قرآن کریم، حامل پیام وحی برای تمام بشریت بوده و «ذکرٌ للعالمین» بودن آن، ترجمه این کتاب مقدس به زبان های مختلف دنیا را به ضرورتی اجتناب ناپذیر تبدیل کرده است. این کتاب مقدس پس از مخالفت برخی عالمان دینی، سرانجام در نیمه های قرن چهارم با فتوای جمعی از علمای ماوراءالنهر به فارسی ترجمه شد. یکی از نمونه های نخستین ترجمه این کتاب به زبان فارسی، تفسیر سورآبادی (سده پنجم هجری) است. با توجه به اینکه زبان فارسی در دوره مذکور، دوران تجدید حیات خود را سپری می کند و به تدریج از سیطره زبان عربی رهایی می یابد، جستار حاضر درصدد است با تکیه بر نظریه «ریخت شکنانه» آنتوان برمن، ظرفیت های این زبان نوپا و راهبردهای سورآبادی را در برگردان عبارات و کلماتی که در زبان قرآن کانونی اند یا از تنوع لفظی برخوردارند، در دو محور «تضعیف کیفی و غنازدایی کمیِ» این نظریه بررسی کند. این جستار با استفاده از روش توصیفی تحلیلی و به صورت نقد تطبیقی انجام شده است. نتایج تحقیق نشان می دهند دغدغه مندی سورآبادی در استفاده از واژگان سره فارسی، او را بر آن داشت تا واژگان کانونی مثل: التقوی، الجهاد، الإیمان، العزیز، الحکیم و ... را با برابرنهاده هایی جایگزین کند که نمی توانند بار غنایی - کیفی واژگان قرآنی را با خود حمل کنند. در محور تضعیف کمّی نیز ضعف زبان فارسی یا محدودبودن دایره واژگانی مترجم، سبب می شود زنجیره ای از دال های عربی با تنوع لفظی بسیار، با یک یا دو لفظ فارسی جایگزین شوند و نوعی غنازادیی کمّی و تقلیل تنوع لفظی در ترجمه سورآبادی صورت پذیرد.