آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

اصلاحات نه تنها واژه، بلکه معنی و زیرساخت هستی، زیست فردی و اجتماعی انسان و پویاساز فرایند نظام‏مند می‏باشد. از این‏رو، نمی‏توان آن را از مختصات مرحله‏ای و مقطعی دانست. همان طوری که در گذشته و حال واقع شده و وجود داشته، در آینده نیز چنان خواهد بود؛ هر چند در زمانهایی حساسیتهای مضاعف برای آن پدید می‏آید که همگی تابعی از شرایط، ساختار میکانیزم و فرایند فسادزایی هستند که در هستی و حیات رخ می‏نماید. بدین منظور، از درون طبیعتِ هستی و انسانهای تعامل‏گر، فرایند، ساختار و میکانیزم اصلاحگر پدید می‏آید تا رخنه حاصل شده را ترمیم نماید؛ مثلاً هر قدر حیات اجتماعی و حتی فردی بشر به صورت یک نظام و سیستم سامان داده شود، جریان اصلاحات شدت و ضرورت چند برابر پیدا می‏نماید و سِرّش آن است که در چنین شرایط و ساختاری، عناصر و حرکتهای ناصالح و فسادزا تأثیری بازدارنده بر تمام پیکره نظام و سیستم برجا می‏گذارند و از ویژگیهای سیستم این است که حالت و رفتار نابهنجار را سریع و روشن بازپس می‏دهد. شاید بتوان گفت که یکی از عوامل بحثهای فراوان در اطراف اصلاحات، سامانمند شدن سیستماتیک حیات اجتماعی در جامعه ایران اسلامی است.
براساس حساسیت و ضرورت یاد شده بر آن شدیم تا تأمّلی پیرامون اصلاحات داشته باشیم و تصمیم بر آن شد که تبیین تئوریک و نظری نه تاریخی، از اصلاحات در چارچوب دیدگاه علی علیه‏السلام ارائه شود و این هم به دوش نوشتار حاضر گذارده شده است.
مفهوم و معنای اصلاحات
اصلاحات عبارت است از یک فرایند و جریان تغییرزای فراگیر که تمامی شؤون حیات انسانی را در برگرفته، پوشش می‏دهد. از این‏رو، اختصاص دادن آن به بخشی از حیات و شؤون آن، گذشته از آن خلاف هویت و کارکرد اصلاحات است، تحمیل تنگناهایی را برای چنین جریانی در پی می‏آرد. از همین جهت کسانی که چنین تصویری از اصلاحات دارند و آن را «موضع‏گیری و معنای جامعتر آن، عرضه اندیشه‏ای است که منشأ تحوّل در درون اجتماع و بافت جامعه شود»1 می‏دانند، باید آن را نه به عنوان تعریف و مشخصه اصلاح یا اصلاحات، بلکه بازنمود مرحله و حوزه ویژه اصلاحات بدانند.
چنان که گذشت، اصلاحات فرایند و جریان تغییرزای فراگیر می‏باشد که با ویژگیهایی که ذیلاً بیان خواهد شد، از جریانها و فرایندهای دیگر تفاوت می‏یابد.
ویژگیهایی که مقوم و پایه هستی‏شناسانه اصلاحات در حیان انسانی به شمار می‏آیند، به شرح زیرند:
1 ـ اندیشه؛ یعنی هرگونه اصلاحاتی مسبوق به ارائه طرح، نظریه و اندیشه می‏باشد. معنای این سخن این است که اگر قرار باشد اصلاحی در حوزه‏ای از حیات جمعی یا فردی آغاز شود، باید پیشاپیش نظریه و اندیشه‏ای جایگزین در همان عرصه داشته باشیم، چون بدون آن، تغییرزایی اصلاحاتی رخ نمی‏نماید. تاریخ و تجربیات انسانی گواه بر این مدعاست؛ مثلاً اصلاحاتی که در قرون وسطی آغاز شد، پیشاپیش رویکرد و تفکر ویژه دینی و علمی آن را هدایت می‏کرد.
سید جمال‏الدّین اسدآبادی نیز با اندیشه‏ای که توجّه جدّی به علم جدید درمحاق آن قرار داشت، حرکت اصلاحی خویش را در جوامع اسلامی دنبال نمود.
امام خمینی قدس‏سره گذشته از آن که احیاگر بود و احیاگری را از طریق اصلاحات پی گرفت و به انجام رساند، نظریه ولایت مطلقه فقیه به عنوان یک تفکر و اندیشه دینی در حوزه سیاست و اجتماع، جریان اصلاحی ایشان را پدید آورد و استمرار بخشید.
2 ـ موزون‏سازی؛ هر حرکت و اندیشه اصلاحی، موزون‏سازی را در دل خویش دارد. به تعبیر دیگر، آن دو از هم جدا نیستند و توأمان زیست و ظهور دارند. معنای این سخن این است؛ اصلاحاتی که در هر قلمرو و بخشی آغاز می‏گردد، عدم توازن پدید آمده را شناسایی و سپس فرایند موزون‏سازی میان بخشهای آن را آغاز می‏کند.
اصلاحات در عرصه سیاست زمانی موضوعیت پیدا می‏کند که در رابطه میان مردم و دولت، ساختار قدرت و حاکمیّت ناموزونی رخ نموده باشد. قدرت در دست طبقه یا صنفی خاص انباشته می‏گردد. منشأ قدرت و نیز دستیابی به آن در مسیری کاملاً انحصاری قرار می‏گیرد. مردم از سرنوشتی که در انتظارشان است، بیگانه نگه داشته می‏شوند و به عبارت دیگر، سرنوشتها و آینده‏هایی از پیش ساخته برای آنها تدارک دیده می‏شود... اصلاحات در چنین وضعیتی همان توزیع متوازن قدرت میان ملت و دولت و حاکمیّت است و هر جریانی که برای ایجاد چنین توازنی راه نیفتد، نمی‏تواند فرایند اصلاحاتی باشد.
امام علی علیه‏السلام از چنین شکاف و ناموزنی که در قدرت پدید آمده بود، سخت رنج می‏برد و برای ایجاد توازن در قدرت کوشید و اصلاحات سیاسی خویش را آغاز نمود و بارها فریاد بلند می‏کرد:
«و انّ عملک لیس لک بطعمة و لکنّة فی عنقک امانّه.»2
زمامداری تو طعمه نیست تا بهره‏برداری شخصی کنی، بلکه امانتی است که باید حفظش نمایی.
و یا می‏فرمود:
«ایّها النّاس انّ احق النّاس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامّه اللّه‏ فیه.»3
ای مردم سزاوارترین شخص برای زمامداری، قدرتمندترین و عالمترین آنها به اوامر الهی است.
در عصر حاضر، امام خمینی علیه‏السلام از یک منظر شاهد رشد ناموزون دین بود. اومی‏دید که دین در عرصه اجتماعی و سیاست کم پیدا و پنهان است و چنین ناموزونی را هم برای دین و هم برای جامعه دینی زیانبار و فسادآور می‏دانست. از این دو حرکت اصلاحی را در راستای تثبیت و حضور دین در تعاملات سیاسی و اجتماعی پی گرفت.
قصه اصلاحات در جانب اقتصاد نیز همین پیام را می‏رساند. اصلاحات اقتصادی یعنی ایجاد موزونی در سیستم و نظام اقتصادی؛ سیستم و نظامی که میان داده و ستاده‏های آن توازون وجود داشته باشد؛ سیستمی که ثروت، فرصت و استعدادهای تولیدی مصرفی و توزیعی را به طور موزون ایجاد و تأمین نماید.
3 ـ کارآمدی؛ از جمله عناصر و سازه‏های جریان اصلاحات است که بدون آن، فرایند یاد شده نام و صفتی بجزو اصلاحات را باید بر خویش نهد. اصلاحات همیشه روی به سوی کارآمدی و کارآمدن شدن دارد؛ مثلاً اصلاحات در نظام اقتصادیِ بسته از آن رو انجام می‏گیرد که چنان اقتصادی را برای جهان فعلی ناکارآمد می‏دانند و در عوض سیستم باز اقتصادی را که بازار آزاد و مالکیت و سرمایه‏گذاری خصوصی از مهمترین مشخصات آن به شمار می‏آید، به عنوان جایگزین کارآمد مطرح نموده، به سوی آن حرکت را آغاز می‏کند و نام همین حرکت و جریان را اصلاحات می‏گذارند. طبعا اگر سیستم باز اقتصادی هیچ برتری و توانایی نسبت به سیستم بسته اقتصادی نداشته باشد، چنین تغییری را اصلاحات نمی‏توان نامید.
اصلاحات در حوزه دین نیز چنین حکمی دارد. هر اصلاح دینی، اگر کارآمدی و کارآمد شدن دین را در پی نداشته باشد، آن نه اصلاح بلکه افساد است؛ به طور مثال، این تفکر و اندیشه که ریزترین معادلات، نتایج و ساختاری که در کرومودینامیک بیان شده و به آنها رسیده‏اند، در دین جامعتر و روشنتر آمده است؛ مثلاً میکانیزم، دستور کار و ساختمان شتابدهنده‏های الکترون "e" به طور کامل در قرآن ذکر شده است. اگر چنین تفکری به مثابه اندیشه اصلاحی در دین مطرح و دنبال گردد، نه کارآمدی دین، بلکه بیشتر ناکارآمد شدن آن را تقویت می‏کند، زیرا چنین چیزی نه در قرآن آمده است و نه قرآن برای بیان آن نازل گردیده است.
4 ـ تدریج و تدرّج، از دیگر ویژگیهای اصلاحات هستند که اولی زمانمند بودن ودومی مرحله‏داری آن را باز می‏نمایند. از این‏رو، اصلاحات تنها در صورتی فرزندش را می‏زاید و به بار می‏نشیند که:
اولاً، بستر و مسیر طولانی را که آغشته به صبر، تحمّل، استقامت، چالشها و... است، تجربه و سپری نماید که نام آن را بدرستی «آزمون» می‏توان گذارد؛ یعنی اصلاحات آزمون بدهد، آزمون بشود و از آن بگذرد.
ثانیا، برنامه‏ریزی و مدیریت پشتوانه آن باشد. بنابراین آزمون، برنامه‏ریزی و مدیریت، شرط و اساس کارآمدی و به ثمر نشستن اصلاحات را سامان می‏دهد.
چهار ویژگی‏ای که برای اصلاحات ذکر شد، معیار خوبی برای شناخت فرایند اصلاحات از غیر آن است و با توجّه به آنها اصلاحات را در هر حوزه‏ای که رخ دهد و انجام‏پذیر می‏توان شناخت و آن را استمرار بخشید.
این ویژگیها در «25» سال سکوت علی علیه‏السلام ، و در این مدت، مسؤولیت و زیربودن برای اسلام و مردم را پذیرفتن، و «5» سال دوران حکومت و ایجاد و بازسازی نهادها، سازماندهی و مدیریت رخ می‏نماید و نیز در فرمایشش که فرمود: «پس خواستند که همه چیز (اسلام) را وارونه کنند حق شما بر ما عمل براساس کتاب خدا و سیره رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و استوار نگه‏داشتن حق او و منتشر ساختن احکام و روش اوست.»4 هم توجّه به کارآمدی فرایند اصلاحات شده، و هم اندیشه‏ای که مبنای دگرگونی اصلاحی باشد، ارائه گردیده است.
هدف اصلاحات
هر نظام حرکت و جریانی نمی‏تواند بدون تعیین هدف یا اهدافی به حیات و وجودش ادامه دهد و چنان که گفته شد، اصلاحات فرایند و جریان تغییرزا... می‏باشد، که قهرا هدف و اهدافی فراسوی آن وجود دارد و همین اهداف، ارزش و جایگاه آن را مشخص و بازمی‏نماید.
اصلاحات در هر قلمرو، اهداف یا هدف متناسب به همان حوزه را دارد. همچنین رسیدن به هدف هر قلمرو (سیاست، اقتصاد، دین، فرهنگ و...) شیوه و روش خاص و مناسب آن را می‏طلبد. آنچه در فرایند اصلاحات از ارزش و کارکرد بالایی برخوردار است، شناخت و استفاده از شیوه و روشهای منطقی و کارآمد می‏باشد.
در نگاه امام علی علیه‏السلام در کنار اهداف میان مدت و کوتاه‏مدت برای اصلاحاتمعین شده است، بلندمدت‏ترین و اساسی‏ترین هدف اصلاحات در دو چیز تبلور و نِمُود دارد:
1 ـ تأمین حقوق انسانی.
تأمین حق الهی.
عدالت، برابری، آزادی، استقلال و دینداری که در پاره‏ای از سخنان آن حضرت به مثابه اهداف آمده‏اند، همه در نهایت برای تحقق دو هدف یاد شده می‏باشند. عدالت، دینداری و... از آن جهت مطلوبند که به وسیله آنها حقوق انسانی و الهی تأمین می‏گردد. اگر روزی عدالت، دینداری، آزادی و... پامال شدن و نفی حقوق انسانی و الهی را به ارمغان آورد، قطعا هیچ خریدار و طالبی نخواهد داشت، مگر افراد و جوامع نابهنجار و غیرعادی.
مطالب یاد شده را می‏توان در سخنان زیر یافت:
«و لکن از حقوق واجب الهی بر بندگانش این است که در حد توان خیرخواه یکدیگر باشند و در برپای خق میان خویش مددکار هم گردند. و نیست مردی بی‏نیاز از کمک شدن به آنچه خداوند از حق خود کمک به او را واجب گردانیده، هر چند مقام و مرتبه او بزرگ بوده و در این دین برتری داشته باشد. و نیست مردی که باید دیگری را برای ادای حق یاری کند یا او را یاری نماید، هر چند مردم او را خرد شمرده، در دیده کوچک آید.»5
از این عبارت، چنتد مطلب ارزشمند فهمیده می‏شود:
1 ـ فرایند و حرکت اصلاحاتی به عنوان حق الهی بر بندگانش معرفی گردیده است.
2 ـ فراهم‏سازی سیستم و میکانیزم درونی در جامعه که تأمین‏کننده حقوق انسانی و الهی باشد.
3 ـ دین و... باید در خدمت آن دو حق یاد شده باشد نه مخدوم آنها. به عبارت دیگر، دین فوق آنها نیست، بلکه آنها برتر از دین می‏نشینند.
همچنین است در جمله‏ای که حضرت از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل می‏فرماید:
«فانّی سمعت جدّکما صلی‏الله‏علیه‏و‏آله یقول: صلاح ذات البین افضل من عامة الصلاة و الصیام.»6
از جد شما شنیدم که می‏گفت: اصلاح امور میان انسانها برتر از یک سال نماز و روزه است.
نیز در فرمایش معروف حضرت پیرامون حضور مردم در راستای تحکیم و فعلیت‏یابی حاکمیّت و حکومت ایشان،قدرت و حکومت برای اصلاحات و اصلاحات برای تأمین و تحقق حقوق انسانی و الهی طلب شده است:
«اگر مردم جمع نشده بودند و یاری نمی‏دادند که حجت تمام شود و نبود عهدی که خدای تعالی از دانایان گرفته تا راضی نشوند بر سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، هر آینه ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می‏انداختم و آب می‏دادم آخر خلافت را به کاسه اوّل آن.»7
سرِ نگاه کلان حضرت به هدف اصلاحات، برخاسته از آن است که حوزه‏ها و قلمروهایی که باید اصلاح شوند در ارتباط زنجیره‏ای قرار دارند. اصلاحات سیاسی جدای از اصلاحات اقتصادی دست یافتنی نیست؛ چنان که اصلاحات اقتصادی بدون اصلاح حوزه سیاست کارآمد نخواهد بود. اصلاحات سیاسی ـ اقتصادی نیز بدون اصلاحات فرهنگی و اجتماعی ره به جایی نمی‏برند، چنان که حضرت فرموده است:
«باید سبک ساختن سنگینی بار ایشان بر تو گران نیاید؛ زیرا تخفیفی که به آنها داده‏ای اندوخته‏ای است که با آبادی شهرها و آرایش دادن حکومتت به تو باز می‏گردانند با جلب خوش‏بینی و ستایش آنها به خود و خرسند بودن تو از برقرار کردن عدل و داد بین آنان، در حالی که افزون شدن توانایی ایشان را به آنچه نزدشان اندوخته‏ای از رفاهیت و آسایش و اطمینان داشتن به مداراتی که به آنها نموده‏ای از عدل و داد خود بر آنان را برای خویش تکیه‏گاه قرار داده‏ای.»8
در این بخش از سخنان حضرت، پیوند اصلاحات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به صورت روشن آمده است.
در یک جامعه دینی که نظم و تعامل اجتماعی برمبنای دین سامان می‏یابد، طبعا دین به عنوان یک سازه اصیل در درون سیستم به هم مرتبط از خاستگاه و جایگاه بلندمرتبه‏ای برخوردار است. از این‏رو، هر دگرگونی و تغییری که در عرصه‏های دیگر، چون اقتصاد، سیاست و فرهنگ پدید می‏آید، بر دین نیز تأثیر می‏گذارد. همچنین اصلاحاتی که در دین رخ می‏دهد، بر تمامی حوزه‏های دیگر هم تأثیر می‏گذارد و هم مسبوق به اصلاحات حوزه‏های یاد شده می‏باشد. همین ترابط دوسویه میان دین و سایر شؤون حیات انسانی، فضا و وضعیتی را پدید آورده استکه فربه شدن دیگر بخشها بدون فربه شدن دین کارساز نخواهد بود. از این‏رو، در چنین جوامعی اصلاحات دنیوی باید بر محور و مبنای اصلاحات دینی صورت پذیرد و گرنه چالشهای ویرانگری را تجربه خواهند کرد؛ زیرا در این فرض، اصلاحاتی که در حوزه‏های دیگر انجام می‏پذیرد به بار نخواهد نشست؛ چنان که در سخن مولی می‏خوانیم:
«لایترک الناس شیئا من امر دینهم لاستصلاح دنیاهم الاّ فتح اللّه‏ علیهم ما هو اضرّ منه.»9
نیست برای مردمی که دین را برای اصلاح دنیا ترک نمودند جز این که خداوند ضررهای بزرگتری را بر آنها وارد آورده است.
روشهای اصلاحات
از مسائل بسیار ارزشمند و کارآمد در مقوله اصلاحات، بحث پیرامون روش و شیوه‏های اصلاحات است. اصلاحات در حیات جمعی و فردی از اصول حیاتی و ضروری به شمار می‏رود، ولی جایگاه آن به وسیله شیوه‏ها و روشهای ناسالم و نامناسب سخت به خطر می‏افتد؛ یعنی اگر اصلاحات سیاسی، مانند توزیع قدرت برای حیات اجتماعی یک جامعه لازم و حیاتی بوده باشد، با انتخاب روشهای نامناسب ـ مثلاً بدون فراهم‏سازی ساختار و نهادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که قدرت را به صورت متعادل و طبیعی توزیع می‏نمایند ـ چنین امر حیاتی به ناخوشایندترین پدیده سیاسی ـ اجتماعی، چون هرج و مرج، ناامنی، خلأ قدرت یا ایجاد قدرتهای محلی متعارض تبدیل می‏گردد. بنابراین، حیاتی بودن اصلاحات و تحقق اهداف آن، تنها در بستر روشهای معقول و مناسب اصلاحات رقم می‏خورد و تضمین می‏گردد. از این‏رو، لازم است تا تحلیل و تأمّلی در اطراف روشها داشته باشیم.
چنان که گفته شد، اصلاحات فرایند تغییرزایی است که بستر آن گذشته از طبیعت، جامعه انسانی است (همین دومی در این نوشتار منظور است) و چون جوامع انسانی از حیث نظم و تعامل اجتماعی ـ سیاسی یکسان، یکنواخت و همسطح نیستند، طبعا روشهایی که برای اصلاحات به کار برده می‏شوند مشابه و همگن نخواهند بود. از این‏رو، جوامع را براساس عوامل و مبانی نظم و تعامل اجتماعی به دو دسته تقسیم نموده، شیوه‏های اصلاحات را در هر کدام پی می‏گیریم:
اول: جوامع توسعه یافته و صنعتی
روشهای اصلاحی که در چنین جوامعی انتخاب می‏شوند، باید درخور بافت و ظرفیت فرهنگی، علمی، تکنیکی، اقتصادی و... همان جامعه باشند تا کارآمد بوده، اهداف اصلاحات را تأمین کنند. بنابراین، روشها و شیوه‏های یاد شده در این جوامع، باید ویژگیها و کارکردهای زیر را داشته باشند، یا این که دارند:
1 ـ اصلاحاتی که در حوزه‏های مختلف صورت می‏گیرد با سرعت پیش می‏رود؛ هر چند میزان آن در همه عرصه‏ها یکسان نیست. مقایسه گذرا میان حجم تغییرات و دگرگونی و طول عمر تمدنهای کشاورزی، صنعتی و فراصنعتی همین ویژگی را تأیید می‏نماید. نیز در جوامع مدرن و فرامدرن، حجم و سرعت تولید دانش آن قدر بالا و زیاد است که اگر فردی مدت پنج سال در یک رشته (پزشکی) دانش اندوزد و پس از آن بخواهد از اندوخته‏هایش استفاده نماید، در این مقطع آموخته‏هایش کاربرد نخواهد داشت؛ زیرا دانش و فناوری جدیدی پدید آمده که او از آن بی‏بهره است. ایجاد تناسب و توازی میان دانش اندوخته شده و بازدهی آن در زمان به کارگیری، نیازمند اصلاحات سریع در سیستم آموزشی است.
2 ـ با توجّه به امکانات، تجهیزات توانایی علمی و تکنولوژیکی که در چنین جوامعی وجود دارد و با در نظر داشتن اتصال و پیوستگی صوری و کارکردی که میان بخشها و شؤون متفاوت حیات انسانی، به وسیله انقلاب الکترونیک و تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات پدید آمده است، اصلاحات طبعا به طور فراگیر، همه‏جانبه و متنوع خواهد بود و یا حداقل بستر و قابلیت پذیرش چنین شیوه اصلاحاتی مهیا شده است.
3 ـ در این جوامع به جهت فراگیری آموزش عالی و تبدیل شدن دانش و معرفت به مثابه منبع و منشأ قدرت سیاسی و اقتصادی و با توجّه به خصلت نامحدود بودن و انحصار ناپذیری دانش، اصلاحاتی که آغاز می‏گردد و به انجام می‏رسد، بیشتر بدون خشونت است، یا حداقلِ خشونت برهنه را در خویش دارد. به تعبیر دیگر، خشونت به عنوان روش اصلاحات کاربرد ندارد، حتی در میدان سیاست نیز جابجایی قدرت معمولاً به صورت آرام انجام می‏گیرد.
4 ـ روشهای مورد استفاده در راستای اصلاحات، شیوه و روشهای علمی می‏باشند و لازمه چنین روشی، اولاً عدم دخالت ارزشها و آداب در فرایند اصلاحات می‏باشد. اگر هم ارزشهایی دخالت داده می‏شوند، بیشتر ارزشهایی است که در دامن خود علم بالیده و پرورده می‏شوند.
ثانیا، هر اندیشه، طرح و برنامه اصلاحی تنها پس از مشاهدات و آزمونهای فراوان دفاع‏پذیر و مورد پذیرش واقع می‏گردد و همین ویژگی بازبینی و بازسازی روشها را در مقاطع و مراحل زمانی برای روزآمد شدن و کارآمدی می‏طلبد که نتیجه آن، تجدید و جایگزینی روشها می‏باشد.
ثالثا، وجود فناوری، نهادها و سازمانها برای اصلاحات مبتنی بر روشهای علمی ضروری است. به تعبیر دیگر، این امور از سازه‏های اصیل روش علمی و تکنولوژی اصلاحاتی می‏باشند. طبعا اینها نیز با گذر ایام فرسوده می‏شوند و پس از آزمون جای خویش را به فنون و نهادهای کارآمدتر می‏دهند. تسلط و سیطره شیوه‏ها و نهادهای علمی در چنین جامعه‏ای، میدان اصلاحات دینی را با مقوله کارکردگرایی مشخص ساخته است؛ یعنی بیشترین سؤال و پژوهش پیرامون کارکرد دین در میدانهای مختلف زیستی می‏باشد و روشهای دینی در امر آبادانی و توسعه همه جانبه و پایدار جامعه انسانی را بازشناسی و توانایی آن را نقادانه می‏آزماید و همین وضعیّت رسالت بس سنگینی را بر دوش دین‏شناسان دردمند می‏گذارد تا با بسیج نیروی فکری و جسمی خویش، شیوه‏ها و روشهای پاسخگویی دین به مسائل و موضوعات اقتصادی، فرهنگی، علمی، فنی، سیاسی... رلاا به طور روزآمد تبیین و تشریح نمایند.
5 ـ فرایند اصلاحات در این جوامع معمولاً از پایین آغاز، هدایت و پی گرفته می‏شود و دلیل آن، بالا بودن سطح معرفت عمومی، امکانات و تسهیلات فنی، نهادها و سازمانهای مناسب، نبود موانع فرهنگی و ساختاری، حضور فعال مردم در میدانهای گوناگون، مدیریت، اجرا و ساماندهی بخشهای مختلفی چون بهداشت، تولید، توزیع، بانکداری، خدمات، علوم و فناوری به وسیله مردم می‏باشد.
مقصود از پایین، بدنه عمومی جامعه است؛ جایی که سرچشمه و منشأ اصلی قدرت سیاسی اقتصادی و فرهنگی جامعه را شکل می‏دهد. هر چند کارگزاران، گروه اندکی خواهند بود. در بدنه عمومیجامعه، اندیشه اصلاح‏طلبی شکل می‏گیرد، آغاز می‏شود، استمرار می‏یابد و هدایت می‏گردد، تا این که طبقات بالا را نیز پوشش می‏دهد. گرچه در پاره‏ای اوقات تفکر و اندیشه اصلاحات از بالا ارائه می‏گردد، ولی معمولاً آنها نیز از پایین آغاز می‏نمایند. یکی از ویژگیهای روش اصلاحات از پایین این است که همه در آن نقش دارند، مسؤولیت می‏پذیرند، فرایند اصلاحات تثبیت می‏شود و میدان به بار نشستن آن مضاعف می‏گردد و آسیب‏زایی‏اش کاهش می‏یابد، بویژه با توجّه به اهمیّت جایگاه مردم در امر حکومت. هم در نظامهای سیاسی دینی و هم در نظامهای سیاسی غیردینی، فرایند اصلاحات از پایین برترین شیوه با بازدهی بالا برای دینداران و غیر آنان خواهد بود.
دوم: جوامع توسعه نیافته و سنّتی
در جوامع توسعه نیافته و سنّتی به همان حد که اصلاحات حیاتی و ضروری است، به همان پیمانه دشوار و چالش‏زا می‏باشد. دشواری و چالش‏زایی برخاسته از ذهنیت تاریخی و فرهنگی، سطح پایین آموزش و پژوهش، موانع ساختاری و نهادی و به تعبیری سست بودن ساختاری، عدم شناسایی و گزینش روشهای کارآمد و... می‏باشد. لذا مصلحانی که در چنین جوامعی طرح اصلاحات درمی‏اندازند، باید ابتدا روشهای آن را انتخاب نمایند و بهترینها را برگزینند و سپس وارد معرکه اصلاحات شوند.
روشهایی که در این گونه جوامع برای اصلاحات انتخاب می‏شوند، دارای این ویژگیها هستند، یا باید چنین باشند:
1 ـ اصلاحات در جوامع سنّتی و توسعه نیافته عمدتا و باید از بالا شروع شود و دلایلی چند، این گزینه و روش را حمایت و ایجاب می‏نماید. موارد زیر را می‏توان از آنها دانست:
اولاً، در این گونه جوامع عوامل و عناصری که سرچشمه تغییرات در سطوح و شؤون مختلف جامعه می‏شوند، مانند «قدرت» و «ثروت»، در دست همگان نبوده و در جامعه توزیع نشده‏اند، بلکه در انحصار فرد، گروه یا صنف خاصی قرار دارند. و این وضعیّت فسادزا و خاستگاه اصلاحات می‏باشد. طبعا اگر قرار باشد همین بالاییها هم خود اصلاح شوند و هم اصلاحات را آغاز و به جامعه تزریق نمایند، از آن جا این طبقه سخت تلاش دارند وضعیّت و موقعیت موجود را حفظ کنند، با هرگونه حرکت دگرگون‏گر به مخالفت برمی‏خیزند و به همین جهت چالشهای بسیاری فراروی اصلاحات پدید می‏آید که باید از آنها گذر کرد. تنها راه گذر و انجام اصلاحات، نفوذ و شریک شدن نیروهای اصلاحگر (خواه از بین صاحبان قدرت و ثروت، و خواه از میان توده مردم در سرچشمه‏های تغییرات، یعنی قدرت (زور بازو) و ثروت می‏باشد، تا از این طریق، هم در بالاییها و هم در پایینها سبب ایجاد دگرگونی و اصلاح شوند.
ثانیا، مردم به عنوان یا در جایگاه نیروهای مدیر، برنامه‏ریز، و سازمان‏دهنده میدانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دینی و علمی قرار ندارند، و تمامی آنها در یک واحد خاص و ویژه متمرکز شده است.
ثالثا، مردم از آموزش و دانشی که موجد تغییرات می‏گردد، بهره‏مند نیستند. از این‏رو، بیشتر تماشاگرند تا بازیگر؛ حال آن که اصلاحات کار بازیگران است نه تماشاچیان.
2 ـ به دلیل انحصار قدرت و ثروت، نبود فناوری و دانش لازم، ضعف ساختاری و سازمانی و ارتباطات ناپیوسته، تعصب بر باورها و ارزشهای سنّتی و... اصلاحات خیلی کُند و آهسته انجام می‏گیرد و در بسیاری مواقع جریان قطع شده و حالت برگشتی به خود می‏گیرد.
3 ـ با توجّه به فقدان، ضعف و سادگی و توسعه‏نیافتگی فناوری، دانش و آموزش، ناکارآمدی ساختار و نهادها، نظام‏مند نبودن تعاملات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... ارتباطات و گردش اطلاعات فوق‏العاده ناچیز و کمرنگ و در ضمن محدود می‏باشد که نتیجه آن گسست و ناپیوستگی کارکردی بخشها و شؤون مختلف زیستی، مانند خدمات، تولیدات، مدیریت و دانش است. به همین جهت اصلاحات همه‏جانبه و فراگیر نبوده، به طور تک‏بُعدی انجام می‏گیرد.
4 ـ چنان که گذشت، در چنین جوامعی حفظ موقعیت و وضعیّت موجود تقریبا حالت نهادینه یافته است و تغییر آن، کاری بس دشوار و زمان‏بر می‏باشد، و چه بسیار اتفاق می‏افتد که شکستن آن حصار و گذر از آن وضعیّت نیازمند استفاده از خشونت آن هم خشونت برهنه می‏باشد. به بیان دیگر، اصلاحات از راه جنگ فیزیکی و انقلاب می‏گذرد. معمولاً این حالت معلول تمامیّت‏خواهی، مطلق‏انگاری و نابهره‏مندی از دانش و آموزش فراگیر و عالی می‏باشد. تجربه تاریخی ـ سیاسی چنین جوامعی در گردونه دگرگونیها بهترین دلیل و شاهد بر مدعیات ما است. کمتر اتفاق می‏افتد که جابجایی قدرت به آرامی صورت گیرد، یا افرادی که در رأس هِرَم قدرت سیاسی و... هستند، از کشور نگریخته، یا با وضع فجیعی کشته نشوند.
5 ـ شیوه و روشهای علمی در جوامع سنّتی و توسعه نیافته در فرایند اصلاحات به کار گرفته می‏شود و باید هم چنان شود، لیکن تنگناهای چندی بر آنها نیز سایه افکنده است. یکی آمیخته شدن روشهای علمی و فنی با شیوه‏ها و ارزشهای سنّتی و دیگری ضعف بنیادهای علمی و فنی می‏باشد. در این جوامع با این که از روشهای علمی برای ایجاد تغییرات در میدانهای گوناگون استفاده می‏شود، تکیه بر نهادها و بافتهای سنّتی، قومی، قبیله‏ای و نیز ارزشهای برخاسته از این تعلقات، فوق‏العاده پررنگ و رگم می‏باشد و این وضعیّت از کارآمدی روش علمی می‏کاهد. همچنین به دلیل کمبود مراکز و ساختارهای آموزشی ـ پژوهشی و فناوری و عدم اتکای اینها بر منابع داخلی و نبود ساختار و سیستم مطمئن برای گردش پول و جذب سرمایه و... شیوه‏های علمی به کُندی نتیجه‏بخش می‏باشند و همه اینها برآیند آمیختگی روشهای علمی با ارزشها، شیوه‏ها و بافتهای سنّتی می‏باشند.
آنچه تاکنون درباره روشهای اصلاحات در دو جامعه صنعتی و سنّتی بیان شد، به معنای انحصار روشها در موارد یاد شده نیست، بلکه آنها افزایش و کاهش‏پذیرند.
تطبیق هر یک از روشهای یاد شده، ویژگی، نیازمندی و پیامدهایی که لازمه هر کدام بوده و همچنین کارآمدی و کارکرد آنها و نیز حضورشان در روش و نظر امام علی علیه‏السلام در بحث بعدی که میدانهای اصلاحات در نگاه مولا است، تا حدودی به طور مفصل تبیین می‏گردد.
مطالبی که پیرامون روشهای اصلاحات تا حال بیان شد، در کلیت آن در نگاه علی علیه‏السلام خیلی مورد توجّه واقع شده است. حضرت شناخت روشهای اصلاحات را که طبیعتا توجّه و شناسایی شرایط، اوضاع، ظرفیت و تواناییهای فنی، علمی، ساختاری، اقتصادی، جغرافیایی، سیاسی و... یک جامعه در درون آن نهفته است، پایه و اساس به ثمر نشستن اصلاحات و به انجام رسیدن توسعه و برداشتن موانع از پیش روی این فرایند می‏داند. ایشان می‏فرماید:
«واعلموا أنّکم لن تعرفوا الرشد حتیتعرفوا الذی ترکه... فالتمسوا ذلک من عند اهله.»10
بدانید که هرگز رشد و تکامل را نخواهید شناخت، مگر آن کسانی را که آن را رها کرده‏اند بشناسید. پس فرا گیرید آن معرفت را از نزد اهلش.
رشد در کلام حضرت یک مفهوم ایستا نیست؛ بلکه یک فرایند و روش می‏باشد و معنای روشی رشد را از سخنان دیگر حضرت می‏توان به دست آورد؛ مانند این فرمایشش که می‏گوید:
«سیرَتُهُ القصد و سنّتُهُ الرُّشد و کلامُهُ الفصل و حکمته العدل.»
میانه‏روی سیرت او، رشد روش وی و سخنش پایان‏بخش و عدل، حکمت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود.
تا آن جا که حضرت حتی عدل را یک روش می‏داند؛ مانند:
«من علاامات العقل العَمَلُ بسُنَّةِ العدل.»11
از نشانه‏های عقل، عمل به روش عدالت است.
بدین‏سان حضرت می‏فرماید: روشهای رشد و توسعه (که بدنه اصیل اصلاحات بر مبنای تعریف برگزیده در این نوشتارند) شناسایی نمی‏شوند و به کار نمی‏افتند، مگر این که روشهای بازدارنده اصلاحات شناخته و ترک شوند، که در مجموعه اهمیّت شناخت روشهای سالم و کارآمد را در اصلاحات نشان می‏دهد.
میدانهای اصلاحات
پهنا و گستره میدان اصلاحات در منظر امام علی علیه‏السلام ، به وسعت ابعاد و شخصیت وجودی انسان است؛ یعنی شخصیت فردی و معنوی و شخصیت مادی و معنوی جامعه خاستگاه اصلاحات می‏باشد و چنان که گفته شد، تمامی ابعاد شخصیتی انسان و میدانهای یاد شده در نگاه حضرت در ترابط و تعاملند. از این‏رو، اصلاحات در یک بخش، به بخشهای دیگر نیز سرایت می‏نماید. از این روست که حضرت می‏فرماید:
«کسانی که خویش را امام مردم می‏دانند باید اول خویش را تعلیم دهند و آگاه سازند بعد دیگران را، و باید ادب و پرورش‏اش در عمل باشد تا به زبان؛ زیرا آن که پیشاپیش خویش را ساخته است سزاوار و بزرگواری و تجلیل است.»12
یا این که می‏فرماید:
«فلیست تصلح الرّعیة الاّ بصلاح الولاة ولاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرّعیة.»13
مردم زمانی اصلاح می‏شوند کهزمامداران اصلاح شده باشند. و زمامداران اصلاح نمی‏شوند مگر به استواری و بیداری مردم.
در این نوشتار، از میان همه میدانها، تنها سه میدان سیاسی اقتصادی و دینی مورد بحث قرار می‏گیرد و روشهای یاد شده اصلاحات را در این سه حوزه بررسی می‏کنیم.
1 ـ میدان سیاست
بعد از رحلت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در حوزه سیاست کج‏اندیشی‏ها و کج‏رفتاری‏ههای مختلف انجام پذیرفت و روزبروز حکومت و سیاست از الگوی حکومتی در نظام سیاسی که به وسیله خدا حضرت محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ترسیم و پایه‏گذاری گردیده بود، فاصله می‏گرفت و تا زمانی که امام علی علیه‏السلام زمام امور را به دست گرفت، گستره کج‏اندیشی و کج‏رفتاری توسعه پیدا کرد. پس از آن که حضرت قدرت را به دست گرفت، بیشترین توجّه خود را بدین سو معطوف داشت. موضعگیری و فعالیت اصلاحی که بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آغاز نموده بود، در این مرحله با انرژی بیشتر به اجرای آنها پرداخت و برای آینده سالم و بهتر، ایجاد ساختار، ارائه معیارهای عام و کارآمد و ترسیم واقعی چهره نظام سیاسی اسلام را آغاز کرد. طبعا این دو مهم شیوه و روش مناسب خود را می‏طلبید و حضرت با توجّه به اهمیّت «روش» در اصلاحات، روشهای مناسب را برگزید و به کار گرفت که اینک به شرح آنها می‏پردازیم.
اصلاحات از بالا در حوزه سیاست
یکی از روشهایی که حضرت در عرصه سیاست برگزید اصلاحات از بالا بود و محورهای زیر مورد تهاجم امواج اصلاحی قرار گرفت:
الف ـ کادر رهبری، از جهت تخصص و کاردانی، تعهد و تقوای شغلی، داشتن معیارهای لازم برای ورود در جمع کارگزایان و نیز مشروعیت نسبت به رأس قدرت باید اصلاح می‏گردید؛ چنان که حضرت می‏فرماید:
«آگاه باشید سوگند به خدا که پسر ابی‏قحافه خلافت را مانند پیراهنی پوشید و حال آن که می‏دانست من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا هستم. دانش چون سیل از من جاری است و هیچ کس را در علم و دانش یارای رسیدن به من نیست.»14
در این عبارت، حضرت اصلاحات را متوجه دو امر نموده است:
1 ـ مشروعیت؛
2 ـ کاردانی و تخصص.
و باز می‏فرماید:
«فیا عجبا بینا هُوَ یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخَرَ بعد وفاته لَشَدَّ ما تشطّرا ضرعیها.»15
جای بسی حیرت و شگفتی است که در زمان حیاتش فسخ بیعت مردم را درخواست می‏نمود، ولی چند روز از عمرش مانده وصیت کرد خلافت را برای عمر. این دو نفر غارتگر خلافت را مانند دو پستان شتر میان خود قسمت نمودند.
در این سخن، معیارها و روشهای نادرست رسیدن به رهبری را در جامعه اسلامی بازنمایانده و اصلاحات را در آنها لازم می‏بیند.
و در جای دیگر می‏فرماید:
«تا این که سوم قوم (عثمان) برخاست در حالتی که باد کرد هر دو جانب خود را میان موضع بیرون دادن و خوردنش. و اولاد پدرانش با او همدست شدند، مال خدا را می‏خوردند مانند خوردن شتر با میل تمام گیاه بهار را، تا این که ریسمان تابیده او باز شد.»16
در این جملات عدم تعهد دینی و شغلی در کادر رهبری جامعه اسلامی به مثابه آفتی بزرگ تشخیص داده شده که باید آفت‏زدایی شود و نیز روابط به قاعده، و ضوابط به استثنا تبدیل شده است، در حالی که می‏باید ضوابط و قانون سالم نه تنها قاعده، بلکه اصل گردد و بساط روابط کاملاً برچیده شود، نه این که استثنا باشد.
حضرت خطاب به معاویه می‏گوید:
«ای معاویه! چه وقت لیاقت حکمرانی رعیت و زمامداری مسلمانان را داشتید، بدون سابقه خیر و نیکویی و ناداری از بزرگواری و ارجمندی؟»17
در این جا معاویه را به سبب ناشایستگی دینی، نسبی و شخصیتی سزاوار زمامداری در جامعه اسلامی نمی‏داند.
ب ـ شیوه مدیریت و ساماندهی اجتماعی. یکی از محورهای اصلاحات از بالا، روش مدیریت و ساماندهی اجتماعی است که در نهج‏البلاغه بر آن تأکید فراوان رفته است. حضرت روش ساماندهی موجود را ناتوان و ناکارآمد می‏دید و سخت در تلاش بود تا این کاستی را از آن بزداید.و برای این منظور، الگوی مدیریتی و ساماندهی ویژه‏ای را پی‏ریزی نمود که دو ویژگی بارز داشت:
1 ـ مرکزگرا؛
2 ـ برخورداری از سیستم باز.
منظور از مرکزگرا بودن مدیریت، حاکمیّت یک اندیشه و روش نقدناپذیر که از بالا ارائه و دستور داده شود و تمامی اجزا و عناصر نظام مدیریتی به طور منفعل و تنها فرمانبردار باشند نیست، بلکه مقصود آن است که تمامی بدنه و بخشهای سیستم مدیریتی با ارائه و استفاده از اندیشه‏ها و روشهای متغیر، حرکت به سوی مقاصدی که برمبنای تفکر دینی و خرد بشری برای مجتمعهای انسانی (اقتصادی، سیاسی، علمی، فرهنگی و...) تعیین شده‏اند، سرعت و تکامل بخشیده و بهینه بنماید و تمامی داده‏ها و ستاده‏هایی که به طور آزاد در این سیستم مدیریتی مبادله می‏شوند. پس از تصفیه و پالایش، جذب و به کار گرفته شوند از این‏رو، وجود یک مرکز پالایشگر و کنترل‏کننده در درون سیستم باز حتمی و حیاتی است و این نکته را می‏توان از سخن حضرت فهمید که می‏فرماید:
«برای من شایسته نیست که سپاه، شهر و مرکز، نظام اقتصادی، نظام حقوقی و قضایی مسلمین و نیز رسیدگی به حقوق حقمندان را ترک گفته، با لشکری بیرون رفته و از لشکری پیروی نمایم، جنبش داشته باشم مانند جنبش تیر در جعبه خالی. و من قطب و میخ آسیاب هستم که آسیاب به اطراف من می‏چرخد. من جای خویش هستم؛ چون جدا شوم مدار آسیاب به هم خورده، سنگ زیرین آن مضطرب گردد.»18
و نیز:
«گمان مدارید که گفتن حق برایم سنگینی دارد؛ زیرا کسانی نمی‏توانند حرف حق را بشنوند و عدالت را بپذیرند، قطعا عمل به حق و اجرای عدالت بر آنان سنگینتر است. پس از گفتن حق برایم و از ارائه مشورت منطقی و انصافمند با من دریغ مدارید؛ چون من هم در معرض لغزش و اشتباه قرار می‏گیرم.»19
لازمه مدیریت سیستمی این است که: (1) تواناییها و استعدادهای انسانی و غیرانسانی شناسایی شوند. (2) آن تواناییها بیرون آورده شوند، برای این مهم.(3) ایجاد ساختاری که هر جزء و نیرو در جایگاهش قرار گیرد و به کار گرفته شود لازم است. این فرایند زمانی عملی می‏نماید که: (4) آزمونهای مختلف در شرایط و عرصه‏های متفاوت از نیروهای انسانی و طرح و نظریات صورت پذیرد. نتیجه طبیعی این جریان و عملکردها (5) دورانی شدن مسؤولیت و برنامه‏ریزی زمانمند و زمانبند و در نهایت (6) شایسته‏سالاری به جای رابطه‏سالاری است.
تمامی ویژگیها و لوازم یاد شده، در سخنان حضرت که ذیلاً ذکر می‏شوند، تبلور و نمود دارند:
شناخت تواناییها، بیرون آوردن و قرار دادنشان در جایگاه مناسب:
«من این جابجایی (نصب مالک اشتر به حکومت مصر و عزل محمّدبن ابی بکر) را از آن رو انجام ندادم که تو را در انجام وظایف و مسؤولیت تنبل یافتم، بلکه به این جهت بوده که تو را در مقامی قرار بدهم که در آن جا کارآمدی بیشتری خواهی داشت.»20
آزمون
«ای مالک بر کارگزاران نظارت کن، پس از آزمایش و امتحان کردن، آنها را به کار برگمار و آنها را به میل خود به کاری نفرست، زیرا در این بی‏توجهی شاخه‏های ستم و نادرستی گرد آمده‏اند.»21
بیرون کشیدن افکار و اندیشه‏ها و استفاده از آنها
«من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطا».22
کسی که با اندیشه‏های مختلف مواجه بشود و آنها را بشناسد، به لغزشگاه‏ها زود پی می‏برد.
برنامه‏ریزی زمانمند
«فدع الاسراف مقتصدا و اذکر فی الیوم غدا و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدَّم الفضل لیوم حاجتک.»23
و به اندازه نیازمندی خود از دارائی پس‏انداز نما، و زیاده (بر آن) را به جهت روز نیازمندیت پیش فرست ات اجتماعی، توانمند شدن مدیریت و تأمین حقوق انسانی و الهی (اهداف اصلاحات) در کنار مدیریت مرکزگرای سیستماتیک، عناصری مانند شجاعت، پاداش و بخشندگی، عدالت و آزادی را به مثابه روش و شیوه وارد بدنه و فرایند مدیریت مجتمع انسانی می‏نماید. از این‏رو، حضرت بخل را حصار محکم در اطراف بخشندگی و پاداش ـ و به تعبیر نویسنده و صاحب این قلم به جریان افتادن سرمایه‏های انسانی و مادی ـ می‏داند که خود ضربه سهمگینی بر پیکر توسعه انسانی و اجتماعی است. و ترس را نه تنها بستر، بلکه عامل به تحلیل رفتن انرژی و نیروی فکری و فیزیکی جامعه و فرد و انباشته شدن ظرفیتهای اقتصادی، سیاسی، علمی، فنی و... می‏شمارد که پیامد طبیعی آن، تسلیم و وابستگی فرد و جامعه انسانی به هر چیزی که غیر آنها است، می‏باشد. این وضعیّت نابسامانی حیات جمعی، نقص و ناکارآمدی مدیریت را در پی دارد. همچنین حرص را ابزار عدالت‏گریزی و ستم‏پیشگی می‏یابد که لازمه آن، عدم توسعه انسانی است. و بالاخره آزادی روش مدیریت را پرورنده استعدادها، تأمین‏گر حقوق، توزیع‏کننده مسؤولیتها، و در نهایت بیمه‏گر مدیریت دینی در ساختارهای متفاوت جوامع انسانی می‏داند. به این ترتیب، توسعه انسانی در مدیریت وارد می‏شود. معنای این سخن این است که در نگاه امام علی علیه‏السلام توسعه انسانی نه تنها هدف مدیریت و ساماندهی اجتماعی بوده، بلکه روش و شیوه مدیریت می‏باشد.
معنای روشی مفاهیمی مانند عدالت، بخشندگی، شجاعت و آزادی را از مفهوم،یا منطوق سخنان حضرت که ذیلاً می‏آیند، می‏توان فهمید:
«با چند دسته مشورت مکن:
1. با بخیل چون او تو را از بخشش بازمی‏دارد و فقر را نوید می‏دهد.
2. ترسو؛ زیرا او موجب سستی تو در امور مملکت‏داری می‏گردد.
3. حریص؛ چون او ستمگری را برایت جلوه‏گر می‏سازد... و باید برگزیده‏ترین ایشان نزد تو وزیری باشد سخن تلخ حق به تو بیشتر گوید و کمتر تو را در گفتار و کردارت که خدا برای دوستانش نمی‏پسندد بستاید؛ اگر چه سخن تلخ و کمتر ستودن خواهش و آرزوی تو سبب دلتنگیت شود.»24
ج ـ در دوران بعد از رحلت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رویکرد و تلقی‏بخش بزرگی از مسؤولان و کارگزاران از سیاست، پراگماتیک و شغلی می‏شود و چنین رویکردی آفاتی فراوان را به همراه دارد که برخی از آنها را می‏توان نام بُرد:
1 ـ مفاهیم و واقعیتهای حقوقی، مانند: حقوق طبیعی، حقوق اساسی و سیاسی، حقوق اجتماعی و حقوق الهی به بازی گرفته می‏شوند.
2 ـ سیاست به مثابه یک ابزار به کار گرفته شده و از هویت معرفتی و علمی تهی می‏گردد.
3 ـ توجّه و همّ زمامداران به افزودن درآمد و حفظ قدرت است تا ارائه خدمت.
4 ـ تملق، چاپلوسی، دروغ، فریب، زبان، قومیت و زور به عنوان شیوه و معیار ورود در حوزه سیاست، جایگاه ویژه‏ای دارند.
5 ـ دین و مردم از سازوکار مبانی مشروعیت و مقبولیت نظام سیاسی محسوب نمی‏شوند. به عبارت دیگر، یک مبنای ثابت (خواه دین و خواه مردم) برای مشروعیت نظام سیاسی وجود نخواهد داشت.
طبعا تغییر رویکرد و تلقی یاد شده از سیاست، هر چند تنها عامل و روش آفت‏زدایی نیست، ولی از اساسیترین عوامل و عناصر و کارآمدترین آنها به حساب می‏آید. از این‏رو، یکی از محورهای اصلاحات از بالا که حضرت آغاز کرد، جایگزین نمودن رویکرد معرفتی و خدماتی از سیاست، به جای رویکرد پراگماتیک و شغلی بود؛ چنان که ایشان بیان فرموده‏اند:
«ابن عباس می‏گوید: بر علی علیه‏السلامدر ذی‏قار (اسم مکانی است) داخل شدم در حالی که حضرت کفشش را وصله می‏کرد. حضرت به من فرمود: قیمت این کفش چند است؟ عرض کردم: قیمتی ندارد. فرمود: قسم به خدا این کفس برایم محبوبتر از حکومت بر شماست، مگر این که حق را استوار و باطل را نابود کنم.»25
و یا:
«ایّها الناس انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم علهی و أعلمهم بامراللّه‏ فیه...»26
ای مردم، انسانهای مدیر و آگاه به معارف الهی شایسته حکومت بر مردم‏اند.
جمیه زیر، رویکرد تلقی یاد شده را بخوبی نشان می‏دهد:
«ما در زمانی زندگانی می‏کنیم که اکثر مردم آن حیله‏گری و مکرپردازی را هشیاری می‏شمارند، و نادانها این گونه فریب‏دهنده‏ها را به چاره‏پردازی نسبت می‏دهند. عذرشان چیست؛ خدا نابودشان کند. آدم سیاستمدار و حیله‏پرداز حقیقی، تمامی راههای حیله را احساس می‏کند، ولی از اقدام به آنچه که احساس می‏کند، فرمان و جلوگیری خدا مانع می‏گردد، پس از این احساس، آن را ترک می‏کند و اقدام به اعمال نمی‏نماید، ولی کسی که درد دین ندارد، در کمین انجام آن می‏نشیند.»27
بنابراین نظام سیاسی که برمبنای رویکرد و تلقی ویژه از مقوله سیاست شکل می‏گیرد، در منظر و نگاه علی علیه‏السلام نظامی است که معرفت (معرفت دینی ـ معرفت بشری) بُن و اساس آن را می‏سازد و خادمیت کارکردش را سمت و سو می‏دهد. به همین جهت، بازی با واقعیتهای حقیقی و حقوقی، نگاه شغلی و ابزاری به سیاست، ابهام و تزلزل مبانی مشروعیت نظام، روابط‏گرایی به جای شایسته‏سالاری و ضوابط‏پذیری و... در چنین نظامی از لحاظ تئوریک مفقود و مردود است و از حیث عملی در کمترین میزان خود را نشان می‏دهد که در درازمدت باید نابود گردد.
اصلاحات سیاسی از بالا در سه حوزه یاد شده (کادر رهبری، روش مدیریت و ساماندهی اجتماعی، تلقی از سیاست و نظام سیاسی) زمانی به طور شایسته انجام می‏گیرد که پیش‏نیازها و پیش عمل‏های ذیل صورت پذیرد:
1 ـ ایجاد نهادها و سازمانها و در مجموع ساختار مناسب و کارآمد.
2 ـ قدرت لازم و نفوذ در مراکز عالی تصمیم‏گیری.
3 ـ نیروی انسانی جایگزین.
4 ـ ارائه یک نظریه سیاسی نظم‏آفرین و آزمون‏پذیر و تعیین الگوی مدیریتی جایگزین.
5 ـ پشتیبانی افکار عمومی.
6 ـ شناخت حساسیتهای درونی، برونی و ایجاد فرصت و موقعیت.
همان طوری که گذشت، تمام موارد یاد شده در حرکت اصلاحی حضرت مشهود و منظور بوده است.
اصلاحات از پایین
معنای اصلاحات از پایین آن است که بدنه عمومی جامعه انسانی تجربه اصلاحات را در حوزه‏های مختلف آغاز نمایند. به عبارت دیگر، عرصه عام جامعه نیازمند اصلاح می‏باشند. این روش ممکن است از جانب کسانی که در رأس هرم قدرت قرار دارند پیش گرفته شود، و ممکن است گروهی از روشنفکران (دینی ـ غیردینی) آغازگر آن باشد. در هر دو صورت، اصلاح اقتصاد، سیاست، حقوق، دینداری، خدمات، آموزش، پژوهش و در مجموع فرهنگ معلول و برآیند دگرگونی معرفت، دانش، روش، توانش، معیشت، صحت، دیانت و... عمومی مردم خواهد بود. سخن حضرت که می‏فرماید: «ولا تصلح الولاةُ الاّ باستقامة الرَّعیَّةِ».28 مؤید پیوند و رابطه یاد شده است.
روش اصلاحات از پایین، هر چند نظر به ساخت و بافت اجتماعی، سطح توسعه و پیشرفت فنی و علمی، نظام اقتصادی و سیاسی و پررنگی و کمرنگی باورها و ارزشهای دینی در جوامع تفاوت دارد، ولی جامعه‏ای که با چنین روشی اصلاحات را پیش می‏گیرد، می‏باید زیرساخت‏ها و کارهای بنیادین زیر را فراهم آورده؛ چنان که این گزینش را در حرکت اصلاحی حضرت علی علیه‏السلام نیز می‏توان یافت.
1 ـ پرورش انسانهای مسؤول، مشارکت‏جو و منتقد در عرصه سیاست و احیای چنین روحیه‏ای در میان مردم. به همین جهت حضرت نظام پایدار را نظامی می‏داند که دستگاه حاکم محاط به وسیله مردم باشد. «ولاتصحّ نصیحتهم الاّ بحیطتهم علی ولاة امور»29 و برای مردم حق شرکت و انتقاد در امور سیاسی را فراهم آورد: «فانهم الاخوان فی الذین ولا اعوان علی استخراج الحقوق»30 (مردم یا برادران دینی تواند و یا معاونین برای تأمین و استخراج حقوق) و «فلاتکفوا عن مقالةٍ بحقٍ او مشورةٍ بعدل فانّی لستُ فی نفسی لفوق أن احطئی ولا آمن ذلک من فعلی».31
2 ـ سرمایه‏گذاری در بخش آموزش، پژوهش و پرورش و توزیع فراگیر دانش. از این‏رو، حضرت معتقد است که هر گاه حاکم یا دستگاه حکومتی نتوانند به این امور رسیدگی نمایند، حق بزرگی از مردم را ضایع نموده‏اند: «فامّا حقکم علیّ... تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا».32
حق مردم بر من... آگاه ساختن برای زدودن جهل و پرورش دادن برای یادگیری می‏باشد.
یا آن جا که حضرت استواری جامعه را بر پاشنه دانش و معرفت می‏چرخاند، طبعا دانش توزیع شده که عمومی مردم بهره‏مند از آن باشند پایداری کشور و ملت را در پی دارد، نه دانشی که تنها چند نفر محدود آن را فراگرفته‏اند:
«بریا تثبیت حاکمیّت و اصلاح مملکت و فراهم آوری اسباب استواری مردم با دانشمندان و حکما بسیار مذاکره و گفت‏وگو داشته باش.»33
3 ـ نهادینه شدن ارزشهای عام، انسانی و دینی و زدودن و بی‏رمق نمودن ارزشهای ریز، غیرانسانی و دینی و تضعیف وابستگیهایی مانند خون، نژاد، زبان در مقابل ارزشهای عام؛ چنان که حضرت خطاب به معاویه می‏فرماید:
«و أردیت جیلاً من الناس کثیرً: خدعتهم نجیّک... و تغشاهُمُ الظُلمات... و نکصوا علی اعقابهم و تَوَلَّوا علی ادبارهم و عَوَّلوا علی احسابهم الا من فاء من اهل البصائر.»
در این جا حضرت، معاویه را سخت سرزنش و توبیخ می‏نماید که چرا چنین تعلقات و معیارهای بسته‏ای را زنده نموده است.
4 ـ طبعا سه مورد یاد شده، ساختاری مناسب (نهادها، سازمانها، روشها، اندیشه باز و سیاست‏گذاری) می‏طلبد، تا در چنین ساختاری گفتمان حضور و عملکرد سیاسی مردم شکل یابد و محاسبه پذیرد.
حضرت هر چند به دلیل محدودیت زمانی نتوانست چنان ساختاری را نهادینه سازد، لیکن در زمان کوتاه امامتش موفق شد بدان سو حرکت کند و تا حدودی آن رایجاد نماید.
کارهای بنیادین یاد شده در اصلاحات از پایین، در قلمرو سیاست به متمم و مکمل‏های چندی نیاز دارد، که برخی از آنها بدین شرحند:
یک ـ مردم نظام و دولت را از خود بدانند.
دو ـ مردم نسبت به آینده خوشبین و امیدوار شوند.
سه ـ فهم و باور به این که تمامی حوزه‏های سیاست پیوند ناگسستنی با سیاست دارند.
چهار ـ تمامی حقوق و مزایا تنها در سایه یک نظم سیاسی سالم دست یافتنی هستند.
پنج ـ آزادی، توسعه پایدار و انسانی و تنوع و تکثر فرهنگی در جامعه تأمین و دنبال شود.
اصلاحات فراگیر و همه جانبه
از روشهایی که حضرت در فرایند اصلاحات برگزید، اصلاحات همه جانبه بود. اصلاحات همه جانبه به روشهای مختلفی اطلاق می‏شود؛ از جمله این که برنامه اصلاحی را به طور آشکار به همه اعلام کند، یا اصلاحات را به صورت ضربتی به پیش ببرد و یا این که اصلاحات به طور همزمان در تمامی حوزه‏های زیستی آغاز کند. همین معنا مورد عمل و منظر حضرت بود و سِرّ آن، چنان که گذشت، پیوستگی و اتّصال هستی و حیات و ارتباط تقریبا ارگانیک و کارکردی بخشهای مختلف زندگی بشری در اجتماع انسانی می‏باشد. این واقعیت در سخن امام علیه‏السلام تجلّی خاصی دارد که برخاسته از دغدغه ایشان نسبت به این مقوله است:
«فلیست تصلح الرّعیّة الاّ بصلاح الولاة و لاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرعیّة.»34
دیالکتیک اصلاحی که در این عبارت آمده است، بیان می‏دارد که سالم و صحیح شدن همه جانبه کارگزاران و مسؤولان بلندپایه، سرچشمه اصلاح جامعه است. و استقامت جامعه، پروراننده رهبران و کارگزاران سالم و صالح می‏باشد. طبعا استقامت جامعه زمانی رخ از نقاب برمی‏کشد که معنویت و اخلاق در کنار توسعه انسانی، پیشرفتهای علمی ـ فنی، اقتصادی و اجتماعی حضور داشته و توأمان رشد نمایند. با بی‏مهری به علم، فناوری، اقتصاد... و پرداختن و نوازش اخلاق و معنویت و یا بالعکس، تجربه استقامت در آن جامعه انجام نخواهد گرفت. از این‏رو، اصلاحات همه جانبه مولد جامعه بسامان و سالم خواهد بود که مورد تأکید حضرت نیز قرار گرفته است.
اصلاحات شدید و آرام
از میان روشهای اصلاحات که جمع‏پذیری و قابلیت همزیستی آن با روشهای دیگر بیشتر است، روش و شیوه آرام و شدید می‏باشد. این دو شیوه با معانی متفاوتی که دارند، در اصلاحات از بالا، از پایین و همه جانبه کاربرد دارند.
به دو واقعیت و فعالیت می‏توان شدید گفت: یکی، به امری که دفعی و ضربتی انجام پذیرد و دیگر، فرایند و عالیتی که خشونت ساز و کار آن باشد.
آرام را نیز در دو معنا می‏توان به کار برد: یکی، هر امری که به طور تدریجی و زمانمند به انجام برسد. دوم، فرایند و فعالیتی که مدارا، تساهل، صبر، نرمش و خوشرفتاری، اجزاء و سازه‏های آن را می‏سازد.
کاربرد و استفاده این روش رابطه‏ای تنگاتنگ با شناخت و وجود شرایط اقتصادی، علمی، فنی، سیاسی، روانی و روحی و نیز حضور باورهای دینی ـ مذهبی و جایگاه آداب و سنن قومی و زبانی دارد. از همین جهت هر یک از این دو شیوه در فضا و شرایط ویژه‏ای ثمربخش و بهره‏ساز می‏باشد و چنین مشخصاتی را در سخنان امام علی علیه‏السلام بروشنی می‏توان دید:
«ای پسر عباس بدان که بصره جای فرود شیطان و کشتنگاه تبهکاریهاست. پس مردم آن سامان را با نیکویی کردن به ایشان خرم و شاد گردان، و گره ترس را از دلهاشان بگشا. خبر تندخویی تو با قبیله بنی‏تمیم به من رسید. همانا بنی‏تمیم را کوکبی پنهان نشده مگر آن که کوکب دیگری برایشان پدیدار شد.»35
در این جملات، استفاده از شیوه آرام یا شدید با توجّه به حالات روحی ـ روانی و شرایط فرهنگی باز نموده شده سات.
روش شدید
«من صادقانه به خدا سوگند می‏خورم که هر گاه به من اطلاع برسد که تو در مال و اقتصاد مردم دست بردی و خیانت نمودی، آن قدر بر تو سخت بگیرم که تو را کم‏مایه و گران پشت و ذلیل و خوار گرداند.»36
تدریجی
«فدع الاسراف مقتصدا و اذکُر فی الیوم غدا و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدّم الفضل لیوم حاجتک.»37
ترکیب آرام و شدید و شناخت شرایط مناسب
«واخلِطِ الشدّة بضغثٍ من اللّین وارفق ما کان الرفقُ ارفق واعتزم بالشدّة حین لایغنی عنک الاّ الشدّة.»38
شدت و تندی را با آرامش به طور مخلوط بکار گیر و تا جایی که مدارا کارآمد است مدارا کن و در صورتی که مدارا اثر نکرد و جز شدت روشی باقی نماند، شدت به کار بند.
میدان دین
منظور از اصلاحات دینی، اصلاح دین نیست؛ زیرا آن هیچ‏گونه اعوجاج و نقصی برنداشته، تا نیاز به استوار ساختن و کامل کردن داشته باشد، بلکه مقصود اصلاح فهم و شناخت دین و تصحیح دینداری افراد و جامعه است؛ زیرا همین بخش دین آفت برداشته، که می‏باید پس از آسیب‏شناسی، آفت‏زدایی شود. بنابراین، می‏توان گفت اصلاحات دینی که حضرت در پی آن بود، در دو بخش زیر تبلور و نمود داشته است:
1 ـ شناخت و فهم دین؛
2 ـ کارکرد، استعمال و حضور دین در ذهنیت و عینیت فرد و جامعه.
اصلاحات در شناخت و فهم دین
در بخش نخست (فهم دین) آفات زیر فهم دین را دشوار ساخته بود:
1 ـ ظاهرنگری و ظاهرفهمی
ظاهرنگری و ظاهرفهمی آسیب بزرگی بود که بر فهم دینی‏گروهی از افراد جامعه سایه افکنده بود. این گونه فهم، دست کم دو پیامد منفی از خویش به جای می‏گذارد:
1) جلوگیری از تعمق و تنوع فهم، و مشروعیت دادن به فهم واحد و ساده از دین.
2) ناتوانی دین از حضور در عرصه‏ها و عصرهای مختلف و متفاوت؛ زیرا چنین حضوری متوقف بر سیال و شناور بودن هویت دین است و این مهم تنها از راه عمق بخشیدن و تنوع فهم دینی میسّر می‏گردد.
استدلال خوارج که گفتند: «لاحکم الا للّه‏». و پاسخ حضرت که فرمود: «کلمة حقٍ یراد بها باطل39»، بیان استیلای ظاهر فهمی بر ذهن خوارج و نفی چنین فهمی است.
2 ـ فهم مصلحت‏گرایانه از دین
چنین فهمی دین را تا حد یک ابزار تنزل می‏دهد، از هویت یکپارچه دین می‏کاهد و آن را پاره پاره می‏کند. در واقع دین از مقام داوری به زیر کشیده می‏شود و مصلحت عملی معیار و داور قرار می‏گیرد.
این وضعیّت بر حضرت گران تمام می‏شود و او را آشفته می‏کند و در پی تغییر چنین تفکری می‏افتد و قرآن را در مقام داور قرار می‏دهد و می‏فرماید:
«فلما افضت الیّ نظرتُ الی کتاب اللّه‏ و ما وضع لنا و امرنا بالحکم فاتبعتُه ما تسن النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فاقتدیتُه.»40
چون که امور به من محول شد به کتاب خدا نظر نمودم و مطابق دستور و اوامرش تبعیت و عمل نمودم و بر پایه سنّت نبوی اقتدا نمودم.
و نیز استفاده ابزاریک و معامله بر دین را مطرود می‏داند و بر اشعث ابن قیس به خاطر عملی که پیامدش استفاده ابزای و سرچشمه‏اش تفکر مصلحت‏گرایانه «پراگماتیسم» از دین می‏باشد، می‏تازد و می‏فرماید:
«مادرت در سوگ تو بگرید، آیا از راه دین خدا آمده‏ای مرا بفریبی؟ آیا درک نکرده و نمی‏فهمی؟... قسم به خدا اگر هفت اقلیم را با هر آنچه در آن است به من دهند برای این که خدا را درباره مورچه‏ای که پوست جوی از آن بربایم و نافرمانی نمایم، نمی‏کنم.»41
3 ـ روش فهم
با اندکی تأمّل درمی‏یابیم که ظاهر فهمی و فهم مصلحت‏گرایانه از دین برآمده از به کارگیری روشهای نامناسب در فهم معنی و مصداق کلام باری تعالی بوده است. از این‏رو، حضرت سخت تلاش داشت تا روشهای صحیح و مناسب فهم دین را معرفی نماید. منظور از روش مناسب فهم، حاکمیّت و ارائه یک فهم و شناخت واحد از دین و قرآن نیست؛ زیرا حضرت وجود فهمهای متنوع را برخاسته از هویت دین می‏داند و می‏فرماید:
«انّ القرآن ظاهرُهُ انیق و باطنُهُ عمیق لاتغنی عجائبُهُ ولاتنقضی غرائبُهُ و لاتُکشَفُ الظُّلمات الا به.»42
بدرستی ظاهر قرآن روشن و شفاف و باطنش عمیق است. عجایبش را نیستی و غرائبش را پایانی نیست. تاریکیها جز با قرآن مکشوف نمی‏افتند.
و یا:
«فانّ القرآن حمّالٌ ذو وجُوهٍ...»43
قرآن معانی مختلف برمی‏تابد.
طبیعتا ویژگی و صفات یاد شده در کلام مولا برای قرآن، مولد فهمهای متنوع از دین می‏باشد، نه فهم واحد.
امّا منظور حضرت معرفی شیوه و روش صحیح است که به فهمهای متنوع از دین می‏انجامد. بنابراین، حضرت روشی را برای فهم دین صحیح و مناسب می‏داند که: اصول و قواعد زبان‏شناختی، روش و مبانی معرفت بشری در کنار روش وحیانی و معارف کارشناسان اصیل دین (ائمه علیهم‏السلام ) سازوکار آن را بسازند، تا بتوان از ظاهر انیق به باطن عمیق آن راه یافت. ام این‏رو، حضرت توصیه می‏کند تا از اهلش آن را فراگیرند:
«بدانید که هرگز به راه راست پی نخواهید بُرد، تا کسی را که آن را واگذاشته بشناسید، و هرگز به عهد و پیمان قرآن وفا نمی‏کنید، تا کسی را که نقض عهد کرده و پیمان شکسته بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمی‏زنید، تا کسی را که آن را دور انداخته بشناسید. پس بروید همه را از اهل آن بیاموزید.»44
با توجّه به روش یاد شده، روشنی که از هرگونه مبانی معرفتی (فلسفی، علمی، منطقی، عرفانی، تاریخی...) تهی باشد، به ظاهربینی و جمود فکری و یا آنارشیسم معرفتی می‏انجامد و همین‏طور اگر پُر از مبانی معارف بشری باشد به دور از مبنای وحیانی، سر از تفسیر و فهم به رأی بیرون می‏آورد. و این هر دو شیوه ناکارآمد و ناتوان از درک عمق معانی و مصادیق کلام خداوند متعال می‏باشند و بدین‏منظور حضرت اصلاحات روش فهم قرآن و دین را در برنامه‏هایش گنجانده بود.
اصلاحات در حضور دین
در بخش دوم که کارکرد و حضور دین در ذهن و عین جامعه و فرد است، شکافها و نابسامانی‏های جدی وجود داشت که حضرت اصلاح آن را پی گرفت؛ زیرا می‏دید آنچه در بیرون واقع شده است و بر رفتار مردم سایه افکنده، چیزی غیر از دین است. و آن چیزها عبارتند از:
1. جهل که پیامد آن، مرگ حق‏گرایی و واقع‏بینی است که از زنده‏ترین پیامهای دین هستند.
2 زنده شدنن تعصب است که لازمه آن گریز از طریق هدایت و روش نو و مقاومت در مقابل استدلال محکم ومنطقی می‏باشد. از همین روست که حضرت حکومت را برای اقامه حق می‏طلبد و خود را قرآن ناطق می‏خواند، تا پرده تعصب بدرد، و استدلال‏پذیری را در ذهنها بدمد.
3. سرگرم شدن فرد و جامعه به محدودنگری است.
4. سنگ‏واره شدن ذهن، که برآیند محدودنگری فرد و جامعه است و مانع توسعه پایدار انسانی.
5. حضور تعلقات زبانی، قومی و نژادی در مقام داوری و تعاملات اجتماعی ـ سیاسی.
از این‏رو، حضرت خطاب به مردم می‏گوید: شما در حق متفرق بودید و آنها در باطل مجتمع. و به معاویه خطاب می‏کند:
«فقد سلکتَ مدارج اسلافک بادّعائک الاباطیل و اقتحامک غرور المین و الاکاذیب و بانتحالک ما قد علا عنک...»45
پس به راههای پیشینیانت رفتی، به سبب این که نادرستی‏ها ادعا نمودی و بی‏پروا خود را در دروغها انداختی و آنچه از مرتبه تو برتر استو به ادّعا و دروغ به خود بستی.
نتیجه قهری سیطره پنج امر یاد شده بر رفتار و اذهان جامعه و فرد، عدم حضور فعال دین در شؤون مختلف حیات بشری، توأم با سستی و کسالت در امر دینداری می‏باشد؛ چنان که حضرت آن را زیبا بیان نموده است:
«وقتی به شما در ایام تابستان امر کردم که به جنگ ایشان بروید، گفتید اکنون هوا گرم است، ما را مهلت ده تا گرما شکسته شود. و چون در ایام زمستان شما را به جنگ با آنها امر کردم، گفتید در این روزها هوا بسیار سرد است به ما مهلت ده تا سرما برطرف گردد. شما که این همه عذر و بهانه از جهت فرار از گرما و سرما می‏آورید، سوگند به خدا از شمشیر زودتر فرار خواهید نمود.»46
روشهای اصلاحات در فهم و حضور دین
روشی که حضرت هم در فهم دین و هم در بخش حضور دین برای اصلاحات آن دو محور در کنار روشهایی که در لابلای بحث تاکنون بیان شد، در پیش گرفت، به طور عمده به این قرار می‏باشد:
1 ـ اصلاحات از بالا؛ که عمدتا شامل رهبران دینی، امراء و سلاطین و کارگزاران می‏شود و می‏باید کسانی که در این بدنه
قرار دارند و یا قرار می‏گیرند، هم فهم درستی از دین داشته باشند و هم دین در اعمال و رفتار آنها بروز یابد. در این فرمایش حضرت تأمل بفرمایید:
«... فنهصت فی تلک الاحداث حتی زاح الباطل و زهق واطمأَنّ الدّینُ و تنهنَهَ.»47
در چنین ایامی بپا خاستم تا باطل محو و نابود گردد و دین آرامش و اطمینان یابد.
صدر و ذیل این کلام بیان فساد و انحراف فرهنگی و دینی در سطوح بالای جامعه است. و قیام حضرت به خاطر زدودن چنین انحرافات و فسادهایی است، تا دین آرام گیرد و استوار گردد و این دو مهم، جز با فهم درست از دین و نیز حضور فعال و کارکرد عینی دین به دست نمی‏آید.
2 ـ اصلاحات از پایین؛ در دورانی که حضرت حکومت را به دست گرفت، در میان توده مردم، فهم دین و کارکرد و حضور آن آفات‏آلود گردیده بود:
«چگونه به شگفت نیایم از خطا و اشتباه‏کاری این فرقه‏های گوناگون که دلیلهایشان در دینشان با یکدیگر اختلاف دارد. از سنّت پیغمبری پیروی نکرده، به کردار وصیّی اقتدا نمی‏نماینتد و ایمان به غیب نمی‏آورند و از زشتی خودداری نمی‏نمایند. در شبهات رفتار نموده، از خواهشهای نفس پیروی می‏کنند. معروف و پسندیده نزد ایشان چیزی است که خودشان نیکو شناخته‏اند و منکر و ناشایسته پیش آنها چیزی است که خودشان بد دانسته‏اند. در مشکلات پناهگاهشان خودشان هستند و در امور پوشیده اعتمادشان بر رأیهای خودشان است.»48
طبعا کارآمدترین شیوه در این وضعیّت روش اصلاحات از پایین است. و حضرت با استفاده از همین روش بر عناصر زیر تأکید و توجّه نمود:
1 ـ پررنگ نمودن ارزشهای دینی در میان مردم؛ مانند: همنشینی با انسانهای فقیر و مستضعف، فرق نگذاشتن میان شریف و توده مردم، امتیاز برحسب تقوا و دانایی، مذمت غیبت، ثنا و چاپلوسی، وحدت امّت اسلامی و...
2 ـ دین به مثابه مبنای تعامل و ترابط اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی و خانوادگی قرار می‏گیرد، تا در سایه آن وحدت، محبت، صداقت، همدلی و... که جوهره هویت کارکردی دین را می‏سازند، میانامّت اسلامی و انسانی گسترش یابند، نه این که دین مبنای دوری و پراکندگی شود؛ چنان که در جامعه چنین بود: «و تهاجروا علی الدّین.»49
3 ـ توسعه نهادها، سازمانها و تشکیلات دینی جهت تعمیق، تکامل و کارآمدشان عناصر دینی. از این روست که حضرت از مساجل خالی و بی‏تحرّک که هر چند عددش زیاد باشد و نیز از اسلام اسمی سختی بیزاری می‏جوید50 و انتقاد می‏کند. چون در چنین وضعیتی، معنای واقعی نهادسازی دین که همان برنامه‏ریزی دینی، مدیریت دینی، تعیین اهداف و راهبردهای دینی است، محقق نشده است یا نمی‏شود.
3 ـ اصلاحات چه با روش از بالا و چه با روش از پایین، به طور آرام و تدریجی انجام می‏پذیرد. به تعبیر دیگر، سومین روشی که حضرت برای سلامت فهم دین و کارکرد و حضور دین در جامعه برگزید، شیوه آرام و تدریجی بود؛ زیرا این دو حرکت و هدف، بیشتر صبغه و هویت فرهنگی دارند و از این‏رو، حرکت تدریجی را طلب می‏کنند.
در پایان این بخش، سخنانی از حضرت را می‏آوریم که در آنها هم به مباحث «اصلاحات فهم دین» و «اصلاحات در کارکرد و حضور دین در ذهنیت و عینیت جامعه را» و هم سه روش یاد شده را که در اصلاحات این دو حوزه دینی به کار رفته‏اند، پرداخته شده است:
«یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی.»51
برگرداندم هوای نفسانی را به راه هدایت، هنگامی که هواپرستی را هدایت می‏دانستند و برگرداندم آراء و نظریات را بر قرآن در زمانی که قرآن را همه طبق رأی خویش تفسیر می‏نمودندعمده و اساسی آن را در دو چیز می‏توان یافت:
1) حجم خرابی و فساد در این حوزه خیلی چشمگیر بود.
2) اقتصاد با کارکد متضاد، هم خاستگاه توسعه، رشد، ظهور و حضور عقلانیّت و منطق است و هم خاستگاه و بستر عقب‏ماندگی کمون عقلانیّت و ظهور بی‏منطقی. این معنا بسی تفاوت دارد با زیربنا بودن آن در تفکر مارکسیسم.
با تأمّل و تفکر در مسائل اقتصادی که در نهج‏البلاغه و سایر کلمات علی علیه‏السلام آمده است، به این نکته می‏رسیم که اصلاحات اقتصادی موردنظر مولی علیه‏السلام در دو جهت حرکت می‏کرد:
1 ـ اصلاحات در جهت ارائه یک سیستم باز؛
2 ـ اصلاحاتی برای رسیدن به خودمحوری اقتصادی یا اقتصاد متّکی به خود.
منظور از سیستم باز، بازار آزاد و اقتصاد سرمایه‏داری نیست؛ هر چند بخشی از آن در این سیستم گنجانده می‏شود، بلکه مقصود از سیستم باز، سیستمی است که این ویژگیها را داشته باشد:
1. در آن، شیوه‏ها و روشهای متنوع و مختلف در عرصه تولید، توزیع، مصرف و انباشت به کار گرفته شوند. طبعا در این حالت، اقتصاد دولتی، خصوصی، عمومی و تعاونی... به صورت توأمان فعّال خواهند شد.
2. تعامل دوسویه و مستمر اقتصاد (دانش و عمل اقتصادی) با سیاست، علم، فن‏آوری، فرهنگ اخلاق و معنویت.
3. حضور فعّال و اختیاری مردم در تمامی سطوح و بدنه اقتصاد.
دو جهت یاد شده را می‏توان از عملکرد و از سخنان حضرت استفاده کرد؛ مانند:
«ولا قوام لهم جمیعا الا بالتجّار و ذوی الصناعات فیما یجتمعون علیه من مرافقهم و یقیمونَه من اسواقهم...»52
برای طبقات یاد شده قوامی نیست مگر با رشد و توسعه تجارت و صنعت که اینها سودهایشان را گرد آورده، بازارها برپا می‏دارند.
در این عبارت، تعامل اقتصاد با بخشهای دیگر نشان داده شده است.«و لیکن نظرک فی عمارة الارض ابلغ من نظرک فی استجلاب الخراج، لانّ ذلک لایدرک الاّ بالعمارة...»53
در آبادانی زمین بیشتر کوشا باش تا در جمع آوردن خراج، چون خراج و محصول به دست نمی‏آید مگر با آبادنی زمین.
در جمله بالا بر فعالیتهای بنیادین اقتصادی که نتیجه آن اقتصاد خودمحور است، تأکید شده است.
طبعا تحقق دو جهت یاد شده وابسته به دگرگون شدن و ایجاد تغییرات در بدنه‏های دیگر اقتصاد است. و تا این بدنه‏ها و بخش‏ها اصلاح نشوند، رفتن اقتصاد به سوی سیستم باز ؟و متّکی به خود، سخت دشوار و حتی ناممکن است. این بخشها هر چند متنوع و تولیدپذیرند، ولی می‏توان محورهای اساسی آن را شناسایی کرد.
محورهای اساسی در سخنان مولا علیه‏السلام در سه عنصر تجلّی و تمرکز دارد: 1) توزیع؛ 2) تولید؛ 3) مصرف. به همین جهت حضرت تلاش جدی و پیگیری را برای ایجاد اصلاحات در سیستم توزیع، تولید مصرف آغاز نمود.
اصلاحات در سیستم توزیع
در زمانی که حضرت تصدّی خلافت را گرفت در عرصه اقتصاد، غبار آفت بسته بودن و انحصار بر چهره توزیع گسترده شده بود. معمولاً کالا و خدماتی برای جمعی محدود که بیشتر سران اقوام و قبایل، نزدیکان و خویشان خلیفه و نیز شخص خلیفه مسلمانان آن را تشکیل می‏داد، توزیع می‏شد و به صورت مالکیت انحصاری از آنها بهره‏برداری می‏نمودند. طبیعتا این وضعیّت در حکومت علی علیه‏السلام که تأمین حقوق انسانی و الهی مهمترین اهدافش بود، زیبنده نبود. از این‏رو، حضرت اصلاحات در سیستم توزیع را در بخشهای زیر آغاز کرد:
توزیع درآمد، توزیع فرصتها، توزیع ظرفیتها و استعدادهای طبیعی و انسانی و توزیع سرمایه انسانی و مالی... چنان که این فرایند را در این فرمایش حضرت می‏توان یافت:
«از خدا بترس! درباره دسته زیردستان درمانده بیچاره و بی‏چیز و نیازمند و گرفتار در سختی و رنجوری و ناتوانی؛ زیرا در این طبقه هم خواهنده است که ذلت و بیچارگیش را اظهار می‏کند. و هم کسی است که به عطا و بخششنیازمند است، ولی اظهار نمی‏نماید... قسمتی از بیت‏المال و قسمتی از غلات و بهره‏هایی که از زمینهای غنیمت اسلام به دست آمده در هر شهری به ایشان مقرردار... و رسیدگی کن به یتیمان و پیران سالخورده که چاره‏ای ندارند و خود را برای خواستن آماده نساخته‏اند.»54
آری! هر گاه توزیع کالا و خدمات و نیز توزیع امور یاد شده در سطح وسیعی در جامعه انجام گیرد، هیچ فردی از درد بیچارگی نمی‏نالد و همه می‏توانند با استفاده از شیوه‏های مختلف و فضای آماده، تواناییهای فردی و جمعی را در جامعه رشد و توسعه ببخشند و زندگی اقتصادی بی‏دغدغه، مرفه، سالم و عادلانه‏ای را برای همه فراهم آورند.
اصلاحات در سیستم تولید
همان طوری که ضعف تولید در یک جامعه ناهنجاری‏های رفتاری، اخلاقی و اجتماعی و وابستگی را در پی دارد. فساد و ناسالم بودن سیستم تولید نیز چنان پیامدهایی را با خویش می‏آورد. فلذا حضرت هم در جهت تقویت تولید و هم در جهت آفت‏زدایی آن تلاش می‏نمود؛ زیرا جامعه‏ای که قدرت تولید بالا و در ضمن سالم داشته باشد، طبعا اشتغال، درآمد، افزایش پس‏انداز، امیدواری به آینده، معیشت مرفه و سالم و استقلال از پیامدهای آن می‏باشد که هر کدام از اینها در زدودن نابهنجاری‏های رفتاری، انحرافات اخلاقی و اجتماعی نقش چشمگیری دارند.
اصلاحاتی که حضرت در سیستم تولید تا حدودی به وجود آورد و مورد نظرش بود، از این قرار بودند:
1. پایداری عوامل تولید؛
2. درونی ساختن تولید؛
3. زدودن انحصار از آن.
حضرت بارها بهره‏برداری سالم از زمین، بیت‏المال و سرمایه، نیروهای انسانی و... را در فعالیتهای اقتصادی بیان می‏فرمود، به طوری که این بهره‏برداری، بقا و استمرار عوامل یاد شده را برای نسلهای بعد تأمین کند. از همین جهت، حضرت آبادانی زمین را می‏طلبد،55 و بر کسانی که از بیت‏المال و سرمایه‏های عمومی و حتی خصوصی استفاده‏های نامشروع و تلف‏کننده می‏نمایند، می‏تازد.56 و کاری بیش از زمان معین، یعنی کاری که بدن را خسته و فرسوده کند؛57 اگر چه هنوزوان باقی است نمی‏پسندد. و نیز شناخت، گسترش به کارگیری و احیای منابع و عوامل درونی تولید را که خودمحوری اقتصاد را به دنبال دارد، تشویق و تقویت می‏نماید.58 و هر گونه انگاره انحصار در تصرف و ملکیت را نسبت به عوامل و منابع تولید59 از ذهن و عین جامعه می‏زداید و در این راستا لحظه‏ای از تکاپو بازنماند.
اصلاحات در چرخه مصرف
در اسلام و همچنین نظامهای اقتصادی جهان هر چند برای مصرف کالاها و خدمات و نیز سرمایه‏ها مواردی معین و مشخصی وجود دارد، ولی اندازه و کمیت آن تعیین نشده است و حق هم همین است؛ زیرا چنین کاری نشدنی است.
تأمّل در رفتار و گفتار مولای متّقیان پیرامون این مقوله اقتصادی، نشان می‏دهد که حضرت در پی ارائه یک الگوی مصرفی است؛ نه تعیین مقادیر دقیق آن. بنابراین الگوی مصرفی حضرت محفوف به قناعت، کفاف، زهد، عفت و عدم اسراف می‏باشد که نباید پیامدهایی چون: کمبود، نابودی منابع و عوامل تولید، فقر فردی و اجتماعی، وابستگی... را داشته باشد؛ یعنی اگر فرهنگ مصرف طوری باشد که کمبود، نابودی منابع و عوامل تولید، فقر فردی و اجتماعی، وابستگی و... را به میان آورد، چنین الگوی مصرفی مذموم است. از این‏رو، الگوی مصرفی که حضرت ارائه می‏کند، آراسته به قناعت، کفاف، عفت، زهد و عدم اسراف است تا پیامدهای منفی یاد شده را با خویش نداشته باشد. عبارات زیر، بیانگر الگوی یاد شده است:
«لا تسألوا فیها فوق الکفاف.»60
در دنیا بیش از حد کفاب، مطلب.
«و لاکنز اغنی من القناعة ولامال أذهب للفاقة من الرضا بالقوت و من اقتصر علی بلغة الکفاف فقد انتظم الرّاحة و تبوّأ خفض الدّعة.»61
گنجی بی‏نیازکننده‏تر از قناعت نیست و هیچ مالی فقر را جلوگیرتر از رضامندی به قوت مقدر نیست و کسی که به آنچه به او رسیده اکتفا کند به آسودگی پیوسته و در آسایش فرو آمده.
«فدع الاسراف مقتصدا.»62
اسراف را ترک کن و میان‏روی برگزین.
«والحرفةُ مع العفة خیرٌ من الغنی مع الفجور».63
حرفه و شغل پاک و با درآمد حلال وکم، بهتر از ثروت فسق‏زا و حرام است.
«الزهد ثروة.»64
پرهیز خود سرمایه است.
«کن سمعا ولاتکن مبذرا و کن مقدّرا ولاتکن مقترا.»65
ببخش امّا بیهوده نپاش. به اندازه مصرف کن و دست بسته نباش.
«الاقتصاد یُنمی القلیل و الاسراف یفنی الجزیل.»66
میانه روی و تدبیر در امور اقتصادی، سرمایه اندک را افزایش می‏دهد. و بی‏قاعده مصرف کردن، مال زیاد را نابود می‏کند.
«من افتخر بالتبذیر احتقِرَ بالإفلاس.»67
کسی که به ولخرجی افتخار کند، با تهیدستی و ورشکستگی تحقیر خواهد شد.
در حوزه اصلاحات اقتصادی حضرت از روشهای گوناگون و متنوع استفاده کرد؛ مانند: اصلاحات از بالا،68 اصلاحات از پایین،69 اصلاحات تدریجی70، اصلاحات فراگیر71 و بکارگیری شدت و حدّت در اصلاحات.72 این نکته ناگفته نماند که در حوزه اقتصاد نسبت به حوزه‏های دیگر از روشهای شدید و ضربتی بیشتر استفاده نموده است.
پی‏نوشتها
1 . تأملی بر احیای تفکر دینی (مجموعه مصاحبه‏ها و میزگردها)، (کنگره بین‏المللی امام خمینی و احیای تفکر دینی، 13، 11 خرداد ماه 1376)، ص 100-69.
2 . نهج‏البلاغه، نامه 5.
3 . همان، خطبه 173.
4 . همان، خطبه 169.
5 . همان، خطبه 207، بند 9 و 10.
6 . همان، نامه 47.
7 . همان، خطبه 3، بند 17.
8 . همان، نامه 53، بند 51.
9 . فرهنگ آفتاب، ج1، ص 299.
10 . نهج البلاغه، خطبه 147.
11 . همان، خطبه 94.
12 . غررالحکم، ج2، ص 256 / 145.
13 . نهج‏البلاغه، خطبه 73؛ بنگرید به: المستطرف، ج 1، ص 20.
14 . همان، خطبه 216.
15 . همان، خطبه 3، بند 1؛ المستطرف، ج1، ص 46.
16 . همان، خطبه 3، بند 5، المستطرف، ج1، ص 47.
17 . همان، خطبه 3، بند 13؛ المستطرف، ج1، ص 51-50.
18 . همان، نامه 9، ص 851.
19 . همان، خطبه 118، المستطرف، ج2، ص 368.
20 . همان، خطبه 214.
21 . همان، نامه 34؛ المستطرف، ج5، ص 944.
22 . همان، نامه 53، بند 43؛ المستطرف، ج5، ص 1011.
23 . همان، حکمت 173.
24 . همان، نامه 21.
25 . همان، نامه 5.
26 . همان، نامه 53، بند 43؛ المستطرف ج5، ص 1011.
27 . همان، نامه 53، بند 16 و 18؛ المستطرف، ج5، ص 998 و 999.
28 . همان، خطبه 33.
29 . همان، خطبه 173.
30 . همان، ج1، ص 88.
31 . همان، خطبه 207، بند 6؛ المستطرف، ص 683.
32 . همان، نامه 53.
33 . همان، نامه 26.
34 . همان، خطبه 214.
35 . همان، خطبه 24.
36 . همان، نامه 53.
37 . همان، خطبه 216.
38 . همان، نامه 18؛ المستطرف، ج5، ص 867.
39 . همان، نامه 20؛ المستطرف، ج5، ص 870.
40 . همان، نامه 21؛ المستطرف، ج 5، ص 871.
41 . همان، نامه 46؛ المستطرف، ج5، ص 976.
42 . همان، حکمت 198.
43 . همان، نامه 205.
44 . همان، خطبه 215.
45 . همان، نامه 77؛ بنگرید به: النهایه، ج1، ص 444.
46 . همان، خطبه 18؛ بنگرید به: الاحتجاج، ص 139.
47 . همان، خطبه 147.
48 . همان، نامه 65.
49 . همان، خطبه 27.
50 . همان، نامه 62؛ المستطرف، ج 5، ص 1048.
51 . همان، خطبه 87؛ المستطرف، ج 1، ص 219.
52 . همان، خطبه 108.
53 . همان، حکمت 114.
54 . فرهنگ آفتاب، ج1، ص 300.
55 . همان، ج1، ص 301.
56 . نهج‏البلاغه، نامه 53؛ المستطرف، ج5، ص 1003، بند 28.
57 . همان.
58 . همان، نامه 53.
59 . همان، نامه 232؛ ر: 40.
60 . همان، حکمت 430؛ بنگرید به: حکمت 192.
61 . نهج‏البلاغه، نامه 53، حکمت 252، خطبه 192.
62 . همان، خطبه 232 و نامه 67، خطبه 272.
63 . همان، خطبه 45.
64 . همان، حکمت 371.
65 . همان، نامه 21.
66 . همان، حکمت 270.
67 . همان، حکمت 4.
68 . همان، حکمت 3.
69 . مستدرک نهج‏البلاغه، ص 179.
70 . غررالحکم، ج2، ص /234 1403.
71 . نهج‏البلاغه، نامه 53.
72 . همان.
73 . همان، نامه 21.
74 . فراگیری اصلاحات در محورهای تولید، توزیع و مصرف نمود پیدا کرده است.
75 . نهج‏البلاغه، نامه 20.

عنوان مقاله: باز خوانی اصلاحات در رهیافتهای علوی (38 صفحه)
نویسنده : همایون، سیدحسین
مقدمه
اصلاحات نه تنها واژه، بلکه معنی و زیرساخت هستی، زیست فردی و اجتماعی انسان و پویاساز فرایند نظام‏مند می‏باشد. از این‏رو، نمی‏توان آن را از مختصات مرحله‏ای و مقطعی دانست. همان طوری که در گذشته و حال واقع شده و وجود داشته، در آینده نیز چنان خواهد بود؛ هر چند در زمانهایی حساسیتهای مضاعف برای آن پدید می‏آید که همگی تابعی از شرایط، ساختار میکانیزم و فرایند فسادزایی هستند که در هستی و حیات رخ می‏نماید. بدین منظور، از درون طبیعتِ هستی و انسانهای تعامل‏گر، فرایند، ساختار و میکانیزم اصلاحگر پدید می‏آید تا رخنه حاصل شده را ترمیم نماید؛ مثلاً هر قدر حیات اجتماعی و حتی فردی بشر به صورت یک نظام و سیستم سامان داده شود، جریان اصلاحات شدت و ضرورت چند برابر پیدا می‏نماید و سِرّش آن است که در چنین شرایط و ساختاری، عناصر و حرکتهای ناصالح و فسادزا تأثیری بازدارنده بر تمام پیکره نظام و سیستم برجا می‏گذارند و از ویژگیهای سیستم این است که حالت و رفتار نابهنجار را سریع و روشن بازپس می‏دهد. شاید بتوان گفت که یکی از عوامل بحثهای فراوان در اطراف اصلاحات، سامانمند شدن سیستماتیک حیات اجتماعی در جامعه ایران اسلامی است.
براساس حساسیت و ضرورت یاد شده بر آن شدیم تا تأمّلی پیرامون اصلاحات داشته باشیم و تصمیم بر آن شد که تبیین تئوریک و نظری نه تاریخی، از اصلاحات در چارچوب دیدگاه علی علیه‏السلام ارائه شود و این هم به دوش نوشتار حاضر گذارده شده است.
مفهوم و معنای اصلاحات
اصلاحات عبارت است از یک فرایند و جریان تغییرزای فراگیر که تمامی شؤون حیات انسانی را در برگرفته، پوشش می‏دهد. از این‏رو، اختصاص دادن آن به بخشی از حیات و شؤون آن، گذشته از آن خلاف هویت و کارکرد اصلاحات است، تحمیل تنگناهایی را برای چنین جریانی در پی می‏آرد. از همین جهت کسانی که چنین تصویری از اصلاحات دارند و آن را «موضع‏گیری و معنای جامعتر آن، عرضه اندیشه‏ای است که منشأ تحوّل در درون اجتماع و بافت جامعه شود»1 می‏دانند، باید آن را نه به عنوان تعریف و مشخصه اصلاح یا اصلاحات، بلکه بازنمود مرحله و حوزه ویژه اصلاحات بدانند.
چنان که گذشت، اصلاحات فرایند و جریان تغییرزای فراگیر می‏باشد که با ویژگیهایی که ذیلاً بیان خواهد شد، از جریانها و فرایندهای دیگر تفاوت می‏یابد.
ویژگیهایی که مقوم و پایه هستی‏شناسانه اصلاحات در حیان انسانی به شمار می‏آیند، به شرح زیرند:
1 ـ اندیشه؛ یعنی هرگونه اصلاحاتی مسبوق به ارائه طرح، نظریه و اندیشه می‏باشد. معنای این سخن این است که اگر قرار باشد اصلاحی در حوزه‏ای از حیات جمعی یا فردی آغاز شود، باید پیشاپیش نظریه و اندیشه‏ای جایگزین در همان عرصه داشته باشیم، چون بدون آن، تغییرزایی اصلاحاتی رخ نمی‏نماید. تاریخ و تجربیات انسانی گواه بر این مدعاست؛ مثلاً اصلاحاتی که در قرون وسطی آغاز شد، پیشاپیش رویکرد و تفکر ویژه دینی و علمی آن را هدایت می‏کرد.
سید جمال‏الدّین اسدآبادی نیز با اندیشه‏ای که توجّه جدّی به علم جدید درمحاق آن قرار داشت، حرکت اصلاحی خویش را در جوامع اسلامی دنبال نمود.
امام خمینی قدس‏سره گذشته از آن که احیاگر بود و احیاگری را از طریق اصلاحات پی گرفت و به انجام رساند، نظریه ولایت مطلقه فقیه به عنوان یک تفکر و اندیشه دینی در حوزه سیاست و اجتماع، جریان اصلاحی ایشان را پدید آورد و استمرار بخشید.
2 ـ موزون‏سازی؛ هر حرکت و اندیشه اصلاحی، موزون‏سازی را در دل خویش دارد. به تعبیر دیگر، آن دو از هم جدا نیستند و توأمان زیست و ظهور دارند. معنای این سخن این است؛ اصلاحاتی که در هر قلمرو و بخشی آغاز می‏گردد، عدم توازن پدید آمده را شناسایی و سپس فرایند موزون‏سازی میان بخشهای آن را آغاز می‏کند.
اصلاحات در عرصه سیاست زمانی موضوعیت پیدا می‏کند که در رابطه میان مردم و دولت، ساختار قدرت و حاکمیّت ناموزونی رخ نموده باشد. قدرت در دست طبقه یا صنفی خاص انباشته می‏گردد. منشأ قدرت و نیز دستیابی به آن در مسیری کاملاً انحصاری قرار می‏گیرد. مردم از سرنوشتی که در انتظارشان است، بیگانه نگه داشته می‏شوند و به عبارت دیگر، سرنوشتها و آینده‏هایی از پیش ساخته برای آنها تدارک دیده می‏شود... اصلاحات در چنین وضعیتی همان توزیع متوازن قدرت میان ملت و دولت و حاکمیّت است و هر جریانی که برای ایجاد چنین توازنی راه نیفتد، نمی‏تواند فرایند اصلاحاتی باشد.
امام علی علیه‏السلام از چنین شکاف و ناموزنی که در قدرت پدید آمده بود، سخت رنج می‏برد و برای ایجاد توازن در قدرت کوشید و اصلاحات سیاسی خویش را آغاز نمود و بارها فریاد بلند می‏کرد:
«و انّ عملک لیس لک بطعمة و لکنّة فی عنقک امانّه.»2
زمامداری تو طعمه نیست تا بهره‏برداری شخصی کنی، بلکه امانتی است که باید حفظش نمایی.
و یا می‏فرمود:
«ایّها النّاس انّ احق النّاس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامّه اللّه‏ فیه.»3
ای مردم سزاوارترین شخص برای زمامداری، قدرتمندترین و عالمترین آنها به اوامر الهی است.
در عصر حاضر، امام خمینی علیه‏السلام از یک منظر شاهد رشد ناموزون دین بود. اومی‏دید که دین در عرصه اجتماعی و سیاست کم پیدا و پنهان است و چنین ناموزونی را هم برای دین و هم برای جامعه دینی زیانبار و فسادآور می‏دانست. از این دو حرکت اصلاحی را در راستای تثبیت و حضور دین در تعاملات سیاسی و اجتماعی پی گرفت.
قصه اصلاحات در جانب اقتصاد نیز همین پیام را می‏رساند. اصلاحات اقتصادی یعنی ایجاد موزونی در سیستم و نظام اقتصادی؛ سیستم و نظامی که میان داده و ستاده‏های آن توازون وجود داشته باشد؛ سیستمی که ثروت، فرصت و استعدادهای تولیدی مصرفی و توزیعی را به طور موزون ایجاد و تأمین نماید.
3 ـ کارآمدی؛ از جمله عناصر و سازه‏های جریان اصلاحات است که بدون آن، فرایند یاد شده نام و صفتی بجزو اصلاحات را باید بر خویش نهد. اصلاحات همیشه روی به سوی کارآمدی و کارآمدن شدن دارد؛ مثلاً اصلاحات در نظام اقتصادیِ بسته از آن رو انجام می‏گیرد که چنان اقتصادی را برای جهان فعلی ناکارآمد می‏دانند و در عوض سیستم باز اقتصادی را که بازار آزاد و مالکیت و سرمایه‏گذاری خصوصی از مهمترین مشخصات آن به شمار می‏آید، به عنوان جایگزین کارآمد مطرح نموده، به سوی آن حرکت را آغاز می‏کند و نام همین حرکت و جریان را اصلاحات می‏گذارند. طبعا اگر سیستم باز اقتصادی هیچ برتری و توانایی نسبت به سیستم بسته اقتصادی نداشته باشد، چنین تغییری را اصلاحات نمی‏توان نامید.
اصلاحات در حوزه دین نیز چنین حکمی دارد. هر اصلاح دینی، اگر کارآمدی و کارآمد شدن دین را در پی نداشته باشد، آن نه اصلاح بلکه افساد است؛ به طور مثال، این تفکر و اندیشه که ریزترین معادلات، نتایج و ساختاری که در کرومودینامیک بیان شده و به آنها رسیده‏اند، در دین جامعتر و روشنتر آمده است؛ مثلاً میکانیزم، دستور کار و ساختمان شتابدهنده‏های الکترون "e" به طور کامل در قرآن ذکر شده است. اگر چنین تفکری به مثابه اندیشه اصلاحی در دین مطرح و دنبال گردد، نه کارآمدی دین، بلکه بیشتر ناکارآمد شدن آن را تقویت می‏کند، زیرا چنین چیزی نه در قرآن آمده است و نه قرآن برای بیان آن نازل گردیده است.
4 ـ تدریج و تدرّج، از دیگر ویژگیهای اصلاحات هستند که اولی زمانمند بودن ودومی مرحله‏داری آن را باز می‏نمایند. از این‏رو، اصلاحات تنها در صورتی فرزندش را می‏زاید و به بار می‏نشیند که:
اولاً، بستر و مسیر طولانی را که آغشته به صبر، تحمّل، استقامت، چالشها و... است، تجربه و سپری نماید که نام آن را بدرستی «آزمون» می‏توان گذارد؛ یعنی اصلاحات آزمون بدهد، آزمون بشود و از آن بگذرد.
ثانیا، برنامه‏ریزی و مدیریت پشتوانه آن باشد. بنابراین آزمون، برنامه‏ریزی و مدیریت، شرط و اساس کارآمدی و به ثمر نشستن اصلاحات را سامان می‏دهد.
چهار ویژگی‏ای که برای اصلاحات ذکر شد، معیار خوبی برای شناخت فرایند اصلاحات از غیر آن است و با توجّه به آنها اصلاحات را در هر حوزه‏ای که رخ دهد و انجام‏پذیر می‏توان شناخت و آن را استمرار بخشید.
این ویژگیها در «25» سال سکوت علی علیه‏السلام ، و در این مدت، مسؤولیت و زیربودن برای اسلام و مردم را پذیرفتن، و «5» سال دوران حکومت و ایجاد و بازسازی نهادها، سازماندهی و مدیریت رخ می‏نماید و نیز در فرمایشش که فرمود: «پس خواستند که همه چیز (اسلام) را وارونه کنند حق شما بر ما عمل براساس کتاب خدا و سیره رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و استوار نگه‏داشتن حق او و منتشر ساختن احکام و روش اوست.»4 هم توجّه به کارآمدی فرایند اصلاحات شده، و هم اندیشه‏ای که مبنای دگرگونی اصلاحی باشد، ارائه گردیده است.
هدف اصلاحات
هر نظام حرکت و جریانی نمی‏تواند بدون تعیین هدف یا اهدافی به حیات و وجودش ادامه دهد و چنان که گفته شد، اصلاحات فرایند و جریان تغییرزا... می‏باشد، که قهرا هدف و اهدافی فراسوی آن وجود دارد و همین اهداف، ارزش و جایگاه آن را مشخص و بازمی‏نماید.
اصلاحات در هر قلمرو، اهداف یا هدف متناسب به همان حوزه را دارد. همچنین رسیدن به هدف هر قلمرو (سیاست، اقتصاد، دین، فرهنگ و...) شیوه و روش خاص و مناسب آن را می‏طلبد. آنچه در فرایند اصلاحات از ارزش و کارکرد بالایی برخوردار است، شناخت و استفاده از شیوه و روشهای منطقی و کارآمد می‏باشد.
در نگاه امام علی علیه‏السلام در کنار اهداف میان مدت و کوتاه‏مدت برای اصلاحاتمعین شده است، بلندمدت‏ترین و اساسی‏ترین هدف اصلاحات در دو چیز تبلور و نِمُود دارد:
1 ـ تأمین حقوق انسانی.
تأمین حق الهی.
عدالت، برابری، آزادی، استقلال و دینداری که در پاره‏ای از سخنان آن حضرت به مثابه اهداف آمده‏اند، همه در نهایت برای تحقق دو هدف یاد شده می‏باشند. عدالت، دینداری و... از آن جهت مطلوبند که به وسیله آنها حقوق انسانی و الهی تأمین می‏گردد. اگر روزی عدالت، دینداری، آزادی و... پامال شدن و نفی حقوق انسانی و الهی را به ارمغان آورد، قطعا هیچ خریدار و طالبی نخواهد داشت، مگر افراد و جوامع نابهنجار و غیرعادی.
مطالب یاد شده را می‏توان در سخنان زیر یافت:
«و لکن از حقوق واجب الهی بر بندگانش این است که در حد توان خیرخواه یکدیگر باشند و در برپای خق میان خویش مددکار هم گردند. و نیست مردی بی‏نیاز از کمک شدن به آنچه خداوند از حق خود کمک به او را واجب گردانیده، هر چند مقام و مرتبه او بزرگ بوده و در این دین برتری داشته باشد. و نیست مردی که باید دیگری را برای ادای حق یاری کند یا او را یاری نماید، هر چند مردم او را خرد شمرده، در دیده کوچک آید.»5
از این عبارت، چنتد مطلب ارزشمند فهمیده می‏شود:
1 ـ فرایند و حرکت اصلاحاتی به عنوان حق الهی بر بندگانش معرفی گردیده است.
2 ـ فراهم‏سازی سیستم و میکانیزم درونی در جامعه که تأمین‏کننده حقوق انسانی و الهی باشد.
3 ـ دین و... باید در خدمت آن دو حق یاد شده باشد نه مخدوم آنها. به عبارت دیگر، دین فوق آنها نیست، بلکه آنها برتر از دین می‏نشینند.
همچنین است در جمله‏ای که حضرت از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل می‏فرماید:
«فانّی سمعت جدّکما صلی‏الله‏علیه‏و‏آله یقول: صلاح ذات البین افضل من عامة الصلاة و الصیام.»6
از جد شما شنیدم که می‏گفت: اصلاح امور میان انسانها برتر از یک سال نماز و روزه است.
نیز در فرمایش معروف حضرت پیرامون حضور مردم در راستای تحکیم و فعلیت‏یابی حاکمیّت و حکومت ایشان،قدرت و حکومت برای اصلاحات و اصلاحات برای تأمین و تحقق حقوق انسانی و الهی طلب شده است:
«اگر مردم جمع نشده بودند و یاری نمی‏دادند که حجت تمام شود و نبود عهدی که خدای تعالی از دانایان گرفته تا راضی نشوند بر سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، هر آینه ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می‏انداختم و آب می‏دادم آخر خلافت را به کاسه اوّل آن.»7
سرِ نگاه کلان حضرت به هدف اصلاحات، برخاسته از آن است که حوزه‏ها و قلمروهایی که باید اصلاح شوند در ارتباط زنجیره‏ای قرار دارند. اصلاحات سیاسی جدای از اصلاحات اقتصادی دست یافتنی نیست؛ چنان که اصلاحات اقتصادی بدون اصلاح حوزه سیاست کارآمد نخواهد بود. اصلاحات سیاسی ـ اقتصادی نیز بدون اصلاحات فرهنگی و اجتماعی ره به جایی نمی‏برند، چنان که حضرت فرموده است:
«باید سبک ساختن سنگینی بار ایشان بر تو گران نیاید؛ زیرا تخفیفی که به آنها داده‏ای اندوخته‏ای است که با آبادی شهرها و آرایش دادن حکومتت به تو باز می‏گردانند با جلب خوش‏بینی و ستایش آنها به خود و خرسند بودن تو از برقرار کردن عدل و داد بین آنان، در حالی که افزون شدن توانایی ایشان را به آنچه نزدشان اندوخته‏ای از رفاهیت و آسایش و اطمینان داشتن به مداراتی که به آنها نموده‏ای از عدل و داد خود بر آنان را برای خویش تکیه‏گاه قرار داده‏ای.»8
در این بخش از سخنان حضرت، پیوند اصلاحات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به صورت روشن آمده است.
در یک جامعه دینی که نظم و تعامل اجتماعی برمبنای دین سامان می‏یابد، طبعا دین به عنوان یک سازه اصیل در درون سیستم به هم مرتبط از خاستگاه و جایگاه بلندمرتبه‏ای برخوردار است. از این‏رو، هر دگرگونی و تغییری که در عرصه‏های دیگر، چون اقتصاد، سیاست و فرهنگ پدید می‏آید، بر دین نیز تأثیر می‏گذارد. همچنین اصلاحاتی که در دین رخ می‏دهد، بر تمامی حوزه‏های دیگر هم تأثیر می‏گذارد و هم مسبوق به اصلاحات حوزه‏های یاد شده می‏باشد. همین ترابط دوسویه میان دین و سایر شؤون حیات انسانی، فضا و وضعیتی را پدید آورده استکه فربه شدن دیگر بخشها بدون فربه شدن دین کارساز نخواهد بود. از این‏رو، در چنین جوامعی اصلاحات دنیوی باید بر محور و مبنای اصلاحات دینی صورت پذیرد و گرنه چالشهای ویرانگری را تجربه خواهند کرد؛ زیرا در این فرض، اصلاحاتی که در حوزه‏های دیگر انجام می‏پذیرد به بار نخواهد نشست؛ چنان که در سخن مولی می‏خوانیم:
«لایترک الناس شیئا من امر دینهم لاستصلاح دنیاهم الاّ فتح اللّه‏ علیهم ما هو اضرّ منه.»9
نیست برای مردمی که دین را برای اصلاح دنیا ترک نمودند جز این که خداوند ضررهای بزرگتری را بر آنها وارد آورده است.
روشهای اصلاحات
از مسائل بسیار ارزشمند و کارآمد در مقوله اصلاحات، بحث پیرامون روش و شیوه‏های اصلاحات است. اصلاحات در حیات جمعی و فردی از اصول حیاتی و ضروری به شمار می‏رود، ولی جایگاه آن به وسیله شیوه‏ها و روشهای ناسالم و نامناسب سخت به خطر می‏افتد؛ یعنی اگر اصلاحات سیاسی، مانند توزیع قدرت برای حیات اجتماعی یک جامعه لازم و حیاتی بوده باشد، با انتخاب روشهای نامناسب ـ مثلاً بدون فراهم‏سازی ساختار و نهادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که قدرت را به صورت متعادل و طبیعی توزیع می‏نمایند ـ چنین امر حیاتی به ناخوشایندترین پدیده سیاسی ـ اجتماعی، چون هرج و مرج، ناامنی، خلأ قدرت یا ایجاد قدرتهای محلی متعارض تبدیل می‏گردد. بنابراین، حیاتی بودن اصلاحات و تحقق اهداف آن، تنها در بستر روشهای معقول و مناسب اصلاحات رقم می‏خورد و تضمین می‏گردد. از این‏رو، لازم است تا تحلیل و تأمّلی در اطراف روشها داشته باشیم.
چنان که گفته شد، اصلاحات فرایند تغییرزایی است که بستر آن گذشته از طبیعت، جامعه انسانی است (همین دومی در این نوشتار منظور است) و چون جوامع انسانی از حیث نظم و تعامل اجتماعی ـ سیاسی یکسان، یکنواخت و همسطح نیستند، طبعا روشهایی که برای اصلاحات به کار برده می‏شوند مشابه و همگن نخواهند بود. از این‏رو، جوامع را براساس عوامل و مبانی نظم و تعامل اجتماعی به دو دسته تقسیم نموده، شیوه‏های اصلاحات را در هر کدام پی می‏گیریم:
اول: جوامع توسعه یافته و صنعتی
روشهای اصلاحی که در چنین جوامعی انتخاب می‏شوند، باید درخور بافت و ظرفیت فرهنگی، علمی، تکنیکی، اقتصادی و... همان جامعه باشند تا کارآمد بوده، اهداف اصلاحات را تأمین کنند. بنابراین، روشها و شیوه‏های یاد شده در این جوامع، باید ویژگیها و کارکردهای زیر را داشته باشند، یا این که دارند:
1 ـ اصلاحاتی که در حوزه‏های مختلف صورت می‏گیرد با سرعت پیش می‏رود؛ هر چند میزان آن در همه عرصه‏ها یکسان نیست. مقایسه گذرا میان حجم تغییرات و دگرگونی و طول عمر تمدنهای کشاورزی، صنعتی و فراصنعتی همین ویژگی را تأیید می‏نماید. نیز در جوامع مدرن و فرامدرن، حجم و سرعت تولید دانش آن قدر بالا و زیاد است که اگر فردی مدت پنج سال در یک رشته (پزشکی) دانش اندوزد و پس از آن بخواهد از اندوخته‏هایش استفاده نماید، در این مقطع آموخته‏هایش کاربرد نخواهد داشت؛ زیرا دانش و فناوری جدیدی پدید آمده که او از آن بی‏بهره است. ایجاد تناسب و توازی میان دانش اندوخته شده و بازدهی آن در زمان به کارگیری، نیازمند اصلاحات سریع در سیستم آموزشی است.
2 ـ با توجّه به امکانات، تجهیزات توانایی علمی و تکنولوژیکی که در چنین جوامعی وجود دارد و با در نظر داشتن اتصال و پیوستگی صوری و کارکردی که میان بخشها و شؤون متفاوت حیات انسانی، به وسیله انقلاب الکترونیک و تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات پدید آمده است، اصلاحات طبعا به طور فراگیر، همه‏جانبه و متنوع خواهد بود و یا حداقل بستر و قابلیت پذیرش چنین شیوه اصلاحاتی مهیا شده است.
3 ـ در این جوامع به جهت فراگیری آموزش عالی و تبدیل شدن دانش و معرفت به مثابه منبع و منشأ قدرت سیاسی و اقتصادی و با توجّه به خصلت نامحدود بودن و انحصار ناپذیری دانش، اصلاحاتی که آغاز می‏گردد و به انجام می‏رسد، بیشتر بدون خشونت است، یا حداقلِ خشونت برهنه را در خویش دارد. به تعبیر دیگر، خشونت به عنوان روش اصلاحات کاربرد ندارد، حتی در میدان سیاست نیز جابجایی قدرت معمولاً به صورت آرام انجام می‏گیرد.
4 ـ روشهای مورد استفاده در راستای اصلاحات، شیوه و روشهای علمی می‏باشند و لازمه چنین روشی، اولاً عدم دخالت ارزشها و آداب در فرایند اصلاحات می‏باشد. اگر هم ارزشهایی دخالت داده می‏شوند، بیشتر ارزشهایی است که در دامن خود علم بالیده و پرورده می‏شوند.
ثانیا، هر اندیشه، طرح و برنامه اصلاحی تنها پس از مشاهدات و آزمونهای فراوان دفاع‏پذیر و مورد پذیرش واقع می‏گردد و همین ویژگی بازبینی و بازسازی روشها را در مقاطع و مراحل زمانی برای روزآمد شدن و کارآمدی می‏طلبد که نتیجه آن، تجدید و جایگزینی روشها می‏باشد.
ثالثا، وجود فناوری، نهادها و سازمانها برای اصلاحات مبتنی بر روشهای علمی ضروری است. به تعبیر دیگر، این امور از سازه‏های اصیل روش علمی و تکنولوژی اصلاحاتی می‏باشند. طبعا اینها نیز با گذر ایام فرسوده می‏شوند و پس از آزمون جای خویش را به فنون و نهادهای کارآمدتر می‏دهند. تسلط و سیطره شیوه‏ها و نهادهای علمی در چنین جامعه‏ای، میدان اصلاحات دینی را با مقوله کارکردگرایی مشخص ساخته است؛ یعنی بیشترین سؤال و پژوهش پیرامون کارکرد دین در میدانهای مختلف زیستی می‏باشد و روشهای دینی در امر آبادانی و توسعه همه جانبه و پایدار جامعه انسانی را بازشناسی و توانایی آن را نقادانه می‏آزماید و همین وضعیّت رسالت بس سنگینی را بر دوش دین‏شناسان دردمند می‏گذارد تا با بسیج نیروی فکری و جسمی خویش، شیوه‏ها و روشهای پاسخگویی دین به مسائل و موضوعات اقتصادی، فرهنگی، علمی، فنی، سیاسی... رلاا به طور روزآمد تبیین و تشریح نمایند.
5 ـ فرایند اصلاحات در این جوامع معمولاً از پایین آغاز، هدایت و پی گرفته می‏شود و دلیل آن، بالا بودن سطح معرفت عمومی، امکانات و تسهیلات فنی، نهادها و سازمانهای مناسب، نبود موانع فرهنگی و ساختاری، حضور فعال مردم در میدانهای گوناگون، مدیریت، اجرا و ساماندهی بخشهای مختلفی چون بهداشت، تولید، توزیع، بانکداری، خدمات، علوم و فناوری به وسیله مردم می‏باشد.
مقصود از پایین، بدنه عمومی جامعه است؛ جایی که سرچشمه و منشأ اصلی قدرت سیاسی اقتصادی و فرهنگی جامعه را شکل می‏دهد. هر چند کارگزاران، گروه اندکی خواهند بود. در بدنه عمومیجامعه، اندیشه اصلاح‏طلبی شکل می‏گیرد، آغاز می‏شود، استمرار می‏یابد و هدایت می‏گردد، تا این که طبقات بالا را نیز پوشش می‏دهد. گرچه در پاره‏ای اوقات تفکر و اندیشه اصلاحات از بالا ارائه می‏گردد، ولی معمولاً آنها نیز از پایین آغاز می‏نمایند. یکی از ویژگیهای روش اصلاحات از پایین این است که همه در آن نقش دارند، مسؤولیت می‏پذیرند، فرایند اصلاحات تثبیت می‏شود و میدان به بار نشستن آن مضاعف می‏گردد و آسیب‏زایی‏اش کاهش می‏یابد، بویژه با توجّه به اهمیّت جایگاه مردم در امر حکومت. هم در نظامهای سیاسی دینی و هم در نظامهای سیاسی غیردینی، فرایند اصلاحات از پایین برترین شیوه با بازدهی بالا برای دینداران و غیر آنان خواهد بود.
دوم: جوامع توسعه نیافته و سنّتی
در جوامع توسعه نیافته و سنّتی به همان حد که اصلاحات حیاتی و ضروری است، به همان پیمانه دشوار و چالش‏زا می‏باشد. دشواری و چالش‏زایی برخاسته از ذهنیت تاریخی و فرهنگی، سطح پایین آموزش و پژوهش، موانع ساختاری و نهادی و به تعبیری سست بودن ساختاری، عدم شناسایی و گزینش روشهای کارآمد و... می‏باشد. لذا مصلحانی که در چنین جوامعی طرح اصلاحات درمی‏اندازند، باید ابتدا روشهای آن را انتخاب نمایند و بهترینها را برگزینند و سپس وارد معرکه اصلاحات شوند.
روشهایی که در این گونه جوامع برای اصلاحات انتخاب می‏شوند، دارای این ویژگیها هستند، یا باید چنین باشند:
1 ـ اصلاحات در جوامع سنّتی و توسعه نیافته عمدتا و باید از بالا شروع شود و دلایلی چند، این گزینه و روش را حمایت و ایجاب می‏نماید. موارد زیر را می‏توان از آنها دانست:
اولاً، در این گونه جوامع عوامل و عناصری که سرچشمه تغییرات در سطوح و شؤون مختلف جامعه می‏شوند، مانند «قدرت» و «ثروت»، در دست همگان نبوده و در جامعه توزیع نشده‏اند، بلکه در انحصار فرد، گروه یا صنف خاصی قرار دارند. و این وضعیّت فسادزا و خاستگاه اصلاحات می‏باشد. طبعا اگر قرار باشد همین بالاییها هم خود اصلاح شوند و هم اصلاحات را آغاز و به جامعه تزریق نمایند، از آن جا این طبقه سخت تلاش دارند وضعیّت و موقعیت موجود را حفظ کنند، با هرگونه حرکت دگرگون‏گر به مخالفت برمی‏خیزند و به همین جهت چالشهای بسیاری فراروی اصلاحات پدید می‏آید که باید از آنها گذر کرد. تنها راه گذر و انجام اصلاحات، نفوذ و شریک شدن نیروهای اصلاحگر (خواه از بین صاحبان قدرت و ثروت، و خواه از میان توده مردم در سرچشمه‏های تغییرات، یعنی قدرت (زور بازو) و ثروت می‏باشد، تا از این طریق، هم در بالاییها و هم در پایینها سبب ایجاد دگرگونی و اصلاح شوند.
ثانیا، مردم به عنوان یا در جایگاه نیروهای مدیر، برنامه‏ریز، و سازمان‏دهنده میدانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دینی و علمی قرار ندارند، و تمامی آنها در یک واحد خاص و ویژه متمرکز شده است.
ثالثا، مردم از آموزش و دانشی که موجد تغییرات می‏گردد، بهره‏مند نیستند. از این‏رو، بیشتر تماشاگرند تا بازیگر؛ حال آن که اصلاحات کار بازیگران است نه تماشاچیان.
2 ـ به دلیل انحصار قدرت و ثروت، نبود فناوری و دانش لازم، ضعف ساختاری و سازمانی و ارتباطات ناپیوسته، تعصب بر باورها و ارزشهای سنّتی و... اصلاحات خیلی کُند و آهسته انجام می‏گیرد و در بسیاری مواقع جریان قطع شده و حالت برگشتی به خود می‏گیرد.
3 ـ با توجّه به فقدان، ضعف و سادگی و توسعه‏نیافتگی فناوری، دانش و آموزش، ناکارآمدی ساختار و نهادها، نظام‏مند نبودن تعاملات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... ارتباطات و گردش اطلاعات فوق‏العاده ناچیز و کمرنگ و در ضمن محدود می‏باشد که نتیجه آن گسست و ناپیوستگی کارکردی بخشها و شؤون مختلف زیستی، مانند خدمات، تولیدات، مدیریت و دانش است. به همین جهت اصلاحات همه‏جانبه و فراگیر نبوده، به طور تک‏بُعدی انجام می‏گیرد.
4 ـ چنان که گذشت، در چنین جوامعی حفظ موقعیت و وضعیّت موجود تقریبا حالت نهادینه یافته است و تغییر آن، کاری بس دشوار و زمان‏بر می‏باشد، و چه بسیار اتفاق می‏افتد که شکستن آن حصار و گذر از آن وضعیّت نیازمند استفاده از خشونت آن هم خشونت برهنه می‏باشد. به بیان دیگر، اصلاحات از راه جنگ فیزیکی و انقلاب می‏گذرد. معمولاً این حالت معلول تمامیّت‏خواهی، مطلق‏انگاری و نابهره‏مندی از دانش و آموزش فراگیر و عالی می‏باشد. تجربه تاریخی ـ سیاسی چنین جوامعی در گردونه دگرگونیها بهترین دلیل و شاهد بر مدعیات ما است. کمتر اتفاق می‏افتد که جابجایی قدرت به آرامی صورت گیرد، یا افرادی که در رأس هِرَم قدرت سیاسی و... هستند، از کشور نگریخته، یا با وضع فجیعی کشته نشوند.
5 ـ شیوه و روشهای علمی در جوامع سنّتی و توسعه نیافته در فرایند اصلاحات به کار گرفته می‏شود و باید هم چنان شود، لیکن تنگناهای چندی بر آنها نیز سایه افکنده است. یکی آمیخته شدن روشهای علمی و فنی با شیوه‏ها و ارزشهای سنّتی و دیگری ضعف بنیادهای علمی و فنی می‏باشد. در این جوامع با این که از روشهای علمی برای ایجاد تغییرات در میدانهای گوناگون استفاده می‏شود، تکیه بر نهادها و بافتهای سنّتی، قومی، قبیله‏ای و نیز ارزشهای برخاسته از این تعلقات، فوق‏العاده پررنگ و رگم می‏باشد و این وضعیّت از کارآمدی روش علمی می‏کاهد. همچنین به دلیل کمبود مراکز و ساختارهای آموزشی ـ پژوهشی و فناوری و عدم اتکای اینها بر منابع داخلی و نبود ساختار و سیستم مطمئن برای گردش پول و جذب سرمایه و... شیوه‏های علمی به کُندی نتیجه‏بخش می‏باشند و همه اینها برآیند آمیختگی روشهای علمی با ارزشها، شیوه‏ها و بافتهای سنّتی می‏باشند.
آنچه تاکنون درباره روشهای اصلاحات در دو جامعه صنعتی و سنّتی بیان شد، به معنای انحصار روشها در موارد یاد شده نیست، بلکه آنها افزایش و کاهش‏پذیرند.
تطبیق هر یک از روشهای یاد شده، ویژگی، نیازمندی و پیامدهایی که لازمه هر کدام بوده و همچنین کارآمدی و کارکرد آنها و نیز حضورشان در روش و نظر امام علی علیه‏السلام در بحث بعدی که میدانهای اصلاحات در نگاه مولا است، تا حدودی به طور مفصل تبیین می‏گردد.
مطالبی که پیرامون روشهای اصلاحات تا حال بیان شد، در کلیت آن در نگاه علی علیه‏السلام خیلی مورد توجّه واقع شده است. حضرت شناخت روشهای اصلاحات را که طبیعتا توجّه و شناسایی شرایط، اوضاع، ظرفیت و تواناییهای فنی، علمی، ساختاری، اقتصادی، جغرافیایی، سیاسی و... یک جامعه در درون آن نهفته است، پایه و اساس به ثمر نشستن اصلاحات و به انجام رسیدن توسعه و برداشتن موانع از پیش روی این فرایند می‏داند. ایشان می‏فرماید:
«واعلموا أنّکم لن تعرفوا الرشد حتیتعرفوا الذی ترکه... فالتمسوا ذلک من عند اهله.»10
بدانید که هرگز رشد و تکامل را نخواهید شناخت، مگر آن کسانی را که آن را رها کرده‏اند بشناسید. پس فرا گیرید آن معرفت را از نزد اهلش.
رشد در کلام حضرت یک مفهوم ایستا نیست؛ بلکه یک فرایند و روش می‏باشد و معنای روشی رشد را از سخنان دیگر حضرت می‏توان به دست آورد؛ مانند این فرمایشش که می‏گوید:
«سیرَتُهُ القصد و سنّتُهُ الرُّشد و کلامُهُ الفصل و حکمته العدل.»
میانه‏روی سیرت او، رشد روش وی و سخنش پایان‏بخش و عدل، حکمت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود.
تا آن جا که حضرت حتی عدل را یک روش می‏داند؛ مانند:
«من علاامات العقل العَمَلُ بسُنَّةِ العدل.»11
از نشانه‏های عقل، عمل به روش عدالت است.
بدین‏سان حضرت می‏فرماید: روشهای رشد و توسعه (که بدنه اصیل اصلاحات بر مبنای تعریف برگزیده در این نوشتارند) شناسایی نمی‏شوند و به کار نمی‏افتند، مگر این که روشهای بازدارنده اصلاحات شناخته و ترک شوند، که در مجموعه اهمیّت شناخت روشهای سالم و کارآمد را در اصلاحات نشان می‏دهد.
میدانهای اصلاحات
پهنا و گستره میدان اصلاحات در منظر امام علی علیه‏السلام ، به وسعت ابعاد و شخصیت وجودی انسان است؛ یعنی شخصیت فردی و معنوی و شخصیت مادی و معنوی جامعه خاستگاه اصلاحات می‏باشد و چنان که گفته شد، تمامی ابعاد شخصیتی انسان و میدانهای یاد شده در نگاه حضرت در ترابط و تعاملند. از این‏رو، اصلاحات در یک بخش، به بخشهای دیگر نیز سرایت می‏نماید. از این روست که حضرت می‏فرماید:
«کسانی که خویش را امام مردم می‏دانند باید اول خویش را تعلیم دهند و آگاه سازند بعد دیگران را، و باید ادب و پرورش‏اش در عمل باشد تا به زبان؛ زیرا آن که پیشاپیش خویش را ساخته است سزاوار و بزرگواری و تجلیل است.»12
یا این که می‏فرماید:
«فلیست تصلح الرّعیة الاّ بصلاح الولاة ولاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرّعیة.»13
مردم زمانی اصلاح می‏شوند کهزمامداران اصلاح شده باشند. و زمامداران اصلاح نمی‏شوند مگر به استواری و بیداری مردم.
در این نوشتار، از میان همه میدانها، تنها سه میدان سیاسی اقتصادی و دینی مورد بحث قرار می‏گیرد و روشهای یاد شده اصلاحات را در این سه حوزه بررسی می‏کنیم.
1 ـ میدان سیاست
بعد از رحلت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در حوزه سیاست کج‏اندیشی‏ها و کج‏رفتاری‏ههای مختلف انجام پذیرفت و روزبروز حکومت و سیاست از الگوی حکومتی در نظام سیاسی که به وسیله خدا حضرت محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ترسیم و پایه‏گذاری گردیده بود، فاصله می‏گرفت و تا زمانی که امام علی علیه‏السلام زمام امور را به دست گرفت، گستره کج‏اندیشی و کج‏رفتاری توسعه پیدا کرد. پس از آن که حضرت قدرت را به دست گرفت، بیشترین توجّه خود را بدین سو معطوف داشت. موضعگیری و فعالیت اصلاحی که بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آغاز نموده بود، در این مرحله با انرژی بیشتر به اجرای آنها پرداخت و برای آینده سالم و بهتر، ایجاد ساختار، ارائه معیارهای عام و کارآمد و ترسیم واقعی چهره نظام سیاسی اسلام را آغاز کرد. طبعا این دو مهم شیوه و روش مناسب خود را می‏طلبید و حضرت با توجّه به اهمیّت «روش» در اصلاحات، روشهای مناسب را برگزید و به کار گرفت که اینک به شرح آنها می‏پردازیم.
اصلاحات از بالا در حوزه سیاست
یکی از روشهایی که حضرت در عرصه سیاست برگزید اصلاحات از بالا بود و محورهای زیر مورد تهاجم امواج اصلاحی قرار گرفت:
الف ـ کادر رهبری، از جهت تخصص و کاردانی، تعهد و تقوای شغلی، داشتن معیارهای لازم برای ورود در جمع کارگزایان و نیز مشروعیت نسبت به رأس قدرت باید اصلاح می‏گردید؛ چنان که حضرت می‏فرماید:
«آگاه باشید سوگند به خدا که پسر ابی‏قحافه خلافت را مانند پیراهنی پوشید و حال آن که می‏دانست من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا هستم. دانش چون سیل از من جاری است و هیچ کس را در علم و دانش یارای رسیدن به من نیست.»14
در این عبارت، حضرت اصلاحات را متوجه دو امر نموده است:
1 ـ مشروعیت؛
2 ـ کاردانی و تخصص.
و باز می‏فرماید:
«فیا عجبا بینا هُوَ یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخَرَ بعد وفاته لَشَدَّ ما تشطّرا ضرعیها.»15
جای بسی حیرت و شگفتی است که در زمان حیاتش فسخ بیعت مردم را درخواست می‏نمود، ولی چند روز از عمرش مانده وصیت کرد خلافت را برای عمر. این دو نفر غارتگر خلافت را مانند دو پستان شتر میان خود قسمت نمودند.
در این سخن، معیارها و روشهای نادرست رسیدن به رهبری را در جامعه اسلامی بازنمایانده و اصلاحات را در آنها لازم می‏بیند.
و در جای دیگر می‏فرماید:
«تا این که سوم قوم (عثمان) برخاست در حالتی که باد کرد هر دو جانب خود را میان موضع بیرون دادن و خوردنش. و اولاد پدرانش با او همدست شدند، مال خدا را می‏خوردند مانند خوردن شتر با میل تمام گیاه بهار را، تا این که ریسمان تابیده او باز شد.»16
در این جملات عدم تعهد دینی و شغلی در کادر رهبری جامعه اسلامی به مثابه آفتی بزرگ تشخیص داده شده که باید آفت‏زدایی شود و نیز روابط به قاعده، و ضوابط به استثنا تبدیل شده است، در حالی که می‏باید ضوابط و قانون سالم نه تنها قاعده، بلکه اصل گردد و بساط روابط کاملاً برچیده شود، نه این که استثنا باشد.
حضرت خطاب به معاویه می‏گوید:
«ای معاویه! چه وقت لیاقت حکمرانی رعیت و زمامداری مسلمانان را داشتید، بدون سابقه خیر و نیکویی و ناداری از بزرگواری و ارجمندی؟»17
در این جا معاویه را به سبب ناشایستگی دینی، نسبی و شخصیتی سزاوار زمامداری در جامعه اسلامی نمی‏داند.
ب ـ شیوه مدیریت و ساماندهی اجتماعی. یکی از محورهای اصلاحات از بالا، روش مدیریت و ساماندهی اجتماعی است که در نهج‏البلاغه بر آن تأکید فراوان رفته است. حضرت روش ساماندهی موجود را ناتوان و ناکارآمد می‏دید و سخت در تلاش بود تا این کاستی را از آن بزداید.و برای این منظور، الگوی مدیریتی و ساماندهی ویژه‏ای را پی‏ریزی نمود که دو ویژگی بارز داشت:
1 ـ مرکزگرا؛
2 ـ برخورداری از سیستم باز.
منظور از مرکزگرا بودن مدیریت، حاکمیّت یک اندیشه و روش نقدناپذیر که از بالا ارائه و دستور داده شود و تمامی اجزا و عناصر نظام مدیریتی به طور منفعل و تنها فرمانبردار باشند نیست، بلکه مقصود آن است که تمامی بدنه و بخشهای سیستم مدیریتی با ارائه و استفاده از اندیشه‏ها و روشهای متغیر، حرکت به سوی مقاصدی که برمبنای تفکر دینی و خرد بشری برای مجتمعهای انسانی (اقتصادی، سیاسی، علمی، فرهنگی و...) تعیین شده‏اند، سرعت و تکامل بخشیده و بهینه بنماید و تمامی داده‏ها و ستاده‏هایی که به طور آزاد در این سیستم مدیریتی مبادله می‏شوند. پس از تصفیه و پالایش، جذب و به کار گرفته شوند از این‏رو، وجود یک مرکز پالایشگر و کنترل‏کننده در درون سیستم باز حتمی و حیاتی است و این نکته را می‏توان از سخن حضرت فهمید که می‏فرماید:
«برای من شایسته نیست که سپاه، شهر و مرکز، نظام اقتصادی، نظام حقوقی و قضایی مسلمین و نیز رسیدگی به حقوق حقمندان را ترک گفته، با لشکری بیرون رفته و از لشکری پیروی نمایم، جنبش داشته باشم مانند جنبش تیر در جعبه خالی. و من قطب و میخ آسیاب هستم که آسیاب به اطراف من می‏چرخد. من جای خویش هستم؛ چون جدا شوم مدار آسیاب به هم خورده، سنگ زیرین آن مضطرب گردد.»18
و نیز:
«گمان مدارید که گفتن حق برایم سنگینی دارد؛ زیرا کسانی نمی‏توانند حرف حق را بشنوند و عدالت را بپذیرند، قطعا عمل به حق و اجرای عدالت بر آنان سنگینتر است. پس از گفتن حق برایم و از ارائه مشورت منطقی و انصافمند با من دریغ مدارید؛ چون من هم در معرض لغزش و اشتباه قرار می‏گیرم.»19
لازمه مدیریت سیستمی این است که: (1) تواناییها و استعدادهای انسانی و غیرانسانی شناسایی شوند. (2) آن تواناییها بیرون آورده شوند، برای این مهم.(3) ایجاد ساختاری که هر جزء و نیرو در جایگاهش قرار گیرد و به کار گرفته شود لازم است. این فرایند زمانی عملی می‏نماید که: (4) آزمونهای مختلف در شرایط و عرصه‏های متفاوت از نیروهای انسانی و طرح و نظریات صورت پذیرد. نتیجه طبیعی این جریان و عملکردها (5) دورانی شدن مسؤولیت و برنامه‏ریزی زمانمند و زمانبند و در نهایت (6) شایسته‏سالاری به جای رابطه‏سالاری است.
تمامی ویژگیها و لوازم یاد شده، در سخنان حضرت که ذیلاً ذکر می‏شوند، تبلور و نمود دارند:
شناخت تواناییها، بیرون آوردن و قرار دادنشان در جایگاه مناسب:
«من این جابجایی (نصب مالک اشتر به حکومت مصر و عزل محمّدبن ابی بکر) را از آن رو انجام ندادم که تو را در انجام وظایف و مسؤولیت تنبل یافتم، بلکه به این جهت بوده که تو را در مقامی قرار بدهم که در آن جا کارآمدی بیشتری خواهی داشت.»20
آزمون
«ای مالک بر کارگزاران نظارت کن، پس از آزمایش و امتحان کردن، آنها را به کار برگمار و آنها را به میل خود به کاری نفرست، زیرا در این بی‏توجهی شاخه‏های ستم و نادرستی گرد آمده‏اند.»21
بیرون کشیدن افکار و اندیشه‏ها و استفاده از آنها
«من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطا».22
کسی که با اندیشه‏های مختلف مواجه بشود و آنها را بشناسد، به لغزشگاه‏ها زود پی می‏برد.
برنامه‏ریزی زمانمند
«فدع الاسراف مقتصدا و اذکر فی الیوم غدا و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدَّم الفضل لیوم حاجتک.»23
و به اندازه نیازمندی خود از دارائی پس‏انداز نما، و زیاده (بر آن) را به جهت روز نیازمندیت پیش فرست ات اجتماعی، توانمند شدن مدیریت و تأمین حقوق انسانی و الهی (اهداف اصلاحات) در کنار مدیریت مرکزگرای سیستماتیک، عناصری مانند شجاعت، پاداش و بخشندگی، عدالت و آزادی را به مثابه روش و شیوه وارد بدنه و فرایند مدیریت مجتمع انسانی می‏نماید. از این‏رو، حضرت بخل را حصار محکم در اطراف بخشندگی و پاداش ـ و به تعبیر نویسنده و صاحب این قلم به جریان افتادن سرمایه‏های انسانی و مادی ـ می‏داند که خود ضربه سهمگینی بر پیکر توسعه انسانی و اجتماعی است. و ترس را نه تنها بستر، بلکه عامل به تحلیل رفتن انرژی و نیروی فکری و فیزیکی جامعه و فرد و انباشته شدن ظرفیتهای اقتصادی، سیاسی، علمی، فنی و... می‏شمارد که پیامد طبیعی آن، تسلیم و وابستگی فرد و جامعه انسانی به هر چیزی که غیر آنها است، می‏باشد. این وضعیّت نابسامانی حیات جمعی، نقص و ناکارآمدی مدیریت را در پی دارد. همچنین حرص را ابزار عدالت‏گریزی و ستم‏پیشگی می‏یابد که لازمه آن، عدم توسعه انسانی است. و بالاخره آزادی روش مدیریت را پرورنده استعدادها، تأمین‏گر حقوق، توزیع‏کننده مسؤولیتها، و در نهایت بیمه‏گر مدیریت دینی در ساختارهای متفاوت جوامع انسانی می‏داند. به این ترتیب، توسعه انسانی در مدیریت وارد می‏شود. معنای این سخن این است که در نگاه امام علی علیه‏السلام توسعه انسانی نه تنها هدف مدیریت و ساماندهی اجتماعی بوده، بلکه روش و شیوه مدیریت می‏باشد.
معنای روشی مفاهیمی مانند عدالت، بخشندگی، شجاعت و آزادی را از مفهوم،یا منطوق سخنان حضرت که ذیلاً می‏آیند، می‏توان فهمید:
«با چند دسته مشورت مکن:
1. با بخیل چون او تو را از بخشش بازمی‏دارد و فقر را نوید می‏دهد.
2. ترسو؛ زیرا او موجب سستی تو در امور مملکت‏داری می‏گردد.
3. حریص؛ چون او ستمگری را برایت جلوه‏گر می‏سازد... و باید برگزیده‏ترین ایشان نزد تو وزیری باشد سخن تلخ حق به تو بیشتر گوید و کمتر تو را در گفتار و کردارت که خدا برای دوستانش نمی‏پسندد بستاید؛ اگر چه سخن تلخ و کمتر ستودن خواهش و آرزوی تو سبب دلتنگیت شود.»24
ج ـ در دوران بعد از رحلت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رویکرد و تلقی‏بخش بزرگی از مسؤولان و کارگزاران از سیاست، پراگماتیک و شغلی می‏شود و چنین رویکردی آفاتی فراوان را به همراه دارد که برخی از آنها را می‏توان نام بُرد:
1 ـ مفاهیم و واقعیتهای حقوقی، مانند: حقوق طبیعی، حقوق اساسی و سیاسی، حقوق اجتماعی و حقوق الهی به بازی گرفته می‏شوند.
2 ـ سیاست به مثابه یک ابزار به کار گرفته شده و از هویت معرفتی و علمی تهی می‏گردد.
3 ـ توجّه و همّ زمامداران به افزودن درآمد و حفظ قدرت است تا ارائه خدمت.
4 ـ تملق، چاپلوسی، دروغ، فریب، زبان، قومیت و زور به عنوان شیوه و معیار ورود در حوزه سیاست، جایگاه ویژه‏ای دارند.
5 ـ دین و مردم از سازوکار مبانی مشروعیت و مقبولیت نظام سیاسی محسوب نمی‏شوند. به عبارت دیگر، یک مبنای ثابت (خواه دین و خواه مردم) برای مشروعیت نظام سیاسی وجود نخواهد داشت.
طبعا تغییر رویکرد و تلقی یاد شده از سیاست، هر چند تنها عامل و روش آفت‏زدایی نیست، ولی از اساسیترین عوامل و عناصر و کارآمدترین آنها به حساب می‏آید. از این‏رو، یکی از محورهای اصلاحات از بالا که حضرت آغاز کرد، جایگزین نمودن رویکرد معرفتی و خدماتی از سیاست، به جای رویکرد پراگماتیک و شغلی بود؛ چنان که ایشان بیان فرموده‏اند:
«ابن عباس می‏گوید: بر علی علیه‏السلامدر ذی‏قار (اسم مکانی است) داخل شدم در حالی که حضرت کفشش را وصله می‏کرد. حضرت به من فرمود: قیمت این کفش چند است؟ عرض کردم: قیمتی ندارد. فرمود: قسم به خدا این کفس برایم محبوبتر از حکومت بر شماست، مگر این که حق را استوار و باطل را نابود کنم.»25
و یا:
«ایّها الناس انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم علهی و أعلمهم بامراللّه‏ فیه...»26
ای مردم، انسانهای مدیر و آگاه به معارف الهی شایسته حکومت بر مردم‏اند.
جمیه زیر، رویکرد تلقی یاد شده را بخوبی نشان می‏دهد:
«ما در زمانی زندگانی می‏کنیم که اکثر مردم آن حیله‏گری و مکرپردازی را هشیاری می‏شمارند، و نادانها این گونه فریب‏دهنده‏ها را به چاره‏پردازی نسبت می‏دهند. عذرشان چیست؛ خدا نابودشان کند. آدم سیاستمدار و حیله‏پرداز حقیقی، تمامی راههای حیله را احساس می‏کند، ولی از اقدام به آنچه که احساس می‏کند، فرمان و جلوگیری خدا مانع می‏گردد، پس از این احساس، آن را ترک می‏کند و اقدام به اعمال نمی‏نماید، ولی کسی که درد دین ندارد، در کمین انجام آن می‏نشیند.»27
بنابراین نظام سیاسی که برمبنای رویکرد و تلقی ویژه از مقوله سیاست شکل می‏گیرد، در منظر و نگاه علی علیه‏السلام نظامی است که معرفت (معرفت دینی ـ معرفت بشری) بُن و اساس آن را می‏سازد و خادمیت کارکردش را سمت و سو می‏دهد. به همین جهت، بازی با واقعیتهای حقیقی و حقوقی، نگاه شغلی و ابزاری به سیاست، ابهام و تزلزل مبانی مشروعیت نظام، روابط‏گرایی به جای شایسته‏سالاری و ضوابط‏پذیری و... در چنین نظامی از لحاظ تئوریک مفقود و مردود است و از حیث عملی در کمترین میزان خود را نشان می‏دهد که در درازمدت باید نابود گردد.
اصلاحات سیاسی از بالا در سه حوزه یاد شده (کادر رهبری، روش مدیریت و ساماندهی اجتماعی، تلقی از سیاست و نظام سیاسی) زمانی به طور شایسته انجام می‏گیرد که پیش‏نیازها و پیش عمل‏های ذیل صورت پذیرد:
1 ـ ایجاد نهادها و سازمانها و در مجموع ساختار مناسب و کارآمد.
2 ـ قدرت لازم و نفوذ در مراکز عالی تصمیم‏گیری.
3 ـ نیروی انسانی جایگزین.
4 ـ ارائه یک نظریه سیاسی نظم‏آفرین و آزمون‏پذیر و تعیین الگوی مدیریتی جایگزین.
5 ـ پشتیبانی افکار عمومی.
6 ـ شناخت حساسیتهای درونی، برونی و ایجاد فرصت و موقعیت.
همان طوری که گذشت، تمام موارد یاد شده در حرکت اصلاحی حضرت مشهود و منظور بوده است.
اصلاحات از پایین
معنای اصلاحات از پایین آن است که بدنه عمومی جامعه انسانی تجربه اصلاحات را در حوزه‏های مختلف آغاز نمایند. به عبارت دیگر، عرصه عام جامعه نیازمند اصلاح می‏باشند. این روش ممکن است از جانب کسانی که در رأس هرم قدرت قرار دارند پیش گرفته شود، و ممکن است گروهی از روشنفکران (دینی ـ غیردینی) آغازگر آن باشد. در هر دو صورت، اصلاح اقتصاد، سیاست، حقوق، دینداری، خدمات، آموزش، پژوهش و در مجموع فرهنگ معلول و برآیند دگرگونی معرفت، دانش، روش، توانش، معیشت، صحت، دیانت و... عمومی مردم خواهد بود. سخن حضرت که می‏فرماید: «ولا تصلح الولاةُ الاّ باستقامة الرَّعیَّةِ».28 مؤید پیوند و رابطه یاد شده است.
روش اصلاحات از پایین، هر چند نظر به ساخت و بافت اجتماعی، سطح توسعه و پیشرفت فنی و علمی، نظام اقتصادی و سیاسی و پررنگی و کمرنگی باورها و ارزشهای دینی در جوامع تفاوت دارد، ولی جامعه‏ای که با چنین روشی اصلاحات را پیش می‏گیرد، می‏باید زیرساخت‏ها و کارهای بنیادین زیر را فراهم آورده؛ چنان که این گزینش را در حرکت اصلاحی حضرت علی علیه‏السلام نیز می‏توان یافت.
1 ـ پرورش انسانهای مسؤول، مشارکت‏جو و منتقد در عرصه سیاست و احیای چنین روحیه‏ای در میان مردم. به همین جهت حضرت نظام پایدار را نظامی می‏داند که دستگاه حاکم محاط به وسیله مردم باشد. «ولاتصحّ نصیحتهم الاّ بحیطتهم علی ولاة امور»29 و برای مردم حق شرکت و انتقاد در امور سیاسی را فراهم آورد: «فانهم الاخوان فی الذین ولا اعوان علی استخراج الحقوق»30 (مردم یا برادران دینی تواند و یا معاونین برای تأمین و استخراج حقوق) و «فلاتکفوا عن مقالةٍ بحقٍ او مشورةٍ بعدل فانّی لستُ فی نفسی لفوق أن احطئی ولا آمن ذلک من فعلی».31
2 ـ سرمایه‏گذاری در بخش آموزش، پژوهش و پرورش و توزیع فراگیر دانش. از این‏رو، حضرت معتقد است که هر گاه حاکم یا دستگاه حکومتی نتوانند به این امور رسیدگی نمایند، حق بزرگی از مردم را ضایع نموده‏اند: «فامّا حقکم علیّ... تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا».32
حق مردم بر من... آگاه ساختن برای زدودن جهل و پرورش دادن برای یادگیری می‏باشد.
یا آن جا که حضرت استواری جامعه را بر پاشنه دانش و معرفت می‏چرخاند، طبعا دانش توزیع شده که عمومی مردم بهره‏مند از آن باشند پایداری کشور و ملت را در پی دارد، نه دانشی که تنها چند نفر محدود آن را فراگرفته‏اند:
«بریا تثبیت حاکمیّت و اصلاح مملکت و فراهم آوری اسباب استواری مردم با دانشمندان و حکما بسیار مذاکره و گفت‏وگو داشته باش.»33
3 ـ نهادینه شدن ارزشهای عام، انسانی و دینی و زدودن و بی‏رمق نمودن ارزشهای ریز، غیرانسانی و دینی و تضعیف وابستگیهایی مانند خون، نژاد، زبان در مقابل ارزشهای عام؛ چنان که حضرت خطاب به معاویه می‏فرماید:
«و أردیت جیلاً من الناس کثیرً: خدعتهم نجیّک... و تغشاهُمُ الظُلمات... و نکصوا علی اعقابهم و تَوَلَّوا علی ادبارهم و عَوَّلوا علی احسابهم الا من فاء من اهل البصائر.»
در این جا حضرت، معاویه را سخت سرزنش و توبیخ می‏نماید که چرا چنین تعلقات و معیارهای بسته‏ای را زنده نموده است.
4 ـ طبعا سه مورد یاد شده، ساختاری مناسب (نهادها، سازمانها، روشها، اندیشه باز و سیاست‏گذاری) می‏طلبد، تا در چنین ساختاری گفتمان حضور و عملکرد سیاسی مردم شکل یابد و محاسبه پذیرد.
حضرت هر چند به دلیل محدودیت زمانی نتوانست چنان ساختاری را نهادینه سازد، لیکن در زمان کوتاه امامتش موفق شد بدان سو حرکت کند و تا حدودی آن رایجاد نماید.
کارهای بنیادین یاد شده در اصلاحات از پایین، در قلمرو سیاست به متمم و مکمل‏های چندی نیاز دارد، که برخی از آنها بدین شرحند:
یک ـ مردم نظام و دولت را از خود بدانند.
دو ـ مردم نسبت به آینده خوشبین و امیدوار شوند.
سه ـ فهم و باور به این که تمامی حوزه‏های سیاست پیوند ناگسستنی با سیاست دارند.
چهار ـ تمامی حقوق و مزایا تنها در سایه یک نظم سیاسی سالم دست یافتنی هستند.
پنج ـ آزادی، توسعه پایدار و انسانی و تنوع و تکثر فرهنگی در جامعه تأمین و دنبال شود.
اصلاحات فراگیر و همه جانبه
از روشهایی که حضرت در فرایند اصلاحات برگزید، اصلاحات همه جانبه بود. اصلاحات همه جانبه به روشهای مختلفی اطلاق می‏شود؛ از جمله این که برنامه اصلاحی را به طور آشکار به همه اعلام کند، یا اصلاحات را به صورت ضربتی به پیش ببرد و یا این که اصلاحات به طور همزمان در تمامی حوزه‏های زیستی آغاز کند. همین معنا مورد عمل و منظر حضرت بود و سِرّ آن، چنان که گذشت، پیوستگی و اتّصال هستی و حیات و ارتباط تقریبا ارگانیک و کارکردی بخشهای مختلف زندگی بشری در اجتماع انسانی می‏باشد. این واقعیت در سخن امام علیه‏السلام تجلّی خاصی دارد که برخاسته از دغدغه ایشان نسبت به این مقوله است:
«فلیست تصلح الرّعیّة الاّ بصلاح الولاة و لاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرعیّة.»34
دیالکتیک اصلاحی که در این عبارت آمده است، بیان می‏دارد که سالم و صحیح شدن همه جانبه کارگزاران و مسؤولان بلندپایه، سرچشمه اصلاح جامعه است. و استقامت جامعه، پروراننده رهبران و کارگزاران سالم و صالح می‏باشد. طبعا استقامت جامعه زمانی رخ از نقاب برمی‏کشد که معنویت و اخلاق در کنار توسعه انسانی، پیشرفتهای علمی ـ فنی، اقتصادی و اجتماعی حضور داشته و توأمان رشد نمایند. با بی‏مهری به علم، فناوری، اقتصاد... و پرداختن و نوازش اخلاق و معنویت و یا بالعکس، تجربه استقامت در آن جامعه انجام نخواهد گرفت. از این‏رو، اصلاحات همه جانبه مولد جامعه بسامان و سالم خواهد بود که مورد تأکید حضرت نیز قرار گرفته است.
اصلاحات شدید و آرام
از میان روشهای اصلاحات که جمع‏پذیری و قابلیت همزیستی آن با روشهای دیگر بیشتر است، روش و شیوه آرام و شدید می‏باشد. این دو شیوه با معانی متفاوتی که دارند، در اصلاحات از بالا، از پایین و همه جانبه کاربرد دارند.
به دو واقعیت و فعالیت می‏توان شدید گفت: یکی، به امری که دفعی و ضربتی انجام پذیرد و دیگر، فرایند و عالیتی که خشونت ساز و کار آن باشد.
آرام را نیز در دو معنا می‏توان به کار برد: یکی، هر امری که به طور تدریجی و زمانمند به انجام برسد. دوم، فرایند و فعالیتی که مدارا، تساهل، صبر، نرمش و خوشرفتاری، اجزاء و سازه‏های آن را می‏سازد.
کاربرد و استفاده این روش رابطه‏ای تنگاتنگ با شناخت و وجود شرایط اقتصادی، علمی، فنی، سیاسی، روانی و روحی و نیز حضور باورهای دینی ـ مذهبی و جایگاه آداب و سنن قومی و زبانی دارد. از همین جهت هر یک از این دو شیوه در فضا و شرایط ویژه‏ای ثمربخش و بهره‏ساز می‏باشد و چنین مشخصاتی را در سخنان امام علی علیه‏السلام بروشنی می‏توان دید:
«ای پسر عباس بدان که بصره جای فرود شیطان و کشتنگاه تبهکاریهاست. پس مردم آن سامان را با نیکویی کردن به ایشان خرم و شاد گردان، و گره ترس را از دلهاشان بگشا. خبر تندخویی تو با قبیله بنی‏تمیم به من رسید. همانا بنی‏تمیم را کوکبی پنهان نشده مگر آن که کوکب دیگری برایشان پدیدار شد.»35
در این جملات، استفاده از شیوه آرام یا شدید با توجّه به حالات روحی ـ روانی و شرایط فرهنگی باز نموده شده سات.
روش شدید
«من صادقانه به خدا سوگند می‏خورم که هر گاه به من اطلاع برسد که تو در مال و اقتصاد مردم دست بردی و خیانت نمودی، آن قدر بر تو سخت بگیرم که تو را کم‏مایه و گران پشت و ذلیل و خوار گرداند.»36
تدریجی
«فدع الاسراف مقتصدا و اذکُر فی الیوم غدا و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدّم الفضل لیوم حاجتک.»37
ترکیب آرام و شدید و شناخت شرایط مناسب
«واخلِطِ الشدّة بضغثٍ من اللّین وارفق ما کان الرفقُ ارفق واعتزم بالشدّة حین لایغنی عنک الاّ الشدّة.»38
شدت و تندی را با آرامش به طور مخلوط بکار گیر و تا جایی که مدارا کارآمد است مدارا کن و در صورتی که مدارا اثر نکرد و جز شدت روشی باقی نماند، شدت به کار بند.
میدان دین
منظور از اصلاحات دینی، اصلاح دین نیست؛ زیرا آن هیچ‏گونه اعوجاج و نقصی برنداشته، تا نیاز به استوار ساختن و کامل کردن داشته باشد، بلکه مقصود اصلاح فهم و شناخت دین و تصحیح دینداری افراد و جامعه است؛ زیرا همین بخش دین آفت برداشته، که می‏باید پس از آسیب‏شناسی، آفت‏زدایی شود. بنابراین، می‏توان گفت اصلاحات دینی که حضرت در پی آن بود، در دو بخش زیر تبلور و نمود داشته است:
1 ـ شناخت و فهم دین؛
2 ـ کارکرد، استعمال و حضور دین در ذهنیت و عینیت فرد و جامعه.
اصلاحات در شناخت و فهم دین
در بخش نخست (فهم دین) آفات زیر فهم دین را دشوار ساخته بود:
1 ـ ظاهرنگری و ظاهرفهمی
ظاهرنگری و ظاهرفهمی آسیب بزرگی بود که بر فهم دینی‏گروهی از افراد جامعه سایه افکنده بود. این گونه فهم، دست کم دو پیامد منفی از خویش به جای می‏گذارد:
1) جلوگیری از تعمق و تنوع فهم، و مشروعیت دادن به فهم واحد و ساده از دین.
2) ناتوانی دین از حضور در عرصه‏ها و عصرهای مختلف و متفاوت؛ زیرا چنین حضوری متوقف بر سیال و شناور بودن هویت دین است و این مهم تنها از راه عمق بخشیدن و تنوع فهم دینی میسّر می‏گردد.
استدلال خوارج که گفتند: «لاحکم الا للّه‏». و پاسخ حضرت که فرمود: «کلمة حقٍ یراد بها باطل39»، بیان استیلای ظاهر فهمی بر ذهن خوارج و نفی چنین فهمی است.
2 ـ فهم مصلحت‏گرایانه از دین
چنین فهمی دین را تا حد یک ابزار تنزل می‏دهد، از هویت یکپارچه دین می‏کاهد و آن را پاره پاره می‏کند. در واقع دین از مقام داوری به زیر کشیده می‏شود و مصلحت عملی معیار و داور قرار می‏گیرد.
این وضعیّت بر حضرت گران تمام می‏شود و او را آشفته می‏کند و در پی تغییر چنین تفکری می‏افتد و قرآن را در مقام داور قرار می‏دهد و می‏فرماید:
«فلما افضت الیّ نظرتُ الی کتاب اللّه‏ و ما وضع لنا و امرنا بالحکم فاتبعتُه ما تسن النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فاقتدیتُه.»40
چون که امور به من محول شد به کتاب خدا نظر نمودم و مطابق دستور و اوامرش تبعیت و عمل نمودم و بر پایه سنّت نبوی اقتدا نمودم.
و نیز استفاده ابزاریک و معامله بر دین را مطرود می‏داند و بر اشعث ابن قیس به خاطر عملی که پیامدش استفاده ابزای و سرچشمه‏اش تفکر مصلحت‏گرایانه «پراگماتیسم» از دین می‏باشد، می‏تازد و می‏فرماید:
«مادرت در سوگ تو بگرید، آیا از راه دین خدا آمده‏ای مرا بفریبی؟ آیا درک نکرده و نمی‏فهمی؟... قسم به خدا اگر هفت اقلیم را با هر آنچه در آن است به من دهند برای این که خدا را درباره مورچه‏ای که پوست جوی از آن بربایم و نافرمانی نمایم، نمی‏کنم.»41
3 ـ روش فهم
با اندکی تأمّل درمی‏یابیم که ظاهر فهمی و فهم مصلحت‏گرایانه از دین برآمده از به کارگیری روشهای نامناسب در فهم معنی و مصداق کلام باری تعالی بوده است. از این‏رو، حضرت سخت تلاش داشت تا روشهای صحیح و مناسب فهم دین را معرفی نماید. منظور از روش مناسب فهم، حاکمیّت و ارائه یک فهم و شناخت واحد از دین و قرآن نیست؛ زیرا حضرت وجود فهمهای متنوع را برخاسته از هویت دین می‏داند و می‏فرماید:
«انّ القرآن ظاهرُهُ انیق و باطنُهُ عمیق لاتغنی عجائبُهُ ولاتنقضی غرائبُهُ و لاتُکشَفُ الظُّلمات الا به.»42
بدرستی ظاهر قرآن روشن و شفاف و باطنش عمیق است. عجایبش را نیستی و غرائبش را پایانی نیست. تاریکیها جز با قرآن مکشوف نمی‏افتند.
و یا:
«فانّ القرآن حمّالٌ ذو وجُوهٍ...»43
قرآن معانی مختلف برمی‏تابد.
طبیعتا ویژگی و صفات یاد شده در کلام مولا برای قرآن، مولد فهمهای متنوع از دین می‏باشد، نه فهم واحد.
امّا منظور حضرت معرفی شیوه و روش صحیح است که به فهمهای متنوع از دین می‏انجامد. بنابراین، حضرت روشی را برای فهم دین صحیح و مناسب می‏داند که: اصول و قواعد زبان‏شناختی، روش و مبانی معرفت بشری در کنار روش وحیانی و معارف کارشناسان اصیل دین (ائمه علیهم‏السلام ) سازوکار آن را بسازند، تا بتوان از ظاهر انیق به باطن عمیق آن راه یافت. ام این‏رو، حضرت توصیه می‏کند تا از اهلش آن را فراگیرند:
«بدانید که هرگز به راه راست پی نخواهید بُرد، تا کسی را که آن را واگذاشته بشناسید، و هرگز به عهد و پیمان قرآن وفا نمی‏کنید، تا کسی را که نقض عهد کرده و پیمان شکسته بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمی‏زنید، تا کسی را که آن را دور انداخته بشناسید. پس بروید همه را از اهل آن بیاموزید.»44
با توجّه به روش یاد شده، روشنی که از هرگونه مبانی معرفتی (فلسفی، علمی، منطقی، عرفانی، تاریخی...) تهی باشد، به ظاهربینی و جمود فکری و یا آنارشیسم معرفتی می‏انجامد و همین‏طور اگر پُر از مبانی معارف بشری باشد به دور از مبنای وحیانی، سر از تفسیر و فهم به رأی بیرون می‏آورد. و این هر دو شیوه ناکارآمد و ناتوان از درک عمق معانی و مصادیق کلام خداوند متعال می‏باشند و بدین‏منظور حضرت اصلاحات روش فهم قرآن و دین را در برنامه‏هایش گنجانده بود.
اصلاحات در حضور دین
در بخش دوم که کارکرد و حضور دین در ذهن و عین جامعه و فرد است، شکافها و نابسامانی‏های جدی وجود داشت که حضرت اصلاح آن را پی گرفت؛ زیرا می‏دید آنچه در بیرون واقع شده است و بر رفتار مردم سایه افکنده، چیزی غیر از دین است. و آن چیزها عبارتند از:
1. جهل که پیامد آن، مرگ حق‏گرایی و واقع‏بینی است که از زنده‏ترین پیامهای دین هستند.
2 زنده شدنن تعصب است که لازمه آن گریز از طریق هدایت و روش نو و مقاومت در مقابل استدلال محکم ومنطقی می‏باشد. از همین روست که حضرت حکومت را برای اقامه حق می‏طلبد و خود را قرآن ناطق می‏خواند، تا پرده تعصب بدرد، و استدلال‏پذیری را در ذهنها بدمد.
3. سرگرم شدن فرد و جامعه به محدودنگری است.
4. سنگ‏واره شدن ذهن، که برآیند محدودنگری فرد و جامعه است و مانع توسعه پایدار انسانی.
5. حضور تعلقات زبانی، قومی و نژادی در مقام داوری و تعاملات اجتماعی ـ سیاسی.
از این‏رو، حضرت خطاب به مردم می‏گوید: شما در حق متفرق بودید و آنها در باطل مجتمع. و به معاویه خطاب می‏کند:
«فقد سلکتَ مدارج اسلافک بادّعائک الاباطیل و اقتحامک غرور المین و الاکاذیب و بانتحالک ما قد علا عنک...»45
پس به راههای پیشینیانت رفتی، به سبب این که نادرستی‏ها ادعا نمودی و بی‏پروا خود را در دروغها انداختی و آنچه از مرتبه تو برتر استو به ادّعا و دروغ به خود بستی.
نتیجه قهری سیطره پنج امر یاد شده بر رفتار و اذهان جامعه و فرد، عدم حضور فعال دین در شؤون مختلف حیات بشری، توأم با سستی و کسالت در امر دینداری می‏باشد؛ چنان که حضرت آن را زیبا بیان نموده است:
«وقتی به شما در ایام تابستان امر کردم که به جنگ ایشان بروید، گفتید اکنون هوا گرم است، ما را مهلت ده تا گرما شکسته شود. و چون در ایام زمستان شما را به جنگ با آنها امر کردم، گفتید در این روزها هوا بسیار سرد است به ما مهلت ده تا سرما برطرف گردد. شما که این همه عذر و بهانه از جهت فرار از گرما و سرما می‏آورید، سوگند به خدا از شمشیر زودتر فرار خواهید نمود.»46
روشهای اصلاحات در فهم و حضور دین
روشی که حضرت هم در فهم دین و هم در بخش حضور دین برای اصلاحات آن دو محور در کنار روشهایی که در لابلای بحث تاکنون بیان شد، در پیش گرفت، به طور عمده به این قرار می‏باشد:
1 ـ اصلاحات از بالا؛ که عمدتا شامل رهبران دینی، امراء و سلاطین و کارگزاران می‏شود و می‏باید کسانی که در این بدنه
قرار دارند و یا قرار می‏گیرند، هم فهم درستی از دین داشته باشند و هم دین در اعمال و رفتار آنها بروز یابد. در این فرمایش حضرت تأمل بفرمایید:
«... فنهصت فی تلک الاحداث حتی زاح الباطل و زهق واطمأَنّ الدّینُ و تنهنَهَ.»47
در چنین ایامی بپا خاستم تا باطل محو و نابود گردد و دین آرامش و اطمینان یابد.
صدر و ذیل این کلام بیان فساد و انحراف فرهنگی و دینی در سطوح بالای جامعه است. و قیام حضرت به خاطر زدودن چنین انحرافات و فسادهایی است، تا دین آرام گیرد و استوار گردد و این دو مهم، جز با فهم درست از دین و نیز حضور فعال و کارکرد عینی دین به دست نمی‏آید.
2 ـ اصلاحات از پایین؛ در دورانی که حضرت حکومت را به دست گرفت، در میان توده مردم، فهم دین و کارکرد و حضور آن آفات‏آلود گردیده بود:
«چگونه به شگفت نیایم از خطا و اشتباه‏کاری این فرقه‏های گوناگون که دلیلهایشان در دینشان با یکدیگر اختلاف دارد. از سنّت پیغمبری پیروی نکرده، به کردار وصیّی اقتدا نمی‏نماینتد و ایمان به غیب نمی‏آورند و از زشتی خودداری نمی‏نمایند. در شبهات رفتار نموده، از خواهشهای نفس پیروی می‏کنند. معروف و پسندیده نزد ایشان چیزی است که خودشان نیکو شناخته‏اند و منکر و ناشایسته پیش آنها چیزی است که خودشان بد دانسته‏اند. در مشکلات پناهگاهشان خودشان هستند و در امور پوشیده اعتمادشان بر رأیهای خودشان است.»48
طبعا کارآمدترین شیوه در این وضعیّت روش اصلاحات از پایین است. و حضرت با استفاده از همین روش بر عناصر زیر تأکید و توجّه نمود:
1 ـ پررنگ نمودن ارزشهای دینی در میان مردم؛ مانند: همنشینی با انسانهای فقیر و مستضعف، فرق نگذاشتن میان شریف و توده مردم، امتیاز برحسب تقوا و دانایی، مذمت غیبت، ثنا و چاپلوسی، وحدت امّت اسلامی و...
2 ـ دین به مثابه مبنای تعامل و ترابط اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی و خانوادگی قرار می‏گیرد، تا در سایه آن وحدت، محبت، صداقت، همدلی و... که جوهره هویت کارکردی دین را می‏سازند، میانامّت اسلامی و انسانی گسترش یابند، نه این که دین مبنای دوری و پراکندگی شود؛ چنان که در جامعه چنین بود: «و تهاجروا علی الدّین.»49
3 ـ توسعه نهادها، سازمانها و تشکیلات دینی جهت تعمیق، تکامل و کارآمدشان عناصر دینی. از این روست که حضرت از مساجل خالی و بی‏تحرّک که هر چند عددش زیاد باشد و نیز از اسلام اسمی سختی بیزاری می‏جوید50 و انتقاد می‏کند. چون در چنین وضعیتی، معنای واقعی نهادسازی دین که همان برنامه‏ریزی دینی، مدیریت دینی، تعیین اهداف و راهبردهای دینی است، محقق نشده است یا نمی‏شود.
3 ـ اصلاحات چه با روش از بالا و چه با روش از پایین، به طور آرام و تدریجی انجام می‏پذیرد. به تعبیر دیگر، سومین روشی که حضرت برای سلامت فهم دین و کارکرد و حضور دین در جامعه برگزید، شیوه آرام و تدریجی بود؛ زیرا این دو حرکت و هدف، بیشتر صبغه و هویت فرهنگی دارند و از این‏رو، حرکت تدریجی را طلب می‏کنند.
در پایان این بخش، سخنانی از حضرت را می‏آوریم که در آنها هم به مباحث «اصلاحات فهم دین» و «اصلاحات در کارکرد و حضور دین در ذهنیت و عینیت جامعه را» و هم سه روش یاد شده را که در اصلاحات این دو حوزه دینی به کار رفته‏اند، پرداخته شده است:
«یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی.»51
برگرداندم هوای نفسانی را به راه هدایت، هنگامی که هواپرستی را هدایت می‏دانستند و برگرداندم آراء و نظریات را بر قرآن در زمانی که قرآن را همه طبق رأی خویش تفسیر می‏نمودندعمده و اساسی آن را در دو چیز می‏توان یافت:
1) حجم خرابی و فساد در این حوزه خیلی چشمگیر بود.
2) اقتصاد با کارکد متضاد، هم خاستگاه توسعه، رشد، ظهور و حضور عقلانیّت و منطق است و هم خاستگاه و بستر عقب‏ماندگی کمون عقلانیّت و ظهور بی‏منطقی. این معنا بسی تفاوت دارد با زیربنا بودن آن در تفکر مارکسیسم.
با تأمّل و تفکر در مسائل اقتصادی که در نهج‏البلاغه و سایر کلمات علی علیه‏السلام آمده است، به این نکته می‏رسیم که اصلاحات اقتصادی موردنظر مولی علیه‏السلام در دو جهت حرکت می‏کرد:
1 ـ اصلاحات در جهت ارائه یک سیستم باز؛
2 ـ اصلاحاتی برای رسیدن به خودمحوری اقتصادی یا اقتصاد متّکی به خود.
منظور از سیستم باز، بازار آزاد و اقتصاد سرمایه‏داری نیست؛ هر چند بخشی از آن در این سیستم گنجانده می‏شود، بلکه مقصود از سیستم باز، سیستمی است که این ویژگیها را داشته باشد:
1. در آن، شیوه‏ها و روشهای متنوع و مختلف در عرصه تولید، توزیع، مصرف و انباشت به کار گرفته شوند. طبعا در این حالت، اقتصاد دولتی، خصوصی، عمومی و تعاونی... به صورت توأمان فعّال خواهند شد.
2. تعامل دوسویه و مستمر اقتصاد (دانش و عمل اقتصادی) با سیاست، علم، فن‏آوری، فرهنگ اخلاق و معنویت.
3. حضور فعّال و اختیاری مردم در تمامی سطوح و بدنه اقتصاد.
دو جهت یاد شده را می‏توان از عملکرد و از سخنان حضرت استفاده کرد؛ مانند:
«ولا قوام لهم جمیعا الا بالتجّار و ذوی الصناعات فیما یجتمعون علیه من مرافقهم و یقیمونَه من اسواقهم...»52
برای طبقات یاد شده قوامی نیست مگر با رشد و توسعه تجارت و صنعت که اینها سودهایشان را گرد آورده، بازارها برپا می‏دارند.
در این عبارت، تعامل اقتصاد با بخشهای دیگر نشان داده شده است.«و لیکن نظرک فی عمارة الارض ابلغ من نظرک فی استجلاب الخراج، لانّ ذلک لایدرک الاّ بالعمارة...»53
در آبادانی زمین بیشتر کوشا باش تا در جمع آوردن خراج، چون خراج و محصول به دست نمی‏آید مگر با آبادنی زمین.
در جمله بالا بر فعالیتهای بنیادین اقتصادی که نتیجه آن اقتصاد خودمحور است، تأکید شده است.
طبعا تحقق دو جهت یاد شده وابسته به دگرگون شدن و ایجاد تغییرات در بدنه‏های دیگر اقتصاد است. و تا این بدنه‏ها و بخش‏ها اصلاح نشوند، رفتن اقتصاد به سوی سیستم باز ؟و متّکی به خود، سخت دشوار و حتی ناممکن است. این بخشها هر چند متنوع و تولیدپذیرند، ولی می‏توان محورهای اساسی آن را شناسایی کرد.
محورهای اساسی در سخنان مولا علیه‏السلام در سه عنصر تجلّی و تمرکز دارد: 1) توزیع؛ 2) تولید؛ 3) مصرف. به همین جهت حضرت تلاش جدی و پیگیری را برای ایجاد اصلاحات در سیستم توزیع، تولید مصرف آغاز نمود.
اصلاحات در سیستم توزیع
در زمانی که حضرت تصدّی خلافت را گرفت در عرصه اقتصاد، غبار آفت بسته بودن و انحصار بر چهره توزیع گسترده شده بود. معمولاً کالا و خدماتی برای جمعی محدود که بیشتر سران اقوام و قبایل، نزدیکان و خویشان خلیفه و نیز شخص خلیفه مسلمانان آن را تشکیل می‏داد، توزیع می‏شد و به صورت مالکیت انحصاری از آنها بهره‏برداری می‏نمودند. طبیعتا این وضعیّت در حکومت علی علیه‏السلام که تأمین حقوق انسانی و الهی مهمترین اهدافش بود، زیبنده نبود. از این‏رو، حضرت اصلاحات در سیستم توزیع را در بخشهای زیر آغاز کرد:
توزیع درآمد، توزیع فرصتها، توزیع ظرفیتها و استعدادهای طبیعی و انسانی و توزیع سرمایه انسانی و مالی... چنان که این فرایند را در این فرمایش حضرت می‏توان یافت:
«از خدا بترس! درباره دسته زیردستان درمانده بیچاره و بی‏چیز و نیازمند و گرفتار در سختی و رنجوری و ناتوانی؛ زیرا در این طبقه هم خواهنده است که ذلت و بیچارگیش را اظهار می‏کند. و هم کسی است که به عطا و بخششنیازمند است، ولی اظهار نمی‏نماید... قسمتی از بیت‏المال و قسمتی از غلات و بهره‏هایی که از زمینهای غنیمت اسلام به دست آمده در هر شهری به ایشان مقرردار... و رسیدگی کن به یتیمان و پیران سالخورده که چاره‏ای ندارند و خود را برای خواستن آماده نساخته‏اند.»54
آری! هر گاه توزیع کالا و خدمات و نیز توزیع امور یاد شده در سطح وسیعی در جامعه انجام گیرد، هیچ فردی از درد بیچارگی نمی‏نالد و همه می‏توانند با استفاده از شیوه‏های مختلف و فضای آماده، تواناییهای فردی و جمعی را در جامعه رشد و توسعه ببخشند و زندگی اقتصادی بی‏دغدغه، مرفه، سالم و عادلانه‏ای را برای همه فراهم آورند.
اصلاحات در سیستم تولید
همان طوری که ضعف تولید در یک جامعه ناهنجاری‏های رفتاری، اخلاقی و اجتماعی و وابستگی را در پی دارد. فساد و ناسالم بودن سیستم تولید نیز چنان پیامدهایی را با خویش می‏آورد. فلذا حضرت هم در جهت تقویت تولید و هم در جهت آفت‏زدایی آن تلاش می‏نمود؛ زیرا جامعه‏ای که قدرت تولید بالا و در ضمن سالم داشته باشد، طبعا اشتغال، درآمد، افزایش پس‏انداز، امیدواری به آینده، معیشت مرفه و سالم و استقلال از پیامدهای آن می‏باشد که هر کدام از اینها در زدودن نابهنجاری‏های رفتاری، انحرافات اخلاقی و اجتماعی نقش چشمگیری دارند.
اصلاحاتی که حضرت در سیستم تولید تا حدودی به وجود آورد و مورد نظرش بود، از این قرار بودند:
1. پایداری عوامل تولید؛
2. درونی ساختن تولید؛
3. زدودن انحصار از آن.
حضرت بارها بهره‏برداری سالم از زمین، بیت‏المال و سرمایه، نیروهای انسانی و... را در فعالیتهای اقتصادی بیان می‏فرمود، به طوری که این بهره‏برداری، بقا و استمرار عوامل یاد شده را برای نسلهای بعد تأمین کند. از همین جهت، حضرت آبادانی زمین را می‏طلبد،55 و بر کسانی که از بیت‏المال و سرمایه‏های عمومی و حتی خصوصی استفاده‏های نامشروع و تلف‏کننده می‏نمایند، می‏تازد.56 و کاری بیش از زمان معین، یعنی کاری که بدن را خسته و فرسوده کند؛57 اگر چه هنوزوان باقی است نمی‏پسندد. و نیز شناخت، گسترش به کارگیری و احیای منابع و عوامل درونی تولید را که خودمحوری اقتصاد را به دنبال دارد، تشویق و تقویت می‏نماید.58 و هر گونه انگاره انحصار در تصرف و ملکیت را نسبت به عوامل و منابع تولید59 از ذهن و عین جامعه می‏زداید و در این راستا لحظه‏ای از تکاپو بازنماند.
اصلاحات در چرخه مصرف
در اسلام و همچنین نظامهای اقتصادی جهان هر چند برای مصرف کالاها و خدمات و نیز سرمایه‏ها مواردی معین و مشخصی وجود دارد، ولی اندازه و کمیت آن تعیین نشده است و حق هم همین است؛ زیرا چنین کاری نشدنی است.
تأمّل در رفتار و گفتار مولای متّقیان پیرامون این مقوله اقتصادی، نشان می‏دهد که حضرت در پی ارائه یک الگوی مصرفی است؛ نه تعیین مقادیر دقیق آن. بنابراین الگوی مصرفی حضرت محفوف به قناعت، کفاف، زهد، عفت و عدم اسراف می‏باشد که نباید پیامدهایی چون: کمبود، نابودی منابع و عوامل تولید، فقر فردی و اجتماعی، وابستگی... را داشته باشد؛ یعنی اگر فرهنگ مصرف طوری باشد که کمبود، نابودی منابع و عوامل تولید، فقر فردی و اجتماعی، وابستگی و... را به میان آورد، چنین الگوی مصرفی مذموم است. از این‏رو، الگوی مصرفی که حضرت ارائه می‏کند، آراسته به قناعت، کفاف، عفت، زهد و عدم اسراف است تا پیامدهای منفی یاد شده را با خویش نداشته باشد. عبارات زیر، بیانگر الگوی یاد شده است:
«لا تسألوا فیها فوق الکفاف.»60
در دنیا بیش از حد کفاب، مطلب.
«و لاکنز اغنی من القناعة ولامال أذهب للفاقة من الرضا بالقوت و من اقتصر علی بلغة الکفاف فقد انتظم الرّاحة و تبوّأ خفض الدّعة.»61
گنجی بی‏نیازکننده‏تر از قناعت نیست و هیچ مالی فقر را جلوگیرتر از رضامندی به قوت مقدر نیست و کسی که به آنچه به او رسیده اکتفا کند به آسودگی پیوسته و در آسایش فرو آمده.
«فدع الاسراف مقتصدا.»62
اسراف را ترک کن و میان‏روی برگزین.
«والحرفةُ مع العفة خیرٌ من الغنی مع الفجور».63
حرفه و شغل پاک و با درآمد حلال وکم، بهتر از ثروت فسق‏زا و حرام است.
«الزهد ثروة.»64
پرهیز خود سرمایه است.
«کن سمعا ولاتکن مبذرا و کن مقدّرا ولاتکن مقترا.»65
ببخش امّا بیهوده نپاش. به اندازه مصرف کن و دست بسته نباش.
«الاقتصاد یُنمی القلیل و الاسراف یفنی الجزیل.»66
میانه روی و تدبیر در امور اقتصادی، سرمایه اندک را افزایش می‏دهد. و بی‏قاعده مصرف کردن، مال زیاد را نابود می‏کند.
«من افتخر بالتبذیر احتقِرَ بالإفلاس.»67
کسی که به ولخرجی افتخار کند، با تهیدستی و ورشکستگی تحقیر خواهد شد.
در حوزه اصلاحات اقتصادی حضرت از روشهای گوناگون و متنوع استفاده کرد؛ مانند: اصلاحات از بالا،68 اصلاحات از پایین،69 اصلاحات تدریجی70، اصلاحات فراگیر71 و بکارگیری شدت و حدّت در اصلاحات.72 این نکته ناگفته نماند که در حوزه اقتصاد نسبت به حوزه‏های دیگر از روشهای شدید و ضربتی بیشتر استفاده نموده است.
پی‏نوشتها
1 . تأملی بر احیای تفکر دینی (مجموعه مصاحبه‏ها و میزگردها)، (کنگره بین‏المللی امام خمینی و احیای تفکر دینی، 13، 11 خرداد ماه 1376)، ص 100-69.
2 . نهج‏البلاغه، نامه 5.
3 . همان، خطبه 173.
4 . همان، خطبه 169.
5 . همان، خطبه 207، بند 9 و 10.
6 . همان، نامه 47.
7 . همان، خطبه 3، بند 17.
8 . همان، نامه 53، بند 51.
9 . فرهنگ آفتاب، ج1، ص 299.
10 . نهج البلاغه، خطبه 147.
11 . همان، خطبه 94.
12 . غررالحکم، ج2، ص 256 / 145.
13 . نهج‏البلاغه، خطبه 73؛ بنگرید به: المستطرف، ج 1، ص 20.
14 . همان، خطبه 216.
15 . همان، خطبه 3، بند 1؛ المستطرف، ج1، ص 46.
16 . همان، خطبه 3، بند 5، المستطرف، ج1، ص 47.
17 . همان، خطبه 3، بند 13؛ المستطرف، ج1، ص 51-50.
18 . همان، نامه 9، ص 851.
19 . همان، خطبه 118، المستطرف، ج2، ص 368.
20 . همان، خطبه 214.
21 . همان، نامه 34؛ المستطرف، ج5، ص 944.
22 . همان، نامه 53، بند 43؛ المستطرف، ج5، ص 1011.
23 . همان، حکمت 173.
24 . همان، نامه 21.
25 . همان، نامه 5.
26 . همان، نامه 53، بند 43؛ المستطرف ج5، ص 1011.
27 . همان، نامه 53، بند 16 و 18؛ المستطرف، ج5، ص 998 و 999.
28 . همان، خطبه 33.
29 . همان، خطبه 173.
30 . همان، ج1، ص 88.
31 . همان، خطبه 207، بند 6؛ المستطرف، ص 683.
32 . همان، نامه 53.
33 . همان، نامه 26.
34 . همان، خطبه 214.
35 . همان، خطبه 24.
36 . همان، نامه 53.
37 . همان، خطبه 216.
38 . همان، نامه 18؛ المستطرف، ج5، ص 867.
39 . همان، نامه 20؛ المستطرف، ج5، ص 870.
40 . همان، نامه 21؛ المستطرف، ج 5، ص 871.
41 . همان، نامه 46؛ المستطرف، ج5، ص 976.
42 . همان، حکمت 198.
43 . همان، نامه 205.
44 . همان، خطبه 215.
45 . همان، نامه 77؛ بنگرید به: النهایه، ج1، ص 444.
46 . همان، خطبه 18؛ بنگرید به: الاحتجاج، ص 139.
47 . همان، خطبه 147.
48 . همان، نامه 65.
49 . همان، خطبه 27.
50 . همان، نامه 62؛ المستطرف، ج 5، ص 1048.
51 . همان، خطبه 87؛ المستطرف، ج 1، ص 219.
52 . همان، خطبه 108.
53 . همان، حکمت 114.
54 . فرهنگ آفتاب، ج1، ص 300.
55 . همان، ج1، ص 301.
56 . نهج‏البلاغه، نامه 53؛ المستطرف، ج5، ص 1003، بند 28.
57 . همان.
58 . همان، نامه 53.
59 . همان، نامه 232؛ ر: 40.
60 . همان، حکمت 430؛ بنگرید به: حکمت 192.
61 . نهج‏البلاغه، نامه 53، حکمت 252، خطبه 192.
62 . همان، خطبه 232 و نامه 67، خطبه 272.
63 . همان، خطبه 45.
64 . همان، حکمت 371.
65 . همان، نامه 21.
66 . همان، حکمت 270.
67 . همان، حکمت 4.
68 . همان، حکمت 3.
69 . مستدرک نهج‏البلاغه، ص 179.
70 . غررالحکم، ج2، ص /234 1403.
71 . نهج‏البلاغه، نامه 53.
72 . همان.
73 . همان، نامه 21.
74 . فراگیری اصلاحات در محورهای تولید، توزیع و مصرف نمود پیدا کرده است.
75 . نهج‏البلاغه، نامه 20.

تبلیغات