آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

کارآمدی را در خصوص فرهنگ اسلامی به این حقیقت ارجاع می‏دهیم که کارآمدی عبارت است از مجموعه‏ای از قوانین و بایدهای نظری و عملی که در صورت عملی شدن و به مرحله عینیت درآمدن، می‏تواند تضمین‏کننده سعادت مادی و معنوی فرد و جامعه، در هر شرایط زمانی و مکانی و هر دوره تاریخی باشد.
به نظر نگارنده، کارآمدی به این مفهوم از سایر مفاهیم ارائه شده نزدیکتر به حقیقت می‏نماید. بدین‏سان باید گفت که در درون اسلام کارآمدی نهفته است؛ یعنی اسلام دربردارنده برنامه منظّم و مدونی است که از فراسوی عالم ماده و از مصدر غیبی عالم، با آگاهی و بصیرت و با توجّه به شناخت کامل انسان و منطبق بر همه بافتهای درونی انسان، اعم از نیازهای روحی، روانی و مادی و با عنایت به فطرت خداکاو انسان و در عین حال منطبق بحقایق عینی جهان اعم از حقایق مادی و معنوی و... نازل شده و قادر است در همه دوره‏های تاریخی و در سرتاسر گستره زمین، آلام و دردهای جامعه را در بخشهای اقتصادی، مادّی و معنوی درمان کند. این حقیقت را «آن ماری شیمل» در نوشته خود با عنوان درآمدی بر اسلام چنین نگاشته است:
«کسانی که فرهنگ اسلامی را مورد مطالعه و تعلیم قرار می‏دهند، می‏توانند صرفا امیدوار باشند که آن نوع از اسلام دینامیک و پویایی را که رهبرانی بزرگ عرضه و تبلیغ کردند، سرانجام جنبشهای حیات‏بخش خود را بر افراد گوناگون جوامع اسلامی وارد آورده، آنان را در مسیر آینده‏ای روشن که در آن ارزشهای واقعی و حقیقی اسلام تحقق یافته باشند، رهنمون شود، امّا چگونه افراد انسانی در چنین جهتی تغییر خواهند کرد؟ با اعتماد و توکل و خود را در اختیار هدایت الهی قرار دادن؛ خداوندی که پیام خویشتن را در کلام آسمانی‏اش ظاهر ساخته است؛ با کوشش در جهت یکی ساختن و اتحاد اراده کوچک فردی با اراده بزرگ خداوندی، چرا که گنجینه مقدرات وی همچون وجود نامحدودش پایان‏ناپذیر و نامحدود است.»1
علی علیه‏السلام به این حقیقت عالی اشاره‏ای بلند دارد، آن جا که می‏فرماید:
«الحمدللّه‏ الذی شرع الاسلام فسهّل شرائعه لمن ورده، و اعزّ ارکانه علی من غالبه، فجعله امنا لمن عقله، وسلما لمن دخله، و برهانا لمن تکلّم به، و شاهدا لمن خاصم عنه و نورا لمن استضاء به، و فهما لمن عقل، ولبّا لمن تدبّر و آیة لمن توسّم، و تبصرة لمن عزم، و عبرة لمن اتعظ، و نجاةً لمن صدّق، و ثقة لمن توکّل، و راحة لمن فوّض و جنّة لمن صبر، فهو ابلج المناهج، و اوضح الولائج، مشرف المنار، مشرق الجواد، مضیئی المصباح، کریم المضمار و رفیع الغایة...»2
سپاس خدای را که اسلام را فرستاد و تشریع نمود و آن را آسان نمود برای کسانی که بخواهند در این شریعه وارد شوند، ارکانش را استوار ساخت و او را وادی امنی قرار داد برای کسانی که او را دریابند و مایه آرامش داخل شوندگان ساخت و برهانی روشن است برای سخنگویان و شاهد و گواه صدقی است برای کسانی که به وسیله آن بخواهند استدلال نمایند و او را نوری قرار داد برای کسانی که در پرتوش بخواهند نوری فراگیرند، و مایه فهمی ساختش برای اندیشمندان و مایه عقل و دریافتی ساختش برای اندیشوران، و نشانه روشنی ساختش برای اندیشه پویان و نوری قرارش داد برای کسانی که عزم راه دارند و عبرتی است برای پندآموزان و نجاتی است برای راستگویان و پشتوانه محکمی است برای متوکلان و راحتی است برای کسانی که امور خود را به او وانهند، بهشت صابران است. پس اسلام روشنترین و هموارترین راه است و واضحترین پشتیبان و راز است، علمهای هدایتی آن بر همه چیز برتر است، کانون جود و رحمت است، فروزنده چراغی است و با کرامت وسیله‏ای و بلندمرتبه‏ای است.»
اجمالاً اسلام، نتیجه و عصاره یک تکاپوی مهم تاریخی و خلاصه همه ادیان آسمانی است که می‏تواند فرزندان خود را به سرحد اعلای عزت، قدرت، شوکت و عظمت برساند. البتّه در صورتی که این اندیشه پویا در ضمیر و اندیشه مسلمانان به عنوان یک فرهنگ منسجم و پویا و به شکلی ترکیبی و سیستمی دریافت گردد.
بنیادهای کارآمدی در فرهنگ اسلامی
چرا فرهنگ اسلامی را فرهنگی کارآمد می‏دانیم و از چه مبانی و بنیادهایی این کارآمدی را دریافت می‏کنیم؟ اگر به این حقیقت توجّه کنیم که اسلام، پیامی است بی‏واسطه از خدای متعال به انسان و مجموعه‏ای است منطبق بر نوامیس اصلی آفرینش و حیات و بر گوهر تکامل، از این نکته نیز آگاه خواهیم شد که اسلام پایدارترین و ثابت‏ترین و کارآمدترین مجموعه سازگار با جنبه‏های وجود آدمی است و نیز ماندگارترین و جاودانه‏ترین اثر و منشور آفرینش که می‏تواند بشر را به حقیقتها، اصالتها، کمالها و بهروزی‏ها رهنمون گردد و بنابراین پیروان دیگر ادیان و مسلکها در مقایسه با این حقیقت متعال، به خسارتی بزرگ دچار خواهند بود:
«و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین»آل‏عمران /85
و هر کس غیر از اسلام دینی را برگزیند هرگز از او پذیرفته نشود و اوست در آخرت از زیانکاران.
بدین خاطر تذکاری گرانمایه را به بشر می‏دهد:
«افغیر دین اللّه‏ یبغون و له اسلم من فی السموات و الارض طوعا و کرها و الیه ترجعون» آل‏عمران /83
پس آیا جز دین خدا را می‏جویند و حال آن که اسلام آورده هر کس که در آسمانها و زمین است به میل و رغبت، یا به جبر و اکراه و بازگشت به سوی او دارند.
با توجّه به همین حقیقت عالی است که می‏فرماید:
«فمن اسلم فاولئک تحرّوا رشدا»جن/14
پس هر که اسلام آورد، آنانند که در پی راستی و رشد، ره پوییده‏اند.
اسلام در جوهره و ذات خود نشان داده که همواره شفابخش دردها و مشکلات جامعه‏های بشری است:
«اسلام در حقیقت، به میزان وسیعی انعطاف و قابلیت انطباق دارد و می‏تواند در همه جا حیات داشته باشد و پیرو پیدا بکند. البتّه این قابلیت انطباق، هرگز بدین معنی نیست که اسلام باید با دنیای حاضر و خطاهایی که دربردارد سازش و آشتی بکند. اسلام از جانب خداست و بنا بر این، این جهان است که می‏باید خود را با این حقیقت منطبق سازد.»3
بنابراین کارآمدی در سرشت تعالیم اسلامی یک امر قطعی و مسلم است:
«اسلام... حامل پیامی است از ابدیت، خطاب به آنچه که در انسان جاودانه و ابدی است و به همین سبب برای خود هیچ گونه محدودیتی در زمان و مکان نمی‏شناسد و علاوه بر این، بنا بر مشیت الهی از چنان خصوصیتی برخوردار است که بشر را قادر می‏سازد تا در هر شرایط و در هر دنیایی که قرار گرفته باشد بتواند از اسلام پیروی کند و از تعالیم آن بهره‏مند شود... مادام که در این دنیای ما، یا در هر دنیای دیگری، ذره‏ای از واقعیت‏خواهی برجای مانده باشد اسلام برای آن دنیا پیام اصلی خواهد بود، چرا که اسلام پیامی از جانب حقیقت است و آن چنانکه اعتقاد الهی اسلامی به ما می‏آموزد، حقیقت و واقعیت، در نهایت یکی هستند.»4
اکنون بجاست که به بنیادها و اصول بنیادین این کارآمدی اشاره‏ای کنیم و در چند محور این کارآمدی را بجوییم و بهدرک حقیقت فرهنگ کارآمد اسلامی دست یابیم.
الف ـ توحید
توحید سنگ زیربنا در اندیشه و فرهنگ اسلامی و عقیده است که تفکر و اندیشه مسلمانان را شکل می‏بخشد.
اسلام در کلیت اندیشه خود، یک جامعه آرمانی و بهشتی الهی را وصف می‏کند که همان بهشت توحید است: «اللّه‏ ولی الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النّور»
خدا سرپرستی کسانی را دارد که ایمان آورده‏اند. آنها را از تاریکیها خارج کرده، به سمت نور و روشنایی می‏برد. این بهشت عالی و برین را در اندیشه اسلامی مبتنی بر رهیافتهای توحیدی می‏نگریم که در درون خود برای مسلمان وظیفه‏ای عالی و رسالتی سترگ را ترسیم می‏کند و در نتیجه انسان موحّد نمی‏تواند بینش توحیدی را بپذیرد، ولی در راستای تحقق عملی این اندیشه در جامعه بشری اهتمام نورزد. لذا فرد موحّد برای ایجاد این بهشت توحیدی به تلاش و تکاپو می‏پردازد و از هستی خود در این راه مایه می‏گذارد. با همین نگرش موحّدانه به هستی و مراتب آن است که انسان موحّد، در حیطه حکومت و سیاست به امر دیگری جز حکومت توحیدی و الهی تن نمی‏دهد و طوق عبودیت هیچ عنصر و موجود دیگری را بر گردن نمی‏پذیرد:
«و عقیدة التوحید التی یعتنقها المسلم و مبدأ الوحدة التی ینتهض علیه الاسلام یتناصران علی وضع هذه النتیجة واقامة هذه الدّعامة، فلایعترف الفرد المسلم و لا المجتمع المسلم بحکومة لغیراللّه‏ الکبیر المتعال الذی خضع له فی العقیدة، ودان له فی العبادة، و اذعن له فی السلوک، امّا الحکومات الارضیة فلایخضع لها المسلم خضوعا دینیا حتی یعترف بها دین اللّه‏ بنص قاطع و تقریر صریح.»5
عقیده به توحید را که مسلمان به آن گردن نهاده و آرمان وحدتی که اسلام بر آن است این نتیجه را می‏دهند که فرد مسلمان و جامعه مسلمانان به حکومتی غیر الهی گردن نگذارد و فقط جامعه و حکومتی توحیدی را که در عبادتش و سلوکش به سمت آن رفته بپذیرد و مسلمان در برابر حکومتهای زمینی و بشری هرگز سر خضوع فرود نخواهد آورد.
با چنین تفکری یک تشکل و جبهه بهوجود می‏آید که در کلیت خود یک جریان بالنده است:
«این جمع که تشکیل جبهه متین و غیرقابل نفوذی را می‏دهند لازم است هر چه بیشتر، وحدت و خلل‏ناپذیری خود را استوار کرده و قویّا سعی کنند که در جریانهای فکری و عملی مخالف، هضم و حل و نابود نشوند. این منظور، مستلزم آن است که از هرگونه اتصال و وابستگیهای دیگر که موجب تضعیف و کمرنگ شدن جبهه مؤمن خواهد شد بپرهیزند و در صورت لزوم و امکان، حتی روابط معمولی خود را نیز با آنان بگسلند.»6
با این نگرش است که عقیده توحید، کارآمدی خود را در تنظیم برنامه عمل مؤمنان نشان می‏دهد و فضایی نو می‏گشاید.
ب ـ اصل تکلیف
یکی از مواردی که بخوبی می‏تواند کارآمدی فرهنگ اسلامی را نشان دهد، وجود عنصر تکلیف در این فرهنگ است. وجود تکلیف در متن و روح احکام شریعت، امری است که همه مسلمانان توجهی جدی را به آن مبذول داشته‏اند و این مسأله جوهری، به عنوان اکسیر و عامل و جانمایه حرکت جوامع اسلامی است. در این راستا از دل احکام شریعت، علمی برآمده است به نام علم فقه که متکفّل بیان تکالیف بندگان خدا در تمامی قلمروهای زندگی است و از آن جا که اسلام، به همه مسائل زندگی انسان از منظر دینی نگاه می‏کند، عنصر تکلیف را با رویکردی عقلانی و منطقی متوجه به افراد و جامعه اسلامی، چه در هویت فردی و چه در هویت اجتماعی آن نموده است. عنصر تکلیف شامل تمامی احکام دینی و اعتقادی در کلیه مسائل نظری و عملی می‏شود که بسیاری از آنها صورت وجوب عینی و برخی از آنها صورت «فرض‏الکفایه» به خود گرفته‏اند، که به طور کلّی این دو گونه تکلیف، روحیه مسلمانان را به گونه‏ای بارمی‏آورد که مشارکت در امور را بر خود لازم بدانند؛ چه به صورت فردی و چه به صورت اجتماعی.
با چنین احساس وظیفه‏ای که فرد مسلمان در خود می‏یابد، بآسانی می‏پذیرد که باید تکالیف خود را نسبت به خدا و جامعه انجام دهد؛ یعنی عنصر تکلیف عامل حرکت، مقاومت و درک مسؤولیت در فرد مسلمان می‏گردد و عاملی است برایحضور مسلمان در صحنه‏های مختلف.
بدین‏سان هر مسلمانی خود را مکلف به انجام رسالتها و وظایفی می‏یابد و در درون تصدیق دارد که باید تکالیفی را انجام دهد، حتی وقتی که یک مسلمان از زیربار مسؤولیّت تکالیف شانه خالی می‏کند و یا برخلاف تکالیف به سبب غلبه نفسانیات اقدامی انجام داده است، اذعان دارد که کاری برخلاف خواسته شریعت انجام می‏دهد، امّا در همان حال خود را مسلمانی می‏داند که باید به اصل الزام‏آور «تکلیف» گردن بگذارد:
«هنگامی که امّت اسلامی روی یک رویّه دینی یا قانون اعتقادی توافق می‏کند به نحو خاصّی تحت هدایت و الهام خداوندی قرار گرفته، از خطا و اشتباه مصون می‏ماند، و بدون هیچ گونه خطا و لغزش به سمت واقعیت امر هدایت می‏شود، این به خاطر فضل و رحمت خاصی است که خداوند نسبت به اجتماع امّت (مؤمنین) روامی‏دارد.»7
ج ـ ولایتمداری
طرح مسأله ولایت در اندیشه دینی، یکی از فرازهای شکوهمندی است که سبب می‏شود جامعه اسلامی در حرکت خویش صاحب مدار و الگویی مناسب باشد. ولایت مقیاس و معیاری است که بر پایه آن، جامعه مؤمنان، یک صف استوار و غیرقابل نفوذ و جبهه متّحدی را تشکیل می‏دهند و به پیوستگی و همبستگی شکوهمندی دست می‏یازند و به اتصال روحی و فکری و معنوی نائل می‏شوند؛ در نتیجه در یک راه گام برمی‏دارند و به قصد نائل شدن به یک مقصود، به تعامل با یکدیگر می‏پردازند و در این مسیر، به اصطلاح قرآنی از هر ولیجه «همراز»، بطانه «همدست» و... دوری می‏گزینند و از پیوستن به جبهه یهود، نصاری، شرک و کفر در لباسها و رنگهای متفاوتش پرهیز می‏کنند؛زیرا بدون چنین کاری نمی‏توانند بار گران مسؤولیت خویش را به منصه بروز و ظهور برسانند و همین کار است که سبب اتصال این جبهه می‏شود:
«یک جمع، در میان یک دنیای ظلمانی، در میان یک دنیای جاهلی باید به همدیگر متّصل و مرتبط باشند تا بتوانند بمانند، اگر با هم چسبیده و جوشیده نباشند ماندن و ادامه حیاتشان ممکن نیست.»8
«یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوّی وعدوّکم اولیاء تلقون الیهم بالمودّة و قد کفروا بما جاءکم من الحقّ یخرجون الرسول و ایّاکم ان تؤمنوا باللّه‏ ربّکم ان کنتم خرجتم جهادا فی سبیلی و ابتغاء مرضاتی تسرّون الیهم بالمودّة و انا اعلم بما اخفیتم و ما اعلنتم و من یفعله منکم فقد ضلّ سواء السّبیل»ممتحنه /1
ای کسانی که ایمان آورده‏اید، دشمن من و دشمن خودتان را ولی و هم جبهه خود مگیرید که پیام دوستی به آنها بفرستید، در حالی که با اندیشه حقی که بدان گرویده‏اید کفر و انکار دارند، پیامبر و شما را از شهر و دیارتان بیرون می‏رانند، چرا که به خدا ایمان آورده‏اید، اگر برای جهاد در راه من و به جست‏وجوی خشنودی من بیرون آمده‏اید، با آنان در نهان نرد دوستی می‏بازید، با آن که من به آنچه پنهان نموده یا آشکار ساخته‏اید داناترم. هر که از شما چنین کند از راه میانه انحراف جسته است.
در این جا مناسب است که به بخشی از نوشتار ارزشمند رهبر اندیشمند انقلاب اسلامی اشاره کنیم:
«اندیشه و بینش نوینی که به وسیله پیامبر از سوی خدا مطرح می‏گردد و پیام زندگی نوینی را می‏دهد، در صورتی می‏تواند رسالت بنای آنچنان زندگی‏ای را به انجام برساند که نخست در فکر و روان و عمل یک جامعه متشکل و پیوسته تحقق و عینیت بیابد. این جمع که تشکل جبهه متین و غیرقابل نفوذی را می‏دهند، لازم است هر چه بیشتر وحدت و خلل‏ناپذیری خود را استوار کرده و قویّا سعی کنند که در جریانهای فکری و عملی مخالف هضم و حل نابود نشوند. این منظور مستلزم آن است که از هر گونه اتصال و وابستگیهای دیگر که موجب تضعیف و کمرنگ شدن جبهه مؤمن خواهد شد بپرهیزند و در صورت لزوم و امکان حتی روابط معمولی خود را نیز با آنان بگسلند. این جبهه‏گیری و صف‏آرایی فکری و عملی در عرف قرآن «ولایت» موالات، تولّی نامیده می‏شود.»9
د ـ حق‏گرایی و حق‏خواهی
محور دیگری که به کلیت اندیشه و فرهنگ اسلامی نقش کارآمدی مهمی را می‏بخشد حق محوری فرهنگ اسلامی ونیز به تبع آن، حق‏خواهی و حق‏گرایی جامعه دینی و معتقدان به اندیشه اسلامی است. در اندیشه اسلامی، حق، وجود ذاتی دارد و بنابراین دارای ابدیت و دوام و بقاست، ولی باطل وجودی تبعی و غیراصیل دارد:
«باطل وجود تبعی و طفیلی دارد، وجود موقت دارد. آن چیزی که استمرار دارد، حق است. هر وقت جامعه‏ای در مجموع به باطل گرایید، محکوم به فنا شده است؛ یعنی به باطل گراییدن به طور کامل و از حق بریدن همان و فانی شدن همان. باطل، یک شی‏ء مردنی است، محکوم به مرگ است، از درون خودش دارد می‏میرد.»10
اسلام جریان تاریخ و حرکت جوامع انسانی را منطبق بر معیار حق مطرح می‏نماید و هر چند هم که باطل در پوششی از حقیقت درآید، محکوم به فنا و نابودی است و هر چند هم که حق در کمون و خفا باقی مانده باشد در نهایت غلبه و پیروزی نهایی از آنِ حق است. تمام تعالیم انبیا در راستای همین امر شکل یافته و فرهنگ اسلامی که در توالی تاریخی خودش مجموعه این تعلیمات، به ضمیمه تعالیم خاص پیامبر اسلام است، معیاری برای حقیقت و حقانیت است. هر گاه جوامع بشری با وجود تکثر فرهنگی حاکم بر جهان، با این حقیقت به طور کامل آشنایی پیدا کنند، محال است که امر دیگری را برگزیده، از این حقیقت غفلت نمایند؛ چه آن که حق‏خواهی به صورت فطری در جان همه انسانها قرار دارد و لذا انسانها به عنوان یک عشق درونی می‏خواهند به سمت آن حرکت نمایند:
«اسلام، کمال مطلوب نهایی بشر است.»11
به همین جهت باطل، امری تحمیلی بر بشر و نامنطبق بر ساختار فطرت انسانی است و همه افراد بشر، در فطرت خویش باطل را برنمی‏تابند، بویژه مسلمانان، که تلاشی وسیع و همه‏جانبه را در باطل‏زدایی انجام داده و می‏دهند و باطل را به‏سان کفی بر روی آب می‏دانند که قرار و بقایی ندارد:
«انزل من‏السماء ماءً فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و ممّا یوقدون علیه فی النّار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله کذلک یضرب اللّه‏ الحقّ والباطل فاما الزّبد فیذهب جفاءً و امّا ما ینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب اللّه‏ الامثال»رعد/17
خداوند از آسمان آب رحمتی فرستد، پس روان گردد سیلی در همان اندازه، پس آن سیل برانگیخت با خود کفی را برآمده بر روی آب، همان گونه که فلزی را بگدازند و کفی را ظاهر سازد. به این صورت، خدا حق و باطل را مَثَل می‏زند، امّا کف می‏رود و نیست و نابود می‏شود و امّا آنچه به مردم سود می‏رساند در زمین باقی می‏ماند، این چنین خداوند مثلها را می‏زند.
فرهنگ حق‏گرا، چنان نقشی را در کارآمدی ایفا می‏کند که طرفداران آن با اعتقاد به حقانیت خود و راهی که برگزیده‏اند، بر موضع خود استوار باقی مانده، از ذوب شدن در فرهنگهای دیگر با تکیه بر آگاهیهای خویش حذر می‏کنند:
«و من یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلایخاف ظلما ولاهضما»طه /112
و آن که انجام دهد اعمالی شایسته را در حالی که ایمان به حق دارد، پس نمی‏ترسد ستمی را و نه هضم شدن و نابود گشتنی را.
ه ـ خیر و فضیلت
یکی از نکات دیگری که به فرهنگ اسلامی کارآمدی لازم را می‏بخشد و انسانها را به سوی خود مجذوب و شیفته می‏سازد، مبتنی بودن فرهنگ اسلامی بر خیرات و فضیلتهایی همچون راستی، تواضع، احسان، ایثارگری، عدالتخواهی و... است، به گونه‏ای که جدایی این فضیلتها از کلیت دینی، چیزی از اندیشه دینی را می‏کاهد که به آن کلیت ضربه کاری و اساسی وارد می‏شود و از حالت نخستین و اصیل خود خارج می‏گردد.
فضیلتهای دینی، زیباییهای معقول و معنوی دین هستند. به همین دلیل، دین اسلام خصوصا حالت رشد یافته و دست نخورده آن، از یک جاذبه درونی برخوردار است که همین جاذبه، جنبه‏های کارآیی، کارآمدی و توانمندی دین را در حل مشکلات بشری و تأمین سعادت نشان می‏دهد؛ امری که در هیچ مسلک و ایدئولوژی دیگر دیده نمی‏شود:
«در مکتب اخلاقی باید کاری کرد که بشر بتواند زیباییهای معنوی کارهای اخلاقی را درک بکند، بتواند زیبایی فداکاری و استقامت و انصاف نسبت به دیگران را درباره خود درک بکند، بتواند زیبایی گذشت و تحمّل و کرم را همانند زیباییهای حسّی درک کند، فکرش از محدود بودن بیرون آید و اوج گیرد تا زیبایی نیک کرداری را لمس کند و در مقابل آن، زشتی و منفوریت کارهای بد را درک کند، باید کاری کرد که دروغ در نظر او شیئی متعفن و گندناک و زشت باشد، باید کاری کرد که ذائقه‏اش اصلاح گردد تا از غیبت تنفر داشته باشد.»12
فرهنگ اسلامی قادر است افرادی را تربیت کند که ظلمت اخلاق رذیله و نورانیت خیر و فضیلتها را ادراک نماید:
«خداوند متعال استعدادهای گوناگونی را در وجود انسان به ودیعت گذاشته است و مربیان بشر، هر دسته و گروهی، انگشت روی یکی از این استعدادها می‏گذارند؛ مثلاً یک وقت ملتی دیده می‏شود که تمام افراد این ملت، یکصدا، حرفشان حماسه‏های سیاسی و تعصّبات ملی است، غیر از این چیز دیگری نیست و این یک نوار در وجود اینها به صدا درآمده است. ملت دیگری را می‏بینیم که همه دم از زهد و ریاضت می‏زنند. یک ملت دیگر دم از یک چیز دیگر، هر جمعیتی دم از چیزی می‏زنند. در وجود هر فردی هم همه این استعدادها وجود دارد، ولی یک یا دو تا از آن استعدادها را زنده کرده‏اند... هر مکتبی که بتواند دست روی نقطه‏ای بگذارد که با دست گذاشتن روی آن نقطه، تمام استعدادهای وجود انسان، همانند یکدیگر بدون افراط و تفریط به حرکت درآیند، آن مکتب، مکتب جامعی است.»13
الزام اخلاقی در فرهنگ اسلامی
در فرهنگ اسلامی عنوان الزام و التزام، امری بسیار مهم و یکی از عناصر چندگانه خیر و فضیلت است. در فرهنگ اسلامی این الزام و التزام با تکیه و توصیه و موعظه به سه امر تحقق می‏یابد:
1 ـ ندای عقل خالص کلی، که با تکیه بر عقل کلی، فرهنگ اسلامی الزام و التزام به خیر و فضیلت را ایجاد می‏کند.
2 ـ ندای فطرت پاک، که اسلام فطرتها را برمی‏انگیزد و می‏شوراند.
3 ـ ندای وحی الهی، که مجموعه تعالیمش وحی است.
«نمی‏دانم که آیا انسانیت، دین یا نظامی غیر از اسلام می‏شناسد که این بنیانهای سه‏گانه را به عنوان پایه‏های هر قاعده اخلاقی و حکمت سودمندپندبخش گرد هم آورده باشد؟ با کمال تأسف بسیاری از ما این بخش از عظمت اسلام را در روش و بسیاری دستوراتش نمی‏شناسیم.»14
بنابراین اسلام با ابتنای بر خیر و فضیلت، بهترین کارآمدی را در تنظیم سعادت انسانی ارائه می‏دهد.
و ـ عقلانیّت فرهنگ اسلامی
مسأله عقلانیّت در فرهنگ اسلامی با ذات آن درآمیخته است، به گونه‏ای که عقل، به عنوان یکی از منابع دریافت احکام به شمار می‏آید و نیز تمام تلاشهای فکری و عملی انسان مسلمان بدون درنظرداشتن عقل و عقلانیّت فاقد هرگونه اعتبار و ارزش است:
«هیچ دینی مانند اسلام با عقل پیوند نزدیک نداشته است و برای او «حق» قائل نشده است. کدام دین را می‏توان پیدا کرد که عقل را یکی از منابع احکام خود معرفی کند... عقل، در فقه اسلامی هم می‏تواند خود اکتشاف‏کننده یک قانون باشد و هم می‏تواند قانونی را تقیید و تحدید کند و یا آن را تعمیم دهد و هم می‏تواند در استنباط از سایر منابع و مدارک مددکار خوبی باشد.»15
چنان که روشن است، فرهنگ اسلامی، هم عقل را به منزله مقصد می‏شناسد که تمام اصول و قوانینش را با آن معیار ارزشمند، تطبیق می‏نماید و هم آن را به منزله یک معبر و راه می‏داند که براساس آن می‏توان به حقانیت دین و اصالت و ارزش آن پی برد. البتّه اسلام، عقل را مخزنی نمی‏داند که همه چیز در آن انبار شده و دیگر نیازی به ماورای خود نداشته باشد، بلکه عقل را کانونی جوشان می‏داند که اگر به آن آتشگیره‏ای بدهند، خود برمی‏افروزد و اگر قانونی را به آن عرضه کنند، تجزیه و تحلیل می‏کند و در صحت و سقم قضایا به اندیشیدن می‏پردازد و خطا را از صواب تشخیص می‏دهد و رشد را از گمراهی ممتاز می‏سازد. اتفاقا همین جنبه، نوعی کارآیی به فرهنگ اسلامی می‏دهد که همه اندیشه‏های ناب آن را می‏پذیرند.
اکنون با در نظر گرفتن این بنیادها می‏توان بخوبی دریافت که اسلام قادر است به طور کلّی و جامع یک نظام معتدل و متعادلی را به صورت بسیار کارآمدی عرضه دارد و تضمین‏کننده خیر و سعادت باشد:«اسلام طرحی است کلی و جامع و همه جانبه و معتدل و متعادل، حاوی همه طرحهای جزئی و کارآمد در همه موارد. آنچه در گذشته انبیا انجام می‏دادند که برنامه مخصوص برای یک جامعه خاص از جانب خدا می‏آوردند، در دوره اسلام، علما و رهبران امّت باید انجام دهند، با این تفاوت که علما و مصلحین با استفاده از منابع پایان‏ناپذیر وحی اسلامی برنامه‏های خاصی تنظیم می‏کنند و آن را به مرحله اجرا می‏گذارند.»16
کاری که دین انجام داده، این است که تکلیف همه مردم را در همه زمانها روشن کرده است و قوانین کلی را بیان فرموده، ولی موارد خاصی را که جنبه جزئیت دارد، به خود مردم واگذاشته، تا به وسیله اجتهاد و عقل، و بر مقیاس اصول کلیه، فروع و امور جزئیه را کشف و استنباط نمایند و این خود منتی بزرگ است بر بندگان که جمود نداشته باشند. اسلام آتشگیره کلی را به عقل می‏دهد و عقل با توجّه به سعه و کششی که دارد، می‏تواند در آن موارد، به کشف و فهم و دریافت حقایق بپردازد:
«با این که اسلام دینی کامل است و مقررات و قواعد آن، ناظر به همه شؤون زندگی فردی و جمعی، معادی و معیشتی، روحی و جسمی، مادی و معنوی انسان می‏باشد، ولی باز هم نباید چنین پنداست که حکم تمام روابط پیچیده اجتماعات پیشرفته کنونی در آن وجود دارد. اگر چنین بود، دیگر اجتهاد و استنباط احکام معنی نداشت و دیگر لزومی احساس نمی‏شد که عقل و اجماع نیز در زمره ادله احکام و منابع استنباط قرار گیرد. در قرآن و سنّت اصول کلی راهنمای زندگی وجود دارد، لکن اجرای این اصول هر روز رنگی تازه پیدا می‏کند. اسلام هرگز نگفته است که اجتماع از حرکت و تکامل بازایستد تا قوانین حاکم بر آن نیز همچنان ثابت بماند. اسلام مدعی آن است که پویایی لازم را برای همگام شدن با جامعه دارد و می‏تواند ضمن رهبری آن، احکام لازم را از اصولی که در اختیار دارد استنباط بکند.»17
با توجّه به این حقیقت، شریعت اسلامی هنگامی کارآمدی و کارایی لازم را می‏یابد که رهیافتهای عقل را بپذیرد؛ از این‏رو، اسلام با تعبیری که در باب خرد به کار می‏برد، آن را همسنگ انبیا وامامان علیهم‏السلام قرار می‏دهد و آن را می‏پذیرد و حیات شریعت و کارآمدی آن را با خود وصف می‏فرماید؛ لذا می‏بینیم عقل، برای استنباط و درک حقایق شریعت، به مباحثی ره یافته و آنها را برای درک مسائل، وسیله و پلی قرار داده است. مسائلی از قبیل مقدمه واجب، مسأله ضد، قبح عقاب بلابیان، قبح تکلیف بمالایطاق، اجتماع امر و نهی، حسن و قبح افعال، اجزاء، اوامر و نواهی، تعارض و تزاحم ادله، دلالت امر بر وجوب، فوریت و دلالت نهی بر فساد و... همه از احکام اولیه عقلند که به احکام کلیه مستنبطه منجر می‏شوند. شارع و شریعت نیز به این احکام عقلی، به دلیل این که نقش مهمی در دریافت شریعت دارند، رضایت می‏دهد و این مسأله انحصاری دین اسلام است و در هیچ شریعتی به این اندازه به عقل بها داده نشده و همین یکی از رازهای کارآمدی اسلام و قدرت ذاتی آن بر پاسخگویی به کلیه خواسته‏ها و نیازهای بشر است.
در این جا مناسب است که به سخنی از اقبال لاهوری اشاره کنیم، وی می‏گوید:
«پیامبر اسلام میان جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است. تا آن جا که به منبع الهام وی مربوط می‏شود به جهان قدیم تعلق دارد و آن جا که پای روح الهام وی در کار است متعلق به جهان جدید است. زندگی در وی منابع دیگری از معرفت را اکتشاف می‏کند که شایسته خط سیر جدید آن است، ظهور و ولادت اسلام، ولادت عقل برهانی استقرایی است. رسالت، با ظهور اسلام در نتیجه اکتشاف ضرورت پایان یافتن خود رسالت به حد کمال می‏رسد، و این خود مستلزم دریافت هوشمندانه این امر است که زندگی نمی‏تواند پیوسته در مرحله کودکی و رهبری شدن از خارج باقی بماند، الغای کاهنی و سلطنت میراثی در اسلام، توجّه دائمی به عقل و تجربه در قرآن و اهمیتی که این کتاب مبین به طبیعت و تاریخ به عنوان منابع معرفت بشری می‏دهد، همه سیماهای مختلف اندیشه واحد ختم رسالت است...»18
با دریافت این فرازها و رازهای بلندی که در مجموعه دیانت و شریعت اسلامی وجود دارد، آن را شریعتی کارآمد می‏دانیم، و به همین دلیل، روح جاودانگی و انطباق با کلیت نیازهای بشری را در همه دوره‏های زمانی یافته است.
پی‏نوشتها
1 . آن ماری شیمل، درآمدی بر اسلام، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص 248.
2 . نهج‏البلاغه، تصحیحی صبحی صالح، خطبه 106، ص 153.
3 . سیّد حسین نصر، سخنرانی در دانشگاه تهران، ترجمه غلامعلی حداد عادل، نامه فرهنگ، سال اول، ش 3.
4 . همان، ص 34.
5 . محمّد امین زین‏الدّین، الاسلام، ینابیعه، مناهجه، غایاته، ص 168.
6 . رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیة‏اللّه‏ خامنه‏ای، ولایت، ص 26.
7 . درآمدی بر اسلام، ص 106.
8 . ولایت، ص 16.
9 . سیّد علی خامنه‏ای، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص 18.
10 . شهید مطهری، مجموعه آثار، ج3، ص428.
11 . بنگرید به: اقبال، احیای فکر دینی.
12 . شهید مطهری، فلسفه اخلاق، ص 64.
13 . همان، ص 83.
14 . محمّد جواد مغنیه، فلسفه اخلاق در اسلام، ص 77.
15 . شهید مطهری، مجموعه آثار، ج3، ص190.
16 . همان، ص 164.
17 . محمّد جواد صفار، حقوق اساسی و آشنایی با قانون اساسی، ص 58.
18 . احیای فکر دینی در اسلام، ص 145.

تبلیغات