زنان، آفرینش، معنویت و عقل
آرشیو
چکیده
متن
موضوع زن، به عنوان بدنهای از جامعة انسانی، به همان پایه، قابل بررسی و ژرفنگری است که انسان، شایسته شناخت و بررسی است و هرگونه تحلیل و بررسی ابعاد حیات زن، منهای ویژگیهای صنفی و جنسی، در واقع، تحلیل حیات انسان به شمار میآید. از اینرو شناخت زن و منزلت و مقام او در حقیقت، شناخت انسان و کرامت اوست. این نیز تردیدناپذیر است که شناخت انسان از خود، معیار دیگر شناختهاست.
به این جهت انسان به عنوان نخستین گام در شناختوری، به ضرورت باید به ژرفنگری و کاوشگری در خویشتن بپردازد و از ژرفای بیکرانة خویش، آگاهیهایی دست آورد. پس مطالعه در احوال زن و بررسی ابعاد حیات این بخش از جامعه انسانی، گامی در راستای انسان شناسی عمومی است.
1. آفرینش زن
زن، در آفرینش در بعد روحی و جسمی، از همان گوهری آفریده شده که مرد آفریده شده است، و هر دو جنس در جوهر و ماهیت، یکسان و یگانهاند و تمایز و فرقی در حقیقت و ماهیت میان زن و مرد نیست.
قرآن به صراحت از این حقیقت، پرده برمیدارد:
-1 «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خَلَقَکم من نفسٍ واحدةٍ، و خَلَق منها زوجَها(1)... ای مردم تقوا پیشه کنید در برابر خدا، آنکه شما را از یک تن بیافرید و از همان همسر او را پدید آورد...». -2 «هو الذی خَلَقکم مِن نفسٍ واحدةٍ وَ جَعَل لیسکن الیها(2)... اوست که همه شما را از یک تن بیافرید، و از آن یک تن زنش را نیز بیافرید تا با او آرامش یابد... -3 «و من آیاته اَن خَلَق لکُم مِن اَنفُسکم اَزواجاً لتسکنوا الیها(3)... و از نشانههای قدرتاوست که برایتان ازجنس خودتان همسرانیآفرید تا درکنارایشان آرامشیابید...»
بنابراین زن در آفرینش از همان جوهر و گوهر مرد است و «مِن انفسکم» در این آیهها بسان این آیات است:
«لقد مَنَّ الله علی المؤمینن اذبَعَث فیهم رسولاً مِن انفُسِهم(4)... خدا بر مؤمنان منت نهاد آنگاه که از خودشان به میان خودشان پیامبری مبعوث کرد...»
که پیامبران بشرند و مبلغان الاهی در جامعه انسانی، از جنس انسان انتخاب شدند.
اندیشه یکسانی و یگانگی ماهوی زن و مرد، اندیشهای قرآنی است که از آیاتالاهی به روشنی دست میآید. تنها در این زمینه نظر دیگری است که خلقت زن را از زائده خلقت مرد تصویر میکند. این نظر به برخی از احادیث استناد شده است؛ لیکن این اندیشهها در حدیثی از امام صادق«ع» مردود شمرده شده است:
سُئل ابوعبدالله«ع» من خلق حوأ و قیل له: ان اُناساً عندنا یقولون: انالله - عز وجل - خلق حوأ مِن ضِلع آدم الا یسر الاقصی. قال: سبحان الله و تعالی عن ذلک علواً کبیراً! یقول من یقول هذا، ان الله لم یکن له من القدرة ما یخلق لاَّدم زوجه من غیر ضلعه و جعل تمکن من اهل التشنیع سبیلاً الی الکلام ... ما لهؤلاَّء حکم الله بیننا و بینهم. ثم قال: انالله - تبارک و تعالی - لما خلق آدم من طین اَمَر الملاَّئکة فسجدو و القی علیه السبات، ثم ابتدع له خلقاً، ...فاقبلت تتحرک فانتبه لتحرکها... فلما نظر الیها، نظر الی خلقٍ حَسنٍ یشبه صورته غیر انها اُنثی... فقال آدم عند ذلک: یا رب من هذا الخلق الحَسَن الذی قد آنسنی قربه و النظر الیه. فقال الله هذه اَمَتی حوآء(5)... زراره میگوید: از امام صادق«ع» از آفرینش حوأ سئوال شد که برخی میگویند: خداوند، حوا را از دندة پائین و چپ آدم آفرید. امام«ع» فرمود: خدا منزه و برتر است از این نسبت. آنکس که چنین میگوید، میپندارد که خداوند قدرت نداشت برای آدم، همسری از غیردندهاش بیافریند!! اینان راه را بر خردهگیران باز میکنند... چه میگویند؟! خداوند میان ما و آنان داوری کند. خداوند بزرگ آنگاه که آدم را از خاک آفرید و به ملائکه فرمان داد تا او را سجده کنند، خوابی عمیق بر او چیره ساخت؛ سپس مخلوقی جدید بیآفرید... که وقتی به حرکت آمد، آدم از حرکت او بخود آمد. چون بدان نگریست، دید زیباست و همانند خود اوست، جز اینکه زن است... آدم در این هنگام گفت: خداوندا این مخلوق زیبا کیست که من نسبت به او چنین احساس انس میکنم؟ خداوند گفت: این بندة من حوآء است...»
علامه مجلسی میگوید:
«مشهور میان مورخان و مفسران اهل سنت اینست که حوا از دندة آدم آفریده شده و به این معنا برخی از احادیث نیز دلالت دارد؛ لیکن این حدیث و احادیث دیگری، این موضوع را رد میکند...».(6)
سپس مجلسی(ره) بحثی تفسیری را از ابوالفتح رازی نقل میکند:
«رازی، در تفسیر این فرمودة خداوند که «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفسٍ واحدةٍ و خَلَق منها زوجَها...» میگوید مراد از این زوج، حوأ است و در اینکه حوا از آدم آفریده شده باشد دو نظریه است: -1 اینکه حوا از دنده چپ آدم آفریده شده... -2 اینکه مراد از «خلق منها؛ از جنس و گوهر آدم همسرش را آفرید»، یعنی از جنس آدم. و این آیه چون آیة دیگر است که میگوید: «والله جعل لکم من انفسکم ازواجاً؛ خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی قرار داد»، و چون این آیه است: «لقد جأکم رسول من انفسکم؛ به سوی شما پیامبری از خودتان آمد».(7)
سپس مرحوم مجلسی خود میگوید:
«مقصود از خلقت از یک نفس (نفس واحدة)، خلقت از یک پدر است... و با اینکه مادر نیز شرط (لازم) این آفرینش باشد، منافاتی ندارد... احتمال دیگر در کلمه «مِن» نیز هست و آن اینکه «مِن» تعلیلی باشد یعنی برای شما همسرانی آفرید...».(8)
2. اوجگرایی و تکامل زن
زن در تفکر قرآنی، همپای مرد، تکاملپذیر و اوجگرا است و در پرتو شناخت و عمل به معراج میرود و به چکاد تعالی ممکن برای نوع انسانی دست مییابد. آیات قرآنی نسبت به آن صراحت دارد و قرآن هرگاه از کمالات و ارزشهای والایی که انسانها بدان میرسند، سخن میگوید، زنان را نیز همدوش و همسان مردان مطرح میکند:
-1 «ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظینلفروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیراً و الذاکرات اعدالله لهم مغفرةً و اجراً عظیماً.(9) خدا برای مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان اهل طاعت و زنان اهل طاعت و مردان راستگوی و زنان راستگوی و مردان شکیبا و زنان شکیبا و مردان خدا ترس و زنان خدا ترس و مردان صدقهدهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزهدار و زنان روزهدار و مردان خویشتندار (در برابر غریزه جنسی) و زنان خویشتندار و زنان و مردانی که خدا را فراوان یاد میکنند، آمرزش و پاداشی بزرگ آماده کرده است».
در این آیه کریمه، اسلام و ایمان و قنوت و صدق و صبر و خشوع و صوم و خویشتنداری و ذکر کثیر و... برای مرد و زن، برابر آمده است و هر یک از دو جنس میتوانند به این مقامات بلند معنوی و انسانی دست یابند و در تکامل و عروج، یکسان باشند و به مقامات بالای قرب و معنویت و تکامل ارزشی برسند.
-2 «فَاستجابَ لَهُم رَبُّهم انی لا اُضیع عَمَل عاملٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ و اُنثی بعضکم من بعض(10)... پرودگارشان دعایشان را اجابت فرمود که من کار هیچ کوشندهای را از شما چه زن و چه مرد، ناچیز نمیسازم (که) همه از یکدیگرید...» -3 «وَمَن یَعمل من الصالحات مِن ذکرٍ اَو اُنثی و هو مؤمنُ فاولَّئک یدخلونالجَنَّة و لایُظلَمونَ نَقیراً(11) و هرکس کاری شایسته کند، چه زن و چه مرد، اگر مؤمن باشد به بهشت میرود و بقدر آن گودی که بر پشت هستة خرماست به کسی ستم نمیشود».
از این آیه، علت تساوی عمل زن و مرد روشن میگردد، که انسان کوشنده باید به اندازة کوشایی خویش پاداش گیرد، و اگر تفاوتی میان تلاش زن و مرد باشد، ظلم است و خدای چنین ظلمی را روا نمیداند.
-4 «مَن عمل صالحاً من ذکرٍ او اُنثی و هو مؤمن فَلَنُحیینه حیاةً طیبةً و لِنُجزینَّهُم اَجرهُم بِاَحسن ماکانوا یعملون. هر مرد و زن که کاری نیکو انجام دهند، اگر ایمان آورده باشند، زندگی خوش و پاکیزهای به او خواهیم داد و پاداشی بهتر از کردارشان.»
از این آیه مبارکه، همسانی رهآوردهای این دنیایی عمل زن و مرد مطرح گردیده است. عمل صالح از هر جنس باشد، در سنت الاهی، پیامد و رهآوردی یکسان دارد و نیز پاداشی یکسان در جهان دیگر دریافت خواهند کرد. در آیات دیگری نیز که از تکامل و اوجگرایی انسان سخن رفته، زن و مرد هر دو را شامل میگردد، گرچه با لفظ مذکر آمده باشد؛ زیرا اینگونه تعبیرها چون: «یا ایهاالذین آمنوا» خطاب به نوع انسانی است یعنی: «یا ایها الانسان» و اینها همه، زن و مرد را به یکسان دربرمیگیرد.
-3 عقل زن
قرآن کریم، زن را انسانی میداند با همة ویژگیهای انسانی، و همة استعدادها و نیروهایی که لازمه انسان بودن است. در قرآن، کمی و کاستی عقل زن مطرح نشده است؛ بلکه زن و مرد در مدارج تکامل که جز با خردورزی عمیق، امکان ندارد، مساوی و همسطح معرفی شدند؛ لیکن در برخی منابع، تعبیرهایی آمده است که بیانگر کمبود عقل زن نسبت به مرد است. دراینباره توجه به نکاتی لازماست:
الف) نقص عقل به بسیاری از انسانهای دیگر نیز نسبت داده شده است چون:
امام علی (ع): «اِعجاب المَرءِ بنفسه دلیلٌ علی ضَعف عَقلِه(12) خودبینی شخصی، نشانه ضعف (کمی و نقصان) خرد اوست»
در این سخن، عجب و خود محوری، عامل نقص عقل شمرده شده است. در کلام دیگری، اسیر شدن نسبت به امیال و هواهای نفسانی، عاملی برای نابودی عقل به حساب آمده است:
امام علی (ع): «لاعقل مع شهوة(13) بااسارت نسبت به امیال نفسانی، خرد از کار میافتد».
بنابراین شاید در نقص عقل زن، از همین دست احادیث باشد که منظور، بیان حالتی است که عارض انسان میگردد و کسانی که دارای صفت عجب و خودبینی و خودمحوری هستند، از کارآیی عقلشان کاسته میشود و آنان را دچار کمخردی میسازد. و هنگامی که این صفتها با تربیت و تهذیب نفس از درون زدوده شد، موانع کارآیی و روشنگریهای عقل کنار میرود، و دیگر بار عقل طبیعی انسان شکوفا میشود و به هدایت و روشنگری میپردازد. اکنون شاید بتوان گفت که نقصان عقل مطرح شده در چند حدیث، به حالتی نظر دارد که در آن روزگاربیشتر دیده میشده، و زنان به مسائل فکری و علمی کمتر میپرداختند و به باروری خردخویش توجهی نداشتند و همواره در مسائل ویژة زنان غرق بودند؛ نه اینکه سخن از سرشت و طبیعی تغییر ناپذیر باشد.
این موضوع نمونه زیاد دارد که برخی توصیف ها و تصویرها، دربارة افراد یا طبقات اجتماعی، به خوی و سرشتهایی مربوط میشود که در اثر عوامل محیطی یا خانوادگی و یا تربیتی در انسانهایی پدید میآید و قابل تغییر و دگرگونی و بهسازی است. با غفلت از این نکته، در نگرشهایی که به اینگونه تعبیرها شده است، اینگونه حالات، با ویژگیهای نوعی و طبیعی، اشتباه شده است.
برای اینکه این موضوع نیک روشن شود، به حدیث دیگری از امام علی«ع» اشاره میشود:
«... زنان هنگام نیاز، پرهیزگار نیستند، و هنگام تحریک جنسی، شکیب نمیآورند، آرایشی برایشان لازم است گرچه پا به سن گذارده باشند، خودخواه و خودبیناند گرچه ناتوان باشند اما در هر حال با ایشان مدارا کنید و با آنان گفتاری نیک داشته باشید، شاید کردارشان را نیک سازند».(14)
از فرازهای پایانی کلام امام: «فدارو هُن علی کل حالٍ، و احسنوا لهن المقال، لعلهن یُحسن الفعال...»، نیک روشن میشود که خصلتها و روشهای ناهنجاری را که امام برای برخی از زنان میشمارد، کلیت ندارد و به چگونگی آفرینش و طبیعت آنان مربوط نیست و کم و کاستی را در ایشان ثابت نمیکند؛ بلکه این خصلتها زادة محیط و مسائل تربیتی نادرستی است که داشتهاند؛ و در مواردی اینک نیز دارند. زیرا اگر این کجرفتاریها و زشت سیرتیها، عوامل طبیعی داشت و از هستی و روان و تن آنان ریشه میگرفت، قابل تغییر نبود و امکان دگرگونی نداشت و جملة پایان حدیث را بیمعنی میکرد. زیرا امام میگویند:
«با ایشان مداراکنید وگفتاری نیک داشتهباشید تا ایشان (به خودآیند) و روش خویش را نیکسازند».
پس این سرشتها و اخلاقها، از محیط جامعه و عقب ماندگی تربیتی و فرهنگی پدید آمده است و با برخودهای انسانی و عاطفی میتوان آن شیوهها را دگرگون ساخت و رفتار ناهنجار اینگونه زنان را تغییر داد.
بنابراین در تعبیر «نقص عقل» شاید منظور، همین بیفرهنگیهای متداول زمانه در اکثر زنان بوده است که واقعیتی اجتماعی و محیطی داشته است.
ب) حدیث نقص عقل، شاید به تفاوت وزن مغز مرد و زن نظر دارد و این واقعیتی است در آفرینش این دو فرد از نوع انسانی که در نوع و سطح برخی ادراکات میان زن و مرد، تفاوتهائی طبیعی را باعث شده است.
در زنان، بعد عاطفی و احساسی نیرومندتر است و طبق تحقیق و تصدیق همة کارشناسان مربوط و متخصصان در ابعاد حیات زن، عواطف در زن قویتر و شکوفاتر است و این نقصی در این بدنه از جامعه بشری نیست؛ بلکه ضرورت نیز هست. برای اهمیتی که موضوع فرزندداری و تربیت و خانواده دارد، بعد عاطفی در تکوین شخصیت فرزندان و سالم سازی محیط خانواده و گرمی آن، نقش اصولی دارد، بسیار بیشتر از نقش عقل گرایی خشک و حسابگرانه. از اینرو زنان بعنوان هستة اصلی کانون خانواده و مربی اصلی فرزندان باید در این جهت از مردان، پیشرفتهتر و تکامل یافتهتر باشند و همین موجب میگردد که به مسائل پیچیده فکری و عقلانی گرایش کمتری داشته باشند و همواره حسابگرانه و عقلانی با مسائل برخورد نکنند؛ بلکه تن به هدایت عاطفه میدهند و به زندگی خانوادگی و اجتماعیگرمی و لطافت میبخشند. دراینصورت پذیرش اینکه درک برخی مسائل خشک عقلی برای مردان آسانتر باشد، هیچ تحقیری در حق زنان را موجب نخواهد بود بلکه تفاوتهای طبیعی، منشأ کارکردهای متفاوت طبیعی است و واجد ارزش یا ضدارزش از حیث انسانی و دینی نمیباشد.
ج) حدیث یا احادیثی اگر مشتمل بر اصلی بود، باید با بررسی دقیق جستجو کرد که حدیث یا آیهای دیگر، مخالف مضمون آن وجود داشته نداشته باشد. اگر مخالفی وجود نداشت این اصل در صورت صحت سند و صراحت مدلول حدیث، ثابت میشود، و اگر مخالفی وجود داشت، باید به قواعد «تعادل و تراجیح» عمل کرد. و این یکی از معیارهای علم «اصول» است.
چهبسا پس از بررسیهای کارشناسی (فقیهانه) و اجرای ضوابط «تعادل و تراجیح» روشن میشود، که در حقیقت، ناسازگاری و تضادی در کار نیست؛ بلکه دو حدیث یا آیه و حدیث، دارای یکی از نسبتهای عام و خاص، مطلق و مقید و... میباشند، و یا دربارة دو موضوع یا دو حالت از یک موضوع است که اینها نیز ناسازگاری را از میان برمیدارد و سرانجام اگر حدیثی با معانی روشن آیه یا آیاتی، ناسازگاری داشت و با هیچیک از شیوهها تلائم و سازگاری میانشان پدید نیامد، آن حدیث کنار گذاشته میشود، چون مخالف کلام خداست و خود پیامبر و اهلبیت(ع) فرمودهاند اگر چیزی از مابرخلاف قرآن نقل شد آن را نپذیرید.
بنابراین، تعارض و ناسازگاری بَدوی (با نگرش سطحی و نخستین) نمیتواند، تعارض به حساب آید.
البته باید توجه داشت که این کارِ کارشناسی است، و هر کس نمیتواند از هر نظر و برداشتی که خوشش نیامد، روی برتابد و آن را با این معیارها رد کند؛ بلکه باید ضوابط دقیق سنجش دو حدیث یا آیه و حدیث صحیحی که به ظاهر توافق مضمونی ندارد، رعایت گردد. اکنون در سنجش حدیث نقصان عقل زن با قرآن، بنظر میرسد که حدیث باظواهر قرآن سازگاری ندارد و در قرآن کریم، در هیچ موردی از نقصان عقل زن، سخنی به میان نیامده است: بلکه بسیاری از مسائل را که دربارة انسانها برشمرده و از صعود و سقوط نوع انسانی سخن گفته است، زن و مرد را همتا و همسطح شمرده است چنانکه در بخش «اوجگرایی و تکامل زن» یاد کردیم. در مقایسة این حدیث با احادیث دیگر نیز به حدیث مخالفی دست مییابیم. از امام علی«ع» حدیث دیگری روایت شده است که حدیث پیشین را تقیید میکند:
«ایاک و مشاورة النسأ الا من جُربت بکمال عقلٍ(15) از مشورت با زنان بپرهیزید مگر زنانی که کمال عقل آنان آزمایش شده باشد.»
بنابراین، احادیث نقص عقل، با اینگونه احادیث، نسبت اطلاق و تقیید را پیدا میکند و کلیت آن از میان میرود و تعارض و ناسازگاری آنها برطرف میشود. و نتیجه این میشود که کلام پیشین دربارة همة زنان نیست و مواردی استثنا دارد که در آن روزگار کمتر بوده و در روزگار ما بیشتر شده است.
مشورت و رایزنی با زنان
خانواده، جامعه کوچک است و مدیریت آن با همة محدودیت و کوچکی، بسیار ظریف و دشوار است و براستی پدر ومادر به عنوان هستة اصلی تشکیل خانواده، اگر از درک و شناخت اصولی برخوردار نباشند و قدرت تصمیم گیریهای بجا و منطقی را فاقد باشند؛ کار ادارة این جامعه با مشکلاتی روبرو میگردد. مدیریت خانواده، ابعاد گونهگونی چون ابعاد اقتصادی، فرهنگی، بهداشتی، حقوقی، اخلاقی و ابعاد بسیار مهم تربیتی دارد. این ابعاد در روابط زن و شوهری نیز وجود دارد و در روابط فرزندان و روابط متقابل هر یک با دیگری.
مدیریتهای خرد و کلان، همسانیهایی دارد و در پارهای اصولی و شرائط با یکدیگر مشترکند از اینرو مدیر یا مدیران خود و در جامعة کوچک، باید از مدیریتهای کلان و در جامعه بزرگ الهام بگیرند و شیوههای مدیران موفق در جامعه بزرگ را در جامعه کوچک و محدود خانواده، پیاده کنند.
از معیارهای بسیار بالای مدیریتهای موفق، مدیریتهای شورایی است که گرچه تصمیم نهایی با یک نفر است؛ لیکن این افراد در پیشینه کارها و برنامهها و برنامهریزیها به رایزنی و مشاوره میپردازند. با این کار دو نتیجه اساسی به دست میآورند: نخست اینکه به افراد یک مجموعه شخصیت میدهند و حس خودباوری و اعتماد به نفس را در آنان شکوفا میسازند. دیگر اینکه از تجربه و دانش و آگاهیهای افراد یک سازمان یا گروه، استفاده میکنند. زیرا روشن است که همه چیز را همگان میدانند و با رایزنی و نظرخواهی است که میتوان از دانستنیهای سودمند و دانش همگان بهرهبرداری کرد.
از اینرو در اسلام، مشاوره به عنوان معیاری برای رشد و شناخت و گسترش بینشگرایی، مورد تاکیدهای فراوانی قرار گرفته است. قرآن کریم میفرماید:
«...و شاورهم فی الامر...»(16) با آنان در کارها مشورت کن»
در احادیث نیز اصل رایزنی گسترده مطرح گردیده است:
امام علی«ع»: «حقُّ علی العاقل ان یضیف الی رأیه رأی العقلا...(17) سزاوار انسان خردمند است که رای خردمندان را بر رأی خویش بیفزاید...»(18)
اصل رایزنی در قرآن کریم در سه آیه آمده است. در یک مورد، خطاب به پیامبر است که با امت در کارها مشورت کند؛ البته نه در اصل قانون؛ زیرا قانونگذار در اسلام تنها خداوند است؛ بلکه در شیوه اجرای قانون. چنانکه در تاریخ اسلام به ثبت رسیده است که پیامبر د رجنگ خندق با نظر سلمان به حفر خندق پرداخت.
این آیه را در آغاز این بخش آوردیم. مورد دیگر با تعبیر: «... امرهم شوری بینهم(19) و کارشان بر پایة مشورت با یکدیگر است...». این آیه دربارة کل امت اسلامی است چون د رآغاز این فراز است:
«والذین استجابوا لربهم...؛ آنان که دعوت پروردگارشان را پاسخ میگویند»، و این یعنی کل جامعة مسلمان و دینباور. این جامعه معیار کارهایشان بر اصل مشورت نهاده شده است.
مورد سوم، مشورت درخانوادهاست که واژة «تشاور» و از یکدیگر نظر خواستن و رایزنی طرفین، آمده است:
«...فان ارادوا فصالأ عن تراضٍ و تشاورٍ فلا جناح علیهما...(20) و اگر پدر و مادر بخواهند با رضایت مشاورت یکدیگر فرزندشان را از بشر بازگیرند مرتکب گناهی نشدهاند...»
و «تشاور» یعنی رایزنی طرفین و تبادل فکر. این تعبیر شاید به این حقیقت توجه میدهد که در خانواده و مسائل مهم تربیت فرزندان، مشاوره لازم است؛ یعنی هر یک از زن و مرد، از دیگری نظرخواهی کند و تجربه و درک و دریافت مشترک و مجموعی دو مدیر خانواده راهنمای مسائل خانه گردد. در مجمع البیان آمده است:
«(و تشاور) یعنی اتفاقٌ منهما و مشاورة و انما یشترط تراضیهما و تشاورهما مصلحةً للولد لان الوالدة تعلم من تربیةالصبی مالم یعلمه الوالد فلولم یتفکرا و یتشاورا فی ذلک ادی الی ضررالصبی(21) تشاور یعنی همدلی و همرأیی و مشاوره میان زن و مرد. بیگمان رضایت هر دو نظر و رای هر دو (پدر و مادر) شرط شده است برای صلاح حال فرزند چون مادر چیزهایی از تربیت فرزند میداند که پدر نمیداند پس اگر همفکری و رایزنی نکنند به زیان فرزند میانجامد».
بنابراین واژة «تشاور»، به همفکری و همرأیی زن و مرد در کار تربیت فرزند نظر دارد.
با توجه به این تعلیم اصولی قرآنی، «تشاور» که به عنوان اصلی در خانواده مطرح گردیده است، مدیریت مشترک زن و شوهر را تبیینی میکند. گرچه کارهای خانه بر اساس تقسیم کار باید صورت گیرد؛ لیکن مدیریت کلی آن با رایزنی و همفکری مرد و زن است.
در آیة دیگری نیز در این معنا، یعنی همفکری و همکاری زن و مرد در مسائل خانواده و تربیت فرزندان چنین آمده است:
«... فان ارضعن لکم فآتوهن اجورهن و ائتمروا بینکم بمعروف و ان تعاسرتم فسترضع له اخری...(22) و اگر فرزندان شما را شیر میدهند، مزدشان را بدهید و با یکدیگر با شایستگی و نیکی رایزنی و همدلی کنید و اگر (در این زمینه) به دشواری برخورد کردید، از زن دیگر به او شیر بدهید...»
در جملة «ائتمروابینکم» سه معنا ذکر شده است:
-1 پذیرش گفته و امر یکدیگر، آنگاه که گفته و دستوری نیکو باشد. زیرا که خداوند دستور داده است زن شیرده و شوهر او فرمان خداوند و خواستة (امر) یکدیگر را در صورتیکه نیک باشد، بپذیرند.
-2 هر یک با نیکویی، دیگری را فرا خواند دربارة شیردادن کودک.
-3 «ائتمروا» به معنای مشاوره است مثل «یأتمرون بک» که به معنای «یتشاورون» است.
معنای چهارمی نیز ذکر شده است. و این نظر امینالاسلام طبرسی(ره) است.
«وبروا بالمعروف بینکم فی امر الولد و مراعاة امه حتی لا یفوت الولد شفقتها...(23) کار تربیت و تغذیه فرزند را همکاری و با تدبیر و شایستگی به انجام برید که عواطف مادری از میان نرود...»
در هر چهار معنا حد مشترک و جوهری دارد و آن، احترام به شخصیت زن و رایزنی با او و احترام به نظر او در مسائل مربوط به فرزندن است، قرآن میگوید: با یکدیگر گفتگو کنید و طرح و پیشنهاد بدهید و آن دیگری بپذیرد.
در هر یک از معانی، اصل رایزنی و مشورت نهفته است و در مجموع، این آیه کریمه، تفکر غلط پدرسالاری یا مردسالاری را نفی میکند. بنابراین زن و شوهر در مسائل تربیت فرزندان و رشد جسمی و روحی آنان باید با یکدیگر همرایی و همکاری کنند و از تحمیل یک رای و نظر و اعمال سلیقه مرد تنها دوری گزینند. در اینجا نیز مینگریم که قرآن کریم در رابطه با زن، واژة «معروف»را به کار برده است. یعنی در گفتگو با زن و تبادل نظر با او، معیار انسانی «معروف» را در نظر داشته باشید. یعنی گفتگو و مشاوره با زن نیز د ر چهارچوب قانون اخلاق و انسانیت باشد و این عالیترین همکاری، همفکری و تبادل نظر و مشاوره است.
پینوشتها :
.1 سورة نسأ 4/1.
.2 سورة اعراف 7/189.
.3 سورة روم 30/21.
.4 سورة آل عمران 3/164.
.5 بحار 11/221؛ وسائل 14/2.
.6 بحار 11/222
.7 بحار 11/222 و 223.
.8 بحار 11/222 و 223.
.9 سورة احزاب 33 و 35.
.10 سوره آل عمران 3/195.
.11 سورة نسأ 4/124
.12 الحیاة 1/180 و 178
.13 الحیاة 1/180 و 178
.14 وسائل شیعه 14/130
.15 الحیاة 1/193.
.16 سورة آل عمران 3/159.
.17 الحیاة 1/314 (فارسی).
.18 برای توضیح بیشتر به الحیاة 1/313 - 323 ترجمه فارسی، مراجعه شود.
.19 سوره شوری 42/38.
.20 سوره بقره 2/233.
.21 مجمع البیان 1و2 / 335.
.22 سوره طلاق 65/6.
.23 مجمعالبیان 9/10/309.
به این جهت انسان به عنوان نخستین گام در شناختوری، به ضرورت باید به ژرفنگری و کاوشگری در خویشتن بپردازد و از ژرفای بیکرانة خویش، آگاهیهایی دست آورد. پس مطالعه در احوال زن و بررسی ابعاد حیات این بخش از جامعه انسانی، گامی در راستای انسان شناسی عمومی است.
1. آفرینش زن
زن، در آفرینش در بعد روحی و جسمی، از همان گوهری آفریده شده که مرد آفریده شده است، و هر دو جنس در جوهر و ماهیت، یکسان و یگانهاند و تمایز و فرقی در حقیقت و ماهیت میان زن و مرد نیست.
قرآن به صراحت از این حقیقت، پرده برمیدارد:
-1 «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خَلَقَکم من نفسٍ واحدةٍ، و خَلَق منها زوجَها(1)... ای مردم تقوا پیشه کنید در برابر خدا، آنکه شما را از یک تن بیافرید و از همان همسر او را پدید آورد...». -2 «هو الذی خَلَقکم مِن نفسٍ واحدةٍ وَ جَعَل لیسکن الیها(2)... اوست که همه شما را از یک تن بیافرید، و از آن یک تن زنش را نیز بیافرید تا با او آرامش یابد... -3 «و من آیاته اَن خَلَق لکُم مِن اَنفُسکم اَزواجاً لتسکنوا الیها(3)... و از نشانههای قدرتاوست که برایتان ازجنس خودتان همسرانیآفرید تا درکنارایشان آرامشیابید...»
بنابراین زن در آفرینش از همان جوهر و گوهر مرد است و «مِن انفسکم» در این آیهها بسان این آیات است:
«لقد مَنَّ الله علی المؤمینن اذبَعَث فیهم رسولاً مِن انفُسِهم(4)... خدا بر مؤمنان منت نهاد آنگاه که از خودشان به میان خودشان پیامبری مبعوث کرد...»
که پیامبران بشرند و مبلغان الاهی در جامعه انسانی، از جنس انسان انتخاب شدند.
اندیشه یکسانی و یگانگی ماهوی زن و مرد، اندیشهای قرآنی است که از آیاتالاهی به روشنی دست میآید. تنها در این زمینه نظر دیگری است که خلقت زن را از زائده خلقت مرد تصویر میکند. این نظر به برخی از احادیث استناد شده است؛ لیکن این اندیشهها در حدیثی از امام صادق«ع» مردود شمرده شده است:
سُئل ابوعبدالله«ع» من خلق حوأ و قیل له: ان اُناساً عندنا یقولون: انالله - عز وجل - خلق حوأ مِن ضِلع آدم الا یسر الاقصی. قال: سبحان الله و تعالی عن ذلک علواً کبیراً! یقول من یقول هذا، ان الله لم یکن له من القدرة ما یخلق لاَّدم زوجه من غیر ضلعه و جعل تمکن من اهل التشنیع سبیلاً الی الکلام ... ما لهؤلاَّء حکم الله بیننا و بینهم. ثم قال: انالله - تبارک و تعالی - لما خلق آدم من طین اَمَر الملاَّئکة فسجدو و القی علیه السبات، ثم ابتدع له خلقاً، ...فاقبلت تتحرک فانتبه لتحرکها... فلما نظر الیها، نظر الی خلقٍ حَسنٍ یشبه صورته غیر انها اُنثی... فقال آدم عند ذلک: یا رب من هذا الخلق الحَسَن الذی قد آنسنی قربه و النظر الیه. فقال الله هذه اَمَتی حوآء(5)... زراره میگوید: از امام صادق«ع» از آفرینش حوأ سئوال شد که برخی میگویند: خداوند، حوا را از دندة پائین و چپ آدم آفرید. امام«ع» فرمود: خدا منزه و برتر است از این نسبت. آنکس که چنین میگوید، میپندارد که خداوند قدرت نداشت برای آدم، همسری از غیردندهاش بیافریند!! اینان راه را بر خردهگیران باز میکنند... چه میگویند؟! خداوند میان ما و آنان داوری کند. خداوند بزرگ آنگاه که آدم را از خاک آفرید و به ملائکه فرمان داد تا او را سجده کنند، خوابی عمیق بر او چیره ساخت؛ سپس مخلوقی جدید بیآفرید... که وقتی به حرکت آمد، آدم از حرکت او بخود آمد. چون بدان نگریست، دید زیباست و همانند خود اوست، جز اینکه زن است... آدم در این هنگام گفت: خداوندا این مخلوق زیبا کیست که من نسبت به او چنین احساس انس میکنم؟ خداوند گفت: این بندة من حوآء است...»
علامه مجلسی میگوید:
«مشهور میان مورخان و مفسران اهل سنت اینست که حوا از دندة آدم آفریده شده و به این معنا برخی از احادیث نیز دلالت دارد؛ لیکن این حدیث و احادیث دیگری، این موضوع را رد میکند...».(6)
سپس مجلسی(ره) بحثی تفسیری را از ابوالفتح رازی نقل میکند:
«رازی، در تفسیر این فرمودة خداوند که «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفسٍ واحدةٍ و خَلَق منها زوجَها...» میگوید مراد از این زوج، حوأ است و در اینکه حوا از آدم آفریده شده باشد دو نظریه است: -1 اینکه حوا از دنده چپ آدم آفریده شده... -2 اینکه مراد از «خلق منها؛ از جنس و گوهر آدم همسرش را آفرید»، یعنی از جنس آدم. و این آیه چون آیة دیگر است که میگوید: «والله جعل لکم من انفسکم ازواجاً؛ خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی قرار داد»، و چون این آیه است: «لقد جأکم رسول من انفسکم؛ به سوی شما پیامبری از خودتان آمد».(7)
سپس مرحوم مجلسی خود میگوید:
«مقصود از خلقت از یک نفس (نفس واحدة)، خلقت از یک پدر است... و با اینکه مادر نیز شرط (لازم) این آفرینش باشد، منافاتی ندارد... احتمال دیگر در کلمه «مِن» نیز هست و آن اینکه «مِن» تعلیلی باشد یعنی برای شما همسرانی آفرید...».(8)
2. اوجگرایی و تکامل زن
زن در تفکر قرآنی، همپای مرد، تکاملپذیر و اوجگرا است و در پرتو شناخت و عمل به معراج میرود و به چکاد تعالی ممکن برای نوع انسانی دست مییابد. آیات قرآنی نسبت به آن صراحت دارد و قرآن هرگاه از کمالات و ارزشهای والایی که انسانها بدان میرسند، سخن میگوید، زنان را نیز همدوش و همسان مردان مطرح میکند:
-1 «ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظینلفروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیراً و الذاکرات اعدالله لهم مغفرةً و اجراً عظیماً.(9) خدا برای مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان اهل طاعت و زنان اهل طاعت و مردان راستگوی و زنان راستگوی و مردان شکیبا و زنان شکیبا و مردان خدا ترس و زنان خدا ترس و مردان صدقهدهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزهدار و زنان روزهدار و مردان خویشتندار (در برابر غریزه جنسی) و زنان خویشتندار و زنان و مردانی که خدا را فراوان یاد میکنند، آمرزش و پاداشی بزرگ آماده کرده است».
در این آیه کریمه، اسلام و ایمان و قنوت و صدق و صبر و خشوع و صوم و خویشتنداری و ذکر کثیر و... برای مرد و زن، برابر آمده است و هر یک از دو جنس میتوانند به این مقامات بلند معنوی و انسانی دست یابند و در تکامل و عروج، یکسان باشند و به مقامات بالای قرب و معنویت و تکامل ارزشی برسند.
-2 «فَاستجابَ لَهُم رَبُّهم انی لا اُضیع عَمَل عاملٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ و اُنثی بعضکم من بعض(10)... پرودگارشان دعایشان را اجابت فرمود که من کار هیچ کوشندهای را از شما چه زن و چه مرد، ناچیز نمیسازم (که) همه از یکدیگرید...» -3 «وَمَن یَعمل من الصالحات مِن ذکرٍ اَو اُنثی و هو مؤمنُ فاولَّئک یدخلونالجَنَّة و لایُظلَمونَ نَقیراً(11) و هرکس کاری شایسته کند، چه زن و چه مرد، اگر مؤمن باشد به بهشت میرود و بقدر آن گودی که بر پشت هستة خرماست به کسی ستم نمیشود».
از این آیه، علت تساوی عمل زن و مرد روشن میگردد، که انسان کوشنده باید به اندازة کوشایی خویش پاداش گیرد، و اگر تفاوتی میان تلاش زن و مرد باشد، ظلم است و خدای چنین ظلمی را روا نمیداند.
-4 «مَن عمل صالحاً من ذکرٍ او اُنثی و هو مؤمن فَلَنُحیینه حیاةً طیبةً و لِنُجزینَّهُم اَجرهُم بِاَحسن ماکانوا یعملون. هر مرد و زن که کاری نیکو انجام دهند، اگر ایمان آورده باشند، زندگی خوش و پاکیزهای به او خواهیم داد و پاداشی بهتر از کردارشان.»
از این آیه مبارکه، همسانی رهآوردهای این دنیایی عمل زن و مرد مطرح گردیده است. عمل صالح از هر جنس باشد، در سنت الاهی، پیامد و رهآوردی یکسان دارد و نیز پاداشی یکسان در جهان دیگر دریافت خواهند کرد. در آیات دیگری نیز که از تکامل و اوجگرایی انسان سخن رفته، زن و مرد هر دو را شامل میگردد، گرچه با لفظ مذکر آمده باشد؛ زیرا اینگونه تعبیرها چون: «یا ایهاالذین آمنوا» خطاب به نوع انسانی است یعنی: «یا ایها الانسان» و اینها همه، زن و مرد را به یکسان دربرمیگیرد.
-3 عقل زن
قرآن کریم، زن را انسانی میداند با همة ویژگیهای انسانی، و همة استعدادها و نیروهایی که لازمه انسان بودن است. در قرآن، کمی و کاستی عقل زن مطرح نشده است؛ بلکه زن و مرد در مدارج تکامل که جز با خردورزی عمیق، امکان ندارد، مساوی و همسطح معرفی شدند؛ لیکن در برخی منابع، تعبیرهایی آمده است که بیانگر کمبود عقل زن نسبت به مرد است. دراینباره توجه به نکاتی لازماست:
الف) نقص عقل به بسیاری از انسانهای دیگر نیز نسبت داده شده است چون:
امام علی (ع): «اِعجاب المَرءِ بنفسه دلیلٌ علی ضَعف عَقلِه(12) خودبینی شخصی، نشانه ضعف (کمی و نقصان) خرد اوست»
در این سخن، عجب و خود محوری، عامل نقص عقل شمرده شده است. در کلام دیگری، اسیر شدن نسبت به امیال و هواهای نفسانی، عاملی برای نابودی عقل به حساب آمده است:
امام علی (ع): «لاعقل مع شهوة(13) بااسارت نسبت به امیال نفسانی، خرد از کار میافتد».
بنابراین شاید در نقص عقل زن، از همین دست احادیث باشد که منظور، بیان حالتی است که عارض انسان میگردد و کسانی که دارای صفت عجب و خودبینی و خودمحوری هستند، از کارآیی عقلشان کاسته میشود و آنان را دچار کمخردی میسازد. و هنگامی که این صفتها با تربیت و تهذیب نفس از درون زدوده شد، موانع کارآیی و روشنگریهای عقل کنار میرود، و دیگر بار عقل طبیعی انسان شکوفا میشود و به هدایت و روشنگری میپردازد. اکنون شاید بتوان گفت که نقصان عقل مطرح شده در چند حدیث، به حالتی نظر دارد که در آن روزگاربیشتر دیده میشده، و زنان به مسائل فکری و علمی کمتر میپرداختند و به باروری خردخویش توجهی نداشتند و همواره در مسائل ویژة زنان غرق بودند؛ نه اینکه سخن از سرشت و طبیعی تغییر ناپذیر باشد.
این موضوع نمونه زیاد دارد که برخی توصیف ها و تصویرها، دربارة افراد یا طبقات اجتماعی، به خوی و سرشتهایی مربوط میشود که در اثر عوامل محیطی یا خانوادگی و یا تربیتی در انسانهایی پدید میآید و قابل تغییر و دگرگونی و بهسازی است. با غفلت از این نکته، در نگرشهایی که به اینگونه تعبیرها شده است، اینگونه حالات، با ویژگیهای نوعی و طبیعی، اشتباه شده است.
برای اینکه این موضوع نیک روشن شود، به حدیث دیگری از امام علی«ع» اشاره میشود:
«... زنان هنگام نیاز، پرهیزگار نیستند، و هنگام تحریک جنسی، شکیب نمیآورند، آرایشی برایشان لازم است گرچه پا به سن گذارده باشند، خودخواه و خودبیناند گرچه ناتوان باشند اما در هر حال با ایشان مدارا کنید و با آنان گفتاری نیک داشته باشید، شاید کردارشان را نیک سازند».(14)
از فرازهای پایانی کلام امام: «فدارو هُن علی کل حالٍ، و احسنوا لهن المقال، لعلهن یُحسن الفعال...»، نیک روشن میشود که خصلتها و روشهای ناهنجاری را که امام برای برخی از زنان میشمارد، کلیت ندارد و به چگونگی آفرینش و طبیعت آنان مربوط نیست و کم و کاستی را در ایشان ثابت نمیکند؛ بلکه این خصلتها زادة محیط و مسائل تربیتی نادرستی است که داشتهاند؛ و در مواردی اینک نیز دارند. زیرا اگر این کجرفتاریها و زشت سیرتیها، عوامل طبیعی داشت و از هستی و روان و تن آنان ریشه میگرفت، قابل تغییر نبود و امکان دگرگونی نداشت و جملة پایان حدیث را بیمعنی میکرد. زیرا امام میگویند:
«با ایشان مداراکنید وگفتاری نیک داشتهباشید تا ایشان (به خودآیند) و روش خویش را نیکسازند».
پس این سرشتها و اخلاقها، از محیط جامعه و عقب ماندگی تربیتی و فرهنگی پدید آمده است و با برخودهای انسانی و عاطفی میتوان آن شیوهها را دگرگون ساخت و رفتار ناهنجار اینگونه زنان را تغییر داد.
بنابراین در تعبیر «نقص عقل» شاید منظور، همین بیفرهنگیهای متداول زمانه در اکثر زنان بوده است که واقعیتی اجتماعی و محیطی داشته است.
ب) حدیث نقص عقل، شاید به تفاوت وزن مغز مرد و زن نظر دارد و این واقعیتی است در آفرینش این دو فرد از نوع انسانی که در نوع و سطح برخی ادراکات میان زن و مرد، تفاوتهائی طبیعی را باعث شده است.
در زنان، بعد عاطفی و احساسی نیرومندتر است و طبق تحقیق و تصدیق همة کارشناسان مربوط و متخصصان در ابعاد حیات زن، عواطف در زن قویتر و شکوفاتر است و این نقصی در این بدنه از جامعه بشری نیست؛ بلکه ضرورت نیز هست. برای اهمیتی که موضوع فرزندداری و تربیت و خانواده دارد، بعد عاطفی در تکوین شخصیت فرزندان و سالم سازی محیط خانواده و گرمی آن، نقش اصولی دارد، بسیار بیشتر از نقش عقل گرایی خشک و حسابگرانه. از اینرو زنان بعنوان هستة اصلی کانون خانواده و مربی اصلی فرزندان باید در این جهت از مردان، پیشرفتهتر و تکامل یافتهتر باشند و همین موجب میگردد که به مسائل پیچیده فکری و عقلانی گرایش کمتری داشته باشند و همواره حسابگرانه و عقلانی با مسائل برخورد نکنند؛ بلکه تن به هدایت عاطفه میدهند و به زندگی خانوادگی و اجتماعیگرمی و لطافت میبخشند. دراینصورت پذیرش اینکه درک برخی مسائل خشک عقلی برای مردان آسانتر باشد، هیچ تحقیری در حق زنان را موجب نخواهد بود بلکه تفاوتهای طبیعی، منشأ کارکردهای متفاوت طبیعی است و واجد ارزش یا ضدارزش از حیث انسانی و دینی نمیباشد.
ج) حدیث یا احادیثی اگر مشتمل بر اصلی بود، باید با بررسی دقیق جستجو کرد که حدیث یا آیهای دیگر، مخالف مضمون آن وجود داشته نداشته باشد. اگر مخالفی وجود نداشت این اصل در صورت صحت سند و صراحت مدلول حدیث، ثابت میشود، و اگر مخالفی وجود داشت، باید به قواعد «تعادل و تراجیح» عمل کرد. و این یکی از معیارهای علم «اصول» است.
چهبسا پس از بررسیهای کارشناسی (فقیهانه) و اجرای ضوابط «تعادل و تراجیح» روشن میشود، که در حقیقت، ناسازگاری و تضادی در کار نیست؛ بلکه دو حدیث یا آیه و حدیث، دارای یکی از نسبتهای عام و خاص، مطلق و مقید و... میباشند، و یا دربارة دو موضوع یا دو حالت از یک موضوع است که اینها نیز ناسازگاری را از میان برمیدارد و سرانجام اگر حدیثی با معانی روشن آیه یا آیاتی، ناسازگاری داشت و با هیچیک از شیوهها تلائم و سازگاری میانشان پدید نیامد، آن حدیث کنار گذاشته میشود، چون مخالف کلام خداست و خود پیامبر و اهلبیت(ع) فرمودهاند اگر چیزی از مابرخلاف قرآن نقل شد آن را نپذیرید.
بنابراین، تعارض و ناسازگاری بَدوی (با نگرش سطحی و نخستین) نمیتواند، تعارض به حساب آید.
البته باید توجه داشت که این کارِ کارشناسی است، و هر کس نمیتواند از هر نظر و برداشتی که خوشش نیامد، روی برتابد و آن را با این معیارها رد کند؛ بلکه باید ضوابط دقیق سنجش دو حدیث یا آیه و حدیث صحیحی که به ظاهر توافق مضمونی ندارد، رعایت گردد. اکنون در سنجش حدیث نقصان عقل زن با قرآن، بنظر میرسد که حدیث باظواهر قرآن سازگاری ندارد و در قرآن کریم، در هیچ موردی از نقصان عقل زن، سخنی به میان نیامده است: بلکه بسیاری از مسائل را که دربارة انسانها برشمرده و از صعود و سقوط نوع انسانی سخن گفته است، زن و مرد را همتا و همسطح شمرده است چنانکه در بخش «اوجگرایی و تکامل زن» یاد کردیم. در مقایسة این حدیث با احادیث دیگر نیز به حدیث مخالفی دست مییابیم. از امام علی«ع» حدیث دیگری روایت شده است که حدیث پیشین را تقیید میکند:
«ایاک و مشاورة النسأ الا من جُربت بکمال عقلٍ(15) از مشورت با زنان بپرهیزید مگر زنانی که کمال عقل آنان آزمایش شده باشد.»
بنابراین، احادیث نقص عقل، با اینگونه احادیث، نسبت اطلاق و تقیید را پیدا میکند و کلیت آن از میان میرود و تعارض و ناسازگاری آنها برطرف میشود. و نتیجه این میشود که کلام پیشین دربارة همة زنان نیست و مواردی استثنا دارد که در آن روزگار کمتر بوده و در روزگار ما بیشتر شده است.
مشورت و رایزنی با زنان
خانواده، جامعه کوچک است و مدیریت آن با همة محدودیت و کوچکی، بسیار ظریف و دشوار است و براستی پدر ومادر به عنوان هستة اصلی تشکیل خانواده، اگر از درک و شناخت اصولی برخوردار نباشند و قدرت تصمیم گیریهای بجا و منطقی را فاقد باشند؛ کار ادارة این جامعه با مشکلاتی روبرو میگردد. مدیریت خانواده، ابعاد گونهگونی چون ابعاد اقتصادی، فرهنگی، بهداشتی، حقوقی، اخلاقی و ابعاد بسیار مهم تربیتی دارد. این ابعاد در روابط زن و شوهری نیز وجود دارد و در روابط فرزندان و روابط متقابل هر یک با دیگری.
مدیریتهای خرد و کلان، همسانیهایی دارد و در پارهای اصولی و شرائط با یکدیگر مشترکند از اینرو مدیر یا مدیران خود و در جامعة کوچک، باید از مدیریتهای کلان و در جامعه بزرگ الهام بگیرند و شیوههای مدیران موفق در جامعه بزرگ را در جامعه کوچک و محدود خانواده، پیاده کنند.
از معیارهای بسیار بالای مدیریتهای موفق، مدیریتهای شورایی است که گرچه تصمیم نهایی با یک نفر است؛ لیکن این افراد در پیشینه کارها و برنامهها و برنامهریزیها به رایزنی و مشاوره میپردازند. با این کار دو نتیجه اساسی به دست میآورند: نخست اینکه به افراد یک مجموعه شخصیت میدهند و حس خودباوری و اعتماد به نفس را در آنان شکوفا میسازند. دیگر اینکه از تجربه و دانش و آگاهیهای افراد یک سازمان یا گروه، استفاده میکنند. زیرا روشن است که همه چیز را همگان میدانند و با رایزنی و نظرخواهی است که میتوان از دانستنیهای سودمند و دانش همگان بهرهبرداری کرد.
از اینرو در اسلام، مشاوره به عنوان معیاری برای رشد و شناخت و گسترش بینشگرایی، مورد تاکیدهای فراوانی قرار گرفته است. قرآن کریم میفرماید:
«...و شاورهم فی الامر...»(16) با آنان در کارها مشورت کن»
در احادیث نیز اصل رایزنی گسترده مطرح گردیده است:
امام علی«ع»: «حقُّ علی العاقل ان یضیف الی رأیه رأی العقلا...(17) سزاوار انسان خردمند است که رای خردمندان را بر رأی خویش بیفزاید...»(18)
اصل رایزنی در قرآن کریم در سه آیه آمده است. در یک مورد، خطاب به پیامبر است که با امت در کارها مشورت کند؛ البته نه در اصل قانون؛ زیرا قانونگذار در اسلام تنها خداوند است؛ بلکه در شیوه اجرای قانون. چنانکه در تاریخ اسلام به ثبت رسیده است که پیامبر د رجنگ خندق با نظر سلمان به حفر خندق پرداخت.
این آیه را در آغاز این بخش آوردیم. مورد دیگر با تعبیر: «... امرهم شوری بینهم(19) و کارشان بر پایة مشورت با یکدیگر است...». این آیه دربارة کل امت اسلامی است چون د رآغاز این فراز است:
«والذین استجابوا لربهم...؛ آنان که دعوت پروردگارشان را پاسخ میگویند»، و این یعنی کل جامعة مسلمان و دینباور. این جامعه معیار کارهایشان بر اصل مشورت نهاده شده است.
مورد سوم، مشورت درخانوادهاست که واژة «تشاور» و از یکدیگر نظر خواستن و رایزنی طرفین، آمده است:
«...فان ارادوا فصالأ عن تراضٍ و تشاورٍ فلا جناح علیهما...(20) و اگر پدر و مادر بخواهند با رضایت مشاورت یکدیگر فرزندشان را از بشر بازگیرند مرتکب گناهی نشدهاند...»
و «تشاور» یعنی رایزنی طرفین و تبادل فکر. این تعبیر شاید به این حقیقت توجه میدهد که در خانواده و مسائل مهم تربیت فرزندان، مشاوره لازم است؛ یعنی هر یک از زن و مرد، از دیگری نظرخواهی کند و تجربه و درک و دریافت مشترک و مجموعی دو مدیر خانواده راهنمای مسائل خانه گردد. در مجمع البیان آمده است:
«(و تشاور) یعنی اتفاقٌ منهما و مشاورة و انما یشترط تراضیهما و تشاورهما مصلحةً للولد لان الوالدة تعلم من تربیةالصبی مالم یعلمه الوالد فلولم یتفکرا و یتشاورا فی ذلک ادی الی ضررالصبی(21) تشاور یعنی همدلی و همرأیی و مشاوره میان زن و مرد. بیگمان رضایت هر دو نظر و رای هر دو (پدر و مادر) شرط شده است برای صلاح حال فرزند چون مادر چیزهایی از تربیت فرزند میداند که پدر نمیداند پس اگر همفکری و رایزنی نکنند به زیان فرزند میانجامد».
بنابراین واژة «تشاور»، به همفکری و همرأیی زن و مرد در کار تربیت فرزند نظر دارد.
با توجه به این تعلیم اصولی قرآنی، «تشاور» که به عنوان اصلی در خانواده مطرح گردیده است، مدیریت مشترک زن و شوهر را تبیینی میکند. گرچه کارهای خانه بر اساس تقسیم کار باید صورت گیرد؛ لیکن مدیریت کلی آن با رایزنی و همفکری مرد و زن است.
در آیة دیگری نیز در این معنا، یعنی همفکری و همکاری زن و مرد در مسائل خانواده و تربیت فرزندان چنین آمده است:
«... فان ارضعن لکم فآتوهن اجورهن و ائتمروا بینکم بمعروف و ان تعاسرتم فسترضع له اخری...(22) و اگر فرزندان شما را شیر میدهند، مزدشان را بدهید و با یکدیگر با شایستگی و نیکی رایزنی و همدلی کنید و اگر (در این زمینه) به دشواری برخورد کردید، از زن دیگر به او شیر بدهید...»
در جملة «ائتمروابینکم» سه معنا ذکر شده است:
-1 پذیرش گفته و امر یکدیگر، آنگاه که گفته و دستوری نیکو باشد. زیرا که خداوند دستور داده است زن شیرده و شوهر او فرمان خداوند و خواستة (امر) یکدیگر را در صورتیکه نیک باشد، بپذیرند.
-2 هر یک با نیکویی، دیگری را فرا خواند دربارة شیردادن کودک.
-3 «ائتمروا» به معنای مشاوره است مثل «یأتمرون بک» که به معنای «یتشاورون» است.
معنای چهارمی نیز ذکر شده است. و این نظر امینالاسلام طبرسی(ره) است.
«وبروا بالمعروف بینکم فی امر الولد و مراعاة امه حتی لا یفوت الولد شفقتها...(23) کار تربیت و تغذیه فرزند را همکاری و با تدبیر و شایستگی به انجام برید که عواطف مادری از میان نرود...»
در هر چهار معنا حد مشترک و جوهری دارد و آن، احترام به شخصیت زن و رایزنی با او و احترام به نظر او در مسائل مربوط به فرزندن است، قرآن میگوید: با یکدیگر گفتگو کنید و طرح و پیشنهاد بدهید و آن دیگری بپذیرد.
در هر یک از معانی، اصل رایزنی و مشورت نهفته است و در مجموع، این آیه کریمه، تفکر غلط پدرسالاری یا مردسالاری را نفی میکند. بنابراین زن و شوهر در مسائل تربیت فرزندان و رشد جسمی و روحی آنان باید با یکدیگر همرایی و همکاری کنند و از تحمیل یک رای و نظر و اعمال سلیقه مرد تنها دوری گزینند. در اینجا نیز مینگریم که قرآن کریم در رابطه با زن، واژة «معروف»را به کار برده است. یعنی در گفتگو با زن و تبادل نظر با او، معیار انسانی «معروف» را در نظر داشته باشید. یعنی گفتگو و مشاوره با زن نیز د ر چهارچوب قانون اخلاق و انسانیت باشد و این عالیترین همکاری، همفکری و تبادل نظر و مشاوره است.
پینوشتها :
.1 سورة نسأ 4/1.
.2 سورة اعراف 7/189.
.3 سورة روم 30/21.
.4 سورة آل عمران 3/164.
.5 بحار 11/221؛ وسائل 14/2.
.6 بحار 11/222
.7 بحار 11/222 و 223.
.8 بحار 11/222 و 223.
.9 سورة احزاب 33 و 35.
.10 سوره آل عمران 3/195.
.11 سورة نسأ 4/124
.12 الحیاة 1/180 و 178
.13 الحیاة 1/180 و 178
.14 وسائل شیعه 14/130
.15 الحیاة 1/193.
.16 سورة آل عمران 3/159.
.17 الحیاة 1/314 (فارسی).
.18 برای توضیح بیشتر به الحیاة 1/313 - 323 ترجمه فارسی، مراجعه شود.
.19 سوره شوری 42/38.
.20 سوره بقره 2/233.
.21 مجمع البیان 1و2 / 335.
.22 سوره طلاق 65/6.
.23 مجمعالبیان 9/10/309.