باز خوانی اصلاحات در رهیافتهای علوی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
اصلاحات نه تنها واژه، بلکه معنی و زیرساخت هستی، زیست فردی و اجتماعی انسان و پویاساز فرایند نظاممند میباشد. از اینرو، نمیتوان آن را از مختصات مرحلهای و مقطعی دانست. همان طوری که در گذشته و حال واقع شده و وجود داشته، در آینده نیز چنان خواهد بود؛ هر چند در زمانهایی حساسیتهای مضاعف برای آن پدید میآید که همگی تابعی از شرایط، ساختار میکانیزم و فرایند فسادزایی هستند که در هستی و حیات رخ مینماید. بدین منظور، از درون طبیعتِ هستی و انسانهای تعاملگر، فرایند، ساختار و میکانیزم اصلاحگر پدید میآید تا رخنه حاصل شده را ترمیم نماید؛ مثلاً هر قدر حیات اجتماعی و حتی فردی بشر به صورت یک نظام و سیستم سامان داده شود، جریان اصلاحات شدت و ضرورت چند برابر پیدا مینماید و سِرّش آن است که در چنین شرایط و ساختاری، عناصر و حرکتهای ناصالح و فسادزا تأثیری بازدارنده بر تمام پیکره نظام و سیستم برجا میگذارند و از ویژگیهای سیستم این است که حالت و رفتار نابهنجار را سریع و روشن بازپس میدهد. شاید بتوان گفت که یکی از عوامل بحثهای فراوان در اطراف اصلاحات، سامانمند شدن سیستماتیک حیات اجتماعی در جامعه ایران اسلامی است.
براساس حساسیت و ضرورت یاد شده بر آن شدیم تا تأمّلی پیرامون اصلاحات داشته باشیم و تصمیم بر آن شد که تبیین تئوریک و نظری نه تاریخی، از اصلاحات در چارچوب دیدگاه علی علیهالسلام ارائه شود و این هم به دوش نوشتار حاضر گذارده شده است.
مفهوم و معنای اصلاحات
اصلاحات عبارت است از یک فرایند و جریان تغییرزای فراگیر که تمامی شؤون حیات انسانی را در برگرفته، پوشش میدهد. از اینرو، اختصاص دادن آن به بخشی از حیات و شؤون آن، گذشته از آن خلاف هویت و کارکرد اصلاحات است، تحمیل تنگناهایی را برای چنین جریانی در پی میآرد. از همین جهت کسانی که چنین تصویری از اصلاحات دارند و آن را «موضعگیری و معنای جامعتر آن، عرضه اندیشهای است که منشأ تحوّل در درون اجتماع و بافت جامعه شود»1 میدانند، باید آن را نه به عنوان تعریف و مشخصه اصلاح یا اصلاحات، بلکه بازنمود مرحله و حوزه ویژه اصلاحات بدانند.
چنان که گذشت، اصلاحات فرایند و جریان تغییرزای فراگیر میباشد که با ویژگیهایی که ذیلاً بیان خواهد شد، از جریانها و فرایندهای دیگر تفاوت مییابد.
ویژگیهایی که مقوم و پایه هستیشناسانه اصلاحات در حیان انسانی به شمار میآیند، به شرح زیرند:
1 ـ اندیشه؛ یعنی هرگونه اصلاحاتی مسبوق به ارائه طرح، نظریه و اندیشه میباشد. معنای این سخن این است که اگر قرار باشد اصلاحی در حوزهای از حیات جمعی یا فردی آغاز شود، باید پیشاپیش نظریه و اندیشهای جایگزین در همان عرصه داشته باشیم، چون بدون آن، تغییرزایی اصلاحاتی رخ نمینماید. تاریخ و تجربیات انسانی گواه بر این مدعاست؛ مثلاً اصلاحاتی که در قرون وسطی آغاز شد، پیشاپیش رویکرد و تفکر ویژه دینی و علمی آن را هدایت میکرد.
سید جمالالدّین اسدآبادی نیز با اندیشهای که توجّه جدّی به علم جدید درمحاق آن قرار داشت، حرکت اصلاحی خویش را در جوامع اسلامی دنبال نمود.
امام خمینی قدسسره گذشته از آن که احیاگر بود و احیاگری را از طریق اصلاحات پی گرفت و به انجام رساند، نظریه ولایت مطلقه فقیه به عنوان یک تفکر و اندیشه دینی در حوزه سیاست و اجتماع، جریان اصلاحی ایشان را پدید آورد و استمرار بخشید.
2 ـ موزونسازی؛ هر حرکت و اندیشه اصلاحی، موزونسازی را در دل خویش دارد. به تعبیر دیگر، آن دو از هم جدا نیستند و توأمان زیست و ظهور دارند. معنای این سخن این است؛ اصلاحاتی که در هر قلمرو و بخشی آغاز میگردد، عدم توازن پدید آمده را شناسایی و سپس فرایند موزونسازی میان بخشهای آن را آغاز میکند.
اصلاحات در عرصه سیاست زمانی موضوعیت پیدا میکند که در رابطه میان مردم و دولت، ساختار قدرت و حاکمیّت ناموزونی رخ نموده باشد. قدرت در دست طبقه یا صنفی خاص انباشته میگردد. منشأ قدرت و نیز دستیابی به آن در مسیری کاملاً انحصاری قرار میگیرد. مردم از سرنوشتی که در انتظارشان است، بیگانه نگه داشته میشوند و به عبارت دیگر، سرنوشتها و آیندههایی از پیش ساخته برای آنها تدارک دیده میشود... اصلاحات در چنین وضعیتی همان توزیع متوازن قدرت میان ملت و دولت و حاکمیّت است و هر جریانی که برای ایجاد چنین توازنی راه نیفتد، نمیتواند فرایند اصلاحاتی باشد.
امام علی علیهالسلام از چنین شکاف و ناموزنی که در قدرت پدید آمده بود، سخت رنج میبرد و برای ایجاد توازن در قدرت کوشید و اصلاحات سیاسی خویش را آغاز نمود و بارها فریاد بلند میکرد:
«و انّ عملک لیس لک بطعمة و لکنّة فی عنقک امانّه.»2
زمامداری تو طعمه نیست تا بهرهبرداری شخصی کنی، بلکه امانتی است که باید حفظش نمایی.
و یا میفرمود:
«ایّها النّاس انّ احق النّاس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامّه اللّه فیه.»3
ای مردم سزاوارترین شخص برای زمامداری، قدرتمندترین و عالمترین آنها به اوامر الهی است.
در عصر حاضر، امام خمینی علیهالسلام از یک منظر شاهد رشد ناموزون دین بود. اومیدید که دین در عرصه اجتماعی و سیاست کم پیدا و پنهان است و چنین ناموزونی را هم برای دین و هم برای جامعه دینی زیانبار و فسادآور میدانست. از این دو حرکت اصلاحی را در راستای تثبیت و حضور دین در تعاملات سیاسی و اجتماعی پی گرفت.
قصه اصلاحات در جانب اقتصاد نیز همین پیام را میرساند. اصلاحات اقتصادی یعنی ایجاد موزونی در سیستم و نظام اقتصادی؛ سیستم و نظامی که میان داده و ستادههای آن توازون وجود داشته باشد؛ سیستمی که ثروت، فرصت و استعدادهای تولیدی مصرفی و توزیعی را به طور موزون ایجاد و تأمین نماید.
3 ـ کارآمدی؛ از جمله عناصر و سازههای جریان اصلاحات است که بدون آن، فرایند یاد شده نام و صفتی بجزو اصلاحات را باید بر خویش نهد. اصلاحات همیشه روی به سوی کارآمدی و کارآمدن شدن دارد؛ مثلاً اصلاحات در نظام اقتصادیِ بسته از آن رو انجام میگیرد که چنان اقتصادی را برای جهان فعلی ناکارآمد میدانند و در عوض سیستم باز اقتصادی را که بازار آزاد و مالکیت و سرمایهگذاری خصوصی از مهمترین مشخصات آن به شمار میآید، به عنوان جایگزین کارآمد مطرح نموده، به سوی آن حرکت را آغاز میکند و نام همین حرکت و جریان را اصلاحات میگذارند. طبعا اگر سیستم باز اقتصادی هیچ برتری و توانایی نسبت به سیستم بسته اقتصادی نداشته باشد، چنین تغییری را اصلاحات نمیتوان نامید.
اصلاحات در حوزه دین نیز چنین حکمی دارد. هر اصلاح دینی، اگر کارآمدی و کارآمد شدن دین را در پی نداشته باشد، آن نه اصلاح بلکه افساد است؛ به طور مثال، این تفکر و اندیشه که ریزترین معادلات، نتایج و ساختاری که در کرومودینامیک بیان شده و به آنها رسیدهاند، در دین جامعتر و روشنتر آمده است؛ مثلاً میکانیزم، دستور کار و ساختمان شتابدهندههای الکترون "e" به طور کامل در قرآن ذکر شده است. اگر چنین تفکری به مثابه اندیشه اصلاحی در دین مطرح و دنبال گردد، نه کارآمدی دین، بلکه بیشتر ناکارآمد شدن آن را تقویت میکند، زیرا چنین چیزی نه در قرآن آمده است و نه قرآن برای بیان آن نازل گردیده است.
4 ـ تدریج و تدرّج، از دیگر ویژگیهای اصلاحات هستند که اولی زمانمند بودن ودومی مرحلهداری آن را باز مینمایند. از اینرو، اصلاحات تنها در صورتی فرزندش را میزاید و به بار مینشیند که:
اولاً، بستر و مسیر طولانی را که آغشته به صبر، تحمّل، استقامت، چالشها و... است، تجربه و سپری نماید که نام آن را بدرستی «آزمون» میتوان گذارد؛ یعنی اصلاحات آزمون بدهد، آزمون بشود و از آن بگذرد.
ثانیا، برنامهریزی و مدیریت پشتوانه آن باشد. بنابراین آزمون، برنامهریزی و مدیریت، شرط و اساس کارآمدی و به ثمر نشستن اصلاحات را سامان میدهد.
چهار ویژگیای که برای اصلاحات ذکر شد، معیار خوبی برای شناخت فرایند اصلاحات از غیر آن است و با توجّه به آنها اصلاحات را در هر حوزهای که رخ دهد و انجامپذیر میتوان شناخت و آن را استمرار بخشید.
این ویژگیها در «25» سال سکوت علی علیهالسلام ، و در این مدت، مسؤولیت و زیربودن برای اسلام و مردم را پذیرفتن، و «5» سال دوران حکومت و ایجاد و بازسازی نهادها، سازماندهی و مدیریت رخ مینماید و نیز در فرمایشش که فرمود: «پس خواستند که همه چیز (اسلام) را وارونه کنند حق شما بر ما عمل براساس کتاب خدا و سیره رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله و استوار نگهداشتن حق او و منتشر ساختن احکام و روش اوست.»4 هم توجّه به کارآمدی فرایند اصلاحات شده، و هم اندیشهای که مبنای دگرگونی اصلاحی باشد، ارائه گردیده است.
هدف اصلاحات
هر نظام حرکت و جریانی نمیتواند بدون تعیین هدف یا اهدافی به حیات و وجودش ادامه دهد و چنان که گفته شد، اصلاحات فرایند و جریان تغییرزا... میباشد، که قهرا هدف و اهدافی فراسوی آن وجود دارد و همین اهداف، ارزش و جایگاه آن را مشخص و بازمینماید.
اصلاحات در هر قلمرو، اهداف یا هدف متناسب به همان حوزه را دارد. همچنین رسیدن به هدف هر قلمرو (سیاست، اقتصاد، دین، فرهنگ و...) شیوه و روش خاص و مناسب آن را میطلبد. آنچه در فرایند اصلاحات از ارزش و کارکرد بالایی برخوردار است، شناخت و استفاده از شیوه و روشهای منطقی و کارآمد میباشد.
در نگاه امام علی علیهالسلام در کنار اهداف میان مدت و کوتاهمدت برای اصلاحاتمعین شده است، بلندمدتترین و اساسیترین هدف اصلاحات در دو چیز تبلور و نِمُود دارد:
1 ـ تأمین حقوق انسانی.
تأمین حق الهی.
عدالت، برابری، آزادی، استقلال و دینداری که در پارهای از سخنان آن حضرت به مثابه اهداف آمدهاند، همه در نهایت برای تحقق دو هدف یاد شده میباشند. عدالت، دینداری و... از آن جهت مطلوبند که به وسیله آنها حقوق انسانی و الهی تأمین میگردد. اگر روزی عدالت، دینداری، آزادی و... پامال شدن و نفی حقوق انسانی و الهی را به ارمغان آورد، قطعا هیچ خریدار و طالبی نخواهد داشت، مگر افراد و جوامع نابهنجار و غیرعادی.
مطالب یاد شده را میتوان در سخنان زیر یافت:
«و لکن از حقوق واجب الهی بر بندگانش این است که در حد توان خیرخواه یکدیگر باشند و در برپای خق میان خویش مددکار هم گردند. و نیست مردی بینیاز از کمک شدن به آنچه خداوند از حق خود کمک به او را واجب گردانیده، هر چند مقام و مرتبه او بزرگ بوده و در این دین برتری داشته باشد. و نیست مردی که باید دیگری را برای ادای حق یاری کند یا او را یاری نماید، هر چند مردم او را خرد شمرده، در دیده کوچک آید.»5
از این عبارت، چنتد مطلب ارزشمند فهمیده میشود:
1 ـ فرایند و حرکت اصلاحاتی به عنوان حق الهی بر بندگانش معرفی گردیده است.
2 ـ فراهمسازی سیستم و میکانیزم درونی در جامعه که تأمینکننده حقوق انسانی و الهی باشد.
3 ـ دین و... باید در خدمت آن دو حق یاد شده باشد نه مخدوم آنها. به عبارت دیگر، دین فوق آنها نیست، بلکه آنها برتر از دین مینشینند.
همچنین است در جملهای که حضرت از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل میفرماید:
«فانّی سمعت جدّکما صلیاللهعلیهوآله یقول: صلاح ذات البین افضل من عامة الصلاة و الصیام.»6
از جد شما شنیدم که میگفت: اصلاح امور میان انسانها برتر از یک سال نماز و روزه است.
نیز در فرمایش معروف حضرت پیرامون حضور مردم در راستای تحکیم و فعلیتیابی حاکمیّت و حکومت ایشان،قدرت و حکومت برای اصلاحات و اصلاحات برای تأمین و تحقق حقوق انسانی و الهی طلب شده است:
«اگر مردم جمع نشده بودند و یاری نمیدادند که حجت تمام شود و نبود عهدی که خدای تعالی از دانایان گرفته تا راضی نشوند بر سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، هر آینه ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن میانداختم و آب میدادم آخر خلافت را به کاسه اوّل آن.»7
سرِ نگاه کلان حضرت به هدف اصلاحات، برخاسته از آن است که حوزهها و قلمروهایی که باید اصلاح شوند در ارتباط زنجیرهای قرار دارند. اصلاحات سیاسی جدای از اصلاحات اقتصادی دست یافتنی نیست؛ چنان که اصلاحات اقتصادی بدون اصلاح حوزه سیاست کارآمد نخواهد بود. اصلاحات سیاسی ـ اقتصادی نیز بدون اصلاحات فرهنگی و اجتماعی ره به جایی نمیبرند، چنان که حضرت فرموده است:
«باید سبک ساختن سنگینی بار ایشان بر تو گران نیاید؛ زیرا تخفیفی که به آنها دادهای اندوختهای است که با آبادی شهرها و آرایش دادن حکومتت به تو باز میگردانند با جلب خوشبینی و ستایش آنها به خود و خرسند بودن تو از برقرار کردن عدل و داد بین آنان، در حالی که افزون شدن توانایی ایشان را به آنچه نزدشان اندوختهای از رفاهیت و آسایش و اطمینان داشتن به مداراتی که به آنها نمودهای از عدل و داد خود بر آنان را برای خویش تکیهگاه قرار دادهای.»8
در این بخش از سخنان حضرت، پیوند اصلاحات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به صورت روشن آمده است.
در یک جامعه دینی که نظم و تعامل اجتماعی برمبنای دین سامان مییابد، طبعا دین به عنوان یک سازه اصیل در درون سیستم به هم مرتبط از خاستگاه و جایگاه بلندمرتبهای برخوردار است. از اینرو، هر دگرگونی و تغییری که در عرصههای دیگر، چون اقتصاد، سیاست و فرهنگ پدید میآید، بر دین نیز تأثیر میگذارد. همچنین اصلاحاتی که در دین رخ میدهد، بر تمامی حوزههای دیگر هم تأثیر میگذارد و هم مسبوق به اصلاحات حوزههای یاد شده میباشد. همین ترابط دوسویه میان دین و سایر شؤون حیات انسانی، فضا و وضعیتی را پدید آورده استکه فربه شدن دیگر بخشها بدون فربه شدن دین کارساز نخواهد بود. از اینرو، در چنین جوامعی اصلاحات دنیوی باید بر محور و مبنای اصلاحات دینی صورت پذیرد و گرنه چالشهای ویرانگری را تجربه خواهند کرد؛ زیرا در این فرض، اصلاحاتی که در حوزههای دیگر انجام میپذیرد به بار نخواهد نشست؛ چنان که در سخن مولی میخوانیم:
«لایترک الناس شیئا من امر دینهم لاستصلاح دنیاهم الاّ فتح اللّه علیهم ما هو اضرّ منه.»9
نیست برای مردمی که دین را برای اصلاح دنیا ترک نمودند جز این که خداوند ضررهای بزرگتری را بر آنها وارد آورده است.
روشهای اصلاحات
از مسائل بسیار ارزشمند و کارآمد در مقوله اصلاحات، بحث پیرامون روش و شیوههای اصلاحات است. اصلاحات در حیات جمعی و فردی از اصول حیاتی و ضروری به شمار میرود، ولی جایگاه آن به وسیله شیوهها و روشهای ناسالم و نامناسب سخت به خطر میافتد؛ یعنی اگر اصلاحات سیاسی، مانند توزیع قدرت برای حیات اجتماعی یک جامعه لازم و حیاتی بوده باشد، با انتخاب روشهای نامناسب ـ مثلاً بدون فراهمسازی ساختار و نهادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که قدرت را به صورت متعادل و طبیعی توزیع مینمایند ـ چنین امر حیاتی به ناخوشایندترین پدیده سیاسی ـ اجتماعی، چون هرج و مرج، ناامنی، خلأ قدرت یا ایجاد قدرتهای محلی متعارض تبدیل میگردد. بنابراین، حیاتی بودن اصلاحات و تحقق اهداف آن، تنها در بستر روشهای معقول و مناسب اصلاحات رقم میخورد و تضمین میگردد. از اینرو، لازم است تا تحلیل و تأمّلی در اطراف روشها داشته باشیم.
چنان که گفته شد، اصلاحات فرایند تغییرزایی است که بستر آن گذشته از طبیعت، جامعه انسانی است (همین دومی در این نوشتار منظور است) و چون جوامع انسانی از حیث نظم و تعامل اجتماعی ـ سیاسی یکسان، یکنواخت و همسطح نیستند، طبعا روشهایی که برای اصلاحات به کار برده میشوند مشابه و همگن نخواهند بود. از اینرو، جوامع را براساس عوامل و مبانی نظم و تعامل اجتماعی به دو دسته تقسیم نموده، شیوههای اصلاحات را در هر کدام پی میگیریم:
اول: جوامع توسعه یافته و صنعتی
روشهای اصلاحی که در چنین جوامعی انتخاب میشوند، باید درخور بافت و ظرفیت فرهنگی، علمی، تکنیکی، اقتصادی و... همان جامعه باشند تا کارآمد بوده، اهداف اصلاحات را تأمین کنند. بنابراین، روشها و شیوههای یاد شده در این جوامع، باید ویژگیها و کارکردهای زیر را داشته باشند، یا این که دارند:
1 ـ اصلاحاتی که در حوزههای مختلف صورت میگیرد با سرعت پیش میرود؛ هر چند میزان آن در همه عرصهها یکسان نیست. مقایسه گذرا میان حجم تغییرات و دگرگونی و طول عمر تمدنهای کشاورزی، صنعتی و فراصنعتی همین ویژگی را تأیید مینماید. نیز در جوامع مدرن و فرامدرن، حجم و سرعت تولید دانش آن قدر بالا و زیاد است که اگر فردی مدت پنج سال در یک رشته (پزشکی) دانش اندوزد و پس از آن بخواهد از اندوختههایش استفاده نماید، در این مقطع آموختههایش کاربرد نخواهد داشت؛ زیرا دانش و فناوری جدیدی پدید آمده که او از آن بیبهره است. ایجاد تناسب و توازی میان دانش اندوخته شده و بازدهی آن در زمان به کارگیری، نیازمند اصلاحات سریع در سیستم آموزشی است.
2 ـ با توجّه به امکانات، تجهیزات توانایی علمی و تکنولوژیکی که در چنین جوامعی وجود دارد و با در نظر داشتن اتصال و پیوستگی صوری و کارکردی که میان بخشها و شؤون متفاوت حیات انسانی، به وسیله انقلاب الکترونیک و تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات پدید آمده است، اصلاحات طبعا به طور فراگیر، همهجانبه و متنوع خواهد بود و یا حداقل بستر و قابلیت پذیرش چنین شیوه اصلاحاتی مهیا شده است.
3 ـ در این جوامع به جهت فراگیری آموزش عالی و تبدیل شدن دانش و معرفت به مثابه منبع و منشأ قدرت سیاسی و اقتصادی و با توجّه به خصلت نامحدود بودن و انحصار ناپذیری دانش، اصلاحاتی که آغاز میگردد و به انجام میرسد، بیشتر بدون خشونت است، یا حداقلِ خشونت برهنه را در خویش دارد. به تعبیر دیگر، خشونت به عنوان روش اصلاحات کاربرد ندارد، حتی در میدان سیاست نیز جابجایی قدرت معمولاً به صورت آرام انجام میگیرد.
4 ـ روشهای مورد استفاده در راستای اصلاحات، شیوه و روشهای علمی میباشند و لازمه چنین روشی، اولاً عدم دخالت ارزشها و آداب در فرایند اصلاحات میباشد. اگر هم ارزشهایی دخالت داده میشوند، بیشتر ارزشهایی است که در دامن خود علم بالیده و پرورده میشوند.
ثانیا، هر اندیشه، طرح و برنامه اصلاحی تنها پس از مشاهدات و آزمونهای فراوان دفاعپذیر و مورد پذیرش واقع میگردد و همین ویژگی بازبینی و بازسازی روشها را در مقاطع و مراحل زمانی برای روزآمد شدن و کارآمدی میطلبد که نتیجه آن، تجدید و جایگزینی روشها میباشد.
ثالثا، وجود فناوری، نهادها و سازمانها برای اصلاحات مبتنی بر روشهای علمی ضروری است. به تعبیر دیگر، این امور از سازههای اصیل روش علمی و تکنولوژی اصلاحاتی میباشند. طبعا اینها نیز با گذر ایام فرسوده میشوند و پس از آزمون جای خویش را به فنون و نهادهای کارآمدتر میدهند. تسلط و سیطره شیوهها و نهادهای علمی در چنین جامعهای، میدان اصلاحات دینی را با مقوله کارکردگرایی مشخص ساخته است؛ یعنی بیشترین سؤال و پژوهش پیرامون کارکرد دین در میدانهای مختلف زیستی میباشد و روشهای دینی در امر آبادانی و توسعه همه جانبه و پایدار جامعه انسانی را بازشناسی و توانایی آن را نقادانه میآزماید و همین وضعیّت رسالت بس سنگینی را بر دوش دینشناسان دردمند میگذارد تا با بسیج نیروی فکری و جسمی خویش، شیوهها و روشهای پاسخگویی دین به مسائل و موضوعات اقتصادی، فرهنگی، علمی، فنی، سیاسی... رلاا به طور روزآمد تبیین و تشریح نمایند.
5 ـ فرایند اصلاحات در این جوامع معمولاً از پایین آغاز، هدایت و پی گرفته میشود و دلیل آن، بالا بودن سطح معرفت عمومی، امکانات و تسهیلات فنی، نهادها و سازمانهای مناسب، نبود موانع فرهنگی و ساختاری، حضور فعال مردم در میدانهای گوناگون، مدیریت، اجرا و ساماندهی بخشهای مختلفی چون بهداشت، تولید، توزیع، بانکداری، خدمات، علوم و فناوری به وسیله مردم میباشد.
مقصود از پایین، بدنه عمومی جامعه است؛ جایی که سرچشمه و منشأ اصلی قدرت سیاسی اقتصادی و فرهنگی جامعه را شکل میدهد. هر چند کارگزاران، گروه اندکی خواهند بود. در بدنه عمومیجامعه، اندیشه اصلاحطلبی شکل میگیرد، آغاز میشود، استمرار مییابد و هدایت میگردد، تا این که طبقات بالا را نیز پوشش میدهد. گرچه در پارهای اوقات تفکر و اندیشه اصلاحات از بالا ارائه میگردد، ولی معمولاً آنها نیز از پایین آغاز مینمایند. یکی از ویژگیهای روش اصلاحات از پایین این است که همه در آن نقش دارند، مسؤولیت میپذیرند، فرایند اصلاحات تثبیت میشود و میدان به بار نشستن آن مضاعف میگردد و آسیبزاییاش کاهش مییابد، بویژه با توجّه به اهمیّت جایگاه مردم در امر حکومت. هم در نظامهای سیاسی دینی و هم در نظامهای سیاسی غیردینی، فرایند اصلاحات از پایین برترین شیوه با بازدهی بالا برای دینداران و غیر آنان خواهد بود.
دوم: جوامع توسعه نیافته و سنّتی
در جوامع توسعه نیافته و سنّتی به همان حد که اصلاحات حیاتی و ضروری است، به همان پیمانه دشوار و چالشزا میباشد. دشواری و چالشزایی برخاسته از ذهنیت تاریخی و فرهنگی، سطح پایین آموزش و پژوهش، موانع ساختاری و نهادی و به تعبیری سست بودن ساختاری، عدم شناسایی و گزینش روشهای کارآمد و... میباشد. لذا مصلحانی که در چنین جوامعی طرح اصلاحات درمیاندازند، باید ابتدا روشهای آن را انتخاب نمایند و بهترینها را برگزینند و سپس وارد معرکه اصلاحات شوند.
روشهایی که در این گونه جوامع برای اصلاحات انتخاب میشوند، دارای این ویژگیها هستند، یا باید چنین باشند:
1 ـ اصلاحات در جوامع سنّتی و توسعه نیافته عمدتا و باید از بالا شروع شود و دلایلی چند، این گزینه و روش را حمایت و ایجاب مینماید. موارد زیر را میتوان از آنها دانست:
اولاً، در این گونه جوامع عوامل و عناصری که سرچشمه تغییرات در سطوح و شؤون مختلف جامعه میشوند، مانند «قدرت» و «ثروت»، در دست همگان نبوده و در جامعه توزیع نشدهاند، بلکه در انحصار فرد، گروه یا صنف خاصی قرار دارند. و این وضعیّت فسادزا و خاستگاه اصلاحات میباشد. طبعا اگر قرار باشد همین بالاییها هم خود اصلاح شوند و هم اصلاحات را آغاز و به جامعه تزریق نمایند، از آن جا این طبقه سخت تلاش دارند وضعیّت و موقعیت موجود را حفظ کنند، با هرگونه حرکت دگرگونگر به مخالفت برمیخیزند و به همین جهت چالشهای بسیاری فراروی اصلاحات پدید میآید که باید از آنها گذر کرد. تنها راه گذر و انجام اصلاحات، نفوذ و شریک شدن نیروهای اصلاحگر (خواه از بین صاحبان قدرت و ثروت، و خواه از میان توده مردم در سرچشمههای تغییرات، یعنی قدرت (زور بازو) و ثروت میباشد، تا از این طریق، هم در بالاییها و هم در پایینها سبب ایجاد دگرگونی و اصلاح شوند.
ثانیا، مردم به عنوان یا در جایگاه نیروهای مدیر، برنامهریز، و سازماندهنده میدانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دینی و علمی قرار ندارند، و تمامی آنها در یک واحد خاص و ویژه متمرکز شده است.
ثالثا، مردم از آموزش و دانشی که موجد تغییرات میگردد، بهرهمند نیستند. از اینرو، بیشتر تماشاگرند تا بازیگر؛ حال آن که اصلاحات کار بازیگران است نه تماشاچیان.
2 ـ به دلیل انحصار قدرت و ثروت، نبود فناوری و دانش لازم، ضعف ساختاری و سازمانی و ارتباطات ناپیوسته، تعصب بر باورها و ارزشهای سنّتی و... اصلاحات خیلی کُند و آهسته انجام میگیرد و در بسیاری مواقع جریان قطع شده و حالت برگشتی به خود میگیرد.
3 ـ با توجّه به فقدان، ضعف و سادگی و توسعهنیافتگی فناوری، دانش و آموزش، ناکارآمدی ساختار و نهادها، نظاممند نبودن تعاملات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... ارتباطات و گردش اطلاعات فوقالعاده ناچیز و کمرنگ و در ضمن محدود میباشد که نتیجه آن گسست و ناپیوستگی کارکردی بخشها و شؤون مختلف زیستی، مانند خدمات، تولیدات، مدیریت و دانش است. به همین جهت اصلاحات همهجانبه و فراگیر نبوده، به طور تکبُعدی انجام میگیرد.
4 ـ چنان که گذشت، در چنین جوامعی حفظ موقعیت و وضعیّت موجود تقریبا حالت نهادینه یافته است و تغییر آن، کاری بس دشوار و زمانبر میباشد، و چه بسیار اتفاق میافتد که شکستن آن حصار و گذر از آن وضعیّت نیازمند استفاده از خشونت آن هم خشونت برهنه میباشد. به بیان دیگر، اصلاحات از راه جنگ فیزیکی و انقلاب میگذرد. معمولاً این حالت معلول تمامیّتخواهی، مطلقانگاری و نابهرهمندی از دانش و آموزش فراگیر و عالی میباشد. تجربه تاریخی ـ سیاسی چنین جوامعی در گردونه دگرگونیها بهترین دلیل و شاهد بر مدعیات ما است. کمتر اتفاق میافتد که جابجایی قدرت به آرامی صورت گیرد، یا افرادی که در رأس هِرَم قدرت سیاسی و... هستند، از کشور نگریخته، یا با وضع فجیعی کشته نشوند.
5 ـ شیوه و روشهای علمی در جوامع سنّتی و توسعه نیافته در فرایند اصلاحات به کار گرفته میشود و باید هم چنان شود، لیکن تنگناهای چندی بر آنها نیز سایه افکنده است. یکی آمیخته شدن روشهای علمی و فنی با شیوهها و ارزشهای سنّتی و دیگری ضعف بنیادهای علمی و فنی میباشد. در این جوامع با این که از روشهای علمی برای ایجاد تغییرات در میدانهای گوناگون استفاده میشود، تکیه بر نهادها و بافتهای سنّتی، قومی، قبیلهای و نیز ارزشهای برخاسته از این تعلقات، فوقالعاده پررنگ و رگم میباشد و این وضعیّت از کارآمدی روش علمی میکاهد. همچنین به دلیل کمبود مراکز و ساختارهای آموزشی ـ پژوهشی و فناوری و عدم اتکای اینها بر منابع داخلی و نبود ساختار و سیستم مطمئن برای گردش پول و جذب سرمایه و... شیوههای علمی به کُندی نتیجهبخش میباشند و همه اینها برآیند آمیختگی روشهای علمی با ارزشها، شیوهها و بافتهای سنّتی میباشند.
آنچه تاکنون درباره روشهای اصلاحات در دو جامعه صنعتی و سنّتی بیان شد، به معنای انحصار روشها در موارد یاد شده نیست، بلکه آنها افزایش و کاهشپذیرند.
تطبیق هر یک از روشهای یاد شده، ویژگی، نیازمندی و پیامدهایی که لازمه هر کدام بوده و همچنین کارآمدی و کارکرد آنها و نیز حضورشان در روش و نظر امام علی علیهالسلام در بحث بعدی که میدانهای اصلاحات در نگاه مولا است، تا حدودی به طور مفصل تبیین میگردد.
مطالبی که پیرامون روشهای اصلاحات تا حال بیان شد، در کلیت آن در نگاه علی علیهالسلام خیلی مورد توجّه واقع شده است. حضرت شناخت روشهای اصلاحات را که طبیعتا توجّه و شناسایی شرایط، اوضاع، ظرفیت و تواناییهای فنی، علمی، ساختاری، اقتصادی، جغرافیایی، سیاسی و... یک جامعه در درون آن نهفته است، پایه و اساس به ثمر نشستن اصلاحات و به انجام رسیدن توسعه و برداشتن موانع از پیش روی این فرایند میداند. ایشان میفرماید:
«واعلموا أنّکم لن تعرفوا الرشد حتیتعرفوا الذی ترکه... فالتمسوا ذلک من عند اهله.»10
بدانید که هرگز رشد و تکامل را نخواهید شناخت، مگر آن کسانی را که آن را رها کردهاند بشناسید. پس فرا گیرید آن معرفت را از نزد اهلش.
رشد در کلام حضرت یک مفهوم ایستا نیست؛ بلکه یک فرایند و روش میباشد و معنای روشی رشد را از سخنان دیگر حضرت میتوان به دست آورد؛ مانند این فرمایشش که میگوید:
«سیرَتُهُ القصد و سنّتُهُ الرُّشد و کلامُهُ الفصل و حکمته العدل.»
میانهروی سیرت او، رشد روش وی و سخنش پایانبخش و عدل، حکمت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله بود.
تا آن جا که حضرت حتی عدل را یک روش میداند؛ مانند:
«من علاامات العقل العَمَلُ بسُنَّةِ العدل.»11
از نشانههای عقل، عمل به روش عدالت است.
بدینسان حضرت میفرماید: روشهای رشد و توسعه (که بدنه اصیل اصلاحات بر مبنای تعریف برگزیده در این نوشتارند) شناسایی نمیشوند و به کار نمیافتند، مگر این که روشهای بازدارنده اصلاحات شناخته و ترک شوند، که در مجموعه اهمیّت شناخت روشهای سالم و کارآمد را در اصلاحات نشان میدهد.
میدانهای اصلاحات
پهنا و گستره میدان اصلاحات در منظر امام علی علیهالسلام ، به وسعت ابعاد و شخصیت وجودی انسان است؛ یعنی شخصیت فردی و معنوی و شخصیت مادی و معنوی جامعه خاستگاه اصلاحات میباشد و چنان که گفته شد، تمامی ابعاد شخصیتی انسان و میدانهای یاد شده در نگاه حضرت در ترابط و تعاملند. از اینرو، اصلاحات در یک بخش، به بخشهای دیگر نیز سرایت مینماید. از این روست که حضرت میفرماید:
«کسانی که خویش را امام مردم میدانند باید اول خویش را تعلیم دهند و آگاه سازند بعد دیگران را، و باید ادب و پرورشاش در عمل باشد تا به زبان؛ زیرا آن که پیشاپیش خویش را ساخته است سزاوار و بزرگواری و تجلیل است.»12
یا این که میفرماید:
«فلیست تصلح الرّعیة الاّ بصلاح الولاة ولاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرّعیة.»13
مردم زمانی اصلاح میشوند کهزمامداران اصلاح شده باشند. و زمامداران اصلاح نمیشوند مگر به استواری و بیداری مردم.
در این نوشتار، از میان همه میدانها، تنها سه میدان سیاسی اقتصادی و دینی مورد بحث قرار میگیرد و روشهای یاد شده اصلاحات را در این سه حوزه بررسی میکنیم.
1 ـ میدان سیاست
بعد از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در حوزه سیاست کجاندیشیها و کجرفتاریههای مختلف انجام پذیرفت و روزبروز حکومت و سیاست از الگوی حکومتی در نظام سیاسی که به وسیله خدا حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله ترسیم و پایهگذاری گردیده بود، فاصله میگرفت و تا زمانی که امام علی علیهالسلام زمام امور را به دست گرفت، گستره کجاندیشی و کجرفتاری توسعه پیدا کرد. پس از آن که حضرت قدرت را به دست گرفت، بیشترین توجّه خود را بدین سو معطوف داشت. موضعگیری و فعالیت اصلاحی که بعد از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آغاز نموده بود، در این مرحله با انرژی بیشتر به اجرای آنها پرداخت و برای آینده سالم و بهتر، ایجاد ساختار، ارائه معیارهای عام و کارآمد و ترسیم واقعی چهره نظام سیاسی اسلام را آغاز کرد. طبعا این دو مهم شیوه و روش مناسب خود را میطلبید و حضرت با توجّه به اهمیّت «روش» در اصلاحات، روشهای مناسب را برگزید و به کار گرفت که اینک به شرح آنها میپردازیم.
اصلاحات از بالا در حوزه سیاست
یکی از روشهایی که حضرت در عرصه سیاست برگزید اصلاحات از بالا بود و محورهای زیر مورد تهاجم امواج اصلاحی قرار گرفت:
الف ـ کادر رهبری، از جهت تخصص و کاردانی، تعهد و تقوای شغلی، داشتن معیارهای لازم برای ورود در جمع کارگزایان و نیز مشروعیت نسبت به رأس قدرت باید اصلاح میگردید؛ چنان که حضرت میفرماید:
«آگاه باشید سوگند به خدا که پسر ابیقحافه خلافت را مانند پیراهنی پوشید و حال آن که میدانست من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا هستم. دانش چون سیل از من جاری است و هیچ کس را در علم و دانش یارای رسیدن به من نیست.»14
در این عبارت، حضرت اصلاحات را متوجه دو امر نموده است:
1 ـ مشروعیت؛
2 ـ کاردانی و تخصص.
و باز میفرماید:
«فیا عجبا بینا هُوَ یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخَرَ بعد وفاته لَشَدَّ ما تشطّرا ضرعیها.»15
جای بسی حیرت و شگفتی است که در زمان حیاتش فسخ بیعت مردم را درخواست مینمود، ولی چند روز از عمرش مانده وصیت کرد خلافت را برای عمر. این دو نفر غارتگر خلافت را مانند دو پستان شتر میان خود قسمت نمودند.
در این سخن، معیارها و روشهای نادرست رسیدن به رهبری را در جامعه اسلامی بازنمایانده و اصلاحات را در آنها لازم میبیند.
و در جای دیگر میفرماید:
«تا این که سوم قوم (عثمان) برخاست در حالتی که باد کرد هر دو جانب خود را میان موضع بیرون دادن و خوردنش. و اولاد پدرانش با او همدست شدند، مال خدا را میخوردند مانند خوردن شتر با میل تمام گیاه بهار را، تا این که ریسمان تابیده او باز شد.»16
در این جملات عدم تعهد دینی و شغلی در کادر رهبری جامعه اسلامی به مثابه آفتی بزرگ تشخیص داده شده که باید آفتزدایی شود و نیز روابط به قاعده، و ضوابط به استثنا تبدیل شده است، در حالی که میباید ضوابط و قانون سالم نه تنها قاعده، بلکه اصل گردد و بساط روابط کاملاً برچیده شود، نه این که استثنا باشد.
حضرت خطاب به معاویه میگوید:
«ای معاویه! چه وقت لیاقت حکمرانی رعیت و زمامداری مسلمانان را داشتید، بدون سابقه خیر و نیکویی و ناداری از بزرگواری و ارجمندی؟»17
در این جا معاویه را به سبب ناشایستگی دینی، نسبی و شخصیتی سزاوار زمامداری در جامعه اسلامی نمیداند.
ب ـ شیوه مدیریت و ساماندهی اجتماعی. یکی از محورهای اصلاحات از بالا، روش مدیریت و ساماندهی اجتماعی است که در نهجالبلاغه بر آن تأکید فراوان رفته است. حضرت روش ساماندهی موجود را ناتوان و ناکارآمد میدید و سخت در تلاش بود تا این کاستی را از آن بزداید.و برای این منظور، الگوی مدیریتی و ساماندهی ویژهای را پیریزی نمود که دو ویژگی بارز داشت:
1 ـ مرکزگرا؛
2 ـ برخورداری از سیستم باز.
منظور از مرکزگرا بودن مدیریت، حاکمیّت یک اندیشه و روش نقدناپذیر که از بالا ارائه و دستور داده شود و تمامی اجزا و عناصر نظام مدیریتی به طور منفعل و تنها فرمانبردار باشند نیست، بلکه مقصود آن است که تمامی بدنه و بخشهای سیستم مدیریتی با ارائه و استفاده از اندیشهها و روشهای متغیر، حرکت به سوی مقاصدی که برمبنای تفکر دینی و خرد بشری برای مجتمعهای انسانی (اقتصادی، سیاسی، علمی، فرهنگی و...) تعیین شدهاند، سرعت و تکامل بخشیده و بهینه بنماید و تمامی دادهها و ستادههایی که به طور آزاد در این سیستم مدیریتی مبادله میشوند. پس از تصفیه و پالایش، جذب و به کار گرفته شوند از اینرو، وجود یک مرکز پالایشگر و کنترلکننده در درون سیستم باز حتمی و حیاتی است و این نکته را میتوان از سخن حضرت فهمید که میفرماید:
«برای من شایسته نیست که سپاه، شهر و مرکز، نظام اقتصادی، نظام حقوقی و قضایی مسلمین و نیز رسیدگی به حقوق حقمندان را ترک گفته، با لشکری بیرون رفته و از لشکری پیروی نمایم، جنبش داشته باشم مانند جنبش تیر در جعبه خالی. و من قطب و میخ آسیاب هستم که آسیاب به اطراف من میچرخد. من جای خویش هستم؛ چون جدا شوم مدار آسیاب به هم خورده، سنگ زیرین آن مضطرب گردد.»18
و نیز:
«گمان مدارید که گفتن حق برایم سنگینی دارد؛ زیرا کسانی نمیتوانند حرف حق را بشنوند و عدالت را بپذیرند، قطعا عمل به حق و اجرای عدالت بر آنان سنگینتر است. پس از گفتن حق برایم و از ارائه مشورت منطقی و انصافمند با من دریغ مدارید؛ چون من هم در معرض لغزش و اشتباه قرار میگیرم.»19
لازمه مدیریت سیستمی این است که: (1) تواناییها و استعدادهای انسانی و غیرانسانی شناسایی شوند. (2) آن تواناییها بیرون آورده شوند، برای این مهم.(3) ایجاد ساختاری که هر جزء و نیرو در جایگاهش قرار گیرد و به کار گرفته شود لازم است. این فرایند زمانی عملی مینماید که: (4) آزمونهای مختلف در شرایط و عرصههای متفاوت از نیروهای انسانی و طرح و نظریات صورت پذیرد. نتیجه طبیعی این جریان و عملکردها (5) دورانی شدن مسؤولیت و برنامهریزی زمانمند و زمانبند و در نهایت (6) شایستهسالاری به جای رابطهسالاری است.
تمامی ویژگیها و لوازم یاد شده، در سخنان حضرت که ذیلاً ذکر میشوند، تبلور و نمود دارند:
شناخت تواناییها، بیرون آوردن و قرار دادنشان در جایگاه مناسب:
«من این جابجایی (نصب مالک اشتر به حکومت مصر و عزل محمّدبن ابی بکر) را از آن رو انجام ندادم که تو را در انجام وظایف و مسؤولیت تنبل یافتم، بلکه به این جهت بوده که تو را در مقامی قرار بدهم که در آن جا کارآمدی بیشتری خواهی داشت.»20
آزمون
«ای مالک بر کارگزاران نظارت کن، پس از آزمایش و امتحان کردن، آنها را به کار برگمار و آنها را به میل خود به کاری نفرست، زیرا در این بیتوجهی شاخههای ستم و نادرستی گرد آمدهاند.»21
بیرون کشیدن افکار و اندیشهها و استفاده از آنها
«من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطا».22
کسی که با اندیشههای مختلف مواجه بشود و آنها را بشناسد، به لغزشگاهها زود پی میبرد.
برنامهریزی زمانمند
«فدع الاسراف مقتصدا و اذکر فی الیوم غدا و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدَّم الفضل لیوم حاجتک.»23
و به اندازه نیازمندی خود از دارائی پسانداز نما، و زیاده (بر آن) را به جهت روز نیازمندیت پیش فرست ات اجتماعی، توانمند شدن مدیریت و تأمین حقوق انسانی و الهی (اهداف اصلاحات) در کنار مدیریت مرکزگرای سیستماتیک، عناصری مانند شجاعت، پاداش و بخشندگی، عدالت و آزادی را به مثابه روش و شیوه وارد بدنه و فرایند مدیریت مجتمع انسانی مینماید. از اینرو، حضرت بخل را حصار محکم در اطراف بخشندگی و پاداش ـ و به تعبیر نویسنده و صاحب این قلم به جریان افتادن سرمایههای انسانی و مادی ـ میداند که خود ضربه سهمگینی بر پیکر توسعه انسانی و اجتماعی است. و ترس را نه تنها بستر، بلکه عامل به تحلیل رفتن انرژی و نیروی فکری و فیزیکی جامعه و فرد و انباشته شدن ظرفیتهای اقتصادی، سیاسی، علمی، فنی و... میشمارد که پیامد طبیعی آن، تسلیم و وابستگی فرد و جامعه انسانی به هر چیزی که غیر آنها است، میباشد. این وضعیّت نابسامانی حیات جمعی، نقص و ناکارآمدی مدیریت را در پی دارد. همچنین حرص را ابزار عدالتگریزی و ستمپیشگی مییابد که لازمه آن، عدم توسعه انسانی است. و بالاخره آزادی روش مدیریت را پرورنده استعدادها، تأمینگر حقوق، توزیعکننده مسؤولیتها، و در نهایت بیمهگر مدیریت دینی در ساختارهای متفاوت جوامع انسانی میداند. به این ترتیب، توسعه انسانی در مدیریت وارد میشود. معنای این سخن این است که در نگاه امام علی علیهالسلام توسعه انسانی نه تنها هدف مدیریت و ساماندهی اجتماعی بوده، بلکه روش و شیوه مدیریت میباشد.
معنای روشی مفاهیمی مانند عدالت، بخشندگی، شجاعت و آزادی را از مفهوم،یا منطوق سخنان حضرت که ذیلاً میآیند، میتوان فهمید:
«با چند دسته مشورت مکن:
1. با بخیل چون او تو را از بخشش بازمیدارد و فقر را نوید میدهد.
2. ترسو؛ زیرا او موجب سستی تو در امور مملکتداری میگردد.
3. حریص؛ چون او ستمگری را برایت جلوهگر میسازد... و باید برگزیدهترین ایشان نزد تو وزیری باشد سخن تلخ حق به تو بیشتر گوید و کمتر تو را در گفتار و کردارت که خدا برای دوستانش نمیپسندد بستاید؛ اگر چه سخن تلخ و کمتر ستودن خواهش و آرزوی تو سبب دلتنگیت شود.»24
ج ـ در دوران بعد از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله رویکرد و تلقیبخش بزرگی از مسؤولان و کارگزاران از سیاست، پراگماتیک و شغلی میشود و چنین رویکردی آفاتی فراوان را به همراه دارد که برخی از آنها را میتوان نام بُرد:
1 ـ مفاهیم و واقعیتهای حقوقی، مانند: حقوق طبیعی، حقوق اساسی و سیاسی، حقوق اجتماعی و حقوق الهی به بازی گرفته میشوند.
2 ـ سیاست به مثابه یک ابزار به کار گرفته شده و از هویت معرفتی و علمی تهی میگردد.
3 ـ توجّه و همّ زمامداران به افزودن درآمد و حفظ قدرت است تا ارائه خدمت.
4 ـ تملق، چاپلوسی، دروغ، فریب، زبان، قومیت و زور به عنوان شیوه و معیار ورود در حوزه سیاست، جایگاه ویژهای دارند.
5 ـ دین و مردم از سازوکار مبانی مشروعیت و مقبولیت نظام سیاسی محسوب نمیشوند. به عبارت دیگر، یک مبنای ثابت (خواه دین و خواه مردم) برای مشروعیت نظام سیاسی وجود نخواهد داشت.
طبعا تغییر رویکرد و تلقی یاد شده از سیاست، هر چند تنها عامل و روش آفتزدایی نیست، ولی از اساسیترین عوامل و عناصر و کارآمدترین آنها به حساب میآید. از اینرو، یکی از محورهای اصلاحات از بالا که حضرت آغاز کرد، جایگزین نمودن رویکرد معرفتی و خدماتی از سیاست، به جای رویکرد پراگماتیک و شغلی بود؛ چنان که ایشان بیان فرمودهاند:
«ابن عباس میگوید: بر علی علیهالسلامدر ذیقار (اسم مکانی است) داخل شدم در حالی که حضرت کفشش را وصله میکرد. حضرت به من فرمود: قیمت این کفش چند است؟ عرض کردم: قیمتی ندارد. فرمود: قسم به خدا این کفس برایم محبوبتر از حکومت بر شماست، مگر این که حق را استوار و باطل را نابود کنم.»25
و یا:
«ایّها الناس انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم علهی و أعلمهم بامراللّه فیه...»26
ای مردم، انسانهای مدیر و آگاه به معارف الهی شایسته حکومت بر مردماند.
جمیه زیر، رویکرد تلقی یاد شده را بخوبی نشان میدهد:
«ما در زمانی زندگانی میکنیم که اکثر مردم آن حیلهگری و مکرپردازی را هشیاری میشمارند، و نادانها این گونه فریبدهندهها را به چارهپردازی نسبت میدهند. عذرشان چیست؛ خدا نابودشان کند. آدم سیاستمدار و حیلهپرداز حقیقی، تمامی راههای حیله را احساس میکند، ولی از اقدام به آنچه که احساس میکند، فرمان و جلوگیری خدا مانع میگردد، پس از این احساس، آن را ترک میکند و اقدام به اعمال نمینماید، ولی کسی که درد دین ندارد، در کمین انجام آن مینشیند.»27
بنابراین نظام سیاسی که برمبنای رویکرد و تلقی ویژه از مقوله سیاست شکل میگیرد، در منظر و نگاه علی علیهالسلام نظامی است که معرفت (معرفت دینی ـ معرفت بشری) بُن و اساس آن را میسازد و خادمیت کارکردش را سمت و سو میدهد. به همین جهت، بازی با واقعیتهای حقیقی و حقوقی، نگاه شغلی و ابزاری به سیاست، ابهام و تزلزل مبانی مشروعیت نظام، روابطگرایی به جای شایستهسالاری و ضوابطپذیری و... در چنین نظامی از لحاظ تئوریک مفقود و مردود است و از حیث عملی در کمترین میزان خود را نشان میدهد که در درازمدت باید نابود گردد.
اصلاحات سیاسی از بالا در سه حوزه یاد شده (کادر رهبری، روش مدیریت و ساماندهی اجتماعی، تلقی از سیاست و نظام سیاسی) زمانی به طور شایسته انجام میگیرد که پیشنیازها و پیش عملهای ذیل صورت پذیرد:
1 ـ ایجاد نهادها و سازمانها و در مجموع ساختار مناسب و کارآمد.
2 ـ قدرت لازم و نفوذ در مراکز عالی تصمیمگیری.
3 ـ نیروی انسانی جایگزین.
4 ـ ارائه یک نظریه سیاسی نظمآفرین و آزمونپذیر و تعیین الگوی مدیریتی جایگزین.
5 ـ پشتیبانی افکار عمومی.
6 ـ شناخت حساسیتهای درونی، برونی و ایجاد فرصت و موقعیت.
همان طوری که گذشت، تمام موارد یاد شده در حرکت اصلاحی حضرت مشهود و منظور بوده است.
اصلاحات از پایین
معنای اصلاحات از پایین آن است که بدنه عمومی جامعه انسانی تجربه اصلاحات را در حوزههای مختلف آغاز نمایند. به عبارت دیگر، عرصه عام جامعه نیازمند اصلاح میباشند. این روش ممکن است از جانب کسانی که در رأس هرم قدرت قرار دارند پیش گرفته شود، و ممکن است گروهی از روشنفکران (دینی ـ غیردینی) آغازگر آن باشد. در هر دو صورت، اصلاح اقتصاد، سیاست، حقوق، دینداری، خدمات، آموزش، پژوهش و در مجموع فرهنگ معلول و برآیند دگرگونی معرفت، دانش، روش، توانش، معیشت، صحت، دیانت و... عمومی مردم خواهد بود. سخن حضرت که میفرماید: «ولا تصلح الولاةُ الاّ باستقامة الرَّعیَّةِ».28 مؤید پیوند و رابطه یاد شده است.
روش اصلاحات از پایین، هر چند نظر به ساخت و بافت اجتماعی، سطح توسعه و پیشرفت فنی و علمی، نظام اقتصادی و سیاسی و پررنگی و کمرنگی باورها و ارزشهای دینی در جوامع تفاوت دارد، ولی جامعهای که با چنین روشی اصلاحات را پیش میگیرد، میباید زیرساختها و کارهای بنیادین زیر را فراهم آورده؛ چنان که این گزینش را در حرکت اصلاحی حضرت علی علیهالسلام نیز میتوان یافت.
1 ـ پرورش انسانهای مسؤول، مشارکتجو و منتقد در عرصه سیاست و احیای چنین روحیهای در میان مردم. به همین جهت حضرت نظام پایدار را نظامی میداند که دستگاه حاکم محاط به وسیله مردم باشد. «ولاتصحّ نصیحتهم الاّ بحیطتهم علی ولاة امور»29 و برای مردم حق شرکت و انتقاد در امور سیاسی را فراهم آورد: «فانهم الاخوان فی الذین ولا اعوان علی استخراج الحقوق»30 (مردم یا برادران دینی تواند و یا معاونین برای تأمین و استخراج حقوق) و «فلاتکفوا عن مقالةٍ بحقٍ او مشورةٍ بعدل فانّی لستُ فی نفسی لفوق أن احطئی ولا آمن ذلک من فعلی».31
2 ـ سرمایهگذاری در بخش آموزش، پژوهش و پرورش و توزیع فراگیر دانش. از اینرو، حضرت معتقد است که هر گاه حاکم یا دستگاه حکومتی نتوانند به این امور رسیدگی نمایند، حق بزرگی از مردم را ضایع نمودهاند: «فامّا حقکم علیّ... تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا».32
حق مردم بر من... آگاه ساختن برای زدودن جهل و پرورش دادن برای یادگیری میباشد.
یا آن جا که حضرت استواری جامعه را بر پاشنه دانش و معرفت میچرخاند، طبعا دانش توزیع شده که عمومی مردم بهرهمند از آن باشند پایداری کشور و ملت را در پی دارد، نه دانشی که تنها چند نفر محدود آن را فراگرفتهاند:
«بریا تثبیت حاکمیّت و اصلاح مملکت و فراهم آوری اسباب استواری مردم با دانشمندان و حکما بسیار مذاکره و گفتوگو داشته باش.»33
3 ـ نهادینه شدن ارزشهای عام، انسانی و دینی و زدودن و بیرمق نمودن ارزشهای ریز، غیرانسانی و دینی و تضعیف وابستگیهایی مانند خون، نژاد، زبان در مقابل ارزشهای عام؛ چنان که حضرت خطاب به معاویه میفرماید:
«و أردیت جیلاً من الناس کثیرً: خدعتهم نجیّک... و تغشاهُمُ الظُلمات... و نکصوا علی اعقابهم و تَوَلَّوا علی ادبارهم و عَوَّلوا علی احسابهم الا من فاء من اهل البصائر.»
در این جا حضرت، معاویه را سخت سرزنش و توبیخ مینماید که چرا چنین تعلقات و معیارهای بستهای را زنده نموده است.
4 ـ طبعا سه مورد یاد شده، ساختاری مناسب (نهادها، سازمانها، روشها، اندیشه باز و سیاستگذاری) میطلبد، تا در چنین ساختاری گفتمان حضور و عملکرد سیاسی مردم شکل یابد و محاسبه پذیرد.
حضرت هر چند به دلیل محدودیت زمانی نتوانست چنان ساختاری را نهادینه سازد، لیکن در زمان کوتاه امامتش موفق شد بدان سو حرکت کند و تا حدودی آن رایجاد نماید.
کارهای بنیادین یاد شده در اصلاحات از پایین، در قلمرو سیاست به متمم و مکملهای چندی نیاز دارد، که برخی از آنها بدین شرحند:
یک ـ مردم نظام و دولت را از خود بدانند.
دو ـ مردم نسبت به آینده خوشبین و امیدوار شوند.
سه ـ فهم و باور به این که تمامی حوزههای سیاست پیوند ناگسستنی با سیاست دارند.
چهار ـ تمامی حقوق و مزایا تنها در سایه یک نظم سیاسی سالم دست یافتنی هستند.
پنج ـ آزادی، توسعه پایدار و انسانی و تنوع و تکثر فرهنگی در جامعه تأمین و دنبال شود.
اصلاحات فراگیر و همه جانبه
از روشهایی که حضرت در فرایند اصلاحات برگزید، اصلاحات همه جانبه بود. اصلاحات همه جانبه به روشهای مختلفی اطلاق میشود؛ از جمله این که برنامه اصلاحی را به طور آشکار به همه اعلام کند، یا اصلاحات را به صورت ضربتی به پیش ببرد و یا این که اصلاحات به طور همزمان در تمامی حوزههای زیستی آغاز کند. همین معنا مورد عمل و منظر حضرت بود و سِرّ آن، چنان که گذشت، پیوستگی و اتّصال هستی و حیات و ارتباط تقریبا ارگانیک و کارکردی بخشهای مختلف زندگی بشری در اجتماع انسانی میباشد. این واقعیت در سخن امام علیهالسلام تجلّی خاصی دارد که برخاسته از دغدغه ایشان نسبت به این مقوله است:
«فلیست تصلح الرّعیّة الاّ بصلاح الولاة و لاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرعیّة.»34
دیالکتیک اصلاحی که در این عبارت آمده است، بیان میدارد که سالم و صحیح شدن همه جانبه کارگزاران و مسؤولان بلندپایه، سرچشمه اصلاح جامعه است. و استقامت جامعه، پروراننده رهبران و کارگزاران سالم و صالح میباشد. طبعا استقامت جامعه زمانی رخ از نقاب برمیکشد که معنویت و اخلاق در کنار توسعه انسانی، پیشرفتهای علمی ـ فنی، اقتصادی و اجتماعی حضور داشته و توأمان رشد نمایند. با بیمهری به علم، فناوری، اقتصاد... و پرداختن و نوازش اخلاق و معنویت و یا بالعکس، تجربه استقامت در آن جامعه انجام نخواهد گرفت. از اینرو، اصلاحات همه جانبه مولد جامعه بسامان و سالم خواهد بود که مورد تأکید حضرت نیز قرار گرفته است.
اصلاحات شدید و آرام
از میان روشهای اصلاحات که جمعپذیری و قابلیت همزیستی آن با روشهای دیگر بیشتر است، روش و شیوه آرام و شدید میباشد. این دو شیوه با معانی متفاوتی که دارند، در اصلاحات از بالا، از پایین و همه جانبه کاربرد دارند.
به دو واقعیت و فعالیت میتوان شدید گفت: یکی، به امری که دفعی و ضربتی انجام پذیرد و دیگر، فرایند و عالیتی که خشونت ساز و کار آن باشد.
آرام را نیز در دو معنا میتوان به کار برد: یکی، هر امری که به طور تدریجی و زمانمند به انجام برسد. دوم، فرایند و فعالیتی که مدارا، تساهل، صبر، نرمش و خوشرفتاری، اجزاء و سازههای آن را میسازد.
کاربرد و استفاده این روش رابطهای تنگاتنگ با شناخت و وجود شرایط اقتصادی، علمی، فنی، سیاسی، روانی و روحی و نیز حضور باورهای دینی ـ مذهبی و جایگاه آداب و سنن قومی و زبانی دارد. از همین جهت هر یک از این دو شیوه در فضا و شرایط ویژهای ثمربخش و بهرهساز میباشد و چنین مشخصاتی را در سخنان امام علی علیهالسلام بروشنی میتوان دید:
«ای پسر عباس بدان که بصره جای فرود شیطان و کشتنگاه تبهکاریهاست. پس مردم آن سامان را با نیکویی کردن به ایشان خرم و شاد گردان، و گره ترس را از دلهاشان بگشا. خبر تندخویی تو با قبیله بنیتمیم به من رسید. همانا بنیتمیم را کوکبی پنهان نشده مگر آن که کوکب دیگری برایشان پدیدار شد.»35
در این جملات، استفاده از شیوه آرام یا شدید با توجّه به حالات روحی ـ روانی و شرایط فرهنگی باز نموده شده سات.
روش شدید
«من صادقانه به خدا سوگند میخورم که هر گاه به من اطلاع برسد که تو در مال و اقتصاد مردم دست بردی و خیانت نمودی، آن قدر بر تو سخت بگیرم که تو را کممایه و گران پشت و ذلیل و خوار گرداند.»36
تدریجی
«فدع الاسراف مقتصدا و اذکُر فی الیوم غدا و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدّم الفضل لیوم حاجتک.»37
ترکیب آرام و شدید و شناخت شرایط مناسب
«واخلِطِ الشدّة بضغثٍ من اللّین وارفق ما کان الرفقُ ارفق واعتزم بالشدّة حین لایغنی عنک الاّ الشدّة.»38
شدت و تندی را با آرامش به طور مخلوط بکار گیر و تا جایی که مدارا کارآمد است مدارا کن و در صورتی که مدارا اثر نکرد و جز شدت روشی باقی نماند، شدت به کار بند.
میدان دین
منظور از اصلاحات دینی، اصلاح دین نیست؛ زیرا آن هیچگونه اعوجاج و نقصی برنداشته، تا نیاز به استوار ساختن و کامل کردن داشته باشد، بلکه مقصود اصلاح فهم و شناخت دین و تصحیح دینداری افراد و جامعه است؛ زیرا همین بخش دین آفت برداشته، که میباید پس از آسیبشناسی، آفتزدایی شود. بنابراین، میتوان گفت اصلاحات دینی که حضرت در پی آن بود، در دو بخش زیر تبلور و نمود داشته است:
1 ـ شناخت و فهم دین؛
2 ـ کارکرد، استعمال و حضور دین در ذهنیت و عینیت فرد و جامعه.
اصلاحات در شناخت و فهم دین
در بخش نخست (فهم دین) آفات زیر فهم دین را دشوار ساخته بود:
1 ـ ظاهرنگری و ظاهرفهمی
ظاهرنگری و ظاهرفهمی آسیب بزرگی بود که بر فهم دینیگروهی از افراد جامعه سایه افکنده بود. این گونه فهم، دست کم دو پیامد منفی از خویش به جای میگذارد:
1) جلوگیری از تعمق و تنوع فهم، و مشروعیت دادن به فهم واحد و ساده از دین.
2) ناتوانی دین از حضور در عرصهها و عصرهای مختلف و متفاوت؛ زیرا چنین حضوری متوقف بر سیال و شناور بودن هویت دین است و این مهم تنها از راه عمق بخشیدن و تنوع فهم دینی میسّر میگردد.
استدلال خوارج که گفتند: «لاحکم الا للّه». و پاسخ حضرت که فرمود: «کلمة حقٍ یراد بها باطل39»، بیان استیلای ظاهر فهمی بر ذهن خوارج و نفی چنین فهمی است.
2 ـ فهم مصلحتگرایانه از دین
چنین فهمی دین را تا حد یک ابزار تنزل میدهد، از هویت یکپارچه دین میکاهد و آن را پاره پاره میکند. در واقع دین از مقام داوری به زیر کشیده میشود و مصلحت عملی معیار و داور قرار میگیرد.
این وضعیّت بر حضرت گران تمام میشود و او را آشفته میکند و در پی تغییر چنین تفکری میافتد و قرآن را در مقام داور قرار میدهد و میفرماید:
«فلما افضت الیّ نظرتُ الی کتاب اللّه و ما وضع لنا و امرنا بالحکم فاتبعتُه ما تسن النبی صلیاللهعلیهوآله فاقتدیتُه.»40
چون که امور به من محول شد به کتاب خدا نظر نمودم و مطابق دستور و اوامرش تبعیت و عمل نمودم و بر پایه سنّت نبوی اقتدا نمودم.
و نیز استفاده ابزاریک و معامله بر دین را مطرود میداند و بر اشعث ابن قیس به خاطر عملی که پیامدش استفاده ابزای و سرچشمهاش تفکر مصلحتگرایانه «پراگماتیسم» از دین میباشد، میتازد و میفرماید:
«مادرت در سوگ تو بگرید، آیا از راه دین خدا آمدهای مرا بفریبی؟ آیا درک نکرده و نمیفهمی؟... قسم به خدا اگر هفت اقلیم را با هر آنچه در آن است به من دهند برای این که خدا را درباره مورچهای که پوست جوی از آن بربایم و نافرمانی نمایم، نمیکنم.»41
3 ـ روش فهم
با اندکی تأمّل درمییابیم که ظاهر فهمی و فهم مصلحتگرایانه از دین برآمده از به کارگیری روشهای نامناسب در فهم معنی و مصداق کلام باری تعالی بوده است. از اینرو، حضرت سخت تلاش داشت تا روشهای صحیح و مناسب فهم دین را معرفی نماید. منظور از روش مناسب فهم، حاکمیّت و ارائه یک فهم و شناخت واحد از دین و قرآن نیست؛ زیرا حضرت وجود فهمهای متنوع را برخاسته از هویت دین میداند و میفرماید:
«انّ القرآن ظاهرُهُ انیق و باطنُهُ عمیق لاتغنی عجائبُهُ ولاتنقضی غرائبُهُ و لاتُکشَفُ الظُّلمات الا به.»42
بدرستی ظاهر قرآن روشن و شفاف و باطنش عمیق است. عجایبش را نیستی و غرائبش را پایانی نیست. تاریکیها جز با قرآن مکشوف نمیافتند.
و یا:
«فانّ القرآن حمّالٌ ذو وجُوهٍ...»43
قرآن معانی مختلف برمیتابد.
طبیعتا ویژگی و صفات یاد شده در کلام مولا برای قرآن، مولد فهمهای متنوع از دین میباشد، نه فهم واحد.
امّا منظور حضرت معرفی شیوه و روش صحیح است که به فهمهای متنوع از دین میانجامد. بنابراین، حضرت روشی را برای فهم دین صحیح و مناسب میداند که: اصول و قواعد زبانشناختی، روش و مبانی معرفت بشری در کنار روش وحیانی و معارف کارشناسان اصیل دین (ائمه علیهمالسلام ) سازوکار آن را بسازند، تا بتوان از ظاهر انیق به باطن عمیق آن راه یافت. ام اینرو، حضرت توصیه میکند تا از اهلش آن را فراگیرند:
«بدانید که هرگز به راه راست پی نخواهید بُرد، تا کسی را که آن را واگذاشته بشناسید، و هرگز به عهد و پیمان قرآن وفا نمیکنید، تا کسی را که نقض عهد کرده و پیمان شکسته بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمیزنید، تا کسی را که آن را دور انداخته بشناسید. پس بروید همه را از اهل آن بیاموزید.»44
با توجّه به روش یاد شده، روشنی که از هرگونه مبانی معرفتی (فلسفی، علمی، منطقی، عرفانی، تاریخی...) تهی باشد، به ظاهربینی و جمود فکری و یا آنارشیسم معرفتی میانجامد و همینطور اگر پُر از مبانی معارف بشری باشد به دور از مبنای وحیانی، سر از تفسیر و فهم به رأی بیرون میآورد. و این هر دو شیوه ناکارآمد و ناتوان از درک عمق معانی و مصادیق کلام خداوند متعال میباشند و بدینمنظور حضرت اصلاحات روش فهم قرآن و دین را در برنامههایش گنجانده بود.
اصلاحات در حضور دین
در بخش دوم که کارکرد و حضور دین در ذهن و عین جامعه و فرد است، شکافها و نابسامانیهای جدی وجود داشت که حضرت اصلاح آن را پی گرفت؛ زیرا میدید آنچه در بیرون واقع شده است و بر رفتار مردم سایه افکنده، چیزی غیر از دین است. و آن چیزها عبارتند از:
1. جهل که پیامد آن، مرگ حقگرایی و واقعبینی است که از زندهترین پیامهای دین هستند.
2 زنده شدنن تعصب است که لازمه آن گریز از طریق هدایت و روش نو و مقاومت در مقابل استدلال محکم ومنطقی میباشد. از همین روست که حضرت حکومت را برای اقامه حق میطلبد و خود را قرآن ناطق میخواند، تا پرده تعصب بدرد، و استدلالپذیری را در ذهنها بدمد.
3. سرگرم شدن فرد و جامعه به محدودنگری است.
4. سنگواره شدن ذهن، که برآیند محدودنگری فرد و جامعه است و مانع توسعه پایدار انسانی.
5. حضور تعلقات زبانی، قومی و نژادی در مقام داوری و تعاملات اجتماعی ـ سیاسی.
از اینرو، حضرت خطاب به مردم میگوید: شما در حق متفرق بودید و آنها در باطل مجتمع. و به معاویه خطاب میکند:
«فقد سلکتَ مدارج اسلافک بادّعائک الاباطیل و اقتحامک غرور المین و الاکاذیب و بانتحالک ما قد علا عنک...»45
پس به راههای پیشینیانت رفتی، به سبب این که نادرستیها ادعا نمودی و بیپروا خود را در دروغها انداختی و آنچه از مرتبه تو برتر استو به ادّعا و دروغ به خود بستی.
نتیجه قهری سیطره پنج امر یاد شده بر رفتار و اذهان جامعه و فرد، عدم حضور فعال دین در شؤون مختلف حیات بشری، توأم با سستی و کسالت در امر دینداری میباشد؛ چنان که حضرت آن را زیبا بیان نموده است:
«وقتی به شما در ایام تابستان امر کردم که به جنگ ایشان بروید، گفتید اکنون هوا گرم است، ما را مهلت ده تا گرما شکسته شود. و چون در ایام زمستان شما را به جنگ با آنها امر کردم، گفتید در این روزها هوا بسیار سرد است به ما مهلت ده تا سرما برطرف گردد. شما که این همه عذر و بهانه از جهت فرار از گرما و سرما میآورید، سوگند به خدا از شمشیر زودتر فرار خواهید نمود.»46
روشهای اصلاحات در فهم و حضور دین
روشی که حضرت هم در فهم دین و هم در بخش حضور دین برای اصلاحات آن دو محور در کنار روشهایی که در لابلای بحث تاکنون بیان شد، در پیش گرفت، به طور عمده به این قرار میباشد:
1 ـ اصلاحات از بالا؛ که عمدتا شامل رهبران دینی، امراء و سلاطین و کارگزاران میشود و میباید کسانی که در این بدنه
قرار دارند و یا قرار میگیرند، هم فهم درستی از دین داشته باشند و هم دین در اعمال و رفتار آنها بروز یابد. در این فرمایش حضرت تأمل بفرمایید:
«... فنهصت فی تلک الاحداث حتی زاح الباطل و زهق واطمأَنّ الدّینُ و تنهنَهَ.»47
در چنین ایامی بپا خاستم تا باطل محو و نابود گردد و دین آرامش و اطمینان یابد.
صدر و ذیل این کلام بیان فساد و انحراف فرهنگی و دینی در سطوح بالای جامعه است. و قیام حضرت به خاطر زدودن چنین انحرافات و فسادهایی است، تا دین آرام گیرد و استوار گردد و این دو مهم، جز با فهم درست از دین و نیز حضور فعال و کارکرد عینی دین به دست نمیآید.
2 ـ اصلاحات از پایین؛ در دورانی که حضرت حکومت را به دست گرفت، در میان توده مردم، فهم دین و کارکرد و حضور آن آفاتآلود گردیده بود:
«چگونه به شگفت نیایم از خطا و اشتباهکاری این فرقههای گوناگون که دلیلهایشان در دینشان با یکدیگر اختلاف دارد. از سنّت پیغمبری پیروی نکرده، به کردار وصیّی اقتدا نمینماینتد و ایمان به غیب نمیآورند و از زشتی خودداری نمینمایند. در شبهات رفتار نموده، از خواهشهای نفس پیروی میکنند. معروف و پسندیده نزد ایشان چیزی است که خودشان نیکو شناختهاند و منکر و ناشایسته پیش آنها چیزی است که خودشان بد دانستهاند. در مشکلات پناهگاهشان خودشان هستند و در امور پوشیده اعتمادشان بر رأیهای خودشان است.»48
طبعا کارآمدترین شیوه در این وضعیّت روش اصلاحات از پایین است. و حضرت با استفاده از همین روش بر عناصر زیر تأکید و توجّه نمود:
1 ـ پررنگ نمودن ارزشهای دینی در میان مردم؛ مانند: همنشینی با انسانهای فقیر و مستضعف، فرق نگذاشتن میان شریف و توده مردم، امتیاز برحسب تقوا و دانایی، مذمت غیبت، ثنا و چاپلوسی، وحدت امّت اسلامی و...
2 ـ دین به مثابه مبنای تعامل و ترابط اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی و خانوادگی قرار میگیرد، تا در سایه آن وحدت، محبت، صداقت، همدلی و... که جوهره هویت کارکردی دین را میسازند، میانامّت اسلامی و انسانی گسترش یابند، نه این که دین مبنای دوری و پراکندگی شود؛ چنان که در جامعه چنین بود: «و تهاجروا علی الدّین.»49
3 ـ توسعه نهادها، سازمانها و تشکیلات دینی جهت تعمیق، تکامل و کارآمدشان عناصر دینی. از این روست که حضرت از مساجل خالی و بیتحرّک که هر چند عددش زیاد باشد و نیز از اسلام اسمی سختی بیزاری میجوید50 و انتقاد میکند. چون در چنین وضعیتی، معنای واقعی نهادسازی دین که همان برنامهریزی دینی، مدیریت دینی، تعیین اهداف و راهبردهای دینی است، محقق نشده است یا نمیشود.
3 ـ اصلاحات چه با روش از بالا و چه با روش از پایین، به طور آرام و تدریجی انجام میپذیرد. به تعبیر دیگر، سومین روشی که حضرت برای سلامت فهم دین و کارکرد و حضور دین در جامعه برگزید، شیوه آرام و تدریجی بود؛ زیرا این دو حرکت و هدف، بیشتر صبغه و هویت فرهنگی دارند و از اینرو، حرکت تدریجی را طلب میکنند.
در پایان این بخش، سخنانی از حضرت را میآوریم که در آنها هم به مباحث «اصلاحات فهم دین» و «اصلاحات در کارکرد و حضور دین در ذهنیت و عینیت جامعه را» و هم سه روش یاد شده را که در اصلاحات این دو حوزه دینی به کار رفتهاند، پرداخته شده است:
«یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی.»51
برگرداندم هوای نفسانی را به راه هدایت، هنگامی که هواپرستی را هدایت میدانستند و برگرداندم آراء و نظریات را بر قرآن در زمانی که قرآن را همه طبق رأی خویش تفسیر مینمودندعمده و اساسی آن را در دو چیز میتوان یافت:
1) حجم خرابی و فساد در این حوزه خیلی چشمگیر بود.
2) اقتصاد با کارکد متضاد، هم خاستگاه توسعه، رشد، ظهور و حضور عقلانیّت و منطق است و هم خاستگاه و بستر عقبماندگی کمون عقلانیّت و ظهور بیمنطقی. این معنا بسی تفاوت دارد با زیربنا بودن آن در تفکر مارکسیسم.
با تأمّل و تفکر در مسائل اقتصادی که در نهجالبلاغه و سایر کلمات علی علیهالسلام آمده است، به این نکته میرسیم که اصلاحات اقتصادی موردنظر مولی علیهالسلام در دو جهت حرکت میکرد:
1 ـ اصلاحات در جهت ارائه یک سیستم باز؛
2 ـ اصلاحاتی برای رسیدن به خودمحوری اقتصادی یا اقتصاد متّکی به خود.
منظور از سیستم باز، بازار آزاد و اقتصاد سرمایهداری نیست؛ هر چند بخشی از آن در این سیستم گنجانده میشود، بلکه مقصود از سیستم باز، سیستمی است که این ویژگیها را داشته باشد:
1. در آن، شیوهها و روشهای متنوع و مختلف در عرصه تولید، توزیع، مصرف و انباشت به کار گرفته شوند. طبعا در این حالت، اقتصاد دولتی، خصوصی، عمومی و تعاونی... به صورت توأمان فعّال خواهند شد.
2. تعامل دوسویه و مستمر اقتصاد (دانش و عمل اقتصادی) با سیاست، علم، فنآوری، فرهنگ اخلاق و معنویت.
3. حضور فعّال و اختیاری مردم در تمامی سطوح و بدنه اقتصاد.
دو جهت یاد شده را میتوان از عملکرد و از سخنان حضرت استفاده کرد؛ مانند:
«ولا قوام لهم جمیعا الا بالتجّار و ذوی الصناعات فیما یجتمعون علیه من مرافقهم و یقیمونَه من اسواقهم...»52
برای طبقات یاد شده قوامی نیست مگر با رشد و توسعه تجارت و صنعت که اینها سودهایشان را گرد آورده، بازارها برپا میدارند.
در این عبارت، تعامل اقتصاد با بخشهای دیگر نشان داده شده است.«و لیکن نظرک فی عمارة الارض ابلغ من نظرک فی استجلاب الخراج، لانّ ذلک لایدرک الاّ بالعمارة...»53
در آبادانی زمین بیشتر کوشا باش تا در جمع آوردن خراج، چون خراج و محصول به دست نمیآید مگر با آبادنی زمین.
در جمله بالا بر فعالیتهای بنیادین اقتصادی که نتیجه آن اقتصاد خودمحور است، تأکید شده است.
طبعا تحقق دو جهت یاد شده وابسته به دگرگون شدن و ایجاد تغییرات در بدنههای دیگر اقتصاد است. و تا این بدنهها و بخشها اصلاح نشوند، رفتن اقتصاد به سوی سیستم باز ؟و متّکی به خود، سخت دشوار و حتی ناممکن است. این بخشها هر چند متنوع و تولیدپذیرند، ولی میتوان محورهای اساسی آن را شناسایی کرد.
محورهای اساسی در سخنان مولا علیهالسلام در سه عنصر تجلّی و تمرکز دارد: 1) توزیع؛ 2) تولید؛ 3) مصرف. به همین جهت حضرت تلاش جدی و پیگیری را برای ایجاد اصلاحات در سیستم توزیع، تولید مصرف آغاز نمود.
اصلاحات در سیستم توزیع
در زمانی که حضرت تصدّی خلافت را گرفت در عرصه اقتصاد، غبار آفت بسته بودن و انحصار بر چهره توزیع گسترده شده بود. معمولاً کالا و خدماتی برای جمعی محدود که بیشتر سران اقوام و قبایل، نزدیکان و خویشان خلیفه و نیز شخص خلیفه مسلمانان آن را تشکیل میداد، توزیع میشد و به صورت مالکیت انحصاری از آنها بهرهبرداری مینمودند. طبیعتا این وضعیّت در حکومت علی علیهالسلام که تأمین حقوق انسانی و الهی مهمترین اهدافش بود، زیبنده نبود. از اینرو، حضرت اصلاحات در سیستم توزیع را در بخشهای زیر آغاز کرد:
توزیع درآمد، توزیع فرصتها، توزیع ظرفیتها و استعدادهای طبیعی و انسانی و توزیع سرمایه انسانی و مالی... چنان که این فرایند را در این فرمایش حضرت میتوان یافت:
«از خدا بترس! درباره دسته زیردستان درمانده بیچاره و بیچیز و نیازمند و گرفتار در سختی و رنجوری و ناتوانی؛ زیرا در این طبقه هم خواهنده است که ذلت و بیچارگیش را اظهار میکند. و هم کسی است که به عطا و بخششنیازمند است، ولی اظهار نمینماید... قسمتی از بیتالمال و قسمتی از غلات و بهرههایی که از زمینهای غنیمت اسلام به دست آمده در هر شهری به ایشان مقرردار... و رسیدگی کن به یتیمان و پیران سالخورده که چارهای ندارند و خود را برای خواستن آماده نساختهاند.»54
آری! هر گاه توزیع کالا و خدمات و نیز توزیع امور یاد شده در سطح وسیعی در جامعه انجام گیرد، هیچ فردی از درد بیچارگی نمینالد و همه میتوانند با استفاده از شیوههای مختلف و فضای آماده، تواناییهای فردی و جمعی را در جامعه رشد و توسعه ببخشند و زندگی اقتصادی بیدغدغه، مرفه، سالم و عادلانهای را برای همه فراهم آورند.
اصلاحات در سیستم تولید
همان طوری که ضعف تولید در یک جامعه ناهنجاریهای رفتاری، اخلاقی و اجتماعی و وابستگی را در پی دارد. فساد و ناسالم بودن سیستم تولید نیز چنان پیامدهایی را با خویش میآورد. فلذا حضرت هم در جهت تقویت تولید و هم در جهت آفتزدایی آن تلاش مینمود؛ زیرا جامعهای که قدرت تولید بالا و در ضمن سالم داشته باشد، طبعا اشتغال، درآمد، افزایش پسانداز، امیدواری به آینده، معیشت مرفه و سالم و استقلال از پیامدهای آن میباشد که هر کدام از اینها در زدودن نابهنجاریهای رفتاری، انحرافات اخلاقی و اجتماعی نقش چشمگیری دارند.
اصلاحاتی که حضرت در سیستم تولید تا حدودی به وجود آورد و مورد نظرش بود، از این قرار بودند:
1. پایداری عوامل تولید؛
2. درونی ساختن تولید؛
3. زدودن انحصار از آن.
حضرت بارها بهرهبرداری سالم از زمین، بیتالمال و سرمایه، نیروهای انسانی و... را در فعالیتهای اقتصادی بیان میفرمود، به طوری که این بهرهبرداری، بقا و استمرار عوامل یاد شده را برای نسلهای بعد تأمین کند. از همین جهت، حضرت آبادانی زمین را میطلبد،55 و بر کسانی که از بیتالمال و سرمایههای عمومی و حتی خصوصی استفادههای نامشروع و تلفکننده مینمایند، میتازد.56 و کاری بیش از زمان معین، یعنی کاری که بدن را خسته و فرسوده کند؛57 اگر چه هنوزوان باقی است نمیپسندد. و نیز شناخت، گسترش به کارگیری و احیای منابع و عوامل درونی تولید را که خودمحوری اقتصاد را به دنبال دارد، تشویق و تقویت مینماید.58 و هر گونه انگاره انحصار در تصرف و ملکیت را نسبت به عوامل و منابع تولید59 از ذهن و عین جامعه میزداید و در این راستا لحظهای از تکاپو بازنماند.
اصلاحات در چرخه مصرف
در اسلام و همچنین نظامهای اقتصادی جهان هر چند برای مصرف کالاها و خدمات و نیز سرمایهها مواردی معین و مشخصی وجود دارد، ولی اندازه و کمیت آن تعیین نشده است و حق هم همین است؛ زیرا چنین کاری نشدنی است.
تأمّل در رفتار و گفتار مولای متّقیان پیرامون این مقوله اقتصادی، نشان میدهد که حضرت در پی ارائه یک الگوی مصرفی است؛ نه تعیین مقادیر دقیق آن. بنابراین الگوی مصرفی حضرت محفوف به قناعت، کفاف، زهد، عفت و عدم اسراف میباشد که نباید پیامدهایی چون: کمبود، نابودی منابع و عوامل تولید، فقر فردی و اجتماعی، وابستگی... را داشته باشد؛ یعنی اگر فرهنگ مصرف طوری باشد که کمبود، نابودی منابع و عوامل تولید، فقر فردی و اجتماعی، وابستگی و... را به میان آورد، چنین الگوی مصرفی مذموم است. از اینرو، الگوی مصرفی که حضرت ارائه میکند، آراسته به قناعت، کفاف، عفت، زهد و عدم اسراف است تا پیامدهای منفی یاد شده را با خویش نداشته باشد. عبارات زیر، بیانگر الگوی یاد شده است:
«لا تسألوا فیها فوق الکفاف.»60
در دنیا بیش از حد کفاب، مطلب.
«و لاکنز اغنی من القناعة ولامال أذهب للفاقة من الرضا بالقوت و من اقتصر علی بلغة الکفاف فقد انتظم الرّاحة و تبوّأ خفض الدّعة.»61
گنجی بینیازکنندهتر از قناعت نیست و هیچ مالی فقر را جلوگیرتر از رضامندی به قوت مقدر نیست و کسی که به آنچه به او رسیده اکتفا کند به آسودگی پیوسته و در آسایش فرو آمده.
«فدع الاسراف مقتصدا.»62
اسراف را ترک کن و میانروی برگزین.
«والحرفةُ مع العفة خیرٌ من الغنی مع الفجور».63
حرفه و شغل پاک و با درآمد حلال وکم، بهتر از ثروت فسقزا و حرام است.
«الزهد ثروة.»64
پرهیز خود سرمایه است.
«کن سمعا ولاتکن مبذرا و کن مقدّرا ولاتکن مقترا.»65
ببخش امّا بیهوده نپاش. به اندازه مصرف کن و دست بسته نباش.
«الاقتصاد یُنمی القلیل و الاسراف یفنی الجزیل.»66
میانه روی و تدبیر در امور اقتصادی، سرمایه اندک را افزایش میدهد. و بیقاعده مصرف کردن، مال زیاد را نابود میکند.
«من افتخر بالتبذیر احتقِرَ بالإفلاس.»67
کسی که به ولخرجی افتخار کند، با تهیدستی و ورشکستگی تحقیر خواهد شد.
در حوزه اصلاحات اقتصادی حضرت از روشهای گوناگون و متنوع استفاده کرد؛ مانند: اصلاحات از بالا،68 اصلاحات از پایین،69 اصلاحات تدریجی70، اصلاحات فراگیر71 و بکارگیری شدت و حدّت در اصلاحات.72 این نکته ناگفته نماند که در حوزه اقتصاد نسبت به حوزههای دیگر از روشهای شدید و ضربتی بیشتر استفاده نموده است.
پینوشتها
1 . تأملی بر احیای تفکر دینی (مجموعه مصاحبهها و میزگردها)، (کنگره بینالمللی امام خمینی و احیای تفکر دینی، 13، 11 خرداد ماه 1376)، ص 100-69.
2 . نهجالبلاغه، نامه 5.
3 . همان، خطبه 173.
4 . همان، خطبه 169.
5 . همان، خطبه 207، بند 9 و 10.
6 . همان، نامه 47.
7 . همان، خطبه 3، بند 17.
8 . همان، نامه 53، بند 51.
9 . فرهنگ آفتاب، ج1، ص 299.
10 . نهج البلاغه، خطبه 147.
11 . همان، خطبه 94.
12 . غررالحکم، ج2، ص 256 / 145.
13 . نهجالبلاغه، خطبه 73؛ بنگرید به: المستطرف، ج 1، ص 20.
14 . همان، خطبه 216.
15 . همان، خطبه 3، بند 1؛ المستطرف، ج1، ص 46.
16 . همان، خطبه 3، بند 5، المستطرف، ج1، ص 47.
17 . همان، خطبه 3، بند 13؛ المستطرف، ج1، ص 51-50.
18 . همان، نامه 9، ص 851.
19 . همان، خطبه 118، المستطرف، ج2، ص 368.
20 . همان، خطبه 214.
21 . همان، نامه 34؛ المستطرف، ج5، ص 944.
22 . همان، نامه 53، بند 43؛ المستطرف، ج5، ص 1011.
23 . همان، حکمت 173.
24 . همان، نامه 21.
25 . همان، نامه 5.
26 . همان، نامه 53، بند 43؛ المستطرف ج5، ص 1011.
27 . همان، نامه 53، بند 16 و 18؛ المستطرف، ج5، ص 998 و 999.
28 . همان، خطبه 33.
29 . همان، خطبه 173.
30 . همان، ج1، ص 88.
31 . همان، خطبه 207، بند 6؛ المستطرف، ص 683.
32 . همان، نامه 53.
33 . همان، نامه 26.
34 . همان، خطبه 214.
35 . همان، خطبه 24.
36 . همان، نامه 53.
37 . همان، خطبه 216.
38 . همان، نامه 18؛ المستطرف، ج5، ص 867.
39 . همان، نامه 20؛ المستطرف، ج5، ص 870.
40 . همان، نامه 21؛ المستطرف، ج 5، ص 871.
41 . همان، نامه 46؛ المستطرف، ج5، ص 976.
42 . همان، حکمت 198.
43 . همان، نامه 205.
44 . همان، خطبه 215.
45 . همان، نامه 77؛ بنگرید به: النهایه، ج1، ص 444.
46 . همان، خطبه 18؛ بنگرید به: الاحتجاج، ص 139.
47 . همان، خطبه 147.
48 . همان، نامه 65.
49 . همان، خطبه 27.
50 . همان، نامه 62؛ المستطرف، ج 5، ص 1048.
51 . همان، خطبه 87؛ المستطرف، ج 1، ص 219.
52 . همان، خطبه 108.
53 . همان، حکمت 114.
54 . فرهنگ آفتاب، ج1، ص 300.
55 . همان، ج1، ص 301.
56 . نهجالبلاغه، نامه 53؛ المستطرف، ج5، ص 1003، بند 28.
57 . همان.
58 . همان، نامه 53.
59 . همان، نامه 232؛ ر: 40.
60 . همان، حکمت 430؛ بنگرید به: حکمت 192.
61 . نهجالبلاغه، نامه 53، حکمت 252، خطبه 192.
62 . همان، خطبه 232 و نامه 67، خطبه 272.
63 . همان، خطبه 45.
64 . همان، حکمت 371.
65 . همان، نامه 21.
66 . همان، حکمت 270.
67 . همان، حکمت 4.
68 . همان، حکمت 3.
69 . مستدرک نهجالبلاغه، ص 179.
70 . غررالحکم، ج2، ص /234 1403.
71 . نهجالبلاغه، نامه 53.
72 . همان.
73 . همان، نامه 21.
74 . فراگیری اصلاحات در محورهای تولید، توزیع و مصرف نمود پیدا کرده است.
75 . نهجالبلاغه، نامه 20.
عنوان مقاله: باز خوانی اصلاحات در رهیافتهای علوی (38 صفحه)
نویسنده : همایون، سیدحسین
مقدمه
اصلاحات نه تنها واژه، بلکه معنی و زیرساخت هستی، زیست فردی و اجتماعی انسان و پویاساز فرایند نظاممند میباشد. از اینرو، نمیتوان آن را از مختصات مرحلهای و مقطعی دانست. همان طوری که در گذشته و حال واقع شده و وجود داشته، در آینده نیز چنان خواهد بود؛ هر چند در زمانهایی حساسیتهای مضاعف برای آن پدید میآید که همگی تابعی از شرایط، ساختار میکانیزم و فرایند فسادزایی هستند که در هستی و حیات رخ مینماید. بدین منظور، از درون طبیعتِ هستی و انسانهای تعاملگر، فرایند، ساختار و میکانیزم اصلاحگر پدید میآید تا رخنه حاصل شده را ترمیم نماید؛ مثلاً هر قدر حیات اجتماعی و حتی فردی بشر به صورت یک نظام و سیستم سامان داده شود، جریان اصلاحات شدت و ضرورت چند برابر پیدا مینماید و سِرّش آن است که در چنین شرایط و ساختاری، عناصر و حرکتهای ناصالح و فسادزا تأثیری بازدارنده بر تمام پیکره نظام و سیستم برجا میگذارند و از ویژگیهای سیستم این است که حالت و رفتار نابهنجار را سریع و روشن بازپس میدهد. شاید بتوان گفت که یکی از عوامل بحثهای فراوان در اطراف اصلاحات، سامانمند شدن سیستماتیک حیات اجتماعی در جامعه ایران اسلامی است.
براساس حساسیت و ضرورت یاد شده بر آن شدیم تا تأمّلی پیرامون اصلاحات داشته باشیم و تصمیم بر آن شد که تبیین تئوریک و نظری نه تاریخی، از اصلاحات در چارچوب دیدگاه علی علیهالسلام ارائه شود و این هم به دوش نوشتار حاضر گذارده شده است.
مفهوم و معنای اصلاحات
اصلاحات عبارت است از یک فرایند و جریان تغییرزای فراگیر که تمامی شؤون حیات انسانی را در برگرفته، پوشش میدهد. از اینرو، اختصاص دادن آن به بخشی از حیات و شؤون آن، گذشته از آن خلاف هویت و کارکرد اصلاحات است، تحمیل تنگناهایی را برای چنین جریانی در پی میآرد. از همین جهت کسانی که چنین تصویری از اصلاحات دارند و آن را «موضعگیری و معنای جامعتر آن، عرضه اندیشهای است که منشأ تحوّل در درون اجتماع و بافت جامعه شود»1 میدانند، باید آن را نه به عنوان تعریف و مشخصه اصلاح یا اصلاحات، بلکه بازنمود مرحله و حوزه ویژه اصلاحات بدانند.
چنان که گذشت، اصلاحات فرایند و جریان تغییرزای فراگیر میباشد که با ویژگیهایی که ذیلاً بیان خواهد شد، از جریانها و فرایندهای دیگر تفاوت مییابد.
ویژگیهایی که مقوم و پایه هستیشناسانه اصلاحات در حیان انسانی به شمار میآیند، به شرح زیرند:
1 ـ اندیشه؛ یعنی هرگونه اصلاحاتی مسبوق به ارائه طرح، نظریه و اندیشه میباشد. معنای این سخن این است که اگر قرار باشد اصلاحی در حوزهای از حیات جمعی یا فردی آغاز شود، باید پیشاپیش نظریه و اندیشهای جایگزین در همان عرصه داشته باشیم، چون بدون آن، تغییرزایی اصلاحاتی رخ نمینماید. تاریخ و تجربیات انسانی گواه بر این مدعاست؛ مثلاً اصلاحاتی که در قرون وسطی آغاز شد، پیشاپیش رویکرد و تفکر ویژه دینی و علمی آن را هدایت میکرد.
سید جمالالدّین اسدآبادی نیز با اندیشهای که توجّه جدّی به علم جدید درمحاق آن قرار داشت، حرکت اصلاحی خویش را در جوامع اسلامی دنبال نمود.
امام خمینی قدسسره گذشته از آن که احیاگر بود و احیاگری را از طریق اصلاحات پی گرفت و به انجام رساند، نظریه ولایت مطلقه فقیه به عنوان یک تفکر و اندیشه دینی در حوزه سیاست و اجتماع، جریان اصلاحی ایشان را پدید آورد و استمرار بخشید.
2 ـ موزونسازی؛ هر حرکت و اندیشه اصلاحی، موزونسازی را در دل خویش دارد. به تعبیر دیگر، آن دو از هم جدا نیستند و توأمان زیست و ظهور دارند. معنای این سخن این است؛ اصلاحاتی که در هر قلمرو و بخشی آغاز میگردد، عدم توازن پدید آمده را شناسایی و سپس فرایند موزونسازی میان بخشهای آن را آغاز میکند.
اصلاحات در عرصه سیاست زمانی موضوعیت پیدا میکند که در رابطه میان مردم و دولت، ساختار قدرت و حاکمیّت ناموزونی رخ نموده باشد. قدرت در دست طبقه یا صنفی خاص انباشته میگردد. منشأ قدرت و نیز دستیابی به آن در مسیری کاملاً انحصاری قرار میگیرد. مردم از سرنوشتی که در انتظارشان است، بیگانه نگه داشته میشوند و به عبارت دیگر، سرنوشتها و آیندههایی از پیش ساخته برای آنها تدارک دیده میشود... اصلاحات در چنین وضعیتی همان توزیع متوازن قدرت میان ملت و دولت و حاکمیّت است و هر جریانی که برای ایجاد چنین توازنی راه نیفتد، نمیتواند فرایند اصلاحاتی باشد.
امام علی علیهالسلام از چنین شکاف و ناموزنی که در قدرت پدید آمده بود، سخت رنج میبرد و برای ایجاد توازن در قدرت کوشید و اصلاحات سیاسی خویش را آغاز نمود و بارها فریاد بلند میکرد:
«و انّ عملک لیس لک بطعمة و لکنّة فی عنقک امانّه.»2
زمامداری تو طعمه نیست تا بهرهبرداری شخصی کنی، بلکه امانتی است که باید حفظش نمایی.
و یا میفرمود:
«ایّها النّاس انّ احق النّاس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامّه اللّه فیه.»3
ای مردم سزاوارترین شخص برای زمامداری، قدرتمندترین و عالمترین آنها به اوامر الهی است.
در عصر حاضر، امام خمینی علیهالسلام از یک منظر شاهد رشد ناموزون دین بود. اومیدید که دین در عرصه اجتماعی و سیاست کم پیدا و پنهان است و چنین ناموزونی را هم برای دین و هم برای جامعه دینی زیانبار و فسادآور میدانست. از این دو حرکت اصلاحی را در راستای تثبیت و حضور دین در تعاملات سیاسی و اجتماعی پی گرفت.
قصه اصلاحات در جانب اقتصاد نیز همین پیام را میرساند. اصلاحات اقتصادی یعنی ایجاد موزونی در سیستم و نظام اقتصادی؛ سیستم و نظامی که میان داده و ستادههای آن توازون وجود داشته باشد؛ سیستمی که ثروت، فرصت و استعدادهای تولیدی مصرفی و توزیعی را به طور موزون ایجاد و تأمین نماید.
3 ـ کارآمدی؛ از جمله عناصر و سازههای جریان اصلاحات است که بدون آن، فرایند یاد شده نام و صفتی بجزو اصلاحات را باید بر خویش نهد. اصلاحات همیشه روی به سوی کارآمدی و کارآمدن شدن دارد؛ مثلاً اصلاحات در نظام اقتصادیِ بسته از آن رو انجام میگیرد که چنان اقتصادی را برای جهان فعلی ناکارآمد میدانند و در عوض سیستم باز اقتصادی را که بازار آزاد و مالکیت و سرمایهگذاری خصوصی از مهمترین مشخصات آن به شمار میآید، به عنوان جایگزین کارآمد مطرح نموده، به سوی آن حرکت را آغاز میکند و نام همین حرکت و جریان را اصلاحات میگذارند. طبعا اگر سیستم باز اقتصادی هیچ برتری و توانایی نسبت به سیستم بسته اقتصادی نداشته باشد، چنین تغییری را اصلاحات نمیتوان نامید.
اصلاحات در حوزه دین نیز چنین حکمی دارد. هر اصلاح دینی، اگر کارآمدی و کارآمد شدن دین را در پی نداشته باشد، آن نه اصلاح بلکه افساد است؛ به طور مثال، این تفکر و اندیشه که ریزترین معادلات، نتایج و ساختاری که در کرومودینامیک بیان شده و به آنها رسیدهاند، در دین جامعتر و روشنتر آمده است؛ مثلاً میکانیزم، دستور کار و ساختمان شتابدهندههای الکترون "e" به طور کامل در قرآن ذکر شده است. اگر چنین تفکری به مثابه اندیشه اصلاحی در دین مطرح و دنبال گردد، نه کارآمدی دین، بلکه بیشتر ناکارآمد شدن آن را تقویت میکند، زیرا چنین چیزی نه در قرآن آمده است و نه قرآن برای بیان آن نازل گردیده است.
4 ـ تدریج و تدرّج، از دیگر ویژگیهای اصلاحات هستند که اولی زمانمند بودن ودومی مرحلهداری آن را باز مینمایند. از اینرو، اصلاحات تنها در صورتی فرزندش را میزاید و به بار مینشیند که:
اولاً، بستر و مسیر طولانی را که آغشته به صبر، تحمّل، استقامت، چالشها و... است، تجربه و سپری نماید که نام آن را بدرستی «آزمون» میتوان گذارد؛ یعنی اصلاحات آزمون بدهد، آزمون بشود و از آن بگذرد.
ثانیا، برنامهریزی و مدیریت پشتوانه آن باشد. بنابراین آزمون، برنامهریزی و مدیریت، شرط و اساس کارآمدی و به ثمر نشستن اصلاحات را سامان میدهد.
چهار ویژگیای که برای اصلاحات ذکر شد، معیار خوبی برای شناخت فرایند اصلاحات از غیر آن است و با توجّه به آنها اصلاحات را در هر حوزهای که رخ دهد و انجامپذیر میتوان شناخت و آن را استمرار بخشید.
این ویژگیها در «25» سال سکوت علی علیهالسلام ، و در این مدت، مسؤولیت و زیربودن برای اسلام و مردم را پذیرفتن، و «5» سال دوران حکومت و ایجاد و بازسازی نهادها، سازماندهی و مدیریت رخ مینماید و نیز در فرمایشش که فرمود: «پس خواستند که همه چیز (اسلام) را وارونه کنند حق شما بر ما عمل براساس کتاب خدا و سیره رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله و استوار نگهداشتن حق او و منتشر ساختن احکام و روش اوست.»4 هم توجّه به کارآمدی فرایند اصلاحات شده، و هم اندیشهای که مبنای دگرگونی اصلاحی باشد، ارائه گردیده است.
هدف اصلاحات
هر نظام حرکت و جریانی نمیتواند بدون تعیین هدف یا اهدافی به حیات و وجودش ادامه دهد و چنان که گفته شد، اصلاحات فرایند و جریان تغییرزا... میباشد، که قهرا هدف و اهدافی فراسوی آن وجود دارد و همین اهداف، ارزش و جایگاه آن را مشخص و بازمینماید.
اصلاحات در هر قلمرو، اهداف یا هدف متناسب به همان حوزه را دارد. همچنین رسیدن به هدف هر قلمرو (سیاست، اقتصاد، دین، فرهنگ و...) شیوه و روش خاص و مناسب آن را میطلبد. آنچه در فرایند اصلاحات از ارزش و کارکرد بالایی برخوردار است، شناخت و استفاده از شیوه و روشهای منطقی و کارآمد میباشد.
در نگاه امام علی علیهالسلام در کنار اهداف میان مدت و کوتاهمدت برای اصلاحاتمعین شده است، بلندمدتترین و اساسیترین هدف اصلاحات در دو چیز تبلور و نِمُود دارد:
1 ـ تأمین حقوق انسانی.
تأمین حق الهی.
عدالت، برابری، آزادی، استقلال و دینداری که در پارهای از سخنان آن حضرت به مثابه اهداف آمدهاند، همه در نهایت برای تحقق دو هدف یاد شده میباشند. عدالت، دینداری و... از آن جهت مطلوبند که به وسیله آنها حقوق انسانی و الهی تأمین میگردد. اگر روزی عدالت، دینداری، آزادی و... پامال شدن و نفی حقوق انسانی و الهی را به ارمغان آورد، قطعا هیچ خریدار و طالبی نخواهد داشت، مگر افراد و جوامع نابهنجار و غیرعادی.
مطالب یاد شده را میتوان در سخنان زیر یافت:
«و لکن از حقوق واجب الهی بر بندگانش این است که در حد توان خیرخواه یکدیگر باشند و در برپای خق میان خویش مددکار هم گردند. و نیست مردی بینیاز از کمک شدن به آنچه خداوند از حق خود کمک به او را واجب گردانیده، هر چند مقام و مرتبه او بزرگ بوده و در این دین برتری داشته باشد. و نیست مردی که باید دیگری را برای ادای حق یاری کند یا او را یاری نماید، هر چند مردم او را خرد شمرده، در دیده کوچک آید.»5
از این عبارت، چنتد مطلب ارزشمند فهمیده میشود:
1 ـ فرایند و حرکت اصلاحاتی به عنوان حق الهی بر بندگانش معرفی گردیده است.
2 ـ فراهمسازی سیستم و میکانیزم درونی در جامعه که تأمینکننده حقوق انسانی و الهی باشد.
3 ـ دین و... باید در خدمت آن دو حق یاد شده باشد نه مخدوم آنها. به عبارت دیگر، دین فوق آنها نیست، بلکه آنها برتر از دین مینشینند.
همچنین است در جملهای که حضرت از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل میفرماید:
«فانّی سمعت جدّکما صلیاللهعلیهوآله یقول: صلاح ذات البین افضل من عامة الصلاة و الصیام.»6
از جد شما شنیدم که میگفت: اصلاح امور میان انسانها برتر از یک سال نماز و روزه است.
نیز در فرمایش معروف حضرت پیرامون حضور مردم در راستای تحکیم و فعلیتیابی حاکمیّت و حکومت ایشان،قدرت و حکومت برای اصلاحات و اصلاحات برای تأمین و تحقق حقوق انسانی و الهی طلب شده است:
«اگر مردم جمع نشده بودند و یاری نمیدادند که حجت تمام شود و نبود عهدی که خدای تعالی از دانایان گرفته تا راضی نشوند بر سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، هر آینه ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن میانداختم و آب میدادم آخر خلافت را به کاسه اوّل آن.»7
سرِ نگاه کلان حضرت به هدف اصلاحات، برخاسته از آن است که حوزهها و قلمروهایی که باید اصلاح شوند در ارتباط زنجیرهای قرار دارند. اصلاحات سیاسی جدای از اصلاحات اقتصادی دست یافتنی نیست؛ چنان که اصلاحات اقتصادی بدون اصلاح حوزه سیاست کارآمد نخواهد بود. اصلاحات سیاسی ـ اقتصادی نیز بدون اصلاحات فرهنگی و اجتماعی ره به جایی نمیبرند، چنان که حضرت فرموده است:
«باید سبک ساختن سنگینی بار ایشان بر تو گران نیاید؛ زیرا تخفیفی که به آنها دادهای اندوختهای است که با آبادی شهرها و آرایش دادن حکومتت به تو باز میگردانند با جلب خوشبینی و ستایش آنها به خود و خرسند بودن تو از برقرار کردن عدل و داد بین آنان، در حالی که افزون شدن توانایی ایشان را به آنچه نزدشان اندوختهای از رفاهیت و آسایش و اطمینان داشتن به مداراتی که به آنها نمودهای از عدل و داد خود بر آنان را برای خویش تکیهگاه قرار دادهای.»8
در این بخش از سخنان حضرت، پیوند اصلاحات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به صورت روشن آمده است.
در یک جامعه دینی که نظم و تعامل اجتماعی برمبنای دین سامان مییابد، طبعا دین به عنوان یک سازه اصیل در درون سیستم به هم مرتبط از خاستگاه و جایگاه بلندمرتبهای برخوردار است. از اینرو، هر دگرگونی و تغییری که در عرصههای دیگر، چون اقتصاد، سیاست و فرهنگ پدید میآید، بر دین نیز تأثیر میگذارد. همچنین اصلاحاتی که در دین رخ میدهد، بر تمامی حوزههای دیگر هم تأثیر میگذارد و هم مسبوق به اصلاحات حوزههای یاد شده میباشد. همین ترابط دوسویه میان دین و سایر شؤون حیات انسانی، فضا و وضعیتی را پدید آورده استکه فربه شدن دیگر بخشها بدون فربه شدن دین کارساز نخواهد بود. از اینرو، در چنین جوامعی اصلاحات دنیوی باید بر محور و مبنای اصلاحات دینی صورت پذیرد و گرنه چالشهای ویرانگری را تجربه خواهند کرد؛ زیرا در این فرض، اصلاحاتی که در حوزههای دیگر انجام میپذیرد به بار نخواهد نشست؛ چنان که در سخن مولی میخوانیم:
«لایترک الناس شیئا من امر دینهم لاستصلاح دنیاهم الاّ فتح اللّه علیهم ما هو اضرّ منه.»9
نیست برای مردمی که دین را برای اصلاح دنیا ترک نمودند جز این که خداوند ضررهای بزرگتری را بر آنها وارد آورده است.
روشهای اصلاحات
از مسائل بسیار ارزشمند و کارآمد در مقوله اصلاحات، بحث پیرامون روش و شیوههای اصلاحات است. اصلاحات در حیات جمعی و فردی از اصول حیاتی و ضروری به شمار میرود، ولی جایگاه آن به وسیله شیوهها و روشهای ناسالم و نامناسب سخت به خطر میافتد؛ یعنی اگر اصلاحات سیاسی، مانند توزیع قدرت برای حیات اجتماعی یک جامعه لازم و حیاتی بوده باشد، با انتخاب روشهای نامناسب ـ مثلاً بدون فراهمسازی ساختار و نهادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که قدرت را به صورت متعادل و طبیعی توزیع مینمایند ـ چنین امر حیاتی به ناخوشایندترین پدیده سیاسی ـ اجتماعی، چون هرج و مرج، ناامنی، خلأ قدرت یا ایجاد قدرتهای محلی متعارض تبدیل میگردد. بنابراین، حیاتی بودن اصلاحات و تحقق اهداف آن، تنها در بستر روشهای معقول و مناسب اصلاحات رقم میخورد و تضمین میگردد. از اینرو، لازم است تا تحلیل و تأمّلی در اطراف روشها داشته باشیم.
چنان که گفته شد، اصلاحات فرایند تغییرزایی است که بستر آن گذشته از طبیعت، جامعه انسانی است (همین دومی در این نوشتار منظور است) و چون جوامع انسانی از حیث نظم و تعامل اجتماعی ـ سیاسی یکسان، یکنواخت و همسطح نیستند، طبعا روشهایی که برای اصلاحات به کار برده میشوند مشابه و همگن نخواهند بود. از اینرو، جوامع را براساس عوامل و مبانی نظم و تعامل اجتماعی به دو دسته تقسیم نموده، شیوههای اصلاحات را در هر کدام پی میگیریم:
اول: جوامع توسعه یافته و صنعتی
روشهای اصلاحی که در چنین جوامعی انتخاب میشوند، باید درخور بافت و ظرفیت فرهنگی، علمی، تکنیکی، اقتصادی و... همان جامعه باشند تا کارآمد بوده، اهداف اصلاحات را تأمین کنند. بنابراین، روشها و شیوههای یاد شده در این جوامع، باید ویژگیها و کارکردهای زیر را داشته باشند، یا این که دارند:
1 ـ اصلاحاتی که در حوزههای مختلف صورت میگیرد با سرعت پیش میرود؛ هر چند میزان آن در همه عرصهها یکسان نیست. مقایسه گذرا میان حجم تغییرات و دگرگونی و طول عمر تمدنهای کشاورزی، صنعتی و فراصنعتی همین ویژگی را تأیید مینماید. نیز در جوامع مدرن و فرامدرن، حجم و سرعت تولید دانش آن قدر بالا و زیاد است که اگر فردی مدت پنج سال در یک رشته (پزشکی) دانش اندوزد و پس از آن بخواهد از اندوختههایش استفاده نماید، در این مقطع آموختههایش کاربرد نخواهد داشت؛ زیرا دانش و فناوری جدیدی پدید آمده که او از آن بیبهره است. ایجاد تناسب و توازی میان دانش اندوخته شده و بازدهی آن در زمان به کارگیری، نیازمند اصلاحات سریع در سیستم آموزشی است.
2 ـ با توجّه به امکانات، تجهیزات توانایی علمی و تکنولوژیکی که در چنین جوامعی وجود دارد و با در نظر داشتن اتصال و پیوستگی صوری و کارکردی که میان بخشها و شؤون متفاوت حیات انسانی، به وسیله انقلاب الکترونیک و تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات پدید آمده است، اصلاحات طبعا به طور فراگیر، همهجانبه و متنوع خواهد بود و یا حداقل بستر و قابلیت پذیرش چنین شیوه اصلاحاتی مهیا شده است.
3 ـ در این جوامع به جهت فراگیری آموزش عالی و تبدیل شدن دانش و معرفت به مثابه منبع و منشأ قدرت سیاسی و اقتصادی و با توجّه به خصلت نامحدود بودن و انحصار ناپذیری دانش، اصلاحاتی که آغاز میگردد و به انجام میرسد، بیشتر بدون خشونت است، یا حداقلِ خشونت برهنه را در خویش دارد. به تعبیر دیگر، خشونت به عنوان روش اصلاحات کاربرد ندارد، حتی در میدان سیاست نیز جابجایی قدرت معمولاً به صورت آرام انجام میگیرد.
4 ـ روشهای مورد استفاده در راستای اصلاحات، شیوه و روشهای علمی میباشند و لازمه چنین روشی، اولاً عدم دخالت ارزشها و آداب در فرایند اصلاحات میباشد. اگر هم ارزشهایی دخالت داده میشوند، بیشتر ارزشهایی است که در دامن خود علم بالیده و پرورده میشوند.
ثانیا، هر اندیشه، طرح و برنامه اصلاحی تنها پس از مشاهدات و آزمونهای فراوان دفاعپذیر و مورد پذیرش واقع میگردد و همین ویژگی بازبینی و بازسازی روشها را در مقاطع و مراحل زمانی برای روزآمد شدن و کارآمدی میطلبد که نتیجه آن، تجدید و جایگزینی روشها میباشد.
ثالثا، وجود فناوری، نهادها و سازمانها برای اصلاحات مبتنی بر روشهای علمی ضروری است. به تعبیر دیگر، این امور از سازههای اصیل روش علمی و تکنولوژی اصلاحاتی میباشند. طبعا اینها نیز با گذر ایام فرسوده میشوند و پس از آزمون جای خویش را به فنون و نهادهای کارآمدتر میدهند. تسلط و سیطره شیوهها و نهادهای علمی در چنین جامعهای، میدان اصلاحات دینی را با مقوله کارکردگرایی مشخص ساخته است؛ یعنی بیشترین سؤال و پژوهش پیرامون کارکرد دین در میدانهای مختلف زیستی میباشد و روشهای دینی در امر آبادانی و توسعه همه جانبه و پایدار جامعه انسانی را بازشناسی و توانایی آن را نقادانه میآزماید و همین وضعیّت رسالت بس سنگینی را بر دوش دینشناسان دردمند میگذارد تا با بسیج نیروی فکری و جسمی خویش، شیوهها و روشهای پاسخگویی دین به مسائل و موضوعات اقتصادی، فرهنگی، علمی، فنی، سیاسی... رلاا به طور روزآمد تبیین و تشریح نمایند.
5 ـ فرایند اصلاحات در این جوامع معمولاً از پایین آغاز، هدایت و پی گرفته میشود و دلیل آن، بالا بودن سطح معرفت عمومی، امکانات و تسهیلات فنی، نهادها و سازمانهای مناسب، نبود موانع فرهنگی و ساختاری، حضور فعال مردم در میدانهای گوناگون، مدیریت، اجرا و ساماندهی بخشهای مختلفی چون بهداشت، تولید، توزیع، بانکداری، خدمات، علوم و فناوری به وسیله مردم میباشد.
مقصود از پایین، بدنه عمومی جامعه است؛ جایی که سرچشمه و منشأ اصلی قدرت سیاسی اقتصادی و فرهنگی جامعه را شکل میدهد. هر چند کارگزاران، گروه اندکی خواهند بود. در بدنه عمومیجامعه، اندیشه اصلاحطلبی شکل میگیرد، آغاز میشود، استمرار مییابد و هدایت میگردد، تا این که طبقات بالا را نیز پوشش میدهد. گرچه در پارهای اوقات تفکر و اندیشه اصلاحات از بالا ارائه میگردد، ولی معمولاً آنها نیز از پایین آغاز مینمایند. یکی از ویژگیهای روش اصلاحات از پایین این است که همه در آن نقش دارند، مسؤولیت میپذیرند، فرایند اصلاحات تثبیت میشود و میدان به بار نشستن آن مضاعف میگردد و آسیبزاییاش کاهش مییابد، بویژه با توجّه به اهمیّت جایگاه مردم در امر حکومت. هم در نظامهای سیاسی دینی و هم در نظامهای سیاسی غیردینی، فرایند اصلاحات از پایین برترین شیوه با بازدهی بالا برای دینداران و غیر آنان خواهد بود.
دوم: جوامع توسعه نیافته و سنّتی
در جوامع توسعه نیافته و سنّتی به همان حد که اصلاحات حیاتی و ضروری است، به همان پیمانه دشوار و چالشزا میباشد. دشواری و چالشزایی برخاسته از ذهنیت تاریخی و فرهنگی، سطح پایین آموزش و پژوهش، موانع ساختاری و نهادی و به تعبیری سست بودن ساختاری، عدم شناسایی و گزینش روشهای کارآمد و... میباشد. لذا مصلحانی که در چنین جوامعی طرح اصلاحات درمیاندازند، باید ابتدا روشهای آن را انتخاب نمایند و بهترینها را برگزینند و سپس وارد معرکه اصلاحات شوند.
روشهایی که در این گونه جوامع برای اصلاحات انتخاب میشوند، دارای این ویژگیها هستند، یا باید چنین باشند:
1 ـ اصلاحات در جوامع سنّتی و توسعه نیافته عمدتا و باید از بالا شروع شود و دلایلی چند، این گزینه و روش را حمایت و ایجاب مینماید. موارد زیر را میتوان از آنها دانست:
اولاً، در این گونه جوامع عوامل و عناصری که سرچشمه تغییرات در سطوح و شؤون مختلف جامعه میشوند، مانند «قدرت» و «ثروت»، در دست همگان نبوده و در جامعه توزیع نشدهاند، بلکه در انحصار فرد، گروه یا صنف خاصی قرار دارند. و این وضعیّت فسادزا و خاستگاه اصلاحات میباشد. طبعا اگر قرار باشد همین بالاییها هم خود اصلاح شوند و هم اصلاحات را آغاز و به جامعه تزریق نمایند، از آن جا این طبقه سخت تلاش دارند وضعیّت و موقعیت موجود را حفظ کنند، با هرگونه حرکت دگرگونگر به مخالفت برمیخیزند و به همین جهت چالشهای بسیاری فراروی اصلاحات پدید میآید که باید از آنها گذر کرد. تنها راه گذر و انجام اصلاحات، نفوذ و شریک شدن نیروهای اصلاحگر (خواه از بین صاحبان قدرت و ثروت، و خواه از میان توده مردم در سرچشمههای تغییرات، یعنی قدرت (زور بازو) و ثروت میباشد، تا از این طریق، هم در بالاییها و هم در پایینها سبب ایجاد دگرگونی و اصلاح شوند.
ثانیا، مردم به عنوان یا در جایگاه نیروهای مدیر، برنامهریز، و سازماندهنده میدانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دینی و علمی قرار ندارند، و تمامی آنها در یک واحد خاص و ویژه متمرکز شده است.
ثالثا، مردم از آموزش و دانشی که موجد تغییرات میگردد، بهرهمند نیستند. از اینرو، بیشتر تماشاگرند تا بازیگر؛ حال آن که اصلاحات کار بازیگران است نه تماشاچیان.
2 ـ به دلیل انحصار قدرت و ثروت، نبود فناوری و دانش لازم، ضعف ساختاری و سازمانی و ارتباطات ناپیوسته، تعصب بر باورها و ارزشهای سنّتی و... اصلاحات خیلی کُند و آهسته انجام میگیرد و در بسیاری مواقع جریان قطع شده و حالت برگشتی به خود میگیرد.
3 ـ با توجّه به فقدان، ضعف و سادگی و توسعهنیافتگی فناوری، دانش و آموزش، ناکارآمدی ساختار و نهادها، نظاممند نبودن تعاملات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... ارتباطات و گردش اطلاعات فوقالعاده ناچیز و کمرنگ و در ضمن محدود میباشد که نتیجه آن گسست و ناپیوستگی کارکردی بخشها و شؤون مختلف زیستی، مانند خدمات، تولیدات، مدیریت و دانش است. به همین جهت اصلاحات همهجانبه و فراگیر نبوده، به طور تکبُعدی انجام میگیرد.
4 ـ چنان که گذشت، در چنین جوامعی حفظ موقعیت و وضعیّت موجود تقریبا حالت نهادینه یافته است و تغییر آن، کاری بس دشوار و زمانبر میباشد، و چه بسیار اتفاق میافتد که شکستن آن حصار و گذر از آن وضعیّت نیازمند استفاده از خشونت آن هم خشونت برهنه میباشد. به بیان دیگر، اصلاحات از راه جنگ فیزیکی و انقلاب میگذرد. معمولاً این حالت معلول تمامیّتخواهی، مطلقانگاری و نابهرهمندی از دانش و آموزش فراگیر و عالی میباشد. تجربه تاریخی ـ سیاسی چنین جوامعی در گردونه دگرگونیها بهترین دلیل و شاهد بر مدعیات ما است. کمتر اتفاق میافتد که جابجایی قدرت به آرامی صورت گیرد، یا افرادی که در رأس هِرَم قدرت سیاسی و... هستند، از کشور نگریخته، یا با وضع فجیعی کشته نشوند.
5 ـ شیوه و روشهای علمی در جوامع سنّتی و توسعه نیافته در فرایند اصلاحات به کار گرفته میشود و باید هم چنان شود، لیکن تنگناهای چندی بر آنها نیز سایه افکنده است. یکی آمیخته شدن روشهای علمی و فنی با شیوهها و ارزشهای سنّتی و دیگری ضعف بنیادهای علمی و فنی میباشد. در این جوامع با این که از روشهای علمی برای ایجاد تغییرات در میدانهای گوناگون استفاده میشود، تکیه بر نهادها و بافتهای سنّتی، قومی، قبیلهای و نیز ارزشهای برخاسته از این تعلقات، فوقالعاده پررنگ و رگم میباشد و این وضعیّت از کارآمدی روش علمی میکاهد. همچنین به دلیل کمبود مراکز و ساختارهای آموزشی ـ پژوهشی و فناوری و عدم اتکای اینها بر منابع داخلی و نبود ساختار و سیستم مطمئن برای گردش پول و جذب سرمایه و... شیوههای علمی به کُندی نتیجهبخش میباشند و همه اینها برآیند آمیختگی روشهای علمی با ارزشها، شیوهها و بافتهای سنّتی میباشند.
آنچه تاکنون درباره روشهای اصلاحات در دو جامعه صنعتی و سنّتی بیان شد، به معنای انحصار روشها در موارد یاد شده نیست، بلکه آنها افزایش و کاهشپذیرند.
تطبیق هر یک از روشهای یاد شده، ویژگی، نیازمندی و پیامدهایی که لازمه هر کدام بوده و همچنین کارآمدی و کارکرد آنها و نیز حضورشان در روش و نظر امام علی علیهالسلام در بحث بعدی که میدانهای اصلاحات در نگاه مولا است، تا حدودی به طور مفصل تبیین میگردد.
مطالبی که پیرامون روشهای اصلاحات تا حال بیان شد، در کلیت آن در نگاه علی علیهالسلام خیلی مورد توجّه واقع شده است. حضرت شناخت روشهای اصلاحات را که طبیعتا توجّه و شناسایی شرایط، اوضاع، ظرفیت و تواناییهای فنی، علمی، ساختاری، اقتصادی، جغرافیایی، سیاسی و... یک جامعه در درون آن نهفته است، پایه و اساس به ثمر نشستن اصلاحات و به انجام رسیدن توسعه و برداشتن موانع از پیش روی این فرایند میداند. ایشان میفرماید:
«واعلموا أنّکم لن تعرفوا الرشد حتیتعرفوا الذی ترکه... فالتمسوا ذلک من عند اهله.»10
بدانید که هرگز رشد و تکامل را نخواهید شناخت، مگر آن کسانی را که آن را رها کردهاند بشناسید. پس فرا گیرید آن معرفت را از نزد اهلش.
رشد در کلام حضرت یک مفهوم ایستا نیست؛ بلکه یک فرایند و روش میباشد و معنای روشی رشد را از سخنان دیگر حضرت میتوان به دست آورد؛ مانند این فرمایشش که میگوید:
«سیرَتُهُ القصد و سنّتُهُ الرُّشد و کلامُهُ الفصل و حکمته العدل.»
میانهروی سیرت او، رشد روش وی و سخنش پایانبخش و عدل، حکمت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله بود.
تا آن جا که حضرت حتی عدل را یک روش میداند؛ مانند:
«من علاامات العقل العَمَلُ بسُنَّةِ العدل.»11
از نشانههای عقل، عمل به روش عدالت است.
بدینسان حضرت میفرماید: روشهای رشد و توسعه (که بدنه اصیل اصلاحات بر مبنای تعریف برگزیده در این نوشتارند) شناسایی نمیشوند و به کار نمیافتند، مگر این که روشهای بازدارنده اصلاحات شناخته و ترک شوند، که در مجموعه اهمیّت شناخت روشهای سالم و کارآمد را در اصلاحات نشان میدهد.
میدانهای اصلاحات
پهنا و گستره میدان اصلاحات در منظر امام علی علیهالسلام ، به وسعت ابعاد و شخصیت وجودی انسان است؛ یعنی شخصیت فردی و معنوی و شخصیت مادی و معنوی جامعه خاستگاه اصلاحات میباشد و چنان که گفته شد، تمامی ابعاد شخصیتی انسان و میدانهای یاد شده در نگاه حضرت در ترابط و تعاملند. از اینرو، اصلاحات در یک بخش، به بخشهای دیگر نیز سرایت مینماید. از این روست که حضرت میفرماید:
«کسانی که خویش را امام مردم میدانند باید اول خویش را تعلیم دهند و آگاه سازند بعد دیگران را، و باید ادب و پرورشاش در عمل باشد تا به زبان؛ زیرا آن که پیشاپیش خویش را ساخته است سزاوار و بزرگواری و تجلیل است.»12
یا این که میفرماید:
«فلیست تصلح الرّعیة الاّ بصلاح الولاة ولاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرّعیة.»13
مردم زمانی اصلاح میشوند کهزمامداران اصلاح شده باشند. و زمامداران اصلاح نمیشوند مگر به استواری و بیداری مردم.
در این نوشتار، از میان همه میدانها، تنها سه میدان سیاسی اقتصادی و دینی مورد بحث قرار میگیرد و روشهای یاد شده اصلاحات را در این سه حوزه بررسی میکنیم.
1 ـ میدان سیاست
بعد از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در حوزه سیاست کجاندیشیها و کجرفتاریههای مختلف انجام پذیرفت و روزبروز حکومت و سیاست از الگوی حکومتی در نظام سیاسی که به وسیله خدا حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله ترسیم و پایهگذاری گردیده بود، فاصله میگرفت و تا زمانی که امام علی علیهالسلام زمام امور را به دست گرفت، گستره کجاندیشی و کجرفتاری توسعه پیدا کرد. پس از آن که حضرت قدرت را به دست گرفت، بیشترین توجّه خود را بدین سو معطوف داشت. موضعگیری و فعالیت اصلاحی که بعد از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آغاز نموده بود، در این مرحله با انرژی بیشتر به اجرای آنها پرداخت و برای آینده سالم و بهتر، ایجاد ساختار، ارائه معیارهای عام و کارآمد و ترسیم واقعی چهره نظام سیاسی اسلام را آغاز کرد. طبعا این دو مهم شیوه و روش مناسب خود را میطلبید و حضرت با توجّه به اهمیّت «روش» در اصلاحات، روشهای مناسب را برگزید و به کار گرفت که اینک به شرح آنها میپردازیم.
اصلاحات از بالا در حوزه سیاست
یکی از روشهایی که حضرت در عرصه سیاست برگزید اصلاحات از بالا بود و محورهای زیر مورد تهاجم امواج اصلاحی قرار گرفت:
الف ـ کادر رهبری، از جهت تخصص و کاردانی، تعهد و تقوای شغلی، داشتن معیارهای لازم برای ورود در جمع کارگزایان و نیز مشروعیت نسبت به رأس قدرت باید اصلاح میگردید؛ چنان که حضرت میفرماید:
«آگاه باشید سوگند به خدا که پسر ابیقحافه خلافت را مانند پیراهنی پوشید و حال آن که میدانست من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا هستم. دانش چون سیل از من جاری است و هیچ کس را در علم و دانش یارای رسیدن به من نیست.»14
در این عبارت، حضرت اصلاحات را متوجه دو امر نموده است:
1 ـ مشروعیت؛
2 ـ کاردانی و تخصص.
و باز میفرماید:
«فیا عجبا بینا هُوَ یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخَرَ بعد وفاته لَشَدَّ ما تشطّرا ضرعیها.»15
جای بسی حیرت و شگفتی است که در زمان حیاتش فسخ بیعت مردم را درخواست مینمود، ولی چند روز از عمرش مانده وصیت کرد خلافت را برای عمر. این دو نفر غارتگر خلافت را مانند دو پستان شتر میان خود قسمت نمودند.
در این سخن، معیارها و روشهای نادرست رسیدن به رهبری را در جامعه اسلامی بازنمایانده و اصلاحات را در آنها لازم میبیند.
و در جای دیگر میفرماید:
«تا این که سوم قوم (عثمان) برخاست در حالتی که باد کرد هر دو جانب خود را میان موضع بیرون دادن و خوردنش. و اولاد پدرانش با او همدست شدند، مال خدا را میخوردند مانند خوردن شتر با میل تمام گیاه بهار را، تا این که ریسمان تابیده او باز شد.»16
در این جملات عدم تعهد دینی و شغلی در کادر رهبری جامعه اسلامی به مثابه آفتی بزرگ تشخیص داده شده که باید آفتزدایی شود و نیز روابط به قاعده، و ضوابط به استثنا تبدیل شده است، در حالی که میباید ضوابط و قانون سالم نه تنها قاعده، بلکه اصل گردد و بساط روابط کاملاً برچیده شود، نه این که استثنا باشد.
حضرت خطاب به معاویه میگوید:
«ای معاویه! چه وقت لیاقت حکمرانی رعیت و زمامداری مسلمانان را داشتید، بدون سابقه خیر و نیکویی و ناداری از بزرگواری و ارجمندی؟»17
در این جا معاویه را به سبب ناشایستگی دینی، نسبی و شخصیتی سزاوار زمامداری در جامعه اسلامی نمیداند.
ب ـ شیوه مدیریت و ساماندهی اجتماعی. یکی از محورهای اصلاحات از بالا، روش مدیریت و ساماندهی اجتماعی است که در نهجالبلاغه بر آن تأکید فراوان رفته است. حضرت روش ساماندهی موجود را ناتوان و ناکارآمد میدید و سخت در تلاش بود تا این کاستی را از آن بزداید.و برای این منظور، الگوی مدیریتی و ساماندهی ویژهای را پیریزی نمود که دو ویژگی بارز داشت:
1 ـ مرکزگرا؛
2 ـ برخورداری از سیستم باز.
منظور از مرکزگرا بودن مدیریت، حاکمیّت یک اندیشه و روش نقدناپذیر که از بالا ارائه و دستور داده شود و تمامی اجزا و عناصر نظام مدیریتی به طور منفعل و تنها فرمانبردار باشند نیست، بلکه مقصود آن است که تمامی بدنه و بخشهای سیستم مدیریتی با ارائه و استفاده از اندیشهها و روشهای متغیر، حرکت به سوی مقاصدی که برمبنای تفکر دینی و خرد بشری برای مجتمعهای انسانی (اقتصادی، سیاسی، علمی، فرهنگی و...) تعیین شدهاند، سرعت و تکامل بخشیده و بهینه بنماید و تمامی دادهها و ستادههایی که به طور آزاد در این سیستم مدیریتی مبادله میشوند. پس از تصفیه و پالایش، جذب و به کار گرفته شوند از اینرو، وجود یک مرکز پالایشگر و کنترلکننده در درون سیستم باز حتمی و حیاتی است و این نکته را میتوان از سخن حضرت فهمید که میفرماید:
«برای من شایسته نیست که سپاه، شهر و مرکز، نظام اقتصادی، نظام حقوقی و قضایی مسلمین و نیز رسیدگی به حقوق حقمندان را ترک گفته، با لشکری بیرون رفته و از لشکری پیروی نمایم، جنبش داشته باشم مانند جنبش تیر در جعبه خالی. و من قطب و میخ آسیاب هستم که آسیاب به اطراف من میچرخد. من جای خویش هستم؛ چون جدا شوم مدار آسیاب به هم خورده، سنگ زیرین آن مضطرب گردد.»18
و نیز:
«گمان مدارید که گفتن حق برایم سنگینی دارد؛ زیرا کسانی نمیتوانند حرف حق را بشنوند و عدالت را بپذیرند، قطعا عمل به حق و اجرای عدالت بر آنان سنگینتر است. پس از گفتن حق برایم و از ارائه مشورت منطقی و انصافمند با من دریغ مدارید؛ چون من هم در معرض لغزش و اشتباه قرار میگیرم.»19
لازمه مدیریت سیستمی این است که: (1) تواناییها و استعدادهای انسانی و غیرانسانی شناسایی شوند. (2) آن تواناییها بیرون آورده شوند، برای این مهم.(3) ایجاد ساختاری که هر جزء و نیرو در جایگاهش قرار گیرد و به کار گرفته شود لازم است. این فرایند زمانی عملی مینماید که: (4) آزمونهای مختلف در شرایط و عرصههای متفاوت از نیروهای انسانی و طرح و نظریات صورت پذیرد. نتیجه طبیعی این جریان و عملکردها (5) دورانی شدن مسؤولیت و برنامهریزی زمانمند و زمانبند و در نهایت (6) شایستهسالاری به جای رابطهسالاری است.
تمامی ویژگیها و لوازم یاد شده، در سخنان حضرت که ذیلاً ذکر میشوند، تبلور و نمود دارند:
شناخت تواناییها، بیرون آوردن و قرار دادنشان در جایگاه مناسب:
«من این جابجایی (نصب مالک اشتر به حکومت مصر و عزل محمّدبن ابی بکر) را از آن رو انجام ندادم که تو را در انجام وظایف و مسؤولیت تنبل یافتم، بلکه به این جهت بوده که تو را در مقامی قرار بدهم که در آن جا کارآمدی بیشتری خواهی داشت.»20
آزمون
«ای مالک بر کارگزاران نظارت کن، پس از آزمایش و امتحان کردن، آنها را به کار برگمار و آنها را به میل خود به کاری نفرست، زیرا در این بیتوجهی شاخههای ستم و نادرستی گرد آمدهاند.»21
بیرون کشیدن افکار و اندیشهها و استفاده از آنها
«من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطا».22
کسی که با اندیشههای مختلف مواجه بشود و آنها را بشناسد، به لغزشگاهها زود پی میبرد.
برنامهریزی زمانمند
«فدع الاسراف مقتصدا و اذکر فی الیوم غدا و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدَّم الفضل لیوم حاجتک.»23
و به اندازه نیازمندی خود از دارائی پسانداز نما، و زیاده (بر آن) را به جهت روز نیازمندیت پیش فرست ات اجتماعی، توانمند شدن مدیریت و تأمین حقوق انسانی و الهی (اهداف اصلاحات) در کنار مدیریت مرکزگرای سیستماتیک، عناصری مانند شجاعت، پاداش و بخشندگی، عدالت و آزادی را به مثابه روش و شیوه وارد بدنه و فرایند مدیریت مجتمع انسانی مینماید. از اینرو، حضرت بخل را حصار محکم در اطراف بخشندگی و پاداش ـ و به تعبیر نویسنده و صاحب این قلم به جریان افتادن سرمایههای انسانی و مادی ـ میداند که خود ضربه سهمگینی بر پیکر توسعه انسانی و اجتماعی است. و ترس را نه تنها بستر، بلکه عامل به تحلیل رفتن انرژی و نیروی فکری و فیزیکی جامعه و فرد و انباشته شدن ظرفیتهای اقتصادی، سیاسی، علمی، فنی و... میشمارد که پیامد طبیعی آن، تسلیم و وابستگی فرد و جامعه انسانی به هر چیزی که غیر آنها است، میباشد. این وضعیّت نابسامانی حیات جمعی، نقص و ناکارآمدی مدیریت را در پی دارد. همچنین حرص را ابزار عدالتگریزی و ستمپیشگی مییابد که لازمه آن، عدم توسعه انسانی است. و بالاخره آزادی روش مدیریت را پرورنده استعدادها، تأمینگر حقوق، توزیعکننده مسؤولیتها، و در نهایت بیمهگر مدیریت دینی در ساختارهای متفاوت جوامع انسانی میداند. به این ترتیب، توسعه انسانی در مدیریت وارد میشود. معنای این سخن این است که در نگاه امام علی علیهالسلام توسعه انسانی نه تنها هدف مدیریت و ساماندهی اجتماعی بوده، بلکه روش و شیوه مدیریت میباشد.
معنای روشی مفاهیمی مانند عدالت، بخشندگی، شجاعت و آزادی را از مفهوم،یا منطوق سخنان حضرت که ذیلاً میآیند، میتوان فهمید:
«با چند دسته مشورت مکن:
1. با بخیل چون او تو را از بخشش بازمیدارد و فقر را نوید میدهد.
2. ترسو؛ زیرا او موجب سستی تو در امور مملکتداری میگردد.
3. حریص؛ چون او ستمگری را برایت جلوهگر میسازد... و باید برگزیدهترین ایشان نزد تو وزیری باشد سخن تلخ حق به تو بیشتر گوید و کمتر تو را در گفتار و کردارت که خدا برای دوستانش نمیپسندد بستاید؛ اگر چه سخن تلخ و کمتر ستودن خواهش و آرزوی تو سبب دلتنگیت شود.»24
ج ـ در دوران بعد از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله رویکرد و تلقیبخش بزرگی از مسؤولان و کارگزاران از سیاست، پراگماتیک و شغلی میشود و چنین رویکردی آفاتی فراوان را به همراه دارد که برخی از آنها را میتوان نام بُرد:
1 ـ مفاهیم و واقعیتهای حقوقی، مانند: حقوق طبیعی، حقوق اساسی و سیاسی، حقوق اجتماعی و حقوق الهی به بازی گرفته میشوند.
2 ـ سیاست به مثابه یک ابزار به کار گرفته شده و از هویت معرفتی و علمی تهی میگردد.
3 ـ توجّه و همّ زمامداران به افزودن درآمد و حفظ قدرت است تا ارائه خدمت.
4 ـ تملق، چاپلوسی، دروغ، فریب، زبان، قومیت و زور به عنوان شیوه و معیار ورود در حوزه سیاست، جایگاه ویژهای دارند.
5 ـ دین و مردم از سازوکار مبانی مشروعیت و مقبولیت نظام سیاسی محسوب نمیشوند. به عبارت دیگر، یک مبنای ثابت (خواه دین و خواه مردم) برای مشروعیت نظام سیاسی وجود نخواهد داشت.
طبعا تغییر رویکرد و تلقی یاد شده از سیاست، هر چند تنها عامل و روش آفتزدایی نیست، ولی از اساسیترین عوامل و عناصر و کارآمدترین آنها به حساب میآید. از اینرو، یکی از محورهای اصلاحات از بالا که حضرت آغاز کرد، جایگزین نمودن رویکرد معرفتی و خدماتی از سیاست، به جای رویکرد پراگماتیک و شغلی بود؛ چنان که ایشان بیان فرمودهاند:
«ابن عباس میگوید: بر علی علیهالسلامدر ذیقار (اسم مکانی است) داخل شدم در حالی که حضرت کفشش را وصله میکرد. حضرت به من فرمود: قیمت این کفش چند است؟ عرض کردم: قیمتی ندارد. فرمود: قسم به خدا این کفس برایم محبوبتر از حکومت بر شماست، مگر این که حق را استوار و باطل را نابود کنم.»25
و یا:
«ایّها الناس انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم علهی و أعلمهم بامراللّه فیه...»26
ای مردم، انسانهای مدیر و آگاه به معارف الهی شایسته حکومت بر مردماند.
جمیه زیر، رویکرد تلقی یاد شده را بخوبی نشان میدهد:
«ما در زمانی زندگانی میکنیم که اکثر مردم آن حیلهگری و مکرپردازی را هشیاری میشمارند، و نادانها این گونه فریبدهندهها را به چارهپردازی نسبت میدهند. عذرشان چیست؛ خدا نابودشان کند. آدم سیاستمدار و حیلهپرداز حقیقی، تمامی راههای حیله را احساس میکند، ولی از اقدام به آنچه که احساس میکند، فرمان و جلوگیری خدا مانع میگردد، پس از این احساس، آن را ترک میکند و اقدام به اعمال نمینماید، ولی کسی که درد دین ندارد، در کمین انجام آن مینشیند.»27
بنابراین نظام سیاسی که برمبنای رویکرد و تلقی ویژه از مقوله سیاست شکل میگیرد، در منظر و نگاه علی علیهالسلام نظامی است که معرفت (معرفت دینی ـ معرفت بشری) بُن و اساس آن را میسازد و خادمیت کارکردش را سمت و سو میدهد. به همین جهت، بازی با واقعیتهای حقیقی و حقوقی، نگاه شغلی و ابزاری به سیاست، ابهام و تزلزل مبانی مشروعیت نظام، روابطگرایی به جای شایستهسالاری و ضوابطپذیری و... در چنین نظامی از لحاظ تئوریک مفقود و مردود است و از حیث عملی در کمترین میزان خود را نشان میدهد که در درازمدت باید نابود گردد.
اصلاحات سیاسی از بالا در سه حوزه یاد شده (کادر رهبری، روش مدیریت و ساماندهی اجتماعی، تلقی از سیاست و نظام سیاسی) زمانی به طور شایسته انجام میگیرد که پیشنیازها و پیش عملهای ذیل صورت پذیرد:
1 ـ ایجاد نهادها و سازمانها و در مجموع ساختار مناسب و کارآمد.
2 ـ قدرت لازم و نفوذ در مراکز عالی تصمیمگیری.
3 ـ نیروی انسانی جایگزین.
4 ـ ارائه یک نظریه سیاسی نظمآفرین و آزمونپذیر و تعیین الگوی مدیریتی جایگزین.
5 ـ پشتیبانی افکار عمومی.
6 ـ شناخت حساسیتهای درونی، برونی و ایجاد فرصت و موقعیت.
همان طوری که گذشت، تمام موارد یاد شده در حرکت اصلاحی حضرت مشهود و منظور بوده است.
اصلاحات از پایین
معنای اصلاحات از پایین آن است که بدنه عمومی جامعه انسانی تجربه اصلاحات را در حوزههای مختلف آغاز نمایند. به عبارت دیگر، عرصه عام جامعه نیازمند اصلاح میباشند. این روش ممکن است از جانب کسانی که در رأس هرم قدرت قرار دارند پیش گرفته شود، و ممکن است گروهی از روشنفکران (دینی ـ غیردینی) آغازگر آن باشد. در هر دو صورت، اصلاح اقتصاد، سیاست، حقوق، دینداری، خدمات، آموزش، پژوهش و در مجموع فرهنگ معلول و برآیند دگرگونی معرفت، دانش، روش، توانش، معیشت، صحت، دیانت و... عمومی مردم خواهد بود. سخن حضرت که میفرماید: «ولا تصلح الولاةُ الاّ باستقامة الرَّعیَّةِ».28 مؤید پیوند و رابطه یاد شده است.
روش اصلاحات از پایین، هر چند نظر به ساخت و بافت اجتماعی، سطح توسعه و پیشرفت فنی و علمی، نظام اقتصادی و سیاسی و پررنگی و کمرنگی باورها و ارزشهای دینی در جوامع تفاوت دارد، ولی جامعهای که با چنین روشی اصلاحات را پیش میگیرد، میباید زیرساختها و کارهای بنیادین زیر را فراهم آورده؛ چنان که این گزینش را در حرکت اصلاحی حضرت علی علیهالسلام نیز میتوان یافت.
1 ـ پرورش انسانهای مسؤول، مشارکتجو و منتقد در عرصه سیاست و احیای چنین روحیهای در میان مردم. به همین جهت حضرت نظام پایدار را نظامی میداند که دستگاه حاکم محاط به وسیله مردم باشد. «ولاتصحّ نصیحتهم الاّ بحیطتهم علی ولاة امور»29 و برای مردم حق شرکت و انتقاد در امور سیاسی را فراهم آورد: «فانهم الاخوان فی الذین ولا اعوان علی استخراج الحقوق»30 (مردم یا برادران دینی تواند و یا معاونین برای تأمین و استخراج حقوق) و «فلاتکفوا عن مقالةٍ بحقٍ او مشورةٍ بعدل فانّی لستُ فی نفسی لفوق أن احطئی ولا آمن ذلک من فعلی».31
2 ـ سرمایهگذاری در بخش آموزش، پژوهش و پرورش و توزیع فراگیر دانش. از اینرو، حضرت معتقد است که هر گاه حاکم یا دستگاه حکومتی نتوانند به این امور رسیدگی نمایند، حق بزرگی از مردم را ضایع نمودهاند: «فامّا حقکم علیّ... تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا».32
حق مردم بر من... آگاه ساختن برای زدودن جهل و پرورش دادن برای یادگیری میباشد.
یا آن جا که حضرت استواری جامعه را بر پاشنه دانش و معرفت میچرخاند، طبعا دانش توزیع شده که عمومی مردم بهرهمند از آن باشند پایداری کشور و ملت را در پی دارد، نه دانشی که تنها چند نفر محدود آن را فراگرفتهاند:
«بریا تثبیت حاکمیّت و اصلاح مملکت و فراهم آوری اسباب استواری مردم با دانشمندان و حکما بسیار مذاکره و گفتوگو داشته باش.»33
3 ـ نهادینه شدن ارزشهای عام، انسانی و دینی و زدودن و بیرمق نمودن ارزشهای ریز، غیرانسانی و دینی و تضعیف وابستگیهایی مانند خون، نژاد، زبان در مقابل ارزشهای عام؛ چنان که حضرت خطاب به معاویه میفرماید:
«و أردیت جیلاً من الناس کثیرً: خدعتهم نجیّک... و تغشاهُمُ الظُلمات... و نکصوا علی اعقابهم و تَوَلَّوا علی ادبارهم و عَوَّلوا علی احسابهم الا من فاء من اهل البصائر.»
در این جا حضرت، معاویه را سخت سرزنش و توبیخ مینماید که چرا چنین تعلقات و معیارهای بستهای را زنده نموده است.
4 ـ طبعا سه مورد یاد شده، ساختاری مناسب (نهادها، سازمانها، روشها، اندیشه باز و سیاستگذاری) میطلبد، تا در چنین ساختاری گفتمان حضور و عملکرد سیاسی مردم شکل یابد و محاسبه پذیرد.
حضرت هر چند به دلیل محدودیت زمانی نتوانست چنان ساختاری را نهادینه سازد، لیکن در زمان کوتاه امامتش موفق شد بدان سو حرکت کند و تا حدودی آن رایجاد نماید.
کارهای بنیادین یاد شده در اصلاحات از پایین، در قلمرو سیاست به متمم و مکملهای چندی نیاز دارد، که برخی از آنها بدین شرحند:
یک ـ مردم نظام و دولت را از خود بدانند.
دو ـ مردم نسبت به آینده خوشبین و امیدوار شوند.
سه ـ فهم و باور به این که تمامی حوزههای سیاست پیوند ناگسستنی با سیاست دارند.
چهار ـ تمامی حقوق و مزایا تنها در سایه یک نظم سیاسی سالم دست یافتنی هستند.
پنج ـ آزادی، توسعه پایدار و انسانی و تنوع و تکثر فرهنگی در جامعه تأمین و دنبال شود.
اصلاحات فراگیر و همه جانبه
از روشهایی که حضرت در فرایند اصلاحات برگزید، اصلاحات همه جانبه بود. اصلاحات همه جانبه به روشهای مختلفی اطلاق میشود؛ از جمله این که برنامه اصلاحی را به طور آشکار به همه اعلام کند، یا اصلاحات را به صورت ضربتی به پیش ببرد و یا این که اصلاحات به طور همزمان در تمامی حوزههای زیستی آغاز کند. همین معنا مورد عمل و منظر حضرت بود و سِرّ آن، چنان که گذشت، پیوستگی و اتّصال هستی و حیات و ارتباط تقریبا ارگانیک و کارکردی بخشهای مختلف زندگی بشری در اجتماع انسانی میباشد. این واقعیت در سخن امام علیهالسلام تجلّی خاصی دارد که برخاسته از دغدغه ایشان نسبت به این مقوله است:
«فلیست تصلح الرّعیّة الاّ بصلاح الولاة و لاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرعیّة.»34
دیالکتیک اصلاحی که در این عبارت آمده است، بیان میدارد که سالم و صحیح شدن همه جانبه کارگزاران و مسؤولان بلندپایه، سرچشمه اصلاح جامعه است. و استقامت جامعه، پروراننده رهبران و کارگزاران سالم و صالح میباشد. طبعا استقامت جامعه زمانی رخ از نقاب برمیکشد که معنویت و اخلاق در کنار توسعه انسانی، پیشرفتهای علمی ـ فنی، اقتصادی و اجتماعی حضور داشته و توأمان رشد نمایند. با بیمهری به علم، فناوری، اقتصاد... و پرداختن و نوازش اخلاق و معنویت و یا بالعکس، تجربه استقامت در آن جامعه انجام نخواهد گرفت. از اینرو، اصلاحات همه جانبه مولد جامعه بسامان و سالم خواهد بود که مورد تأکید حضرت نیز قرار گرفته است.
اصلاحات شدید و آرام
از میان روشهای اصلاحات که جمعپذیری و قابلیت همزیستی آن با روشهای دیگر بیشتر است، روش و شیوه آرام و شدید میباشد. این دو شیوه با معانی متفاوتی که دارند، در اصلاحات از بالا، از پایین و همه جانبه کاربرد دارند.
به دو واقعیت و فعالیت میتوان شدید گفت: یکی، به امری که دفعی و ضربتی انجام پذیرد و دیگر، فرایند و عالیتی که خشونت ساز و کار آن باشد.
آرام را نیز در دو معنا میتوان به کار برد: یکی، هر امری که به طور تدریجی و زمانمند به انجام برسد. دوم، فرایند و فعالیتی که مدارا، تساهل، صبر، نرمش و خوشرفتاری، اجزاء و سازههای آن را میسازد.
کاربرد و استفاده این روش رابطهای تنگاتنگ با شناخت و وجود شرایط اقتصادی، علمی، فنی، سیاسی، روانی و روحی و نیز حضور باورهای دینی ـ مذهبی و جایگاه آداب و سنن قومی و زبانی دارد. از همین جهت هر یک از این دو شیوه در فضا و شرایط ویژهای ثمربخش و بهرهساز میباشد و چنین مشخصاتی را در سخنان امام علی علیهالسلام بروشنی میتوان دید:
«ای پسر عباس بدان که بصره جای فرود شیطان و کشتنگاه تبهکاریهاست. پس مردم آن سامان را با نیکویی کردن به ایشان خرم و شاد گردان، و گره ترس را از دلهاشان بگشا. خبر تندخویی تو با قبیله بنیتمیم به من رسید. همانا بنیتمیم را کوکبی پنهان نشده مگر آن که کوکب دیگری برایشان پدیدار شد.»35
در این جملات، استفاده از شیوه آرام یا شدید با توجّه به حالات روحی ـ روانی و شرایط فرهنگی باز نموده شده سات.
روش شدید
«من صادقانه به خدا سوگند میخورم که هر گاه به من اطلاع برسد که تو در مال و اقتصاد مردم دست بردی و خیانت نمودی، آن قدر بر تو سخت بگیرم که تو را کممایه و گران پشت و ذلیل و خوار گرداند.»36
تدریجی
«فدع الاسراف مقتصدا و اذکُر فی الیوم غدا و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدّم الفضل لیوم حاجتک.»37
ترکیب آرام و شدید و شناخت شرایط مناسب
«واخلِطِ الشدّة بضغثٍ من اللّین وارفق ما کان الرفقُ ارفق واعتزم بالشدّة حین لایغنی عنک الاّ الشدّة.»38
شدت و تندی را با آرامش به طور مخلوط بکار گیر و تا جایی که مدارا کارآمد است مدارا کن و در صورتی که مدارا اثر نکرد و جز شدت روشی باقی نماند، شدت به کار بند.
میدان دین
منظور از اصلاحات دینی، اصلاح دین نیست؛ زیرا آن هیچگونه اعوجاج و نقصی برنداشته، تا نیاز به استوار ساختن و کامل کردن داشته باشد، بلکه مقصود اصلاح فهم و شناخت دین و تصحیح دینداری افراد و جامعه است؛ زیرا همین بخش دین آفت برداشته، که میباید پس از آسیبشناسی، آفتزدایی شود. بنابراین، میتوان گفت اصلاحات دینی که حضرت در پی آن بود، در دو بخش زیر تبلور و نمود داشته است:
1 ـ شناخت و فهم دین؛
2 ـ کارکرد، استعمال و حضور دین در ذهنیت و عینیت فرد و جامعه.
اصلاحات در شناخت و فهم دین
در بخش نخست (فهم دین) آفات زیر فهم دین را دشوار ساخته بود:
1 ـ ظاهرنگری و ظاهرفهمی
ظاهرنگری و ظاهرفهمی آسیب بزرگی بود که بر فهم دینیگروهی از افراد جامعه سایه افکنده بود. این گونه فهم، دست کم دو پیامد منفی از خویش به جای میگذارد:
1) جلوگیری از تعمق و تنوع فهم، و مشروعیت دادن به فهم واحد و ساده از دین.
2) ناتوانی دین از حضور در عرصهها و عصرهای مختلف و متفاوت؛ زیرا چنین حضوری متوقف بر سیال و شناور بودن هویت دین است و این مهم تنها از راه عمق بخشیدن و تنوع فهم دینی میسّر میگردد.
استدلال خوارج که گفتند: «لاحکم الا للّه». و پاسخ حضرت که فرمود: «کلمة حقٍ یراد بها باطل39»، بیان استیلای ظاهر فهمی بر ذهن خوارج و نفی چنین فهمی است.
2 ـ فهم مصلحتگرایانه از دین
چنین فهمی دین را تا حد یک ابزار تنزل میدهد، از هویت یکپارچه دین میکاهد و آن را پاره پاره میکند. در واقع دین از مقام داوری به زیر کشیده میشود و مصلحت عملی معیار و داور قرار میگیرد.
این وضعیّت بر حضرت گران تمام میشود و او را آشفته میکند و در پی تغییر چنین تفکری میافتد و قرآن را در مقام داور قرار میدهد و میفرماید:
«فلما افضت الیّ نظرتُ الی کتاب اللّه و ما وضع لنا و امرنا بالحکم فاتبعتُه ما تسن النبی صلیاللهعلیهوآله فاقتدیتُه.»40
چون که امور به من محول شد به کتاب خدا نظر نمودم و مطابق دستور و اوامرش تبعیت و عمل نمودم و بر پایه سنّت نبوی اقتدا نمودم.
و نیز استفاده ابزاریک و معامله بر دین را مطرود میداند و بر اشعث ابن قیس به خاطر عملی که پیامدش استفاده ابزای و سرچشمهاش تفکر مصلحتگرایانه «پراگماتیسم» از دین میباشد، میتازد و میفرماید:
«مادرت در سوگ تو بگرید، آیا از راه دین خدا آمدهای مرا بفریبی؟ آیا درک نکرده و نمیفهمی؟... قسم به خدا اگر هفت اقلیم را با هر آنچه در آن است به من دهند برای این که خدا را درباره مورچهای که پوست جوی از آن بربایم و نافرمانی نمایم، نمیکنم.»41
3 ـ روش فهم
با اندکی تأمّل درمییابیم که ظاهر فهمی و فهم مصلحتگرایانه از دین برآمده از به کارگیری روشهای نامناسب در فهم معنی و مصداق کلام باری تعالی بوده است. از اینرو، حضرت سخت تلاش داشت تا روشهای صحیح و مناسب فهم دین را معرفی نماید. منظور از روش مناسب فهم، حاکمیّت و ارائه یک فهم و شناخت واحد از دین و قرآن نیست؛ زیرا حضرت وجود فهمهای متنوع را برخاسته از هویت دین میداند و میفرماید:
«انّ القرآن ظاهرُهُ انیق و باطنُهُ عمیق لاتغنی عجائبُهُ ولاتنقضی غرائبُهُ و لاتُکشَفُ الظُّلمات الا به.»42
بدرستی ظاهر قرآن روشن و شفاف و باطنش عمیق است. عجایبش را نیستی و غرائبش را پایانی نیست. تاریکیها جز با قرآن مکشوف نمیافتند.
و یا:
«فانّ القرآن حمّالٌ ذو وجُوهٍ...»43
قرآن معانی مختلف برمیتابد.
طبیعتا ویژگی و صفات یاد شده در کلام مولا برای قرآن، مولد فهمهای متنوع از دین میباشد، نه فهم واحد.
امّا منظور حضرت معرفی شیوه و روش صحیح است که به فهمهای متنوع از دین میانجامد. بنابراین، حضرت روشی را برای فهم دین صحیح و مناسب میداند که: اصول و قواعد زبانشناختی، روش و مبانی معرفت بشری در کنار روش وحیانی و معارف کارشناسان اصیل دین (ائمه علیهمالسلام ) سازوکار آن را بسازند، تا بتوان از ظاهر انیق به باطن عمیق آن راه یافت. ام اینرو، حضرت توصیه میکند تا از اهلش آن را فراگیرند:
«بدانید که هرگز به راه راست پی نخواهید بُرد، تا کسی را که آن را واگذاشته بشناسید، و هرگز به عهد و پیمان قرآن وفا نمیکنید، تا کسی را که نقض عهد کرده و پیمان شکسته بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمیزنید، تا کسی را که آن را دور انداخته بشناسید. پس بروید همه را از اهل آن بیاموزید.»44
با توجّه به روش یاد شده، روشنی که از هرگونه مبانی معرفتی (فلسفی، علمی، منطقی، عرفانی، تاریخی...) تهی باشد، به ظاهربینی و جمود فکری و یا آنارشیسم معرفتی میانجامد و همینطور اگر پُر از مبانی معارف بشری باشد به دور از مبنای وحیانی، سر از تفسیر و فهم به رأی بیرون میآورد. و این هر دو شیوه ناکارآمد و ناتوان از درک عمق معانی و مصادیق کلام خداوند متعال میباشند و بدینمنظور حضرت اصلاحات روش فهم قرآن و دین را در برنامههایش گنجانده بود.
اصلاحات در حضور دین
در بخش دوم که کارکرد و حضور دین در ذهن و عین جامعه و فرد است، شکافها و نابسامانیهای جدی وجود داشت که حضرت اصلاح آن را پی گرفت؛ زیرا میدید آنچه در بیرون واقع شده است و بر رفتار مردم سایه افکنده، چیزی غیر از دین است. و آن چیزها عبارتند از:
1. جهل که پیامد آن، مرگ حقگرایی و واقعبینی است که از زندهترین پیامهای دین هستند.
2 زنده شدنن تعصب است که لازمه آن گریز از طریق هدایت و روش نو و مقاومت در مقابل استدلال محکم ومنطقی میباشد. از همین روست که حضرت حکومت را برای اقامه حق میطلبد و خود را قرآن ناطق میخواند، تا پرده تعصب بدرد، و استدلالپذیری را در ذهنها بدمد.
3. سرگرم شدن فرد و جامعه به محدودنگری است.
4. سنگواره شدن ذهن، که برآیند محدودنگری فرد و جامعه است و مانع توسعه پایدار انسانی.
5. حضور تعلقات زبانی، قومی و نژادی در مقام داوری و تعاملات اجتماعی ـ سیاسی.
از اینرو، حضرت خطاب به مردم میگوید: شما در حق متفرق بودید و آنها در باطل مجتمع. و به معاویه خطاب میکند:
«فقد سلکتَ مدارج اسلافک بادّعائک الاباطیل و اقتحامک غرور المین و الاکاذیب و بانتحالک ما قد علا عنک...»45
پس به راههای پیشینیانت رفتی، به سبب این که نادرستیها ادعا نمودی و بیپروا خود را در دروغها انداختی و آنچه از مرتبه تو برتر استو به ادّعا و دروغ به خود بستی.
نتیجه قهری سیطره پنج امر یاد شده بر رفتار و اذهان جامعه و فرد، عدم حضور فعال دین در شؤون مختلف حیات بشری، توأم با سستی و کسالت در امر دینداری میباشد؛ چنان که حضرت آن را زیبا بیان نموده است:
«وقتی به شما در ایام تابستان امر کردم که به جنگ ایشان بروید، گفتید اکنون هوا گرم است، ما را مهلت ده تا گرما شکسته شود. و چون در ایام زمستان شما را به جنگ با آنها امر کردم، گفتید در این روزها هوا بسیار سرد است به ما مهلت ده تا سرما برطرف گردد. شما که این همه عذر و بهانه از جهت فرار از گرما و سرما میآورید، سوگند به خدا از شمشیر زودتر فرار خواهید نمود.»46
روشهای اصلاحات در فهم و حضور دین
روشی که حضرت هم در فهم دین و هم در بخش حضور دین برای اصلاحات آن دو محور در کنار روشهایی که در لابلای بحث تاکنون بیان شد، در پیش گرفت، به طور عمده به این قرار میباشد:
1 ـ اصلاحات از بالا؛ که عمدتا شامل رهبران دینی، امراء و سلاطین و کارگزاران میشود و میباید کسانی که در این بدنه
قرار دارند و یا قرار میگیرند، هم فهم درستی از دین داشته باشند و هم دین در اعمال و رفتار آنها بروز یابد. در این فرمایش حضرت تأمل بفرمایید:
«... فنهصت فی تلک الاحداث حتی زاح الباطل و زهق واطمأَنّ الدّینُ و تنهنَهَ.»47
در چنین ایامی بپا خاستم تا باطل محو و نابود گردد و دین آرامش و اطمینان یابد.
صدر و ذیل این کلام بیان فساد و انحراف فرهنگی و دینی در سطوح بالای جامعه است. و قیام حضرت به خاطر زدودن چنین انحرافات و فسادهایی است، تا دین آرام گیرد و استوار گردد و این دو مهم، جز با فهم درست از دین و نیز حضور فعال و کارکرد عینی دین به دست نمیآید.
2 ـ اصلاحات از پایین؛ در دورانی که حضرت حکومت را به دست گرفت، در میان توده مردم، فهم دین و کارکرد و حضور آن آفاتآلود گردیده بود:
«چگونه به شگفت نیایم از خطا و اشتباهکاری این فرقههای گوناگون که دلیلهایشان در دینشان با یکدیگر اختلاف دارد. از سنّت پیغمبری پیروی نکرده، به کردار وصیّی اقتدا نمینماینتد و ایمان به غیب نمیآورند و از زشتی خودداری نمینمایند. در شبهات رفتار نموده، از خواهشهای نفس پیروی میکنند. معروف و پسندیده نزد ایشان چیزی است که خودشان نیکو شناختهاند و منکر و ناشایسته پیش آنها چیزی است که خودشان بد دانستهاند. در مشکلات پناهگاهشان خودشان هستند و در امور پوشیده اعتمادشان بر رأیهای خودشان است.»48
طبعا کارآمدترین شیوه در این وضعیّت روش اصلاحات از پایین است. و حضرت با استفاده از همین روش بر عناصر زیر تأکید و توجّه نمود:
1 ـ پررنگ نمودن ارزشهای دینی در میان مردم؛ مانند: همنشینی با انسانهای فقیر و مستضعف، فرق نگذاشتن میان شریف و توده مردم، امتیاز برحسب تقوا و دانایی، مذمت غیبت، ثنا و چاپلوسی، وحدت امّت اسلامی و...
2 ـ دین به مثابه مبنای تعامل و ترابط اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی و خانوادگی قرار میگیرد، تا در سایه آن وحدت، محبت، صداقت، همدلی و... که جوهره هویت کارکردی دین را میسازند، میانامّت اسلامی و انسانی گسترش یابند، نه این که دین مبنای دوری و پراکندگی شود؛ چنان که در جامعه چنین بود: «و تهاجروا علی الدّین.»49
3 ـ توسعه نهادها، سازمانها و تشکیلات دینی جهت تعمیق، تکامل و کارآمدشان عناصر دینی. از این روست که حضرت از مساجل خالی و بیتحرّک که هر چند عددش زیاد باشد و نیز از اسلام اسمی سختی بیزاری میجوید50 و انتقاد میکند. چون در چنین وضعیتی، معنای واقعی نهادسازی دین که همان برنامهریزی دینی، مدیریت دینی، تعیین اهداف و راهبردهای دینی است، محقق نشده است یا نمیشود.
3 ـ اصلاحات چه با روش از بالا و چه با روش از پایین، به طور آرام و تدریجی انجام میپذیرد. به تعبیر دیگر، سومین روشی که حضرت برای سلامت فهم دین و کارکرد و حضور دین در جامعه برگزید، شیوه آرام و تدریجی بود؛ زیرا این دو حرکت و هدف، بیشتر صبغه و هویت فرهنگی دارند و از اینرو، حرکت تدریجی را طلب میکنند.
در پایان این بخش، سخنانی از حضرت را میآوریم که در آنها هم به مباحث «اصلاحات فهم دین» و «اصلاحات در کارکرد و حضور دین در ذهنیت و عینیت جامعه را» و هم سه روش یاد شده را که در اصلاحات این دو حوزه دینی به کار رفتهاند، پرداخته شده است:
«یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی.»51
برگرداندم هوای نفسانی را به راه هدایت، هنگامی که هواپرستی را هدایت میدانستند و برگرداندم آراء و نظریات را بر قرآن در زمانی که قرآن را همه طبق رأی خویش تفسیر مینمودندعمده و اساسی آن را در دو چیز میتوان یافت:
1) حجم خرابی و فساد در این حوزه خیلی چشمگیر بود.
2) اقتصاد با کارکد متضاد، هم خاستگاه توسعه، رشد، ظهور و حضور عقلانیّت و منطق است و هم خاستگاه و بستر عقبماندگی کمون عقلانیّت و ظهور بیمنطقی. این معنا بسی تفاوت دارد با زیربنا بودن آن در تفکر مارکسیسم.
با تأمّل و تفکر در مسائل اقتصادی که در نهجالبلاغه و سایر کلمات علی علیهالسلام آمده است، به این نکته میرسیم که اصلاحات اقتصادی موردنظر مولی علیهالسلام در دو جهت حرکت میکرد:
1 ـ اصلاحات در جهت ارائه یک سیستم باز؛
2 ـ اصلاحاتی برای رسیدن به خودمحوری اقتصادی یا اقتصاد متّکی به خود.
منظور از سیستم باز، بازار آزاد و اقتصاد سرمایهداری نیست؛ هر چند بخشی از آن در این سیستم گنجانده میشود، بلکه مقصود از سیستم باز، سیستمی است که این ویژگیها را داشته باشد:
1. در آن، شیوهها و روشهای متنوع و مختلف در عرصه تولید، توزیع، مصرف و انباشت به کار گرفته شوند. طبعا در این حالت، اقتصاد دولتی، خصوصی، عمومی و تعاونی... به صورت توأمان فعّال خواهند شد.
2. تعامل دوسویه و مستمر اقتصاد (دانش و عمل اقتصادی) با سیاست، علم، فنآوری، فرهنگ اخلاق و معنویت.
3. حضور فعّال و اختیاری مردم در تمامی سطوح و بدنه اقتصاد.
دو جهت یاد شده را میتوان از عملکرد و از سخنان حضرت استفاده کرد؛ مانند:
«ولا قوام لهم جمیعا الا بالتجّار و ذوی الصناعات فیما یجتمعون علیه من مرافقهم و یقیمونَه من اسواقهم...»52
برای طبقات یاد شده قوامی نیست مگر با رشد و توسعه تجارت و صنعت که اینها سودهایشان را گرد آورده، بازارها برپا میدارند.
در این عبارت، تعامل اقتصاد با بخشهای دیگر نشان داده شده است.«و لیکن نظرک فی عمارة الارض ابلغ من نظرک فی استجلاب الخراج، لانّ ذلک لایدرک الاّ بالعمارة...»53
در آبادانی زمین بیشتر کوشا باش تا در جمع آوردن خراج، چون خراج و محصول به دست نمیآید مگر با آبادنی زمین.
در جمله بالا بر فعالیتهای بنیادین اقتصادی که نتیجه آن اقتصاد خودمحور است، تأکید شده است.
طبعا تحقق دو جهت یاد شده وابسته به دگرگون شدن و ایجاد تغییرات در بدنههای دیگر اقتصاد است. و تا این بدنهها و بخشها اصلاح نشوند، رفتن اقتصاد به سوی سیستم باز ؟و متّکی به خود، سخت دشوار و حتی ناممکن است. این بخشها هر چند متنوع و تولیدپذیرند، ولی میتوان محورهای اساسی آن را شناسایی کرد.
محورهای اساسی در سخنان مولا علیهالسلام در سه عنصر تجلّی و تمرکز دارد: 1) توزیع؛ 2) تولید؛ 3) مصرف. به همین جهت حضرت تلاش جدی و پیگیری را برای ایجاد اصلاحات در سیستم توزیع، تولید مصرف آغاز نمود.
اصلاحات در سیستم توزیع
در زمانی که حضرت تصدّی خلافت را گرفت در عرصه اقتصاد، غبار آفت بسته بودن و انحصار بر چهره توزیع گسترده شده بود. معمولاً کالا و خدماتی برای جمعی محدود که بیشتر سران اقوام و قبایل، نزدیکان و خویشان خلیفه و نیز شخص خلیفه مسلمانان آن را تشکیل میداد، توزیع میشد و به صورت مالکیت انحصاری از آنها بهرهبرداری مینمودند. طبیعتا این وضعیّت در حکومت علی علیهالسلام که تأمین حقوق انسانی و الهی مهمترین اهدافش بود، زیبنده نبود. از اینرو، حضرت اصلاحات در سیستم توزیع را در بخشهای زیر آغاز کرد:
توزیع درآمد، توزیع فرصتها، توزیع ظرفیتها و استعدادهای طبیعی و انسانی و توزیع سرمایه انسانی و مالی... چنان که این فرایند را در این فرمایش حضرت میتوان یافت:
«از خدا بترس! درباره دسته زیردستان درمانده بیچاره و بیچیز و نیازمند و گرفتار در سختی و رنجوری و ناتوانی؛ زیرا در این طبقه هم خواهنده است که ذلت و بیچارگیش را اظهار میکند. و هم کسی است که به عطا و بخششنیازمند است، ولی اظهار نمینماید... قسمتی از بیتالمال و قسمتی از غلات و بهرههایی که از زمینهای غنیمت اسلام به دست آمده در هر شهری به ایشان مقرردار... و رسیدگی کن به یتیمان و پیران سالخورده که چارهای ندارند و خود را برای خواستن آماده نساختهاند.»54
آری! هر گاه توزیع کالا و خدمات و نیز توزیع امور یاد شده در سطح وسیعی در جامعه انجام گیرد، هیچ فردی از درد بیچارگی نمینالد و همه میتوانند با استفاده از شیوههای مختلف و فضای آماده، تواناییهای فردی و جمعی را در جامعه رشد و توسعه ببخشند و زندگی اقتصادی بیدغدغه، مرفه، سالم و عادلانهای را برای همه فراهم آورند.
اصلاحات در سیستم تولید
همان طوری که ضعف تولید در یک جامعه ناهنجاریهای رفتاری، اخلاقی و اجتماعی و وابستگی را در پی دارد. فساد و ناسالم بودن سیستم تولید نیز چنان پیامدهایی را با خویش میآورد. فلذا حضرت هم در جهت تقویت تولید و هم در جهت آفتزدایی آن تلاش مینمود؛ زیرا جامعهای که قدرت تولید بالا و در ضمن سالم داشته باشد، طبعا اشتغال، درآمد، افزایش پسانداز، امیدواری به آینده، معیشت مرفه و سالم و استقلال از پیامدهای آن میباشد که هر کدام از اینها در زدودن نابهنجاریهای رفتاری، انحرافات اخلاقی و اجتماعی نقش چشمگیری دارند.
اصلاحاتی که حضرت در سیستم تولید تا حدودی به وجود آورد و مورد نظرش بود، از این قرار بودند:
1. پایداری عوامل تولید؛
2. درونی ساختن تولید؛
3. زدودن انحصار از آن.
حضرت بارها بهرهبرداری سالم از زمین، بیتالمال و سرمایه، نیروهای انسانی و... را در فعالیتهای اقتصادی بیان میفرمود، به طوری که این بهرهبرداری، بقا و استمرار عوامل یاد شده را برای نسلهای بعد تأمین کند. از همین جهت، حضرت آبادانی زمین را میطلبد،55 و بر کسانی که از بیتالمال و سرمایههای عمومی و حتی خصوصی استفادههای نامشروع و تلفکننده مینمایند، میتازد.56 و کاری بیش از زمان معین، یعنی کاری که بدن را خسته و فرسوده کند؛57 اگر چه هنوزوان باقی است نمیپسندد. و نیز شناخت، گسترش به کارگیری و احیای منابع و عوامل درونی تولید را که خودمحوری اقتصاد را به دنبال دارد، تشویق و تقویت مینماید.58 و هر گونه انگاره انحصار در تصرف و ملکیت را نسبت به عوامل و منابع تولید59 از ذهن و عین جامعه میزداید و در این راستا لحظهای از تکاپو بازنماند.
اصلاحات در چرخه مصرف
در اسلام و همچنین نظامهای اقتصادی جهان هر چند برای مصرف کالاها و خدمات و نیز سرمایهها مواردی معین و مشخصی وجود دارد، ولی اندازه و کمیت آن تعیین نشده است و حق هم همین است؛ زیرا چنین کاری نشدنی است.
تأمّل در رفتار و گفتار مولای متّقیان پیرامون این مقوله اقتصادی، نشان میدهد که حضرت در پی ارائه یک الگوی مصرفی است؛ نه تعیین مقادیر دقیق آن. بنابراین الگوی مصرفی حضرت محفوف به قناعت، کفاف، زهد، عفت و عدم اسراف میباشد که نباید پیامدهایی چون: کمبود، نابودی منابع و عوامل تولید، فقر فردی و اجتماعی، وابستگی... را داشته باشد؛ یعنی اگر فرهنگ مصرف طوری باشد که کمبود، نابودی منابع و عوامل تولید، فقر فردی و اجتماعی، وابستگی و... را به میان آورد، چنین الگوی مصرفی مذموم است. از اینرو، الگوی مصرفی که حضرت ارائه میکند، آراسته به قناعت، کفاف، عفت، زهد و عدم اسراف است تا پیامدهای منفی یاد شده را با خویش نداشته باشد. عبارات زیر، بیانگر الگوی یاد شده است:
«لا تسألوا فیها فوق الکفاف.»60
در دنیا بیش از حد کفاب، مطلب.
«و لاکنز اغنی من القناعة ولامال أذهب للفاقة من الرضا بالقوت و من اقتصر علی بلغة الکفاف فقد انتظم الرّاحة و تبوّأ خفض الدّعة.»61
گنجی بینیازکنندهتر از قناعت نیست و هیچ مالی فقر را جلوگیرتر از رضامندی به قوت مقدر نیست و کسی که به آنچه به او رسیده اکتفا کند به آسودگی پیوسته و در آسایش فرو آمده.
«فدع الاسراف مقتصدا.»62
اسراف را ترک کن و میانروی برگزین.
«والحرفةُ مع العفة خیرٌ من الغنی مع الفجور».63
حرفه و شغل پاک و با درآمد حلال وکم، بهتر از ثروت فسقزا و حرام است.
«الزهد ثروة.»64
پرهیز خود سرمایه است.
«کن سمعا ولاتکن مبذرا و کن مقدّرا ولاتکن مقترا.»65
ببخش امّا بیهوده نپاش. به اندازه مصرف کن و دست بسته نباش.
«الاقتصاد یُنمی القلیل و الاسراف یفنی الجزیل.»66
میانه روی و تدبیر در امور اقتصادی، سرمایه اندک را افزایش میدهد. و بیقاعده مصرف کردن، مال زیاد را نابود میکند.
«من افتخر بالتبذیر احتقِرَ بالإفلاس.»67
کسی که به ولخرجی افتخار کند، با تهیدستی و ورشکستگی تحقیر خواهد شد.
در حوزه اصلاحات اقتصادی حضرت از روشهای گوناگون و متنوع استفاده کرد؛ مانند: اصلاحات از بالا،68 اصلاحات از پایین،69 اصلاحات تدریجی70، اصلاحات فراگیر71 و بکارگیری شدت و حدّت در اصلاحات.72 این نکته ناگفته نماند که در حوزه اقتصاد نسبت به حوزههای دیگر از روشهای شدید و ضربتی بیشتر استفاده نموده است.
پینوشتها
1 . تأملی بر احیای تفکر دینی (مجموعه مصاحبهها و میزگردها)، (کنگره بینالمللی امام خمینی و احیای تفکر دینی، 13، 11 خرداد ماه 1376)، ص 100-69.
2 . نهجالبلاغه، نامه 5.
3 . همان، خطبه 173.
4 . همان، خطبه 169.
5 . همان، خطبه 207، بند 9 و 10.
6 . همان، نامه 47.
7 . همان، خطبه 3، بند 17.
8 . همان، نامه 53، بند 51.
9 . فرهنگ آفتاب، ج1، ص 299.
10 . نهج البلاغه، خطبه 147.
11 . همان، خطبه 94.
12 . غررالحکم، ج2، ص 256 / 145.
13 . نهجالبلاغه، خطبه 73؛ بنگرید به: المستطرف، ج 1، ص 20.
14 . همان، خطبه 216.
15 . همان، خطبه 3، بند 1؛ المستطرف، ج1، ص 46.
16 . همان، خطبه 3، بند 5، المستطرف، ج1، ص 47.
17 . همان، خطبه 3، بند 13؛ المستطرف، ج1، ص 51-50.
18 . همان، نامه 9، ص 851.
19 . همان، خطبه 118، المستطرف، ج2، ص 368.
20 . همان، خطبه 214.
21 . همان، نامه 34؛ المستطرف، ج5، ص 944.
22 . همان، نامه 53، بند 43؛ المستطرف، ج5، ص 1011.
23 . همان، حکمت 173.
24 . همان، نامه 21.
25 . همان، نامه 5.
26 . همان، نامه 53، بند 43؛ المستطرف ج5، ص 1011.
27 . همان، نامه 53، بند 16 و 18؛ المستطرف، ج5، ص 998 و 999.
28 . همان، خطبه 33.
29 . همان، خطبه 173.
30 . همان، ج1، ص 88.
31 . همان، خطبه 207، بند 6؛ المستطرف، ص 683.
32 . همان، نامه 53.
33 . همان، نامه 26.
34 . همان، خطبه 214.
35 . همان، خطبه 24.
36 . همان، نامه 53.
37 . همان، خطبه 216.
38 . همان، نامه 18؛ المستطرف، ج5، ص 867.
39 . همان، نامه 20؛ المستطرف، ج5، ص 870.
40 . همان، نامه 21؛ المستطرف، ج 5، ص 871.
41 . همان، نامه 46؛ المستطرف، ج5، ص 976.
42 . همان، حکمت 198.
43 . همان، نامه 205.
44 . همان، خطبه 215.
45 . همان، نامه 77؛ بنگرید به: النهایه، ج1، ص 444.
46 . همان، خطبه 18؛ بنگرید به: الاحتجاج، ص 139.
47 . همان، خطبه 147.
48 . همان، نامه 65.
49 . همان، خطبه 27.
50 . همان، نامه 62؛ المستطرف، ج 5، ص 1048.
51 . همان، خطبه 87؛ المستطرف، ج 1، ص 219.
52 . همان، خطبه 108.
53 . همان، حکمت 114.
54 . فرهنگ آفتاب، ج1، ص 300.
55 . همان، ج1، ص 301.
56 . نهجالبلاغه، نامه 53؛ المستطرف، ج5، ص 1003، بند 28.
57 . همان.
58 . همان، نامه 53.
59 . همان، نامه 232؛ ر: 40.
60 . همان، حکمت 430؛ بنگرید به: حکمت 192.
61 . نهجالبلاغه، نامه 53، حکمت 252، خطبه 192.
62 . همان، خطبه 232 و نامه 67، خطبه 272.
63 . همان، خطبه 45.
64 . همان، حکمت 371.
65 . همان، نامه 21.
66 . همان، حکمت 270.
67 . همان، حکمت 4.
68 . همان، حکمت 3.
69 . مستدرک نهجالبلاغه، ص 179.
70 . غررالحکم، ج2، ص /234 1403.
71 . نهجالبلاغه، نامه 53.
72 . همان.
73 . همان، نامه 21.
74 . فراگیری اصلاحات در محورهای تولید، توزیع و مصرف نمود پیدا کرده است.
75 . نهجالبلاغه، نامه 20.
براساس حساسیت و ضرورت یاد شده بر آن شدیم تا تأمّلی پیرامون اصلاحات داشته باشیم و تصمیم بر آن شد که تبیین تئوریک و نظری نه تاریخی، از اصلاحات در چارچوب دیدگاه علی علیهالسلام ارائه شود و این هم به دوش نوشتار حاضر گذارده شده است.
مفهوم و معنای اصلاحات
اصلاحات عبارت است از یک فرایند و جریان تغییرزای فراگیر که تمامی شؤون حیات انسانی را در برگرفته، پوشش میدهد. از اینرو، اختصاص دادن آن به بخشی از حیات و شؤون آن، گذشته از آن خلاف هویت و کارکرد اصلاحات است، تحمیل تنگناهایی را برای چنین جریانی در پی میآرد. از همین جهت کسانی که چنین تصویری از اصلاحات دارند و آن را «موضعگیری و معنای جامعتر آن، عرضه اندیشهای است که منشأ تحوّل در درون اجتماع و بافت جامعه شود»1 میدانند، باید آن را نه به عنوان تعریف و مشخصه اصلاح یا اصلاحات، بلکه بازنمود مرحله و حوزه ویژه اصلاحات بدانند.
چنان که گذشت، اصلاحات فرایند و جریان تغییرزای فراگیر میباشد که با ویژگیهایی که ذیلاً بیان خواهد شد، از جریانها و فرایندهای دیگر تفاوت مییابد.
ویژگیهایی که مقوم و پایه هستیشناسانه اصلاحات در حیان انسانی به شمار میآیند، به شرح زیرند:
1 ـ اندیشه؛ یعنی هرگونه اصلاحاتی مسبوق به ارائه طرح، نظریه و اندیشه میباشد. معنای این سخن این است که اگر قرار باشد اصلاحی در حوزهای از حیات جمعی یا فردی آغاز شود، باید پیشاپیش نظریه و اندیشهای جایگزین در همان عرصه داشته باشیم، چون بدون آن، تغییرزایی اصلاحاتی رخ نمینماید. تاریخ و تجربیات انسانی گواه بر این مدعاست؛ مثلاً اصلاحاتی که در قرون وسطی آغاز شد، پیشاپیش رویکرد و تفکر ویژه دینی و علمی آن را هدایت میکرد.
سید جمالالدّین اسدآبادی نیز با اندیشهای که توجّه جدّی به علم جدید درمحاق آن قرار داشت، حرکت اصلاحی خویش را در جوامع اسلامی دنبال نمود.
امام خمینی قدسسره گذشته از آن که احیاگر بود و احیاگری را از طریق اصلاحات پی گرفت و به انجام رساند، نظریه ولایت مطلقه فقیه به عنوان یک تفکر و اندیشه دینی در حوزه سیاست و اجتماع، جریان اصلاحی ایشان را پدید آورد و استمرار بخشید.
2 ـ موزونسازی؛ هر حرکت و اندیشه اصلاحی، موزونسازی را در دل خویش دارد. به تعبیر دیگر، آن دو از هم جدا نیستند و توأمان زیست و ظهور دارند. معنای این سخن این است؛ اصلاحاتی که در هر قلمرو و بخشی آغاز میگردد، عدم توازن پدید آمده را شناسایی و سپس فرایند موزونسازی میان بخشهای آن را آغاز میکند.
اصلاحات در عرصه سیاست زمانی موضوعیت پیدا میکند که در رابطه میان مردم و دولت، ساختار قدرت و حاکمیّت ناموزونی رخ نموده باشد. قدرت در دست طبقه یا صنفی خاص انباشته میگردد. منشأ قدرت و نیز دستیابی به آن در مسیری کاملاً انحصاری قرار میگیرد. مردم از سرنوشتی که در انتظارشان است، بیگانه نگه داشته میشوند و به عبارت دیگر، سرنوشتها و آیندههایی از پیش ساخته برای آنها تدارک دیده میشود... اصلاحات در چنین وضعیتی همان توزیع متوازن قدرت میان ملت و دولت و حاکمیّت است و هر جریانی که برای ایجاد چنین توازنی راه نیفتد، نمیتواند فرایند اصلاحاتی باشد.
امام علی علیهالسلام از چنین شکاف و ناموزنی که در قدرت پدید آمده بود، سخت رنج میبرد و برای ایجاد توازن در قدرت کوشید و اصلاحات سیاسی خویش را آغاز نمود و بارها فریاد بلند میکرد:
«و انّ عملک لیس لک بطعمة و لکنّة فی عنقک امانّه.»2
زمامداری تو طعمه نیست تا بهرهبرداری شخصی کنی، بلکه امانتی است که باید حفظش نمایی.
و یا میفرمود:
«ایّها النّاس انّ احق النّاس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامّه اللّه فیه.»3
ای مردم سزاوارترین شخص برای زمامداری، قدرتمندترین و عالمترین آنها به اوامر الهی است.
در عصر حاضر، امام خمینی علیهالسلام از یک منظر شاهد رشد ناموزون دین بود. اومیدید که دین در عرصه اجتماعی و سیاست کم پیدا و پنهان است و چنین ناموزونی را هم برای دین و هم برای جامعه دینی زیانبار و فسادآور میدانست. از این دو حرکت اصلاحی را در راستای تثبیت و حضور دین در تعاملات سیاسی و اجتماعی پی گرفت.
قصه اصلاحات در جانب اقتصاد نیز همین پیام را میرساند. اصلاحات اقتصادی یعنی ایجاد موزونی در سیستم و نظام اقتصادی؛ سیستم و نظامی که میان داده و ستادههای آن توازون وجود داشته باشد؛ سیستمی که ثروت، فرصت و استعدادهای تولیدی مصرفی و توزیعی را به طور موزون ایجاد و تأمین نماید.
3 ـ کارآمدی؛ از جمله عناصر و سازههای جریان اصلاحات است که بدون آن، فرایند یاد شده نام و صفتی بجزو اصلاحات را باید بر خویش نهد. اصلاحات همیشه روی به سوی کارآمدی و کارآمدن شدن دارد؛ مثلاً اصلاحات در نظام اقتصادیِ بسته از آن رو انجام میگیرد که چنان اقتصادی را برای جهان فعلی ناکارآمد میدانند و در عوض سیستم باز اقتصادی را که بازار آزاد و مالکیت و سرمایهگذاری خصوصی از مهمترین مشخصات آن به شمار میآید، به عنوان جایگزین کارآمد مطرح نموده، به سوی آن حرکت را آغاز میکند و نام همین حرکت و جریان را اصلاحات میگذارند. طبعا اگر سیستم باز اقتصادی هیچ برتری و توانایی نسبت به سیستم بسته اقتصادی نداشته باشد، چنین تغییری را اصلاحات نمیتوان نامید.
اصلاحات در حوزه دین نیز چنین حکمی دارد. هر اصلاح دینی، اگر کارآمدی و کارآمد شدن دین را در پی نداشته باشد، آن نه اصلاح بلکه افساد است؛ به طور مثال، این تفکر و اندیشه که ریزترین معادلات، نتایج و ساختاری که در کرومودینامیک بیان شده و به آنها رسیدهاند، در دین جامعتر و روشنتر آمده است؛ مثلاً میکانیزم، دستور کار و ساختمان شتابدهندههای الکترون "e" به طور کامل در قرآن ذکر شده است. اگر چنین تفکری به مثابه اندیشه اصلاحی در دین مطرح و دنبال گردد، نه کارآمدی دین، بلکه بیشتر ناکارآمد شدن آن را تقویت میکند، زیرا چنین چیزی نه در قرآن آمده است و نه قرآن برای بیان آن نازل گردیده است.
4 ـ تدریج و تدرّج، از دیگر ویژگیهای اصلاحات هستند که اولی زمانمند بودن ودومی مرحلهداری آن را باز مینمایند. از اینرو، اصلاحات تنها در صورتی فرزندش را میزاید و به بار مینشیند که:
اولاً، بستر و مسیر طولانی را که آغشته به صبر، تحمّل، استقامت، چالشها و... است، تجربه و سپری نماید که نام آن را بدرستی «آزمون» میتوان گذارد؛ یعنی اصلاحات آزمون بدهد، آزمون بشود و از آن بگذرد.
ثانیا، برنامهریزی و مدیریت پشتوانه آن باشد. بنابراین آزمون، برنامهریزی و مدیریت، شرط و اساس کارآمدی و به ثمر نشستن اصلاحات را سامان میدهد.
چهار ویژگیای که برای اصلاحات ذکر شد، معیار خوبی برای شناخت فرایند اصلاحات از غیر آن است و با توجّه به آنها اصلاحات را در هر حوزهای که رخ دهد و انجامپذیر میتوان شناخت و آن را استمرار بخشید.
این ویژگیها در «25» سال سکوت علی علیهالسلام ، و در این مدت، مسؤولیت و زیربودن برای اسلام و مردم را پذیرفتن، و «5» سال دوران حکومت و ایجاد و بازسازی نهادها، سازماندهی و مدیریت رخ مینماید و نیز در فرمایشش که فرمود: «پس خواستند که همه چیز (اسلام) را وارونه کنند حق شما بر ما عمل براساس کتاب خدا و سیره رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله و استوار نگهداشتن حق او و منتشر ساختن احکام و روش اوست.»4 هم توجّه به کارآمدی فرایند اصلاحات شده، و هم اندیشهای که مبنای دگرگونی اصلاحی باشد، ارائه گردیده است.
هدف اصلاحات
هر نظام حرکت و جریانی نمیتواند بدون تعیین هدف یا اهدافی به حیات و وجودش ادامه دهد و چنان که گفته شد، اصلاحات فرایند و جریان تغییرزا... میباشد، که قهرا هدف و اهدافی فراسوی آن وجود دارد و همین اهداف، ارزش و جایگاه آن را مشخص و بازمینماید.
اصلاحات در هر قلمرو، اهداف یا هدف متناسب به همان حوزه را دارد. همچنین رسیدن به هدف هر قلمرو (سیاست، اقتصاد، دین، فرهنگ و...) شیوه و روش خاص و مناسب آن را میطلبد. آنچه در فرایند اصلاحات از ارزش و کارکرد بالایی برخوردار است، شناخت و استفاده از شیوه و روشهای منطقی و کارآمد میباشد.
در نگاه امام علی علیهالسلام در کنار اهداف میان مدت و کوتاهمدت برای اصلاحاتمعین شده است، بلندمدتترین و اساسیترین هدف اصلاحات در دو چیز تبلور و نِمُود دارد:
1 ـ تأمین حقوق انسانی.
تأمین حق الهی.
عدالت، برابری، آزادی، استقلال و دینداری که در پارهای از سخنان آن حضرت به مثابه اهداف آمدهاند، همه در نهایت برای تحقق دو هدف یاد شده میباشند. عدالت، دینداری و... از آن جهت مطلوبند که به وسیله آنها حقوق انسانی و الهی تأمین میگردد. اگر روزی عدالت، دینداری، آزادی و... پامال شدن و نفی حقوق انسانی و الهی را به ارمغان آورد، قطعا هیچ خریدار و طالبی نخواهد داشت، مگر افراد و جوامع نابهنجار و غیرعادی.
مطالب یاد شده را میتوان در سخنان زیر یافت:
«و لکن از حقوق واجب الهی بر بندگانش این است که در حد توان خیرخواه یکدیگر باشند و در برپای خق میان خویش مددکار هم گردند. و نیست مردی بینیاز از کمک شدن به آنچه خداوند از حق خود کمک به او را واجب گردانیده، هر چند مقام و مرتبه او بزرگ بوده و در این دین برتری داشته باشد. و نیست مردی که باید دیگری را برای ادای حق یاری کند یا او را یاری نماید، هر چند مردم او را خرد شمرده، در دیده کوچک آید.»5
از این عبارت، چنتد مطلب ارزشمند فهمیده میشود:
1 ـ فرایند و حرکت اصلاحاتی به عنوان حق الهی بر بندگانش معرفی گردیده است.
2 ـ فراهمسازی سیستم و میکانیزم درونی در جامعه که تأمینکننده حقوق انسانی و الهی باشد.
3 ـ دین و... باید در خدمت آن دو حق یاد شده باشد نه مخدوم آنها. به عبارت دیگر، دین فوق آنها نیست، بلکه آنها برتر از دین مینشینند.
همچنین است در جملهای که حضرت از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل میفرماید:
«فانّی سمعت جدّکما صلیاللهعلیهوآله یقول: صلاح ذات البین افضل من عامة الصلاة و الصیام.»6
از جد شما شنیدم که میگفت: اصلاح امور میان انسانها برتر از یک سال نماز و روزه است.
نیز در فرمایش معروف حضرت پیرامون حضور مردم در راستای تحکیم و فعلیتیابی حاکمیّت و حکومت ایشان،قدرت و حکومت برای اصلاحات و اصلاحات برای تأمین و تحقق حقوق انسانی و الهی طلب شده است:
«اگر مردم جمع نشده بودند و یاری نمیدادند که حجت تمام شود و نبود عهدی که خدای تعالی از دانایان گرفته تا راضی نشوند بر سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، هر آینه ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن میانداختم و آب میدادم آخر خلافت را به کاسه اوّل آن.»7
سرِ نگاه کلان حضرت به هدف اصلاحات، برخاسته از آن است که حوزهها و قلمروهایی که باید اصلاح شوند در ارتباط زنجیرهای قرار دارند. اصلاحات سیاسی جدای از اصلاحات اقتصادی دست یافتنی نیست؛ چنان که اصلاحات اقتصادی بدون اصلاح حوزه سیاست کارآمد نخواهد بود. اصلاحات سیاسی ـ اقتصادی نیز بدون اصلاحات فرهنگی و اجتماعی ره به جایی نمیبرند، چنان که حضرت فرموده است:
«باید سبک ساختن سنگینی بار ایشان بر تو گران نیاید؛ زیرا تخفیفی که به آنها دادهای اندوختهای است که با آبادی شهرها و آرایش دادن حکومتت به تو باز میگردانند با جلب خوشبینی و ستایش آنها به خود و خرسند بودن تو از برقرار کردن عدل و داد بین آنان، در حالی که افزون شدن توانایی ایشان را به آنچه نزدشان اندوختهای از رفاهیت و آسایش و اطمینان داشتن به مداراتی که به آنها نمودهای از عدل و داد خود بر آنان را برای خویش تکیهگاه قرار دادهای.»8
در این بخش از سخنان حضرت، پیوند اصلاحات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به صورت روشن آمده است.
در یک جامعه دینی که نظم و تعامل اجتماعی برمبنای دین سامان مییابد، طبعا دین به عنوان یک سازه اصیل در درون سیستم به هم مرتبط از خاستگاه و جایگاه بلندمرتبهای برخوردار است. از اینرو، هر دگرگونی و تغییری که در عرصههای دیگر، چون اقتصاد، سیاست و فرهنگ پدید میآید، بر دین نیز تأثیر میگذارد. همچنین اصلاحاتی که در دین رخ میدهد، بر تمامی حوزههای دیگر هم تأثیر میگذارد و هم مسبوق به اصلاحات حوزههای یاد شده میباشد. همین ترابط دوسویه میان دین و سایر شؤون حیات انسانی، فضا و وضعیتی را پدید آورده استکه فربه شدن دیگر بخشها بدون فربه شدن دین کارساز نخواهد بود. از اینرو، در چنین جوامعی اصلاحات دنیوی باید بر محور و مبنای اصلاحات دینی صورت پذیرد و گرنه چالشهای ویرانگری را تجربه خواهند کرد؛ زیرا در این فرض، اصلاحاتی که در حوزههای دیگر انجام میپذیرد به بار نخواهد نشست؛ چنان که در سخن مولی میخوانیم:
«لایترک الناس شیئا من امر دینهم لاستصلاح دنیاهم الاّ فتح اللّه علیهم ما هو اضرّ منه.»9
نیست برای مردمی که دین را برای اصلاح دنیا ترک نمودند جز این که خداوند ضررهای بزرگتری را بر آنها وارد آورده است.
روشهای اصلاحات
از مسائل بسیار ارزشمند و کارآمد در مقوله اصلاحات، بحث پیرامون روش و شیوههای اصلاحات است. اصلاحات در حیات جمعی و فردی از اصول حیاتی و ضروری به شمار میرود، ولی جایگاه آن به وسیله شیوهها و روشهای ناسالم و نامناسب سخت به خطر میافتد؛ یعنی اگر اصلاحات سیاسی، مانند توزیع قدرت برای حیات اجتماعی یک جامعه لازم و حیاتی بوده باشد، با انتخاب روشهای نامناسب ـ مثلاً بدون فراهمسازی ساختار و نهادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که قدرت را به صورت متعادل و طبیعی توزیع مینمایند ـ چنین امر حیاتی به ناخوشایندترین پدیده سیاسی ـ اجتماعی، چون هرج و مرج، ناامنی، خلأ قدرت یا ایجاد قدرتهای محلی متعارض تبدیل میگردد. بنابراین، حیاتی بودن اصلاحات و تحقق اهداف آن، تنها در بستر روشهای معقول و مناسب اصلاحات رقم میخورد و تضمین میگردد. از اینرو، لازم است تا تحلیل و تأمّلی در اطراف روشها داشته باشیم.
چنان که گفته شد، اصلاحات فرایند تغییرزایی است که بستر آن گذشته از طبیعت، جامعه انسانی است (همین دومی در این نوشتار منظور است) و چون جوامع انسانی از حیث نظم و تعامل اجتماعی ـ سیاسی یکسان، یکنواخت و همسطح نیستند، طبعا روشهایی که برای اصلاحات به کار برده میشوند مشابه و همگن نخواهند بود. از اینرو، جوامع را براساس عوامل و مبانی نظم و تعامل اجتماعی به دو دسته تقسیم نموده، شیوههای اصلاحات را در هر کدام پی میگیریم:
اول: جوامع توسعه یافته و صنعتی
روشهای اصلاحی که در چنین جوامعی انتخاب میشوند، باید درخور بافت و ظرفیت فرهنگی، علمی، تکنیکی، اقتصادی و... همان جامعه باشند تا کارآمد بوده، اهداف اصلاحات را تأمین کنند. بنابراین، روشها و شیوههای یاد شده در این جوامع، باید ویژگیها و کارکردهای زیر را داشته باشند، یا این که دارند:
1 ـ اصلاحاتی که در حوزههای مختلف صورت میگیرد با سرعت پیش میرود؛ هر چند میزان آن در همه عرصهها یکسان نیست. مقایسه گذرا میان حجم تغییرات و دگرگونی و طول عمر تمدنهای کشاورزی، صنعتی و فراصنعتی همین ویژگی را تأیید مینماید. نیز در جوامع مدرن و فرامدرن، حجم و سرعت تولید دانش آن قدر بالا و زیاد است که اگر فردی مدت پنج سال در یک رشته (پزشکی) دانش اندوزد و پس از آن بخواهد از اندوختههایش استفاده نماید، در این مقطع آموختههایش کاربرد نخواهد داشت؛ زیرا دانش و فناوری جدیدی پدید آمده که او از آن بیبهره است. ایجاد تناسب و توازی میان دانش اندوخته شده و بازدهی آن در زمان به کارگیری، نیازمند اصلاحات سریع در سیستم آموزشی است.
2 ـ با توجّه به امکانات، تجهیزات توانایی علمی و تکنولوژیکی که در چنین جوامعی وجود دارد و با در نظر داشتن اتصال و پیوستگی صوری و کارکردی که میان بخشها و شؤون متفاوت حیات انسانی، به وسیله انقلاب الکترونیک و تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات پدید آمده است، اصلاحات طبعا به طور فراگیر، همهجانبه و متنوع خواهد بود و یا حداقل بستر و قابلیت پذیرش چنین شیوه اصلاحاتی مهیا شده است.
3 ـ در این جوامع به جهت فراگیری آموزش عالی و تبدیل شدن دانش و معرفت به مثابه منبع و منشأ قدرت سیاسی و اقتصادی و با توجّه به خصلت نامحدود بودن و انحصار ناپذیری دانش، اصلاحاتی که آغاز میگردد و به انجام میرسد، بیشتر بدون خشونت است، یا حداقلِ خشونت برهنه را در خویش دارد. به تعبیر دیگر، خشونت به عنوان روش اصلاحات کاربرد ندارد، حتی در میدان سیاست نیز جابجایی قدرت معمولاً به صورت آرام انجام میگیرد.
4 ـ روشهای مورد استفاده در راستای اصلاحات، شیوه و روشهای علمی میباشند و لازمه چنین روشی، اولاً عدم دخالت ارزشها و آداب در فرایند اصلاحات میباشد. اگر هم ارزشهایی دخالت داده میشوند، بیشتر ارزشهایی است که در دامن خود علم بالیده و پرورده میشوند.
ثانیا، هر اندیشه، طرح و برنامه اصلاحی تنها پس از مشاهدات و آزمونهای فراوان دفاعپذیر و مورد پذیرش واقع میگردد و همین ویژگی بازبینی و بازسازی روشها را در مقاطع و مراحل زمانی برای روزآمد شدن و کارآمدی میطلبد که نتیجه آن، تجدید و جایگزینی روشها میباشد.
ثالثا، وجود فناوری، نهادها و سازمانها برای اصلاحات مبتنی بر روشهای علمی ضروری است. به تعبیر دیگر، این امور از سازههای اصیل روش علمی و تکنولوژی اصلاحاتی میباشند. طبعا اینها نیز با گذر ایام فرسوده میشوند و پس از آزمون جای خویش را به فنون و نهادهای کارآمدتر میدهند. تسلط و سیطره شیوهها و نهادهای علمی در چنین جامعهای، میدان اصلاحات دینی را با مقوله کارکردگرایی مشخص ساخته است؛ یعنی بیشترین سؤال و پژوهش پیرامون کارکرد دین در میدانهای مختلف زیستی میباشد و روشهای دینی در امر آبادانی و توسعه همه جانبه و پایدار جامعه انسانی را بازشناسی و توانایی آن را نقادانه میآزماید و همین وضعیّت رسالت بس سنگینی را بر دوش دینشناسان دردمند میگذارد تا با بسیج نیروی فکری و جسمی خویش، شیوهها و روشهای پاسخگویی دین به مسائل و موضوعات اقتصادی، فرهنگی، علمی، فنی، سیاسی... رلاا به طور روزآمد تبیین و تشریح نمایند.
5 ـ فرایند اصلاحات در این جوامع معمولاً از پایین آغاز، هدایت و پی گرفته میشود و دلیل آن، بالا بودن سطح معرفت عمومی، امکانات و تسهیلات فنی، نهادها و سازمانهای مناسب، نبود موانع فرهنگی و ساختاری، حضور فعال مردم در میدانهای گوناگون، مدیریت، اجرا و ساماندهی بخشهای مختلفی چون بهداشت، تولید، توزیع، بانکداری، خدمات، علوم و فناوری به وسیله مردم میباشد.
مقصود از پایین، بدنه عمومی جامعه است؛ جایی که سرچشمه و منشأ اصلی قدرت سیاسی اقتصادی و فرهنگی جامعه را شکل میدهد. هر چند کارگزاران، گروه اندکی خواهند بود. در بدنه عمومیجامعه، اندیشه اصلاحطلبی شکل میگیرد، آغاز میشود، استمرار مییابد و هدایت میگردد، تا این که طبقات بالا را نیز پوشش میدهد. گرچه در پارهای اوقات تفکر و اندیشه اصلاحات از بالا ارائه میگردد، ولی معمولاً آنها نیز از پایین آغاز مینمایند. یکی از ویژگیهای روش اصلاحات از پایین این است که همه در آن نقش دارند، مسؤولیت میپذیرند، فرایند اصلاحات تثبیت میشود و میدان به بار نشستن آن مضاعف میگردد و آسیبزاییاش کاهش مییابد، بویژه با توجّه به اهمیّت جایگاه مردم در امر حکومت. هم در نظامهای سیاسی دینی و هم در نظامهای سیاسی غیردینی، فرایند اصلاحات از پایین برترین شیوه با بازدهی بالا برای دینداران و غیر آنان خواهد بود.
دوم: جوامع توسعه نیافته و سنّتی
در جوامع توسعه نیافته و سنّتی به همان حد که اصلاحات حیاتی و ضروری است، به همان پیمانه دشوار و چالشزا میباشد. دشواری و چالشزایی برخاسته از ذهنیت تاریخی و فرهنگی، سطح پایین آموزش و پژوهش، موانع ساختاری و نهادی و به تعبیری سست بودن ساختاری، عدم شناسایی و گزینش روشهای کارآمد و... میباشد. لذا مصلحانی که در چنین جوامعی طرح اصلاحات درمیاندازند، باید ابتدا روشهای آن را انتخاب نمایند و بهترینها را برگزینند و سپس وارد معرکه اصلاحات شوند.
روشهایی که در این گونه جوامع برای اصلاحات انتخاب میشوند، دارای این ویژگیها هستند، یا باید چنین باشند:
1 ـ اصلاحات در جوامع سنّتی و توسعه نیافته عمدتا و باید از بالا شروع شود و دلایلی چند، این گزینه و روش را حمایت و ایجاب مینماید. موارد زیر را میتوان از آنها دانست:
اولاً، در این گونه جوامع عوامل و عناصری که سرچشمه تغییرات در سطوح و شؤون مختلف جامعه میشوند، مانند «قدرت» و «ثروت»، در دست همگان نبوده و در جامعه توزیع نشدهاند، بلکه در انحصار فرد، گروه یا صنف خاصی قرار دارند. و این وضعیّت فسادزا و خاستگاه اصلاحات میباشد. طبعا اگر قرار باشد همین بالاییها هم خود اصلاح شوند و هم اصلاحات را آغاز و به جامعه تزریق نمایند، از آن جا این طبقه سخت تلاش دارند وضعیّت و موقعیت موجود را حفظ کنند، با هرگونه حرکت دگرگونگر به مخالفت برمیخیزند و به همین جهت چالشهای بسیاری فراروی اصلاحات پدید میآید که باید از آنها گذر کرد. تنها راه گذر و انجام اصلاحات، نفوذ و شریک شدن نیروهای اصلاحگر (خواه از بین صاحبان قدرت و ثروت، و خواه از میان توده مردم در سرچشمههای تغییرات، یعنی قدرت (زور بازو) و ثروت میباشد، تا از این طریق، هم در بالاییها و هم در پایینها سبب ایجاد دگرگونی و اصلاح شوند.
ثانیا، مردم به عنوان یا در جایگاه نیروهای مدیر، برنامهریز، و سازماندهنده میدانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دینی و علمی قرار ندارند، و تمامی آنها در یک واحد خاص و ویژه متمرکز شده است.
ثالثا، مردم از آموزش و دانشی که موجد تغییرات میگردد، بهرهمند نیستند. از اینرو، بیشتر تماشاگرند تا بازیگر؛ حال آن که اصلاحات کار بازیگران است نه تماشاچیان.
2 ـ به دلیل انحصار قدرت و ثروت، نبود فناوری و دانش لازم، ضعف ساختاری و سازمانی و ارتباطات ناپیوسته، تعصب بر باورها و ارزشهای سنّتی و... اصلاحات خیلی کُند و آهسته انجام میگیرد و در بسیاری مواقع جریان قطع شده و حالت برگشتی به خود میگیرد.
3 ـ با توجّه به فقدان، ضعف و سادگی و توسعهنیافتگی فناوری، دانش و آموزش، ناکارآمدی ساختار و نهادها، نظاممند نبودن تعاملات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... ارتباطات و گردش اطلاعات فوقالعاده ناچیز و کمرنگ و در ضمن محدود میباشد که نتیجه آن گسست و ناپیوستگی کارکردی بخشها و شؤون مختلف زیستی، مانند خدمات، تولیدات، مدیریت و دانش است. به همین جهت اصلاحات همهجانبه و فراگیر نبوده، به طور تکبُعدی انجام میگیرد.
4 ـ چنان که گذشت، در چنین جوامعی حفظ موقعیت و وضعیّت موجود تقریبا حالت نهادینه یافته است و تغییر آن، کاری بس دشوار و زمانبر میباشد، و چه بسیار اتفاق میافتد که شکستن آن حصار و گذر از آن وضعیّت نیازمند استفاده از خشونت آن هم خشونت برهنه میباشد. به بیان دیگر، اصلاحات از راه جنگ فیزیکی و انقلاب میگذرد. معمولاً این حالت معلول تمامیّتخواهی، مطلقانگاری و نابهرهمندی از دانش و آموزش فراگیر و عالی میباشد. تجربه تاریخی ـ سیاسی چنین جوامعی در گردونه دگرگونیها بهترین دلیل و شاهد بر مدعیات ما است. کمتر اتفاق میافتد که جابجایی قدرت به آرامی صورت گیرد، یا افرادی که در رأس هِرَم قدرت سیاسی و... هستند، از کشور نگریخته، یا با وضع فجیعی کشته نشوند.
5 ـ شیوه و روشهای علمی در جوامع سنّتی و توسعه نیافته در فرایند اصلاحات به کار گرفته میشود و باید هم چنان شود، لیکن تنگناهای چندی بر آنها نیز سایه افکنده است. یکی آمیخته شدن روشهای علمی و فنی با شیوهها و ارزشهای سنّتی و دیگری ضعف بنیادهای علمی و فنی میباشد. در این جوامع با این که از روشهای علمی برای ایجاد تغییرات در میدانهای گوناگون استفاده میشود، تکیه بر نهادها و بافتهای سنّتی، قومی، قبیلهای و نیز ارزشهای برخاسته از این تعلقات، فوقالعاده پررنگ و رگم میباشد و این وضعیّت از کارآمدی روش علمی میکاهد. همچنین به دلیل کمبود مراکز و ساختارهای آموزشی ـ پژوهشی و فناوری و عدم اتکای اینها بر منابع داخلی و نبود ساختار و سیستم مطمئن برای گردش پول و جذب سرمایه و... شیوههای علمی به کُندی نتیجهبخش میباشند و همه اینها برآیند آمیختگی روشهای علمی با ارزشها، شیوهها و بافتهای سنّتی میباشند.
آنچه تاکنون درباره روشهای اصلاحات در دو جامعه صنعتی و سنّتی بیان شد، به معنای انحصار روشها در موارد یاد شده نیست، بلکه آنها افزایش و کاهشپذیرند.
تطبیق هر یک از روشهای یاد شده، ویژگی، نیازمندی و پیامدهایی که لازمه هر کدام بوده و همچنین کارآمدی و کارکرد آنها و نیز حضورشان در روش و نظر امام علی علیهالسلام در بحث بعدی که میدانهای اصلاحات در نگاه مولا است، تا حدودی به طور مفصل تبیین میگردد.
مطالبی که پیرامون روشهای اصلاحات تا حال بیان شد، در کلیت آن در نگاه علی علیهالسلام خیلی مورد توجّه واقع شده است. حضرت شناخت روشهای اصلاحات را که طبیعتا توجّه و شناسایی شرایط، اوضاع، ظرفیت و تواناییهای فنی، علمی، ساختاری، اقتصادی، جغرافیایی، سیاسی و... یک جامعه در درون آن نهفته است، پایه و اساس به ثمر نشستن اصلاحات و به انجام رسیدن توسعه و برداشتن موانع از پیش روی این فرایند میداند. ایشان میفرماید:
«واعلموا أنّکم لن تعرفوا الرشد حتیتعرفوا الذی ترکه... فالتمسوا ذلک من عند اهله.»10
بدانید که هرگز رشد و تکامل را نخواهید شناخت، مگر آن کسانی را که آن را رها کردهاند بشناسید. پس فرا گیرید آن معرفت را از نزد اهلش.
رشد در کلام حضرت یک مفهوم ایستا نیست؛ بلکه یک فرایند و روش میباشد و معنای روشی رشد را از سخنان دیگر حضرت میتوان به دست آورد؛ مانند این فرمایشش که میگوید:
«سیرَتُهُ القصد و سنّتُهُ الرُّشد و کلامُهُ الفصل و حکمته العدل.»
میانهروی سیرت او، رشد روش وی و سخنش پایانبخش و عدل، حکمت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله بود.
تا آن جا که حضرت حتی عدل را یک روش میداند؛ مانند:
«من علاامات العقل العَمَلُ بسُنَّةِ العدل.»11
از نشانههای عقل، عمل به روش عدالت است.
بدینسان حضرت میفرماید: روشهای رشد و توسعه (که بدنه اصیل اصلاحات بر مبنای تعریف برگزیده در این نوشتارند) شناسایی نمیشوند و به کار نمیافتند، مگر این که روشهای بازدارنده اصلاحات شناخته و ترک شوند، که در مجموعه اهمیّت شناخت روشهای سالم و کارآمد را در اصلاحات نشان میدهد.
میدانهای اصلاحات
پهنا و گستره میدان اصلاحات در منظر امام علی علیهالسلام ، به وسعت ابعاد و شخصیت وجودی انسان است؛ یعنی شخصیت فردی و معنوی و شخصیت مادی و معنوی جامعه خاستگاه اصلاحات میباشد و چنان که گفته شد، تمامی ابعاد شخصیتی انسان و میدانهای یاد شده در نگاه حضرت در ترابط و تعاملند. از اینرو، اصلاحات در یک بخش، به بخشهای دیگر نیز سرایت مینماید. از این روست که حضرت میفرماید:
«کسانی که خویش را امام مردم میدانند باید اول خویش را تعلیم دهند و آگاه سازند بعد دیگران را، و باید ادب و پرورشاش در عمل باشد تا به زبان؛ زیرا آن که پیشاپیش خویش را ساخته است سزاوار و بزرگواری و تجلیل است.»12
یا این که میفرماید:
«فلیست تصلح الرّعیة الاّ بصلاح الولاة ولاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرّعیة.»13
مردم زمانی اصلاح میشوند کهزمامداران اصلاح شده باشند. و زمامداران اصلاح نمیشوند مگر به استواری و بیداری مردم.
در این نوشتار، از میان همه میدانها، تنها سه میدان سیاسی اقتصادی و دینی مورد بحث قرار میگیرد و روشهای یاد شده اصلاحات را در این سه حوزه بررسی میکنیم.
1 ـ میدان سیاست
بعد از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در حوزه سیاست کجاندیشیها و کجرفتاریههای مختلف انجام پذیرفت و روزبروز حکومت و سیاست از الگوی حکومتی در نظام سیاسی که به وسیله خدا حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله ترسیم و پایهگذاری گردیده بود، فاصله میگرفت و تا زمانی که امام علی علیهالسلام زمام امور را به دست گرفت، گستره کجاندیشی و کجرفتاری توسعه پیدا کرد. پس از آن که حضرت قدرت را به دست گرفت، بیشترین توجّه خود را بدین سو معطوف داشت. موضعگیری و فعالیت اصلاحی که بعد از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آغاز نموده بود، در این مرحله با انرژی بیشتر به اجرای آنها پرداخت و برای آینده سالم و بهتر، ایجاد ساختار، ارائه معیارهای عام و کارآمد و ترسیم واقعی چهره نظام سیاسی اسلام را آغاز کرد. طبعا این دو مهم شیوه و روش مناسب خود را میطلبید و حضرت با توجّه به اهمیّت «روش» در اصلاحات، روشهای مناسب را برگزید و به کار گرفت که اینک به شرح آنها میپردازیم.
اصلاحات از بالا در حوزه سیاست
یکی از روشهایی که حضرت در عرصه سیاست برگزید اصلاحات از بالا بود و محورهای زیر مورد تهاجم امواج اصلاحی قرار گرفت:
الف ـ کادر رهبری، از جهت تخصص و کاردانی، تعهد و تقوای شغلی، داشتن معیارهای لازم برای ورود در جمع کارگزایان و نیز مشروعیت نسبت به رأس قدرت باید اصلاح میگردید؛ چنان که حضرت میفرماید:
«آگاه باشید سوگند به خدا که پسر ابیقحافه خلافت را مانند پیراهنی پوشید و حال آن که میدانست من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا هستم. دانش چون سیل از من جاری است و هیچ کس را در علم و دانش یارای رسیدن به من نیست.»14
در این عبارت، حضرت اصلاحات را متوجه دو امر نموده است:
1 ـ مشروعیت؛
2 ـ کاردانی و تخصص.
و باز میفرماید:
«فیا عجبا بینا هُوَ یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخَرَ بعد وفاته لَشَدَّ ما تشطّرا ضرعیها.»15
جای بسی حیرت و شگفتی است که در زمان حیاتش فسخ بیعت مردم را درخواست مینمود، ولی چند روز از عمرش مانده وصیت کرد خلافت را برای عمر. این دو نفر غارتگر خلافت را مانند دو پستان شتر میان خود قسمت نمودند.
در این سخن، معیارها و روشهای نادرست رسیدن به رهبری را در جامعه اسلامی بازنمایانده و اصلاحات را در آنها لازم میبیند.
و در جای دیگر میفرماید:
«تا این که سوم قوم (عثمان) برخاست در حالتی که باد کرد هر دو جانب خود را میان موضع بیرون دادن و خوردنش. و اولاد پدرانش با او همدست شدند، مال خدا را میخوردند مانند خوردن شتر با میل تمام گیاه بهار را، تا این که ریسمان تابیده او باز شد.»16
در این جملات عدم تعهد دینی و شغلی در کادر رهبری جامعه اسلامی به مثابه آفتی بزرگ تشخیص داده شده که باید آفتزدایی شود و نیز روابط به قاعده، و ضوابط به استثنا تبدیل شده است، در حالی که میباید ضوابط و قانون سالم نه تنها قاعده، بلکه اصل گردد و بساط روابط کاملاً برچیده شود، نه این که استثنا باشد.
حضرت خطاب به معاویه میگوید:
«ای معاویه! چه وقت لیاقت حکمرانی رعیت و زمامداری مسلمانان را داشتید، بدون سابقه خیر و نیکویی و ناداری از بزرگواری و ارجمندی؟»17
در این جا معاویه را به سبب ناشایستگی دینی، نسبی و شخصیتی سزاوار زمامداری در جامعه اسلامی نمیداند.
ب ـ شیوه مدیریت و ساماندهی اجتماعی. یکی از محورهای اصلاحات از بالا، روش مدیریت و ساماندهی اجتماعی است که در نهجالبلاغه بر آن تأکید فراوان رفته است. حضرت روش ساماندهی موجود را ناتوان و ناکارآمد میدید و سخت در تلاش بود تا این کاستی را از آن بزداید.و برای این منظور، الگوی مدیریتی و ساماندهی ویژهای را پیریزی نمود که دو ویژگی بارز داشت:
1 ـ مرکزگرا؛
2 ـ برخورداری از سیستم باز.
منظور از مرکزگرا بودن مدیریت، حاکمیّت یک اندیشه و روش نقدناپذیر که از بالا ارائه و دستور داده شود و تمامی اجزا و عناصر نظام مدیریتی به طور منفعل و تنها فرمانبردار باشند نیست، بلکه مقصود آن است که تمامی بدنه و بخشهای سیستم مدیریتی با ارائه و استفاده از اندیشهها و روشهای متغیر، حرکت به سوی مقاصدی که برمبنای تفکر دینی و خرد بشری برای مجتمعهای انسانی (اقتصادی، سیاسی، علمی، فرهنگی و...) تعیین شدهاند، سرعت و تکامل بخشیده و بهینه بنماید و تمامی دادهها و ستادههایی که به طور آزاد در این سیستم مدیریتی مبادله میشوند. پس از تصفیه و پالایش، جذب و به کار گرفته شوند از اینرو، وجود یک مرکز پالایشگر و کنترلکننده در درون سیستم باز حتمی و حیاتی است و این نکته را میتوان از سخن حضرت فهمید که میفرماید:
«برای من شایسته نیست که سپاه، شهر و مرکز، نظام اقتصادی، نظام حقوقی و قضایی مسلمین و نیز رسیدگی به حقوق حقمندان را ترک گفته، با لشکری بیرون رفته و از لشکری پیروی نمایم، جنبش داشته باشم مانند جنبش تیر در جعبه خالی. و من قطب و میخ آسیاب هستم که آسیاب به اطراف من میچرخد. من جای خویش هستم؛ چون جدا شوم مدار آسیاب به هم خورده، سنگ زیرین آن مضطرب گردد.»18
و نیز:
«گمان مدارید که گفتن حق برایم سنگینی دارد؛ زیرا کسانی نمیتوانند حرف حق را بشنوند و عدالت را بپذیرند، قطعا عمل به حق و اجرای عدالت بر آنان سنگینتر است. پس از گفتن حق برایم و از ارائه مشورت منطقی و انصافمند با من دریغ مدارید؛ چون من هم در معرض لغزش و اشتباه قرار میگیرم.»19
لازمه مدیریت سیستمی این است که: (1) تواناییها و استعدادهای انسانی و غیرانسانی شناسایی شوند. (2) آن تواناییها بیرون آورده شوند، برای این مهم.(3) ایجاد ساختاری که هر جزء و نیرو در جایگاهش قرار گیرد و به کار گرفته شود لازم است. این فرایند زمانی عملی مینماید که: (4) آزمونهای مختلف در شرایط و عرصههای متفاوت از نیروهای انسانی و طرح و نظریات صورت پذیرد. نتیجه طبیعی این جریان و عملکردها (5) دورانی شدن مسؤولیت و برنامهریزی زمانمند و زمانبند و در نهایت (6) شایستهسالاری به جای رابطهسالاری است.
تمامی ویژگیها و لوازم یاد شده، در سخنان حضرت که ذیلاً ذکر میشوند، تبلور و نمود دارند:
شناخت تواناییها، بیرون آوردن و قرار دادنشان در جایگاه مناسب:
«من این جابجایی (نصب مالک اشتر به حکومت مصر و عزل محمّدبن ابی بکر) را از آن رو انجام ندادم که تو را در انجام وظایف و مسؤولیت تنبل یافتم، بلکه به این جهت بوده که تو را در مقامی قرار بدهم که در آن جا کارآمدی بیشتری خواهی داشت.»20
آزمون
«ای مالک بر کارگزاران نظارت کن، پس از آزمایش و امتحان کردن، آنها را به کار برگمار و آنها را به میل خود به کاری نفرست، زیرا در این بیتوجهی شاخههای ستم و نادرستی گرد آمدهاند.»21
بیرون کشیدن افکار و اندیشهها و استفاده از آنها
«من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطا».22
کسی که با اندیشههای مختلف مواجه بشود و آنها را بشناسد، به لغزشگاهها زود پی میبرد.
برنامهریزی زمانمند
«فدع الاسراف مقتصدا و اذکر فی الیوم غدا و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدَّم الفضل لیوم حاجتک.»23
و به اندازه نیازمندی خود از دارائی پسانداز نما، و زیاده (بر آن) را به جهت روز نیازمندیت پیش فرست ات اجتماعی، توانمند شدن مدیریت و تأمین حقوق انسانی و الهی (اهداف اصلاحات) در کنار مدیریت مرکزگرای سیستماتیک، عناصری مانند شجاعت، پاداش و بخشندگی، عدالت و آزادی را به مثابه روش و شیوه وارد بدنه و فرایند مدیریت مجتمع انسانی مینماید. از اینرو، حضرت بخل را حصار محکم در اطراف بخشندگی و پاداش ـ و به تعبیر نویسنده و صاحب این قلم به جریان افتادن سرمایههای انسانی و مادی ـ میداند که خود ضربه سهمگینی بر پیکر توسعه انسانی و اجتماعی است. و ترس را نه تنها بستر، بلکه عامل به تحلیل رفتن انرژی و نیروی فکری و فیزیکی جامعه و فرد و انباشته شدن ظرفیتهای اقتصادی، سیاسی، علمی، فنی و... میشمارد که پیامد طبیعی آن، تسلیم و وابستگی فرد و جامعه انسانی به هر چیزی که غیر آنها است، میباشد. این وضعیّت نابسامانی حیات جمعی، نقص و ناکارآمدی مدیریت را در پی دارد. همچنین حرص را ابزار عدالتگریزی و ستمپیشگی مییابد که لازمه آن، عدم توسعه انسانی است. و بالاخره آزادی روش مدیریت را پرورنده استعدادها، تأمینگر حقوق، توزیعکننده مسؤولیتها، و در نهایت بیمهگر مدیریت دینی در ساختارهای متفاوت جوامع انسانی میداند. به این ترتیب، توسعه انسانی در مدیریت وارد میشود. معنای این سخن این است که در نگاه امام علی علیهالسلام توسعه انسانی نه تنها هدف مدیریت و ساماندهی اجتماعی بوده، بلکه روش و شیوه مدیریت میباشد.
معنای روشی مفاهیمی مانند عدالت، بخشندگی، شجاعت و آزادی را از مفهوم،یا منطوق سخنان حضرت که ذیلاً میآیند، میتوان فهمید:
«با چند دسته مشورت مکن:
1. با بخیل چون او تو را از بخشش بازمیدارد و فقر را نوید میدهد.
2. ترسو؛ زیرا او موجب سستی تو در امور مملکتداری میگردد.
3. حریص؛ چون او ستمگری را برایت جلوهگر میسازد... و باید برگزیدهترین ایشان نزد تو وزیری باشد سخن تلخ حق به تو بیشتر گوید و کمتر تو را در گفتار و کردارت که خدا برای دوستانش نمیپسندد بستاید؛ اگر چه سخن تلخ و کمتر ستودن خواهش و آرزوی تو سبب دلتنگیت شود.»24
ج ـ در دوران بعد از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله رویکرد و تلقیبخش بزرگی از مسؤولان و کارگزاران از سیاست، پراگماتیک و شغلی میشود و چنین رویکردی آفاتی فراوان را به همراه دارد که برخی از آنها را میتوان نام بُرد:
1 ـ مفاهیم و واقعیتهای حقوقی، مانند: حقوق طبیعی، حقوق اساسی و سیاسی، حقوق اجتماعی و حقوق الهی به بازی گرفته میشوند.
2 ـ سیاست به مثابه یک ابزار به کار گرفته شده و از هویت معرفتی و علمی تهی میگردد.
3 ـ توجّه و همّ زمامداران به افزودن درآمد و حفظ قدرت است تا ارائه خدمت.
4 ـ تملق، چاپلوسی، دروغ، فریب، زبان، قومیت و زور به عنوان شیوه و معیار ورود در حوزه سیاست، جایگاه ویژهای دارند.
5 ـ دین و مردم از سازوکار مبانی مشروعیت و مقبولیت نظام سیاسی محسوب نمیشوند. به عبارت دیگر، یک مبنای ثابت (خواه دین و خواه مردم) برای مشروعیت نظام سیاسی وجود نخواهد داشت.
طبعا تغییر رویکرد و تلقی یاد شده از سیاست، هر چند تنها عامل و روش آفتزدایی نیست، ولی از اساسیترین عوامل و عناصر و کارآمدترین آنها به حساب میآید. از اینرو، یکی از محورهای اصلاحات از بالا که حضرت آغاز کرد، جایگزین نمودن رویکرد معرفتی و خدماتی از سیاست، به جای رویکرد پراگماتیک و شغلی بود؛ چنان که ایشان بیان فرمودهاند:
«ابن عباس میگوید: بر علی علیهالسلامدر ذیقار (اسم مکانی است) داخل شدم در حالی که حضرت کفشش را وصله میکرد. حضرت به من فرمود: قیمت این کفش چند است؟ عرض کردم: قیمتی ندارد. فرمود: قسم به خدا این کفس برایم محبوبتر از حکومت بر شماست، مگر این که حق را استوار و باطل را نابود کنم.»25
و یا:
«ایّها الناس انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم علهی و أعلمهم بامراللّه فیه...»26
ای مردم، انسانهای مدیر و آگاه به معارف الهی شایسته حکومت بر مردماند.
جمیه زیر، رویکرد تلقی یاد شده را بخوبی نشان میدهد:
«ما در زمانی زندگانی میکنیم که اکثر مردم آن حیلهگری و مکرپردازی را هشیاری میشمارند، و نادانها این گونه فریبدهندهها را به چارهپردازی نسبت میدهند. عذرشان چیست؛ خدا نابودشان کند. آدم سیاستمدار و حیلهپرداز حقیقی، تمامی راههای حیله را احساس میکند، ولی از اقدام به آنچه که احساس میکند، فرمان و جلوگیری خدا مانع میگردد، پس از این احساس، آن را ترک میکند و اقدام به اعمال نمینماید، ولی کسی که درد دین ندارد، در کمین انجام آن مینشیند.»27
بنابراین نظام سیاسی که برمبنای رویکرد و تلقی ویژه از مقوله سیاست شکل میگیرد، در منظر و نگاه علی علیهالسلام نظامی است که معرفت (معرفت دینی ـ معرفت بشری) بُن و اساس آن را میسازد و خادمیت کارکردش را سمت و سو میدهد. به همین جهت، بازی با واقعیتهای حقیقی و حقوقی، نگاه شغلی و ابزاری به سیاست، ابهام و تزلزل مبانی مشروعیت نظام، روابطگرایی به جای شایستهسالاری و ضوابطپذیری و... در چنین نظامی از لحاظ تئوریک مفقود و مردود است و از حیث عملی در کمترین میزان خود را نشان میدهد که در درازمدت باید نابود گردد.
اصلاحات سیاسی از بالا در سه حوزه یاد شده (کادر رهبری، روش مدیریت و ساماندهی اجتماعی، تلقی از سیاست و نظام سیاسی) زمانی به طور شایسته انجام میگیرد که پیشنیازها و پیش عملهای ذیل صورت پذیرد:
1 ـ ایجاد نهادها و سازمانها و در مجموع ساختار مناسب و کارآمد.
2 ـ قدرت لازم و نفوذ در مراکز عالی تصمیمگیری.
3 ـ نیروی انسانی جایگزین.
4 ـ ارائه یک نظریه سیاسی نظمآفرین و آزمونپذیر و تعیین الگوی مدیریتی جایگزین.
5 ـ پشتیبانی افکار عمومی.
6 ـ شناخت حساسیتهای درونی، برونی و ایجاد فرصت و موقعیت.
همان طوری که گذشت، تمام موارد یاد شده در حرکت اصلاحی حضرت مشهود و منظور بوده است.
اصلاحات از پایین
معنای اصلاحات از پایین آن است که بدنه عمومی جامعه انسانی تجربه اصلاحات را در حوزههای مختلف آغاز نمایند. به عبارت دیگر، عرصه عام جامعه نیازمند اصلاح میباشند. این روش ممکن است از جانب کسانی که در رأس هرم قدرت قرار دارند پیش گرفته شود، و ممکن است گروهی از روشنفکران (دینی ـ غیردینی) آغازگر آن باشد. در هر دو صورت، اصلاح اقتصاد، سیاست، حقوق، دینداری، خدمات، آموزش، پژوهش و در مجموع فرهنگ معلول و برآیند دگرگونی معرفت، دانش، روش، توانش، معیشت، صحت، دیانت و... عمومی مردم خواهد بود. سخن حضرت که میفرماید: «ولا تصلح الولاةُ الاّ باستقامة الرَّعیَّةِ».28 مؤید پیوند و رابطه یاد شده است.
روش اصلاحات از پایین، هر چند نظر به ساخت و بافت اجتماعی، سطح توسعه و پیشرفت فنی و علمی، نظام اقتصادی و سیاسی و پررنگی و کمرنگی باورها و ارزشهای دینی در جوامع تفاوت دارد، ولی جامعهای که با چنین روشی اصلاحات را پیش میگیرد، میباید زیرساختها و کارهای بنیادین زیر را فراهم آورده؛ چنان که این گزینش را در حرکت اصلاحی حضرت علی علیهالسلام نیز میتوان یافت.
1 ـ پرورش انسانهای مسؤول، مشارکتجو و منتقد در عرصه سیاست و احیای چنین روحیهای در میان مردم. به همین جهت حضرت نظام پایدار را نظامی میداند که دستگاه حاکم محاط به وسیله مردم باشد. «ولاتصحّ نصیحتهم الاّ بحیطتهم علی ولاة امور»29 و برای مردم حق شرکت و انتقاد در امور سیاسی را فراهم آورد: «فانهم الاخوان فی الذین ولا اعوان علی استخراج الحقوق»30 (مردم یا برادران دینی تواند و یا معاونین برای تأمین و استخراج حقوق) و «فلاتکفوا عن مقالةٍ بحقٍ او مشورةٍ بعدل فانّی لستُ فی نفسی لفوق أن احطئی ولا آمن ذلک من فعلی».31
2 ـ سرمایهگذاری در بخش آموزش، پژوهش و پرورش و توزیع فراگیر دانش. از اینرو، حضرت معتقد است که هر گاه حاکم یا دستگاه حکومتی نتوانند به این امور رسیدگی نمایند، حق بزرگی از مردم را ضایع نمودهاند: «فامّا حقکم علیّ... تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا».32
حق مردم بر من... آگاه ساختن برای زدودن جهل و پرورش دادن برای یادگیری میباشد.
یا آن جا که حضرت استواری جامعه را بر پاشنه دانش و معرفت میچرخاند، طبعا دانش توزیع شده که عمومی مردم بهرهمند از آن باشند پایداری کشور و ملت را در پی دارد، نه دانشی که تنها چند نفر محدود آن را فراگرفتهاند:
«بریا تثبیت حاکمیّت و اصلاح مملکت و فراهم آوری اسباب استواری مردم با دانشمندان و حکما بسیار مذاکره و گفتوگو داشته باش.»33
3 ـ نهادینه شدن ارزشهای عام، انسانی و دینی و زدودن و بیرمق نمودن ارزشهای ریز، غیرانسانی و دینی و تضعیف وابستگیهایی مانند خون، نژاد، زبان در مقابل ارزشهای عام؛ چنان که حضرت خطاب به معاویه میفرماید:
«و أردیت جیلاً من الناس کثیرً: خدعتهم نجیّک... و تغشاهُمُ الظُلمات... و نکصوا علی اعقابهم و تَوَلَّوا علی ادبارهم و عَوَّلوا علی احسابهم الا من فاء من اهل البصائر.»
در این جا حضرت، معاویه را سخت سرزنش و توبیخ مینماید که چرا چنین تعلقات و معیارهای بستهای را زنده نموده است.
4 ـ طبعا سه مورد یاد شده، ساختاری مناسب (نهادها، سازمانها، روشها، اندیشه باز و سیاستگذاری) میطلبد، تا در چنین ساختاری گفتمان حضور و عملکرد سیاسی مردم شکل یابد و محاسبه پذیرد.
حضرت هر چند به دلیل محدودیت زمانی نتوانست چنان ساختاری را نهادینه سازد، لیکن در زمان کوتاه امامتش موفق شد بدان سو حرکت کند و تا حدودی آن رایجاد نماید.
کارهای بنیادین یاد شده در اصلاحات از پایین، در قلمرو سیاست به متمم و مکملهای چندی نیاز دارد، که برخی از آنها بدین شرحند:
یک ـ مردم نظام و دولت را از خود بدانند.
دو ـ مردم نسبت به آینده خوشبین و امیدوار شوند.
سه ـ فهم و باور به این که تمامی حوزههای سیاست پیوند ناگسستنی با سیاست دارند.
چهار ـ تمامی حقوق و مزایا تنها در سایه یک نظم سیاسی سالم دست یافتنی هستند.
پنج ـ آزادی، توسعه پایدار و انسانی و تنوع و تکثر فرهنگی در جامعه تأمین و دنبال شود.
اصلاحات فراگیر و همه جانبه
از روشهایی که حضرت در فرایند اصلاحات برگزید، اصلاحات همه جانبه بود. اصلاحات همه جانبه به روشهای مختلفی اطلاق میشود؛ از جمله این که برنامه اصلاحی را به طور آشکار به همه اعلام کند، یا اصلاحات را به صورت ضربتی به پیش ببرد و یا این که اصلاحات به طور همزمان در تمامی حوزههای زیستی آغاز کند. همین معنا مورد عمل و منظر حضرت بود و سِرّ آن، چنان که گذشت، پیوستگی و اتّصال هستی و حیات و ارتباط تقریبا ارگانیک و کارکردی بخشهای مختلف زندگی بشری در اجتماع انسانی میباشد. این واقعیت در سخن امام علیهالسلام تجلّی خاصی دارد که برخاسته از دغدغه ایشان نسبت به این مقوله است:
«فلیست تصلح الرّعیّة الاّ بصلاح الولاة و لاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرعیّة.»34
دیالکتیک اصلاحی که در این عبارت آمده است، بیان میدارد که سالم و صحیح شدن همه جانبه کارگزاران و مسؤولان بلندپایه، سرچشمه اصلاح جامعه است. و استقامت جامعه، پروراننده رهبران و کارگزاران سالم و صالح میباشد. طبعا استقامت جامعه زمانی رخ از نقاب برمیکشد که معنویت و اخلاق در کنار توسعه انسانی، پیشرفتهای علمی ـ فنی، اقتصادی و اجتماعی حضور داشته و توأمان رشد نمایند. با بیمهری به علم، فناوری، اقتصاد... و پرداختن و نوازش اخلاق و معنویت و یا بالعکس، تجربه استقامت در آن جامعه انجام نخواهد گرفت. از اینرو، اصلاحات همه جانبه مولد جامعه بسامان و سالم خواهد بود که مورد تأکید حضرت نیز قرار گرفته است.
اصلاحات شدید و آرام
از میان روشهای اصلاحات که جمعپذیری و قابلیت همزیستی آن با روشهای دیگر بیشتر است، روش و شیوه آرام و شدید میباشد. این دو شیوه با معانی متفاوتی که دارند، در اصلاحات از بالا، از پایین و همه جانبه کاربرد دارند.
به دو واقعیت و فعالیت میتوان شدید گفت: یکی، به امری که دفعی و ضربتی انجام پذیرد و دیگر، فرایند و عالیتی که خشونت ساز و کار آن باشد.
آرام را نیز در دو معنا میتوان به کار برد: یکی، هر امری که به طور تدریجی و زمانمند به انجام برسد. دوم، فرایند و فعالیتی که مدارا، تساهل، صبر، نرمش و خوشرفتاری، اجزاء و سازههای آن را میسازد.
کاربرد و استفاده این روش رابطهای تنگاتنگ با شناخت و وجود شرایط اقتصادی، علمی، فنی، سیاسی، روانی و روحی و نیز حضور باورهای دینی ـ مذهبی و جایگاه آداب و سنن قومی و زبانی دارد. از همین جهت هر یک از این دو شیوه در فضا و شرایط ویژهای ثمربخش و بهرهساز میباشد و چنین مشخصاتی را در سخنان امام علی علیهالسلام بروشنی میتوان دید:
«ای پسر عباس بدان که بصره جای فرود شیطان و کشتنگاه تبهکاریهاست. پس مردم آن سامان را با نیکویی کردن به ایشان خرم و شاد گردان، و گره ترس را از دلهاشان بگشا. خبر تندخویی تو با قبیله بنیتمیم به من رسید. همانا بنیتمیم را کوکبی پنهان نشده مگر آن که کوکب دیگری برایشان پدیدار شد.»35
در این جملات، استفاده از شیوه آرام یا شدید با توجّه به حالات روحی ـ روانی و شرایط فرهنگی باز نموده شده سات.
روش شدید
«من صادقانه به خدا سوگند میخورم که هر گاه به من اطلاع برسد که تو در مال و اقتصاد مردم دست بردی و خیانت نمودی، آن قدر بر تو سخت بگیرم که تو را کممایه و گران پشت و ذلیل و خوار گرداند.»36
تدریجی
«فدع الاسراف مقتصدا و اذکُر فی الیوم غدا و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدّم الفضل لیوم حاجتک.»37
ترکیب آرام و شدید و شناخت شرایط مناسب
«واخلِطِ الشدّة بضغثٍ من اللّین وارفق ما کان الرفقُ ارفق واعتزم بالشدّة حین لایغنی عنک الاّ الشدّة.»38
شدت و تندی را با آرامش به طور مخلوط بکار گیر و تا جایی که مدارا کارآمد است مدارا کن و در صورتی که مدارا اثر نکرد و جز شدت روشی باقی نماند، شدت به کار بند.
میدان دین
منظور از اصلاحات دینی، اصلاح دین نیست؛ زیرا آن هیچگونه اعوجاج و نقصی برنداشته، تا نیاز به استوار ساختن و کامل کردن داشته باشد، بلکه مقصود اصلاح فهم و شناخت دین و تصحیح دینداری افراد و جامعه است؛ زیرا همین بخش دین آفت برداشته، که میباید پس از آسیبشناسی، آفتزدایی شود. بنابراین، میتوان گفت اصلاحات دینی که حضرت در پی آن بود، در دو بخش زیر تبلور و نمود داشته است:
1 ـ شناخت و فهم دین؛
2 ـ کارکرد، استعمال و حضور دین در ذهنیت و عینیت فرد و جامعه.
اصلاحات در شناخت و فهم دین
در بخش نخست (فهم دین) آفات زیر فهم دین را دشوار ساخته بود:
1 ـ ظاهرنگری و ظاهرفهمی
ظاهرنگری و ظاهرفهمی آسیب بزرگی بود که بر فهم دینیگروهی از افراد جامعه سایه افکنده بود. این گونه فهم، دست کم دو پیامد منفی از خویش به جای میگذارد:
1) جلوگیری از تعمق و تنوع فهم، و مشروعیت دادن به فهم واحد و ساده از دین.
2) ناتوانی دین از حضور در عرصهها و عصرهای مختلف و متفاوت؛ زیرا چنین حضوری متوقف بر سیال و شناور بودن هویت دین است و این مهم تنها از راه عمق بخشیدن و تنوع فهم دینی میسّر میگردد.
استدلال خوارج که گفتند: «لاحکم الا للّه». و پاسخ حضرت که فرمود: «کلمة حقٍ یراد بها باطل39»، بیان استیلای ظاهر فهمی بر ذهن خوارج و نفی چنین فهمی است.
2 ـ فهم مصلحتگرایانه از دین
چنین فهمی دین را تا حد یک ابزار تنزل میدهد، از هویت یکپارچه دین میکاهد و آن را پاره پاره میکند. در واقع دین از مقام داوری به زیر کشیده میشود و مصلحت عملی معیار و داور قرار میگیرد.
این وضعیّت بر حضرت گران تمام میشود و او را آشفته میکند و در پی تغییر چنین تفکری میافتد و قرآن را در مقام داور قرار میدهد و میفرماید:
«فلما افضت الیّ نظرتُ الی کتاب اللّه و ما وضع لنا و امرنا بالحکم فاتبعتُه ما تسن النبی صلیاللهعلیهوآله فاقتدیتُه.»40
چون که امور به من محول شد به کتاب خدا نظر نمودم و مطابق دستور و اوامرش تبعیت و عمل نمودم و بر پایه سنّت نبوی اقتدا نمودم.
و نیز استفاده ابزاریک و معامله بر دین را مطرود میداند و بر اشعث ابن قیس به خاطر عملی که پیامدش استفاده ابزای و سرچشمهاش تفکر مصلحتگرایانه «پراگماتیسم» از دین میباشد، میتازد و میفرماید:
«مادرت در سوگ تو بگرید، آیا از راه دین خدا آمدهای مرا بفریبی؟ آیا درک نکرده و نمیفهمی؟... قسم به خدا اگر هفت اقلیم را با هر آنچه در آن است به من دهند برای این که خدا را درباره مورچهای که پوست جوی از آن بربایم و نافرمانی نمایم، نمیکنم.»41
3 ـ روش فهم
با اندکی تأمّل درمییابیم که ظاهر فهمی و فهم مصلحتگرایانه از دین برآمده از به کارگیری روشهای نامناسب در فهم معنی و مصداق کلام باری تعالی بوده است. از اینرو، حضرت سخت تلاش داشت تا روشهای صحیح و مناسب فهم دین را معرفی نماید. منظور از روش مناسب فهم، حاکمیّت و ارائه یک فهم و شناخت واحد از دین و قرآن نیست؛ زیرا حضرت وجود فهمهای متنوع را برخاسته از هویت دین میداند و میفرماید:
«انّ القرآن ظاهرُهُ انیق و باطنُهُ عمیق لاتغنی عجائبُهُ ولاتنقضی غرائبُهُ و لاتُکشَفُ الظُّلمات الا به.»42
بدرستی ظاهر قرآن روشن و شفاف و باطنش عمیق است. عجایبش را نیستی و غرائبش را پایانی نیست. تاریکیها جز با قرآن مکشوف نمیافتند.
و یا:
«فانّ القرآن حمّالٌ ذو وجُوهٍ...»43
قرآن معانی مختلف برمیتابد.
طبیعتا ویژگی و صفات یاد شده در کلام مولا برای قرآن، مولد فهمهای متنوع از دین میباشد، نه فهم واحد.
امّا منظور حضرت معرفی شیوه و روش صحیح است که به فهمهای متنوع از دین میانجامد. بنابراین، حضرت روشی را برای فهم دین صحیح و مناسب میداند که: اصول و قواعد زبانشناختی، روش و مبانی معرفت بشری در کنار روش وحیانی و معارف کارشناسان اصیل دین (ائمه علیهمالسلام ) سازوکار آن را بسازند، تا بتوان از ظاهر انیق به باطن عمیق آن راه یافت. ام اینرو، حضرت توصیه میکند تا از اهلش آن را فراگیرند:
«بدانید که هرگز به راه راست پی نخواهید بُرد، تا کسی را که آن را واگذاشته بشناسید، و هرگز به عهد و پیمان قرآن وفا نمیکنید، تا کسی را که نقض عهد کرده و پیمان شکسته بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمیزنید، تا کسی را که آن را دور انداخته بشناسید. پس بروید همه را از اهل آن بیاموزید.»44
با توجّه به روش یاد شده، روشنی که از هرگونه مبانی معرفتی (فلسفی، علمی، منطقی، عرفانی، تاریخی...) تهی باشد، به ظاهربینی و جمود فکری و یا آنارشیسم معرفتی میانجامد و همینطور اگر پُر از مبانی معارف بشری باشد به دور از مبنای وحیانی، سر از تفسیر و فهم به رأی بیرون میآورد. و این هر دو شیوه ناکارآمد و ناتوان از درک عمق معانی و مصادیق کلام خداوند متعال میباشند و بدینمنظور حضرت اصلاحات روش فهم قرآن و دین را در برنامههایش گنجانده بود.
اصلاحات در حضور دین
در بخش دوم که کارکرد و حضور دین در ذهن و عین جامعه و فرد است، شکافها و نابسامانیهای جدی وجود داشت که حضرت اصلاح آن را پی گرفت؛ زیرا میدید آنچه در بیرون واقع شده است و بر رفتار مردم سایه افکنده، چیزی غیر از دین است. و آن چیزها عبارتند از:
1. جهل که پیامد آن، مرگ حقگرایی و واقعبینی است که از زندهترین پیامهای دین هستند.
2 زنده شدنن تعصب است که لازمه آن گریز از طریق هدایت و روش نو و مقاومت در مقابل استدلال محکم ومنطقی میباشد. از همین روست که حضرت حکومت را برای اقامه حق میطلبد و خود را قرآن ناطق میخواند، تا پرده تعصب بدرد، و استدلالپذیری را در ذهنها بدمد.
3. سرگرم شدن فرد و جامعه به محدودنگری است.
4. سنگواره شدن ذهن، که برآیند محدودنگری فرد و جامعه است و مانع توسعه پایدار انسانی.
5. حضور تعلقات زبانی، قومی و نژادی در مقام داوری و تعاملات اجتماعی ـ سیاسی.
از اینرو، حضرت خطاب به مردم میگوید: شما در حق متفرق بودید و آنها در باطل مجتمع. و به معاویه خطاب میکند:
«فقد سلکتَ مدارج اسلافک بادّعائک الاباطیل و اقتحامک غرور المین و الاکاذیب و بانتحالک ما قد علا عنک...»45
پس به راههای پیشینیانت رفتی، به سبب این که نادرستیها ادعا نمودی و بیپروا خود را در دروغها انداختی و آنچه از مرتبه تو برتر استو به ادّعا و دروغ به خود بستی.
نتیجه قهری سیطره پنج امر یاد شده بر رفتار و اذهان جامعه و فرد، عدم حضور فعال دین در شؤون مختلف حیات بشری، توأم با سستی و کسالت در امر دینداری میباشد؛ چنان که حضرت آن را زیبا بیان نموده است:
«وقتی به شما در ایام تابستان امر کردم که به جنگ ایشان بروید، گفتید اکنون هوا گرم است، ما را مهلت ده تا گرما شکسته شود. و چون در ایام زمستان شما را به جنگ با آنها امر کردم، گفتید در این روزها هوا بسیار سرد است به ما مهلت ده تا سرما برطرف گردد. شما که این همه عذر و بهانه از جهت فرار از گرما و سرما میآورید، سوگند به خدا از شمشیر زودتر فرار خواهید نمود.»46
روشهای اصلاحات در فهم و حضور دین
روشی که حضرت هم در فهم دین و هم در بخش حضور دین برای اصلاحات آن دو محور در کنار روشهایی که در لابلای بحث تاکنون بیان شد، در پیش گرفت، به طور عمده به این قرار میباشد:
1 ـ اصلاحات از بالا؛ که عمدتا شامل رهبران دینی، امراء و سلاطین و کارگزاران میشود و میباید کسانی که در این بدنه
قرار دارند و یا قرار میگیرند، هم فهم درستی از دین داشته باشند و هم دین در اعمال و رفتار آنها بروز یابد. در این فرمایش حضرت تأمل بفرمایید:
«... فنهصت فی تلک الاحداث حتی زاح الباطل و زهق واطمأَنّ الدّینُ و تنهنَهَ.»47
در چنین ایامی بپا خاستم تا باطل محو و نابود گردد و دین آرامش و اطمینان یابد.
صدر و ذیل این کلام بیان فساد و انحراف فرهنگی و دینی در سطوح بالای جامعه است. و قیام حضرت به خاطر زدودن چنین انحرافات و فسادهایی است، تا دین آرام گیرد و استوار گردد و این دو مهم، جز با فهم درست از دین و نیز حضور فعال و کارکرد عینی دین به دست نمیآید.
2 ـ اصلاحات از پایین؛ در دورانی که حضرت حکومت را به دست گرفت، در میان توده مردم، فهم دین و کارکرد و حضور آن آفاتآلود گردیده بود:
«چگونه به شگفت نیایم از خطا و اشتباهکاری این فرقههای گوناگون که دلیلهایشان در دینشان با یکدیگر اختلاف دارد. از سنّت پیغمبری پیروی نکرده، به کردار وصیّی اقتدا نمینماینتد و ایمان به غیب نمیآورند و از زشتی خودداری نمینمایند. در شبهات رفتار نموده، از خواهشهای نفس پیروی میکنند. معروف و پسندیده نزد ایشان چیزی است که خودشان نیکو شناختهاند و منکر و ناشایسته پیش آنها چیزی است که خودشان بد دانستهاند. در مشکلات پناهگاهشان خودشان هستند و در امور پوشیده اعتمادشان بر رأیهای خودشان است.»48
طبعا کارآمدترین شیوه در این وضعیّت روش اصلاحات از پایین است. و حضرت با استفاده از همین روش بر عناصر زیر تأکید و توجّه نمود:
1 ـ پررنگ نمودن ارزشهای دینی در میان مردم؛ مانند: همنشینی با انسانهای فقیر و مستضعف، فرق نگذاشتن میان شریف و توده مردم، امتیاز برحسب تقوا و دانایی، مذمت غیبت، ثنا و چاپلوسی، وحدت امّت اسلامی و...
2 ـ دین به مثابه مبنای تعامل و ترابط اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی و خانوادگی قرار میگیرد، تا در سایه آن وحدت، محبت، صداقت، همدلی و... که جوهره هویت کارکردی دین را میسازند، میانامّت اسلامی و انسانی گسترش یابند، نه این که دین مبنای دوری و پراکندگی شود؛ چنان که در جامعه چنین بود: «و تهاجروا علی الدّین.»49
3 ـ توسعه نهادها، سازمانها و تشکیلات دینی جهت تعمیق، تکامل و کارآمدشان عناصر دینی. از این روست که حضرت از مساجل خالی و بیتحرّک که هر چند عددش زیاد باشد و نیز از اسلام اسمی سختی بیزاری میجوید50 و انتقاد میکند. چون در چنین وضعیتی، معنای واقعی نهادسازی دین که همان برنامهریزی دینی، مدیریت دینی، تعیین اهداف و راهبردهای دینی است، محقق نشده است یا نمیشود.
3 ـ اصلاحات چه با روش از بالا و چه با روش از پایین، به طور آرام و تدریجی انجام میپذیرد. به تعبیر دیگر، سومین روشی که حضرت برای سلامت فهم دین و کارکرد و حضور دین در جامعه برگزید، شیوه آرام و تدریجی بود؛ زیرا این دو حرکت و هدف، بیشتر صبغه و هویت فرهنگی دارند و از اینرو، حرکت تدریجی را طلب میکنند.
در پایان این بخش، سخنانی از حضرت را میآوریم که در آنها هم به مباحث «اصلاحات فهم دین» و «اصلاحات در کارکرد و حضور دین در ذهنیت و عینیت جامعه را» و هم سه روش یاد شده را که در اصلاحات این دو حوزه دینی به کار رفتهاند، پرداخته شده است:
«یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی.»51
برگرداندم هوای نفسانی را به راه هدایت، هنگامی که هواپرستی را هدایت میدانستند و برگرداندم آراء و نظریات را بر قرآن در زمانی که قرآن را همه طبق رأی خویش تفسیر مینمودندعمده و اساسی آن را در دو چیز میتوان یافت:
1) حجم خرابی و فساد در این حوزه خیلی چشمگیر بود.
2) اقتصاد با کارکد متضاد، هم خاستگاه توسعه، رشد، ظهور و حضور عقلانیّت و منطق است و هم خاستگاه و بستر عقبماندگی کمون عقلانیّت و ظهور بیمنطقی. این معنا بسی تفاوت دارد با زیربنا بودن آن در تفکر مارکسیسم.
با تأمّل و تفکر در مسائل اقتصادی که در نهجالبلاغه و سایر کلمات علی علیهالسلام آمده است، به این نکته میرسیم که اصلاحات اقتصادی موردنظر مولی علیهالسلام در دو جهت حرکت میکرد:
1 ـ اصلاحات در جهت ارائه یک سیستم باز؛
2 ـ اصلاحاتی برای رسیدن به خودمحوری اقتصادی یا اقتصاد متّکی به خود.
منظور از سیستم باز، بازار آزاد و اقتصاد سرمایهداری نیست؛ هر چند بخشی از آن در این سیستم گنجانده میشود، بلکه مقصود از سیستم باز، سیستمی است که این ویژگیها را داشته باشد:
1. در آن، شیوهها و روشهای متنوع و مختلف در عرصه تولید، توزیع، مصرف و انباشت به کار گرفته شوند. طبعا در این حالت، اقتصاد دولتی، خصوصی، عمومی و تعاونی... به صورت توأمان فعّال خواهند شد.
2. تعامل دوسویه و مستمر اقتصاد (دانش و عمل اقتصادی) با سیاست، علم، فنآوری، فرهنگ اخلاق و معنویت.
3. حضور فعّال و اختیاری مردم در تمامی سطوح و بدنه اقتصاد.
دو جهت یاد شده را میتوان از عملکرد و از سخنان حضرت استفاده کرد؛ مانند:
«ولا قوام لهم جمیعا الا بالتجّار و ذوی الصناعات فیما یجتمعون علیه من مرافقهم و یقیمونَه من اسواقهم...»52
برای طبقات یاد شده قوامی نیست مگر با رشد و توسعه تجارت و صنعت که اینها سودهایشان را گرد آورده، بازارها برپا میدارند.
در این عبارت، تعامل اقتصاد با بخشهای دیگر نشان داده شده است.«و لیکن نظرک فی عمارة الارض ابلغ من نظرک فی استجلاب الخراج، لانّ ذلک لایدرک الاّ بالعمارة...»53
در آبادانی زمین بیشتر کوشا باش تا در جمع آوردن خراج، چون خراج و محصول به دست نمیآید مگر با آبادنی زمین.
در جمله بالا بر فعالیتهای بنیادین اقتصادی که نتیجه آن اقتصاد خودمحور است، تأکید شده است.
طبعا تحقق دو جهت یاد شده وابسته به دگرگون شدن و ایجاد تغییرات در بدنههای دیگر اقتصاد است. و تا این بدنهها و بخشها اصلاح نشوند، رفتن اقتصاد به سوی سیستم باز ؟و متّکی به خود، سخت دشوار و حتی ناممکن است. این بخشها هر چند متنوع و تولیدپذیرند، ولی میتوان محورهای اساسی آن را شناسایی کرد.
محورهای اساسی در سخنان مولا علیهالسلام در سه عنصر تجلّی و تمرکز دارد: 1) توزیع؛ 2) تولید؛ 3) مصرف. به همین جهت حضرت تلاش جدی و پیگیری را برای ایجاد اصلاحات در سیستم توزیع، تولید مصرف آغاز نمود.
اصلاحات در سیستم توزیع
در زمانی که حضرت تصدّی خلافت را گرفت در عرصه اقتصاد، غبار آفت بسته بودن و انحصار بر چهره توزیع گسترده شده بود. معمولاً کالا و خدماتی برای جمعی محدود که بیشتر سران اقوام و قبایل، نزدیکان و خویشان خلیفه و نیز شخص خلیفه مسلمانان آن را تشکیل میداد، توزیع میشد و به صورت مالکیت انحصاری از آنها بهرهبرداری مینمودند. طبیعتا این وضعیّت در حکومت علی علیهالسلام که تأمین حقوق انسانی و الهی مهمترین اهدافش بود، زیبنده نبود. از اینرو، حضرت اصلاحات در سیستم توزیع را در بخشهای زیر آغاز کرد:
توزیع درآمد، توزیع فرصتها، توزیع ظرفیتها و استعدادهای طبیعی و انسانی و توزیع سرمایه انسانی و مالی... چنان که این فرایند را در این فرمایش حضرت میتوان یافت:
«از خدا بترس! درباره دسته زیردستان درمانده بیچاره و بیچیز و نیازمند و گرفتار در سختی و رنجوری و ناتوانی؛ زیرا در این طبقه هم خواهنده است که ذلت و بیچارگیش را اظهار میکند. و هم کسی است که به عطا و بخششنیازمند است، ولی اظهار نمینماید... قسمتی از بیتالمال و قسمتی از غلات و بهرههایی که از زمینهای غنیمت اسلام به دست آمده در هر شهری به ایشان مقرردار... و رسیدگی کن به یتیمان و پیران سالخورده که چارهای ندارند و خود را برای خواستن آماده نساختهاند.»54
آری! هر گاه توزیع کالا و خدمات و نیز توزیع امور یاد شده در سطح وسیعی در جامعه انجام گیرد، هیچ فردی از درد بیچارگی نمینالد و همه میتوانند با استفاده از شیوههای مختلف و فضای آماده، تواناییهای فردی و جمعی را در جامعه رشد و توسعه ببخشند و زندگی اقتصادی بیدغدغه، مرفه، سالم و عادلانهای را برای همه فراهم آورند.
اصلاحات در سیستم تولید
همان طوری که ضعف تولید در یک جامعه ناهنجاریهای رفتاری، اخلاقی و اجتماعی و وابستگی را در پی دارد. فساد و ناسالم بودن سیستم تولید نیز چنان پیامدهایی را با خویش میآورد. فلذا حضرت هم در جهت تقویت تولید و هم در جهت آفتزدایی آن تلاش مینمود؛ زیرا جامعهای که قدرت تولید بالا و در ضمن سالم داشته باشد، طبعا اشتغال، درآمد، افزایش پسانداز، امیدواری به آینده، معیشت مرفه و سالم و استقلال از پیامدهای آن میباشد که هر کدام از اینها در زدودن نابهنجاریهای رفتاری، انحرافات اخلاقی و اجتماعی نقش چشمگیری دارند.
اصلاحاتی که حضرت در سیستم تولید تا حدودی به وجود آورد و مورد نظرش بود، از این قرار بودند:
1. پایداری عوامل تولید؛
2. درونی ساختن تولید؛
3. زدودن انحصار از آن.
حضرت بارها بهرهبرداری سالم از زمین، بیتالمال و سرمایه، نیروهای انسانی و... را در فعالیتهای اقتصادی بیان میفرمود، به طوری که این بهرهبرداری، بقا و استمرار عوامل یاد شده را برای نسلهای بعد تأمین کند. از همین جهت، حضرت آبادانی زمین را میطلبد،55 و بر کسانی که از بیتالمال و سرمایههای عمومی و حتی خصوصی استفادههای نامشروع و تلفکننده مینمایند، میتازد.56 و کاری بیش از زمان معین، یعنی کاری که بدن را خسته و فرسوده کند؛57 اگر چه هنوزوان باقی است نمیپسندد. و نیز شناخت، گسترش به کارگیری و احیای منابع و عوامل درونی تولید را که خودمحوری اقتصاد را به دنبال دارد، تشویق و تقویت مینماید.58 و هر گونه انگاره انحصار در تصرف و ملکیت را نسبت به عوامل و منابع تولید59 از ذهن و عین جامعه میزداید و در این راستا لحظهای از تکاپو بازنماند.
اصلاحات در چرخه مصرف
در اسلام و همچنین نظامهای اقتصادی جهان هر چند برای مصرف کالاها و خدمات و نیز سرمایهها مواردی معین و مشخصی وجود دارد، ولی اندازه و کمیت آن تعیین نشده است و حق هم همین است؛ زیرا چنین کاری نشدنی است.
تأمّل در رفتار و گفتار مولای متّقیان پیرامون این مقوله اقتصادی، نشان میدهد که حضرت در پی ارائه یک الگوی مصرفی است؛ نه تعیین مقادیر دقیق آن. بنابراین الگوی مصرفی حضرت محفوف به قناعت، کفاف، زهد، عفت و عدم اسراف میباشد که نباید پیامدهایی چون: کمبود، نابودی منابع و عوامل تولید، فقر فردی و اجتماعی، وابستگی... را داشته باشد؛ یعنی اگر فرهنگ مصرف طوری باشد که کمبود، نابودی منابع و عوامل تولید، فقر فردی و اجتماعی، وابستگی و... را به میان آورد، چنین الگوی مصرفی مذموم است. از اینرو، الگوی مصرفی که حضرت ارائه میکند، آراسته به قناعت، کفاف، عفت، زهد و عدم اسراف است تا پیامدهای منفی یاد شده را با خویش نداشته باشد. عبارات زیر، بیانگر الگوی یاد شده است:
«لا تسألوا فیها فوق الکفاف.»60
در دنیا بیش از حد کفاب، مطلب.
«و لاکنز اغنی من القناعة ولامال أذهب للفاقة من الرضا بالقوت و من اقتصر علی بلغة الکفاف فقد انتظم الرّاحة و تبوّأ خفض الدّعة.»61
گنجی بینیازکنندهتر از قناعت نیست و هیچ مالی فقر را جلوگیرتر از رضامندی به قوت مقدر نیست و کسی که به آنچه به او رسیده اکتفا کند به آسودگی پیوسته و در آسایش فرو آمده.
«فدع الاسراف مقتصدا.»62
اسراف را ترک کن و میانروی برگزین.
«والحرفةُ مع العفة خیرٌ من الغنی مع الفجور».63
حرفه و شغل پاک و با درآمد حلال وکم، بهتر از ثروت فسقزا و حرام است.
«الزهد ثروة.»64
پرهیز خود سرمایه است.
«کن سمعا ولاتکن مبذرا و کن مقدّرا ولاتکن مقترا.»65
ببخش امّا بیهوده نپاش. به اندازه مصرف کن و دست بسته نباش.
«الاقتصاد یُنمی القلیل و الاسراف یفنی الجزیل.»66
میانه روی و تدبیر در امور اقتصادی، سرمایه اندک را افزایش میدهد. و بیقاعده مصرف کردن، مال زیاد را نابود میکند.
«من افتخر بالتبذیر احتقِرَ بالإفلاس.»67
کسی که به ولخرجی افتخار کند، با تهیدستی و ورشکستگی تحقیر خواهد شد.
در حوزه اصلاحات اقتصادی حضرت از روشهای گوناگون و متنوع استفاده کرد؛ مانند: اصلاحات از بالا،68 اصلاحات از پایین،69 اصلاحات تدریجی70، اصلاحات فراگیر71 و بکارگیری شدت و حدّت در اصلاحات.72 این نکته ناگفته نماند که در حوزه اقتصاد نسبت به حوزههای دیگر از روشهای شدید و ضربتی بیشتر استفاده نموده است.
پینوشتها
1 . تأملی بر احیای تفکر دینی (مجموعه مصاحبهها و میزگردها)، (کنگره بینالمللی امام خمینی و احیای تفکر دینی، 13، 11 خرداد ماه 1376)، ص 100-69.
2 . نهجالبلاغه، نامه 5.
3 . همان، خطبه 173.
4 . همان، خطبه 169.
5 . همان، خطبه 207، بند 9 و 10.
6 . همان، نامه 47.
7 . همان، خطبه 3، بند 17.
8 . همان، نامه 53، بند 51.
9 . فرهنگ آفتاب، ج1، ص 299.
10 . نهج البلاغه، خطبه 147.
11 . همان، خطبه 94.
12 . غررالحکم، ج2، ص 256 / 145.
13 . نهجالبلاغه، خطبه 73؛ بنگرید به: المستطرف، ج 1، ص 20.
14 . همان، خطبه 216.
15 . همان، خطبه 3، بند 1؛ المستطرف، ج1، ص 46.
16 . همان، خطبه 3، بند 5، المستطرف، ج1، ص 47.
17 . همان، خطبه 3، بند 13؛ المستطرف، ج1، ص 51-50.
18 . همان، نامه 9، ص 851.
19 . همان، خطبه 118، المستطرف، ج2، ص 368.
20 . همان، خطبه 214.
21 . همان، نامه 34؛ المستطرف، ج5، ص 944.
22 . همان، نامه 53، بند 43؛ المستطرف، ج5، ص 1011.
23 . همان، حکمت 173.
24 . همان، نامه 21.
25 . همان، نامه 5.
26 . همان، نامه 53، بند 43؛ المستطرف ج5، ص 1011.
27 . همان، نامه 53، بند 16 و 18؛ المستطرف، ج5، ص 998 و 999.
28 . همان، خطبه 33.
29 . همان، خطبه 173.
30 . همان، ج1، ص 88.
31 . همان، خطبه 207، بند 6؛ المستطرف، ص 683.
32 . همان، نامه 53.
33 . همان، نامه 26.
34 . همان، خطبه 214.
35 . همان، خطبه 24.
36 . همان، نامه 53.
37 . همان، خطبه 216.
38 . همان، نامه 18؛ المستطرف، ج5، ص 867.
39 . همان، نامه 20؛ المستطرف، ج5، ص 870.
40 . همان، نامه 21؛ المستطرف، ج 5، ص 871.
41 . همان، نامه 46؛ المستطرف، ج5، ص 976.
42 . همان، حکمت 198.
43 . همان، نامه 205.
44 . همان، خطبه 215.
45 . همان، نامه 77؛ بنگرید به: النهایه، ج1، ص 444.
46 . همان، خطبه 18؛ بنگرید به: الاحتجاج، ص 139.
47 . همان، خطبه 147.
48 . همان، نامه 65.
49 . همان، خطبه 27.
50 . همان، نامه 62؛ المستطرف، ج 5، ص 1048.
51 . همان، خطبه 87؛ المستطرف، ج 1، ص 219.
52 . همان، خطبه 108.
53 . همان، حکمت 114.
54 . فرهنگ آفتاب، ج1، ص 300.
55 . همان، ج1، ص 301.
56 . نهجالبلاغه، نامه 53؛ المستطرف، ج5، ص 1003، بند 28.
57 . همان.
58 . همان، نامه 53.
59 . همان، نامه 232؛ ر: 40.
60 . همان، حکمت 430؛ بنگرید به: حکمت 192.
61 . نهجالبلاغه، نامه 53، حکمت 252، خطبه 192.
62 . همان، خطبه 232 و نامه 67، خطبه 272.
63 . همان، خطبه 45.
64 . همان، حکمت 371.
65 . همان، نامه 21.
66 . همان، حکمت 270.
67 . همان، حکمت 4.
68 . همان، حکمت 3.
69 . مستدرک نهجالبلاغه، ص 179.
70 . غررالحکم، ج2، ص /234 1403.
71 . نهجالبلاغه، نامه 53.
72 . همان.
73 . همان، نامه 21.
74 . فراگیری اصلاحات در محورهای تولید، توزیع و مصرف نمود پیدا کرده است.
75 . نهجالبلاغه، نامه 20.
عنوان مقاله: باز خوانی اصلاحات در رهیافتهای علوی (38 صفحه)
نویسنده : همایون، سیدحسین
مقدمه
اصلاحات نه تنها واژه، بلکه معنی و زیرساخت هستی، زیست فردی و اجتماعی انسان و پویاساز فرایند نظاممند میباشد. از اینرو، نمیتوان آن را از مختصات مرحلهای و مقطعی دانست. همان طوری که در گذشته و حال واقع شده و وجود داشته، در آینده نیز چنان خواهد بود؛ هر چند در زمانهایی حساسیتهای مضاعف برای آن پدید میآید که همگی تابعی از شرایط، ساختار میکانیزم و فرایند فسادزایی هستند که در هستی و حیات رخ مینماید. بدین منظور، از درون طبیعتِ هستی و انسانهای تعاملگر، فرایند، ساختار و میکانیزم اصلاحگر پدید میآید تا رخنه حاصل شده را ترمیم نماید؛ مثلاً هر قدر حیات اجتماعی و حتی فردی بشر به صورت یک نظام و سیستم سامان داده شود، جریان اصلاحات شدت و ضرورت چند برابر پیدا مینماید و سِرّش آن است که در چنین شرایط و ساختاری، عناصر و حرکتهای ناصالح و فسادزا تأثیری بازدارنده بر تمام پیکره نظام و سیستم برجا میگذارند و از ویژگیهای سیستم این است که حالت و رفتار نابهنجار را سریع و روشن بازپس میدهد. شاید بتوان گفت که یکی از عوامل بحثهای فراوان در اطراف اصلاحات، سامانمند شدن سیستماتیک حیات اجتماعی در جامعه ایران اسلامی است.
براساس حساسیت و ضرورت یاد شده بر آن شدیم تا تأمّلی پیرامون اصلاحات داشته باشیم و تصمیم بر آن شد که تبیین تئوریک و نظری نه تاریخی، از اصلاحات در چارچوب دیدگاه علی علیهالسلام ارائه شود و این هم به دوش نوشتار حاضر گذارده شده است.
مفهوم و معنای اصلاحات
اصلاحات عبارت است از یک فرایند و جریان تغییرزای فراگیر که تمامی شؤون حیات انسانی را در برگرفته، پوشش میدهد. از اینرو، اختصاص دادن آن به بخشی از حیات و شؤون آن، گذشته از آن خلاف هویت و کارکرد اصلاحات است، تحمیل تنگناهایی را برای چنین جریانی در پی میآرد. از همین جهت کسانی که چنین تصویری از اصلاحات دارند و آن را «موضعگیری و معنای جامعتر آن، عرضه اندیشهای است که منشأ تحوّل در درون اجتماع و بافت جامعه شود»1 میدانند، باید آن را نه به عنوان تعریف و مشخصه اصلاح یا اصلاحات، بلکه بازنمود مرحله و حوزه ویژه اصلاحات بدانند.
چنان که گذشت، اصلاحات فرایند و جریان تغییرزای فراگیر میباشد که با ویژگیهایی که ذیلاً بیان خواهد شد، از جریانها و فرایندهای دیگر تفاوت مییابد.
ویژگیهایی که مقوم و پایه هستیشناسانه اصلاحات در حیان انسانی به شمار میآیند، به شرح زیرند:
1 ـ اندیشه؛ یعنی هرگونه اصلاحاتی مسبوق به ارائه طرح، نظریه و اندیشه میباشد. معنای این سخن این است که اگر قرار باشد اصلاحی در حوزهای از حیات جمعی یا فردی آغاز شود، باید پیشاپیش نظریه و اندیشهای جایگزین در همان عرصه داشته باشیم، چون بدون آن، تغییرزایی اصلاحاتی رخ نمینماید. تاریخ و تجربیات انسانی گواه بر این مدعاست؛ مثلاً اصلاحاتی که در قرون وسطی آغاز شد، پیشاپیش رویکرد و تفکر ویژه دینی و علمی آن را هدایت میکرد.
سید جمالالدّین اسدآبادی نیز با اندیشهای که توجّه جدّی به علم جدید درمحاق آن قرار داشت، حرکت اصلاحی خویش را در جوامع اسلامی دنبال نمود.
امام خمینی قدسسره گذشته از آن که احیاگر بود و احیاگری را از طریق اصلاحات پی گرفت و به انجام رساند، نظریه ولایت مطلقه فقیه به عنوان یک تفکر و اندیشه دینی در حوزه سیاست و اجتماع، جریان اصلاحی ایشان را پدید آورد و استمرار بخشید.
2 ـ موزونسازی؛ هر حرکت و اندیشه اصلاحی، موزونسازی را در دل خویش دارد. به تعبیر دیگر، آن دو از هم جدا نیستند و توأمان زیست و ظهور دارند. معنای این سخن این است؛ اصلاحاتی که در هر قلمرو و بخشی آغاز میگردد، عدم توازن پدید آمده را شناسایی و سپس فرایند موزونسازی میان بخشهای آن را آغاز میکند.
اصلاحات در عرصه سیاست زمانی موضوعیت پیدا میکند که در رابطه میان مردم و دولت، ساختار قدرت و حاکمیّت ناموزونی رخ نموده باشد. قدرت در دست طبقه یا صنفی خاص انباشته میگردد. منشأ قدرت و نیز دستیابی به آن در مسیری کاملاً انحصاری قرار میگیرد. مردم از سرنوشتی که در انتظارشان است، بیگانه نگه داشته میشوند و به عبارت دیگر، سرنوشتها و آیندههایی از پیش ساخته برای آنها تدارک دیده میشود... اصلاحات در چنین وضعیتی همان توزیع متوازن قدرت میان ملت و دولت و حاکمیّت است و هر جریانی که برای ایجاد چنین توازنی راه نیفتد، نمیتواند فرایند اصلاحاتی باشد.
امام علی علیهالسلام از چنین شکاف و ناموزنی که در قدرت پدید آمده بود، سخت رنج میبرد و برای ایجاد توازن در قدرت کوشید و اصلاحات سیاسی خویش را آغاز نمود و بارها فریاد بلند میکرد:
«و انّ عملک لیس لک بطعمة و لکنّة فی عنقک امانّه.»2
زمامداری تو طعمه نیست تا بهرهبرداری شخصی کنی، بلکه امانتی است که باید حفظش نمایی.
و یا میفرمود:
«ایّها النّاس انّ احق النّاس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامّه اللّه فیه.»3
ای مردم سزاوارترین شخص برای زمامداری، قدرتمندترین و عالمترین آنها به اوامر الهی است.
در عصر حاضر، امام خمینی علیهالسلام از یک منظر شاهد رشد ناموزون دین بود. اومیدید که دین در عرصه اجتماعی و سیاست کم پیدا و پنهان است و چنین ناموزونی را هم برای دین و هم برای جامعه دینی زیانبار و فسادآور میدانست. از این دو حرکت اصلاحی را در راستای تثبیت و حضور دین در تعاملات سیاسی و اجتماعی پی گرفت.
قصه اصلاحات در جانب اقتصاد نیز همین پیام را میرساند. اصلاحات اقتصادی یعنی ایجاد موزونی در سیستم و نظام اقتصادی؛ سیستم و نظامی که میان داده و ستادههای آن توازون وجود داشته باشد؛ سیستمی که ثروت، فرصت و استعدادهای تولیدی مصرفی و توزیعی را به طور موزون ایجاد و تأمین نماید.
3 ـ کارآمدی؛ از جمله عناصر و سازههای جریان اصلاحات است که بدون آن، فرایند یاد شده نام و صفتی بجزو اصلاحات را باید بر خویش نهد. اصلاحات همیشه روی به سوی کارآمدی و کارآمدن شدن دارد؛ مثلاً اصلاحات در نظام اقتصادیِ بسته از آن رو انجام میگیرد که چنان اقتصادی را برای جهان فعلی ناکارآمد میدانند و در عوض سیستم باز اقتصادی را که بازار آزاد و مالکیت و سرمایهگذاری خصوصی از مهمترین مشخصات آن به شمار میآید، به عنوان جایگزین کارآمد مطرح نموده، به سوی آن حرکت را آغاز میکند و نام همین حرکت و جریان را اصلاحات میگذارند. طبعا اگر سیستم باز اقتصادی هیچ برتری و توانایی نسبت به سیستم بسته اقتصادی نداشته باشد، چنین تغییری را اصلاحات نمیتوان نامید.
اصلاحات در حوزه دین نیز چنین حکمی دارد. هر اصلاح دینی، اگر کارآمدی و کارآمد شدن دین را در پی نداشته باشد، آن نه اصلاح بلکه افساد است؛ به طور مثال، این تفکر و اندیشه که ریزترین معادلات، نتایج و ساختاری که در کرومودینامیک بیان شده و به آنها رسیدهاند، در دین جامعتر و روشنتر آمده است؛ مثلاً میکانیزم، دستور کار و ساختمان شتابدهندههای الکترون "e" به طور کامل در قرآن ذکر شده است. اگر چنین تفکری به مثابه اندیشه اصلاحی در دین مطرح و دنبال گردد، نه کارآمدی دین، بلکه بیشتر ناکارآمد شدن آن را تقویت میکند، زیرا چنین چیزی نه در قرآن آمده است و نه قرآن برای بیان آن نازل گردیده است.
4 ـ تدریج و تدرّج، از دیگر ویژگیهای اصلاحات هستند که اولی زمانمند بودن ودومی مرحلهداری آن را باز مینمایند. از اینرو، اصلاحات تنها در صورتی فرزندش را میزاید و به بار مینشیند که:
اولاً، بستر و مسیر طولانی را که آغشته به صبر، تحمّل، استقامت، چالشها و... است، تجربه و سپری نماید که نام آن را بدرستی «آزمون» میتوان گذارد؛ یعنی اصلاحات آزمون بدهد، آزمون بشود و از آن بگذرد.
ثانیا، برنامهریزی و مدیریت پشتوانه آن باشد. بنابراین آزمون، برنامهریزی و مدیریت، شرط و اساس کارآمدی و به ثمر نشستن اصلاحات را سامان میدهد.
چهار ویژگیای که برای اصلاحات ذکر شد، معیار خوبی برای شناخت فرایند اصلاحات از غیر آن است و با توجّه به آنها اصلاحات را در هر حوزهای که رخ دهد و انجامپذیر میتوان شناخت و آن را استمرار بخشید.
این ویژگیها در «25» سال سکوت علی علیهالسلام ، و در این مدت، مسؤولیت و زیربودن برای اسلام و مردم را پذیرفتن، و «5» سال دوران حکومت و ایجاد و بازسازی نهادها، سازماندهی و مدیریت رخ مینماید و نیز در فرمایشش که فرمود: «پس خواستند که همه چیز (اسلام) را وارونه کنند حق شما بر ما عمل براساس کتاب خدا و سیره رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله و استوار نگهداشتن حق او و منتشر ساختن احکام و روش اوست.»4 هم توجّه به کارآمدی فرایند اصلاحات شده، و هم اندیشهای که مبنای دگرگونی اصلاحی باشد، ارائه گردیده است.
هدف اصلاحات
هر نظام حرکت و جریانی نمیتواند بدون تعیین هدف یا اهدافی به حیات و وجودش ادامه دهد و چنان که گفته شد، اصلاحات فرایند و جریان تغییرزا... میباشد، که قهرا هدف و اهدافی فراسوی آن وجود دارد و همین اهداف، ارزش و جایگاه آن را مشخص و بازمینماید.
اصلاحات در هر قلمرو، اهداف یا هدف متناسب به همان حوزه را دارد. همچنین رسیدن به هدف هر قلمرو (سیاست، اقتصاد، دین، فرهنگ و...) شیوه و روش خاص و مناسب آن را میطلبد. آنچه در فرایند اصلاحات از ارزش و کارکرد بالایی برخوردار است، شناخت و استفاده از شیوه و روشهای منطقی و کارآمد میباشد.
در نگاه امام علی علیهالسلام در کنار اهداف میان مدت و کوتاهمدت برای اصلاحاتمعین شده است، بلندمدتترین و اساسیترین هدف اصلاحات در دو چیز تبلور و نِمُود دارد:
1 ـ تأمین حقوق انسانی.
تأمین حق الهی.
عدالت، برابری، آزادی، استقلال و دینداری که در پارهای از سخنان آن حضرت به مثابه اهداف آمدهاند، همه در نهایت برای تحقق دو هدف یاد شده میباشند. عدالت، دینداری و... از آن جهت مطلوبند که به وسیله آنها حقوق انسانی و الهی تأمین میگردد. اگر روزی عدالت، دینداری، آزادی و... پامال شدن و نفی حقوق انسانی و الهی را به ارمغان آورد، قطعا هیچ خریدار و طالبی نخواهد داشت، مگر افراد و جوامع نابهنجار و غیرعادی.
مطالب یاد شده را میتوان در سخنان زیر یافت:
«و لکن از حقوق واجب الهی بر بندگانش این است که در حد توان خیرخواه یکدیگر باشند و در برپای خق میان خویش مددکار هم گردند. و نیست مردی بینیاز از کمک شدن به آنچه خداوند از حق خود کمک به او را واجب گردانیده، هر چند مقام و مرتبه او بزرگ بوده و در این دین برتری داشته باشد. و نیست مردی که باید دیگری را برای ادای حق یاری کند یا او را یاری نماید، هر چند مردم او را خرد شمرده، در دیده کوچک آید.»5
از این عبارت، چنتد مطلب ارزشمند فهمیده میشود:
1 ـ فرایند و حرکت اصلاحاتی به عنوان حق الهی بر بندگانش معرفی گردیده است.
2 ـ فراهمسازی سیستم و میکانیزم درونی در جامعه که تأمینکننده حقوق انسانی و الهی باشد.
3 ـ دین و... باید در خدمت آن دو حق یاد شده باشد نه مخدوم آنها. به عبارت دیگر، دین فوق آنها نیست، بلکه آنها برتر از دین مینشینند.
همچنین است در جملهای که حضرت از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل میفرماید:
«فانّی سمعت جدّکما صلیاللهعلیهوآله یقول: صلاح ذات البین افضل من عامة الصلاة و الصیام.»6
از جد شما شنیدم که میگفت: اصلاح امور میان انسانها برتر از یک سال نماز و روزه است.
نیز در فرمایش معروف حضرت پیرامون حضور مردم در راستای تحکیم و فعلیتیابی حاکمیّت و حکومت ایشان،قدرت و حکومت برای اصلاحات و اصلاحات برای تأمین و تحقق حقوق انسانی و الهی طلب شده است:
«اگر مردم جمع نشده بودند و یاری نمیدادند که حجت تمام شود و نبود عهدی که خدای تعالی از دانایان گرفته تا راضی نشوند بر سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، هر آینه ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن میانداختم و آب میدادم آخر خلافت را به کاسه اوّل آن.»7
سرِ نگاه کلان حضرت به هدف اصلاحات، برخاسته از آن است که حوزهها و قلمروهایی که باید اصلاح شوند در ارتباط زنجیرهای قرار دارند. اصلاحات سیاسی جدای از اصلاحات اقتصادی دست یافتنی نیست؛ چنان که اصلاحات اقتصادی بدون اصلاح حوزه سیاست کارآمد نخواهد بود. اصلاحات سیاسی ـ اقتصادی نیز بدون اصلاحات فرهنگی و اجتماعی ره به جایی نمیبرند، چنان که حضرت فرموده است:
«باید سبک ساختن سنگینی بار ایشان بر تو گران نیاید؛ زیرا تخفیفی که به آنها دادهای اندوختهای است که با آبادی شهرها و آرایش دادن حکومتت به تو باز میگردانند با جلب خوشبینی و ستایش آنها به خود و خرسند بودن تو از برقرار کردن عدل و داد بین آنان، در حالی که افزون شدن توانایی ایشان را به آنچه نزدشان اندوختهای از رفاهیت و آسایش و اطمینان داشتن به مداراتی که به آنها نمودهای از عدل و داد خود بر آنان را برای خویش تکیهگاه قرار دادهای.»8
در این بخش از سخنان حضرت، پیوند اصلاحات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به صورت روشن آمده است.
در یک جامعه دینی که نظم و تعامل اجتماعی برمبنای دین سامان مییابد، طبعا دین به عنوان یک سازه اصیل در درون سیستم به هم مرتبط از خاستگاه و جایگاه بلندمرتبهای برخوردار است. از اینرو، هر دگرگونی و تغییری که در عرصههای دیگر، چون اقتصاد، سیاست و فرهنگ پدید میآید، بر دین نیز تأثیر میگذارد. همچنین اصلاحاتی که در دین رخ میدهد، بر تمامی حوزههای دیگر هم تأثیر میگذارد و هم مسبوق به اصلاحات حوزههای یاد شده میباشد. همین ترابط دوسویه میان دین و سایر شؤون حیات انسانی، فضا و وضعیتی را پدید آورده استکه فربه شدن دیگر بخشها بدون فربه شدن دین کارساز نخواهد بود. از اینرو، در چنین جوامعی اصلاحات دنیوی باید بر محور و مبنای اصلاحات دینی صورت پذیرد و گرنه چالشهای ویرانگری را تجربه خواهند کرد؛ زیرا در این فرض، اصلاحاتی که در حوزههای دیگر انجام میپذیرد به بار نخواهد نشست؛ چنان که در سخن مولی میخوانیم:
«لایترک الناس شیئا من امر دینهم لاستصلاح دنیاهم الاّ فتح اللّه علیهم ما هو اضرّ منه.»9
نیست برای مردمی که دین را برای اصلاح دنیا ترک نمودند جز این که خداوند ضررهای بزرگتری را بر آنها وارد آورده است.
روشهای اصلاحات
از مسائل بسیار ارزشمند و کارآمد در مقوله اصلاحات، بحث پیرامون روش و شیوههای اصلاحات است. اصلاحات در حیات جمعی و فردی از اصول حیاتی و ضروری به شمار میرود، ولی جایگاه آن به وسیله شیوهها و روشهای ناسالم و نامناسب سخت به خطر میافتد؛ یعنی اگر اصلاحات سیاسی، مانند توزیع قدرت برای حیات اجتماعی یک جامعه لازم و حیاتی بوده باشد، با انتخاب روشهای نامناسب ـ مثلاً بدون فراهمسازی ساختار و نهادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که قدرت را به صورت متعادل و طبیعی توزیع مینمایند ـ چنین امر حیاتی به ناخوشایندترین پدیده سیاسی ـ اجتماعی، چون هرج و مرج، ناامنی، خلأ قدرت یا ایجاد قدرتهای محلی متعارض تبدیل میگردد. بنابراین، حیاتی بودن اصلاحات و تحقق اهداف آن، تنها در بستر روشهای معقول و مناسب اصلاحات رقم میخورد و تضمین میگردد. از اینرو، لازم است تا تحلیل و تأمّلی در اطراف روشها داشته باشیم.
چنان که گفته شد، اصلاحات فرایند تغییرزایی است که بستر آن گذشته از طبیعت، جامعه انسانی است (همین دومی در این نوشتار منظور است) و چون جوامع انسانی از حیث نظم و تعامل اجتماعی ـ سیاسی یکسان، یکنواخت و همسطح نیستند، طبعا روشهایی که برای اصلاحات به کار برده میشوند مشابه و همگن نخواهند بود. از اینرو، جوامع را براساس عوامل و مبانی نظم و تعامل اجتماعی به دو دسته تقسیم نموده، شیوههای اصلاحات را در هر کدام پی میگیریم:
اول: جوامع توسعه یافته و صنعتی
روشهای اصلاحی که در چنین جوامعی انتخاب میشوند، باید درخور بافت و ظرفیت فرهنگی، علمی، تکنیکی، اقتصادی و... همان جامعه باشند تا کارآمد بوده، اهداف اصلاحات را تأمین کنند. بنابراین، روشها و شیوههای یاد شده در این جوامع، باید ویژگیها و کارکردهای زیر را داشته باشند، یا این که دارند:
1 ـ اصلاحاتی که در حوزههای مختلف صورت میگیرد با سرعت پیش میرود؛ هر چند میزان آن در همه عرصهها یکسان نیست. مقایسه گذرا میان حجم تغییرات و دگرگونی و طول عمر تمدنهای کشاورزی، صنعتی و فراصنعتی همین ویژگی را تأیید مینماید. نیز در جوامع مدرن و فرامدرن، حجم و سرعت تولید دانش آن قدر بالا و زیاد است که اگر فردی مدت پنج سال در یک رشته (پزشکی) دانش اندوزد و پس از آن بخواهد از اندوختههایش استفاده نماید، در این مقطع آموختههایش کاربرد نخواهد داشت؛ زیرا دانش و فناوری جدیدی پدید آمده که او از آن بیبهره است. ایجاد تناسب و توازی میان دانش اندوخته شده و بازدهی آن در زمان به کارگیری، نیازمند اصلاحات سریع در سیستم آموزشی است.
2 ـ با توجّه به امکانات، تجهیزات توانایی علمی و تکنولوژیکی که در چنین جوامعی وجود دارد و با در نظر داشتن اتصال و پیوستگی صوری و کارکردی که میان بخشها و شؤون متفاوت حیات انسانی، به وسیله انقلاب الکترونیک و تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات پدید آمده است، اصلاحات طبعا به طور فراگیر، همهجانبه و متنوع خواهد بود و یا حداقل بستر و قابلیت پذیرش چنین شیوه اصلاحاتی مهیا شده است.
3 ـ در این جوامع به جهت فراگیری آموزش عالی و تبدیل شدن دانش و معرفت به مثابه منبع و منشأ قدرت سیاسی و اقتصادی و با توجّه به خصلت نامحدود بودن و انحصار ناپذیری دانش، اصلاحاتی که آغاز میگردد و به انجام میرسد، بیشتر بدون خشونت است، یا حداقلِ خشونت برهنه را در خویش دارد. به تعبیر دیگر، خشونت به عنوان روش اصلاحات کاربرد ندارد، حتی در میدان سیاست نیز جابجایی قدرت معمولاً به صورت آرام انجام میگیرد.
4 ـ روشهای مورد استفاده در راستای اصلاحات، شیوه و روشهای علمی میباشند و لازمه چنین روشی، اولاً عدم دخالت ارزشها و آداب در فرایند اصلاحات میباشد. اگر هم ارزشهایی دخالت داده میشوند، بیشتر ارزشهایی است که در دامن خود علم بالیده و پرورده میشوند.
ثانیا، هر اندیشه، طرح و برنامه اصلاحی تنها پس از مشاهدات و آزمونهای فراوان دفاعپذیر و مورد پذیرش واقع میگردد و همین ویژگی بازبینی و بازسازی روشها را در مقاطع و مراحل زمانی برای روزآمد شدن و کارآمدی میطلبد که نتیجه آن، تجدید و جایگزینی روشها میباشد.
ثالثا، وجود فناوری، نهادها و سازمانها برای اصلاحات مبتنی بر روشهای علمی ضروری است. به تعبیر دیگر، این امور از سازههای اصیل روش علمی و تکنولوژی اصلاحاتی میباشند. طبعا اینها نیز با گذر ایام فرسوده میشوند و پس از آزمون جای خویش را به فنون و نهادهای کارآمدتر میدهند. تسلط و سیطره شیوهها و نهادهای علمی در چنین جامعهای، میدان اصلاحات دینی را با مقوله کارکردگرایی مشخص ساخته است؛ یعنی بیشترین سؤال و پژوهش پیرامون کارکرد دین در میدانهای مختلف زیستی میباشد و روشهای دینی در امر آبادانی و توسعه همه جانبه و پایدار جامعه انسانی را بازشناسی و توانایی آن را نقادانه میآزماید و همین وضعیّت رسالت بس سنگینی را بر دوش دینشناسان دردمند میگذارد تا با بسیج نیروی فکری و جسمی خویش، شیوهها و روشهای پاسخگویی دین به مسائل و موضوعات اقتصادی، فرهنگی، علمی، فنی، سیاسی... رلاا به طور روزآمد تبیین و تشریح نمایند.
5 ـ فرایند اصلاحات در این جوامع معمولاً از پایین آغاز، هدایت و پی گرفته میشود و دلیل آن، بالا بودن سطح معرفت عمومی، امکانات و تسهیلات فنی، نهادها و سازمانهای مناسب، نبود موانع فرهنگی و ساختاری، حضور فعال مردم در میدانهای گوناگون، مدیریت، اجرا و ساماندهی بخشهای مختلفی چون بهداشت، تولید، توزیع، بانکداری، خدمات، علوم و فناوری به وسیله مردم میباشد.
مقصود از پایین، بدنه عمومی جامعه است؛ جایی که سرچشمه و منشأ اصلی قدرت سیاسی اقتصادی و فرهنگی جامعه را شکل میدهد. هر چند کارگزاران، گروه اندکی خواهند بود. در بدنه عمومیجامعه، اندیشه اصلاحطلبی شکل میگیرد، آغاز میشود، استمرار مییابد و هدایت میگردد، تا این که طبقات بالا را نیز پوشش میدهد. گرچه در پارهای اوقات تفکر و اندیشه اصلاحات از بالا ارائه میگردد، ولی معمولاً آنها نیز از پایین آغاز مینمایند. یکی از ویژگیهای روش اصلاحات از پایین این است که همه در آن نقش دارند، مسؤولیت میپذیرند، فرایند اصلاحات تثبیت میشود و میدان به بار نشستن آن مضاعف میگردد و آسیبزاییاش کاهش مییابد، بویژه با توجّه به اهمیّت جایگاه مردم در امر حکومت. هم در نظامهای سیاسی دینی و هم در نظامهای سیاسی غیردینی، فرایند اصلاحات از پایین برترین شیوه با بازدهی بالا برای دینداران و غیر آنان خواهد بود.
دوم: جوامع توسعه نیافته و سنّتی
در جوامع توسعه نیافته و سنّتی به همان حد که اصلاحات حیاتی و ضروری است، به همان پیمانه دشوار و چالشزا میباشد. دشواری و چالشزایی برخاسته از ذهنیت تاریخی و فرهنگی، سطح پایین آموزش و پژوهش، موانع ساختاری و نهادی و به تعبیری سست بودن ساختاری، عدم شناسایی و گزینش روشهای کارآمد و... میباشد. لذا مصلحانی که در چنین جوامعی طرح اصلاحات درمیاندازند، باید ابتدا روشهای آن را انتخاب نمایند و بهترینها را برگزینند و سپس وارد معرکه اصلاحات شوند.
روشهایی که در این گونه جوامع برای اصلاحات انتخاب میشوند، دارای این ویژگیها هستند، یا باید چنین باشند:
1 ـ اصلاحات در جوامع سنّتی و توسعه نیافته عمدتا و باید از بالا شروع شود و دلایلی چند، این گزینه و روش را حمایت و ایجاب مینماید. موارد زیر را میتوان از آنها دانست:
اولاً، در این گونه جوامع عوامل و عناصری که سرچشمه تغییرات در سطوح و شؤون مختلف جامعه میشوند، مانند «قدرت» و «ثروت»، در دست همگان نبوده و در جامعه توزیع نشدهاند، بلکه در انحصار فرد، گروه یا صنف خاصی قرار دارند. و این وضعیّت فسادزا و خاستگاه اصلاحات میباشد. طبعا اگر قرار باشد همین بالاییها هم خود اصلاح شوند و هم اصلاحات را آغاز و به جامعه تزریق نمایند، از آن جا این طبقه سخت تلاش دارند وضعیّت و موقعیت موجود را حفظ کنند، با هرگونه حرکت دگرگونگر به مخالفت برمیخیزند و به همین جهت چالشهای بسیاری فراروی اصلاحات پدید میآید که باید از آنها گذر کرد. تنها راه گذر و انجام اصلاحات، نفوذ و شریک شدن نیروهای اصلاحگر (خواه از بین صاحبان قدرت و ثروت، و خواه از میان توده مردم در سرچشمههای تغییرات، یعنی قدرت (زور بازو) و ثروت میباشد، تا از این طریق، هم در بالاییها و هم در پایینها سبب ایجاد دگرگونی و اصلاح شوند.
ثانیا، مردم به عنوان یا در جایگاه نیروهای مدیر، برنامهریز، و سازماندهنده میدانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دینی و علمی قرار ندارند، و تمامی آنها در یک واحد خاص و ویژه متمرکز شده است.
ثالثا، مردم از آموزش و دانشی که موجد تغییرات میگردد، بهرهمند نیستند. از اینرو، بیشتر تماشاگرند تا بازیگر؛ حال آن که اصلاحات کار بازیگران است نه تماشاچیان.
2 ـ به دلیل انحصار قدرت و ثروت، نبود فناوری و دانش لازم، ضعف ساختاری و سازمانی و ارتباطات ناپیوسته، تعصب بر باورها و ارزشهای سنّتی و... اصلاحات خیلی کُند و آهسته انجام میگیرد و در بسیاری مواقع جریان قطع شده و حالت برگشتی به خود میگیرد.
3 ـ با توجّه به فقدان، ضعف و سادگی و توسعهنیافتگی فناوری، دانش و آموزش، ناکارآمدی ساختار و نهادها، نظاممند نبودن تعاملات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... ارتباطات و گردش اطلاعات فوقالعاده ناچیز و کمرنگ و در ضمن محدود میباشد که نتیجه آن گسست و ناپیوستگی کارکردی بخشها و شؤون مختلف زیستی، مانند خدمات، تولیدات، مدیریت و دانش است. به همین جهت اصلاحات همهجانبه و فراگیر نبوده، به طور تکبُعدی انجام میگیرد.
4 ـ چنان که گذشت، در چنین جوامعی حفظ موقعیت و وضعیّت موجود تقریبا حالت نهادینه یافته است و تغییر آن، کاری بس دشوار و زمانبر میباشد، و چه بسیار اتفاق میافتد که شکستن آن حصار و گذر از آن وضعیّت نیازمند استفاده از خشونت آن هم خشونت برهنه میباشد. به بیان دیگر، اصلاحات از راه جنگ فیزیکی و انقلاب میگذرد. معمولاً این حالت معلول تمامیّتخواهی، مطلقانگاری و نابهرهمندی از دانش و آموزش فراگیر و عالی میباشد. تجربه تاریخی ـ سیاسی چنین جوامعی در گردونه دگرگونیها بهترین دلیل و شاهد بر مدعیات ما است. کمتر اتفاق میافتد که جابجایی قدرت به آرامی صورت گیرد، یا افرادی که در رأس هِرَم قدرت سیاسی و... هستند، از کشور نگریخته، یا با وضع فجیعی کشته نشوند.
5 ـ شیوه و روشهای علمی در جوامع سنّتی و توسعه نیافته در فرایند اصلاحات به کار گرفته میشود و باید هم چنان شود، لیکن تنگناهای چندی بر آنها نیز سایه افکنده است. یکی آمیخته شدن روشهای علمی و فنی با شیوهها و ارزشهای سنّتی و دیگری ضعف بنیادهای علمی و فنی میباشد. در این جوامع با این که از روشهای علمی برای ایجاد تغییرات در میدانهای گوناگون استفاده میشود، تکیه بر نهادها و بافتهای سنّتی، قومی، قبیلهای و نیز ارزشهای برخاسته از این تعلقات، فوقالعاده پررنگ و رگم میباشد و این وضعیّت از کارآمدی روش علمی میکاهد. همچنین به دلیل کمبود مراکز و ساختارهای آموزشی ـ پژوهشی و فناوری و عدم اتکای اینها بر منابع داخلی و نبود ساختار و سیستم مطمئن برای گردش پول و جذب سرمایه و... شیوههای علمی به کُندی نتیجهبخش میباشند و همه اینها برآیند آمیختگی روشهای علمی با ارزشها، شیوهها و بافتهای سنّتی میباشند.
آنچه تاکنون درباره روشهای اصلاحات در دو جامعه صنعتی و سنّتی بیان شد، به معنای انحصار روشها در موارد یاد شده نیست، بلکه آنها افزایش و کاهشپذیرند.
تطبیق هر یک از روشهای یاد شده، ویژگی، نیازمندی و پیامدهایی که لازمه هر کدام بوده و همچنین کارآمدی و کارکرد آنها و نیز حضورشان در روش و نظر امام علی علیهالسلام در بحث بعدی که میدانهای اصلاحات در نگاه مولا است، تا حدودی به طور مفصل تبیین میگردد.
مطالبی که پیرامون روشهای اصلاحات تا حال بیان شد، در کلیت آن در نگاه علی علیهالسلام خیلی مورد توجّه واقع شده است. حضرت شناخت روشهای اصلاحات را که طبیعتا توجّه و شناسایی شرایط، اوضاع، ظرفیت و تواناییهای فنی، علمی، ساختاری، اقتصادی، جغرافیایی، سیاسی و... یک جامعه در درون آن نهفته است، پایه و اساس به ثمر نشستن اصلاحات و به انجام رسیدن توسعه و برداشتن موانع از پیش روی این فرایند میداند. ایشان میفرماید:
«واعلموا أنّکم لن تعرفوا الرشد حتیتعرفوا الذی ترکه... فالتمسوا ذلک من عند اهله.»10
بدانید که هرگز رشد و تکامل را نخواهید شناخت، مگر آن کسانی را که آن را رها کردهاند بشناسید. پس فرا گیرید آن معرفت را از نزد اهلش.
رشد در کلام حضرت یک مفهوم ایستا نیست؛ بلکه یک فرایند و روش میباشد و معنای روشی رشد را از سخنان دیگر حضرت میتوان به دست آورد؛ مانند این فرمایشش که میگوید:
«سیرَتُهُ القصد و سنّتُهُ الرُّشد و کلامُهُ الفصل و حکمته العدل.»
میانهروی سیرت او، رشد روش وی و سخنش پایانبخش و عدل، حکمت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله بود.
تا آن جا که حضرت حتی عدل را یک روش میداند؛ مانند:
«من علاامات العقل العَمَلُ بسُنَّةِ العدل.»11
از نشانههای عقل، عمل به روش عدالت است.
بدینسان حضرت میفرماید: روشهای رشد و توسعه (که بدنه اصیل اصلاحات بر مبنای تعریف برگزیده در این نوشتارند) شناسایی نمیشوند و به کار نمیافتند، مگر این که روشهای بازدارنده اصلاحات شناخته و ترک شوند، که در مجموعه اهمیّت شناخت روشهای سالم و کارآمد را در اصلاحات نشان میدهد.
میدانهای اصلاحات
پهنا و گستره میدان اصلاحات در منظر امام علی علیهالسلام ، به وسعت ابعاد و شخصیت وجودی انسان است؛ یعنی شخصیت فردی و معنوی و شخصیت مادی و معنوی جامعه خاستگاه اصلاحات میباشد و چنان که گفته شد، تمامی ابعاد شخصیتی انسان و میدانهای یاد شده در نگاه حضرت در ترابط و تعاملند. از اینرو، اصلاحات در یک بخش، به بخشهای دیگر نیز سرایت مینماید. از این روست که حضرت میفرماید:
«کسانی که خویش را امام مردم میدانند باید اول خویش را تعلیم دهند و آگاه سازند بعد دیگران را، و باید ادب و پرورشاش در عمل باشد تا به زبان؛ زیرا آن که پیشاپیش خویش را ساخته است سزاوار و بزرگواری و تجلیل است.»12
یا این که میفرماید:
«فلیست تصلح الرّعیة الاّ بصلاح الولاة ولاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرّعیة.»13
مردم زمانی اصلاح میشوند کهزمامداران اصلاح شده باشند. و زمامداران اصلاح نمیشوند مگر به استواری و بیداری مردم.
در این نوشتار، از میان همه میدانها، تنها سه میدان سیاسی اقتصادی و دینی مورد بحث قرار میگیرد و روشهای یاد شده اصلاحات را در این سه حوزه بررسی میکنیم.
1 ـ میدان سیاست
بعد از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در حوزه سیاست کجاندیشیها و کجرفتاریههای مختلف انجام پذیرفت و روزبروز حکومت و سیاست از الگوی حکومتی در نظام سیاسی که به وسیله خدا حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله ترسیم و پایهگذاری گردیده بود، فاصله میگرفت و تا زمانی که امام علی علیهالسلام زمام امور را به دست گرفت، گستره کجاندیشی و کجرفتاری توسعه پیدا کرد. پس از آن که حضرت قدرت را به دست گرفت، بیشترین توجّه خود را بدین سو معطوف داشت. موضعگیری و فعالیت اصلاحی که بعد از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آغاز نموده بود، در این مرحله با انرژی بیشتر به اجرای آنها پرداخت و برای آینده سالم و بهتر، ایجاد ساختار، ارائه معیارهای عام و کارآمد و ترسیم واقعی چهره نظام سیاسی اسلام را آغاز کرد. طبعا این دو مهم شیوه و روش مناسب خود را میطلبید و حضرت با توجّه به اهمیّت «روش» در اصلاحات، روشهای مناسب را برگزید و به کار گرفت که اینک به شرح آنها میپردازیم.
اصلاحات از بالا در حوزه سیاست
یکی از روشهایی که حضرت در عرصه سیاست برگزید اصلاحات از بالا بود و محورهای زیر مورد تهاجم امواج اصلاحی قرار گرفت:
الف ـ کادر رهبری، از جهت تخصص و کاردانی، تعهد و تقوای شغلی، داشتن معیارهای لازم برای ورود در جمع کارگزایان و نیز مشروعیت نسبت به رأس قدرت باید اصلاح میگردید؛ چنان که حضرت میفرماید:
«آگاه باشید سوگند به خدا که پسر ابیقحافه خلافت را مانند پیراهنی پوشید و حال آن که میدانست من برای خلافت مانند قطب وسط آسیا هستم. دانش چون سیل از من جاری است و هیچ کس را در علم و دانش یارای رسیدن به من نیست.»14
در این عبارت، حضرت اصلاحات را متوجه دو امر نموده است:
1 ـ مشروعیت؛
2 ـ کاردانی و تخصص.
و باز میفرماید:
«فیا عجبا بینا هُوَ یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخَرَ بعد وفاته لَشَدَّ ما تشطّرا ضرعیها.»15
جای بسی حیرت و شگفتی است که در زمان حیاتش فسخ بیعت مردم را درخواست مینمود، ولی چند روز از عمرش مانده وصیت کرد خلافت را برای عمر. این دو نفر غارتگر خلافت را مانند دو پستان شتر میان خود قسمت نمودند.
در این سخن، معیارها و روشهای نادرست رسیدن به رهبری را در جامعه اسلامی بازنمایانده و اصلاحات را در آنها لازم میبیند.
و در جای دیگر میفرماید:
«تا این که سوم قوم (عثمان) برخاست در حالتی که باد کرد هر دو جانب خود را میان موضع بیرون دادن و خوردنش. و اولاد پدرانش با او همدست شدند، مال خدا را میخوردند مانند خوردن شتر با میل تمام گیاه بهار را، تا این که ریسمان تابیده او باز شد.»16
در این جملات عدم تعهد دینی و شغلی در کادر رهبری جامعه اسلامی به مثابه آفتی بزرگ تشخیص داده شده که باید آفتزدایی شود و نیز روابط به قاعده، و ضوابط به استثنا تبدیل شده است، در حالی که میباید ضوابط و قانون سالم نه تنها قاعده، بلکه اصل گردد و بساط روابط کاملاً برچیده شود، نه این که استثنا باشد.
حضرت خطاب به معاویه میگوید:
«ای معاویه! چه وقت لیاقت حکمرانی رعیت و زمامداری مسلمانان را داشتید، بدون سابقه خیر و نیکویی و ناداری از بزرگواری و ارجمندی؟»17
در این جا معاویه را به سبب ناشایستگی دینی، نسبی و شخصیتی سزاوار زمامداری در جامعه اسلامی نمیداند.
ب ـ شیوه مدیریت و ساماندهی اجتماعی. یکی از محورهای اصلاحات از بالا، روش مدیریت و ساماندهی اجتماعی است که در نهجالبلاغه بر آن تأکید فراوان رفته است. حضرت روش ساماندهی موجود را ناتوان و ناکارآمد میدید و سخت در تلاش بود تا این کاستی را از آن بزداید.و برای این منظور، الگوی مدیریتی و ساماندهی ویژهای را پیریزی نمود که دو ویژگی بارز داشت:
1 ـ مرکزگرا؛
2 ـ برخورداری از سیستم باز.
منظور از مرکزگرا بودن مدیریت، حاکمیّت یک اندیشه و روش نقدناپذیر که از بالا ارائه و دستور داده شود و تمامی اجزا و عناصر نظام مدیریتی به طور منفعل و تنها فرمانبردار باشند نیست، بلکه مقصود آن است که تمامی بدنه و بخشهای سیستم مدیریتی با ارائه و استفاده از اندیشهها و روشهای متغیر، حرکت به سوی مقاصدی که برمبنای تفکر دینی و خرد بشری برای مجتمعهای انسانی (اقتصادی، سیاسی، علمی، فرهنگی و...) تعیین شدهاند، سرعت و تکامل بخشیده و بهینه بنماید و تمامی دادهها و ستادههایی که به طور آزاد در این سیستم مدیریتی مبادله میشوند. پس از تصفیه و پالایش، جذب و به کار گرفته شوند از اینرو، وجود یک مرکز پالایشگر و کنترلکننده در درون سیستم باز حتمی و حیاتی است و این نکته را میتوان از سخن حضرت فهمید که میفرماید:
«برای من شایسته نیست که سپاه، شهر و مرکز، نظام اقتصادی، نظام حقوقی و قضایی مسلمین و نیز رسیدگی به حقوق حقمندان را ترک گفته، با لشکری بیرون رفته و از لشکری پیروی نمایم، جنبش داشته باشم مانند جنبش تیر در جعبه خالی. و من قطب و میخ آسیاب هستم که آسیاب به اطراف من میچرخد. من جای خویش هستم؛ چون جدا شوم مدار آسیاب به هم خورده، سنگ زیرین آن مضطرب گردد.»18
و نیز:
«گمان مدارید که گفتن حق برایم سنگینی دارد؛ زیرا کسانی نمیتوانند حرف حق را بشنوند و عدالت را بپذیرند، قطعا عمل به حق و اجرای عدالت بر آنان سنگینتر است. پس از گفتن حق برایم و از ارائه مشورت منطقی و انصافمند با من دریغ مدارید؛ چون من هم در معرض لغزش و اشتباه قرار میگیرم.»19
لازمه مدیریت سیستمی این است که: (1) تواناییها و استعدادهای انسانی و غیرانسانی شناسایی شوند. (2) آن تواناییها بیرون آورده شوند، برای این مهم.(3) ایجاد ساختاری که هر جزء و نیرو در جایگاهش قرار گیرد و به کار گرفته شود لازم است. این فرایند زمانی عملی مینماید که: (4) آزمونهای مختلف در شرایط و عرصههای متفاوت از نیروهای انسانی و طرح و نظریات صورت پذیرد. نتیجه طبیعی این جریان و عملکردها (5) دورانی شدن مسؤولیت و برنامهریزی زمانمند و زمانبند و در نهایت (6) شایستهسالاری به جای رابطهسالاری است.
تمامی ویژگیها و لوازم یاد شده، در سخنان حضرت که ذیلاً ذکر میشوند، تبلور و نمود دارند:
شناخت تواناییها، بیرون آوردن و قرار دادنشان در جایگاه مناسب:
«من این جابجایی (نصب مالک اشتر به حکومت مصر و عزل محمّدبن ابی بکر) را از آن رو انجام ندادم که تو را در انجام وظایف و مسؤولیت تنبل یافتم، بلکه به این جهت بوده که تو را در مقامی قرار بدهم که در آن جا کارآمدی بیشتری خواهی داشت.»20
آزمون
«ای مالک بر کارگزاران نظارت کن، پس از آزمایش و امتحان کردن، آنها را به کار برگمار و آنها را به میل خود به کاری نفرست، زیرا در این بیتوجهی شاخههای ستم و نادرستی گرد آمدهاند.»21
بیرون کشیدن افکار و اندیشهها و استفاده از آنها
«من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطا».22
کسی که با اندیشههای مختلف مواجه بشود و آنها را بشناسد، به لغزشگاهها زود پی میبرد.
برنامهریزی زمانمند
«فدع الاسراف مقتصدا و اذکر فی الیوم غدا و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدَّم الفضل لیوم حاجتک.»23
و به اندازه نیازمندی خود از دارائی پسانداز نما، و زیاده (بر آن) را به جهت روز نیازمندیت پیش فرست ات اجتماعی، توانمند شدن مدیریت و تأمین حقوق انسانی و الهی (اهداف اصلاحات) در کنار مدیریت مرکزگرای سیستماتیک، عناصری مانند شجاعت، پاداش و بخشندگی، عدالت و آزادی را به مثابه روش و شیوه وارد بدنه و فرایند مدیریت مجتمع انسانی مینماید. از اینرو، حضرت بخل را حصار محکم در اطراف بخشندگی و پاداش ـ و به تعبیر نویسنده و صاحب این قلم به جریان افتادن سرمایههای انسانی و مادی ـ میداند که خود ضربه سهمگینی بر پیکر توسعه انسانی و اجتماعی است. و ترس را نه تنها بستر، بلکه عامل به تحلیل رفتن انرژی و نیروی فکری و فیزیکی جامعه و فرد و انباشته شدن ظرفیتهای اقتصادی، سیاسی، علمی، فنی و... میشمارد که پیامد طبیعی آن، تسلیم و وابستگی فرد و جامعه انسانی به هر چیزی که غیر آنها است، میباشد. این وضعیّت نابسامانی حیات جمعی، نقص و ناکارآمدی مدیریت را در پی دارد. همچنین حرص را ابزار عدالتگریزی و ستمپیشگی مییابد که لازمه آن، عدم توسعه انسانی است. و بالاخره آزادی روش مدیریت را پرورنده استعدادها، تأمینگر حقوق، توزیعکننده مسؤولیتها، و در نهایت بیمهگر مدیریت دینی در ساختارهای متفاوت جوامع انسانی میداند. به این ترتیب، توسعه انسانی در مدیریت وارد میشود. معنای این سخن این است که در نگاه امام علی علیهالسلام توسعه انسانی نه تنها هدف مدیریت و ساماندهی اجتماعی بوده، بلکه روش و شیوه مدیریت میباشد.
معنای روشی مفاهیمی مانند عدالت، بخشندگی، شجاعت و آزادی را از مفهوم،یا منطوق سخنان حضرت که ذیلاً میآیند، میتوان فهمید:
«با چند دسته مشورت مکن:
1. با بخیل چون او تو را از بخشش بازمیدارد و فقر را نوید میدهد.
2. ترسو؛ زیرا او موجب سستی تو در امور مملکتداری میگردد.
3. حریص؛ چون او ستمگری را برایت جلوهگر میسازد... و باید برگزیدهترین ایشان نزد تو وزیری باشد سخن تلخ حق به تو بیشتر گوید و کمتر تو را در گفتار و کردارت که خدا برای دوستانش نمیپسندد بستاید؛ اگر چه سخن تلخ و کمتر ستودن خواهش و آرزوی تو سبب دلتنگیت شود.»24
ج ـ در دوران بعد از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله رویکرد و تلقیبخش بزرگی از مسؤولان و کارگزاران از سیاست، پراگماتیک و شغلی میشود و چنین رویکردی آفاتی فراوان را به همراه دارد که برخی از آنها را میتوان نام بُرد:
1 ـ مفاهیم و واقعیتهای حقوقی، مانند: حقوق طبیعی، حقوق اساسی و سیاسی، حقوق اجتماعی و حقوق الهی به بازی گرفته میشوند.
2 ـ سیاست به مثابه یک ابزار به کار گرفته شده و از هویت معرفتی و علمی تهی میگردد.
3 ـ توجّه و همّ زمامداران به افزودن درآمد و حفظ قدرت است تا ارائه خدمت.
4 ـ تملق، چاپلوسی، دروغ، فریب، زبان، قومیت و زور به عنوان شیوه و معیار ورود در حوزه سیاست، جایگاه ویژهای دارند.
5 ـ دین و مردم از سازوکار مبانی مشروعیت و مقبولیت نظام سیاسی محسوب نمیشوند. به عبارت دیگر، یک مبنای ثابت (خواه دین و خواه مردم) برای مشروعیت نظام سیاسی وجود نخواهد داشت.
طبعا تغییر رویکرد و تلقی یاد شده از سیاست، هر چند تنها عامل و روش آفتزدایی نیست، ولی از اساسیترین عوامل و عناصر و کارآمدترین آنها به حساب میآید. از اینرو، یکی از محورهای اصلاحات از بالا که حضرت آغاز کرد، جایگزین نمودن رویکرد معرفتی و خدماتی از سیاست، به جای رویکرد پراگماتیک و شغلی بود؛ چنان که ایشان بیان فرمودهاند:
«ابن عباس میگوید: بر علی علیهالسلامدر ذیقار (اسم مکانی است) داخل شدم در حالی که حضرت کفشش را وصله میکرد. حضرت به من فرمود: قیمت این کفش چند است؟ عرض کردم: قیمتی ندارد. فرمود: قسم به خدا این کفس برایم محبوبتر از حکومت بر شماست، مگر این که حق را استوار و باطل را نابود کنم.»25
و یا:
«ایّها الناس انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم علهی و أعلمهم بامراللّه فیه...»26
ای مردم، انسانهای مدیر و آگاه به معارف الهی شایسته حکومت بر مردماند.
جمیه زیر، رویکرد تلقی یاد شده را بخوبی نشان میدهد:
«ما در زمانی زندگانی میکنیم که اکثر مردم آن حیلهگری و مکرپردازی را هشیاری میشمارند، و نادانها این گونه فریبدهندهها را به چارهپردازی نسبت میدهند. عذرشان چیست؛ خدا نابودشان کند. آدم سیاستمدار و حیلهپرداز حقیقی، تمامی راههای حیله را احساس میکند، ولی از اقدام به آنچه که احساس میکند، فرمان و جلوگیری خدا مانع میگردد، پس از این احساس، آن را ترک میکند و اقدام به اعمال نمینماید، ولی کسی که درد دین ندارد، در کمین انجام آن مینشیند.»27
بنابراین نظام سیاسی که برمبنای رویکرد و تلقی ویژه از مقوله سیاست شکل میگیرد، در منظر و نگاه علی علیهالسلام نظامی است که معرفت (معرفت دینی ـ معرفت بشری) بُن و اساس آن را میسازد و خادمیت کارکردش را سمت و سو میدهد. به همین جهت، بازی با واقعیتهای حقیقی و حقوقی، نگاه شغلی و ابزاری به سیاست، ابهام و تزلزل مبانی مشروعیت نظام، روابطگرایی به جای شایستهسالاری و ضوابطپذیری و... در چنین نظامی از لحاظ تئوریک مفقود و مردود است و از حیث عملی در کمترین میزان خود را نشان میدهد که در درازمدت باید نابود گردد.
اصلاحات سیاسی از بالا در سه حوزه یاد شده (کادر رهبری، روش مدیریت و ساماندهی اجتماعی، تلقی از سیاست و نظام سیاسی) زمانی به طور شایسته انجام میگیرد که پیشنیازها و پیش عملهای ذیل صورت پذیرد:
1 ـ ایجاد نهادها و سازمانها و در مجموع ساختار مناسب و کارآمد.
2 ـ قدرت لازم و نفوذ در مراکز عالی تصمیمگیری.
3 ـ نیروی انسانی جایگزین.
4 ـ ارائه یک نظریه سیاسی نظمآفرین و آزمونپذیر و تعیین الگوی مدیریتی جایگزین.
5 ـ پشتیبانی افکار عمومی.
6 ـ شناخت حساسیتهای درونی، برونی و ایجاد فرصت و موقعیت.
همان طوری که گذشت، تمام موارد یاد شده در حرکت اصلاحی حضرت مشهود و منظور بوده است.
اصلاحات از پایین
معنای اصلاحات از پایین آن است که بدنه عمومی جامعه انسانی تجربه اصلاحات را در حوزههای مختلف آغاز نمایند. به عبارت دیگر، عرصه عام جامعه نیازمند اصلاح میباشند. این روش ممکن است از جانب کسانی که در رأس هرم قدرت قرار دارند پیش گرفته شود، و ممکن است گروهی از روشنفکران (دینی ـ غیردینی) آغازگر آن باشد. در هر دو صورت، اصلاح اقتصاد، سیاست، حقوق، دینداری، خدمات، آموزش، پژوهش و در مجموع فرهنگ معلول و برآیند دگرگونی معرفت، دانش، روش، توانش، معیشت، صحت، دیانت و... عمومی مردم خواهد بود. سخن حضرت که میفرماید: «ولا تصلح الولاةُ الاّ باستقامة الرَّعیَّةِ».28 مؤید پیوند و رابطه یاد شده است.
روش اصلاحات از پایین، هر چند نظر به ساخت و بافت اجتماعی، سطح توسعه و پیشرفت فنی و علمی، نظام اقتصادی و سیاسی و پررنگی و کمرنگی باورها و ارزشهای دینی در جوامع تفاوت دارد، ولی جامعهای که با چنین روشی اصلاحات را پیش میگیرد، میباید زیرساختها و کارهای بنیادین زیر را فراهم آورده؛ چنان که این گزینش را در حرکت اصلاحی حضرت علی علیهالسلام نیز میتوان یافت.
1 ـ پرورش انسانهای مسؤول، مشارکتجو و منتقد در عرصه سیاست و احیای چنین روحیهای در میان مردم. به همین جهت حضرت نظام پایدار را نظامی میداند که دستگاه حاکم محاط به وسیله مردم باشد. «ولاتصحّ نصیحتهم الاّ بحیطتهم علی ولاة امور»29 و برای مردم حق شرکت و انتقاد در امور سیاسی را فراهم آورد: «فانهم الاخوان فی الذین ولا اعوان علی استخراج الحقوق»30 (مردم یا برادران دینی تواند و یا معاونین برای تأمین و استخراج حقوق) و «فلاتکفوا عن مقالةٍ بحقٍ او مشورةٍ بعدل فانّی لستُ فی نفسی لفوق أن احطئی ولا آمن ذلک من فعلی».31
2 ـ سرمایهگذاری در بخش آموزش، پژوهش و پرورش و توزیع فراگیر دانش. از اینرو، حضرت معتقد است که هر گاه حاکم یا دستگاه حکومتی نتوانند به این امور رسیدگی نمایند، حق بزرگی از مردم را ضایع نمودهاند: «فامّا حقکم علیّ... تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا».32
حق مردم بر من... آگاه ساختن برای زدودن جهل و پرورش دادن برای یادگیری میباشد.
یا آن جا که حضرت استواری جامعه را بر پاشنه دانش و معرفت میچرخاند، طبعا دانش توزیع شده که عمومی مردم بهرهمند از آن باشند پایداری کشور و ملت را در پی دارد، نه دانشی که تنها چند نفر محدود آن را فراگرفتهاند:
«بریا تثبیت حاکمیّت و اصلاح مملکت و فراهم آوری اسباب استواری مردم با دانشمندان و حکما بسیار مذاکره و گفتوگو داشته باش.»33
3 ـ نهادینه شدن ارزشهای عام، انسانی و دینی و زدودن و بیرمق نمودن ارزشهای ریز، غیرانسانی و دینی و تضعیف وابستگیهایی مانند خون، نژاد، زبان در مقابل ارزشهای عام؛ چنان که حضرت خطاب به معاویه میفرماید:
«و أردیت جیلاً من الناس کثیرً: خدعتهم نجیّک... و تغشاهُمُ الظُلمات... و نکصوا علی اعقابهم و تَوَلَّوا علی ادبارهم و عَوَّلوا علی احسابهم الا من فاء من اهل البصائر.»
در این جا حضرت، معاویه را سخت سرزنش و توبیخ مینماید که چرا چنین تعلقات و معیارهای بستهای را زنده نموده است.
4 ـ طبعا سه مورد یاد شده، ساختاری مناسب (نهادها، سازمانها، روشها، اندیشه باز و سیاستگذاری) میطلبد، تا در چنین ساختاری گفتمان حضور و عملکرد سیاسی مردم شکل یابد و محاسبه پذیرد.
حضرت هر چند به دلیل محدودیت زمانی نتوانست چنان ساختاری را نهادینه سازد، لیکن در زمان کوتاه امامتش موفق شد بدان سو حرکت کند و تا حدودی آن رایجاد نماید.
کارهای بنیادین یاد شده در اصلاحات از پایین، در قلمرو سیاست به متمم و مکملهای چندی نیاز دارد، که برخی از آنها بدین شرحند:
یک ـ مردم نظام و دولت را از خود بدانند.
دو ـ مردم نسبت به آینده خوشبین و امیدوار شوند.
سه ـ فهم و باور به این که تمامی حوزههای سیاست پیوند ناگسستنی با سیاست دارند.
چهار ـ تمامی حقوق و مزایا تنها در سایه یک نظم سیاسی سالم دست یافتنی هستند.
پنج ـ آزادی، توسعه پایدار و انسانی و تنوع و تکثر فرهنگی در جامعه تأمین و دنبال شود.
اصلاحات فراگیر و همه جانبه
از روشهایی که حضرت در فرایند اصلاحات برگزید، اصلاحات همه جانبه بود. اصلاحات همه جانبه به روشهای مختلفی اطلاق میشود؛ از جمله این که برنامه اصلاحی را به طور آشکار به همه اعلام کند، یا اصلاحات را به صورت ضربتی به پیش ببرد و یا این که اصلاحات به طور همزمان در تمامی حوزههای زیستی آغاز کند. همین معنا مورد عمل و منظر حضرت بود و سِرّ آن، چنان که گذشت، پیوستگی و اتّصال هستی و حیات و ارتباط تقریبا ارگانیک و کارکردی بخشهای مختلف زندگی بشری در اجتماع انسانی میباشد. این واقعیت در سخن امام علیهالسلام تجلّی خاصی دارد که برخاسته از دغدغه ایشان نسبت به این مقوله است:
«فلیست تصلح الرّعیّة الاّ بصلاح الولاة و لاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرعیّة.»34
دیالکتیک اصلاحی که در این عبارت آمده است، بیان میدارد که سالم و صحیح شدن همه جانبه کارگزاران و مسؤولان بلندپایه، سرچشمه اصلاح جامعه است. و استقامت جامعه، پروراننده رهبران و کارگزاران سالم و صالح میباشد. طبعا استقامت جامعه زمانی رخ از نقاب برمیکشد که معنویت و اخلاق در کنار توسعه انسانی، پیشرفتهای علمی ـ فنی، اقتصادی و اجتماعی حضور داشته و توأمان رشد نمایند. با بیمهری به علم، فناوری، اقتصاد... و پرداختن و نوازش اخلاق و معنویت و یا بالعکس، تجربه استقامت در آن جامعه انجام نخواهد گرفت. از اینرو، اصلاحات همه جانبه مولد جامعه بسامان و سالم خواهد بود که مورد تأکید حضرت نیز قرار گرفته است.
اصلاحات شدید و آرام
از میان روشهای اصلاحات که جمعپذیری و قابلیت همزیستی آن با روشهای دیگر بیشتر است، روش و شیوه آرام و شدید میباشد. این دو شیوه با معانی متفاوتی که دارند، در اصلاحات از بالا، از پایین و همه جانبه کاربرد دارند.
به دو واقعیت و فعالیت میتوان شدید گفت: یکی، به امری که دفعی و ضربتی انجام پذیرد و دیگر، فرایند و عالیتی که خشونت ساز و کار آن باشد.
آرام را نیز در دو معنا میتوان به کار برد: یکی، هر امری که به طور تدریجی و زمانمند به انجام برسد. دوم، فرایند و فعالیتی که مدارا، تساهل، صبر، نرمش و خوشرفتاری، اجزاء و سازههای آن را میسازد.
کاربرد و استفاده این روش رابطهای تنگاتنگ با شناخت و وجود شرایط اقتصادی، علمی، فنی، سیاسی، روانی و روحی و نیز حضور باورهای دینی ـ مذهبی و جایگاه آداب و سنن قومی و زبانی دارد. از همین جهت هر یک از این دو شیوه در فضا و شرایط ویژهای ثمربخش و بهرهساز میباشد و چنین مشخصاتی را در سخنان امام علی علیهالسلام بروشنی میتوان دید:
«ای پسر عباس بدان که بصره جای فرود شیطان و کشتنگاه تبهکاریهاست. پس مردم آن سامان را با نیکویی کردن به ایشان خرم و شاد گردان، و گره ترس را از دلهاشان بگشا. خبر تندخویی تو با قبیله بنیتمیم به من رسید. همانا بنیتمیم را کوکبی پنهان نشده مگر آن که کوکب دیگری برایشان پدیدار شد.»35
در این جملات، استفاده از شیوه آرام یا شدید با توجّه به حالات روحی ـ روانی و شرایط فرهنگی باز نموده شده سات.
روش شدید
«من صادقانه به خدا سوگند میخورم که هر گاه به من اطلاع برسد که تو در مال و اقتصاد مردم دست بردی و خیانت نمودی، آن قدر بر تو سخت بگیرم که تو را کممایه و گران پشت و ذلیل و خوار گرداند.»36
تدریجی
«فدع الاسراف مقتصدا و اذکُر فی الیوم غدا و امسک من المال بقدر ضرورتک و قدّم الفضل لیوم حاجتک.»37
ترکیب آرام و شدید و شناخت شرایط مناسب
«واخلِطِ الشدّة بضغثٍ من اللّین وارفق ما کان الرفقُ ارفق واعتزم بالشدّة حین لایغنی عنک الاّ الشدّة.»38
شدت و تندی را با آرامش به طور مخلوط بکار گیر و تا جایی که مدارا کارآمد است مدارا کن و در صورتی که مدارا اثر نکرد و جز شدت روشی باقی نماند، شدت به کار بند.
میدان دین
منظور از اصلاحات دینی، اصلاح دین نیست؛ زیرا آن هیچگونه اعوجاج و نقصی برنداشته، تا نیاز به استوار ساختن و کامل کردن داشته باشد، بلکه مقصود اصلاح فهم و شناخت دین و تصحیح دینداری افراد و جامعه است؛ زیرا همین بخش دین آفت برداشته، که میباید پس از آسیبشناسی، آفتزدایی شود. بنابراین، میتوان گفت اصلاحات دینی که حضرت در پی آن بود، در دو بخش زیر تبلور و نمود داشته است:
1 ـ شناخت و فهم دین؛
2 ـ کارکرد، استعمال و حضور دین در ذهنیت و عینیت فرد و جامعه.
اصلاحات در شناخت و فهم دین
در بخش نخست (فهم دین) آفات زیر فهم دین را دشوار ساخته بود:
1 ـ ظاهرنگری و ظاهرفهمی
ظاهرنگری و ظاهرفهمی آسیب بزرگی بود که بر فهم دینیگروهی از افراد جامعه سایه افکنده بود. این گونه فهم، دست کم دو پیامد منفی از خویش به جای میگذارد:
1) جلوگیری از تعمق و تنوع فهم، و مشروعیت دادن به فهم واحد و ساده از دین.
2) ناتوانی دین از حضور در عرصهها و عصرهای مختلف و متفاوت؛ زیرا چنین حضوری متوقف بر سیال و شناور بودن هویت دین است و این مهم تنها از راه عمق بخشیدن و تنوع فهم دینی میسّر میگردد.
استدلال خوارج که گفتند: «لاحکم الا للّه». و پاسخ حضرت که فرمود: «کلمة حقٍ یراد بها باطل39»، بیان استیلای ظاهر فهمی بر ذهن خوارج و نفی چنین فهمی است.
2 ـ فهم مصلحتگرایانه از دین
چنین فهمی دین را تا حد یک ابزار تنزل میدهد، از هویت یکپارچه دین میکاهد و آن را پاره پاره میکند. در واقع دین از مقام داوری به زیر کشیده میشود و مصلحت عملی معیار و داور قرار میگیرد.
این وضعیّت بر حضرت گران تمام میشود و او را آشفته میکند و در پی تغییر چنین تفکری میافتد و قرآن را در مقام داور قرار میدهد و میفرماید:
«فلما افضت الیّ نظرتُ الی کتاب اللّه و ما وضع لنا و امرنا بالحکم فاتبعتُه ما تسن النبی صلیاللهعلیهوآله فاقتدیتُه.»40
چون که امور به من محول شد به کتاب خدا نظر نمودم و مطابق دستور و اوامرش تبعیت و عمل نمودم و بر پایه سنّت نبوی اقتدا نمودم.
و نیز استفاده ابزاریک و معامله بر دین را مطرود میداند و بر اشعث ابن قیس به خاطر عملی که پیامدش استفاده ابزای و سرچشمهاش تفکر مصلحتگرایانه «پراگماتیسم» از دین میباشد، میتازد و میفرماید:
«مادرت در سوگ تو بگرید، آیا از راه دین خدا آمدهای مرا بفریبی؟ آیا درک نکرده و نمیفهمی؟... قسم به خدا اگر هفت اقلیم را با هر آنچه در آن است به من دهند برای این که خدا را درباره مورچهای که پوست جوی از آن بربایم و نافرمانی نمایم، نمیکنم.»41
3 ـ روش فهم
با اندکی تأمّل درمییابیم که ظاهر فهمی و فهم مصلحتگرایانه از دین برآمده از به کارگیری روشهای نامناسب در فهم معنی و مصداق کلام باری تعالی بوده است. از اینرو، حضرت سخت تلاش داشت تا روشهای صحیح و مناسب فهم دین را معرفی نماید. منظور از روش مناسب فهم، حاکمیّت و ارائه یک فهم و شناخت واحد از دین و قرآن نیست؛ زیرا حضرت وجود فهمهای متنوع را برخاسته از هویت دین میداند و میفرماید:
«انّ القرآن ظاهرُهُ انیق و باطنُهُ عمیق لاتغنی عجائبُهُ ولاتنقضی غرائبُهُ و لاتُکشَفُ الظُّلمات الا به.»42
بدرستی ظاهر قرآن روشن و شفاف و باطنش عمیق است. عجایبش را نیستی و غرائبش را پایانی نیست. تاریکیها جز با قرآن مکشوف نمیافتند.
و یا:
«فانّ القرآن حمّالٌ ذو وجُوهٍ...»43
قرآن معانی مختلف برمیتابد.
طبیعتا ویژگی و صفات یاد شده در کلام مولا برای قرآن، مولد فهمهای متنوع از دین میباشد، نه فهم واحد.
امّا منظور حضرت معرفی شیوه و روش صحیح است که به فهمهای متنوع از دین میانجامد. بنابراین، حضرت روشی را برای فهم دین صحیح و مناسب میداند که: اصول و قواعد زبانشناختی، روش و مبانی معرفت بشری در کنار روش وحیانی و معارف کارشناسان اصیل دین (ائمه علیهمالسلام ) سازوکار آن را بسازند، تا بتوان از ظاهر انیق به باطن عمیق آن راه یافت. ام اینرو، حضرت توصیه میکند تا از اهلش آن را فراگیرند:
«بدانید که هرگز به راه راست پی نخواهید بُرد، تا کسی را که آن را واگذاشته بشناسید، و هرگز به عهد و پیمان قرآن وفا نمیکنید، تا کسی را که نقض عهد کرده و پیمان شکسته بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمیزنید، تا کسی را که آن را دور انداخته بشناسید. پس بروید همه را از اهل آن بیاموزید.»44
با توجّه به روش یاد شده، روشنی که از هرگونه مبانی معرفتی (فلسفی، علمی، منطقی، عرفانی، تاریخی...) تهی باشد، به ظاهربینی و جمود فکری و یا آنارشیسم معرفتی میانجامد و همینطور اگر پُر از مبانی معارف بشری باشد به دور از مبنای وحیانی، سر از تفسیر و فهم به رأی بیرون میآورد. و این هر دو شیوه ناکارآمد و ناتوان از درک عمق معانی و مصادیق کلام خداوند متعال میباشند و بدینمنظور حضرت اصلاحات روش فهم قرآن و دین را در برنامههایش گنجانده بود.
اصلاحات در حضور دین
در بخش دوم که کارکرد و حضور دین در ذهن و عین جامعه و فرد است، شکافها و نابسامانیهای جدی وجود داشت که حضرت اصلاح آن را پی گرفت؛ زیرا میدید آنچه در بیرون واقع شده است و بر رفتار مردم سایه افکنده، چیزی غیر از دین است. و آن چیزها عبارتند از:
1. جهل که پیامد آن، مرگ حقگرایی و واقعبینی است که از زندهترین پیامهای دین هستند.
2 زنده شدنن تعصب است که لازمه آن گریز از طریق هدایت و روش نو و مقاومت در مقابل استدلال محکم ومنطقی میباشد. از همین روست که حضرت حکومت را برای اقامه حق میطلبد و خود را قرآن ناطق میخواند، تا پرده تعصب بدرد، و استدلالپذیری را در ذهنها بدمد.
3. سرگرم شدن فرد و جامعه به محدودنگری است.
4. سنگواره شدن ذهن، که برآیند محدودنگری فرد و جامعه است و مانع توسعه پایدار انسانی.
5. حضور تعلقات زبانی، قومی و نژادی در مقام داوری و تعاملات اجتماعی ـ سیاسی.
از اینرو، حضرت خطاب به مردم میگوید: شما در حق متفرق بودید و آنها در باطل مجتمع. و به معاویه خطاب میکند:
«فقد سلکتَ مدارج اسلافک بادّعائک الاباطیل و اقتحامک غرور المین و الاکاذیب و بانتحالک ما قد علا عنک...»45
پس به راههای پیشینیانت رفتی، به سبب این که نادرستیها ادعا نمودی و بیپروا خود را در دروغها انداختی و آنچه از مرتبه تو برتر استو به ادّعا و دروغ به خود بستی.
نتیجه قهری سیطره پنج امر یاد شده بر رفتار و اذهان جامعه و فرد، عدم حضور فعال دین در شؤون مختلف حیات بشری، توأم با سستی و کسالت در امر دینداری میباشد؛ چنان که حضرت آن را زیبا بیان نموده است:
«وقتی به شما در ایام تابستان امر کردم که به جنگ ایشان بروید، گفتید اکنون هوا گرم است، ما را مهلت ده تا گرما شکسته شود. و چون در ایام زمستان شما را به جنگ با آنها امر کردم، گفتید در این روزها هوا بسیار سرد است به ما مهلت ده تا سرما برطرف گردد. شما که این همه عذر و بهانه از جهت فرار از گرما و سرما میآورید، سوگند به خدا از شمشیر زودتر فرار خواهید نمود.»46
روشهای اصلاحات در فهم و حضور دین
روشی که حضرت هم در فهم دین و هم در بخش حضور دین برای اصلاحات آن دو محور در کنار روشهایی که در لابلای بحث تاکنون بیان شد، در پیش گرفت، به طور عمده به این قرار میباشد:
1 ـ اصلاحات از بالا؛ که عمدتا شامل رهبران دینی، امراء و سلاطین و کارگزاران میشود و میباید کسانی که در این بدنه
قرار دارند و یا قرار میگیرند، هم فهم درستی از دین داشته باشند و هم دین در اعمال و رفتار آنها بروز یابد. در این فرمایش حضرت تأمل بفرمایید:
«... فنهصت فی تلک الاحداث حتی زاح الباطل و زهق واطمأَنّ الدّینُ و تنهنَهَ.»47
در چنین ایامی بپا خاستم تا باطل محو و نابود گردد و دین آرامش و اطمینان یابد.
صدر و ذیل این کلام بیان فساد و انحراف فرهنگی و دینی در سطوح بالای جامعه است. و قیام حضرت به خاطر زدودن چنین انحرافات و فسادهایی است، تا دین آرام گیرد و استوار گردد و این دو مهم، جز با فهم درست از دین و نیز حضور فعال و کارکرد عینی دین به دست نمیآید.
2 ـ اصلاحات از پایین؛ در دورانی که حضرت حکومت را به دست گرفت، در میان توده مردم، فهم دین و کارکرد و حضور آن آفاتآلود گردیده بود:
«چگونه به شگفت نیایم از خطا و اشتباهکاری این فرقههای گوناگون که دلیلهایشان در دینشان با یکدیگر اختلاف دارد. از سنّت پیغمبری پیروی نکرده، به کردار وصیّی اقتدا نمینماینتد و ایمان به غیب نمیآورند و از زشتی خودداری نمینمایند. در شبهات رفتار نموده، از خواهشهای نفس پیروی میکنند. معروف و پسندیده نزد ایشان چیزی است که خودشان نیکو شناختهاند و منکر و ناشایسته پیش آنها چیزی است که خودشان بد دانستهاند. در مشکلات پناهگاهشان خودشان هستند و در امور پوشیده اعتمادشان بر رأیهای خودشان است.»48
طبعا کارآمدترین شیوه در این وضعیّت روش اصلاحات از پایین است. و حضرت با استفاده از همین روش بر عناصر زیر تأکید و توجّه نمود:
1 ـ پررنگ نمودن ارزشهای دینی در میان مردم؛ مانند: همنشینی با انسانهای فقیر و مستضعف، فرق نگذاشتن میان شریف و توده مردم، امتیاز برحسب تقوا و دانایی، مذمت غیبت، ثنا و چاپلوسی، وحدت امّت اسلامی و...
2 ـ دین به مثابه مبنای تعامل و ترابط اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی و خانوادگی قرار میگیرد، تا در سایه آن وحدت، محبت، صداقت، همدلی و... که جوهره هویت کارکردی دین را میسازند، میانامّت اسلامی و انسانی گسترش یابند، نه این که دین مبنای دوری و پراکندگی شود؛ چنان که در جامعه چنین بود: «و تهاجروا علی الدّین.»49
3 ـ توسعه نهادها، سازمانها و تشکیلات دینی جهت تعمیق، تکامل و کارآمدشان عناصر دینی. از این روست که حضرت از مساجل خالی و بیتحرّک که هر چند عددش زیاد باشد و نیز از اسلام اسمی سختی بیزاری میجوید50 و انتقاد میکند. چون در چنین وضعیتی، معنای واقعی نهادسازی دین که همان برنامهریزی دینی، مدیریت دینی، تعیین اهداف و راهبردهای دینی است، محقق نشده است یا نمیشود.
3 ـ اصلاحات چه با روش از بالا و چه با روش از پایین، به طور آرام و تدریجی انجام میپذیرد. به تعبیر دیگر، سومین روشی که حضرت برای سلامت فهم دین و کارکرد و حضور دین در جامعه برگزید، شیوه آرام و تدریجی بود؛ زیرا این دو حرکت و هدف، بیشتر صبغه و هویت فرهنگی دارند و از اینرو، حرکت تدریجی را طلب میکنند.
در پایان این بخش، سخنانی از حضرت را میآوریم که در آنها هم به مباحث «اصلاحات فهم دین» و «اصلاحات در کارکرد و حضور دین در ذهنیت و عینیت جامعه را» و هم سه روش یاد شده را که در اصلاحات این دو حوزه دینی به کار رفتهاند، پرداخته شده است:
«یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی.»51
برگرداندم هوای نفسانی را به راه هدایت، هنگامی که هواپرستی را هدایت میدانستند و برگرداندم آراء و نظریات را بر قرآن در زمانی که قرآن را همه طبق رأی خویش تفسیر مینمودندعمده و اساسی آن را در دو چیز میتوان یافت:
1) حجم خرابی و فساد در این حوزه خیلی چشمگیر بود.
2) اقتصاد با کارکد متضاد، هم خاستگاه توسعه، رشد، ظهور و حضور عقلانیّت و منطق است و هم خاستگاه و بستر عقبماندگی کمون عقلانیّت و ظهور بیمنطقی. این معنا بسی تفاوت دارد با زیربنا بودن آن در تفکر مارکسیسم.
با تأمّل و تفکر در مسائل اقتصادی که در نهجالبلاغه و سایر کلمات علی علیهالسلام آمده است، به این نکته میرسیم که اصلاحات اقتصادی موردنظر مولی علیهالسلام در دو جهت حرکت میکرد:
1 ـ اصلاحات در جهت ارائه یک سیستم باز؛
2 ـ اصلاحاتی برای رسیدن به خودمحوری اقتصادی یا اقتصاد متّکی به خود.
منظور از سیستم باز، بازار آزاد و اقتصاد سرمایهداری نیست؛ هر چند بخشی از آن در این سیستم گنجانده میشود، بلکه مقصود از سیستم باز، سیستمی است که این ویژگیها را داشته باشد:
1. در آن، شیوهها و روشهای متنوع و مختلف در عرصه تولید، توزیع، مصرف و انباشت به کار گرفته شوند. طبعا در این حالت، اقتصاد دولتی، خصوصی، عمومی و تعاونی... به صورت توأمان فعّال خواهند شد.
2. تعامل دوسویه و مستمر اقتصاد (دانش و عمل اقتصادی) با سیاست، علم، فنآوری، فرهنگ اخلاق و معنویت.
3. حضور فعّال و اختیاری مردم در تمامی سطوح و بدنه اقتصاد.
دو جهت یاد شده را میتوان از عملکرد و از سخنان حضرت استفاده کرد؛ مانند:
«ولا قوام لهم جمیعا الا بالتجّار و ذوی الصناعات فیما یجتمعون علیه من مرافقهم و یقیمونَه من اسواقهم...»52
برای طبقات یاد شده قوامی نیست مگر با رشد و توسعه تجارت و صنعت که اینها سودهایشان را گرد آورده، بازارها برپا میدارند.
در این عبارت، تعامل اقتصاد با بخشهای دیگر نشان داده شده است.«و لیکن نظرک فی عمارة الارض ابلغ من نظرک فی استجلاب الخراج، لانّ ذلک لایدرک الاّ بالعمارة...»53
در آبادانی زمین بیشتر کوشا باش تا در جمع آوردن خراج، چون خراج و محصول به دست نمیآید مگر با آبادنی زمین.
در جمله بالا بر فعالیتهای بنیادین اقتصادی که نتیجه آن اقتصاد خودمحور است، تأکید شده است.
طبعا تحقق دو جهت یاد شده وابسته به دگرگون شدن و ایجاد تغییرات در بدنههای دیگر اقتصاد است. و تا این بدنهها و بخشها اصلاح نشوند، رفتن اقتصاد به سوی سیستم باز ؟و متّکی به خود، سخت دشوار و حتی ناممکن است. این بخشها هر چند متنوع و تولیدپذیرند، ولی میتوان محورهای اساسی آن را شناسایی کرد.
محورهای اساسی در سخنان مولا علیهالسلام در سه عنصر تجلّی و تمرکز دارد: 1) توزیع؛ 2) تولید؛ 3) مصرف. به همین جهت حضرت تلاش جدی و پیگیری را برای ایجاد اصلاحات در سیستم توزیع، تولید مصرف آغاز نمود.
اصلاحات در سیستم توزیع
در زمانی که حضرت تصدّی خلافت را گرفت در عرصه اقتصاد، غبار آفت بسته بودن و انحصار بر چهره توزیع گسترده شده بود. معمولاً کالا و خدماتی برای جمعی محدود که بیشتر سران اقوام و قبایل، نزدیکان و خویشان خلیفه و نیز شخص خلیفه مسلمانان آن را تشکیل میداد، توزیع میشد و به صورت مالکیت انحصاری از آنها بهرهبرداری مینمودند. طبیعتا این وضعیّت در حکومت علی علیهالسلام که تأمین حقوق انسانی و الهی مهمترین اهدافش بود، زیبنده نبود. از اینرو، حضرت اصلاحات در سیستم توزیع را در بخشهای زیر آغاز کرد:
توزیع درآمد، توزیع فرصتها، توزیع ظرفیتها و استعدادهای طبیعی و انسانی و توزیع سرمایه انسانی و مالی... چنان که این فرایند را در این فرمایش حضرت میتوان یافت:
«از خدا بترس! درباره دسته زیردستان درمانده بیچاره و بیچیز و نیازمند و گرفتار در سختی و رنجوری و ناتوانی؛ زیرا در این طبقه هم خواهنده است که ذلت و بیچارگیش را اظهار میکند. و هم کسی است که به عطا و بخششنیازمند است، ولی اظهار نمینماید... قسمتی از بیتالمال و قسمتی از غلات و بهرههایی که از زمینهای غنیمت اسلام به دست آمده در هر شهری به ایشان مقرردار... و رسیدگی کن به یتیمان و پیران سالخورده که چارهای ندارند و خود را برای خواستن آماده نساختهاند.»54
آری! هر گاه توزیع کالا و خدمات و نیز توزیع امور یاد شده در سطح وسیعی در جامعه انجام گیرد، هیچ فردی از درد بیچارگی نمینالد و همه میتوانند با استفاده از شیوههای مختلف و فضای آماده، تواناییهای فردی و جمعی را در جامعه رشد و توسعه ببخشند و زندگی اقتصادی بیدغدغه، مرفه، سالم و عادلانهای را برای همه فراهم آورند.
اصلاحات در سیستم تولید
همان طوری که ضعف تولید در یک جامعه ناهنجاریهای رفتاری، اخلاقی و اجتماعی و وابستگی را در پی دارد. فساد و ناسالم بودن سیستم تولید نیز چنان پیامدهایی را با خویش میآورد. فلذا حضرت هم در جهت تقویت تولید و هم در جهت آفتزدایی آن تلاش مینمود؛ زیرا جامعهای که قدرت تولید بالا و در ضمن سالم داشته باشد، طبعا اشتغال، درآمد، افزایش پسانداز، امیدواری به آینده، معیشت مرفه و سالم و استقلال از پیامدهای آن میباشد که هر کدام از اینها در زدودن نابهنجاریهای رفتاری، انحرافات اخلاقی و اجتماعی نقش چشمگیری دارند.
اصلاحاتی که حضرت در سیستم تولید تا حدودی به وجود آورد و مورد نظرش بود، از این قرار بودند:
1. پایداری عوامل تولید؛
2. درونی ساختن تولید؛
3. زدودن انحصار از آن.
حضرت بارها بهرهبرداری سالم از زمین، بیتالمال و سرمایه، نیروهای انسانی و... را در فعالیتهای اقتصادی بیان میفرمود، به طوری که این بهرهبرداری، بقا و استمرار عوامل یاد شده را برای نسلهای بعد تأمین کند. از همین جهت، حضرت آبادانی زمین را میطلبد،55 و بر کسانی که از بیتالمال و سرمایههای عمومی و حتی خصوصی استفادههای نامشروع و تلفکننده مینمایند، میتازد.56 و کاری بیش از زمان معین، یعنی کاری که بدن را خسته و فرسوده کند؛57 اگر چه هنوزوان باقی است نمیپسندد. و نیز شناخت، گسترش به کارگیری و احیای منابع و عوامل درونی تولید را که خودمحوری اقتصاد را به دنبال دارد، تشویق و تقویت مینماید.58 و هر گونه انگاره انحصار در تصرف و ملکیت را نسبت به عوامل و منابع تولید59 از ذهن و عین جامعه میزداید و در این راستا لحظهای از تکاپو بازنماند.
اصلاحات در چرخه مصرف
در اسلام و همچنین نظامهای اقتصادی جهان هر چند برای مصرف کالاها و خدمات و نیز سرمایهها مواردی معین و مشخصی وجود دارد، ولی اندازه و کمیت آن تعیین نشده است و حق هم همین است؛ زیرا چنین کاری نشدنی است.
تأمّل در رفتار و گفتار مولای متّقیان پیرامون این مقوله اقتصادی، نشان میدهد که حضرت در پی ارائه یک الگوی مصرفی است؛ نه تعیین مقادیر دقیق آن. بنابراین الگوی مصرفی حضرت محفوف به قناعت، کفاف، زهد، عفت و عدم اسراف میباشد که نباید پیامدهایی چون: کمبود، نابودی منابع و عوامل تولید، فقر فردی و اجتماعی، وابستگی... را داشته باشد؛ یعنی اگر فرهنگ مصرف طوری باشد که کمبود، نابودی منابع و عوامل تولید، فقر فردی و اجتماعی، وابستگی و... را به میان آورد، چنین الگوی مصرفی مذموم است. از اینرو، الگوی مصرفی که حضرت ارائه میکند، آراسته به قناعت، کفاف، عفت، زهد و عدم اسراف است تا پیامدهای منفی یاد شده را با خویش نداشته باشد. عبارات زیر، بیانگر الگوی یاد شده است:
«لا تسألوا فیها فوق الکفاف.»60
در دنیا بیش از حد کفاب، مطلب.
«و لاکنز اغنی من القناعة ولامال أذهب للفاقة من الرضا بالقوت و من اقتصر علی بلغة الکفاف فقد انتظم الرّاحة و تبوّأ خفض الدّعة.»61
گنجی بینیازکنندهتر از قناعت نیست و هیچ مالی فقر را جلوگیرتر از رضامندی به قوت مقدر نیست و کسی که به آنچه به او رسیده اکتفا کند به آسودگی پیوسته و در آسایش فرو آمده.
«فدع الاسراف مقتصدا.»62
اسراف را ترک کن و میانروی برگزین.
«والحرفةُ مع العفة خیرٌ من الغنی مع الفجور».63
حرفه و شغل پاک و با درآمد حلال وکم، بهتر از ثروت فسقزا و حرام است.
«الزهد ثروة.»64
پرهیز خود سرمایه است.
«کن سمعا ولاتکن مبذرا و کن مقدّرا ولاتکن مقترا.»65
ببخش امّا بیهوده نپاش. به اندازه مصرف کن و دست بسته نباش.
«الاقتصاد یُنمی القلیل و الاسراف یفنی الجزیل.»66
میانه روی و تدبیر در امور اقتصادی، سرمایه اندک را افزایش میدهد. و بیقاعده مصرف کردن، مال زیاد را نابود میکند.
«من افتخر بالتبذیر احتقِرَ بالإفلاس.»67
کسی که به ولخرجی افتخار کند، با تهیدستی و ورشکستگی تحقیر خواهد شد.
در حوزه اصلاحات اقتصادی حضرت از روشهای گوناگون و متنوع استفاده کرد؛ مانند: اصلاحات از بالا،68 اصلاحات از پایین،69 اصلاحات تدریجی70، اصلاحات فراگیر71 و بکارگیری شدت و حدّت در اصلاحات.72 این نکته ناگفته نماند که در حوزه اقتصاد نسبت به حوزههای دیگر از روشهای شدید و ضربتی بیشتر استفاده نموده است.
پینوشتها
1 . تأملی بر احیای تفکر دینی (مجموعه مصاحبهها و میزگردها)، (کنگره بینالمللی امام خمینی و احیای تفکر دینی، 13، 11 خرداد ماه 1376)، ص 100-69.
2 . نهجالبلاغه، نامه 5.
3 . همان، خطبه 173.
4 . همان، خطبه 169.
5 . همان، خطبه 207، بند 9 و 10.
6 . همان، نامه 47.
7 . همان، خطبه 3، بند 17.
8 . همان، نامه 53، بند 51.
9 . فرهنگ آفتاب، ج1، ص 299.
10 . نهج البلاغه، خطبه 147.
11 . همان، خطبه 94.
12 . غررالحکم، ج2، ص 256 / 145.
13 . نهجالبلاغه، خطبه 73؛ بنگرید به: المستطرف، ج 1، ص 20.
14 . همان، خطبه 216.
15 . همان، خطبه 3، بند 1؛ المستطرف، ج1، ص 46.
16 . همان، خطبه 3، بند 5، المستطرف، ج1، ص 47.
17 . همان، خطبه 3، بند 13؛ المستطرف، ج1، ص 51-50.
18 . همان، نامه 9، ص 851.
19 . همان، خطبه 118، المستطرف، ج2، ص 368.
20 . همان، خطبه 214.
21 . همان، نامه 34؛ المستطرف، ج5، ص 944.
22 . همان، نامه 53، بند 43؛ المستطرف، ج5، ص 1011.
23 . همان، حکمت 173.
24 . همان، نامه 21.
25 . همان، نامه 5.
26 . همان، نامه 53، بند 43؛ المستطرف ج5، ص 1011.
27 . همان، نامه 53، بند 16 و 18؛ المستطرف، ج5، ص 998 و 999.
28 . همان، خطبه 33.
29 . همان، خطبه 173.
30 . همان، ج1، ص 88.
31 . همان، خطبه 207، بند 6؛ المستطرف، ص 683.
32 . همان، نامه 53.
33 . همان، نامه 26.
34 . همان، خطبه 214.
35 . همان، خطبه 24.
36 . همان، نامه 53.
37 . همان، خطبه 216.
38 . همان، نامه 18؛ المستطرف، ج5، ص 867.
39 . همان، نامه 20؛ المستطرف، ج5، ص 870.
40 . همان، نامه 21؛ المستطرف، ج 5، ص 871.
41 . همان، نامه 46؛ المستطرف، ج5، ص 976.
42 . همان، حکمت 198.
43 . همان، نامه 205.
44 . همان، خطبه 215.
45 . همان، نامه 77؛ بنگرید به: النهایه، ج1، ص 444.
46 . همان، خطبه 18؛ بنگرید به: الاحتجاج، ص 139.
47 . همان، خطبه 147.
48 . همان، نامه 65.
49 . همان، خطبه 27.
50 . همان، نامه 62؛ المستطرف، ج 5، ص 1048.
51 . همان، خطبه 87؛ المستطرف، ج 1، ص 219.
52 . همان، خطبه 108.
53 . همان، حکمت 114.
54 . فرهنگ آفتاب، ج1، ص 300.
55 . همان، ج1، ص 301.
56 . نهجالبلاغه، نامه 53؛ المستطرف، ج5، ص 1003، بند 28.
57 . همان.
58 . همان، نامه 53.
59 . همان، نامه 232؛ ر: 40.
60 . همان، حکمت 430؛ بنگرید به: حکمت 192.
61 . نهجالبلاغه، نامه 53، حکمت 252، خطبه 192.
62 . همان، خطبه 232 و نامه 67، خطبه 272.
63 . همان، خطبه 45.
64 . همان، حکمت 371.
65 . همان، نامه 21.
66 . همان، حکمت 270.
67 . همان، حکمت 4.
68 . همان، حکمت 3.
69 . مستدرک نهجالبلاغه، ص 179.
70 . غررالحکم، ج2، ص /234 1403.
71 . نهجالبلاغه، نامه 53.
72 . همان.
73 . همان، نامه 21.
74 . فراگیری اصلاحات در محورهای تولید، توزیع و مصرف نمود پیدا کرده است.
75 . نهجالبلاغه، نامه 20.