جامعه مدنی و باز شناسی اندیشه ها (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جامعه مدنی از واژههای کلیدی در فلسفه سیاسی و تاریخ علم سیاست و از ویژگیهای اندیشه مدرن سیاسی است که پیشینهای به قدمت اندیشه سیاسی بشر دارد.
این تعبیر، در غرب دارای تاریخ طولانی و پیچیدهای است و علیرغم طولانی بودن تاریخچه آن، کسانی که آن را به کار بردهاند، از آن معنای یکسانی اراده نکردهاند. از زمانی که برای نخستین بار این مفهوم توسط سیسرون در سالهای پیش از آغاز مسیحیت بیان شد تا به امروز که شاهد جلال اندیشه فرامدرنیته با تفکر مدرن هستیم، این واژه، معانی و تعابیر بسیار متعدّدی به خود دیده است که هیچ یک از آنها منحصراً نتوانسته بیانگر مفهوم عام جامعه مدنی باشد و همین خود بر پیچیدگی آن افزوده است.
دیرزمانی نیست که این واژه در ایران نیز رایج شده و به زبان عمومی ما راه یافته است و محور بسیاری از نوشتهها، مصاحبهها و جلسات و سخنرانیها گشته و حجم فراوانی از مطالب را به خود اختصاص داده است.
گستره این موضوع هر چند عموم مردم اعم از درسخوانده و درس ناخوانده را فراگرفته، اما هنوز بسیاری از افراد از این مفهوم سر درنمیآورند، حتّی برای بسیاری از اهل فکر که با فلسفه سیاست در قرن هجدهم یعنی آرای روسو، هابز و لاک آشنایی ندارند نیز تازگی دارد.
ایده جامعه مدنی همانند ایده دمکراسی، مشروطه و... از غرب به ایران رسیده و متأسفانه در هالهای از ابهام قرار دارد و آنچنان که باید و شاید، شناخته و شناسانده نشده است. آنان که این تعبیر به مذاقشان شیرین آمده و به آن دل بستهاند، آن را غایةالقصوی میدانند و هر چه فضایل و خوبی میشناسند به پای آن میریزند و معتقدند که نهایت حرکت و تکامل اجتماعی ما باید تشکیل جامعه مدنی باشد. آنان که از این تعبیر، بدشان میآید و به کامشان تلخ آمده، هر چه رذایل متصور است به پای آن مینویسند و آن را کالایی کاملاً غربی دانسته، شیوع آن را یک نوع انحراف از مسیر فکر اسلامی میدانند. برخی نیز پا فراتر گذاشته و پیشنهاد آن را از جانب ایران به عنوان شعار جهانی دادهاند تا در سطح جهانی مطرح گردد؛ یعنی دولت ایران میخواهد یک جامعه مدنی جهانی نیز تشکیل دهد.
هر چند موضوعات میتوانند به دلایل مختلف تداول عمومی پیدا کنند، اما چرا اینقدر باید از بستر اصلی خود که همان «بررسیهای عالمانه و محققانه باشد» خارج گشته و به بحثهای لفظی و تعریفهای دلبخواهی و سلیقهای سوق داده شود؟ و مبدّل به اهرمی سیاسی برای بلند کردن یا به زمین زدن این و آن گردد؟ شایسته است به دور از برخوردهای سیاسی و موضعگیریهای احساسی نسبت به مفاهیم و مبانی سیاسی، پژوهشگران و محققان بویژه پژوهشگران علوم اجتماعی در تبیین زوایای ناگفته این اصطلاح در قالب نوشتارها و گفتمانهای علمی و منطقی، پس از پردهبرداری و بازسازی این واژه، زمینه دستیابی به مفهوم درست جامعه مدنی مطلوب را فراهم سازند.
جامعه مدنی در نگاه اندیشهوران غرب
جامعه مدنی که از مفاهیم کهن و در عین حال نو و تازه اندیشه سیاسی است، در غرب از پیش از میلاد مسیح تاکنون، از سوی فیلسوفان و متفکران اجتماعی آن دیار با تعابیر گوناگون مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است و امروزه این واژه در قالب تعابیر دیگری چون دولت مدنی، حوزه تبادلات سیاسی و حوزه عمومی که هر یک بیانگر دیدگاهی در باب حدود و ثغور جامعه مدنی است، به کار میرود. بیتردید در اندیشه فلسفی، هر لفظ، دارای معنای ویژه خود است که این معنی بستگی دقیق به جایگاه آن لفظ در منظومه فکرییی دارد که به کار رفته است. بدینسان، از جامعه مدنی در طول تاریخ خود در غرب، سه تلقّی مهم وجود داشته است.
الف. جامعه مدنی مرادف با مدنیّت: مارکس و انگلس در ایدئولوژی آلمانی این معنی از جامعه مدنی را در نظر دارند. از نظر اینان جامعه مدنی خاستگاه و صحنه حقیقی تمام تاریخ است. از این دیدگاه جامعه مدنی فرایافت سلوکهای نظری تغییر یابندهای است که درقبال روابط اقتصاد و جامعه و دولت وجود دارد.
آنتونیو گرامشی، پیرو ایتالیایی مارکس، جامعه مدنی را مرکز یا جایگاه شکلگیری قدرت ایدئولوژیکی در تقابل با قدرت سیاسی میداند.
ب. جامعه مدنی در مقابل وضع طبیعی و جامعه بدوی: از این دیدگاه، مناسبات و ویژگیهای جوامعی که در وضع طبیعی به سر میبرند، در جامعه مدنی مشاهده نمیشود. جانلاک، توماس هابز، ژان ژاکروسو و... از نامداران این اندیشه هر کدام وضع طبیعی را از نگاه خویش مورد تحلیل قرار دادهاند و برای جبران نقایص آن به تبیین جامعه مدنی و مبانی و ساختار آن همت گماشتهاند، هر چند به نتایج کاملاً یکسانی نرسیدهاند؛ مثلاً جانلاک که از او به عنوان پدر جامعه مدنی یاد میشود، جامعه مدنی و جامعه سیاسی را مترادف به کار میبرد و دید وی نسبت به دولت کاملاً لیبرالیستی است. از نظر او قرارداد اجتماعی نه تنها مورد پذیرش است که وضع طبیعی نیز خود نوعی جامعه مدنی است. هابز هم موجودیت و مشروعیت دولت را مدیون توافق افراد در جامعه مدنی میداند تا از تبدیل شدن انسان به گرگ انسان جلوگیری به عمل آید. وی در کتاب لویاتان خود هم بر موجودیت جامعه مدنی تأکید میورزد و هم آن را منشأ مشروعیت قدرت دولت معرفی میکند.
از دیدگاه هابز نیز چون لاک، جامعه مدنی نه تنها دارای هویتی مستقل از حوزه عمومی و دولت است که اساساً موجد این نهاد محسوب میگردد. وی در کتاب دیگر خود اصول قانون، جامعه مدنی را کالبد سیاسی معنی میکند که به اعتبار او همان دولتشهر یونانی است.
از نظر روسو، نیز جامعه مدنی همان دولتی است که براساس قرارداد اجتماعی سرکار آمده و در محدوده همان قرارداد طی طریق میکند.
از دیدگاه نویسندگان مکتب حقوق طبیعی جامعه مدنی در مقابل مفهوم وضع طبیعی مطرح میشود که در چنین موقعیتی افراد با کار خود در طبیعت تصرف میکنند و مالک میشوند، اما چون گرایشها و خواستههای انسان حدّ مشخصی ندارد، برای آن که بقای همه و امنیت جان و مال افراد حفظ شود، لازم است افراد آگاهانه و با اختیار از بخشی از حقوق طبیعی خود صرفنظر کنند و آن را به حاکمی مقتدر یا قدرتی ملموس بسپارند تا مصلحت همگانی و امنیّت جهانی تمامی اتباع را بپاید.
ج. در تعریف سوم جامعه مدنی میدان رقابت و منازعه اقشار و طبقات برای حمایت هر چه بیشتر از منافع صنفی و گروهی خویش است؛ مثلاً در اندیشه هگل، جامعه مدنی مرحلهای از تحول دیالکتیکی خانواده به دولت است. وی جامعه مدنی را بر سه پایه اساسی:نظام، نیازها و اِعمال عدالت و نظارت میشناسد که تکامل این جامعه در گرو دولت است. جینکوهن و اندرو آراتو، جامعه مدنی را متکی بر یک سلسله حقوق پیچیده میدانند که جامعهپذیری و زندگی اجتماعی فرد با پیوندهای اجتماعی و روابط جمعی و رونق و پویایی زندگی فرهنگی دستامد آن است.
از متأخّران آلتوسر، همه نهادهای جامعه مدنی را ادامه وجودی دولت میشناسد؛ دولتی که منتشر شده و پایین آمده است و همه نهادهای جامعه مدنی به نوعی دولت را باز تولید میکنند. این اصطلاح تا قبل از رنسانس بیشتر در مفهوم اجتماع منظم به کار میرفته، اما بعد جامعه مدنی مفهومی چند وجهی و چندپهلو پیدا کرده که تحولات سیاسی و اجتماعی دو قرن اخیر بر ابهام آن افزوده است. برداشت نظریهپردازان گذشته غرب کاملا متفاوت با برداشت امروزین است. در نگاه آنان دولت یا جامعه مدنی در تقابل با جامعه آن روز و کلیسا نگریسته میشد که براساس آموزههای هواداران قانون طبیعی و قراردادهای اجتماعی داوطلبانه و منافی حالت طبیعی تلقی میگردد و تلقی آنان از جامعه مدنی همان دولت بود. در برداشت جدید، دستاورد جامعه مدنی در عرصه اقتصاد رشد و رواج بازار آزاد اقتصادی و رقابت و کشمکش حول محور جلب سود و رفاه بیشتر، در عرصه سیاست دولتِ مدرن که حیطه اقتدار محدود دارد و در قلمرو سعادت فردی افراد دخالت ندارد و تنها در خدمت رفاه و امنیت افراد و دفاع از حریم مالکیت خصوصی و آزادیهای فردی است.
جامعه مدنی به مفهوم امروزین غرب، متضمن فراگرد رهایی جامعه از سلطه دولت است و در کنار آن فراگرد دیگری نیز در جریان است که در جهت گسترش روزافزون نفوذ دولت بر جامعه تلاش میکند که از نمودارهای اصلی آن نقش عمده دولت در تنظیم امور اقتصادی است؛ یعنی دولت و جامعه از سویی از یکدیگر جدا هستند و از سویی به هم پیوستهاند.
تلاش اخیر اندیشمندان غرب بر این است تا با توسل به ایده جامعه مدنی به رهیافتی جدید که از مشکلات و معضلات طرحهای پیشنهادی لیبرالها و جامعیگرایان بری باشد، دست یابند؛ مثل جماعت مدنی مایکل اکشات، طرح نظری جامعه مدنی جانگری، رویکرد دوباره به امر سیاسی، توسط چنیتال موفی، و تمسک به ایده جمهوریگرایی در مباحث دیوید میلر، که همگی بیانگر این واقعیت است که جامعه مدنی در فرهنگ غرب اینک به عنوان آرمان دمکراسی و به منزله یک روش، اصلی بشری و زمینی است که براساس نگرش خاص به جهان و انسان و جامعه، تکوین یافته است.
جامعه مدنی و دیدگاه اندیشمندان اسلامی
موضوع جامعه مدنی و طرح مسائل مربوط به آن منحصر به فضای سیاسی ایران نیست، بلکه محققان و پژوهشگران مسائل و سیاستهای خاورمیانه از اواخر دهه 1980 توجه خاصی به مسأله ظهور جامعه مدنی، رابطه میان دولت و جامعه مدنی، دمکراتیک شدن فضای سیاسی و گذار به دمکراسی در خاورمیانه معطوف کردهاند.
باز شدن فضای سیاسی و مشارکت نیروهای اجتماعی در فرایند سیاسی در برخی از کشورهای خاورمیانه همچون مصر، ترکیه، کویت، و اردن در طول دهه 1980 و دهه 1990 از یکسو و گسترش پدیده جهانی گذار از اقتدارگرایی به دمکراسی در برخی مناطق جهان اسلام و شرق آسیا در این دوران از سوی دیگر در جلب نظر محققان خاورمیانهای به بحث میان دولت و جامعه مدنی بسیار مؤثر بوده است.
انقلاب اسلامی نیز بستر مساعدی برای شکلگیری صورتبندیهای مردمی و خودی نهادهای مدنی در ایران بوده است. در طی چند سال گذشته بحث از جامعه مدنی به طور پراکنده در سطح مطبوعات کشور مطرح شده بود، ولی تأکیدهای آقای خاتمی، ریاست محترم جمهوری بر این مقوله بر گرمی بازار آن افزود.
تلقیهای مختلف از جامعه مدنی، واکنشهای متفاوتی را در سطح مطبوعات و محافل علمی به همراه داشت که در نظر داریم با بررسی مستقل علمی و نظری، این واژه مصطلح و متداول در معارف سیاسی را به عنوان نوعی تمرین سیاسی به بحث بگیریم؛ گرچه ممکن است گفته شود این تمرین در علم سیاست چه دردی از دردهای امروز ما را دوا میکند؟ به نظر ما جدای از ارزش علمی این مباحثه، یک نتیجه فرعی دیگر هم دارد که شاید برای بسیاری اصلی باشد و آن دامن زدن به یک آگاهی سیاسی بسیار ضروری و مهم است.
درباره جامعه مدنی در میان اندیشمندان ایران اسلامی سه دیدگاه مهم به چشم میخورد:
1. جریانی که تأکید بر سازگار نمودن جامعه مدنی با جامعه دینی و استفاده از دستاوردهای قابلِ قبول آن دارد. این جریان بر این باور است که اگر جامعه مدنی به معنای جامعهای در جهت رشد موازین پذیرفته شده انسانی و دینی باشد، قابلقبول خواهد بود که جامعه دینی میتواند بهترین شرایط عقلانی اصول مدنیت را در خود جمع کند. جامعه مدنی با تکثر آزاد بودن، جامعه دینگریز و سکولار است و در تضاد با اجتماعی شدن آموزههای دینی، اما تکثرگرایی اجتماعی در سایه آموزههای دینی کاملاً مطلوب ماست؛ گرچه تکثرگرایی مطلق قابل قبول نیست.
همچنین جامعه دینی خودش نوعی انتخاب مدنیت است و در چهارچوب رعایت موازین دینی میتوان سلوک فردی و اجتماعی انسانها را در مدنیت دینی شکل داد. جامعه دینی به صورت جامعهای فعال میتواند در ایده جامعه مدنی غرب تلاطمی به وجود آورد، و نیز میگویند حکومت دینی وظیفه رهبری مردم را دارد و مدنیت اسلامی در مسیر راهبریهای انسانی و دینی رشد میکند که برای حفظ جامعه و موازین و آموزههای دینی و رشد مدنیت و قانونگرایی اجتماعی ـ اسلامی باید نهایت بهرهبرداری را از جامعه مدنی نمود. این جریان با تأکید بر قرائتی نو از دیدگاه خود نسبت به دین با طرح مباحثی چون: مصلحت عمومی، قرارداد، حاکمیت قانون، حقوق، آزادیها، مسؤولیتهای مدنی، افکار عمومی، مدیریت اختلاف، مباحث جامعهشناسی سیاسی، جامعهشناسی حقوقی و مفاهیمی همچون دمکراسی، آزادی، عدالت اجتماعی، توسعه، اخلاق، حقوق بشر و حقوق زنان، بر آن است که تا زمینه هماهنگی جامعه مدنی و دینی را فراهم آورد.
2. دیدگاه دوم، دیدگاه کاملاً مخالف جامعه مدنی است و بر آن است که جامعه مدنی به معنای رایج و مصطلح، با جامعه دینی موردنظر متون دینی کاملاً ناسازگار است. نوع نگاه اسلام به انسان و جامعه و روابط اجتماعی و ارزشهای انسانی و اخلاقی، در اساس با پیشفرضهای انسانشناختی و ارزشهای بنیادین جامعه مدنی غربی ناسازگار و متباین و جمع میان آن ناممکن است.
چکیده این نگرش را در مسایل ذیل میتوان برشمرد:
ـ حق در جامعهمدنی امری نسبی است و هیچ کس حامل تمامی حق نیست، اما در اسلام حق از سوی خداوند و امری مطلق است و افرد منصوب از طرف خداوند حامل تمامی حقند.
ـ در جامعه مدنی رأی مردم مخترع حق است و حق هم چیزی است که رأی اکثریت مردم بر آن باشد. لذا هر آنچه مردمان به آن رأی دهند حق است و حاکم موظف به اجرای آن میباشد. در جامعه دینی رأی مردم حتی رأی قاطع میتواند کاشف از حق باشد نه مخترع، آن هم نه در همه موارد و به طور مطلق. رأی اکثریت مردم هم اولاً همیشه حاکی یا کاشف از حق نیست، بلکه چه بسا رأی اقلیت به حق اصابت کند و اکثریت به خطا روند. ثانیاً حاکم رأی مردم را با حق میسنجد و نه حق را با رأی مردم؛ یعنی ملاک صحّت رأی مردم، اصابت آن با حق است.ـ و نیز حق در جامعه مدنی، امری درونی است و نه بیرونی که باید از دل آرای مردم استنتاج شود. در اسلام حق امری بیرون از جامعه و متکی بر وحی است.
ـ منشأ مشروعیت در جامعه مدنی به مردم برمیگردد، و در اسلام به خدا و زمامدار یا حکومت فارغ از شرعیت احکام دین، فاقد حکومتاند.
ـ گذشته از این در جامعه مدنی اندیشه تأثیرگذار فرازمینی یا الهی پذیرفته نیست و حال آن که اساس اندیشه دینی، فرازمینی و الهی است.
3. دیدگاه سوم ضمن تأکید بر جامعه مدنی به مثابه تضمینکننده حیات اجتماعی مسالمتآمیز، بر غیر ایدئولوژیک بودن آن تأکید میکند، چون جامعه مدنی را دارای نهادهای متکثر غیردولتی و غیر ایدئولوژیک میشناسد که هر یک به سهم خود راه خاصی برای نیروهای هوادار خود در جامعه تعیین میکنند. در این دیدگاه محور وفاق جامعه مدنی، قوانینی است که پاسدار تکثرگرایی و گروههای بیرون از حاکمیت است و سلوک فردی و اجتماعی انسانها در جامعه تحت کنترل هیچ مرجعی از قدرت قرار نمیگیرد و دولت و حکومت فقط در حد وظایف کارکردییی نظیر امنیت و توسعه و ثروت عمومی نقش دارند و حق محدود کردن نهادینه و غیرنهادینه کردن گروههای متکثر را ندارند. اینان جامعه مدنی را ناسازگار با جامعه دینی دانسته، برآنند که شرایط کنونی جهان پذیرش جامعه مدنی را الزامی میکند. آنان جامعه دینی را مستلزم رکود و خمودی و جامعه مدنی را مستلزم رشد در بستر جهانی میدانند و بر آنند که جامعه اسلامی ایران در وضعیت فعلی خویش با جامعه مدنی فاصله و سر ناسازگاری دارد، ولی میتواند ضمن حفظ اسلام برای هر کس که خواستار آن است به سوی جامعه مدنی گذار کند. تمام تلاش این جریان بر آن است تا جامعه و حکومت دینی را نفی و جامعه را آماده پذیرش جامعه تکثرگرا و غیرایدئولوژیک و به تعبیر خودشان بیمرز کند؛ یعنی نفی مرزهای ارزشی و دینی.
نکته پایانی
در تدوین این ویژهنامه، هدف اصلی تنظیم و تحقیق مباحث به صورت علمی و نظری به دور از هرگونه احساسات و جنبههای ژورنالیستی و روزنامهای بوده است. از این رو، تمام دستاندرکاران نهایت تلاش و کوشش خود را به کار بردهاند تا مباحث کاملاً عالمانه طرح گردد و با نگاهی کاملاً پژوهشی دنبال شود. هدف دوم، جامعنگری بحث و تبیین مؤلفههای اساسی جامعه مدنی و دینی، یعنی آزادی، قانون، حقوق و... است که با استناد به منابع و مآخذمعتبر از سوی نویسندگان دنبال شده است و دیدگاههای اندیشمندان دینی ایرانی در مورد جامعه مدنی با شفافیت تمام آمده است.
این ویژهنامه شامل هشت مقاله که اکثر نویسندگان آن از چهرههای بنام حوزوی و دانشگاهی هستند میباشد، بویژه بحث «آزادی از نظر اسلام و غرب» از مقام معظم رهبری که میتواند فصلالخطاب خوبی باشد که معظمله ضمن مهم توصیف کردن آزادی از دیدگاه اسلام، حکومت اسلامی را موظف به تأمین آزادی معنوی و اجتماعی میداند و با تبیین مفهوم آزادی و حدود آن از دیدگاه فلاسفه غرب و اسلام به تفاوتهای این دو دیدگاه میپردازد که مهمترین آن تکلیفمدار و محدود بر ارزشها بودن آزادی در اسلام و تکلیف نامدار و براساس منافع مادی بودن ارزشها در غرب است. در پایان مقاله، ایشان بحث نسبتاً مبسوطی درباره آزادی تفکر و عقیده کردهاند.
مقاله دوم «جامعه مدنی در عقلانیت اسلامی» است که نویسنده ضمن یادآوری شرایط پیگیری موضوع جامعه مدنی در قالب پردهبرداری و بازسازی، باز نگرشی به مفهوم عقلانیت، تجمع عامل و... دارد و با ذکر دو نمونه از مسائل مربوط به جامعه مدنی به طرح دمکراسی و حکومت از دیدگاه عقلانیت اسلامی و لیبرالیسم در یک مقایسه و مقارنه پرداخته، سرانجام حکومت کارآمد را در قالب نظام ولایت فقیه توضیح میدهد.
در سومین مقاله، جامعه مدنی در تفسیرهای گوناگون آن از چهار دیدگاه جامعهشناختی، فلسفه، حقوق و جامعهشناختی خاص مورد بحث قرار گرفته که محقق آن سه دیدگاه نخست را نزدیک به اندیشه اندیشمندان اسلامی دانسته و چهارمی را با دیده تردید مینگرد. وی سپس با ترسیم جامعه مدنی و شاخصههای آن نتیجه میگیرد که جامعه مدنی در مفهوم جدید آن با اصلاحاتی میتواند با جامعه اسلامی سر سازش داشته باشد.
در چهارمین مقاله، نسبت دین و جامعه مدنی مورد بحث قرار گرفته که نویسنده با تنقیح موضوع به تعاریف این واژه از دیدگاه فلاسفه غرب پرداخته و سپس با تبیین حکومت اسلامی، قلمرو آن را اسلام راستین دانسته است و سرانجام نتیجه میگیرد که میان جامعه مدنی و اسلامی سازگاری وجود ندارد، چون تفاوت ماهوی دارند و توصیه میکند به جای جامعه مدنی دینی همان تعبیر جامعه اسلامی به کار رود تا از هرگونه التباس و اشتباهی مصون باشیم.
پنجمین مقاله با عنوان «نظامشهر در قلمرو اندیشههای بشری»، به شرایط پیدایش مدنیت در قالب نظامهای اجتماعی در سه شکل کلی مدینه الهی شرقی، مدینه الهی یونانی ومدینه لائیک پرداخته و با بیان رویههای مشترک آنان همچون حکومت، قانون و شهروند که هدف غایی هر سه سعادت و خیر انسان است، رویههای تمایز را در سه مدینه از سه نگاه اشراقی، عقلی و عقل جزئینگر به تحلیل نشسته است.
مبانی مشترک حقوقی جامعه مدنی و نبوی، ششمین مقاله ویژهنامه است که نویسنده با اشاره به پیشینه حقوق طبیعی و بازیافت و نقش آن در جامعه مدنی و تبیین جایگاه حقوق طبیعی در حوزه معارف اسلامی به بیان مبانی مشترک حقوقی جامعه مدنی و نبوی پرداخته است.
هفتمین مقاله، «مقایسه جامعه مدنی و دینی» است که ضمن بیان اصول نظری و رفتاری دو جامعه مدنی و دینی در یک مقایسه و تطبیق، جامعه دینی را جامعهای مستقل و ناسازگار با اصول جامعه مدنی مصطلح معرفی میکند.
آخرین مقاله، «جایگاه قانون و قانونگرایی در قرآن» است که در آغاز به تعریف قانون و پیشینه و انواع و اقسام و تفاوت قوانین بشری با الهی پرداخته است و در انتها ضمن بحث از پشتوانههای قانونی و راههای اجرایی آن به نگاه عمیق اسلام به قانون و اهمیت آن نظر افکنده است.
در پایان نمایه مجموعه مقالات و کتابهایی که در یکی دو سال اخیر درباره جامعه مدنی نوشته شده با عنوان «جامعه مدنی در آینه مطبوعات» آمده است تا منبع مفیدی باشد برای کسانی که درصددند این بحث را تحقیقاً پیگیری کنند.
امید است که این ویژهنامه بتواند بازخوان خوبی از اندیشهها در مورد جامعه مدنی و بیانگر تلقیها و نظریهها در این قلمرو تا حدّ ممکن باشد؛ انشاءاللّه.
این تعبیر، در غرب دارای تاریخ طولانی و پیچیدهای است و علیرغم طولانی بودن تاریخچه آن، کسانی که آن را به کار بردهاند، از آن معنای یکسانی اراده نکردهاند. از زمانی که برای نخستین بار این مفهوم توسط سیسرون در سالهای پیش از آغاز مسیحیت بیان شد تا به امروز که شاهد جلال اندیشه فرامدرنیته با تفکر مدرن هستیم، این واژه، معانی و تعابیر بسیار متعدّدی به خود دیده است که هیچ یک از آنها منحصراً نتوانسته بیانگر مفهوم عام جامعه مدنی باشد و همین خود بر پیچیدگی آن افزوده است.
دیرزمانی نیست که این واژه در ایران نیز رایج شده و به زبان عمومی ما راه یافته است و محور بسیاری از نوشتهها، مصاحبهها و جلسات و سخنرانیها گشته و حجم فراوانی از مطالب را به خود اختصاص داده است.
گستره این موضوع هر چند عموم مردم اعم از درسخوانده و درس ناخوانده را فراگرفته، اما هنوز بسیاری از افراد از این مفهوم سر درنمیآورند، حتّی برای بسیاری از اهل فکر که با فلسفه سیاست در قرن هجدهم یعنی آرای روسو، هابز و لاک آشنایی ندارند نیز تازگی دارد.
ایده جامعه مدنی همانند ایده دمکراسی، مشروطه و... از غرب به ایران رسیده و متأسفانه در هالهای از ابهام قرار دارد و آنچنان که باید و شاید، شناخته و شناسانده نشده است. آنان که این تعبیر به مذاقشان شیرین آمده و به آن دل بستهاند، آن را غایةالقصوی میدانند و هر چه فضایل و خوبی میشناسند به پای آن میریزند و معتقدند که نهایت حرکت و تکامل اجتماعی ما باید تشکیل جامعه مدنی باشد. آنان که از این تعبیر، بدشان میآید و به کامشان تلخ آمده، هر چه رذایل متصور است به پای آن مینویسند و آن را کالایی کاملاً غربی دانسته، شیوع آن را یک نوع انحراف از مسیر فکر اسلامی میدانند. برخی نیز پا فراتر گذاشته و پیشنهاد آن را از جانب ایران به عنوان شعار جهانی دادهاند تا در سطح جهانی مطرح گردد؛ یعنی دولت ایران میخواهد یک جامعه مدنی جهانی نیز تشکیل دهد.
هر چند موضوعات میتوانند به دلایل مختلف تداول عمومی پیدا کنند، اما چرا اینقدر باید از بستر اصلی خود که همان «بررسیهای عالمانه و محققانه باشد» خارج گشته و به بحثهای لفظی و تعریفهای دلبخواهی و سلیقهای سوق داده شود؟ و مبدّل به اهرمی سیاسی برای بلند کردن یا به زمین زدن این و آن گردد؟ شایسته است به دور از برخوردهای سیاسی و موضعگیریهای احساسی نسبت به مفاهیم و مبانی سیاسی، پژوهشگران و محققان بویژه پژوهشگران علوم اجتماعی در تبیین زوایای ناگفته این اصطلاح در قالب نوشتارها و گفتمانهای علمی و منطقی، پس از پردهبرداری و بازسازی این واژه، زمینه دستیابی به مفهوم درست جامعه مدنی مطلوب را فراهم سازند.
جامعه مدنی در نگاه اندیشهوران غرب
جامعه مدنی که از مفاهیم کهن و در عین حال نو و تازه اندیشه سیاسی است، در غرب از پیش از میلاد مسیح تاکنون، از سوی فیلسوفان و متفکران اجتماعی آن دیار با تعابیر گوناگون مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است و امروزه این واژه در قالب تعابیر دیگری چون دولت مدنی، حوزه تبادلات سیاسی و حوزه عمومی که هر یک بیانگر دیدگاهی در باب حدود و ثغور جامعه مدنی است، به کار میرود. بیتردید در اندیشه فلسفی، هر لفظ، دارای معنای ویژه خود است که این معنی بستگی دقیق به جایگاه آن لفظ در منظومه فکرییی دارد که به کار رفته است. بدینسان، از جامعه مدنی در طول تاریخ خود در غرب، سه تلقّی مهم وجود داشته است.
الف. جامعه مدنی مرادف با مدنیّت: مارکس و انگلس در ایدئولوژی آلمانی این معنی از جامعه مدنی را در نظر دارند. از نظر اینان جامعه مدنی خاستگاه و صحنه حقیقی تمام تاریخ است. از این دیدگاه جامعه مدنی فرایافت سلوکهای نظری تغییر یابندهای است که درقبال روابط اقتصاد و جامعه و دولت وجود دارد.
آنتونیو گرامشی، پیرو ایتالیایی مارکس، جامعه مدنی را مرکز یا جایگاه شکلگیری قدرت ایدئولوژیکی در تقابل با قدرت سیاسی میداند.
ب. جامعه مدنی در مقابل وضع طبیعی و جامعه بدوی: از این دیدگاه، مناسبات و ویژگیهای جوامعی که در وضع طبیعی به سر میبرند، در جامعه مدنی مشاهده نمیشود. جانلاک، توماس هابز، ژان ژاکروسو و... از نامداران این اندیشه هر کدام وضع طبیعی را از نگاه خویش مورد تحلیل قرار دادهاند و برای جبران نقایص آن به تبیین جامعه مدنی و مبانی و ساختار آن همت گماشتهاند، هر چند به نتایج کاملاً یکسانی نرسیدهاند؛ مثلاً جانلاک که از او به عنوان پدر جامعه مدنی یاد میشود، جامعه مدنی و جامعه سیاسی را مترادف به کار میبرد و دید وی نسبت به دولت کاملاً لیبرالیستی است. از نظر او قرارداد اجتماعی نه تنها مورد پذیرش است که وضع طبیعی نیز خود نوعی جامعه مدنی است. هابز هم موجودیت و مشروعیت دولت را مدیون توافق افراد در جامعه مدنی میداند تا از تبدیل شدن انسان به گرگ انسان جلوگیری به عمل آید. وی در کتاب لویاتان خود هم بر موجودیت جامعه مدنی تأکید میورزد و هم آن را منشأ مشروعیت قدرت دولت معرفی میکند.
از دیدگاه هابز نیز چون لاک، جامعه مدنی نه تنها دارای هویتی مستقل از حوزه عمومی و دولت است که اساساً موجد این نهاد محسوب میگردد. وی در کتاب دیگر خود اصول قانون، جامعه مدنی را کالبد سیاسی معنی میکند که به اعتبار او همان دولتشهر یونانی است.
از نظر روسو، نیز جامعه مدنی همان دولتی است که براساس قرارداد اجتماعی سرکار آمده و در محدوده همان قرارداد طی طریق میکند.
از دیدگاه نویسندگان مکتب حقوق طبیعی جامعه مدنی در مقابل مفهوم وضع طبیعی مطرح میشود که در چنین موقعیتی افراد با کار خود در طبیعت تصرف میکنند و مالک میشوند، اما چون گرایشها و خواستههای انسان حدّ مشخصی ندارد، برای آن که بقای همه و امنیت جان و مال افراد حفظ شود، لازم است افراد آگاهانه و با اختیار از بخشی از حقوق طبیعی خود صرفنظر کنند و آن را به حاکمی مقتدر یا قدرتی ملموس بسپارند تا مصلحت همگانی و امنیّت جهانی تمامی اتباع را بپاید.
ج. در تعریف سوم جامعه مدنی میدان رقابت و منازعه اقشار و طبقات برای حمایت هر چه بیشتر از منافع صنفی و گروهی خویش است؛ مثلاً در اندیشه هگل، جامعه مدنی مرحلهای از تحول دیالکتیکی خانواده به دولت است. وی جامعه مدنی را بر سه پایه اساسی:نظام، نیازها و اِعمال عدالت و نظارت میشناسد که تکامل این جامعه در گرو دولت است. جینکوهن و اندرو آراتو، جامعه مدنی را متکی بر یک سلسله حقوق پیچیده میدانند که جامعهپذیری و زندگی اجتماعی فرد با پیوندهای اجتماعی و روابط جمعی و رونق و پویایی زندگی فرهنگی دستامد آن است.
از متأخّران آلتوسر، همه نهادهای جامعه مدنی را ادامه وجودی دولت میشناسد؛ دولتی که منتشر شده و پایین آمده است و همه نهادهای جامعه مدنی به نوعی دولت را باز تولید میکنند. این اصطلاح تا قبل از رنسانس بیشتر در مفهوم اجتماع منظم به کار میرفته، اما بعد جامعه مدنی مفهومی چند وجهی و چندپهلو پیدا کرده که تحولات سیاسی و اجتماعی دو قرن اخیر بر ابهام آن افزوده است. برداشت نظریهپردازان گذشته غرب کاملا متفاوت با برداشت امروزین است. در نگاه آنان دولت یا جامعه مدنی در تقابل با جامعه آن روز و کلیسا نگریسته میشد که براساس آموزههای هواداران قانون طبیعی و قراردادهای اجتماعی داوطلبانه و منافی حالت طبیعی تلقی میگردد و تلقی آنان از جامعه مدنی همان دولت بود. در برداشت جدید، دستاورد جامعه مدنی در عرصه اقتصاد رشد و رواج بازار آزاد اقتصادی و رقابت و کشمکش حول محور جلب سود و رفاه بیشتر، در عرصه سیاست دولتِ مدرن که حیطه اقتدار محدود دارد و در قلمرو سعادت فردی افراد دخالت ندارد و تنها در خدمت رفاه و امنیت افراد و دفاع از حریم مالکیت خصوصی و آزادیهای فردی است.
جامعه مدنی به مفهوم امروزین غرب، متضمن فراگرد رهایی جامعه از سلطه دولت است و در کنار آن فراگرد دیگری نیز در جریان است که در جهت گسترش روزافزون نفوذ دولت بر جامعه تلاش میکند که از نمودارهای اصلی آن نقش عمده دولت در تنظیم امور اقتصادی است؛ یعنی دولت و جامعه از سویی از یکدیگر جدا هستند و از سویی به هم پیوستهاند.
تلاش اخیر اندیشمندان غرب بر این است تا با توسل به ایده جامعه مدنی به رهیافتی جدید که از مشکلات و معضلات طرحهای پیشنهادی لیبرالها و جامعیگرایان بری باشد، دست یابند؛ مثل جماعت مدنی مایکل اکشات، طرح نظری جامعه مدنی جانگری، رویکرد دوباره به امر سیاسی، توسط چنیتال موفی، و تمسک به ایده جمهوریگرایی در مباحث دیوید میلر، که همگی بیانگر این واقعیت است که جامعه مدنی در فرهنگ غرب اینک به عنوان آرمان دمکراسی و به منزله یک روش، اصلی بشری و زمینی است که براساس نگرش خاص به جهان و انسان و جامعه، تکوین یافته است.
جامعه مدنی و دیدگاه اندیشمندان اسلامی
موضوع جامعه مدنی و طرح مسائل مربوط به آن منحصر به فضای سیاسی ایران نیست، بلکه محققان و پژوهشگران مسائل و سیاستهای خاورمیانه از اواخر دهه 1980 توجه خاصی به مسأله ظهور جامعه مدنی، رابطه میان دولت و جامعه مدنی، دمکراتیک شدن فضای سیاسی و گذار به دمکراسی در خاورمیانه معطوف کردهاند.
باز شدن فضای سیاسی و مشارکت نیروهای اجتماعی در فرایند سیاسی در برخی از کشورهای خاورمیانه همچون مصر، ترکیه، کویت، و اردن در طول دهه 1980 و دهه 1990 از یکسو و گسترش پدیده جهانی گذار از اقتدارگرایی به دمکراسی در برخی مناطق جهان اسلام و شرق آسیا در این دوران از سوی دیگر در جلب نظر محققان خاورمیانهای به بحث میان دولت و جامعه مدنی بسیار مؤثر بوده است.
انقلاب اسلامی نیز بستر مساعدی برای شکلگیری صورتبندیهای مردمی و خودی نهادهای مدنی در ایران بوده است. در طی چند سال گذشته بحث از جامعه مدنی به طور پراکنده در سطح مطبوعات کشور مطرح شده بود، ولی تأکیدهای آقای خاتمی، ریاست محترم جمهوری بر این مقوله بر گرمی بازار آن افزود.
تلقیهای مختلف از جامعه مدنی، واکنشهای متفاوتی را در سطح مطبوعات و محافل علمی به همراه داشت که در نظر داریم با بررسی مستقل علمی و نظری، این واژه مصطلح و متداول در معارف سیاسی را به عنوان نوعی تمرین سیاسی به بحث بگیریم؛ گرچه ممکن است گفته شود این تمرین در علم سیاست چه دردی از دردهای امروز ما را دوا میکند؟ به نظر ما جدای از ارزش علمی این مباحثه، یک نتیجه فرعی دیگر هم دارد که شاید برای بسیاری اصلی باشد و آن دامن زدن به یک آگاهی سیاسی بسیار ضروری و مهم است.
درباره جامعه مدنی در میان اندیشمندان ایران اسلامی سه دیدگاه مهم به چشم میخورد:
1. جریانی که تأکید بر سازگار نمودن جامعه مدنی با جامعه دینی و استفاده از دستاوردهای قابلِ قبول آن دارد. این جریان بر این باور است که اگر جامعه مدنی به معنای جامعهای در جهت رشد موازین پذیرفته شده انسانی و دینی باشد، قابلقبول خواهد بود که جامعه دینی میتواند بهترین شرایط عقلانی اصول مدنیت را در خود جمع کند. جامعه مدنی با تکثر آزاد بودن، جامعه دینگریز و سکولار است و در تضاد با اجتماعی شدن آموزههای دینی، اما تکثرگرایی اجتماعی در سایه آموزههای دینی کاملاً مطلوب ماست؛ گرچه تکثرگرایی مطلق قابل قبول نیست.
همچنین جامعه دینی خودش نوعی انتخاب مدنیت است و در چهارچوب رعایت موازین دینی میتوان سلوک فردی و اجتماعی انسانها را در مدنیت دینی شکل داد. جامعه دینی به صورت جامعهای فعال میتواند در ایده جامعه مدنی غرب تلاطمی به وجود آورد، و نیز میگویند حکومت دینی وظیفه رهبری مردم را دارد و مدنیت اسلامی در مسیر راهبریهای انسانی و دینی رشد میکند که برای حفظ جامعه و موازین و آموزههای دینی و رشد مدنیت و قانونگرایی اجتماعی ـ اسلامی باید نهایت بهرهبرداری را از جامعه مدنی نمود. این جریان با تأکید بر قرائتی نو از دیدگاه خود نسبت به دین با طرح مباحثی چون: مصلحت عمومی، قرارداد، حاکمیت قانون، حقوق، آزادیها، مسؤولیتهای مدنی، افکار عمومی، مدیریت اختلاف، مباحث جامعهشناسی سیاسی، جامعهشناسی حقوقی و مفاهیمی همچون دمکراسی، آزادی، عدالت اجتماعی، توسعه، اخلاق، حقوق بشر و حقوق زنان، بر آن است که تا زمینه هماهنگی جامعه مدنی و دینی را فراهم آورد.
2. دیدگاه دوم، دیدگاه کاملاً مخالف جامعه مدنی است و بر آن است که جامعه مدنی به معنای رایج و مصطلح، با جامعه دینی موردنظر متون دینی کاملاً ناسازگار است. نوع نگاه اسلام به انسان و جامعه و روابط اجتماعی و ارزشهای انسانی و اخلاقی، در اساس با پیشفرضهای انسانشناختی و ارزشهای بنیادین جامعه مدنی غربی ناسازگار و متباین و جمع میان آن ناممکن است.
چکیده این نگرش را در مسایل ذیل میتوان برشمرد:
ـ حق در جامعهمدنی امری نسبی است و هیچ کس حامل تمامی حق نیست، اما در اسلام حق از سوی خداوند و امری مطلق است و افرد منصوب از طرف خداوند حامل تمامی حقند.
ـ در جامعه مدنی رأی مردم مخترع حق است و حق هم چیزی است که رأی اکثریت مردم بر آن باشد. لذا هر آنچه مردمان به آن رأی دهند حق است و حاکم موظف به اجرای آن میباشد. در جامعه دینی رأی مردم حتی رأی قاطع میتواند کاشف از حق باشد نه مخترع، آن هم نه در همه موارد و به طور مطلق. رأی اکثریت مردم هم اولاً همیشه حاکی یا کاشف از حق نیست، بلکه چه بسا رأی اقلیت به حق اصابت کند و اکثریت به خطا روند. ثانیاً حاکم رأی مردم را با حق میسنجد و نه حق را با رأی مردم؛ یعنی ملاک صحّت رأی مردم، اصابت آن با حق است.ـ و نیز حق در جامعه مدنی، امری درونی است و نه بیرونی که باید از دل آرای مردم استنتاج شود. در اسلام حق امری بیرون از جامعه و متکی بر وحی است.
ـ منشأ مشروعیت در جامعه مدنی به مردم برمیگردد، و در اسلام به خدا و زمامدار یا حکومت فارغ از شرعیت احکام دین، فاقد حکومتاند.
ـ گذشته از این در جامعه مدنی اندیشه تأثیرگذار فرازمینی یا الهی پذیرفته نیست و حال آن که اساس اندیشه دینی، فرازمینی و الهی است.
3. دیدگاه سوم ضمن تأکید بر جامعه مدنی به مثابه تضمینکننده حیات اجتماعی مسالمتآمیز، بر غیر ایدئولوژیک بودن آن تأکید میکند، چون جامعه مدنی را دارای نهادهای متکثر غیردولتی و غیر ایدئولوژیک میشناسد که هر یک به سهم خود راه خاصی برای نیروهای هوادار خود در جامعه تعیین میکنند. در این دیدگاه محور وفاق جامعه مدنی، قوانینی است که پاسدار تکثرگرایی و گروههای بیرون از حاکمیت است و سلوک فردی و اجتماعی انسانها در جامعه تحت کنترل هیچ مرجعی از قدرت قرار نمیگیرد و دولت و حکومت فقط در حد وظایف کارکردییی نظیر امنیت و توسعه و ثروت عمومی نقش دارند و حق محدود کردن نهادینه و غیرنهادینه کردن گروههای متکثر را ندارند. اینان جامعه مدنی را ناسازگار با جامعه دینی دانسته، برآنند که شرایط کنونی جهان پذیرش جامعه مدنی را الزامی میکند. آنان جامعه دینی را مستلزم رکود و خمودی و جامعه مدنی را مستلزم رشد در بستر جهانی میدانند و بر آنند که جامعه اسلامی ایران در وضعیت فعلی خویش با جامعه مدنی فاصله و سر ناسازگاری دارد، ولی میتواند ضمن حفظ اسلام برای هر کس که خواستار آن است به سوی جامعه مدنی گذار کند. تمام تلاش این جریان بر آن است تا جامعه و حکومت دینی را نفی و جامعه را آماده پذیرش جامعه تکثرگرا و غیرایدئولوژیک و به تعبیر خودشان بیمرز کند؛ یعنی نفی مرزهای ارزشی و دینی.
نکته پایانی
در تدوین این ویژهنامه، هدف اصلی تنظیم و تحقیق مباحث به صورت علمی و نظری به دور از هرگونه احساسات و جنبههای ژورنالیستی و روزنامهای بوده است. از این رو، تمام دستاندرکاران نهایت تلاش و کوشش خود را به کار بردهاند تا مباحث کاملاً عالمانه طرح گردد و با نگاهی کاملاً پژوهشی دنبال شود. هدف دوم، جامعنگری بحث و تبیین مؤلفههای اساسی جامعه مدنی و دینی، یعنی آزادی، قانون، حقوق و... است که با استناد به منابع و مآخذمعتبر از سوی نویسندگان دنبال شده است و دیدگاههای اندیشمندان دینی ایرانی در مورد جامعه مدنی با شفافیت تمام آمده است.
این ویژهنامه شامل هشت مقاله که اکثر نویسندگان آن از چهرههای بنام حوزوی و دانشگاهی هستند میباشد، بویژه بحث «آزادی از نظر اسلام و غرب» از مقام معظم رهبری که میتواند فصلالخطاب خوبی باشد که معظمله ضمن مهم توصیف کردن آزادی از دیدگاه اسلام، حکومت اسلامی را موظف به تأمین آزادی معنوی و اجتماعی میداند و با تبیین مفهوم آزادی و حدود آن از دیدگاه فلاسفه غرب و اسلام به تفاوتهای این دو دیدگاه میپردازد که مهمترین آن تکلیفمدار و محدود بر ارزشها بودن آزادی در اسلام و تکلیف نامدار و براساس منافع مادی بودن ارزشها در غرب است. در پایان مقاله، ایشان بحث نسبتاً مبسوطی درباره آزادی تفکر و عقیده کردهاند.
مقاله دوم «جامعه مدنی در عقلانیت اسلامی» است که نویسنده ضمن یادآوری شرایط پیگیری موضوع جامعه مدنی در قالب پردهبرداری و بازسازی، باز نگرشی به مفهوم عقلانیت، تجمع عامل و... دارد و با ذکر دو نمونه از مسائل مربوط به جامعه مدنی به طرح دمکراسی و حکومت از دیدگاه عقلانیت اسلامی و لیبرالیسم در یک مقایسه و مقارنه پرداخته، سرانجام حکومت کارآمد را در قالب نظام ولایت فقیه توضیح میدهد.
در سومین مقاله، جامعه مدنی در تفسیرهای گوناگون آن از چهار دیدگاه جامعهشناختی، فلسفه، حقوق و جامعهشناختی خاص مورد بحث قرار گرفته که محقق آن سه دیدگاه نخست را نزدیک به اندیشه اندیشمندان اسلامی دانسته و چهارمی را با دیده تردید مینگرد. وی سپس با ترسیم جامعه مدنی و شاخصههای آن نتیجه میگیرد که جامعه مدنی در مفهوم جدید آن با اصلاحاتی میتواند با جامعه اسلامی سر سازش داشته باشد.
در چهارمین مقاله، نسبت دین و جامعه مدنی مورد بحث قرار گرفته که نویسنده با تنقیح موضوع به تعاریف این واژه از دیدگاه فلاسفه غرب پرداخته و سپس با تبیین حکومت اسلامی، قلمرو آن را اسلام راستین دانسته است و سرانجام نتیجه میگیرد که میان جامعه مدنی و اسلامی سازگاری وجود ندارد، چون تفاوت ماهوی دارند و توصیه میکند به جای جامعه مدنی دینی همان تعبیر جامعه اسلامی به کار رود تا از هرگونه التباس و اشتباهی مصون باشیم.
پنجمین مقاله با عنوان «نظامشهر در قلمرو اندیشههای بشری»، به شرایط پیدایش مدنیت در قالب نظامهای اجتماعی در سه شکل کلی مدینه الهی شرقی، مدینه الهی یونانی ومدینه لائیک پرداخته و با بیان رویههای مشترک آنان همچون حکومت، قانون و شهروند که هدف غایی هر سه سعادت و خیر انسان است، رویههای تمایز را در سه مدینه از سه نگاه اشراقی، عقلی و عقل جزئینگر به تحلیل نشسته است.
مبانی مشترک حقوقی جامعه مدنی و نبوی، ششمین مقاله ویژهنامه است که نویسنده با اشاره به پیشینه حقوق طبیعی و بازیافت و نقش آن در جامعه مدنی و تبیین جایگاه حقوق طبیعی در حوزه معارف اسلامی به بیان مبانی مشترک حقوقی جامعه مدنی و نبوی پرداخته است.
هفتمین مقاله، «مقایسه جامعه مدنی و دینی» است که ضمن بیان اصول نظری و رفتاری دو جامعه مدنی و دینی در یک مقایسه و تطبیق، جامعه دینی را جامعهای مستقل و ناسازگار با اصول جامعه مدنی مصطلح معرفی میکند.
آخرین مقاله، «جایگاه قانون و قانونگرایی در قرآن» است که در آغاز به تعریف قانون و پیشینه و انواع و اقسام و تفاوت قوانین بشری با الهی پرداخته است و در انتها ضمن بحث از پشتوانههای قانونی و راههای اجرایی آن به نگاه عمیق اسلام به قانون و اهمیت آن نظر افکنده است.
در پایان نمایه مجموعه مقالات و کتابهایی که در یکی دو سال اخیر درباره جامعه مدنی نوشته شده با عنوان «جامعه مدنی در آینه مطبوعات» آمده است تا منبع مفیدی باشد برای کسانی که درصددند این بحث را تحقیقاً پیگیری کنند.
امید است که این ویژهنامه بتواند بازخوان خوبی از اندیشهها در مورد جامعه مدنی و بیانگر تلقیها و نظریهها در این قلمرو تا حدّ ممکن باشد؛ انشاءاللّه.