دین، نقش مؤثری در شکل دهی به ساختار احساس دارد و در پی آن است که ساختار آن را ساماندهی کند. نقطه تلاقی دین و ساختار شناختیِ احساس جایی است که سخن از باید و نبایدهای ارزشی به میان می آید. وجود احساس عمدتاً به صورت غیرارادی تصور می شود و با این توصیف، قابل ارزشیابی نیست؛ ولی در نظام ارزشیِ دین، عاملیت اراده انسان برجستگی می یابد و کیفیت تجربه احساس به نوعی بر مدار اراده و امکانِ انتخاب می چرخد و این گونه قابل ارزشگذاری می شود. پژوهش حاضر در پی آنست که رابطه میان الگوی ارزشی دین (قرآن کریم) و ساختار شناختی احساس را مطالعه کند. روش پژوهش، توصیفی تحلیلی و روش تحلیل در چارچوب نظریه شناختی است. بررسی داده ها در موارد متعددی، نوعی ارائه یکجانبه داده های دینی در ساختار مفهومی احساس صرف نظر از زمان، مکان، فرهنگ و فردیت را نشان می دهد. الگوی ارزشی دین با الگوی شناختی احساس که در رایج ترین شکل آن شامل علت، وجود، کنترل، از دست دادن کنترل و واکنش می شود، متفاوت است. ساختار دین به ثابت ماندن الگوهایش به صورت فرازمانی - مکانی تمایل دارد. احساس در مدل دینی با این جهانی متفاوت است. مطابق با الگوی دین، مفاهیم احساسی موضوعِ پژوهش، در صورتی که در چارچوب علل تعیین شده قرار بگیرند، ارزشی قلمداد می شوند. همچنین، رفتار و کیفیت تجربه احساس افرادِ دیندار به نوعی قابل پیش بینی تصور می شود.