رنج، حقیقتی انکارناپذیر در عالم هستی و قابل ادراکِ وجدانی همه افراد بشر است. اما آن چه در این زمینه، همواره اندیشه انسانی را به خود مشغول کرده، چیستی این حقیقت و چگونگی مواجهه با آن است. پاسخ گویی به پرسش هایی از این دست، منوط به تحلیل درستی از حقیقتِ رنج است. از آن جا که آگاهی و تعالی روح، ارتباط اجتناب ناپذیری با رنج دارند، این موضوع، همواره زمینه ساز انتقاد و اعتراض میان هنرمندان و جوامع بشری بوده و خواهد بود. شوپنهاور، مارکس و نیچه، سه فیلسوف منتقد آلمانی در جستجوی رهایی انسان از سختی ها و رنج ها بودند. در فلسفه کی یرکگارد نیز، رابطه ای دیالکتیک میان آگاهی و رنج وجود دارد. از آن جا که هدف غایی بشر در زندگی، جاودانگی است، تلاش او همواره بر این بوده که در هر زمان و مکانی برای آیندگان خود پیامی برجای بگذارد. به همین دلیل، فیلسوفان معتقدند برای دوام آوردن در جهانی آکنده از رنج، اسطوره یک راهکار است. یکی از مهم ترین مسائلی که در اساطیر به چشم می آید، تلاش بشر برای رهایی از رنج و رسیدن به رویین تنی در برابر جهانی سرشار از رنج و ناکامی است. از این رو، مطالعه ادبیات اساطیری و بازشناسی اساطیر کهن، می تواند بسیار مفید باشد. یکی از برجسته ترین متون اساطیری با مضمون رنجِ انسانی، افسانه «گیل گمش» است که شاهکاری برجای مانده از تمدن سومر است. اسطوره گیل گمش، کهن ترین اسطوره جهان و با قدمتی چهارهزار ساله، داستان تکامل، رنج و به پوچیِ رسیدن انسان است. آن چه برتری این اسطوره بر دیگر اساطیر جهان را موجب می شود، ضرباهنگ فلسفی آن است. پژوهش حاضر با روش تحلیلی و توصیفی و با استناد به منابع کتابخانه ای، در صدد آن است که به فلسفه رنج و جایگاه آن در حماسه گیل گمش بپردازد. در این تحقیق، با بیان عقاید و آرای فیلسوفان در باب رنج، به این نتیجه می رسیم که بُن مایه های رنج در زندگی قهرمان داستان، به شکل های مختلف مشاهده می شود و رنج گیل گمش جهت رسیدن به اعتلای روحی و رازِ جاودانگی، نتیجه آگاهی او نسبت به جهان می باشد.