سر مقاله: انقلاب اسلامی، رستاخیز استکبار ستیزی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
کَزَرْعٍ اَخْرَجَ شَطْئَهُ فَازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِه یُعْجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفّارَ.1
نهضت اسلامی به نهالی میماند که به هنگام سر از خاک درآوردن کمتوان و ضربهپذیر مینماید، امّا پس از چندی، ستبر و مقاوم میگردد، سرانجام، آنسان بر پای خویش سرافراز و استوار میایستد که از هر سوی موجب شگفتی همگان میشود و این چنین مؤمنان به نیرومندی و استقلال دست مییابند و کافران ـ حقپوشان ـ به کینه و خشم میآیند.
خورشید پرفروغ و خونینرنگ انقلاب اسلامی با گذشت دو دهه از عمر خویش، اینک سرافرازانه و پرشکوهتر از گذشته از پس قلّه پیروزی رخ مینماید، انقلابی که بزرگترین و عمیقترین تحوّل ارزشی و فکری را در عصر حاضر به وجود آورد و معمار بزرگ آن و احیاگر قرن، امام خمینی قدسسره ، اسلام ناب محمّدی را در صحنههای اجتماعی و مبارزه با استکبار و الحاد، نشان داد و با کنار زدن نظام طاغوتی به اصلاح امور امت و تحکیم پایههای حکومت اسلامی در ایران و طرح ایدئولوژی اسلام به عنوان تنها راه نجات بشریت در جهان پرداخت.
آنچه در این انقلاب غیرقابل انکار و چشمگیر است تأثیر تعیینکننده اسلام، به عنوان محرک انقلاب و نقش علمای آگاه به زمان، دارای بینش اصیل اسلامی و برخوردار از صداقت، تقوا، استحکام رأی و برخوردار از پایگاه مردمی در بسیج و تمرکزبخشی تودهها، در پرتو اندیشه دینی میباشد و همین هویت اسلامی انقلاب و دستپروردگان آن بود که امپریالیسم را در شکل شرک و الحاد و در دو قالب شرقی و غربیش، به چالش طلبید.
در بالندگی انقلاب ـ به تناسب گذشت دو دهه ـ همین بس که هر چه از عمر انقلاب میگذرد چهرههای توطئهگر و خنجرهایی که در سپیدهدمان آن، برای کوتهبینان، نهان و پنهان بود آشکارتر و رسواتر میگردد و ارزشهای نورانی و روشنگر انقلابی، هر چه بیشتر در دریای متلاطم جامعه فرو میرود و زمینه هر چه روشنتر شدن حقانیت مبارزه با اتکا به فرامین و دستورات قرآنی فراهم میگردد. تردیدی نیست که این انقلاب نقطه آغاز خیزش تفکر اسلامی است که در پی این تجدید حیات اسلامی به شکلهای مختلف و با مبانی عقیدتی مرتبط با یکدیگر، در حرکتهای مردم عراق، افغانستان، مصر، لبنان، عربستان، بحرین، الجزایر، تونس، فلسطین و... نیز تجلّی یافته است.
تجدید حیاتی که برژنسکی، از آن به عنوان «مخاطره مستمر برای منافع غرب در منطقه» یاد میکند2 و میشلفوکو، آن را تحقق روح جمعی ملتی میداند که با رهبری سازشناپذیر، معتقد به نفی سلطه غرب و هر کشور خارجی بر مقدرات ایران است3 و نشریه اونیـتـا، ارگان حزب کمونیست ایتالیا از آن به یک «رستاخیز جدید جهانی» تعبیر کرده که با هیچ یک از ضابطههای عالم نمیخواند و در حال حاضر انقلاب اسلامی ایران منادی آن است4 و جیمزبیل محقق آمریکایی آن را «موجی از هیجان تودهای متأثر از اسلام»، میداند که گرچه به لحاظ ظاهری در جای جای دنیا یکپارچه نیست اما به لحاط ایدئولوژیک منسجم است.5
گرچه در میان تحولات جهانی دو سده اخیر، جریانات بسیار مهمی از قبیل انقلابهای فرانسه و روسیه، به چشم میخورد که اولی منشأ پیدایش انسان نوین غربی شد که چهره دنیای غرب را دگرگون و زمینه تمدن جدید لیبرالیسم را فراهم آورد و دومی که موجب انفجاری عظیم در ضعیفترین حلقه امپریالیسم جهانی و مولود نامشروع و فرزند ناخلف تمدن معاصر غرب بود به پیدایش نظام جدیدی به نام سوسیالیسم انجامید، اما تحولی که سومین انفجار جهانی ـ یعنی انقلاب اسلامی ـ به وجود آورد و جهان معاصر را حیرتزده ساخت با هیچ یک از جریانهای یاد شده قابل مقایسه نیست.
در قرنی که گمان میرفت هرگونه انقلاب و یا حتی هر حرکت اجتماعی باید در چهارچوب ایدئولوژیها و الگوهای متعارف غربی و کاپیتالیستی و یا سوسیالیستی صورت گیرد، انقلاب اسلامی با هنجارهای فرهنگی و سیاسی نوینی که در جهان معاصر هنوز ناشناخته و غریب مینمود ضمن ساقط کردن نظام چند هزارساله شاهنشاهی موجودیت نظام نوینی به نام «جمهوری اسلامی» را اعلام داشت و حوادث متعدد و گوناگونی که در فاصله این دو دهه رخ داده بیانگر این حقیقت است که امواج جهانی انقلاب رو به گسترش بوده و حضور خود را به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر به نمایش گذاشته است.
به گفته «دکتر جانسون»:بنیادگرایی اسلامی در سراسر جهان رشد قابل توجهی کرده است و به موازات رشد اسلام نفوذ و منافع غرب تحت تأثیر آن قرار میگیرد؛ بنیادگرایی اسلامی نیرویی پویا و متنفذ و پرجنبوجوش است که قادر به مبارزه علیه منافع غرب در سراسر جهان اسلام است؛ جامعه مسلمین از آن حالت ضعف و ناتوانی خارج شده و به یک قدرت بدل گردیده است.6
و به اعتراف «آبا ابان»، اندیشهپرداز صهیونیسم:
انقلاب اسلامی فصل جدیدی در تاریخ ایدههاست که این ایدهها بویژه در خاورمیانه شیوع یافته است و پیروزی انقلاب اسلامی ایران بیانگر پیروزی این ایده، شایع و رایج است که برای مسلمانان تحقیر شده تحت ستم به صورت یک الگو درآمده است.7
هم اکنون غرب و بویژه آمریکا نگران بدل شدن ایران پیروز به یک قدرت بزرگ رقیب در خاورمیانه است و ژرفای توطئه غرب نیز به میزان خطری است که احساس میکند و بخوبی از لابهلای گفتههای دست اندرکاران نظام غرب، این واقعیت مشهود است که انقلاب اسلامی ایران همچون طوفانی کلیه موانع را از میان برمیدارد و زمینههای پیدایش یک نظام جهانی متکی بر اسلام را فراهم میآورد.
انقلاب اسلامی و رابطه با آمریکا؟!
بدون تردید اگر نگوییم عامل اصلی پیکاری که از سپیدهدمان تاریخ بشر آغاز و همچنان تداوم دارد، ستیز با استکبار و انحصارطلبی است حداقل مهمترین عامل تکوّن انقلابها بوده است و در طی زمان مبارزات مکتبی با خطوط و مرزبندیهای ستیز حق و باطل، هیچ جایی برای مصالحه سیاسی و احیانا فرصتطلبی باقی نگذارده است؛ در همین راستا وقوع انقلاب اسلامی در مهمترین پایگاه آمریکا در منطقه و به هم خوردن تعادل قوا در آن با شعار سیاست خارجی «نه شرقی، نه غربی»، ظهور یک قطب جدید قدرت مبتنی بر ایدئولوژی اسلامی جدا از ایدئولوژیهای مسلّط جهانی، دچار مشکل کردن آمریکا در راه حفظ توسعه و علائق منطقهای خود و سقوط حکومت پهلوی که از ستونهای اصلی استراتژی آمریکا بود و جدّیترین ضربهای که آمریکا پس از شکست ویتنام از این انقلاب دریافت نمود، موجب شدند که این کشور به اقدامات مختلفی از قبیل: کودتاهای نظامی، فرهنگی و سیاسی و تحریک جریانات قومی و نژادی و حمایت از متجاوز در جنگ تحمیلی و فشارهای اقتصادی، تحریم نظامی و... دست بزند تا شاید دوباره جاپای از کف داده خود را بازپس بگیرد، اما مقاومت جانانه ملت ما، نمایش ضربهپذیری آمریکا با تسخیر لانه جاسوسی ـ سفارتخانه آمریکا ـ تصویب 13 آبان توسط مجلس شورای اسلامی به عنوان «روز ملی مبارزه با استکبار» و نماد جاودانه استکبارستیزی و ناکام گذاشتن آمریکا در اقدامات خاورمیانهای ـ که همه و همه ریشه ایدئولوژیکی داشت ـ سرانجام سیاستمداران این کشور را به تغییر در گفتار و رفتار واداشت که ظاهر این تغییر، نشان دهنده یک چرخش در سیاستگذاری آمریکا نسبت به ایران بود؛ این تغییرات بظاهر صوری و به تعبیر بعضیها از سر ناچاری، بستری را فراهم آورد تا بررسی روابط ایران و آمریکا در سالهای اخیر ـ بویژه در دهه دوم عمر انقلاب ـ جزو مهمترین مسائل تلقی گردد و ذهن بسیاری را به خود مشغول دارد که آیا با توجه به شرایط موجود و تحولات به وجود آمده زمینهای برای ارتباط فراهم است یا نه؟ در ایران سه نوع موضعگیری در این رابطه به چشم میخورد که هر کدام برای اثبات دیدگاه خود به استدلالات و شواهدی مبنی بر این نیاز یا عدم آن، رو آوردهاند:
الف: جریان اول
طرفداران این جریان با نشاط و هلهله به استقبال چنین موضوعی رفته و خواهان برقراری رابطه هر چه سریعتر با آمریکا هستند و در این راستا بر آنند که:
اولاً: هر چه زودتر هر گونه دیوار بیاعتمادی میان دو کشور را از میان بردارند؛
ثانیاً: موضوع رابطه با آمریکا را به عنوان یک نیاز، هر چه بیشتر پررنگ کنند؛
ثالثا: جنایات پیشین و حال آمریکا را در ایران و جهان کمرنگ نشان داده و از هر گونه افشاگری دست بردارند؛
رابعا: از اقدامات گذشته ایران نسبت به آمریکا از جمله تسخیر سفارت آن یا شعار دادن علیه این کشور و یا سوزاندن پرچمش توبه کنند و بالاتر از اینها گروگانهای سابق آمریکایی را جهت پذیرایی از آنان به ایران دعوت نمایند و از این مهمتر برخی از سران این جریان در یک اقدام عملی با گروگانهای پیشین خود در پای یک میز به گفتگو نشستند!8
خامسا: تلاش در جهت تنشزدایی دولت به منظور صورت گرفتن هر چه سریعتر این مهم؛
این جریان بر این باور است که دوستی و رابطه با آمریکا ضامن پیشرفت و یا دستکم یکی از عوامل توسعه در ایران و تأمین منافع کشور تنها در سایه این ارتباط میسّر است و این ارتباط میتواند زمینه موفقیت در موارد سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نیز اقتدار بیشتر را برای ما فراهم آورد!
«روزنامه جامعه» تحت عنوان «از رنجی که میبریم» در همین رابطه مینویسد:
سبب اصلی احساس نیاز به ایجاد رابطه با کشورهای بزرگ و داعیهداران تمدن برای عموم ایرانیان پاسخ به یک نیاز شخصیتی است در دهههای اخیر از ایران چهرهای در افکار عمومی بینالمللی ترسیم شده که با معیارهای مقبول فرهنگ و تمدن امروز جهان سازگار نیست... وجدان ملی میکوشد به جهان بگوید در آستانه ورود به دنیای فراصنعتی، مردم ایران دستکم تفکر ارباب و رعیتی را از خود دور کردهاند و خسته و آزرده از اهانتهایی [هستند] که شخصیت بینالمللی آنان را مشوّه کرده است.9
این تحلیل در ادامه کوشیده تا با توجه به کاهش قیمت نفت و مشکلات اقتصادی جامعه ـ تحت تأثیر جنگ روانی آمریکا ـ و ارائه تصویری از ضعف و ناتوانی ملت ایران و قدرت و توانمندی آمریکا و جهان غرب، چنین القا کند که ایران و ایرانی عقبمانده و متعلق به دوران ارباب و رعیتی است و تنها راه ثبات و رهایی از تنگناهای اقتصادی ـ اجتماعی را ارتباط با آمریکا میداند و لازم میبیند که مسؤولین ایرانی از تصمیماتی که این رابطه را به خطر میاندازد و سختگیریهایی که این شانس را از ملت سلب میکند دست بردارند!
برخی از تحلیلگران این دیدگاه را که در قالب روزنامههای توس و جامعه و هفتهنامههای آبان و پیام هامون و مجلات جامعه سالم، ایران فردا و... دنبال میشود به دیده نقد نگریسته و اشکالاتی را بر آن وارد ساختهاند، از جمله این که هیچگونه تغییر جدّی از آنچه شما از آن یاد میکنید در گفتار و رفتار آمریکا به چشم نمیخورد و تصمیمات آمریکاییها کاملاً مضطرب و مشکوک به نظر میرسد؛ برای مثال: همین «آلبرایت» که سخن از فروریختن دیوار بیاعتمادی میان ایران و آمریکا میکند، میگوید:
آمریکا برای سیاستهای گذشته خود از ایران عذرخواهی نمیکند.10
و وقتی از او سؤال میشود که: آیا آمریکا داراییهای مسدود شده ایران را آزاد میکند؟ حاضر به پاسخگویی نمیشود.
این زن یهودی و مهره سرشناس صهیونیسم در جایی دیگر، میگوید:
ما با تلاشهای ایران برای حمایت از تروریسم مخالف هستیم و در نتیجه سیاستهای اقتصادی ما و از جمله سیاست ما در رابطه با لولههای صدور نفت و گاز از دریای خزر بدون تغییر میماند.11
و هم ایشان میگوید:
حمایت ایران از تروریسم هنوز پایان نگرفته، و نقض حقوق بشر در ایران همچنان ادامه دارد!12
در همین رابطه کلینتون میگوید:
اصول و اهداف و افکار خود را در مورد ایران تغییر ندادهایم اگر ایران از حمایت خود از تروریسم و توزیع سلاحهای خطرناک و مخالفت با روند صلح دست بردارد ما خواهان آشتی واقعی [با] آن کشور هستیم.13
جالب است که حتی تحلیلگران خارجی نیز در این تغییرات صوری صداقتی را نمیبینند؛ برای مثال، روزنامه آلمانی «زوردویچه سایتونگ» حرکت آمریکا را در روابطش با ایران، بازی جدید میداند و مینویسد:
هدف نهایی واشینگتن این است که ایران را به عنوان حلقهای به سیستم امنیتی در خاورمیانه پیوند دهد و به همپیمانان آمریکا تبدیل کند.
این روزنامه میافزاید:
برنامهریزان سیاست آمریکا حمایت از اصلاحطلبان در ایران را مدّنظر ندارند بلکه متوجّه نفت و گاز فراوان آسیای میانهاند.
روزنامه فرانکفورتر در همین راستا تصریح میکند:
واشینگتن به سیاست خاورمیانهای خود تحرک تازهای بخشیده و درصدد تقویت نیروهای ترقیخواه ایران در جریان مبارزه قدرت است.
وی تأکید میکند:
حرکت جدید آمریکا مبنی بر آشتی با ایران برای حفظ امنیت اسرائیل در منطقه است.
مقام معظم رهبری نیز این تغییرات را نوعی بازی سیاسی آمریکایی میدانند:
چگونه ممکن است که ملت و دولت ایران به سوی دشمنی که هنوز با دلی پرکینه و کامی تلخ از شکستهای پیدرپی درصدد ضربهزدن به ایران و ایرانی است، دست دوستی دراز کند و فریب لبخند زهرآگین دشمن را که امروز هم با خنجری زهرآلود در دست وی همراه است بخورد.14
روزنامه اردوزبان «دعوت»، علاقهمندی آمریکا را به رابطه با ایران دروغ محض میداند،15 و آقای هاشمی رفسنجانی، اعمال فشار بر بازار جهانی نفت و تلاش برای پایین نگهداشتن آن و جلوگیری از همکاری اعضای اوپک را دلیل بر آن میداند که هنوز نمیتوان باور کرد که در سیاست آمریکا تغییری ایجاد شده است.16
ریچارد مورفی، تغییرات یاد شده را ناشی از فلج شدن آمریکا در برابر سیاستهای پیچیده و موفقیتآمیز تهران میداند17 و هنریکیسینجر، اقدامات آمریکا در تحریم ایران را ناکام و ناکافی میداند و به نیاز به تغییر در سیاست ارتباط میدهد.18
براستی این تصور که نزدیک شدن به آمریکا عامل حلّ مشکلات اقتصادی است نشان نوعی استضعاف فکری نیست؟ در قرن اخیر کدام کشور را سراغ داریم که با نزدیک شدن به آمریکا وضع اقتصادیش بهتر شده باشد؟ برای مثال، ترکیه با آمریکا، نزدیکترین ارتباط را دارد، چرا نه تنها مشکل اقتصادیش حل نشده که نرخ تورمش علیرغم داشتن بالاترین بهره بانکی به عدد سه رقمی رسیده است؟ چرا الجزایر که به خیال حل مشکلات اقتصادی به آمریکا نزدیک شد، دچار یک جهنم سوزان گشته است؟ مگر مصر، اردن، عراق و... با آمریکا رابطه نداشته و ندارند؟ مگر روسیه فکر نمیکرد با این رابطه مشکلاتش حل خواهد شد! چرا چنین نشد؟ بالاتر از اینها، مگر خود ایران، حدود بیست و پنج سال سایه سهمگین و سنگین آمریکا را پس از کودتای سال 32 تا پیروزی انقلاب اسلامی بر روی شانههایش احساس نمیکرد؟ آیا مشکلات اقتصادی ایران در آن دوران حل شده بود؟ چرا برخی هنوز نتوانستهاند بفهمند که حل این مشکلات در گرو همّت خود این مردم و درایت و مدیریت دولتمردان و همگامی و هماهنگی نهادهای مربوطه است، که:
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
ب: جریان دوم
دومین جریان، بر آن است تا عزت و اقتدار ملت ایران را در هر نوع رابطه خارجی، نشان دهد و فکر میکند با توجه به شرایطی که برخی از آنها تحقق یافته است میتوان به طور مشروط با آمریکا رابطه برقرار کرد؛ البته اظهارنظرها و تحلیل و تفسیرهای این جریان در هالهای از ابهام است چنان که گاه زمینه را مساعد و گاه نامساعد میبینند و در اظهارنظرها دچار نوعی پریشانی و دوگانهگویی هستند.
این جریان، وقتی نمایش فیلم اهانتآمیز علیه ملت و کشور جمهوری اسلامی ـ همزمان با مسابقات فوتبال جهانی در فرانسه برای تضعیف روحیه جوانان ورزشکار ایرانی ـ یا توطئه تازه اسرائیل برای یهودی کردن بیتالمقدس و کشتار مسلمانان در کوزوو و حمایت تسلیحاتی از رژیم صهیونیستی، ترور شخصیتهای علمی در گوشه و کنار جهان و کینهتوزی دشمنان اسلام را، از حمایت آمریکا برخوردار میبیند، از احساساتی عمل کردن آمریکا دچار شگفتی میشود! که چرا این کشور با قویترین کشور خاورمیانه روابطی خصمانه دارد و چگونه یک حوزه جغرافیایی جدید قدرت و نفت را نادیده میگیرد!؟ اینها از سویی هم، گاهی تحت تأثیر برخی از اظهارنظرهایی که به نوعی بوی آشتی میدهد، قرار میگیرند!
ج: جریان سوم
این جریان، مخالف مطلق هرگونه ارتباط با آمریکاست و عزت و شوکت ملت و دولت را در همین عدم ارتباط میبیند. اینها میگویند: سالهاست که غربیها ملت مشرق زمین را مردمی عقبمانده و رخوت زده و اسلام را اندیشه و اعتقادی توقفآفرین میدانند! و به تعبیر آندرهمالرو:
در جوانی، شرق را عرب پیری دیدم که بر گرده خر خود در خواب بیپایان اسلام فرو رفته است!19گذشته تاریخ بیانگر این حقیقت است که غربیها در این مدت همچون کسانی که از قلهای به ته درّه مینگرند به شرق و ملل شرقی مینگریستهاند.
اصل انقلابی تولی و تبری مقدمهای ضروری و لازم برای شناخت هر بافت سیاسی است؛ اگر با دشمنان اسلام و خلق، خشم و در مقابل عاشقان، پویندگان، سینهچاکان، جانبازان و پاسداران راه خدا که جانفشانان راه حقند مهر، ورزیده نشود با چه دافعه و جاذبهای میتوان به حرکت در بستر تکاملی تاریخ ادامه داد؟ مسأله این است که هر چه یک عنصر مکتبی از کینه و مهر انقلابی تهی شود به پوسیدگی، فروریختگی درونی و ارتجاع نزدیکتر میشود. عنصر انقلابی باید از خشم و کین انقلابی و عشق و مهر توحیدی آکنده و مشتعل باشد؛ بیشک خط انحرافی ارتباط با غرب از اصل تولی و تبری بدور بوده و عناصر این خط، حتی گاهی به دشمنان عشق و به نیروهای خودی کینه میورزند و این نفرتانگیزترین حقیقتی است که در این عناصر میتوان یافت.
گرایش به غرب انسان را در گرداب تبلیغات هوچیگری میاندازد، به روابط پنهانی با قدرتهای حاکم جهانی میانجامد و کفه ترازوی نه شرقی ـ نه غربی را به نفع غرب پایین میکشد در نتیجه دستاوردهای انقلاب اسلامی را لوث میکند و به اعتقاد به برتری تکنیک بر ایمان و پوسیدگی بنیادهای فکری و نیز عدم اعتماد به نفس منجر میشود و سرانجام، او را از خود تهی و با خود بیگانه میکند؛ دلبستگی به غرب ـ بویژه به آمریکا ـ ناشی از عدم درک درست فرهنگ سیاسی اسلام و مفتونی به مفاهیم و اصطلاحات غرب است؛ به فرموده امام خمینی قدسسره :
آمریکا دشمن شماره یک مردم محروم و مستضعف جهان است او با ایادی مرموز و جنایتکارش چنان خون مردم بیپناه را میمکد که گویی در جهان هیچ کس جز او و اقمارش حق حیات ندارند.20
آنچه که از بررسی تاریخ سیاست خارجی ایالات متحده، در طی دو سده گذشته روشن میشود این است که علیرغم تحولات اساسی در عرصه بینالمللی و در صحنه داخلی آمریکا، اهداف سیاسی این کشور در قبال کشورهای خارجی، ثابت باقی مانده است، هر چند به تناسب شرایط زمان و به اقتضای دشمنانی که اهدافش را تهدیده کردهاند شیوهها و اهداف فرعی یا کوتاه مدّتی، مدّنظر سیاستمداران آمریکایی قرار گرفته است اما اساس سیاست خارجی این کشور، کسب منافع هر چه بیشتر از طریق افزایش تجارت خارجی، سرمایهگذاری هر چه بیشتر و پیدا کردن حوزههای نفوذ جدید، بازاریابی برای مصنوعات خود، محملیابی برای تهیه مواد خام ارزان قیمت، سرکوب هر انقلاب و مقابله با آن و تغییر خطمشی هر انقلابی که منافع یاد شده را به خطر اندازد، بوده است؛ سیاست خارجی آمریکا را ـ چه پیش از جنگ جهانی دوم تحت عنوان سیاست درهای باز و چه بعد از جنگ جهانی دوم، با طرح ایجاد عرصه فروش و محافظت از آن در قبال هر تهدید احتمالی ـ منافع امپریالیستی این کشور، تعیین میکرده است.
راستی اینک که در پایان دهه دوم انقلاب قرار داریم، موضعگیری آمریکا نسبت به انقلاب عوض شده است یا تلاشهای گسترده علیه انقلاب اسلامی توسط آمریکا، همچنان هدایت میشود؟
آیا نقش آمریکا در مخدوش نشان دادن ماهیت انقلاب اسلامی با طرح بنیادگرایی اسلامی و تلقی تفکری ارتجاعی از آن، جای انکار دارد؟ آیا تلاش آمریکا در ناموفق نشان دادن نظام جمهوری اسلامی و ایجاد موانع و مشکلات بر سر راه آن در جهت حفظ منافع خود، تردیدبردار است؟ آیا هم اکنون آمریکا در یک حرکت تبلیغی، سیاسی و فرهنگی، در راستای تحریف اسلام و مذهب نمیکوشد و در کنار آن برای تضعیف روحانیت و تحریف نقش آن به روش علمی ـ فلسفی توسط اسلامشناسان غربگرا و آمریکازده تلاش نمینماید؟ علاوه بر اینها، آیا این کشور، در تدارک پرورش تفکر مارقی و اسلام ارتجاعی، یعنی همان مذهب تحریف شده و خنثی گشته معتقد به جدایی دین از سیاست یعنی مذهب رهبانیگری، گوشهگیری، دعا، ثنا، طرح دوباره مسایل کمخاصیت ازدواج فرزندان آدم، روزه گرفتن در قطب شمال و جنوب و طرح مسائل 25 سال پیش، نیست؟ و به این طریق در جهت شکست اسوه رهبری روحانیت متعهد اسلام و در نهایت خروج روحانیت از رهبری و هدایت سیاسی ـ فرهنگی مردم و خنثی شدن قیامهای شکوهمند، تلاش نمیکند؟ آیا این کشور، برای حذف اسلامشناسان فقاهتی و ولایتی و روحانیت متعهد اسلام که مردم دین، اعتقاد و ایمان خویش را از این نمایندگان راستین اسلام میگیرند، مدافع اسلامشناسان غربگرا نشده و به ترویج و تبلیغ آنها، نپرداخته است؟
آیا نفوذبخشی به عناصر جاسوس و وابسته، تدارک کودتاها، گروهسازیها، سازمانپردازیها و ایجاد جو شایعه و دروغ، تقویت رسانههای تبلیغاتی وابسته، ایجاد مراکز اطلاعاتی، تبلیغاتی، سمعی ـ بصری و مطبوعاتی، تحریک و تقویت ستون پنجم، خرید عناصر ضعیفالنفس، توطئههای فیزیکی مرئی، ترور جسمانی ـ شخصیتی، آدمربایی، انفجار در مراکز عمومی، اسطورهسازی کاذب، ایجاد شکاف و اختلاف در صفوف بهم فشرده مردم، حمایت از جنایات صهیونیستی، سرکوب طولانیترین و حماسیترین اسطوره خونین جهان در فلسطین، وادار کردن افراد زبون وامانده به قلب حقایق، تأمین بودجه رادیو اروپای آزاد ـ که در جمهوری چک مستقر و پخش برنامه علیه نظام اسلامی ایران را عهدهدار است و تمامی بودجهاش توسط کنگره آمریکا تأمین میشود و به نوشته روزنامه گاردین: «این رادیو به وسیله سازمان سیا سازماندهی شده است». همه و همه در جهت مقابله با انقلاب و نظام اسلامی ما نیست؟
آیا سیاستگزاریهای این کشور، جهت رهیافت کلان و سیاستهای فرامرزی خود، با ترویج نوعی اندیشه و برداشت آمریکایی از آزادی، دموکراسی و حرکت به سوی گسترش آن در جوامع مختلف و قرار گرفتن منافع و ضرورتهای اقتصادی در کانون توجه این رهیافت و برتری منافع ملی خود براساس پیجویی آن از راه اتحادیههای بین دولتهای همفکر خویش مثل اِفتا، اپیک، نفتا و... برای رسیدن به این رهیافت کلان بهرهگیری از یکجانبهگرایی و تقلیل هر چه بیشتر حضور سازمانهای بینالمللی در عرصههای جهانی و گاه چند جانبهگرایی برای مشروعیت بخشی اقدامهای یکجانبه، نیست؟
آیا این کشور، عامل پایداری اسرائیل، تلاش برای تداوم انزوای ایران، تهدید کننده ثبات منطقه خلیجفارس و تضمین دسترسی غرب به جریان آزاد نفت به قیمت مناسب وضعیت خود، نیست؟
مگر نه این است که انقلاب اسلامی در زمینه سیاست خارجی خود، تعهداتی از قبیل: عدم وابستگی به شرق و غرب، حمایت از حقوق مسلمانان و ملتهای مستضعف در سراسر جهان، نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری، تز صدور انقلاب، سیاست اعلام حمایت از آزادی فلسطین21، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطهگر و روابط صلحآمیز متقابل با دولتهای غربی22، حمایت از مبارزه حق طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان و .. دارد؟ آیا این تعهدات با ارتباط با آمریکا میسازد؟
مگر نه این است که مهمترین بُعد استقلال پایان دادن به هر گونه وابستگی به نیروهای خارجی بخصوص آمریکا بوده و هست و این که ایران پس از انقلاب در تصمیمگیریهای خود، وابسته و تحت نفوذ قدرتهای غربی بویژه آمریکا نباشد بلکه تصمیمگیریهایش مبتنی بر منافع اسلامی و ملی کشور باشد؟ بررسی اصول مختلف قانون اساسی جمهوری اسلامی نشانگر تأکید نظام اسلامی بر نفی وابستگی در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی است و این به معنای نفی رابطه با دولتهای خارجی سلطهگر و استعمارگر میباشد.
این دیدگاه معتقد است که مسائل ذیل باید عمیقا مورد توجه قرار گیرد:
1 ـ در مواجهه با رفتارهای سیاسی یک دولت خارجی اصل باید بر پرهیز از هرگونه خوشباوری، سادهانگاری و خودباختگی باشد.
2 ـ یک انسان متعهد، باید در مسائل، ژرفاندیش و در حفظ معیارهای عقیدتی و ملی متعصب باشد.
3 ـ در برخوردهای خصمانه آمریکا، نخبگان سیاسی ملت باید به همان میزان، شدت عمل به خرج دهند و در موضعگیریهای خود از هر گونه تسامح و تساهل پرهیز کنند.
4 ـ سابقه دیرینه آمریکا با ایران چه در دوران پیش از انقلاب و چه در دوران پس از انقلاب همیشه، با واقعبینی باید موردنظر و توجه باشد.
5 ـ از هرگونه عملکردی که باعث تضعیف ایران اسلامی در مقابل دشمنان مشترک میشود به شدت باید پرهیز شود.
6 ـ کمکهای آمریکا را به سازمانهای تروریستی و جنایتکار مخالف با نظام اسلامی همیشه باید در نظر داشت.
7 ـ باید توجه داشت که آنچه امروزه و در این مقطع خاص از آمریکا سر میزند ـ در قالب سخنان رئیس جمهور و وزیر امور خارجهاش ـ بیش از یک مانور سیاسی نیست.
8 ـ آیا آمریکا در عین مخالفت ایران با هرگونه روند سازش اعراب با اسرائیل، راه سکوت را در پیش خواهد گرفت؟
9 ـ آیا آمریکا در عین پافشاری نظام اسلامی بر ارزشهای دینی ـ ملی خود، باز هم با ایران، کنار خواهد آمد.
10 ـ آیا دوستی آمریکای تمامتخواه با ایران اسلامی ارزشمدار، قابل تصور است؟
یا این که این کشور براستی با حاکمیت فعلی و دیدگاههای کنونی آن قابل غسل تعمید نبوده و نخواهد بود؟
جان کلام این دیدگاه این است که: آمریکا در طی 25 سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و 20 سال پس از آن، جز جنایت و رذالت در حق ملت ما روا نداشته و در طی مدت یاد شده درصدد ضربهزدن به ما بوده است، الآن هم در قالب حربه مدرنیسم و ناسیونالیسم، به تزلزل بنیادهای اعتقادی مردم ما میاندیشد، تا به این وسیله، راه را برای تسلیم و در نهایت بردگی مردم و سلطه همه جانبه خویش آماده سازد و با رواج بیبندوباری درصدد انهدام هویت انسان مسلمان و ایجاد تشنج در جامعه اسلامی و متزلزل کردن ارزشهای متعالی انسانی و تحقیر ملت ایران است.
در نتیجه ارتباط با آمریکا نه تنها مشکلی از مشکلات یاد شده را حل نخواهد کرد که بر مشکلات خواهد افزود. امروز اگر بناست کسی به این ملت خدمت کند باید پرده از چهره جنایتکار آمریکا در توطئههای بیرحمانهاش بردارد و مردم را در این زمینهها هوشیار نموده و به استقامت دعوت کند.
هر حرکتی که نفرت مردم را نسبت به دولت آمریکا کاهش دهد یقیناً به زیان مردم ما تمام خواهد شد و چه بسا نسل جوان و نوجوانی را که از جنایات آمریکا و روحیه درندهخویی او
چندان آگاهی ندارند به سادهاندیشی بکشاند. هر چه شعله نفرت از دشمن ظالم در قلبهای مردم ایران برافروختهتر شود، شور و شتاب حرکت آنان برای سازندگی و تکیه بر زانوان خود افزودهتر خواهد شد.
پینوشتها
1 . فتح (4)، آیه 29.
2 . نشریه خبرگزاری جمهوری اسلامی، 26/12/64، ص7.
3 . همان.
4 . روزنامه کیهان، 25/11/57.
5 . فصلنامه مسائل خارجی، نشریه وزارت خارجه آمریکا.
6 . چرا توطئه، ص20، به نقل از نشریه «ژئوپولتیکال استراتژیست».
7 . روزنامه دیولت، چاپ آلمان غربی، 2 می1988، به نقل از: چرا توطئه، نشریه سپاه پاسداران.
8 . مذاکره آقای عباس عبدی با «روزن».
9 . روزنامه جامعه، یکشنبه 8 تیرماه 77.
10 . روزنامه کیهان، 1/4/77.
11 . روزنامه جمهوری اسلامی، 3/3/77.
12 . همان.
13 . همان.
14 . همان، 16/1/77.
15 . روزنامه قدس، 13 آبان 77.
16 . همان.
17 . همان.
18 . همان.
19 . آندره مالرو، ضد خاطرات، ترجمه ابوالحسن نجفی، ص29.
20 . صحیفه نور، ج1، ص83، 21/6/59.
21 . بر اساس اصل 152 سیاست خارجی.
22 . بر اساس اصل 154 سیاست خارجی.
نهضت اسلامی به نهالی میماند که به هنگام سر از خاک درآوردن کمتوان و ضربهپذیر مینماید، امّا پس از چندی، ستبر و مقاوم میگردد، سرانجام، آنسان بر پای خویش سرافراز و استوار میایستد که از هر سوی موجب شگفتی همگان میشود و این چنین مؤمنان به نیرومندی و استقلال دست مییابند و کافران ـ حقپوشان ـ به کینه و خشم میآیند.
خورشید پرفروغ و خونینرنگ انقلاب اسلامی با گذشت دو دهه از عمر خویش، اینک سرافرازانه و پرشکوهتر از گذشته از پس قلّه پیروزی رخ مینماید، انقلابی که بزرگترین و عمیقترین تحوّل ارزشی و فکری را در عصر حاضر به وجود آورد و معمار بزرگ آن و احیاگر قرن، امام خمینی قدسسره ، اسلام ناب محمّدی را در صحنههای اجتماعی و مبارزه با استکبار و الحاد، نشان داد و با کنار زدن نظام طاغوتی به اصلاح امور امت و تحکیم پایههای حکومت اسلامی در ایران و طرح ایدئولوژی اسلام به عنوان تنها راه نجات بشریت در جهان پرداخت.
آنچه در این انقلاب غیرقابل انکار و چشمگیر است تأثیر تعیینکننده اسلام، به عنوان محرک انقلاب و نقش علمای آگاه به زمان، دارای بینش اصیل اسلامی و برخوردار از صداقت، تقوا، استحکام رأی و برخوردار از پایگاه مردمی در بسیج و تمرکزبخشی تودهها، در پرتو اندیشه دینی میباشد و همین هویت اسلامی انقلاب و دستپروردگان آن بود که امپریالیسم را در شکل شرک و الحاد و در دو قالب شرقی و غربیش، به چالش طلبید.
در بالندگی انقلاب ـ به تناسب گذشت دو دهه ـ همین بس که هر چه از عمر انقلاب میگذرد چهرههای توطئهگر و خنجرهایی که در سپیدهدمان آن، برای کوتهبینان، نهان و پنهان بود آشکارتر و رسواتر میگردد و ارزشهای نورانی و روشنگر انقلابی، هر چه بیشتر در دریای متلاطم جامعه فرو میرود و زمینه هر چه روشنتر شدن حقانیت مبارزه با اتکا به فرامین و دستورات قرآنی فراهم میگردد. تردیدی نیست که این انقلاب نقطه آغاز خیزش تفکر اسلامی است که در پی این تجدید حیات اسلامی به شکلهای مختلف و با مبانی عقیدتی مرتبط با یکدیگر، در حرکتهای مردم عراق، افغانستان، مصر، لبنان، عربستان، بحرین، الجزایر، تونس، فلسطین و... نیز تجلّی یافته است.
تجدید حیاتی که برژنسکی، از آن به عنوان «مخاطره مستمر برای منافع غرب در منطقه» یاد میکند2 و میشلفوکو، آن را تحقق روح جمعی ملتی میداند که با رهبری سازشناپذیر، معتقد به نفی سلطه غرب و هر کشور خارجی بر مقدرات ایران است3 و نشریه اونیـتـا، ارگان حزب کمونیست ایتالیا از آن به یک «رستاخیز جدید جهانی» تعبیر کرده که با هیچ یک از ضابطههای عالم نمیخواند و در حال حاضر انقلاب اسلامی ایران منادی آن است4 و جیمزبیل محقق آمریکایی آن را «موجی از هیجان تودهای متأثر از اسلام»، میداند که گرچه به لحاظ ظاهری در جای جای دنیا یکپارچه نیست اما به لحاط ایدئولوژیک منسجم است.5
گرچه در میان تحولات جهانی دو سده اخیر، جریانات بسیار مهمی از قبیل انقلابهای فرانسه و روسیه، به چشم میخورد که اولی منشأ پیدایش انسان نوین غربی شد که چهره دنیای غرب را دگرگون و زمینه تمدن جدید لیبرالیسم را فراهم آورد و دومی که موجب انفجاری عظیم در ضعیفترین حلقه امپریالیسم جهانی و مولود نامشروع و فرزند ناخلف تمدن معاصر غرب بود به پیدایش نظام جدیدی به نام سوسیالیسم انجامید، اما تحولی که سومین انفجار جهانی ـ یعنی انقلاب اسلامی ـ به وجود آورد و جهان معاصر را حیرتزده ساخت با هیچ یک از جریانهای یاد شده قابل مقایسه نیست.
در قرنی که گمان میرفت هرگونه انقلاب و یا حتی هر حرکت اجتماعی باید در چهارچوب ایدئولوژیها و الگوهای متعارف غربی و کاپیتالیستی و یا سوسیالیستی صورت گیرد، انقلاب اسلامی با هنجارهای فرهنگی و سیاسی نوینی که در جهان معاصر هنوز ناشناخته و غریب مینمود ضمن ساقط کردن نظام چند هزارساله شاهنشاهی موجودیت نظام نوینی به نام «جمهوری اسلامی» را اعلام داشت و حوادث متعدد و گوناگونی که در فاصله این دو دهه رخ داده بیانگر این حقیقت است که امواج جهانی انقلاب رو به گسترش بوده و حضور خود را به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر به نمایش گذاشته است.
به گفته «دکتر جانسون»:بنیادگرایی اسلامی در سراسر جهان رشد قابل توجهی کرده است و به موازات رشد اسلام نفوذ و منافع غرب تحت تأثیر آن قرار میگیرد؛ بنیادگرایی اسلامی نیرویی پویا و متنفذ و پرجنبوجوش است که قادر به مبارزه علیه منافع غرب در سراسر جهان اسلام است؛ جامعه مسلمین از آن حالت ضعف و ناتوانی خارج شده و به یک قدرت بدل گردیده است.6
و به اعتراف «آبا ابان»، اندیشهپرداز صهیونیسم:
انقلاب اسلامی فصل جدیدی در تاریخ ایدههاست که این ایدهها بویژه در خاورمیانه شیوع یافته است و پیروزی انقلاب اسلامی ایران بیانگر پیروزی این ایده، شایع و رایج است که برای مسلمانان تحقیر شده تحت ستم به صورت یک الگو درآمده است.7
هم اکنون غرب و بویژه آمریکا نگران بدل شدن ایران پیروز به یک قدرت بزرگ رقیب در خاورمیانه است و ژرفای توطئه غرب نیز به میزان خطری است که احساس میکند و بخوبی از لابهلای گفتههای دست اندرکاران نظام غرب، این واقعیت مشهود است که انقلاب اسلامی ایران همچون طوفانی کلیه موانع را از میان برمیدارد و زمینههای پیدایش یک نظام جهانی متکی بر اسلام را فراهم میآورد.
انقلاب اسلامی و رابطه با آمریکا؟!
بدون تردید اگر نگوییم عامل اصلی پیکاری که از سپیدهدمان تاریخ بشر آغاز و همچنان تداوم دارد، ستیز با استکبار و انحصارطلبی است حداقل مهمترین عامل تکوّن انقلابها بوده است و در طی زمان مبارزات مکتبی با خطوط و مرزبندیهای ستیز حق و باطل، هیچ جایی برای مصالحه سیاسی و احیانا فرصتطلبی باقی نگذارده است؛ در همین راستا وقوع انقلاب اسلامی در مهمترین پایگاه آمریکا در منطقه و به هم خوردن تعادل قوا در آن با شعار سیاست خارجی «نه شرقی، نه غربی»، ظهور یک قطب جدید قدرت مبتنی بر ایدئولوژی اسلامی جدا از ایدئولوژیهای مسلّط جهانی، دچار مشکل کردن آمریکا در راه حفظ توسعه و علائق منطقهای خود و سقوط حکومت پهلوی که از ستونهای اصلی استراتژی آمریکا بود و جدّیترین ضربهای که آمریکا پس از شکست ویتنام از این انقلاب دریافت نمود، موجب شدند که این کشور به اقدامات مختلفی از قبیل: کودتاهای نظامی، فرهنگی و سیاسی و تحریک جریانات قومی و نژادی و حمایت از متجاوز در جنگ تحمیلی و فشارهای اقتصادی، تحریم نظامی و... دست بزند تا شاید دوباره جاپای از کف داده خود را بازپس بگیرد، اما مقاومت جانانه ملت ما، نمایش ضربهپذیری آمریکا با تسخیر لانه جاسوسی ـ سفارتخانه آمریکا ـ تصویب 13 آبان توسط مجلس شورای اسلامی به عنوان «روز ملی مبارزه با استکبار» و نماد جاودانه استکبارستیزی و ناکام گذاشتن آمریکا در اقدامات خاورمیانهای ـ که همه و همه ریشه ایدئولوژیکی داشت ـ سرانجام سیاستمداران این کشور را به تغییر در گفتار و رفتار واداشت که ظاهر این تغییر، نشان دهنده یک چرخش در سیاستگذاری آمریکا نسبت به ایران بود؛ این تغییرات بظاهر صوری و به تعبیر بعضیها از سر ناچاری، بستری را فراهم آورد تا بررسی روابط ایران و آمریکا در سالهای اخیر ـ بویژه در دهه دوم عمر انقلاب ـ جزو مهمترین مسائل تلقی گردد و ذهن بسیاری را به خود مشغول دارد که آیا با توجه به شرایط موجود و تحولات به وجود آمده زمینهای برای ارتباط فراهم است یا نه؟ در ایران سه نوع موضعگیری در این رابطه به چشم میخورد که هر کدام برای اثبات دیدگاه خود به استدلالات و شواهدی مبنی بر این نیاز یا عدم آن، رو آوردهاند:
الف: جریان اول
طرفداران این جریان با نشاط و هلهله به استقبال چنین موضوعی رفته و خواهان برقراری رابطه هر چه سریعتر با آمریکا هستند و در این راستا بر آنند که:
اولاً: هر چه زودتر هر گونه دیوار بیاعتمادی میان دو کشور را از میان بردارند؛
ثانیاً: موضوع رابطه با آمریکا را به عنوان یک نیاز، هر چه بیشتر پررنگ کنند؛
ثالثا: جنایات پیشین و حال آمریکا را در ایران و جهان کمرنگ نشان داده و از هر گونه افشاگری دست بردارند؛
رابعا: از اقدامات گذشته ایران نسبت به آمریکا از جمله تسخیر سفارت آن یا شعار دادن علیه این کشور و یا سوزاندن پرچمش توبه کنند و بالاتر از اینها گروگانهای سابق آمریکایی را جهت پذیرایی از آنان به ایران دعوت نمایند و از این مهمتر برخی از سران این جریان در یک اقدام عملی با گروگانهای پیشین خود در پای یک میز به گفتگو نشستند!8
خامسا: تلاش در جهت تنشزدایی دولت به منظور صورت گرفتن هر چه سریعتر این مهم؛
این جریان بر این باور است که دوستی و رابطه با آمریکا ضامن پیشرفت و یا دستکم یکی از عوامل توسعه در ایران و تأمین منافع کشور تنها در سایه این ارتباط میسّر است و این ارتباط میتواند زمینه موفقیت در موارد سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نیز اقتدار بیشتر را برای ما فراهم آورد!
«روزنامه جامعه» تحت عنوان «از رنجی که میبریم» در همین رابطه مینویسد:
سبب اصلی احساس نیاز به ایجاد رابطه با کشورهای بزرگ و داعیهداران تمدن برای عموم ایرانیان پاسخ به یک نیاز شخصیتی است در دهههای اخیر از ایران چهرهای در افکار عمومی بینالمللی ترسیم شده که با معیارهای مقبول فرهنگ و تمدن امروز جهان سازگار نیست... وجدان ملی میکوشد به جهان بگوید در آستانه ورود به دنیای فراصنعتی، مردم ایران دستکم تفکر ارباب و رعیتی را از خود دور کردهاند و خسته و آزرده از اهانتهایی [هستند] که شخصیت بینالمللی آنان را مشوّه کرده است.9
این تحلیل در ادامه کوشیده تا با توجه به کاهش قیمت نفت و مشکلات اقتصادی جامعه ـ تحت تأثیر جنگ روانی آمریکا ـ و ارائه تصویری از ضعف و ناتوانی ملت ایران و قدرت و توانمندی آمریکا و جهان غرب، چنین القا کند که ایران و ایرانی عقبمانده و متعلق به دوران ارباب و رعیتی است و تنها راه ثبات و رهایی از تنگناهای اقتصادی ـ اجتماعی را ارتباط با آمریکا میداند و لازم میبیند که مسؤولین ایرانی از تصمیماتی که این رابطه را به خطر میاندازد و سختگیریهایی که این شانس را از ملت سلب میکند دست بردارند!
برخی از تحلیلگران این دیدگاه را که در قالب روزنامههای توس و جامعه و هفتهنامههای آبان و پیام هامون و مجلات جامعه سالم، ایران فردا و... دنبال میشود به دیده نقد نگریسته و اشکالاتی را بر آن وارد ساختهاند، از جمله این که هیچگونه تغییر جدّی از آنچه شما از آن یاد میکنید در گفتار و رفتار آمریکا به چشم نمیخورد و تصمیمات آمریکاییها کاملاً مضطرب و مشکوک به نظر میرسد؛ برای مثال: همین «آلبرایت» که سخن از فروریختن دیوار بیاعتمادی میان ایران و آمریکا میکند، میگوید:
آمریکا برای سیاستهای گذشته خود از ایران عذرخواهی نمیکند.10
و وقتی از او سؤال میشود که: آیا آمریکا داراییهای مسدود شده ایران را آزاد میکند؟ حاضر به پاسخگویی نمیشود.
این زن یهودی و مهره سرشناس صهیونیسم در جایی دیگر، میگوید:
ما با تلاشهای ایران برای حمایت از تروریسم مخالف هستیم و در نتیجه سیاستهای اقتصادی ما و از جمله سیاست ما در رابطه با لولههای صدور نفت و گاز از دریای خزر بدون تغییر میماند.11
و هم ایشان میگوید:
حمایت ایران از تروریسم هنوز پایان نگرفته، و نقض حقوق بشر در ایران همچنان ادامه دارد!12
در همین رابطه کلینتون میگوید:
اصول و اهداف و افکار خود را در مورد ایران تغییر ندادهایم اگر ایران از حمایت خود از تروریسم و توزیع سلاحهای خطرناک و مخالفت با روند صلح دست بردارد ما خواهان آشتی واقعی [با] آن کشور هستیم.13
جالب است که حتی تحلیلگران خارجی نیز در این تغییرات صوری صداقتی را نمیبینند؛ برای مثال، روزنامه آلمانی «زوردویچه سایتونگ» حرکت آمریکا را در روابطش با ایران، بازی جدید میداند و مینویسد:
هدف نهایی واشینگتن این است که ایران را به عنوان حلقهای به سیستم امنیتی در خاورمیانه پیوند دهد و به همپیمانان آمریکا تبدیل کند.
این روزنامه میافزاید:
برنامهریزان سیاست آمریکا حمایت از اصلاحطلبان در ایران را مدّنظر ندارند بلکه متوجّه نفت و گاز فراوان آسیای میانهاند.
روزنامه فرانکفورتر در همین راستا تصریح میکند:
واشینگتن به سیاست خاورمیانهای خود تحرک تازهای بخشیده و درصدد تقویت نیروهای ترقیخواه ایران در جریان مبارزه قدرت است.
وی تأکید میکند:
حرکت جدید آمریکا مبنی بر آشتی با ایران برای حفظ امنیت اسرائیل در منطقه است.
مقام معظم رهبری نیز این تغییرات را نوعی بازی سیاسی آمریکایی میدانند:
چگونه ممکن است که ملت و دولت ایران به سوی دشمنی که هنوز با دلی پرکینه و کامی تلخ از شکستهای پیدرپی درصدد ضربهزدن به ایران و ایرانی است، دست دوستی دراز کند و فریب لبخند زهرآگین دشمن را که امروز هم با خنجری زهرآلود در دست وی همراه است بخورد.14
روزنامه اردوزبان «دعوت»، علاقهمندی آمریکا را به رابطه با ایران دروغ محض میداند،15 و آقای هاشمی رفسنجانی، اعمال فشار بر بازار جهانی نفت و تلاش برای پایین نگهداشتن آن و جلوگیری از همکاری اعضای اوپک را دلیل بر آن میداند که هنوز نمیتوان باور کرد که در سیاست آمریکا تغییری ایجاد شده است.16
ریچارد مورفی، تغییرات یاد شده را ناشی از فلج شدن آمریکا در برابر سیاستهای پیچیده و موفقیتآمیز تهران میداند17 و هنریکیسینجر، اقدامات آمریکا در تحریم ایران را ناکام و ناکافی میداند و به نیاز به تغییر در سیاست ارتباط میدهد.18
براستی این تصور که نزدیک شدن به آمریکا عامل حلّ مشکلات اقتصادی است نشان نوعی استضعاف فکری نیست؟ در قرن اخیر کدام کشور را سراغ داریم که با نزدیک شدن به آمریکا وضع اقتصادیش بهتر شده باشد؟ برای مثال، ترکیه با آمریکا، نزدیکترین ارتباط را دارد، چرا نه تنها مشکل اقتصادیش حل نشده که نرخ تورمش علیرغم داشتن بالاترین بهره بانکی به عدد سه رقمی رسیده است؟ چرا الجزایر که به خیال حل مشکلات اقتصادی به آمریکا نزدیک شد، دچار یک جهنم سوزان گشته است؟ مگر مصر، اردن، عراق و... با آمریکا رابطه نداشته و ندارند؟ مگر روسیه فکر نمیکرد با این رابطه مشکلاتش حل خواهد شد! چرا چنین نشد؟ بالاتر از اینها، مگر خود ایران، حدود بیست و پنج سال سایه سهمگین و سنگین آمریکا را پس از کودتای سال 32 تا پیروزی انقلاب اسلامی بر روی شانههایش احساس نمیکرد؟ آیا مشکلات اقتصادی ایران در آن دوران حل شده بود؟ چرا برخی هنوز نتوانستهاند بفهمند که حل این مشکلات در گرو همّت خود این مردم و درایت و مدیریت دولتمردان و همگامی و هماهنگی نهادهای مربوطه است، که:
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
ب: جریان دوم
دومین جریان، بر آن است تا عزت و اقتدار ملت ایران را در هر نوع رابطه خارجی، نشان دهد و فکر میکند با توجه به شرایطی که برخی از آنها تحقق یافته است میتوان به طور مشروط با آمریکا رابطه برقرار کرد؛ البته اظهارنظرها و تحلیل و تفسیرهای این جریان در هالهای از ابهام است چنان که گاه زمینه را مساعد و گاه نامساعد میبینند و در اظهارنظرها دچار نوعی پریشانی و دوگانهگویی هستند.
این جریان، وقتی نمایش فیلم اهانتآمیز علیه ملت و کشور جمهوری اسلامی ـ همزمان با مسابقات فوتبال جهانی در فرانسه برای تضعیف روحیه جوانان ورزشکار ایرانی ـ یا توطئه تازه اسرائیل برای یهودی کردن بیتالمقدس و کشتار مسلمانان در کوزوو و حمایت تسلیحاتی از رژیم صهیونیستی، ترور شخصیتهای علمی در گوشه و کنار جهان و کینهتوزی دشمنان اسلام را، از حمایت آمریکا برخوردار میبیند، از احساساتی عمل کردن آمریکا دچار شگفتی میشود! که چرا این کشور با قویترین کشور خاورمیانه روابطی خصمانه دارد و چگونه یک حوزه جغرافیایی جدید قدرت و نفت را نادیده میگیرد!؟ اینها از سویی هم، گاهی تحت تأثیر برخی از اظهارنظرهایی که به نوعی بوی آشتی میدهد، قرار میگیرند!
ج: جریان سوم
این جریان، مخالف مطلق هرگونه ارتباط با آمریکاست و عزت و شوکت ملت و دولت را در همین عدم ارتباط میبیند. اینها میگویند: سالهاست که غربیها ملت مشرق زمین را مردمی عقبمانده و رخوت زده و اسلام را اندیشه و اعتقادی توقفآفرین میدانند! و به تعبیر آندرهمالرو:
در جوانی، شرق را عرب پیری دیدم که بر گرده خر خود در خواب بیپایان اسلام فرو رفته است!19گذشته تاریخ بیانگر این حقیقت است که غربیها در این مدت همچون کسانی که از قلهای به ته درّه مینگرند به شرق و ملل شرقی مینگریستهاند.
اصل انقلابی تولی و تبری مقدمهای ضروری و لازم برای شناخت هر بافت سیاسی است؛ اگر با دشمنان اسلام و خلق، خشم و در مقابل عاشقان، پویندگان، سینهچاکان، جانبازان و پاسداران راه خدا که جانفشانان راه حقند مهر، ورزیده نشود با چه دافعه و جاذبهای میتوان به حرکت در بستر تکاملی تاریخ ادامه داد؟ مسأله این است که هر چه یک عنصر مکتبی از کینه و مهر انقلابی تهی شود به پوسیدگی، فروریختگی درونی و ارتجاع نزدیکتر میشود. عنصر انقلابی باید از خشم و کین انقلابی و عشق و مهر توحیدی آکنده و مشتعل باشد؛ بیشک خط انحرافی ارتباط با غرب از اصل تولی و تبری بدور بوده و عناصر این خط، حتی گاهی به دشمنان عشق و به نیروهای خودی کینه میورزند و این نفرتانگیزترین حقیقتی است که در این عناصر میتوان یافت.
گرایش به غرب انسان را در گرداب تبلیغات هوچیگری میاندازد، به روابط پنهانی با قدرتهای حاکم جهانی میانجامد و کفه ترازوی نه شرقی ـ نه غربی را به نفع غرب پایین میکشد در نتیجه دستاوردهای انقلاب اسلامی را لوث میکند و به اعتقاد به برتری تکنیک بر ایمان و پوسیدگی بنیادهای فکری و نیز عدم اعتماد به نفس منجر میشود و سرانجام، او را از خود تهی و با خود بیگانه میکند؛ دلبستگی به غرب ـ بویژه به آمریکا ـ ناشی از عدم درک درست فرهنگ سیاسی اسلام و مفتونی به مفاهیم و اصطلاحات غرب است؛ به فرموده امام خمینی قدسسره :
آمریکا دشمن شماره یک مردم محروم و مستضعف جهان است او با ایادی مرموز و جنایتکارش چنان خون مردم بیپناه را میمکد که گویی در جهان هیچ کس جز او و اقمارش حق حیات ندارند.20
آنچه که از بررسی تاریخ سیاست خارجی ایالات متحده، در طی دو سده گذشته روشن میشود این است که علیرغم تحولات اساسی در عرصه بینالمللی و در صحنه داخلی آمریکا، اهداف سیاسی این کشور در قبال کشورهای خارجی، ثابت باقی مانده است، هر چند به تناسب شرایط زمان و به اقتضای دشمنانی که اهدافش را تهدیده کردهاند شیوهها و اهداف فرعی یا کوتاه مدّتی، مدّنظر سیاستمداران آمریکایی قرار گرفته است اما اساس سیاست خارجی این کشور، کسب منافع هر چه بیشتر از طریق افزایش تجارت خارجی، سرمایهگذاری هر چه بیشتر و پیدا کردن حوزههای نفوذ جدید، بازاریابی برای مصنوعات خود، محملیابی برای تهیه مواد خام ارزان قیمت، سرکوب هر انقلاب و مقابله با آن و تغییر خطمشی هر انقلابی که منافع یاد شده را به خطر اندازد، بوده است؛ سیاست خارجی آمریکا را ـ چه پیش از جنگ جهانی دوم تحت عنوان سیاست درهای باز و چه بعد از جنگ جهانی دوم، با طرح ایجاد عرصه فروش و محافظت از آن در قبال هر تهدید احتمالی ـ منافع امپریالیستی این کشور، تعیین میکرده است.
راستی اینک که در پایان دهه دوم انقلاب قرار داریم، موضعگیری آمریکا نسبت به انقلاب عوض شده است یا تلاشهای گسترده علیه انقلاب اسلامی توسط آمریکا، همچنان هدایت میشود؟
آیا نقش آمریکا در مخدوش نشان دادن ماهیت انقلاب اسلامی با طرح بنیادگرایی اسلامی و تلقی تفکری ارتجاعی از آن، جای انکار دارد؟ آیا تلاش آمریکا در ناموفق نشان دادن نظام جمهوری اسلامی و ایجاد موانع و مشکلات بر سر راه آن در جهت حفظ منافع خود، تردیدبردار است؟ آیا هم اکنون آمریکا در یک حرکت تبلیغی، سیاسی و فرهنگی، در راستای تحریف اسلام و مذهب نمیکوشد و در کنار آن برای تضعیف روحانیت و تحریف نقش آن به روش علمی ـ فلسفی توسط اسلامشناسان غربگرا و آمریکازده تلاش نمینماید؟ علاوه بر اینها، آیا این کشور، در تدارک پرورش تفکر مارقی و اسلام ارتجاعی، یعنی همان مذهب تحریف شده و خنثی گشته معتقد به جدایی دین از سیاست یعنی مذهب رهبانیگری، گوشهگیری، دعا، ثنا، طرح دوباره مسایل کمخاصیت ازدواج فرزندان آدم، روزه گرفتن در قطب شمال و جنوب و طرح مسائل 25 سال پیش، نیست؟ و به این طریق در جهت شکست اسوه رهبری روحانیت متعهد اسلام و در نهایت خروج روحانیت از رهبری و هدایت سیاسی ـ فرهنگی مردم و خنثی شدن قیامهای شکوهمند، تلاش نمیکند؟ آیا این کشور، برای حذف اسلامشناسان فقاهتی و ولایتی و روحانیت متعهد اسلام که مردم دین، اعتقاد و ایمان خویش را از این نمایندگان راستین اسلام میگیرند، مدافع اسلامشناسان غربگرا نشده و به ترویج و تبلیغ آنها، نپرداخته است؟
آیا نفوذبخشی به عناصر جاسوس و وابسته، تدارک کودتاها، گروهسازیها، سازمانپردازیها و ایجاد جو شایعه و دروغ، تقویت رسانههای تبلیغاتی وابسته، ایجاد مراکز اطلاعاتی، تبلیغاتی، سمعی ـ بصری و مطبوعاتی، تحریک و تقویت ستون پنجم، خرید عناصر ضعیفالنفس، توطئههای فیزیکی مرئی، ترور جسمانی ـ شخصیتی، آدمربایی، انفجار در مراکز عمومی، اسطورهسازی کاذب، ایجاد شکاف و اختلاف در صفوف بهم فشرده مردم، حمایت از جنایات صهیونیستی، سرکوب طولانیترین و حماسیترین اسطوره خونین جهان در فلسطین، وادار کردن افراد زبون وامانده به قلب حقایق، تأمین بودجه رادیو اروپای آزاد ـ که در جمهوری چک مستقر و پخش برنامه علیه نظام اسلامی ایران را عهدهدار است و تمامی بودجهاش توسط کنگره آمریکا تأمین میشود و به نوشته روزنامه گاردین: «این رادیو به وسیله سازمان سیا سازماندهی شده است». همه و همه در جهت مقابله با انقلاب و نظام اسلامی ما نیست؟
آیا سیاستگزاریهای این کشور، جهت رهیافت کلان و سیاستهای فرامرزی خود، با ترویج نوعی اندیشه و برداشت آمریکایی از آزادی، دموکراسی و حرکت به سوی گسترش آن در جوامع مختلف و قرار گرفتن منافع و ضرورتهای اقتصادی در کانون توجه این رهیافت و برتری منافع ملی خود براساس پیجویی آن از راه اتحادیههای بین دولتهای همفکر خویش مثل اِفتا، اپیک، نفتا و... برای رسیدن به این رهیافت کلان بهرهگیری از یکجانبهگرایی و تقلیل هر چه بیشتر حضور سازمانهای بینالمللی در عرصههای جهانی و گاه چند جانبهگرایی برای مشروعیت بخشی اقدامهای یکجانبه، نیست؟
آیا این کشور، عامل پایداری اسرائیل، تلاش برای تداوم انزوای ایران، تهدید کننده ثبات منطقه خلیجفارس و تضمین دسترسی غرب به جریان آزاد نفت به قیمت مناسب وضعیت خود، نیست؟
مگر نه این است که انقلاب اسلامی در زمینه سیاست خارجی خود، تعهداتی از قبیل: عدم وابستگی به شرق و غرب، حمایت از حقوق مسلمانان و ملتهای مستضعف در سراسر جهان، نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری، تز صدور انقلاب، سیاست اعلام حمایت از آزادی فلسطین21، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطهگر و روابط صلحآمیز متقابل با دولتهای غربی22، حمایت از مبارزه حق طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان و .. دارد؟ آیا این تعهدات با ارتباط با آمریکا میسازد؟
مگر نه این است که مهمترین بُعد استقلال پایان دادن به هر گونه وابستگی به نیروهای خارجی بخصوص آمریکا بوده و هست و این که ایران پس از انقلاب در تصمیمگیریهای خود، وابسته و تحت نفوذ قدرتهای غربی بویژه آمریکا نباشد بلکه تصمیمگیریهایش مبتنی بر منافع اسلامی و ملی کشور باشد؟ بررسی اصول مختلف قانون اساسی جمهوری اسلامی نشانگر تأکید نظام اسلامی بر نفی وابستگی در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی است و این به معنای نفی رابطه با دولتهای خارجی سلطهگر و استعمارگر میباشد.
این دیدگاه معتقد است که مسائل ذیل باید عمیقا مورد توجه قرار گیرد:
1 ـ در مواجهه با رفتارهای سیاسی یک دولت خارجی اصل باید بر پرهیز از هرگونه خوشباوری، سادهانگاری و خودباختگی باشد.
2 ـ یک انسان متعهد، باید در مسائل، ژرفاندیش و در حفظ معیارهای عقیدتی و ملی متعصب باشد.
3 ـ در برخوردهای خصمانه آمریکا، نخبگان سیاسی ملت باید به همان میزان، شدت عمل به خرج دهند و در موضعگیریهای خود از هر گونه تسامح و تساهل پرهیز کنند.
4 ـ سابقه دیرینه آمریکا با ایران چه در دوران پیش از انقلاب و چه در دوران پس از انقلاب همیشه، با واقعبینی باید موردنظر و توجه باشد.
5 ـ از هرگونه عملکردی که باعث تضعیف ایران اسلامی در مقابل دشمنان مشترک میشود به شدت باید پرهیز شود.
6 ـ کمکهای آمریکا را به سازمانهای تروریستی و جنایتکار مخالف با نظام اسلامی همیشه باید در نظر داشت.
7 ـ باید توجه داشت که آنچه امروزه و در این مقطع خاص از آمریکا سر میزند ـ در قالب سخنان رئیس جمهور و وزیر امور خارجهاش ـ بیش از یک مانور سیاسی نیست.
8 ـ آیا آمریکا در عین مخالفت ایران با هرگونه روند سازش اعراب با اسرائیل، راه سکوت را در پیش خواهد گرفت؟
9 ـ آیا آمریکا در عین پافشاری نظام اسلامی بر ارزشهای دینی ـ ملی خود، باز هم با ایران، کنار خواهد آمد.
10 ـ آیا دوستی آمریکای تمامتخواه با ایران اسلامی ارزشمدار، قابل تصور است؟
یا این که این کشور براستی با حاکمیت فعلی و دیدگاههای کنونی آن قابل غسل تعمید نبوده و نخواهد بود؟
جان کلام این دیدگاه این است که: آمریکا در طی 25 سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و 20 سال پس از آن، جز جنایت و رذالت در حق ملت ما روا نداشته و در طی مدت یاد شده درصدد ضربهزدن به ما بوده است، الآن هم در قالب حربه مدرنیسم و ناسیونالیسم، به تزلزل بنیادهای اعتقادی مردم ما میاندیشد، تا به این وسیله، راه را برای تسلیم و در نهایت بردگی مردم و سلطه همه جانبه خویش آماده سازد و با رواج بیبندوباری درصدد انهدام هویت انسان مسلمان و ایجاد تشنج در جامعه اسلامی و متزلزل کردن ارزشهای متعالی انسانی و تحقیر ملت ایران است.
در نتیجه ارتباط با آمریکا نه تنها مشکلی از مشکلات یاد شده را حل نخواهد کرد که بر مشکلات خواهد افزود. امروز اگر بناست کسی به این ملت خدمت کند باید پرده از چهره جنایتکار آمریکا در توطئههای بیرحمانهاش بردارد و مردم را در این زمینهها هوشیار نموده و به استقامت دعوت کند.
هر حرکتی که نفرت مردم را نسبت به دولت آمریکا کاهش دهد یقیناً به زیان مردم ما تمام خواهد شد و چه بسا نسل جوان و نوجوانی را که از جنایات آمریکا و روحیه درندهخویی او
چندان آگاهی ندارند به سادهاندیشی بکشاند. هر چه شعله نفرت از دشمن ظالم در قلبهای مردم ایران برافروختهتر شود، شور و شتاب حرکت آنان برای سازندگی و تکیه بر زانوان خود افزودهتر خواهد شد.
پینوشتها
1 . فتح (4)، آیه 29.
2 . نشریه خبرگزاری جمهوری اسلامی، 26/12/64، ص7.
3 . همان.
4 . روزنامه کیهان، 25/11/57.
5 . فصلنامه مسائل خارجی، نشریه وزارت خارجه آمریکا.
6 . چرا توطئه، ص20، به نقل از نشریه «ژئوپولتیکال استراتژیست».
7 . روزنامه دیولت، چاپ آلمان غربی، 2 می1988، به نقل از: چرا توطئه، نشریه سپاه پاسداران.
8 . مذاکره آقای عباس عبدی با «روزن».
9 . روزنامه جامعه، یکشنبه 8 تیرماه 77.
10 . روزنامه کیهان، 1/4/77.
11 . روزنامه جمهوری اسلامی، 3/3/77.
12 . همان.
13 . همان.
14 . همان، 16/1/77.
15 . روزنامه قدس، 13 آبان 77.
16 . همان.
17 . همان.
18 . همان.
19 . آندره مالرو، ضد خاطرات، ترجمه ابوالحسن نجفی، ص29.
20 . صحیفه نور، ج1، ص83، 21/6/59.
21 . بر اساس اصل 152 سیاست خارجی.
22 . بر اساس اصل 154 سیاست خارجی.