آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

یکی از عناصر مهم در تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی کشور ما «توطئه» است. عده‏ای برآنند که این نظر توهمی بیش نیست؛ لذا از «توهم توطئه» سخن می‏گویند و توطئه را یک خیال می‏پندارند. در این باره نظرات موافق و مخالفی ارائه شده است، اما آنچه مورد نظر می‏باشد، کتابی است که با عنوان توهم توطئه بتازگی انتشار یافته است.
مشخصات کتاب یاد شده از قرار ذیل است:
- نام کتاب: توهم توطئه (گفت‏وگو با دکتر زیباکلام)
- گفت‏وگو از: اردلان عطاپور
- چاپ اول، بهار 1378، تهران.
این کتاب مشتمل بر قسمتهای زیر می‏باشد:
الف - مقدمه‏ای از آقای اردلان عطاپور؛
ب - تئوری توطئه و ماجرای جولیان ایمیری؛
ج - متن گفت‏وگو با دکتر صادق زیباکلام.
از کتاب یاد شده ابتدا به مصاحبه دکتر زیباکلام و سپس به مقدمه آقای اردلان عطاپور خواهیم پرداخت.
بخش مهم کتاب به گفت‏وگو اختصاص دارد. این گفت‏وگو را می‏توان به دو بخش تقسیم نمود: بخش اول آن از «تئوری توطئه» بحث می‏کند و درصدد است تا آن را توهمی واهی و فرضیه‏ای وهمی نشان دهد و بخش دوم آن به بررسی و تجزیه و تحلیل علل و عوامل عقب‏ماندگی ایران می‏پردازد.
بخش مهم کتاب به صورت مصاحبه می‏باشد و طبعا ضعفهای بحث محاوره‏ای را داراست، اما قطعا پس از بازنگری گویندگان آماده چاپ شده است و از آن جا که بحث مورد نظر بسیار بااهمیت می‏باشد، در هر صورت این توقع را در خواننده ایجاد می‏کند که با یک گفت‏وگو و مباحثه دقیق علمی، مستند و منطقی روبرو شود، اما گفت‏وگوی مزبور چنین توقعی را برآورده نمی‏کند و بیشتر صبغه احساسی دارد و تا حدودی نیز ادعاهایی را دربرمی‏گیرد که بر احتمالات روان‏شناسانه غیرعلمی و بلکه حدسی استوار است. البته نباید از نظر دور داشت که یکی از نقاط مثبت و قوت بحث یاد شده توجه دادن جامعه به درون خویش است که امری پسندیده به شمار می‏آید؛ زیرا قطعا اصلاح ضعفهای درونی جامعه بسیار با اهمیت است، اما به همین مطلب نیز نباید به طور افراطی پرداخت و از مشکلات بیرونی غافل شد.
در این نوشتار ما ابتدا به تعریفی که از تئوری توطئه شده است می‏پردازیم و در این زمینه به نقد ادعاهایی که در کتاب آمده می‏نشینیم و سعی خواهیم کرد که توطئه را آن گونه که مطابق با واقعیتهای روشن و قابل لمس است و نه براساس حدس و گمان، بدرستی تصویر نماییم. پس از آن اتّهام پدیدآورندگان کتاب به افراد در باب توهم توطئه (بویژه دکتر مصدق) و ادعاهایی را که در باب تهاجم فرهنگی و ارتباط انقلاب اسلامی با توهم توطئه دارد نقد کرده و در این میان برخی تناقضهایی را که در متن گفتار وجود دارد مشخص خواهیم ساخت.
تعریف تئوری توطئه و نقد آن
وقتی از یک تئوری سخن می‏گوییم، اولین چیزی که به ذهن متبادر می‏شود تئوریسین آن است؛ همچنان که وقتی هر صُنعی را می‏نگریم صانع آن به ذهن می‏آید.
به فرض وقتی می‏گوییم «تئوری برخورد تمدنها»، بلافاصله نام ساموئل هانتینگتون در اندیشه خطور می‏کند و نیز آن گاه که «نظریه گفت‏وگوی تمدّنها» را یاد می‏کنیم می‏بینیم که خودبخود با نامپدید آورنده آن یعنی سید محمّد خاتمی عجین است. از این رو، بجاست که بپرسیم تئوریسین و نظریه‏پرداز «تئوری توطئه» کیست؟
هرچه در این باره بیشتر می‏جوییم کمتر می‏یابیم؛ زیرا بواقع تئوریسینی وجود ندارد و این خود دلیل آن است که چنین فرضی که تئوری واحدی با یک تعریف مشخص و منجسم تحت این عنوان وجود دارد از اساس خطاست و بیشتر ساخته و پرداخته ذهن همان کسانی است که از «توهم توطئه» سخن می‏گویند. در واقع ایشان خود به نوعی دچار توهم و ذهنی‏گرایی هستند؛ یعنی خود فرضیه‏ای می‏سازند و خود نیز با آن مخالفت می‏کنند. این تئوری به شکل مطرح شده در کتاب مورد نظر، حاصل خیال‏پردازی پدیدآورندگان آن است و در رد آن نیز سرتاسر اسیر همان تخیلات و وهمیات هستند.
ابتدا به تعاریف کلی که از سوی متولیان کتاب مذکور آمده است می‏پردازیم. تعاریفی که از «تئوری توطئه» ارائه شده است، به شرح ذیل می‏باشد:
- تئوری توطئه عبارت است از نداشتن اعتقاد یا باور نکردن شکل ظاهری رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی. (توهم توطئه، ص13)
- از منظر تئوری توطئه، تحولات سیاسی چندان اصالتی ندارند. (همان)
- از منظر تئوری توطئه، اتفاقات و تحولات سیاسی را همواره یک قدرت یا قدرتهایی برای مصالح و منافع خودشان به راه می‏اندازند. (همان)
- از دید طرفداران تئوری توطئه تحولات و وقایع سیاسی یک صورت ظاهر دارند که ما می‏بینیم، اما اسباب و علل یا ریشه‏های حقیقی و واقعی به وجود آمدن آنها چیزهای دیگری است که ما یا اساسا هرگز به آنها علم و آگاهی پیدا نمی‏کنیم و یا فقط بعدها ممکن است سرنخ‏هایی از آن به دست آوریم. بنابراین به زعم طرفداران تئوری توطئه ما نبایستی هرگز فریب صورت ظاهر رخدادهای سیاسی را بخوریم، بلکه همواره بایستی به جست‏وجوی علتهای واقعی، دستهای پنهان، سرنخ‏های اصلی و خلاصه اسباب و عللی که پدیدآورندگان رخداد سیاسی سعی می‏کنند از چشم ما پنهان بکنند برآییم. (همان، ص 14-13)
در مورد تعاریف یاد شده ابتدا دو نکته را متذکر شده و سپس توضیحاتی را درباره اصل «وجود توطئه» و نقش آن در تحولات تاریخی کشورمان خواهیم آورد.
نکته اول: هیچ یک از تعاریف ارائه شده متولی مشخصی ندارد؛ یعنی کسی نیست که بگوید من مبدع این تعریف و یا تئوریسین این تئوری هستم.
نکته دوم: با توجه به نکته اول اگر بحث از وجود توطئه در تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی کشور می‏شود لزوما منظور تعریف خاصی که در کتاب توهم توطئه آمده است نیست.
بنابراین تعریف یاد شده که بدون متولی است، الزاما مورد پذیرش کسانی که قائل به «وجود توطئه» هستند نیست.
باید دقت داشت که بحث از «وجود عنصر توطئه» است. حال اگر وجود این عنصر و نقش و تأثیر آن بخواهد تئوریزه شود قطعا تعریفی که از سوی گوینده کتاب ارائه شده قدری افراطی به نظر می‏رسد و ما نیز از چنان تعریفی دفاع نخواهیم کرد.
امروزه رسم شده است که از دو گروه مخالف، یکی عنصری از اعتقادات و باورهای گروه دیگر را نشانه می‏رود و آن را به گونه‏ای اغراق‏آمیز و آمیخته با تحریف، وصف و تعریف می‏کند و با آن به مخالفت برمی‏خیزد و با این کار می‏خواهد گروه مخالف خود را بازی دهد؛ زیرا گروه مخالف از روی مخالفت با وی و طرفداری از عنصر مورد اعتقاد و باور خویش، در واقع از تعریف غلط و اغراق‏آمیز و تحریف گونه او طرفداری می‏کند و با این کار بدترین ضربه را به اعتقادات و باورهای خویش می‏زند.
به هر تقدیر دو نظر می‏تواند پیرامون توطئه وجود داشته باشد:
اول این که دولتهای خارجی و بیگانه در یکی - دو قرن اخیر در تدارک هیچ توطئه، فریب، نقشه و نیرنگی در جهت منافع خویش و علیه ما نبوده‏اند و حضورشان در کشور ما یک حضور ساده و بی‏پیرایه بوده و در روند تحولات سیاسی ـ اجتماعی جامعه ما نیز نقشی نداشته‏اند و اصلاً به دنبال ایفای نقش هم نبوده‏اند.
دوم این که (برعکس نظر یاد شده) آنها در جهت حفظ و توسعه منافع خویش درصدد توطئه، فریب و نیرنگ بوده‏اند.
اثبات این که نظر دوم صحیح و بدون خدشه است و نظر اول حاصل توهم و خیال‏پردازی است، بسیار سهل و آسان می‏باشد، به طوری که می‏توان از متن سخنان خود آقای زیباکلام نیز آن را استنباط نمود. وی خود عنوان می‏دارد:
ـ اساسا به لحاظ تاریخی، خارجیها در شؤونات اجتماعی و سیاسی ما دخالتهای زیادی داشته‏اند و این حقیقتی است که نمی‏توان منکر شد. (توهم توطئه، ص23)
- روسها و انگلیسیها در جامعه قاجار دخالتهای زیادی داشتند. (همان، ص 25)
- واقعیت هم این است که نفوذ انگلیس در ایران سرنوشت‏ساز بوده، نفوذروسیه هم همین‏طور بود. بعدها متأسفانه نفوذ آمریکا هم می‏آید. (همان، ص 30)
گذشته از همه مسائل یاد شده با نگاهی گذرا به تاریخ تحولات سیاسی یکی - دو قرن اخیر براحتی درمی‏یابیم که نظر نخست مطلقا صحت ندارد و تاریخ 200 ساله کشور ما مملو از دخالتها و توطئه‏های کشورهای بیگانه در جهت حفظ و توسعه منافع خویش است؛ واقعیتی که حتی خود کتاب نیز نمی‏تواند آن را انکار نماید. حال اگر عنصری به نام «توطئه» در جامعه ما وجود داشته است، آیا چنین نیست که برای ارائه یک تحقیق جامع و همه جانبه و دقیق علمی باید تمام عناصر و پارامترهای تأثیرگذار بر تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ را مورد بررسی و تحقیق قرار داد؟
قطعا چنین است! البته در این که این عناصر تأثیرگذار متعدد و متفاوتند، هیچ کس بحثی ندارد. همچنین در این که کّم و کیف تأثیرشان مختلف است و گاهی یکی تأثیر بیشتری دارد و دیگری تأثیر کمتر و این که گاهی نیز برخی از عناصر تأثیرگذار هستند و برخی بی‏تأثیر نیز بحثی نیست.
عناصر تأثیرگذار عملی در سرنوشت کشور ما عبارتند از:
1- ساختار جامعه (ملت)؛
2- طبقه حاکم (سیستم حکومت و دولت)؛
3- استعمار خارجی (دخالتهای بیگانگان).
(البته بسیاری عوامل دیگر هم هستند که انگیزه عمل سه پارامتر یاد شده می‏باشند.) گوینده دائما از این مقوله سخن می‏گوید که جامعه در تعیین سرنوشت خویش مؤثر است؛ گویی کسانی گفته‏اند که جامعه هیچ تأثیری بر سرنوشت خود ندارد!
این امری مسلّم است که هرگاه ملتی بیدار و هوشیار و متحد بوده، توانسته است بر تمام ظلمها چیره شود و آن گاه که خموده و سست و متفرق گشته، زیر یوغ ظالمان رفته است. اینها همه سخنانی درست و مورد قبول و اتفاق همگان است و هیچ محقق عاقلی نیست که برای جامعه نقش و تأثیری در سرنوشت خویش قایل نباشد. اینها سخنانی بحق است که «ان اللّه‏ لایغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم»(رعد /11). یا همان حدیثی که در مقدمه کتاب نیز آمده است که «کیف تکونوا یُوَلّی علیکم»؛ هرگونه که هستید همان گونه بر شما حکومت می‏شود.
اما چرا از این سخنان درست، استفاده خطا بکنیم. استفاده غلط این است که بگوییم اکنون که خود جامعه در انحطاط یا پیشرفت و به طور کلی در روند تحولات سیاسی و اجتماعی خود نقش داشته است، از عوامل دیگر چشم بپوشیم و هیچ جایگاهی برایشان قائل نشویم.
وی مدعی است که عده‏ای در تحلیل تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی فقط عامل دخالت بیگانگان را مؤثر دانسته‏اند و به همین یک پارامتر توجه کرده‏اند. البته کسی را به طور دقیق معرفی نمی‏کند و ادعای خویش را به صورت علمی اثبات نمی‏نماید، اما به هر تقدیر بر فرض که ادعای ایشان درست باشد و چنین افراطی صورت گرفته باشد، آیا راه‏حلش این است که به طوری تفریطی در مقابل آن بگوییم هیچ توطئه‏ای از سوی بیگانگان نبوده و فقط جامعه در تحولات سیاسی - اجتماعی خویش نقش دارد و بس.
اگر برخی از یک سو افتاده‏اند، آیا راه حل آن است که ما از سوی دیگر بیفتیم؟! مسلما پاسخ منفی است. بنابراین می‏توان چنین نتیجه گرفت:
1- عنصر «توطئه» در مسیر تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی کشور ما وجود داشته و هنوز هم دارد.
2- توجه به این عنصر، بسیار مهم، حیاتی و سرنوشت‏ساز است و برای ارائه تحلیل جامع و دقیق، باید جایگاه آن و میزان و کیفیت تأثیرش مورد کاوش قرار گیرد.
3- تحلیلها نباید یکسو نگرانه باشد؛ یعنی نه همه علل و عوامل مؤثر در روند تحولات تاریخی را منحصر به توطئه دانست و نه به این عنصر مهم بی‏توجه بود، بلکه باید با حفظ تعادل و با پرهیز از افراط و تفریط، به تحلیل دقیق علمی پرداخت.
اتهام توهم به افراد
گوینده حتی یک نفر را هم به طور مستند معرفی نمی‏کند که یکسره براساس تئوری توطئه - با تعریف خاصی که از آن ارائه نموده است - تاریخ نوشته باشد، اما با کلی‏گویی ادعا می‏کند همه کتابهای تاریخی در دو قرن اخیر براساس همین تفکر که وی توهمش می‏نامد، نگاشته شده‏اند.
در بخشهای مختلف مصاحبه وی از این فرضیه (با تعریفی که خود ارائه نموده) با عنوان یک بیماری نام می‏برد و بدون این که اثبات کند که این یک بیماری است، بیشتر به علل ظهور و رواج آن می‏پردازد.
وی در این راستا همه کسانی را که به وجود واقعیت توطئه توجه دارند، بیمار دانسته تا جایی پیش می‏رود که دکتر مصدق را نیز که در مقاطعی ملت را به وجود توطئه از سوی اجانب توجه داده است، مبتلا به این بیماری می‏شمارد.
آن جا که مصاحبه‏گر می‏پرسد: «چردکتر مصدق دچار این توهم (توهم توطئه) بود، او که تحصیلکرده بود و دکترایش را در رشته حقوق از سوئیس گرفته بود؟»
چنین پاسخ می‏شنود: «عرض کردم یک بیماری بود و هرکس را کم یا بیش دچار کرده بود. شما نباید توقع داشته باشید که چون دکتر مصدق ملی بود، با سواد بود، مسلط به تحولات بین‏الملل بود، به کلی از «توهم توطئه» مبرا باشد، بخصوص این‏که پرورش یافته اواخر حاکمیت قاجار بود.» (توهم توطئه، ص 25 و 26)
بر این اساس، ملی بودن، با سواد بودن و تسلط به تحولات بین‏الملل (که هریک عاملی مهم در دستیابی به تحلیلهای صحیح و دقیق علمی درباره تحولات سیاسی و اجتماعی هستند) هیچ یک نمی‏توانند فرد را از بیماریی که گوینده مدعی است، نجات دهند.
اما باید از وی پرسید آیا براستی مصدق که در عمل با استعمار درگیری داشت و تمام مسایل را از نزدیک لمس می‏کرد و یک عمر در مجلس و دولت، برخورد استثماری بیگانگان را لمس کرده بود، متوهم و ذهنی‏گرا و بیمار است، یا افرادی که توجه به واقعیات تاریخی را وهم و بیماری می‏شمارند، دچار توهم و خیال‏پردازی هستند؟
تهاجم فرهنگی؛ حقیقتی انکارناپذیر
گوینده در جایی از سخنان خویش اظهار می‏دارد: «شما الآن مکرر در مکرر می‏شنوید که «غربیها دانشجویان ما را هدف گرفته‏اند»، «قصد تغییر فرهنگ ما را دارند»... اینها برای این است که ما نمی‏خواهیم تغییر افکار دانشجویان و یا تغییرات فرهنگی جامعه خودمان را در بطن خود جامعه ببینیم و بر آن علت و انگیزه درونی قائل شویم.» (توهم توطئه، ص22)
در پاسخ به ادعای وی باید گفت همه آنچه در باب تهاجم فرهنگی غرب گفته شده، حقایقی غیر قابل انکار است که از سوی خود غربیها نیز بارها به آن اذعان شده است؛ یعنی دیگر بر کسی پوشیده نیست که برخی از دولتهای غربی بویژه آمریکا برای تغییر فرهنگ ما برنامه‏ریزی می‏کنند و بودجه‏های کلان میلیاردی تصویب می‏نمایند و واقعا دانشجویان ما را هدف گرفته‏اند و البته کسی نگفته است که وجود این واقعیت، با ضرورت توجه به عوامل درونی جامعه منافات دارد.
این که گوینده بر نگریستن و توجه به عوامل درونی تأکید دارد بسیار خوب و پسندیده است و هیچ کس نیز منکر این قضیه نمی‏باشد، اما وی در سراسر مباحث خویش به خطا تصور می‏کند که همگان باین نظریه مخالفند و تنها او برای اولین بار چنین رأیی را مطرح ساخته است. بحث اینست که این سخن درست و بجا نباید باعث شود که ایشان نتیجه بگیرد که هیچ کس توطئه نمی‏کند و عوامل تأثیرگذار تنها درونی هستند. این عمل، تفریطی است که از افراط مورد ادعای خود گوینده (که البته نمونه عینی آن را به صورت مستند و متقن نیز نام نمی‏برد) بسیار زیانبارتر است.
اگر کسانی از واقعیت توطئه دشمنان فرهنگ اسلامی - ایرانی و تهاجم فکری و فرهنگی آنها سخن می‏گویند، هرگز به علت فرار از حقیقت وجود عوامل درونی در گرایش جوانان به فرهنگ غربی نیست. پدیدآورندگان کتاب توهم توطئه در این مورد غیرعلمی و غیرمستدل سخن گفته و بدون هیچ دلیلی ادعایی چنین بزرگ را مطرح می‏کنند. کسی منکر این حقایق نیست که ما در ارائه برنامه‏های فرهنگی، دینی و ملی جذاب و امروزین و متناسب با ذائقه جوان امروز و در تدارک بسیاری از نیازهای مهم او از جمله عاملهای ازدواج، اشتغال، اسکان و برنامه‏های فرهنگی و آموزشی و تفریحی روزآمد و کارآمد ناتوان بوده‏ایم؛ به رغم این که تلاش خودمان را نیز در این زمینه‏ها انجام داده‏ایم، اما ضعفهایی وجود داشته و دارد. حال آیا منافاتی دارد که به هر دو عامل (عامل توطئه بیگانگان و عامل ضعفهای درونی) توأمان متوجّه باشیم، یا این که توجه به یکی باید حتما سبب غفلت از دیگری گردد؟!
در زمینه توطئه بیگانگان در جهت براندازی نظام اسلامی ما که تاکنون در پی انجامش بوده‏اند، سخن به قدری فراوان است که ذکر همه آنها مجالی بسیار وسیع طلب می‏کند و ما به عنوان نمونه به پاره‏ای از آنها اشاره می‏نماییم.
دیوید کیو مأمور سازمان سیا و رابط این سازمان با برخی گروهها و عناصر ضد انقلاب می‏گوید: مهمترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی تغییر فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمّم به آن هستیم.
بیژن حکمت از عناصر ضد انقلاب خارج از کشور می‏گوید: در سابق فکر می‏کردیم کار سیاسی از کار فرهنگی مهمتر است، امّا اکنون به این نتیجه رسیدیم که کار فرهنگی هم همان‏قدر اهمیّت دارد و حالا در میان ما بحث بر سر این است که جامعه باید به تغییر تدریجی سوق داده شود.
همچنین شجاع‏الدین شفا نویسنده ضد انقلاب خارج از کشور می‏گوید: «ما با جمهوری اسلامی مبارزه سیاسی نخواهیم کرد، بلکه کار ما صرفا فرهنگی است واصولاً استراتژی جدید ما مبارزه فرهنگی است. ما باید بینش و فرهنگ مردم را عوض کنیم تا جمهوری اسلامی ساقط شود.»1
ادعاهای متناقض
کتاب توهم توطئه تناقضهای متعددی را در خود دارد که نمونه‏ای از آن به شکل ذیل مطرح می‏گردد. گوینده ادعا می‏کند:
«در غرب یا سایر کشورهای پیشرفته مردم یا حکومتها در مواجهه با تحوّلات و رویدادهایی که حتی برخلاف میل و باورهایشان است خیلی کم به دنبال «سرنخ»، «نقشه» و «توطئه‏های پنهانی» می‏روند. حاکمیّت این کشورها عدم توفیق سیاسی و مخالفت مردم با خودشان را به پای دشمنان و عوامل نفوذی بیگانه نمی‏گذارند.» (توهم توطئه، ص 15)
امّا وی در مواجهه با این سخن مصاحبه‏گر که گاهی هم بعضی کشورها همدیگر را متهم به دخالت و توطئه در امور ایران می‏کردند پاسخی می‏دهد که سخن اولش را کاملاً نقض می‏کند. او می‏گوید:
«این درست است، روسیه و انگلستان در دوره قاجار هر گاه که منافعشان با هم در تضاد قرار می‏گرفت، یکدیگر را با علت و بی‏علت متهم به این می‏کردند که سعی در گسترش نفوذشان در ایران دارند. بعدها روسیه و انگلیس می‏کوشیدند ایران را از نزدیکی با آلمان برحذر کنند و آلمان را متهم می‏کردند که سعی در گسترش نفوذش در تمامی عرصه‏های اجتماعی و اقتصادی ایران دارد. در دوره محمّد رضا شاه هم روسیه و امریکا همدیگر را متهم به نفوذ در ایران می‏کردند. حزب توده و چپ ایران که تمامی برنامه‏های امریکا را در جهت وابسته کردن ایران می‏دانست. اگر قیمت نفت پایین می‏آمد نقشه امریکا بود. بالا می‏رفت نقشه آنها بود. روستائیان از ده به شهر می‏آمدند حیله آنها بود. خلاصه هر چه بود و نبود به امریکاییها نسبت می‏دادند و از این طرف هم هر اقدام ضد رژیم به روسها و کمونیسم جهانی و عبدالناصر و قذافی و عراق نسبت داده می‏شد.» (همان، ص 29-28).
بدین‏سان ادعاهای تناقض‏گونه گوینده بدون هیچ توضیحی آشکار است. در هر صورت، ذکر دو نکته در این جا ضرورت دارد:
01 اتّهام به توطئه از سوی دولتهای بیگانه به یکدیگر که به زعم ایشان همواره به دور از توهم فکر می‏کنند و بیهوده به دنبال دستهای پنهان نمی‏گردند، دلیلی آشکار بر وجود واقعیتی به نام «توطئه» است.
02 به هر تقدیر، اتهام انگلیس به روس یا روس به امریکا و یا انگلیس و روس هر دو به آلمان چه راست باشد و چه دروغ، چه با علت باشد چه بی‏علت، حاکی از وجود نیرنگ، فریب، دغل و نهایتا توطئه برای نفوذ هر چه بیشتر در ایران است.
توهم توطئه مضاعف
در سرتاسر کتاب توهم توطئه همه دچار این بیماری (!) هستند؛ هم ایرانیان، هم اروپائیان، هم رضاشاه، هم محمّد رضا شاه، هم مصدّق و هم مردم. در نهایت، تنها یک نفر از این بیماری بری است و آن گوینده محترم می‏باشد! امّا وقتی به سخنان او دقت کافی مبذول داریم، درمی‏یابیم که ایشان خود نیز اسیر همان توهمی است که درصدد رد آن می‏باشد؛ آن هم به گونه‏ای مضاعف.
به عنوان مثال می‏گوید آن جا که انگلیسیها گفتند ما در دربار نفوذ زیادی داریم، و آن جا که روسها مدعی بودند که شاه و ارتش و بازرگانان طرفدار آنها هستند و همین طور آن جا که امپراطوری عثمانی اظهار قدرت و نفوذ در ایران دارد، همگی نقشه بوده است و آنها این‏طور وانمود می‏کردند و پشت پرده قصد فریب داشتند و در یک کلمه می‏خواستند توطئه کنند.
با توجّه به تعاریفی که ایشان از «تئوری توطئه» آورده‏اند، می‏بینیم تکیه اصلی در رد تئوری توطئه بر این بود که قائلان به این تئوری شکل ظاهری یک رویداد سیاسی را باور نمی‏کنند و به دنبال دستهای پنهان و پشت پرده و نقشه‏های مخفی و انگیزه‏های سرّی می‏گردند، امّا خود ایشان به نحوی مضاعف اسیر همان توهم است؛ در آن جا که می‏گوید:
«در مقاطعی از تاریخ، انگلیسیها وانمود می‏کردند که در دربار نفوذ زیادی دارند و تمامی خانها و عشایر از آنها حرف‏شنوی دارند ور وسها مدعی بودند که شاه و ارتش و بازرگانان طرفدار آنها هستند و همین‏طور امپراطوری عثمانی در قدرت و نفوذی که در ایران داشت غلو می‏کرد... ادعا و تبلیغ به داشتن دستهایی پنهان آن توهم را دامن می‏زد، چنان که نسبت دادن هر کار خطا و اشتباهی به عناصر مخالف و دشمن هم، آن توهم را دامن می‏زد. گاه اولویت با این سیاست بود، گاه با آن سیاست بود و بیشتر هر دوسیاست را با هم به کار می‏بردند؛ مثلاً در همان حال که خود را قدرتمند و قوی نشان می‏دادند اشکالاتی که به وجود می‏آمد به گردن کشورهای رقیب می‏انداختند و یا افزایش قدرت دیگر کشورها را بیش از حد جلوه می‏دادند تا نه فقط مانع گسترش نفوذ آنها شوند، بلکه خود امتیاز تازه‏ای بگیرند تا بر نفوذشان اضافه کنند.» (توهم توطئه، ص29)
در واقع ایشان می‏خواهد بگوید که کشورهای انگلیس، روس، عثمانی و سایر دولتهای خارجی توطئه می‏کردند تا توهم توطئه ایجاد کنند، یا به عبارتی توهم توطئه، توطئه خود آنهاست. در این جا ایشان غافل از این است که نه تنها بر تئوری توطئه‏ای که خود معرف آن است حجت می‏شود، بلکه مشخص می‏کند که اسیر همان توهم توطئه به شکل مضاعف می‏باشد.
براستی باید از ایشان پرسید که آیا تاریخ‏نگارانی که ظاهر صحبتها و اسناد به جای مانده از استعمار را ملاک قرار داده و نفوذ آنها در تحولات سیاسی ـ اجتماعی کشور را نتیجه می‏گیرند ذهنی‏گرایند و به دنبال سرنخ و دستهای پنهان می‏گردند، یا خود ایشان که مدعی هستند به ظاهر ادعاهای انگلیس و روس و عثمانی نباید اعتنا کرد، بلکه باید به دنبال سرنخ اصلی رفت و انگیزه و نقشه پنهان آنها را از این سخنان دریافت.
آیا سخنان ایشان ناشی از نوعی «توهم توطئه مضاعف» یا «توهم در توهم» نیست؟!
انقلاب، توهم توطئه و توهین به ملت
ادعای دیگر این است که «تئوری توطئه در ما به قدری ریشه داشته که تا حدی برنامه‏های انقلابی ما را معیّن کرده است.» (تئوری توطئه، ص 31).
در واقع ایشان می‏خواهد بگوید که در مسیر جنبش اسلامی ـ ملی نفت و نیز انقلاب شکوهمند اسلامی سال 57 «تئوری دروغ توطئه» است که مردم را تهییج می‏کند و باعث می‏شود انقلاب به وجود بیاید. براستی که از این ذهن‏گراتر و وهمی‏تر نظریه‏ای وجود ندارد؛ یعنی ما به اشتباه فکر می‏کردیم که انگلیس و آمریکا در کشور ما توطئه می‏کنند و به خطا گمان می‏کردیم که حکومت وابسته به سیاستهای انگلیسی و امریکایی است، آن گاه براساس این گمانهای خطا هیجان‏زده شدیم و حکومتی را که وابسته نبود به دست خودمان سرنگون کردیم!
تمام قراردادها و امتیازات و بحث مهم نفت و نفوذ اقتصادی و سیاسی انگلیس برایران در زمان جنبش نفت و سیطره اقتصادی و سیاسی امریکا بر ایران در زمان پیروزی انقلاب در سال 57 همه خواب و خیال بوده و این همه اسناد و مدارک معتبر و خدشه‏ناپذیر همه رؤیا بوده است، یا شاید گوینده باز هم براساس توهم توطئه مضاعف خودش فکر می‏کند همه اسناد، مدارک و اعترافات انگلیسیها و امریکاییها نقشه بوده تا قدرتی وهمی برای خود درست کنند؟!
خلاصه کلام این که جنبش نفت و مبارزات ملی و نیز انقلاب اسلامی همگی بر مبنای یک اشتباه بوده است!! این مطلب شاید بزرگترین توهینی باشد که بتوان در حقّ ملت روا داشت که البته کتاب توهم توطئه بارها چنین توهینهایی را به مردم ایران روا داشته است و همه را یکسره بیمارهای وهمی و ذهنی معرفی می‏کند و گفتیم که حتی مصدّق نیز در این میان بی‏نصیب نمانده است.
کتاب توهم توطئه در توهین به ملت تا آن جا پیش می‏رود که در مقدمه‏ای که توسط مصاحبه‏گر تهیه شده است، می‏گوید:
«برای ملتی که جای در خور خود را در جهان امروز نیافته است بسیار شرم‏آور است که علت این ناکامی را در قصد و عمل دو ـ سه کشور دیگر بداند؛ چرا که ناکامیها به جای خود، این نشانه کاملی از رخوت و انفعال آن ملت است. امّا به دلایلی که در این گفت‏وگو بحث شده ما بدبختی خودمان را از دیگران می‏بینیم و آن گاه هم که نگاهی انتقادی به درون جامعه می‏کنیم فقط پادشاهان را به عنوان عامل بدبختی پیدا می‏کنیم که بنا به «فطرتشان» در ازمنه قدیم به تنهایی و گاه همسو با «ایران» و در زمانهای نزدیکتر با همدستی استعمار و امپریالیسم کاری جز خشکاندن ریشه سعادت و پیشرفت این ملت را نداشته‏اند!» (توهم توطئه، ص 5).
در پاسخ باید اظهار داشت که: اولاً، هیچ گاه ملت ایران به گونه‏ای که نویسنده وصف کرده است همه عوامل ضعف را که احیانا در جامعه وجود دارد به گردن اجانب نینداخته است.
ثانیا، همین ملتی که نویسنده آنها را متهم به رخوت و انفعال می‏داند، حماسه‏سازان جنبش نفت و انقلاب اسلامی سال 57 می‏باشند. گویا نویسنده محترم گمان می‏کنند که این دو حرکت عظیم و بسیاری از حرکتهای دیگر قبل از آن، از نهضت تنباکو گرفته تا جنبش مشروطه، از سر رخوت و انفعال و برمبنای اشتباه توهم توطئه بوده است! باید ازایشان پرسید که آیا این مردم مبارز و شریف دچار بیماری توهم و خیال‏پردازی هستند، یا شما که با وجود این همه شواهد انکارناپذیر در ظلم پادشاهان و توطئه اجانب، باز در این امر تردید می‏کنید و حماسه‏های سرافرازانه ملتی را رخوت و سستی و انفعال می‏خوانید؟!
ثالثا، ملت ایران اگر از ستم پادشاهان تاریخ ایران می‏نالد و بر دخالتهای سرنوشت‏ساز استعمار و امپریالیسم اعتراض دارد، برخلاف تصور نویسنده محترم که معلوم نیست با چه استناد علمی به این نتیجه رسیده است، از روی رخوت و سستی و انفعال در پوشاندن برخی ضعفهای درونی جامعه نیست، بلکه هیچ ملتی در دنیا نیست که بگوید من در درون خویش هیچ نقطه ضعفی ندارم و کامل مطلق هستم، امّا در مورد همین مردم شریف که ایشان آنها را متهم به اعمال «شرم‏آور» می‏نماید، با قاطعیت می‏توان گفت سرافرازترین و با عزّت‏ترین ملت جهان هستند و این همه که نویسنده محترم از کلمات بدبخت و عقب‏مانده استفاده می‏کند جز توهین بزرگ به ساحت ملت نیست؛ ملتی که بارها برای احقاق حقوق خویش قیام کرده‏اند، انقلابها به وجود آورده‏اند و در راه آزادی جانفشانی‏ها نموده‏اند که یک نمونه آن هشت سال دفاع مقدس است که سرافرازانه در مقابل جبهه جهانی کفر ایستادند و حماسه‏ها آفریدند.
آیا اینها حکایت از بدبختی، عقب‏ماندگی، انفعال و رخوت دارد، یا از سعادتمندی، سربلندی، شجاعت و آزادیخواهی؟!
کتاب توهم توطئه که چنین اهانت‏گونه با مردم سخن می‏گوید، در عمل تطهیرگر دیکتاتوری و استبداد و توجیه‏گر استعمار و امپریالیسم است. آن جا که کنایه‏آمیز و طعن‏آلود قصد خشکاندن ریشه سعادت و پیشرفت ایران از سوی استبداد و استعمار را خیالپردازی و بیماری می‏داند، کار را به جایی می‏رساند که واقعیت روشن همکاری و تبانی رضاخان و انگلیس را که هم از سوی رضاخان و هم از سوی انگلیسیها اقرار شده است و لائیک و مذهبی در این مقوله متفق‏القول هستند، یکی از مظاهر توهم توطئه می‏شمارد و وابستگی و تبانی را میان آن دو منکر می‏شود و درصدد است که رضاشاه را شخصی مستقل و ضد استعمار معرفی کند.
در همین زمینه یکی از محکمترین اسناد، نقل خاطره‏ای از دکتر مصدّق است که می‏گوید:
«سردار سپه رئیس‏الوزرای وقت در منزل من با حضور مرحوم مشیرالدوله و مستوفی‏الممالک و تقی‏زاده و علاء اظهار کرد مرا انگلیس آورد.»2
امّا شاید باز بر همان اساس «توهم توطئه مضاعف» ایشان گمان می‏کنند که اگر رضا شاه گفته انگلیس مرا آورد و یا نقل‏قول مصدّق، نقشه و فریب و توطئه‏ای پشت پرده است و باید به دنبال دستهای پنهان و انگیزه‏های ناشناخته گشت؟!
در پایان باید به پدیدآورندگان کتاب توهم توطئه و مخاطبان ارجمند یادآور شد که توطئه استعمار در ایران سابقه‏ای طولانی دارد و از نظر زمانی شامل زمان حال نیز می‏شود. این امری است که نه تنها همه سیاستمداران داخلی و خارجی، بلکه تمامی خبرگزاریهای جهانی به آن اذعان کرده‏اند؛ به عنوان نمونه به متن ذیل که یکی از بزرگترین خبرگزاریهای جهانی آن را مخابره کرده است، توجّه نمایید:
«به گزارش آسوشیتدپرس دخالت سیا در اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران در تماسهایی که میان مقامات امریکایی و دو برادر دلال اسلحه به نامهای سیروس و جمشید هاشمی برقرار شد، صورت گرفت... در سال 1365 نیز فاش شد که سازمان سیا حمایت از یک گروه ایرانی به رهبری مدنی را برعهده گرفت... کمک مالی سیا به احمد مدنی را برای نخستین بار روزنامه نیویورک تایمز فاش کرد و نوشت، هدف دولت امریکا از این کمک ایجاد ائتلافی میان گروههای فراری ضد ایرانی است...»3
بنابراین، باید هشیار بود که نه بزرگنمایی ضعفهای داخلی ما را از دشمن خارجی غافل کند و نه توجّه به توطئه‏های استعمار ما را از تقویت نقاط قوت و جبران ضعفهای خویش بازدارد، بلکه باید با حفظ تعادل و پرهیز از افراط و تفریط در مسیری علمی و تحقیقی به مجموعه عوامل داخلی و خارجی در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران توجّه نماییم.
پی‏نوشتها
4 . مسعود خرم، هویت، (چاپ دوم: شهریور 76)، ص 19-18.
5 . سیّد جلال‏الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ج1، ص179.
6 . کیهان هوایی، هفتم بهمن ماه سال هفتاد و یک.

تبلیغات