توطئه، حقیقتی بر تارک تحولات سیاسی معاصر (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکی از عناصر مهم در تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی کشور ما «توطئه» است. عدهای برآنند که این نظر توهمی بیش نیست؛ لذا از «توهم توطئه» سخن میگویند و توطئه را یک خیال میپندارند. در این باره نظرات موافق و مخالفی ارائه شده است، اما آنچه مورد نظر میباشد، کتابی است که با عنوان توهم توطئه بتازگی انتشار یافته است.
مشخصات کتاب یاد شده از قرار ذیل است:
- نام کتاب: توهم توطئه (گفتوگو با دکتر زیباکلام)
- گفتوگو از: اردلان عطاپور
- چاپ اول، بهار 1378، تهران.
این کتاب مشتمل بر قسمتهای زیر میباشد:
الف - مقدمهای از آقای اردلان عطاپور؛
ب - تئوری توطئه و ماجرای جولیان ایمیری؛
ج - متن گفتوگو با دکتر صادق زیباکلام.
از کتاب یاد شده ابتدا به مصاحبه دکتر زیباکلام و سپس به مقدمه آقای اردلان عطاپور خواهیم پرداخت.
بخش مهم کتاب به گفتوگو اختصاص دارد. این گفتوگو را میتوان به دو بخش تقسیم نمود: بخش اول آن از «تئوری توطئه» بحث میکند و درصدد است تا آن را توهمی واهی و فرضیهای وهمی نشان دهد و بخش دوم آن به بررسی و تجزیه و تحلیل علل و عوامل عقبماندگی ایران میپردازد.
بخش مهم کتاب به صورت مصاحبه میباشد و طبعا ضعفهای بحث محاورهای را داراست، اما قطعا پس از بازنگری گویندگان آماده چاپ شده است و از آن جا که بحث مورد نظر بسیار بااهمیت میباشد، در هر صورت این توقع را در خواننده ایجاد میکند که با یک گفتوگو و مباحثه دقیق علمی، مستند و منطقی روبرو شود، اما گفتوگوی مزبور چنین توقعی را برآورده نمیکند و بیشتر صبغه احساسی دارد و تا حدودی نیز ادعاهایی را دربرمیگیرد که بر احتمالات روانشناسانه غیرعلمی و بلکه حدسی استوار است. البته نباید از نظر دور داشت که یکی از نقاط مثبت و قوت بحث یاد شده توجه دادن جامعه به درون خویش است که امری پسندیده به شمار میآید؛ زیرا قطعا اصلاح ضعفهای درونی جامعه بسیار با اهمیت است، اما به همین مطلب نیز نباید به طور افراطی پرداخت و از مشکلات بیرونی غافل شد.
در این نوشتار ما ابتدا به تعریفی که از تئوری توطئه شده است میپردازیم و در این زمینه به نقد ادعاهایی که در کتاب آمده مینشینیم و سعی خواهیم کرد که توطئه را آن گونه که مطابق با واقعیتهای روشن و قابل لمس است و نه براساس حدس و گمان، بدرستی تصویر نماییم. پس از آن اتّهام پدیدآورندگان کتاب به افراد در باب توهم توطئه (بویژه دکتر مصدق) و ادعاهایی را که در باب تهاجم فرهنگی و ارتباط انقلاب اسلامی با توهم توطئه دارد نقد کرده و در این میان برخی تناقضهایی را که در متن گفتار وجود دارد مشخص خواهیم ساخت.
تعریف تئوری توطئه و نقد آن
وقتی از یک تئوری سخن میگوییم، اولین چیزی که به ذهن متبادر میشود تئوریسین آن است؛ همچنان که وقتی هر صُنعی را مینگریم صانع آن به ذهن میآید.
به فرض وقتی میگوییم «تئوری برخورد تمدنها»، بلافاصله نام ساموئل هانتینگتون در اندیشه خطور میکند و نیز آن گاه که «نظریه گفتوگوی تمدّنها» را یاد میکنیم میبینیم که خودبخود با نامپدید آورنده آن یعنی سید محمّد خاتمی عجین است. از این رو، بجاست که بپرسیم تئوریسین و نظریهپرداز «تئوری توطئه» کیست؟
هرچه در این باره بیشتر میجوییم کمتر مییابیم؛ زیرا بواقع تئوریسینی وجود ندارد و این خود دلیل آن است که چنین فرضی که تئوری واحدی با یک تعریف مشخص و منجسم تحت این عنوان وجود دارد از اساس خطاست و بیشتر ساخته و پرداخته ذهن همان کسانی است که از «توهم توطئه» سخن میگویند. در واقع ایشان خود به نوعی دچار توهم و ذهنیگرایی هستند؛ یعنی خود فرضیهای میسازند و خود نیز با آن مخالفت میکنند. این تئوری به شکل مطرح شده در کتاب مورد نظر، حاصل خیالپردازی پدیدآورندگان آن است و در رد آن نیز سرتاسر اسیر همان تخیلات و وهمیات هستند.
ابتدا به تعاریف کلی که از سوی متولیان کتاب مذکور آمده است میپردازیم. تعاریفی که از «تئوری توطئه» ارائه شده است، به شرح ذیل میباشد:
- تئوری توطئه عبارت است از نداشتن اعتقاد یا باور نکردن شکل ظاهری رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی. (توهم توطئه، ص13)
- از منظر تئوری توطئه، تحولات سیاسی چندان اصالتی ندارند. (همان)
- از منظر تئوری توطئه، اتفاقات و تحولات سیاسی را همواره یک قدرت یا قدرتهایی برای مصالح و منافع خودشان به راه میاندازند. (همان)
- از دید طرفداران تئوری توطئه تحولات و وقایع سیاسی یک صورت ظاهر دارند که ما میبینیم، اما اسباب و علل یا ریشههای حقیقی و واقعی به وجود آمدن آنها چیزهای دیگری است که ما یا اساسا هرگز به آنها علم و آگاهی پیدا نمیکنیم و یا فقط بعدها ممکن است سرنخهایی از آن به دست آوریم. بنابراین به زعم طرفداران تئوری توطئه ما نبایستی هرگز فریب صورت ظاهر رخدادهای سیاسی را بخوریم، بلکه همواره بایستی به جستوجوی علتهای واقعی، دستهای پنهان، سرنخهای اصلی و خلاصه اسباب و عللی که پدیدآورندگان رخداد سیاسی سعی میکنند از چشم ما پنهان بکنند برآییم. (همان، ص 14-13)
در مورد تعاریف یاد شده ابتدا دو نکته را متذکر شده و سپس توضیحاتی را درباره اصل «وجود توطئه» و نقش آن در تحولات تاریخی کشورمان خواهیم آورد.
نکته اول: هیچ یک از تعاریف ارائه شده متولی مشخصی ندارد؛ یعنی کسی نیست که بگوید من مبدع این تعریف و یا تئوریسین این تئوری هستم.
نکته دوم: با توجه به نکته اول اگر بحث از وجود توطئه در تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی کشور میشود لزوما منظور تعریف خاصی که در کتاب توهم توطئه آمده است نیست.
بنابراین تعریف یاد شده که بدون متولی است، الزاما مورد پذیرش کسانی که قائل به «وجود توطئه» هستند نیست.
باید دقت داشت که بحث از «وجود عنصر توطئه» است. حال اگر وجود این عنصر و نقش و تأثیر آن بخواهد تئوریزه شود قطعا تعریفی که از سوی گوینده کتاب ارائه شده قدری افراطی به نظر میرسد و ما نیز از چنان تعریفی دفاع نخواهیم کرد.
امروزه رسم شده است که از دو گروه مخالف، یکی عنصری از اعتقادات و باورهای گروه دیگر را نشانه میرود و آن را به گونهای اغراقآمیز و آمیخته با تحریف، وصف و تعریف میکند و با آن به مخالفت برمیخیزد و با این کار میخواهد گروه مخالف خود را بازی دهد؛ زیرا گروه مخالف از روی مخالفت با وی و طرفداری از عنصر مورد اعتقاد و باور خویش، در واقع از تعریف غلط و اغراقآمیز و تحریف گونه او طرفداری میکند و با این کار بدترین ضربه را به اعتقادات و باورهای خویش میزند.
به هر تقدیر دو نظر میتواند پیرامون توطئه وجود داشته باشد:
اول این که دولتهای خارجی و بیگانه در یکی - دو قرن اخیر در تدارک هیچ توطئه، فریب، نقشه و نیرنگی در جهت منافع خویش و علیه ما نبودهاند و حضورشان در کشور ما یک حضور ساده و بیپیرایه بوده و در روند تحولات سیاسی ـ اجتماعی جامعه ما نیز نقشی نداشتهاند و اصلاً به دنبال ایفای نقش هم نبودهاند.
دوم این که (برعکس نظر یاد شده) آنها در جهت حفظ و توسعه منافع خویش درصدد توطئه، فریب و نیرنگ بودهاند.
اثبات این که نظر دوم صحیح و بدون خدشه است و نظر اول حاصل توهم و خیالپردازی است، بسیار سهل و آسان میباشد، به طوری که میتوان از متن سخنان خود آقای زیباکلام نیز آن را استنباط نمود. وی خود عنوان میدارد:
ـ اساسا به لحاظ تاریخی، خارجیها در شؤونات اجتماعی و سیاسی ما دخالتهای زیادی داشتهاند و این حقیقتی است که نمیتوان منکر شد. (توهم توطئه، ص23)
- روسها و انگلیسیها در جامعه قاجار دخالتهای زیادی داشتند. (همان، ص 25)
- واقعیت هم این است که نفوذ انگلیس در ایران سرنوشتساز بوده، نفوذروسیه هم همینطور بود. بعدها متأسفانه نفوذ آمریکا هم میآید. (همان، ص 30)
گذشته از همه مسائل یاد شده با نگاهی گذرا به تاریخ تحولات سیاسی یکی - دو قرن اخیر براحتی درمییابیم که نظر نخست مطلقا صحت ندارد و تاریخ 200 ساله کشور ما مملو از دخالتها و توطئههای کشورهای بیگانه در جهت حفظ و توسعه منافع خویش است؛ واقعیتی که حتی خود کتاب نیز نمیتواند آن را انکار نماید. حال اگر عنصری به نام «توطئه» در جامعه ما وجود داشته است، آیا چنین نیست که برای ارائه یک تحقیق جامع و همه جانبه و دقیق علمی باید تمام عناصر و پارامترهای تأثیرگذار بر تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ را مورد بررسی و تحقیق قرار داد؟
قطعا چنین است! البته در این که این عناصر تأثیرگذار متعدد و متفاوتند، هیچ کس بحثی ندارد. همچنین در این که کّم و کیف تأثیرشان مختلف است و گاهی یکی تأثیر بیشتری دارد و دیگری تأثیر کمتر و این که گاهی نیز برخی از عناصر تأثیرگذار هستند و برخی بیتأثیر نیز بحثی نیست.
عناصر تأثیرگذار عملی در سرنوشت کشور ما عبارتند از:
1- ساختار جامعه (ملت)؛
2- طبقه حاکم (سیستم حکومت و دولت)؛
3- استعمار خارجی (دخالتهای بیگانگان).
(البته بسیاری عوامل دیگر هم هستند که انگیزه عمل سه پارامتر یاد شده میباشند.) گوینده دائما از این مقوله سخن میگوید که جامعه در تعیین سرنوشت خویش مؤثر است؛ گویی کسانی گفتهاند که جامعه هیچ تأثیری بر سرنوشت خود ندارد!
این امری مسلّم است که هرگاه ملتی بیدار و هوشیار و متحد بوده، توانسته است بر تمام ظلمها چیره شود و آن گاه که خموده و سست و متفرق گشته، زیر یوغ ظالمان رفته است. اینها همه سخنانی درست و مورد قبول و اتفاق همگان است و هیچ محقق عاقلی نیست که برای جامعه نقش و تأثیری در سرنوشت خویش قایل نباشد. اینها سخنانی بحق است که «ان اللّه لایغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم»(رعد /11). یا همان حدیثی که در مقدمه کتاب نیز آمده است که «کیف تکونوا یُوَلّی علیکم»؛ هرگونه که هستید همان گونه بر شما حکومت میشود.
اما چرا از این سخنان درست، استفاده خطا بکنیم. استفاده غلط این است که بگوییم اکنون که خود جامعه در انحطاط یا پیشرفت و به طور کلی در روند تحولات سیاسی و اجتماعی خود نقش داشته است، از عوامل دیگر چشم بپوشیم و هیچ جایگاهی برایشان قائل نشویم.
وی مدعی است که عدهای در تحلیل تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی فقط عامل دخالت بیگانگان را مؤثر دانستهاند و به همین یک پارامتر توجه کردهاند. البته کسی را به طور دقیق معرفی نمیکند و ادعای خویش را به صورت علمی اثبات نمینماید، اما به هر تقدیر بر فرض که ادعای ایشان درست باشد و چنین افراطی صورت گرفته باشد، آیا راهحلش این است که به طوری تفریطی در مقابل آن بگوییم هیچ توطئهای از سوی بیگانگان نبوده و فقط جامعه در تحولات سیاسی - اجتماعی خویش نقش دارد و بس.
اگر برخی از یک سو افتادهاند، آیا راه حل آن است که ما از سوی دیگر بیفتیم؟! مسلما پاسخ منفی است. بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت:
1- عنصر «توطئه» در مسیر تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی کشور ما وجود داشته و هنوز هم دارد.
2- توجه به این عنصر، بسیار مهم، حیاتی و سرنوشتساز است و برای ارائه تحلیل جامع و دقیق، باید جایگاه آن و میزان و کیفیت تأثیرش مورد کاوش قرار گیرد.
3- تحلیلها نباید یکسو نگرانه باشد؛ یعنی نه همه علل و عوامل مؤثر در روند تحولات تاریخی را منحصر به توطئه دانست و نه به این عنصر مهم بیتوجه بود، بلکه باید با حفظ تعادل و با پرهیز از افراط و تفریط، به تحلیل دقیق علمی پرداخت.
اتهام توهم به افراد
گوینده حتی یک نفر را هم به طور مستند معرفی نمیکند که یکسره براساس تئوری توطئه - با تعریف خاصی که از آن ارائه نموده است - تاریخ نوشته باشد، اما با کلیگویی ادعا میکند همه کتابهای تاریخی در دو قرن اخیر براساس همین تفکر که وی توهمش مینامد، نگاشته شدهاند.
در بخشهای مختلف مصاحبه وی از این فرضیه (با تعریفی که خود ارائه نموده) با عنوان یک بیماری نام میبرد و بدون این که اثبات کند که این یک بیماری است، بیشتر به علل ظهور و رواج آن میپردازد.
وی در این راستا همه کسانی را که به وجود واقعیت توطئه توجه دارند، بیمار دانسته تا جایی پیش میرود که دکتر مصدق را نیز که در مقاطعی ملت را به وجود توطئه از سوی اجانب توجه داده است، مبتلا به این بیماری میشمارد.
آن جا که مصاحبهگر میپرسد: «چردکتر مصدق دچار این توهم (توهم توطئه) بود، او که تحصیلکرده بود و دکترایش را در رشته حقوق از سوئیس گرفته بود؟»
چنین پاسخ میشنود: «عرض کردم یک بیماری بود و هرکس را کم یا بیش دچار کرده بود. شما نباید توقع داشته باشید که چون دکتر مصدق ملی بود، با سواد بود، مسلط به تحولات بینالملل بود، به کلی از «توهم توطئه» مبرا باشد، بخصوص اینکه پرورش یافته اواخر حاکمیت قاجار بود.» (توهم توطئه، ص 25 و 26)
بر این اساس، ملی بودن، با سواد بودن و تسلط به تحولات بینالملل (که هریک عاملی مهم در دستیابی به تحلیلهای صحیح و دقیق علمی درباره تحولات سیاسی و اجتماعی هستند) هیچ یک نمیتوانند فرد را از بیماریی که گوینده مدعی است، نجات دهند.
اما باید از وی پرسید آیا براستی مصدق که در عمل با استعمار درگیری داشت و تمام مسایل را از نزدیک لمس میکرد و یک عمر در مجلس و دولت، برخورد استثماری بیگانگان را لمس کرده بود، متوهم و ذهنیگرا و بیمار است، یا افرادی که توجه به واقعیات تاریخی را وهم و بیماری میشمارند، دچار توهم و خیالپردازی هستند؟
تهاجم فرهنگی؛ حقیقتی انکارناپذیر
گوینده در جایی از سخنان خویش اظهار میدارد: «شما الآن مکرر در مکرر میشنوید که «غربیها دانشجویان ما را هدف گرفتهاند»، «قصد تغییر فرهنگ ما را دارند»... اینها برای این است که ما نمیخواهیم تغییر افکار دانشجویان و یا تغییرات فرهنگی جامعه خودمان را در بطن خود جامعه ببینیم و بر آن علت و انگیزه درونی قائل شویم.» (توهم توطئه، ص22)
در پاسخ به ادعای وی باید گفت همه آنچه در باب تهاجم فرهنگی غرب گفته شده، حقایقی غیر قابل انکار است که از سوی خود غربیها نیز بارها به آن اذعان شده است؛ یعنی دیگر بر کسی پوشیده نیست که برخی از دولتهای غربی بویژه آمریکا برای تغییر فرهنگ ما برنامهریزی میکنند و بودجههای کلان میلیاردی تصویب مینمایند و واقعا دانشجویان ما را هدف گرفتهاند و البته کسی نگفته است که وجود این واقعیت، با ضرورت توجه به عوامل درونی جامعه منافات دارد.
این که گوینده بر نگریستن و توجه به عوامل درونی تأکید دارد بسیار خوب و پسندیده است و هیچ کس نیز منکر این قضیه نمیباشد، اما وی در سراسر مباحث خویش به خطا تصور میکند که همگان باین نظریه مخالفند و تنها او برای اولین بار چنین رأیی را مطرح ساخته است. بحث اینست که این سخن درست و بجا نباید باعث شود که ایشان نتیجه بگیرد که هیچ کس توطئه نمیکند و عوامل تأثیرگذار تنها درونی هستند. این عمل، تفریطی است که از افراط مورد ادعای خود گوینده (که البته نمونه عینی آن را به صورت مستند و متقن نیز نام نمیبرد) بسیار زیانبارتر است.
اگر کسانی از واقعیت توطئه دشمنان فرهنگ اسلامی - ایرانی و تهاجم فکری و فرهنگی آنها سخن میگویند، هرگز به علت فرار از حقیقت وجود عوامل درونی در گرایش جوانان به فرهنگ غربی نیست. پدیدآورندگان کتاب توهم توطئه در این مورد غیرعلمی و غیرمستدل سخن گفته و بدون هیچ دلیلی ادعایی چنین بزرگ را مطرح میکنند. کسی منکر این حقایق نیست که ما در ارائه برنامههای فرهنگی، دینی و ملی جذاب و امروزین و متناسب با ذائقه جوان امروز و در تدارک بسیاری از نیازهای مهم او از جمله عاملهای ازدواج، اشتغال، اسکان و برنامههای فرهنگی و آموزشی و تفریحی روزآمد و کارآمد ناتوان بودهایم؛ به رغم این که تلاش خودمان را نیز در این زمینهها انجام دادهایم، اما ضعفهایی وجود داشته و دارد. حال آیا منافاتی دارد که به هر دو عامل (عامل توطئه بیگانگان و عامل ضعفهای درونی) توأمان متوجّه باشیم، یا این که توجه به یکی باید حتما سبب غفلت از دیگری گردد؟!
در زمینه توطئه بیگانگان در جهت براندازی نظام اسلامی ما که تاکنون در پی انجامش بودهاند، سخن به قدری فراوان است که ذکر همه آنها مجالی بسیار وسیع طلب میکند و ما به عنوان نمونه به پارهای از آنها اشاره مینماییم.
دیوید کیو مأمور سازمان سیا و رابط این سازمان با برخی گروهها و عناصر ضد انقلاب میگوید: مهمترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی تغییر فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمّم به آن هستیم.
بیژن حکمت از عناصر ضد انقلاب خارج از کشور میگوید: در سابق فکر میکردیم کار سیاسی از کار فرهنگی مهمتر است، امّا اکنون به این نتیجه رسیدیم که کار فرهنگی هم همانقدر اهمیّت دارد و حالا در میان ما بحث بر سر این است که جامعه باید به تغییر تدریجی سوق داده شود.
همچنین شجاعالدین شفا نویسنده ضد انقلاب خارج از کشور میگوید: «ما با جمهوری اسلامی مبارزه سیاسی نخواهیم کرد، بلکه کار ما صرفا فرهنگی است واصولاً استراتژی جدید ما مبارزه فرهنگی است. ما باید بینش و فرهنگ مردم را عوض کنیم تا جمهوری اسلامی ساقط شود.»1
ادعاهای متناقض
کتاب توهم توطئه تناقضهای متعددی را در خود دارد که نمونهای از آن به شکل ذیل مطرح میگردد. گوینده ادعا میکند:
«در غرب یا سایر کشورهای پیشرفته مردم یا حکومتها در مواجهه با تحوّلات و رویدادهایی که حتی برخلاف میل و باورهایشان است خیلی کم به دنبال «سرنخ»، «نقشه» و «توطئههای پنهانی» میروند. حاکمیّت این کشورها عدم توفیق سیاسی و مخالفت مردم با خودشان را به پای دشمنان و عوامل نفوذی بیگانه نمیگذارند.» (توهم توطئه، ص 15)
امّا وی در مواجهه با این سخن مصاحبهگر که گاهی هم بعضی کشورها همدیگر را متهم به دخالت و توطئه در امور ایران میکردند پاسخی میدهد که سخن اولش را کاملاً نقض میکند. او میگوید:
«این درست است، روسیه و انگلستان در دوره قاجار هر گاه که منافعشان با هم در تضاد قرار میگرفت، یکدیگر را با علت و بیعلت متهم به این میکردند که سعی در گسترش نفوذشان در ایران دارند. بعدها روسیه و انگلیس میکوشیدند ایران را از نزدیکی با آلمان برحذر کنند و آلمان را متهم میکردند که سعی در گسترش نفوذش در تمامی عرصههای اجتماعی و اقتصادی ایران دارد. در دوره محمّد رضا شاه هم روسیه و امریکا همدیگر را متهم به نفوذ در ایران میکردند. حزب توده و چپ ایران که تمامی برنامههای امریکا را در جهت وابسته کردن ایران میدانست. اگر قیمت نفت پایین میآمد نقشه امریکا بود. بالا میرفت نقشه آنها بود. روستائیان از ده به شهر میآمدند حیله آنها بود. خلاصه هر چه بود و نبود به امریکاییها نسبت میدادند و از این طرف هم هر اقدام ضد رژیم به روسها و کمونیسم جهانی و عبدالناصر و قذافی و عراق نسبت داده میشد.» (همان، ص 29-28).
بدینسان ادعاهای تناقضگونه گوینده بدون هیچ توضیحی آشکار است. در هر صورت، ذکر دو نکته در این جا ضرورت دارد:
01 اتّهام به توطئه از سوی دولتهای بیگانه به یکدیگر که به زعم ایشان همواره به دور از توهم فکر میکنند و بیهوده به دنبال دستهای پنهان نمیگردند، دلیلی آشکار بر وجود واقعیتی به نام «توطئه» است.
02 به هر تقدیر، اتهام انگلیس به روس یا روس به امریکا و یا انگلیس و روس هر دو به آلمان چه راست باشد و چه دروغ، چه با علت باشد چه بیعلت، حاکی از وجود نیرنگ، فریب، دغل و نهایتا توطئه برای نفوذ هر چه بیشتر در ایران است.
توهم توطئه مضاعف
در سرتاسر کتاب توهم توطئه همه دچار این بیماری (!) هستند؛ هم ایرانیان، هم اروپائیان، هم رضاشاه، هم محمّد رضا شاه، هم مصدّق و هم مردم. در نهایت، تنها یک نفر از این بیماری بری است و آن گوینده محترم میباشد! امّا وقتی به سخنان او دقت کافی مبذول داریم، درمییابیم که ایشان خود نیز اسیر همان توهمی است که درصدد رد آن میباشد؛ آن هم به گونهای مضاعف.
به عنوان مثال میگوید آن جا که انگلیسیها گفتند ما در دربار نفوذ زیادی داریم، و آن جا که روسها مدعی بودند که شاه و ارتش و بازرگانان طرفدار آنها هستند و همین طور آن جا که امپراطوری عثمانی اظهار قدرت و نفوذ در ایران دارد، همگی نقشه بوده است و آنها اینطور وانمود میکردند و پشت پرده قصد فریب داشتند و در یک کلمه میخواستند توطئه کنند.
با توجّه به تعاریفی که ایشان از «تئوری توطئه» آوردهاند، میبینیم تکیه اصلی در رد تئوری توطئه بر این بود که قائلان به این تئوری شکل ظاهری یک رویداد سیاسی را باور نمیکنند و به دنبال دستهای پنهان و پشت پرده و نقشههای مخفی و انگیزههای سرّی میگردند، امّا خود ایشان به نحوی مضاعف اسیر همان توهم است؛ در آن جا که میگوید:
«در مقاطعی از تاریخ، انگلیسیها وانمود میکردند که در دربار نفوذ زیادی دارند و تمامی خانها و عشایر از آنها حرفشنوی دارند ور وسها مدعی بودند که شاه و ارتش و بازرگانان طرفدار آنها هستند و همینطور امپراطوری عثمانی در قدرت و نفوذی که در ایران داشت غلو میکرد... ادعا و تبلیغ به داشتن دستهایی پنهان آن توهم را دامن میزد، چنان که نسبت دادن هر کار خطا و اشتباهی به عناصر مخالف و دشمن هم، آن توهم را دامن میزد. گاه اولویت با این سیاست بود، گاه با آن سیاست بود و بیشتر هر دوسیاست را با هم به کار میبردند؛ مثلاً در همان حال که خود را قدرتمند و قوی نشان میدادند اشکالاتی که به وجود میآمد به گردن کشورهای رقیب میانداختند و یا افزایش قدرت دیگر کشورها را بیش از حد جلوه میدادند تا نه فقط مانع گسترش نفوذ آنها شوند، بلکه خود امتیاز تازهای بگیرند تا بر نفوذشان اضافه کنند.» (توهم توطئه، ص29)
در واقع ایشان میخواهد بگوید که کشورهای انگلیس، روس، عثمانی و سایر دولتهای خارجی توطئه میکردند تا توهم توطئه ایجاد کنند، یا به عبارتی توهم توطئه، توطئه خود آنهاست. در این جا ایشان غافل از این است که نه تنها بر تئوری توطئهای که خود معرف آن است حجت میشود، بلکه مشخص میکند که اسیر همان توهم توطئه به شکل مضاعف میباشد.
براستی باید از ایشان پرسید که آیا تاریخنگارانی که ظاهر صحبتها و اسناد به جای مانده از استعمار را ملاک قرار داده و نفوذ آنها در تحولات سیاسی ـ اجتماعی کشور را نتیجه میگیرند ذهنیگرایند و به دنبال سرنخ و دستهای پنهان میگردند، یا خود ایشان که مدعی هستند به ظاهر ادعاهای انگلیس و روس و عثمانی نباید اعتنا کرد، بلکه باید به دنبال سرنخ اصلی رفت و انگیزه و نقشه پنهان آنها را از این سخنان دریافت.
آیا سخنان ایشان ناشی از نوعی «توهم توطئه مضاعف» یا «توهم در توهم» نیست؟!
انقلاب، توهم توطئه و توهین به ملت
ادعای دیگر این است که «تئوری توطئه در ما به قدری ریشه داشته که تا حدی برنامههای انقلابی ما را معیّن کرده است.» (تئوری توطئه، ص 31).
در واقع ایشان میخواهد بگوید که در مسیر جنبش اسلامی ـ ملی نفت و نیز انقلاب شکوهمند اسلامی سال 57 «تئوری دروغ توطئه» است که مردم را تهییج میکند و باعث میشود انقلاب به وجود بیاید. براستی که از این ذهنگراتر و وهمیتر نظریهای وجود ندارد؛ یعنی ما به اشتباه فکر میکردیم که انگلیس و آمریکا در کشور ما توطئه میکنند و به خطا گمان میکردیم که حکومت وابسته به سیاستهای انگلیسی و امریکایی است، آن گاه براساس این گمانهای خطا هیجانزده شدیم و حکومتی را که وابسته نبود به دست خودمان سرنگون کردیم!
تمام قراردادها و امتیازات و بحث مهم نفت و نفوذ اقتصادی و سیاسی انگلیس برایران در زمان جنبش نفت و سیطره اقتصادی و سیاسی امریکا بر ایران در زمان پیروزی انقلاب در سال 57 همه خواب و خیال بوده و این همه اسناد و مدارک معتبر و خدشهناپذیر همه رؤیا بوده است، یا شاید گوینده باز هم براساس توهم توطئه مضاعف خودش فکر میکند همه اسناد، مدارک و اعترافات انگلیسیها و امریکاییها نقشه بوده تا قدرتی وهمی برای خود درست کنند؟!
خلاصه کلام این که جنبش نفت و مبارزات ملی و نیز انقلاب اسلامی همگی بر مبنای یک اشتباه بوده است!! این مطلب شاید بزرگترین توهینی باشد که بتوان در حقّ ملت روا داشت که البته کتاب توهم توطئه بارها چنین توهینهایی را به مردم ایران روا داشته است و همه را یکسره بیمارهای وهمی و ذهنی معرفی میکند و گفتیم که حتی مصدّق نیز در این میان بینصیب نمانده است.
کتاب توهم توطئه در توهین به ملت تا آن جا پیش میرود که در مقدمهای که توسط مصاحبهگر تهیه شده است، میگوید:
«برای ملتی که جای در خور خود را در جهان امروز نیافته است بسیار شرمآور است که علت این ناکامی را در قصد و عمل دو ـ سه کشور دیگر بداند؛ چرا که ناکامیها به جای خود، این نشانه کاملی از رخوت و انفعال آن ملت است. امّا به دلایلی که در این گفتوگو بحث شده ما بدبختی خودمان را از دیگران میبینیم و آن گاه هم که نگاهی انتقادی به درون جامعه میکنیم فقط پادشاهان را به عنوان عامل بدبختی پیدا میکنیم که بنا به «فطرتشان» در ازمنه قدیم به تنهایی و گاه همسو با «ایران» و در زمانهای نزدیکتر با همدستی استعمار و امپریالیسم کاری جز خشکاندن ریشه سعادت و پیشرفت این ملت را نداشتهاند!» (توهم توطئه، ص 5).
در پاسخ باید اظهار داشت که: اولاً، هیچ گاه ملت ایران به گونهای که نویسنده وصف کرده است همه عوامل ضعف را که احیانا در جامعه وجود دارد به گردن اجانب نینداخته است.
ثانیا، همین ملتی که نویسنده آنها را متهم به رخوت و انفعال میداند، حماسهسازان جنبش نفت و انقلاب اسلامی سال 57 میباشند. گویا نویسنده محترم گمان میکنند که این دو حرکت عظیم و بسیاری از حرکتهای دیگر قبل از آن، از نهضت تنباکو گرفته تا جنبش مشروطه، از سر رخوت و انفعال و برمبنای اشتباه توهم توطئه بوده است! باید ازایشان پرسید که آیا این مردم مبارز و شریف دچار بیماری توهم و خیالپردازی هستند، یا شما که با وجود این همه شواهد انکارناپذیر در ظلم پادشاهان و توطئه اجانب، باز در این امر تردید میکنید و حماسههای سرافرازانه ملتی را رخوت و سستی و انفعال میخوانید؟!
ثالثا، ملت ایران اگر از ستم پادشاهان تاریخ ایران مینالد و بر دخالتهای سرنوشتساز استعمار و امپریالیسم اعتراض دارد، برخلاف تصور نویسنده محترم که معلوم نیست با چه استناد علمی به این نتیجه رسیده است، از روی رخوت و سستی و انفعال در پوشاندن برخی ضعفهای درونی جامعه نیست، بلکه هیچ ملتی در دنیا نیست که بگوید من در درون خویش هیچ نقطه ضعفی ندارم و کامل مطلق هستم، امّا در مورد همین مردم شریف که ایشان آنها را متهم به اعمال «شرمآور» مینماید، با قاطعیت میتوان گفت سرافرازترین و با عزّتترین ملت جهان هستند و این همه که نویسنده محترم از کلمات بدبخت و عقبمانده استفاده میکند جز توهین بزرگ به ساحت ملت نیست؛ ملتی که بارها برای احقاق حقوق خویش قیام کردهاند، انقلابها به وجود آوردهاند و در راه آزادی جانفشانیها نمودهاند که یک نمونه آن هشت سال دفاع مقدس است که سرافرازانه در مقابل جبهه جهانی کفر ایستادند و حماسهها آفریدند.
آیا اینها حکایت از بدبختی، عقبماندگی، انفعال و رخوت دارد، یا از سعادتمندی، سربلندی، شجاعت و آزادیخواهی؟!
کتاب توهم توطئه که چنین اهانتگونه با مردم سخن میگوید، در عمل تطهیرگر دیکتاتوری و استبداد و توجیهگر استعمار و امپریالیسم است. آن جا که کنایهآمیز و طعنآلود قصد خشکاندن ریشه سعادت و پیشرفت ایران از سوی استبداد و استعمار را خیالپردازی و بیماری میداند، کار را به جایی میرساند که واقعیت روشن همکاری و تبانی رضاخان و انگلیس را که هم از سوی رضاخان و هم از سوی انگلیسیها اقرار شده است و لائیک و مذهبی در این مقوله متفقالقول هستند، یکی از مظاهر توهم توطئه میشمارد و وابستگی و تبانی را میان آن دو منکر میشود و درصدد است که رضاشاه را شخصی مستقل و ضد استعمار معرفی کند.
در همین زمینه یکی از محکمترین اسناد، نقل خاطرهای از دکتر مصدّق است که میگوید:
«سردار سپه رئیسالوزرای وقت در منزل من با حضور مرحوم مشیرالدوله و مستوفیالممالک و تقیزاده و علاء اظهار کرد مرا انگلیس آورد.»2
امّا شاید باز بر همان اساس «توهم توطئه مضاعف» ایشان گمان میکنند که اگر رضا شاه گفته انگلیس مرا آورد و یا نقلقول مصدّق، نقشه و فریب و توطئهای پشت پرده است و باید به دنبال دستهای پنهان و انگیزههای ناشناخته گشت؟!
در پایان باید به پدیدآورندگان کتاب توهم توطئه و مخاطبان ارجمند یادآور شد که توطئه استعمار در ایران سابقهای طولانی دارد و از نظر زمانی شامل زمان حال نیز میشود. این امری است که نه تنها همه سیاستمداران داخلی و خارجی، بلکه تمامی خبرگزاریهای جهانی به آن اذعان کردهاند؛ به عنوان نمونه به متن ذیل که یکی از بزرگترین خبرگزاریهای جهانی آن را مخابره کرده است، توجّه نمایید:
«به گزارش آسوشیتدپرس دخالت سیا در اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران در تماسهایی که میان مقامات امریکایی و دو برادر دلال اسلحه به نامهای سیروس و جمشید هاشمی برقرار شد، صورت گرفت... در سال 1365 نیز فاش شد که سازمان سیا حمایت از یک گروه ایرانی به رهبری مدنی را برعهده گرفت... کمک مالی سیا به احمد مدنی را برای نخستین بار روزنامه نیویورک تایمز فاش کرد و نوشت، هدف دولت امریکا از این کمک ایجاد ائتلافی میان گروههای فراری ضد ایرانی است...»3
بنابراین، باید هشیار بود که نه بزرگنمایی ضعفهای داخلی ما را از دشمن خارجی غافل کند و نه توجّه به توطئههای استعمار ما را از تقویت نقاط قوت و جبران ضعفهای خویش بازدارد، بلکه باید با حفظ تعادل و پرهیز از افراط و تفریط در مسیری علمی و تحقیقی به مجموعه عوامل داخلی و خارجی در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران توجّه نماییم.
پینوشتها
4 . مسعود خرم، هویت، (چاپ دوم: شهریور 76)، ص 19-18.
5 . سیّد جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ج1، ص179.
6 . کیهان هوایی، هفتم بهمن ماه سال هفتاد و یک.
مشخصات کتاب یاد شده از قرار ذیل است:
- نام کتاب: توهم توطئه (گفتوگو با دکتر زیباکلام)
- گفتوگو از: اردلان عطاپور
- چاپ اول، بهار 1378، تهران.
این کتاب مشتمل بر قسمتهای زیر میباشد:
الف - مقدمهای از آقای اردلان عطاپور؛
ب - تئوری توطئه و ماجرای جولیان ایمیری؛
ج - متن گفتوگو با دکتر صادق زیباکلام.
از کتاب یاد شده ابتدا به مصاحبه دکتر زیباکلام و سپس به مقدمه آقای اردلان عطاپور خواهیم پرداخت.
بخش مهم کتاب به گفتوگو اختصاص دارد. این گفتوگو را میتوان به دو بخش تقسیم نمود: بخش اول آن از «تئوری توطئه» بحث میکند و درصدد است تا آن را توهمی واهی و فرضیهای وهمی نشان دهد و بخش دوم آن به بررسی و تجزیه و تحلیل علل و عوامل عقبماندگی ایران میپردازد.
بخش مهم کتاب به صورت مصاحبه میباشد و طبعا ضعفهای بحث محاورهای را داراست، اما قطعا پس از بازنگری گویندگان آماده چاپ شده است و از آن جا که بحث مورد نظر بسیار بااهمیت میباشد، در هر صورت این توقع را در خواننده ایجاد میکند که با یک گفتوگو و مباحثه دقیق علمی، مستند و منطقی روبرو شود، اما گفتوگوی مزبور چنین توقعی را برآورده نمیکند و بیشتر صبغه احساسی دارد و تا حدودی نیز ادعاهایی را دربرمیگیرد که بر احتمالات روانشناسانه غیرعلمی و بلکه حدسی استوار است. البته نباید از نظر دور داشت که یکی از نقاط مثبت و قوت بحث یاد شده توجه دادن جامعه به درون خویش است که امری پسندیده به شمار میآید؛ زیرا قطعا اصلاح ضعفهای درونی جامعه بسیار با اهمیت است، اما به همین مطلب نیز نباید به طور افراطی پرداخت و از مشکلات بیرونی غافل شد.
در این نوشتار ما ابتدا به تعریفی که از تئوری توطئه شده است میپردازیم و در این زمینه به نقد ادعاهایی که در کتاب آمده مینشینیم و سعی خواهیم کرد که توطئه را آن گونه که مطابق با واقعیتهای روشن و قابل لمس است و نه براساس حدس و گمان، بدرستی تصویر نماییم. پس از آن اتّهام پدیدآورندگان کتاب به افراد در باب توهم توطئه (بویژه دکتر مصدق) و ادعاهایی را که در باب تهاجم فرهنگی و ارتباط انقلاب اسلامی با توهم توطئه دارد نقد کرده و در این میان برخی تناقضهایی را که در متن گفتار وجود دارد مشخص خواهیم ساخت.
تعریف تئوری توطئه و نقد آن
وقتی از یک تئوری سخن میگوییم، اولین چیزی که به ذهن متبادر میشود تئوریسین آن است؛ همچنان که وقتی هر صُنعی را مینگریم صانع آن به ذهن میآید.
به فرض وقتی میگوییم «تئوری برخورد تمدنها»، بلافاصله نام ساموئل هانتینگتون در اندیشه خطور میکند و نیز آن گاه که «نظریه گفتوگوی تمدّنها» را یاد میکنیم میبینیم که خودبخود با نامپدید آورنده آن یعنی سید محمّد خاتمی عجین است. از این رو، بجاست که بپرسیم تئوریسین و نظریهپرداز «تئوری توطئه» کیست؟
هرچه در این باره بیشتر میجوییم کمتر مییابیم؛ زیرا بواقع تئوریسینی وجود ندارد و این خود دلیل آن است که چنین فرضی که تئوری واحدی با یک تعریف مشخص و منجسم تحت این عنوان وجود دارد از اساس خطاست و بیشتر ساخته و پرداخته ذهن همان کسانی است که از «توهم توطئه» سخن میگویند. در واقع ایشان خود به نوعی دچار توهم و ذهنیگرایی هستند؛ یعنی خود فرضیهای میسازند و خود نیز با آن مخالفت میکنند. این تئوری به شکل مطرح شده در کتاب مورد نظر، حاصل خیالپردازی پدیدآورندگان آن است و در رد آن نیز سرتاسر اسیر همان تخیلات و وهمیات هستند.
ابتدا به تعاریف کلی که از سوی متولیان کتاب مذکور آمده است میپردازیم. تعاریفی که از «تئوری توطئه» ارائه شده است، به شرح ذیل میباشد:
- تئوری توطئه عبارت است از نداشتن اعتقاد یا باور نکردن شکل ظاهری رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی. (توهم توطئه، ص13)
- از منظر تئوری توطئه، تحولات سیاسی چندان اصالتی ندارند. (همان)
- از منظر تئوری توطئه، اتفاقات و تحولات سیاسی را همواره یک قدرت یا قدرتهایی برای مصالح و منافع خودشان به راه میاندازند. (همان)
- از دید طرفداران تئوری توطئه تحولات و وقایع سیاسی یک صورت ظاهر دارند که ما میبینیم، اما اسباب و علل یا ریشههای حقیقی و واقعی به وجود آمدن آنها چیزهای دیگری است که ما یا اساسا هرگز به آنها علم و آگاهی پیدا نمیکنیم و یا فقط بعدها ممکن است سرنخهایی از آن به دست آوریم. بنابراین به زعم طرفداران تئوری توطئه ما نبایستی هرگز فریب صورت ظاهر رخدادهای سیاسی را بخوریم، بلکه همواره بایستی به جستوجوی علتهای واقعی، دستهای پنهان، سرنخهای اصلی و خلاصه اسباب و عللی که پدیدآورندگان رخداد سیاسی سعی میکنند از چشم ما پنهان بکنند برآییم. (همان، ص 14-13)
در مورد تعاریف یاد شده ابتدا دو نکته را متذکر شده و سپس توضیحاتی را درباره اصل «وجود توطئه» و نقش آن در تحولات تاریخی کشورمان خواهیم آورد.
نکته اول: هیچ یک از تعاریف ارائه شده متولی مشخصی ندارد؛ یعنی کسی نیست که بگوید من مبدع این تعریف و یا تئوریسین این تئوری هستم.
نکته دوم: با توجه به نکته اول اگر بحث از وجود توطئه در تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی کشور میشود لزوما منظور تعریف خاصی که در کتاب توهم توطئه آمده است نیست.
بنابراین تعریف یاد شده که بدون متولی است، الزاما مورد پذیرش کسانی که قائل به «وجود توطئه» هستند نیست.
باید دقت داشت که بحث از «وجود عنصر توطئه» است. حال اگر وجود این عنصر و نقش و تأثیر آن بخواهد تئوریزه شود قطعا تعریفی که از سوی گوینده کتاب ارائه شده قدری افراطی به نظر میرسد و ما نیز از چنان تعریفی دفاع نخواهیم کرد.
امروزه رسم شده است که از دو گروه مخالف، یکی عنصری از اعتقادات و باورهای گروه دیگر را نشانه میرود و آن را به گونهای اغراقآمیز و آمیخته با تحریف، وصف و تعریف میکند و با آن به مخالفت برمیخیزد و با این کار میخواهد گروه مخالف خود را بازی دهد؛ زیرا گروه مخالف از روی مخالفت با وی و طرفداری از عنصر مورد اعتقاد و باور خویش، در واقع از تعریف غلط و اغراقآمیز و تحریف گونه او طرفداری میکند و با این کار بدترین ضربه را به اعتقادات و باورهای خویش میزند.
به هر تقدیر دو نظر میتواند پیرامون توطئه وجود داشته باشد:
اول این که دولتهای خارجی و بیگانه در یکی - دو قرن اخیر در تدارک هیچ توطئه، فریب، نقشه و نیرنگی در جهت منافع خویش و علیه ما نبودهاند و حضورشان در کشور ما یک حضور ساده و بیپیرایه بوده و در روند تحولات سیاسی ـ اجتماعی جامعه ما نیز نقشی نداشتهاند و اصلاً به دنبال ایفای نقش هم نبودهاند.
دوم این که (برعکس نظر یاد شده) آنها در جهت حفظ و توسعه منافع خویش درصدد توطئه، فریب و نیرنگ بودهاند.
اثبات این که نظر دوم صحیح و بدون خدشه است و نظر اول حاصل توهم و خیالپردازی است، بسیار سهل و آسان میباشد، به طوری که میتوان از متن سخنان خود آقای زیباکلام نیز آن را استنباط نمود. وی خود عنوان میدارد:
ـ اساسا به لحاظ تاریخی، خارجیها در شؤونات اجتماعی و سیاسی ما دخالتهای زیادی داشتهاند و این حقیقتی است که نمیتوان منکر شد. (توهم توطئه، ص23)
- روسها و انگلیسیها در جامعه قاجار دخالتهای زیادی داشتند. (همان، ص 25)
- واقعیت هم این است که نفوذ انگلیس در ایران سرنوشتساز بوده، نفوذروسیه هم همینطور بود. بعدها متأسفانه نفوذ آمریکا هم میآید. (همان، ص 30)
گذشته از همه مسائل یاد شده با نگاهی گذرا به تاریخ تحولات سیاسی یکی - دو قرن اخیر براحتی درمییابیم که نظر نخست مطلقا صحت ندارد و تاریخ 200 ساله کشور ما مملو از دخالتها و توطئههای کشورهای بیگانه در جهت حفظ و توسعه منافع خویش است؛ واقعیتی که حتی خود کتاب نیز نمیتواند آن را انکار نماید. حال اگر عنصری به نام «توطئه» در جامعه ما وجود داشته است، آیا چنین نیست که برای ارائه یک تحقیق جامع و همه جانبه و دقیق علمی باید تمام عناصر و پارامترهای تأثیرگذار بر تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ را مورد بررسی و تحقیق قرار داد؟
قطعا چنین است! البته در این که این عناصر تأثیرگذار متعدد و متفاوتند، هیچ کس بحثی ندارد. همچنین در این که کّم و کیف تأثیرشان مختلف است و گاهی یکی تأثیر بیشتری دارد و دیگری تأثیر کمتر و این که گاهی نیز برخی از عناصر تأثیرگذار هستند و برخی بیتأثیر نیز بحثی نیست.
عناصر تأثیرگذار عملی در سرنوشت کشور ما عبارتند از:
1- ساختار جامعه (ملت)؛
2- طبقه حاکم (سیستم حکومت و دولت)؛
3- استعمار خارجی (دخالتهای بیگانگان).
(البته بسیاری عوامل دیگر هم هستند که انگیزه عمل سه پارامتر یاد شده میباشند.) گوینده دائما از این مقوله سخن میگوید که جامعه در تعیین سرنوشت خویش مؤثر است؛ گویی کسانی گفتهاند که جامعه هیچ تأثیری بر سرنوشت خود ندارد!
این امری مسلّم است که هرگاه ملتی بیدار و هوشیار و متحد بوده، توانسته است بر تمام ظلمها چیره شود و آن گاه که خموده و سست و متفرق گشته، زیر یوغ ظالمان رفته است. اینها همه سخنانی درست و مورد قبول و اتفاق همگان است و هیچ محقق عاقلی نیست که برای جامعه نقش و تأثیری در سرنوشت خویش قایل نباشد. اینها سخنانی بحق است که «ان اللّه لایغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم»(رعد /11). یا همان حدیثی که در مقدمه کتاب نیز آمده است که «کیف تکونوا یُوَلّی علیکم»؛ هرگونه که هستید همان گونه بر شما حکومت میشود.
اما چرا از این سخنان درست، استفاده خطا بکنیم. استفاده غلط این است که بگوییم اکنون که خود جامعه در انحطاط یا پیشرفت و به طور کلی در روند تحولات سیاسی و اجتماعی خود نقش داشته است، از عوامل دیگر چشم بپوشیم و هیچ جایگاهی برایشان قائل نشویم.
وی مدعی است که عدهای در تحلیل تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی فقط عامل دخالت بیگانگان را مؤثر دانستهاند و به همین یک پارامتر توجه کردهاند. البته کسی را به طور دقیق معرفی نمیکند و ادعای خویش را به صورت علمی اثبات نمینماید، اما به هر تقدیر بر فرض که ادعای ایشان درست باشد و چنین افراطی صورت گرفته باشد، آیا راهحلش این است که به طوری تفریطی در مقابل آن بگوییم هیچ توطئهای از سوی بیگانگان نبوده و فقط جامعه در تحولات سیاسی - اجتماعی خویش نقش دارد و بس.
اگر برخی از یک سو افتادهاند، آیا راه حل آن است که ما از سوی دیگر بیفتیم؟! مسلما پاسخ منفی است. بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت:
1- عنصر «توطئه» در مسیر تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی کشور ما وجود داشته و هنوز هم دارد.
2- توجه به این عنصر، بسیار مهم، حیاتی و سرنوشتساز است و برای ارائه تحلیل جامع و دقیق، باید جایگاه آن و میزان و کیفیت تأثیرش مورد کاوش قرار گیرد.
3- تحلیلها نباید یکسو نگرانه باشد؛ یعنی نه همه علل و عوامل مؤثر در روند تحولات تاریخی را منحصر به توطئه دانست و نه به این عنصر مهم بیتوجه بود، بلکه باید با حفظ تعادل و با پرهیز از افراط و تفریط، به تحلیل دقیق علمی پرداخت.
اتهام توهم به افراد
گوینده حتی یک نفر را هم به طور مستند معرفی نمیکند که یکسره براساس تئوری توطئه - با تعریف خاصی که از آن ارائه نموده است - تاریخ نوشته باشد، اما با کلیگویی ادعا میکند همه کتابهای تاریخی در دو قرن اخیر براساس همین تفکر که وی توهمش مینامد، نگاشته شدهاند.
در بخشهای مختلف مصاحبه وی از این فرضیه (با تعریفی که خود ارائه نموده) با عنوان یک بیماری نام میبرد و بدون این که اثبات کند که این یک بیماری است، بیشتر به علل ظهور و رواج آن میپردازد.
وی در این راستا همه کسانی را که به وجود واقعیت توطئه توجه دارند، بیمار دانسته تا جایی پیش میرود که دکتر مصدق را نیز که در مقاطعی ملت را به وجود توطئه از سوی اجانب توجه داده است، مبتلا به این بیماری میشمارد.
آن جا که مصاحبهگر میپرسد: «چردکتر مصدق دچار این توهم (توهم توطئه) بود، او که تحصیلکرده بود و دکترایش را در رشته حقوق از سوئیس گرفته بود؟»
چنین پاسخ میشنود: «عرض کردم یک بیماری بود و هرکس را کم یا بیش دچار کرده بود. شما نباید توقع داشته باشید که چون دکتر مصدق ملی بود، با سواد بود، مسلط به تحولات بینالملل بود، به کلی از «توهم توطئه» مبرا باشد، بخصوص اینکه پرورش یافته اواخر حاکمیت قاجار بود.» (توهم توطئه، ص 25 و 26)
بر این اساس، ملی بودن، با سواد بودن و تسلط به تحولات بینالملل (که هریک عاملی مهم در دستیابی به تحلیلهای صحیح و دقیق علمی درباره تحولات سیاسی و اجتماعی هستند) هیچ یک نمیتوانند فرد را از بیماریی که گوینده مدعی است، نجات دهند.
اما باید از وی پرسید آیا براستی مصدق که در عمل با استعمار درگیری داشت و تمام مسایل را از نزدیک لمس میکرد و یک عمر در مجلس و دولت، برخورد استثماری بیگانگان را لمس کرده بود، متوهم و ذهنیگرا و بیمار است، یا افرادی که توجه به واقعیات تاریخی را وهم و بیماری میشمارند، دچار توهم و خیالپردازی هستند؟
تهاجم فرهنگی؛ حقیقتی انکارناپذیر
گوینده در جایی از سخنان خویش اظهار میدارد: «شما الآن مکرر در مکرر میشنوید که «غربیها دانشجویان ما را هدف گرفتهاند»، «قصد تغییر فرهنگ ما را دارند»... اینها برای این است که ما نمیخواهیم تغییر افکار دانشجویان و یا تغییرات فرهنگی جامعه خودمان را در بطن خود جامعه ببینیم و بر آن علت و انگیزه درونی قائل شویم.» (توهم توطئه، ص22)
در پاسخ به ادعای وی باید گفت همه آنچه در باب تهاجم فرهنگی غرب گفته شده، حقایقی غیر قابل انکار است که از سوی خود غربیها نیز بارها به آن اذعان شده است؛ یعنی دیگر بر کسی پوشیده نیست که برخی از دولتهای غربی بویژه آمریکا برای تغییر فرهنگ ما برنامهریزی میکنند و بودجههای کلان میلیاردی تصویب مینمایند و واقعا دانشجویان ما را هدف گرفتهاند و البته کسی نگفته است که وجود این واقعیت، با ضرورت توجه به عوامل درونی جامعه منافات دارد.
این که گوینده بر نگریستن و توجه به عوامل درونی تأکید دارد بسیار خوب و پسندیده است و هیچ کس نیز منکر این قضیه نمیباشد، اما وی در سراسر مباحث خویش به خطا تصور میکند که همگان باین نظریه مخالفند و تنها او برای اولین بار چنین رأیی را مطرح ساخته است. بحث اینست که این سخن درست و بجا نباید باعث شود که ایشان نتیجه بگیرد که هیچ کس توطئه نمیکند و عوامل تأثیرگذار تنها درونی هستند. این عمل، تفریطی است که از افراط مورد ادعای خود گوینده (که البته نمونه عینی آن را به صورت مستند و متقن نیز نام نمیبرد) بسیار زیانبارتر است.
اگر کسانی از واقعیت توطئه دشمنان فرهنگ اسلامی - ایرانی و تهاجم فکری و فرهنگی آنها سخن میگویند، هرگز به علت فرار از حقیقت وجود عوامل درونی در گرایش جوانان به فرهنگ غربی نیست. پدیدآورندگان کتاب توهم توطئه در این مورد غیرعلمی و غیرمستدل سخن گفته و بدون هیچ دلیلی ادعایی چنین بزرگ را مطرح میکنند. کسی منکر این حقایق نیست که ما در ارائه برنامههای فرهنگی، دینی و ملی جذاب و امروزین و متناسب با ذائقه جوان امروز و در تدارک بسیاری از نیازهای مهم او از جمله عاملهای ازدواج، اشتغال، اسکان و برنامههای فرهنگی و آموزشی و تفریحی روزآمد و کارآمد ناتوان بودهایم؛ به رغم این که تلاش خودمان را نیز در این زمینهها انجام دادهایم، اما ضعفهایی وجود داشته و دارد. حال آیا منافاتی دارد که به هر دو عامل (عامل توطئه بیگانگان و عامل ضعفهای درونی) توأمان متوجّه باشیم، یا این که توجه به یکی باید حتما سبب غفلت از دیگری گردد؟!
در زمینه توطئه بیگانگان در جهت براندازی نظام اسلامی ما که تاکنون در پی انجامش بودهاند، سخن به قدری فراوان است که ذکر همه آنها مجالی بسیار وسیع طلب میکند و ما به عنوان نمونه به پارهای از آنها اشاره مینماییم.
دیوید کیو مأمور سازمان سیا و رابط این سازمان با برخی گروهها و عناصر ضد انقلاب میگوید: مهمترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی تغییر فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمّم به آن هستیم.
بیژن حکمت از عناصر ضد انقلاب خارج از کشور میگوید: در سابق فکر میکردیم کار سیاسی از کار فرهنگی مهمتر است، امّا اکنون به این نتیجه رسیدیم که کار فرهنگی هم همانقدر اهمیّت دارد و حالا در میان ما بحث بر سر این است که جامعه باید به تغییر تدریجی سوق داده شود.
همچنین شجاعالدین شفا نویسنده ضد انقلاب خارج از کشور میگوید: «ما با جمهوری اسلامی مبارزه سیاسی نخواهیم کرد، بلکه کار ما صرفا فرهنگی است واصولاً استراتژی جدید ما مبارزه فرهنگی است. ما باید بینش و فرهنگ مردم را عوض کنیم تا جمهوری اسلامی ساقط شود.»1
ادعاهای متناقض
کتاب توهم توطئه تناقضهای متعددی را در خود دارد که نمونهای از آن به شکل ذیل مطرح میگردد. گوینده ادعا میکند:
«در غرب یا سایر کشورهای پیشرفته مردم یا حکومتها در مواجهه با تحوّلات و رویدادهایی که حتی برخلاف میل و باورهایشان است خیلی کم به دنبال «سرنخ»، «نقشه» و «توطئههای پنهانی» میروند. حاکمیّت این کشورها عدم توفیق سیاسی و مخالفت مردم با خودشان را به پای دشمنان و عوامل نفوذی بیگانه نمیگذارند.» (توهم توطئه، ص 15)
امّا وی در مواجهه با این سخن مصاحبهگر که گاهی هم بعضی کشورها همدیگر را متهم به دخالت و توطئه در امور ایران میکردند پاسخی میدهد که سخن اولش را کاملاً نقض میکند. او میگوید:
«این درست است، روسیه و انگلستان در دوره قاجار هر گاه که منافعشان با هم در تضاد قرار میگرفت، یکدیگر را با علت و بیعلت متهم به این میکردند که سعی در گسترش نفوذشان در ایران دارند. بعدها روسیه و انگلیس میکوشیدند ایران را از نزدیکی با آلمان برحذر کنند و آلمان را متهم میکردند که سعی در گسترش نفوذش در تمامی عرصههای اجتماعی و اقتصادی ایران دارد. در دوره محمّد رضا شاه هم روسیه و امریکا همدیگر را متهم به نفوذ در ایران میکردند. حزب توده و چپ ایران که تمامی برنامههای امریکا را در جهت وابسته کردن ایران میدانست. اگر قیمت نفت پایین میآمد نقشه امریکا بود. بالا میرفت نقشه آنها بود. روستائیان از ده به شهر میآمدند حیله آنها بود. خلاصه هر چه بود و نبود به امریکاییها نسبت میدادند و از این طرف هم هر اقدام ضد رژیم به روسها و کمونیسم جهانی و عبدالناصر و قذافی و عراق نسبت داده میشد.» (همان، ص 29-28).
بدینسان ادعاهای تناقضگونه گوینده بدون هیچ توضیحی آشکار است. در هر صورت، ذکر دو نکته در این جا ضرورت دارد:
01 اتّهام به توطئه از سوی دولتهای بیگانه به یکدیگر که به زعم ایشان همواره به دور از توهم فکر میکنند و بیهوده به دنبال دستهای پنهان نمیگردند، دلیلی آشکار بر وجود واقعیتی به نام «توطئه» است.
02 به هر تقدیر، اتهام انگلیس به روس یا روس به امریکا و یا انگلیس و روس هر دو به آلمان چه راست باشد و چه دروغ، چه با علت باشد چه بیعلت، حاکی از وجود نیرنگ، فریب، دغل و نهایتا توطئه برای نفوذ هر چه بیشتر در ایران است.
توهم توطئه مضاعف
در سرتاسر کتاب توهم توطئه همه دچار این بیماری (!) هستند؛ هم ایرانیان، هم اروپائیان، هم رضاشاه، هم محمّد رضا شاه، هم مصدّق و هم مردم. در نهایت، تنها یک نفر از این بیماری بری است و آن گوینده محترم میباشد! امّا وقتی به سخنان او دقت کافی مبذول داریم، درمییابیم که ایشان خود نیز اسیر همان توهمی است که درصدد رد آن میباشد؛ آن هم به گونهای مضاعف.
به عنوان مثال میگوید آن جا که انگلیسیها گفتند ما در دربار نفوذ زیادی داریم، و آن جا که روسها مدعی بودند که شاه و ارتش و بازرگانان طرفدار آنها هستند و همین طور آن جا که امپراطوری عثمانی اظهار قدرت و نفوذ در ایران دارد، همگی نقشه بوده است و آنها اینطور وانمود میکردند و پشت پرده قصد فریب داشتند و در یک کلمه میخواستند توطئه کنند.
با توجّه به تعاریفی که ایشان از «تئوری توطئه» آوردهاند، میبینیم تکیه اصلی در رد تئوری توطئه بر این بود که قائلان به این تئوری شکل ظاهری یک رویداد سیاسی را باور نمیکنند و به دنبال دستهای پنهان و پشت پرده و نقشههای مخفی و انگیزههای سرّی میگردند، امّا خود ایشان به نحوی مضاعف اسیر همان توهم است؛ در آن جا که میگوید:
«در مقاطعی از تاریخ، انگلیسیها وانمود میکردند که در دربار نفوذ زیادی دارند و تمامی خانها و عشایر از آنها حرفشنوی دارند ور وسها مدعی بودند که شاه و ارتش و بازرگانان طرفدار آنها هستند و همینطور امپراطوری عثمانی در قدرت و نفوذی که در ایران داشت غلو میکرد... ادعا و تبلیغ به داشتن دستهایی پنهان آن توهم را دامن میزد، چنان که نسبت دادن هر کار خطا و اشتباهی به عناصر مخالف و دشمن هم، آن توهم را دامن میزد. گاه اولویت با این سیاست بود، گاه با آن سیاست بود و بیشتر هر دوسیاست را با هم به کار میبردند؛ مثلاً در همان حال که خود را قدرتمند و قوی نشان میدادند اشکالاتی که به وجود میآمد به گردن کشورهای رقیب میانداختند و یا افزایش قدرت دیگر کشورها را بیش از حد جلوه میدادند تا نه فقط مانع گسترش نفوذ آنها شوند، بلکه خود امتیاز تازهای بگیرند تا بر نفوذشان اضافه کنند.» (توهم توطئه، ص29)
در واقع ایشان میخواهد بگوید که کشورهای انگلیس، روس، عثمانی و سایر دولتهای خارجی توطئه میکردند تا توهم توطئه ایجاد کنند، یا به عبارتی توهم توطئه، توطئه خود آنهاست. در این جا ایشان غافل از این است که نه تنها بر تئوری توطئهای که خود معرف آن است حجت میشود، بلکه مشخص میکند که اسیر همان توهم توطئه به شکل مضاعف میباشد.
براستی باید از ایشان پرسید که آیا تاریخنگارانی که ظاهر صحبتها و اسناد به جای مانده از استعمار را ملاک قرار داده و نفوذ آنها در تحولات سیاسی ـ اجتماعی کشور را نتیجه میگیرند ذهنیگرایند و به دنبال سرنخ و دستهای پنهان میگردند، یا خود ایشان که مدعی هستند به ظاهر ادعاهای انگلیس و روس و عثمانی نباید اعتنا کرد، بلکه باید به دنبال سرنخ اصلی رفت و انگیزه و نقشه پنهان آنها را از این سخنان دریافت.
آیا سخنان ایشان ناشی از نوعی «توهم توطئه مضاعف» یا «توهم در توهم» نیست؟!
انقلاب، توهم توطئه و توهین به ملت
ادعای دیگر این است که «تئوری توطئه در ما به قدری ریشه داشته که تا حدی برنامههای انقلابی ما را معیّن کرده است.» (تئوری توطئه، ص 31).
در واقع ایشان میخواهد بگوید که در مسیر جنبش اسلامی ـ ملی نفت و نیز انقلاب شکوهمند اسلامی سال 57 «تئوری دروغ توطئه» است که مردم را تهییج میکند و باعث میشود انقلاب به وجود بیاید. براستی که از این ذهنگراتر و وهمیتر نظریهای وجود ندارد؛ یعنی ما به اشتباه فکر میکردیم که انگلیس و آمریکا در کشور ما توطئه میکنند و به خطا گمان میکردیم که حکومت وابسته به سیاستهای انگلیسی و امریکایی است، آن گاه براساس این گمانهای خطا هیجانزده شدیم و حکومتی را که وابسته نبود به دست خودمان سرنگون کردیم!
تمام قراردادها و امتیازات و بحث مهم نفت و نفوذ اقتصادی و سیاسی انگلیس برایران در زمان جنبش نفت و سیطره اقتصادی و سیاسی امریکا بر ایران در زمان پیروزی انقلاب در سال 57 همه خواب و خیال بوده و این همه اسناد و مدارک معتبر و خدشهناپذیر همه رؤیا بوده است، یا شاید گوینده باز هم براساس توهم توطئه مضاعف خودش فکر میکند همه اسناد، مدارک و اعترافات انگلیسیها و امریکاییها نقشه بوده تا قدرتی وهمی برای خود درست کنند؟!
خلاصه کلام این که جنبش نفت و مبارزات ملی و نیز انقلاب اسلامی همگی بر مبنای یک اشتباه بوده است!! این مطلب شاید بزرگترین توهینی باشد که بتوان در حقّ ملت روا داشت که البته کتاب توهم توطئه بارها چنین توهینهایی را به مردم ایران روا داشته است و همه را یکسره بیمارهای وهمی و ذهنی معرفی میکند و گفتیم که حتی مصدّق نیز در این میان بینصیب نمانده است.
کتاب توهم توطئه در توهین به ملت تا آن جا پیش میرود که در مقدمهای که توسط مصاحبهگر تهیه شده است، میگوید:
«برای ملتی که جای در خور خود را در جهان امروز نیافته است بسیار شرمآور است که علت این ناکامی را در قصد و عمل دو ـ سه کشور دیگر بداند؛ چرا که ناکامیها به جای خود، این نشانه کاملی از رخوت و انفعال آن ملت است. امّا به دلایلی که در این گفتوگو بحث شده ما بدبختی خودمان را از دیگران میبینیم و آن گاه هم که نگاهی انتقادی به درون جامعه میکنیم فقط پادشاهان را به عنوان عامل بدبختی پیدا میکنیم که بنا به «فطرتشان» در ازمنه قدیم به تنهایی و گاه همسو با «ایران» و در زمانهای نزدیکتر با همدستی استعمار و امپریالیسم کاری جز خشکاندن ریشه سعادت و پیشرفت این ملت را نداشتهاند!» (توهم توطئه، ص 5).
در پاسخ باید اظهار داشت که: اولاً، هیچ گاه ملت ایران به گونهای که نویسنده وصف کرده است همه عوامل ضعف را که احیانا در جامعه وجود دارد به گردن اجانب نینداخته است.
ثانیا، همین ملتی که نویسنده آنها را متهم به رخوت و انفعال میداند، حماسهسازان جنبش نفت و انقلاب اسلامی سال 57 میباشند. گویا نویسنده محترم گمان میکنند که این دو حرکت عظیم و بسیاری از حرکتهای دیگر قبل از آن، از نهضت تنباکو گرفته تا جنبش مشروطه، از سر رخوت و انفعال و برمبنای اشتباه توهم توطئه بوده است! باید ازایشان پرسید که آیا این مردم مبارز و شریف دچار بیماری توهم و خیالپردازی هستند، یا شما که با وجود این همه شواهد انکارناپذیر در ظلم پادشاهان و توطئه اجانب، باز در این امر تردید میکنید و حماسههای سرافرازانه ملتی را رخوت و سستی و انفعال میخوانید؟!
ثالثا، ملت ایران اگر از ستم پادشاهان تاریخ ایران مینالد و بر دخالتهای سرنوشتساز استعمار و امپریالیسم اعتراض دارد، برخلاف تصور نویسنده محترم که معلوم نیست با چه استناد علمی به این نتیجه رسیده است، از روی رخوت و سستی و انفعال در پوشاندن برخی ضعفهای درونی جامعه نیست، بلکه هیچ ملتی در دنیا نیست که بگوید من در درون خویش هیچ نقطه ضعفی ندارم و کامل مطلق هستم، امّا در مورد همین مردم شریف که ایشان آنها را متهم به اعمال «شرمآور» مینماید، با قاطعیت میتوان گفت سرافرازترین و با عزّتترین ملت جهان هستند و این همه که نویسنده محترم از کلمات بدبخت و عقبمانده استفاده میکند جز توهین بزرگ به ساحت ملت نیست؛ ملتی که بارها برای احقاق حقوق خویش قیام کردهاند، انقلابها به وجود آوردهاند و در راه آزادی جانفشانیها نمودهاند که یک نمونه آن هشت سال دفاع مقدس است که سرافرازانه در مقابل جبهه جهانی کفر ایستادند و حماسهها آفریدند.
آیا اینها حکایت از بدبختی، عقبماندگی، انفعال و رخوت دارد، یا از سعادتمندی، سربلندی، شجاعت و آزادیخواهی؟!
کتاب توهم توطئه که چنین اهانتگونه با مردم سخن میگوید، در عمل تطهیرگر دیکتاتوری و استبداد و توجیهگر استعمار و امپریالیسم است. آن جا که کنایهآمیز و طعنآلود قصد خشکاندن ریشه سعادت و پیشرفت ایران از سوی استبداد و استعمار را خیالپردازی و بیماری میداند، کار را به جایی میرساند که واقعیت روشن همکاری و تبانی رضاخان و انگلیس را که هم از سوی رضاخان و هم از سوی انگلیسیها اقرار شده است و لائیک و مذهبی در این مقوله متفقالقول هستند، یکی از مظاهر توهم توطئه میشمارد و وابستگی و تبانی را میان آن دو منکر میشود و درصدد است که رضاشاه را شخصی مستقل و ضد استعمار معرفی کند.
در همین زمینه یکی از محکمترین اسناد، نقل خاطرهای از دکتر مصدّق است که میگوید:
«سردار سپه رئیسالوزرای وقت در منزل من با حضور مرحوم مشیرالدوله و مستوفیالممالک و تقیزاده و علاء اظهار کرد مرا انگلیس آورد.»2
امّا شاید باز بر همان اساس «توهم توطئه مضاعف» ایشان گمان میکنند که اگر رضا شاه گفته انگلیس مرا آورد و یا نقلقول مصدّق، نقشه و فریب و توطئهای پشت پرده است و باید به دنبال دستهای پنهان و انگیزههای ناشناخته گشت؟!
در پایان باید به پدیدآورندگان کتاب توهم توطئه و مخاطبان ارجمند یادآور شد که توطئه استعمار در ایران سابقهای طولانی دارد و از نظر زمانی شامل زمان حال نیز میشود. این امری است که نه تنها همه سیاستمداران داخلی و خارجی، بلکه تمامی خبرگزاریهای جهانی به آن اذعان کردهاند؛ به عنوان نمونه به متن ذیل که یکی از بزرگترین خبرگزاریهای جهانی آن را مخابره کرده است، توجّه نمایید:
«به گزارش آسوشیتدپرس دخالت سیا در اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران در تماسهایی که میان مقامات امریکایی و دو برادر دلال اسلحه به نامهای سیروس و جمشید هاشمی برقرار شد، صورت گرفت... در سال 1365 نیز فاش شد که سازمان سیا حمایت از یک گروه ایرانی به رهبری مدنی را برعهده گرفت... کمک مالی سیا به احمد مدنی را برای نخستین بار روزنامه نیویورک تایمز فاش کرد و نوشت، هدف دولت امریکا از این کمک ایجاد ائتلافی میان گروههای فراری ضد ایرانی است...»3
بنابراین، باید هشیار بود که نه بزرگنمایی ضعفهای داخلی ما را از دشمن خارجی غافل کند و نه توجّه به توطئههای استعمار ما را از تقویت نقاط قوت و جبران ضعفهای خویش بازدارد، بلکه باید با حفظ تعادل و پرهیز از افراط و تفریط در مسیری علمی و تحقیقی به مجموعه عوامل داخلی و خارجی در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران توجّه نماییم.
پینوشتها
4 . مسعود خرم، هویت، (چاپ دوم: شهریور 76)، ص 19-18.
5 . سیّد جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ج1، ص179.
6 . کیهان هوایی، هفتم بهمن ماه سال هفتاد و یک.