آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۷

چکیده

پژوهش حاضر مسئله بازیابی انسان (مشخصاً انسان محوری) را دارد. در اینجا تلاش می نماییم انسان محوری را در گذار از فلسفه مدرن به پدیدارشناسی فهم نماییم. سعی ما در اینجا این است که این کار را با بررسی و تحلیل کیفی آثار و متون دست اول متفکران فلسفی مدرن و پدیدارشناسی (موردنظر) به انجام رسانیم. طبق یافته های تحقیق، این گذار را می توان ذیل «بازشناسی آگاهی» دنبال کرد. کانت با تاسی از بیکن و دکارت از شک شروع و طرح انسانی کردن علم را با حذف انسان انجام داد و هگل این قطعیت را با پدیدارشناسی روح و طرح دیالکتیکی خود با پیوند انسان و روح در سیر تاریخی به انجام می رساند. هوسرل که نامش با پدیدارشناسی مانوس است، با شعارِ «به خود چیزها برگردید» و ابزار اپوخه سعی در قطعی سازی شناخت داشته اما طرح زیست جهان را برای نسبی گراها به ارمغان آورد و اواخر عمر خود رویای فلسفه مانند علمِ متقّن را پایان رسیده تلقی می کند. هایدگر به عنوان مشهورترین شاگرد وی انسان را به صورت استعلائی در مرکز جهان قرار می دهد. گفتنی ست که انسان همواره در جهان حضور دارد. باری، پژوهش حاضر رویکردهایی از انسان محوری را تقویت می نماید که در آن انسان همیشه محور بوده و خواهد بود.

تبلیغات