عدالت در اندیشه سیاسی امام علی (علیه السلام) (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
موضوع عدالت از دیرزمان جزء مهمترین مباحث و دغدغههای بشر و اندیشمندان سیاسی بوده است و آراء و نظریات گوناگونی درباره آن بیان شده و به رشته تحریر درآمده است. از طرف دیگر، حضرت علی علیهالسلام گذشته از این که امام معصوم شیعیان است، در تاریخ بشر به عنوان یک متفکّر و سیاستمداری مطرح بوده که همواره نامش قرین عدالت میباشد. بحث عدالت در اندیشههای سیاسی امام علی علیهالسلام بحثی بسیار گسترده و عمیق است که تأمّل، تفکّر و مجال قابل توجهی میطلبد. در این مقاله کوتاه، به اهمیّت و جایگاه عدالت از دیدگاه امام علیهالسلام ، اندیشههای حضرت علی علیهالسلام در مورد عدالت در نظام سیاسی، عدالت رهبران سیاسی و جایگاه مردم در اجرای عدالت پرداخته شده و مهمترین بحث به نظام سیاسی اختصاص دارد که عدالت در اجزای نظام سیاسی، عدالت در هدف و جهت نظام سیاسی، عدالت در اجرای حدود و قوانین و عدالت در امور مالی و توزیع ثروت را مورد بحث و بررسی قرار داده است. در بحث رهبران نیز عدالت در ویژگیهای فردی نخبگان سیاسی و عدالت آنان در برخورد با مردم بررسی شدهاند. طبیعی است این مقاله نمیتواند نشانگر کامل اندیشههای امام علی علیهالسلام در مورد عدالت باشد و هیچ ادعایی هم ندارد که اندیشههای امام علیهالسلام را به گونه احسن تبیین کرده است، بلکه تنها برداشتهای نگارنده از سخنان و اندیشههای ناب و اصیل امام علی علیهالسلام است و امید داریم که با تذکّرات و انتقادات منتقدان دلسوز و متعهّد، عیوب آن اصلاح گردد.
عدالت و جایگاه آن در سیاست و حکومت
عدالت، مفهوم وسیعی است که در هر حوزهای کاربرد ویژه خود را دارد و اختصاص به مکان، زمان یا فرد خاصی ندارد و مراد از آن، انجام کارها به نحو بایسته و به موقع است، به گونهای که انجام آن کار بهتر از آن ممکن نباشد و هیچ افراط و تفریطی صورت نگرفته که امکان رفع آن وجود داشته باشد. در زندگی بشر، از حیات فردی گرفته تا نهاد خانواده و نهادهای بسیار پیچیده اجتماعی و پیچیدهترین و مهمترین نهاد اجتماعی، یعنی دولت و سیستم سیاسی، هر کدام لوازم و مقتضیات خاص خود را دارند وعدالت خاص خود را میطلبند و اجرای عدالت در هر مجموعهای نیازمند علم، تخصص، خلاقیت، مدیریت و اصول اخلاقی خاص خود است. مؤلّف نظم الغرر و نضدالدرر مینویسد:
«... بر هر صاحب بصیرتی واضح و روشن است که هر صنفی از اصناف خلایق را در شغل و عملی که دارند ناچار است از استاد و معلمی که به تعلیم آن معلم راه و روش آن عمل برایشان معلوم و صواب و خطای آن ایشان را مفهوم گردد؛ مثلاً شبانی نمودن چند رأس گوسفند که مهمترین امور است اگر شخصی بدون تعلیم مرتکب شود، البته گوسفندان را از سرما یا گرما یا تشنگی یا گرسنگی یا به گرگ دادن، هلاک سازد. همچنین است بنایی و نجاری و خیاطی و امثال آن از اشتغال و مهمات جزئیه. و چندان که آن عمل عظیمتر باشد، احتیاج به معلم و مرشد بیشتر خواهد بود و پرظاهر است که هیچ کاری عظیمتر و دشوارتر از پادشاهی و جهانداری و سیاست ملک و ملت نیست.»(1)
حضرت علی علیهالسلام همین نکته را در بیانی بسیار شیوا متذکر شده و عدل را بر چهار شعبه میداند که دو شعبه از آن به ابعاد نظری و درونی انسان میپردازد و دو شعبه دیگر، ابعاد عملی و بیرونی را دربرمیگیرد:
«و عدل بر چهار شعبه است: بر فهمی ژرف نگرنده و دانشی پی به حقیقتبرنده و نیکو داوری فرمودن و در بردباری استوار بودن.»(2)
رعایت عدالت بر هر انسانی واجب است و اگر غیر آن عمل کند، در حق خود یا دیگران ستم کرده است، چرا که حقی به صاحب حق تعلّق نگرفته، یا کاری به موقع انجام نیافته است. جود و بخشش از فضیلتهای انسانی است که در ردیف مستحبّات قرار میگیرد، اما وقتی از امام علی علیهالسلام سؤال شد که کدام یک از عدل و جود برتر است، امام علیهالسلام فرمود:
«عدالت کارها را بدان جا مینهد که باید و بخشش آن را از جایش برون نماید. عدالت تدبیر کنندهای است به سود همگان و بخشش به سود خاصگان. پس عدل شریفتر و بافضیلتتر است.»(3)
حضرت علی علیهالسلام عدل را «رستگاری و کرامت»، «برترین فضایل»، «بهترین خصلت» و «بالاترین موهبت الهی»(4) میدانند و آن را «مأنوس خلایق» و رعایت آن را موجب «افزایش برکات» ذکر میفرمایند.(5) به نظر آن حضرت، جوهره و هسته اصلی ایمان، عدالت است و تمام نیکوییها از آن سرچشمه میگیرند.(6) به اعتقاد حضرت علی علیهالسلام ملاک حکمرانی، عدل است(7) و عدالت محکمترین اساس و بنیانی است(8) که در نظام اجتماعی وجود دارد. خداوند متعال عدالت را سبب قوام امور زندگانی مردم قرار داده تا از ظلم، نابسامانی و گناه درامان بمانند(9) و احکام و قوانین به وسیله عدالت احیا، و اجرا گردند.(10) حضرت علی علیهالسلام بهترین نوع سیاست و حکومت را نوع مبتنی بر عدل دانسته(11) و انتظام امور نظام سیاسی و مردم را به عدالت منوط کرده،(12)میفرمایند:
«تحقیقاً بهترین چیز (نور چشم) برای حاکمان، اقامه عدالت است و ظهور محبت مردم [را به دنبال دارد] و بدرستی که محبّت مردم ظاهر نمیشود، مگر به سلامت سینههایشان [به خالی بودن از کینه و بغض حاکمان].»(13)
رعایت عدالت از سوی رهبران و نخبگان سیاسی در سطوح مختلف نظام سیاسی و جامعه، آثار و نتایج فراوانی در پی دارد که به بدانها اشاره میکنیم. این آثار برای شخص رهبران عبارتند از: «استقلال و توان»، «نافذ شدن حکم»، «ارزشمندی و بزرگمقداری»، «بینیازی از یاران و اطرافیان» (در وابستگی به آنها)، «مورد ستایش قرار گرفتن زمان حکمرانی آنان» و «بالا رفتن شأن، عظمت و عزت» آنان.(14) در مورد تأثیرات عدالت بر تداوم قدرت و حکومت، امام علی علیهالسلام معتقدند که «هیچ چیزی همانند عدالت، دولتها را محافظت نمیکند.»(15) و عدل چنان سپر محکمی است(16) که رعایت آن، موجب تداوم قدرت و اقتدار نظام سیاسی میگردد.(17) اما مهمترین و فراگیرترین اثر عدالت، در سازندگی و اصلاح جامعه متبلور میشود، چرا که «عدل سبب انتظام امور مردم و جامعه میباشد(18) و «هیچ چیز به اندازه عدالت نمیتواند مردم را اصلاح نماید.»(19) اجرای عدالت «مخالفتها را از بین میبرد و دوستی و محبّت ایجاد مینماید»(20) و در عمران و آبادانی کشور (توسعه اقتصادی، صنعتی) تأثیر بسزایی دارد.(21) اگر عدالت در جامعه اجرا نشود، ستم جای آن را خواهد گرفت و ستم جز آوارگی و بدبختی و در نهایت خشونت، در پی نخواهد داشت.حضرت خطاب به یکی از والیان خود میفرمایند:
«کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز که ستم، رعیت را به آوارگی وادارد و بیدادگری، شمشیر در میان آرد.»(22)
عدالت در نظام سیاسی
وقتی در یک چشمانداز کلی مجموعهای از انسانها را تصور کنیم که در محلی به نام شهر یا کشور گرد هم آمده و جامعهای را بنیان نهادهاند، عدالت ایجاب میکند که دارای حاکمی باشند و مجموعهای از قواعد و قوانین در آن جا جاری باشد، تا جامعه بتواند به حیات خود ادامه دهد. حضرت علی علیهالسلام این گام نخست و دورنمای عدالت در یک مجموعه بشری به نام جامعه را این گونه بیان میفرمایند:
«حالی که مردم را حاکمی باید نیکوکردار یا تبهکار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند و کافر بهره خود برد، تا آن گاه که وعده حق فرارسد و مدت هر دو در رسد. در سایه حکومت او مال دیوانی فراهم آورند و با دشمنان پیکار کنند و راهها را ایمن سازند و به نیروی او حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکوکردار روز به آسودگی به شب رساند و از گزند تبهکار در امان ماند.»(23)
به عبارت دیگر، میتوان گفت منظور امام علیهالسلام این است که یک جامعه در درجه نخست باید دارای یک نظام سیاسی باشد تا ابتداییترین و ضروریترین امور زندگی مردم سامان گیرد و عملی شود. اما در گام بعدی عدالت، هر کدام از اجزای نظام سیاسی از رهبر، والیان و کارگزاران گرفته تا اصناف، مجموعهها و نهادهای مختلف اجتماعی باید دارای عدالت خاص خود باشند و براساس آن، هر کدام خدمات خاص خود را ارائه دهند. به همین دلیل، حضرت علی علیهالسلام وقتی به اصرار مردم حکومت را پذیرفت، بر این عقیده بود که نظام سیاسی ـ اجتماعی براساس عدالت تنظیم نشده و هر چیزی در جای واقعی خودش قرار نگرفته است و تصمیم گرفت تمام این سیستم را به هم بریزد و مجموعهای جدید مبتنی بر عدالت فراهم آورد. امام علیهالسلام در یکی از خطبههای نخستین خود فرمودند:
«... به خدایی که او [پیامبر اسلام] را به راستی مبعوث فرمود، به هم خواهید درآمیخت و چون دانه که در غربال ریزند یا دیگافزار که در دیگ ریزند، روی هم خواهید ریخت، تا آن که در زیر است زبر شود و آن که بر زبر است به زیر در شود و آنان که واپس ماندهاند پیش برانند و آنان که پیش افتادهاند واپس مانند.»(24)
بدینسان امام علیهالسلام به بنای یک سازوکار سیاسی مبتنی بر عدالت پرداخت و بخوبی هم از عهده آن برآمد، اگر چه نتوانست در سطح جامعه و مردم، توفیقات زیادی به دست آورد.
در ادامه بحث به برخی از ویژگیهای یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت از دیدگاه امام علی علیهالسلام اشاره مینماییم:
الف) عدالت در اجزای نظام سیاسی
شکی نیست که مهمترین عنصر سیستم سیاسی که موتور محرّک و مغز آن بهشمار میرود، نخبگان و مدیران این مجموعه هستند و بقیه کارگزاران به ترتیب اهمیّت در ردههای بعدی قرار میگیرند. رشد، کمال، و تعالی یک جامعه در طول تاریخ، یا انحطاط و زوال آنها بستگی مستقیم به نظام سیاسی آن کشور دارد و به همین دلیل، حضرت علی علیهالسلام تمام توان خود را بر بنیانگذاری یک نظام سیاسی قوی، سالم و کارآمد؛ یعنی همان نظام مبتنی بر عدالت متمرکز نمود و نخستین گام در این راه، اصلاح هسته مرکزی حکومت یعنی رهبران، والیان و مدیران جامعه بود. امام علی علیهالسلام با این اعتقاد که:
«... سزاوار به خلافت کسی است که بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر.»(25)
ابتدا از خودش که بالاترین مقام جامعه بود، شروع کرد و یادآور شد:
«... خلافت جز مرا نشاید که آسیا سنگ تنها گرد استوانه به گردش درآید. کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان است و مرغ از پریدن به قلّهام گریزان.»(26)
البته مهمتر از این، افزار همه مردم و حتی مخالفان حضرت است که بصراحت او را شایستهترین و تواناترین شخص برای حکومت و رهبری جامعه میدانستند.(27) سپس امام علیهالسلام تمام حکومتهای نالایق و نظامهای معیوب و بیمار را زیر سؤال میبرد که:
«شگفتا! آیا خلافت با رفاقت و خویشی هم میشود؟»(28)
طبیعی است که اگر در پستهای مدیریت و اداره جامعه، ملاکهای دوستی و رفیقبازی و معادلات خویشاوندی و طبقاتی از بین بروند، تنها یک معیار باقی میماند و آن، توان و شایستگی واقعی افراد است و حاکمیت این معیار در تمام اجزای نظام سیاسی مهمترین هدفی بود که حضرت علی علیهالسلام برای ایجاد یک نظام مبتنی بر عدالت آن را دنبال میکردند. حضرت علی علیهالسلام با اعتقاد به این اصل که:
«کار مردم جز به شایستگی زمامداران سامان نمییابد.»(29)
و با قبول این دو مقدمه که:
«کارها به وسیله کارکنان راست و درست میشود.» و «آفت کارها ناتوانی کارکنان است.»(30) به این نتیجه رسید که بر طبق اصل عدالت و حاکم کردن معیار لیاقت و شایستگی در نظام سیاسی، «کارها را به دست افراد متخصص و خبره»(31) بسپارد.
امام علی علیهالسلام در نامه خود به استاندارش نیز بارها یادآوری فرمود که افرادی را به عنوان کاتب، کارگزار، قاضی و... انتخاب نمایند که از توانایی و لیاقت بالایی برخوردار بوده و براساس اصل عدالت گزینش شده باشند، به گونهای که امکان دستیابی به بهتر از آنان وجود نداشته باشد.(32) خود حضرت نیز به خاطر شدت پایبندی به عدالت، مقید بود که هر کدام از افراد لایق و شایسته خود در نظام سیاسی را دقیقاً در جای مناسب خودشان قرار دهد. بنابراین، محمدبن ابوبکر یار لایق و باوفای خود را که حاکم مصر بود عزل کرد، تا مالک اشتر را که از او قویتر و برای حکومت مصر مناسبتر بود، به جای او برگزیند و چون شنید محمد از عزل خود دلتنگ شده است، خطاب به وی نوشت:
«اما بعد، خبر یافتم که از فرستادن اشتر برای تصدی کاری که در عهده داری دلتنگ شدهای. آنچه کردم نه برای آن است که تو را کندکار شمردم یا انتظار کوشش بیشتری بردم، و اگر آنچه را در فرمان توست از دستت گرفتم بر جایی حکومتت دادم که سر و سامان دادن آن بر تو آسانتر است و حکمرانیات بر آن تو را خوشتر.»(33)
طلحه و زبیر که دو تن از اصحاب بزرگ پیامبر بودند و حتی در آن زمان برای رهبری جامعه مطرح بودند، نزد امام آمده، حکومت بصره و کوفه را درخواست کردند. حضرت پاسخ منفی داده، فرمود: من بر سلامت نفس و امانتداری شما مطمئن نیستم.آن دو دست به توطئه زده و در نهایت، جنگ بزرگ جمل را در مقابل امام علیهالسلام به راه انداختند،(34) ولی امام علیهالسلام هیچ گاه برخلاف عدالت قدمی در نظام سیاسی برنداشت. در مورد معاویه والی شام نیز حضرت علی علیهالسلام حاضر نشد حتی برای چند روز و تا محکم شدن پایههای حکومتش او را ابقا نماید(35) و در نهایت، معاویه جنگ صفین را در مقابل امام علیهالسلام تدارک دید و مسائل پیچیده بعدی پیش آمد. در حالی که امام علیهالسلام میتوانست با انجام چند معامله سیاسی و مصلحتبینی جزئی با انجام چند معامله سیاسی و مصلحتبینی جزئی با کمی عدول از دایره عدالت، طلحه و زبیر را برای چند ماه حاکم بصره و کوفه نماید و معاویه را برای شاید کمتر از یک ماه در منصب خود ابقا کند، اما حقیقت برای امام علیهالسلام بالاتر از هر مصلحتی بود.
پس از آن که هر یک از اجزا و عناصر (مدیران) نظام براساس عدالت دقیقاً در جای خود قرار گرفتند ـ به گونهای که در آن زمان و با توجه به آن شرایط و امکانات، بهتر از آن ممکن نباشد ـ نوبت به کار ویژهها و نحوه کار اجزای نظام میرسد که آن نیز باید براساس عدالت باشد. در این مرحله، نظام سیاسی باید دارای سه ویژگی باشد:
ویژگی اول این که حدود و ثغور وظایف هر کدام از اجزا و عناصر دقیقاً روشن باشد، تا نقاط ضعف و قوت و پرکاری و قصور هر فردی به طور شفاف روشن شود. اما علیهالسلام خطاب به فرزندش فرمود:
«و هر یک از خدمتکارانت را کاری به عهده بگذار و آن را بدان کار بگمار، تا هر یک وظیفه خویش بگذارد و کار را به عهده دیگری نگذارد.»(36)
ویژگی دوم این است که باید هر یک از اجزای نظام به وظیفه خود پایبند باشد و آن را بخوبی به انجام برساند:
«اما بعد، واگذاردن آدمی آنچه را به عهده دارد و عهدهدار شدن وی کاری را که دیگری باید گزارد، ناتوانیی است آشکار و اندیشهای تباه و نابکار.»(37)
ویژگی سوم این است که کار هر کدام از مدیران و کارگزاران باید دقیقاً ارزیابی شود و به هیچ وجه تلاش با کمکاری، کیفیت عالی با متوسط و ضعیف و افراد قوی و کارآمد با افراد ضعیف و متوسط، برابر نباشند. حضرت علی علیهالسلام مهمترین آفت نظام سیاسی را برابر دانستن افراد لایق، پرکار و خلاّق با افراد ضعیف و نالایق میدانند و اصرار دارند که زحمت و رنج هر کسی به خود او متعلق باشد و بزرگی فردینباید موجب شود که کار کوچک او مهم جلوه داده شود، یا کار بزرگ و مهم یک فرد معمولی، هیچ انگاشته شود. بنابراین، یک نظام سیاسی عادلانه برطبق نظر امام علیهالسلام اینگونه است:
«مبادا نکوکار و بدکار در دیدهات برابر آید که آن، رغبت نکوکار را در نیکی کم کند و بدکردار را به بدی وادار نماید... و رنج کسانی را که کوششی کردهاند بر زبان آر که فراوان کار نیکوی آنان را یاد کردن، دلیر را برانگیزاند و ترسان بد دل را به کوشش مایل گرداند انشاءاللّه نیز مقدار رنج هر یک را در نظر دار و رنج یکی را به حساب دیگری مگذار و در پاداش او به اندازه رنجی که دیده و زحمتی که کشیده، تقصیر میار و مبادا بزرگی کسی موجب شود که رنج اندک او را بزرگ شماری و فرودی رتبه مردی سبب شود کوشش وی را خوار به حساب آری.»(38)
ب) اهداف نظام سیاسی در جهت تحقق عدالت
پس از آن که ساختار نظام سیاسی بر مبنای عدالت شکل گرفت باید اهداف و جهت حرکت این نظام نیز در راستای تحقق عدالت در زمینههای مختلف سیاسی اجتماعی باشد. اگر هدف نخبگان سیاسی از پذیرش حکومت چیزی بجز پیاده کردن عدالت باشد، آنان ستمگرند و یک نظام مبتنی بر عدالت نمتواند آنها را تحمل کند. حضرت علی علیهالسلام یکی از اهداف خود برای قبول حکومت را فرمان خداوند به علما و دانایان میداند که «ستمکارِ شکبماره را برنتابند و به یاری گرسنگانِ ستمدیده بشتابند.»(39) بنابراین، نخستین هدف، از بین بردن شکاف طبقاتی و ظلم در جامعه و تحقق عدالت اجتماعی است. در همین راستا بود که امام علیهالسلام فرمود:
«خور نزد من گرانمقدار است تا هنگامی که حق او را بدو برگردانم و نیرومند خوار تا آن گاه که حق را از او بازستانم.»(40)
بنابراین، احقاق حق و اجرای دقیق قانون، نخستین شرط لازم برای یک نظام سیاسی عادل است و حضرت توانست آن را در نظام سیاسی خود به اجرا گذارد:
«... چون کار حکومت به من رسید به کتاب خدا و آنچه برای ما مقرر نموده و ما را به حکم کردن بدان فرمودهنگریستم و از آن پیروی کردم و به سنتی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نهاده است و بر پی آن رفتم.»(41)
همچنان که ظلم و ستم آثار و نتایجی چون: اختلاف و تشتت، دشمنی، ناامنی، بدبختی، نارضایتی و گسیختگی اجتماعی در پی دارد، عدالت آثار شیرین و لذبتبخشی چون: اصلاح، آبادنی، امنیت، برابری، احقاق حقوق و اجرا شدن قانون را به ارمغان میآورد. یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت و در رأس آن نخبگان سیاسی عادل باید تمام همّشان ریشهکن ساختن ستم و هدفشان اجرای عدالت باشد، چنان که حضرت علی علیهالسلام اینگونه بودند:
«خدایا تو میدانی آنچه از ما رفت نه به خاطر رغبت در قدرت و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت، بلکه میخواستیم نشانههای دین را به جایی که بود بنشانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان ستمدیدهات را ایمنی فراهم آید و حدودِ ضایع ماندهات اجرا گردد.»(42)
این که چه نظامی میتواند این گونه نسبت به قدرت بیرغبت باشد و تمام توان خود را بر اجرای حدود و احقاق حقوق متمرکز کند، بستگی به میزان عدالت در اجزای نظام سیاسی دارد و این که چه افرادی و با چه ویژگیهایی در سطوح مختلف مدیریت قرار گرفته باشند. از نظر امام علی علیهالسلام :
«فرمان خدا را برپا ندارد جز کسی که ـ در حق ـ مدارا نکند و خود را خوار نسازد و در پی طمعها نتازد.»(43)
حضرت علی علیهالسلام هنگام عزیمت به بصره در ذوقار فرود آمدند. ابن عباس گوید: خدمت حضرت رفتم، دیدم نعلین خود را وصله مزند.
گفتم: نیاز ما به شما برای سروسامان دادن امور بیشتر از این کاری است که انجام میدهی.
حضرت پس از اتمام کار فرمود: این یک جفت نعلین چقدر ارزش دارد؟
گفتم: ارزشی ندارد.
فرمود:
«به خدا این را از حکومت بر شما دوستتر دارم، مگر آن که حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم.»(44)
بنابراین، مهمترین هدف یک نظام سیای مبتنی بر عدالت، احقاق حق و امحاء باطل است و نظام سیاسی باید در این امر مصمم باشد و به هیچ قیمتی حتی از بین رفتن اصل حکومت، از آن عدولننماید، زیرا اگر به منظور حفظ اصل حکومت از حقی چشم بپوشد یا عدالتی را زیر پا نهد، نقض غرض خواهد بود و با هدف نخستین نظام عادل سازگاری ندارد، چون هدف چنین نظامی از ابتدا بر اریکه قدرت تکیهزدن نبود، بلکه هدف احقاق حق و اجرای عدالت بود. چنین نظام عادلانهای نه به سبب مصلحتجویی و عافیتطلبی و هراس از سقوط و نابودی و مرگ از صحنه بیرون میرود ـ چنان که دیدیم امام علیهالسلام چند جنگ بزرگ و تضعیف کننده را به جان خرید، ولی ذرهای از عدالت عدول نفرمود ـ و نه در دام تجملات دنیوی و رفاه مادی گرفتار میآید. امام علیهالسلام قضیه فردی را که برایش رشوه آورده بود، چنین نقل میفرمایند:
«... و شگفتتر از آن این که شب هنگام کسی ما را دیدار کرد و ظرفی سرپوشیده آورد... درونش حلوایی ـ سرشته ـ با روغن و قند آغشته ـ چنانش ناخوش داشتم که گویی آب دهان مار بدان آمیخته یا زهر مار بر آن ریخته. گفتم؛ صله است یا زکات یا برای رضای خداست که گرفتن صدقه بر ما نارواست؟
گفت: نه این است و نه آن، بلکه ارمغان [هدیه] است.
گفتم: مادر بر تو بگرید، آمدهای مرا از راه دین خدا بگردانی یا خرد آشفتهای یا دیو گرفته یا به بیهوده سخن میرانی؟ به خدا اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانها به من دهند تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جوی را از مورچهای بناروا بربایم، چنین نخواهم کرد و دنیای شما نزد من خوارتر است از برگی در دهان ملخ که آن را مخاید و طعمه خود مینماید. علی را چه کار با نعمتی که نپاید و لذتی که به سرآید.»(45)
به طور طبیعی، دادن هرگونه هدیه، میهمانی، امتیاز نابجا، پورسانت و... در نظام سیاسی، اهداف و اغراض پوشیده، ناگفته و نانوشتهای ـ و شاید هم تصریحشدهای ـ را دنبال میکند که برآوردن آن انتظارات قطعاً خارج شدن از عدالت است و خواهناخواه طرف دیگر معادله را پایمال شدن حقی تشکیل میدهد. حال اگر یک نظام سیاسی حاضر باشد نه تنها قدرت و حکومت، بلکه حتی هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست، از دست بدهد، ولی ستمی را مرتکب نشود و حقی را در جامعهاش پایمال نکند، چنین نظامی نظام عدل است که حضرت علی علیهالسلام آن را پایهگذاری نمود و برای تکامل آن کوشید، تا بالاخره جان خود را نیز در راه عدالت فدا کرد. امام علی علیهالسلام نه تنها خود کوچکترین حقی پایمال نکرد و هیچ ظلمی مرتکب نمیشد، بلکه تحمل نمیکرد که در مجموعه نظام سیاسی و کشور اسلامی حقی پایمال شود یا کاری برخلاف عدالت صورت پذیرد. حضرت هر گاه به بی لیاقتی یا تخلّف هر کدام از والیان یا مأمورانش مطمئن میشد، بیدرنگ او را عزل کرده، خطاب به وی مینوشت:
«همانا موعظهای از جانب پروردگارتان آمد، پس تمام کنید پیمانه و ترازو را به عدالت و از مردمان چیزی را کم نگذارید و در زمین تباهی در حالی که مفسد باشید، باقی گذاشته خدا از برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم. (هود 86/85) هر گاه نامه من به تو رسید آنچه از کار ما در دست توست حفظ کن تا کسی را به سوی تو بفرستم و آنها را از تو تحویل بگیرد.
سپس حضرت به سوی آسمان نگریسته میفرمود: بارالها! تو میدانی که من آنها را به ستم بر بندگانت و به ترک حق تو فرمان ندادهام.»(46)
ج) عدالت در اجرای حدود و قوانین
در حکومت حضرت علی علیهالسلام همه در مقابل قانون برابر بودند و هیچ گونه تفاوت و برتری میان اشخاص، گروهها و طبقات اجتماعی وجود نداشت. امام علیهالسلام صریحاً به استاندار مصر دستور میدهند:
«... بپرهیز از مقدم داشتن خود، در اموری که مردم در آن مساویند.»(47)
نیز در نامهای به یکی دیگر از استاندارانش تأکید میفرمایند:
«پس باید کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد.»(48)
در این جا امام علی علیهالسلام قبل از دیگران، ابتدا خودش به این اصل عدالت عمل میکرد؛ اگرچه به ضررش تمام میشد. زمانی که حضرت رهبر کشور اسلامی و در اوج قدرت بود، زره خود را نزد یک مسیحی (یا یهودی) یافت و برای گرفت آن نزد قاضی شکایت برد. مسیحی از دادن زره امتناع کرد. شریح قاضی به امام علیهالسلام گفت: آیا گواهی داری؟ حضرت فرمود: نه، شریح به نفع مسیحی حکم کرد و از محکمه خارج شدند. پس از اندکیمسیحی برگشت و گفت: زره از آنِ حضرت علی علیهالسلام است که در راه صفین از پشت شترش بر زمین افتاد و من برداشتم. پس فرد مسیحی مسلمان شده و گفت: این حکم و قضاوت پیامبران است(49) که رهبر یک کشور در نزد قاضی خود حاضر میشود و قاضی به نفع یک اقلیت مذهبی تحت ذمه رأی میدهد. الگوی حکومتی و نظام قضایی مبتنی بر عدالت که امام علیهالسلام در پی پیاده کردن آن بود، نظامی است که ضعیفترین افراد جامعه بدون لکنتزبان، حقشان را از اقویا و زورمندان میگیرند. حضرت خطاب به مالک میفرمایند:
«... من از رسول خدا بارها شنیدم که میفرمود: (هرگز امتی را پاک ـ از گناه ـ نخوانند که در آن امت حق ضعیف از قوی بدون ـ ترس و ـ لکنتزبان گرفته نشود.)»(50)
حضرت علی علیهالسلام بدون توجه به طبقه، لباس، شخصیت، خدمات افراد و... برای همه قانون را اجرا میفرمود. نجاشی از یاران حضرت علی علیهالسلام و از بزرگان و شعرای زمان بود که در جنگ صفین در رکاب آن حضرت بود و گاهی نامههای معاویه را به شعر پاسخ میداد. وی در یکی از روزهای ماه رمضان به اصرار «ابیسمال» مرتکب روزهخواری و شرابخواری شد. به امام علیهالسلام خبر رسید و حضرت دستور دستگیری او را صادر کرد و سپس هشتاد ضربه شلاق حد شرابخواری و بیست ضربه حد روزهخواری بر او جاری نمود.
جمعی از طایفه یمامه و از جمله طارق بن عبداللّه با خشم پیش امام علیهالسلام آمدند. طارق گفت: گمان نمیکردیم نزد فرمانروایان عاقل و با فضیلت، مجازات افراد سرکش و طاغی با افراد فرمانبر و خودی یکسان باشد. با کاری که تو با نجاشی کردی، دلمان را آتش زدی و ما را به راهی کشاندهای که به جهنم منتهی میشود.(51)
حضرت آیه «از خدا به صبر و نماز یاری خواهید و این کاری بس دشوار است مگر بر خداپرستان»(52) را تلاوت کرد و فرمود: ای برادر بنینهد! آیا نجاشی جز فردی از مسلمانان بود که یکی از پردههای الهی را دریده بود. حد، کفاره گناه است و... همانا خدا میفرماید: «ملامت قومی موجب نگردد که به عدالت رفتار نکنید، به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است.»(53)
در زمان خلافت عمر، روزی حضرت علی علیهالسلام و شاکی او در محکمه حضور داشتند. عمر امام علیهالسلام را با کنیه «ابوالحسن» خطاب کرد. حضرت ناراحت شده، اعتراض کرد که چرا مدعی او را با اسم و او را با کنیه صدا زده است،(54) زیرا عدالت ایجاب میکند خطابِ قاضی هم برابر باشد. به عقیده حضرت علی علیهالسلام هر نظام سیاسی اگر به عدالت عمل نماید، همه چیز را به دست آورده است و اگر به غیر آن عمل کند، همه چیز را از دست داده است. امام علیهالسلام روزی به عمر فرمود:
«سه چیز است که اگر آنها را حفظ کرده و بدانها عمل نمودی تو را از چیزهای دیگر کفایت میکند و اگر آنها را رها کنی، هیچ چیز دیگری تو را سود ندهد. عمر پرسید آنها کدامند؟
فرمود: جاری کردن حد بر خویش و بیگانه، حکم کردن براساس کتاب خدا در خشنودی و خشم و بخشش کردن عادلانه بین سرخ و سیاه.»(55)
عدالت حضرت علی علیهالسلام تا بدان حد رسید که با قاتل خود براساس آن رفتار کرد. حضرت پس از ضربت خوردن و هنگامی که در بستر بود، در مورد قاتل خود فرمود:
«با این مردی که در بند شماست مدارا کنید و از همان شیری که من مینوشم به او بنوشانید. اگر جان بدر بدرم خودم میدانم با او چه کنم و اگر از شمشیر او به عالم دیگر رفتم و خواستید قصاص کنید او را با یک ضربه شمشیر بکشید، مبادا او را مثله کنید... ای فرزندان عبدالمطلب! از تعدّی به جان و مال مردم دوری کنید، نبینم شما پس از مرگ من به نام این که امیرالمؤمنین را کشتهاند، دست به خون مردم بیالایید و کسانی را به نام محرک و معاون جرم به قتل برسانید.»(56)
د) عدالت در امور مالی و توزیع ثروت
ثروت به عنوان یکی از شاخصیهای بسیار مهم نفوذ و تأثیر در کنار قدرت، همیشه مطرح بوده است و حتی برخی از اندیشمندان، ثروت را منشأ قدرت میدانند. به هر حال، آنچه مسلم است، نقش بسزای ثروت در تحکیم و تداوم قدرت میباشد که دشمنان و رقبای امام علی علیهالسلام براحتی از آن استفاده میکردند. امام علیهالسلام پس از به قدرت رسیدن با پایبندی کامل به عدالت، سیاستهای قاطع و سرسختانهای در امور مالی در پیش گرفت و این سیاستبویژه برای سران قریش و رؤسال قبایل که از ثروتهای زمان عثمان بهرهمند شده بودند، بسیار سنگین بود. حضرت در دومین روز حکومت خود چنین اعلام کرد:
«ای مردم، من یکی از شمایم، با هر یک از شما در حق و وظیفه برابرم، روش کارم همان سنت پیامبرتان بوده و دستور او را به کار خواهم بست، بدانید زمینهایی که عثمان به تیول بستگان خود درآورده و اموالی که بناحق به این و آن بخشیده است، همه به بیتالمال بازگردانده خواهد شد. بدرستی که حق را هیچ چیز باطل نمیکند، به خدا اگر چیزی از آن اموال بیابم که به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد، آن را برمیگردانم. همانا در عدل گشایشی است و آن که عدل بر او سخت باشد، ستم را سختتر یابد.»(57)
امام علیهالسلام تمام اموال و املاکی را که عثمان از بیتالمال به یاران و خویشانش بخشیده بود، به بیتالمال بازگرداند.
فضیل بن جعد، نقل میکند که مهمترین عاملی که سبب شد عرب از حمایت علی علیهالسلام دست بردارد، مسائل مالی بود، زیرا امام علیهالسلام رؤسا و بزرگان را بر مردم عادی، و عرب را بر عجم برتری نمیداد. با رؤسا و بزرگان قبایل همانند پادشاهان و دیگر حاکمان رفتار نمیکرد و نمیکوشید از هر طریقی آنها را به خود مایل سازد، ولی معاویه برعکس این عمل میکرد و به همین دلیل، مردم علی علیهالسلام را رها کرده، به سوی معاویه میرفتند.(58)
روزی بزرگان بنیامیه فردی را نزد حضرت علی علیهالسلام فرستادند و پیام دادند: «یا ابوالحسن تو با همه ما به ستم رفتار کردی... اگر آنچه را که در زمان عثمان به دست آوردهایم به ما واگذاری با تو بیعت خواهیم کرد.»(59) ولی امام علیهالسلام این کار را نکرد و همینها در مقابل امام علیهالسلام دست به شمشیر بردند و با او جنگیدند.
شدت عدالت علی علیهالسلام در مسائل مالی، و رشوه دادنهای بیحد و حساب معاویه و در نتیجه گرایش سران قبایل به سوی معاویه به اندازهای بالا گرفت که گروهی از یاران نزدیک امام علیهالسلام به او گفتند: یا امیرالمؤمنین! اشراف عرب و قریش را بر مولی و عرب برتری بده و از این اموال به آنان و کسانی که بیم مخالفت و گریز به سوی معاویه میرود عطا کن، چرا که اصل حکومت در خطر است.
حضرت در پاسخ فرمودند:«مرا فرمان میدهید تا پیروزی را بجویم به ستم کردن درباره آن که والی اویم؟ به خدا که نپذیرم تا جهان سرآید و ستارهای در آسمان پی ستارهای برآید. اگر مال از آنِ من بود، همگان را برابر میداشتم ـ که چنین تقسیم سزاست ـ تا چه رسد که مال، مال خداست.»(60)
حضرت علی علیهالسلام در تقسیم بیتالمال نیز ذرهای از عدالت عدول نمیکرد. حضرت چند روز پس از خلافت فرمود:
«مردم!... از آدم ابوالبشر فرزندی به عنوان غلام یا کنیز متولد نگردید. تمام فرزندان او از روز نخست آزاده بودند، لکن امروز به خاطر جهات و مقتضیاتی... جمعی بنده و مملوک شما قرار گرفتهاند، قدری از اموال که مربوط به مسلمین است نزد من جمع شده، باید در میان شما از سیاهپوست و سفیدپوست، بردگان و آزادگان، به طور مساوی تقسیم شود.»(61)
سپس امام علیهالسلام به هر نفر سه دینار داد. مردی از انصار اعتراض کرده، گفت: یا علی، این غلام را من دیروز آزاد کردهام. آیا سهم مرا با او به یک اندازه میدهی؟
حضرت پاسخ دا من در کتاب خدا دقت کردم؛ تفاوتی بین فرزندان اسماعیل که کنیززاده بودند و فرزندان اسحاق که آزاد بودند، ندیدم.(62)
روزی طلحه و زبیر اعتراض کردند که عمر در تقسیم بیتالمال با ما اینگونه رفتار نمیکرد.
حضرت فرمود: آیا پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله بیتالمال را مساوی تقسیم نمیکرد؟
گفتند: بلی.
فرمود: شیوه پیامبر سزاوارتر به پیروی است یا شیوه عمر؟
گفتند: شیوه رسولاللّه، ولی ما دارای سوابق هستیم و در راه اسلام رنج و مشقت فراوانی تحمل کردهایم و از نزدیکان پیامبریم.
حضرت فرمود: سابقه شما بیشتر است یا من؟
گفتند: سابقه تو یا علی.
حضرت فرمود: آیا شما بیشتر در راه اسلام رنج بردید یا من؟
گفتند: تو یا علی.
حضرت فرمود: آیا نزدیکی شما به پیامبر بیشتر است یا نزدیکی من؟
گفتن تو یا علی.
امام علیهالسلام فرمود: به خدا قسم من و این اجیرم، مساوی هستیم.(63)اگر چه ما فقط به چند نمونه از رفتارهای عادلانه حضرت علی علیهالسلام در امور مالی اشاره کردیم، ولی مشابه اینگونه رفتارها در سیره امام علیهالسلام بوفور دیده میشود.(64) آنچه مسلم است هیچ گاه امام علیهالسلام بیتالمال و اموال شخصی خود را برای تحکیم پایههای قدرتش به کار نبرد و هیچ گاه به خاطر جذب افراد به سوی خود، مالی به آنان نبخشید و در تمام رفتارهای خود فقط به آنچه عدالت ایجاب میکرد، عمل مینمود.
در پایان این بحث، اگر چه قصد ورود به دیدگاههای اقتصادی امام علی علیهالسلام را نداریم، ولی به طور گذرا به دیدگاه آن حضرت در مورد شکاف طبقاتی در جامعه اشاره میکنیم.
حضرت علی علیهالسلام معتقد بودند وجود شکاف طبقاتی در جامعه و پیدا شدن دو گروه فقیر و غنی، نتیجه مهجور ماندن عدالت و وجود ظلم و ستم است. فرقی نمیکند که این ستم مستقیم و بیواسطه باشد ـ که کمتر اتفاق میافتد ـ یا غیرمستقیم و با واسطه باشد که به سبب پیچیده شدن نظامهای اقتصادی و تجاری جامعه صورت میپذیرد. امام علیهالسلام این اصل را به صورت یک معادله بیان میفرمایند:
«هیچ ثروت انبوهی ندیدم مگر آن که در کنار آن، حقی ضایع شده بود.»(65)
حضرت در جای دیگر میفرمایند:
«خدای سبحان روزی درویشان [فقرا] را در مالهای توانگران واجب داشته، پس درویشی گرسنه نماند جز که توانگری از حق او خود را به نوایی رساند.»(66)
احتمالاً کلمه «واجب» در این عبارت، واجب فقهی نیست که خود فرد موظف باشد به آن عمل کند؛ چرا که توانگری حق دیگری را پایمال نموده و در نتیجه بیعدالتی و ستمی صورت گرفته است، و مهمترین هدف حکومت از دیدگاه امام علی علیهالسلام احقاق حق، اجرای عدالت و از بین بردن ستم است. همچنین امام علیهالسلام بصراحت انگیزه خود را از قبول حکومت را عهد و پیمانی میداند که خدا از علما و دانایان گرفته است که سیری ظالم و گرسنگی مظلوم را برنتابند.(67) در نتیجه بر حکومت اسلامی، علما و دانایان جامعه و هر کس دیگری که توان دارد، لازم است که احقاق حق کرده، بیعدالتی را از بین ببرند و حقوق پایمال شده مردم مظلوم را به آنان برگردانند. این فرمایش امام علی علیهالسلام ، یکی از مصادیق احقاق حق است.
عدالت رهبران و مدیران جامعه
رهبران و نخبگان سیاسی یک جامعه مهمترین نقش را در پایهگذاری یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت و هدایت و اداره آن مجموعه خواهند داشت. طبیعی است رهبرانی از عهده این امر مهم برمیآیند که خود متصف به عدالت باشند و نخستین شرط آن، این است که خود لایق و شایسته مسؤولیتی که به عهده گرفتهاند باشند. در مرحله بعد، نخبگان سیاسی باید دارای خصوصیات و ویژگیهایی باشند که ابعاد و زوایای شخصیت آنان را بر طبق عدالت شکل داده باشد. در ادامه بخث، این ویژگیها را به دو بخش تقسیم کرده، به برخی از آنها اشاره مینماییم.
الف) عدالت در شخصیت رهبران
از ویژگیهای مهم رهبران سیاسی عادل از دیدگاه حضرت علی علیهالسلام این است که هواهای نفسانی خود را سرکوب کرده و به مراحل بالایی از تکامل و خودسازی رسیده باشند. از مصادیق سرکوبی هوای نفس این است که رهبران جامعه هر چیزی را برای خود نمیپسندند برای مردم نیز نپسندند و آنچه را خدا بر آنها واجب فرموده، عمل نمایند.(68)
ویژگی دیگر رهبران عادل، حق محوری و حقگرایی آنهاست. به عقیده حضرت علی علیهالسلام رهبران جامعه باید سخن حق را از هر که بود بپذیرند و حق را در رفتار با همه افراد و حتی دوستان، خویشاوندان و اطرافیان ـ که کار بسیار مشکلی است ـ معیار و ملاک قرار دهند. امام علیهالسلام خطاب به خاکم مصر میفرماید:
«و حق را از آنِ هر که بود بر عهدهدار، نزدیک یا دور در اینباره شکیبا باش و این شکیبایی را به حساب ـ خدا ـ بگذار، هر چند این رفتار با خویشاوندان و اطرافیانت بود و عاقبت آن را با همه دشواری که دارد چشم دار، که پایان آن پسندیده است ـ و سرانجامش فرخنده ـ.»(69)
طبیعی است اگر انسان بخواهد با همه بر اساس حق و عدالت رفتار کند، بسیاری از آنان بویژه بزرگان، متنفذّان، صاحبمنصبان، دانشمندان و... ممکن است رنجیدهخاطر شوند و حتی در کار حاکم، اخلال ایجاد کنند امام علیهالسلام با توجه به همین مطلب، دشواری عمل به حق را یادآور شده، به مالک سفارش میکند کهآن را تحمل نماید، چرا که فرجام آن پسندیده خواهد بود. البته نکته مهم در مورد مدیران جامعه که امام علی علیهالسلام به آنان سفارش میکند در مورد دیگران براساس حق ـ عدالت ـ عمل کنند، این است که در مورد خودشان نیز به حق عمل نمایند و یکی از مصادیق عمل به حق در مورد خود، مبارزه با نفس و مهار کردن آن است تا از زیادت خواهی یا کمکاری دست بردارد:
«هرگز هیچ چیز تو را از حق بینیاز نگرداند و از جمله حقها که بر توست این است که خود را بپایی و به اندازه توانت در کار رعیت کوشش نمایی، که آنچه از این کار به دست میآری، بهتر است از آنچه بذل میداری.»(70)
ویژگی دیگر نخبگان عادل، برابر دانستن خود با مردم در حقوق و زندگی اجتماعی است. به عقیده حضرت علی علیهالسلام رهبران جامعه هیچ امتیاز ویژهای ـ بجز در انجام وظیفه اداری ـ بر مردم ندارند و امام علیهالسلام بارها به عناوین مختلف بر این نکته تأکید فرمودند. امام علیهالسلام در نامه خود به حاکم مصر میفرمایند:
«و بپرهیز از آن که چیزی را به خود مخصوص داری که ـ بهره ـ همه مردم در آن یکسان است.»(71)
در مورد زندگی مادی رهبران عادل نیز نظر امام علی علیهالسلام چنین است:
«[بدرستی] که خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندی، تنگدست را به هیجان نیارند و به طغیان واندارند.»(72)
افزون بر ویژگیهای یاد شده، یک ویژگی بسیار مهم دیگر نیز که معیار عدالت رهبران است وجود دارد و شخصیت و حکومت حضرت علی علیهالسلام را از دیگر رهبران و حکومتها متمایز میسازد. این معیار به قدری شفاف، روشن و دقیق است که جای هیچگونه چون و چرا و مصلحتبینی باقی نمیگذارد. حضرت علی علیهالسلام بصراحت اعلام میفرمایند:
«ای مردم! به خدا من شما را به طاعی برنمیانگیزم جز که خود پیش از شما به گزاردن آن برمیخیزم و شما را از معصیتی بازنمیدارم جز آن که پیش از شما آن را فرومیگذارم.»(73)
ب) عدالت رهبران در تقابل با مردم
از ویژگیهای رهبران عادل فروتنی، نرمخویی و گشادهرویی در مقابل مردم است. امام علی علیهالسلام در نامههای فراوانی خطاب به استانداران و والیان خود به آنان سفارش میکند که با ملایمت و گشادهرویی با مردم برخورد کنند و حتی در نگاههای خود به مردم عدالت را پاس دارند.
«با آنان فروتن باش و نرمخو و هموار و گشادهرو، به یک چشم بنگر به همگاه خواه به گوشه چشم نگری و خواه خیره شوی به آنان، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند.»(74)
سیاست رهبران عادل باید شفاف و زلال، و ابعاد و کمّ و کیف آن برای همگان روشن باشد ـ بجز در موارد امنیتی و نظامی ـ تا راه هرگونه خلاف و سوءاستفادهای بسته شود و حاکمان، مردم را شاهد بر اعمال خود ببیند. اگر در مواردی نیز مردم به اشتباه گمان به ستم حاکم بردند، حاکم باید آشکارا مسائل را روشن کند و گمان اشتباه مردم را اصلاح نماید، امام علیهالسلام خطاب به حاکم مصر میفرمایند:
«اگر رعیت [شهروندان] بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار و با این کار از بدگمانیشان درآر که بدین رفتار خود را به ـ عدالت ـ خوی داده باشی و با رعیت مدارا کرده و با عذری که میآوری بدانچه خواهی رسیده و آنان را به راه حق درآورده.»(75)
یکی دیگر از مسائلی که حضرت علی علیهالسلام نسبت به آن حساسیتی خاص داشتند، رواج روحیه تعریف و تمجید در میان نخبگان سیاسی و جامعه است. امام علیهالسلام در عمل، کوششهای فراوانی برای ریشهکن ساختن این خصلت مبذول فرمودند و تندترین برخوردها و عکسالعملها را در مواجعه با اینگونه روحیات از خود نشان دادند. امام علیهالسلام رواج روحیه تعریف و تمجید و تملّقگویی را از مهمترین آفاتی میدانست که حق و عدالت را در نظام سیاسی از مسیر خود منحرف میسازد و بیشترین ضربه و ضرر آن نیز متوجه رهبران سیاسی جامعه میشود.
حضرت خطاب به مالک میفرمایند:
«بپرهیز از خودپسندیدن و به خودپسندی مطمئن بودن و ستایش را دوست داشتن، که اینها از بهترین فرصتهای شیطان است تا بتازد و کردههای نیکوکاران را نابود سازد.»(76)
روزی امام علی علیهالسلام در صفین مشغولسخنرانی بودند. مردی هنگام سخنرانی امام علیهالسلام بلند شد و حضرت را ستود و درود فراوان بر او فرستاد. حضرت در پاسخ فرمود:
«... و در دیده مردم پارسا، زشتترین خوی والیات این است که خواهند مردم آنان را دوستدار بزرگمنشی شمارند و کارهایشان را به حساب کبر و خودخواهی بگذارند، و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش شنودن. و بسا مردم که ستایش را دوست دارند از آن پس که در کاری کوششی آرند، لیکن مرا به نیکی مستایید تا از عهده حقوقی که مانده است برآیم و واجبها که بر گردنم باقی است ادا نمایم. پس با من چنان که با سرکشان گویند سخن مگویید و چونان که با تیزخویان کنند از من کناره مجویید و با ظاهرآرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و نخواهم مرا بزرگ انگارید، چه آن کس که سخن حق بر او گران افتد و نمودن [نشان دادن] عدالت بر وی دشوار بود کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است. پس، از گفتن حق یا رأی زدن [مشورت] در عدالت باز مایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.»(77)
آخرین بحث نخبگان عادل، به حقوق متقابل رهبران سیاسی و مردم اختصاص دارد که به طور فشرده به آن میپردازیم. حضرت علی علیهالسلام اعتقاد دارند که از جمله مهمترین حقوقی که خداوند متعال قرار داده، حقوق رهبران سیاسی و مردم بر یکدیگر است و رعایت آن بر هر کدام از دو طرف واجب میباشد. البته ابتدا مدیران جامعه باید به حقوق خود عمل کنند و سپس از مردم انتظار عمل به تعهداتشان را داشته باشند.(78) به عقیده حضرت علی علیهالسلام مهمترین نمود عدالت که میتواند شیرازه باطنی جامعه را حفظ کرده و موجب احقاق حقوق و اجرای عدالت در زمینههای دیگر باشد، عمل به تعهدات متقابل رهبران و مردم از سوی آنان است. البته ما در این جا قصد ورود به بحث مصادیق عینی و کمّ و کیف این تعهّدات را نداریم، بلکه هدف ذکر اهمیت انجام این حقوق متقابل و لزوم عمل به آن است که بخش مهمی ازعدالت سیاسی را تشکیل میدهد. اگر چه امام علیهالسلام خطبههای فراوانی در اینباره دارند،(79) ولی ما فقط به ذکر یکی از آنها بسنده میکنیم. امام علی علیهالسلام در ضمن یک خطبه طولانی در صفین، فرمودند:
«اما بعد، همانا خدا بر شما برای من حقی قرار داد، چون حکمرانی شما را بر عهدهام نهاد، و شما را نیز حق است بر من همانند حق من که شما راست بر گردن، پس حق فراختر چیزهاست که وصف آن گویند و مجال آن تنگ اگر خواهند از یکدیگر انصاف جویند... و بزرگترین حقها که خدایش واجب کرده است، حق والی بر رعیت است و حق رعیت بر والی، که خدای سبحان آن را واجب نمود و حق هر یک را به عهده دیگری واگذار فرمود، و آن را موجب برقراری پیوند آنان کرد و ارجمندی دین ایشان. پس حال رعیت نیکو نگردد جز آن گاه که والیان نیکو رفتار باشند و والیان نیکو رفتار نگرند جز آن گاه که رعیت درستکار باشند. پس چون رعیت حق والی را بگزارد و والی حق رعیت را به جای آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود و راههای دین پدیدار و نشانههای عدالت برجا و؟ سنت چنان که باید اجرا. پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری د؟ولت پیوسته و چشم از دشمنان بسته، و اگر رعیت بر والی چیره شود یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد و نشانههای جور آشکار، و تبهکاری در دین بسیار، راه گشاده سنت [قانون] را رها کنند و کار از روی هوی کنند و احکام فروگذار شود و بیماری جانها بسیار، و بیمی نکنند که حقی بزرگ فرونهاده شود و یا باطلی سترگ انجام داده، آن گاه نیکان خوار شوند و بدکاران بزرگمقدار، و تاوان فروان بر گردن بندگان از پروردگار.»(80)
جایگاه مردم در عدالت سیاسی
در اندیشههای سیاسی امام علی علیهالسلام در مورد عدالت، نظام سیاسی و رهبران جامعه محور بحث مباشند و نقش اصلی را در اجرای آن ایفا مینمایند. نقش مردم در احقاق حق و اجرای عدالت به مراتب کمتر از این دو بوده، فقط برای یاری رهبران در اجرای عدالت معنا و مصداق پیدا مکند. البته نیاز نخبگان سیاسی به کمک مردم برای اجرای عدالتنیز بیشتر ناشی از شرایط آن زمان بوده که رهبران، نیروی نظامی و قوای قهریه منسجمی در اختیار نداشتند و به دلیل محدود و ساده بودن نظام سیاسی، مردم عادی بشدت تأثیرگذار بودند. در دنیای امروز اگر چه این شرایط وجود ندارد، ولی باز هم نمیتوان از نقش مردم در احقاق حق و اجرای عدالت غافل ماند. امام علی علیهالسلام برای برانگیختن مردم به حق و عدالت میفرمود:
«خدا بیامرزد کسی را که حقی ببیند و یاری آن کند و یا ستمی ببیند و آن را بازگرداند و خداوند حق را یاور بود تا حق را بدو برساند.»(81)
ولی امام علیهالسلام در صحنههای عملی اجرای حق و عدالت، که بیشتر به یاری مردم نیاز داشت، خطاب به آنان فرمود:
«ای مردم! مرا بر کار خود یار باشید و فرمانم را پذیرفتار، به خدا سوگند که داد ستمدیده را از آن که بر او ستم کرده بستانم و مهار ستمکار را بگیرم و به ناخواه او تا به آبشخور حق کشانم.»(82)
چنین قاطعیتی در اجرای حق و عدالت و مبارزه با ستمگر، میتواند یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت، و جامعه عادلانهای ایجاد کند که در سایه آن، بشر بتواند به تمام استعدادهای نهفته خود دست یابد و بهترین الگوی حکومتی را از خود باقی گذارد. اما گروهی که منافع خود را در خطر میبیننند و اجرای عدالت را به ضرر خود میپندارند، بشدت از آن میگریزد. امام علیهالسلام در مورد این گروه فرمود:
«عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به گوش کشیدند و دانستند مردم برابر عدالت در حق یکسانند، پس گریختند تا تنها خود را به نوایی برسانند. دور بُوَند دور از رحمت خدا، به خدا آنان از ستمی نگریختند و به عدالت نرسیدند.»(83)
بدینسان اجرای عدالت به مردمی عدالتخواه و تشنه راه عدالت نیاز دارد تا رهبری را که اجرای عدالتش منوط به یاری مردم است، یاری نمایند. البته امام علیهالسلام در نظام سیاسی و در سطح رهبران جامعه عدالت را ایجاد کرده بود، ولی اینها فقط وسیلهای برای اجرای عدالت در جامعه بود که به کمک مردم نیاز داشت، ولی مردم نیز آن قدر در این راه سست و بیتفاوت بودند که امام علیهالسلام خطاب به آنها فرمود:
«ای مردم رنگارنگ، با دلهای پریشان و ناهماهنگ، تنهاشان عیان، خردهاشان از آنان نهان، در شناخت حق شما را میپرورانم، همچون دایهای مهربان و شما از حق میرمید چون بزغالکان از شیر غران. هیهات که به یاری شما تاریکی را از چهره عدالت بزدایم و کجی را که در حق راه یافته، راست نمایم.»(84)
امام علی علیهالسلام به تمام تعهدات و وظایف خود به عنوان رهبر جامعه عمل نمود، عادلانهترین نظام سیاسی را پایهگذاری کرد و ذرّهای از دایره عدالت خارج نشد و برخلاف عدالت، کوچکترین قدمی برای حفظ قدرت و حکومتخود ـ که بُعد دنیوی داشت ـ برنداشت، ولی مردمان همچنان بیتفاوت و غرق در آداب و عادات جاهلیّت خود بودند. امام علیهالسلام در اواخر حکومت خود فرمود:
«اگر پیش از من، رعیت از ستم فرمانروایان مینالید، امروز من از ستم رعیت خود مینالم، گویی من پیروم و آنان پیشوا، من محکومم و آنها فرمانروا.»(85)
نتیجهگیری
از دیدگاه حضرت علی علیهالسلام مهمترین بُعد عدالت، تبولر آن در نظامهای سیاسی اجتماعی است و عدالت در زمینههای دیگر مثل عدالت فردی، فرع بر آن محسوب میگردد. به عبارت دیگر، مهمترین فلسفه عدالت، پیاده کردن آن در حوزههای مختلف اجتماع و نظامهای سیاسی میباشد. از طرف دیگر، مهمترین کار ویژه نظامهای سیاسی، اجرای عدالت در اجزا و عناصر مختلف اجتماع است. هیچ چیزی به اندازه عدالت در حکومت و نظامهای سیاسی اجتماعی اهمیت ندارد. عدالت ایجاب مینماید که نظام سیاسی (به معنی سیستم) براساس مجموعهای از قواعد و اصول که مبتنی بر عدالت هستند، اجزا و ارگانهای مختلف خود را تنظیم کند و به کار بپردازد. یک نظام سیاسی باید در چهار زمینه براساس عدالت عمل کند:
اول، در حوزه مدیریت که باید از بالا تا پایین، شایستهترین افراد متصدی امور باشند، به گونهای که بهتر از آن ممکن نباشد، و عملکرد هر کدام دقیقاً ارزیابی شود و مورد تشویق یا تنبیه قرار گیرند.
دوم، در هدف و جهت نظام سیاسی که باید بر مبنای احقاق حق، امحای باطل و اجرای عدالت در جامعه باشد و تا نظام سیاسی از درون خود مبتنی بر عدالتنباشد، نمیتواند به این امر مهم اهتمام ورزد.
سوم، عمل به عدالت در اجرای حدود و قوانین است که برای تمام مردم یکسان باشد و پست، مقام، طبقه، لباس و...هیچ تأثیری در اجرای احکام و حدود الهی [قانون] نداشته باشد و حتی یک اقلیت مذهبی بتواند در دادگاه به حکم قانون بر رهبر کشور اقامه دعوی نموده، حاکم شود.
چهارم، در زمینه امور مالی و توزیع ثروت ملی که اولاً کوچکترین اسراف و حیف و میلی صورت نگیرد و ثانیاً تمام مردم کشور به طور عادلانه و متناسب، از امکانات رفاهی و ثروت ملی برخوردار گردند. پس از نظام سیاسی که نخبگان نیز به معنای اعم در آن جای میگیرند، خود نخبگان به معنای اخص باید ابتدا در بُعد شخصی و فردی و سپس در برخورد با مردم ویژگیهایی داشته باشد که عدالت ایجاب منماید و ذکر آنها گذشت.
نکته آخر، نقش مردم در اجرای عدالت سیاسی است که اگر آنان خواهان عدالت و یاریگر آن نباشند، پیاده کردن آن امری مشکل به نظر میرسد.
پینوشتها
______________________________
1. عبدالکریم بن محمدیحیی قزوینی، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان علیهالسلام ، به کوشش رسول جعفریان، (قم، انتشارات کتابخانه عمومی آیتاللّه العظمی مرعشی نجفی، 1371)، ص89.
2. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371)، حکمت31، ص364.
3. همان، حکم 437، ص440.
4. «العدل فوز و کرامة»، «الانصاف افضل الفضائل»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص97؛ «العدل افضل سجیّة»، همان، ص100؛ «الانصاف افضل الشّیم»، همان، ص97؛ «أسنی المواهب العدل»، همان، ص112.
5. «العدل مألوف»، «بالعدل تتضاعف البرکات»، جمالالدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، تصحیح سید جلالالدین ارموی، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1360)، ج1، ص11 و ج3، ص205.
6. «العدل رأس الایمان و جماع الاحسان»، همان، ج2، ص30.
7. «ملاک السیاسة العدل»، همان، ج6، ص116.
8. «العدل اقوی اساس»، همان، ج1، ص216.
9. «جعل اللّه سبحانه العدل قوام للأنام و تنزیهاً من المظالم و الآثام و تسنیة للاسلام»، همان، ج3، ص374.
10. «العدل حیاة الاحکام»، همان، ج؟، ص104.
11. «خیر السیاسات العدل»، همان، ج3، ص420؛ «العدل خیر الحکم»، ج1، ص81؛ «جمال السیاسة العدل فی الامرة و العفو مع القدرة»، همان، ج3، ص375.
12. «العدل نظام الامرة»، همان، ج1، ص198؛ «العدل قوام الرعیة و جمال الولات»، همان، ج2، ص90.
13. «ان افضل غرة عین الولاة استقامة العدل فی البلاد و ظهور مودّة الرعیة و انه لایظهر مودّتهم الا بسلامة صدورهم»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص125.
14. «من عدل تمکن»، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص148؛ «من عدل نفذ حکمه»، همان، ج5، ص175؛ «من عدل عظم قدره»، ج5، ص193؛ «من عدل فی سلطانه استغنی عن اعوانه»، همان، ج5، ص343؛ «من کثر عدله حمدت ایامه»، همان، ج5، ص290؛ «من عدل فی سلطانه و بذل احسانه اعلیاللّه شأنه و اعزّ اعوانه»، همان، ج5، ص396.
15. «لن تحصن الدول بمثل استعمال العدل فیها»، همان، ج5، ص70؛ «من عمل بالدعل حصن اللّه ملکه و من عمل بالجور عجلاللّه هلکه»، همان، ج5، ص355.
16. «العدل جُنَّة الدول»، همان، ج2، ص62؛ «العدل جنّة واقیه»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص105.
17. «اعدل تدم لک القدرة»، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص175.
18. «العدل جنّة الدول»، همان، ج2، ص62؛ «العدل قوام البریّة»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص99؛ «حسن العدل نظام البریّة»، همان، ص 138؛ «عدل الساعة حیوة الرعیّة و صلاح البریة»، همان، ص175.
19. «الرعیّة لاتصلحها الا العدل»، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص354؛ «العدل یصلح البریّة»، همان، ج1، ص133؛ «بالعدل تصلح الرعیّة»، همان، ج3، ص206.
20. «العدل یستدیم المحبّة»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص100؛ «الانصاف یرفع الخلاف و یوجب الائتلاف»، همان، ص101.
21. «ما عمِّرت البلدان بمثل العدل»، همان، ص193.
22. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، حکمت، 476، ص445.
23. همان خطبه 40، ص39.
24. همان، خطبه 16، ص17.
25. همان، خطبه 174، ص179.
26. همان، خطبه 3، ص9.
27. محمدبن محمدبننعمان، الشیخ المفید، الجمل، تحقیق سید علی میرشریفی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1371)، ص 143، 317، 416.
28. جورج جرداق، الامام علی علیهالسلام صوت العدالة الانسانیه، (بیروت، دار مکتبة الحیاة، 1970م)،/ ج1، ص153.
29. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 216، ص248.
30. «الاعمال تستقیم بالعمال»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص84؛ «آفة الاعمال عجز العمّال»، همان، ص70.
31. «الاعمال بالخبرة»، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص18.
32. برای نمونه بنگرید به: نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، نامه 53، ص332 و 334.
33. همان، نامه 34، ص309.
34. ابی جعفر محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، (بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1879م)، ج3، ص459.
35. همان.
36. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، نامه 31، ص307.
37. همان، نامه 61، ص346.
38. همان، نامه 53، ص328 و 331.
39. همان، خطبه 3، ص10.
40. همان، خطبه 37، ص37.
41. همان، خطبه 205، ص239.
42. همان، خطبه 131، ص129.
43. همان، حکمت 110، ص379.
44. شیخ مفید، الارشاد، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، (تهران، انتشارات علمیه اسلامیه)، ص241.
45. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 214، ص259.
46. محمدباقر محمودی، نهجالسعادة فی مستدرک نهجالبلاغة، (بیروت، مؤسسة التضامن الفکری، 1387 ق)، ج4، ص144.
47. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، نامه 53، ص340.
48. همان، نامه 59، ص344.
49. ابی جعفر رشیدالدین محمدبن علیبن شهرآشوب، مناقب، (قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج2، ص105؛ عزالدین علی ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر ـ داربیروت، 1385 ه . ق / 1967م)، ص439.
50. نهجالبلاغه، تصحیح صبحی صالح، (بیروت 1387 ق / 1967 م)، ص439.
51. ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی، الغارات، (تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، 1355)، ج2، ص532.
52. انّها لکبیرة الاّ علی الخاشعین، بقره /45.
53. و لا یجرمنّکم شنأن قوم الا تعدلوا إعدلوا هو اقرت للتقوی، مائده /8.
54. سید اسماعیل رسولزاده، قضاوتها و حکومت عدالتخواهی علیبن ابیطالب، (چاپ دوم: تهران، انتشارات یاسین، 1369)، ص120.
55. احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، (بیروت، دارصادر، دار بیروت)، ج2، ص208.
56. حسن صدر، مرد نامتناهی، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1361)، ص35.
57. ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم (چاپ دوم: بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1385 ق / 1965 م)، ج1، ص269. (ترجمه خطبه از محمود عابدی، مترجم «جستجویی در نهجالبلاغه».
58. همان، ص197.
59. محمد مهدی شمسالدین، جستجویی در نهجالبلاغه، ترجمه محمود عابدی، (چاپ دوم: تهران، بنیاد نهجالبلاغه، 1361)، ص196.
60. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 126، ص124.
61. قضاوتها و حکومت عدالتخواهی علیبن ابیطالب، ص188، به نقل از: روضه کافی، ص124.
62. همان.
63. جمعی از محققان، کاوشی در نهجالبلاغه، (تهران، بنیاد نهجالبلاغه، 1364)، ص224.
64. برای نمونه، بنگرید به: نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 2321، ص234؛ نهجالسعادة، ج3،/ ص30-31؛ احمدبن مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعة، (تهران، انتشارات علمیه اسلامیه)،/ ص324؛ شیخ مفید، الجمل، ص400.
65. جورج جرداق، امام علی علیهالسلام صدای عدالت انسانی، ترجمه سید هادی خسروشاهی (تهران، مؤسسه انتشارات فراهانی)، ج1، ص213.
66. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، حکمت 328، ص420.
67. همان، خطبه 3، ص11.
68. همان، نامه 59، ص344.
69. همان، نامه 53، ص338.
70. همان، نامه 59، ص345.
71. همان، نامه 53، ص340.
72. همان، خطبه 209، ص242.
73. همان، خطبه 175، ص181.
74. همان، نامه 46، ص338.
75. همان، نامه 53، ص338.
76. همان، ص340.
77. همان، خطبه 216، ص250-249.
78. همان، نامه 50، ص323.
79. برای نمونه بنگرید به: همان، نامه 50، ص323 و خطبه 105، ص98 و خطبه 40، ص39.
80. همان، خطبه 216، ص249-248.
81. همان، خطبه 205، ص240.
82. همان، خطبه 136، ص134.
83. همان، نامه 70، ص354.
84. همان، خطبه 131، ص129.
85. همان، حکمت 261، ص409.
عدالت و جایگاه آن در سیاست و حکومت
عدالت، مفهوم وسیعی است که در هر حوزهای کاربرد ویژه خود را دارد و اختصاص به مکان، زمان یا فرد خاصی ندارد و مراد از آن، انجام کارها به نحو بایسته و به موقع است، به گونهای که انجام آن کار بهتر از آن ممکن نباشد و هیچ افراط و تفریطی صورت نگرفته که امکان رفع آن وجود داشته باشد. در زندگی بشر، از حیات فردی گرفته تا نهاد خانواده و نهادهای بسیار پیچیده اجتماعی و پیچیدهترین و مهمترین نهاد اجتماعی، یعنی دولت و سیستم سیاسی، هر کدام لوازم و مقتضیات خاص خود را دارند وعدالت خاص خود را میطلبند و اجرای عدالت در هر مجموعهای نیازمند علم، تخصص، خلاقیت، مدیریت و اصول اخلاقی خاص خود است. مؤلّف نظم الغرر و نضدالدرر مینویسد:
«... بر هر صاحب بصیرتی واضح و روشن است که هر صنفی از اصناف خلایق را در شغل و عملی که دارند ناچار است از استاد و معلمی که به تعلیم آن معلم راه و روش آن عمل برایشان معلوم و صواب و خطای آن ایشان را مفهوم گردد؛ مثلاً شبانی نمودن چند رأس گوسفند که مهمترین امور است اگر شخصی بدون تعلیم مرتکب شود، البته گوسفندان را از سرما یا گرما یا تشنگی یا گرسنگی یا به گرگ دادن، هلاک سازد. همچنین است بنایی و نجاری و خیاطی و امثال آن از اشتغال و مهمات جزئیه. و چندان که آن عمل عظیمتر باشد، احتیاج به معلم و مرشد بیشتر خواهد بود و پرظاهر است که هیچ کاری عظیمتر و دشوارتر از پادشاهی و جهانداری و سیاست ملک و ملت نیست.»(1)
حضرت علی علیهالسلام همین نکته را در بیانی بسیار شیوا متذکر شده و عدل را بر چهار شعبه میداند که دو شعبه از آن به ابعاد نظری و درونی انسان میپردازد و دو شعبه دیگر، ابعاد عملی و بیرونی را دربرمیگیرد:
«و عدل بر چهار شعبه است: بر فهمی ژرف نگرنده و دانشی پی به حقیقتبرنده و نیکو داوری فرمودن و در بردباری استوار بودن.»(2)
رعایت عدالت بر هر انسانی واجب است و اگر غیر آن عمل کند، در حق خود یا دیگران ستم کرده است، چرا که حقی به صاحب حق تعلّق نگرفته، یا کاری به موقع انجام نیافته است. جود و بخشش از فضیلتهای انسانی است که در ردیف مستحبّات قرار میگیرد، اما وقتی از امام علی علیهالسلام سؤال شد که کدام یک از عدل و جود برتر است، امام علیهالسلام فرمود:
«عدالت کارها را بدان جا مینهد که باید و بخشش آن را از جایش برون نماید. عدالت تدبیر کنندهای است به سود همگان و بخشش به سود خاصگان. پس عدل شریفتر و بافضیلتتر است.»(3)
حضرت علی علیهالسلام عدل را «رستگاری و کرامت»، «برترین فضایل»، «بهترین خصلت» و «بالاترین موهبت الهی»(4) میدانند و آن را «مأنوس خلایق» و رعایت آن را موجب «افزایش برکات» ذکر میفرمایند.(5) به نظر آن حضرت، جوهره و هسته اصلی ایمان، عدالت است و تمام نیکوییها از آن سرچشمه میگیرند.(6) به اعتقاد حضرت علی علیهالسلام ملاک حکمرانی، عدل است(7) و عدالت محکمترین اساس و بنیانی است(8) که در نظام اجتماعی وجود دارد. خداوند متعال عدالت را سبب قوام امور زندگانی مردم قرار داده تا از ظلم، نابسامانی و گناه درامان بمانند(9) و احکام و قوانین به وسیله عدالت احیا، و اجرا گردند.(10) حضرت علی علیهالسلام بهترین نوع سیاست و حکومت را نوع مبتنی بر عدل دانسته(11) و انتظام امور نظام سیاسی و مردم را به عدالت منوط کرده،(12)میفرمایند:
«تحقیقاً بهترین چیز (نور چشم) برای حاکمان، اقامه عدالت است و ظهور محبت مردم [را به دنبال دارد] و بدرستی که محبّت مردم ظاهر نمیشود، مگر به سلامت سینههایشان [به خالی بودن از کینه و بغض حاکمان].»(13)
رعایت عدالت از سوی رهبران و نخبگان سیاسی در سطوح مختلف نظام سیاسی و جامعه، آثار و نتایج فراوانی در پی دارد که به بدانها اشاره میکنیم. این آثار برای شخص رهبران عبارتند از: «استقلال و توان»، «نافذ شدن حکم»، «ارزشمندی و بزرگمقداری»، «بینیازی از یاران و اطرافیان» (در وابستگی به آنها)، «مورد ستایش قرار گرفتن زمان حکمرانی آنان» و «بالا رفتن شأن، عظمت و عزت» آنان.(14) در مورد تأثیرات عدالت بر تداوم قدرت و حکومت، امام علی علیهالسلام معتقدند که «هیچ چیزی همانند عدالت، دولتها را محافظت نمیکند.»(15) و عدل چنان سپر محکمی است(16) که رعایت آن، موجب تداوم قدرت و اقتدار نظام سیاسی میگردد.(17) اما مهمترین و فراگیرترین اثر عدالت، در سازندگی و اصلاح جامعه متبلور میشود، چرا که «عدل سبب انتظام امور مردم و جامعه میباشد(18) و «هیچ چیز به اندازه عدالت نمیتواند مردم را اصلاح نماید.»(19) اجرای عدالت «مخالفتها را از بین میبرد و دوستی و محبّت ایجاد مینماید»(20) و در عمران و آبادانی کشور (توسعه اقتصادی، صنعتی) تأثیر بسزایی دارد.(21) اگر عدالت در جامعه اجرا نشود، ستم جای آن را خواهد گرفت و ستم جز آوارگی و بدبختی و در نهایت خشونت، در پی نخواهد داشت.حضرت خطاب به یکی از والیان خود میفرمایند:
«کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز که ستم، رعیت را به آوارگی وادارد و بیدادگری، شمشیر در میان آرد.»(22)
عدالت در نظام سیاسی
وقتی در یک چشمانداز کلی مجموعهای از انسانها را تصور کنیم که در محلی به نام شهر یا کشور گرد هم آمده و جامعهای را بنیان نهادهاند، عدالت ایجاب میکند که دارای حاکمی باشند و مجموعهای از قواعد و قوانین در آن جا جاری باشد، تا جامعه بتواند به حیات خود ادامه دهد. حضرت علی علیهالسلام این گام نخست و دورنمای عدالت در یک مجموعه بشری به نام جامعه را این گونه بیان میفرمایند:
«حالی که مردم را حاکمی باید نیکوکردار یا تبهکار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند و کافر بهره خود برد، تا آن گاه که وعده حق فرارسد و مدت هر دو در رسد. در سایه حکومت او مال دیوانی فراهم آورند و با دشمنان پیکار کنند و راهها را ایمن سازند و به نیروی او حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکوکردار روز به آسودگی به شب رساند و از گزند تبهکار در امان ماند.»(23)
به عبارت دیگر، میتوان گفت منظور امام علیهالسلام این است که یک جامعه در درجه نخست باید دارای یک نظام سیاسی باشد تا ابتداییترین و ضروریترین امور زندگی مردم سامان گیرد و عملی شود. اما در گام بعدی عدالت، هر کدام از اجزای نظام سیاسی از رهبر، والیان و کارگزاران گرفته تا اصناف، مجموعهها و نهادهای مختلف اجتماعی باید دارای عدالت خاص خود باشند و براساس آن، هر کدام خدمات خاص خود را ارائه دهند. به همین دلیل، حضرت علی علیهالسلام وقتی به اصرار مردم حکومت را پذیرفت، بر این عقیده بود که نظام سیاسی ـ اجتماعی براساس عدالت تنظیم نشده و هر چیزی در جای واقعی خودش قرار نگرفته است و تصمیم گرفت تمام این سیستم را به هم بریزد و مجموعهای جدید مبتنی بر عدالت فراهم آورد. امام علیهالسلام در یکی از خطبههای نخستین خود فرمودند:
«... به خدایی که او [پیامبر اسلام] را به راستی مبعوث فرمود، به هم خواهید درآمیخت و چون دانه که در غربال ریزند یا دیگافزار که در دیگ ریزند، روی هم خواهید ریخت، تا آن که در زیر است زبر شود و آن که بر زبر است به زیر در شود و آنان که واپس ماندهاند پیش برانند و آنان که پیش افتادهاند واپس مانند.»(24)
بدینسان امام علیهالسلام به بنای یک سازوکار سیاسی مبتنی بر عدالت پرداخت و بخوبی هم از عهده آن برآمد، اگر چه نتوانست در سطح جامعه و مردم، توفیقات زیادی به دست آورد.
در ادامه بحث به برخی از ویژگیهای یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت از دیدگاه امام علی علیهالسلام اشاره مینماییم:
الف) عدالت در اجزای نظام سیاسی
شکی نیست که مهمترین عنصر سیستم سیاسی که موتور محرّک و مغز آن بهشمار میرود، نخبگان و مدیران این مجموعه هستند و بقیه کارگزاران به ترتیب اهمیّت در ردههای بعدی قرار میگیرند. رشد، کمال، و تعالی یک جامعه در طول تاریخ، یا انحطاط و زوال آنها بستگی مستقیم به نظام سیاسی آن کشور دارد و به همین دلیل، حضرت علی علیهالسلام تمام توان خود را بر بنیانگذاری یک نظام سیاسی قوی، سالم و کارآمد؛ یعنی همان نظام مبتنی بر عدالت متمرکز نمود و نخستین گام در این راه، اصلاح هسته مرکزی حکومت یعنی رهبران، والیان و مدیران جامعه بود. امام علی علیهالسلام با این اعتقاد که:
«... سزاوار به خلافت کسی است که بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر.»(25)
ابتدا از خودش که بالاترین مقام جامعه بود، شروع کرد و یادآور شد:
«... خلافت جز مرا نشاید که آسیا سنگ تنها گرد استوانه به گردش درآید. کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان است و مرغ از پریدن به قلّهام گریزان.»(26)
البته مهمتر از این، افزار همه مردم و حتی مخالفان حضرت است که بصراحت او را شایستهترین و تواناترین شخص برای حکومت و رهبری جامعه میدانستند.(27) سپس امام علیهالسلام تمام حکومتهای نالایق و نظامهای معیوب و بیمار را زیر سؤال میبرد که:
«شگفتا! آیا خلافت با رفاقت و خویشی هم میشود؟»(28)
طبیعی است که اگر در پستهای مدیریت و اداره جامعه، ملاکهای دوستی و رفیقبازی و معادلات خویشاوندی و طبقاتی از بین بروند، تنها یک معیار باقی میماند و آن، توان و شایستگی واقعی افراد است و حاکمیت این معیار در تمام اجزای نظام سیاسی مهمترین هدفی بود که حضرت علی علیهالسلام برای ایجاد یک نظام مبتنی بر عدالت آن را دنبال میکردند. حضرت علی علیهالسلام با اعتقاد به این اصل که:
«کار مردم جز به شایستگی زمامداران سامان نمییابد.»(29)
و با قبول این دو مقدمه که:
«کارها به وسیله کارکنان راست و درست میشود.» و «آفت کارها ناتوانی کارکنان است.»(30) به این نتیجه رسید که بر طبق اصل عدالت و حاکم کردن معیار لیاقت و شایستگی در نظام سیاسی، «کارها را به دست افراد متخصص و خبره»(31) بسپارد.
امام علی علیهالسلام در نامه خود به استاندارش نیز بارها یادآوری فرمود که افرادی را به عنوان کاتب، کارگزار، قاضی و... انتخاب نمایند که از توانایی و لیاقت بالایی برخوردار بوده و براساس اصل عدالت گزینش شده باشند، به گونهای که امکان دستیابی به بهتر از آنان وجود نداشته باشد.(32) خود حضرت نیز به خاطر شدت پایبندی به عدالت، مقید بود که هر کدام از افراد لایق و شایسته خود در نظام سیاسی را دقیقاً در جای مناسب خودشان قرار دهد. بنابراین، محمدبن ابوبکر یار لایق و باوفای خود را که حاکم مصر بود عزل کرد، تا مالک اشتر را که از او قویتر و برای حکومت مصر مناسبتر بود، به جای او برگزیند و چون شنید محمد از عزل خود دلتنگ شده است، خطاب به وی نوشت:
«اما بعد، خبر یافتم که از فرستادن اشتر برای تصدی کاری که در عهده داری دلتنگ شدهای. آنچه کردم نه برای آن است که تو را کندکار شمردم یا انتظار کوشش بیشتری بردم، و اگر آنچه را در فرمان توست از دستت گرفتم بر جایی حکومتت دادم که سر و سامان دادن آن بر تو آسانتر است و حکمرانیات بر آن تو را خوشتر.»(33)
طلحه و زبیر که دو تن از اصحاب بزرگ پیامبر بودند و حتی در آن زمان برای رهبری جامعه مطرح بودند، نزد امام آمده، حکومت بصره و کوفه را درخواست کردند. حضرت پاسخ منفی داده، فرمود: من بر سلامت نفس و امانتداری شما مطمئن نیستم.آن دو دست به توطئه زده و در نهایت، جنگ بزرگ جمل را در مقابل امام علیهالسلام به راه انداختند،(34) ولی امام علیهالسلام هیچ گاه برخلاف عدالت قدمی در نظام سیاسی برنداشت. در مورد معاویه والی شام نیز حضرت علی علیهالسلام حاضر نشد حتی برای چند روز و تا محکم شدن پایههای حکومتش او را ابقا نماید(35) و در نهایت، معاویه جنگ صفین را در مقابل امام علیهالسلام تدارک دید و مسائل پیچیده بعدی پیش آمد. در حالی که امام علیهالسلام میتوانست با انجام چند معامله سیاسی و مصلحتبینی جزئی با انجام چند معامله سیاسی و مصلحتبینی جزئی با کمی عدول از دایره عدالت، طلحه و زبیر را برای چند ماه حاکم بصره و کوفه نماید و معاویه را برای شاید کمتر از یک ماه در منصب خود ابقا کند، اما حقیقت برای امام علیهالسلام بالاتر از هر مصلحتی بود.
پس از آن که هر یک از اجزا و عناصر (مدیران) نظام براساس عدالت دقیقاً در جای خود قرار گرفتند ـ به گونهای که در آن زمان و با توجه به آن شرایط و امکانات، بهتر از آن ممکن نباشد ـ نوبت به کار ویژهها و نحوه کار اجزای نظام میرسد که آن نیز باید براساس عدالت باشد. در این مرحله، نظام سیاسی باید دارای سه ویژگی باشد:
ویژگی اول این که حدود و ثغور وظایف هر کدام از اجزا و عناصر دقیقاً روشن باشد، تا نقاط ضعف و قوت و پرکاری و قصور هر فردی به طور شفاف روشن شود. اما علیهالسلام خطاب به فرزندش فرمود:
«و هر یک از خدمتکارانت را کاری به عهده بگذار و آن را بدان کار بگمار، تا هر یک وظیفه خویش بگذارد و کار را به عهده دیگری نگذارد.»(36)
ویژگی دوم این است که باید هر یک از اجزای نظام به وظیفه خود پایبند باشد و آن را بخوبی به انجام برساند:
«اما بعد، واگذاردن آدمی آنچه را به عهده دارد و عهدهدار شدن وی کاری را که دیگری باید گزارد، ناتوانیی است آشکار و اندیشهای تباه و نابکار.»(37)
ویژگی سوم این است که کار هر کدام از مدیران و کارگزاران باید دقیقاً ارزیابی شود و به هیچ وجه تلاش با کمکاری، کیفیت عالی با متوسط و ضعیف و افراد قوی و کارآمد با افراد ضعیف و متوسط، برابر نباشند. حضرت علی علیهالسلام مهمترین آفت نظام سیاسی را برابر دانستن افراد لایق، پرکار و خلاّق با افراد ضعیف و نالایق میدانند و اصرار دارند که زحمت و رنج هر کسی به خود او متعلق باشد و بزرگی فردینباید موجب شود که کار کوچک او مهم جلوه داده شود، یا کار بزرگ و مهم یک فرد معمولی، هیچ انگاشته شود. بنابراین، یک نظام سیاسی عادلانه برطبق نظر امام علیهالسلام اینگونه است:
«مبادا نکوکار و بدکار در دیدهات برابر آید که آن، رغبت نکوکار را در نیکی کم کند و بدکردار را به بدی وادار نماید... و رنج کسانی را که کوششی کردهاند بر زبان آر که فراوان کار نیکوی آنان را یاد کردن، دلیر را برانگیزاند و ترسان بد دل را به کوشش مایل گرداند انشاءاللّه نیز مقدار رنج هر یک را در نظر دار و رنج یکی را به حساب دیگری مگذار و در پاداش او به اندازه رنجی که دیده و زحمتی که کشیده، تقصیر میار و مبادا بزرگی کسی موجب شود که رنج اندک او را بزرگ شماری و فرودی رتبه مردی سبب شود کوشش وی را خوار به حساب آری.»(38)
ب) اهداف نظام سیاسی در جهت تحقق عدالت
پس از آن که ساختار نظام سیاسی بر مبنای عدالت شکل گرفت باید اهداف و جهت حرکت این نظام نیز در راستای تحقق عدالت در زمینههای مختلف سیاسی اجتماعی باشد. اگر هدف نخبگان سیاسی از پذیرش حکومت چیزی بجز پیاده کردن عدالت باشد، آنان ستمگرند و یک نظام مبتنی بر عدالت نمتواند آنها را تحمل کند. حضرت علی علیهالسلام یکی از اهداف خود برای قبول حکومت را فرمان خداوند به علما و دانایان میداند که «ستمکارِ شکبماره را برنتابند و به یاری گرسنگانِ ستمدیده بشتابند.»(39) بنابراین، نخستین هدف، از بین بردن شکاف طبقاتی و ظلم در جامعه و تحقق عدالت اجتماعی است. در همین راستا بود که امام علیهالسلام فرمود:
«خور نزد من گرانمقدار است تا هنگامی که حق او را بدو برگردانم و نیرومند خوار تا آن گاه که حق را از او بازستانم.»(40)
بنابراین، احقاق حق و اجرای دقیق قانون، نخستین شرط لازم برای یک نظام سیاسی عادل است و حضرت توانست آن را در نظام سیاسی خود به اجرا گذارد:
«... چون کار حکومت به من رسید به کتاب خدا و آنچه برای ما مقرر نموده و ما را به حکم کردن بدان فرمودهنگریستم و از آن پیروی کردم و به سنتی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نهاده است و بر پی آن رفتم.»(41)
همچنان که ظلم و ستم آثار و نتایجی چون: اختلاف و تشتت، دشمنی، ناامنی، بدبختی، نارضایتی و گسیختگی اجتماعی در پی دارد، عدالت آثار شیرین و لذبتبخشی چون: اصلاح، آبادنی، امنیت، برابری، احقاق حقوق و اجرا شدن قانون را به ارمغان میآورد. یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت و در رأس آن نخبگان سیاسی عادل باید تمام همّشان ریشهکن ساختن ستم و هدفشان اجرای عدالت باشد، چنان که حضرت علی علیهالسلام اینگونه بودند:
«خدایا تو میدانی آنچه از ما رفت نه به خاطر رغبت در قدرت و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت، بلکه میخواستیم نشانههای دین را به جایی که بود بنشانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان ستمدیدهات را ایمنی فراهم آید و حدودِ ضایع ماندهات اجرا گردد.»(42)
این که چه نظامی میتواند این گونه نسبت به قدرت بیرغبت باشد و تمام توان خود را بر اجرای حدود و احقاق حقوق متمرکز کند، بستگی به میزان عدالت در اجزای نظام سیاسی دارد و این که چه افرادی و با چه ویژگیهایی در سطوح مختلف مدیریت قرار گرفته باشند. از نظر امام علی علیهالسلام :
«فرمان خدا را برپا ندارد جز کسی که ـ در حق ـ مدارا نکند و خود را خوار نسازد و در پی طمعها نتازد.»(43)
حضرت علی علیهالسلام هنگام عزیمت به بصره در ذوقار فرود آمدند. ابن عباس گوید: خدمت حضرت رفتم، دیدم نعلین خود را وصله مزند.
گفتم: نیاز ما به شما برای سروسامان دادن امور بیشتر از این کاری است که انجام میدهی.
حضرت پس از اتمام کار فرمود: این یک جفت نعلین چقدر ارزش دارد؟
گفتم: ارزشی ندارد.
فرمود:
«به خدا این را از حکومت بر شما دوستتر دارم، مگر آن که حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم.»(44)
بنابراین، مهمترین هدف یک نظام سیای مبتنی بر عدالت، احقاق حق و امحاء باطل است و نظام سیاسی باید در این امر مصمم باشد و به هیچ قیمتی حتی از بین رفتن اصل حکومت، از آن عدولننماید، زیرا اگر به منظور حفظ اصل حکومت از حقی چشم بپوشد یا عدالتی را زیر پا نهد، نقض غرض خواهد بود و با هدف نخستین نظام عادل سازگاری ندارد، چون هدف چنین نظامی از ابتدا بر اریکه قدرت تکیهزدن نبود، بلکه هدف احقاق حق و اجرای عدالت بود. چنین نظام عادلانهای نه به سبب مصلحتجویی و عافیتطلبی و هراس از سقوط و نابودی و مرگ از صحنه بیرون میرود ـ چنان که دیدیم امام علیهالسلام چند جنگ بزرگ و تضعیف کننده را به جان خرید، ولی ذرهای از عدالت عدول نفرمود ـ و نه در دام تجملات دنیوی و رفاه مادی گرفتار میآید. امام علیهالسلام قضیه فردی را که برایش رشوه آورده بود، چنین نقل میفرمایند:
«... و شگفتتر از آن این که شب هنگام کسی ما را دیدار کرد و ظرفی سرپوشیده آورد... درونش حلوایی ـ سرشته ـ با روغن و قند آغشته ـ چنانش ناخوش داشتم که گویی آب دهان مار بدان آمیخته یا زهر مار بر آن ریخته. گفتم؛ صله است یا زکات یا برای رضای خداست که گرفتن صدقه بر ما نارواست؟
گفت: نه این است و نه آن، بلکه ارمغان [هدیه] است.
گفتم: مادر بر تو بگرید، آمدهای مرا از راه دین خدا بگردانی یا خرد آشفتهای یا دیو گرفته یا به بیهوده سخن میرانی؟ به خدا اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانها به من دهند تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جوی را از مورچهای بناروا بربایم، چنین نخواهم کرد و دنیای شما نزد من خوارتر است از برگی در دهان ملخ که آن را مخاید و طعمه خود مینماید. علی را چه کار با نعمتی که نپاید و لذتی که به سرآید.»(45)
به طور طبیعی، دادن هرگونه هدیه، میهمانی، امتیاز نابجا، پورسانت و... در نظام سیاسی، اهداف و اغراض پوشیده، ناگفته و نانوشتهای ـ و شاید هم تصریحشدهای ـ را دنبال میکند که برآوردن آن انتظارات قطعاً خارج شدن از عدالت است و خواهناخواه طرف دیگر معادله را پایمال شدن حقی تشکیل میدهد. حال اگر یک نظام سیاسی حاضر باشد نه تنها قدرت و حکومت، بلکه حتی هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست، از دست بدهد، ولی ستمی را مرتکب نشود و حقی را در جامعهاش پایمال نکند، چنین نظامی نظام عدل است که حضرت علی علیهالسلام آن را پایهگذاری نمود و برای تکامل آن کوشید، تا بالاخره جان خود را نیز در راه عدالت فدا کرد. امام علی علیهالسلام نه تنها خود کوچکترین حقی پایمال نکرد و هیچ ظلمی مرتکب نمیشد، بلکه تحمل نمیکرد که در مجموعه نظام سیاسی و کشور اسلامی حقی پایمال شود یا کاری برخلاف عدالت صورت پذیرد. حضرت هر گاه به بی لیاقتی یا تخلّف هر کدام از والیان یا مأمورانش مطمئن میشد، بیدرنگ او را عزل کرده، خطاب به وی مینوشت:
«همانا موعظهای از جانب پروردگارتان آمد، پس تمام کنید پیمانه و ترازو را به عدالت و از مردمان چیزی را کم نگذارید و در زمین تباهی در حالی که مفسد باشید، باقی گذاشته خدا از برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم. (هود 86/85) هر گاه نامه من به تو رسید آنچه از کار ما در دست توست حفظ کن تا کسی را به سوی تو بفرستم و آنها را از تو تحویل بگیرد.
سپس حضرت به سوی آسمان نگریسته میفرمود: بارالها! تو میدانی که من آنها را به ستم بر بندگانت و به ترک حق تو فرمان ندادهام.»(46)
ج) عدالت در اجرای حدود و قوانین
در حکومت حضرت علی علیهالسلام همه در مقابل قانون برابر بودند و هیچ گونه تفاوت و برتری میان اشخاص، گروهها و طبقات اجتماعی وجود نداشت. امام علیهالسلام صریحاً به استاندار مصر دستور میدهند:
«... بپرهیز از مقدم داشتن خود، در اموری که مردم در آن مساویند.»(47)
نیز در نامهای به یکی دیگر از استاندارانش تأکید میفرمایند:
«پس باید کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد.»(48)
در این جا امام علی علیهالسلام قبل از دیگران، ابتدا خودش به این اصل عدالت عمل میکرد؛ اگرچه به ضررش تمام میشد. زمانی که حضرت رهبر کشور اسلامی و در اوج قدرت بود، زره خود را نزد یک مسیحی (یا یهودی) یافت و برای گرفت آن نزد قاضی شکایت برد. مسیحی از دادن زره امتناع کرد. شریح قاضی به امام علیهالسلام گفت: آیا گواهی داری؟ حضرت فرمود: نه، شریح به نفع مسیحی حکم کرد و از محکمه خارج شدند. پس از اندکیمسیحی برگشت و گفت: زره از آنِ حضرت علی علیهالسلام است که در راه صفین از پشت شترش بر زمین افتاد و من برداشتم. پس فرد مسیحی مسلمان شده و گفت: این حکم و قضاوت پیامبران است(49) که رهبر یک کشور در نزد قاضی خود حاضر میشود و قاضی به نفع یک اقلیت مذهبی تحت ذمه رأی میدهد. الگوی حکومتی و نظام قضایی مبتنی بر عدالت که امام علیهالسلام در پی پیاده کردن آن بود، نظامی است که ضعیفترین افراد جامعه بدون لکنتزبان، حقشان را از اقویا و زورمندان میگیرند. حضرت خطاب به مالک میفرمایند:
«... من از رسول خدا بارها شنیدم که میفرمود: (هرگز امتی را پاک ـ از گناه ـ نخوانند که در آن امت حق ضعیف از قوی بدون ـ ترس و ـ لکنتزبان گرفته نشود.)»(50)
حضرت علی علیهالسلام بدون توجه به طبقه، لباس، شخصیت، خدمات افراد و... برای همه قانون را اجرا میفرمود. نجاشی از یاران حضرت علی علیهالسلام و از بزرگان و شعرای زمان بود که در جنگ صفین در رکاب آن حضرت بود و گاهی نامههای معاویه را به شعر پاسخ میداد. وی در یکی از روزهای ماه رمضان به اصرار «ابیسمال» مرتکب روزهخواری و شرابخواری شد. به امام علیهالسلام خبر رسید و حضرت دستور دستگیری او را صادر کرد و سپس هشتاد ضربه شلاق حد شرابخواری و بیست ضربه حد روزهخواری بر او جاری نمود.
جمعی از طایفه یمامه و از جمله طارق بن عبداللّه با خشم پیش امام علیهالسلام آمدند. طارق گفت: گمان نمیکردیم نزد فرمانروایان عاقل و با فضیلت، مجازات افراد سرکش و طاغی با افراد فرمانبر و خودی یکسان باشد. با کاری که تو با نجاشی کردی، دلمان را آتش زدی و ما را به راهی کشاندهای که به جهنم منتهی میشود.(51)
حضرت آیه «از خدا به صبر و نماز یاری خواهید و این کاری بس دشوار است مگر بر خداپرستان»(52) را تلاوت کرد و فرمود: ای برادر بنینهد! آیا نجاشی جز فردی از مسلمانان بود که یکی از پردههای الهی را دریده بود. حد، کفاره گناه است و... همانا خدا میفرماید: «ملامت قومی موجب نگردد که به عدالت رفتار نکنید، به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است.»(53)
در زمان خلافت عمر، روزی حضرت علی علیهالسلام و شاکی او در محکمه حضور داشتند. عمر امام علیهالسلام را با کنیه «ابوالحسن» خطاب کرد. حضرت ناراحت شده، اعتراض کرد که چرا مدعی او را با اسم و او را با کنیه صدا زده است،(54) زیرا عدالت ایجاب میکند خطابِ قاضی هم برابر باشد. به عقیده حضرت علی علیهالسلام هر نظام سیاسی اگر به عدالت عمل نماید، همه چیز را به دست آورده است و اگر به غیر آن عمل کند، همه چیز را از دست داده است. امام علیهالسلام روزی به عمر فرمود:
«سه چیز است که اگر آنها را حفظ کرده و بدانها عمل نمودی تو را از چیزهای دیگر کفایت میکند و اگر آنها را رها کنی، هیچ چیز دیگری تو را سود ندهد. عمر پرسید آنها کدامند؟
فرمود: جاری کردن حد بر خویش و بیگانه، حکم کردن براساس کتاب خدا در خشنودی و خشم و بخشش کردن عادلانه بین سرخ و سیاه.»(55)
عدالت حضرت علی علیهالسلام تا بدان حد رسید که با قاتل خود براساس آن رفتار کرد. حضرت پس از ضربت خوردن و هنگامی که در بستر بود، در مورد قاتل خود فرمود:
«با این مردی که در بند شماست مدارا کنید و از همان شیری که من مینوشم به او بنوشانید. اگر جان بدر بدرم خودم میدانم با او چه کنم و اگر از شمشیر او به عالم دیگر رفتم و خواستید قصاص کنید او را با یک ضربه شمشیر بکشید، مبادا او را مثله کنید... ای فرزندان عبدالمطلب! از تعدّی به جان و مال مردم دوری کنید، نبینم شما پس از مرگ من به نام این که امیرالمؤمنین را کشتهاند، دست به خون مردم بیالایید و کسانی را به نام محرک و معاون جرم به قتل برسانید.»(56)
د) عدالت در امور مالی و توزیع ثروت
ثروت به عنوان یکی از شاخصیهای بسیار مهم نفوذ و تأثیر در کنار قدرت، همیشه مطرح بوده است و حتی برخی از اندیشمندان، ثروت را منشأ قدرت میدانند. به هر حال، آنچه مسلم است، نقش بسزای ثروت در تحکیم و تداوم قدرت میباشد که دشمنان و رقبای امام علی علیهالسلام براحتی از آن استفاده میکردند. امام علیهالسلام پس از به قدرت رسیدن با پایبندی کامل به عدالت، سیاستهای قاطع و سرسختانهای در امور مالی در پیش گرفت و این سیاستبویژه برای سران قریش و رؤسال قبایل که از ثروتهای زمان عثمان بهرهمند شده بودند، بسیار سنگین بود. حضرت در دومین روز حکومت خود چنین اعلام کرد:
«ای مردم، من یکی از شمایم، با هر یک از شما در حق و وظیفه برابرم، روش کارم همان سنت پیامبرتان بوده و دستور او را به کار خواهم بست، بدانید زمینهایی که عثمان به تیول بستگان خود درآورده و اموالی که بناحق به این و آن بخشیده است، همه به بیتالمال بازگردانده خواهد شد. بدرستی که حق را هیچ چیز باطل نمیکند، به خدا اگر چیزی از آن اموال بیابم که به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد، آن را برمیگردانم. همانا در عدل گشایشی است و آن که عدل بر او سخت باشد، ستم را سختتر یابد.»(57)
امام علیهالسلام تمام اموال و املاکی را که عثمان از بیتالمال به یاران و خویشانش بخشیده بود، به بیتالمال بازگرداند.
فضیل بن جعد، نقل میکند که مهمترین عاملی که سبب شد عرب از حمایت علی علیهالسلام دست بردارد، مسائل مالی بود، زیرا امام علیهالسلام رؤسا و بزرگان را بر مردم عادی، و عرب را بر عجم برتری نمیداد. با رؤسا و بزرگان قبایل همانند پادشاهان و دیگر حاکمان رفتار نمیکرد و نمیکوشید از هر طریقی آنها را به خود مایل سازد، ولی معاویه برعکس این عمل میکرد و به همین دلیل، مردم علی علیهالسلام را رها کرده، به سوی معاویه میرفتند.(58)
روزی بزرگان بنیامیه فردی را نزد حضرت علی علیهالسلام فرستادند و پیام دادند: «یا ابوالحسن تو با همه ما به ستم رفتار کردی... اگر آنچه را که در زمان عثمان به دست آوردهایم به ما واگذاری با تو بیعت خواهیم کرد.»(59) ولی امام علیهالسلام این کار را نکرد و همینها در مقابل امام علیهالسلام دست به شمشیر بردند و با او جنگیدند.
شدت عدالت علی علیهالسلام در مسائل مالی، و رشوه دادنهای بیحد و حساب معاویه و در نتیجه گرایش سران قبایل به سوی معاویه به اندازهای بالا گرفت که گروهی از یاران نزدیک امام علیهالسلام به او گفتند: یا امیرالمؤمنین! اشراف عرب و قریش را بر مولی و عرب برتری بده و از این اموال به آنان و کسانی که بیم مخالفت و گریز به سوی معاویه میرود عطا کن، چرا که اصل حکومت در خطر است.
حضرت در پاسخ فرمودند:«مرا فرمان میدهید تا پیروزی را بجویم به ستم کردن درباره آن که والی اویم؟ به خدا که نپذیرم تا جهان سرآید و ستارهای در آسمان پی ستارهای برآید. اگر مال از آنِ من بود، همگان را برابر میداشتم ـ که چنین تقسیم سزاست ـ تا چه رسد که مال، مال خداست.»(60)
حضرت علی علیهالسلام در تقسیم بیتالمال نیز ذرهای از عدالت عدول نمیکرد. حضرت چند روز پس از خلافت فرمود:
«مردم!... از آدم ابوالبشر فرزندی به عنوان غلام یا کنیز متولد نگردید. تمام فرزندان او از روز نخست آزاده بودند، لکن امروز به خاطر جهات و مقتضیاتی... جمعی بنده و مملوک شما قرار گرفتهاند، قدری از اموال که مربوط به مسلمین است نزد من جمع شده، باید در میان شما از سیاهپوست و سفیدپوست، بردگان و آزادگان، به طور مساوی تقسیم شود.»(61)
سپس امام علیهالسلام به هر نفر سه دینار داد. مردی از انصار اعتراض کرده، گفت: یا علی، این غلام را من دیروز آزاد کردهام. آیا سهم مرا با او به یک اندازه میدهی؟
حضرت پاسخ دا من در کتاب خدا دقت کردم؛ تفاوتی بین فرزندان اسماعیل که کنیززاده بودند و فرزندان اسحاق که آزاد بودند، ندیدم.(62)
روزی طلحه و زبیر اعتراض کردند که عمر در تقسیم بیتالمال با ما اینگونه رفتار نمیکرد.
حضرت فرمود: آیا پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله بیتالمال را مساوی تقسیم نمیکرد؟
گفتند: بلی.
فرمود: شیوه پیامبر سزاوارتر به پیروی است یا شیوه عمر؟
گفتند: شیوه رسولاللّه، ولی ما دارای سوابق هستیم و در راه اسلام رنج و مشقت فراوانی تحمل کردهایم و از نزدیکان پیامبریم.
حضرت فرمود: سابقه شما بیشتر است یا من؟
گفتند: سابقه تو یا علی.
حضرت فرمود: آیا شما بیشتر در راه اسلام رنج بردید یا من؟
گفتند: تو یا علی.
حضرت فرمود: آیا نزدیکی شما به پیامبر بیشتر است یا نزدیکی من؟
گفتن تو یا علی.
امام علیهالسلام فرمود: به خدا قسم من و این اجیرم، مساوی هستیم.(63)اگر چه ما فقط به چند نمونه از رفتارهای عادلانه حضرت علی علیهالسلام در امور مالی اشاره کردیم، ولی مشابه اینگونه رفتارها در سیره امام علیهالسلام بوفور دیده میشود.(64) آنچه مسلم است هیچ گاه امام علیهالسلام بیتالمال و اموال شخصی خود را برای تحکیم پایههای قدرتش به کار نبرد و هیچ گاه به خاطر جذب افراد به سوی خود، مالی به آنان نبخشید و در تمام رفتارهای خود فقط به آنچه عدالت ایجاب میکرد، عمل مینمود.
در پایان این بحث، اگر چه قصد ورود به دیدگاههای اقتصادی امام علی علیهالسلام را نداریم، ولی به طور گذرا به دیدگاه آن حضرت در مورد شکاف طبقاتی در جامعه اشاره میکنیم.
حضرت علی علیهالسلام معتقد بودند وجود شکاف طبقاتی در جامعه و پیدا شدن دو گروه فقیر و غنی، نتیجه مهجور ماندن عدالت و وجود ظلم و ستم است. فرقی نمیکند که این ستم مستقیم و بیواسطه باشد ـ که کمتر اتفاق میافتد ـ یا غیرمستقیم و با واسطه باشد که به سبب پیچیده شدن نظامهای اقتصادی و تجاری جامعه صورت میپذیرد. امام علیهالسلام این اصل را به صورت یک معادله بیان میفرمایند:
«هیچ ثروت انبوهی ندیدم مگر آن که در کنار آن، حقی ضایع شده بود.»(65)
حضرت در جای دیگر میفرمایند:
«خدای سبحان روزی درویشان [فقرا] را در مالهای توانگران واجب داشته، پس درویشی گرسنه نماند جز که توانگری از حق او خود را به نوایی رساند.»(66)
احتمالاً کلمه «واجب» در این عبارت، واجب فقهی نیست که خود فرد موظف باشد به آن عمل کند؛ چرا که توانگری حق دیگری را پایمال نموده و در نتیجه بیعدالتی و ستمی صورت گرفته است، و مهمترین هدف حکومت از دیدگاه امام علی علیهالسلام احقاق حق، اجرای عدالت و از بین بردن ستم است. همچنین امام علیهالسلام بصراحت انگیزه خود را از قبول حکومت را عهد و پیمانی میداند که خدا از علما و دانایان گرفته است که سیری ظالم و گرسنگی مظلوم را برنتابند.(67) در نتیجه بر حکومت اسلامی، علما و دانایان جامعه و هر کس دیگری که توان دارد، لازم است که احقاق حق کرده، بیعدالتی را از بین ببرند و حقوق پایمال شده مردم مظلوم را به آنان برگردانند. این فرمایش امام علی علیهالسلام ، یکی از مصادیق احقاق حق است.
عدالت رهبران و مدیران جامعه
رهبران و نخبگان سیاسی یک جامعه مهمترین نقش را در پایهگذاری یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت و هدایت و اداره آن مجموعه خواهند داشت. طبیعی است رهبرانی از عهده این امر مهم برمیآیند که خود متصف به عدالت باشند و نخستین شرط آن، این است که خود لایق و شایسته مسؤولیتی که به عهده گرفتهاند باشند. در مرحله بعد، نخبگان سیاسی باید دارای خصوصیات و ویژگیهایی باشند که ابعاد و زوایای شخصیت آنان را بر طبق عدالت شکل داده باشد. در ادامه بخث، این ویژگیها را به دو بخش تقسیم کرده، به برخی از آنها اشاره مینماییم.
الف) عدالت در شخصیت رهبران
از ویژگیهای مهم رهبران سیاسی عادل از دیدگاه حضرت علی علیهالسلام این است که هواهای نفسانی خود را سرکوب کرده و به مراحل بالایی از تکامل و خودسازی رسیده باشند. از مصادیق سرکوبی هوای نفس این است که رهبران جامعه هر چیزی را برای خود نمیپسندند برای مردم نیز نپسندند و آنچه را خدا بر آنها واجب فرموده، عمل نمایند.(68)
ویژگی دیگر رهبران عادل، حق محوری و حقگرایی آنهاست. به عقیده حضرت علی علیهالسلام رهبران جامعه باید سخن حق را از هر که بود بپذیرند و حق را در رفتار با همه افراد و حتی دوستان، خویشاوندان و اطرافیان ـ که کار بسیار مشکلی است ـ معیار و ملاک قرار دهند. امام علیهالسلام خطاب به خاکم مصر میفرماید:
«و حق را از آنِ هر که بود بر عهدهدار، نزدیک یا دور در اینباره شکیبا باش و این شکیبایی را به حساب ـ خدا ـ بگذار، هر چند این رفتار با خویشاوندان و اطرافیانت بود و عاقبت آن را با همه دشواری که دارد چشم دار، که پایان آن پسندیده است ـ و سرانجامش فرخنده ـ.»(69)
طبیعی است اگر انسان بخواهد با همه بر اساس حق و عدالت رفتار کند، بسیاری از آنان بویژه بزرگان، متنفذّان، صاحبمنصبان، دانشمندان و... ممکن است رنجیدهخاطر شوند و حتی در کار حاکم، اخلال ایجاد کنند امام علیهالسلام با توجه به همین مطلب، دشواری عمل به حق را یادآور شده، به مالک سفارش میکند کهآن را تحمل نماید، چرا که فرجام آن پسندیده خواهد بود. البته نکته مهم در مورد مدیران جامعه که امام علی علیهالسلام به آنان سفارش میکند در مورد دیگران براساس حق ـ عدالت ـ عمل کنند، این است که در مورد خودشان نیز به حق عمل نمایند و یکی از مصادیق عمل به حق در مورد خود، مبارزه با نفس و مهار کردن آن است تا از زیادت خواهی یا کمکاری دست بردارد:
«هرگز هیچ چیز تو را از حق بینیاز نگرداند و از جمله حقها که بر توست این است که خود را بپایی و به اندازه توانت در کار رعیت کوشش نمایی، که آنچه از این کار به دست میآری، بهتر است از آنچه بذل میداری.»(70)
ویژگی دیگر نخبگان عادل، برابر دانستن خود با مردم در حقوق و زندگی اجتماعی است. به عقیده حضرت علی علیهالسلام رهبران جامعه هیچ امتیاز ویژهای ـ بجز در انجام وظیفه اداری ـ بر مردم ندارند و امام علیهالسلام بارها به عناوین مختلف بر این نکته تأکید فرمودند. امام علیهالسلام در نامه خود به حاکم مصر میفرمایند:
«و بپرهیز از آن که چیزی را به خود مخصوص داری که ـ بهره ـ همه مردم در آن یکسان است.»(71)
در مورد زندگی مادی رهبران عادل نیز نظر امام علی علیهالسلام چنین است:
«[بدرستی] که خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندی، تنگدست را به هیجان نیارند و به طغیان واندارند.»(72)
افزون بر ویژگیهای یاد شده، یک ویژگی بسیار مهم دیگر نیز که معیار عدالت رهبران است وجود دارد و شخصیت و حکومت حضرت علی علیهالسلام را از دیگر رهبران و حکومتها متمایز میسازد. این معیار به قدری شفاف، روشن و دقیق است که جای هیچگونه چون و چرا و مصلحتبینی باقی نمیگذارد. حضرت علی علیهالسلام بصراحت اعلام میفرمایند:
«ای مردم! به خدا من شما را به طاعی برنمیانگیزم جز که خود پیش از شما به گزاردن آن برمیخیزم و شما را از معصیتی بازنمیدارم جز آن که پیش از شما آن را فرومیگذارم.»(73)
ب) عدالت رهبران در تقابل با مردم
از ویژگیهای رهبران عادل فروتنی، نرمخویی و گشادهرویی در مقابل مردم است. امام علی علیهالسلام در نامههای فراوانی خطاب به استانداران و والیان خود به آنان سفارش میکند که با ملایمت و گشادهرویی با مردم برخورد کنند و حتی در نگاههای خود به مردم عدالت را پاس دارند.
«با آنان فروتن باش و نرمخو و هموار و گشادهرو، به یک چشم بنگر به همگاه خواه به گوشه چشم نگری و خواه خیره شوی به آنان، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند.»(74)
سیاست رهبران عادل باید شفاف و زلال، و ابعاد و کمّ و کیف آن برای همگان روشن باشد ـ بجز در موارد امنیتی و نظامی ـ تا راه هرگونه خلاف و سوءاستفادهای بسته شود و حاکمان، مردم را شاهد بر اعمال خود ببیند. اگر در مواردی نیز مردم به اشتباه گمان به ستم حاکم بردند، حاکم باید آشکارا مسائل را روشن کند و گمان اشتباه مردم را اصلاح نماید، امام علیهالسلام خطاب به حاکم مصر میفرمایند:
«اگر رعیت [شهروندان] بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار و با این کار از بدگمانیشان درآر که بدین رفتار خود را به ـ عدالت ـ خوی داده باشی و با رعیت مدارا کرده و با عذری که میآوری بدانچه خواهی رسیده و آنان را به راه حق درآورده.»(75)
یکی دیگر از مسائلی که حضرت علی علیهالسلام نسبت به آن حساسیتی خاص داشتند، رواج روحیه تعریف و تمجید در میان نخبگان سیاسی و جامعه است. امام علیهالسلام در عمل، کوششهای فراوانی برای ریشهکن ساختن این خصلت مبذول فرمودند و تندترین برخوردها و عکسالعملها را در مواجعه با اینگونه روحیات از خود نشان دادند. امام علیهالسلام رواج روحیه تعریف و تمجید و تملّقگویی را از مهمترین آفاتی میدانست که حق و عدالت را در نظام سیاسی از مسیر خود منحرف میسازد و بیشترین ضربه و ضرر آن نیز متوجه رهبران سیاسی جامعه میشود.
حضرت خطاب به مالک میفرمایند:
«بپرهیز از خودپسندیدن و به خودپسندی مطمئن بودن و ستایش را دوست داشتن، که اینها از بهترین فرصتهای شیطان است تا بتازد و کردههای نیکوکاران را نابود سازد.»(76)
روزی امام علی علیهالسلام در صفین مشغولسخنرانی بودند. مردی هنگام سخنرانی امام علیهالسلام بلند شد و حضرت را ستود و درود فراوان بر او فرستاد. حضرت در پاسخ فرمود:
«... و در دیده مردم پارسا، زشتترین خوی والیات این است که خواهند مردم آنان را دوستدار بزرگمنشی شمارند و کارهایشان را به حساب کبر و خودخواهی بگذارند، و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش شنودن. و بسا مردم که ستایش را دوست دارند از آن پس که در کاری کوششی آرند، لیکن مرا به نیکی مستایید تا از عهده حقوقی که مانده است برآیم و واجبها که بر گردنم باقی است ادا نمایم. پس با من چنان که با سرکشان گویند سخن مگویید و چونان که با تیزخویان کنند از من کناره مجویید و با ظاهرآرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و نخواهم مرا بزرگ انگارید، چه آن کس که سخن حق بر او گران افتد و نمودن [نشان دادن] عدالت بر وی دشوار بود کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است. پس، از گفتن حق یا رأی زدن [مشورت] در عدالت باز مایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.»(77)
آخرین بحث نخبگان عادل، به حقوق متقابل رهبران سیاسی و مردم اختصاص دارد که به طور فشرده به آن میپردازیم. حضرت علی علیهالسلام اعتقاد دارند که از جمله مهمترین حقوقی که خداوند متعال قرار داده، حقوق رهبران سیاسی و مردم بر یکدیگر است و رعایت آن بر هر کدام از دو طرف واجب میباشد. البته ابتدا مدیران جامعه باید به حقوق خود عمل کنند و سپس از مردم انتظار عمل به تعهداتشان را داشته باشند.(78) به عقیده حضرت علی علیهالسلام مهمترین نمود عدالت که میتواند شیرازه باطنی جامعه را حفظ کرده و موجب احقاق حقوق و اجرای عدالت در زمینههای دیگر باشد، عمل به تعهدات متقابل رهبران و مردم از سوی آنان است. البته ما در این جا قصد ورود به بحث مصادیق عینی و کمّ و کیف این تعهّدات را نداریم، بلکه هدف ذکر اهمیت انجام این حقوق متقابل و لزوم عمل به آن است که بخش مهمی ازعدالت سیاسی را تشکیل میدهد. اگر چه امام علیهالسلام خطبههای فراوانی در اینباره دارند،(79) ولی ما فقط به ذکر یکی از آنها بسنده میکنیم. امام علی علیهالسلام در ضمن یک خطبه طولانی در صفین، فرمودند:
«اما بعد، همانا خدا بر شما برای من حقی قرار داد، چون حکمرانی شما را بر عهدهام نهاد، و شما را نیز حق است بر من همانند حق من که شما راست بر گردن، پس حق فراختر چیزهاست که وصف آن گویند و مجال آن تنگ اگر خواهند از یکدیگر انصاف جویند... و بزرگترین حقها که خدایش واجب کرده است، حق والی بر رعیت است و حق رعیت بر والی، که خدای سبحان آن را واجب نمود و حق هر یک را به عهده دیگری واگذار فرمود، و آن را موجب برقراری پیوند آنان کرد و ارجمندی دین ایشان. پس حال رعیت نیکو نگردد جز آن گاه که والیان نیکو رفتار باشند و والیان نیکو رفتار نگرند جز آن گاه که رعیت درستکار باشند. پس چون رعیت حق والی را بگزارد و والی حق رعیت را به جای آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود و راههای دین پدیدار و نشانههای عدالت برجا و؟ سنت چنان که باید اجرا. پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری د؟ولت پیوسته و چشم از دشمنان بسته، و اگر رعیت بر والی چیره شود یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد و نشانههای جور آشکار، و تبهکاری در دین بسیار، راه گشاده سنت [قانون] را رها کنند و کار از روی هوی کنند و احکام فروگذار شود و بیماری جانها بسیار، و بیمی نکنند که حقی بزرگ فرونهاده شود و یا باطلی سترگ انجام داده، آن گاه نیکان خوار شوند و بدکاران بزرگمقدار، و تاوان فروان بر گردن بندگان از پروردگار.»(80)
جایگاه مردم در عدالت سیاسی
در اندیشههای سیاسی امام علی علیهالسلام در مورد عدالت، نظام سیاسی و رهبران جامعه محور بحث مباشند و نقش اصلی را در اجرای آن ایفا مینمایند. نقش مردم در احقاق حق و اجرای عدالت به مراتب کمتر از این دو بوده، فقط برای یاری رهبران در اجرای عدالت معنا و مصداق پیدا مکند. البته نیاز نخبگان سیاسی به کمک مردم برای اجرای عدالتنیز بیشتر ناشی از شرایط آن زمان بوده که رهبران، نیروی نظامی و قوای قهریه منسجمی در اختیار نداشتند و به دلیل محدود و ساده بودن نظام سیاسی، مردم عادی بشدت تأثیرگذار بودند. در دنیای امروز اگر چه این شرایط وجود ندارد، ولی باز هم نمیتوان از نقش مردم در احقاق حق و اجرای عدالت غافل ماند. امام علی علیهالسلام برای برانگیختن مردم به حق و عدالت میفرمود:
«خدا بیامرزد کسی را که حقی ببیند و یاری آن کند و یا ستمی ببیند و آن را بازگرداند و خداوند حق را یاور بود تا حق را بدو برساند.»(81)
ولی امام علیهالسلام در صحنههای عملی اجرای حق و عدالت، که بیشتر به یاری مردم نیاز داشت، خطاب به آنان فرمود:
«ای مردم! مرا بر کار خود یار باشید و فرمانم را پذیرفتار، به خدا سوگند که داد ستمدیده را از آن که بر او ستم کرده بستانم و مهار ستمکار را بگیرم و به ناخواه او تا به آبشخور حق کشانم.»(82)
چنین قاطعیتی در اجرای حق و عدالت و مبارزه با ستمگر، میتواند یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت، و جامعه عادلانهای ایجاد کند که در سایه آن، بشر بتواند به تمام استعدادهای نهفته خود دست یابد و بهترین الگوی حکومتی را از خود باقی گذارد. اما گروهی که منافع خود را در خطر میبیننند و اجرای عدالت را به ضرر خود میپندارند، بشدت از آن میگریزد. امام علیهالسلام در مورد این گروه فرمود:
«عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به گوش کشیدند و دانستند مردم برابر عدالت در حق یکسانند، پس گریختند تا تنها خود را به نوایی برسانند. دور بُوَند دور از رحمت خدا، به خدا آنان از ستمی نگریختند و به عدالت نرسیدند.»(83)
بدینسان اجرای عدالت به مردمی عدالتخواه و تشنه راه عدالت نیاز دارد تا رهبری را که اجرای عدالتش منوط به یاری مردم است، یاری نمایند. البته امام علیهالسلام در نظام سیاسی و در سطح رهبران جامعه عدالت را ایجاد کرده بود، ولی اینها فقط وسیلهای برای اجرای عدالت در جامعه بود که به کمک مردم نیاز داشت، ولی مردم نیز آن قدر در این راه سست و بیتفاوت بودند که امام علیهالسلام خطاب به آنها فرمود:
«ای مردم رنگارنگ، با دلهای پریشان و ناهماهنگ، تنهاشان عیان، خردهاشان از آنان نهان، در شناخت حق شما را میپرورانم، همچون دایهای مهربان و شما از حق میرمید چون بزغالکان از شیر غران. هیهات که به یاری شما تاریکی را از چهره عدالت بزدایم و کجی را که در حق راه یافته، راست نمایم.»(84)
امام علی علیهالسلام به تمام تعهدات و وظایف خود به عنوان رهبر جامعه عمل نمود، عادلانهترین نظام سیاسی را پایهگذاری کرد و ذرّهای از دایره عدالت خارج نشد و برخلاف عدالت، کوچکترین قدمی برای حفظ قدرت و حکومتخود ـ که بُعد دنیوی داشت ـ برنداشت، ولی مردمان همچنان بیتفاوت و غرق در آداب و عادات جاهلیّت خود بودند. امام علیهالسلام در اواخر حکومت خود فرمود:
«اگر پیش از من، رعیت از ستم فرمانروایان مینالید، امروز من از ستم رعیت خود مینالم، گویی من پیروم و آنان پیشوا، من محکومم و آنها فرمانروا.»(85)
نتیجهگیری
از دیدگاه حضرت علی علیهالسلام مهمترین بُعد عدالت، تبولر آن در نظامهای سیاسی اجتماعی است و عدالت در زمینههای دیگر مثل عدالت فردی، فرع بر آن محسوب میگردد. به عبارت دیگر، مهمترین فلسفه عدالت، پیاده کردن آن در حوزههای مختلف اجتماع و نظامهای سیاسی میباشد. از طرف دیگر، مهمترین کار ویژه نظامهای سیاسی، اجرای عدالت در اجزا و عناصر مختلف اجتماع است. هیچ چیزی به اندازه عدالت در حکومت و نظامهای سیاسی اجتماعی اهمیت ندارد. عدالت ایجاب مینماید که نظام سیاسی (به معنی سیستم) براساس مجموعهای از قواعد و اصول که مبتنی بر عدالت هستند، اجزا و ارگانهای مختلف خود را تنظیم کند و به کار بپردازد. یک نظام سیاسی باید در چهار زمینه براساس عدالت عمل کند:
اول، در حوزه مدیریت که باید از بالا تا پایین، شایستهترین افراد متصدی امور باشند، به گونهای که بهتر از آن ممکن نباشد، و عملکرد هر کدام دقیقاً ارزیابی شود و مورد تشویق یا تنبیه قرار گیرند.
دوم، در هدف و جهت نظام سیاسی که باید بر مبنای احقاق حق، امحای باطل و اجرای عدالت در جامعه باشد و تا نظام سیاسی از درون خود مبتنی بر عدالتنباشد، نمیتواند به این امر مهم اهتمام ورزد.
سوم، عمل به عدالت در اجرای حدود و قوانین است که برای تمام مردم یکسان باشد و پست، مقام، طبقه، لباس و...هیچ تأثیری در اجرای احکام و حدود الهی [قانون] نداشته باشد و حتی یک اقلیت مذهبی بتواند در دادگاه به حکم قانون بر رهبر کشور اقامه دعوی نموده، حاکم شود.
چهارم، در زمینه امور مالی و توزیع ثروت ملی که اولاً کوچکترین اسراف و حیف و میلی صورت نگیرد و ثانیاً تمام مردم کشور به طور عادلانه و متناسب، از امکانات رفاهی و ثروت ملی برخوردار گردند. پس از نظام سیاسی که نخبگان نیز به معنای اعم در آن جای میگیرند، خود نخبگان به معنای اخص باید ابتدا در بُعد شخصی و فردی و سپس در برخورد با مردم ویژگیهایی داشته باشد که عدالت ایجاب منماید و ذکر آنها گذشت.
نکته آخر، نقش مردم در اجرای عدالت سیاسی است که اگر آنان خواهان عدالت و یاریگر آن نباشند، پیاده کردن آن امری مشکل به نظر میرسد.
پینوشتها
______________________________
1. عبدالکریم بن محمدیحیی قزوینی، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان علیهالسلام ، به کوشش رسول جعفریان، (قم، انتشارات کتابخانه عمومی آیتاللّه العظمی مرعشی نجفی، 1371)، ص89.
2. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371)، حکمت31، ص364.
3. همان، حکم 437، ص440.
4. «العدل فوز و کرامة»، «الانصاف افضل الفضائل»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص97؛ «العدل افضل سجیّة»، همان، ص100؛ «الانصاف افضل الشّیم»، همان، ص97؛ «أسنی المواهب العدل»، همان، ص112.
5. «العدل مألوف»، «بالعدل تتضاعف البرکات»، جمالالدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، تصحیح سید جلالالدین ارموی، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1360)، ج1، ص11 و ج3، ص205.
6. «العدل رأس الایمان و جماع الاحسان»، همان، ج2، ص30.
7. «ملاک السیاسة العدل»، همان، ج6، ص116.
8. «العدل اقوی اساس»، همان، ج1، ص216.
9. «جعل اللّه سبحانه العدل قوام للأنام و تنزیهاً من المظالم و الآثام و تسنیة للاسلام»، همان، ج3، ص374.
10. «العدل حیاة الاحکام»، همان، ج؟، ص104.
11. «خیر السیاسات العدل»، همان، ج3، ص420؛ «العدل خیر الحکم»، ج1، ص81؛ «جمال السیاسة العدل فی الامرة و العفو مع القدرة»، همان، ج3، ص375.
12. «العدل نظام الامرة»، همان، ج1، ص198؛ «العدل قوام الرعیة و جمال الولات»، همان، ج2، ص90.
13. «ان افضل غرة عین الولاة استقامة العدل فی البلاد و ظهور مودّة الرعیة و انه لایظهر مودّتهم الا بسلامة صدورهم»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص125.
14. «من عدل تمکن»، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص148؛ «من عدل نفذ حکمه»، همان، ج5، ص175؛ «من عدل عظم قدره»، ج5، ص193؛ «من عدل فی سلطانه استغنی عن اعوانه»، همان، ج5، ص343؛ «من کثر عدله حمدت ایامه»، همان، ج5، ص290؛ «من عدل فی سلطانه و بذل احسانه اعلیاللّه شأنه و اعزّ اعوانه»، همان، ج5، ص396.
15. «لن تحصن الدول بمثل استعمال العدل فیها»، همان، ج5، ص70؛ «من عمل بالدعل حصن اللّه ملکه و من عمل بالجور عجلاللّه هلکه»، همان، ج5، ص355.
16. «العدل جُنَّة الدول»، همان، ج2، ص62؛ «العدل جنّة واقیه»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص105.
17. «اعدل تدم لک القدرة»، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص175.
18. «العدل جنّة الدول»، همان، ج2، ص62؛ «العدل قوام البریّة»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص99؛ «حسن العدل نظام البریّة»، همان، ص 138؛ «عدل الساعة حیوة الرعیّة و صلاح البریة»، همان، ص175.
19. «الرعیّة لاتصلحها الا العدل»، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص354؛ «العدل یصلح البریّة»، همان، ج1، ص133؛ «بالعدل تصلح الرعیّة»، همان، ج3، ص206.
20. «العدل یستدیم المحبّة»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص100؛ «الانصاف یرفع الخلاف و یوجب الائتلاف»، همان، ص101.
21. «ما عمِّرت البلدان بمثل العدل»، همان، ص193.
22. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، حکمت، 476، ص445.
23. همان خطبه 40، ص39.
24. همان، خطبه 16، ص17.
25. همان، خطبه 174، ص179.
26. همان، خطبه 3، ص9.
27. محمدبن محمدبننعمان، الشیخ المفید، الجمل، تحقیق سید علی میرشریفی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1371)، ص 143، 317، 416.
28. جورج جرداق، الامام علی علیهالسلام صوت العدالة الانسانیه، (بیروت، دار مکتبة الحیاة، 1970م)،/ ج1، ص153.
29. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 216، ص248.
30. «الاعمال تستقیم بالعمال»، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان، ص84؛ «آفة الاعمال عجز العمّال»، همان، ص70.
31. «الاعمال بالخبرة»، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص18.
32. برای نمونه بنگرید به: نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، نامه 53، ص332 و 334.
33. همان، نامه 34، ص309.
34. ابی جعفر محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، (بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1879م)، ج3، ص459.
35. همان.
36. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، نامه 31، ص307.
37. همان، نامه 61، ص346.
38. همان، نامه 53، ص328 و 331.
39. همان، خطبه 3، ص10.
40. همان، خطبه 37، ص37.
41. همان، خطبه 205، ص239.
42. همان، خطبه 131، ص129.
43. همان، حکمت 110، ص379.
44. شیخ مفید، الارشاد، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، (تهران، انتشارات علمیه اسلامیه)، ص241.
45. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 214، ص259.
46. محمدباقر محمودی، نهجالسعادة فی مستدرک نهجالبلاغة، (بیروت، مؤسسة التضامن الفکری، 1387 ق)، ج4، ص144.
47. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، نامه 53، ص340.
48. همان، نامه 59، ص344.
49. ابی جعفر رشیدالدین محمدبن علیبن شهرآشوب، مناقب، (قم، مؤسسه انتشارات علامه)، ج2، ص105؛ عزالدین علی ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر ـ داربیروت، 1385 ه . ق / 1967م)، ص439.
50. نهجالبلاغه، تصحیح صبحی صالح، (بیروت 1387 ق / 1967 م)، ص439.
51. ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی، الغارات، (تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، 1355)، ج2، ص532.
52. انّها لکبیرة الاّ علی الخاشعین، بقره /45.
53. و لا یجرمنّکم شنأن قوم الا تعدلوا إعدلوا هو اقرت للتقوی، مائده /8.
54. سید اسماعیل رسولزاده، قضاوتها و حکومت عدالتخواهی علیبن ابیطالب، (چاپ دوم: تهران، انتشارات یاسین، 1369)، ص120.
55. احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، (بیروت، دارصادر، دار بیروت)، ج2، ص208.
56. حسن صدر، مرد نامتناهی، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1361)، ص35.
57. ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم (چاپ دوم: بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1385 ق / 1965 م)، ج1، ص269. (ترجمه خطبه از محمود عابدی، مترجم «جستجویی در نهجالبلاغه».
58. همان، ص197.
59. محمد مهدی شمسالدین، جستجویی در نهجالبلاغه، ترجمه محمود عابدی، (چاپ دوم: تهران، بنیاد نهجالبلاغه، 1361)، ص196.
60. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 126، ص124.
61. قضاوتها و حکومت عدالتخواهی علیبن ابیطالب، ص188، به نقل از: روضه کافی، ص124.
62. همان.
63. جمعی از محققان، کاوشی در نهجالبلاغه، (تهران، بنیاد نهجالبلاغه، 1364)، ص224.
64. برای نمونه، بنگرید به: نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 2321، ص234؛ نهجالسعادة، ج3،/ ص30-31؛ احمدبن مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعة، (تهران، انتشارات علمیه اسلامیه)،/ ص324؛ شیخ مفید، الجمل، ص400.
65. جورج جرداق، امام علی علیهالسلام صدای عدالت انسانی، ترجمه سید هادی خسروشاهی (تهران، مؤسسه انتشارات فراهانی)، ج1، ص213.
66. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، حکمت 328، ص420.
67. همان، خطبه 3، ص11.
68. همان، نامه 59، ص344.
69. همان، نامه 53، ص338.
70. همان، نامه 59، ص345.
71. همان، نامه 53، ص340.
72. همان، خطبه 209، ص242.
73. همان، خطبه 175، ص181.
74. همان، نامه 46، ص338.
75. همان، نامه 53، ص338.
76. همان، ص340.
77. همان، خطبه 216، ص250-249.
78. همان، نامه 50، ص323.
79. برای نمونه بنگرید به: همان، نامه 50، ص323 و خطبه 105، ص98 و خطبه 40، ص39.
80. همان، خطبه 216، ص249-248.
81. همان، خطبه 205، ص240.
82. همان، خطبه 136، ص134.
83. همان، نامه 70، ص354.
84. همان، خطبه 131، ص129.
85. همان، حکمت 261، ص409.