، هر مدیری هر چه دلش خواست هزینه میکند یا قوانین و مقررات را رعایت میکند؟ و در نهایت چگونه حسابرسی میشود؟
اگر با همین سه محک به حکمرانیعلی علیهالسلام نگاه کنیم خیلی چیزها میآموزیم. ایشان برای یک ریال بودجه حساب باز میکند. مصارف بودجه هم خیلی برایشان حساس ومهم است. وضمنا حسابرسی دقیقی هم دارد. نه اینکه بودجه را مصرف نکند. پس آن همه بیت المال را چه میکرد؟ همه را مصرف میکرد ولی با حساب و نظم. پس اگر بخواهیم امروز خودمان را در روش علی پیش ببریم سه محک داریم؛ بودجه را چگونه تقسیم میکنیم، بودجه را چگونه هزینه و پیاده میکنیم و بالاخره چگونه حسابرسی میکنیم.
البته ما نباید درگیر شباهتهای سادهلوحانه باشیم. ممکن است خود علی علیهالسلام ساعتها بودجه را حسابرسی میکرد یا بیت المال را جاروب میزد، این تقلید درست نیست. امروز باید سازمان برنامه و بودجه و دیوان محاسبات نحوه هزینه بودجه را دقیق دنبال کرده و حسابرسی دقیق بکند. پس نظم هزینه و حسابرسی در هر زمانی مطابق خودش انجام میگیرد. ما باید اصل را در بیاوریم. حسابرسی یک اصل بسیار مهم است. اما حسابرسی مدرن این نیست که خود ولی فقیه یا رئیس جمهوری چرتکه دست بگیرد و بررسی کند. اصل حسابرسی باید انجام شود اما شکل انجام آن میتواند توسط یک سیستم صورت بگیرد.
4ـ به کارگیری نیروها. حکومت یک فرد نیست حاکم با کمک بازوانی باید اهداف را جلو ببرد. پس باید نیروهایی را به کار بگیرد. خوب این نیروها را بر چه اساسی به کار بگیرد؟ باید لیاقت داشته باشند. در سیره و مدیریت حکومتی علی علیهالسلام میبینید افرادی که انتخاب میکند جزو اشراف نیستند ولی لایقاند. لذا مورد اعتراض معنونین قرار میگرفت که شما چرا این گیوهپاها را سرکار میگذارید، در حالی که اشراف و بزرگان هستند؟ پس روش حضرت این بود که افراد بالیاقت را به کار بگیرد. این نکته ظریفی را میفهماند و آن اینکه علی علیهالسلام دنبال کشف استعدادها هم هست، یعنی کسی که دنبال فرد لایقتر است حتما مرتبا اختبار و امتحان میکند. چون ممکن است نیرو خوب شروع به کار کند بعد خراب بشود. پس نیرو و نظارت بر کار نیرو خیلی مهم است. دوستان علی علیهالسلام غالبا افراد باعرضه بودند. اینکه دوستان ایشان با عرضهاند و پای کار ایستادهاند و ریشهدار هستند، رکن چهارم حکمرانی است.در فرمایشات آن حضرت هست که حکومت به چند جهت ساقط میشود: یکی «برتری دادن جُهّال است» یعنی علی علیهالسلام معتقد است که حاکم باید بر اساس معرفت و تقوا و قوت در اجرای احکام شرع کارگزاران را انتخاب کند. لشکرکارگزار را باید لشکر مهمی بدانیم. ما امروز کاری کردهایم که کارمندیِ دولت، کار بی آبرویی شده است. در حالی که مطابق حدیث معصوم علیهالسلام که مرحوم شیخ انصاری در اول مکاسب محرمه ذکر میکند معایش مردم چهار دسته است. اولین آن کارگزاری حکومت است و امام علیهالسلام آنجا میفرمایند اگر حاکم جائر باشد این کارگزاری حرام و اثم است واگر حاکم عادل و مشروع باشد این کارگزاری بالاترین خدمتها است. پس برای بالاترین خدمتها، لایقترین افراد را باید برگزید.
من میخواهم بگویم اگر به اقتضای حکومت نگاه کنیم این چهار اقتضا را دارد: اول ابتناء بر فهم وضعیت بر اساس اطلاعات درست، دوم یک حکومت هدفی نه حکومت حداقلی، سوم نظم در کارها و با برنامه بودن و چهارم به کارگیری نیرویهای لایق و چیزی که امروز به نام شایسه سالاری معروف است. حالا ممکن است شایسته سالاری لغت درستی نباشد اما در کل مقصود من این است که در نظام، حاکم باید دنبال نیروهای این چنینی باشد. ما سیره عملی و سیاسی حضرت را در این ارکان کاملاً میتوانیم ببینیم.
اینکه من از حکومت شروع میکنم نه از علی علیهالسلام برای این است که وقتی ببینیم چه میخواهیم، و به رفتار علی علیهالسلام نگاه کنیم میبینیم در آن هست. و به آن نسخه برداری هم مبتلا نمیشویم. اگر نسخه برداری را کنار بگذاریم هر موضوعی را بررسی میکنیم که اقتضاء عقلانیش چیست؟ سعی میکنیم با عقل عرفی خودمان کاوشی به شکل نظری انجام بدهیم، آنگاه نیازهای ما مشخص میشود. بعد عرضه که میکنیم میبینیم در کلام و رفتار پیامبر و علی علیهماالسلام و سایر ائمه علیهالسلام چه بسا هدایتهای فراوانی هست.
: با توجه به آنچه فرمودید، اصول موضوعه در مدیریت سیاسی علی علیهالسلام چیست؟
لاریجانی: در مدیریت و سیره آن حضرت یک اصل اساسی هست که همان حق مداری است که قبلاً توضیح دادم. از این اصل چهار فرع مهم نتیجه میگیریم: فهم وضعیت، داشتن اهداف کلان، برنامهو نظم و به کارگیری نیروهای شایسته. هر یک از این چهار موضوع به معنای ارکان فرعی در سیره سیاسی آن حضرت است.
: از شما متشکریم که ما را در انجام این گفتگو یاری کردید.
لاریجانی: من هم از شما تشکر میکنم. موفق باشید.
لاریجانی: بسم اللّه الرحمن الرحیم، مظهر مدیریت سیاسی امام علی علیهالسلام را در برخورد ایشان با مخالفان میتوان دید. من در اینجا مطلبی را میخواهم عنوان کنم که راجع به روش استفاده و استنباط از زندگی علی علیهالسلام و اصولاً سایر ائمه اطهار و پیامبر گرامی اسلام در حل مشکلات امروز است. چون میبینم برخی روشهای قابل نقد ارائه میشود. من نمونهای را که جناب آقای خاتمی، در یکی دو مورد ارائه کردهاند مطرح و نقد میکنم. نقد من مربوط به روش است نه اصل مطلب، البته اگر فرصت بود به اصل مطلب هم میپردازم.
ایشان در ماه مبارک رمضان [سال 1380] در سخنرانی در کنار مرقد حضرت امام خمینی قدسسره اشاره فرمودند که تا کسی دست به شمشیر نمیبُرد، حضرت علی علیهالسلام او را از مخالفان به حساب نمیآورد و در توضیح این مطلب، ایشان و سایر افراد فاضل اشاره کردند که حضرت علی علیهالسلام دهان مخالف را نمیبست و حتی بعضی گفتهاند حضرت علی علیهالسلام زندان نداشت و این را به عنوان روشی از سیره حکومتی حضرت استنباط کردهاند و عمدتا از رفتار ایشان با خوارج برداشت نمودهاند.
نکته دومی که آقای خاتمی اخیرا در دانشگاه اشاره کردند این است که: یک سنت محتوم تاریخی وجود دارد و آن این است که اگر دهان مخالفین بسته بشود یا صدای مخالفین خفه بشود، آنها دست به اسلحه میبرند. من در اینجا دو نکته را مطرح میکنم. چون قطع نظر از محتوا، میخواهیم ببینیم اگر بخواهیم از روش حضرت علی علیهالسلام استفاده کنیم، چگونه باید استفاده کنیم؟
ادعای اول ایشان مربوط است به کاربرد روشی که من اسمش را «نسخه برداری تاریخی» میگذارم. یعنی اگر ما امروز یک مشکلی داریم، تاریخ را ورق میزنیم تا ببینیم با کدام وضعیت تشابه دارد و عین همان رفتار را برای زمان حال کپی میکنیم. مثلاً اگر میخواهیم ببینیم چه کسی «برانداز» است، تاریخ را ورق میزنیم میبینیم حضرت با خوارج تا وقتی که دست به شمیشر نبرده بودند، برخوردخصمانه نکرد و نتیجه میگیریم که هر کس که دست به شمشیر نبرد، بر انداز نیست و باید روش حضرت علی علیهالسلام را عینا درباره او اجرا کنیم.
این روش البته خیلی خطرناک است. به خاطر اینکه در حوادث تاریخی میتوانید نمونههای مختلف پیدا کنید. بعضی نمونهها هست که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کسی را که به خدا یا به قرآن اسائه ادبی کرده است به شدت تنبیه کردهاند و اسناد تاریخی این نوع نمونهها هم ضعیفتر از نهجالبلاغه نیست. پس این روش، خطری دارد که هر کس به مذاق حال خودش آن نمونه را پیدا میکند. در این صورت با الگوهای بسیار متناقض روبرو خواهیم شد. از این گذشته، روش نسخه برداری تاریخی یک نوع قشریگری و قشری بودن را هم دامن میزند. ببینید، طالبان خیلی نقاط ضعف داشتند، اما اسلام طالبان چرا این قدر بد از آب درآمد؟ آنها هم میخواستند مسلمان باشند، کجای کارشان اشکال داشت؟ به نظرم یک دلیل عمدهاش همین روش نسخه برداری تاریخی بود. مثلاً راجع به ریش، میخواستند ببینند ریش چگونه باشد، تاریخ را ورق میزدند با نمونهای بر خورد کردند که میگفت: «حلق اللحیة کالمثله» و بنابراین میگفتند نباید ریش را تراشید. باز برای حد ریش نمونهای دیگر. یا برای موسیقی تاریخ را ورق میزدند، یک جایی پیدا میشد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله یا صحابه ایشان از جایی رد میشدند که عدهای مشغول نوازندگی بودند، پیامبر یا صحابه آنها را سرزنش کردند، لذا نتیجه میگرفتند که حکم موسیقی چنین وچنان است. و نیز راجع به تصویر و مجسمه.
اگر این روش نسخه برداری درست باشد، این اسلام مشکل «متدولوژیک» ندارد.
اصلاً دلیل اینکه فقه ما ممتاز است این است که ما نسخه برداری تاریخی نداریم. لذا اگر ببینیم که مولا علیهالسلام در یک امری این کار را کردهاند، نمیتوانیم نتیجه بگیریم که در هر حالتی چنین باید کرد. باید برهان بیاوریم و بگوئیم حکم شارع این بوده، رفتار مولاهم یکی از موارد ممکن است. بیش از این نتیجه نمیدهد.
در واقع میخواهم بگویم استنباط اوامر و نواهی، حتی از جاهایی که «اِفْعَلْ و لاتَفْعل» هست به این سادگی نیست، تا چه رسد به جایی که یک صحنه تاریخی است و ما میخواهیم از کل صحنه نسخه برداری کنیم. آنجایی که خداوند در قرآن مرهم میکند، اثبات اینکه این امر حقیقتا مفید تکلیف است، خیلی بحث دارد، تا چه رسد به اینکه از تاریخ نسخه برداری کنیم. یعنی زحمت علمای شیعه در مبانی استنباط زحمت بیجایی نیست. آن سدّی که اسلام علی علیهالسلام را اسلام طالبانی نمیکند، یکی از مواردش همین مسئله متدولوژیک است، که حتما باید به آن توجه کنیم.
حالا اگر ما بخواهیم شیوه برخورد ایشان با مخالفان را به شیوه معقول تحلیل کنیم، باید اول سؤال کنیم که مخالفان چه میخواهند؟ گاهی مخالف میگوید اصلاً اسلام بد است و گاهی میگوید اسلام خوب است، اینجا بد است، و گاهی مخالف میگوید اسلام خوب است، شما حاکمان بد هستید. اگر کسی معتقد باشد که اسلام دین مندرسی است و نمیتواند پایه زندگی جمعی باشد، یا اصلاً اسلام دین خصوصی است و با انسان به گونه فردی سر کار دارد و جامعه باید سکولار باشد، این یک گونه مخالفت است. بعد میپرسیم مخالف چه کار میکند؟ آن اولی قول و عقیده مخالف بود اینجا پرسش از مرحله عمل است. گاهی مخالف همین عقیده را دارد ولی در داخل خانهاش است و به قوانین جامعه احترام میگذارد و خودش نماز هم میخواند. ما که تفتیش عقاید نمیکنیم.
گاهی معتقد است که رسالت انسانی دارد و باید مردم را هم آگاه کند که نظام اسلامی بی خود است و باید با روشهای عمدتا مسالمتآمیز، مقاومتهای مدنی و استفاده از خلل و فرج قوانین، نهایتا این نظام را عوض کرد.
بعد سؤال میکنیم آیا این مسأله به نفع ملت هست یا خیر؟ برای علی علیهالسلام اجرای احکام الهی و حکومت اسلامی بزرگترین نفع است. بنابراین حضرت علی علیهالسلام تردید نمیکرد که حکومتی که باید در ان تفکر اسلامی پیاده شود، بهترین نفع است. اگر نه دلیلی نداشت با خیلی از افراد زمان خودش مخالفت کند. معلوم میشود به نظر حضرت خسران عظیمی است که اسلام اجرا نشود.
در مرحله بعد میپرسیم آیا حاکم در برابر این انحراف وظیفهای دارد یا نه؟ ما به قانون اساسی خودمان هم که مراجعه میکنیم میبینیم برای حاکم در برابر این انحراف وظایف زیادی گذاشته است. در دید علی علیهالسلام هم حاکم در برابر خلاف شرع تکالیف دارد. ایشان اصلاً خلاف شرع را تحمل نمیکند. آنگاه میپرسیم آیا در برابر این وظیفهای که به عهده حاکم گذاشته شده، آیا حاکم اختیارات هم دارد یا خیر؟ هم عقلاً و هم براساس استنباطاتی که از سنت پیامبر گرامی اسلام داریم، امکان ندارد از کسی مسؤولیت بخواهیم و به او اختیارات ندهیم. علی الاصول، دولت و حاکم در چارچوب احکام شرع دستش باز است که جلوی خلاف شرع را بگیرد. حالا ما قانون اساسی داریم میگوئیم در چارچوب قانون، وگر نه در نهایت در چارچوب احکام شرع.
سؤال آخر این خواهد بود که گیرم دولت اختیار دارد از سخن مسالمتآمیز گرفته تا زور در جای مناسب خوداستفاده کند، اما کدام یک از اینها به مصلحت نزدیکتراست؟ طبیعی است که در مورد هر گروهی به تبع آن فرق میکند. گروهی که در جامعه اسلامی، هنگامی که مسلمانان با جنگ و تهدیدات عظیم مواجهاند، نفاق و تردید پخش میکنند، پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله اصلاً اینها را مجال نمیداد. گاهی میدانید این فرد برانداز است و حق دارید جلویش را بگیرید، اما مصلحت این است که بگذارید بیاید رو و روشن بشود. پس اینکه حضرت علی علیهالسلام چه گزینهای را در برخورد با شرایط انتخاب کرده است این تابع مصلحت اندیشی است. اما اینکه دولت چه حقوقی دارد، باید براساس مبانی دیگر فقهی استنباط بشود.
چون میخواهیم بحث تطبیقی کرده باشیم و زمان حال را در نظر بگیریم، یک مورد دیگر را نقد میکنم. جناب آقای خاتمی اشاره فرمودند که یک سنت محتوم تاریخی وجود داردکه اگر دهان مخالف را ببندید اسلحه به دست میگیرد. البته منظور از سنت محتوم این است که ما وقتی سرگذشت تاریخی را نگاه میکنیم، میبینیم که بستن دهان مخالفین پس از مدتی نهایتا بعضی جوانههای قیام مسلحانه را در پی دارد. اولاً آیا مخاطب این سخن دیکتارتورها هستند؟ دیکتاتورها میگویند مهم اینست که عمر حکومتمان بالابرود، ولو اینکه بعدا عدهای دست به شمشیر ببرند، مانعی ندارد. اتفاقا مطالعه تاریخی نشان میدهد که عمر دولت دیکتاتورها طولانی است.
بنابراین شما هیچ دیکتاتوری را نمیتوانید قانع کنید که اگر جلوی دهان مخالف را ببندی او قیام خواهد کرد. چون میگوید باشد، ولی تا مدت زیادی که حکومت خواهم کرد. پسر رضا شاه اصلاً کسی نبود که بتواند پنج روز رئیس باشد، اما سی سال حکومت کرد. پینوشه و دیگر دیکتاتورها نیز همین طور. یک ملاحظه تارخی دیگر نیز هست که زور میتواند 20 تا سی سال حکومت را نگه بدارد. برای دیکتاتور بیست سال هم مدت زیادی است. اما اگر مخاطب مردم باشند، مردم که هیچ وقت نمیخواهند دهانشان بسته باشد. پس ما باید دنبال مبنای محکمتری بگردیم. آن مبنا باید این باشد که: اصلاً بستن دهان مردم، آنجایی که خلاف قانون است که خود قانون گفته، اما آنجا که حق مردم است که حرف بزنند، مثل انتقاد از حاکمان، امر به معروف و نهی از منکر، در این شرایط بستن دهان مردم کار زشتی است، حتی اگر دست به شمشیر نبرند. چون باعث عقب افتادگی میشود و رشد آنها را پایین میآورد.
من روی این نکته خیلی حساس هستم چون ممکن است بعضی از افراد که امروز دلشان میخواهد علیه نظام اسلامی حرف بزنند و جلویشان گرفته بشود، میگویند: پس ما حق داریم که دست به شمشیر ببریم. این حرف خیلی باطل است.
سؤال این است که آیا در نظام اسلامی هر کسی هر حرفی را میتواند بزند؟ طبیعی است که نه، طبق صریح قانون اساسی کسی نمیتواند به اسلام، مقدسات اسلامی، علما و مراجع تقلید توهین کند.
آیا در نظام اسلامی مصالح مهمی هست که مردم نتوانند حرف بزنند؟ خیر. در نظام اسلامی مردم راجع به مهمترین مسئله که لیاقت و نحوه عمل حاکمان است میتوانند حرف بزنند. امر به معروف و نهی از منکر آن گونه که بعضی از فضلا گفتهاند فقط محدود است به امر به معروف و نهی از منکر حاکمان جور، اشتباه بزرگی است. امر به معروف ونهی از منکر از اصولی عام است و بخشی از آن مربوط به حاکمان جور است. چون مردم با مسائلی که روبرو میشوند از خانواده، همسایه، فامیل، کوچه و خیابان، تعداد این مسایل خیلی بیشتر از مواردی است که فردی میخواهد عمل رهبر یا رئیس جمهور را مورد بررسی قرار دهد. در مورد امر به معروف و نهی از منکر در مدیریت سیاسی علوی، علی علیهالسلام در خطبه هشتاد و یک فریاد میزند و میگوید چطور شما ادعای علم میکنید، در حالی که مبانی را رها کردهاید و به چیزهایی که گمراهیهای جهّال است اکتفا نمودهاید و امر به معروف و نهی از منکر را کوچک شمردهاید. اصلهشتم قانون اساسی خیلی صریح میگوید: «دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای است همگانی و متقابل، بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت.» این روش علی علیهالسلام است.
پس میخواهم بگویم اینکه گفته شده بستن دهان مردم منجر به برداشتن شمشیر میشود، اولاً این حرف دیکتارتور را راضی نمیکند، ثانیا موارد دیگری هم هست که منجر به قیام و برداشتن سلاح میشود، و گاهی علیرغم آن، دست به شمشیر بردهاند. به زندگی حضرت علی علیهالسلام نگاه کنید: دو گروه علیه او شمشیر کشیدند: یکی خوارج و دیگری اصحاب معاویه، علی علیهالسلام ، مطابق حرف این آقایان، دهان آن دو گروه را که نسبته بود. ولی در عین حال دست به شمشیر بردند. پس اگر قیام مسلحانه علیه نظام امر بدی است فقط دهان مخالف را بستن سبب آن نیست. گاهی باز گذاشتن هم سبب آن میشود.
این بحث من بحث متدولوژیک بود. یعنی میخواهم بگویم بیائید یک مبنای قوی و اصیل درست کنیم تا از علی علیهالسلام بیاموزیم. نسخه بردرای تاریخی ما را سطحی میکند.
البته من قویا معتقدم که آزادیهای مشروع ملت در زندگی مدنی، در رشد فکری، اصلاح امور و اصلاح کار حکام و جلوگیری از خودکامگی ملی نقش بسیار مؤثری دارد.
من همه اینها را براساس امر به معروف و نهی از منکر استوار میکنم. یعنی اگر بپرسند آزادی بیان در اسلام چیست؟ما آن را در جایی که مهم است باید از اصل امر به معروف و نهی از منکر استنباط کنیم.
این نقد برخی از بدفهمیهای موجود از سیره سیاسی علی علیهالسلام بود. باید بیشتر از این در زندگی آن حضرت دقت کنیم.
: مبنا و اصل اساسی مدیریت سیاسی امام علی علیهالسلام چیست؟
لاریجانی: اساسا اگر بخواهم علی علیهالسلام را در یک عبارت کوتاه معرفی کنم، آن عبارت کوتاه «حق مداری» است. علی علیهالسلام حق مدار است. چون «حق» کلمه پر ظرفیتی است و علیرغم اینکه در سیصد سال گذشته لیبرالیسم عملاً کلمه حق را کنار زده و به جای آن کلمه «نفع» گذاشته است. ریچاردرُرتی، از فلاسفه پست مدرن میگوید: تا وقتی که حق وباطل داریم گرفتار بنیاد گراها هستیم، ولی وقتی که نفع و ضرر را به جای حق و باطل بگذاریم، آدمهای معقولی میشویم.
البته من معتقدم که حق و باطل خودش معیار نفع و ضرر است. اما مقصود آنها نفع و ضرر این جهانی است. به هر حال، علی علیهالسلام حق مدار است و این به اندازه کافی علی علیهالسلام را از دیگران متمایز میکند. و هر چه بخواهیم در مورد علی علیهالسلام استنباط کنم، از این اصل بدست میآوریم، حتی سیره و مدیریت سیاسی ایشان. اولاً حق مداری، یعنی اینکه وقتی مطلبی را ادعا میکنیم باید درست باشد. پس حق مداری در امر فهم، یعنی درست مداری. یعنی شما دنبال این هستید که حق را کشف کنید. علی علیهالسلام اگر دنبال خدا هست چون از کاوش حقیقی به خدا رسیده است و لذا میفرماید اگر حجابها بیفتد یقیین من اضافهتر نمیشود. این معنایش این است که برای اینکه به حق برسم تلاش کردهام، و چنین نبوده که مصلحتی و یا از طریق خانواده باشد، خیر برایش مایه گذاشتهام.
کلمات علی علیهالسلام حاکی از این تشنگی برای فهم حق دارد. ابن ابی الحدید میگوید ما ادبیات زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام را در دنیای مکه آن روز میشناسیم، سطح فکر همه آنها را میدانیم، آنها نه با فلسفه یونان آشنایی داشتند و نه با افکار افلاطون و ارسطو، اگر چه در افکار آنها نکات بدیعی بود ولی مردم مکه از آن خبر نداشتند. او میگوید معجزه این است که علی علیهالسلام جوری صحبت میکند که این صحبت از آنِ حکماء است و متفکرین عرب آن زمان اگر تلاش هم میکردند سخن او را نمیفهمیدند. چرا علی علیهالسلام به این فهم رسیده بود؟ به خاطر تشنگی در رسیدن به فهم حق و درست. وقتی یک حکم اسلامی صادر میشد ممکن بود یک صحابه متعصب همین حکم را گرفته و به دنبال اجرای آن میرفت اما علی علیهالسلام هم آن حکم را میگرفت و هم در پی این بود که حقیقت آن چیست؟ لذا این همه مطالب که از ایشان باقی مانده، چه در نهجالبلاغه و چه در غیر آن، (مجموعه احادیثی که از ایشان مانده در یکجا گرد آوردهاند و حجم بالایی است) و نیز ادعیه ایشان در سطح خاصی است. اینها همه حکایت از این دارد که علی علیهالسلام در فهم واقع متوقف نبود. پس حق مداری در فهم، یعنی اگر میخواهیم چیزی را بفهمیم مصلحت اندیشی و تنبلی نکینم.
ثانیا حق مداری در عمل. یعنی افعال ما مثل افکار ما درست و غلط دارد. علی علیهالسلام حاضر نیست قدم غلط بردارد حتی اگر در فاصلهای نتیجه درست بدهد. و این مسأله سرتاسر رفتار علی علیهالسلام را متمایز میکند.
ممکن است گفته شود در مملکت داری بعضی مواقع تسامح کنیم و گاهی خیر. من فکر میکنم اینها هیچ اشکالی ندارد. و علی علیهالسلام گاهی تسامح میکرد. چه بسا افرادی را میشناخت، ولی در زمان اول با آنها برخورد نمیکرد. میگذاشت که این دمل خوب برسد. اما در هر حال کارهایشان براساس حق بود. در اینجا، شارع یک پایه اساسی حق است. کار حاکم را این میدید که تلاش کند احکام اسلامی را در جامعه پیاده کند. و احکام اسلامیهم، که اخیرا بعضی چنین تعبیر کردهاند که میخواهیم مردم را به زور به بهشت بکوچانیم، یا اینکه مردم انقلاب کردهاند که آزاد باشند و ما به زور میخواهیم آنها را به بهشت بفرستیم. اصلاً مسأله فرستادن مردم به بهشت و جهنم مربوط به حاکم نیست. حاکم میخواهد کمک کند که این دنیا مزرعه آخرت باشد. احکام اسلامی هم برای عمارت این دنیا است وهم برای عمارت آن جهان. البته حاکم دوست دارد همه مردم بهشتی شوند. ولی بهشتی و جهنمی شدن نودونه درصدش مربوط به خود آدم است. حاکم فقط میخواهد مقدمات را آماده کند. لذا وقتی صحبت از اجرای احکام میکنیم بحث این نیست که افراد را میخواهیم به بهشت کوچ بدهیم. این اصطلاح غلطی است که از ژان ژاک روسو رایج شده و تکرار میشود. و نیز ظلمی است به سیره علی علیهالسلام چون علی علیهالسلام دنبال اجرای احکام بود ولی اجرای احکام به معنای کوچاندن افراد به بهشت نیست.
ثالثا علی علیهالسلام در سخن خود اشاره میکنند به حق ولایت. یعنی قائل است که هر کسی ولی باشد یک شرایطی دارد و ایجاد حق میکند. این خیلی معنادار است. علی علیهالسلام گاهی از مردم زمان خودش شکایت میکند که شما در حالی که میدانستید چه کسی برای خلافت پیامبر اولی است، دیگران را ترجیح دادید. چرا علی علیهالسلام شکایت میکند؟ چون اگر بنا است که صرف انتخاب مردم باشد، علی علیهالسلام چه حقی دارد شکایت کند؟ ضمنا این هم استنباط بدی است که میکنند و میگویند علی علیهالسلام تا آخر خلافت را نمیخواست، مردم به زور به گردنش گذاشتند، این اشتباه است. علی علیهالسلام نه تنها خلافت را میخواست بلکه آن را حق خودش میدانست و معتقد بود حقش غصب شده. سخن حضرت فاطمه(س) در دفاع از شوهرش همین است، در خطبه ایشان و نیز به هنگامی که عدهای از اصحاب به عیادتشان رفتند فرمودند چرا حق علی علیهالسلام را غصب کردید؟ خوب این حق، تفکر ما را نسبت به حکومت و مشروعیتش عوض میکند.
نه اینکه بخواهیم مردم را کم ارج کنیم. خود ما هم از آحاد مردم هستیم. ما همه میخواهیم بکوشیم ببییم آن چیزی که خدای سبحان برای تفکرمان رهنمود فرستاده، آن را پایه قرار دهیم و خودمان تلاش کنیم یک بنایی را بسازیم.علی علیهالسلام در امر ولایت مدعی حق است. و این مبنای دموکراسی اسلامی است. در دموکراسی لیبرال برای حاکم هیچ حقی وجود ندارد. یعنی در دموکراسی لیبرال هیچ آدمی نمیتواند به مردم بگوید من شایسته را رها کردید و دنبال دیگری رفتید؟
اصلاً حقی وجود نداشته است. اما علی علیهالسلام این را از مردم میخواهد. و مردم را سرزنش میکند. این تفاوت بین دموکراسی اسلامی و دموکراسی لیبرال است. یعنی در تلقی از امر حاکمیت و ولایت رأی مردم جای خودش را دارد اما جایگزین مشروعیت نیست.
بنابراین در یک جمله میتوان گفت علی علیهالسلام حق مدار است و ما وقتی ابعاد این حق مداری را در سه زمینه فهم، عمل و ولایت نگاه میکنیم میبینیم حق مداری خیلی مسأله مهمی است.
در اینجا اشاره کوتاهی به این مسأله میکنم که جنگ با حق در قرن 21 ظاهرا جنگ بسیار جدی است. نمونهای را برایتان میگویم که جالب است؛ یکی از فلاسفه پست مدرن به نام بدریال، کتابی دارد بنام «شفافیت شرق»، در این کتاب مینویسد از ویژگیهایگذار از مدرنیته این است که خیلی از مسائل را شفاف میبینیم، قبلاً پردههایی بر روی آن افکنده بود. به نظر من این سخن بسیار زیبایی است و امروز چهره لیبرالیزم غرب را شفاف میبینیم. بعد از این انفجاراتی که در آمریکا اتفاق افتاد (من این را یک فتنه بزرگ آمریکایی صهیونیستی میدانم)، آمریکائیها به خودشان اجازه دادند که به هر جا حمله کنند و اسرائیل بیشترین ظلم را در حق مردم فلسطین در همین اثنا کرد. مهم این است که سیاستمداران آمریکایی میگویند ما باید به پیشگیری بپردازیم. گفتهاند پیشگیری یعنی اینکه کافی نیست یک کشوری را متهم کنیم که تو به تروریستها کمک کردهای و او را مورد حمله قرار دهیم. بلکه کشورهایی که افکاری را گسترش میدهند که آن افکار میتواند تروریست تربیت کند، آنها هم به همان اندازه مسؤولند. حالا لیست این افکار کدام است؟ 1ـ شهادت 2ـ جهاد و حق مداری 3ـ امر به معروف و نهی از منکر. کلمه جهاد و شهادت و نیز امر به معروف و نهی از منکر، سه مطلبی است که پس از سپتامبر سال جاری تا کنون محور برنامههای خیلی مفصل تلویزیونی قرار گرفته و خواستهاند ریشهیابی کنند اینانفجارات را. چون مدعی هستند این کار توسط مسلمانها صورت گرفته، که بنده اصلاً معتقد نیستم.
ولی این حرفشان درست است که آن چیزی که در مقابل جهانگشایی و خودکامگی غرب ایستادگی میکند اسلامی است که بر دوش جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر است. لذا به جنگ با این سه پرداختهاند. بوش در آمریکا و آقای بلر در انگستان میگویند ما با مسلمانها کارنداریم، اما اسلامی که شخصی و خصوصی است. چنانکه معاویه و یزید نیز با کسانی که اسلام خصوصی داشتند کاری نداشتند و خیلی هم مورد احترام بودند. لازم هم نبود که حتما از معاویه تجلیل کنند. همینقدر که ساکت مینشستند و به حق و باطل کاری نداشتند کافی بود. اما اسلامی که حق و باطل و امر به معروف و نهی از منکر داشت گردنش را میزدند. میخواهم بگویم اسلام علی علیهالسلام امروز در نوک پیکان حمله است. علی علیهالسلام برای جهان اسلام و کل دنیا چراغ راهنمای بزرگی است. این فتنه آمریکایی صهیونیستی، همه دنیا را به کام خودش خواهد گرفت. البته غربیها خوشحالند که مثل جنگ دوم جهانی این فتنه از اروپا نمیگذرد، اما اشتباه میکنند. هیتلر هم همین گونه زیادهطلبیها را داشت، در اروپا بود و شصت میلیون نفوس اروپایی هزینه شد. حالا اروپائیها خوشحالند که این فتنه در خاور میانه است و آسیا و به هر حال دور از مرزهای اروپا ولی برای بشریت بسیار گران تمام خواهد شد.
: با توجه به مدلهای سیاسی که امروز رایج است، مدیریت سیاسی علی علیهالسلام چه امتیازاتی دارد و در عصر حاضر چگونه میتوانیم از سیره سیاسی حضرت در امر حکومت و نظام بهره ببریم؟
لاریجانی: ما ابتدا از حکومت شروع میکنیم تا ببنیم چه اقتضائات عقلایی و چه نیازهایی دارد، آنگاه موارد را بر رفتار حضرت عرضه میکنیم.
ماهیت حکومت «تجمعّ عامل است.» همان طور که انسان صاحب اختیار است و عمل میکند حکومت هم درست مانند یک انسان صاحب اختیار و دارای قدرت عمل و اقدام است.
حکومت اقتضائات و نیازهایی دارد که به آن اشاره میکنم.
1ـ اولین نیاز حکومت این است که امکانات و شرایط خودش را به اندازه بداند.
یعنی اگر حکومتی بخواهد به جنگ برودولی از نیروی خودش تصور درستی نداشته باشد یا میخواهد صلح کند، باز از نیروی خودش تصور درستی نداشته باشد، کار غلطی است. حاکم باید بداند. پس باید در فهم شرایط خودش دقیق باشد، که به آن میگوئیم تصویر واقعی داشتن از وضعیت. علی علیهالسلام همه اقداماتش با تصویر واقع بینانه بود. یعنی اگر با معاویه مخالفت میکرد چون تصویر دقیقی داشت که معاویه چه میکند. این ممکن نبود مگر اینکه در دستگاه معاویه افرادی بودند که به حضرت گزارش میدادند و لذا میبینیم معاویه خیلی حساس بود که از کوفه چه کسی میآید. علی علیهالسلام دقیقا میدانستند که معاویه بساط سلطنتی جاهلی را برپا میکند. این گونه نبود که کینههای بدریه و احدّیه باشد. علی علیهالسلام با آنها کینه بدریه و احدّیه نداشت. برعکس آنها آن کینهها را داشتند. حضرت دقیقا اطلاع داشت آنها چه میکنند و این اطلاع از واقعیت خیلی مهم است و امروز هم ما باید بدانیم که دشمنان نظام و مملکت ما دارند چه میکنند. نه اینکه سرمان را زیر برف کنیم و بگوئیم تئوری توطئه غلط است. فهم واقعیت اگر توطئه است باید آن را قبول کنیم. البته توطئههای بیخود هم نباید درست کنیم. بنابراین ما در اینکه بدانیم اطرافمان چه میگذرد و در داخل چه میگذرد و چه کسی چه حرفی میزند، خیلی باید سریع باشیم.
علی علیهالسلام خوارج را خوب شناخت ولی گذاشت چهره آنها بر همه مردم آشکار شود. آن حضرت ریشه خوارج را زد و چیزی از آنها نماند، بعد از نهروان گروهی فرار کردند و رفتند به گوشه و کنار جهان اسلام و دیگر هیچگاه رو نیامدند و مطرود همه فرق شدند. اگر چنین نبود اسلام مهجور و اسیر میشد در دست کسانی که مردم را گول میزدند و خود نیز جاهل و فریب خورده بودند.
2ـ اقتضاء دوّم حکومت این است که متوجه اهداف کلان باشد. یعنی اهداف مشخص داشتن، صرف اینکه در حاکمیت بماند یا حکومت بقاء داشته باشد هدف نیست. دقیقا این مسأله را در زندگی علی علیهالسلام میبینید. اگر علی علیهالسلام میخواست صرفا در حکومت باقی باشد، چنانکه خود فرمود در مکر و حیله اصلاً رودست نداشت. اما آن حضرت میفرماید در حکومت بقاء مهم نیست شما باید هدف داشته باشید و برای رسیدن به آن هدف کار کنید. علاوه بر هدف داشتن باید اهداف درست هم باشد نه هر هدفی. امروزه اگر بخواهیم به روش علی علیهالسلام راه برویم نمیتوانیم بگوئیم حالاببینم مهمترین هدفی که پیش میآید چیست.
جمهوری اسلامی، جمهوری هدفی است. چنانکه در مقدمه قانون اساسی آمده است که ما ملت مسلمان ایران دور هم جمع شدیم تا با اجرای احکام شرع به هدفی که سعادت همه ما است و خدا تعیین کرده یعنی نیل به لقاء اللّه و حرکت به سوی اللّه برسیم.
این یعنی مسیر هدفدار. جمهوری اسلامی، جمهوری داروینی نیست که بگوئیم در یک تنازع بقایی بهترین هدف باقی بماند. حکومت اسلامی، حکومت حداقلی نیست. چون حکومت حداقلی نمیتواند هدفی باشد. حکومت حداقلی میگوید من فقط اینجا ژاندارم هستم که کسی پا توی کفش دیگری نکند، و اهداف هم هر چه پیش آمد. این ادامه توسعه تفکر داروینی در شکلگیری بدن انسان، راجع به فکر انسان است.یعنی معنویات هم به شکل داروینی تکامل پیدا کرده است. اسلام علی علیهالسلام داروینی نیست لذا حکومت علی علیهالسلام نمیتواند حداقلی باشد.
اینکه بعضی میگویند ما طرفدار حکومت حداقلی هستیم یا معنای این سخن را نمیفهمند، و اگر میفهمند، پس مبنای علی علیهالسلام را قبول ندارند. چون حکومت هدفی حداقلی نیست. این نکته مهمی است.
3ـ با برنامه عملی کردن. یعنی امورات باید منظم باشد. یک کشور بدون برنامه امکان ندارد. نظم و برنامه در حکومت ومدیریت علی علیهالسلام را در نحوه تنظیم بیتالمال و بودجه میبینیم. علامت نظم مملکت، بودجه مملکت است.
کم و زیاد بودن بودجه مهم نیست. اینکه بودجه چگونه تقسیم میشود، چگونه هزینه میشود و چگونه حسابرسی میشود. این سه علامت نظم مملکت است. اگر میخواهید بدانید مملکتی نظم دارد ببینید بودجهاش چگونه تقسیم میشود. آیا مثل گوشت قربانی است که هر کسی سهمی و بخشی را میبرد یا نه حساب و کتاب دارد. در مرحله بعد چگونه هزینه میشود؟ یعنی هرچه تصویب کنیم، هر مدیری هر چه دلش خواست هزینه میکند یا قوانین و مقررات را رعایت میکند؟ و در نهایت چگونه حسابرسی میشود؟
اگر با همین سه محک به حکمرانیعلی علیهالسلام نگاه کنیم خیلی چیزها میآموزیم. ایشان برای یک ریال بودجه حساب باز میکند. مصارف بودجه هم خیلی برایشان حساس ومهم است. وضمنا حسابرسی دقیقی هم دارد. نه اینکه بودجه را مصرف نکند. پس آن همه بیت المال را چه میکرد؟ همه را مصرف میکرد ولی با حساب و نظم. پس اگر بخواهیم امروز خودمان را در روش علی پیش ببریم سه محک داریم؛ بودجه را چگونه تقسیم میکنیم، بودجه را چگونه هزینه و پیاده میکنیم و بالاخره چگونه حسابرسی میکنیم.
البته ما نباید درگیر شباهتهای سادهلوحانه باشیم. ممکن است خود علی علیهالسلام ساعتها بودجه را حسابرسی میکرد یا بیت المال را جاروب میزد، این تقلید درست نیست. امروز باید سازمان برنامه و بودجه و دیوان محاسبات نحوه هزینه بودجه را دقیق دنبال کرده و حسابرسی دقیق بکند. پس نظم هزینه و حسابرسی در هر زمانی مطابق خودش انجام میگیرد. ما باید اصل را در بیاوریم. حسابرسی یک اصل بسیار مهم است. اما حسابرسی مدرن این نیست که خود ولی فقیه یا رئیس جمهوری چرتکه دست بگیرد و بررسی کند. اصل حسابرسی باید انجام شود اما شکل انجام آن میتواند توسط یک سیستم صورت بگیرد.
4ـ به کارگیری نیروها. حکومت یک فرد نیست حاکم با کمک بازوانی باید اهداف را جلو ببرد. پس باید نیروهایی را به کار بگیرد. خوب این نیروها را بر چه اساسی به کار بگیرد؟ باید لیاقت داشته باشند. در سیره و مدیریت حکومتی علی علیهالسلام میبینید افرادی که انتخاب میکند جزو اشراف نیستند ولی لایقاند. لذا مورد اعتراض معنونین قرار میگرفت که شما چرا این گیوهپاها را سرکار میگذارید، در حالی که اشراف و بزرگان هستند؟ پس روش حضرت این بود که افراد بالیاقت را به کار بگیرد. این نکته ظریفی را میفهماند و آن اینکه علی علیهالسلام دنبال کشف استعدادها هم هست، یعنی کسی که دنبال فرد لایقتر است حتما مرتبا اختبار و امتحان میکند. چون ممکن است نیرو خوب شروع به کار کند بعد خراب بشود. پس نیرو و نظارت بر کار نیرو خیلی مهم است. دوستان علی علیهالسلام غالبا افراد باعرضه بودند. اینکه دوستان ایشان با عرضهاند و پای کار ایستادهاند و ریشهدار هستند، رکن چهارم حکمرانی است.در فرمایشات آن حضرت هست که حکومت به چند جهت ساقط میشود: یکی «برتری دادن جُهّال است» یعنی علی علیهالسلام معتقد است که حاکم باید بر اساس معرفت و تقوا و قوت در اجرای احکام شرع کارگزاران را انتخاب کند. لشکرکارگزار را باید لشکر مهمی بدانیم. ما امروز کاری کردهایم که کارمندیِ دولت، کار بی آبرویی شده است. در حالی که مطابق حدیث معصوم علیهالسلام که مرحوم شیخ انصاری در اول مکاسب محرمه ذکر میکند معایش مردم چهار دسته است. اولین آن کارگزاری حکومت است و امام علیهالسلام آنجا میفرمایند اگر حاکم جائر باشد این کارگزاری حرام و اثم است واگر حاکم عادل و مشروع باشد این کارگزاری بالاترین خدمتها است. پس برای بالاترین خدمتها، لایقترین افراد را باید برگزید.
من میخواهم بگویم اگر به اقتضای حکومت نگاه کنیم این چهار اقتضا را دارد: اول ابتناء بر فهم وضعیت بر اساس اطلاعات درست، دوم یک حکومت هدفی نه حکومت حداقلی، سوم نظم در کارها و با برنامه بودن و چهارم به کارگیری نیرویهای لایق و چیزی که امروز به نام شایسه سالاری معروف است. حالا ممکن است شایسته سالاری لغت درستی نباشد اما در کل مقصود من این است که در نظام، حاکم باید دنبال نیروهای این چنینی باشد. ما سیره عملی و سیاسی حضرت را در این ارکان کاملاً میتوانیم ببینیم.
اینکه من از حکومت شروع میکنم نه از علی علیهالسلام برای این است که وقتی ببینیم چه میخواهیم، و به رفتار علی علیهالسلام نگاه کنیم میبینیم در آن هست. و به آن نسخه برداری هم مبتلا نمیشویم. اگر نسخه برداری را کنار بگذاریم هر موضوعی را بررسی میکنیم که اقتضاء عقلانیش چیست؟ سعی میکنیم با عقل عرفی خودمان کاوشی به شکل نظری انجام بدهیم، آنگاه نیازهای ما مشخص میشود. بعد عرضه که میکنیم میبینیم در کلام و رفتار پیامبر و علی علیهماالسلام و سایر ائمه علیهالسلام چه بسا هدایتهای فراوانی هست.
: با توجه به آنچه فرمودید، اصول موضوعه در مدیریت سیاسی علی علیهالسلام چیست؟
لاریجانی: در مدیریت و سیره آن حضرت یک اصل اساسی هست که همان حق مداری است که قبلاً توضیح دادم. از این اصل چهار فرع مهم نتیجه میگیریم: فهم وضعیت، داشتن اهداف کلان، برنامهو نظم و به کارگیری نیروهای شایسته. هر یک از این چهار موضوع به معنای ارکان فرعی در سیره سیاسی آن حضرت است.
: از شما متشکریم که ما را در انجام این گفتگو یاری کردید.
لاریجانی: من هم از شما تشکر میکنم. موفق باشید.