آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

ایمان به خدا
اسلام برخلاف سرمایه‏داری که به اضطرار تن به فقرزدایی می‏دهد و از آن به عنوان ابزاری برای ثبات نظام استفاده می‏کند، نه تنها با تمام وجود به این قضیه باور داشته و دارد، بلکه جامعه‏ای را که در آن نظام طبقاتی حاکم بوده، ارزشهای اجتماعی را معیارهای مادی تشکیل می‏دهد بشدت نفی می‏کند و ملاک ارزش را چیزی قرار می‏دهد که دست انسان طمعکار و خودخواه از آن کوتاه بوده، داشتن آن هیچ تضادی با منافع دیگران ایجاد نخواهد کرد؛ زیرا در بینش اسلامی انسانها از یک پدر و مادر خلق شده‏اند و هیچ کدام ارزش ذاتی بر دیگری ندارد؛ لذا ارزشها در میدان کسب و اکتساب به وجود می‏آید، آن هم به وسیله تقوا و حرمت نگهداری، که در این میدان به قدری قدرت مانور و مسابقه وسیع بلکه نامتناهی است که هرگز تصادم منافع مفهومی ندارد.
«یا ایها الناس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عنداللّه‏ اتقیکم انّ اللّه‏ علیم خبیر»
(حجرات/13)
ای مردم ما شما را از زن و مردی آفریدیم و شما را به صورت گروهها و قبیله‏ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامیترین شما نزد خدا باتقواترین شماست و خداوند دانا و آگاه است.
برخلاف اسلام، در بینش مادی به علت محدودیت دامنه آن دائما تصادم و اصطکاک وجود دارد، به گونه‏ای که انسان مادی‏گرا هر چه در مقابل خود می‏بیند محدودیت و مانع است. از این‏رو، در بعد عملی آن هم وقتی الگویی را برای رشد و توسعه طراحی می‏کند، منافع سرمایه‏داری کاملاً ملحوظ و محفوظ مانده، بردار توزیع در جهتی قرار می‏گیرد که به منافع سرمایه‏داری لطمه‏ای وارد نشود؛ زیرا «در این مدل، مسیر توزیع کاملاً با میزان رشد اقتصادی مشخص می‏شود و در نتیجه دستمزدبگیران از سرمایه‏داران شکست می‏خورند، هرگونه افزایش به هر دلیل که باشد، در میزان دستمزد واقعی نشاندهنده تضعیف انگیزه رشد است.»1
در این الگو آنچه رشد اقتصادی را تضمین می‏کند، تنها سود مادی است و انگیزه‏ای غیر از آن در این الگو جایگاهی ندارد.
لسترتورو در کتاب شاخ به شاخ با مقایسه‏ای که میان نظام سرمایه‏داری از نوع انگلوساکسون (نظام سرمایه‏داری غربی) که تنها سود مادی و در نتیجه افزایش مصرف و فراغت فردی انگیزه و محرک اصلی آن می‏باشد، با نظامی که علاوه بر سود مادی انگیزه‏ها و خواسته‏های دیگری نیز در آن دخالت داشته، جزء محرکهای اصلی قرار می‏گیرند، انجام داده، به این نتیجه می‏رسد که نظامهایی که تنها سود مادی محرک اصلی آنها نیست از کارآیی بیشتری در نظام اقتصادی برخوردارند. لذا به اعتقاد وی «راز موفقیت ژاپنیها را می‏توان در این حقیقت جست‏وجو کرد که آنان تمایلات ذاتی بشر به ساختن و تعلق به امپراتوری و فتح امپراتوریهای همسایه را در مؤسسه‏های خود به کار گرفته‏اند تا به قدرت اقتصادی جهان تبدیل شوند. آنها هدف حداکثر سهم بازار (پیروزی استراتژیک) و حداکثر ارزش افزوده (معیاری مشتمل بر سود و دستمزد) را دنبال می‏کنند و هدف حداکثر سودبتنهایی هدف غایی آنها نیست.»
وی سپس به تجزیه و تحلیل این مطلب می‏پردازد که «از دیدگاه سازندگان اجتماع، ممکن است افراد عقلایی تصمیم بگیرند در محیط خانه خود کالای مصرفی کمتری داشته باشند تا بتوانند در محیط کار خود کالای بیشتری تولید کنند. از نظر آنها مالکیت کالاهای سرمایه‏ای نیز می‏تواند به اندازه کالاهای مصرفی رضایت ایجاد کند.»2
تارو این واقعیت را بیان می‏کند که «سهامداران شرکتهای انگلوساکسون، که هدف حداکثر ثروت موسسه را دنبال می‏کنند، به طور ضمنی مشروعیت گروه را انکار می‏کنند و تنها روی سرمایه‏دار منفرد حساب می‏کنند. بقیه افراد انسانی در این نظام، همگی عوامل مزدور محسوب می‏شوند. مدیران عامل این شرکتها اعلام می‏دارند که کارکنان سازمان جزئی از تیم آنها نیستند و باید خود به دنبال ارضای علایق شخصی خویش باشند. این مدیران تنها وظیفه‏ای که برای خود احساس می‏کنند، مراقبت از منافع صاحبان سهام است. آیا می‏توان ژنرالی را مجسم کرد که قصد جنگیدن دارد و در آغاز جنگ به سربازان خود می‏گوید که هدف فقط حفظ منابع بالادستها را دنبال می‏کند؟ اگر چنین موضوعی به گوش سربازان و افسران برسد، همگی به این نتیجه می‏رسند که مزدوری بیش نیستند و هرگز خود را عضو گروه نمی‏شمارند... چنین ژنرالی هرگز برنده صحنه نبرد نیست... امّا چرا باید انگیزه‏های نبرد اقتصادی با انگیزه‏های نبرد نظامی تفاوت داشته باشد؟ مردم بدان سبب از فرامین اطاعت می‏کنند و از خودگذشتگی و ایثار نشان می‏دهند که می‏خواهند احساس نیاز پیوستگی به جمع خود را ارضا کنند. اگر پیوندی احساس نکنند دلیلی هم برای اطاعت احساس نمی‏کنند و چیزی که ارزش فداکاری و ایثار داشته باشد وجود نخواهد داشت.»3
نقش معاد در بالا بردن کارآیی اقتصادی
از آن جا که اسلام اعتقاد به قیامت و روز جزا را با زندگی دنیوی پیوند داده است، رفتارهای اقتصادی انسان مسلمان در فرهنگ اسلامی به گونه‏ای تنظیم می‏شود که وی انگیزه‏های خود را محصور به این دنیا ندانسته، زندگی پیش از مرگ و پس از مرگ را نیز با هم مرتبط ببیند، که «الدنیا مزرعة الآخرة». دنیا کشتگاه آخرت است، و بدون کشت در این مزرعه، چیزی درآخرت به دست نخواهد آمد.
بر این اساس دامنه تحرک و تلاش انسان مسلمان و نیز انگیزه جهاد و کوشش او به میزان افق دید او نسبت به باورهایش بی‏نهایت می‏گردد، و هر چه ایمان نسبت به باورهای دینی بخصوص ایمان به قیامت و جزای اعمال در انسان قویتر باشد، جهاد و مجاهدت او در راه عمران و آبادانی مادی و معنوی جهان و نیز بارور ساختن استعدادهای نهفته در خود و دیگران بمراتب افزونتر می‏گردد. بهترین گواه بر این مدعا سیره و روش عملی امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام است که با تلاش و کوشش در جهت عمران و آبادی زمینهای اطراف مدینه و ایجاد نخلستانهای گسترده، و حفر چشمه و چاههای فراوان زبانزد روزگار گردید و همه آنها را در راه خدا وقف نمود، و هیچ انگیزه و محرکی را برای انجام چنین خدماتی بالاتر از یاد روز جزا و ایمان به روز واپسین در وصیّتنامه آن حضرت نمی‏توان پیدا کرد، آن جا که می‏فرماید:
«هذا ما اوصی به وقضی به فی ماله عبداللّه‏ علیّ ابتغاء وجه اللّه‏ لیولجنی به الجنّة و یصرفنی به عن النار و یصرف النار عنّی یوم تبیضّ وجوه و تسودّ وجوه...»4
این وصیت بنده خدا علی در اموال خود می‏باشد، وصیتی که در آن خشنودی خدا سبب رسیدن به بهشت و دور ماندن از آتش می‏گردد، روزی که بعضی از چهره‏ها سفید و بعضی سیاه است.
البتّه چیزی غیر از این را هم نباید از پرورش‏یافتگان فرهنگ اقتصادی اسلام انتظار داشت؛ زیرا وقتی تنها اعتقاد به توسعه امپراتوری و علاقه داشتن به بارور ساختن استعدادهای درونی خود می‏تواند ملتی مانند ژاپنیها را این همه پرتلاش و سختکوش کند، به اندازه‏ای که در میدان نبرد اقتصادی قدرتی مانند آمریکا را به عجز و لابه وادار سازد، حال اگر چنین تلاش و کوششی علاوه بر انگیزه منافع جمعی و عزت دنیوی، انگیزه اخروی هم بر آن افزوده شود، از کارآیی بیشتر و بهتری برخوردار خواهد بود.
هنری لوکاس نویسنده تاریخ تمدن، با تصریح به این موضوع که آنچه در سده یازدهم میلادی سبب رونق تجارت و بازرگانی در اروپا گردید، بالا بودن ظرفیت کارآیی مسلمانان در کشورهای تحت فرمان خود و آبادسازی آنها بود، با بیان این پرسش که «چرا بازرگانی اروپایی درسده یازدهم میلادی احیا شد» می‏گوید:
«دنبال کردن علت جنبشهای اجتماعی و اقتصادی دشوار است و غالبا تاریخ‏دانان نمی‏توانند نخستین علتها را پیدا کنند. البتّه با نگاه به نقشه جهان اسلام در سده‏های نهم و دهم میلادی می‏توان ردّی را تشخیص‏داد. جهان‏اسلام سرزمینهای آسیا را تا دره رود سند، جز آسیای کوچک، از شمال تا جلگه‏های قرقیزستان و از باختر تا اقیانوس اطلس و رشته کوههای پیرنه در برمی‏گرفت. سرزمینهای آسیایی که مسلمین به تصرف خود درآوردند، پهناورتر از سرزمینهایی بود که پس از اسکندر بزرگ پادشاهی بر آن فرمان رانده بود. مسلمین با حداکثر کارآیی بر این سرزمینها فرمان می‏راندند. آبادانی بسیار شد. بازرگانی و صنعت پیشرفت کرد. بغداد، دمشق و قاهره به کانونهایی آبادان تبدیل گردید. بررسی نقشه امپراتوری بیزانس بر برتری بازرگانی جهان اسلام تأکید بیشتری خواهد نهاد.»5
کریمرز نیز در کتاب خود به نام میراث اسلام تصریح می‏کند: «منافع مادی و معنوی که اروپا از دنیای اسلام در عالم جغرافیا و بازرگانی اکتساب نمود، تنها ثمره یکی دو لحظه نبود، بلکه براساس روابط ممتدی قرار داشت که در ابتدای قرن یازدهم و مخصوصا در قرن سیزدهم در دوره مغولها بارور شد.» از این‏رو، به نظر وی «اروپا باید مسلمین را در علم جغرافیا، اکتشافات و بازرگانی، اجداد فرهنگی خود بشمارد.»6
اثر تقوا در کارآمدی و
افزایش بهره‏وری اقتصادی
قرآن کریم تقوا را وسیله آبادانی زمین و فراوانی نعمتهای الهی قرار داده، می‏فرماید:
«لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض ولکن کذّبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون»(اعراف/96)
اگر اهالی قریه‏ها ایمان آورده، تقوا پیشه می‏کردند، بی‏تردید درهای برکات آسمان و زمین را بر آنها می‏گشودیم، امّا آنها (به جای ایمان و پرهیزگاری) تکذیب پیامبران را پیش گرفتند، ما نیز آنها را به سزای اعمالشان گرفتار ساختیم.
این که تقوا چگونه سبب آبادانی جهان و فراوانی نعمتهای الهی شده، در نتیجه بیشترین و بهترین کارآیی را در فرهنگ اقتصادی اسلام به ارمغان خواهد آورد، از مطالبی که در بحث ایمان به روز جزا گفته شد، آشکار می‏گردد. هرگز چنین نیست که اگر انسانها ایمان بیاورند و پرهیزگار گردند، خداوند با معجزه و بدون خواست و اراده و تلاش آنها ایشان را در وفور نعمت و آسایش و راحتی قرار دهد؛ زیرا معنای تقوا حرکت براساس قانونمندی‏های قرار داده شده، چه در عالم تکوین و چه در عالم تشریع که همان سنتهای الهی است، می‏باشد؛ لذا امام صادق علیه‏السلام در تفسیر تقوا می‏فرماید:
«ان لایفقدک اللّه‏ حیث امرک و لایراک حیث نهاک.»7
براین اساس، تقوا یعنی ترک نکردن هیچ یک از اوامر الهی، و نزدیک نشدن به هیچ یک از منهیات. به تعبیر دیگر، حرکت نمودن در چارچوب قوانین و مقررات الهی. حال اگر جامعه‏ای تلاشها و کوششهای خود را در تمام مسائل اعم از اقتصادی، اجتماعی، و... براساس قانونمندیهای الهی قرار داد، یقینا مَثَل چنین جامعه‏ای مثل آن کلمه طیّبه‏ای است که مانند درختی تنومند، به علت وجود شرایط مساعد و نبود مانع، در همه فصول میوه و ثمر خواهد داد؛ در نتیجه جامعه را در تمام امور به یک ضریب اطمینان بالایی خواهد رساند. به عکس اگر جامعه‏ای دچار بی‏تقوایی شد و در آن منکرات جای معروفها را گرفت و به عنوان مثال در تجارت خارجی اش آب را به جای گلاب صادر کرد، یا بدون توجّه به حمایت از صنایع و تولیدات داخلی، بازار داخلی را از کالاهای مشابه خارجی اشباع ساخت، ثمره این بی‏تقوایی چیزی جز فلج نمودن اقتصاد کشور و بازداشتن فعالیتهای بنگاههای تولیدی و در نتیجه گسترش فقر و بیکاری نخواهد بود.
لستر تارو درباره منافع عظیم و تجارت پررونقی که رعایت معروفهای اقتصادی در قالب یک فرهنگ، نصیب ژاپنیها کرده است می‏گوید:
«تمایل ژاپن به وارد کردن محصولات تولیدی کشورهای توسعه یافته به اندازه یک چهارم ایالات متحده و یک دوازدهم آلمان است. بررسیهای انجام شده حکایت از آن دارد که واردات ژاپن به گونه‏ای تنظیم شده است که در شرایط رونق و موفقیت 25 تا 45 درصد از حد مورد انتظار کمتر باشد.
تفاوت قیمتی که نباید در بازارهای جهان وجود داشته باشد، در ژاپن وجود دارد. بهای محصولات قابل فروش در بازار ژاپن 86 درصد بیشتر از بهای همان محصولات در بازار ایالات متحده است. از دیدگاه تئوری باید در سوداگری خرید کالا از بازار آمریکا و فروش آن در بازار ژاپن سود کلانی نهفته باشد، امّا در ژاپن هیچ کس از این نوع فرصتهای خاص، که سود کلان دارد، استفاده نمی‏کند. خارجیهایی هم که قدم در این راه می‏گذارند، با شکست روبرو می‏شوند.»8
بی‏جهت نیست که «هیچ کشور صنعتی در دادوستد محصولات تولیدی خود با ژاپن مازاد تجاری ندارد. رقابت بزرگترین صادرکنندگان جهان (مانند آلمان) در بازار ژاپن با چندان موفقیتی همراه نیست.» به گفته تارو، «بهترین صادرکنندگان جهان وقتی به این بازار می‏رسند توان خویش را از دست می‏دهند.»9
قسط و عدل و جایگاه آن در
فرهنگ اقتصادی اسلام
قرآن کریم نزدیکترین راه رسیدن به تقوای الهی را که همان حرکت براساس قانونمندی‏های الهی در نظام تکوین و تشریع باشد، عدالت قرار داده است.
«اعدلوا هو اقرب للتقوی»(مائده/8)
لذا امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام می‏فرماید:
«ما عمرت البلاد بمثل العدل.»10
هیچ چیز مانند عدل کارآیی و توانایی آبادانی جهان را ندارد.
در ذیل آیه کریمه «اعلموا انّ اللّه‏ یحیی الارض بعد موتها»(حدید /17) در تفسیر برهان از امام کاظم علیه‏السلام چنین آمده است که «لیس یحییها بالقطر، و لکن یبعث اللّه‏ رجالاً فیحیون العدل فتحیی الارض لاحیاء العدل و لاقامة الحد فیه انفع فی الارض من القطر اربعین صباحا.»11
حضرت احیا و رونق و آبادانی زمین را بسته به قسط و عدل دانسته، نه صرفا بارش باران که مظهر فراوانی نعمت الهی می‏باشد؛ از این‏رو، حضرت می‏فرماید: خداوند مردانی برخواهد انگیخت که با ایجاد قسط و عدل و اجرای قوانین الهی رونق مادی و معنوی عالم را فراهم سازند. به نظر حضرت با این که باران مظهر لطف و عنایت و خیر و برکت برای بندگان می‏باشد، امّا در همان حال منافعی که از عدل و اجرای قوانین الهی نصیب مردمانمی‏شود بمراتب حتی از چهل شبانه روز بارش باران هم بیشتر و مفیدتر است، و به تعبیر علی علیه‏السلام به سبب عدل، برکات الهی افزوده و مضاعف می‏گردد.12
اصولاً آن جا که اموال و داراییها از مسیر قسط و عدل خارج باشد، دیگر نه تنها مایه خیر و برکت نبوده، به عنوان رحمت الهی به شمار نمی‏آید، بلکه باعث رنج و عذاب و بلایی بر دل و جان انسانها می‏گردد؛ از این‏رو، قرآن کریم با بیان این حقیقت به پیامبر اکرم می‏فرماید:
«ولاتعجبک اموالهم و لا اولادهم انّما یرید اللّه‏ ان یعذّبهم بها فی الدنیا و تزهق انفسهم و هم کافرون»(توبه /85)
به شگفتی واندارد تو را فراوانی دارایی و سرمایه‏های انسانی (منافقین)؛ زیرا خدا اراده نموده بدین وسیله عذاب دنیوی را نصیب آنها ساخته، جان آنها را در کفر بستاند.
متأسفانه از آن جا که اکثریّت انسانها در طول تاریخ همیشه کوشیده‏اند خصلتهای منفی خود را به منصه ظهور برسانند، در نتیجه از شأن والای انسانی خود عدول کرده، ظالمانه نسبت به شناخت خود به داوری نشستند. لذا موضع خود را با حیوان اشتباه گرفته، و خطاب «ذرهم یأکلوا و یتمتّعوا و یلههم الامل»(حجر /3) را نصیب خود ساختند؛ چنان که ابن خلدون می‏گوید:
«فی الواقع جریان تاریخ به مثابه انحراف بشریت از مسیر شریعت مقدس و حکیمانه الهی در نتیجه ارتکاب به معاصی و گناهانی چون کبر و غرور، تجمل‏پرستی، عیش و نوش و حرص و آز است. حتی در حیات اقتصادی نیز تنها با اجرا و تبعیت از احکام و فرامین شریعت است که رونق و پیشرفت حاصل می‏شود. از آن جا که بشر همواره به طور کامل از قوانین شریعت تبعیت نکرده و نخواهد کرد، لذا به دور پوچ و بی‏پایان ظهور و سقوط محکوم شده که عواقب سوء آثار شوم طبیعی و گریزناپذیر غلبه غرایز حیوانی وی را به دنبال دارد.»13
نظام امامت، راه رسیدن به عدل
کلینی در کتاب روضه کافی روایتی را از امام باقر علیه‏السلام نقل می‏کند که حضرت در آن با بیان جریان تاریخی بعد از رحلت رسول اکرم برای جابر می‏گوید، روزی علی علیه‏السلام در مدینه پس از رحلت پیامبر اسلام برای مردم سخنانی را بیان کردند، که از جملهآنها این است: «اما والذی فلق الحبّة و برأ النسمة...» آگاه باشید، سوگند به آن خدایی که دانه را شکافت و جانداران را بیافرید، اگر شما علم را از جایگاه خودش اخذ می‏کردید، و آب را خالص و پاک می‏نوشیدید، و خوبی را از جایگاهش ذخیره می‏گرفتید، و راه را از آن جا که گذشت می‏پیمودید و به روش درست می‏رفتید، راهها در برابر شما گسترده و هموار بود، و نشانه‏ها برای شما پدیدار و اسلام برای شما می‏درخشید، و خوش و فراوان می‏خوردید، و در میان شما گرسنه و گرفتار نان‏خورانی به جا نمی‏ماند، و به هیچ مسلمان و همکیش شما و نه کسانی که از مذاهب دیگر در پناه شمایند ستمی نمی‏رسید.
مرحوم مجلسی در برداشتی که از مطلب حضرت نموده، می‏گوید، امام علیه‏السلام فراوانی نعمت و رهایی از فقر و فلاکت و دور بودن از گرسنگی و گذران به آسایش و راحتی را از آثار حکومت حق و عدل قرار داده است.14 لذا به نظر وی هرگونه ناراحتی، گرسنگی، بیکاری و اختلاف، نشان از این دارد که حکومت از مسیر حق و عدالت خارج شده است.
در نهج‏البلاغه نیز حضرت در خطبه 131 می‏فرماید:
«و قد علمتم انه لاینبغی ان یکون الوالی علی الفروج و الدماء و المغانم والاحکام و امامة المسلمین البخیل فتکون فی اموالهم نهمته...»
حاکم اسلامی که بر مال و جان، ناموس، صدور احکام و زمامداری مسلمانان ولایت دارد، نباید به صفات زشتی چون بخل، نادانی، ستمکاری، ترس، رشوه‏خواری، و کنار نهادن سنن نبوی گرفتار باشد، که در این صورت سبب نابودی و هلاکت امّت اسلامی خواهد گردید.
لذا حضرت در همین خطبه، از جمله اهداف والای حکومت بحق خود را اصلاح امور مردم آن هم نه در منطقه‏ای خاص و در میان قشری خاص، بلکه در تمام مناطق تحت امر حکومت خود می‏داند و نیز ایجاد امنیّت در تمام شؤون برای انسانهای مظلومی که اقویا و قدرتمندان با پایمال کردن حقوق آنها، اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از آنها طبقات محروم جامعه را ساختند.
در نامه‏ای که حضرت خطاب به مالک اشتر به عنوان یک دستورالعمل حکومتی و لازم‏الاجرا می‏نویسد، با تصریح به اینمطلب که از جامعه و حکومت اسلامی بدون فقرزدایی، و ایجاد آبادانی و رفاه اجتماعی هرگز نباید انتظار قوام و دوامی داشت می‏گوید:
باید کوشش و تلاش تو در آبادانی زمین بیش از کوشش در گردآوری مالیات باشد؛ زیرا مالیات جز با آبادسازی سرزمین به دست نمی‏آید و آن کس که بخواهد مالیات را بدون عمران و آبادی مطالبه کند، شهرها را خراب و بندگان خدا را نابود می‏سازد، و حکومتش بیش از مدت کمی دوام نخواهد آورد.
حضرت در بخش دیگری از این نامه به بیان علت فقر و ویرانی شهرها پرداخته، عامل اصلی آن را بی‏توجهی به مناطق روستایی در جهت احیای کشاورزی، و نیز حرص و زیاده‏خواهی زمامداران و مدیران در گردآوری مال و اموال برای خود دانسته، می‏گوید:
ویرانی زمین تنها بدین علت است که کشاورزان و صاحبان زمین دچار فقر می‏گردند، و بیچارگی و فقر آنها نیز بدین جهت است که زمامداران به گردآوری اموال می‏پردازند؛ زیرا نسبت به بقای زمامداری‏شان بدگمانند و از تاریخ حکومتهای قبل از خودشان عبرت نمی‏گیرند.15
امام مجتبی علیه‏السلام نیز در سخنانی برای مردم درباره بی‏کفایتی و بی‏لیاقتی معاویه نسبت به حکومت بر مسلمانان، و سزاواری و شایستگی خودش به عنوان امام عادل و بحق در امر حکومت و خلافت به این مطلب تصریح می‏کند که هرگاه حکومت و نظام به وسیله امام عادل در مسیر حق و عدالت قرار بگیرد آسمان و زمین برکاتشان را به مردم ارزانی خواهند داشت و جامعه به خیر و برکت متنعم خواهد شد. حضرت با سوگند خوردن، جای هر نوع شک و تردیدی را در این زمینه برطرف ساختند:
«ایها الناس انّ معاویة زعم انّی رأیته للخلافة اهلاً، و لم ار نفسی لها اهلاً، و کذب معاویة، انا اولی الناس بالناس فی کتاب اللّه‏، و علی لسان نبی‏اللّه‏، فاقسم باللّه‏ لو انّ الناس بایعونی و اطاعونی و نصرونی، لاعطتهم السماء قطرها، و الارض برکتها.»16
به خدا سوگند اگر مردم با من پیمان می‏بستند و از من پیروی می‏کردند، و نسبت به یاری و دفاع از من کوتاهی و غفلت نمی‏کردند، در نتیجه حکومت به دست معاویه نمی‏افتاد و بی‏شک آسمان بفروریختن باران رحمت الهی، و زمین با پروراندن گل و گیاه، زندگی را بر مردم خوش و خرم می‏ساخت.
نقش مردم به عنوان کارآترین عامل
از آنچه تاکنون یاد شد، اهمیّت نقش و جایگاه مردم بروشنی آشکار می‏گردد؛ زیرا در تمامی محورهای ایمان به غیب و قیامت، رعایت تقوای الهی و قانونمداری، تمکین در مقابل حق و عدالت و متصف شدن به آن، و پیروی از نظام امامت و ولایت، نقش اصلی و اساسی را خود مردم به عهده دارند؛ چه اگر مردم خود نخواهند به تقوا و عدالت روآورند؛ با چه اهرمی می‏توان آنها را به دستیابی چنین اوصافی واداشت. لذا باید گفت همان گونه که مردم به عنوان کارآترین عامل برای به ثمر رساندن اهداف هر حکومتی از این جهت نقش اول را ایفا می‏کنند، اگر نخواهند به کار و تلاش و مجاهدت تن بدهند تمام امیدها تبدیل به یأس خواهد شد و این خود یکی از چالشهای اساسی بر سر راه نظامهای الهی و مردمی در طول تاریخ بوده است، به گونه‏ای که حتی در دوره کوتاه حکومت علی علیه‏السلام نیز که از جهت مردم‏داری و عدالت‏گستری نمی‏توان برای آن نمونه‏ای یافت، حضرت در بخشی از خطبه 131 زبان به شکوه گشوده، می‏گوید:
«هیهات ان اطلع بکم سرار العدل، او اقیم اعوجاج الحق.»17
چه بسیار مشکل است که بتوانم به کمک شما عدل پنهان را آشکار سازم و حق خارج شده از مسیر را به راستی کشانم.
بخش دوم
فقرزدایی به عنوان یک باور
و اعتقاد دینی
نقد تفکر جدایی دین از دنیا
از آنچه درباره نقش امامت و رهبری و تأثیر بسزای آن در ایجاد عدالت و در نتیجه توسعه عمران و آبادی و رفاه اجتماعی بیان شد، نقد تفکر جدایی دین از دنیا بخوبی آشکار می‏گردد. قرآن کریم در آیات متعددی با تصریح به این مطلب که انبیاء علیهم‏السلام به عنوان رهبران دینی علاوه بر این که خود را موظف می‏دانستند تا با دعوت مردم به ایمان به خدا و انجام اعمال عبادی و فرمانبرداری از دستورات الهی، آخرت آنها را آباد نموده، سعادت اخروی را نصیب آنها سازند، همچنین بر خود لازم می‏دانستند که با دخل و تصرف در امور دنیوی آنها و نشان دادن مسیر درست حرکت در تأمین معاش و فعالیتهای اقتصادی از قوانین و مقرراتی پیروی کنند که منعی از جانب خدای سبحان بر آنها نیامده است، تا بدین وسیله دنیایی مطابق با قوانین و مقررات الهی بسازند.
بر این اساس قرآن کریم با ردّ بعضی از فعالیتها و اعمال اقتصادی، تصرفهای ناروا در اموال و داراییهای افراد را ناروا شمرده و بصراحت دستور ترک آنها را داده است، که از آن جمله عبارتند از: معاملات ربوی، فروش مشروبات الکلی، خرید و فروش مردار، خون، گوشت خوک، اکل مال به باطل، قمار، کنز و احتکار، کم فروشی، اسراف و تبذیر، و... که از آنها در فقه به عنوان مکاسب محرّمه یاد می‏شود.
قرآن تصریح می‏کند که آنچه بخشی از علل اصلی سرسختی و اعتراض مخالفان انبیاء را تشکیل می‏داده، دخالت انبیاء در فعالیتهای اقتصادی و درخواست اجرای قوانین و مقررات الهی در رفتارهای اقتصادی، که در نتیجه جلو آزادی عمل آنها را می‏گرفته، بوده است؛ از این‏رو، قوم هود با زبانی بظاهر استهزاءآمیز ولی به واقع دردناک و خشم‏آلود به پیامبرشان شعیب گفتند:
«یا شعیب اصلوتک تأمرک ان نترک ما یعبد اباءنا او ان نفعل فی اموالنا ما نشاء»(هود /87)
ای شعیب آیا این نمازت تو را وادار می‏کند که ما آنچه را که پدرانمان می‏پرستیدند، ترک کرده در اموالمان به دلخواه خودمان تصرف نکنیم.
در حالی که سخن شعیب چیزی جز این نبود که می‏گفت:
«یا قوم اعبدواللّه‏... ولاتنقصوا المکیال و المیزان... و لاتبخسوا الناس اشیاءهم».
در حقیقت در کنار دعوت به خداپرستی و یکتاپرستی، دعوت به عدالت اقتصادی و دادن حقوق حقه دیگران بدون کم و کاستی، درخواست دیگری نداشت.
فقرزدایی به عنوان یک باور دینی
در فرهنگ اسلامی
روزی که اسلام پا به عرصه حیات گذاشت و رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مأمور تبلیغ آن گردید، با این که در سرزمینی تلؤلؤ و درخشیدن را آغاز کرد که به تعبیر علی علیه‏السلام مردمانش در بدترین دین و آیین، و در سخت‏ترین شرایطِ زندگی از جهت امکانات مادی به سر می‏بردند، و برایادامه حیات خود از نامطبوع‏ترین غذاها و مایعات استفاده می‏کردند،18 با این وصف، پیامبر اکرم در اولین دیدار با اسعدبن زراره که به منظور انجام مأموریتی برای قبیله خود از مدینه به مکّه آمده بود، آیاتی از قرآن را خواندند که در حقیقت سیمای آینده جهان اسلام را با مزایایی که هرگز آن سرزمین به خود ندیده بود، ترسیم می‏کرد:
«قل تعالوا اتل ما حرّم ربّکم علیکم الاّ تشرکوا به شیئا و بالوالدّین احسانا ولاتقتلوا اولادکم من املاقٍ نحن نرزقکم و ایّاهم و لاتقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ولاتقتلوا النفس التی حرّم اللّه‏ الا بالحقّ ذلکم وصّیکم به لعلّکم تعقلون. و لاتقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشدّه و اوفوا الکیل و المیزان بالقسط لانکلّف نفسا الا وسعها واذا قلتم فاعدلوا ولو کان ذاقربی و بعهد اللّه‏ اوفوا ذلکم وصّیکم به لعلّکم تذکّرون»(انعام /152-151)
بگو، بیایید تا آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده، بر شما بخوانم. به خدا شرک نورزید، و به پدر و مادر نیکی کنید و از ترس فقر فرزندان خود را نکشید؛ زیرا ما به شما و ایشان روزی می‏دهیم و به کارهای زشت چه آشکار و پنهان نزدیک مشوید، و کسی راکه خداوند کشتنش را حرام کرده، جز به حق مکشید. اینها چیزهایی است که خداوند شما را بدان سفارش می‏کند؛ باشد که به عقل دریابید.
به مال یتیم نزدیک نشوید، مگر به وجهی نیکو که به صلاح آن باشد، تا بالغ گردد و در کیل و وزن از روی عدالت رفتار کنید، ما به هر کس بیش از اندازه توانش تکلیف نمی‏کنیم. هنگام سخن، عادلانه سخن گویید ولو به زیان بستگان شما باشد. به عهد خدا وفا کنید، اینها سفارشهای خداست، تا این که پند پذیرید.
گرچه بعضی از مفسران مانند ابن عباس معتقدند که این آیات در مدینه نازل شده است، ولی در مقابل، گروه دیگری از مفسران مانند ابیّ‏بن کعب و عکرمه و قتاده بر این باورند که تمام آیات این سوره مبارکه در مکّه نازل گردیده است.19
به نظر مرحوم علاّمه طباطبائی، سیاق آیات دلالت بر آن دارد که «این سوره همین طور که هست، یک مرتبه نازل شده»، آن هم در مکه، به دلیل این که در همه یا بیشتر آیات روی سخن با مشرکاناست.20
گرچه در هر صورت، چه این آیات در مکه نازل شده باشند و چه در مدینه، از جهت استدلال به مطلب فرقی نخواهد داشت.
برداشت مفسران
بعضی از مفسران مانند زمخشری در کشاف و نیز امین‏الاسلام طبرسی مؤلف مجمع البیان، در ذیل آیه «ولاتقتلوا اولادکم خشیة املاقٍ نحن نرزقهم و ایّاکم»در سوره اسراء که حرمت کشتن فرزندان از ترس فقر و گرسنگی بار دیگر در این سوره تکرار شده است، خواسته‏اند اولاد را حمل بر دختران نموده، و نهی را مقید به نهی از زنده به گور کردن دختران که در عرب جاهلی مرسوم بوده است نمایند. مرحوم علاّمه در ردّ این برداشت می‏فرماید:
«ظاهرا این حرف صحیح نباشد؛ زیرا مسأله دخترکشی یک عنوان مستقلی است، که آیات مستقل دیگری مخصوص نهی از آن و حرمت آن آمده؛ مانند آیه: «و اذا المؤعودة سئلت بایّ ذنبٍ قتلت» و آیه «و اذا بشّر احدهم بالانثی ظلّ وجهه مسوّدا و هو کظیم یتواری من القوم من سوء ما بشّر به ایمسکه علی هونٍ ام یدسه فی التراب الاساء ما یحکمون» و امّا آیه مورد بحث و امثال آن، به طور کلّی از کشتن اولاد از ترس فقر و نداری نهی می‏کند، و داعی نداریم که اولاد را حمل بر خصوص دختران کنیم، با این که اعم از دختر و پسر است. و نیز هیچ موجبی نیست که جمله «ایمسکه علی هونٍ» را حمل بر ترس از فقر و فاقه کنیم، با این که می‏دانیم هون با فقر در معنا متغایرند.
پس حق‏مطلب همین است که بگوییم از آیه مورد بحث کشف می‏شود که عرب غیر از مسأله دخترکشی (وأد) یک سنّت دیگری داشته که به خیال خود با آن عمل هون و خواری خود را حفظ می‏کردند، و آن این بوده است که از ترس خواری و فقر و فاقه فرزند خود را ـ چه دختر و چه پسر ـ می‏کشته، و آیه مورد بحث و نظایر آن از این عمل نهی کرده است.»21
بحرانی نیز در تفسیر برهان در ذیل آیه سوره اسراء «ولاتقتلوا اولادکم...» همین نکته را از علی‏بن ابراهیم نقل می‏کند: «یعنی مخافة الفقر و الجوع، فانّ العربکانوا یقتلون اولادهم لذلک.»22
حال بازمی‏گردیم به اصل سخن و آن این که چگونه می‏توان به این دو آیه استدلال نمود که فقرزدایی یک باور دینی و وظیفه‏ای الهی است و اسلام نمی‏پذیرد که در جامعه‏ای فقر نمود داشته باشد.
با پاسخ به دو سؤال می‏توان آنچه را که موردنظر است به اثبات رساند. سؤال اول این که هیچ تردیدی نیست که قرآن با آیه یاد شده از فرزندکشی که معلول فقر و بیچارگی است به مبارزه برخاسته، آن را نفی می‏کند.
ردّ این عمل زشت توسط قرآن، به دو صورت قابل تصوّر است: یکی این که قرآن همچنان که با معلول که فرزندکشی است به مبارزه برخاسته، با علت نیز که فقر است به مبارزه برخاسته و درصدد درمان آن است. دوم این که گفته شود قرآن نسبت به این قسمت بحث حداقل بی‏نظر و بی‏تفاوت است، که این مطلب با استراتژی و اهدافی که قرآن برای جامعه اسلامی ترسیم می‏کند، سازگاری ندارد؛ لذا توسط خود آیات قرآنی قابل نقض و ردّ می‏باشد که به چند مورد از آنها اشاره می‏گردد: اولاً، نفی سلطه کفار:
«لن یجعل اللّه‏ للکافرین علی المؤمنین سبیلاً»(نساء /141).
هرگز خداوند راهی برای سلطه کافران بر مؤمنان قرار نداده است.
حال چگونه می‏توان جامعه‏ای را در فقر نگه داشت و از آن خواست که چشم و گوش خود را ببندد و رفاه و برخورداری جوامع دیگر را نبیند و در صورت دیدن، دل بدان نبندد.
ثانیا، آیه «انّ الارض یرثها عبادی الصالحون» (انبیاء /105)؛ وارثان زمین انسانهای صالح خواهند بود، نشان از آن دارد که دین با داشتن جاذبه‏های همه جانبه نسبت به خواسته بحق انسانها راه را برای گسترش خود باز خواهد کرد. حال چگونه می‏توان چیزی را که فطرت انسانهای سلیم از آن فراری است که فقر و نیازمندی باشد، به دین نسبت داد، یا دین را نسبت به آن بی‏تفاوت پنداشت.
ثالثا، تردیدی نیست که همه انبیاء درصدد تزکیه انسانها به عنوان یک وظیفه اصلی و اولی بودند؛ لذا تمامی تلاش و کوشش خود را به کار می‏گرفتند تا انسانها را از رذایل اخلاقی پاک کنند و به فضایل انسانی رهنمون گردند. از طرفی قرآن به این مطلب تصریح می‏کند که فقر دستاویزی است که شیطان به وسیله آن، انسان را به فحشا و منکر می‏کشاند: «الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء و المنکر» (بقره /268). و امروز کمتر صاحبنظر مسائل اجتماعی را می‏توان یافت که منکر چنین رابطه‏ای باشد. حال چگونه می‏توان میان این دو مطلب را در قرآن با یکدیگر جمع نمود؛ از یک طرف دین برای تزکیه و تربیت انسانها آمده باشد، و از طرف دیگر، به فکر برداشتن موانع تزکیه که از جمله آنها فقر است نبوده، و راه‏حلی برای رفع آن نداشته باشد. آیا چنین چیزی یک تناقض آشکار نیست؟
امّا سوال دوم این است: چگونه می‏توان بین جمله «الاّ تشرکوا به شیئا» و عبارت «و لاتقتلوا اولادکم» تفکیک قائل شد، به این معنی که بگوییم انبیاء تنها موظف بودند که شرک و بت‏پرستی را از جوامع انسانی ریشه‏کن سازند و به جای آن توحید و یکتاپرستی را جایگزین نمایند، امّا نسبت به عوامل مشرک‏ساز و موانع مهم بر سر راه ایمان به خدا و عبودیت او بی‏توجّه بوده و هیچ برنامه و دستورالعملی برای از بین بردن این موانع نداشته‏اند؟
موارد زیر، گواه بر عدم وجود چنین تفکیکی می‏باشند:
1 ـ آیات کثیری که رفتارها و دستورالعمل‏های اقتصادی را به صورت اوامر و نواهی بیان می‏کند که به تعدادی از آنها پیشتر اشاره شد.
2 ـ آیاتی که قسط و عدل را به عنوان یکی از بهترین ره‏آوردهای انبیاء یاد می‏کنند که هنگام مبعوث شدن به رسالت در کنار دعوت به یکتاپرستی و عبودیت خدای سبحان، مأمور به ابلاغ آن نیز بوده‏اند.
3 ـ استقبال طبقه محروم و مستضعف از دعوت انبیاء، و نیز جبهه‏گیری و مخالفت شدید مستکبران که در قالب زراندوزان، مترفان و شادخواران جلوه‏گر بودند.
بدین‏سان می‏توان گفت وجود چنین باوری است که فقرزدایی را در صدر برنامه‏های انبیاء در کنار دعوت به یکتاپرستی قرار می‏دهد؛ زیرا از مصادیق بارز قسط و عدل، قسط و عدل در رفتارهای اقتصادی است.
البتّه چیزی غیر از این را از مصلحان حقیقی جامعه بشری که انبیاء الهی در رأس آنها قرار دارند نباید انتظار داشت؛ زیرا دنیاپرستان و زراندوزان برای چپاول اموال مردم از به کارگیری هر نوع ابزار و سیاستی پرهیز نمی‏کنند، حتی از دستاویز قرار دادن ضروریترین وسیله نجات جان انسانها از مرگ و بیماریها، یعنی دارو. از این‏رو، «از وقتی که بسط فرهنگ مصرف، راهگشای سلطه‏های دارویی شد، شرکتهای چندملیّتی با حاکم کردن نظام انحصاری تجارت، باعث انحراف داروهای درمانی از مسیر واقعی خود شدند، به نحوی که مصالح بیشمار در آخرین درجه اهمیّت قرار گرفت. این سلطه نه تنها موجب اختلال در بهره‏گیری درمانی شد، بلکه دارو را به صورت کالایی تجارتی درآورد. حتی از این ماده ـ که دومین نیاز بشر را تشکیل می‏دهد ـ جهت مقاصد سیاسی نیز استفاده شد.
مقایسه اطلاعات ارائه شده توسط این نظام در خصوص یک دارو در کشورهای مختلف نشان می‏دهد، هر کشوری که جولانگاه وسیعتری برای گسترش این فرهنگ باشد، با پرده‏پوشی یا مبالغه در بیان حقایق دارویی، سعی در استضعاف فرهنگی جهت مصرف هر چه بیشتر این کالا داشته‏اند.»23
بی‏جهت نیست که قرآن کریم زمام امور ثروتهای کلان جامعه را که از آن به عنوان انفال یاد می‏کند، در اختیار خدا و رسول قرار داده است؛ زیرا انسان تربیت نیافته به تربیت الهی، که بخل و حرص در تمام زوایای وجودی او حاکم است، اگر به چنین ثروتهای عظیمی دست یابد و حاکمیّت او نسبت به این ثروتها پذیرفته شود، دمار از روزگار دیگر انسانها خواهد کشید، و آنها را بنده و ذلیل لقمه نانی خواهد کرد؛ همان چیزی که امروز در نظام سرمایه‏داری حاکم است.
نتیجه
با توجّه به آنچه در این نوشتار بیان شد، می‏توان چنین نتیجه گرفت که اسلام در مبانی فرهنگ اقتصادی خود علاوه بر آن که در بالاترین حد کارآیی قرار دارد، با هدفمند نمودن رفتارهای اقتصادی در فرهنگ اسلامی که اولین هدف آن در کنار توحید و یکتاپرستی، فقرزدایی از جامعه بشری آن هم به عنوان یک باور دینی است، بیشترین اهرمهای لازم را برای ایجاد رفاه اجتماعی نسبت به دیگر مکاتب و نظامهای اقتصادی به همراه دارد.
نوشتار را با بیان جلوه‏هایی از دستاوردهای کارآمدی فرهنگ اقتصادی اسلام در سایه پیروی از دستورات الهی به پایان می‏بریم:
1ـ ایجاد حیات طیّبه: «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیوة طیّبة»(نحل /97)
2 ـ فراوانی نعمت و برخورداری همگان از آن: «و لو انّ اهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض»(اعراف /96)
3 ـ امنیّت روحی و روانی: «واللّه‏ یدعو الی دارالسلام و یهدی من یشاء الی صراط مستقیم» (یونس /25)
4 ـ امنیّت اقتصادی به همراه رفاه اجتماعی: «ضرب اللّه‏ مثلاً قریة کانت آمنة مطمئنة یأتیها رزقها رغداً من کلّ مکان»(نحل /122)
5 ـ جلوگیری از فساد و تباهی در زمین: «تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض و لافساداا والعاقبة للمتقین»(قصص /83)
6 ـ حفظ کرامت، شرافت و فضائل انسانی: «ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض»(ص/28)
7 ـ ایثار و فداکاری: «و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة»(حشر /9)
8 ـ رشد مداوم و افزایش کارآیی: «و یا قوم استغفروا ربّکم ثمّ توبوا الیه یُرسل السماء علیکم مدارا و یزدکم قوة الی قوتکم و لاتتولّوا مجرمین»(هود /52)
پی‏نوشتها
1 . سیّد نواب حیدر نقوی، اقتصاد توسعه یک الگوی جدید، ترجمه حسن توانایان فرد، (پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1378)، ص 185
2 . لستر تورو، شاخ به شاخ، ترجمه رشید اصلانی، (1375)، ص 114.
3 . همان، ص 121.
4 . بحارالانوار، ج41، ص40، ح19.
5 . هنری لوکاس، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، (چاپ دوم: 1369)، ج 1، ص 474.
6 . زین‏العابدین قربانی، علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین، (چاپ سوم: 1368)، ص 27.
7 . بحارالانوار، ج7، ص 285.
8 . شاخ به شاخ، ص 113.
9 . همان، ص 112.
10 . محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج6، به نقل از: مستدرک الوسائل، ج2، ص 310.
11 . بحرانی، تفسیر برهان، ج4، ص80.
12 . میزان الحکمة، ج6، ص 79، به نقل از غررالحکم.
13 . آن. لمبتون، «نظریه تاریخی ابن خلدون»، ترجمه حسینعلی نوذری، نامه فرهنگ، ش 6 و 5، 1370.
14 . روضه کافی، (چاپ دوم)، ص 51.
15 . نهج‏البلاغه، نامه 53.
16 . بحارالانوار، ج44، ص 22.
17 . نهج‏البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 131، ص 406.
18 . همان، خطبه 26، ص 92.
19 . امین الاسلام طبرسی، مجمع‏البیان، ج4 و 3، ص 271.
20 . علاّمه طباطبائی، تفسیر المیزان، ترجمه سیّد محمّد باقر موسوی همدانی، ج7، ص4.
21 . همان، ج 13، ص 117.
22 . تفسیر برهان، ج2، ص 417.
23 . محمّد رضا حکیمی، «تعریف عدالت از زبان امام صادق علیه‏السلام »، نقد و نظر، سال سوم، ش 3-2، ص 74؛ به نقل از: صادق جاویدان‏نژاد، اطلاعات داروئی، (چاپ پنجم)، ج1، ص «د».

تبلیغات