اقتصاد: حقوق و قلمرو آزادیهای بخش خصوصی در نظام اقتصادی اسلام (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
سخنی با خوانندگان:
در دوران گذار به سوی اقتصاد اسلامی که یکی از ویژگیهای جامعه امروزین ماست، شناخت جایگاه بخش خصوصی، حد و مرزهای فعّالیّت و اختیارات آن و کمّ و کیف نظارت حکومت اسلامی بر عملکرد بخش مزبور در طرّاحی و تنظیم ارکان اقتصادی کشور به گونهای منطبق و همخوان با شاکلههای اقتصاد اسلامی، از اهمّیّتی بینیاز از توصیف و تأکید برخوردار است.متأسّفانه این بحث کاملا اساسی کمتر مورد توجّه صاحبنظران قرار گرفته و از این رو، زوایای بسیاری از آن همچنان مبهم باقی مانده است.
«مجلّه اندیشه حوزه»به منظور تلاش در جهت تأمین این خلأ نظری، اندیشمندان و دستاندرکاران مباحث اقتصاد اسلامی را به پیگیری این بحث مهم و استراتژیک فرا میخواند.
مقاله حاضر کنکاشی است در متون اسلامی به منظور تبیین حقوق و قلمرو آزادهای بخش خصوصی در نظام اقتصادی اسلام.این نوشتار-همچنانکه نویسنده محترم متذکر شده است-تنها در حد یک بررسی مقدّماتی است و لازم است به عنوان پیشدرآمدی بر این مبحث تلقّی شود.
گروه اقتصاد
حقوق و قلمرو آزادیهای بخش خصوصی در نظام اقتصادی اسلام
سیّد مجتبی حسینی
منظور از بخش خصوصی در اقتصاد، اشخاص حقیقی یا حقوقی هستند که مالکیتها و فعالیتهای اقتصادی آنان با استقلال و معمولا با لحاظ منافع شخصی یاگروهی صورت میگیرد.در مقابل این اصطلاح، بخش عمومی قرار دارد که مالکیتها و فعالیتهای اقتصادی در آن به نمایندگی از طرف جامعه است و عوامل این بخش معمولا نفع عمومی را سرلوحه و هدف اصلی تلاشهای خود قرار میدهند. بخش عمومی در جوامع مدنی در نهادی بنام دولت ظهور و بروز مییابد.
در این نوشتار بر آنیم که قلمرو فعالیتهای اقتصادی بخش خصوصی را در نظام اقتصادی اسلام بطور مختصر تبیین کنیم.ضرورت این بحث، جلوگیری از افراط و تفریط در سیاستگزاری اقتصادی در این بخش است.البتّه آنچه در این جا میآید تنها در حد یک بررسی مقدماتی است که میتواند با تحقیقات و مطالعات اندیشمندان، کامل گردد.
دیدگاه اسلامی در مورد برخورداریهای افراد:
یکی از سؤالات قابل طرح در مباحث اقتصادی این است که اقتصاد اسلامی نسبت به افراد جامعه چه هدفی را دنبال میکند و جامعه اسلامی باید در نهایت به چه سویی برود؟
آیا اسلام به تساوی سطح معیشتی افراد اعتقاد دارد یا به تعادل و تقریب برخورداریها؟
الف-تساوی سطح معیشتی و برخورداری و درآمد همه افراد جامعه:پر واضح است که این تصور بجز رؤیایی بیش، نمیتواند باشد و در هیچ جا از دنیا تحقق نیافته و تحقق آن نیز، محال است.زیرا اختلاف استعدادها و شرایط زندگی منطقهای و زمانی و...بطور قطع موجب اختلاف سطح درآمد و برخورداری و رفاه خواهد شد.و به فرض محال که چنین موضوعی حاصل شود به مصلحت جامعه نخواهد بود.زیرا موجب سرکوب شدن تمامی انگیزهها و یکنواختی جامعه و خمودگی آن خواهد شد.افزون بر اینکه آیات متعددی از قرآن به خلاف آن، حکم مینماید که از آن جمله است:و اللّه فضّل بعضکم علی بعض فی الرّزق...
خداوند برخی از شما را بر برخی دیگر از نظر روزی برتری داده است 1 .
همچنین در جای دیگر میفرماید:أهم یقسمون رحمت ربّک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدّنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتّخذ بعضهم بعضا سخریّا و رحمت ربّک خیر ممّا یجمعون 2
آیا ایشان رحمت پروردگارت را تقسیم مینمایند؟!ما روزی آنان را در زندگی دنیا در میانشان تقسیم کردهایم و برخی را بر برخی دیگر برتری دادهایم تا یکدیگر را به کار گیرند و رحمت پروردگارت بهتر است از آنچه جمع مینمایند.
البتّه تقسیم روزی به وسیله خداوند و برتری دادن برخی بر برخی دیگر به واسطه سنن الهی است که از آن جمله است تفاوت ذوق و استعدادها و اختلافاتجغرافیایی و....
همچنین مطالعه قوانین اقتصادی اسلام بطور وضوح، مردود بودن اندیشه تساوی انسانها را در برخورداری از امکانات و سطح معیشت حکایت میکند.وجود مالکیّتهای خصوصی، مالکیت انسان نسبت به نتیجه کار اقتصادیش، ملاحظه مالیاتهای اسلامی، همگی از اختلاف سطح درآمدها حکایت میکنند که تصوتر میشود توضیح در این زمینه از روشنترین مصادیق توضیح واضحات است.
ب-تعادل و تقریب سطح برخورداریها و رفاه:میتوان ادّعا کرد که از مطالعه سیستمهای اقتصادی اسلام در توزیع منابع طبیعی و توزیع مجدّد و سیستمهای مالیاتی و مطالعه در مصارف مالیاتها و مسؤولیّت دولت و...چنین نتیجهگیری میشود که تعادل ثروتها و برخورداریهای افراد جامعه و کاهش اختلافات و حرکت به سوی همگونی و جلوگیری از دو قطبی شدن جامعه از مطلوبهایی است که به صورت یک گرایش و جهتگیری و سیاست در نظام اقتصادی اسلام مشاهده میشود.ولی چنین موضوعی جنبه حقوقی و قانونی و الزامی نداشته بلکه تنها بعنوان راندمان طبیعی نظام به حساب میآید.
از باب مثال؛تملّک منابع طبیعی تنها از راه حیازت و احیاء، امکانپذیر است.و به صرف ادّعا و صدور سند و خطکشی نمیتوان آنها را به انحصار خویش در آورد. همچنین ملاحظه مالیاتهای اسلامی که عمدتا از قبیل مالیات بر درآمد است و حتی آن جا که مالیات سرانهای نیز وجود دارد افراد نیازمند مورد بخشودگی قرار میگیرند مانند فطریه و کفارات و جزیه و...همچنین مطالعه مصارف مالیاتها که عمدتا شامل نیازمندان میشود و نگاهی به وظایف دولت در برابر افراد جامعه همگی حکایت از این معنا میکند که تمامی همت بر این گماشته شده که از ثروتمندان ستانده و در نقطه مقابل خرج شود.
حتّی مسائل اخلاقی اسلام در زمینههای انفاق و ایثار و مواسات گویای این گرایش میباشد.ولی همانگونه که اشاره کردیم این مسأله تنها به صورت یک گرایش مطرح است نه به شکل قانون و حقوق الزامی.بدینخاطر در جامعه اسلامی فرض وجود ثروتمندانی بزرگ از راه حلال و به صورت قانونی امکانپذیر است.
آیا در اسلام برای ثروت حدّی تعیین شده است؟
از جمله نکاتی که در رابطه با موضوع فوق قابل ملاحظه است، عدم تعیین شاخص معینی برای ثروت در اسلام است، و این نشانگر این معناست که مسأله اختلاف سطوح معیشتی در جامعه امری نیست که به شکل حقوقی از آن پیشگیری شده باشد.و لازم است توجه داشته باشیم که اسلام از نظر کمی برای ثروت مرزی قائل نشده است.آری احیانا روایاتی در نکوهش مالاندروزی و هدف قرار دادن مادیات و کمنظری در برخورداریهای مادی آمده است که در حقیقت، شکل اخلاقی دارد و احیانا به بیان روانکاوی ثروتمندان پرداخته و به عنوان یک اخطار به انسانها از عواقب وخیم سرگرم شدن به دنبال و مال و ثروت هشدار داده است، نه به صورت قانون و تعیین مرز حقوقی.از آن قبیل است آیات شریفه:إنّ الإنسان لیطغی أن رآه استغنی 3
انسان بیگمان طغیان میکند از اینکه خود را بینیاز بیند.
ویل لکلّ همزة لمزة الّذی جمع مالا و عدّده یحسب أنّ ماله خلده 4
وای بر هر نکوهشگر عیبجویی، آن کس که مالی را اندوخته و میشماردش، گمان میکند که مالش او را جاودانه ساخته است.
ألهیکم التّکاثر حتّی زرتم المقابر 5
افزونطلبی شما را سرگرم کرد تا به دیدار گورستان رفتید.
یا أیّها الذین آمنوا لا تلهکم أموالکم و لا أولادکم عن ذکر اللّه 6
ای کسانی که ایمان آوردهاید مال و فرزندانتان شما را از یاد خداوند باز ندارد.
میبینیم در آیات فوق و بسیاری آیات دیگر از حالات روانی و غفلت و غروری که ممکن است بر اثر احساس ثروتمندی حاصل شود نکوهش شده است.چنانکه در طرف مقابل نیز، تشویقهای فراوانی به فعّالیّتهای اقتصادی در میان آیات و روایات مشاهده میشود، و بینش رهبانیّت و ترک دنیا مردود شمرده شده و مال و ثروت را چیزی مطلوب به حساب آورده است.
در حدیثی ار رسول گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله و سلم نقل شده که فرمودند:
دنیا را دشنام ندهید زیرا مرکب خوبی است برای مؤمن، به وسیله آن نیکیها رسد و از بدیها رهایی یابد... 7 .
همچنین دهها روایت دیگر در زمینه تشویق به کار و درآمد و استفاده از نعمتهای الهی و....
البته روایاتی هم هست که از کثرت مال و گردآوری آن مذمت نموده است؛چنانکه محمد بن اسماعیل بن یزیع از امام رضا علیه السّلام نقل میکند که فرمود:
لا یجتمع المال إلاّ بخصال خمس: ببخل شدید و أمل طویل و حرص غالب و قطیعة الرّحم و إیثار الدّنیا علی الآخرة 8
مال اندوخته نشود مگر بر اثر پنج چیز: بخل شدید و آرزوی دراز و حرص چیره و قطع رحم و مقدم داشتن دنیا بر آخرت.
پر واضح است که اینگونه بیانات، نظر به طبیعت قضیه و غالبیت آن دارد نه بیان یک حتمیّت و قانون غیر قابل تخلّف.
همچنین روایاتی وارد شده که برای ثروت سقفی را بیان داشته است، مثلا مفضل بن عمر از امام صادق علیه السّلام نقل میکند که فرمود:مال چهار هزار است و دوازده هزار کنز محسوب میشود و بیست هزار از راه حلال جمع نخواهد شد و دارنده سی هزار هلاک میشود.و از شیعیان ما نیست کسی که صد هزار داشته باشد 9 .
این روایات گذشته از ضعف سند، بیانکننده وجه غالب طبیعی امر است و نمیتوان مفاد آن را بعنوان یک حکم قطعی دانست.زیرا ارقام مذکور در شرایط مختلف، تفاوت پیدا خواهد کرد و چه بسا رقم صد هزار در برخی شرایط زیر خط فقر باشد وانگهی تعیین سقف معینی از نظر مقدار با ابدی و همهجایی و همگانی بودن دین، سازش ندارد.گذشته از اینکه انگیزه کار و تلاش را محدود و ضعیف مینماید.پس فرمایش امام علیه السّلام ناظر به عصر خویش و اغلب افراد است.و نمیتوان استنباط کرد که لزوما هر ثروتمندی محکوم و هر ثروتی مردود است.و شاهد بر این گفتار، ثروت برخی از پیامبران الهی مانند حضرت ابراهیم علیه السّلام و حضرت سلیمان علیه السّلام و حضرت داود علیه السّلام است.همچنین ثروت برخی اولیای خدا مانند خدیجه علیها السّلام، امیرالمؤمنین علیه السّلام و امام حسن علیه السّلام و برخی دیگر از امامان علیهم السّلام.
حضرت علی علیه السّلام نقل میکند که فرمود:
«هنگام ازدواج با فاطمه علیها السّلام حتّی یک فرش نداشتم و اکنون آن قدر ثروت دارم که اگر صدقه مالم بر بنیهاشم تقسیم شود آنان را کفایت نماید....» 10 همچنین درباره آن حضرت گفته است که اموالش را وقف نمود در حالی که منافع غلّه آن چهل هزار دینار بود 11 .و درباره میزان ثروت امام موسی بن جعفر علیه السّلام آمده است که به قدری زیاد بود که برای حضرتش سی غلام خریداری نمودند و حضرت سه روز تمام اهل مدینه را برای بعضی فرزندانش ولیمه داد... 12 .
چنین نمونههایی حکایت از این میکند که ثروتمند بودن عیب نیست بویژه آن جا که از راه حلال و بدون تجاوز به حقوق دیگران بدست آید و در راه حلال نیز، مصرف شود و هیچگونه خودخواهی و غرور و غفلت نیز، در انسان ایجاد ننماید.که ثروت چنین شخصی طبعا در راه صلاح جامعه و رشد و توسعه اقتصادی آثار ارزندهای خواهد داشت.
لازم به توضیح است که اسلام هر چند برای ثروت سقفی تعیین نکرده ولی بخاطر تعدیل ثروت و جلوگیری از دو قطبی شدن جامعه و همچنین پیشگیری از فسادهای اخلاقی و منشی که عادتا بر اثر ثروت ایجاد میشود با به کار گرفتن یک سلسله ترفندها و سیاستها در مکتب اقتصادی خود این مشکله را حل نموده، و منظور خود را تأمین کرده است.
بخش خصوصی و تضمین حدّاقل معیشت
با مطالعه در تمام اسلام و قوانین و وظایف دولت اسلامی میتوانیم چنین نتیجه بگیریم که برای آحاد ملتبرخورداری از یک زندگی قابل قبول و در سطح متناسب با شرایط زمان و مکان از حقوق آنان به حساب میآید.و نظام اسلامی با تمام نیرو برای تحقق این الگو باید سعی و تلاش نماید.
از جمله وظایف حاکم اسلامی ریشهکن کردن فقر در جامعه است که باید نیاز فقرا در حد توان برآورده شود.بدین خاطر نیازمندان در بیتالمال«ذی حق»میباشند و مهمترین و اصلیترین مصارف مالیاتهای اسلامی تأمین نیاز آنان است.
منظور از نیازمند آن کسی نیست که نسبت به نان شب خود درمانده باشد بلکه مراد، کسی است که از سطح متوسط جامعه عقبماندهتر باشد و اصولا خط فقر در اقتصاد اسلامی با در نظر گرفتن یک زندگی آبرومندانه ترسیم میشود.که این مطلب از روایات فراوانی استفاده میشود و تنها به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
1-از امام صادق علیه السّلام پرسیده شد که منظور رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم که فرمود من به هر مؤمنی از خودش پیشتر هستم و علی علیه السّلام پس از من چنان میباشد، چیست؟«فرمود منظور حضرت همان کلامی است که فرمود:هر کسی وامی به جا میگذارد یا زن و فرزند بیسرپرستی از او بماند بر عهده من است...و سبب اسلام یهود جز این نبود که احساس کردند نسبت به خود و خانوادهشان تأمین شدهاند.» 13
2-علی علیه السّلام در فلسفه پذیرفتن حکومت چنین فرمود:
لولا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود النّاصر و ما أخذ اللّه علی العلماء أن لا یقارّوا علی کظّة ظالم و لا سغب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها و...
...یکی از دلیلهای من برای پذیرفتن حکومت این است که خداوند از دانشمندان، عهد گرفته است که بر شکمبارگی ظالم و گرسنگی مظلوم، آرام نگیرند 14 .
3-امام حسین علیه السّلام علمای کوفه را مورد سرزنش قرار داد که چرا در برابر مشکله کوران و بیزبانان و زمینگیران که در شهرها بلاتکلیف مانده، به آنان ترحّمی نمیشود بیتفاوت نشستهاند؟» 15 .
4-موسی بن بکیر نقل میکند که امام هفتم علیه السّلام به من فرمود:
کسی که این روزی را از راه حلال بدست آورد تا خود و خانوادهاش را تأمین کند مانند کسی است که در راه خدا نبرد میکند پس اگر تنگدست شد بر عهده خدا و رسولش قرض کند...و اگر هنوز بدهی خود را پرداخت نکرده و از دنیا رفت ادای قرض او بر عهده امام است و اگر امام پرداخت نکرد گناهش بر عهده اوست زیرا خداوند میفرماید:إنّما الصّدقات للفقراء و المساکین... 16 .
از همه این روایات چنین بر میآید که بخش خصوصی در اسلام تأمین شده و تضمین شده است و بعنوان حقی بر گردن
حکومت و جامعه، زندگی آبرومندانهای را خواهد داشت.البته یکی از ویژگیهای اسلام این است که بسیاری از احکامش به طوری وضع شده که حتّی در شرایط نبود حکومت اسلامی نیز، مورد اجراء قرار میگیرد.از آن جمله رفع نیازهای ضروری اشخاص است که گرچه حکومتی نباشد و یا حکومت از توان انجام آن عاجز باشد بر عهده آحاد ملت است که چنین خلأی را پر کنند و نظارهگر فقر و مشکلات سایر برادران و خواهران ایمانی خورد نباشند.چنانکه بسیاری از مالیاتهای اسلامی نیز، در صورتی که از ناحیه حکومت دریافت نشود بر خود مؤدّیان است که آن را در موارد تعیین شده هزینه نمایند.مانند زکات و خمس که بر افراد مشمول واجب است مبلغ تعیین شده را به مصرف مورد نظر که-مهمترین آنها- فقرا و مساکینند در جهت تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و حتّی تأمین سرمایه و کار آنها برسانند 17 .
بخش خصوصی و آزادی اقتصادی:
اکنون که دانستیم در نظام اسلامی، افراد جامعه تضمین شده هستند لازم است توجه داشته باشیم که تضمین افراد از نظر زندگی به معنای دولتسالاری و تمرکز اقتصادی نیست.یعنی چنین نیست که مدیریت اقتصادی بطور کلی در دست دولت باشد. بلکه مسأله تضمین زندگی افراد در کنار آزادیهای اقتصادی و نسبت به افرادی است که موفق به تأمین زندگی خود با فعالیتهای اقتصادی معمولی نباشند.
بر حسب آنچه از روح اسلام و مجموعه تعالیم حیاتبخش آن بر میآید باید گفت آزادی بعنوان یک اصل و محور در زندگی بشر مطرح است.و انسان در تمام ابعاد، آزاد آفریده شده و قوانین الهی نیز، پاسدار آزادیهای انسان است.تنها محدودیتهای موجود و مرزهای تعیین شده در آنجاست که این آزادی-احتمالا-موجب سلب آزادی دیگران باشد.
در زمینه آزادی مطلق امام صادق علیه السّلام میفرماید:
إنّ اللّه فوّض إلی المؤمن أموره کلّها و لم یفوّض إلیه أن یکون ذلیلا 18
خداوند همه کارهای مؤمن را به خودش واگذار کرده ولی اجازه نداده است که خود را ذلیل سازد.
دقّت و تأمّل در موارد ممنوعیتهای قانونی این مسأله را روشن میکند که ممنوعیتها-بیشتر-به جایی مربوط میشود که به نوعی آزادی انسان به خطر افتد که البتّه، قسمت عمده این بحث به اخلاق و حقوق مربوط میشود.یعنی مجموعه محدودیّتها در مواردی است که یا انسان در خطر بردگی نفس و شیطان قرار گیرد و عدم رعایت مرز و حریم تعیین شده در قانون اسلام موجب سلب اراده و حرّیت انسان در برابر شهوات گردد همانگونه که در روایت آمده است:
عبد الشّهوة أذلّ من عبد الرّقّبرده شهوت از برده زرخرید، ذلیل و خوارتر است.
و یا در جایی است که رعایت نکردن قانون، مستلزم سلب آزادیهای دیگران بشود؛و دقیقا در بخش اقتصاد، مسأله چنین است یعنی در فعالیتهای اقتصادی اصل، بر آزادی افراد است و تنها اگر محدودیتی مشاهد هشود در آن جاست که آزادی موجب زیان به خود شخص، یا جامعه و سایر افراد بشود و مطالعه در قلمرو فعالیتهای بخش خصوصی این واقعیت را اثبات مینماید.
مرز فعالیتهای اقتصادی بخش خصوصی:
گستره فعالیتهای بخش خصوصی شامل هر دو بخش تولید و توزیع میشود و در هر دو مورد اصل بر آزادی افراد در فعالیتهایشان میباشد؛مثلا در قوانین اسلام یکی از عواملی که موجب مالکیت میگردد حیازت و یا برداشت است که موضوع آن، هر ثروت طبیعی است که آماده مصرف و بهرهبرداری بوده، برای ارزشمند شدن آن چندان نیازی به کار و تلاش نباشد.البته موارد آن-با اختلاف نظر فقهاء و اسلام شناسان-برخی از مباحات و برخی از اموال امام و حاکم اسلامی به شمار میآید. ولی به هر تقدیر، از نظر اقتصادی چندان تفاوتی نمیکند؛زیرا هر کس آنها را حیازت نمود و در اختیار گرفت مالک میشود، از قبیل میوههای جنگلی و صحرایی خودرو و گیاهان و داروها و چوبهای جنگلی؛ همچنین حیوانات وحشی که از راه شکار در اختیار انسان قرار میگیرند؛و نیز، ثروتهای دریایی از قبیل ماهیها، میگو و صدف و... که همگی به مجرد برداشت، ملک برداشتکننده میشوند.چنین موضوعی شامل معادن روزمینی از قبیل معدن گچ، آهک و انواع سنگها و شن و ماسه نیز، میشود.
در تمامی موارد فوق تنها 20% پس از کسر هزینه برداشت و هزینههای زندگی شخصی در طول سال به عنوان خمس باید پرداخت شود.و در مورد غواصی و معادن- بالخصوص-پرداخت 20% پس از کسر هزینههای برداشت لازم است(البته همه این موارد با قطع نظر از هزینهها و بودجههای ملی مصرف شده در راه ایجاد امنیّت، تسهیلات و غیره میباشد که دولت برای آنها مالیاتی را وضع میکند.)
ناگفته نماند که حاکم اسلامی بعنوان ولی امر مسلمین و زمامدار جامعه، بر حسن برداشت و جلوگیری از هرگونه سوء استفاده در فعالیتهای بخش خصوصی، نظارت و احیانا ممکن است برداشت را مشروط به اخذ جواز و امثال آن نماید و یا در صورت لزوم، برخی از معادن را ملی اعلام کند؛همچنین از برداشتهای بیرویهای که موجب نابودی منابع طبیعی شود میتواند جلوگیری نماید.لیکن با مطالعه سنّتهای اجرایی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السّلام و همچنین رهنمودهای ائمه معصومین علیهم السّلام چنین برداشت میشودکه روش آن بزرگواران-حتی الامکان-این بوده است که دست بخش خصوصی را در این موارد باز گذاشته از تنگنظریها و سوءظن و سختگیری اجتناب مینمودهاند. حتّی در مواردی که لازم میشده است دخالت تنها در حد محدودی انجام میپذیرفته است؛مثلا در مورد احتکار، فقط در حد الزام مالک به عرضه کالا دخالت بوده است.
حذیفة بن منصور از امام ششم نقل میکند که فرمود:
«در زمان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم آذوقه نایاب شد مسلمانان به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم رسیده عرض کردند یا رسول اللّه آذوقه تمام شده و جز در نزد فلانی چیزی باقی نمانده است، به او امر کنید آنها را به ما بفروشد حضرت خطاب به آن شخص فرمود:فلانی مسلمانان میگویند:آذوقه تمام شده به جز مقداری که در نزد توست پس آن را بیرون آر و هرگونه که میل داشتی بفروش و آن را انبار نکن.» 19
در این دستور، رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم تنها به او امر میکند طعام را عرضه کند و تصریح مینماید کیفیت فروش آن در اختیار توست.
در حدیث دیگری که با سه سند به ما رسیده از علی بن ابی طالب علیه السّلام نقل شده است که:
رسول خدا بر محتکران گذر کرد و دستور داد که کالاهای احتکاری آنان به بازارها عرضه شده در معرض دید همگان قرار گیرد.به حضرت عرض شد چه خوب بود نرخ بر آن میگذاشتید حضرت بقدری خشمگین شدند که آثار آن در چهره مبارک ظاهر شد و فرمود من بر آنان نرخگذاری کنم؟!تنها نرخ بر عهده خداوندست هرگاه بخواهد بالا میبرد و هر گاه بخواهد پایین میآورد.» 20
در این سخن حضرت صریحا از دخالت در مکانیزم قیمتها خودداری نمودند و شکل طبیعی قیمتها را مورد تأکید قرار داده آزادی نرخها را بعنوان اصلی در اقتصاد اسلامی مطرح نمودند.
در حدیث دیگری شیخ صدوق نقل میکند که:
به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم گفته شد چه خوب بود برای ما نرخگذاری میفرمودید؛ زیرا نرخها[در نوسان است و]زیاد و کم میشود.حضرت فرمود من کسی نیستم که خداوند را در زمینه بدعتی که در مورد آن دستور نداده است ملاقات کنم.بندگان خدا را رها کنید تا برخی از برخی روزی بخورند!و اگر نظریه مشورتی از شما خواسته شد نظر خود را بیان کنید.» 21
در این بیان، نرخگذاری بدعت خوانده شده است؛(بدعت در اصطلاح نسبت دادن چیزی به شرع است که از آن نیست چه به گونه تشریع و یا نفی حکمی از شرع مقدّس؛که از محرمات کبیره به حساب میآید)وآزادی نرخها موجب رونق اقتصادی دانسته شده است و تنها«نصح»که نظر مشورتی بعنوان خیرخواهی میباشد (و ظاهرا مراد از پیشنهاد نرخ باشد)مجاز شمرده شده است.همچنین در روایات متعدّدی آمده است که خداوند ملکی را بر نرخها گماشته است که در کار آن تدبیر میکند.که شاید این مطلب کنایه از همان مکانیزم جریان طبیعی عرضه و تقاضا در تعیین نرخها است.
با توجه به مباحث فوق چنین به نظر میآید که در اقتصاد اسلامی اصل بر اقتصاد آزاد در تولید و توزیع است و دولت حتیالامکان از دخالت و سلب آزادی افراد باید اجتناب ورزد، و تنها در رابطه با بخش خصوصی نقش راهنما و نظارتکننده و حامی و مدافع حقوق را ایفا نماید.
البته جلوگیری از انحصار و احتکار چنانکه اشاره شد بسیار جدی است تا آن جا که امیرالمؤمنین، علی علیه السّلام در آییننامه حکومتی خود به مالک اشتر به یکی از دستورات اقتصادی، چنین اشاره میکند:
فامنع من الاحتکار فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم منع منه و لیکن البیع بیعا مسمّی بموازین عدل و أسعار لا تجحف بالفریقین من البائع و المبتاع فمن قارف حکرة بعد نهیک إیّاه فنکلّ به و عاقبه فی غیر إسراف.» 22
از احتکار جلوگیری کن زیرا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم از آن نهی کرده است.و باید در امر خرید و فروش بر اساس موازین عدالت و نرخهایی که به هیچیک از فروشنده و مشتری اجحافی لازم نباید تسهیل انجام پذیرد پس هر کسی که بعد از نهی تو احتکار ورزید با او برخورد نموده، بدون زیادهروی وی را مورد مجازات قرار ده!
امام علیه السّلام در این بیان بدین نکته میپردازند که روند اقتصادی جامعه باید به گونهای باشد که نرخها متناسب بوده، فشار و زیانی بر هیچ یک از فروشنده و مشتری وارد نشود و نیز، از اخلالگران اقتصادی که مکانیزمهای طبیعی را با احتکار و روشهای بیمارگونه خود بر هم میزنند جلوگیری به عمل آید.
نتیجه:
رهنمودهای سیاستگزاری مترتّب بر این بحث را میتوان به شرح زیر فهرست نمود:
1-دست بخش خصوصی بایستی در تولید و توزیع، باز گذاشته شود-مگر در مواردی که ضرورت تحدید آزادی را ایجاب کند-به گونهای که عاملان این بخش، احساس امنیت اقتصادی نموده بتوانند کالای تولیدی خود را با محاسبه هزینه تولید و سود مورد انتظار، عرضه کنند.در این شرایط چون رقابت آزاد، حاکم خواهد بود سعی میشود هر کالایی با حدّاقل هزینه و حدّاکثر مرغوبیت تولید شود تا در صحنه رقابت موفقیّت بیشتری را بدست آورد.
دولت میتواند با تشکیل مؤسّسه آماری و اطلاعاتی، حجم نیاز جامعه رابرآورده کند و مراکز تولید هر کالا و مقدار آن را نیز، شناسایی کند و تولیدکنندگان را در انتخاب نوع و حجم تولید راهنمایی نماید تا از نوسانات تولیدات بر اثر کمبود اطلاعات جلوگیری شود.
2-دولت میتواند برای پیشگیری از انحصارطلبی سرمایهداران بزرگ با اعطای وام و امکانات به سایر اقشار، زمینه رقابت آزاد را ایجاد نماید تا هم جامعه از مفاسد انحصار رهایی یابد و هم در توزیع و تعدیل ثروت و ایجاد اشتغال، گام مثبتی برداشته شود و احیانا چنین منظوری با ایجاد تعاونیها و شرکتهای سهامی تأمین میگردد.
3-لازم است که از تشکیل تراستهای تولید و توزیعی که به نوعی سلامت تولید و عرضه را به خطر میاندازند و ایجاد انحصار میکنند و زمینه رقابتهای سالم را از میان بر میدارند بشدّت جلوگیری شود.
در اخلاقیات بازرگانی از استقبال کاروانهای تجارتی و خرید قبل از رسیدن به بازار، نهی شده است که همه اینها حکایت از این دارند که هرگونه فعالیت که سبب عرضه غیر طبیعی کالا شود و مکانیزم نرخ را بر هم زند و آن را در دایره زد و بندها اندازه محکوم است.
4-برای جهت دادن تولیدات به سوی کالاهای ضروری و مفید، بهتر است از ابزار سیاستهای مالیاتی و گمرکی به جای ممنوعیتهای قانونی استفاده شود مگر در موارد ضرورت از قبیل تولید و توزیع کالاهای ممنوعهای چون مواد مخدر، مشروبات الکلی، فیلمها و نوارهای مبتذل و...که با وضع قانون مجازات متناسب، با آن مبارزه میشود.
5-بهتر است دولت از داخل شدن در امر بازرگانی و تولید-تا حد ممکن-خودداری کند.زیرا رقابت دولت با بخش خصوصی، رقابتی ناسالم و نابرابر خواهد بود و نظام را از جایگاه پدرانه و خادمانه خود به موضع رقابت خواهد کشانید که این امر، هم از نظر اقتصادی پیامدهای نامطلوبی خواهد داشت و هم از نظر سیاسی، بدبینیها و مشکلاتی را ایجاد مینماید.گذته از آن، به تجربه ثابت شده است که تولید کالا و ارائه خدمات، آن جا که به وسیله دولت انجام گیرد، هزینه بیشتر و کیفیّت پایینتری خواهد داشت و دولت، یا ناگزیر از اعطای یارانه خواهد بود که دلسردی بخش خصوصی را در پی دارد و یا ناذچار به عرضه آن با نرخ بالایی است که موجب تورم خواهد گشت.
بنابراین دولت میتواند تولید برخی از کالاها از قبیل نفت، مس و ذغالسنگ و سایر کالاهایی را که ضرورت، اقتضا میکند را در انحصار خود در آورد و از این رهگذر، بخشی از هزینههای خود را تأمین نماید.
6-اعطای آزادی به بخش خصوصی نباید امنیّت سیاسی و اقتصادی جامعه اسلامی را در معرض مخاطره قرار دهد. بدیهی است که یکی از موارد تحدید آزادیهای بخش خصوصی به وسیله نظاماسلامی، میتواند سوءاستفاده از آزادی مزبور برای ضربه زدن به اساس حکومت اسلامی قلمداد گردد.
پینوشتها:
1.نحل/71.
2.زخرف/32.
3.اقرء/6.
4.همزه/3-1.
5.تکاثر/1 و 2.
6.منافقون/8.
7.بحار الانوار، ج 77، ص 180.
8.وسائل الشیعه، ج 12، ص 20؛ح 4.
9.مستدرک الوسائل، ج 3، کتاب التجارة، باب 7، ص 427.
10.سفینة البحار، ج 2، مادّه مال، ص 558.
11.همان منبع.
12.همان منبع.
13.اصول کافی، ج 2، ص 350؛همچنین بابی در وسائل الشیعه، ج 13، کتاب الدین و الفرض، ص 90 به این موضوع اختصاص داده شده است.
14.نهجالبلاغه، صبحی صالح، ص 40، خطبه 3.
15.مراجعه کنید به تحف العقول، ص 169، و العمی و البکم و الزّمن فی المدائن مهملة لا ترحمون....
16.وسائل الشیعه، ج 13، ص 9.
17.قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که تدوینی از حقوق اسلام است تمامی این جهات را در اصول خود گنجانده است.از آن جمله رک.اصل 21، 28، 29.
18.وسائل الشیعه، ج 11، ص 424.
19.عن حذیفة بن منصور عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال:نفد الطعام علی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم فأتاه المسلمون فقالوا یا رسول اللّه قد نفد الطعام و لم یبق منه شیء إلاّ عند فلان فمره ببیعه قال فحمد اللّه و أثنی علیه ثم قال یا فلان إنّ المسلمین ذکروا أنّ الطعام قد نفد إلاّ شیء عندک فأخرجه و بعه کیف شئت و لا تحبسه.
(وسائل، ج 12، باب 29، ح 1، آداب التّجارة)
20.عن علی بن أبی طالب علیه السّلام...مرّ رسول اللّه بالمحتکرین فأمر بحکرتهم أن تخرج إلی بطون الأسواق و حیث تنظر الأبصار إلیها فقیل لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم لو قوّمت علیهم فغضب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم حتّی عرف الغضب فی وجهه فقال أنا أقوّم علیهم إنّما السّعر إلی اللّه یرفعه إذا شاء و یخفضه إذا شاء.
(وسائل الشیعه، ج 12، باب 30، آداب التّجارة، ح 1)
21.محمد بن علی بن الحسین قال:قبل للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلم:لو سعرت لنا سعرا فإنّ الأسعار تزید و تنقص فقال صلّی اللّه علیه و اله و سلم ما کنت لألقی اللّه ببدعة لم یحدث إلیّ فیها شیئا فدعوا عباد اللّه یأکل بعضهم من بعض و إذا استنصحتم فانصحوا.(رک.وسائل الشیعه، ج، ص)
22.نهجالبلاغه، عهدنامه امام به مالک اشتر نخعی.
در دوران گذار به سوی اقتصاد اسلامی که یکی از ویژگیهای جامعه امروزین ماست، شناخت جایگاه بخش خصوصی، حد و مرزهای فعّالیّت و اختیارات آن و کمّ و کیف نظارت حکومت اسلامی بر عملکرد بخش مزبور در طرّاحی و تنظیم ارکان اقتصادی کشور به گونهای منطبق و همخوان با شاکلههای اقتصاد اسلامی، از اهمّیّتی بینیاز از توصیف و تأکید برخوردار است.متأسّفانه این بحث کاملا اساسی کمتر مورد توجّه صاحبنظران قرار گرفته و از این رو، زوایای بسیاری از آن همچنان مبهم باقی مانده است.
«مجلّه اندیشه حوزه»به منظور تلاش در جهت تأمین این خلأ نظری، اندیشمندان و دستاندرکاران مباحث اقتصاد اسلامی را به پیگیری این بحث مهم و استراتژیک فرا میخواند.
مقاله حاضر کنکاشی است در متون اسلامی به منظور تبیین حقوق و قلمرو آزادهای بخش خصوصی در نظام اقتصادی اسلام.این نوشتار-همچنانکه نویسنده محترم متذکر شده است-تنها در حد یک بررسی مقدّماتی است و لازم است به عنوان پیشدرآمدی بر این مبحث تلقّی شود.
گروه اقتصاد
حقوق و قلمرو آزادیهای بخش خصوصی در نظام اقتصادی اسلام
سیّد مجتبی حسینی
منظور از بخش خصوصی در اقتصاد، اشخاص حقیقی یا حقوقی هستند که مالکیتها و فعالیتهای اقتصادی آنان با استقلال و معمولا با لحاظ منافع شخصی یاگروهی صورت میگیرد.در مقابل این اصطلاح، بخش عمومی قرار دارد که مالکیتها و فعالیتهای اقتصادی در آن به نمایندگی از طرف جامعه است و عوامل این بخش معمولا نفع عمومی را سرلوحه و هدف اصلی تلاشهای خود قرار میدهند. بخش عمومی در جوامع مدنی در نهادی بنام دولت ظهور و بروز مییابد.
در این نوشتار بر آنیم که قلمرو فعالیتهای اقتصادی بخش خصوصی را در نظام اقتصادی اسلام بطور مختصر تبیین کنیم.ضرورت این بحث، جلوگیری از افراط و تفریط در سیاستگزاری اقتصادی در این بخش است.البتّه آنچه در این جا میآید تنها در حد یک بررسی مقدماتی است که میتواند با تحقیقات و مطالعات اندیشمندان، کامل گردد.
دیدگاه اسلامی در مورد برخورداریهای افراد:
یکی از سؤالات قابل طرح در مباحث اقتصادی این است که اقتصاد اسلامی نسبت به افراد جامعه چه هدفی را دنبال میکند و جامعه اسلامی باید در نهایت به چه سویی برود؟
آیا اسلام به تساوی سطح معیشتی افراد اعتقاد دارد یا به تعادل و تقریب برخورداریها؟
الف-تساوی سطح معیشتی و برخورداری و درآمد همه افراد جامعه:پر واضح است که این تصور بجز رؤیایی بیش، نمیتواند باشد و در هیچ جا از دنیا تحقق نیافته و تحقق آن نیز، محال است.زیرا اختلاف استعدادها و شرایط زندگی منطقهای و زمانی و...بطور قطع موجب اختلاف سطح درآمد و برخورداری و رفاه خواهد شد.و به فرض محال که چنین موضوعی حاصل شود به مصلحت جامعه نخواهد بود.زیرا موجب سرکوب شدن تمامی انگیزهها و یکنواختی جامعه و خمودگی آن خواهد شد.افزون بر اینکه آیات متعددی از قرآن به خلاف آن، حکم مینماید که از آن جمله است:و اللّه فضّل بعضکم علی بعض فی الرّزق...
خداوند برخی از شما را بر برخی دیگر از نظر روزی برتری داده است 1 .
همچنین در جای دیگر میفرماید:أهم یقسمون رحمت ربّک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدّنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتّخذ بعضهم بعضا سخریّا و رحمت ربّک خیر ممّا یجمعون 2
آیا ایشان رحمت پروردگارت را تقسیم مینمایند؟!ما روزی آنان را در زندگی دنیا در میانشان تقسیم کردهایم و برخی را بر برخی دیگر برتری دادهایم تا یکدیگر را به کار گیرند و رحمت پروردگارت بهتر است از آنچه جمع مینمایند.
البتّه تقسیم روزی به وسیله خداوند و برتری دادن برخی بر برخی دیگر به واسطه سنن الهی است که از آن جمله است تفاوت ذوق و استعدادها و اختلافاتجغرافیایی و....
همچنین مطالعه قوانین اقتصادی اسلام بطور وضوح، مردود بودن اندیشه تساوی انسانها را در برخورداری از امکانات و سطح معیشت حکایت میکند.وجود مالکیّتهای خصوصی، مالکیت انسان نسبت به نتیجه کار اقتصادیش، ملاحظه مالیاتهای اسلامی، همگی از اختلاف سطح درآمدها حکایت میکنند که تصوتر میشود توضیح در این زمینه از روشنترین مصادیق توضیح واضحات است.
ب-تعادل و تقریب سطح برخورداریها و رفاه:میتوان ادّعا کرد که از مطالعه سیستمهای اقتصادی اسلام در توزیع منابع طبیعی و توزیع مجدّد و سیستمهای مالیاتی و مطالعه در مصارف مالیاتها و مسؤولیّت دولت و...چنین نتیجهگیری میشود که تعادل ثروتها و برخورداریهای افراد جامعه و کاهش اختلافات و حرکت به سوی همگونی و جلوگیری از دو قطبی شدن جامعه از مطلوبهایی است که به صورت یک گرایش و جهتگیری و سیاست در نظام اقتصادی اسلام مشاهده میشود.ولی چنین موضوعی جنبه حقوقی و قانونی و الزامی نداشته بلکه تنها بعنوان راندمان طبیعی نظام به حساب میآید.
از باب مثال؛تملّک منابع طبیعی تنها از راه حیازت و احیاء، امکانپذیر است.و به صرف ادّعا و صدور سند و خطکشی نمیتوان آنها را به انحصار خویش در آورد. همچنین ملاحظه مالیاتهای اسلامی که عمدتا از قبیل مالیات بر درآمد است و حتی آن جا که مالیات سرانهای نیز وجود دارد افراد نیازمند مورد بخشودگی قرار میگیرند مانند فطریه و کفارات و جزیه و...همچنین مطالعه مصارف مالیاتها که عمدتا شامل نیازمندان میشود و نگاهی به وظایف دولت در برابر افراد جامعه همگی حکایت از این معنا میکند که تمامی همت بر این گماشته شده که از ثروتمندان ستانده و در نقطه مقابل خرج شود.
حتّی مسائل اخلاقی اسلام در زمینههای انفاق و ایثار و مواسات گویای این گرایش میباشد.ولی همانگونه که اشاره کردیم این مسأله تنها به صورت یک گرایش مطرح است نه به شکل قانون و حقوق الزامی.بدینخاطر در جامعه اسلامی فرض وجود ثروتمندانی بزرگ از راه حلال و به صورت قانونی امکانپذیر است.
آیا در اسلام برای ثروت حدّی تعیین شده است؟
از جمله نکاتی که در رابطه با موضوع فوق قابل ملاحظه است، عدم تعیین شاخص معینی برای ثروت در اسلام است، و این نشانگر این معناست که مسأله اختلاف سطوح معیشتی در جامعه امری نیست که به شکل حقوقی از آن پیشگیری شده باشد.و لازم است توجه داشته باشیم که اسلام از نظر کمی برای ثروت مرزی قائل نشده است.آری احیانا روایاتی در نکوهش مالاندروزی و هدف قرار دادن مادیات و کمنظری در برخورداریهای مادی آمده است که در حقیقت، شکل اخلاقی دارد و احیانا به بیان روانکاوی ثروتمندان پرداخته و به عنوان یک اخطار به انسانها از عواقب وخیم سرگرم شدن به دنبال و مال و ثروت هشدار داده است، نه به صورت قانون و تعیین مرز حقوقی.از آن قبیل است آیات شریفه:إنّ الإنسان لیطغی أن رآه استغنی 3
انسان بیگمان طغیان میکند از اینکه خود را بینیاز بیند.
ویل لکلّ همزة لمزة الّذی جمع مالا و عدّده یحسب أنّ ماله خلده 4
وای بر هر نکوهشگر عیبجویی، آن کس که مالی را اندوخته و میشماردش، گمان میکند که مالش او را جاودانه ساخته است.
ألهیکم التّکاثر حتّی زرتم المقابر 5
افزونطلبی شما را سرگرم کرد تا به دیدار گورستان رفتید.
یا أیّها الذین آمنوا لا تلهکم أموالکم و لا أولادکم عن ذکر اللّه 6
ای کسانی که ایمان آوردهاید مال و فرزندانتان شما را از یاد خداوند باز ندارد.
میبینیم در آیات فوق و بسیاری آیات دیگر از حالات روانی و غفلت و غروری که ممکن است بر اثر احساس ثروتمندی حاصل شود نکوهش شده است.چنانکه در طرف مقابل نیز، تشویقهای فراوانی به فعّالیّتهای اقتصادی در میان آیات و روایات مشاهده میشود، و بینش رهبانیّت و ترک دنیا مردود شمرده شده و مال و ثروت را چیزی مطلوب به حساب آورده است.
در حدیثی ار رسول گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله و سلم نقل شده که فرمودند:
دنیا را دشنام ندهید زیرا مرکب خوبی است برای مؤمن، به وسیله آن نیکیها رسد و از بدیها رهایی یابد... 7 .
همچنین دهها روایت دیگر در زمینه تشویق به کار و درآمد و استفاده از نعمتهای الهی و....
البته روایاتی هم هست که از کثرت مال و گردآوری آن مذمت نموده است؛چنانکه محمد بن اسماعیل بن یزیع از امام رضا علیه السّلام نقل میکند که فرمود:
لا یجتمع المال إلاّ بخصال خمس: ببخل شدید و أمل طویل و حرص غالب و قطیعة الرّحم و إیثار الدّنیا علی الآخرة 8
مال اندوخته نشود مگر بر اثر پنج چیز: بخل شدید و آرزوی دراز و حرص چیره و قطع رحم و مقدم داشتن دنیا بر آخرت.
پر واضح است که اینگونه بیانات، نظر به طبیعت قضیه و غالبیت آن دارد نه بیان یک حتمیّت و قانون غیر قابل تخلّف.
همچنین روایاتی وارد شده که برای ثروت سقفی را بیان داشته است، مثلا مفضل بن عمر از امام صادق علیه السّلام نقل میکند که فرمود:مال چهار هزار است و دوازده هزار کنز محسوب میشود و بیست هزار از راه حلال جمع نخواهد شد و دارنده سی هزار هلاک میشود.و از شیعیان ما نیست کسی که صد هزار داشته باشد 9 .
این روایات گذشته از ضعف سند، بیانکننده وجه غالب طبیعی امر است و نمیتوان مفاد آن را بعنوان یک حکم قطعی دانست.زیرا ارقام مذکور در شرایط مختلف، تفاوت پیدا خواهد کرد و چه بسا رقم صد هزار در برخی شرایط زیر خط فقر باشد وانگهی تعیین سقف معینی از نظر مقدار با ابدی و همهجایی و همگانی بودن دین، سازش ندارد.گذشته از اینکه انگیزه کار و تلاش را محدود و ضعیف مینماید.پس فرمایش امام علیه السّلام ناظر به عصر خویش و اغلب افراد است.و نمیتوان استنباط کرد که لزوما هر ثروتمندی محکوم و هر ثروتی مردود است.و شاهد بر این گفتار، ثروت برخی از پیامبران الهی مانند حضرت ابراهیم علیه السّلام و حضرت سلیمان علیه السّلام و حضرت داود علیه السّلام است.همچنین ثروت برخی اولیای خدا مانند خدیجه علیها السّلام، امیرالمؤمنین علیه السّلام و امام حسن علیه السّلام و برخی دیگر از امامان علیهم السّلام.
حضرت علی علیه السّلام نقل میکند که فرمود:
«هنگام ازدواج با فاطمه علیها السّلام حتّی یک فرش نداشتم و اکنون آن قدر ثروت دارم که اگر صدقه مالم بر بنیهاشم تقسیم شود آنان را کفایت نماید....» 10 همچنین درباره آن حضرت گفته است که اموالش را وقف نمود در حالی که منافع غلّه آن چهل هزار دینار بود 11 .و درباره میزان ثروت امام موسی بن جعفر علیه السّلام آمده است که به قدری زیاد بود که برای حضرتش سی غلام خریداری نمودند و حضرت سه روز تمام اهل مدینه را برای بعضی فرزندانش ولیمه داد... 12 .
چنین نمونههایی حکایت از این میکند که ثروتمند بودن عیب نیست بویژه آن جا که از راه حلال و بدون تجاوز به حقوق دیگران بدست آید و در راه حلال نیز، مصرف شود و هیچگونه خودخواهی و غرور و غفلت نیز، در انسان ایجاد ننماید.که ثروت چنین شخصی طبعا در راه صلاح جامعه و رشد و توسعه اقتصادی آثار ارزندهای خواهد داشت.
لازم به توضیح است که اسلام هر چند برای ثروت سقفی تعیین نکرده ولی بخاطر تعدیل ثروت و جلوگیری از دو قطبی شدن جامعه و همچنین پیشگیری از فسادهای اخلاقی و منشی که عادتا بر اثر ثروت ایجاد میشود با به کار گرفتن یک سلسله ترفندها و سیاستها در مکتب اقتصادی خود این مشکله را حل نموده، و منظور خود را تأمین کرده است.
بخش خصوصی و تضمین حدّاقل معیشت
با مطالعه در تمام اسلام و قوانین و وظایف دولت اسلامی میتوانیم چنین نتیجه بگیریم که برای آحاد ملتبرخورداری از یک زندگی قابل قبول و در سطح متناسب با شرایط زمان و مکان از حقوق آنان به حساب میآید.و نظام اسلامی با تمام نیرو برای تحقق این الگو باید سعی و تلاش نماید.
از جمله وظایف حاکم اسلامی ریشهکن کردن فقر در جامعه است که باید نیاز فقرا در حد توان برآورده شود.بدین خاطر نیازمندان در بیتالمال«ذی حق»میباشند و مهمترین و اصلیترین مصارف مالیاتهای اسلامی تأمین نیاز آنان است.
منظور از نیازمند آن کسی نیست که نسبت به نان شب خود درمانده باشد بلکه مراد، کسی است که از سطح متوسط جامعه عقبماندهتر باشد و اصولا خط فقر در اقتصاد اسلامی با در نظر گرفتن یک زندگی آبرومندانه ترسیم میشود.که این مطلب از روایات فراوانی استفاده میشود و تنها به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
1-از امام صادق علیه السّلام پرسیده شد که منظور رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم که فرمود من به هر مؤمنی از خودش پیشتر هستم و علی علیه السّلام پس از من چنان میباشد، چیست؟«فرمود منظور حضرت همان کلامی است که فرمود:هر کسی وامی به جا میگذارد یا زن و فرزند بیسرپرستی از او بماند بر عهده من است...و سبب اسلام یهود جز این نبود که احساس کردند نسبت به خود و خانوادهشان تأمین شدهاند.» 13
2-علی علیه السّلام در فلسفه پذیرفتن حکومت چنین فرمود:
لولا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود النّاصر و ما أخذ اللّه علی العلماء أن لا یقارّوا علی کظّة ظالم و لا سغب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها و...
...یکی از دلیلهای من برای پذیرفتن حکومت این است که خداوند از دانشمندان، عهد گرفته است که بر شکمبارگی ظالم و گرسنگی مظلوم، آرام نگیرند 14 .
3-امام حسین علیه السّلام علمای کوفه را مورد سرزنش قرار داد که چرا در برابر مشکله کوران و بیزبانان و زمینگیران که در شهرها بلاتکلیف مانده، به آنان ترحّمی نمیشود بیتفاوت نشستهاند؟» 15 .
4-موسی بن بکیر نقل میکند که امام هفتم علیه السّلام به من فرمود:
کسی که این روزی را از راه حلال بدست آورد تا خود و خانوادهاش را تأمین کند مانند کسی است که در راه خدا نبرد میکند پس اگر تنگدست شد بر عهده خدا و رسولش قرض کند...و اگر هنوز بدهی خود را پرداخت نکرده و از دنیا رفت ادای قرض او بر عهده امام است و اگر امام پرداخت نکرد گناهش بر عهده اوست زیرا خداوند میفرماید:إنّما الصّدقات للفقراء و المساکین... 16 .
از همه این روایات چنین بر میآید که بخش خصوصی در اسلام تأمین شده و تضمین شده است و بعنوان حقی بر گردن
حکومت و جامعه، زندگی آبرومندانهای را خواهد داشت.البته یکی از ویژگیهای اسلام این است که بسیاری از احکامش به طوری وضع شده که حتّی در شرایط نبود حکومت اسلامی نیز، مورد اجراء قرار میگیرد.از آن جمله رفع نیازهای ضروری اشخاص است که گرچه حکومتی نباشد و یا حکومت از توان انجام آن عاجز باشد بر عهده آحاد ملت است که چنین خلأی را پر کنند و نظارهگر فقر و مشکلات سایر برادران و خواهران ایمانی خورد نباشند.چنانکه بسیاری از مالیاتهای اسلامی نیز، در صورتی که از ناحیه حکومت دریافت نشود بر خود مؤدّیان است که آن را در موارد تعیین شده هزینه نمایند.مانند زکات و خمس که بر افراد مشمول واجب است مبلغ تعیین شده را به مصرف مورد نظر که-مهمترین آنها- فقرا و مساکینند در جهت تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و حتّی تأمین سرمایه و کار آنها برسانند 17 .
بخش خصوصی و آزادی اقتصادی:
اکنون که دانستیم در نظام اسلامی، افراد جامعه تضمین شده هستند لازم است توجه داشته باشیم که تضمین افراد از نظر زندگی به معنای دولتسالاری و تمرکز اقتصادی نیست.یعنی چنین نیست که مدیریت اقتصادی بطور کلی در دست دولت باشد. بلکه مسأله تضمین زندگی افراد در کنار آزادیهای اقتصادی و نسبت به افرادی است که موفق به تأمین زندگی خود با فعالیتهای اقتصادی معمولی نباشند.
بر حسب آنچه از روح اسلام و مجموعه تعالیم حیاتبخش آن بر میآید باید گفت آزادی بعنوان یک اصل و محور در زندگی بشر مطرح است.و انسان در تمام ابعاد، آزاد آفریده شده و قوانین الهی نیز، پاسدار آزادیهای انسان است.تنها محدودیتهای موجود و مرزهای تعیین شده در آنجاست که این آزادی-احتمالا-موجب سلب آزادی دیگران باشد.
در زمینه آزادی مطلق امام صادق علیه السّلام میفرماید:
إنّ اللّه فوّض إلی المؤمن أموره کلّها و لم یفوّض إلیه أن یکون ذلیلا 18
خداوند همه کارهای مؤمن را به خودش واگذار کرده ولی اجازه نداده است که خود را ذلیل سازد.
دقّت و تأمّل در موارد ممنوعیتهای قانونی این مسأله را روشن میکند که ممنوعیتها-بیشتر-به جایی مربوط میشود که به نوعی آزادی انسان به خطر افتد که البتّه، قسمت عمده این بحث به اخلاق و حقوق مربوط میشود.یعنی مجموعه محدودیّتها در مواردی است که یا انسان در خطر بردگی نفس و شیطان قرار گیرد و عدم رعایت مرز و حریم تعیین شده در قانون اسلام موجب سلب اراده و حرّیت انسان در برابر شهوات گردد همانگونه که در روایت آمده است:
عبد الشّهوة أذلّ من عبد الرّقّبرده شهوت از برده زرخرید، ذلیل و خوارتر است.
و یا در جایی است که رعایت نکردن قانون، مستلزم سلب آزادیهای دیگران بشود؛و دقیقا در بخش اقتصاد، مسأله چنین است یعنی در فعالیتهای اقتصادی اصل، بر آزادی افراد است و تنها اگر محدودیتی مشاهد هشود در آن جاست که آزادی موجب زیان به خود شخص، یا جامعه و سایر افراد بشود و مطالعه در قلمرو فعالیتهای بخش خصوصی این واقعیت را اثبات مینماید.
مرز فعالیتهای اقتصادی بخش خصوصی:
گستره فعالیتهای بخش خصوصی شامل هر دو بخش تولید و توزیع میشود و در هر دو مورد اصل بر آزادی افراد در فعالیتهایشان میباشد؛مثلا در قوانین اسلام یکی از عواملی که موجب مالکیت میگردد حیازت و یا برداشت است که موضوع آن، هر ثروت طبیعی است که آماده مصرف و بهرهبرداری بوده، برای ارزشمند شدن آن چندان نیازی به کار و تلاش نباشد.البته موارد آن-با اختلاف نظر فقهاء و اسلام شناسان-برخی از مباحات و برخی از اموال امام و حاکم اسلامی به شمار میآید. ولی به هر تقدیر، از نظر اقتصادی چندان تفاوتی نمیکند؛زیرا هر کس آنها را حیازت نمود و در اختیار گرفت مالک میشود، از قبیل میوههای جنگلی و صحرایی خودرو و گیاهان و داروها و چوبهای جنگلی؛ همچنین حیوانات وحشی که از راه شکار در اختیار انسان قرار میگیرند؛و نیز، ثروتهای دریایی از قبیل ماهیها، میگو و صدف و... که همگی به مجرد برداشت، ملک برداشتکننده میشوند.چنین موضوعی شامل معادن روزمینی از قبیل معدن گچ، آهک و انواع سنگها و شن و ماسه نیز، میشود.
در تمامی موارد فوق تنها 20% پس از کسر هزینه برداشت و هزینههای زندگی شخصی در طول سال به عنوان خمس باید پرداخت شود.و در مورد غواصی و معادن- بالخصوص-پرداخت 20% پس از کسر هزینههای برداشت لازم است(البته همه این موارد با قطع نظر از هزینهها و بودجههای ملی مصرف شده در راه ایجاد امنیّت، تسهیلات و غیره میباشد که دولت برای آنها مالیاتی را وضع میکند.)
ناگفته نماند که حاکم اسلامی بعنوان ولی امر مسلمین و زمامدار جامعه، بر حسن برداشت و جلوگیری از هرگونه سوء استفاده در فعالیتهای بخش خصوصی، نظارت و احیانا ممکن است برداشت را مشروط به اخذ جواز و امثال آن نماید و یا در صورت لزوم، برخی از معادن را ملی اعلام کند؛همچنین از برداشتهای بیرویهای که موجب نابودی منابع طبیعی شود میتواند جلوگیری نماید.لیکن با مطالعه سنّتهای اجرایی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السّلام و همچنین رهنمودهای ائمه معصومین علیهم السّلام چنین برداشت میشودکه روش آن بزرگواران-حتی الامکان-این بوده است که دست بخش خصوصی را در این موارد باز گذاشته از تنگنظریها و سوءظن و سختگیری اجتناب مینمودهاند. حتّی در مواردی که لازم میشده است دخالت تنها در حد محدودی انجام میپذیرفته است؛مثلا در مورد احتکار، فقط در حد الزام مالک به عرضه کالا دخالت بوده است.
حذیفة بن منصور از امام ششم نقل میکند که فرمود:
«در زمان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم آذوقه نایاب شد مسلمانان به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم رسیده عرض کردند یا رسول اللّه آذوقه تمام شده و جز در نزد فلانی چیزی باقی نمانده است، به او امر کنید آنها را به ما بفروشد حضرت خطاب به آن شخص فرمود:فلانی مسلمانان میگویند:آذوقه تمام شده به جز مقداری که در نزد توست پس آن را بیرون آر و هرگونه که میل داشتی بفروش و آن را انبار نکن.» 19
در این دستور، رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم تنها به او امر میکند طعام را عرضه کند و تصریح مینماید کیفیت فروش آن در اختیار توست.
در حدیث دیگری که با سه سند به ما رسیده از علی بن ابی طالب علیه السّلام نقل شده است که:
رسول خدا بر محتکران گذر کرد و دستور داد که کالاهای احتکاری آنان به بازارها عرضه شده در معرض دید همگان قرار گیرد.به حضرت عرض شد چه خوب بود نرخ بر آن میگذاشتید حضرت بقدری خشمگین شدند که آثار آن در چهره مبارک ظاهر شد و فرمود من بر آنان نرخگذاری کنم؟!تنها نرخ بر عهده خداوندست هرگاه بخواهد بالا میبرد و هر گاه بخواهد پایین میآورد.» 20
در این سخن حضرت صریحا از دخالت در مکانیزم قیمتها خودداری نمودند و شکل طبیعی قیمتها را مورد تأکید قرار داده آزادی نرخها را بعنوان اصلی در اقتصاد اسلامی مطرح نمودند.
در حدیث دیگری شیخ صدوق نقل میکند که:
به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم گفته شد چه خوب بود برای ما نرخگذاری میفرمودید؛ زیرا نرخها[در نوسان است و]زیاد و کم میشود.حضرت فرمود من کسی نیستم که خداوند را در زمینه بدعتی که در مورد آن دستور نداده است ملاقات کنم.بندگان خدا را رها کنید تا برخی از برخی روزی بخورند!و اگر نظریه مشورتی از شما خواسته شد نظر خود را بیان کنید.» 21
در این بیان، نرخگذاری بدعت خوانده شده است؛(بدعت در اصطلاح نسبت دادن چیزی به شرع است که از آن نیست چه به گونه تشریع و یا نفی حکمی از شرع مقدّس؛که از محرمات کبیره به حساب میآید)وآزادی نرخها موجب رونق اقتصادی دانسته شده است و تنها«نصح»که نظر مشورتی بعنوان خیرخواهی میباشد (و ظاهرا مراد از پیشنهاد نرخ باشد)مجاز شمرده شده است.همچنین در روایات متعدّدی آمده است که خداوند ملکی را بر نرخها گماشته است که در کار آن تدبیر میکند.که شاید این مطلب کنایه از همان مکانیزم جریان طبیعی عرضه و تقاضا در تعیین نرخها است.
با توجه به مباحث فوق چنین به نظر میآید که در اقتصاد اسلامی اصل بر اقتصاد آزاد در تولید و توزیع است و دولت حتیالامکان از دخالت و سلب آزادی افراد باید اجتناب ورزد، و تنها در رابطه با بخش خصوصی نقش راهنما و نظارتکننده و حامی و مدافع حقوق را ایفا نماید.
البته جلوگیری از انحصار و احتکار چنانکه اشاره شد بسیار جدی است تا آن جا که امیرالمؤمنین، علی علیه السّلام در آییننامه حکومتی خود به مالک اشتر به یکی از دستورات اقتصادی، چنین اشاره میکند:
فامنع من الاحتکار فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم منع منه و لیکن البیع بیعا مسمّی بموازین عدل و أسعار لا تجحف بالفریقین من البائع و المبتاع فمن قارف حکرة بعد نهیک إیّاه فنکلّ به و عاقبه فی غیر إسراف.» 22
از احتکار جلوگیری کن زیرا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم از آن نهی کرده است.و باید در امر خرید و فروش بر اساس موازین عدالت و نرخهایی که به هیچیک از فروشنده و مشتری اجحافی لازم نباید تسهیل انجام پذیرد پس هر کسی که بعد از نهی تو احتکار ورزید با او برخورد نموده، بدون زیادهروی وی را مورد مجازات قرار ده!
امام علیه السّلام در این بیان بدین نکته میپردازند که روند اقتصادی جامعه باید به گونهای باشد که نرخها متناسب بوده، فشار و زیانی بر هیچ یک از فروشنده و مشتری وارد نشود و نیز، از اخلالگران اقتصادی که مکانیزمهای طبیعی را با احتکار و روشهای بیمارگونه خود بر هم میزنند جلوگیری به عمل آید.
نتیجه:
رهنمودهای سیاستگزاری مترتّب بر این بحث را میتوان به شرح زیر فهرست نمود:
1-دست بخش خصوصی بایستی در تولید و توزیع، باز گذاشته شود-مگر در مواردی که ضرورت تحدید آزادی را ایجاب کند-به گونهای که عاملان این بخش، احساس امنیت اقتصادی نموده بتوانند کالای تولیدی خود را با محاسبه هزینه تولید و سود مورد انتظار، عرضه کنند.در این شرایط چون رقابت آزاد، حاکم خواهد بود سعی میشود هر کالایی با حدّاقل هزینه و حدّاکثر مرغوبیت تولید شود تا در صحنه رقابت موفقیّت بیشتری را بدست آورد.
دولت میتواند با تشکیل مؤسّسه آماری و اطلاعاتی، حجم نیاز جامعه رابرآورده کند و مراکز تولید هر کالا و مقدار آن را نیز، شناسایی کند و تولیدکنندگان را در انتخاب نوع و حجم تولید راهنمایی نماید تا از نوسانات تولیدات بر اثر کمبود اطلاعات جلوگیری شود.
2-دولت میتواند برای پیشگیری از انحصارطلبی سرمایهداران بزرگ با اعطای وام و امکانات به سایر اقشار، زمینه رقابت آزاد را ایجاد نماید تا هم جامعه از مفاسد انحصار رهایی یابد و هم در توزیع و تعدیل ثروت و ایجاد اشتغال، گام مثبتی برداشته شود و احیانا چنین منظوری با ایجاد تعاونیها و شرکتهای سهامی تأمین میگردد.
3-لازم است که از تشکیل تراستهای تولید و توزیعی که به نوعی سلامت تولید و عرضه را به خطر میاندازند و ایجاد انحصار میکنند و زمینه رقابتهای سالم را از میان بر میدارند بشدّت جلوگیری شود.
در اخلاقیات بازرگانی از استقبال کاروانهای تجارتی و خرید قبل از رسیدن به بازار، نهی شده است که همه اینها حکایت از این دارند که هرگونه فعالیت که سبب عرضه غیر طبیعی کالا شود و مکانیزم نرخ را بر هم زند و آن را در دایره زد و بندها اندازه محکوم است.
4-برای جهت دادن تولیدات به سوی کالاهای ضروری و مفید، بهتر است از ابزار سیاستهای مالیاتی و گمرکی به جای ممنوعیتهای قانونی استفاده شود مگر در موارد ضرورت از قبیل تولید و توزیع کالاهای ممنوعهای چون مواد مخدر، مشروبات الکلی، فیلمها و نوارهای مبتذل و...که با وضع قانون مجازات متناسب، با آن مبارزه میشود.
5-بهتر است دولت از داخل شدن در امر بازرگانی و تولید-تا حد ممکن-خودداری کند.زیرا رقابت دولت با بخش خصوصی، رقابتی ناسالم و نابرابر خواهد بود و نظام را از جایگاه پدرانه و خادمانه خود به موضع رقابت خواهد کشانید که این امر، هم از نظر اقتصادی پیامدهای نامطلوبی خواهد داشت و هم از نظر سیاسی، بدبینیها و مشکلاتی را ایجاد مینماید.گذته از آن، به تجربه ثابت شده است که تولید کالا و ارائه خدمات، آن جا که به وسیله دولت انجام گیرد، هزینه بیشتر و کیفیّت پایینتری خواهد داشت و دولت، یا ناگزیر از اعطای یارانه خواهد بود که دلسردی بخش خصوصی را در پی دارد و یا ناذچار به عرضه آن با نرخ بالایی است که موجب تورم خواهد گشت.
بنابراین دولت میتواند تولید برخی از کالاها از قبیل نفت، مس و ذغالسنگ و سایر کالاهایی را که ضرورت، اقتضا میکند را در انحصار خود در آورد و از این رهگذر، بخشی از هزینههای خود را تأمین نماید.
6-اعطای آزادی به بخش خصوصی نباید امنیّت سیاسی و اقتصادی جامعه اسلامی را در معرض مخاطره قرار دهد. بدیهی است که یکی از موارد تحدید آزادیهای بخش خصوصی به وسیله نظاماسلامی، میتواند سوءاستفاده از آزادی مزبور برای ضربه زدن به اساس حکومت اسلامی قلمداد گردد.
پینوشتها:
1.نحل/71.
2.زخرف/32.
3.اقرء/6.
4.همزه/3-1.
5.تکاثر/1 و 2.
6.منافقون/8.
7.بحار الانوار، ج 77، ص 180.
8.وسائل الشیعه، ج 12، ص 20؛ح 4.
9.مستدرک الوسائل، ج 3، کتاب التجارة، باب 7، ص 427.
10.سفینة البحار، ج 2، مادّه مال، ص 558.
11.همان منبع.
12.همان منبع.
13.اصول کافی، ج 2، ص 350؛همچنین بابی در وسائل الشیعه، ج 13، کتاب الدین و الفرض، ص 90 به این موضوع اختصاص داده شده است.
14.نهجالبلاغه، صبحی صالح، ص 40، خطبه 3.
15.مراجعه کنید به تحف العقول، ص 169، و العمی و البکم و الزّمن فی المدائن مهملة لا ترحمون....
16.وسائل الشیعه، ج 13، ص 9.
17.قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که تدوینی از حقوق اسلام است تمامی این جهات را در اصول خود گنجانده است.از آن جمله رک.اصل 21، 28، 29.
18.وسائل الشیعه، ج 11، ص 424.
19.عن حذیفة بن منصور عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال:نفد الطعام علی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم فأتاه المسلمون فقالوا یا رسول اللّه قد نفد الطعام و لم یبق منه شیء إلاّ عند فلان فمره ببیعه قال فحمد اللّه و أثنی علیه ثم قال یا فلان إنّ المسلمین ذکروا أنّ الطعام قد نفد إلاّ شیء عندک فأخرجه و بعه کیف شئت و لا تحبسه.
(وسائل، ج 12، باب 29، ح 1، آداب التّجارة)
20.عن علی بن أبی طالب علیه السّلام...مرّ رسول اللّه بالمحتکرین فأمر بحکرتهم أن تخرج إلی بطون الأسواق و حیث تنظر الأبصار إلیها فقیل لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم لو قوّمت علیهم فغضب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم حتّی عرف الغضب فی وجهه فقال أنا أقوّم علیهم إنّما السّعر إلی اللّه یرفعه إذا شاء و یخفضه إذا شاء.
(وسائل الشیعه، ج 12، باب 30، آداب التّجارة، ح 1)
21.محمد بن علی بن الحسین قال:قبل للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلم:لو سعرت لنا سعرا فإنّ الأسعار تزید و تنقص فقال صلّی اللّه علیه و اله و سلم ما کنت لألقی اللّه ببدعة لم یحدث إلیّ فیها شیئا فدعوا عباد اللّه یأکل بعضهم من بعض و إذا استنصحتم فانصحوا.(رک.وسائل الشیعه، ج، ص)
22.نهجالبلاغه، عهدنامه امام به مالک اشتر نخعی.