رفتار شناسی امام خمینی (قدس سره) در برابر جریان روشنفکری (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
شناخت جریان روشنفکری معاصر بویژه در کوران مبارزات سیاسی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از پدیدههای منحصربهفرد اجتماعی که موجب به همریزی تمام تئوریهای انقلابشناسی شد و تعجّب و توجّه اکثر متفکران سیاسی را به خود جلب نمود و یافتن نقش آنها در این مبارزات و شناخت نسبت رهبری انقلاب با شقوق و نحلههای مختلف این جریان به عنوان یک الگوی رفتاری کامل در برخورد با مسأله روشنفکری و همچنین تأثیر و تأثّرات این جریان و مبارزات روحانیت انقلابی شیعه از مسائل مهم و درخور توجّه هستند که با کمال تأسف کمتر به آن پرداخته شده است.
در این مجال برآنیم تا با بررسی نحوه و شیوه برخورد رهبرکبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی قدسسره با گروهها و دستههای مختلف روشنفکری در دوران مبارزات ضد استبدادی پیش از انقلاب یک الگوی رفتاری مناسب و معقول و نیز مجرّب ارائه نماییم.
مسائلی که در این مسیر باید مرکز توجّه ما باشد، از این قرارند:
اولاً، جریان روشنفکری یک گفتمان یکپارچه و هماهنگ و یکدست نیست، بلکه شقوق و سطوح مختلفی دارد.
برخی شقوق آن با دین پیوند دارد و حتی تعلق خاطر به آن دارد و برخی دیگر به طور کلّی منافی دین و مذهب و بلکه ضد آن است. برخی شقوق روشنفکری نیز در لائیک بودن خویش صریح هستند و برخی دیگر در لفافه دین، مفاهیم دینی را دستخوش تغییر میکنند.
برخی در زمره ناآگاهان غافل هستند و بعضی در شمار آگاهان عامد. برخی دین را به حاشیه میرانند و در امور فردی محدود میکنند و برخی اگر چه در مسائل اجتماعی برای دین شأنی قائلند، امّا تفاسیری از آن ارائه میدهند که محکمات آن روشنفکری و متشابهات آن دینی است.
ثانیا، نحوه برخورد با شقوق و سطوح مختلف جریان روشنفکری بسیار مهم و معرفت نسبت به آن (ارائه الگوی رفتاری مناسب و معقول) و نیز شناخت تفاوتهای رفتاری در برابر لایههای مختلف این جریان از مهمترین مسائل در رویارویی با پدیده روشنفکری است.
ثالثا، ارائه الگوی رفتاری مناسب، معقول و مجرب نیازمند شناخت یک نمونه تاریخی موفّق در رویارویی با اینجریان است که در این میان ما الگوی رفتاری امام خمینی قدسسره رهبر کبیر انقلاب اسلامی را مبنا و ملاک چنین امری قرار داده، به رفتارشناسی ایشان در برابر جریان مذکور میپردازیم.
نگاهی به صورتبندی جریان روشنفکری در دوران مبارزات
برای تصویر آرایش شقوق و سطوح مختلف روشنفکری از آغاز دهه 40 تا پیروزی انقلاب به ارائه یک دستهبندی جامع نسبت به آنها نیاز داریم. در یک دستهبندی کلی میتوان جریان روشنفکری در آن مقطع را به سه دسته تقسیم نمود:
1 ـ روشنفکری چپ؛
2 ـ روشنفکری راست؛
3 ـ روشنفکری دینی.
در ابتدا لازم به نظر میرسد نسبت به گرایشهای فکری و اصول اندیشه هر یک توضیحی کوتاه ارائه گردد و سپس لایههای مختلف دستههای یادشده و مواضع و عملکرد حضرت امام قدسسره نسبت به آنها را به بررسی بگذاریم.
نیمرخ چپ روشنفکری (یا گروه نخست) دارای ایدئولوژی مارکسیستی بوده و از نظر سیاسی واجد تئوریهای توتالیتر (اقتدارگرا) از نوع انترناسیونالیستی است. این گروه از نظر عقیدتی و ایدئولوژیکی تضاد و ستیز مستقیم با دین داشتهاند؛ اگر چه در مقاطعی خواستهاند بر این امر سرپوش گذاشته، از احساسات شدید دینی مردم درامان باشند، امّا ستیز ایدئولوژیکی و عقیدتی و حتی جهانبینی مادی این گروه با مذهب به قدری روشن و آشکار بود که چنین سیاستهایی جایی برای ارائه در اذهان عمومی نداشت؛ به عنوان مثال ایرج اسکندری در مصاحبهای در فرانسه که با عنوان «خاطرات سیاسی» به چاپ رسیده است، میگوید:
«حزب ما یک حزب مردمی است و همواره باورهای مذهبی را که ریشههای عمیقی در میان اکثریّت مردم ایران دارد احترام گذاشته است.»1
امّا کسی پذیرای چنین سخنانی نبود.
نیمرخ راست روشنفکری (یا به عبارتی گروه دوم از دستهبندی یاد شده) نیز عقایدی به شرح ذیل داشت:
باورهای لیبرالیستی و اعتقاد به آزادی با قید عدم تزاحم آزادیها و نه محدود به حدود دینی، تکیه بر مفهوم قانون به معنای قوانین بشری و نظام حقوقیاومانیستی و لائیک در مقابل قانون و شریعت الهی، اعتقاد به حکومتهای لیبرال ـ دموکراتیک براساس مشروعیت بخشی رأی مردم به نظامها و حکومتها و اعتقاد به جدایی دین از سیاست و دنیا ناشی از باورهای سکولاریستی.
شایان ذکر است که اندیشه روشنفکری راستگرا با مؤلفههای یاد شده، همواره بر گرایشهای ناسیونالیستی نیز تکیه دارد و با شعارهای ملّی برای ترغیب توده در توجّه به تفکرات خویش تلاش میکند.
اعتقاد به اصالت سود و گرایشهای پراگماتیستی از لوازم این تفکر است. اصالت فایده و عمل یعنی این که ببینیم چه چیزی در عمل مفید است و چه چیزی نیست، تا آنچه هست برگیریم و آنچه نیست وانهیم؛ به عنوان نمونه، به جای این که در پی استدلال عقلی و حقیقتجویانه برای اثبات یا انکار وجود خدا باشیم، نگاه کنیم که آیا عقیده به خدا به درد زندگی میخورد یا خیر و آیا برای حیات مادی بشری ثمربخش است یا بیثمر و یا ضررآفرین؟
نکته مهم این جاست که در این تفکر سود و فایده تنها در حوزه حیات مادی و معیشت دنیوی او موردنظر است که از نگاهی ماتریالیستی به انسان نشأت میگیرد. از اینرو، در بینش روشنفکری راستگرا تئوریهای اخلاقی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی همگی متکی بر مؤلفههای یادشده هستند.2
روشنفکری دینی (گروه سوم) که یکی از رویکردهای فکری ـ سیاسی مهم در تاریخ انقلاب است، جریانی است که هم جریانهای چپ و راست روشنفکری و هم جریان مذهبی (البتّه بیشتر دینداران غیرسیاسی و مقدسمآب) را به بوته نقد میگذارد.
در واقع، روشنفکری دینی جریانی است که نه به معنای سنّتی و متداول، دینی است و نه به معنای لائیک، روشنفکر. روشنفکری دینی معجونی است از دو مقوله مذهب و روشنفکری که حاصلش نوعی تجددّطلبی دینی تحت گرایشهای مختلف روشنفکری میباشد. روشنفکری دینی جریانی یک پارچه و یکدست نیست، بلکه مشی فکری روشنفکران دینی متنوع بوده و گاه با یکدیگر دچار تعارض هستند.
جریانهای روشنفکری دینی در یک نگاه کلی در چهار عنوان قابل بررسی است:
1 ـ جریانی که براساس علوم طبیعی و زیستی به تفسیر روشنفکرانه دین میپردازد؛
2 ـ حرکت متأثّر از آموزشهای مارکسیستی؛
3 ـ دیدگاه متأثر از اندیشههای اقبال لاهوری؛
4 ـ بازگشت به خویشتن و رویکرد جامعهشناختی به دین.3
روشنفکری لائیک و ساحت دافعهای امام قدسسره
در هنگام شروع مبارزات انقلاب اسلامی لایههای روشنفکران چپگرا را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1 ـ حزب توده به صورت یک تشکل رسمی و شناخته شده مارکسیست.
2 ـ جامعه سوسیالیستها و گروه خلیل ملکی که مدّتی قبل از حزب توده منشعب شده بودند.
3 ـ نسل جوان و اغلب دانشجوی تودهای که به رغم گرایشهای چپ مواضع حزب را با دیدی انتقادی نگاه میکردند. این نسل همانهایی هستند که مدتی بعد سازمانهای چریکی مارکسیستی را شکل دادند.
برخورد حضرت امام از ابتدای شکلگیری مبارزات ضداستبدادی و اسلامخواهانه با گروههای چپ توأم با رعایت حفظ فاصله با ایشان بود. این نکته با وجود نقطه مشترکی است که در هدف مبارزاتی روحانیت انقلابی به رهبری امام و گروههای چپ ملحد در اعتقاد به تلاش برای براندازی نظام سلطنتی محمّد رضاشاه وجود داشت.
ادله حضرت امام در حفظ فاصله با گروههای چپ عبارت بودند از:
1 ـ بنابر علل تئوریک و ایدئولوژیک، گروههای مارکسیست را ملحد میدانستند.
2 ـ به علت بد سابقه بودن گروههای چپ از نظر مبارزات سیاسی مردمی در قضیه جنبش ملّی شدن صنعت نفت، که در حافظه تاریخی مردم ثبت بود.
3 ـ به علت موضع حکومت در نسبت دادن همه حرکتهای انقلابی به گروههای مارکسیست و سرکوب همه جنبشها به همین بهانه، بدون این که واکنشی از ناحیه جامعه مذهبی و نیز افکار عمومی مردم جهان و حتی قدرتهای غربی که جهت حفظ ژست دموکراتیک خویش مجبور به موضعگیری بودند، به وجود بیاید.
برخی مواضع حضرت امام در برابرجریانهای چپ در سخنان ایشان واضح و آشکار است:
«لازم است با کمال قدرت و هوشیاری اشخاص یا گروههایی که گرایش به مکتبهای غیراسلامی دارند و به خوی فرصتطلبی میخواهند در این اوقات از فرصت استفاده نموده، خود را در صفوف شما (ملّت) داخل کنند و به شما در موقعش از پشت خنجر بزنند از خود دور کنید و به آنها مجال تحرک ندهید.»4
همچنین میفرماید:
«گروههای چپ یا کمونیستی تقریبا از بین رفتهاند، آنها نمیتوانند در نهضت مردمی که در جریان است هیچ تأثیری داشته باشند.»5
ایشان همچنین در مصاحبه با خبرگزاری رویتر در تاریخ 25/7/57 میفرماید:
«اصولاً ما گروههایی که دارای پایگاهی در بین مردم باشند، به عنوان گروههای مارکسیستی نمیشناسیم و وجود هم ندارد. چند نفر بچه را بگذارید کنار که آنان نه تنها از جامعه ایرانشناختی ندارند، بلکه هنوز بیش از دو سه کتاب هم مطالعه نکردهاند.»6
یا آن جا که در پاسخ به نامه گروهی از مردم درباره حملات مارکسیستها به اسلام و روحانیت میفرماید:
«از این دستجات خائن، چه کمونیست و چه مارکسیست و چه منحرفین از مذهب تشیع و از مکتب مقدس اهل بیت علیهمالسلام به هر اسم و رسمی باشد، متنفر و بیزارم و آنها را خائن به مملکت اسلام و مذهب میدانم.»7
ایشان همچنین در مصاحبه با نشریه لوموند میگویند:
«ما حتی برای سرنگون کردن شاه با مارکسیستها همکاری نخواهیم کرد.»8
امّا برخورد گروههای چپ نسبت به مبارزات انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام قدسسره نیز قابل توجّه است.
در ابتدای نهضت و تجلّی مهم آن در قیام 15 خرداد 1342 حزب توده بصراحت نهضت 15 خرداد را محکوم کرده، آن را یک نهضت ارتجاعی معرفی کرد.9
جامعه سوسیالیستها و گروه خلیل ملکی در نهضت 15 خرداد شرکت نمودند و در پی آن، رهبر آنان به جرم انتشار اعلامیه در پشتیبانی از قیام 15 خرداد دستگیر شد.10
جوانان پرشور و اغلب دانشجوی حزب توده بشدت از نهضت تأثیر پذیرفته، به سمت مبارزات مسلحانه حرکت کردند. یکی از بنیانگذاران و رهبران خیزشهای قهرآمیز چپ «بیژن جزنی» است که بعد از حادثه 15 خرداد گفت:
«حکومت تمام قوانین موجود را که خود ظاهرا به موجب آن عمل میکند برای حفظ سلطه خود زیرپا میگذارد.»11
شاید بتوان گفت مهمترین تأثیر نهضت بر گروههای چپگرا همین نکته بود که جاذبههای برخورد صددرصد انقلابی حضرت امام و رویارویی مستقیم ایشان با دربار و شخص شاه و اصل نظام سلطنت هر گونه جاذبه رهبری حزبی از جمله توده را در پیش چشم جوانان و دانشجویان تودهای از میان برداشت و تجلی آن در عدم پیروی این قشر از سیاستهای رهبران حزب توده در شیوه مبارزه با رژیم و روی آوردن به مبارزات مسلحانه و تشکیل گروه چریکهای فدائی خلق نشان داده شد. البتّه شایان ذکر است که موضع مخالفت حزب توده با نهضت اسلامی در سالهای آغازین دهه 40 با یک تغییر اساسی و 180 درجهای در اواسط دهه 50 و مقارن با اوجگیری مبارزات و بخصوص در هنگام اولین تلألؤهای شعاع پیروزی انقلاب به موافق و طرفدار رهبری حضرت امام تبدیل شد.
نورالدین کیانوری در چنین چرخشی اعلام کرد:
«باید از امام و جنبش مسلمانان انقلابی حمایت کرد12 و پشتیبانی ما از آیتاللّه خمینی یک تاکتیک موقتی نیست.13»
البتّه بخشی از بدنه گروههای چپ نیز اعتقاد داشتند یک انقلاب فناتیک را میگذرانند و نیز بعضی همچون ایرج اسکندری به اصلاحگرایی آیتاللّه شریعتمداری تمایل نشان داده، تقاضای رجعت به قانون اساسی 1906 داشتند.14
در مجموع از آنچه گفته شد، میتوان در میان گروههای مارکسیست مبارز پیش از انقلاب لایهها و سطوح مختلفی را یافت که برخی از ابتدا با حرکت حضرت امام مخالفت میکردند و آن را ارتجاعی میخواندند، امّا هر چه به پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک میشد، مواضع ایشان نرمتر میگشت و نهایتا با اعلام حمایت از رهبری امام قصد ورود به صف مبارزان انقلاب اسلامی داشتند. برخی نیز از ابتدا با موافقت با نهضت ضمن حفظ مرام حزبی و عقاید چپگرای خویش در نهضت حضور یافتند و حتی در برخی مراحل مبارزه به اتهام حمایت از نهضت مجرم شناخته شدند، همچون گروه خلیل ملکی. بخشی نیز از همان ابتدا تحت تأثیر نهضت قرار گرفته و به سازماندهی مجدد خویش و تجدیدنظر در روشهای مبارزه پرداختند.
به هر تقدیر، حضرت امام نسبت به گروههای مارکسیست در تمام سطوح و لایههایش از ابتدا مواضعی روشن و شفاف داشتند و نه موافقتها و نه مخالفتهای گروههای مختلف چپگرا و اتخاذ مواضع متفاوت از سوی ایشان نسبت به شخص حضرت امام و نهضت اسلامی هیچ گونه تأثیری در مشی امام نگذاشت و حتی ایشان را راضی نکرد که در براندازی رژیم شاه همکاری مارکسیستها را بپذیرد.
بدینسان تحلیل برخی مبنی بر این که بالاخره گروههای مارکسیست و چپگرا نیز در انقلاب اسلامی سهمی و نقشی داشتهاند و حضرت امام نیز براساس این اصل سیاسی که دشمنِ دشمن نوعی دوست محسوب میشود با استفاده از نیروی اپوزیسیون مارکسیست در مبارزات، مخالف نبودند و حتی در بعضی مواقع از اقدامات ایشان علیه رژیم به سود خویش بهرهبرداری نیز نمودند، یکسره مخدوش و محصول اذهانی متوهّم میباشد؛ زیرا مطالعه رفتار حضرت امام نسبت به این گروهها نشان میدهد که ایشان به هیچ عنوان و در هیچ شرایطی مخالفان عقیدتی و ایدئولوژیکی و وابستگان به بلوک شرق سیاسی را دوست و یار نپنداشتند و در پیروزی انقلاب اسلامی برای ایشان هیچ سهمی قائل نبودند.
روشنفکری سکولار و مواضع جذبی ـ دفعی حضرت امام
شاید بتوان بارزترین نمونههای جریان راستگرا را در جبهه ملّی یافت. این سخن که جبهه ملّی لیبرال مسلک بوده است بدین معنی نیست که همه افراد و گروههای شرکتکننده یا همکار آن لیبرالیست بودهاند، بلکه همانطور که میدانیم، جبهه ملّی یک حزب واحد نبود، بلکه متشکل از احزاب و گروههای مختلف بود که در چند اصل مشترک با هم توافق داشتند و بعضا حتی حرکتهایی به نام جبهه ملّی از طرف برخی اعضا و همکاران مسلمان و غیر لیبرال صورت میگرفت که اعضای خود جبهه با آن موافق نبودند.
به عنوان مثال، دکتر عباس شیبانی از پیشکسوتان جنبش دانشجویی است که با جبهه ملّی همکاری داشته و در جریان مبارزات نفت، کودتا و پس از آن در نهضت مقاومت ملّی بوده است. وی در خاطرات خویش میگوید:
«کندی که در آمریکا روی کار آمد، میترسید حرکت زیرزمینی در ایران ایجاد شود. گفتند یک فضای باز و انتخابات نسبتا آزادی بدهیم. بنده و چند نفر از دوستان، از فرصت استفاده کردیم و سراغ اعضای جبهه ملّی و نهضت مقاومت رفتیم که بیایید دوباره مبارزه را فعال کنیم و از رخوت و یأس و رکود خارج شوید. ما مذهبیها و جوانترها رفتیم آقایان جبهه ملّی را فعال بکنیم. 10 تا 12 نفر شدیم، سراغ اللّهیار صالح و دکتر ملکی وزیر بهداری مصدق و بختیار و همه رفتیم و تشویق کردیم که بیایند، ولی خُب اینها خیلی لیبرال بودند. جلسه را در منزل ما ترتیب دادیم. سه روز سخنرانی بود. سه روز هم در خانه لباسی در پاچنار بود و در همین اقدام بود که در سال 1339 تظاهرات راه انداختیم؛ یعنی روز آخر این جلسه من اعلام کردم که تظاهراتی پیش از انتخابات راه بیندازیم و چون شاه و آمریکا قول آزادی انتخابات را دادهاند جلو تظاهرات را نمیگیرند. در نهضت مقاومت این تصمیم را گرفتیم و من از پشت بلندگو گفتم که سهشنبه هفته آینه میدان جلالیه تظاهرات داریم. جبهه ملّیها خیلی عصبانی شدند و داد و فریاد ملیّون بلند شد که آقا این تندرویها یعنی چه؟! گفتیم که ما دعوت کردیم. ملّیگراها خیلی میترسیدند. تبلیغ میکردند که هیچ کس نباید برود. در آن تظاهرات، خودم رفتم بالای یک وانت و صحبت کردم و اعلامیه تحریم انتخاباتی جبهه ملّی را خواندم. میخواستیم تکانی بدهیم که مردم ترسشان بریزد و دوباره به میدان بیایند... بنابراین میبینید که ما به عنوان دانشجویان جبهه ملّی تظاهرات کردیم که جبهه ملّی موافق نبود و میترسید.»15
با این حال، توضیح دو نکته بایسته است:
1 ـ مصادیقی برای جریان روشنفکری لیبرال ـ ناسیونالیست در جبهه ملّی بخصوص در سالهای بعد از کودتا (جبهه ملّی دوم و سوم) میتوان دید و جبهه ملّی اول از این نظر قدری متفاوت به نظر میرسد؛ به عنوان نمونه برخی علمای مجاهد که به هیچ عنوان گرایشهای لیبرالیستی نداشتند با جبهه همکاری میکردند.
2 ـ معنای لیبرال بودن عناصر جبهه ملی لائیک بودن آنها نیست، بلکه میتوان عنوان سکولار را برای آنها قابل تطبیق تلقی کرد؛ زیرا اکثریّت جریان روشنفکری راستگرا در جبهه ملّی بیدین نبودند، بلکه به نوعی دین فردی و شخصی و جدای از مسائل سیاسی و اجتماعی قائل بودند (البتّه اقلیّتی لائیک نیز در جبهه قابل جستوجو هستند)؛
به عنوان مثال، گرچه شخص دکتر مصدق کسی نبود که ایده سیاسیاش مذهبی و تفکر سیاسی و اجتماعی او اسلام باشد؛ زیرا وی تحصیلکرده سوئیس و به طور کلّی دموکرات بود، امّا از نظر فردی مسلمان بود و در خانهاش روضه برگزار میشد.16
درباره شناخت رفتار حضرت امام قدسسره با این گروه خوب است ابتدا به نوع موضعگیری ایشان درباره شاخصترین فرد این گروه یعنی دکتر محمّد مصدق توجّه نماییم.
دکتر کریم سنجابی میگوید:
«صحبتهایی از آقای خمینی میشنیدیم که البتّه تجلیلی از نهضت ملّی ایران و از مصدق نبود، ولی مخالف آن هم نبود.»17
در گوشهای از بیاناتشان در غفلتها و اشتباهات علما و رجال سیاسی در طول سلطنت سلسله پهلوی میفرماید:
«قدرت دست دکتر مصدق آمد، لکن اشتباهات هم داشت. او برای مملکت میخواست خدمت بکند، لکن اشتباه هم داشت. یکی از اشتباهات این بود که آن وقتی که قدرت دستش آمد این را خفهاش نکرد [منظور شاه است] که تمام کند قضیه را، این کاری برای او نداشت آن وقت، هیچ کاری برای او نداشت، بلکه ارتش دست او بود، همه قدرتها دست او بود و این هم این ارزش را نداشت آن وقت، آن وقت این طور نبود که این یک آدم قدرتمندی باشد و مثل بعد که شد، آن وقت ضعیف بود و زیر چنگال او بود، لکن غفلت شد.
غفلت دیگر این که مجلس را ایشان منحل کرد و یکی یکی وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید. وقتی استعفا دادند یک طریق قانونی برای شاه پیدا شد و آن که بعد از این که مجلس نیست تعیین نخستوزیر با شاه است، شاه تعیین کرد نخست وزیر را. این اشتباهی بود که از دکتر واقع شد و دنبال او این مرد را دوباره برگرداندند به ایران، به قول بعضی که محمّد رضا شاه رفت و رضاشاه آمد. بعضی گفته بودند این را به دکتر که کار شما این شد که محمدرضا شاه رفت (محمدرضا آن وقت یک آدم بیعرضهای بود و تحت چنگال او بود) او رفت و رضاشاهآمد؛ یعنی یک نفر قلدر آمد. اینها آن وقت گفتند نمیدانستند که بعدها رضاشاه چند آتشه است. این هم یکی از اشتباهات بود که شده است.»18
بنابر آنچه گذشت، حضرت امام نسبت به رهبر جبهه ملّی و راستگراهای سکولار موضعی انتقادی داشت.
امّا بحث مهمتر این است که قضاوت امام نسبت به بسیاری از ملّیگراها و لیبرالیستهای بعد از مصدق مانند قضاوت ایشان نسبت به او نیست، بلکه نسل بعد از مصدق را در بعضی مواقع حتی مصدقی هم نمیداند و در مراحلی وابسته دانسته و معتقد است در جهت سیاستهای استعمار و استبداد کار میکنند.
برخورد امام در مقابل دولت به اصطلاح ملّی و ملّیگرای بختیار و یا برخورد ایشان با نیروهای لیبرال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در قضیه مجلس خبرگان و لایحه قصاص که حد اعلای برخورد امام با ایشان بود، از این جمله است.
نکته قابل توجّه دیگر نوع سیاستهای جریان روشنفکری راستگرا در برابر نهضت از ابتدا تا پیروزی است.
واکنش نیمرخ راست روشنفکری در برابر جنبش 15 خرداد توأم با تردید بوده، هیچ اعلامیهای نیز رسما از سوی رهبران جبهه ملّی صادر نشد. برخی از تحلیلگران دلیل این عدم واکنش را تا حدودی زندانی بودن برخی از رهبران آن از اسفند سال قبل و تا اندازهای تردید معمول آنان در اتخاذ هر تصمیمی دانستهاند.
امّا به نظر برخی از روحانیونی که در همان زمان زندانی شدند، اعضای در بند جبهه ملّی نهضت 15 خرداد را یک نهضت ضداستعماری و ضد استبدادی و مترقی نمیدانستند.19
لکن در سال 1357 دکتر کریم سنجابی مواضع جبهه ملّی را چنین اعلام و توجیه میکند:
«مخالف استبداد بود [امام]، مخالف دولت وابسته به بیگانه بود. مخالف بیقانونی بود، مخالف تعّدی بود. هر چند در صحبتها و اعلامیهها تعریفی و تجلیلی از ما نبود، امّا مبارزهاش در همان سمت بود و چیزهایی را میخواست که ما میخواستیم.»20
جبهه ملّی در آغاز، نسبت به نهضت واکنشی تردیدآمیز و مخالف ابراز میدارد و در شرف پیروزی تمام آرمانهای دستنیافتنی خویش را در رهبری حضرت امام جستوجو میکند.
امّا جمعبندی نوع رفتار حضرت امام با این جریان را میتوان چنین ارزیابی نمود که اولاً، ضدیّت آشکار نداشتن این جریان با دین علتی بود که باعث میشد برخورد حضرت امام با این گروه همچون نیمرخ چپ روشنفکری که تضاد آشکاری با دین داشت، با شدت و فقط از بُعد دافعهای نباشد.
ثانیا ایشان انتقادات جدی به این جریان داشتند و آن جا که حرکات و اعمال این گروه به سمت وابستگی و سرسپردگی و آب به آسیاب دشمن ریختن (چه در وجه استبدادی آن و چه در وجه استعماریش) یا ناسازگاری با اصول دینی میرفت، انتقادات ایشان لحن تندتر و شدیدتری به خود میگرفت و در مراحلی بخصوص آن جا که پای دین به میان میآید هیچ مسامحهای از سوی امام در برخورد با این جریان دیده نمیشود و ایشان از ساحت جاذبهای گذشته و از وجه دافعهای خویش با ایشان برخورد میکنند؛ به عنوان مثال در بحث دعوا بر سر عنوان مجلس خبرگان و مجلس مؤسسان، ایشان ضمن انتقاد به این جریان و تنبه دادن ایشان به توجّه و باور خود و پرهیز از غربزدگی و انجام اعمال خوشایند غرب برخورد دافعهای نسبت به ایشان ندارند، امّا در بحث لایحه قصاص هیچ مسامحهای نشان نداده و از ساحت جاذبهای خویش استفاده نکرده و با قاطعیت شدیدترین برخورد را با ایشان انجام میدهند و در این مرحله در جدول رفتاری حضرت امام نیمرخ راست روشنفکری در خانه نیمرخ چپ آن قرار میگیرد.
نتیجه این که امام روشنفکری سکولار و روشنفکری لائیک را در نظام رفتاری خویش تفکیک مینمایند و در برخورد با روشنفکری لائیک همواره از ساحت دافعهای خویش استفاده میکنند، امّا با روشنفکری سکولار که دین را خلاصه در مسائل فردی و معنوی میداند و ساحت اجتماعی و سیاسی دین را قبول ندارد، آن گاه که منشأ خدماتی به جامعه اسلامی باشد با تسامح اسلامی و در واقع با بُعد جاذبهای شخصیت خویش امّا توأم با انتقاد و ذکر اشتباهات برخورد مینماید.
همچنین روشنفکری سکولار نیز اگر پرا از حد نگاه تفکیکی به دین و مسائل اجتماعی فراتر گذاشته و به انکار احکام آن روآورد، مورد برخورد دافعهای حضرت امام قرار میگیرد.
روشنفکری دینی و ساحت جاذبهای امام خمینی قدسسره
اگر بخواهیم از نظر میزان فکری و سیاسی بودن، سنجشی را میان شقوق مختلف روشنفکری داشته باشیم باید یاد کنیم که نیمرخهای راست و چپ روشنفکری بیشتر بارِ سیاسی داشتند تا بارِ فکری، با ذکر این نکته که مسائل ایدئولوژیک و اندیشهای باز هم در نیمرخ چپ روشنفکری بیشتر دیده میشد تا نیم رخ راست آن. امّا روشنفکری دینی بار فکری عمیقتری نسبت به دو جریان دیگر داشته و در واقع بیشتر از آن که سیاسی باشد جریانی فکری است. گفتیم که یکی از مهمترین شاخصههای روشنفکری دینی در نگاه انتقادیاش به هر سه گروه روشنفکری چپ، روشنفکری راست و مذهبی است.
روشنفکری دینی از جهت نقاد چپ بودن و نیز تلاشهای ایشان برای اصلاح کردن جریانهای راست و توجّه دادن مجامع روشنفکری راست و تا حدودی چپ به مقوله مذهب (بویژه در میان نسل جوان و علیالخصوص دانشجویان و دانشگاهیان) و حتی در بخش نگاه انتقادی به نیروی مذهبی جامعه (در ادامه توضیح لازم داده خواهد شد) مطلوبیت داشت.
نقدهای مهندس بازرگان درباره مواضع عقیدتی و سیاسی گروههای چپ، نقدهای دکتر شریعتی نسبت به عقاید مارکسیستی و لیبرالیستی و نقدهای فکری و سیاسی جلال آل احمد نسبت به روشنفکری چپ و راست در آن زمان نزد روحانیت انقلابی و مبارز شیعه از مطلوبیتی بالا برخوردار بودند.
جلال آن گاه که گفت: «ما درست از آن روز که امکان شهادت را رها کردیم و تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم دربان گورستانها از آب درآمدیم»21 یا زمانی که روحانیت را به گذشتهگرایی و ستیز با نوآوری و نوگرایی و نشناختن مقتضیات عصر نو متّهم کرد به هیچ عنوان خواهان کنار گذاشتن آنها نبود؛ زیرا همو پیش از این انتقادات، غربزدگانی را که خواهان اسلام منهای روحانیت بودند به نقد کشیده بود، بلکه سخن او بخشی ازروحانیت را شامل میشد که امام نیز میزان خون دل خوردن خویش از آنها را حتّی با محمدرضا شاه نیز مقایسه نکرد و هم اکنون نیز گفتمان عقلانی، پویا و انقلابی شیعی با این بخش مشکل دارد.
امام در این بخش از جدول رفتاری خود با جریان روشنفکری متفاوت با دو وجه قبلی آن، که در مقابل چپیها دفعی محض و در مقابل راستیها دفعی ـ جذبی بود، عمل نمود. راستیها دنبال امام حرکت کرده و سعی در باز کردن جایی در صفوف همراهان و پیروان آن بزرگوار بودند، لکن امام علاقه چندانی به نزدیکی این جریان نشان نمیداد، ضمن این که آنها را دفع نیز نمیکرد. امّا حضرت امام درباره روشنفکری دینی به دنبال جذب و ایجاد وحدت میان آنها و روحانیت بود. امام در این زمینه اقوال بسیاری دارد و هر جا که سخن از وحدت روشنفکر و روحانی به میان میآورد منظور این بخش از جریان روشنفکری است. ایشان خطاب به روشنفکران دینی که اطلاعاتی روزآمد نسبت به مسائل فکری و سیاسی دارند در برخورد با روحانیت میفرماید:
«اگر چنانچه اینها در مسائل سیاسی اطلاعاتی ندارند... اطلاعات سیاسی به اینها بدهید. اینها بین مردم نفوذ دارند، هر ملایی در محله خودش نافذ است... آخوند ملتفت مثلاً بعضی مسائل سیاسی نیست، جمع بشوید، جمع بشوید دور آن آخوندی که مسائل را نمیداند، یادش بدهید آن مسائل را تا او عمل کند تا ملّت دنبالش باشد، تا بتوانید اجرا کنید. اگر شما بخواهید خودتان باشید منهای آخوند، تا قیامت هم در زیر بار دیگران هستید.»22
حتی حضرت امام از برخی علما و روحانیونی که موضعی دافعهای نسبت به گروه روشنفکران دینی دارند گله میکنند:
«از آقایان... علمای اعلام هم گله دارم، اینها هم غفلت از بسیاری از امور دارند... هر روز یک المشنگه درست میکنند برای یک امر جزئی، این امر بزرگ را، این امری که همه گرفتارش هستیم [یعنی حکومت موجود را] از آن غفلت میکنند... هر چند وقت یک دفعه یک مسألهای درست میشود در ایران، تمام وعاظ محترم، تمام علمای اعلام که وقتشان را باید صرف بکنند در یک مسائل سیاسی اسلام، در یک مسائل اجتماعی اسلام، صرف میکنند در این که زید کافر و عمر مرتد و او وهابی است... شما یکی یکی راهی کنار بگذارید و بگویید که این وهابی است، این هم که بیدین است، این هم که نمیدانم چه، خوب چی ماند برای ما؟... اینهایی که قلم را دستشان گرفتهاند و دارند ترویج میکنند از شیعه، فرض کنید چهار تا هم غلط دارند، خوب غلطش را رفع بکنید، طرد نکنید، بیرون نکنید، شما دانشگاهیان را رد نکنید از خودتان، این دانشگاهیها فردا مقدّرات مملکت دست اینهاست... شما اینها را برای خودتان حفظ کنید، هی طرد نکنید، هی منبر نروید و بد بگویید، منبر بروید و نصیحت کنید، نه منبر بروید و فحش بدهید، فحش هم چیز شد در عالم؟ نصیحت کنید اینها را.»23
حضرت امام یکسره دغدغه وحدت روحانی و این بخش از روشنفکری یعنی نوع دینی آن را دارد و حتی پیروزی انقلاب را در صورت چنین وحدتی میسر میداند.
در مجموع میتوان از آنچه گذشت چنین برآورد نمود که برخورد حضرت امام نسبت به روشنفکری دینی برخوردی صددرصد جذبی، توأم با علاقه و نصایح دلسوزانه و دغدغهوار بوده است.
در پایان این بخش از مقال باید یاد شود که قسمت مهم اندیشه روشنفکری دینی به نوع نگاه او به دین و تفسیر معارف دینی ارتباط مییابد و هم پیش از پیروزی انقلاب و هم پس از آن، این قسمت از اندیشه روشنفکری دینی بیشترین نقدها را میطلبیده است و البتّه میتوانسته در روندی سازنده موجبات تکامل معرفت دینی را فراهم نماید، امّا این روند اگر چه به نوعی باروری اندیشه اسلامی و ایجاد تحرّک نسل جوان انجامیده است، لکن متأسّفانه هیچ گاه از آفت سیاسی کاری و دخالت سیاست در افق اندیشه و فکر مصون نبوده است و لذا مشکلات بسیاری را پیش و پس از انقلاب در دهه دوم بعد از پیروزی پدید آورده است.
جدول رفتاری امام نیز در چنین مواقعی که تفکرات روشنفکری دینی در قالب یک تشکیلات و حزب سیاسی محرّک و متحرک درآمده است، اگر چه باز هم از چارچوب موضع اصلاحگری و جاذبهای خارج نمیشود، امّا با تأمّل و دقت خاصی با ایشان رفتار مینمایند.
الگوی این بخش از رفتار امام با روشنفکری دینی را میتوان در برخورد با سازمان مجاهدین خلق در اوایل تشکیل آن ـ که مورد تأیید و حتی امید بسیاری ازمخالفان مذهبی و حتی برخی یاران نزدیک امام بود، امّا سیاست امام همواره در مقابل ایشان سکوت بود ـ ملاحظه نمود.
سازمان مجاهدین خلق و جدول رفتاری امام قدسسره
«سازمان مجاهدین خلق ایران» در ابتدای امر در واقع جریانی مذهبی بود که با این شعار که دیگر با این رژیم (رژیم شاه) نمیتوان کنار آمد و این بدان معنی است که رفرمیسم را باید برای همیشه به گور سپرد، در واقع سیاست مبارزاتی خویش را با نهضت آزادی متفاوت ساخت و از دل شاخه جوانان و دانشجویان نهضت بیرون آمد.
شایان ذکر است که نهضت آزادی قائل به مبارزه مسالمتآمیز پارلمانی با رژیم برای رسیدن به آرمان حکومت کردن قانون و سلطنت کردن پادشاه بود. تحلیل قاطع تاریخی در مورد سازمان مجاهدین باید توأم با تأمّل صورت گیرد. دکتر شیبانی که مسؤول کمیته دانشجویی نهضت آزادی بوده و رهبران اولیه سازمان مزبور در این کمیته مشغول فعالیت سیاسی بودند در مورد ایشان معتقد است که: «آن مؤسسان اولیه مجاهدین خلق که با این منافقین، خیلی تفاوت داشتند... آدمهای مذهبی، زحمتکش، زاهد و معتقد به دین بودند، ولی اطلاعات عمیق نداشتند و نظرات بعدیشان روی مطالعات شخصی خام خودشان بود.»24
امّا نیکی کدی در «ریشههای انقلاب ایران»، سازمان مزبور را در دسته مخالفان غیرمذهبی قرار میدهد.25
یرواند آبراهامیان در «ایران بین دو انقلاب» دو گروه با این نام قائل میشود؛ یکی مجاهدین اسلامی و دیگری مجاهدین مارکسیست.26
برخی از تحلیلگران تاریخ تحولات سیاسی معاصر داخلی نیز سازمان مذکور را در فایل مخالفان ملّی ـ مذهبی جای میدهند.27
بعضی نیز آنها را در زمره مخالفان «مذهبی» بعد از سال 1342 معرفی میکنند.28
جلالالدین فارسی نیز معتقد است: سران اولیه سازمان مجاهدین، جوانهای متدین و متعهد و فدایی امام خمینی قدسسره بودند که جان خود را در راه آزادی ایران و فلسطین گذاشته و به امام خیلی معتقد بودند و بازرگان و نهضت آزادی را دیگر
قبول نداشتند. مرحوم حنیفنژاد به وسیله خسروشاهی چند بار نزد امام در قم رفت. آنها مذهبی و انقلابی مخلص بودند. تحتتأثیر 15 خرداد بودند. فوقالعاده مرید امام بودند. وقتی 15 خرداد رخ داد آنها در آسمانها پرواز میکردند، چون تکلیفشان روشن شد و در مورد مبارزه مسلحانه کاملاً متقاعد شدند.29
اینک ما ابتدا شاخصههایی مهم از جریان سازمان مجاهدین خلق را بیان میکنیم و سپس با تکیه بر آنها نوع رفتار حضرت امام نسبت به این جریان را تحلیل مینمایم.
برخی موراد قابل تأمّل در سازمان یاد شده از قرار ذیل هستند:
1: افراد سازمان شناخته شده و در میان مخالفان سیاسی برجسته نبودند.
2 ـ ایدئولوژی و تفکر سازمان نه برای خودشان و نه برای دیگران شفاف نبود، بلکه به نوعی تیرگی و کدری دچار بود؛ به عنوان مثال چریکهای فدائی خلق مشخصا و به طور شفاف ایدئولوژی مارکسیستی را برگزیده بودند و برخی گروههای دیگر همچون مؤتلفه و حزب ملل اسلامی که مبارزه مسلحانه میکردند، آشکارا اندیشه اسلامی را مشی خویش قرار داده بودند. امّا مجاهدین از یک طرف به مارکسیسم توجّه داشتند و از طرف دیگر به اسلام و نتیجه این شد که براساس محکمات مارکسیستی اسلام را تفسیر مینمودند.
3 ـ برای سازمان خیزش قهرآمیز و قیام و مبارزه مسلحانه یگانه و اصلیترین راه مبارزه با رژیم تلقی میشد.
سه مورد یاد شده، موارد قابلتأمّلی بودند که هر انقلابیِ ژرفاندیشی را به اندیشه وامیداشتند. اگر چه برخی از عناصر اصلی روحانیت مبارز و یاران نزدیک حضرت امام از کنار این موارد با سادگی گذشتند و حتی امام قدسسره را نیز به انحاء گوناگون به چنین مشیی دعوت نمودند، امّا مجموع موارد مذکور ضمن ایجاد تأمّل عمیق در امام ایشان را در آستانه تردید نسبت به سازمان مزبور قرار داد.
شایان ذکر است که در فضای مقطع مورد بررسی نگاه اکثر رجال انقلابی پیرو خط امام قدسسره و حتی برخی یاران نزدیک ایشان نسبت به «سازمان» بسیار مثبت بود و تأمّل و تردید امام قدسسره با وجود تأکید و تأیید و حتی حمایتهای مالی برخی یاران خویش و بعضی علمای بلاد صورت گرفت و این حکایت از ژرفای دقت اندیشه امام نسبت به جریانهای مختلف فکری و سیاسی آن مقطع مینماید.
حتی حضور مستمر یک ماهه یکی از اعضای سازمان با امام قدسسره نتوانست ایشان را مجاب به تأیید آنها نماید.
نقلی شفاهی از حضرت امام مطابق مضمون ذیل در کتاب نهضت امام خمینی (جلد سوم) موجود است که مؤیّد تحلیل ما از علل و عوامل رفتار امام قدسسره با «سازمان مجاهدین» است:
«قبل از این که این دسته در داخل ایران به فعالیتی دست بزنند یک نفر از جانب آنها نزد من آمد و اظهار داشت که ما جمعیّتی هستیم که برمبنای قرآن میخواهیم قیام مسلحانه کنیم، به مبارزه چریکی دست بزنیم و از شما میخواهیم که ما را تأیید و حمایت کنید. به قرآن و نهجالبلاغه خیلی تمسک میکرد و از خدا و پیغمبر دم میزد. به او گفتم که من جمعیّت شما را نمیشناسم و از عقاید و افکار شما هم بیاطلاعم و با این حرفها هم نمیتوانم اعتماد کنم. او برای این که اطمینان مرا بتواند جلب کند، حدود یک ماه هر روز نزد من میآمد و از عقاید و افکار جمعیّت خود برای من حرف میزد، من فقط گوش میدادم و هیچ گونه اظهارنظری نمیکردم و بعضی از نوشتههایشان را آورد من مطالعه کردم و روی انحرافاتشان انگشت گذاشتم و در کنار نوشتههایشان حاشیه زدم و آنچه را که برخلاف اسلام و مبانی قرآن بود به آنها تذکر دادم. چون اظهار کرد که میخواهیم قیام مسلحانه کنیم، فقط یک کلمه به او گفتم این کار را نکنید، چون موفّق نمیشوید و خود را به هدر میدهید. من از مجموع اظهارات او و نوشته هایشان به این نتیجه رسیدم که این جمعیّت به اسلام اعتقاد ندارد، لیکن چون میداند که در کشوری مانند ایران... جز با نام اسلام نمیتوان پیشرفت کرد... بالای نوشته خود نام خدا را میگذارد، لیکن ذیل آن همان حرفها و بافتههای مارکسیستها است. این فکر در آن روز فقط در حد یک گمان بود و هر چه گذشت... این گمان در من بیشتر تقویت شد. البتّه من نمیخواهم بگویم همه آنهایی که با این جمعیّت هستند این جوریند. ممکن است در میان آنها افرادی باشند که واقعا به اسلام اعتقاد داشته باشند...»
به هر تقدیر از نوع رفتار حضرت امام قدسسره و علل و عوامل آن که ذکرش گذشت، میتوان چنین نتیجه گرفت که در جدول رفتاری ایشان نسبت به روشنفکری دینی، اگر چه موضع دافعهای وجود ندارد، امّا در جایی که ایشان بخواهد در موضع نظر دادن و تأیید یک گروه از ایشان قرار گیرد موشکافانه و نقادانه و توأم با دلسوزی اشکالات را گوشزد مینماید.
«سکوت» امام در برابر سازمان مجاهدین، علاوه بر انگیزهها و عواملی که ذکر آن گذشت، مربوط به یک نکته ظریف دیگر نیز میشود و آن گرایش به چپ در مواضع ایدئولوژیک سازمان است. حساسیت گروههای سیاسی و فکری چپ (مارکسیست) در آن مقطع و بهرهبرداریهای رژیم از آن و تلاش برای منتسب نمودن همه مخالفتها به چپگرایان مسائلی است که در بررسی الگوی رفتاری حضرت امام با ایشان به طور مفصل بررسی شد.
نهضت آزادی
برخورد امام با گروه «نهضت آزادی» اگر چه ماهیتا از نظر وجود عنصر التقاط فکری در اندیشههای دینیشان با «سازمان مجاهدین» تفاوتی ندارند، یکسان نیست. البتّه سیاست رفتاری حضرت امام نسبت به تأیید یا رد این گروه نیز «سکوت» و نیز کاربردی ندانستن این گروه در عرصه سیاست است، امّا اولاً ضد مارکسیست بودن این گروه و نیز چهره سیاسیِ قانونی و پارلمانی آن و نیز مخالفتش با هر نوع خیزش قهرآمیز و مبارزه مسلحانه عواملی است که حساسیتهای نگرانکننده مربوط به سازمان مجاهدین را در جدول رفتاری حضرت امام حذف میکند.
ضمن این که به نظر میرسد نگاه دلسوزانه و مشفقانه اوّلیه امام نسبت به رهبر این گروه مربوط به شخص خود اوست نه گروه «نهضت آزادی» که البتّه رفتار گروه مزبور و نیز رهبری آن نسبت به برخوردهای جذبی و مصلحانه حضرت امام بشدّت قابل انتقاد به نظر میرسد و پرداختن به آن از مجال و هدف این مقال بیرون است.
عبرتهایی از الگوی رفتاری امام
اینک جا دارد که توصیههای رهبر کبیر و فرهیخته انقلاب اسلامی به هر دو گروه روشنفکران دینی دانشگاه و علمای حوزه
بسیار جدی گرفته شود و تأمّل زیادی روی آن صورت گیرد. به هر تقدیر به نظر میرسد دو مسأله اساسی باید در زمان حال مرکز توجّه باشد:
1 ـ روشنفکری دینی افق اندیشه و تفکر را به سیاست آلوده نکند.30
2 ـ فضلا و اندیشمندان حوزوی نیز افق فکر و اندیشه را از میدان انتقادهای سازنده و نصایح مشفقانه به وادی احساس و تعصب نکشانند.
شاید بتوان گفت مرحوم شهید دکتر بهشتی مثل اعلای خواست و توقع امام از علمای حوزه است. ایشان بزرگترین انتقاد را از افکار و آرای مرحوم دکتر شریعتی تحت این عنوان که در بعضی برداشتهایش از آیات قرآن و روایات شیوهای را دنبال میکند که ما آن را شیوه اصحاب رأی میگوئیم مطرح میکند، امّا همزمان با آن نیز شریعتی را پیونددهنده میان نسل جوان و روحانیت متعهد در یک راستای انقلابی و جذب ایشان به سوی اسلام معرفی مینماید.31
نمونهای از نحوه برخورد حضرت امام نیز به صورت ذیل است:
«آن گروه روشنفکر و دانشگاهی و محصّلین جدید و آنها ـ ایدهماللّه ـ آنهایی که خدمتگزارند برای اسلام، خداوند تأییدشان کند، من از آنها گلایه دارم برای این که میبینم که در نوشتههایشان، بعضی نوشتههایشان، اینها راجع به فقها، راجع به فقه، راجع به علمای اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها یک قدری زیادهروی کردهاند. یک قدری حرفهایی زدهاند که مناسب نبوده است بزنند، اینها غرضی ندارند، من میدانم که غالبا اینهایی که برای اسلام میخواهند خدمت کنند نه این است که مغرض باشند و از روی سوءنیّت حرفی بزنند، اینها اطلاعاتشان کم است. من هم اطلاعاتم از تاریخ کم است.»32
جمعبندی
در مقاله حاضر، کلیت جریان روشنفکری در ایران و در مقطع مبارزات انقلاب اسلامی و حول و حوش آن را به سه بخش تقسیم نمودیم:
1 ـ روشنفکری با گرایشهای چپ (مارکسیستی، توتالیتاریانیستی و انترناسیونالیستی)؛
2 ـ روشنفکری با گرایشهای راست (لیبرالیستی و ناسیونالیستی)؛
3 ـ روشنفکری دینی.
از آنچه گذشت، میتوان گفت تا حد زیادی رفتارشناسی حضرت امام نسبت به مقوله روشنفکری بررسی شد و اینک جدول رفتاری ایشان در سه بخش چپ، راست، دینی و یا لائیک، سکولار و مذهبی قابل ترسیم است.
اگر اندیشه و مشی سیاسی هر گروه را دو بخش اساسی شکل دهنده ماهیّت آن بدانیم، در هر یک از دو بخش میتوان با آنچه در کل این مقاله گفته شد، سنجشی را میان گروههای یاد شده و اندیشه و مشی سیاسی حضرت امام انجام داد.
گروههای چپ از نظر فکری ضد دین و از نظر سیاسی اکثرا وابسته به بلوک شرق سیاسی و اتحاد جماهیر شوروی بودند.
گروههای راست از نظر فکری قائل به مذهب غیرسیاسی به صورت فردی و درونی و از نظر سیاسی خواهان ایجاد حکومتی مستقل و ملّی البتّه با ساختار سیاسی دموکراتیک از نوع لیبرالیستی بودند.
گروه روشنفکر دینی نیز از نظر فکری نقاد گروههای چپ و راست و مذهبی بودند و نیز دیدگاههایی قابل تأمّل در عرصه معرفتشناسی دینی داشتند و از نظر سیاسی قائل به حکومت دینی البتّه با قرائتهای مختلف و تعریفهای گوناگون بودند.
نوع رفتار حضرت امام در برابر جریانهای چپ و لائیک، براساس دافعه و فاصلهگیری بوده و اشتراک فکری و سیاسی وجود ندارد.
درباره جریانهای روشنفکری راستگرا باید گفت موضع امام به صورت توأمان جذبی ـ دفعی است. رفتار جاذبهای امام براساس ضدیت نداشتن ایشان با دین و اشتراک در اهداف سیاسی استقلالطلبانه و البتّه توأم با انتقادات و ذکر اشتباهات ایشان و رفتار دافعهای ایشان متوجّه مواقعی است که وجهه سکولاریستی این جریان در عمل به مخالفت با احکام دین میانجامد. در کل، لحن برخورد امام با این جریان، توأم با قاطعیت و گاه شدت است.
رفتار حضرت امام درباره روشنفکری دینی نیز سراسر جذبی و لحن این برخورد کاملاً مشفقانه، دلسوزانه و توأم با نوعی دغدغه و نگرانی است. انتقادات حضرت امام به این گروه در چارچوب مباحثات فکری و اندیشهای و نصایح دلسوزانه میباشد، امّا آن جا که این گروه در قالبی سیاسی ظهور کند و نقش یک حزب یا جمعیّت سیاسی را بازی نماید موضوع اهمّیّتی بیشتر از یک بحث فکری مییابد و امام نیز دقتی صدچندان در برخورد با ایشان نشان میدهند، بویژه آن جا که روش سیاسی ایشان در مبارزه نیز مورد قبول امام نباشد.
نتیجهگیری
اینک پس از آن که گروههای مختلف جریان روشنفکری را بازشناسی نمودیم و پس از ترسیم جدول رفتاری حضرت امام قدسسره ، هر یک از آنها را در جایگاه خاص خودشان به تفکیک قرار دادیم، و به تحلیل آنها نشستیم، باید ارزیابی نماییم که چه نتیجهای میتوانیم در عمل برای امروز خویش از الگوی رفتاری رهبر کبیر انقلاب قدسسره برگیریم.
یکی از حقایق بسیار پراهمّیّت در مقاله حاضر این بود که حضرت امام جریان روشنفکری را در الگوی رفتاری خویش هم یک تقسیمبندی کلی مینمودند و هم لایهها و طبقات گوناگون آن را دستهبندی میکردند.
بر این اساس، امام به هیچ رو رفتاری مشابه و یکسان نسبت به کلیّت جریان روشنفکری نداشتند.
مهمترین نتیجه عملی که از این مشی میتوان گرفت این است که اگر تمام جریان روشنفکری اعم از لائیک ، سکولار و دینی با یک چوب رانده شود، اولاً پا روی حقیقتی واضح گذاشته شده است و آن این که اگر چه سه گروه مذکور وجه تشابهاتی با یکدیگر دارند، امّا وجوه تمایزی نیز میان آنها وجود دارد و ثانیا با این نحوه برخورد خودبهخود یک جبهه متّحد میان لایهها و گونههای مختلف روشنفکری ایجاد میشود و این هرگز به سود جامعه دینی نیست.
علاوه بر این آنچه امروز برای جامعه فکری ایران بسیار ضروری به نظر میرسد این است که در مقابل حقیقت مهم و اساسیای به نام روشنفکری و بخشی از آن که اکنون موضوعیت دارد و مؤثّر نیز هست یعنی روشنفکری دینی، یک وحدت رویه و عمل از سوی پاسداران مرزهای معارف ناب دینی و متخصّصین اصیل علوم اسلامی ایجاد شود.
قطعا وحدت عمل و مشی برخورد با این جریان یک ملاک عقلانی و واحد طلب میکند و چه ملاک و معیاری بهتر از الگوی رفتاری معمار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی قدسسره .
پینوشتها
1 . به نقل از: ایرج اسکندری، بحران رژیم در ایران، ترجمه مصاحبه با مجله:
international Biyvekke Revue
نوامبر 1978، مجموعه «خاطرات سیاسی»، به کوشش علی دهباشی، (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمی، 1368)، ص104. فرهاد شیخ فرشی، تحلیلی بر نقش سیاسی عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی، ص 138،
2 . «سیر تحولات فکری در دانشگاه»، از نگارنده، اندیشه حوزه، سال پنجم، شماره ششم، خرداد و تیر 1379، ص 99.
3 . حمید پارسانیا، حدیث پیمانه، ص 365.
4 . صحیفه نور،ج1، ص 493، 4/1/57.
5 . همان، ج 2، ص 35، 22/7/57، مصاحبه به خبرنگار فیگارو.
6 . همان، ج 2، ص 371.
7 . همان، ج 1، ص 383.
8 . همان، ج1، ص 501.
9 . تحلیلی بر نقش سیاسی عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی، به نقل از: علی حجتی کرمانی، ص 72.
10 . همان، به نقل از: خلیل ملکی، خاطرات، ص150.
11 . همان، به نقل از: بیژن جزنی، ص 63.
12 . احسان طبری، کژراهه، ص263.
13 . روزنامه آیندگان مورخه 18/11/58.
14 . تحلیلی بر نقش عالمان شیعی، ص138 و 139.
15 . عباس شیبانی، مصاحبه، کتاب نقد، ش 13، ص 60.
16 . همان، ص 57.
17 . تحلیلی بر نقش سیاسی عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی، به نقل از کریم سنجابی؛ بنگرید به: انقلاب ایران به روایت اسناد، ص134.
18 . صحیفه نور، ج3، ص 36.
19 . تحلیلی بر نقش سیاسی عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی، ص 148.
20 . همان، به نقل از: انقلاب اسلامی ایران به روایت اسناد، ص 110-111.
21 . جلال آل احمد، غربزدگی، ص23.
22 . صحیفه نور، ج1، ص 431-430.
23 . همان، 436-435.
24 . مبارزات ملّی ـ مذهبی نیم قرن اخیر، در گفتوگو با دکتر عباس شیبانی، کتاب نقد، ش 13، زمستان 78.
25 . نیکی کدی، ریشههای انقلاب ایران، ص408-405.
26 . یرواند آبراهامیان، ایرانبین دو انقلاب، ص443.
27 . تحلیلی بر نقش سیاسی عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی، ص 177-171.
28 . صادق زیباکلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، ص260.
29 . تاریخ مبارزات معاصر در گفتوگو با جلالالدین فارسی، کتاب نقد، ش 13، زمستان 78، ص 203.
30 . منظور این نیست که اندیشه سیاسی نداشته باشد. روشن است که بیشتر موضوعات مورد بحث روشنفکری دینی در امروز بحث حکومت و سیاست است، بلکه منظور سیاسیکاری به معنای مسائل سیاسی روزمره، جناحی، حزبی و بحث قدرت و سلطهجویی است که آفت هر نوع اندیشه و فکر میباشد.
31 . سیّد محمّد حسینی بهشتی، مجموعه مصاحبهها، به کوشش بنیاد شهید، ج2.
32 . صحیفه نور، ج1، ص 429.
در این مجال برآنیم تا با بررسی نحوه و شیوه برخورد رهبرکبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی قدسسره با گروهها و دستههای مختلف روشنفکری در دوران مبارزات ضد استبدادی پیش از انقلاب یک الگوی رفتاری مناسب و معقول و نیز مجرّب ارائه نماییم.
مسائلی که در این مسیر باید مرکز توجّه ما باشد، از این قرارند:
اولاً، جریان روشنفکری یک گفتمان یکپارچه و هماهنگ و یکدست نیست، بلکه شقوق و سطوح مختلفی دارد.
برخی شقوق آن با دین پیوند دارد و حتی تعلق خاطر به آن دارد و برخی دیگر به طور کلّی منافی دین و مذهب و بلکه ضد آن است. برخی شقوق روشنفکری نیز در لائیک بودن خویش صریح هستند و برخی دیگر در لفافه دین، مفاهیم دینی را دستخوش تغییر میکنند.
برخی در زمره ناآگاهان غافل هستند و بعضی در شمار آگاهان عامد. برخی دین را به حاشیه میرانند و در امور فردی محدود میکنند و برخی اگر چه در مسائل اجتماعی برای دین شأنی قائلند، امّا تفاسیری از آن ارائه میدهند که محکمات آن روشنفکری و متشابهات آن دینی است.
ثانیا، نحوه برخورد با شقوق و سطوح مختلف جریان روشنفکری بسیار مهم و معرفت نسبت به آن (ارائه الگوی رفتاری مناسب و معقول) و نیز شناخت تفاوتهای رفتاری در برابر لایههای مختلف این جریان از مهمترین مسائل در رویارویی با پدیده روشنفکری است.
ثالثا، ارائه الگوی رفتاری مناسب، معقول و مجرب نیازمند شناخت یک نمونه تاریخی موفّق در رویارویی با اینجریان است که در این میان ما الگوی رفتاری امام خمینی قدسسره رهبر کبیر انقلاب اسلامی را مبنا و ملاک چنین امری قرار داده، به رفتارشناسی ایشان در برابر جریان مذکور میپردازیم.
نگاهی به صورتبندی جریان روشنفکری در دوران مبارزات
برای تصویر آرایش شقوق و سطوح مختلف روشنفکری از آغاز دهه 40 تا پیروزی انقلاب به ارائه یک دستهبندی جامع نسبت به آنها نیاز داریم. در یک دستهبندی کلی میتوان جریان روشنفکری در آن مقطع را به سه دسته تقسیم نمود:
1 ـ روشنفکری چپ؛
2 ـ روشنفکری راست؛
3 ـ روشنفکری دینی.
در ابتدا لازم به نظر میرسد نسبت به گرایشهای فکری و اصول اندیشه هر یک توضیحی کوتاه ارائه گردد و سپس لایههای مختلف دستههای یادشده و مواضع و عملکرد حضرت امام قدسسره نسبت به آنها را به بررسی بگذاریم.
نیمرخ چپ روشنفکری (یا گروه نخست) دارای ایدئولوژی مارکسیستی بوده و از نظر سیاسی واجد تئوریهای توتالیتر (اقتدارگرا) از نوع انترناسیونالیستی است. این گروه از نظر عقیدتی و ایدئولوژیکی تضاد و ستیز مستقیم با دین داشتهاند؛ اگر چه در مقاطعی خواستهاند بر این امر سرپوش گذاشته، از احساسات شدید دینی مردم درامان باشند، امّا ستیز ایدئولوژیکی و عقیدتی و حتی جهانبینی مادی این گروه با مذهب به قدری روشن و آشکار بود که چنین سیاستهایی جایی برای ارائه در اذهان عمومی نداشت؛ به عنوان مثال ایرج اسکندری در مصاحبهای در فرانسه که با عنوان «خاطرات سیاسی» به چاپ رسیده است، میگوید:
«حزب ما یک حزب مردمی است و همواره باورهای مذهبی را که ریشههای عمیقی در میان اکثریّت مردم ایران دارد احترام گذاشته است.»1
امّا کسی پذیرای چنین سخنانی نبود.
نیمرخ راست روشنفکری (یا به عبارتی گروه دوم از دستهبندی یاد شده) نیز عقایدی به شرح ذیل داشت:
باورهای لیبرالیستی و اعتقاد به آزادی با قید عدم تزاحم آزادیها و نه محدود به حدود دینی، تکیه بر مفهوم قانون به معنای قوانین بشری و نظام حقوقیاومانیستی و لائیک در مقابل قانون و شریعت الهی، اعتقاد به حکومتهای لیبرال ـ دموکراتیک براساس مشروعیت بخشی رأی مردم به نظامها و حکومتها و اعتقاد به جدایی دین از سیاست و دنیا ناشی از باورهای سکولاریستی.
شایان ذکر است که اندیشه روشنفکری راستگرا با مؤلفههای یاد شده، همواره بر گرایشهای ناسیونالیستی نیز تکیه دارد و با شعارهای ملّی برای ترغیب توده در توجّه به تفکرات خویش تلاش میکند.
اعتقاد به اصالت سود و گرایشهای پراگماتیستی از لوازم این تفکر است. اصالت فایده و عمل یعنی این که ببینیم چه چیزی در عمل مفید است و چه چیزی نیست، تا آنچه هست برگیریم و آنچه نیست وانهیم؛ به عنوان نمونه، به جای این که در پی استدلال عقلی و حقیقتجویانه برای اثبات یا انکار وجود خدا باشیم، نگاه کنیم که آیا عقیده به خدا به درد زندگی میخورد یا خیر و آیا برای حیات مادی بشری ثمربخش است یا بیثمر و یا ضررآفرین؟
نکته مهم این جاست که در این تفکر سود و فایده تنها در حوزه حیات مادی و معیشت دنیوی او موردنظر است که از نگاهی ماتریالیستی به انسان نشأت میگیرد. از اینرو، در بینش روشنفکری راستگرا تئوریهای اخلاقی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی همگی متکی بر مؤلفههای یادشده هستند.2
روشنفکری دینی (گروه سوم) که یکی از رویکردهای فکری ـ سیاسی مهم در تاریخ انقلاب است، جریانی است که هم جریانهای چپ و راست روشنفکری و هم جریان مذهبی (البتّه بیشتر دینداران غیرسیاسی و مقدسمآب) را به بوته نقد میگذارد.
در واقع، روشنفکری دینی جریانی است که نه به معنای سنّتی و متداول، دینی است و نه به معنای لائیک، روشنفکر. روشنفکری دینی معجونی است از دو مقوله مذهب و روشنفکری که حاصلش نوعی تجددّطلبی دینی تحت گرایشهای مختلف روشنفکری میباشد. روشنفکری دینی جریانی یک پارچه و یکدست نیست، بلکه مشی فکری روشنفکران دینی متنوع بوده و گاه با یکدیگر دچار تعارض هستند.
جریانهای روشنفکری دینی در یک نگاه کلی در چهار عنوان قابل بررسی است:
1 ـ جریانی که براساس علوم طبیعی و زیستی به تفسیر روشنفکرانه دین میپردازد؛
2 ـ حرکت متأثّر از آموزشهای مارکسیستی؛
3 ـ دیدگاه متأثر از اندیشههای اقبال لاهوری؛
4 ـ بازگشت به خویشتن و رویکرد جامعهشناختی به دین.3
روشنفکری لائیک و ساحت دافعهای امام قدسسره
در هنگام شروع مبارزات انقلاب اسلامی لایههای روشنفکران چپگرا را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1 ـ حزب توده به صورت یک تشکل رسمی و شناخته شده مارکسیست.
2 ـ جامعه سوسیالیستها و گروه خلیل ملکی که مدّتی قبل از حزب توده منشعب شده بودند.
3 ـ نسل جوان و اغلب دانشجوی تودهای که به رغم گرایشهای چپ مواضع حزب را با دیدی انتقادی نگاه میکردند. این نسل همانهایی هستند که مدتی بعد سازمانهای چریکی مارکسیستی را شکل دادند.
برخورد حضرت امام از ابتدای شکلگیری مبارزات ضداستبدادی و اسلامخواهانه با گروههای چپ توأم با رعایت حفظ فاصله با ایشان بود. این نکته با وجود نقطه مشترکی است که در هدف مبارزاتی روحانیت انقلابی به رهبری امام و گروههای چپ ملحد در اعتقاد به تلاش برای براندازی نظام سلطنتی محمّد رضاشاه وجود داشت.
ادله حضرت امام در حفظ فاصله با گروههای چپ عبارت بودند از:
1 ـ بنابر علل تئوریک و ایدئولوژیک، گروههای مارکسیست را ملحد میدانستند.
2 ـ به علت بد سابقه بودن گروههای چپ از نظر مبارزات سیاسی مردمی در قضیه جنبش ملّی شدن صنعت نفت، که در حافظه تاریخی مردم ثبت بود.
3 ـ به علت موضع حکومت در نسبت دادن همه حرکتهای انقلابی به گروههای مارکسیست و سرکوب همه جنبشها به همین بهانه، بدون این که واکنشی از ناحیه جامعه مذهبی و نیز افکار عمومی مردم جهان و حتی قدرتهای غربی که جهت حفظ ژست دموکراتیک خویش مجبور به موضعگیری بودند، به وجود بیاید.
برخی مواضع حضرت امام در برابرجریانهای چپ در سخنان ایشان واضح و آشکار است:
«لازم است با کمال قدرت و هوشیاری اشخاص یا گروههایی که گرایش به مکتبهای غیراسلامی دارند و به خوی فرصتطلبی میخواهند در این اوقات از فرصت استفاده نموده، خود را در صفوف شما (ملّت) داخل کنند و به شما در موقعش از پشت خنجر بزنند از خود دور کنید و به آنها مجال تحرک ندهید.»4
همچنین میفرماید:
«گروههای چپ یا کمونیستی تقریبا از بین رفتهاند، آنها نمیتوانند در نهضت مردمی که در جریان است هیچ تأثیری داشته باشند.»5
ایشان همچنین در مصاحبه با خبرگزاری رویتر در تاریخ 25/7/57 میفرماید:
«اصولاً ما گروههایی که دارای پایگاهی در بین مردم باشند، به عنوان گروههای مارکسیستی نمیشناسیم و وجود هم ندارد. چند نفر بچه را بگذارید کنار که آنان نه تنها از جامعه ایرانشناختی ندارند، بلکه هنوز بیش از دو سه کتاب هم مطالعه نکردهاند.»6
یا آن جا که در پاسخ به نامه گروهی از مردم درباره حملات مارکسیستها به اسلام و روحانیت میفرماید:
«از این دستجات خائن، چه کمونیست و چه مارکسیست و چه منحرفین از مذهب تشیع و از مکتب مقدس اهل بیت علیهمالسلام به هر اسم و رسمی باشد، متنفر و بیزارم و آنها را خائن به مملکت اسلام و مذهب میدانم.»7
ایشان همچنین در مصاحبه با نشریه لوموند میگویند:
«ما حتی برای سرنگون کردن شاه با مارکسیستها همکاری نخواهیم کرد.»8
امّا برخورد گروههای چپ نسبت به مبارزات انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام قدسسره نیز قابل توجّه است.
در ابتدای نهضت و تجلّی مهم آن در قیام 15 خرداد 1342 حزب توده بصراحت نهضت 15 خرداد را محکوم کرده، آن را یک نهضت ارتجاعی معرفی کرد.9
جامعه سوسیالیستها و گروه خلیل ملکی در نهضت 15 خرداد شرکت نمودند و در پی آن، رهبر آنان به جرم انتشار اعلامیه در پشتیبانی از قیام 15 خرداد دستگیر شد.10
جوانان پرشور و اغلب دانشجوی حزب توده بشدت از نهضت تأثیر پذیرفته، به سمت مبارزات مسلحانه حرکت کردند. یکی از بنیانگذاران و رهبران خیزشهای قهرآمیز چپ «بیژن جزنی» است که بعد از حادثه 15 خرداد گفت:
«حکومت تمام قوانین موجود را که خود ظاهرا به موجب آن عمل میکند برای حفظ سلطه خود زیرپا میگذارد.»11
شاید بتوان گفت مهمترین تأثیر نهضت بر گروههای چپگرا همین نکته بود که جاذبههای برخورد صددرصد انقلابی حضرت امام و رویارویی مستقیم ایشان با دربار و شخص شاه و اصل نظام سلطنت هر گونه جاذبه رهبری حزبی از جمله توده را در پیش چشم جوانان و دانشجویان تودهای از میان برداشت و تجلی آن در عدم پیروی این قشر از سیاستهای رهبران حزب توده در شیوه مبارزه با رژیم و روی آوردن به مبارزات مسلحانه و تشکیل گروه چریکهای فدائی خلق نشان داده شد. البتّه شایان ذکر است که موضع مخالفت حزب توده با نهضت اسلامی در سالهای آغازین دهه 40 با یک تغییر اساسی و 180 درجهای در اواسط دهه 50 و مقارن با اوجگیری مبارزات و بخصوص در هنگام اولین تلألؤهای شعاع پیروزی انقلاب به موافق و طرفدار رهبری حضرت امام تبدیل شد.
نورالدین کیانوری در چنین چرخشی اعلام کرد:
«باید از امام و جنبش مسلمانان انقلابی حمایت کرد12 و پشتیبانی ما از آیتاللّه خمینی یک تاکتیک موقتی نیست.13»
البتّه بخشی از بدنه گروههای چپ نیز اعتقاد داشتند یک انقلاب فناتیک را میگذرانند و نیز بعضی همچون ایرج اسکندری به اصلاحگرایی آیتاللّه شریعتمداری تمایل نشان داده، تقاضای رجعت به قانون اساسی 1906 داشتند.14
در مجموع از آنچه گفته شد، میتوان در میان گروههای مارکسیست مبارز پیش از انقلاب لایهها و سطوح مختلفی را یافت که برخی از ابتدا با حرکت حضرت امام مخالفت میکردند و آن را ارتجاعی میخواندند، امّا هر چه به پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک میشد، مواضع ایشان نرمتر میگشت و نهایتا با اعلام حمایت از رهبری امام قصد ورود به صف مبارزان انقلاب اسلامی داشتند. برخی نیز از ابتدا با موافقت با نهضت ضمن حفظ مرام حزبی و عقاید چپگرای خویش در نهضت حضور یافتند و حتی در برخی مراحل مبارزه به اتهام حمایت از نهضت مجرم شناخته شدند، همچون گروه خلیل ملکی. بخشی نیز از همان ابتدا تحت تأثیر نهضت قرار گرفته و به سازماندهی مجدد خویش و تجدیدنظر در روشهای مبارزه پرداختند.
به هر تقدیر، حضرت امام نسبت به گروههای مارکسیست در تمام سطوح و لایههایش از ابتدا مواضعی روشن و شفاف داشتند و نه موافقتها و نه مخالفتهای گروههای مختلف چپگرا و اتخاذ مواضع متفاوت از سوی ایشان نسبت به شخص حضرت امام و نهضت اسلامی هیچ گونه تأثیری در مشی امام نگذاشت و حتی ایشان را راضی نکرد که در براندازی رژیم شاه همکاری مارکسیستها را بپذیرد.
بدینسان تحلیل برخی مبنی بر این که بالاخره گروههای مارکسیست و چپگرا نیز در انقلاب اسلامی سهمی و نقشی داشتهاند و حضرت امام نیز براساس این اصل سیاسی که دشمنِ دشمن نوعی دوست محسوب میشود با استفاده از نیروی اپوزیسیون مارکسیست در مبارزات، مخالف نبودند و حتی در بعضی مواقع از اقدامات ایشان علیه رژیم به سود خویش بهرهبرداری نیز نمودند، یکسره مخدوش و محصول اذهانی متوهّم میباشد؛ زیرا مطالعه رفتار حضرت امام نسبت به این گروهها نشان میدهد که ایشان به هیچ عنوان و در هیچ شرایطی مخالفان عقیدتی و ایدئولوژیکی و وابستگان به بلوک شرق سیاسی را دوست و یار نپنداشتند و در پیروزی انقلاب اسلامی برای ایشان هیچ سهمی قائل نبودند.
روشنفکری سکولار و مواضع جذبی ـ دفعی حضرت امام
شاید بتوان بارزترین نمونههای جریان راستگرا را در جبهه ملّی یافت. این سخن که جبهه ملّی لیبرال مسلک بوده است بدین معنی نیست که همه افراد و گروههای شرکتکننده یا همکار آن لیبرالیست بودهاند، بلکه همانطور که میدانیم، جبهه ملّی یک حزب واحد نبود، بلکه متشکل از احزاب و گروههای مختلف بود که در چند اصل مشترک با هم توافق داشتند و بعضا حتی حرکتهایی به نام جبهه ملّی از طرف برخی اعضا و همکاران مسلمان و غیر لیبرال صورت میگرفت که اعضای خود جبهه با آن موافق نبودند.
به عنوان مثال، دکتر عباس شیبانی از پیشکسوتان جنبش دانشجویی است که با جبهه ملّی همکاری داشته و در جریان مبارزات نفت، کودتا و پس از آن در نهضت مقاومت ملّی بوده است. وی در خاطرات خویش میگوید:
«کندی که در آمریکا روی کار آمد، میترسید حرکت زیرزمینی در ایران ایجاد شود. گفتند یک فضای باز و انتخابات نسبتا آزادی بدهیم. بنده و چند نفر از دوستان، از فرصت استفاده کردیم و سراغ اعضای جبهه ملّی و نهضت مقاومت رفتیم که بیایید دوباره مبارزه را فعال کنیم و از رخوت و یأس و رکود خارج شوید. ما مذهبیها و جوانترها رفتیم آقایان جبهه ملّی را فعال بکنیم. 10 تا 12 نفر شدیم، سراغ اللّهیار صالح و دکتر ملکی وزیر بهداری مصدق و بختیار و همه رفتیم و تشویق کردیم که بیایند، ولی خُب اینها خیلی لیبرال بودند. جلسه را در منزل ما ترتیب دادیم. سه روز سخنرانی بود. سه روز هم در خانه لباسی در پاچنار بود و در همین اقدام بود که در سال 1339 تظاهرات راه انداختیم؛ یعنی روز آخر این جلسه من اعلام کردم که تظاهراتی پیش از انتخابات راه بیندازیم و چون شاه و آمریکا قول آزادی انتخابات را دادهاند جلو تظاهرات را نمیگیرند. در نهضت مقاومت این تصمیم را گرفتیم و من از پشت بلندگو گفتم که سهشنبه هفته آینه میدان جلالیه تظاهرات داریم. جبهه ملّیها خیلی عصبانی شدند و داد و فریاد ملیّون بلند شد که آقا این تندرویها یعنی چه؟! گفتیم که ما دعوت کردیم. ملّیگراها خیلی میترسیدند. تبلیغ میکردند که هیچ کس نباید برود. در آن تظاهرات، خودم رفتم بالای یک وانت و صحبت کردم و اعلامیه تحریم انتخاباتی جبهه ملّی را خواندم. میخواستیم تکانی بدهیم که مردم ترسشان بریزد و دوباره به میدان بیایند... بنابراین میبینید که ما به عنوان دانشجویان جبهه ملّی تظاهرات کردیم که جبهه ملّی موافق نبود و میترسید.»15
با این حال، توضیح دو نکته بایسته است:
1 ـ مصادیقی برای جریان روشنفکری لیبرال ـ ناسیونالیست در جبهه ملّی بخصوص در سالهای بعد از کودتا (جبهه ملّی دوم و سوم) میتوان دید و جبهه ملّی اول از این نظر قدری متفاوت به نظر میرسد؛ به عنوان نمونه برخی علمای مجاهد که به هیچ عنوان گرایشهای لیبرالیستی نداشتند با جبهه همکاری میکردند.
2 ـ معنای لیبرال بودن عناصر جبهه ملی لائیک بودن آنها نیست، بلکه میتوان عنوان سکولار را برای آنها قابل تطبیق تلقی کرد؛ زیرا اکثریّت جریان روشنفکری راستگرا در جبهه ملّی بیدین نبودند، بلکه به نوعی دین فردی و شخصی و جدای از مسائل سیاسی و اجتماعی قائل بودند (البتّه اقلیّتی لائیک نیز در جبهه قابل جستوجو هستند)؛
به عنوان مثال، گرچه شخص دکتر مصدق کسی نبود که ایده سیاسیاش مذهبی و تفکر سیاسی و اجتماعی او اسلام باشد؛ زیرا وی تحصیلکرده سوئیس و به طور کلّی دموکرات بود، امّا از نظر فردی مسلمان بود و در خانهاش روضه برگزار میشد.16
درباره شناخت رفتار حضرت امام قدسسره با این گروه خوب است ابتدا به نوع موضعگیری ایشان درباره شاخصترین فرد این گروه یعنی دکتر محمّد مصدق توجّه نماییم.
دکتر کریم سنجابی میگوید:
«صحبتهایی از آقای خمینی میشنیدیم که البتّه تجلیلی از نهضت ملّی ایران و از مصدق نبود، ولی مخالف آن هم نبود.»17
در گوشهای از بیاناتشان در غفلتها و اشتباهات علما و رجال سیاسی در طول سلطنت سلسله پهلوی میفرماید:
«قدرت دست دکتر مصدق آمد، لکن اشتباهات هم داشت. او برای مملکت میخواست خدمت بکند، لکن اشتباه هم داشت. یکی از اشتباهات این بود که آن وقتی که قدرت دستش آمد این را خفهاش نکرد [منظور شاه است] که تمام کند قضیه را، این کاری برای او نداشت آن وقت، هیچ کاری برای او نداشت، بلکه ارتش دست او بود، همه قدرتها دست او بود و این هم این ارزش را نداشت آن وقت، آن وقت این طور نبود که این یک آدم قدرتمندی باشد و مثل بعد که شد، آن وقت ضعیف بود و زیر چنگال او بود، لکن غفلت شد.
غفلت دیگر این که مجلس را ایشان منحل کرد و یکی یکی وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید. وقتی استعفا دادند یک طریق قانونی برای شاه پیدا شد و آن که بعد از این که مجلس نیست تعیین نخستوزیر با شاه است، شاه تعیین کرد نخست وزیر را. این اشتباهی بود که از دکتر واقع شد و دنبال او این مرد را دوباره برگرداندند به ایران، به قول بعضی که محمّد رضا شاه رفت و رضاشاه آمد. بعضی گفته بودند این را به دکتر که کار شما این شد که محمدرضا شاه رفت (محمدرضا آن وقت یک آدم بیعرضهای بود و تحت چنگال او بود) او رفت و رضاشاهآمد؛ یعنی یک نفر قلدر آمد. اینها آن وقت گفتند نمیدانستند که بعدها رضاشاه چند آتشه است. این هم یکی از اشتباهات بود که شده است.»18
بنابر آنچه گذشت، حضرت امام نسبت به رهبر جبهه ملّی و راستگراهای سکولار موضعی انتقادی داشت.
امّا بحث مهمتر این است که قضاوت امام نسبت به بسیاری از ملّیگراها و لیبرالیستهای بعد از مصدق مانند قضاوت ایشان نسبت به او نیست، بلکه نسل بعد از مصدق را در بعضی مواقع حتی مصدقی هم نمیداند و در مراحلی وابسته دانسته و معتقد است در جهت سیاستهای استعمار و استبداد کار میکنند.
برخورد امام در مقابل دولت به اصطلاح ملّی و ملّیگرای بختیار و یا برخورد ایشان با نیروهای لیبرال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در قضیه مجلس خبرگان و لایحه قصاص که حد اعلای برخورد امام با ایشان بود، از این جمله است.
نکته قابل توجّه دیگر نوع سیاستهای جریان روشنفکری راستگرا در برابر نهضت از ابتدا تا پیروزی است.
واکنش نیمرخ راست روشنفکری در برابر جنبش 15 خرداد توأم با تردید بوده، هیچ اعلامیهای نیز رسما از سوی رهبران جبهه ملّی صادر نشد. برخی از تحلیلگران دلیل این عدم واکنش را تا حدودی زندانی بودن برخی از رهبران آن از اسفند سال قبل و تا اندازهای تردید معمول آنان در اتخاذ هر تصمیمی دانستهاند.
امّا به نظر برخی از روحانیونی که در همان زمان زندانی شدند، اعضای در بند جبهه ملّی نهضت 15 خرداد را یک نهضت ضداستعماری و ضد استبدادی و مترقی نمیدانستند.19
لکن در سال 1357 دکتر کریم سنجابی مواضع جبهه ملّی را چنین اعلام و توجیه میکند:
«مخالف استبداد بود [امام]، مخالف دولت وابسته به بیگانه بود. مخالف بیقانونی بود، مخالف تعّدی بود. هر چند در صحبتها و اعلامیهها تعریفی و تجلیلی از ما نبود، امّا مبارزهاش در همان سمت بود و چیزهایی را میخواست که ما میخواستیم.»20
جبهه ملّی در آغاز، نسبت به نهضت واکنشی تردیدآمیز و مخالف ابراز میدارد و در شرف پیروزی تمام آرمانهای دستنیافتنی خویش را در رهبری حضرت امام جستوجو میکند.
امّا جمعبندی نوع رفتار حضرت امام با این جریان را میتوان چنین ارزیابی نمود که اولاً، ضدیّت آشکار نداشتن این جریان با دین علتی بود که باعث میشد برخورد حضرت امام با این گروه همچون نیمرخ چپ روشنفکری که تضاد آشکاری با دین داشت، با شدت و فقط از بُعد دافعهای نباشد.
ثانیا ایشان انتقادات جدی به این جریان داشتند و آن جا که حرکات و اعمال این گروه به سمت وابستگی و سرسپردگی و آب به آسیاب دشمن ریختن (چه در وجه استبدادی آن و چه در وجه استعماریش) یا ناسازگاری با اصول دینی میرفت، انتقادات ایشان لحن تندتر و شدیدتری به خود میگرفت و در مراحلی بخصوص آن جا که پای دین به میان میآید هیچ مسامحهای از سوی امام در برخورد با این جریان دیده نمیشود و ایشان از ساحت جاذبهای گذشته و از وجه دافعهای خویش با ایشان برخورد میکنند؛ به عنوان مثال در بحث دعوا بر سر عنوان مجلس خبرگان و مجلس مؤسسان، ایشان ضمن انتقاد به این جریان و تنبه دادن ایشان به توجّه و باور خود و پرهیز از غربزدگی و انجام اعمال خوشایند غرب برخورد دافعهای نسبت به ایشان ندارند، امّا در بحث لایحه قصاص هیچ مسامحهای نشان نداده و از ساحت جاذبهای خویش استفاده نکرده و با قاطعیت شدیدترین برخورد را با ایشان انجام میدهند و در این مرحله در جدول رفتاری حضرت امام نیمرخ راست روشنفکری در خانه نیمرخ چپ آن قرار میگیرد.
نتیجه این که امام روشنفکری سکولار و روشنفکری لائیک را در نظام رفتاری خویش تفکیک مینمایند و در برخورد با روشنفکری لائیک همواره از ساحت دافعهای خویش استفاده میکنند، امّا با روشنفکری سکولار که دین را خلاصه در مسائل فردی و معنوی میداند و ساحت اجتماعی و سیاسی دین را قبول ندارد، آن گاه که منشأ خدماتی به جامعه اسلامی باشد با تسامح اسلامی و در واقع با بُعد جاذبهای شخصیت خویش امّا توأم با انتقاد و ذکر اشتباهات برخورد مینماید.
همچنین روشنفکری سکولار نیز اگر پرا از حد نگاه تفکیکی به دین و مسائل اجتماعی فراتر گذاشته و به انکار احکام آن روآورد، مورد برخورد دافعهای حضرت امام قرار میگیرد.
روشنفکری دینی و ساحت جاذبهای امام خمینی قدسسره
اگر بخواهیم از نظر میزان فکری و سیاسی بودن، سنجشی را میان شقوق مختلف روشنفکری داشته باشیم باید یاد کنیم که نیمرخهای راست و چپ روشنفکری بیشتر بارِ سیاسی داشتند تا بارِ فکری، با ذکر این نکته که مسائل ایدئولوژیک و اندیشهای باز هم در نیمرخ چپ روشنفکری بیشتر دیده میشد تا نیم رخ راست آن. امّا روشنفکری دینی بار فکری عمیقتری نسبت به دو جریان دیگر داشته و در واقع بیشتر از آن که سیاسی باشد جریانی فکری است. گفتیم که یکی از مهمترین شاخصههای روشنفکری دینی در نگاه انتقادیاش به هر سه گروه روشنفکری چپ، روشنفکری راست و مذهبی است.
روشنفکری دینی از جهت نقاد چپ بودن و نیز تلاشهای ایشان برای اصلاح کردن جریانهای راست و توجّه دادن مجامع روشنفکری راست و تا حدودی چپ به مقوله مذهب (بویژه در میان نسل جوان و علیالخصوص دانشجویان و دانشگاهیان) و حتی در بخش نگاه انتقادی به نیروی مذهبی جامعه (در ادامه توضیح لازم داده خواهد شد) مطلوبیت داشت.
نقدهای مهندس بازرگان درباره مواضع عقیدتی و سیاسی گروههای چپ، نقدهای دکتر شریعتی نسبت به عقاید مارکسیستی و لیبرالیستی و نقدهای فکری و سیاسی جلال آل احمد نسبت به روشنفکری چپ و راست در آن زمان نزد روحانیت انقلابی و مبارز شیعه از مطلوبیتی بالا برخوردار بودند.
جلال آن گاه که گفت: «ما درست از آن روز که امکان شهادت را رها کردیم و تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم دربان گورستانها از آب درآمدیم»21 یا زمانی که روحانیت را به گذشتهگرایی و ستیز با نوآوری و نوگرایی و نشناختن مقتضیات عصر نو متّهم کرد به هیچ عنوان خواهان کنار گذاشتن آنها نبود؛ زیرا همو پیش از این انتقادات، غربزدگانی را که خواهان اسلام منهای روحانیت بودند به نقد کشیده بود، بلکه سخن او بخشی ازروحانیت را شامل میشد که امام نیز میزان خون دل خوردن خویش از آنها را حتّی با محمدرضا شاه نیز مقایسه نکرد و هم اکنون نیز گفتمان عقلانی، پویا و انقلابی شیعی با این بخش مشکل دارد.
امام در این بخش از جدول رفتاری خود با جریان روشنفکری متفاوت با دو وجه قبلی آن، که در مقابل چپیها دفعی محض و در مقابل راستیها دفعی ـ جذبی بود، عمل نمود. راستیها دنبال امام حرکت کرده و سعی در باز کردن جایی در صفوف همراهان و پیروان آن بزرگوار بودند، لکن امام علاقه چندانی به نزدیکی این جریان نشان نمیداد، ضمن این که آنها را دفع نیز نمیکرد. امّا حضرت امام درباره روشنفکری دینی به دنبال جذب و ایجاد وحدت میان آنها و روحانیت بود. امام در این زمینه اقوال بسیاری دارد و هر جا که سخن از وحدت روشنفکر و روحانی به میان میآورد منظور این بخش از جریان روشنفکری است. ایشان خطاب به روشنفکران دینی که اطلاعاتی روزآمد نسبت به مسائل فکری و سیاسی دارند در برخورد با روحانیت میفرماید:
«اگر چنانچه اینها در مسائل سیاسی اطلاعاتی ندارند... اطلاعات سیاسی به اینها بدهید. اینها بین مردم نفوذ دارند، هر ملایی در محله خودش نافذ است... آخوند ملتفت مثلاً بعضی مسائل سیاسی نیست، جمع بشوید، جمع بشوید دور آن آخوندی که مسائل را نمیداند، یادش بدهید آن مسائل را تا او عمل کند تا ملّت دنبالش باشد، تا بتوانید اجرا کنید. اگر شما بخواهید خودتان باشید منهای آخوند، تا قیامت هم در زیر بار دیگران هستید.»22
حتی حضرت امام از برخی علما و روحانیونی که موضعی دافعهای نسبت به گروه روشنفکران دینی دارند گله میکنند:
«از آقایان... علمای اعلام هم گله دارم، اینها هم غفلت از بسیاری از امور دارند... هر روز یک المشنگه درست میکنند برای یک امر جزئی، این امر بزرگ را، این امری که همه گرفتارش هستیم [یعنی حکومت موجود را] از آن غفلت میکنند... هر چند وقت یک دفعه یک مسألهای درست میشود در ایران، تمام وعاظ محترم، تمام علمای اعلام که وقتشان را باید صرف بکنند در یک مسائل سیاسی اسلام، در یک مسائل اجتماعی اسلام، صرف میکنند در این که زید کافر و عمر مرتد و او وهابی است... شما یکی یکی راهی کنار بگذارید و بگویید که این وهابی است، این هم که بیدین است، این هم که نمیدانم چه، خوب چی ماند برای ما؟... اینهایی که قلم را دستشان گرفتهاند و دارند ترویج میکنند از شیعه، فرض کنید چهار تا هم غلط دارند، خوب غلطش را رفع بکنید، طرد نکنید، بیرون نکنید، شما دانشگاهیان را رد نکنید از خودتان، این دانشگاهیها فردا مقدّرات مملکت دست اینهاست... شما اینها را برای خودتان حفظ کنید، هی طرد نکنید، هی منبر نروید و بد بگویید، منبر بروید و نصیحت کنید، نه منبر بروید و فحش بدهید، فحش هم چیز شد در عالم؟ نصیحت کنید اینها را.»23
حضرت امام یکسره دغدغه وحدت روحانی و این بخش از روشنفکری یعنی نوع دینی آن را دارد و حتی پیروزی انقلاب را در صورت چنین وحدتی میسر میداند.
در مجموع میتوان از آنچه گذشت چنین برآورد نمود که برخورد حضرت امام نسبت به روشنفکری دینی برخوردی صددرصد جذبی، توأم با علاقه و نصایح دلسوزانه و دغدغهوار بوده است.
در پایان این بخش از مقال باید یاد شود که قسمت مهم اندیشه روشنفکری دینی به نوع نگاه او به دین و تفسیر معارف دینی ارتباط مییابد و هم پیش از پیروزی انقلاب و هم پس از آن، این قسمت از اندیشه روشنفکری دینی بیشترین نقدها را میطلبیده است و البتّه میتوانسته در روندی سازنده موجبات تکامل معرفت دینی را فراهم نماید، امّا این روند اگر چه به نوعی باروری اندیشه اسلامی و ایجاد تحرّک نسل جوان انجامیده است، لکن متأسّفانه هیچ گاه از آفت سیاسی کاری و دخالت سیاست در افق اندیشه و فکر مصون نبوده است و لذا مشکلات بسیاری را پیش و پس از انقلاب در دهه دوم بعد از پیروزی پدید آورده است.
جدول رفتاری امام نیز در چنین مواقعی که تفکرات روشنفکری دینی در قالب یک تشکیلات و حزب سیاسی محرّک و متحرک درآمده است، اگر چه باز هم از چارچوب موضع اصلاحگری و جاذبهای خارج نمیشود، امّا با تأمّل و دقت خاصی با ایشان رفتار مینمایند.
الگوی این بخش از رفتار امام با روشنفکری دینی را میتوان در برخورد با سازمان مجاهدین خلق در اوایل تشکیل آن ـ که مورد تأیید و حتی امید بسیاری ازمخالفان مذهبی و حتی برخی یاران نزدیک امام بود، امّا سیاست امام همواره در مقابل ایشان سکوت بود ـ ملاحظه نمود.
سازمان مجاهدین خلق و جدول رفتاری امام قدسسره
«سازمان مجاهدین خلق ایران» در ابتدای امر در واقع جریانی مذهبی بود که با این شعار که دیگر با این رژیم (رژیم شاه) نمیتوان کنار آمد و این بدان معنی است که رفرمیسم را باید برای همیشه به گور سپرد، در واقع سیاست مبارزاتی خویش را با نهضت آزادی متفاوت ساخت و از دل شاخه جوانان و دانشجویان نهضت بیرون آمد.
شایان ذکر است که نهضت آزادی قائل به مبارزه مسالمتآمیز پارلمانی با رژیم برای رسیدن به آرمان حکومت کردن قانون و سلطنت کردن پادشاه بود. تحلیل قاطع تاریخی در مورد سازمان مجاهدین باید توأم با تأمّل صورت گیرد. دکتر شیبانی که مسؤول کمیته دانشجویی نهضت آزادی بوده و رهبران اولیه سازمان مزبور در این کمیته مشغول فعالیت سیاسی بودند در مورد ایشان معتقد است که: «آن مؤسسان اولیه مجاهدین خلق که با این منافقین، خیلی تفاوت داشتند... آدمهای مذهبی، زحمتکش، زاهد و معتقد به دین بودند، ولی اطلاعات عمیق نداشتند و نظرات بعدیشان روی مطالعات شخصی خام خودشان بود.»24
امّا نیکی کدی در «ریشههای انقلاب ایران»، سازمان مزبور را در دسته مخالفان غیرمذهبی قرار میدهد.25
یرواند آبراهامیان در «ایران بین دو انقلاب» دو گروه با این نام قائل میشود؛ یکی مجاهدین اسلامی و دیگری مجاهدین مارکسیست.26
برخی از تحلیلگران تاریخ تحولات سیاسی معاصر داخلی نیز سازمان مذکور را در فایل مخالفان ملّی ـ مذهبی جای میدهند.27
بعضی نیز آنها را در زمره مخالفان «مذهبی» بعد از سال 1342 معرفی میکنند.28
جلالالدین فارسی نیز معتقد است: سران اولیه سازمان مجاهدین، جوانهای متدین و متعهد و فدایی امام خمینی قدسسره بودند که جان خود را در راه آزادی ایران و فلسطین گذاشته و به امام خیلی معتقد بودند و بازرگان و نهضت آزادی را دیگر
قبول نداشتند. مرحوم حنیفنژاد به وسیله خسروشاهی چند بار نزد امام در قم رفت. آنها مذهبی و انقلابی مخلص بودند. تحتتأثیر 15 خرداد بودند. فوقالعاده مرید امام بودند. وقتی 15 خرداد رخ داد آنها در آسمانها پرواز میکردند، چون تکلیفشان روشن شد و در مورد مبارزه مسلحانه کاملاً متقاعد شدند.29
اینک ما ابتدا شاخصههایی مهم از جریان سازمان مجاهدین خلق را بیان میکنیم و سپس با تکیه بر آنها نوع رفتار حضرت امام نسبت به این جریان را تحلیل مینمایم.
برخی موراد قابل تأمّل در سازمان یاد شده از قرار ذیل هستند:
1: افراد سازمان شناخته شده و در میان مخالفان سیاسی برجسته نبودند.
2 ـ ایدئولوژی و تفکر سازمان نه برای خودشان و نه برای دیگران شفاف نبود، بلکه به نوعی تیرگی و کدری دچار بود؛ به عنوان مثال چریکهای فدائی خلق مشخصا و به طور شفاف ایدئولوژی مارکسیستی را برگزیده بودند و برخی گروههای دیگر همچون مؤتلفه و حزب ملل اسلامی که مبارزه مسلحانه میکردند، آشکارا اندیشه اسلامی را مشی خویش قرار داده بودند. امّا مجاهدین از یک طرف به مارکسیسم توجّه داشتند و از طرف دیگر به اسلام و نتیجه این شد که براساس محکمات مارکسیستی اسلام را تفسیر مینمودند.
3 ـ برای سازمان خیزش قهرآمیز و قیام و مبارزه مسلحانه یگانه و اصلیترین راه مبارزه با رژیم تلقی میشد.
سه مورد یاد شده، موارد قابلتأمّلی بودند که هر انقلابیِ ژرفاندیشی را به اندیشه وامیداشتند. اگر چه برخی از عناصر اصلی روحانیت مبارز و یاران نزدیک حضرت امام از کنار این موارد با سادگی گذشتند و حتی امام قدسسره را نیز به انحاء گوناگون به چنین مشیی دعوت نمودند، امّا مجموع موارد مذکور ضمن ایجاد تأمّل عمیق در امام ایشان را در آستانه تردید نسبت به سازمان مزبور قرار داد.
شایان ذکر است که در فضای مقطع مورد بررسی نگاه اکثر رجال انقلابی پیرو خط امام قدسسره و حتی برخی یاران نزدیک ایشان نسبت به «سازمان» بسیار مثبت بود و تأمّل و تردید امام قدسسره با وجود تأکید و تأیید و حتی حمایتهای مالی برخی یاران خویش و بعضی علمای بلاد صورت گرفت و این حکایت از ژرفای دقت اندیشه امام نسبت به جریانهای مختلف فکری و سیاسی آن مقطع مینماید.
حتی حضور مستمر یک ماهه یکی از اعضای سازمان با امام قدسسره نتوانست ایشان را مجاب به تأیید آنها نماید.
نقلی شفاهی از حضرت امام مطابق مضمون ذیل در کتاب نهضت امام خمینی (جلد سوم) موجود است که مؤیّد تحلیل ما از علل و عوامل رفتار امام قدسسره با «سازمان مجاهدین» است:
«قبل از این که این دسته در داخل ایران به فعالیتی دست بزنند یک نفر از جانب آنها نزد من آمد و اظهار داشت که ما جمعیّتی هستیم که برمبنای قرآن میخواهیم قیام مسلحانه کنیم، به مبارزه چریکی دست بزنیم و از شما میخواهیم که ما را تأیید و حمایت کنید. به قرآن و نهجالبلاغه خیلی تمسک میکرد و از خدا و پیغمبر دم میزد. به او گفتم که من جمعیّت شما را نمیشناسم و از عقاید و افکار شما هم بیاطلاعم و با این حرفها هم نمیتوانم اعتماد کنم. او برای این که اطمینان مرا بتواند جلب کند، حدود یک ماه هر روز نزد من میآمد و از عقاید و افکار جمعیّت خود برای من حرف میزد، من فقط گوش میدادم و هیچ گونه اظهارنظری نمیکردم و بعضی از نوشتههایشان را آورد من مطالعه کردم و روی انحرافاتشان انگشت گذاشتم و در کنار نوشتههایشان حاشیه زدم و آنچه را که برخلاف اسلام و مبانی قرآن بود به آنها تذکر دادم. چون اظهار کرد که میخواهیم قیام مسلحانه کنیم، فقط یک کلمه به او گفتم این کار را نکنید، چون موفّق نمیشوید و خود را به هدر میدهید. من از مجموع اظهارات او و نوشته هایشان به این نتیجه رسیدم که این جمعیّت به اسلام اعتقاد ندارد، لیکن چون میداند که در کشوری مانند ایران... جز با نام اسلام نمیتوان پیشرفت کرد... بالای نوشته خود نام خدا را میگذارد، لیکن ذیل آن همان حرفها و بافتههای مارکسیستها است. این فکر در آن روز فقط در حد یک گمان بود و هر چه گذشت... این گمان در من بیشتر تقویت شد. البتّه من نمیخواهم بگویم همه آنهایی که با این جمعیّت هستند این جوریند. ممکن است در میان آنها افرادی باشند که واقعا به اسلام اعتقاد داشته باشند...»
به هر تقدیر از نوع رفتار حضرت امام قدسسره و علل و عوامل آن که ذکرش گذشت، میتوان چنین نتیجه گرفت که در جدول رفتاری ایشان نسبت به روشنفکری دینی، اگر چه موضع دافعهای وجود ندارد، امّا در جایی که ایشان بخواهد در موضع نظر دادن و تأیید یک گروه از ایشان قرار گیرد موشکافانه و نقادانه و توأم با دلسوزی اشکالات را گوشزد مینماید.
«سکوت» امام در برابر سازمان مجاهدین، علاوه بر انگیزهها و عواملی که ذکر آن گذشت، مربوط به یک نکته ظریف دیگر نیز میشود و آن گرایش به چپ در مواضع ایدئولوژیک سازمان است. حساسیت گروههای سیاسی و فکری چپ (مارکسیست) در آن مقطع و بهرهبرداریهای رژیم از آن و تلاش برای منتسب نمودن همه مخالفتها به چپگرایان مسائلی است که در بررسی الگوی رفتاری حضرت امام با ایشان به طور مفصل بررسی شد.
نهضت آزادی
برخورد امام با گروه «نهضت آزادی» اگر چه ماهیتا از نظر وجود عنصر التقاط فکری در اندیشههای دینیشان با «سازمان مجاهدین» تفاوتی ندارند، یکسان نیست. البتّه سیاست رفتاری حضرت امام نسبت به تأیید یا رد این گروه نیز «سکوت» و نیز کاربردی ندانستن این گروه در عرصه سیاست است، امّا اولاً ضد مارکسیست بودن این گروه و نیز چهره سیاسیِ قانونی و پارلمانی آن و نیز مخالفتش با هر نوع خیزش قهرآمیز و مبارزه مسلحانه عواملی است که حساسیتهای نگرانکننده مربوط به سازمان مجاهدین را در جدول رفتاری حضرت امام حذف میکند.
ضمن این که به نظر میرسد نگاه دلسوزانه و مشفقانه اوّلیه امام نسبت به رهبر این گروه مربوط به شخص خود اوست نه گروه «نهضت آزادی» که البتّه رفتار گروه مزبور و نیز رهبری آن نسبت به برخوردهای جذبی و مصلحانه حضرت امام بشدّت قابل انتقاد به نظر میرسد و پرداختن به آن از مجال و هدف این مقال بیرون است.
عبرتهایی از الگوی رفتاری امام
اینک جا دارد که توصیههای رهبر کبیر و فرهیخته انقلاب اسلامی به هر دو گروه روشنفکران دینی دانشگاه و علمای حوزه
بسیار جدی گرفته شود و تأمّل زیادی روی آن صورت گیرد. به هر تقدیر به نظر میرسد دو مسأله اساسی باید در زمان حال مرکز توجّه باشد:
1 ـ روشنفکری دینی افق اندیشه و تفکر را به سیاست آلوده نکند.30
2 ـ فضلا و اندیشمندان حوزوی نیز افق فکر و اندیشه را از میدان انتقادهای سازنده و نصایح مشفقانه به وادی احساس و تعصب نکشانند.
شاید بتوان گفت مرحوم شهید دکتر بهشتی مثل اعلای خواست و توقع امام از علمای حوزه است. ایشان بزرگترین انتقاد را از افکار و آرای مرحوم دکتر شریعتی تحت این عنوان که در بعضی برداشتهایش از آیات قرآن و روایات شیوهای را دنبال میکند که ما آن را شیوه اصحاب رأی میگوئیم مطرح میکند، امّا همزمان با آن نیز شریعتی را پیونددهنده میان نسل جوان و روحانیت متعهد در یک راستای انقلابی و جذب ایشان به سوی اسلام معرفی مینماید.31
نمونهای از نحوه برخورد حضرت امام نیز به صورت ذیل است:
«آن گروه روشنفکر و دانشگاهی و محصّلین جدید و آنها ـ ایدهماللّه ـ آنهایی که خدمتگزارند برای اسلام، خداوند تأییدشان کند، من از آنها گلایه دارم برای این که میبینم که در نوشتههایشان، بعضی نوشتههایشان، اینها راجع به فقها، راجع به فقه، راجع به علمای اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها یک قدری زیادهروی کردهاند. یک قدری حرفهایی زدهاند که مناسب نبوده است بزنند، اینها غرضی ندارند، من میدانم که غالبا اینهایی که برای اسلام میخواهند خدمت کنند نه این است که مغرض باشند و از روی سوءنیّت حرفی بزنند، اینها اطلاعاتشان کم است. من هم اطلاعاتم از تاریخ کم است.»32
جمعبندی
در مقاله حاضر، کلیت جریان روشنفکری در ایران و در مقطع مبارزات انقلاب اسلامی و حول و حوش آن را به سه بخش تقسیم نمودیم:
1 ـ روشنفکری با گرایشهای چپ (مارکسیستی، توتالیتاریانیستی و انترناسیونالیستی)؛
2 ـ روشنفکری با گرایشهای راست (لیبرالیستی و ناسیونالیستی)؛
3 ـ روشنفکری دینی.
از آنچه گذشت، میتوان گفت تا حد زیادی رفتارشناسی حضرت امام نسبت به مقوله روشنفکری بررسی شد و اینک جدول رفتاری ایشان در سه بخش چپ، راست، دینی و یا لائیک، سکولار و مذهبی قابل ترسیم است.
اگر اندیشه و مشی سیاسی هر گروه را دو بخش اساسی شکل دهنده ماهیّت آن بدانیم، در هر یک از دو بخش میتوان با آنچه در کل این مقاله گفته شد، سنجشی را میان گروههای یاد شده و اندیشه و مشی سیاسی حضرت امام انجام داد.
گروههای چپ از نظر فکری ضد دین و از نظر سیاسی اکثرا وابسته به بلوک شرق سیاسی و اتحاد جماهیر شوروی بودند.
گروههای راست از نظر فکری قائل به مذهب غیرسیاسی به صورت فردی و درونی و از نظر سیاسی خواهان ایجاد حکومتی مستقل و ملّی البتّه با ساختار سیاسی دموکراتیک از نوع لیبرالیستی بودند.
گروه روشنفکر دینی نیز از نظر فکری نقاد گروههای چپ و راست و مذهبی بودند و نیز دیدگاههایی قابل تأمّل در عرصه معرفتشناسی دینی داشتند و از نظر سیاسی قائل به حکومت دینی البتّه با قرائتهای مختلف و تعریفهای گوناگون بودند.
نوع رفتار حضرت امام در برابر جریانهای چپ و لائیک، براساس دافعه و فاصلهگیری بوده و اشتراک فکری و سیاسی وجود ندارد.
درباره جریانهای روشنفکری راستگرا باید گفت موضع امام به صورت توأمان جذبی ـ دفعی است. رفتار جاذبهای امام براساس ضدیت نداشتن ایشان با دین و اشتراک در اهداف سیاسی استقلالطلبانه و البتّه توأم با انتقادات و ذکر اشتباهات ایشان و رفتار دافعهای ایشان متوجّه مواقعی است که وجهه سکولاریستی این جریان در عمل به مخالفت با احکام دین میانجامد. در کل، لحن برخورد امام با این جریان، توأم با قاطعیت و گاه شدت است.
رفتار حضرت امام درباره روشنفکری دینی نیز سراسر جذبی و لحن این برخورد کاملاً مشفقانه، دلسوزانه و توأم با نوعی دغدغه و نگرانی است. انتقادات حضرت امام به این گروه در چارچوب مباحثات فکری و اندیشهای و نصایح دلسوزانه میباشد، امّا آن جا که این گروه در قالبی سیاسی ظهور کند و نقش یک حزب یا جمعیّت سیاسی را بازی نماید موضوع اهمّیّتی بیشتر از یک بحث فکری مییابد و امام نیز دقتی صدچندان در برخورد با ایشان نشان میدهند، بویژه آن جا که روش سیاسی ایشان در مبارزه نیز مورد قبول امام نباشد.
نتیجهگیری
اینک پس از آن که گروههای مختلف جریان روشنفکری را بازشناسی نمودیم و پس از ترسیم جدول رفتاری حضرت امام قدسسره ، هر یک از آنها را در جایگاه خاص خودشان به تفکیک قرار دادیم، و به تحلیل آنها نشستیم، باید ارزیابی نماییم که چه نتیجهای میتوانیم در عمل برای امروز خویش از الگوی رفتاری رهبر کبیر انقلاب قدسسره برگیریم.
یکی از حقایق بسیار پراهمّیّت در مقاله حاضر این بود که حضرت امام جریان روشنفکری را در الگوی رفتاری خویش هم یک تقسیمبندی کلی مینمودند و هم لایهها و طبقات گوناگون آن را دستهبندی میکردند.
بر این اساس، امام به هیچ رو رفتاری مشابه و یکسان نسبت به کلیّت جریان روشنفکری نداشتند.
مهمترین نتیجه عملی که از این مشی میتوان گرفت این است که اگر تمام جریان روشنفکری اعم از لائیک ، سکولار و دینی با یک چوب رانده شود، اولاً پا روی حقیقتی واضح گذاشته شده است و آن این که اگر چه سه گروه مذکور وجه تشابهاتی با یکدیگر دارند، امّا وجوه تمایزی نیز میان آنها وجود دارد و ثانیا با این نحوه برخورد خودبهخود یک جبهه متّحد میان لایهها و گونههای مختلف روشنفکری ایجاد میشود و این هرگز به سود جامعه دینی نیست.
علاوه بر این آنچه امروز برای جامعه فکری ایران بسیار ضروری به نظر میرسد این است که در مقابل حقیقت مهم و اساسیای به نام روشنفکری و بخشی از آن که اکنون موضوعیت دارد و مؤثّر نیز هست یعنی روشنفکری دینی، یک وحدت رویه و عمل از سوی پاسداران مرزهای معارف ناب دینی و متخصّصین اصیل علوم اسلامی ایجاد شود.
قطعا وحدت عمل و مشی برخورد با این جریان یک ملاک عقلانی و واحد طلب میکند و چه ملاک و معیاری بهتر از الگوی رفتاری معمار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی قدسسره .
پینوشتها
1 . به نقل از: ایرج اسکندری، بحران رژیم در ایران، ترجمه مصاحبه با مجله:
international Biyvekke Revue
نوامبر 1978، مجموعه «خاطرات سیاسی»، به کوشش علی دهباشی، (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمی، 1368)، ص104. فرهاد شیخ فرشی، تحلیلی بر نقش سیاسی عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی، ص 138،
2 . «سیر تحولات فکری در دانشگاه»، از نگارنده، اندیشه حوزه، سال پنجم، شماره ششم، خرداد و تیر 1379، ص 99.
3 . حمید پارسانیا، حدیث پیمانه، ص 365.
4 . صحیفه نور،ج1، ص 493، 4/1/57.
5 . همان، ج 2، ص 35، 22/7/57، مصاحبه به خبرنگار فیگارو.
6 . همان، ج 2، ص 371.
7 . همان، ج 1، ص 383.
8 . همان، ج1، ص 501.
9 . تحلیلی بر نقش سیاسی عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی، به نقل از: علی حجتی کرمانی، ص 72.
10 . همان، به نقل از: خلیل ملکی، خاطرات، ص150.
11 . همان، به نقل از: بیژن جزنی، ص 63.
12 . احسان طبری، کژراهه، ص263.
13 . روزنامه آیندگان مورخه 18/11/58.
14 . تحلیلی بر نقش عالمان شیعی، ص138 و 139.
15 . عباس شیبانی، مصاحبه، کتاب نقد، ش 13، ص 60.
16 . همان، ص 57.
17 . تحلیلی بر نقش سیاسی عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی، به نقل از کریم سنجابی؛ بنگرید به: انقلاب ایران به روایت اسناد، ص134.
18 . صحیفه نور، ج3، ص 36.
19 . تحلیلی بر نقش سیاسی عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی، ص 148.
20 . همان، به نقل از: انقلاب اسلامی ایران به روایت اسناد، ص 110-111.
21 . جلال آل احمد، غربزدگی، ص23.
22 . صحیفه نور، ج1، ص 431-430.
23 . همان، 436-435.
24 . مبارزات ملّی ـ مذهبی نیم قرن اخیر، در گفتوگو با دکتر عباس شیبانی، کتاب نقد، ش 13، زمستان 78.
25 . نیکی کدی، ریشههای انقلاب ایران، ص408-405.
26 . یرواند آبراهامیان، ایرانبین دو انقلاب، ص443.
27 . تحلیلی بر نقش سیاسی عالمان شیعی در پیدایش انقلاب اسلامی، ص 177-171.
28 . صادق زیباکلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، ص260.
29 . تاریخ مبارزات معاصر در گفتوگو با جلالالدین فارسی، کتاب نقد، ش 13، زمستان 78، ص 203.
30 . منظور این نیست که اندیشه سیاسی نداشته باشد. روشن است که بیشتر موضوعات مورد بحث روشنفکری دینی در امروز بحث حکومت و سیاست است، بلکه منظور سیاسیکاری به معنای مسائل سیاسی روزمره، جناحی، حزبی و بحث قدرت و سلطهجویی است که آفت هر نوع اندیشه و فکر میباشد.
31 . سیّد محمّد حسینی بهشتی، مجموعه مصاحبهها، به کوشش بنیاد شهید، ج2.
32 . صحیفه نور، ج1، ص 429.