آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۷

چکیده

متن

عوامل سیاسى، مجموعه راه کارها و اقداماتى است که طبقه حاکم براى پیشبرد اهداف و مقاصد خود و حفظ قدرت بر جامعه از آن بهره مى‏برند.
عوامل سیاسى یکى از تأثیر گذارترین عوامل در ساختار جامعه، اعم از اقتصاد، فرهنگ، نظامى‏گرى، مذهبى و... است. در این پژوهش درباره تأثیر عوامل سیاسى بر منازعات مذهبى شکل گرفته در اصفهان از قرن چهارم تا قرن هفتم هجرى بحث شده و با طرح این سؤال که گرایش مذهبى اقتدار رسمى جامعه (سلاطین و کارگزاران) بر منازعات مذهبى اصفهان چه تأثیرى داشت، به بررسى تحولات سیاسى و تأثیر آن‏ها در منازعات اصفهان پرداخته مى‏شود.
واژگان کلیدى: عوامل سیاسى، اقتدار، مذهب، کارگزاران و منازعات مذهبى.

مقدمه
اقتدار رسمى در جامعه از آنِ طبقه حاکم، اعم از سلاطین، وزرا و کارگزاران دولتى است که در راستاى اهداف و مقاصد خویش با توجه به منابع قدرتى که در دست دارند) به صورت آشکار و پنهان بر محیط سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى جامعه تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم دارند.
بنابراین، براى بررسى اوضاع مذهبى یک شهر باید به مذهب حکمرانان آن منطقه نیز توجه داشت، زیرا مذهب حکمرانان بر مذهب سکنه تحت قلمروشان تأثیر شایان توجهى دارد. در این‏جا با توجه به نکته یاد شده، نقش این گروه در بروز منازعات مذهبى اصفهان از قرن چهارم تا هفتم هجرى مورد تحلیل و ارزیابى قرار گرفته است.

1. نقش سلاطین
یکى از موضوعات مهم و اساسى در بررسى تحولات سیاسى، توجه به نوع گرایش‏ها و سیاست دینى و مذهبى سلاطین است. در قرن‏هاى چهارم تا هفتم هجرى دو گرایش متفاوت مذهبى وجود داشت. سال 329 ق مقارن با تحول عظیمى در نگرش اعتقادى شیعه321 همراه با تحولات تاریخى و جابه‏جایى قدرت حاکمیت بود. در این زمان، خلافت عباسى از اوج اقتدارگرایى سیاسى خود نزول کرد و اگرچه هنوز در اعتقادات بیشتر مسلمانان به مثابه یک مرکز مذهبى ـ سیاسى مطرح بود، با این حال، گروه‏هاى سیاسى محلى322 شیعى که مورد غضب خلافت بودند، بر مناطقى در شمال ایران تسلط یافته و زمینه حکومتى ایرانى ـ مذهبى را در عراق عجم فراهم کردند. این سلاطین نوظهور در تاریخ آل‏بویه نامیده مى‏شوند. بویهیان، هم‏چون دیگر امرا و سلاطین بنابر اقتضاى حکومتى باید در چارچوب دینى و مذهبى متداولى به توسعه حکومت و سلطنت خود مى‏پرداختند تا از اقتدار کافى براى اعمال قدرت برخوردار شوند.
بویهیان بر مذهب تشیع بودند و چون دیگر امرا در ترویج و انتشار مذهب خویش مى‏کوشیدند و تا آن‏جا که شرایط سیاسى و اجتماعى آنان اقتضا مى‏کرد در حمایت از پیروان و بزرگداشت علماى این مذهب نهایت کوشش خود را مبذول مى‏داشتند. برگزارى مراسم عاشورا و عید غدیر و ساختن گنبد و بارگاه بر مزار ائمه، نمونه‏اى از این فعالیت‏ها بود که جامعه تشیع را با فضاى باز سیاسى و مذهبى همراه کرد.
بویهیان گرچه شیعیانى پاى‏بند بودند و به برگزارى مراسم خاص شیعیان مى‏پرداختند، با این حال هرگز درصدد تحمیل مذهب خود بر قلمرو تحت حاکمیتشان نبودند و قصدشان ایجاد نوعى حکومت مشترک شیعى و عباسى بود که آنان را از پیامدهاى تغییر حاکمیت مذهبى برهاند و به این دلیل، تسامح مذهبى، شیوه آن‏ها در حکمرانى بود.
در دوره حکومت آل‏بویه در اصفهان جز یک گزارش، به نزاع تسنن و تشیع اشاره‏اى نشده است. گزارش یاد شده، مربوط به سال 345 ق است که اهل سنت اصفهان به خانه‏هاى شیعه قمى هجوم آوردند و اموال آنان را غارت کردند و طى آن، امیر بویهى دخالت کرده، جرایمى براى مهاجمان اصفهانى تعیین نمود.323
بسیارى از صاحب‏نظران، مانند فراى، پا در میانى امیرالامرا در درگیرى و صدور حکم به نفع شیعیان را به منظور باز گرداندن آرامش دانسته، نه این‏که به منظور حمایت از شیعیان324 یا ناشى از تعصب مذهبى امیر بویهى باشد. نمونه‏اى دیگر از این تسامح مذهبى، انتخاب روح بن محمد بن احمد، فقیه شافعى براى قضاوت در اصفهان توسط علاءالدوله (م 425 ق) است.325 گذشته از سلاطین بویهى وزرایى، نظیر صاحب بن عباد که عنایت خاصى به مذهب اعتزال و تشیع داشت، ولى در طول وزارت وى نیز گزارشى مبنى بر ستیزه‏جویى مذهبى وى در هیچ‏کدام از منابع نمى‏یابیم. البته حمایت و گشاده‏رویى آن‏ها به مذهب تشیع موجب شد تا مردم اصفهان در پافشارى بر ضدیت با شیعیان و پیروان و خاندان ائمه گامى به عقب بردارند، گرچه تا پایان دوران 120 ساله بویهیان، سکنه اصفهان بر مذهب اهل سنت بودند.
دلایل زیر را مى‏توان به عنوان مهم‏ترین عوامل در ایجاد آرامش مذهبى در این قرن دانست.
دلایل آرامش مذهبى اصفهان مقارن حکومت آل‏بویه
همان‏گونه که در بالا اشاره شد، اصفهان در دوره حاکمیت بویهیان در آرامش و تسامح مذهبى به سر مى‏برد و منازعات و کشمکش‏هاى مذهبى بسیار کم‏رنگ بود. عوامل متعددى در ایجاد این وضعیت مؤثر بود که در ادامه به برخى از آن‏ها پرداخته مى‏شود:
1. بویهیان حاکمانى بودند که از نظر مذهبى با مذهب غالب جامعه (تسنن) که از حمایت خلافت، به عنوان رهبرى نهاد رسمى سیاسى ـ مذهبى برخوردار بود، اختلاف داشتند، همین امر مشروعیت آن‏ها را از دیدگاه مردمان تحت قلمروشان محدود مى‏ساخت. از این رو، هر گونه خدشه به نظام خلافت با شورش و تمرد مردم تحت سیطره آنان روبه‏رو مى‏شد، به همین منظور آنان مماشات با خلافت را پیشه سیاست مذهبى خود ساختند.
2. بویهیان قدرت خود را مقارن با فترت و سستى دستگاه خلافت عباسى به دست آورده بودند، و دیگر از کشمکش‏هاى مذهبى که خلفاى قبل از آل‏بویه بدان دامن مى‏زدند، چندان خبرى نبود. بنابراین، خلافت را سدى در برابر مشروعیت حکمرانى خود نمى‏دیدند تا براى جلب رضاى آنان به قلع و قمع مخالفان مذهبى دستگاه خلافت بپردازند و در راستاى سیاست مذهبى خلفا قدم بردارند.
3. شاخه بویهى عراق عجم، خصوصا شهر اصفهان بر خلاف بویهیان مستقر در مرکز خلافت عباسى (که از سال‏ها پیش به دلیل مرکزیت، مذاهب مختلف و به خصوص شیعیان را در خود جاى داده بود) فاقد تشکیلات منسجم مذهبى بودند، از این رو شیعیان بغداد از این فضاى باز سیاسى براى ارائه عقاید مذهبى استفاده کردند. این امر موجب بروز منازعات و درگیریى‏هاى مذاهب و فرقه‏هاى اسلامى در آن‏جا شد و از این رو سیاست مذهبى حاکمان عراق با عراق عجم (به مرکزیت اصفهان) که چنین سازمان‏هاى منسجمى نداشت، در بروز منازعات مذهبى متفاوت بود.
4. بر خلاف بغداد که فرقه‏ها و مذاهب مختلف در محله‏هاى خاص خود در شهرى واحد ساکن بودند، در اصفهان تقریبا تمام فضاى مذهبى در دست اهل سنت بود و شیعیان در شهرهایى چون قم و آوه و کاشان و رى ساکن بودند و همین فاصله جغرافیایى در عدم بروز منازعات نقش فراوانى داشت. از سوى دیگر، سیاحان مسلمان که منافع مشترک اقتصادى را از عوامل بروز منازعه‏ساز در بغداد ذکر کرده‏اند، از چنین مسئله‏اى در خصوص اصفهان و شهرهاى قم و رى که آنان را به ارتباط و مناسبات پى‏درپى با هم سوق دهد، یاد نکرده‏اند. از این رو گرچه مورخان مسلمان و عصر آل‏بویه، مقارن با منازعات مذهبى در شهرهایى، نظیر بغداد اشاره‏هایى نموده‏اند، ولى درباره شهرى چون اصفهان اطلاعات و گزارش‏هاى کافى از درگیرى و نزاع‏هاى مذهبى و فرقه‏اى وجود ندارد. البته رگه‏هایى از رواج تشیع را در اصفهان هم‏زمان با حکومت بویهیان مشاهده مى‏کنیم و نقش سلاطین و وزیران آل‏بویه را پررنگ مى‏بینیم، ولى این نمى‏تواند با پذیرش عمومى و بدون جنجال اصفهانیان صورت گرفته باشد. به هر حال، صفحات تاریخ این سرزمین ما را ناچار به پذیرش این مطلب مى‏کند که آرامش مذهبى و تسامح و تساهل مذهبى سلاطین بویهى را در این برهه و در این منطقه تأیید نماییم.
قرن چهارم، یعنى دوره حکم‏فرمایى امراى ایرانى‏نژاد بویهى در چنین آرامش مذهبى مى‏گذشت تا این‏که از آغاز قرن پنجم و دوره تسلط ترکان غزنوى اوضاع دگرگون شد. پادشاهان غزنوى روش دیگرى را در تسمک به دیانت در پیش گرفتند؛ آنان سیاست تسامح بویهیان را کنار گذاشته و تعصب و جانب‏دارى از سنیان را پیشه ساختند. محمود غزنوى حرص جهان گشایى را در پشت پرده دیانت و نجات خلافت عنوان مى‏کرد. در کشتار بى‏رحمانه خاندان بویهى، مدعى بود که این کار را براى رهایى مردم رى از چنگال بددینان مى‏کند.326 محمود یاران باطنى مذهب مجدالدوله را به دار آویخت و بسیارى از معتزلیان را به خراسان تبعید کرد و کتاب‏هاى فلسفى معتزلى‏مذهبان و اهل نجوم را سوزاند و از کتاب‏هاى دیگر هرچه ماند، به غزنه برد.327
اصفهان در زمان تهاجم محمود در دست خاندان کاکویه (شاخه‏اى از بویهیان) بود، که آنان براى نگهدارى قلمرو تحت سلطه خود در اصفهان بسیار تلاش کردند تا جایى که بعد از دو بار راندن آنان از اصفهان توسط غزنویان، باز توانستند به عنوان دست‏نشانده غزنویان در سمت خود باقى بمانند، از این رو مى‏توان پویایى بنى‏کاکویه را یکى از عوامل کوتاهى مدت حکومت غزنویان عنوان کرد.328
جانشینان غزنویان نیز سلاجقه حنفى مذهبى بودند که چون غزنویان جانب‏دار خلافت عباسى بودند. آنان برحسب تعصب و سادگى طبعى که داشتند در عقاید خود نیز بسیار خشک و تندمزاج بودند، از این رو با دشمنان و مخالفان خلافت به شدت مخالفت کردند. قربانیان این خشونت و تعصبات مذهبى، شیعه و باطنیه بود که به حکم اعتقاداتشان خلیفه عباسى را غاصب خلافت مى‏دانستند. با وجود این، هرگاه منافع سیاسى اقتضا مى‏کرد، تعصب مذهبى کنار گذاشته مى‏شد و بر اساس مصالح خود رفتار مى‏کردند، چنان‏که مى‏توان به وحدت سلاطین سلجوقى با شیعیان اشاره کرد. در این باره ابوالرجاء قمى آورده است:
وصلت سلاطین سلجوقى با اعقاب علاءالدوله محمد بن دشمن زیار بود. خواهر فرامرز را با سلطان طغرل نکاح کردند. خواستند که پیش از قیامت جمع شمس و القمر بود. امیر حاجب آغاجى، جد فخرالدین طغایرک، او را از اصفهان به رى آورد.329
اقدام ملکشاه سلجوقى نیز در ازدواج دختر خود، خاتون‏سلقم با اسپهبدعلى شیعى را نیز مى‏توان در جهت دست یافتن به منافع سیاسى‏اش دانست.330
بعد از سلطان ملکشاه و قتل نظام‏الملک، دیگر سلاطین سلجوقى از اختلافات و رقابت‏هاى سیاسى و مذهبى که میان اقلیت‏هاى مذهبى بود سود بردند و از توان اجتماعى و فرهنگى آنان براى از بین بردن رقیبان خود در سلطنت استفاده کردند، از این رو، مذاهب را به جان هم مى‏انداختند و گاه از ره‏گذر این رقابت‏ها و آشفتگى ناشى از آن، صحنه براى ابراز قدرت مذاهبى، چون اسماعیلیه باز مى‏شد، چنان‏که قلعه شاهدژ در آشفته روزگار سال‏هاى آخر سلطنت ملکشاه به تصرف احمد بن عبدالملک عطاش در آمد. در فتنه‏هایى که پس از مرگ وى بر سر جانشینى‏اش وقوع یافت، رقباى سلطنت را بر آن داشت که از فداییان اسماعیلى در دفع غائله استفاده کنند؛ چنان‏که در جنگ میان برکیارق و سردار او امیر حبشى و سلطان سنجر، پنج هزار تن از سواران امیر اسماعیل که در قلاع اسماعیله در قاین امارت داشت، به مدد امیر حبشى و برکیارق آمدند و این امر باعث شد در مظان اتهام به همدستى با اسماعیلیان قرار گیرند، از این رو او براى رفع اتهام، بسیارى از اسماعیلیان و حتى عده‏اى از عوام و خواص را به تهمت اسماعیلى گرى به قتل رساند.331
گاه نیز تعصب مذهبى سلطان و توجه وى به مذهب مورد اعتقادش باعث مى‏شد که براى مذاهب مطرح دیگر، مزاحمت ایجاد کند. راوندى ضمن بیان ارادت خاص سلاطین سلجوقى به مذهب حنفى، در گزارشى به موضع سلطان محمد سلجوقى پرداخته و مى‏گوید:
چنان‏که سلطان محمد ماضى ـ قدس الروحه‏العزیز ـ چون مسجد جامع اصفهان نظام‏الملک به سبب تعصب بر اصحاب شافعى مقرر داشت سرها بفرموذ بریذن و لشکر فرستاذ تا قاضى القضاة صدر صدور جهان رکن الدین اقرالله عین الدین والاسلام بمکانه در آن مسجد خطبه لن کا و چون بشارت بدان حضرت رسید که نماز کردند کلاه برانداخت و نشاط کرد و صلات و صدقات داد.332
ریشه دخالت سلطان در منازعات مذهبى را مى‏توان در عدم پذیرش آنان از سوى مردم تحت حاکمیتشان دانست، زیرا آنان بیگانگانى بودند که از آن سوى ماوراءالنهر بر مردمان ایرانى مسلط شده بودند و مردمان منطقه، قدرت سیاسى آنان را نمى‏پذیرفتند. نزاع‏هاى اصفهانیان مقارن ورود طغرل به این شهر را مى‏توان دلیل بر عدم پذیرش آنان دانست، از این رو آنان به فرقه‏ها و مذاهب اسلامى روى آوردند تا با دامن زدن به مباحث مذهبى، به سلطه سیاسى و اجتماعى خود کمک کنند. توجه آنان به برخى از زهّاد و فرقه‏هاى صوفى‏مسلک نیز به همین دلیل بود که ایدئولوژى فکرى آنان را با اهداف سیاسى خود هماهنگ سازند. با این هدف به مشایخ صوفى که مرام عقیدتى آنان در چارچوب تسنن قرار داشت، توجه فراوانى مبذول مى‏داشتند. ساختن خانقاه و تأمین نیاز معیشتى صوفیان از سوى سلاطین در این دوره، باب شد و گاهى نیز رابطه مراد و مریدى میان سلاطین و صوفیان را ایجاد مى‏کرد.333
به هر ترتیب، آنان با تمسک به این فرقه‏هاى آرام و بى‏جنجال و دنیاگریز، توجه افکار عمومى را منحرف ساخته، به پیشبرد اهداف سیاسى خود مى‏پرداختند.

2. نقش وزیران
اعتقادات مذهبى وزیران نیز در سیاست مذهبى آنان، بر جامعه تأثیرگذار بود. آنان گاه با تسلط بر سلاطین خود به طور مستقیم بر جامعه حکم‏روایى مى‏کردند و از جوّ مذهبى جامعه در استحکام هرچه بیشتر پایه‏هاى قدرت خود بهره مى‏جستند.
صاحب بن عباد از جمله وزراى بزرگ دستگاه آل‏بویه بود که به اصفهان توجه تمام داشت و از این رو با آن‏که دستگاه مرکزى سلطنت در رى بود، بسیار به اصفهان سفر مى‏کرد. کتابخانه و عمارت او در اصفهان بسیارى از سیاحان مسلمان را متوجه خود کرده است. وى مدتى کاتب مؤیدالدوله، سپس وزیر فخرالدوله شد. هرچند مقدسى و دیگر منابع از سیاست ستیزجویانه وى در مقابل اهل سنت سخنى به میان نیاورده‏اند، ولى اعزام داعیان مذهبى براى ترویج عقاید شیعى یا معتزلى334 را مى‏توان از اقدامات عملى او در جهت ورود به منازعات دانست.
وى در بسیارى از مباحث دینى، از جمله خلق قرآن با مذاهب دیگر مناظره مى‏کرد. البته در منابع چیزى از ستیزه‏جویى یا جنجال‏هاى مذهبى ناشى از جدال‏هاى مذهبى وى با علماى دیگر مذاهب دیده نمى‏شود تا جایى که سکوت منابع، پژوهشگران معاصر را بر این باور کشانده است، که وزراى بویهیان تسامح و تساهل مذهبى را سیاست مذهبى عمومى خود قرار داده‏اند. گزارش ابن اثیر مبنى بر وزارت ابوالعباس بن ابراهیم از قبیله بنى‏ضبه که اجدادشان از مخالفان امام على علیه‏السلامبودند و به عنوان خوارج در تاریخ شناخته مى‏شوند، در دوران امارات مجدالدوله نشانى از این تسامح و تساهل است.335
خود این مسئله که منابع در شاخه مذهبى آل‏بویه اختلاف نظر دارند، مى‏تواند ناشى از سیاست این خاندان نسبت به جبهه‏گیرى مذهبى در ناحیه اصفهان باشد، زیرا تعصب مذهبى ساکنانش، مانع از اجراى الگوى مذهبى آل‏بویه ـ آن‏چنان که در بغداد بود ـ شد.
وزارت در دوران سلجوقى قدرت‏مندترین منصب بعد از سلطان در سلسله مراتب حکومتى بود و براى منصب وزارت، اعتقاد به مذهب اهل سنت (شافعى یا حنفى) کافى بود. مذهب تسنن گرچه در دوره سلاجقه بزرگ به شدت پى‏گیرى مى‏شد و مذهب حنفى و بعدها شافعى، دو مذهب رسمیت‏یافته دربار سلاجقه بودند، اما بعدها این شدت عملِ مذهبى در خصوص سلاطین و وزرا، در اواخر دوره ملکشاه تلطیف گردید، چنان‏که در این دوره تعدادى از دیوانیان در مقام‏هاى متعدد، غیرسنى و حتى غیرمسلمان بودند.336 وزراى روى کار آمده در ادوار بعدى نشانه این واقعیت است که سلاطین این دوره، مذهب را براى رسیدن به مقاصد سیاسى هدف قرار داده بودند.
وزیر سلجوقى علاوه بر وظایف دیوانى خود، گاهى نیز در دیوان مظالم رفع ظلم مى‏کرد. وى بر دیوان مذهبى نیز نظارت عمومى داشت. آن لمبتن این نظارت را به سبب پیوند بین اختلاف مذهبى و مخالفت سیاسى و به دلیل عایدات قابل توجه از راه اوقاف مى‏داند.337
اوج مذهب‏گرایى وزراى سلجوقى را مى‏توان در وزارت خواجه نظام‏الملک دید. او در تسنن شافعى سخت متعصب بود و برعکس سلاجقه معاصرش که بر مذهب حنفى بودند و با سایر مذاهب با تسامح برخورد مى‏کردند، وى در این راه چنان سخت‏گیرى مى‏نمود که در باب مذهب با سلطان وقت نیز رقابت مى‏کرد. نویسنده تجارب السلف به تعصب مذهبى خواجه این‏چنین اشاره کرده است:
سلطان ملکشاه در اصفهان مدرسه‏اى بنا کرد در محله کران و چون خواستند بنویسند که در این مدرسه کدام طایفه باشند، از سلطان پرسیدند، گفت: ار چه من حنفى مذهبم، اما این خیر از براى خداى تعالى ساخته‏ام، قومى را محفظ و مخصوص کردن و طایفه‏اى را ممنوع و محروم داشتن وجهى ندارد. بنویسید که اصحاب هر دو امام در این مدرسه ثابت باشند على التساوى و التعادل. خواستند که نام امام ابوحنیفه پیش از امام شافعى بنویسند، خواجه نگذاشت و مدتى آن کتابت موقوف ماند و سلطان فرمود تا خواجه را رضا نباشد هیچ ننویسید. عاقبت بر آن قرار گرفت که بنویسید: آن را بر پیروان دو امام، امامى الائمه صدرى الاسلام، وقف کرد خلاصه اینکه اسم هیچ یک از دو امام را نبردند.338
سخت‏گیرى خواجه نظام‏الملک نسبت به مذهب را مى‏توان تدبیر او براى مقابله با اوضاع زمانه‏اش دانست. این اوضاع را بندارى اصفهانى چنین گزارش مى‏دهد:
هنگامى نظام‏الملک به وزارت رسید که شیرازه کارهاى کشور گسیخته بود. احکام اسلامى فسخ شده بود. این ایام، پایان حکومت دیلمیان و ابتداى دولت سلجوقیان بود. در متن آن حکومت و آمدن این سلسله، شهرها ویران و خالى از سکنه شده بودند. ستمکاران بر شهرها دست گشوده بودند و در هر گوشه، ناله و ضجه ستمدیدگان بلند شده بود و مجالس انس به محافل عزادارى تبدیل شده بود... نظام‏الملک ترتیب و نظم، بار دیگر در کشور برقرار کرد و احکام دین را اجراى نمود.339
تعصبات مذهبى وى چنان بود که بسیارى از پژوهشگران را بر این باور کشانده که وى قصدش نابودى دیگر مذاهب و رسمیت بخشیدن همگانى به مذهب شافعى بوده است. او مدتى در دربار غزنویان به امور دیوانى اشتغال داشت و آن‏چنان که در سیاست‏نامه اشاره نموده است، از سلطان محمود غزنوى و عهد وى، به سبب تعصب مذهبى‏اش تجلیل مى‏کند، و خود در سیاست مذهبى از وى پیروى مى‏نماید، زیرا تفتیش عقاید و سخت‏گیرى به آنان، همان سیاست مذهبى سلطان محمود غزنوى بوده است.340
انتقال خاندان شافعى‏مذهب خجندى به اصفهان در راستاى همین اهداف قابل بررسى است. این خاندان و حمایت بى‏دریغ خواجه از آنان بازار رقابت و جدال‏هاى مذهبى میان حنفیان و شافعیان را برانگیخت. اختصاص دادن بخش عظیمى از ثروت و رونق دیوان وزارت به آنان کافى بود که بر شدت این اختلاف بیفزاید. این علاقه و شدت مذهبى، جامعه اصفهان را دچار پراکندگى و انشقاق مذهبى کرد. اختصاص مدارس نظامیه به این مذهب، و جلالت و شوکت این مدارس را مى‏توان تهدید و تضعیف وحدت اسلامى دانست که آن را مى‏توان در حمله مغولان و تسلط بر شهر اصفهان مشاهده کرد.
توجه او به علما و فقهاى مذهب موافق، و اختصاص مواجب و مواهب به آنان جمعى از صوفیان را بر آن داشت که به سلطان گلایه کنند و معترض بر وضع موجود شوند و به سلطان چنین گزارش دادند:
نظام را در حق مردان خدا ارادتى نیست، رأى او با فقهاى خلاف جوى و مناظران جدل‏گوى و ارباب علم ظاهر، پیش است. سلطان قصه با نظام نمود، گفت: این اهمال از تو در حق ابدال، مستبدع و مستبعد مى‏نماید. گفت: اى پادشاه عادل! از مردان خدا کس عدول ننماید، اما الشأن فى الدقیق اعتقاد در مدرسه و فقیه بدان جهت است که مردى به سى سال دانشمند گردد و به‏یک ساعت جمله جنود درنود را هر یک به جوى که به حجام دهند در زى تصوف توان آورد اعتبار به فضایل نفسانى و علم حقایق شریعت و طریقت است نه به سالوس و پشم و صوف و خردهاى ناموصوف و بازان سپید در کرنج341...342
حکایت بالا نشانه اعتراض قشر وسیعى از مردمانى است که هر کدام مذهب خاصى داشتند گرچه در رداى صوفیان عزلت گرایى گزیده بودند، و همین سبب تشتت و انفکاک مذهبى در دوره نظام‏الملک در اصفهان گردید. صوفیان کسانى بودند که معزز و مکرم خواجه نظام‏الملک بودند و توجه خواجه به آنان در سطور تاریخ مسطور است. با این توصیف مى‏توان اوضاع و احوال مذاهب شیعى را تصور کرد؛ کسانى که در سیاست‏نامه، عاصیان و رافضان و مرتدان و... شناسانده شده‏اند. اینان کسانى بودند که سیاست مذهبى خواجه آنان را تحت فشار قرار داده بود و خواجه از هیچ گونه کوششى در سرکوب آنان فروگذار نکرده بود تا جایى که این گروه، چاره را در آن دیدند که با نفوذ در دستگاه ملکشاهى این وزیر را از میان بردارند.343
سخت‏گیرى خواجه نظام‏الملک و بى‏حرمتى او بر عالمان شیعى چنان است که در کتاب مورد نقد عبدالجلیل رازى "فضائح..." اشارت شده است:
نظام‏الملک از سرّ عقیدت این‏ها آگه بود، همه را خوار و مهین داشتى و در رى هر که دعوى دانشمندى از این‏ها کردى، چون حسکا بابویه، بوطالب بابویه، ابوالمعالى امامتى و. . . از رافضیان شتام، همه را بفرمود تا بر منبرها بردند. سر ها برهنه کرده، بى‏حرمتى و استخفاف مى‏کردند برایشان، و مى‏گفتند: شما دشمنان دینید و سابقان اسلام را لعنت مى‏کنید.344
این روش و این نگرش مذهبى نه‏تنها در این دوران، بلکه در دوره‏هاى بعد از خواجه نیز به همان شدت و حدّت در عقیده و اعتقاد وزرا و علماى دوره‏هاى بعد ادامه داشت. در عهد برکیارق، وزارت با مجدالملک براوستانى بود. عبدالجلیل دوران او را دوره استیلاى دستاربندان قم و کاشان و آبه345 مى‏داند. او نیز چون دیگر وزیران عصر ـ چنان‏که از فحواى کلام عبدالجلیل رازى بر مى‏آید ـ با تسلط برکیارق و با جانب‏دارى از مذهب شیعى، مستوفیان و دیوانیان شیعى را نیز بر سر کار آورده بود. از سوى دیگر، بسیارى از امیران دولتى ر ا به وسیله باطنیان از میان برداشته بود و همین نیز باعث شد که به تحریک مخالفانش که اغلب مخالفان مذهبى او بودند، به دستور برکیارق به قتل برسند.346
معین‏الدین ابونصر احمد کاشى از وزرایى بود که به عهد سلطان محمود بن محمد بن ملکشاه، به قلع و قمع اسماعیلیان به سبب تعصب مذهبى مى‏پرداخت و سلطان را نیز بر این امر تحریض مى‏کرد. همین امر اسماعیلیه را بر آن داشت تا وى را به قتل رسانند.347
وزارت سلطان محمد بر عهده سعدالملک آبى بود که در خفا بر مذهب باطنى بود. ائمه اصفهان در مورد مذهب او با سلطان وقت بارها سخن گفته بودند، ولى سلطان نمى‏پذیرفت و باور نداشت. هنگامى که سلطان قلعه شاه‏دژ را در اصفهان به محاصره داشت و آذوقه اهل دژ تمام شده بود، نامه‏اى از وى به دست آمد که در آن به اسماعیلیان نوشته شده بود یک ماه دیگر صبر کنید تا من این سگ را از میان بردارم؛ یعنى سلطان محمد را، و حجامى سلطان را بر آن داشت که سلطان را به قتل رساند. چون سلطان از این توطئه باخبر شد، سعدالملک را به قتل رساند. اما بندارى بر این اعتقاد است که سعدالملک به تزویر خطیبى به قتل رسید و نه‏تنها وزیر با باطنیان نبود، بلکه در پایین آوردن ملاحده از شاه‏دژ، طبق مذهب اسلام عمل کرد، ولى چون خطیبى که رئیس اصفهان بود و بر مردم با تأثیر کلام بسیار مستولى شده بود، از میزان قدرت سعدالملک بسیار مى‏ترسید، از این رو دست به خدعه در باب وى زد تا جایى که وى را به قتل رساند.348 عمادالدین کاتب قتل او را به جرم تشیع اسماعیلى در سال 500 ق مى‏داند که به همراه چهار تن از تابعانش که آنان نیز اتهام اسماعیلى داشتند، به قتل ر سید.349
درگزینى وزیر نیز آشکارا به ترویج مذهب اسماعیلیه مى‏پرداخت و در تعصب دینى، بسیارى از آزادگان را به قتل رساند، از جمله این افراد قاضى ابوسعد محمد بن نصر بن منصور هروى بود که در دانش و فضیلت و مذهب و تسنن شهره روزگار بود. چون سلطان سنجر در خراسان بود و قاضى قصد دیدن وى را داشت، درگزینى مى‏ترسید که مبادا قاضى تعلق و حمایت مذهبى او را در باب اسماعیلیان گزارش دهد، از این رو تعدادى از اسماعیلیان را به خراسان فرستاد تا وى را به قتل رسانند. این وزیر به مدت سه سال وزارت داشت تا این‏که در عهد طغرل به دار آویخته شد. علت قتل وى نیز بدان جهت بود که در سرکوب مخالفان طغرل از سپاهیان اسماعیلى استفاده کرد و از این رو دوستى وزیر با اسماعیلیان بر سلطان آشکار شد.350
اوضاع وزیران این روزگار و علایق مذهبى آنان جوّى ناآرام و متشنج در اصفهان به وجود آورد که دخالت آنان به منظور مستحکم نمودن پایه‏هاى مذهبى و سیاسى خود سبب گردید علاوه بر رقابت دیوانیان و مستوفیان و امیران دربارى، راه منازعه و جدال مذهبى در میان عامه مردم هموار شود و آتش نزاع مذهبى شعله‏ورتر گردد.

3. کارگزاران
بیشترین گزارش‏ها را در مورد کارگزاران، از زمان سلجوقیان داریم. یکى از دلایل کثرت گزارش در منابع تاریخى به واسطه کشاکش قدرت میان کارگزاران است که باعث شد مذهب و اتهامات مذهبى، گزینه‏اى براى از میان برداشتن رقبا و مخالفان گردد. علاوه بر این، تعصب مذهبى بعضى از سلاطین سلجوقى، گاه کارگزاران دولتى را بر آن مى‏داشت تا براى خوشامد آنان به سرکوب مذاهب بپردازند. گزارشى که راوندى در مورد شهاب‏الدین طغرایى ارائه مى‏دهد مى‏تواند به خوبى نشانه این موضوع باشد:
شهاب‏الدین محمود بن ثقه‏الدین عبدالعزیز اعزاله‏الضاره و ضاعف اقتداره که قصب سبق ربوذه است و به فضل بر علامیان بیفزوده دانا و دین‏دار یگانه روزگار، و از دیندارى و تعصب و حمیت او یک حکایت مى‏گویم که در روزگار دولت طغرلى که او طغرایى بود غلات رفض علیهم العنه چون خواجه عزیز و همکاران و اعوان و استقامت ممکن در نیست، مثال ریاست و خطابت و قضا از بهر خجندیان بنوشتند چون بطغراى رسید بنظر مبارک بدید آن مثال ببرند گفت: ملکى که دین در سر آن رود سلطان را نمى‏باید چه اگر سلطان را اصفهان نباشد بهترکه مسلمان نباشند که بى‏همتى از مسلمانى نیست، چیزى که سلاطین اجداد و اسلاف او از اشعریان به شمشیر بستندند من نگذارم، که او برایگان در دست ایشان نهد، کس دیگر این سخن نارست گفتن.351
اقتدار یک وزیر مى‏توانست اعتبار مذهب مورد حمایت وى را افزایش دهد. گاه از این روش براى منزوى کردن دیوانیان و کارگزاران استفاده مى‏شد. اما با عزل و یا مرگ این وزیر، کارگزاران و دیوانیان تمام کوشش خود را براى به دست گرفتن اوضاع و برکنارى رقبا به کار مى‏بردند، چنان‏که دوران نظام‏الملک اوج اقتدار شافعیان در دربار سلجوقى بود. خواجه، تدابیر فراوانى در مبازره با سایر مذاهب و اقلیت‏ها به کار گرفت، اما این فشارها بعد از مرگ وى جریان معکوسى به خود گرفت. در سال 546 ق هنگام اقامت سلطان مسعود سلجوقى در بغداد جمعى از دولتیان که دشمنان شافعیان بودند به تبعید پیروان شافعى پرداختند و در نابودى این مذهب تمام همت خود را به کار بردند تا رؤا و مشایخ این مذهب را در شهرهاى مختلف شکنجه و آزار دهند. این فشارها چنان فضا را بر آنان تنگ ساخت که گروهى به منظور حفظ جان و مقام، مذهبشان را ترک کردند.352
تاج‏الملک قمى از مخالفان مذهبى و رقباى سیاسى نظام‏الملک بود که بنابر استناد منابع، عامل قتل خواجه نظام‏الملک شمرده مى‏شد. وى به همراه مجدالملک قمى که دیوان استیفاء را بر عهده داشت و نیز ابوالمعالى سدیدالملک عارض، نزد ملکشاه سلجوقى بسیار سعایت خواجه نظام‏الملک مى‏کردند. با قتل نظام‏الملک و گزیدن تاج‏الملک به منصب وزارت شافعیان، نظامیه که رونق و اعتبار خود را در خطر مى‏دیدند و از میزان دشمنى تاج‏الملک با شافعیان اطلاع داشتند، جز به مرگ او راضى نشدند و وى را به قتل رساندند.353
بعد از وزارت، دیوان استیفاء مهم‏ترین دیوان در عهد سلاجقه محسوب مى‏شد. مجدالملک قمى که اهل براوستان قم و از شیعیان قم بود، با قدرت روزافزون خاندان نظام‏الملک مقابله کرد و با هم‏دستى سدیدالملک توانست این خاندان متنفذ را که از حمایت شافعیان نظامیه برخوردار بودند، از چشم سلطان بیندازد و زمام امور ملک را خود در دست گیرد. بعد از مرگ سلطان ملکشاه، مجدالملک مستوفى در اصفهان مقیم شد. وى پس از قتل تاج‏الملک توسط هواداران خواجه نظام‏الملک (شاگردان نظامیه) و از دست دادن حامى خود، براى به دست آوردن مقام وزارت بسیار تلاش کرد و سرانجام مجدالملک در زمان سلطنت برکیارق تحت وزارت برادرش فخرالملک توانست استیفاى سلطان را به دست آورد، ولى فخرالملک اسمى بى‏مسمى بود، چراکه وزارت واقعى در دست مجدالملک قرار داشت. مجدالملک در تکریم ائمه علوى و سادات فاطمى و ترمیم مزارات آنان کوشید. این مسئله از جمله بهانه‏هاى دسیسه‏جویى و توطئه علیه مجدالملک قرار گرفت، از این رو براى فرار از اتهامات و جدال‏ها «در سرایش خدم و حشم نام فراوان ابوبکر و عمر و عثمان نام شیعى و سنى و اعم از حنفى و شیعى و شافعى و تصوف و... فراوان وجود داشت و از ائمه آنان نیز احسان‏ها و الطاف فراوان مى‏نمود».354
از جمله کارگزاران این دوره، خطیبى بود که ریاست اصفهان را بر عهده داشت. او در نظر مردم، خود را بسیار عالم و دین‏دار جلوه مى‏داد و چون از وزیر سعدالملک آبى مى‏ترسید با سلاطین در باب تزویر و کج‏مذهبى وزیر سخن‏ها گفت و وى را به باطنى‏گرى متهم ساخت، از این رو خطیبى خدمت‏کارانى از خواص سلطان محمد سلجوقى را تحریک کرد که وزیر را اسماعیلى معرفى کنند. وى جمعى از مردم را برانگیخت که در حضور سلطان و جمعى از قاضیان و امیران از وزیر بدگویى کنند و او را بى‏دین و خارج از مذهب معرفى کنند. وزیر که از خدعه خطیبى باخبر بود و از سوى دیگر از مکاتبات میان خطیبى و عبدالملک عطاش اسماعیلى‏مذهب مطلع بود، مى‏خواست برخى نامه‏ها که به خط خطیبى بود را به سلطان بگوید و اسماعیلى‏مذهب بودن خطیبى را اثبات کند، ولى این خدعه به ضرر وزیر تمام شد و خود وزیر متهم گردید.355
امیر محمد جوزجانى منصب طغرایى سلطان محمد را بر عهده داشت. وى حنفى متعصبى بود و سلطان محمد را به حمایت از این مذهب و آیین ترغیب مى‏کرد، چنان‏که اگر کسى به او سلام مى‏کرد قبل از جواب از او مى‏پرسید: مذهب تو چیست؟356
جوّ سیاسى و مذهبى که سیاست‏مداران جامعه از قرن چهارم تا هفتم هجرى به وجود آوردند چنان بود که جهت‏گیرى‏ها و جانب‏دارى آنان سرانجام در قرن ششم باعث گردید، منازعات مذهبى از شاخصه‏هاى عمده جامعه اصفهان گردد که تقریباً تمام مورخان و سیاحان مسلمان بدان اشاره کرده‏اند.

نتیجه
تأثیر اقتدار رسمى (شامل نقش سلاطین و نقش وزیران و کارگزاران) و نگرش‏هاى اعتقادى و جانبدارى‏ها و تعصبات مذهبى آنان به عنوان یکى از عوامل منازعه‏ساز در اصفهان شناخته شده که در بروز مجادلات و منازعات مذهبى سهم بزرگى را ایفا نمود. رقابت‏هاى سیاسى این دولت‏مردان بود که در بیشتر مواقع به بهانه‏هاى دینى و مذهبى به سرکوب رقباى سیاسى خود مى‏پرداختند تا بدین وسیله به اهداف سیاسى خویش نایل آیند. گاه نیز سیاست‏گذارى‏هاى هیئت حاکمه نقش تعیین کننده‏اى در منازعات مذهبى داشت. این سیاست‏گذارى‏ها غالباً در جهت منافع حکومتى صورت مى‏گرفت، آن‏چنان‏که هدف خواجه نظام‏الملک از ساخت مدارس، اتحاد مذهبى تحت لواى شافعى‏گرى و قصدش نیز تربیت کادر دیوانى، ادارى با مذهب شافعى براى اداره امور حکومتى بود. البته این‏گونه سیاست‏ها خود باعث تنازع و مشاجره میان دیگر پیروان و سیاست‏مداران مذهب رقیب مى‏شد که سیاست‏گذراى‏هاى یک دولت‏مرد از حزب و مذهب رقیب باعث کنارگذاشتن آنان از مناصب و مراتب سیاسى و حکومتى مى‏گردید. بنابراین، خود را در معرض نابودى سیاسى مى‏دیدند. از این رو بهترین عامل در منکوب کردن سیاست‏گذارى‏هاى دولت‏مردان، متهم ساختن آنان به بددینى و کج‏مذهبى بود که مى‏توانست آنان را از صحنه سیاست خارج سازد.
••• پى‏نوشت
منابع
ـ آژند، «مذهب امامیه در قرن چهارم هجرى»، مجله تاریخ اسلام، شماره سوم، سال یکم، 1379.
ـ ابن اثیر، عزالدین على، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه على هاشمى حائرى، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى، 1368.
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالحمید آیتى، ج 2، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1366.
ـ ابن کثیر، ابوالفداء، البدایه و النهایه، ج 11، بیروت، معارف، 1977 م.
ـ ابوالرجاء قمى، نجم‏الدین، تاریخ الوزراء، به کوشش محمدتقى دانش‏پژوه، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363.
ـ اصفهانى، محمود بن محمد بن حسین، دستورالوزاره، تصحیح رضا اترابى‏نژاد، تهران، امیرکبیر، 1364.
ـ بندارى اصفهانى، تاریخ دولت آل‏سلجوق زبدة النصره و نخبة العصره، ترجمه محمدحسین جلیلى، بى‏جا، انتشارات بنیاد.
ـ بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه باقر ساروخانى، تهران، نشر کیهان، 1366.
ـ جى آ، بویل، تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشى دولت ایلخانان، ج 5، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، 1371.
ـ خوافى، احمد بن محمد، مجمل فصیحى، تصحیح محمود فرخ، مشهد، کتاب‏فروشى باستان، 1319.
ـ خواندمیر، غیاث‏الدین بن همام‏الدین، دستور الوزرا، تصحیح سعید نفیسى، تهران، نشر اقبال، 1355.
ـ راوندى، محمد بن على بن سلیمان، راحه‏الصدور و آیه‏السرور در تاریخ آل سلجوق، ترجمه محمد اقبال، تهران، امیرکبیر، 1352.
ـ شبانکاره‏اى، محمد بن على، مجمع الانساب، تصحیح میرهاشم محدث، نشر امیرکبیر، 1363.
ـ فراى، تاریخ ایران، ج 4، ترجمه حسن انوشه، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363.
ـ قزوینى رازى، عبدالجیل، النقض (بعض مثالب النواصب فى نقض بعضى فضائح الروافض)، تصحیح سیدجلال‏الدین حسینى ارموى، بى‏جا، بى‏نا، 1331.
ـ کاتب اصفهانى، عمادالدین (م 597 ق) خریده العقر و جریدة العصر فى ذکر فضلاء اهل اصفهان، تحقیق محمد آل طعمه، تهران، مراة التراث، 1377 / 1419 ق.
ـ کارلا کلونز، دیوانسالارى در عهد سلجوقى، ترجمه یعقوب آژند، تهران، امیرکبیر، 1363.
ـ کسایى، نوراللّه‏، مدارس نظامیه و تأثیرات علمى و اجتماعى آن، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358.
ـ لمبتن، آن، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران، شرق، 1375.
ـ مقدسى، ابوعبداللّه‏ محمد بن احمد، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، ترجمه علینقى منزوى، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 1361.
ـ میرخواند، محمد بن خاوند شاه، روضة الصفا، ج 4، تهران، انتشارات کتاب‏فروشى‏هاى مرکزى و خیام و پیروز، 1339.
ـ نخجوانى، هندوشاه، تجارب السلف (در تاریخ خلفا و وزراى ایشان)، تصحیح عباس اقبال، چاپ سوم: تهران، کتابخانه طهورى، 1357.

--------------------------------------------------------------------------------

320. کارشناس ارشد تاریخ اسلام. تاریخ دریافت: 13/4/87 ـ تاریخ پذیرش: 6/5/87.
321. عصر غیبت کبرا و فقدان امام معصوم و لزوم تبیین اصول و مبانى شیعى توسط علماى شیعه موجب تحولاتى گردید. با پایان یافتن نیابت خاصه بعد از على بن محمد سمرى، آخرین نایب حضرت مهدى عج نیابت عامه به وجود آمد. ره‏آورد این تحول، گشایش باب اجتهاد در مذهب شیعه است. از ره‏گذر این تحول، علمایى هم‏چون محمد بن یعقوب کلینى، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید رضى و شیخ طوسى، احساس وظیفه نموده و در این تحولات، نقش محورى داشته و در بنیان نهادن مبانى فکرى و فقهى و اندیشه سیاسى شیعه نقش مهمى ایفا کردند. این عالمان را علماى دوره تدوین مى‏گویند.
322. تاریخ اسلام، فصلنامه تخصصى، سال یکم، شماره سوم، پاییز 1379، ص 129.
323. ابن‏کثیر، البدایه و النهایه، ج11، ص230 و ابن اثیر، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ج14، ص235 ـ 236.
324. فراى، تاریخ ایران کمبریج، ج 14، ص 248 ـ 249.
325. ابن‏کثیر، البدایه و النهایه، ج 12، ص 34.
326. ذبیح‏اللّه‏ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 136 و ابن اثیر، همان، ج 16، ص 86.
327. جى. آ. بویل، تاریخ کمبریج، ج 5، ص 44.
328. جى آ. بویل، تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشى دولت ایلخانان، ج 5، ص 44.
329. ابوالرجاى قمى، تاریخ الوزراى، ص 61.
330. عبدالجلیل رازى، نقض، ص 146.
331. ابن اثیر، همان، ج 8، ص 203 ـ 204.
332. محمد بن على راوندى، راحة الصدور و آیة السرور، ص 18.
333. ر.ک: کارلا کلونز، دیوانسالارى در عهد سلجوقى، ص 90 ـ 91.
334. مقدسى، احسن التقاسیم و معرفة الاقالیم، ج 2، ص 590.
335. ابن اثیر، همان، ج 15، ص 318.
336. کلارلاکلونز، همان، ص 87 ـ 88.
337. آن. لمبتن، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ص 38 ـ 39.
338. هندوشاه نخجوانى، تجارت السلف در تاریخ خلفا و وزراى ایشان، ص 277 ـ 278.
339. بندارى اصفهانى، تاریخ دولت آل سلجوق، ص 66 ـ 67.
340. ر.ک: نوراللّه‏ کسایى، مدارس نظامیه و تأثیرات علمى و اجتماعى آن، ج 1، ص 381.
341. بازخانه.
342. محمود بن محمد بن حسین اصفهانى، دستورالوزاره، ص 67 ـ 68.
343. ر.ک: نوراللّه‏ کسایى، همان، ص 38.
344. عبدالجلیل رازى، همان، ص 141 ـ 142.
345. همان.
346. همان، ص 280.
347. خواندمیر، همان، ص 198.
348. شبانکاره‏اى، مجمع الانساب، ص 109؛ بندارى اصفهانى، تاریخ دولت آل سلجوق، ص 102 ـ 103 و فصیحى خوافى، مجمل فصیحى، ج 2، ص 218.
349. عمادالدین کاتب، خریدة القصر و جریدة العصر، پاورقى ص 137.
350. بندارى اصفهانى، همان، ص 168 ـ 169.
351. راوندى، همان، ج 2، ص 421.
352. عماد کاتب، همان، ص 109.
353. ابن خلدون، العبر، ج 2، ص 741.
354. ر.ک: عبدالجلیل رازى، همان، ص 48 و بندارى اصفهانى، همان، ص 94.
355. ر.ک: بندارى اصفهانى، همان، 102 ـ 105.
356. عماد کاتب، همان، ص 110 و 113.

تبلیغات