اقتصاد: چشم انداز فقر و غنا در پایان قرن بیستم (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
قرن بیستم در حالی به پایان میرسد که همه امیدهای جهان بشری برای از بین بردن فقر در جهان به رؤیایی تبدیل شده است، که اگر نگوییم دسترسی به آن محال است، حداقل میتوان گفت با روند فعلی سیاستهای حاکم بر اقتصاد جهانی، کاری دشوار میباشد.
امروزه دیگر بحث فقر بحث فردی، موردی، گروهی، محلی و یا کشوری نیست، تا این که بتوان آن را با گردآوری اعانات و صدقات و جلب ترحم دیگران از میان برد. امروزه بحث ملّتهای فقیر و کشورهای فقیر و گستردگی فقر در سراسر جهان مطرح است.
گستردگی فقر به حدی است که حتی در پردرآمدترین کشورهای جهان مانند ایالات متّحدهامریکا بنابهنوشته «ایگناسیورامونت» (در نشریه لوموند دیپلماتیک، ژانویه 1999) 45 میلیون نفر زیر خط فقر زندگی میکنند و 52 میلیون نفر بیسواد وجود دارند، و در اروپای ثروتمند 50 میلیون نفر فقیر و 18 میلیون بیکار زندگی میکنند.1
آمار منتشره از سوی سازمان ملل متحد در سال 1997 گویای این واقعیت تلخ است که نزدیک به یک چهارم جمعیت جهان، یعنی 3/1 میلیارد نفر با درآمدی کمتر از یک دلار به گونهای زندگی را میگذرانند که گویا در حال دستوپنجه نرم کردن با مرگ میباشند.2
براساس پژوهشهای انجام شده توسط بانک جهانی افرادی که درآمد سرانه آنها کمتر از 370 دلار باشد، در فقر مطلق به سر میبرند. بر این اساس هم اکنون این تعداد در جهان به یک میلیارد و پانصد میلیون نفر میرسد.3
متأسفانه گستردگی فقر در ابعاد گوناگون انسانی، فرهنگی، بهداشتی، مسکن و... در سطح جهان به حدی است که میتوان فقر را به عنوان یک «قاعده» و رفاه را به عنوان یک «استثناء» درنظر گرفت.
بیسوادی، فقر بهداشتی، نبود مسکن مناسب و عدم دسترسی به تغذیه کافی و سالم برای افراد و ملتهای فقیر زیانهای جبرانناپذیری را به همراه آورده است. سوء تغذیه آسیبپذیری افراد را در برابر انواع بیماریها و انگلها افزایش داده، توانایی و نیروی جسمی و فکری فرد را برای انجام کارهای فکری و بدنی کاهش میدهد؛ در نتیجه بهرهگیری افراد از امکانات و منابعی که در اختیار آنها قرار گرفته کم شده، باعث کاهش بهرهوری آنها میگردد، که این خود زنجیر شوم فقر را بر دست و پای آنها محکمتر خواهد کرد.
با وجود این، یک میلیارد نفر از جمعیت جهان بیسواد،4 و 3/2 میلیارد نفر از امکانات بهداشتی محروم هستند، و بیش از یک میلیارد نفر، به آب آشامیدنی سالم دسترسی ندارند.5
نزدیک به یکسوم ساکنان کشورهای فقیر به علت بیماریهای گوناگون عمری کوتاه دارند و قبل از رسیدن به 40 سالگی میمیرند.6
قریب نیمی از جمعیت بسیاری از شهرها در محلههای کثیف و فقیر و یا آلونکها زندگی میکنند، که بنا به تصریح سازمانهای جهانی در اوایل دهه 1980 حدود یک میلیارد نفر از داشتن مسکن مناسب محروم بودند و پیشبینی میشود که تعداد آنها تا سال 2000 به دو برابر افزایش یابد.7
براساس گزارش منتشره از سوی سازمان جهانی بهداشت از مجموع 52 میلیون مورد مرگومیر در سراسر جهان در سال 1997، علت 43 درصد از این مرگومیرها در کشورهای جهان سوم بیماریهای انگلی و عفونی بوده است.8
آمارهای منتشر شده از سوی منابع ذیربط گویای این واقعیت تلخ است که در حال حاضر بیشتر از یک میلیارد نفر از مردم جهان از کمبود پروتئینهای غذایی رنج برده، دچار سوء تغذیه میباشند و روزانه 40 هزار کودک زیر 5 سال به علت سوء تغذیه جان خود را از دست میدهند.9
حتی امروزه بعضی از محققان ثابت کردهاند که بین قد و قامت و نوع تغذیه فرد که تحت تأثیر درآمد سرانه فرد قرار میگیرد، رابطه مستقیمی وجود دارد.
ریچارد استکل، اقتصاددان دانشگاه اوهایو در تحقیقاتی که درباره 12500 اسکلت که قدمت بعضی از آنها به بیش از 5 هزار سال میرسید، و از نظر جغرافیایی در سرتاسر نیمکره غربی قرار داشتند، انجام داده به این نتیجه رسید، که مردمانی که در آغاز هزاره جاری در «نیومکزیکو» و «آریزونا» میزیستند، کوتاهترین قد را داشته و از حداقل سلامتی نیز برخوردار بودهاند، در حالی که صحرانشینان اسبسوار و ساکن دشتها بلندقدترین و سالمترین افراد را تشکیل میدادند.
همچنین رابرت فوگل، اقتصاددان و برنده جایزه نوبل، شواهدی قوی دال بر ارتباط بین قد و قواره و طول عمر پیدا کرده و معتقد است که در هر دورهای، طول عمر افراد بلندقد بیشتر از افراد کوتاهقد بوده است.10
کاهش روند رشد اقتصادی؛ افزایش شکاف درآمدی
در زمانی که امکانات پیشرفت باید بیش از هر زمان دیگری فراهم باشد، تا برخورداری از نعمات الهی برای همگان در سطح جهان میسّر گردد، آنچه بیش از هر چیز امیدها را به یأس تبدیل نموده و آوازه خوشرونق و رشد اقتصادی و در نتیجه به ارمغان آوردن رفاه اجتماعی را برای جهان محروم به خواب و خیالی بیش مبدل ساخته است، اولاً سیر نزولی رشد اقتصاد جهانی در طی دوره سی ساله گذشته است، به گونهای که از نرخ متوسط 5 درصد در اوایل دهه 1960 به 4/3 درصد در اواخر دهه 1980 رسیده است و این روند نزولی در تمام گروههای کشورها رخ داده است.11
همانگونه که در جدول شماره 1 مشاهده میشود، این نرخ حتی در سالهای 1981 تا 1990 به 3/1 درصد کاهش یافته است.12
ثانیا، افزایش روند نابرابری و شکاف در میان کشورهای به اصطلاح توسعهیافته و صنعتی و کشورهای در حال توسعه و نیمهصنعتی میباشد. جهان صنعتی با جمعیتی کمتر از 20 درصد بیش از 80 درصد منابع جهان را در اختیار خود دارد، در حالی که بخش دیگر جهان با در برداشتن 80 درصد جمعیت فقط مالک 20 درصد منابع جهانی هستند.13
به عبارت دیگر، 2/1 میلیارد نفر در کشورهای شمال با برخورداری از بیشترین امکانات به سر میبرند، و در کنار آن 2/4 میلیارد نفر در کشورهای جنوب با کمترین امکانات زندگی را سپری میکنند.
ساکنان شمال 48 تا 72 درصد از تولیدات غذایی اساسی، مانند شیر و گوشت را به خود اختصاص میدهند، و باقیمانده آن را که حداقل چیزی حدود 28 درصد است، به بقیه جمعیت جهان که چهار برابر آنهاست واگذار میکنند.14
85 درصد تولید جهانی امروز تنها در اختیار 20 درصد ثروتمندترین مردمان جهان قرار دارد، در حالی که 20 درصد فقیرترین افراد در جهان تنها 4/1 درصد از این حجم تولید را در اختیار دارند.
45 درصد از جمعیت جهان، تنها با بهرهگیری از 4 درصد تولید ناخالص ملی روزگار را به سختی و فلاکت میگذرانند، در صورتی که همین مقدار تولید ناخالص ملی جهان فقط در اختیار 358 نفر از جمعیت این کره خاکی است.15
اختلاف درآمد 20 درصد غنیترین افراد در جهان به 20 درصد فقیرترین افراد جمعیت جهان، در سه دهه اخیر دو برابر شده است، به عبارت دیگر، در سال 1960 سهم 20 درصد مردم دنیا از درآمد جهانی 3/2 درصد بوده، که این رقم در سالهای آخر قرن بیستم به 1/1 درصد کاهش یافته است.16
در همین حال تعدادی افراد انگشتشمار که شمار آنها بیش از ده نفر نیست، بالغ بر 133 میلیارد دلار ثروت را در جهان به خود اختصاص دادهاند، که این رقم، 5/1 برابر کل درآمد کشورهای فقیر میباشد. به گفته «ایگناسیورامونِت» (نشریه لوموند) در حال حاضر افرادی وجود دارند که بیشتر از یک یا چند کشور دارایی و ثروت دارند. 225 نفر ثروتمند در جهان، جمعا سرمایهای بالغ بر 1000 میلیارد دلار در اختیار دارند که با دارایی 47 درصد جمعیت 47 کشور فقیر جهان که جمعیتی حدود 5/2 میلیارد را شامل میشود برابری میکند.
دارایی پنج نفر ثروتمند اول جهان از تولید ناخالص ملی تمام کشورهای افریقای جنوب صحرا بیشتر است.17
پیشبینی سازمانهای بینالمللی و ارزیابیهای آنها از دورنمای رشد اقتصادی بلندمدت در جهان بیانگر این واقعیت تکاندهنده است که فاصله موجود بین کشورهای ثروتمند و فقیر همچنان فزونی خواهد یافت، و در داخل کشورها نیز این روند ادامه خواهد داشت.18
افزایش روند فقر در جهان
جدیدترین آمارهای منتشره از سوی منابع جهانی در سال 1997 حکایت از آن میکند که شاخص توسعه انسانی از سال گذشته تاکنون در 30 کشور جهان کاهشیافته، و این بزرگترین پسرفتی است که از آغاز اولین گزارش توسعه انسانی در سال 1990 میلادی تاکنون به ثبت رسیده است. بدینسان بین سالهای 1987 و 1993 تعداد افرادی که درآمد روزانه آنها کمتر از یک دلار بوده است، نه تنها کاهش نیافته، بلکه نزدیک به 100 میلیون نفر نیز بر آن افزوده شده است و چنین به نظر میآید که در تمام نقاط جهان روند افزایشی فقر ادامه یابد؛ حتی کشورهای ثروتمند غربی نیز از این قاعده مستثنی نیستند و در برخی از این کشورها مانند ایالات متحده و بریتانیا فقر به نحو چشمگیری در حال افزایش است.19
در حال حاضر مسأله غذا و به خطر افتادن امنیت غذایی برای بسیاری از کشورها، یکی از بحثهای روزمره سازمانهای جهانی است و با این حال به جای این که از تعداد این کشورها کاسته شود، برعکس به شمار آنها نیز افزوده میگردد.
آماری را که سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (فائو) در سال 1997 منتشر ساخته، 29 کشور را از جمله کشورهایی دانسته است که مردم آن از گرسنگی و بحران مواد غذایی رنج میبرند؛ در صورتی که تعداد این کشورها در سال 1996 میلادی، 25 کشور بوده است و در عرض یک سال به جای کاهش، 4 کشور نیز به آن افزوده شده است. براساس آمار یاد شده، در قاره آفریقا کشورهای آنگولا، بروندی، اریتره، اتیوپی، کنیا، لسوتو، لیبریا، موریتانی، موزامبیک، نیجر، اوگاندا، جمهوری دمکراتیک کنگو، رواندا، سیرالئون، سومالی، سودان، تانزانیا، و کشور چاد؛ در آسیا کشورهای افغانستان، کره شمالی، عراق، لائوس، و مغولستان، در اروپا کشورهای مشترکالمنافع آذربایجان، ارمنستان، بوسنیهرزگوین، گرجستان و تاجیکستان، و در آمریکا کشور هائیتی، با این بحران روبرو هستند.20
بیثمر ماندن تلاشهای بینالمللی
از ابتدای دهه 1970 در کنفرانس جهانی که درباره مواد غذایی از پنجم تا شانزدهم نوامبر 1974 در رم پایتخت ایتالیا برگزار گردید، مسأله تأمین غذا و امنیت غذایی به عنوان یک مسأله مهم و سرنوشتساز جهانی مطرح گردید و سازمانهای بینالمللی برای رفع این بحران تصمیم گرفتند با اختصاص دادن حداقل 10 میلیون تن مواد غذایی در سال به این کشورها ننگ گرسنگی را از جامعه جهانی برطرف سازند، اما در عمل کوششهایی که به منظور مذاکره در زمینه یک موافقتنامه بینالمللی درباره غلات انجام گرفت، باتوجه به شرایط مربوط به انبارها و قیمتها مواجه با شکست گردید.21
دهشتانگیز است، اگر گفته شود در همین سال 1974، مجتمع اقتصادی اروپا 225 میلیون فرانک صرف نابودی میوه و سبزیجاتی کرد که بیم آن را داشت که قیمت بازار را پایین بیاورد. در فرانسه در این سال به همین جهت 250 هزار تن سیبزمینی از بین برده شد. در امریکا، سالانه 10 میلیون تن «لاکتوسروم» یا شیر رقیق را دور میریزند، و حال آن که ماده پروتئینی در این شیر با خشک شدن، تغذیه 8 میلیون انسان را تأمین میکند. در فرانسه نیز یک کارخانه پنیرسازی روزانه 200 تن از این ماده را نابود میسازد.22 در آلمان غربی نیز در سال 83/1982 حدود 2 میلیون تن میوه و سبزیجات سالم به ارزش بیش از 2 میلیارد مارک نابود شد تا قیمتها ثابت باقی بمانند.23
عمق فاجعه هنگامی است که دانسته شود طبق برآوردهای سازمان ملل متحد، برای رفع فقر و محرومیتزدایی از این کره خاکی فقط 80 میلیارد دلار پول کافی است که این رقم چیزی حدود 5/0 درصد کل درآمد جهان است. حتی میتوان با اختصاص دادن تنها بیش از نیمی از ثروت ده نفر میلیاردر جهان که 133 میلیارد دلار ثروت را به خود اختصاص دادهاند، این زشتی را از جامعه بشری برطرف ساخت.24
علل فقر یا عوامل تشدیدکننده آن
براستی چه عاملی باعث شده است که حدود 20 کشور در جهان با درآمد سرانهای کمتر از 300 دلار در سال بین مرگ و زندگی دست و پا بزنند، و تعداد دیگری از کشورها درآمد سرانهای بیش از 52 برابر این کشورها را در بین سالهای 1980 تا 1990 داشته باشند؟25 (جدول شماره 2)
این رقم در سال 1992 که درآمد ناخالص ملی سرانه کشورهای ثروتمند به 16065 دلار میرسد، 75 برابر میگردد.26
آیا این نتیجه هوش و ذکاوت و تلاش روزافزون غربیهاست؟ یا این که چپاول و غارت به اصطلاح قانونمند منابع و منافع همین کشورهای بظاهر فقیر و نیازمند به کمک است که اینگونه آنها را فربه ساخته، که ادّعایشان گوش فلک را کر میکند؟
در ادامه گفتار به بیان بعضی از این علل اصلی و اساسی خواهیم پرداخت.
تفکّر مادی و اخلاق سرمایهداری
البته جای شگفتی نیست؛ زیرا وقتی ماده بیشعور و پستی به نام پول و ثروت حاکم بر دل و جان و عقل و وجدان بشر گردید و تمام معیارها و ارزشها با آن سنجیده شد، برآیند آن انسان با طرز تفکّر مادی غربی خواهد بود که برای ایجاد اشتغال و مبارزه با بیکاری معتقد است که باید کارخانههای ساخت اسلحه همچنان به کار خود ادامه دهند و انواع سلاحهای مرگبار کشتارجمعی را تولید کنند و به فروش برسانند تا بتوانند تنور اشتغال را گرم نگه دارند؛ به عنوان مثال، به گفته روژهگارودی، «دولت فرانسه همیشه این بهانه را میآورد که 270 هزار نفر در صنایع خصوصی یا دولتی اسلحهسازی این کشور مشغول کارند (122 هزار نفر فقط در صنایع خصوصی اسلحهسازی فرانسه کار میکنند) و اگر بنا شود تسلیحات کاهش یابد خطر بیکاری برای عده زیادی پیش خواهد آمد.»27
تردیدی نیست که برای فروش و سودآوری آن هم باید هر روز به بهانهای در منطقهای از جهان ترس و وحشت را حاکم کرد و در صورت نیاز جنگ را ایجاد نمود، تا سرمایهگذاری جنبه عقلایی غربی خود را نیز از دست ندهد. از اینرو، میبینیم که در فاصله بین سالهای 1960 تا 1988 هزینههای نظامی در کشورهای جهان سوم 50 برابر شده و حتی دوبرابر سریعتر از درآمد سرانه این کشورها رشد کرده است.28
در مکتب سرمایهداری فرض بر این است که انسان عاقل در جایی سرمایهگذاری میکند که بیشترین مطلوبیت که در نتیجه بیشترین سودآوری حاصل میشود برای او ایجاد گردد و چون مطلوبیت در این دیدگاه نمیتواند چیزی ماوراء این جهان مادی باشد، نتیجه منطقی این تفکر این خواهد شد که اخلاق و توصیههای اخلاقی و انسانی در مکتب اقتصاد غربی نه تنها جایگاهی نداشته، بلکه به عنوان امری ضدارزش و مانع رشد سرمایه و سودآوری قلمداد میگردد. شوماخر در توضیح این مطلب میگوید:
«بدیهی است که مبرا شدن از همه مسؤولیتها جز مسؤولیت نسبت به خویشتن، سهولت عظیمی برای کسب و تجارت پدید میآورد. واقعیت این موضوع برای همه مشهود است و جای شگفتی نیست که حس بیمسؤولیتی در میان تاجران رواج فراوان دارد. آنچه ممکن است شگفتی پدید آورد، این است که استفاده حد اعلا از این رهایی از مسؤولیت، یک عمل فضیلتمدارانه محسوب میشود، چنانچه یک خریدار از یک معامله خوب امتناع ورزد بدان دلیل که به ظن او ارزان بودن کالای موردنظر از استثمار افراد یا استفاده از دیگر راههای ناپسند و غیرانسانی (بجز سرقت) ناشی گردیده است، در معرض خردهگیری قرار میگیرد که «غیراقتصادی» رفتار کردهاست و اینگونه رفتار در برداشتاقتصادی یک معصیت بزرگ است.»29
لذا به اعتقاد وی «اگر تمدن غربی در یک وضع بحران دائمی قرار دارد، چندان دور از حقیقت نیست که بگوییم ممکن است عیبی در تربیت آن بروز کرده است... تربیت کلید هر چیز است... اولین و مهمترین وظیفه تربیت انتقال مفاهیم ارزشی است، این که با زندگیهایمان چه کنیم... در حال حاضر تردید نیست که جامعه بشریت در خطر نابودی قرار دارد، نه بدان علت که فاقد فوتوفنهای علمی و فنی هستیم، بلکه از آنرو که گرایشمان بر این است که فوت و فنهای علمی و فنی را ویرانگرانه و نابخردانه به کار بریم.»30
به نظر وی «هیچ درجهای از رفاه نمیتواند انباشت مقادیر عظیم مواد بسیار مخرب و مهلکی را توجیه کند که هیچ کس نمیداند چگونه میتوان از خطر آن «ایمن» بود و به صورت خطری بیقیاس برای نسلهای بعد و حتی اعصار زمینشناسی باقی خواهد ماند. انجام دادن چنین عملی تجاوز به ذات زندگی است؛ تجاوزی فوقالعاده بزرگتر از هر جنایتی که تاکنون به دست بشر صورت گرفته است.»31
به اعتقاد وی نظام صنعتی که دستپرورده نظام سرمایهداری است هرگز نمیتواند تأمینکننده رفاه و آسایش و برطرفکننده فقر از جهان باشند؛ زیرا چگونه میتوان از نظامی که نزدیک به نیمی از منابع جهان را فقط در اختیار گروهی اندک قرار میدهد چنین انتظاری داشت. وی درباره ناتوانی این نظام چنین میگوید:
«یک نظام صنعتی که چهل درصد از منابع اصلی جهان را برای تأمین نیازمندیهای جمعیتی کمتر از شش درصد جمعیت جهان مصرف میکند، تنها در صورتی میتواند کارآمد خوانده شود که در زمینه تأمین سعادت، رفاه، فرهنگ، صلح و آرامش و هماهنگی به توفقیهای عظیمی نائل آمده باشد. تصور نمیکنم تأکید بر این واقعیت ضروری باشد که نظام آمریکایی از نیل به چنین توفیقهایی ناتوان بوده است.»32
عملکرد انسان غربی که نتیجه تفکر مادیگری و نظام سرمایهداری است، پرده از روی این حقیقت برمیدارد که، این که قرآن کریم به عنوان روشنترین و محکمترین منطق دین اینگونه قاطع و محکم با مترفان و مسرفان و زراندوزان و عیاشان جهانخوار درافتاده، ریشه همه تباهیها و فسادها را در روی زمین به آنها نسبت میدهد، بیجهت نیست. امروزهآنچه اقتصاد کشورها را فلج میکند و حتی جامعه بشری را به نابودی میکشاند، نزدیک به یک هزار میلیارد دلار پول و سرمایههای سرگردانی است که مانند سیلابی هرز، به هر گوشهای از جهان که سرازیر میشود همه چیز را نابوده کرده، ویران میسازد.33
حتی در کشور ایران آنچه نظام اقتصادی کشور را فلج کرده، و همه تلاشهای شبانهروزی مسؤولان دلسوز و فداکاریهای امت سلحشور مسلمان را در این دو دهه بعد از انقلاب به ضعف کشانده و حتی گاهی خنثی میکند، وجود میلیاردها ریال پول و سرمایه نقدی است که در دست افراد سودجو و فرصتطلب و سوداگر قرار دارد؛ پولهایی که به جای بهرهگیری در امر تولید و سرمایهگذاری در بخشهای اساسی و زیربنایی کشور، و ایجاد رفاه اقتصادی و اجتماعی برای همه اقشار مردم، مانند بلایی عظیم به جان مردم و کشور افتاده، و هر روز به بهانههای واهی تورم و رکود را در کشور شدت میبخشد و مردم را به ستوه میآورد؛ در حالی که مطابق برآورد بانک جهانی در سال 1998 میلادی، کشور ایران با درآمد ناخالص ملی 355 میلیارد دلار به عنوان بیستمین قدرت اقتصادی جهان با درآمد سرانه هر فرد ایرانی 5360 دلار ارزیابی میگردد،34 و با در نظر گرفتن خط فقری که سازمان ملل در جهان در نظر گرفته است، درآمد سرانه هر ایرانی بیش از 14 برابر آن میباشد. براساس آمارهای اعلام شده در مطبوعات کشور به وسیله صاحبنظران مسائل درآمدی و معیشتی، حداقل درآمدی که برای یک خانوار پنج نفره در ماه در نظر گرفته شده، که بتواند با آن تقریبا هزینههای خود را سربهسر کند، رقمی حدود 900 هزار ریال است،35 که در این صورت درآمد سرانه هر خانوار براساس 5360 دلار، چندین برابر هزینههای سرانه آن خواهد بود. بدینسان دلیلی ندارد که بیش از نیمی از جمعیت کشور به گونهای با مشکلات معیشتی دست به گریبان باشند که هرگز نتوانند بین نیازهای اساسی خود با درآمدهایشان تعادلی برقرار کنند، به حدی که اندکی تغییر در کاهش مقدار یارانههای پرداختی دولت به کالاهای اساسی و یا افزایش مالیاتها، فشار زیادی بر قشرهای زیادی از مردم وارد میسازد.
ریشه درد در کجاست؟ آیا مشکل اقتصادی کشور نبود سرمایه است، یا انحصار سرمایه و به هرز رفتن آن؟ البته چیزی غیر از این هم نمیتوان انتظار داشت. وقتی تنها 20 درصد جمعیت کشور از 80 درصد درآمد ملی کشور استفاده کرده، و فقط 4 درصد مالیاتها را بپردازد و درمقابل، 80 درصد جمعیت کشور با 20 درصد درآمد ملی، 96 درصد مالیاتهای دولت را تأمین کند، وضعیتی بهتر از این را نمیتوان توقع داشت.36 حتی آمارهای به دست آمده نشان میدهد که بیشترین درصد یارانههایی را که دولتها به منظور کمک به اقشار کمدرآمد و ضعیف میپردازند، به سود افراد پردرآمد جامعه تمام شده و خود نیز شکاف نابرابری را افزایش میدهد؛ به عنوان مثال در کلمبیا که قیمت بنزین 4 برابر کمتر از قیمت بازار جهانی آن است و یارانههای دولتی موجب پایین بودن قیمت آن گردیده، آمار نشان میدهد که 10 درصد غنیترین افراد در این کشور 40 درصد از فرآوردههای نفتی را مصرف کرده، در حالی که سهم 50 درصد جمعیت فقیر شهری تنها 5/18 درصد از این فرآوردهها بوده است.37
امید است که در برنامه سوم توسعه، همچنان که مقام معظم رهبری تصریح و تأکید نمودند، دستاندرکاران امور، راههای عملی جلوگیری از روند نابرابری و حرکت به سوی عدالت اقتصادی را که زمینهساز عدالت اجتماعی خواهد شد، بیابند.38
انحصار بازار جهانی
در حالی که تجارت جهانی و بازار در قبضه قدرتهای استکباری است، دیگر سخن گفتن از تجارت آزاد و تلاش برای به دست آوردن سهم بیشتری از بازار برای رفع محرومیت و فقرزدایی، به افسانه بیشتر شبیه است تا به واقعیت.
همانگونه که در جدول شماره 3 دیده میشود، سهم کشورهای توسعه نیافته در طی 45 سال نه تنها افزایشی نیافته، بلکه حتی از 38 درصد در سال 1950 به 32 درصد در سال 1995 نیز کاهش یافته است، که این دسته از کشورها طبق تقسیم سازمان ملل بیش از 130 کشور را شامل میشود.39
این که قیمت چه نوع مواد تولیدی باید افزایش یا کاهش یابد، هرگز به عملیات بازار آزاد که عرضه و تقاضا تعیینکننده قیمت باشد، مربوط نمیشود، بلکه این که چه کسی یا کشوری تولید کننده و تحویل دهنده است، تعیینکننده میباشد؛ به عنوان نمونه، قیمت تولیدات کشاورزی و مواد خام معدنی که در کشورهای فقیر تولید و به کشورهای غربی صادر میشود، در سال 1980 در مقایسه با سال قبل از آن سقوط نمود، به گونهای که کاکائو حدود 9/20 درصد، قهوه 4/17 درصد و کائوچو حدود 9/22 درصد، کاهش قیمت یافت. در صورتی که بظاهر تولید این هر سه مواد در انحصار این کشورها بوده، ولی آنها هرگز قدرت چانهزنی و عکسالعمل نشان دادن را در بازار نداشتهاند.
در همین حال، قیمت برخی از تولیدات کشاورزی که کشورهای صنعتی تولیدکننده و صادرکننده آن بودند، در همین زمان صعود میکند؛ به عنوان مثال ذرت 4/4 درصد، گندم 9/2 درصد، و برنج 3/11 درصد افزایش قیمت مییابد، این در حالی است که سهم واردات کشورهای فقیر از بازار جهانی این محصولات بین 38 درصد برای ذرت و 77 درصد برای برنج بوده است.
همانگونه که در جدول شماره 4 دیده میشود، قیمتهای کالاهای صنعتی دائما نرخ صعودی داشته، و برخلاف آن مواد اولیه خام در سال 1980 طی سی سال، بیشترین کاهش را داشته است.40
از سال 1970 به بعد کشورهای صادرکننده مواداولیه که تمامی آنها را کشورهای فقیر و کمدرآمد تشکیل میدهد، پیوسته با کاهش قدرت خرید در زمینه صادرات مواد اولیه خود در بازارهای جهانی روبرو بودهاند؛ به عنوان نمونه در سال 1960 تانزانیا با پرداخت 5 تن کنف میتوانست یک تراکتور خریداری کند، در صورتی که در سال 1970 برای خرید همین تراکتور لازم بود 10 تن کنف بپردازد و در سال 1980 نیز برای خرید آن میبایست 28 تن کنف را پرداخت نماید. و یا در سال 1969 با فروش یک تن چای در بازارهای جهانی کشور فروشنده میتوانست با قیمت آن 17 تن کود شیمیایی خریداری کند، در حالی که در سال 1979 یک تن چای در برابر 8 تن کود شیمیایی قرار میگیرد.
به اعتقاد بانک جهانی اگر قیمتهای محصولات کشاورزی با همان آهنگ قیمتهای کالاهای کشورهای صنعتی افزایش مییافت، باعث میشد که حتی کشورهای واردکننده نفت که از درآمد پایین برخوردارند بتوانند تا در سال 1978، 2/1 میلیارد دلار مازاد ارزی داشته باشند، و این مازاد برای کشورهای با درآمد متوسط به 7/5 میلیارد دلار میرسید.41
به گفته آلوین تافلر نویسنده معروف امریکایی، «معاملات آزاد» با این فرض به وجود آمده بود که طرفین معامله همسطح بوده و هیچ کدام قدرت برتری و سلطهگری را بر دیگری نداشته باشد. گویا این نظریه همه چیز را در نظر گرفته بود، جز واقعیت زندگی، و آن این که نتیجه مذاکرات و معاملات بین تجارتپیشگان کشورهای صنعتی با مردمان بومی دیگر کشورها، بر سر مواد اولیه مثل شکر، مس، کائوچو، یا منابع دیگر، غالباً به سود یک طرف تمام میشود؛ زیرا در یک طرف میز «سوداگران مکّار اروپایی یا امریکایی» قرار گرفتهاند، که شرکتهای بزرگ و شبکههای گسترده بانکی و صنایع قدرتمند و دولتهای نیرومندی را پشت سر خود دارند، در حالی که در طرف دیگر میز حاکم محلی و یا رئیس قبیلهای قرار میگرفت که کمتر با نظام اقتصادی حاکم بر جهان سروکار داشته و اطلاعات چندانی از نظام پولی جهان نداشت.42
بدینسان میبینیم که در دهههای 1880 و 1890 زمامداران کشورهای اروپایی با جسارت تمام مقاصد شوم خود را آشکارا اظهار میکنند؛ لذا جوزف چمپرلن سیاستمدار بریتانیایی میگوید: «امپراطوری یعنی تجارت» و نیز ژولفری نخستوزیر فرانسه صریحا اعلام میکند: «آنچه فرانسه احتیاج دارد، بازارهایی برای صنایع، صادرات و سرمایه است.»43
غارت منابع کشورها در پوشش کمکها
به نظر میرسد سخن گفتن از کمک به توسعه اقتصادی و اجتماعی کشورهای عقب نگهداشته شده، به وسیله کشورهای چپاولگری که چیزی جز رسیدن به منافع خود در مخیّله آنها نمیگنجد، بسیار بیمعناست.
بر همین اساس کشور آلمانغربی اعلام میکند که درصدد است به کشورهای در حال توسعه کمک کند تا نیازهای اساسی خود را برطرف سازند، ولی در همان حال وزیر مربوط میگوید که کمکها باید به گونهای باشد، که بتواند اشتغال را در آلمانغربی تأمین نماید .44
حال این چه نوع کمکی است که میتواند تنور اشتغال را در کشور کمکدهنده گرم کرده، نیاز او را برآورده سازد؟ گوردون ترولر و ماری دفارکه با ساختن یک فیلم تلویزیونی به این سؤال پاسخ میدهند، که چگونه منابع غنی مواد خام اولیه کشوری نظیر گابن، در پوشش کمک به توسعه اقتصادی به تاراج میرود؟ این کشور با دریافت کمک، اقدام به خرید ماشینآلات صنعتی از کشور کمکدهنده نموده، تا بتواند بدینوسیله مواد خام خود را استخراج و آماده فروش کند و در نهایت در مدت کوتاهی همه مواد خام این کشور استثمار میگردد و آن سرزمین به خاطر تجهیزات گرانقیمت ماشینآلات، و تأسیسات فنی بیمصرف و به بار آوردن بدهی، از چاله به چاه میافتد.45
تجربه ثابت کرده است که در منطق سرمایهداری، کمک بدون چشمداشت هرگز جایگاهی نداشته و ندارد؛ لذا آن جایی هم که به ظاهر هیچ چشمداشتی ممکن است بر آن متصور نباشد، مانند کمکهای غذایی، تلهای است برای به دام انداختن کشورها.
در سال 1966 وزیر کشاورزی ایالات متحده امریکا درباره تفسیر کمکهای غذایی این کشور به خاطر صلح که در قانون 480 کنگره این کشور به تصویب رسیده است، میگوید:
«من تصور میکنم که برنامه غذایی به خاطر صلح (قانون 480) در وهله اول به عنوان وسیلهای برای خالی کردن انبارهای مازاد برمصرف ما به تصویب رسیده است. ما چنین نامی را به آن دادیم؛ زیرا در این کشور تبلیغ سیاسی خوبی بود.»
عمل به قانون یاد شده به مدت 10 سال سبب شد که بازاری برای یکچهارم فروش صادرات محصولات کشاورزی امریکا فراهم شود؛ به عنوان مثال این کمکها در تونس توانست با تغییر سلیقه غذایی مردم این کشور که سالیان متمادی با روغن زیتون داخلی مصرف غذایی خود را تأمین میکردند، روغن سویا را جایگزین آن سازند و این کشور را وادار به واردات روغن سویا از امریکای شمالی گرداند. امریکا در نتیجه عمل به این قانون (480) توانست در دهه 1970 تا 1980 صادرات مواد غذایی و کشاورزی خود را از 6 میلیارد دلار در سال به سیزده برابر افزایش دهد.46 و بدینسان بدترین وابستگی را که وابستگی غذایی به این کشور است، در دنیا به وجود آورد.
در یادداشتی که در سال 1974 در بروکسل، درباره سیاست کمک غذایی جامعه اقتصادی اروپا نگاشته میشود، چنین آمده است:
«منافع جامعه اقتصادی اروپا اقتضا میکند که تعهدی مهم و دائمی در خصوص کمک غذایی بپذیرد... چنین تعهدی امتیازهایی مختلف از نظر سیاسی و اقتصادی، عرضه خواهد داشت:
ـ ایجاد دستگاهی مهم برای سیاست کلی جامعه اقتصادی بسط یافته اروپایی در برابر کشورهای در حال توسعه.
ـ ایجاد مقام و اعتبار در مجموعه کشورهای در حال توسعه، و بویژه در کشورهایی که قراردادهای همبستگی امضا نکردهاند...
تشویق صادرات تجاری و محصولات کشاورزی، و احتمالاً محصولات غیرکشاورزی کشورهای عضو، با تکیه به دروسی که میتوان از تجربه برخی از کشورهای کمکدهنده سنتی کمکهای غذایی آموخت... .»47
سرمایهگذاریهای خارجی
یکی از تبلیغات پرهیاهوی جهانی برای کاهش فقر و محرومیت در جهان، سرمایهگذاری به وسیله قدرتهای ثروتمنددر کشورهای کمدرآمد و فقیر عنوان میشود؛ از اینرو کارتلها و شرکتهای چندملیتی که سردمدار این قضیه هستند، خود را به عنوان «موتور توسعه» قلمداد کرده، همچنین خود را تنها قیّم جهانی در ایجاد رفاه و توسعه اقتصادی میدانند، در حالی که واقعیت غیر از آن چیزی است که ادعا میشود. کارنامه و عملکرد این شرکتها از آغاز تشکیل تا به حال، گویای این حقیقت است که باید ریشه فقر جهانی را در وجود همین شرکتها جستوجو کرد.
سرمایهگذاری این شرکتها در خارج از کشورهای صنعتی در عرض یک دهه از سال 1971 از 158 میلیارد دلار به 450 میلیارد دلار در سال 1980 بالغ شده است. نگاهی به جدول زیر پرده از روی این واقعیت برمیدارد که سود برگشتی این شرکتها در کشورهای توسعهنیافته در طی یک دهه بیش از دو برابر اصل سرمایه بوده است.
در سال 1980، فروش 382 شرکت به 2600 میلیارد دلار رسید. 21 درصد از شعبههای این شرکتها مشغول بلعیدن منابع و منافع کشورهای آفریقایی هستند، به گونهای که براساس برآورد کمیسیون اقتصادی سازمان ملل برای آفریقا، هر یک دلار سرمایهگذاری مستقیم در این قاره 35 دلار سود سالیانه به بار خواهد آورد.48
شارل لون سون، دبیرکل فدراسیون بینالمللی شیمی که یکی از بهترین کارشناسان شرکتهای چند ملیتی است، در توضیح چهره واقعی و اهداف این شرکتها میگوید:
«گسترش چند ملیتیها، همه چیز را در محل تردید قرار میدهد؛ نظرهای ما را درباره دولت، قدرت، پول، برنامهریزی، ملیکردن، نبرد کارگری، بازرگانی خارجی. همه آنچه مردان سیاست پشت این واژهها قرار میدهند، قلب و دغل است... مجمع اربابان شرکتهای چندملیتی اکنون سرگرم آن است که بر روی مسأله تجاوزگری چند ملیتیها، همان سرپوشی را بگذارد که روی بحران شهری، رشد، آلودگی و کیفیت زندگی گذاشت... صنایع شیمیایی، فلزی و نفتی آنها، نخست کارگران را، سپس ساکنان شهرها و سرانجام ماهیان دریاها را مسموم میکند. آنها به همانگونه که واژه آلودگی را جانشین این واقعیت ملموس ساخته، اکنون میکوشند مفهوم «شرکت چندملیتی» را جایگزین واقعیت دیگری سازند. آن واقعیت دیگر این است: «میشیلن» یا «جنرال موتورز»، «آیبیام»، یا «سنگوبن»، «بهرهبرداری در مقیاس سیارهای» را سازمان میدهند، کارخانههایشان را مانند مهره بر صفحه شطرنج جابهجا میکنند، خودمختاری «دولت ـ ملت»ها و سیاست حکومتها را با انگیزههای صنعتی، تجاری، مالی و پولی از محتوا خالی میسازند...»49
به نوشته نشریه نیوزویک امروزه تنها 10 شرکت بزرگ از جمله جنرال الکتریک (امریکا) با سرمایه 250 میلیارد و 500 میلیون دلار، فورد (امریکا) با 199 میلیارد دلار، جنرال موتورز (امریکا) با 188 میلیارد دلار، شل (انگلستان ـ هلند) با 100 میلیارد دلار، تویوتا (ژاپن) با 88 میلیارد دلار، هیتاچی (ژاپن) با 87 میلیارد دلار، آکسان (امریکا) با 84 میلیارد دلار، آی،بی،ام (امریکا) با 81 میلیارد دلار، ماتسوشیتا (ژاپن) با 80 میلیارد دلار و نیسان (ژاپن) با 72 میلیارد دلار مشغول «پمپاژ سود» به جهان صنعتی هستند.50
شمار این شرکتها هر روز به دلیل ادغامها رو به افزایش است و در حال حاضر قدرت بعضی از این شرکتها بیشتر ازقدرت بسیاری از کشورها میباشد.
به گفته آلوین تافلر، امپریالیسم جدید دیگر به شیوه قدیم عمل نمیکند که هدفش آوردن کامیونهای طلا یا زمرد، ادویه و ابریشم از کشورهای دیگر باشد، بلکه با حفر معادن مس در کنگو و افراشتن دکلهای نفتی در عربستان، به وارد کردن مواد خام این کشورها میپردازد و فرآوردههایی که از این طریق میسازد، دومرتبه برای فروش به بازارهای همین کشورها روانه مینماید.51
وی در قسمتی از کتاب خود به نام موج سوم، نظام صنعتی را عامل اصلی فقر و فلاکت و عقبماندگی کشورهای جهانسوم میداند و بصراحت مینویسد:
«تمدّن صنعتی جهانی را پشت سر گذاشت که یکچهارم مردم آن در رفاهی نسبی و سه چهارم باقیمانده در فقر بهسر میبرند. به عبارت دیگر 800 میلیون انسان با معیار بانکجهانی در فقر مطلق زندگی میکنند. از کل جمعیت کره زمین 700 میلیون آن غذای کافی ندارند و 550 میلیون آن بیسوادند. و بطور تقریبی با پایان رسیدن عصر صنعتی، 000/000/200/1 نفر امکانات بهداشت عمومی یا حتی آبآشامیدنی سالم ندارند.
این تمدن، جهانی را پشت سر گذاشت که حدود بیست تا سی کشور صنعتی آن رفاه و موفقیت مادی خود را مدیون سوبسید پنهانی ناشی از انرژی و مواد خام ارزانقیمت است. این تمدن یک زیرساخت جهانی از خود باقی گذارد. ـ یعنی: صندوق بینالمللی پول، «موافقتنامه عمومی تعرفههای گمرکی و بازرگانی»، بانک جهانی، و شورای همکاریهای دوجانبه اقتصادی ـ که تجارت و امور مالی را در جهت منافع قدرتهای بزرگ موج دوم تحت نظارت خود درآورد. و این تمدن اغلب کشورهای فقیر را با اقتصادهای تکمحصولی در فقر نگهداشت تا همچنان در خدمت تأمین نیازهای کشورهای غنی باقی بمانند.»52
نوشتار را با بیان تجربه تلخ کشور اسلامی مالزی که با پیوستن به اقتصاد جهانی، زحمات چهل ساله مردم این کشور را یکشبه به باد داد، به پایان میبریم.
ماهاتیر محمد نخستوزیر مالزی با انتقاد از مفهوم جهانیسازی اقتصاد به ملتهای مستقل دنیا هشدار داد، تا در پذیرش مفاهیمی از قبیل توسعه که خود نقشی در به وجود آوردن آن نداشته و ندارند، جانب احتیاط را از دست ندهند، تا به سرنوشتی مانند مالزی دچار نشوند. وی در نشست سران اتحادیه کشورهای مشترکالمنافع در لندن چنین میگوید:
«ما در منطقه جنوب شرقی آسیا با نمونه بارزی از هرجومرج ناشی از جهانیسازی روبرو هستیم... پس از آن که ما حرکت جدید جهانیسازی و به تبع آن آزادسازی اقتصادی را پذیرفتیم، اقتصاد و پولمان مورد حمله محافل بزرگ مالی و کسانی قرار گرفت که محصول همین نظام آزاد هستند... [در نتیجه] حاصل چهل سال زحمت و سختی کشیدن ملت مالزی در عرض چند هفته به دست کسانی نابود شد که هیچ معیار و قانون بینالمللی برای برخورد با آنها وجود ندارد.»53
پینوشتها
1 . ماهنامه صفحه اول (گزیده مطالب مطبوعات جهان)، ش 54-53، ص28.
2 . تازههای اقتصاد، ش70، ص39.
3 . روزنامه سلام، ش 2137، پنجشنبه 23 مهرماه 1377، ص5.
4 . همان.
5 . حسین نصیری، «توسعه پایدار، چشمانداز جهان سوم»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش 128-127، ص192.
6 . «فقر در جهان»، ترجمه محمد حسن فطرس، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش 126-125، ص157.
7 . اقتصاد جهان تا سال 2000، ترجمه و تلخیص اسفندیار رستگار، (نشر وزارت امور خارجه، 1371)، ص227.
8 . روزنامه ایران، ش 995، 29 تیرماه، 1377، ص1.
9 . سلام، 23 مهرماه 1377.
10 . صفحه اول، ش54-53، ص76.
11 . دورنمای کلی اقتصادی و اجتماعی اقتصاد جهان تا سال 2000، ص20.
12 . همان.
13 . سید حسین سیفزاده، نوسازی و دگرگونی سیاسی، (چاپ سوم: 1375)، ص13.
14 . تازههای اقتصاد، ش 27، ص15.
15 . «توسعه پایدار چشمانداز جهان سوم»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش 128-127.
16 . تازههای اقتصاد، ش70، ص39.
17 . صفحه اول، ش 54-53، ص28.
18 . اقتصاد جهان تا سال 2000، ص 22.
19 . «فقر در جهان»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش126-125، ص157.
20 . سلام، 23 مهرماه 1377، ص5.
21 . اقتصاد جهان تا سال 2000، ص 133.
22 . شهید سید مرتضی آوینی، توسعه و مبانی تمدن غرب، (1372)، به نقل از روژهگارودی، ص53.
23 . پروفسور آسیت دانا، تجارت بینالمللی و گرسنگی جهانی، ترجمه همایون الهی، (1368)، ص124.
24 . تازههای اقتصاد، ش70، ص39.
25 . اقتصاد جهان تا سال 2000، ص 56.
26 . عبدالناصر همتی، توسعه اقتصادی، (1376)، ص21.
27 . روژهگارودی، هشدار به زندگان، ترجمه و توضیح از علیاکبر کسمائی، (تهران، 1363)، ص451.
28 . کیث گریفین ـ تری مککنلی، توسعه انسانی، ترجمه غلامرضا خواجهپور، (1377)، ص114.
29 . ی. اف، شوماخر، کوچک زیباست، ترجمه علی رامین، (چاپ سوم: 1372)، ص35.
30 . همان، ص63.
31 . همان، ص113.
32 . همان، ص92.
33 . آلوین تافلر، موج سوم، ترجمه شهیندخت خوارزمی، (چاپ دهم: 1374)، ص315.
34 . تازههای اقتصاد، ش70، ص6.
35 . روزنامه خراسان، 19 اسفند 1377، ص4.
36 . ابراهیم رزاقی، اقتصاد ایران، (چاپ اول: 1367)، ص150.
37 . توسعه انسانی، ص124.
38 . بنگرید به نامه مقام معظم رهبری به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، روزنامه جمهوری اسلامی، یکشنبه 22 فروردین، 1378.
39 . توسعه اقتصادی، ص130.
40 . تجارت بینالمللی و گرسنگی جهانی، ص121.
41 . ژان .ایر، چیرگی بر گرسنگی، عباس آگاهی، (1366)، ص162.
42 . موج سوم، ص 122.
43 . همان، ص119.
44 . تجارت بینالمللی و گرسنگی جهانی، ص132.
45 . همان، ص134.
46 . چیرگی بر گرسنگی، ص 79-78-75.
47 . همان، ص82.
48 . توسعه اقتصادی، ص164.
49 . توسعه و مبانی تمدن غرب، ص89.
50 . توسعه اقتصادی، ص164.
51 . موج سوم، ص118.
52 . همان، ص455.
53 . ماهنامه صبح، ش76، آذر 1376، ص64.
امروزه دیگر بحث فقر بحث فردی، موردی، گروهی، محلی و یا کشوری نیست، تا این که بتوان آن را با گردآوری اعانات و صدقات و جلب ترحم دیگران از میان برد. امروزه بحث ملّتهای فقیر و کشورهای فقیر و گستردگی فقر در سراسر جهان مطرح است.
گستردگی فقر به حدی است که حتی در پردرآمدترین کشورهای جهان مانند ایالات متّحدهامریکا بنابهنوشته «ایگناسیورامونت» (در نشریه لوموند دیپلماتیک، ژانویه 1999) 45 میلیون نفر زیر خط فقر زندگی میکنند و 52 میلیون نفر بیسواد وجود دارند، و در اروپای ثروتمند 50 میلیون نفر فقیر و 18 میلیون بیکار زندگی میکنند.1
آمار منتشره از سوی سازمان ملل متحد در سال 1997 گویای این واقعیت تلخ است که نزدیک به یک چهارم جمعیت جهان، یعنی 3/1 میلیارد نفر با درآمدی کمتر از یک دلار به گونهای زندگی را میگذرانند که گویا در حال دستوپنجه نرم کردن با مرگ میباشند.2
براساس پژوهشهای انجام شده توسط بانک جهانی افرادی که درآمد سرانه آنها کمتر از 370 دلار باشد، در فقر مطلق به سر میبرند. بر این اساس هم اکنون این تعداد در جهان به یک میلیارد و پانصد میلیون نفر میرسد.3
متأسفانه گستردگی فقر در ابعاد گوناگون انسانی، فرهنگی، بهداشتی، مسکن و... در سطح جهان به حدی است که میتوان فقر را به عنوان یک «قاعده» و رفاه را به عنوان یک «استثناء» درنظر گرفت.
بیسوادی، فقر بهداشتی، نبود مسکن مناسب و عدم دسترسی به تغذیه کافی و سالم برای افراد و ملتهای فقیر زیانهای جبرانناپذیری را به همراه آورده است. سوء تغذیه آسیبپذیری افراد را در برابر انواع بیماریها و انگلها افزایش داده، توانایی و نیروی جسمی و فکری فرد را برای انجام کارهای فکری و بدنی کاهش میدهد؛ در نتیجه بهرهگیری افراد از امکانات و منابعی که در اختیار آنها قرار گرفته کم شده، باعث کاهش بهرهوری آنها میگردد، که این خود زنجیر شوم فقر را بر دست و پای آنها محکمتر خواهد کرد.
با وجود این، یک میلیارد نفر از جمعیت جهان بیسواد،4 و 3/2 میلیارد نفر از امکانات بهداشتی محروم هستند، و بیش از یک میلیارد نفر، به آب آشامیدنی سالم دسترسی ندارند.5
نزدیک به یکسوم ساکنان کشورهای فقیر به علت بیماریهای گوناگون عمری کوتاه دارند و قبل از رسیدن به 40 سالگی میمیرند.6
قریب نیمی از جمعیت بسیاری از شهرها در محلههای کثیف و فقیر و یا آلونکها زندگی میکنند، که بنا به تصریح سازمانهای جهانی در اوایل دهه 1980 حدود یک میلیارد نفر از داشتن مسکن مناسب محروم بودند و پیشبینی میشود که تعداد آنها تا سال 2000 به دو برابر افزایش یابد.7
براساس گزارش منتشره از سوی سازمان جهانی بهداشت از مجموع 52 میلیون مورد مرگومیر در سراسر جهان در سال 1997، علت 43 درصد از این مرگومیرها در کشورهای جهان سوم بیماریهای انگلی و عفونی بوده است.8
آمارهای منتشر شده از سوی منابع ذیربط گویای این واقعیت تلخ است که در حال حاضر بیشتر از یک میلیارد نفر از مردم جهان از کمبود پروتئینهای غذایی رنج برده، دچار سوء تغذیه میباشند و روزانه 40 هزار کودک زیر 5 سال به علت سوء تغذیه جان خود را از دست میدهند.9
حتی امروزه بعضی از محققان ثابت کردهاند که بین قد و قامت و نوع تغذیه فرد که تحت تأثیر درآمد سرانه فرد قرار میگیرد، رابطه مستقیمی وجود دارد.
ریچارد استکل، اقتصاددان دانشگاه اوهایو در تحقیقاتی که درباره 12500 اسکلت که قدمت بعضی از آنها به بیش از 5 هزار سال میرسید، و از نظر جغرافیایی در سرتاسر نیمکره غربی قرار داشتند، انجام داده به این نتیجه رسید، که مردمانی که در آغاز هزاره جاری در «نیومکزیکو» و «آریزونا» میزیستند، کوتاهترین قد را داشته و از حداقل سلامتی نیز برخوردار بودهاند، در حالی که صحرانشینان اسبسوار و ساکن دشتها بلندقدترین و سالمترین افراد را تشکیل میدادند.
همچنین رابرت فوگل، اقتصاددان و برنده جایزه نوبل، شواهدی قوی دال بر ارتباط بین قد و قواره و طول عمر پیدا کرده و معتقد است که در هر دورهای، طول عمر افراد بلندقد بیشتر از افراد کوتاهقد بوده است.10
کاهش روند رشد اقتصادی؛ افزایش شکاف درآمدی
در زمانی که امکانات پیشرفت باید بیش از هر زمان دیگری فراهم باشد، تا برخورداری از نعمات الهی برای همگان در سطح جهان میسّر گردد، آنچه بیش از هر چیز امیدها را به یأس تبدیل نموده و آوازه خوشرونق و رشد اقتصادی و در نتیجه به ارمغان آوردن رفاه اجتماعی را برای جهان محروم به خواب و خیالی بیش مبدل ساخته است، اولاً سیر نزولی رشد اقتصاد جهانی در طی دوره سی ساله گذشته است، به گونهای که از نرخ متوسط 5 درصد در اوایل دهه 1960 به 4/3 درصد در اواخر دهه 1980 رسیده است و این روند نزولی در تمام گروههای کشورها رخ داده است.11
همانگونه که در جدول شماره 1 مشاهده میشود، این نرخ حتی در سالهای 1981 تا 1990 به 3/1 درصد کاهش یافته است.12
ثانیا، افزایش روند نابرابری و شکاف در میان کشورهای به اصطلاح توسعهیافته و صنعتی و کشورهای در حال توسعه و نیمهصنعتی میباشد. جهان صنعتی با جمعیتی کمتر از 20 درصد بیش از 80 درصد منابع جهان را در اختیار خود دارد، در حالی که بخش دیگر جهان با در برداشتن 80 درصد جمعیت فقط مالک 20 درصد منابع جهانی هستند.13
به عبارت دیگر، 2/1 میلیارد نفر در کشورهای شمال با برخورداری از بیشترین امکانات به سر میبرند، و در کنار آن 2/4 میلیارد نفر در کشورهای جنوب با کمترین امکانات زندگی را سپری میکنند.
ساکنان شمال 48 تا 72 درصد از تولیدات غذایی اساسی، مانند شیر و گوشت را به خود اختصاص میدهند، و باقیمانده آن را که حداقل چیزی حدود 28 درصد است، به بقیه جمعیت جهان که چهار برابر آنهاست واگذار میکنند.14
85 درصد تولید جهانی امروز تنها در اختیار 20 درصد ثروتمندترین مردمان جهان قرار دارد، در حالی که 20 درصد فقیرترین افراد در جهان تنها 4/1 درصد از این حجم تولید را در اختیار دارند.
45 درصد از جمعیت جهان، تنها با بهرهگیری از 4 درصد تولید ناخالص ملی روزگار را به سختی و فلاکت میگذرانند، در صورتی که همین مقدار تولید ناخالص ملی جهان فقط در اختیار 358 نفر از جمعیت این کره خاکی است.15
اختلاف درآمد 20 درصد غنیترین افراد در جهان به 20 درصد فقیرترین افراد جمعیت جهان، در سه دهه اخیر دو برابر شده است، به عبارت دیگر، در سال 1960 سهم 20 درصد مردم دنیا از درآمد جهانی 3/2 درصد بوده، که این رقم در سالهای آخر قرن بیستم به 1/1 درصد کاهش یافته است.16
در همین حال تعدادی افراد انگشتشمار که شمار آنها بیش از ده نفر نیست، بالغ بر 133 میلیارد دلار ثروت را در جهان به خود اختصاص دادهاند، که این رقم، 5/1 برابر کل درآمد کشورهای فقیر میباشد. به گفته «ایگناسیورامونِت» (نشریه لوموند) در حال حاضر افرادی وجود دارند که بیشتر از یک یا چند کشور دارایی و ثروت دارند. 225 نفر ثروتمند در جهان، جمعا سرمایهای بالغ بر 1000 میلیارد دلار در اختیار دارند که با دارایی 47 درصد جمعیت 47 کشور فقیر جهان که جمعیتی حدود 5/2 میلیارد را شامل میشود برابری میکند.
دارایی پنج نفر ثروتمند اول جهان از تولید ناخالص ملی تمام کشورهای افریقای جنوب صحرا بیشتر است.17
پیشبینی سازمانهای بینالمللی و ارزیابیهای آنها از دورنمای رشد اقتصادی بلندمدت در جهان بیانگر این واقعیت تکاندهنده است که فاصله موجود بین کشورهای ثروتمند و فقیر همچنان فزونی خواهد یافت، و در داخل کشورها نیز این روند ادامه خواهد داشت.18
افزایش روند فقر در جهان
جدیدترین آمارهای منتشره از سوی منابع جهانی در سال 1997 حکایت از آن میکند که شاخص توسعه انسانی از سال گذشته تاکنون در 30 کشور جهان کاهشیافته، و این بزرگترین پسرفتی است که از آغاز اولین گزارش توسعه انسانی در سال 1990 میلادی تاکنون به ثبت رسیده است. بدینسان بین سالهای 1987 و 1993 تعداد افرادی که درآمد روزانه آنها کمتر از یک دلار بوده است، نه تنها کاهش نیافته، بلکه نزدیک به 100 میلیون نفر نیز بر آن افزوده شده است و چنین به نظر میآید که در تمام نقاط جهان روند افزایشی فقر ادامه یابد؛ حتی کشورهای ثروتمند غربی نیز از این قاعده مستثنی نیستند و در برخی از این کشورها مانند ایالات متحده و بریتانیا فقر به نحو چشمگیری در حال افزایش است.19
در حال حاضر مسأله غذا و به خطر افتادن امنیت غذایی برای بسیاری از کشورها، یکی از بحثهای روزمره سازمانهای جهانی است و با این حال به جای این که از تعداد این کشورها کاسته شود، برعکس به شمار آنها نیز افزوده میگردد.
آماری را که سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (فائو) در سال 1997 منتشر ساخته، 29 کشور را از جمله کشورهایی دانسته است که مردم آن از گرسنگی و بحران مواد غذایی رنج میبرند؛ در صورتی که تعداد این کشورها در سال 1996 میلادی، 25 کشور بوده است و در عرض یک سال به جای کاهش، 4 کشور نیز به آن افزوده شده است. براساس آمار یاد شده، در قاره آفریقا کشورهای آنگولا، بروندی، اریتره، اتیوپی، کنیا، لسوتو، لیبریا، موریتانی، موزامبیک، نیجر، اوگاندا، جمهوری دمکراتیک کنگو، رواندا، سیرالئون، سومالی، سودان، تانزانیا، و کشور چاد؛ در آسیا کشورهای افغانستان، کره شمالی، عراق، لائوس، و مغولستان، در اروپا کشورهای مشترکالمنافع آذربایجان، ارمنستان، بوسنیهرزگوین، گرجستان و تاجیکستان، و در آمریکا کشور هائیتی، با این بحران روبرو هستند.20
بیثمر ماندن تلاشهای بینالمللی
از ابتدای دهه 1970 در کنفرانس جهانی که درباره مواد غذایی از پنجم تا شانزدهم نوامبر 1974 در رم پایتخت ایتالیا برگزار گردید، مسأله تأمین غذا و امنیت غذایی به عنوان یک مسأله مهم و سرنوشتساز جهانی مطرح گردید و سازمانهای بینالمللی برای رفع این بحران تصمیم گرفتند با اختصاص دادن حداقل 10 میلیون تن مواد غذایی در سال به این کشورها ننگ گرسنگی را از جامعه جهانی برطرف سازند، اما در عمل کوششهایی که به منظور مذاکره در زمینه یک موافقتنامه بینالمللی درباره غلات انجام گرفت، باتوجه به شرایط مربوط به انبارها و قیمتها مواجه با شکست گردید.21
دهشتانگیز است، اگر گفته شود در همین سال 1974، مجتمع اقتصادی اروپا 225 میلیون فرانک صرف نابودی میوه و سبزیجاتی کرد که بیم آن را داشت که قیمت بازار را پایین بیاورد. در فرانسه در این سال به همین جهت 250 هزار تن سیبزمینی از بین برده شد. در امریکا، سالانه 10 میلیون تن «لاکتوسروم» یا شیر رقیق را دور میریزند، و حال آن که ماده پروتئینی در این شیر با خشک شدن، تغذیه 8 میلیون انسان را تأمین میکند. در فرانسه نیز یک کارخانه پنیرسازی روزانه 200 تن از این ماده را نابود میسازد.22 در آلمان غربی نیز در سال 83/1982 حدود 2 میلیون تن میوه و سبزیجات سالم به ارزش بیش از 2 میلیارد مارک نابود شد تا قیمتها ثابت باقی بمانند.23
عمق فاجعه هنگامی است که دانسته شود طبق برآوردهای سازمان ملل متحد، برای رفع فقر و محرومیتزدایی از این کره خاکی فقط 80 میلیارد دلار پول کافی است که این رقم چیزی حدود 5/0 درصد کل درآمد جهان است. حتی میتوان با اختصاص دادن تنها بیش از نیمی از ثروت ده نفر میلیاردر جهان که 133 میلیارد دلار ثروت را به خود اختصاص دادهاند، این زشتی را از جامعه بشری برطرف ساخت.24
علل فقر یا عوامل تشدیدکننده آن
براستی چه عاملی باعث شده است که حدود 20 کشور در جهان با درآمد سرانهای کمتر از 300 دلار در سال بین مرگ و زندگی دست و پا بزنند، و تعداد دیگری از کشورها درآمد سرانهای بیش از 52 برابر این کشورها را در بین سالهای 1980 تا 1990 داشته باشند؟25 (جدول شماره 2)
این رقم در سال 1992 که درآمد ناخالص ملی سرانه کشورهای ثروتمند به 16065 دلار میرسد، 75 برابر میگردد.26
آیا این نتیجه هوش و ذکاوت و تلاش روزافزون غربیهاست؟ یا این که چپاول و غارت به اصطلاح قانونمند منابع و منافع همین کشورهای بظاهر فقیر و نیازمند به کمک است که اینگونه آنها را فربه ساخته، که ادّعایشان گوش فلک را کر میکند؟
در ادامه گفتار به بیان بعضی از این علل اصلی و اساسی خواهیم پرداخت.
تفکّر مادی و اخلاق سرمایهداری
البته جای شگفتی نیست؛ زیرا وقتی ماده بیشعور و پستی به نام پول و ثروت حاکم بر دل و جان و عقل و وجدان بشر گردید و تمام معیارها و ارزشها با آن سنجیده شد، برآیند آن انسان با طرز تفکّر مادی غربی خواهد بود که برای ایجاد اشتغال و مبارزه با بیکاری معتقد است که باید کارخانههای ساخت اسلحه همچنان به کار خود ادامه دهند و انواع سلاحهای مرگبار کشتارجمعی را تولید کنند و به فروش برسانند تا بتوانند تنور اشتغال را گرم نگه دارند؛ به عنوان مثال، به گفته روژهگارودی، «دولت فرانسه همیشه این بهانه را میآورد که 270 هزار نفر در صنایع خصوصی یا دولتی اسلحهسازی این کشور مشغول کارند (122 هزار نفر فقط در صنایع خصوصی اسلحهسازی فرانسه کار میکنند) و اگر بنا شود تسلیحات کاهش یابد خطر بیکاری برای عده زیادی پیش خواهد آمد.»27
تردیدی نیست که برای فروش و سودآوری آن هم باید هر روز به بهانهای در منطقهای از جهان ترس و وحشت را حاکم کرد و در صورت نیاز جنگ را ایجاد نمود، تا سرمایهگذاری جنبه عقلایی غربی خود را نیز از دست ندهد. از اینرو، میبینیم که در فاصله بین سالهای 1960 تا 1988 هزینههای نظامی در کشورهای جهان سوم 50 برابر شده و حتی دوبرابر سریعتر از درآمد سرانه این کشورها رشد کرده است.28
در مکتب سرمایهداری فرض بر این است که انسان عاقل در جایی سرمایهگذاری میکند که بیشترین مطلوبیت که در نتیجه بیشترین سودآوری حاصل میشود برای او ایجاد گردد و چون مطلوبیت در این دیدگاه نمیتواند چیزی ماوراء این جهان مادی باشد، نتیجه منطقی این تفکر این خواهد شد که اخلاق و توصیههای اخلاقی و انسانی در مکتب اقتصاد غربی نه تنها جایگاهی نداشته، بلکه به عنوان امری ضدارزش و مانع رشد سرمایه و سودآوری قلمداد میگردد. شوماخر در توضیح این مطلب میگوید:
«بدیهی است که مبرا شدن از همه مسؤولیتها جز مسؤولیت نسبت به خویشتن، سهولت عظیمی برای کسب و تجارت پدید میآورد. واقعیت این موضوع برای همه مشهود است و جای شگفتی نیست که حس بیمسؤولیتی در میان تاجران رواج فراوان دارد. آنچه ممکن است شگفتی پدید آورد، این است که استفاده حد اعلا از این رهایی از مسؤولیت، یک عمل فضیلتمدارانه محسوب میشود، چنانچه یک خریدار از یک معامله خوب امتناع ورزد بدان دلیل که به ظن او ارزان بودن کالای موردنظر از استثمار افراد یا استفاده از دیگر راههای ناپسند و غیرانسانی (بجز سرقت) ناشی گردیده است، در معرض خردهگیری قرار میگیرد که «غیراقتصادی» رفتار کردهاست و اینگونه رفتار در برداشتاقتصادی یک معصیت بزرگ است.»29
لذا به اعتقاد وی «اگر تمدن غربی در یک وضع بحران دائمی قرار دارد، چندان دور از حقیقت نیست که بگوییم ممکن است عیبی در تربیت آن بروز کرده است... تربیت کلید هر چیز است... اولین و مهمترین وظیفه تربیت انتقال مفاهیم ارزشی است، این که با زندگیهایمان چه کنیم... در حال حاضر تردید نیست که جامعه بشریت در خطر نابودی قرار دارد، نه بدان علت که فاقد فوتوفنهای علمی و فنی هستیم، بلکه از آنرو که گرایشمان بر این است که فوت و فنهای علمی و فنی را ویرانگرانه و نابخردانه به کار بریم.»30
به نظر وی «هیچ درجهای از رفاه نمیتواند انباشت مقادیر عظیم مواد بسیار مخرب و مهلکی را توجیه کند که هیچ کس نمیداند چگونه میتوان از خطر آن «ایمن» بود و به صورت خطری بیقیاس برای نسلهای بعد و حتی اعصار زمینشناسی باقی خواهد ماند. انجام دادن چنین عملی تجاوز به ذات زندگی است؛ تجاوزی فوقالعاده بزرگتر از هر جنایتی که تاکنون به دست بشر صورت گرفته است.»31
به اعتقاد وی نظام صنعتی که دستپرورده نظام سرمایهداری است هرگز نمیتواند تأمینکننده رفاه و آسایش و برطرفکننده فقر از جهان باشند؛ زیرا چگونه میتوان از نظامی که نزدیک به نیمی از منابع جهان را فقط در اختیار گروهی اندک قرار میدهد چنین انتظاری داشت. وی درباره ناتوانی این نظام چنین میگوید:
«یک نظام صنعتی که چهل درصد از منابع اصلی جهان را برای تأمین نیازمندیهای جمعیتی کمتر از شش درصد جمعیت جهان مصرف میکند، تنها در صورتی میتواند کارآمد خوانده شود که در زمینه تأمین سعادت، رفاه، فرهنگ، صلح و آرامش و هماهنگی به توفقیهای عظیمی نائل آمده باشد. تصور نمیکنم تأکید بر این واقعیت ضروری باشد که نظام آمریکایی از نیل به چنین توفیقهایی ناتوان بوده است.»32
عملکرد انسان غربی که نتیجه تفکر مادیگری و نظام سرمایهداری است، پرده از روی این حقیقت برمیدارد که، این که قرآن کریم به عنوان روشنترین و محکمترین منطق دین اینگونه قاطع و محکم با مترفان و مسرفان و زراندوزان و عیاشان جهانخوار درافتاده، ریشه همه تباهیها و فسادها را در روی زمین به آنها نسبت میدهد، بیجهت نیست. امروزهآنچه اقتصاد کشورها را فلج میکند و حتی جامعه بشری را به نابودی میکشاند، نزدیک به یک هزار میلیارد دلار پول و سرمایههای سرگردانی است که مانند سیلابی هرز، به هر گوشهای از جهان که سرازیر میشود همه چیز را نابوده کرده، ویران میسازد.33
حتی در کشور ایران آنچه نظام اقتصادی کشور را فلج کرده، و همه تلاشهای شبانهروزی مسؤولان دلسوز و فداکاریهای امت سلحشور مسلمان را در این دو دهه بعد از انقلاب به ضعف کشانده و حتی گاهی خنثی میکند، وجود میلیاردها ریال پول و سرمایه نقدی است که در دست افراد سودجو و فرصتطلب و سوداگر قرار دارد؛ پولهایی که به جای بهرهگیری در امر تولید و سرمایهگذاری در بخشهای اساسی و زیربنایی کشور، و ایجاد رفاه اقتصادی و اجتماعی برای همه اقشار مردم، مانند بلایی عظیم به جان مردم و کشور افتاده، و هر روز به بهانههای واهی تورم و رکود را در کشور شدت میبخشد و مردم را به ستوه میآورد؛ در حالی که مطابق برآورد بانک جهانی در سال 1998 میلادی، کشور ایران با درآمد ناخالص ملی 355 میلیارد دلار به عنوان بیستمین قدرت اقتصادی جهان با درآمد سرانه هر فرد ایرانی 5360 دلار ارزیابی میگردد،34 و با در نظر گرفتن خط فقری که سازمان ملل در جهان در نظر گرفته است، درآمد سرانه هر ایرانی بیش از 14 برابر آن میباشد. براساس آمارهای اعلام شده در مطبوعات کشور به وسیله صاحبنظران مسائل درآمدی و معیشتی، حداقل درآمدی که برای یک خانوار پنج نفره در ماه در نظر گرفته شده، که بتواند با آن تقریبا هزینههای خود را سربهسر کند، رقمی حدود 900 هزار ریال است،35 که در این صورت درآمد سرانه هر خانوار براساس 5360 دلار، چندین برابر هزینههای سرانه آن خواهد بود. بدینسان دلیلی ندارد که بیش از نیمی از جمعیت کشور به گونهای با مشکلات معیشتی دست به گریبان باشند که هرگز نتوانند بین نیازهای اساسی خود با درآمدهایشان تعادلی برقرار کنند، به حدی که اندکی تغییر در کاهش مقدار یارانههای پرداختی دولت به کالاهای اساسی و یا افزایش مالیاتها، فشار زیادی بر قشرهای زیادی از مردم وارد میسازد.
ریشه درد در کجاست؟ آیا مشکل اقتصادی کشور نبود سرمایه است، یا انحصار سرمایه و به هرز رفتن آن؟ البته چیزی غیر از این هم نمیتوان انتظار داشت. وقتی تنها 20 درصد جمعیت کشور از 80 درصد درآمد ملی کشور استفاده کرده، و فقط 4 درصد مالیاتها را بپردازد و درمقابل، 80 درصد جمعیت کشور با 20 درصد درآمد ملی، 96 درصد مالیاتهای دولت را تأمین کند، وضعیتی بهتر از این را نمیتوان توقع داشت.36 حتی آمارهای به دست آمده نشان میدهد که بیشترین درصد یارانههایی را که دولتها به منظور کمک به اقشار کمدرآمد و ضعیف میپردازند، به سود افراد پردرآمد جامعه تمام شده و خود نیز شکاف نابرابری را افزایش میدهد؛ به عنوان مثال در کلمبیا که قیمت بنزین 4 برابر کمتر از قیمت بازار جهانی آن است و یارانههای دولتی موجب پایین بودن قیمت آن گردیده، آمار نشان میدهد که 10 درصد غنیترین افراد در این کشور 40 درصد از فرآوردههای نفتی را مصرف کرده، در حالی که سهم 50 درصد جمعیت فقیر شهری تنها 5/18 درصد از این فرآوردهها بوده است.37
امید است که در برنامه سوم توسعه، همچنان که مقام معظم رهبری تصریح و تأکید نمودند، دستاندرکاران امور، راههای عملی جلوگیری از روند نابرابری و حرکت به سوی عدالت اقتصادی را که زمینهساز عدالت اجتماعی خواهد شد، بیابند.38
انحصار بازار جهانی
در حالی که تجارت جهانی و بازار در قبضه قدرتهای استکباری است، دیگر سخن گفتن از تجارت آزاد و تلاش برای به دست آوردن سهم بیشتری از بازار برای رفع محرومیت و فقرزدایی، به افسانه بیشتر شبیه است تا به واقعیت.
همانگونه که در جدول شماره 3 دیده میشود، سهم کشورهای توسعه نیافته در طی 45 سال نه تنها افزایشی نیافته، بلکه حتی از 38 درصد در سال 1950 به 32 درصد در سال 1995 نیز کاهش یافته است، که این دسته از کشورها طبق تقسیم سازمان ملل بیش از 130 کشور را شامل میشود.39
این که قیمت چه نوع مواد تولیدی باید افزایش یا کاهش یابد، هرگز به عملیات بازار آزاد که عرضه و تقاضا تعیینکننده قیمت باشد، مربوط نمیشود، بلکه این که چه کسی یا کشوری تولید کننده و تحویل دهنده است، تعیینکننده میباشد؛ به عنوان نمونه، قیمت تولیدات کشاورزی و مواد خام معدنی که در کشورهای فقیر تولید و به کشورهای غربی صادر میشود، در سال 1980 در مقایسه با سال قبل از آن سقوط نمود، به گونهای که کاکائو حدود 9/20 درصد، قهوه 4/17 درصد و کائوچو حدود 9/22 درصد، کاهش قیمت یافت. در صورتی که بظاهر تولید این هر سه مواد در انحصار این کشورها بوده، ولی آنها هرگز قدرت چانهزنی و عکسالعمل نشان دادن را در بازار نداشتهاند.
در همین حال، قیمت برخی از تولیدات کشاورزی که کشورهای صنعتی تولیدکننده و صادرکننده آن بودند، در همین زمان صعود میکند؛ به عنوان مثال ذرت 4/4 درصد، گندم 9/2 درصد، و برنج 3/11 درصد افزایش قیمت مییابد، این در حالی است که سهم واردات کشورهای فقیر از بازار جهانی این محصولات بین 38 درصد برای ذرت و 77 درصد برای برنج بوده است.
همانگونه که در جدول شماره 4 دیده میشود، قیمتهای کالاهای صنعتی دائما نرخ صعودی داشته، و برخلاف آن مواد اولیه خام در سال 1980 طی سی سال، بیشترین کاهش را داشته است.40
از سال 1970 به بعد کشورهای صادرکننده مواداولیه که تمامی آنها را کشورهای فقیر و کمدرآمد تشکیل میدهد، پیوسته با کاهش قدرت خرید در زمینه صادرات مواد اولیه خود در بازارهای جهانی روبرو بودهاند؛ به عنوان نمونه در سال 1960 تانزانیا با پرداخت 5 تن کنف میتوانست یک تراکتور خریداری کند، در صورتی که در سال 1970 برای خرید همین تراکتور لازم بود 10 تن کنف بپردازد و در سال 1980 نیز برای خرید آن میبایست 28 تن کنف را پرداخت نماید. و یا در سال 1969 با فروش یک تن چای در بازارهای جهانی کشور فروشنده میتوانست با قیمت آن 17 تن کود شیمیایی خریداری کند، در حالی که در سال 1979 یک تن چای در برابر 8 تن کود شیمیایی قرار میگیرد.
به اعتقاد بانک جهانی اگر قیمتهای محصولات کشاورزی با همان آهنگ قیمتهای کالاهای کشورهای صنعتی افزایش مییافت، باعث میشد که حتی کشورهای واردکننده نفت که از درآمد پایین برخوردارند بتوانند تا در سال 1978، 2/1 میلیارد دلار مازاد ارزی داشته باشند، و این مازاد برای کشورهای با درآمد متوسط به 7/5 میلیارد دلار میرسید.41
به گفته آلوین تافلر نویسنده معروف امریکایی، «معاملات آزاد» با این فرض به وجود آمده بود که طرفین معامله همسطح بوده و هیچ کدام قدرت برتری و سلطهگری را بر دیگری نداشته باشد. گویا این نظریه همه چیز را در نظر گرفته بود، جز واقعیت زندگی، و آن این که نتیجه مذاکرات و معاملات بین تجارتپیشگان کشورهای صنعتی با مردمان بومی دیگر کشورها، بر سر مواد اولیه مثل شکر، مس، کائوچو، یا منابع دیگر، غالباً به سود یک طرف تمام میشود؛ زیرا در یک طرف میز «سوداگران مکّار اروپایی یا امریکایی» قرار گرفتهاند، که شرکتهای بزرگ و شبکههای گسترده بانکی و صنایع قدرتمند و دولتهای نیرومندی را پشت سر خود دارند، در حالی که در طرف دیگر میز حاکم محلی و یا رئیس قبیلهای قرار میگرفت که کمتر با نظام اقتصادی حاکم بر جهان سروکار داشته و اطلاعات چندانی از نظام پولی جهان نداشت.42
بدینسان میبینیم که در دهههای 1880 و 1890 زمامداران کشورهای اروپایی با جسارت تمام مقاصد شوم خود را آشکارا اظهار میکنند؛ لذا جوزف چمپرلن سیاستمدار بریتانیایی میگوید: «امپراطوری یعنی تجارت» و نیز ژولفری نخستوزیر فرانسه صریحا اعلام میکند: «آنچه فرانسه احتیاج دارد، بازارهایی برای صنایع، صادرات و سرمایه است.»43
غارت منابع کشورها در پوشش کمکها
به نظر میرسد سخن گفتن از کمک به توسعه اقتصادی و اجتماعی کشورهای عقب نگهداشته شده، به وسیله کشورهای چپاولگری که چیزی جز رسیدن به منافع خود در مخیّله آنها نمیگنجد، بسیار بیمعناست.
بر همین اساس کشور آلمانغربی اعلام میکند که درصدد است به کشورهای در حال توسعه کمک کند تا نیازهای اساسی خود را برطرف سازند، ولی در همان حال وزیر مربوط میگوید که کمکها باید به گونهای باشد، که بتواند اشتغال را در آلمانغربی تأمین نماید .44
حال این چه نوع کمکی است که میتواند تنور اشتغال را در کشور کمکدهنده گرم کرده، نیاز او را برآورده سازد؟ گوردون ترولر و ماری دفارکه با ساختن یک فیلم تلویزیونی به این سؤال پاسخ میدهند، که چگونه منابع غنی مواد خام اولیه کشوری نظیر گابن، در پوشش کمک به توسعه اقتصادی به تاراج میرود؟ این کشور با دریافت کمک، اقدام به خرید ماشینآلات صنعتی از کشور کمکدهنده نموده، تا بتواند بدینوسیله مواد خام خود را استخراج و آماده فروش کند و در نهایت در مدت کوتاهی همه مواد خام این کشور استثمار میگردد و آن سرزمین به خاطر تجهیزات گرانقیمت ماشینآلات، و تأسیسات فنی بیمصرف و به بار آوردن بدهی، از چاله به چاه میافتد.45
تجربه ثابت کرده است که در منطق سرمایهداری، کمک بدون چشمداشت هرگز جایگاهی نداشته و ندارد؛ لذا آن جایی هم که به ظاهر هیچ چشمداشتی ممکن است بر آن متصور نباشد، مانند کمکهای غذایی، تلهای است برای به دام انداختن کشورها.
در سال 1966 وزیر کشاورزی ایالات متحده امریکا درباره تفسیر کمکهای غذایی این کشور به خاطر صلح که در قانون 480 کنگره این کشور به تصویب رسیده است، میگوید:
«من تصور میکنم که برنامه غذایی به خاطر صلح (قانون 480) در وهله اول به عنوان وسیلهای برای خالی کردن انبارهای مازاد برمصرف ما به تصویب رسیده است. ما چنین نامی را به آن دادیم؛ زیرا در این کشور تبلیغ سیاسی خوبی بود.»
عمل به قانون یاد شده به مدت 10 سال سبب شد که بازاری برای یکچهارم فروش صادرات محصولات کشاورزی امریکا فراهم شود؛ به عنوان مثال این کمکها در تونس توانست با تغییر سلیقه غذایی مردم این کشور که سالیان متمادی با روغن زیتون داخلی مصرف غذایی خود را تأمین میکردند، روغن سویا را جایگزین آن سازند و این کشور را وادار به واردات روغن سویا از امریکای شمالی گرداند. امریکا در نتیجه عمل به این قانون (480) توانست در دهه 1970 تا 1980 صادرات مواد غذایی و کشاورزی خود را از 6 میلیارد دلار در سال به سیزده برابر افزایش دهد.46 و بدینسان بدترین وابستگی را که وابستگی غذایی به این کشور است، در دنیا به وجود آورد.
در یادداشتی که در سال 1974 در بروکسل، درباره سیاست کمک غذایی جامعه اقتصادی اروپا نگاشته میشود، چنین آمده است:
«منافع جامعه اقتصادی اروپا اقتضا میکند که تعهدی مهم و دائمی در خصوص کمک غذایی بپذیرد... چنین تعهدی امتیازهایی مختلف از نظر سیاسی و اقتصادی، عرضه خواهد داشت:
ـ ایجاد دستگاهی مهم برای سیاست کلی جامعه اقتصادی بسط یافته اروپایی در برابر کشورهای در حال توسعه.
ـ ایجاد مقام و اعتبار در مجموعه کشورهای در حال توسعه، و بویژه در کشورهایی که قراردادهای همبستگی امضا نکردهاند...
تشویق صادرات تجاری و محصولات کشاورزی، و احتمالاً محصولات غیرکشاورزی کشورهای عضو، با تکیه به دروسی که میتوان از تجربه برخی از کشورهای کمکدهنده سنتی کمکهای غذایی آموخت... .»47
سرمایهگذاریهای خارجی
یکی از تبلیغات پرهیاهوی جهانی برای کاهش فقر و محرومیت در جهان، سرمایهگذاری به وسیله قدرتهای ثروتمنددر کشورهای کمدرآمد و فقیر عنوان میشود؛ از اینرو کارتلها و شرکتهای چندملیتی که سردمدار این قضیه هستند، خود را به عنوان «موتور توسعه» قلمداد کرده، همچنین خود را تنها قیّم جهانی در ایجاد رفاه و توسعه اقتصادی میدانند، در حالی که واقعیت غیر از آن چیزی است که ادعا میشود. کارنامه و عملکرد این شرکتها از آغاز تشکیل تا به حال، گویای این حقیقت است که باید ریشه فقر جهانی را در وجود همین شرکتها جستوجو کرد.
سرمایهگذاری این شرکتها در خارج از کشورهای صنعتی در عرض یک دهه از سال 1971 از 158 میلیارد دلار به 450 میلیارد دلار در سال 1980 بالغ شده است. نگاهی به جدول زیر پرده از روی این واقعیت برمیدارد که سود برگشتی این شرکتها در کشورهای توسعهنیافته در طی یک دهه بیش از دو برابر اصل سرمایه بوده است.
در سال 1980، فروش 382 شرکت به 2600 میلیارد دلار رسید. 21 درصد از شعبههای این شرکتها مشغول بلعیدن منابع و منافع کشورهای آفریقایی هستند، به گونهای که براساس برآورد کمیسیون اقتصادی سازمان ملل برای آفریقا، هر یک دلار سرمایهگذاری مستقیم در این قاره 35 دلار سود سالیانه به بار خواهد آورد.48
شارل لون سون، دبیرکل فدراسیون بینالمللی شیمی که یکی از بهترین کارشناسان شرکتهای چند ملیتی است، در توضیح چهره واقعی و اهداف این شرکتها میگوید:
«گسترش چند ملیتیها، همه چیز را در محل تردید قرار میدهد؛ نظرهای ما را درباره دولت، قدرت، پول، برنامهریزی، ملیکردن، نبرد کارگری، بازرگانی خارجی. همه آنچه مردان سیاست پشت این واژهها قرار میدهند، قلب و دغل است... مجمع اربابان شرکتهای چندملیتی اکنون سرگرم آن است که بر روی مسأله تجاوزگری چند ملیتیها، همان سرپوشی را بگذارد که روی بحران شهری، رشد، آلودگی و کیفیت زندگی گذاشت... صنایع شیمیایی، فلزی و نفتی آنها، نخست کارگران را، سپس ساکنان شهرها و سرانجام ماهیان دریاها را مسموم میکند. آنها به همانگونه که واژه آلودگی را جانشین این واقعیت ملموس ساخته، اکنون میکوشند مفهوم «شرکت چندملیتی» را جایگزین واقعیت دیگری سازند. آن واقعیت دیگر این است: «میشیلن» یا «جنرال موتورز»، «آیبیام»، یا «سنگوبن»، «بهرهبرداری در مقیاس سیارهای» را سازمان میدهند، کارخانههایشان را مانند مهره بر صفحه شطرنج جابهجا میکنند، خودمختاری «دولت ـ ملت»ها و سیاست حکومتها را با انگیزههای صنعتی، تجاری، مالی و پولی از محتوا خالی میسازند...»49
به نوشته نشریه نیوزویک امروزه تنها 10 شرکت بزرگ از جمله جنرال الکتریک (امریکا) با سرمایه 250 میلیارد و 500 میلیون دلار، فورد (امریکا) با 199 میلیارد دلار، جنرال موتورز (امریکا) با 188 میلیارد دلار، شل (انگلستان ـ هلند) با 100 میلیارد دلار، تویوتا (ژاپن) با 88 میلیارد دلار، هیتاچی (ژاپن) با 87 میلیارد دلار، آکسان (امریکا) با 84 میلیارد دلار، آی،بی،ام (امریکا) با 81 میلیارد دلار، ماتسوشیتا (ژاپن) با 80 میلیارد دلار و نیسان (ژاپن) با 72 میلیارد دلار مشغول «پمپاژ سود» به جهان صنعتی هستند.50
شمار این شرکتها هر روز به دلیل ادغامها رو به افزایش است و در حال حاضر قدرت بعضی از این شرکتها بیشتر ازقدرت بسیاری از کشورها میباشد.
به گفته آلوین تافلر، امپریالیسم جدید دیگر به شیوه قدیم عمل نمیکند که هدفش آوردن کامیونهای طلا یا زمرد، ادویه و ابریشم از کشورهای دیگر باشد، بلکه با حفر معادن مس در کنگو و افراشتن دکلهای نفتی در عربستان، به وارد کردن مواد خام این کشورها میپردازد و فرآوردههایی که از این طریق میسازد، دومرتبه برای فروش به بازارهای همین کشورها روانه مینماید.51
وی در قسمتی از کتاب خود به نام موج سوم، نظام صنعتی را عامل اصلی فقر و فلاکت و عقبماندگی کشورهای جهانسوم میداند و بصراحت مینویسد:
«تمدّن صنعتی جهانی را پشت سر گذاشت که یکچهارم مردم آن در رفاهی نسبی و سه چهارم باقیمانده در فقر بهسر میبرند. به عبارت دیگر 800 میلیون انسان با معیار بانکجهانی در فقر مطلق زندگی میکنند. از کل جمعیت کره زمین 700 میلیون آن غذای کافی ندارند و 550 میلیون آن بیسوادند. و بطور تقریبی با پایان رسیدن عصر صنعتی، 000/000/200/1 نفر امکانات بهداشت عمومی یا حتی آبآشامیدنی سالم ندارند.
این تمدن، جهانی را پشت سر گذاشت که حدود بیست تا سی کشور صنعتی آن رفاه و موفقیت مادی خود را مدیون سوبسید پنهانی ناشی از انرژی و مواد خام ارزانقیمت است. این تمدن یک زیرساخت جهانی از خود باقی گذارد. ـ یعنی: صندوق بینالمللی پول، «موافقتنامه عمومی تعرفههای گمرکی و بازرگانی»، بانک جهانی، و شورای همکاریهای دوجانبه اقتصادی ـ که تجارت و امور مالی را در جهت منافع قدرتهای بزرگ موج دوم تحت نظارت خود درآورد. و این تمدن اغلب کشورهای فقیر را با اقتصادهای تکمحصولی در فقر نگهداشت تا همچنان در خدمت تأمین نیازهای کشورهای غنی باقی بمانند.»52
نوشتار را با بیان تجربه تلخ کشور اسلامی مالزی که با پیوستن به اقتصاد جهانی، زحمات چهل ساله مردم این کشور را یکشبه به باد داد، به پایان میبریم.
ماهاتیر محمد نخستوزیر مالزی با انتقاد از مفهوم جهانیسازی اقتصاد به ملتهای مستقل دنیا هشدار داد، تا در پذیرش مفاهیمی از قبیل توسعه که خود نقشی در به وجود آوردن آن نداشته و ندارند، جانب احتیاط را از دست ندهند، تا به سرنوشتی مانند مالزی دچار نشوند. وی در نشست سران اتحادیه کشورهای مشترکالمنافع در لندن چنین میگوید:
«ما در منطقه جنوب شرقی آسیا با نمونه بارزی از هرجومرج ناشی از جهانیسازی روبرو هستیم... پس از آن که ما حرکت جدید جهانیسازی و به تبع آن آزادسازی اقتصادی را پذیرفتیم، اقتصاد و پولمان مورد حمله محافل بزرگ مالی و کسانی قرار گرفت که محصول همین نظام آزاد هستند... [در نتیجه] حاصل چهل سال زحمت و سختی کشیدن ملت مالزی در عرض چند هفته به دست کسانی نابود شد که هیچ معیار و قانون بینالمللی برای برخورد با آنها وجود ندارد.»53
پینوشتها
1 . ماهنامه صفحه اول (گزیده مطالب مطبوعات جهان)، ش 54-53، ص28.
2 . تازههای اقتصاد، ش70، ص39.
3 . روزنامه سلام، ش 2137، پنجشنبه 23 مهرماه 1377، ص5.
4 . همان.
5 . حسین نصیری، «توسعه پایدار، چشمانداز جهان سوم»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش 128-127، ص192.
6 . «فقر در جهان»، ترجمه محمد حسن فطرس، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش 126-125، ص157.
7 . اقتصاد جهان تا سال 2000، ترجمه و تلخیص اسفندیار رستگار، (نشر وزارت امور خارجه، 1371)، ص227.
8 . روزنامه ایران، ش 995، 29 تیرماه، 1377، ص1.
9 . سلام، 23 مهرماه 1377.
10 . صفحه اول، ش54-53، ص76.
11 . دورنمای کلی اقتصادی و اجتماعی اقتصاد جهان تا سال 2000، ص20.
12 . همان.
13 . سید حسین سیفزاده، نوسازی و دگرگونی سیاسی، (چاپ سوم: 1375)، ص13.
14 . تازههای اقتصاد، ش 27، ص15.
15 . «توسعه پایدار چشمانداز جهان سوم»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش 128-127.
16 . تازههای اقتصاد، ش70، ص39.
17 . صفحه اول، ش 54-53، ص28.
18 . اقتصاد جهان تا سال 2000، ص 22.
19 . «فقر در جهان»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش126-125، ص157.
20 . سلام، 23 مهرماه 1377، ص5.
21 . اقتصاد جهان تا سال 2000، ص 133.
22 . شهید سید مرتضی آوینی، توسعه و مبانی تمدن غرب، (1372)، به نقل از روژهگارودی، ص53.
23 . پروفسور آسیت دانا، تجارت بینالمللی و گرسنگی جهانی، ترجمه همایون الهی، (1368)، ص124.
24 . تازههای اقتصاد، ش70، ص39.
25 . اقتصاد جهان تا سال 2000، ص 56.
26 . عبدالناصر همتی، توسعه اقتصادی، (1376)، ص21.
27 . روژهگارودی، هشدار به زندگان، ترجمه و توضیح از علیاکبر کسمائی، (تهران، 1363)، ص451.
28 . کیث گریفین ـ تری مککنلی، توسعه انسانی، ترجمه غلامرضا خواجهپور، (1377)، ص114.
29 . ی. اف، شوماخر، کوچک زیباست، ترجمه علی رامین، (چاپ سوم: 1372)، ص35.
30 . همان، ص63.
31 . همان، ص113.
32 . همان، ص92.
33 . آلوین تافلر، موج سوم، ترجمه شهیندخت خوارزمی، (چاپ دهم: 1374)، ص315.
34 . تازههای اقتصاد، ش70، ص6.
35 . روزنامه خراسان، 19 اسفند 1377، ص4.
36 . ابراهیم رزاقی، اقتصاد ایران، (چاپ اول: 1367)، ص150.
37 . توسعه انسانی، ص124.
38 . بنگرید به نامه مقام معظم رهبری به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، روزنامه جمهوری اسلامی، یکشنبه 22 فروردین، 1378.
39 . توسعه اقتصادی، ص130.
40 . تجارت بینالمللی و گرسنگی جهانی، ص121.
41 . ژان .ایر، چیرگی بر گرسنگی، عباس آگاهی، (1366)، ص162.
42 . موج سوم، ص 122.
43 . همان، ص119.
44 . تجارت بینالمللی و گرسنگی جهانی، ص132.
45 . همان، ص134.
46 . چیرگی بر گرسنگی، ص 79-78-75.
47 . همان، ص82.
48 . توسعه اقتصادی، ص164.
49 . توسعه و مبانی تمدن غرب، ص89.
50 . توسعه اقتصادی، ص164.
51 . موج سوم، ص118.
52 . همان، ص455.
53 . ماهنامه صبح، ش76، آذر 1376، ص64.