آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸

چکیده

دولت به عنوان مهم ترین نهادسیاسی پدیده ای مدرن است که تاملی انتقادی پیرامونِ نحوه شکل گیری و عملکردِ آن می تواند واقعیت های زیادی را درباره یک نظام سیاسی آشکار کند. نظر به اهمبت دولت، نظریه های زیادی درباره آن ساخته و پردخته شده است که «دولت شکننده» تنها یکی از آن هاست. دولت ضعیف، شکننده و یا وامانده به دولتی می گویند که از ظرفیت لازم برای کنترل و نفوذ در جامعه، تنظیمِ روابط اجتماعی و تخصیصِ مقتدرانه منابعْ ناتوان است. شاخص هایِ شکنندگی دولت معیار و شاقول مناسبی هستند که به وسیله آن ها می توان از کامیابی و یا ناکامی جوامع در دولت سازیِ مدرن سخن گفت. بر همین اساس این پژوهش بر پرسش از شکنندیِ دولت مدرن دموکراتیک در ایرانِ دوران رضاشاه ساخت گرفته است. به نظر می رسد؛ فرآیند دولت سازیِ مدرنی که رضاشاه مؤسسِ آن به شمار می رفت؛ چندان به شاخص هایِ دولت مدرن دموکراتیک وفادار نبود؛ چراکه این فرایند در این دوره، آمرانه صورت گرفت و رضاشاه نتوانست توازن منطقی لازم میان حوزه هایِ مختلف ساخته شدن دولت پدید آورد. برساختنِ پادشاهی مبتنی بر اندیشه سنتی با تلاش های او برای درانداختنِ جامعه ای مدرن در تضاد بود؛ تضادی که تا پایان دوران سلطنت پهلوی همزاد این سلسله شده بود. در این نوشتار، در پی جویی دلایل ناکامیِ رضاشاه در پروژه دولت سازیِ مدرن دموکراتیک بر چارچوب نظریِ دولت شکننده «کارمن و سامی» تأکید می شود؛ که به نظر می رسد ریشه در بحران هایِ عمده در بطنِ جامعه و همچنین نحوه عملکرد نظام سیاسی داشت. بنیاد نظری این نوشتار بر نظریه دولت شکننده و روش تاریخی تطبیقی در رویکرد جامعه شناسی تاریخی ریخت گرفته است.

تبلیغات