دغدغه اصلی این مقاله، ارائه نگرشی اندیشه شناختی و متدولوژیک به مسأله فلسطین و کاربرد نظریه در تجزیه و تحلیل سیاست و تعامل دین و دولت است. بیش از پنج دهه فلسطین برای دولتهای اسلامی و عربی همواره یک مشکل و مسأله بوده است و پاسخهای گوناگون متفکران و دولتمردان در جهان اسلام، در تولید اندیشه سهم مهمی داشته است؟. به طوری که؛ کل پروسه پنجاه ساله فلسطین و واکنشهای پنجاه کشور اسلامی – با دولتهای متفاوت آنها در گذر زمان – در قبال این مسأله را می توان گونه شناسی کرد. نویسنده می کوشد تا براساس روش جُستاری اسپریگنز[1]، مراحل مسأله بودن یا نبودن، دلیل شناسی، آرمان شناسی و راه حل شناسی، داده ها و شواهد را سازماندهی نظری کند. فرضیه مهم از این چهارچوب مفهومی این است که گوناگونی پاسخ دولتها از یک مرحله به طور منفرد یا چند مرحله از مراحل- چهارگانه پیشگفته- به صورت مجتمع نشان می دهد. جایگاه ایدئولوژیهای ناسیونالیسم عربی و اسلام سیاسی در حل مسأله فلسطین و نقش آن در اُفت و خیز گرایشهای سیاسی؛ همورزی اندیشه ها با واقعیتها و منافع و نیز پویایی نگرشها و رفتارهای دولتها، درونمایه این مقاله است.