انقلاب اسلامی در آستانه قرن بیست و یکم (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نظام بینالملل جهانی در خلال 50 سالگذشته در چارچوب رقابت ابرقدرتها قرارداشت که در متونومنابع گوناگون از آن باعنوان نظامدوقطبی (Bipolar System) یاد میشود. این نظام امروزه در آستانه قرن بیستویکم از هم پاشیده شده و نظام جایگزین در آن، مملو از عوامل واگرا (Fragmentation Forces) است که دارای چهرههای متعددی میباشد. در این ساختار نو، روزنههای دید، منافع و نیازهای امنیتی «بازیگران جنوب»، نقش پراهمیت و به مراتب فزایندهای را ایفا میکنند. این مسأله در روابط بینالملل امروز، مورد تأکید بسیاری از صاحبنظران است که کشورهای توسعه یافته از لحاظ مفهومی و عملی، خود را برای رویارویی با دنیای در حال توسعه آماده نساختهاند. اینگونه از کشورها که در گردونه تأمین منافع ملی خود سخت گرفتارند، نتوانستهاند چهره مناسبی از دنیای «دوقطبی» (شمال ـ جنوب) امروز به تصویر کشند تا بدین وسیله راهکارهای مناسبی را برای حل مشکلات جهانی اتخاذ کنند. عدم درک مناسب کشورهای شمال از جنوب باعث شده تا امکان رویارویی بین این دو گروه محتملتر از امکان همکاری و تعاون به نظر رسد.1
امروزه کشورهای جنوب با یکسری عوامل زنجیرهوار به هم پیوسته از قبیل مشکلات اقتصادی، مسائل سیاسی، اجتماعی و امنیتی مواجهند. تزاید توقعات (Rising of Expectations) بین مردمان کشورهای جنوب که خود را در مقایسه با شرایط مردم شمال مییابند، مسائل بسیاری را برای دولتهای مربوط پدید آورده است. در رویارویی با مشکلات فراوانی که این کشورها با آنها مواجهند، برخی از آنان به سبب فقدان ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مناسب با بحران حاکمیت روبرو شدهاند. در بسیاری از مناطق موجود در میان کشورهای جنوب، فشار جمعیت، عدم مدیریتهای سیاسی مناسب، بیامنیتی و فقر باعث شده تا دولتهای متعددی به عقب گام بردارند. در حالی که «شمالیها» در حال انجام این بحث هستند که آیا ماهیت قدرت، نظامی است یا سیاسی، خیلی از «جنوبیها» نه به قدرت سیاسی دست یافتهاند و نه به قدرت نظامی. به عنوان نمونه اغلب کشورهای حاشیه خلیجفارس علیرغم در دست داشتن درآمدهای نفتی سرشاری که در خلال چند دهه به دست آمده است، نتوانستهاند توسعه پایدار (Sustainable Development)را به وجود آورده، اقتصاد بدون نفت را متجلّی سازند؛ چنان که بسیاری از آنها امنیت را به شکل درون منطقهای، رؤیایی بیش نمیدانند و این در حالی است که در درون کشورهای خود نیز با بحران هویت (Identity Crisis)و بحران مشروعیت (Legitimacy Crisis)مواجه هستند.2
در دنیایی که دولتها به طور فزایندهای به یکدیگر وابسته میشوند، کشورهای جنوب، برعکس کشورهای شمال، هر چه بیشتر نسبت به عواملی که در فراسوی مرزهایشان قرار دارد ضربهپذیرتر میگردند. در این راستا میتوان به قیمت رو به کاهش کالاها در دهه اخیر و موقعیت ضعیف شده کشورهای تولید کننده نفت و همچنین به مسأله محیط زیست اشاره کرد که همکاری جنوب با شمال در این رابطه از خیلی جهات به نفع کشورهای در حال توسعه نمیباشد. در کنار این مسائل، مرزهای مصنوعی که استعمارگران در کشورهای جنوب ترسیم کرده بودند، همچنان مشکلساز و بحرانآفرین است. از یک طرف، پایان جنگ سرد و نظام دوقطبی (شرق و غرب)، نظام کم و بیش ثبات یافته آن برهه از زمان را زیر سؤال برده و در نتیجه موج جدیدی از تنازعات و برخوردهای قومی و منطقهای را به وجود آورده است.3 از طرف دیگر، کشورهای شمال با تمسّک جستن به مفاهیمی مانند حقوق بشر در تلاش برآمدهاند تا حاکمیت برخی از کشورها را مخدوش نمایند.4
بدیهی است فقر و نابرابری، عدم ثبات سیاسی و اقتصادی، تنازعات قومی و منطقهای و... در دنیای به هم پیوسته امروز، در کشورهای جنوب محدود و محصور باقی نمیماند و موج آن، کشورهای شمال را فراخواهد گرفت. برای نمونه میتوان به پدیده مهاجرتهای غیرقانونی از جنوب به شمال و در کنار آن از مداخله این کشورها در تنازعات میان کشورهای جنوب یاد کرد.
به طور خلاصه کشورهای جنوب نه تنها با مسائل درونی مانند توسعه سیاسی و اقتصادی، ثبات داخلی و خصومتهای منطقهای مواجه هستند، بلکه با تغییر نظام بینالمللی (که امیدوار کننده هم نیست) نیز روبرو میباشند (نمودار شماره 1)
نمودار شماره 1 مشکلات درونی و بیرونی کشورهای جنوب
روزنه نگاه بازیگران جنوب درباره نظم جهانی
غالباً دیدگاه جنوب درباره نظم نوین جهانی (New International order)دیدگاهی تیره و تار است. از یک طرف مرگ امپراتوری شرق و احیای غرب نه تنها روزنه روشنی را برای مردم جنوب به وجود نیاورده، بلکه بالعکس برای کشورهای جنوب، نظم نوین جهانی مترادف با سلطه جدید غرب و مداخله هر چه بیشتر آنان است. در این روزنه تیره و تار، نظم نوین جهانی حتی در دوردستها نیز قابل رؤیت نیست، زیرا برای قحطیزدگان آفریقایی، آوارگان فلسطینی، جنگزدگان گروزنی و... نظم نوین جهانی نه نظم است نه نوین است و نه جهانی، بلکه رؤیایی است که شاید فرزندان و نوههایشان آن را تجربه کنند. از طرف دیگر، کشورهای شمال نیز نوک حملات خود را علیه کشورهای جنوب با تکیه به موارد ذیل تیز کردهاند:
مؤلفههای جدید مداخله مانند: حقوق بشر، دموکراسی مواد مخدر، محیط زیست و تکثیر سلاحهای کشتار دستهجمعی و... مورد تأکید قرار گرفتهاند.
کمیت و کیفیت نیروهای مسلح در کشورهای شمال جهت واکنش به احتمالات موجود در کشورهای جنوب، مورد ارزیابی مجدد قرار گرفتهاند.
سازمان ناتو (North Atlantic TreatyOrganization)، نیروهای واکنش سریع را برای ایجاد واکنش در برابر وقایع محتمل «خارج از محدوده» (Out of area)تشکیل داده است.
سیستم موشکهای بالستیک ضد تاکتیک (Antitactical ballistic missile)«ATBM» اکنون علیالاصول، علیه کشورهای جنوب طراحی شده است.
حتی اهداف اتمی مورد ارزیابی مجدد قرار گرفته است، تا با «خطرات احتمالی» در جنوب مقابله کند.
کمیته هماهنگ کننده برای کنترل صادرات چند جانبه (The Coordination Committee for Multilateral Export Control)«CoCom» مجددا مورد ارزیابی قرار گرفته تا برای مقابله با جنوب مورد استفاده قرار گیرد.
رژیم کنترلکنندهای برای محدود ساختن صادرات برخی از تکنولوژیهای پیشرفته به کشورهای جنوب وجود دارد؛ مانند:
- The London Club or Nuclear Suppliers Group:
ـ کلوپ لندن یا گروه تأمینکننده انرژی هستهای.
- The Australian Group in chemical:
گروه استرالیا در زمینه مواد شیمیایی.
- The Permanent Five [p-5] of the UN Securiry council on Conventional arms transfer.
پنج عضودائمی شورایامنیت سازمان مللمتحد درباره انتقالسلاحهای متعارف.
- The Missile Technology Control Regime [MTCR].
رژیم کنترل تکنولوژی موشکی
ابداعات موجود درباره کنترل تسلیحات هستهای، شیمیایی و بیولوژیکی متعارف استراتژیک یا تاکتیکی، همچنان مورد تاکید کشورهای شمال هستند، تا بدینوسیله کشورهای جنوب را محدود سازند. معاهده کاهش تسلیحات استراتژیک (The strategic Arms Redvction Treaty)«START» به عنوان سازوکاری برای محدود کردن تسلیحات در کشورهای در حال توسعه، مدنظر مجدد قرار گرفته است.5
کشورهای شمال به هیچ وجه نسبت به ارزیابیهای اشاره شده ابایی ندارند، و خارج از محدوده جنگ سرد به فشارهای خود بر کشورهای جنوب ادامه میدهند. در این راستا مشاهده میشود که اصرار فزایندهای از طرف شمال صورت میگیرد مبنی بر این که بین دمکراسی و توسعه اقتصادی و همچنین میان دمکراسی و ثبات بین المللی رابطهای تنگاتنگ وجود دارد، و در بسیاری از موارد، کمکهای اقتصادی به کاهش هزینههای نظامی وابسته شده است.
باربرکونابل (Barber Conable) به عنوان نمونه میگوید.
«وقتی هزینههای نظامی 5% بالاتر از مجموع هزینههای بهداشتی و آموزشی است، بسیار سخت است که به این کشورها وام ارائه شود.» (وی رئیس بانک جهانی بین سالهای 1986 تا 1991 بود)
همچنین رابرت مک نامارا (RobrtMcNamara) اعتقاد دارد.
«باید ارتباطی میان کمکهای اقتصادی به کشورهای تحت سلطه اتحاد جماهیر شوروی سابق و ترجیح آنان به توسعه اقتصادی بر توسعه نظامی ایجاد شود».
به نظر کشورهای جنوب این سری مطالب، تنها بهانهجویی است، تا در کنار مسائلی مانند محیط زیست و حقوق بشر و... ارائه کمک و تکنولوژی پیشرفته به کشورهای جنوب را پیچیدهتر سازند، چرا که پس از فروپاشی شوروی سابق، دیگر اینگونه کشورها در حیطه منافع استراتژیک (Strategic Interest) محسوب نمیشوند. کشورهای شمال با تغییر شرایط بین اللملی به نظر میرسد که کماکان در حال ارزیابی نقش تسلیحات هستند و در این ارزیابی از مؤلفههای تاریخی جنگ سرد استفاده مینماید، ولی علیالاصول کشورهای شمال اعتقادی به خلع سلاح کامل ندارند و همچنان سلاحهای اتمی نقش مهمی را در حفظ امنیت آنان ایفا میکند. بر این اساس، چرا چنین سلاحی دارای نقش امنیتی برای کشورهای جنوب نباشد؟ (نمودار شماره 2)نمودار شماره 2 سازوکارهای فشار بر جنوب توسط کشورهای شمال
پس از پایان جنگ سرد
از طرفدیگر، فروش تسلیحات بدون شک بازار اقتصادی بسیار مناسبی برای کشورهای شمال است. هزینههای نظامی کشورهای جهان سوم بین سالهای 1950 تا 1960 با شدت یافتن جنگ سرد افزایش یافت و هر دو بلوک مقدار معتنابهی از اسلحه را به این کشورها منتقل نمودند که در جنگهای گوناگون مورد استفاده قرار گرفت (نمودار 3و4).
نمودار شماره 3 ارزش وارداتی اسلحه توسط کشورهای جهان سوم سالهای 1990-1971(مبنای محاسبه ملیون به واحد دلار آمریکاست)
بدون شک کشورهای پیشرفته با توجه به خوی سود جویانهای که دارند، نمیخواهند چنین بازار گرمی را از دست بدهند، از این رو، تنها توجیه برای فشارهای کشورهای شمال این است که آنان در صدد هستند با تضییقات بیشتری سیاستهای مطلوب خود را در سطح بین المللی جاری سازند و در اجرای این استراتژی، تحدید تسلیحات را مطرح نمودهاند. از طرفی در اجرای تحدید و فروش تسلیحات، کشورهای شمال، برگزیده یا به عبارت دیگر تبعیضگونه رفتار میکنند.
نمودار شماره 4 ارزش صادراتی اسلحه به کشورهای جهان سومبین سالهای 1971 تا 1990(مبنای محاسبه ملیون به واحد دلار آمریکاست)
در خلیج فارس و شرق آسیا که مشتریهای بهتر و پولدارتری وجود دارند، این کشورها با یکدیگر به رقابت شدیدی میپردازند و کمتر توجهی به نوع اسلحه صادراتی مبذول میدارند. تنها هدف مهم در این مناطق، حذف رقیب و فروش تسلیحات بیشتری است، اما در مناطقی که دریافت کنندگان فقیر هستند، شرطهای گوناگونی مطرح میشوند و این در حالی است که ادعای قدرتهای بزرگ، کم کردن هزینههای نظامی است.
اگر چه تهدید مستقیمی نسبت به کشورهای شمال با توجه به تسلیحات جنوب وجود ندارد، اما تهدید بالقوه با گسترش در فروش اسلحه افزایش مییابد. بر اساس گزارشهای مختلف، با پایان دهه90 و در ابتدای قرن بیستم و یکم، هشت کشور جنوب دارای توانایی تولید سلاحهای اتمی خواهند بود و این در حالی است که شش کشور دیگر دارای توانایی تولید موشکهای بالستیک بین قارهای (ICBM)6 خواهند بود. شاید تا حدود 50 کشور دارای ذخیره و یا توانایی تولید سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی میباشند.
مسائلی که کشورهای شمال و جنوب را از هم جدا میسازند، گونه گونه هستند، همانند تکثیر سلاحهای اتمی، مهاجرت و مسائل محیط زیستی. این مسائل بدون شک نه تنها منحصر به مسائل امنیتی شمال- جنوب نیستند، بلکه مسائل امنیتی جهانی هستند که به مذاکره، مصالحه و راه حل نیازمندند. در یک دیدگاه کلان سیستمی، نظام جهانی همچون گذشته، مبتنی بر محوری بودن شورای امنیت سازمان ملل متحد است که بنابر اعتقاد بسیاری از اندیشمندان و صاحبنظران، این نظام نو با آن نظام کهنه برابر نخواهد بود. بنابراین، باید در مفاهیم نظام بین المللی طرحی نو درانداخت تابتواند با شرایط پیچیده و دگرگون یافته عصر حاضر تطابق یابد، زیرا نمیتوان دنیای امروز را با معادلات طراحی شده در نیم قرن پیش به پیش راند.7 بدون شک نظام جهانی که تنها به وسیله قدرتهای بزرگ اداره میشود، نمیتواند مبشّر عدالت برابر برای همه کشورهای کوچک و بزرگ دنیا باشد. برای ایجاد نظامی برابر و عادلانه در سطح جهانی باید قدرتهای بزرگ در معادلات جهانی تغییری ناگزیر را به وجود آورند و باید بدون آن که مجبور شوند، به مذاکره، مصالحه و آشتی با کشورهای ضعیف دنیا بیندیشند و در نهایت باید متوجه باشند که در دنیای به هم پیوسته امروزی همه مسائل و تهدیدات جهانی متوجه آنها نیز خواهد بود. با آنچه که امروزه در سطح جهانی با آن مواجه هستیم، قدرتهای بزرگ با «بحران شدید مشروعیت» (Major Legitimacy Crisis)در سطح بین المللی روبرو میباشند، بنابراین، آنها قادر نخواهند بود، برای مدتی طولانی از نیازها و تقاضاهای اکثریت جامعه جهانی چشمپوشی کنند.
نمودار شماره 5 ادامه نابرابری جهانی در دنیای پس از جنگ سرد کشورهای شمال
بدیهی است کشورهای شمال با داشتن تنها 51 از جمعیت جهانی و در اختیار داشتن دینامیسم 32 از اقتصاد جهانی، دارای منافع بلند مدتی برای پیریزی نظام نوین هستند که در دیدگاه اکثریت مردم دنیا مقبول و پذیرفته باشد. بدون هیچ گونه تردیدی باید گفت که دنیای غیر دمکراتیک و نابرابر امروزی نمیتواند در دیدگاه اکثریت مردم دنیا قابل قبول باشد و بالطبع نیز یک دنیای منظم نخواهد بود. روش انحصارگرانه قدرتهای بزرگ در شمال باید به نفع تسهیم کشورهای جنوب، دچار تغییری ساختاری شود (نمودار شماره 5).
آپارتاید اقتصادی در نظم نوین جهانی
تخصیص منابع اقتصادی به مردم کشورهای شمال، توسط آمریکا و اروپا،به مانند یک آپارتاید در سطح جهانی است. ماشین اقتصادی شرکتهای چند ملیتی، سیستم پولی بینالملل (که تحت سلطه دلار آمریکاست)، در سازوکاری مداوم به دنبال تخصیص منابع از جنوب و تهیه نیروی کار ارزان از کشورهای جهان سوم میباشد. به عبارت دیگر، در «نظم نوین جهانی» مورد ادعای غربیها، این نظم تنها در سقوط نظامی شوروی تجلی یافته که آمریکاییها در آن نفس تازهای میکشند، اما همچنان نظام کهنه اقتصادی تبعیض و استثمار و بهرهبری در دنیایی ادامه مییابد که به مانند نظام آپارتاید، تبعیض گونه رفتار میکند.
در توضیح این آپارتاید میتوان به تلاش مستمر کشورهای اروپایی در جلوگیری از ورود مردم جهان سوم به این قاره اشاره نمود. این کشورها به انحاء گوناگون موانع پیچیدهای را فراروی مهاجرت مردم جنوب به خاک خود به وجود میآورند و این در حالی است که نیروی کار ارزان، بازارها، زمین و منابع کشورهای جهان سوم همواره خوشایند آنان بوده است، و حتی به زور هم که شده، در صدد بهرهبری از این موارد شدهاند. تجارت در سطح بینالمللی به وسیله قوانین جهانی «تجارت آزاد» (FreeTrade) تعیین میشود که در این میان حرکت آزاد سرمایه (Movement
Free Capital) و «شرایط» صندوق بینالمللی پول (International Monetary Fund) بازیگران مهمی محسوب میشوند. سرمایهها برای حرکت و انتقال، هیچ محدودیتی ندارند و این محدودیتها فقط شامل مردم میشود.
در بسیاری از موارد، استثمار کشورهای جهان سوم به وسیله رژیمهای غیر مردمی تسریع مییابد. به عبارت دیگر، رابطه نزدیکی میان دولتهای ثروتمند و قدرتمند جهانی، شرکتهای چند ملیتی، بانکهای جهانی و برخی از الیتهای کشورهای جهانسوم وجود دارد.
استثمار و غارت کشورهای در حال توسعه بدون همکاری این دو گروه امکانپذیر نخواهدبود. شرکتهای چند ملیتی (به انضمام بانکهای چند ملیتی)، مجموعاً قویترین عامل اقتصادی بازیگر در صحنه بینالمللی هستند. فروش سالیانه بزرگترین کمپانیها، حدود 100 میلیارد دلار است که بیشتر از تولید خالص ملی همه کشورهای جهان سوم (Hard Currency)ذخیره میکنند و ذخایر ارزی در کشورهای در حال توسعه از مشکلات عمده محسوب میشود. این بانکها میتوانند سرمایه را با سرعتهای رایانهای منتقل نموده، آنها را در جوامع و کشورهای مختلف به شکلهای گوناگون سرمایه گذاری کنند. این کمپانیها و بانکها مسؤول به هدر دادن مقادیر معتنابهی از منابع طبیعی جهان هستند. از جایی که اینان غالباً توسعه تکنولوژی را به عهده دارند، قیمتگذاریها نیز بیشتر در دست آنها میباشد. اینان تنها منطقی را که به آن باور دارند، سود است و دیگر هیچ. اگر شاهد هستیم که این شرکتها از قانونگذاریهای عمده دولتها آزادند، به خاطر رابطه نزدیکی است که میان آنها و دولتهای ثروتمند قدرتمدار دنیا وجود دارد و غالباً تواناییهای نظامی، سیاسی و مالی دولتها صرف نگهداری و حفاظت از منافع این شرکتها میشود.
از لحاظ تاریخی نیز در خلال دو قرن گذشته، جنگهای استعماری در آسیا و آفریقا شبیه سرکوب آپارتاید نژادپرستانه به نظر میآید. کشتار دسته جمعی مردم قبایل گوناگون در آمریکای شمالی و استرالیا و سرکوب مردم آمریکای لاتین را میتوان به عنوان نمونه ذکر نمود، که همه این سرکوبها تنها در راستای تأمین منافع شخصی صورت پذیرفته است. بهرهگیری از منابع و انهدام محیط زیست در جهان سوم نیز بدون خشونت یا تهدید به زور امکانپذیر نیست. تنازع میان ژاپن و ایلات متحده آمریکا که در نهایت به حمله ژاپن به پرل هاربر (Pearl Harbor)منتهی شد، در حقیقت تنازع بر سر منابع استعماری بود، که میتوان در این راستا به منابع نفت در اندونزی اشاره نمود. ژاپن مانند اروپاییها و آمریکاییها و آلمانیها بر سر تصاحب منابع، نیروی کار و بازارها در خارج از مرزهایش به جنگ پرداخت.
نظام اقتصاد جهانی به شکل تبعیض گونهای چنان طراحی شده که در آن ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیرتر میشوند؛ به عنوان نمونه در آمریکا میبینیم که انتقال و سرازیر شدن سرمایه، کالاها و مردم بین آمریکا و کانادا آزاد است، اما حرکت مردم از آمریکا به مکزیک آزاد نیست. در مرزها همراه با جست و جو و بازرسی است، و نیروهای ارتش به صورت گستردهای حضور دارند. در واقع، این شرکتهای چند ملیتی هستند که دوست دارند نیروهای نظامی در مرزها استقرار یابند، چرا که در مکزیک نیروی کار ارزان وجود دارد و کمپانیها، به نسبت، دستمزد بسیار پایینی به کارگران مکزیکی نسبت به کارگران آمریکایی پرداخت میکنند.
فقدان ارتباط میان دستمزدها و نیروی کار ارائه شده، یکی از عواملی است که نظام جهانی را به آپارتاید شبیه میسازد. در حقیقت، نظام پولی بینالمللی که به وسیله دلار آمریکا تحت سلطه است، دلیل اصلی برای نابرابری در میزان دستمزدهاست، چرا که نرخ مبادله ارز به وسیله حرکت سرمایه جهانی (International Capital movement)و نه به وسیله کار تولیدی کارگران تعیین میشود. در آمریکای شمالی موافقتنامه تجارت آزاد8 (نفتا) که هر چه بیشتر انتقال سرمایه و کالا را آزاد میکند، تنها به نفع شرکتهای چند ملیتی است که مشکل دستمزدها را برای کارگران آمریکایی پر مسأله میسازد، و در عین حال مسأله مهاجرت را برای مردم مکزیک حل نمیکند.
در نتیجه، این مثال نشان میدهد که چگونه آپارتاید هم اکنون در سطح بینالملل در حال عمل است. اگر جامعه جهانی به دنبال نظام جدیدی در جهان مبتنی بر برابری اقتصادی است، باید شرکتهای چند ملیتی و بانکهای جهانی را مدنی و قانونمند سازد، تسهیلاتی برای مهاجرت مردم در جهان سوم به وجود آورد، و در نظام پولی جهانی، که آمریکا از موارد قدرتمند آن است، نیز تغییری بنیادی ایجاد کند. (نمودار شماره6).
نمودار شماره 6 دور نظام آپارتایدگونه اقتصاد بینالملل
ایران و تقابل با نظام ناعادلانه جهانی
نزدیک به دو دهه است که جمهوری اسلامی ایران، یکی از مهمترین بازیگران جنوبی در تقابل با نظام ناعادلانه جهانی است. بازیگری جمهوری اسلامی ایران در این تقابل، حایز اهمیت بسیار زیادی است که در این بخش به مهمترین مؤلفههای بازیگری ایران اشاره میشود.
پیشینه ایجاد تغییر
نباید به انقلاب تنها به عنوان یک ایده تغییر درون سیستمی علیه شاه نگریست. انقلاب اسلامی ایران، مبشّر پیام جدیدی در قالب یک دگرگونی اساسی بود. در حقیقت، پیام انقلاب ایران در سال 1357، پیام اعتراض به نظام ناعادلانه جهانی بود. تاکید حضرت امام بر استکبار ستیزی و آمریکا ستیزی تنها به مرزهای ایران محدود نمیشد. ایران قبل از انقلاب، تجلی نمونهای بود که در آن غالباً با پیریزی سیاستهای بیگانه بر مؤلفههای نظامیگری و کانالیزه کردن درآمدهای ملی در طریق تأمین تسلیحات پدیدار میشد. قیام مردم مسلمان ایران قیام علیه نظامهای ناعادلانه داخلی و جهانی بود. این الگو میتواند در اشکال کمرنگ و پررنگ خود در کشورهای جنوب توسط مردم و دولت مورد متابعت قرار گیرد. تأکید بر حفظ استقلال و نفی سلطه بیگانه در نظام فعلی بینالمللی به معنای نفی عناصری است که در آن مجدانه سعی میشود تا از منابع کشورهای جهان سوم استفاده گردد. استقلالخواهی و استکبار ستیزی انقلاب اسلامی ایران هماکنون مورد استفاده تلویحی بسیاری از کشورهای جهان سوم است .
تأکید بر همه مستضعفان
رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران، حرکت مردمی را تنها محصور به مرزهای ایران نمیشناختند، بلکه آن را حرکتی میدانستند که نه تنها مورد تأکید مسلمانان است، بلکه همه محرومان و مستضعفان دنیا میتوانند از آن عبرتها بیاموزند. ایده انقلاب اسلامی، محوری ساختن استکبار ستیزی در سطح جهانی است، که باطبع این مبارزه به تلاش منسجم و پیگیر همه محرومان و مستضعفان در میان کشورهای جنوب و حتی در داخل کشورهای توسعه یافته نیازمند است. انقلاب ایران یک انقلاب صرفاً ملی و ناسیونالیستی نیست، بلکه انقلابی است که با تأکید بر مؤلفههای قرآنی، دیدگاهی فراملی و بین المللی را ارائه مینماید. اسلام مرزهای وستفالیایی را به رسمیت نمیشناسد و معتقد است که در راه مبارزه با آنچه استکبار نامیده میشود، این مرزها کمرنگ میشوند و آنچه حایز اهمیت است، وحدت میان مستضعفان جهان است.
سختکوشی و عدم تغییر
گذشت نزدیک به دو دهه از وقوع انقلاب اسلامی ایران ثابت نمود که ایدهها و دیدگاههای جهانی انقلاب اسلامی درباره نظام بینالمللی، شعارگونه و زودگذر نبوده است. این ایدهها ریشه در دیدگاههای دینی و قرآن ملت ایران دارد، از این رو، در راه تجلی و به ثمر نشستن آنها از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد و با عزم راسخی در تلاش است که حقانیت راه و روش خود را در عرصه جهانی به اثبات رساند. موارد بسیاری از حرکتها و جنبشهای ملی و استقلالطلبانه وجود داشتهاند که متأسفانه در گذر ایام رنگ باخته، هویت خود را از دست دادند. اینگونه حرکتها نتوانستند بخوبی آنچه را که در پی آن بودهاند، در جامعه متجلی سازند، اما پایداری و ثبات ایده انقلاب اسلامی ایران میتواند راهگشای نیازهای موجود در جهان بینالملل باشد.
حمایت بیشائبه از قربانیان نظام ناعادلانه جهانی
تلاش جمهوری اسلامی ایران تنها یک تلاش مبتنی بر شعار نبود. جمهوری اسلامی ایران در مواقع مهم بینالمللی با دیدگاه ارزشی و اسلامی به قضایا نگریست و بدون پردهپوشی، اغماض و مانورهای مزورانه دیپلماتیک، حمایت خود را از ملل تحت سلطه ابراز نمود. حمایت از کشورهای جنوب، گسترش همکاری با کشورهای جهان سوم، فعالیت شدید در مجامع و سازمانهای منطقهای و بینالمللی مربوط به کشورهای جنوب، از نمونههای آشکار سیاست خارجی ایران است. از جمله این نمونهها حمایت جمهوری اسلامی ایران از مردم فلسطین و لبنان و حتی کمکهای ایثارگرانه آن به مسلمانان بوسنیایی میباشد.
در اختیار داشتن پارامترهای قدرت
جمهوری اسلامی ایران در میان کشورهای جنوب، دارای پارامترهای قدرتی است که میتواند آن را مستعد «الگو قرار گرفتن» کند. این عوامل عبارتند از:
نمودار شماره 7 پارامترهای قدرتی جمهوری اسلامی ایران در میان کشورهای جنوب ـ عوامل مادی قدرت؛ مانند: جمعیت، نیروی انسانی کارآمد، موقعیت استراتژیک، ذخایر معدنی و...
ـ عوامل معنوی قدرت: رهبری، ایدئولوژی اسلامی، وجود ارزشها و ایستارهای فرهنگی در میان مردم.
ـ عوامل نظامی قدرت: نیروهای نظامی ارتش و سپاه و بسیج که در راستای خودکفایی نیز قدمهای اساسی برداشتهاند.
ـ معروفیت: برخوداری از فرهنگ غنی و قدیمی، تلاش در ایجاد ساختار سیاسی - مدنی و ابداعات منطقهای و جهانی (نمودار شماره7)
نمودار شماره 8 عوامل مؤثر در رهبری ایران در میان کشورهای جنوب
جهت مقابله با نظام ناعادلانه جهانی
در همه موارد اشاره شده، ایران دارای موقعیت خوب و شاید بهترین موقعیت در میان کشورهای جنوب باشد. این استعدادها در خیلی از موارد بالقوه بوده و نیازمند آن است که با مدیریتی درست و کارآمد در سیاست خارجی و ملی به فعلیت برسد (نمودار 8).
پینوشتها
1. برای مطالعه بیشتر در مورد تغییر ساختار کهنه به نو و ایجاد شرایط بینالملل، منابع گوناگونی وجود دارد که به عنوان یکی از بهترین اثرها، مراجعه شود به:
phyllis Bennis and Michel Moushabeck (eds.) Altered Stated; A Reader in the New World Order, Olive Branch Press, New York, 1993.
2. عوامل یاد شده غالباً در مباحث مربوط به روابط بینالمللی با عنوان Emerging Threads یا تهدیدات در شرف تکوین مطرح میباشند که میتوانند به نوبه خود صلح و امنیت بینالمللی را به مخاطره سازند. در این مورد مراجعه شود به: رضا سیمبر «صلح و امنیت جهانی در آستانه قرن بیست و یکم» مجله سیاست خارجی، تابستان 1376.
3. در زمینه احتمال وقوع فزاینده منازعات قومی و منطقهای مراجعه شود به: رضا سیمبر «برخوردهای منطقهای در جهان سوم پس از جنگ سرد» اطلاعات سیاسی و اقتصادی، آذر، دی ماه 1373.
4. در مورد مباحث مربوط به جایگاه حقوق بشر در نظام بینالمللی، بنگرید به:
Politics and Human Rights, Political Studies, special Issue , vol. 43, 1995.
5. Alan Thomas, Thrid World Atlas, Second Edition, Taylor and Francis, Open Univeristy Press, 1994, p. 64.
6.Ibid.
7. درباره جزئیات بیشتر مکانیزمهای فشار شمال بر جنوب، مراجعه شود به قسمتهای مختلف:
Charles w.Kegley, jr. and Eugener. Wittkopf, The Glbal agenda; Issues and perspectives, Fourth Edition, McGraw Hill, INC. New York, 1995.
8. در مورد بازسازی سازمان ملل متحد، بنگرید به: رضا سیمبر «اصلاحات سازمان ملل متحد پس از جنگ سرد» مجله سیاست خارجی، اسفند 1374، ویژه نامه پنجاهمین سالروز تأسیس سازمان ملل متحد.
امروزه کشورهای جنوب با یکسری عوامل زنجیرهوار به هم پیوسته از قبیل مشکلات اقتصادی، مسائل سیاسی، اجتماعی و امنیتی مواجهند. تزاید توقعات (Rising of Expectations) بین مردمان کشورهای جنوب که خود را در مقایسه با شرایط مردم شمال مییابند، مسائل بسیاری را برای دولتهای مربوط پدید آورده است. در رویارویی با مشکلات فراوانی که این کشورها با آنها مواجهند، برخی از آنان به سبب فقدان ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مناسب با بحران حاکمیت روبرو شدهاند. در بسیاری از مناطق موجود در میان کشورهای جنوب، فشار جمعیت، عدم مدیریتهای سیاسی مناسب، بیامنیتی و فقر باعث شده تا دولتهای متعددی به عقب گام بردارند. در حالی که «شمالیها» در حال انجام این بحث هستند که آیا ماهیت قدرت، نظامی است یا سیاسی، خیلی از «جنوبیها» نه به قدرت سیاسی دست یافتهاند و نه به قدرت نظامی. به عنوان نمونه اغلب کشورهای حاشیه خلیجفارس علیرغم در دست داشتن درآمدهای نفتی سرشاری که در خلال چند دهه به دست آمده است، نتوانستهاند توسعه پایدار (Sustainable Development)را به وجود آورده، اقتصاد بدون نفت را متجلّی سازند؛ چنان که بسیاری از آنها امنیت را به شکل درون منطقهای، رؤیایی بیش نمیدانند و این در حالی است که در درون کشورهای خود نیز با بحران هویت (Identity Crisis)و بحران مشروعیت (Legitimacy Crisis)مواجه هستند.2
در دنیایی که دولتها به طور فزایندهای به یکدیگر وابسته میشوند، کشورهای جنوب، برعکس کشورهای شمال، هر چه بیشتر نسبت به عواملی که در فراسوی مرزهایشان قرار دارد ضربهپذیرتر میگردند. در این راستا میتوان به قیمت رو به کاهش کالاها در دهه اخیر و موقعیت ضعیف شده کشورهای تولید کننده نفت و همچنین به مسأله محیط زیست اشاره کرد که همکاری جنوب با شمال در این رابطه از خیلی جهات به نفع کشورهای در حال توسعه نمیباشد. در کنار این مسائل، مرزهای مصنوعی که استعمارگران در کشورهای جنوب ترسیم کرده بودند، همچنان مشکلساز و بحرانآفرین است. از یک طرف، پایان جنگ سرد و نظام دوقطبی (شرق و غرب)، نظام کم و بیش ثبات یافته آن برهه از زمان را زیر سؤال برده و در نتیجه موج جدیدی از تنازعات و برخوردهای قومی و منطقهای را به وجود آورده است.3 از طرف دیگر، کشورهای شمال با تمسّک جستن به مفاهیمی مانند حقوق بشر در تلاش برآمدهاند تا حاکمیت برخی از کشورها را مخدوش نمایند.4
بدیهی است فقر و نابرابری، عدم ثبات سیاسی و اقتصادی، تنازعات قومی و منطقهای و... در دنیای به هم پیوسته امروز، در کشورهای جنوب محدود و محصور باقی نمیماند و موج آن، کشورهای شمال را فراخواهد گرفت. برای نمونه میتوان به پدیده مهاجرتهای غیرقانونی از جنوب به شمال و در کنار آن از مداخله این کشورها در تنازعات میان کشورهای جنوب یاد کرد.
به طور خلاصه کشورهای جنوب نه تنها با مسائل درونی مانند توسعه سیاسی و اقتصادی، ثبات داخلی و خصومتهای منطقهای مواجه هستند، بلکه با تغییر نظام بینالمللی (که امیدوار کننده هم نیست) نیز روبرو میباشند (نمودار شماره 1)
نمودار شماره 1 مشکلات درونی و بیرونی کشورهای جنوب
روزنه نگاه بازیگران جنوب درباره نظم جهانی
غالباً دیدگاه جنوب درباره نظم نوین جهانی (New International order)دیدگاهی تیره و تار است. از یک طرف مرگ امپراتوری شرق و احیای غرب نه تنها روزنه روشنی را برای مردم جنوب به وجود نیاورده، بلکه بالعکس برای کشورهای جنوب، نظم نوین جهانی مترادف با سلطه جدید غرب و مداخله هر چه بیشتر آنان است. در این روزنه تیره و تار، نظم نوین جهانی حتی در دوردستها نیز قابل رؤیت نیست، زیرا برای قحطیزدگان آفریقایی، آوارگان فلسطینی، جنگزدگان گروزنی و... نظم نوین جهانی نه نظم است نه نوین است و نه جهانی، بلکه رؤیایی است که شاید فرزندان و نوههایشان آن را تجربه کنند. از طرف دیگر، کشورهای شمال نیز نوک حملات خود را علیه کشورهای جنوب با تکیه به موارد ذیل تیز کردهاند:
مؤلفههای جدید مداخله مانند: حقوق بشر، دموکراسی مواد مخدر، محیط زیست و تکثیر سلاحهای کشتار دستهجمعی و... مورد تأکید قرار گرفتهاند.
کمیت و کیفیت نیروهای مسلح در کشورهای شمال جهت واکنش به احتمالات موجود در کشورهای جنوب، مورد ارزیابی مجدد قرار گرفتهاند.
سازمان ناتو (North Atlantic TreatyOrganization)، نیروهای واکنش سریع را برای ایجاد واکنش در برابر وقایع محتمل «خارج از محدوده» (Out of area)تشکیل داده است.
سیستم موشکهای بالستیک ضد تاکتیک (Antitactical ballistic missile)«ATBM» اکنون علیالاصول، علیه کشورهای جنوب طراحی شده است.
حتی اهداف اتمی مورد ارزیابی مجدد قرار گرفته است، تا با «خطرات احتمالی» در جنوب مقابله کند.
کمیته هماهنگ کننده برای کنترل صادرات چند جانبه (The Coordination Committee for Multilateral Export Control)«CoCom» مجددا مورد ارزیابی قرار گرفته تا برای مقابله با جنوب مورد استفاده قرار گیرد.
رژیم کنترلکنندهای برای محدود ساختن صادرات برخی از تکنولوژیهای پیشرفته به کشورهای جنوب وجود دارد؛ مانند:
- The London Club or Nuclear Suppliers Group:
ـ کلوپ لندن یا گروه تأمینکننده انرژی هستهای.
- The Australian Group in chemical:
گروه استرالیا در زمینه مواد شیمیایی.
- The Permanent Five [p-5] of the UN Securiry council on Conventional arms transfer.
پنج عضودائمی شورایامنیت سازمان مللمتحد درباره انتقالسلاحهای متعارف.
- The Missile Technology Control Regime [MTCR].
رژیم کنترل تکنولوژی موشکی
ابداعات موجود درباره کنترل تسلیحات هستهای، شیمیایی و بیولوژیکی متعارف استراتژیک یا تاکتیکی، همچنان مورد تاکید کشورهای شمال هستند، تا بدینوسیله کشورهای جنوب را محدود سازند. معاهده کاهش تسلیحات استراتژیک (The strategic Arms Redvction Treaty)«START» به عنوان سازوکاری برای محدود کردن تسلیحات در کشورهای در حال توسعه، مدنظر مجدد قرار گرفته است.5
کشورهای شمال به هیچ وجه نسبت به ارزیابیهای اشاره شده ابایی ندارند، و خارج از محدوده جنگ سرد به فشارهای خود بر کشورهای جنوب ادامه میدهند. در این راستا مشاهده میشود که اصرار فزایندهای از طرف شمال صورت میگیرد مبنی بر این که بین دمکراسی و توسعه اقتصادی و همچنین میان دمکراسی و ثبات بین المللی رابطهای تنگاتنگ وجود دارد، و در بسیاری از موارد، کمکهای اقتصادی به کاهش هزینههای نظامی وابسته شده است.
باربرکونابل (Barber Conable) به عنوان نمونه میگوید.
«وقتی هزینههای نظامی 5% بالاتر از مجموع هزینههای بهداشتی و آموزشی است، بسیار سخت است که به این کشورها وام ارائه شود.» (وی رئیس بانک جهانی بین سالهای 1986 تا 1991 بود)
همچنین رابرت مک نامارا (RobrtMcNamara) اعتقاد دارد.
«باید ارتباطی میان کمکهای اقتصادی به کشورهای تحت سلطه اتحاد جماهیر شوروی سابق و ترجیح آنان به توسعه اقتصادی بر توسعه نظامی ایجاد شود».
به نظر کشورهای جنوب این سری مطالب، تنها بهانهجویی است، تا در کنار مسائلی مانند محیط زیست و حقوق بشر و... ارائه کمک و تکنولوژی پیشرفته به کشورهای جنوب را پیچیدهتر سازند، چرا که پس از فروپاشی شوروی سابق، دیگر اینگونه کشورها در حیطه منافع استراتژیک (Strategic Interest) محسوب نمیشوند. کشورهای شمال با تغییر شرایط بین اللملی به نظر میرسد که کماکان در حال ارزیابی نقش تسلیحات هستند و در این ارزیابی از مؤلفههای تاریخی جنگ سرد استفاده مینماید، ولی علیالاصول کشورهای شمال اعتقادی به خلع سلاح کامل ندارند و همچنان سلاحهای اتمی نقش مهمی را در حفظ امنیت آنان ایفا میکند. بر این اساس، چرا چنین سلاحی دارای نقش امنیتی برای کشورهای جنوب نباشد؟ (نمودار شماره 2)نمودار شماره 2 سازوکارهای فشار بر جنوب توسط کشورهای شمال
پس از پایان جنگ سرد
از طرفدیگر، فروش تسلیحات بدون شک بازار اقتصادی بسیار مناسبی برای کشورهای شمال است. هزینههای نظامی کشورهای جهان سوم بین سالهای 1950 تا 1960 با شدت یافتن جنگ سرد افزایش یافت و هر دو بلوک مقدار معتنابهی از اسلحه را به این کشورها منتقل نمودند که در جنگهای گوناگون مورد استفاده قرار گرفت (نمودار 3و4).
نمودار شماره 3 ارزش وارداتی اسلحه توسط کشورهای جهان سوم سالهای 1990-1971(مبنای محاسبه ملیون به واحد دلار آمریکاست)
بدون شک کشورهای پیشرفته با توجه به خوی سود جویانهای که دارند، نمیخواهند چنین بازار گرمی را از دست بدهند، از این رو، تنها توجیه برای فشارهای کشورهای شمال این است که آنان در صدد هستند با تضییقات بیشتری سیاستهای مطلوب خود را در سطح بین المللی جاری سازند و در اجرای این استراتژی، تحدید تسلیحات را مطرح نمودهاند. از طرفی در اجرای تحدید و فروش تسلیحات، کشورهای شمال، برگزیده یا به عبارت دیگر تبعیضگونه رفتار میکنند.
نمودار شماره 4 ارزش صادراتی اسلحه به کشورهای جهان سومبین سالهای 1971 تا 1990(مبنای محاسبه ملیون به واحد دلار آمریکاست)
در خلیج فارس و شرق آسیا که مشتریهای بهتر و پولدارتری وجود دارند، این کشورها با یکدیگر به رقابت شدیدی میپردازند و کمتر توجهی به نوع اسلحه صادراتی مبذول میدارند. تنها هدف مهم در این مناطق، حذف رقیب و فروش تسلیحات بیشتری است، اما در مناطقی که دریافت کنندگان فقیر هستند، شرطهای گوناگونی مطرح میشوند و این در حالی است که ادعای قدرتهای بزرگ، کم کردن هزینههای نظامی است.
اگر چه تهدید مستقیمی نسبت به کشورهای شمال با توجه به تسلیحات جنوب وجود ندارد، اما تهدید بالقوه با گسترش در فروش اسلحه افزایش مییابد. بر اساس گزارشهای مختلف، با پایان دهه90 و در ابتدای قرن بیستم و یکم، هشت کشور جنوب دارای توانایی تولید سلاحهای اتمی خواهند بود و این در حالی است که شش کشور دیگر دارای توانایی تولید موشکهای بالستیک بین قارهای (ICBM)6 خواهند بود. شاید تا حدود 50 کشور دارای ذخیره و یا توانایی تولید سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی میباشند.
مسائلی که کشورهای شمال و جنوب را از هم جدا میسازند، گونه گونه هستند، همانند تکثیر سلاحهای اتمی، مهاجرت و مسائل محیط زیستی. این مسائل بدون شک نه تنها منحصر به مسائل امنیتی شمال- جنوب نیستند، بلکه مسائل امنیتی جهانی هستند که به مذاکره، مصالحه و راه حل نیازمندند. در یک دیدگاه کلان سیستمی، نظام جهانی همچون گذشته، مبتنی بر محوری بودن شورای امنیت سازمان ملل متحد است که بنابر اعتقاد بسیاری از اندیشمندان و صاحبنظران، این نظام نو با آن نظام کهنه برابر نخواهد بود. بنابراین، باید در مفاهیم نظام بین المللی طرحی نو درانداخت تابتواند با شرایط پیچیده و دگرگون یافته عصر حاضر تطابق یابد، زیرا نمیتوان دنیای امروز را با معادلات طراحی شده در نیم قرن پیش به پیش راند.7 بدون شک نظام جهانی که تنها به وسیله قدرتهای بزرگ اداره میشود، نمیتواند مبشّر عدالت برابر برای همه کشورهای کوچک و بزرگ دنیا باشد. برای ایجاد نظامی برابر و عادلانه در سطح جهانی باید قدرتهای بزرگ در معادلات جهانی تغییری ناگزیر را به وجود آورند و باید بدون آن که مجبور شوند، به مذاکره، مصالحه و آشتی با کشورهای ضعیف دنیا بیندیشند و در نهایت باید متوجه باشند که در دنیای به هم پیوسته امروزی همه مسائل و تهدیدات جهانی متوجه آنها نیز خواهد بود. با آنچه که امروزه در سطح جهانی با آن مواجه هستیم، قدرتهای بزرگ با «بحران شدید مشروعیت» (Major Legitimacy Crisis)در سطح بین المللی روبرو میباشند، بنابراین، آنها قادر نخواهند بود، برای مدتی طولانی از نیازها و تقاضاهای اکثریت جامعه جهانی چشمپوشی کنند.
نمودار شماره 5 ادامه نابرابری جهانی در دنیای پس از جنگ سرد کشورهای شمال
بدیهی است کشورهای شمال با داشتن تنها 51 از جمعیت جهانی و در اختیار داشتن دینامیسم 32 از اقتصاد جهانی، دارای منافع بلند مدتی برای پیریزی نظام نوین هستند که در دیدگاه اکثریت مردم دنیا مقبول و پذیرفته باشد. بدون هیچ گونه تردیدی باید گفت که دنیای غیر دمکراتیک و نابرابر امروزی نمیتواند در دیدگاه اکثریت مردم دنیا قابل قبول باشد و بالطبع نیز یک دنیای منظم نخواهد بود. روش انحصارگرانه قدرتهای بزرگ در شمال باید به نفع تسهیم کشورهای جنوب، دچار تغییری ساختاری شود (نمودار شماره 5).
آپارتاید اقتصادی در نظم نوین جهانی
تخصیص منابع اقتصادی به مردم کشورهای شمال، توسط آمریکا و اروپا،به مانند یک آپارتاید در سطح جهانی است. ماشین اقتصادی شرکتهای چند ملیتی، سیستم پولی بینالملل (که تحت سلطه دلار آمریکاست)، در سازوکاری مداوم به دنبال تخصیص منابع از جنوب و تهیه نیروی کار ارزان از کشورهای جهان سوم میباشد. به عبارت دیگر، در «نظم نوین جهانی» مورد ادعای غربیها، این نظم تنها در سقوط نظامی شوروی تجلی یافته که آمریکاییها در آن نفس تازهای میکشند، اما همچنان نظام کهنه اقتصادی تبعیض و استثمار و بهرهبری در دنیایی ادامه مییابد که به مانند نظام آپارتاید، تبعیض گونه رفتار میکند.
در توضیح این آپارتاید میتوان به تلاش مستمر کشورهای اروپایی در جلوگیری از ورود مردم جهان سوم به این قاره اشاره نمود. این کشورها به انحاء گوناگون موانع پیچیدهای را فراروی مهاجرت مردم جنوب به خاک خود به وجود میآورند و این در حالی است که نیروی کار ارزان، بازارها، زمین و منابع کشورهای جهان سوم همواره خوشایند آنان بوده است، و حتی به زور هم که شده، در صدد بهرهبری از این موارد شدهاند. تجارت در سطح بینالمللی به وسیله قوانین جهانی «تجارت آزاد» (FreeTrade) تعیین میشود که در این میان حرکت آزاد سرمایه (Movement
Free Capital) و «شرایط» صندوق بینالمللی پول (International Monetary Fund) بازیگران مهمی محسوب میشوند. سرمایهها برای حرکت و انتقال، هیچ محدودیتی ندارند و این محدودیتها فقط شامل مردم میشود.
در بسیاری از موارد، استثمار کشورهای جهان سوم به وسیله رژیمهای غیر مردمی تسریع مییابد. به عبارت دیگر، رابطه نزدیکی میان دولتهای ثروتمند و قدرتمند جهانی، شرکتهای چند ملیتی، بانکهای جهانی و برخی از الیتهای کشورهای جهانسوم وجود دارد.
استثمار و غارت کشورهای در حال توسعه بدون همکاری این دو گروه امکانپذیر نخواهدبود. شرکتهای چند ملیتی (به انضمام بانکهای چند ملیتی)، مجموعاً قویترین عامل اقتصادی بازیگر در صحنه بینالمللی هستند. فروش سالیانه بزرگترین کمپانیها، حدود 100 میلیارد دلار است که بیشتر از تولید خالص ملی همه کشورهای جهان سوم (Hard Currency)ذخیره میکنند و ذخایر ارزی در کشورهای در حال توسعه از مشکلات عمده محسوب میشود. این بانکها میتوانند سرمایه را با سرعتهای رایانهای منتقل نموده، آنها را در جوامع و کشورهای مختلف به شکلهای گوناگون سرمایه گذاری کنند. این کمپانیها و بانکها مسؤول به هدر دادن مقادیر معتنابهی از منابع طبیعی جهان هستند. از جایی که اینان غالباً توسعه تکنولوژی را به عهده دارند، قیمتگذاریها نیز بیشتر در دست آنها میباشد. اینان تنها منطقی را که به آن باور دارند، سود است و دیگر هیچ. اگر شاهد هستیم که این شرکتها از قانونگذاریهای عمده دولتها آزادند، به خاطر رابطه نزدیکی است که میان آنها و دولتهای ثروتمند قدرتمدار دنیا وجود دارد و غالباً تواناییهای نظامی، سیاسی و مالی دولتها صرف نگهداری و حفاظت از منافع این شرکتها میشود.
از لحاظ تاریخی نیز در خلال دو قرن گذشته، جنگهای استعماری در آسیا و آفریقا شبیه سرکوب آپارتاید نژادپرستانه به نظر میآید. کشتار دسته جمعی مردم قبایل گوناگون در آمریکای شمالی و استرالیا و سرکوب مردم آمریکای لاتین را میتوان به عنوان نمونه ذکر نمود، که همه این سرکوبها تنها در راستای تأمین منافع شخصی صورت پذیرفته است. بهرهگیری از منابع و انهدام محیط زیست در جهان سوم نیز بدون خشونت یا تهدید به زور امکانپذیر نیست. تنازع میان ژاپن و ایلات متحده آمریکا که در نهایت به حمله ژاپن به پرل هاربر (Pearl Harbor)منتهی شد، در حقیقت تنازع بر سر منابع استعماری بود، که میتوان در این راستا به منابع نفت در اندونزی اشاره نمود. ژاپن مانند اروپاییها و آمریکاییها و آلمانیها بر سر تصاحب منابع، نیروی کار و بازارها در خارج از مرزهایش به جنگ پرداخت.
نظام اقتصاد جهانی به شکل تبعیض گونهای چنان طراحی شده که در آن ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیرتر میشوند؛ به عنوان نمونه در آمریکا میبینیم که انتقال و سرازیر شدن سرمایه، کالاها و مردم بین آمریکا و کانادا آزاد است، اما حرکت مردم از آمریکا به مکزیک آزاد نیست. در مرزها همراه با جست و جو و بازرسی است، و نیروهای ارتش به صورت گستردهای حضور دارند. در واقع، این شرکتهای چند ملیتی هستند که دوست دارند نیروهای نظامی در مرزها استقرار یابند، چرا که در مکزیک نیروی کار ارزان وجود دارد و کمپانیها، به نسبت، دستمزد بسیار پایینی به کارگران مکزیکی نسبت به کارگران آمریکایی پرداخت میکنند.
فقدان ارتباط میان دستمزدها و نیروی کار ارائه شده، یکی از عواملی است که نظام جهانی را به آپارتاید شبیه میسازد. در حقیقت، نظام پولی بینالمللی که به وسیله دلار آمریکا تحت سلطه است، دلیل اصلی برای نابرابری در میزان دستمزدهاست، چرا که نرخ مبادله ارز به وسیله حرکت سرمایه جهانی (International Capital movement)و نه به وسیله کار تولیدی کارگران تعیین میشود. در آمریکای شمالی موافقتنامه تجارت آزاد8 (نفتا) که هر چه بیشتر انتقال سرمایه و کالا را آزاد میکند، تنها به نفع شرکتهای چند ملیتی است که مشکل دستمزدها را برای کارگران آمریکایی پر مسأله میسازد، و در عین حال مسأله مهاجرت را برای مردم مکزیک حل نمیکند.
در نتیجه، این مثال نشان میدهد که چگونه آپارتاید هم اکنون در سطح بینالملل در حال عمل است. اگر جامعه جهانی به دنبال نظام جدیدی در جهان مبتنی بر برابری اقتصادی است، باید شرکتهای چند ملیتی و بانکهای جهانی را مدنی و قانونمند سازد، تسهیلاتی برای مهاجرت مردم در جهان سوم به وجود آورد، و در نظام پولی جهانی، که آمریکا از موارد قدرتمند آن است، نیز تغییری بنیادی ایجاد کند. (نمودار شماره6).
نمودار شماره 6 دور نظام آپارتایدگونه اقتصاد بینالملل
ایران و تقابل با نظام ناعادلانه جهانی
نزدیک به دو دهه است که جمهوری اسلامی ایران، یکی از مهمترین بازیگران جنوبی در تقابل با نظام ناعادلانه جهانی است. بازیگری جمهوری اسلامی ایران در این تقابل، حایز اهمیت بسیار زیادی است که در این بخش به مهمترین مؤلفههای بازیگری ایران اشاره میشود.
پیشینه ایجاد تغییر
نباید به انقلاب تنها به عنوان یک ایده تغییر درون سیستمی علیه شاه نگریست. انقلاب اسلامی ایران، مبشّر پیام جدیدی در قالب یک دگرگونی اساسی بود. در حقیقت، پیام انقلاب ایران در سال 1357، پیام اعتراض به نظام ناعادلانه جهانی بود. تاکید حضرت امام بر استکبار ستیزی و آمریکا ستیزی تنها به مرزهای ایران محدود نمیشد. ایران قبل از انقلاب، تجلی نمونهای بود که در آن غالباً با پیریزی سیاستهای بیگانه بر مؤلفههای نظامیگری و کانالیزه کردن درآمدهای ملی در طریق تأمین تسلیحات پدیدار میشد. قیام مردم مسلمان ایران قیام علیه نظامهای ناعادلانه داخلی و جهانی بود. این الگو میتواند در اشکال کمرنگ و پررنگ خود در کشورهای جنوب توسط مردم و دولت مورد متابعت قرار گیرد. تأکید بر حفظ استقلال و نفی سلطه بیگانه در نظام فعلی بینالمللی به معنای نفی عناصری است که در آن مجدانه سعی میشود تا از منابع کشورهای جهان سوم استفاده گردد. استقلالخواهی و استکبار ستیزی انقلاب اسلامی ایران هماکنون مورد استفاده تلویحی بسیاری از کشورهای جهان سوم است .
تأکید بر همه مستضعفان
رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران، حرکت مردمی را تنها محصور به مرزهای ایران نمیشناختند، بلکه آن را حرکتی میدانستند که نه تنها مورد تأکید مسلمانان است، بلکه همه محرومان و مستضعفان دنیا میتوانند از آن عبرتها بیاموزند. ایده انقلاب اسلامی، محوری ساختن استکبار ستیزی در سطح جهانی است، که باطبع این مبارزه به تلاش منسجم و پیگیر همه محرومان و مستضعفان در میان کشورهای جنوب و حتی در داخل کشورهای توسعه یافته نیازمند است. انقلاب ایران یک انقلاب صرفاً ملی و ناسیونالیستی نیست، بلکه انقلابی است که با تأکید بر مؤلفههای قرآنی، دیدگاهی فراملی و بین المللی را ارائه مینماید. اسلام مرزهای وستفالیایی را به رسمیت نمیشناسد و معتقد است که در راه مبارزه با آنچه استکبار نامیده میشود، این مرزها کمرنگ میشوند و آنچه حایز اهمیت است، وحدت میان مستضعفان جهان است.
سختکوشی و عدم تغییر
گذشت نزدیک به دو دهه از وقوع انقلاب اسلامی ایران ثابت نمود که ایدهها و دیدگاههای جهانی انقلاب اسلامی درباره نظام بینالمللی، شعارگونه و زودگذر نبوده است. این ایدهها ریشه در دیدگاههای دینی و قرآن ملت ایران دارد، از این رو، در راه تجلی و به ثمر نشستن آنها از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد و با عزم راسخی در تلاش است که حقانیت راه و روش خود را در عرصه جهانی به اثبات رساند. موارد بسیاری از حرکتها و جنبشهای ملی و استقلالطلبانه وجود داشتهاند که متأسفانه در گذر ایام رنگ باخته، هویت خود را از دست دادند. اینگونه حرکتها نتوانستند بخوبی آنچه را که در پی آن بودهاند، در جامعه متجلی سازند، اما پایداری و ثبات ایده انقلاب اسلامی ایران میتواند راهگشای نیازهای موجود در جهان بینالملل باشد.
حمایت بیشائبه از قربانیان نظام ناعادلانه جهانی
تلاش جمهوری اسلامی ایران تنها یک تلاش مبتنی بر شعار نبود. جمهوری اسلامی ایران در مواقع مهم بینالمللی با دیدگاه ارزشی و اسلامی به قضایا نگریست و بدون پردهپوشی، اغماض و مانورهای مزورانه دیپلماتیک، حمایت خود را از ملل تحت سلطه ابراز نمود. حمایت از کشورهای جنوب، گسترش همکاری با کشورهای جهان سوم، فعالیت شدید در مجامع و سازمانهای منطقهای و بینالمللی مربوط به کشورهای جنوب، از نمونههای آشکار سیاست خارجی ایران است. از جمله این نمونهها حمایت جمهوری اسلامی ایران از مردم فلسطین و لبنان و حتی کمکهای ایثارگرانه آن به مسلمانان بوسنیایی میباشد.
در اختیار داشتن پارامترهای قدرت
جمهوری اسلامی ایران در میان کشورهای جنوب، دارای پارامترهای قدرتی است که میتواند آن را مستعد «الگو قرار گرفتن» کند. این عوامل عبارتند از:
نمودار شماره 7 پارامترهای قدرتی جمهوری اسلامی ایران در میان کشورهای جنوب ـ عوامل مادی قدرت؛ مانند: جمعیت، نیروی انسانی کارآمد، موقعیت استراتژیک، ذخایر معدنی و...
ـ عوامل معنوی قدرت: رهبری، ایدئولوژی اسلامی، وجود ارزشها و ایستارهای فرهنگی در میان مردم.
ـ عوامل نظامی قدرت: نیروهای نظامی ارتش و سپاه و بسیج که در راستای خودکفایی نیز قدمهای اساسی برداشتهاند.
ـ معروفیت: برخوداری از فرهنگ غنی و قدیمی، تلاش در ایجاد ساختار سیاسی - مدنی و ابداعات منطقهای و جهانی (نمودار شماره7)
نمودار شماره 8 عوامل مؤثر در رهبری ایران در میان کشورهای جنوب
جهت مقابله با نظام ناعادلانه جهانی
در همه موارد اشاره شده، ایران دارای موقعیت خوب و شاید بهترین موقعیت در میان کشورهای جنوب باشد. این استعدادها در خیلی از موارد بالقوه بوده و نیازمند آن است که با مدیریتی درست و کارآمد در سیاست خارجی و ملی به فعلیت برسد (نمودار 8).
پینوشتها
1. برای مطالعه بیشتر در مورد تغییر ساختار کهنه به نو و ایجاد شرایط بینالملل، منابع گوناگونی وجود دارد که به عنوان یکی از بهترین اثرها، مراجعه شود به:
phyllis Bennis and Michel Moushabeck (eds.) Altered Stated; A Reader in the New World Order, Olive Branch Press, New York, 1993.
2. عوامل یاد شده غالباً در مباحث مربوط به روابط بینالمللی با عنوان Emerging Threads یا تهدیدات در شرف تکوین مطرح میباشند که میتوانند به نوبه خود صلح و امنیت بینالمللی را به مخاطره سازند. در این مورد مراجعه شود به: رضا سیمبر «صلح و امنیت جهانی در آستانه قرن بیست و یکم» مجله سیاست خارجی، تابستان 1376.
3. در زمینه احتمال وقوع فزاینده منازعات قومی و منطقهای مراجعه شود به: رضا سیمبر «برخوردهای منطقهای در جهان سوم پس از جنگ سرد» اطلاعات سیاسی و اقتصادی، آذر، دی ماه 1373.
4. در مورد مباحث مربوط به جایگاه حقوق بشر در نظام بینالمللی، بنگرید به:
Politics and Human Rights, Political Studies, special Issue , vol. 43, 1995.
5. Alan Thomas, Thrid World Atlas, Second Edition, Taylor and Francis, Open Univeristy Press, 1994, p. 64.
6.Ibid.
7. درباره جزئیات بیشتر مکانیزمهای فشار شمال بر جنوب، مراجعه شود به قسمتهای مختلف:
Charles w.Kegley, jr. and Eugener. Wittkopf, The Glbal agenda; Issues and perspectives, Fourth Edition, McGraw Hill, INC. New York, 1995.
8. در مورد بازسازی سازمان ملل متحد، بنگرید به: رضا سیمبر «اصلاحات سازمان ملل متحد پس از جنگ سرد» مجله سیاست خارجی، اسفند 1374، ویژه نامه پنجاهمین سالروز تأسیس سازمان ملل متحد.