اسلام منهاى احکام، اسلام نیست
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
کتاب نقد: استاد، تلقى و درکشما از دین چیست؟ دین را چهمىبینید؟ آیا یک احساس؟ یکتجربه شخصى؟! یا بعلاوه، مجموعهاى از اعتقادات کهصبغه فلسفى و معرفتى نیزدارد؟!
دکتر الگار: بسما... الرحمنالرحیم. "دین"، مجموعهاىاست از "احکام" و "عقاید" کهخداى تعالى بوسیله پیامبران وکتب آسمانى براى هدایت انسانو براى وصول به سعادت دنیوىو اخروى در پیشگاه آدمى قرارداده است. البته در قرآن کریم بهحضرت پیغمبر(ص) دستور دادهشده که خطاب به مشرکینبفرمایند: "لکم دینکم ولى دین".معلوم است که آنچه مشرکینداشتند، با این تعریفى که بندهعرض کردم، منافات دارد ولىآنچه در این آیه، "دین" نامیدهشده، "دین" به معنى " الهى"نیستبلکه روش زندگىمشرکین، همواره مجموعه خرافات واباطیلى است که در زندگى انسانها، جاىدین اصیل را مىگیرد و از این نظرمىتوان گفت همه کس "دین" دارد. حتىکسانى که ملحد و منکر دین هستند. ولىاینها دین اصیل نیست، حق نیست، ونمىتواند به "سعادت" بیانجامد.مجموعهاى است از افکار ناقص وخرافاتى که هیچ تکیهگاه الهى و عقلىندارند و جا را بر دین اصیل تنگمىکنند.
کتاب نقد: بنابراین اولا دین از دنیا جدانیست و ناظر به زندگى ماست و ثانیاباید گفت که بتپرستى هم نوعىخداپرستى منحرف شده است؟
دکتر الگار: در رابطه با نکته اول شماباید بگویم کاملا همینطور است. دین بادنیا و زندگى، تنیده است و اصلا براىاصلاح زندگى و براى هدایت ما در بستردنیا آمده است. بدون وحى و بدون عملبه احکام دین، روش درست زندگى رانمىشود دانست. اما در مورد نکته دوم،نه منظورم این نیست که همه ادیان، یکىاست و خداپرستى با بتپرستى مشترکاست. البته بعضى رویکردهاى عرفانى،این را مطرح کردهاند که از آنجا که هیچچیز از احاطه قدرت الهى بیرون نیست،پس بت نیز نوعى از خدا و مظهر حقاست و بنابراین هر کسى یا هر چیزدیگرى هم که بپرستند، در واقع خدا رامىپرستند. ولى من این را قبول ندارم.براى اینکه عبادت و پرستش حق، بایداز روى شعور کافى انجام بگیرد.انتخاب، باید آگاهانه باشد و باید مطابقهمان "شریعتى" که خدا براى انسانهانازل کرده، باشد. یعنى دین، چیزىنیست که انسان از خودش دربیاورد وقاعده نداشته باشد.
کتاب نقد: یعنى وحى الهى را نباید با"دین طبیعى" و... مقایسه کرد.
دکترالگار: دین طبیعى، حداکثر مىتواندیک انعکاس خام از فطرت الهى باشد.خداجویى، در فطرت و نهاد همه انسانهاهستبطورى که اگر نبود، انسانها همانسان نبودند. در کسانى که از هدایتالهى و تعالى اسلامى جدا ماندهاند، اینفطرت خداجویى ممکن است کهاشکال غلط گوناگونى بخود بگیرد.
کتاب نقد: به سؤال قبلى برگردم. آیا دینعلاوه بر جنبه باطنى و شخصى،محتوائى شناختارى و معرفتى دارد؟گرچه در بیان جنابعالى، پاسخ اینسؤال، مستتر بود ولى در اینجا بعضىتئوریها و نظریهها ترجمه مىشود کهتحت تاثیر تفکر رمانتیک "شلایر ماخر"معتقدند که دین، صرفا یک احساسشخصى است و این گرایش، در کشور مااخیرا بنحو سازماندهى شدهاى تقویتمىشود که دین، فقط نوعى احساساست و محتواى معرفتى مشخص وواضحى ندارد.
دکتر الگار: من اصلا قبول ندارم، هرگز.دین، البته تمام این ابعاد را دارد. گرچهصرفا مقدارى عقاید که "حقانیت" آن رابا چند استدلال قبول کنیم، نیست وجنبه تجربى و باطنى هم دارد. اما صرفااحساس هم نیست. محتواى معرفتىقوى دارد. در قرآن مجید، هم بر تعقل وهم بر تصفیه قلب و کشف باطنى، بر هردو تاکید شده و ما نباید منکر یکى از ایندو به نفع دیگرى باشیم. (دین، شاملمعارف عقلى، شهود قلبى و عملشرعى است.)
کتاب نقد: پس دین، محتواى معرفتىدارد که قابل دفاع عقلانى است. یعنىمىشود منطقا و با استدلال و برهان،دین را تبلیغ و تفهیم کرد و دعوت کرد.تفسیر عقلانى دارد. بله؟
دکتر الگار: همینطور است. منتهى ازطرف دیگر هم تصور نشود که فقط باصرف چند استدلال، مىتوان همهحقایق اساسى دین را دریافت. عقل،لازم است ولى کافى نیست. بالاخرهعقل، تا نقطهاى رهنمون انسان است وبعد از آن و بالاتر از آن، مرحله ابعادفراعقلانى در کار است، که انسان بسوى"حق" پیش برود، خودش.
کتاب نقد: جنابعالى در جهان امروز، ازمیان رویکردهاى عمدهاى که به دین وشناخت دین وجود دارد، کدام را ترجیحمىدهید؟ یعنى کدام را به حقیقت"دین"، نزدیک مىیابید؟! از میانروشهاى پوزیتویستى، روشهاىهرمنوتیکى، پدیدهشناسى، روشهاىفلسفه نوتومیستى، سیستمهاى الهیاتى ودر خود مسیحیت، پروتستانها، کاتولیکها...، کدام رهیافت را دقیقترمىدانید؟!
دکترالگار: فکر مىکنم که اشتغال به اینرهیافتها و این اصطلاحات، براى مامسلمانان چندان مورد نیاز نیست. گویااخیرا عدهاى در ایران معتقد هستند بهوجود مقولهاى بنام "دین" که شامل نهتنها اسلام بلکه مسیحیت، یهودیت وادیان دیگر هم هست و حتى تعبیر"ادیان الهى" بکار برده مىشود که شاملمسیحیت و یهودیت هم باشد و یا ادیانآسمانى و یا ادیان ابراهیمى.
بنده معتقد هستم که این هر سهاصطلاح، امروزه فاقد اعتبار است. بهمسیحیت نگاه کنیم. به وضع فعلىمسیحیت و به مراحلى که در تاریخ طىکرده است. مىبینیم که آن عناصر الهى،عناصرى که از وحى سرچشمه گرفتهباشد، در آن، فوقالعاده کم است و بامرور زمان هم کمتر شده و باز هم کمترمىشود. یعنى مسیحیت، اکنون، یکترکیبى از عقاید بشرى و تفاسیر غلطبشرى درباره "وحى" است. از آن هستهالهى، از آن هسته تنزیلى، چیزى نماندهاست و بنابراین من بشدت مخالفم بااینکه اسلام را همردیف با مسیحیتبدانیم. در حالى که اسلام (خدا را شکر)دستخوش چنین تحریفها و تغییراتىنشده است. یهودیت هم که خب امروز،نوعى نژادپرستى بدوى است که اسمدین روى آن گذاشتهاند، آن هم دینالهى!!
به نظر بنده این تعبیرهاى غیردقیق از"دین"، بسیار دشوار مىنماید. این استکه هر اتفاقى در غرب افتاد و یاتذبذبهایى که در عالم مسیحیتبینمتکلمان مسیحى پیش آمد، حداکثربمثابه یک پدیده انسانى مىتواند براىما جالب باشد نه الاهى و دینى.
ما مىتوانیم درباره آنها تحقیق کنیمولى خیال نکنیم که آنها در همان عالمىسیر مىکنند که ما سیر مىکنیم، آن همدر عالم اسلام. بنده مىگویم سر میزگفت و گو نشستن با کشیشها وخاخامها باعث اتلاف وقت است.
کتاب نقد: قائلین به "بشرجدید"، به نظرشما، جاذبههاى "دین" را براى این بشرجدید در چه مىبینند؟!
دکترالگار: من سروکارى با "دین" ندارم.من نمىدانم "دین" چیست. منسروکارم با "اسلام" است و بس. اگرشما از من بپرسید که اسلام براى انسانامروز چه جاذبهاى دارد؟ من مىتوانم بهسؤال شما پاسخ بگویم. مسیحیت، کمتربراى انسانها جاذبه دارد. بودیزم هم.یکى از علل پیشرفت اسلام در سراسردنیا، این است که همه بشریت دارندمىفهمند که مسیحیت و بقیه ادیان،دچار افلاس شدهاند. علل توسعه اسلامو اسلامگرایى در کشورهاى غربىمتفاوت است و از همه مهمتر، همینعنصر فطرى اسلام است. آنان که با اسلام آشنا مىشوند چه مىبینند؟!مىبینند دینى است که کتاب الهى آندچار کمترین تحریف نشده است. باوسواس کامل و دقیقى از آن نگهدارىشده است. زندگى پیغمبر این دین(صلواتالله علیه و سلم) کاملا براى ماروشن است. گفتههاى ایشان، کردارایشان، مو به مو براى ما روشن است.جامعه و تمدنى که به برکت این قرآن واین پیغمبر بوجود آمده، از میان نرفته است. زنده است. دلائل جذبه اسلام،بسیار زیاد است و البته در اسلام، مساله عدالت و برادرى، بقدرى مهم است کهکلیه کسانى که مورد تبعیض قرار گرفتهاند، راه نجات را در اسلاممىبینید.
کتاب نقد: به نظر جنابعالى آیا "پلورالیزمدینى" از منظر "اپیستمولوژیک" (نه ازنظر سیاسى و اجتماعى) را با " حقانیتدین خاتم"، مىشود جمع کرد؟
دکترالگار: "حقانیت"، قابل دستکارى وتاویل نیست. تنها هر آنچه با قرآن وسنت نبوى، جور درمىآید، حق است.هر آنچه با آن منافات دارد، باطل است،والسلام. باقى آنچه مىگویند، فقطحرف است. حضرت پیغمبر(ص)فرمودند "الکفر ملة واحدة". بنابراین،مسیحیت، بتپرستى، یهودىگرى،زرتشتىگرى و بهایىگرى، همه اینهاگرچه با هم متفاوت هستند و شریعتهاىمتفاوت دارند ولى همه، "کفر" است.همه باطل است. حق با همه نیست.روشن است که با انحصار "حقانیت دراسلام"، ما دنبال از بین بردن جوامعغیراسلامى نیستیم و در اسلام، البتهحقوقى براى "اهل کتاب"، براى اقلیتهایى که در جامعه اسلامى زندگىمىکنند، در نظر گرفته شده است و ازنظر اسلام، هیچ مشکلى در مورد تحملحقوق سایرین نیست و اسلام، حقوقى مسلم براى غیرمسلمانها و براى اهلکتاب، قائل است ولى این به این معنا نیست که دین آنها را قبول داریم و یاهمه، بر حق هستیم یا اینکه هر یک را به مقدارى، مظهرى از مظاهر حق بدانیم.من فکر نمىکنم در اینجا مشکلى باشد.این البته براى غرب، مشکل است. براىاینکه در تاریخشان، کمترین نشانه ازتحمل وجود عناصر غیرمسیحى درجوامع غربى نبوده است. آنها تظاهرمىکنند که به پلورالیزم اعتقاد دارند.خیر، اعتقاد ندارند. آنان در این مورد همدروغگو و ریاکارند. اگر واقعا غرب به"پلورالیزم" معتقد بود، این قتلعامها دربوسنى و در همه دنیا از چیست؟! تنهاکشورى در اروپا که واقعا یک نوعپلورالیزم طبیعى در آنجا بود و در آن،همه در کنار هم بودند، مسلمان،یهودى، کاتولیک، ارتدوکس، همه در"بوسنى" در کنار هم بودند ولى غربیهانه تنها اجازه دادند بلکه تشویق کردند کهصربهاى ملعون، هزارها مسلمان را قتل عام کنند. و در کشورهاى اروپاى غرب; در انگستان، در فرانسه و... همبراى مسلمانها، کمترین حقى قایلنیستند ولى باز هم از "پلورالیزم"، از"کثرت گرایى" و حقوق بشر، دم مىزنند. من فکر مىکنم اشتغال ما به اینمفاهیم، کارى عبثباشد. ما در چارچوب اسلام و استفاده از منابعاسلام (قرآن مجید، سنتحضرتپیغمبر(ص)) و براى شما شیعیان،"سنت ائمه" و براى ما سنىها تماممیراث خلفاى راشدین، با استفاده از اینهمه منابع اصیل، ما مىتوانیم تماممشکلاتمان راحل کنیم. واقعا لازم نیستبه این منافقین و سفاکها رجوعکنیم که در تاریخ، کارى جز وحشیگرى نکردهاند و امروز، معلم "پلورالیزم"شدهاند.
کتاب نقد: همینطور است. مساله"تولرانس"، "آزادى" و "تسامح دینى" راهم مىشود از همین قبیل دانست.عدهاى، بعضى از احکام و مقرراتشرعى در اسلام را، محدود کنندهآزادى و تسامح مىدانند مثل همین که ما معتقد هستیم که ادیان دیگر، کافرهستند. کافردانستن دیگران، باپلورالیزم، جور نیست. حال بگذریم ازاینکه خود غربىها هم به پلورالیزم،ملتزم نیستند. نظر حضرت عالى در اینباب چیست؟
دکترالگار: منافاتى من نمىبینم. این که"آزادى عبادت"، براى غیرمسلمانان درکشورهاى اسلامى قایل هستیم(البتهباید تابع بعضى شرایط هم باشند)،بهاین معنانیست کهبگوییم: به به،چقدردین خوبى دارید. نه.
شرع مقدس به اینها اجازه داده تاموقعى که وفادار به شرایط ذمه هستند،آزادى "عبادت" و "تربیت دینى"اولادشان را داشته باشند. اما این، به آنمعنى نیست که آنها را بر حق مىدانیم.کمترین منافاتى در اینجا نمىبینم. البته بعضى از شرایط ذمه را اکنون مىبینیمکه در ایران، نادیده گرفته مىشود.نمىدانم در فقه شیعه هستیا نه؟ ولىدر فقه اهل تسنن، " صلیب" نباید دربیرون از کلیسا دیده شود در صورتى کهدر ایران دیدهام.
کتاب نقد: براى دانشگاهیان ما چهپیامى دارید؟! حضرتعالى پیشنهادخودتان، در رابطه با "دفاع از دین" درمحافل آکادمیک چیست؟ آیا براى آنکهروشنفکران دین را بپسندند، باید آن رابه نحو خاصى تعریف کرد؟
دکترالگار: باز هم تاکید مىکنم، کارى بهکار "دین" کلى ندارم و فقط با "اسلام"کار دارم. و اما به شما بگویم من معتقدنیستم که اصلا لازم است از اسلام دفاعکنیم. ما نباید در موضع دفاع قراربگیریم. این اسلام است که در حالهجوم به فرهنگ جهانى است. ما بایدنشان دهیم که تنها دین اصیل، محکم ومنطقى و انسانى، اسلام است. کسانى کهاسلام را دربستببینند، خود بخود بهطرف اسلام کشیده مىشوند. من خودمدر حدود 38 سال پیش به اسلام مشرفشدم و اسلام آوردن بنده، نتیجه تبلیغ ازطرف کسى نبود. خودم از روى تحقیق وعلاقه و تماس با مسلمانان، بتدریجبااسلام آشنایى پیدا کردم و نور هدایتنصیبم شد، الحمدلله. و فکر مىکنم بههمان ترتیب، بشریتبطرف اسلام،دارند کشیده مىشوند. وظیفه ما ایناست که به این موج استقبال و به اینگونه افراد کمک کنیم.
مىدانید که مردم، خصوصا درآمریکا، گوششان پر است از سر وصداهاى مختلف. چه بسا دعوت بهاسلام، به سبک تبشیرى، در میان اینهمه سر و صدا، گم بماند و توجه مردم برانگیخته نشود. آنچه مسلم است، ایناست که "اسلام" خودبخود در کشورهاى غربى، دارد پیشرفت مىکندو اینکه بنشینیم و در مقابل "باصطلاح روشنفکران"، حالت دفاع از اسلام رابگیریم، فکر نمىکنم امر واجبى باشد.امام خمینى (رض) اسلام را در سراسرجهان احیاء کردهاند. این هجوم است نهدفاع.
کتاب نقد: استاد، متشکرم ازاینکهوقتتان را در اختیار ما قراردادید.
دکتر الگار: بسما... الرحمنالرحیم. "دین"، مجموعهاىاست از "احکام" و "عقاید" کهخداى تعالى بوسیله پیامبران وکتب آسمانى براى هدایت انسانو براى وصول به سعادت دنیوىو اخروى در پیشگاه آدمى قرارداده است. البته در قرآن کریم بهحضرت پیغمبر(ص) دستور دادهشده که خطاب به مشرکینبفرمایند: "لکم دینکم ولى دین".معلوم است که آنچه مشرکینداشتند، با این تعریفى که بندهعرض کردم، منافات دارد ولىآنچه در این آیه، "دین" نامیدهشده، "دین" به معنى " الهى"نیستبلکه روش زندگىمشرکین، همواره مجموعه خرافات واباطیلى است که در زندگى انسانها، جاىدین اصیل را مىگیرد و از این نظرمىتوان گفت همه کس "دین" دارد. حتىکسانى که ملحد و منکر دین هستند. ولىاینها دین اصیل نیست، حق نیست، ونمىتواند به "سعادت" بیانجامد.مجموعهاى است از افکار ناقص وخرافاتى که هیچ تکیهگاه الهى و عقلىندارند و جا را بر دین اصیل تنگمىکنند.
کتاب نقد: بنابراین اولا دین از دنیا جدانیست و ناظر به زندگى ماست و ثانیاباید گفت که بتپرستى هم نوعىخداپرستى منحرف شده است؟
دکتر الگار: در رابطه با نکته اول شماباید بگویم کاملا همینطور است. دین بادنیا و زندگى، تنیده است و اصلا براىاصلاح زندگى و براى هدایت ما در بستردنیا آمده است. بدون وحى و بدون عملبه احکام دین، روش درست زندگى رانمىشود دانست. اما در مورد نکته دوم،نه منظورم این نیست که همه ادیان، یکىاست و خداپرستى با بتپرستى مشترکاست. البته بعضى رویکردهاى عرفانى،این را مطرح کردهاند که از آنجا که هیچچیز از احاطه قدرت الهى بیرون نیست،پس بت نیز نوعى از خدا و مظهر حقاست و بنابراین هر کسى یا هر چیزدیگرى هم که بپرستند، در واقع خدا رامىپرستند. ولى من این را قبول ندارم.براى اینکه عبادت و پرستش حق، بایداز روى شعور کافى انجام بگیرد.انتخاب، باید آگاهانه باشد و باید مطابقهمان "شریعتى" که خدا براى انسانهانازل کرده، باشد. یعنى دین، چیزىنیست که انسان از خودش دربیاورد وقاعده نداشته باشد.
کتاب نقد: یعنى وحى الهى را نباید با"دین طبیعى" و... مقایسه کرد.
دکترالگار: دین طبیعى، حداکثر مىتواندیک انعکاس خام از فطرت الهى باشد.خداجویى، در فطرت و نهاد همه انسانهاهستبطورى که اگر نبود، انسانها همانسان نبودند. در کسانى که از هدایتالهى و تعالى اسلامى جدا ماندهاند، اینفطرت خداجویى ممکن است کهاشکال غلط گوناگونى بخود بگیرد.
کتاب نقد: به سؤال قبلى برگردم. آیا دینعلاوه بر جنبه باطنى و شخصى،محتوائى شناختارى و معرفتى دارد؟گرچه در بیان جنابعالى، پاسخ اینسؤال، مستتر بود ولى در اینجا بعضىتئوریها و نظریهها ترجمه مىشود کهتحت تاثیر تفکر رمانتیک "شلایر ماخر"معتقدند که دین، صرفا یک احساسشخصى است و این گرایش، در کشور مااخیرا بنحو سازماندهى شدهاى تقویتمىشود که دین، فقط نوعى احساساست و محتواى معرفتى مشخص وواضحى ندارد.
دکتر الگار: من اصلا قبول ندارم، هرگز.دین، البته تمام این ابعاد را دارد. گرچهصرفا مقدارى عقاید که "حقانیت" آن رابا چند استدلال قبول کنیم، نیست وجنبه تجربى و باطنى هم دارد. اما صرفااحساس هم نیست. محتواى معرفتىقوى دارد. در قرآن مجید، هم بر تعقل وهم بر تصفیه قلب و کشف باطنى، بر هردو تاکید شده و ما نباید منکر یکى از ایندو به نفع دیگرى باشیم. (دین، شاملمعارف عقلى، شهود قلبى و عملشرعى است.)
کتاب نقد: پس دین، محتواى معرفتىدارد که قابل دفاع عقلانى است. یعنىمىشود منطقا و با استدلال و برهان،دین را تبلیغ و تفهیم کرد و دعوت کرد.تفسیر عقلانى دارد. بله؟
دکتر الگار: همینطور است. منتهى ازطرف دیگر هم تصور نشود که فقط باصرف چند استدلال، مىتوان همهحقایق اساسى دین را دریافت. عقل،لازم است ولى کافى نیست. بالاخرهعقل، تا نقطهاى رهنمون انسان است وبعد از آن و بالاتر از آن، مرحله ابعادفراعقلانى در کار است، که انسان بسوى"حق" پیش برود، خودش.
کتاب نقد: جنابعالى در جهان امروز، ازمیان رویکردهاى عمدهاى که به دین وشناخت دین وجود دارد، کدام را ترجیحمىدهید؟ یعنى کدام را به حقیقت"دین"، نزدیک مىیابید؟! از میانروشهاى پوزیتویستى، روشهاىهرمنوتیکى، پدیدهشناسى، روشهاىفلسفه نوتومیستى، سیستمهاى الهیاتى ودر خود مسیحیت، پروتستانها، کاتولیکها...، کدام رهیافت را دقیقترمىدانید؟!
دکترالگار: فکر مىکنم که اشتغال به اینرهیافتها و این اصطلاحات، براى مامسلمانان چندان مورد نیاز نیست. گویااخیرا عدهاى در ایران معتقد هستند بهوجود مقولهاى بنام "دین" که شامل نهتنها اسلام بلکه مسیحیت، یهودیت وادیان دیگر هم هست و حتى تعبیر"ادیان الهى" بکار برده مىشود که شاملمسیحیت و یهودیت هم باشد و یا ادیانآسمانى و یا ادیان ابراهیمى.
بنده معتقد هستم که این هر سهاصطلاح، امروزه فاقد اعتبار است. بهمسیحیت نگاه کنیم. به وضع فعلىمسیحیت و به مراحلى که در تاریخ طىکرده است. مىبینیم که آن عناصر الهى،عناصرى که از وحى سرچشمه گرفتهباشد، در آن، فوقالعاده کم است و بامرور زمان هم کمتر شده و باز هم کمترمىشود. یعنى مسیحیت، اکنون، یکترکیبى از عقاید بشرى و تفاسیر غلطبشرى درباره "وحى" است. از آن هستهالهى، از آن هسته تنزیلى، چیزى نماندهاست و بنابراین من بشدت مخالفم بااینکه اسلام را همردیف با مسیحیتبدانیم. در حالى که اسلام (خدا را شکر)دستخوش چنین تحریفها و تغییراتىنشده است. یهودیت هم که خب امروز،نوعى نژادپرستى بدوى است که اسمدین روى آن گذاشتهاند، آن هم دینالهى!!
به نظر بنده این تعبیرهاى غیردقیق از"دین"، بسیار دشوار مىنماید. این استکه هر اتفاقى در غرب افتاد و یاتذبذبهایى که در عالم مسیحیتبینمتکلمان مسیحى پیش آمد، حداکثربمثابه یک پدیده انسانى مىتواند براىما جالب باشد نه الاهى و دینى.
ما مىتوانیم درباره آنها تحقیق کنیمولى خیال نکنیم که آنها در همان عالمىسیر مىکنند که ما سیر مىکنیم، آن همدر عالم اسلام. بنده مىگویم سر میزگفت و گو نشستن با کشیشها وخاخامها باعث اتلاف وقت است.
کتاب نقد: قائلین به "بشرجدید"، به نظرشما، جاذبههاى "دین" را براى این بشرجدید در چه مىبینند؟!
دکترالگار: من سروکارى با "دین" ندارم.من نمىدانم "دین" چیست. منسروکارم با "اسلام" است و بس. اگرشما از من بپرسید که اسلام براى انسانامروز چه جاذبهاى دارد؟ من مىتوانم بهسؤال شما پاسخ بگویم. مسیحیت، کمتربراى انسانها جاذبه دارد. بودیزم هم.یکى از علل پیشرفت اسلام در سراسردنیا، این است که همه بشریت دارندمىفهمند که مسیحیت و بقیه ادیان،دچار افلاس شدهاند. علل توسعه اسلامو اسلامگرایى در کشورهاى غربىمتفاوت است و از همه مهمتر، همینعنصر فطرى اسلام است. آنان که با اسلام آشنا مىشوند چه مىبینند؟!مىبینند دینى است که کتاب الهى آندچار کمترین تحریف نشده است. باوسواس کامل و دقیقى از آن نگهدارىشده است. زندگى پیغمبر این دین(صلواتالله علیه و سلم) کاملا براى ماروشن است. گفتههاى ایشان، کردارایشان، مو به مو براى ما روشن است.جامعه و تمدنى که به برکت این قرآن واین پیغمبر بوجود آمده، از میان نرفته است. زنده است. دلائل جذبه اسلام،بسیار زیاد است و البته در اسلام، مساله عدالت و برادرى، بقدرى مهم است کهکلیه کسانى که مورد تبعیض قرار گرفتهاند، راه نجات را در اسلاممىبینید.
کتاب نقد: به نظر جنابعالى آیا "پلورالیزمدینى" از منظر "اپیستمولوژیک" (نه ازنظر سیاسى و اجتماعى) را با " حقانیتدین خاتم"، مىشود جمع کرد؟
دکترالگار: "حقانیت"، قابل دستکارى وتاویل نیست. تنها هر آنچه با قرآن وسنت نبوى، جور درمىآید، حق است.هر آنچه با آن منافات دارد، باطل است،والسلام. باقى آنچه مىگویند، فقطحرف است. حضرت پیغمبر(ص)فرمودند "الکفر ملة واحدة". بنابراین،مسیحیت، بتپرستى، یهودىگرى،زرتشتىگرى و بهایىگرى، همه اینهاگرچه با هم متفاوت هستند و شریعتهاىمتفاوت دارند ولى همه، "کفر" است.همه باطل است. حق با همه نیست.روشن است که با انحصار "حقانیت دراسلام"، ما دنبال از بین بردن جوامعغیراسلامى نیستیم و در اسلام، البتهحقوقى براى "اهل کتاب"، براى اقلیتهایى که در جامعه اسلامى زندگىمىکنند، در نظر گرفته شده است و ازنظر اسلام، هیچ مشکلى در مورد تحملحقوق سایرین نیست و اسلام، حقوقى مسلم براى غیرمسلمانها و براى اهلکتاب، قائل است ولى این به این معنا نیست که دین آنها را قبول داریم و یاهمه، بر حق هستیم یا اینکه هر یک را به مقدارى، مظهرى از مظاهر حق بدانیم.من فکر نمىکنم در اینجا مشکلى باشد.این البته براى غرب، مشکل است. براىاینکه در تاریخشان، کمترین نشانه ازتحمل وجود عناصر غیرمسیحى درجوامع غربى نبوده است. آنها تظاهرمىکنند که به پلورالیزم اعتقاد دارند.خیر، اعتقاد ندارند. آنان در این مورد همدروغگو و ریاکارند. اگر واقعا غرب به"پلورالیزم" معتقد بود، این قتلعامها دربوسنى و در همه دنیا از چیست؟! تنهاکشورى در اروپا که واقعا یک نوعپلورالیزم طبیعى در آنجا بود و در آن،همه در کنار هم بودند، مسلمان،یهودى، کاتولیک، ارتدوکس، همه در"بوسنى" در کنار هم بودند ولى غربیهانه تنها اجازه دادند بلکه تشویق کردند کهصربهاى ملعون، هزارها مسلمان را قتل عام کنند. و در کشورهاى اروپاى غرب; در انگستان، در فرانسه و... همبراى مسلمانها، کمترین حقى قایلنیستند ولى باز هم از "پلورالیزم"، از"کثرت گرایى" و حقوق بشر، دم مىزنند. من فکر مىکنم اشتغال ما به اینمفاهیم، کارى عبثباشد. ما در چارچوب اسلام و استفاده از منابعاسلام (قرآن مجید، سنتحضرتپیغمبر(ص)) و براى شما شیعیان،"سنت ائمه" و براى ما سنىها تماممیراث خلفاى راشدین، با استفاده از اینهمه منابع اصیل، ما مىتوانیم تماممشکلاتمان راحل کنیم. واقعا لازم نیستبه این منافقین و سفاکها رجوعکنیم که در تاریخ، کارى جز وحشیگرى نکردهاند و امروز، معلم "پلورالیزم"شدهاند.
کتاب نقد: همینطور است. مساله"تولرانس"، "آزادى" و "تسامح دینى" راهم مىشود از همین قبیل دانست.عدهاى، بعضى از احکام و مقرراتشرعى در اسلام را، محدود کنندهآزادى و تسامح مىدانند مثل همین که ما معتقد هستیم که ادیان دیگر، کافرهستند. کافردانستن دیگران، باپلورالیزم، جور نیست. حال بگذریم ازاینکه خود غربىها هم به پلورالیزم،ملتزم نیستند. نظر حضرت عالى در اینباب چیست؟
دکترالگار: منافاتى من نمىبینم. این که"آزادى عبادت"، براى غیرمسلمانان درکشورهاى اسلامى قایل هستیم(البتهباید تابع بعضى شرایط هم باشند)،بهاین معنانیست کهبگوییم: به به،چقدردین خوبى دارید. نه.
شرع مقدس به اینها اجازه داده تاموقعى که وفادار به شرایط ذمه هستند،آزادى "عبادت" و "تربیت دینى"اولادشان را داشته باشند. اما این، به آنمعنى نیست که آنها را بر حق مىدانیم.کمترین منافاتى در اینجا نمىبینم. البته بعضى از شرایط ذمه را اکنون مىبینیمکه در ایران، نادیده گرفته مىشود.نمىدانم در فقه شیعه هستیا نه؟ ولىدر فقه اهل تسنن، " صلیب" نباید دربیرون از کلیسا دیده شود در صورتى کهدر ایران دیدهام.
کتاب نقد: براى دانشگاهیان ما چهپیامى دارید؟! حضرتعالى پیشنهادخودتان، در رابطه با "دفاع از دین" درمحافل آکادمیک چیست؟ آیا براى آنکهروشنفکران دین را بپسندند، باید آن رابه نحو خاصى تعریف کرد؟
دکترالگار: باز هم تاکید مىکنم، کارى بهکار "دین" کلى ندارم و فقط با "اسلام"کار دارم. و اما به شما بگویم من معتقدنیستم که اصلا لازم است از اسلام دفاعکنیم. ما نباید در موضع دفاع قراربگیریم. این اسلام است که در حالهجوم به فرهنگ جهانى است. ما بایدنشان دهیم که تنها دین اصیل، محکم ومنطقى و انسانى، اسلام است. کسانى کهاسلام را دربستببینند، خود بخود بهطرف اسلام کشیده مىشوند. من خودمدر حدود 38 سال پیش به اسلام مشرفشدم و اسلام آوردن بنده، نتیجه تبلیغ ازطرف کسى نبود. خودم از روى تحقیق وعلاقه و تماس با مسلمانان، بتدریجبااسلام آشنایى پیدا کردم و نور هدایتنصیبم شد، الحمدلله. و فکر مىکنم بههمان ترتیب، بشریتبطرف اسلام،دارند کشیده مىشوند. وظیفه ما ایناست که به این موج استقبال و به اینگونه افراد کمک کنیم.
مىدانید که مردم، خصوصا درآمریکا، گوششان پر است از سر وصداهاى مختلف. چه بسا دعوت بهاسلام، به سبک تبشیرى، در میان اینهمه سر و صدا، گم بماند و توجه مردم برانگیخته نشود. آنچه مسلم است، ایناست که "اسلام" خودبخود در کشورهاى غربى، دارد پیشرفت مىکندو اینکه بنشینیم و در مقابل "باصطلاح روشنفکران"، حالت دفاع از اسلام رابگیریم، فکر نمىکنم امر واجبى باشد.امام خمینى (رض) اسلام را در سراسرجهان احیاء کردهاند. این هجوم است نهدفاع.
کتاب نقد: استاد، متشکرم ازاینکهوقتتان را در اختیار ما قراردادید.