چکیده

این پژوهش با تمرکز بر جلوه های ساختاری نمایشنامه های حمید امجد و محمد یعقوبی به مطالعه تطبیقی عناصر توالی و انتقال اطلاعات در ساختار روایی آثار انتخابی این دو نویسنده میپردازد. روش این تحقیق از نوع توصیفی- تحلیلی است و اطلاعات لازم برای سنجش نمونه ها به شیوه ای کتابخانه ای و بررسی مستقیم متون حاصل شده است. پژوهش حاضر قصد دارد به این پرسش که اصل کارکرد مؤلفه های مؤثر در روند انتقال اطلاعات در آثار امجد و یعقوبی از نظر فیستر چگونه است پاسخ دهد.بر مبنای روش پیرنگ محوری که مانفرد فیستر در تحلیل درام، با وجود تنوع موضوعی، مضمونی، فضا سازی، شخصیت پردازی و حتی قالب هایی که امجد با استفاده از نمایش های سنتی ایرانی برای آثار خود برمی گزیند، در ساختار روایی بر مبنای محور زمانی و بر اساس روند جریان انتقال اطلاعات در آثارش، او همواره از یک الگوی خطی بهره می گیرد و این مسئله هرگز با تمهیدات ویژه زبانی و شکل های مختلف زبان پریشی همراه نبوده است. بهره گیری از فرم های بسته روایی، پایان های شبه باز با تأکید بر موقعیت و رویداد از ویژگی های بارز نمایش های وی محسوب می شود. در مقابل، محمد یعقوبی با ساختار شکنی در برخورد با پلات و دیگر عناصر درام،روند ارایه اطلاعات را از طریق شگردهای زبانی بسیار پیچیده و خلاقانه تر انجام داده و پایان بندی های غیر متعارف و "شبه باز" و "باز"در آثار او تفاوت های معناداری با آثار حمید امجد ایجاد کرده است.

تبلیغات