عناصر اخلاقی و عرفانی در فقه شیعه اخلاق و فقه «4»
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
اگرچه «فقه اصطلاحى» در چارچوب خاص خود محصور است و فقط درباره صحت و فساد اعمال مکلفین بحث مىکند و آنچه از آداب وشرایط و احکام که متعلق به ظاهر اعمال است وظیفه علم فقه است،ولى فقهاى شیعه نوعا خود را در چارچوب تنگ آن محصور نکرده وعناصر اخلاقى و عرفانى و اعتقادى را نیز به فقه افزودهاند و آنرا از جمود و تحجر خارج ساخته و بدان رونق و شکفتگى خاصىبخشیدهاند و به همین جهتشیعه را از گرایش به عرفان کاذب وصوفیگرى باز داشتهاند.
فقهاى شیعه با مطرح کردن شرط بودن «نیت» در صحت اعمالعبادى، فقه را از بحث ظاهر به باطن کشاندهاند و «نیت» راامرى اختیارى و متعلق تکلیف دانستهاند. و گفتهاند: نماز و هرعبادت دیگر را باید به قصد قربتیعنى براى اطاعت از فرمان خداانجام داد و لازم نیست «نیت» را به زبان آورد و یا در اول هرعبادت از قلب بگذراند، همین اندازه از اول تا آخر بداند که اینعمل را براى خدا انجام مىدهد، کافى است. فىالمثل «نیت» بایدتا آخر نماز ادامه داشته باشد و اگر طورى غافل شود که نداند چهمىکند، نمازش باطل است. هرکس براى «ریا» یعنى نشان دادن بهمردم نماز یا عبادت دیگرى را انجام دهد، علاوه بر این که عبادتشباطل است، گناه کبیره نیز انجام داده است و اگر خدا و مردم هردو را در نظر بگیرد، باز عملش باطل و شرک به خداست و گناهکبیره است. اگر قسمتى از نماز را به قصد ریا انجام دهد نمازباطل است. خواه قسمت واجب باشد مثل حمد و سوره، یا مستحب مانندقنوت. اگر اصل نماز را براى خدا بخواند ولى به قصد ریا آن رادر مسجد یا در اول وقتیا با جماعتبجا آورد، باز هم گفتهاندنمازش باطل است (1) . فقها نوعا فصلى را به عنوان مقدمه به فضیلتنماز یومیه اختصاص دادهاند و آیات و روایاتى در این باره نقلکردهاند و گفتهاند: نماز رابطه انسان با خداست و مایه صفاى روحو پاکى دل و پیدایش روح تقوى و تربیت انسان و پرهیز از گناهاناست.
خداوند در قرآن مىفرماید:(...ان الصلاه تنهى عن الفحشاء والمنکر...) (2) «نماز انسان را از کارهاى زشت و ناشایستبازمىدارد» .
نماز مهمترین عبادات است. پیامبر اکرم(ص)فرمود: «نماز ستوندین است که اگر قبول درگاه خداوند شود، عبادتهاى دیگر هم قبولمىشود و اگر قبول نگردد اعمال دیگر نیز قبول نخواهد شد» .
و نیز طبق روایات کسى که نمازهاى یومیه را انجام دهد، ازگناهان پاک مىشود همانگونه که اگر شبانهروز پنج مرتبه در نهرآبى شستشو کند اثرى از آلودگى در بدنش باقى نمىماند. به همینجهت در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى و وصایا و سفارشهاىپیامبراکرم(ص)و ائمه هدى(علیهم السلام)از مهمترین کارهائى کهروى آن تاکید شده همین نماز است و لذا ترک نماز از بزرگترینگناهان کبیره محسوب مىشود.
البته باید دانست کسى که نماز مىخواند ولى به آن اهمیتنمىدهد، مانند کسى است که نماز نمىخواند. خداوند متعال در قرآنمىفرماید:(ویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون) «واى برنمازگزارانى که از یاد خدا غفلت مىکنند» .
در حدیث آمده است: روزى پیامبر اکرم(ص)مردى را در مسجد مشغولنماز دید که رکوع و سجود را بهطور کامل انجام نمىدهد، فرمود:
اگر این مرد از دنیا برود در حالى که نمازش اینگونه باشد، بهدین من از دنیا نخواهد رفت. (3)
توصیه کردهاند: سزاوار است انسان نماز را در اول وقتبخواندو به آن زیاد اهمیتبدهد و از تند خواندن نماز که ممکن استمایه خرابى نماز گردد، جدا بپرهیزد.
شارع مقدس اسلام به قدرى به نماز اهمیت داده که در هر حال حتىدر حال احتضار نماز را برایشان واجب کرده است و اگر نتواند حمدو سوره و ذکرهاى نماز را به زبان بیاورد، باید از قلب بگذراندو اگر در نماز از ایستادن عاجز شود، باید نشسته بخواند و اگراز نشستن هم عاجز باشد، باید نماز را خوابیده بخواند. غرض نمازدر هیچ حالى برداشته نمىشود و در حال جنگ و ترس از دشمن یااضطرار و ناچارى که نمىتواند رو به قبله نماز بخواند، توجه بهقبله ساقط مىشود و به هر حال که هست، باید نماز را انجام دهد.
گفتهاند: روح نماز «حضور قلب» است و آن عبارت است از فارغساختن دل از غیر کارى که او مشغول است که نماز باشد تا این کهبداند که چه مىکند و چه مىگوید و فکر او به جایى دیگر نرود وتوجه به نماز خود داشته باشد و سزاوار است نمازگزار از آنچهمایه پراکندگى حواس مىشود بپرهیزد، معانى کلمات نماز را بفهمدو در حال نماز به آن توجه داشته باشد و با حال خضوع و خشوعاخلاص نماز را انجام دهد و بداند با چه کسى سخن مىگوید و خود رادر مقابل عظمت و بزرگى خداوند بسیار کوچک احساس کند در حالاتمعصومین(علیهم السلام)آمده است. به هنگام نماز آنچنان غرق یادخدا مىشدند که از خود بىخبر مىگشتند تا آنجا که پیکان تیرى درپاى امیرالمومنین على(ع)مانده بود درحال نماز بیرون آوردند وآن حضرت متوجه نشد. (4)
شرط صحت و شرط قبولى
فقهاى شیعه بین صحت عمل و قبولى آن فرق گذاشتهاند و گفتهاندعملى که واجد شرایط صحتباشد، آن عمل صحیح است و اسقاط تکلیفمىکند ولى ممکن است همان عمل واجد شرایط قبولى نباشد، و مقبولدرگاه احادیث قرار نگیرد و لذا هر مکلف موظف است علاوه بر فراهمآوردن شرایط صحت عمل، شرایط قبولى آن را هم فراهم آورد تا اینکه عمل صحیحش مورد قبول قرار بگیرد و لذا براى قبولى هر عملىشرایطى ذکر کردهاند مثلا گفتهاند: براى قبولى نماز و کمال وفضیلت آن علاوه بر شرائط واجب باید امور زیر را نیز مراعات کند:
قبل از نماز از گناهان خود توبه و استغفار نماید از خوردن مالحرام و آشامیدن مسکرات و ندادن خمس و زکات و هرگناه دیگربپرهیزد. از حرص، حسد، و تکبر و سایر صفات ناپسند و زشتبرکنارباشد مسلم است که منشا همه بدیها این صفات رذیله است و اگرنمازگزار خود را از صفات برکنار کند، مسلما از همه زشتیها وبدیها برکنار خواهد بود. و اگر بعضى از مردم با این که نمازمىخوانند، مرتکب کارهاى زشت و ناپسند مىشوند، علتش این استبهدستورهاى لازم نماز رفتار نمىکنند در نتیجه نمازشان قبول حقنمىشود و از ثمرات عالى آن استفاده نمىکند.
همچنین سزاوار است کارهائى که ارزش نماز و حضور قلب را کممىکند انجام ندهد مثلا در حال خوابآلودگى، و خوددارى از بول، ودر میان سرو صداها و در برابر مناظرى که جلب توجه مىکند بهنماز نایستد و کارهائى که ثواب نماز را زیاد مىکند انجام دهد.
از امیرالمومنین على(ع)روایتشده است که فرمود: «خوشا بهحال کسى که دل و عبادت خود را براى خدا خالص سازد و به آنچه دوچشم او مىبیند مشغول نگردد و به آنچه گوش او مىشنود یاد خدا رافراموش نکند و به آنچه خداوند به دیگرى عطا فرموده است، تنگدلنگردد». (5)
امام باقر(ع)فرمود: «نمازهاى بنده گاهى نصف آن بالا مىرود وگاهى ثلث آن، و گاهى ربع آن، و گاهى همه آن. و بالا نمىرود مگرآنچه دل او رو به آن آورد و امر به نماز نافله شد تا نقصانى کهبه جهت عدم حضور قلب در نماز به هم رسد، تمام کند». (6)
به حضرت امام سجاد(ع)عرض کردند که: «شما چرا هر وقت وضومىسازید رنگ مبارک شما زرد مىشود؟ فرمود: آیا نمىدانید که درخدمت که مىایستم؟». (7)
ابو حمزه ثمالى مىگوید که: آن حضرت را دیدم که نماز مىخواندپس عباى مبارک آن حضرت از دوشش افتاد و آن را درست نکرد تا ازنماز فارغ شد من آن را به حضرت عرض کردم فرمود: آیا مىدانى کهدر خدمت که بودم؟ به درستى که نماز بنده به درجه قبول نمىرسدمگر به قدرى که دل او متوجه باشد». (8)
مرحوم ملا احمد نراقى صاحب «معراج السعاده» مىگوید: آنچه ازاخبار مذکور مستفاد مىشود که: «نماز بدون حضور قلب قبولنیست» مراد از «قبول» حصول ثواب کامل آخرت و قرب حضرت ربالعزه است، پس منافاتى نیست میان آنچه مذکور شد و میان آنچهفقها مىگویند که: نماز، صحیح است اگرچه خالى از حضور قلب باشدو معنى صحیح آن است که تکلیف خود را بجا آورده و عقاب تارکنماز از او ساقط شده و اگرچه مرتبه قرب و ثواب از براى اونباشد». (9)
و برخى از فقها که گرایش عرفانى داشتهاند جداگانه دربارهاسرار نماز و روزه کتابها نوشتهاند (10) . و علاقمندان را به ابعادمعنوى و اسرار و آداب باطنى نماز و سایر عبادات آشنا ساختهاند.
در نظر آنها نمازى معراج مومن است که از سر ذوق، حضور قلب وخشوع و تسلیم باشد و روزهاى به صفت «مقرب» موصوف است کهپیوسته با ذکر بارى و مجاهدت با نفس و شفقتبر خلق و تطهیر دلاز بیگانه و جوارح از محرمات همراه باشد
مسائل اخلاقى در مکاسب محرمه
البته فقهاء به تناسب مسائل فقهى به بعضى از مسائل اخلاقى نیزاشاره کردهاند و بعضا درباره آنها به تفصیل سخن گفتهاند.
فىالمثل مرحوم شیخ انصارى در مکاسب محرمه از پارهاى از مسائلاخلاقى نیز به روش فقهى بحث کرده است و یکى از نویسندگان مبحثآفات زبان را از مکاسب محرمه ترجمه کرده و آن را به نام «اخلاقاسلامى» نامیده است او: 1 - غیبت; 2 - دروغ; 3 - سخنچینى; 4 -دشنام گوئى;5-اشعار عاشقانه یا تشبیب; 6 - مدح نالایق; 7 نوحه باطل; 8 - هجو مومن; 9-فحش را از آفات زبان شمرده است. وىدرباره «غیبت» مانند علماى اخلاق به تفصیل بحث کرده و شش فصلبدین ترتیب به آن اختصاص داده است:
1 - فصل اول: بحثهاى مقدماتى، آیات و روایات، بحثى در باره گناه کبیره یا صغیره بودن غیبت.
فصل دوم: غیبت چیست؟ تعریف غیبت نزد ارباب لغت، معنى غیبت درروایات.
فصل سوم: کفاره غیبت.
فصل چهارم: مستثنیات غیبت.
فصل پنجم: استماع غیبت.
فصل ششم: حقوق مسلمانان.
درباره «دروغ» در دو مقام بحث کرده: مقام اول آیا دروغ گناه کبیره است؟ خلف وعده. دروغ در مقام شوخى مبالغه و توریه.
مقام دوم: مجوزات دروغ. مجوز اول دروغ در هنگام ضرورت. دلیلاول: قرآن ; دلیل دوم: سنت. دلیل سوم: اجماع. دلیل چهارم: عقل.
آیا توریه در هنگام ضرورت با وجود قدرت واجب استیا نه؟ سوگنددروغین و سپس درباره سایر آفات زبان با تفصیل کمترى بحث کردهاست. (11)
سرایت دادن مسائل اخلاقى به فقه
از اینها معلوم مىشود فقهاى شیعه چندان خود را مقید به «فقهاصطلاحى»با معناى تنگ آن ندانستهاند و هرکجا لازم دیدهاندبهطور گذرا به بعضى از مسائل اخلاقى نیز اشاره کردهاند به خصوصآنهائى که در علوم جامع بودهاند و علاوه بر فقه به رشتههاى سایرعلوم نیز تسلط داشتهاند و این نوع فقها سعى کردهاند مسائلاخلاقى و معنوى و عرفانى را به «فقه» سرایت دهند. نقش چند تناز بزرگان فقها و متکلمین از این لحاظ حائز اهمیت است:
1 - سید بن طاووس(589 - 664ه)
ابن طاووس با آن که در علم فقه دریاى مواجى بود و به دقایقآن علم آگاه بود ولى در آن رشته جز یک کتاب تالیف نکرد و دراوائل اجازات خویش آورده است که: من در علم فقه بر تالیف کتاب«غیاث الورى» که در بیان قضاء صلات از اموات است، اختصارنمودم و هرگز در پى تقریر سئوال و جواب و مسائل آن علم نگردیدمزیرا در مسائل فقهى به قدرى اختلاف آراء زیاد است که تحقیق صواباز خطا و تمیز حق از باطل در نهایت اشکال است، لاجرم صلاح دنیا وآخرت خود را در آن دیدم که از فتوى در احکام شرعى خوددارىنمایم و خود را از خطر این آیه شریفه که خطاب به رسولاکرم(ص)است، حفظ کنم: «لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منهبالیمین» «یعنى اگر پیغمبر(ص)بعضى سخنان بر ما به دروغ نسبتدهد، دست راست او را گرفته قطع کنیم» .
اینک خود را در پناه لطف و عنایت الهى از هر خطر در امانمىدانم و اگر در فقه تالیفى مىکردم هرگز خویشتن را از آن خطردر امان نمىدانستم زیرا احتمال داشت که در بیان فتاوا راه خطاپیموده باشم در نتیجه مسلمانان به غیر ما انزل الله عمل کردهباشند بدین وسیله نقصى در ورع من پدید آید، پس در این صورت درردیف کسانى قرار مىگرفتم که نسبت دروغ و باطل به خداى جل شانهداده باشند. (12)
سید ابن طاووس به سبب پارسائى و پرهیز از فتوا در «فقه»چیزى ننوشت و لیکن کتابهاى بسیارى در ادعیه و عبادات و تهذیبنفس و دیگر آداب و وظائف دینى تالیف کرد. او در زهد و عبادت وتقوا و ریاضت مقام بلندى داشت چنانکه شیعه و سنى بالاتفاقدرباره او گفتهاند که وى ازهد و اورع اهل زمان و اتقى و اعبدمردم روزگار خود بود و در کلمات بزرگان به «قدوه العارفین» و«مصباح المتهجدین» موصوف است.
علامه حلى مىگوید: رضىالدین على مستجاب الدعوه بود و کراماتبسیار از آن سید بزرگوار به ظهور پیوست، من بعضى از این کراماترا از پدر خویش و پارهاى را از دیگران استماع نمودم. (13)
در آن روزگارى که تصوف به خاطر مهجور افتادن فقه آخرت درمیان فقهاى اهل سنت و اقبال آنها به فقه دنیا رونق بیشترىیافته بود و اقطاب صوفیه با ادعاهاى عجیب و غریب صوفیانه خودتوجه مسلمانان را به خود جلب کرده بودند، سید ابن طاووس آنفقیه توانا با ارائه بعد معنوى و عرفانى و اخلاقى تعالیم تشیعتوجه شیعیان را به مکتب اهل بیت(علیهم السلام)جلب نمود و آنانرا از گرایش به تصوف باز داشت.
2 - محمد بن مکى جزینى عاملى(شهیداول)مقتول به سال 786همحمد بن مکى که فقها او را «شهید اول» لقب دادهاند، دامنهاطلاعاتش آنچنان وسیع بود که در دمشق حوزه درس داشت و مرجعمذاهب پنجگانه فقهى بود (14) .
رشتههایى که شهید در آنها تبحر داشت، آنقدر متنوع بود که حتىشامل علم سحر نیز مىشد چنانکه گفتهاند: وى جادوى یک مدعىپیغمبرى را در جبل عامل باطل کرد. (15) با این درجه وسعت اطلاعات،قهرى استبا تصوف نیز آشنا بوده استبه او ابیاتى منسوب است کهوى در آن به صوفى نمایان خشک مقدس صاحب سبحه و خرقه و تبرزینمىتازد و مىگوید:
لیس التصوف عکازا و مسبحه
کلا و لا الفقر رویا ذلک الشرف
وان تروح و تغدو فى مرقعه
و تحتها موبقات الکبر والسرف
و تظهر الزهد فى الدنیا و انت على
عکوفها کعکوف الکلب والجیف
الفقر سر و عنک النفس تحجبه
فارفع حجابک تجلو ظلمه التلف..
یعنى: «تصوف تبرزین و تسبیح نیست، هرگز، و نه فقر به خواب دیدن آن افتخار است. یا این که با لباس پینهزدهاى راه بیفتى وبگردى، درحالى که زیرش منجلابى از کبر و خودپسندى و افراط نهانکرده باشى، خود را در مورد مال دنیا زاهد بنمائى و در همان حالبه آن چنان چسبیده باشى که سگ به لاشه.
فقر رازى است که نفس تو از تو پوشیده مىدارد، حجاب را بردارتا گمراهى و تباهیت را ببینى. ترک شهوت گوى و جان به دم بربندو از دایره حس به در آى و اشگ حسرت فرو ریز و چون آهنگ یادمحبوب کردى قرآن بخوان.. ». (16)
مرحوم شیخ حر عاملى اشعار بسیار لطیفى از وى نقل کرده است کهحکایت از روح لطیف و شور و هیجان معنوى او دارد از آن جمله:
عظمت مصیبه عبدک المسکین
فى نوعه من مهر حورالعین
الاولیاء تمتعوا بک فى الدجى
بتهجد و تخشع و حنین
فطردتنى عن قرع بابک دونهم
اترى لعظم جرائمى سبقونى
اوجدتهم لم یذنبوا فرحمتهم
ام اذنبوا فعفوت عنهم دونى
ان لم یکن للعفو عندک موضع
للمذنبین فاین حسن ظنونى
«مصیبتبندهاى بىچارهات در میان هم نوعان خود بزرگ شده است.دوستانت در ظلمتشب با شب زندهدارى و ناله و زارى از تو کامبرگرفتند و تنها مرا از درت راندى؟ آیا به خاطر سنگینى گناهانمآنان از من پیش افتادتند آیا آنان را بىگناه دیدى که برایشانرحمت آوردى؟ یا این که آنان نیز گنهکار بودند و آمرزیدى و تنهابر من نبخشودى؟! اگر در پیشگاهتبراى گنهکاران جاى عفو نیست،پس این حسن من چه مىشود؟!» .
همه اینها شکل معینى از عرفان را که شهید اول در نظر داشته،مشخص مىسازد و تاثیر عرفان و اخلاق را در او که فقیهى از رتبهابن بابویه و شیخ مفید و سید مرتضى بود، نشان مىدهد.
3- احمد بن محمد بن فهد اسدى(756 - 841ه)
معروف به «ابن فهد» از فقهاى بزرگ امامیه قرن نهم هجرى است. ابن فهد طبق گفته ارباب تراجم عارف مسلک و ریاضتکش و اهلذوق و حال بوده است و به توصیف شیخ یوسف نجرانى وى «فقیهفاضل، مجتهد زاهد و عابد، پرهیزگار پاکدامن و پارسا بود، جز آنکه گرایشى به روش صوفیه داشتحتى در بعضى کتبش صوفیانه سخنگفته است». (17)
البته تصوفى که به این بزرگان نسبت داده مىشود غیر از تصوف وصوفیگرى رسمى است، تصوف از نظر بزرگان شیعه به معنى بریدن ازخلق و پیوستن به خالق و زهد ورزیدن در دنیا و فانى شدن در محبتبارى تعالى است و این بسیار ممدوح و ثمره اعتقاد و ایمان صحیحمىباشد و این غیر از آن است که به صوفیه نسبت داده مىشود ازقبیل: اتحاد و حلول و وحدت وجود و موجود و سقوط تکلیف و رقص وغنا و امثال اینها که ناشى از بد اعتقادى آنهاست.
تالیفات او بهترین معرف مقامات علمى و عملى وى مىباشد مانند«آداب الداعى» ، و «عدهالداعى و نجاح الساعى» کتاب«التحصین و صفات العارفین» و کتاب «اسرار الصلاه» و«ترجمهالصلاه» در بیان معانى اقوال و افعال نماز و کتابهاىدیگر. (18)
ابن فهد در کتابهاى خود به خصوص در کتاب «التحصین» بهعناصر عرفانى و اخلاقى تشیع نیز توجه داشته و از روایاتمعصومین(علیهم السلام)مطالبى استفاده کرده است که براى اهل ذوقو خواهان سیر و سلوک خالص شرعى بسیار ارزشمند است.
ابن فهد در آن عصرى که مرزهاى تشیع و تصوف به روى هم گشودهشده بود، تعصب به خرج نداده و به سخنان بعضى از صوفیان رسمىنیز -که مفید تشخیص داده- اشارهاى داشته استبه این معنى اواصول تصوف را مورد آزمایش قرار داده و هرکدام موافق سنت و سیرهپیشوایان دین بوده قبول کرده و انعطاف نشان داده است و باعناصر نامعقول و نامشروع تصوف به شدت برخورد کرده است.
به علاوه ابن فهد، قسمتهائى از کتاب زهد النبى ابن بابویه قمىرا در کتاب خود آورده که مربوط به فتن آخرالزمان و گمراه شدنمسلمانان است، گوئى ابن فهد جامعه معاصر خود را توصیف مىکند ودر زمانى که حفظ جان و دین و فضائل اخلاقى مشکل مىنماید، او درآن شرایط مسلمان واقعى را به عزلت فرا مىخواند. ابن فهد، دعارا از ضرورتهاى زندگى مىشمارد و دعا کننده را در طریق انتخابدعاى مناسب و اصرار و مواظبتبر آن را (19) به منزله «مجاهد وحج کننده و عمره گزار و مریض» مىداند. (20)
وى براى تحقق حاجتهاى مختلف دعاهاى مناسب نقل کرده استبراىتکمیل بیان جنبههاى معنوى شخصیت ابن فهد بجاست که از اشعارزاهدانه وى نیز یاد کنیم از آن جمله این قطعه شعر است:
یا من یرى ما فى الضمیر و یسمع
انت المعد لکل ما یتوقع
یا من یرجى للشدائد کلها
یا من الیه المشتکى و المفزع
یا من خزائن حکمه فى قول کن
امنن فان الخیر عندک اجمع
مالى سوى فقرى الیک وسیله
بالافتقار الیک فقرى ادفع
ما لى سوى قرعى لبابک حیله
فلئن رددت فاى باب اقرع؟
و من الذى ادعو و اهتف باسمه
ان کان فضلک من فقیرک یمنع
حاشا لمجدک ان تقنط عاصیا
الفضل اجزل و المواهب اوسع (21) .
اى بینا و شنواى رازهاى نهان، توئى که برآورنده همهآرزوهائى. اى که در همه سختیها امیدگاهى، اى که همه به درگاهتمىنالند و شکوه مىکنند اى که کلمه «کن» کلید همه خزائن تستبر من منت گذار زیرا تمام نیکوئیها نزد تو است جز فقر و نادارىوسیلهاى به درگاه تو ندارم و با ابراز نیاز در پیشگاه تو فقرمرا چاره مىکنم. مرا تدبیرى جز کوبیدن در خانه تو نیست، اگربرانى به کدام در روى آورم؟! و اگر فضل تو مانع این فقیر شود،پس نام چه کسى را بخوانم و ترنم کنم؟ حاشا از بزرگواریت کهگنهکارى را نومید سازى، فضل و انعام تو بزرگتر و گستردهتر است (22) .
خلاصه ابن فهد، ظاهر و باطن شرع و فقه و اخلاق و عرفان را باهمداشت و شیعیان را از گرایشهاى احساساتى صوفیانه باز داشت ونمایانگر راه مستقیم تشیع امامیه گردید و عرفانى مطابق با آئینصحیح و حنیف و قابل قبول اهل بیتبراى شیعیان پدید آورد.
آرى فقهاى بزرگ شیعه و سالکان طریق فقه جعفرى به راستى راهدین را مىپیمودند و همچنانکه علم به احکام را بر خود فرضمىدانستند به فضائل اخلاقى، صبر، شکر، و رضا و زهد و قناعت وسخاء و حسن خلق و صدق و اخلاص اهمیت مىدادند و فقه را براى سلوکاخلاقى و عرفانى لازم و ضرورى تلقى مىکردند ولى بعدها «فقه» وعلوم وابسته به آن چنان توسعه یافت که جاى دیگر علوم را گرفتفقیه کمتر مجال یافتبه مسائل اخلاقى و عرفانى و معنوى بپردازدبدین جهت از جاذبه فقه و فقاهت کاسته شد و این حربه به دستملحدان افتاد که فقها را اهل دنیا و آلوده به ریا و خودنمائى ودو روئى معرفى کنند.
بر اهل فضل پوشیده نیست که ما چقدر روایاتى داریم که مىتواندمبانى احکام فقهى قرار گیرد، متاسفانه با بردن آنها به باب«اخلاق» و گفتن این که اینها اخلاقى است، فقه را از آنها محرومکردند و در اینها باید تجدید نظر شود.
پىنوشتها:
1) العروهالوثقى: ص 21، فصل فى النیه.
2) عنکبوت: 45.
3) العروهالوثقى: کتاب الصلاه.
4) محجه البیضاء: ج1، ص 398.
5) کافى: ج2، ص 16، ح 3.
6) من لا یحضره الفقیه: ج1، ص 209.
7) بحارالانوار: ج46، ص 78 ح75.
8) بحارالانوار: ج84، ص 237.
9) معراجالسعاده، ص 850 - چاپ انتشارات هجرت.
10) مرحوم شیخ آقا بزرگ در الذریعه از 17 کتاب به نام(اسرارالصلاه) نام برده است(الذریعه: ج2، ص 47 به بعد) .
11) اخلاق اسلامى، مبحث آفات زبان از مکاسب محرمه، شیخ اعظمانصارى تالیف حسین میزاخانى، چاپ دفتر تبلیغات اسلامى حوزهعلمیه قم.
12) فوائد الرضویه، ص 335 به نقل از محدث نورى، روضاتالجنات، ج4، ص 326.
13) ریحانهالادب: ج8، ص 77.
14) روضات الجنات: ج7، ص 4 - مجالس المومنین، ص 241.
15) روضات الجنات: ج7، ص 17.
16) همان.
17) لولوه البحرین، ص 106.
18) کتابهاى ابن فهد بالغ بر 24 عنوان است، ریحانهالادب، ج8،ص 146 - روضات الجنات، ج1، ص 72.
19) مىگوید خداوند اصرار در سئوال را دوست دارد عدهالداعى ص111.
20) عدهالداعى، ص 92.
21) عدهالداعى، ص 20.
22) ترجمه از ذکاوتى، تشیع و تصوف، ص 284.
فقهاى شیعه با مطرح کردن شرط بودن «نیت» در صحت اعمالعبادى، فقه را از بحث ظاهر به باطن کشاندهاند و «نیت» راامرى اختیارى و متعلق تکلیف دانستهاند. و گفتهاند: نماز و هرعبادت دیگر را باید به قصد قربتیعنى براى اطاعت از فرمان خداانجام داد و لازم نیست «نیت» را به زبان آورد و یا در اول هرعبادت از قلب بگذراند، همین اندازه از اول تا آخر بداند که اینعمل را براى خدا انجام مىدهد، کافى است. فىالمثل «نیت» بایدتا آخر نماز ادامه داشته باشد و اگر طورى غافل شود که نداند چهمىکند، نمازش باطل است. هرکس براى «ریا» یعنى نشان دادن بهمردم نماز یا عبادت دیگرى را انجام دهد، علاوه بر این که عبادتشباطل است، گناه کبیره نیز انجام داده است و اگر خدا و مردم هردو را در نظر بگیرد، باز عملش باطل و شرک به خداست و گناهکبیره است. اگر قسمتى از نماز را به قصد ریا انجام دهد نمازباطل است. خواه قسمت واجب باشد مثل حمد و سوره، یا مستحب مانندقنوت. اگر اصل نماز را براى خدا بخواند ولى به قصد ریا آن رادر مسجد یا در اول وقتیا با جماعتبجا آورد، باز هم گفتهاندنمازش باطل است (1) . فقها نوعا فصلى را به عنوان مقدمه به فضیلتنماز یومیه اختصاص دادهاند و آیات و روایاتى در این باره نقلکردهاند و گفتهاند: نماز رابطه انسان با خداست و مایه صفاى روحو پاکى دل و پیدایش روح تقوى و تربیت انسان و پرهیز از گناهاناست.
خداوند در قرآن مىفرماید:(...ان الصلاه تنهى عن الفحشاء والمنکر...) (2) «نماز انسان را از کارهاى زشت و ناشایستبازمىدارد» .
نماز مهمترین عبادات است. پیامبر اکرم(ص)فرمود: «نماز ستوندین است که اگر قبول درگاه خداوند شود، عبادتهاى دیگر هم قبولمىشود و اگر قبول نگردد اعمال دیگر نیز قبول نخواهد شد» .
و نیز طبق روایات کسى که نمازهاى یومیه را انجام دهد، ازگناهان پاک مىشود همانگونه که اگر شبانهروز پنج مرتبه در نهرآبى شستشو کند اثرى از آلودگى در بدنش باقى نمىماند. به همینجهت در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى و وصایا و سفارشهاىپیامبراکرم(ص)و ائمه هدى(علیهم السلام)از مهمترین کارهائى کهروى آن تاکید شده همین نماز است و لذا ترک نماز از بزرگترینگناهان کبیره محسوب مىشود.
البته باید دانست کسى که نماز مىخواند ولى به آن اهمیتنمىدهد، مانند کسى است که نماز نمىخواند. خداوند متعال در قرآنمىفرماید:(ویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون) «واى برنمازگزارانى که از یاد خدا غفلت مىکنند» .
در حدیث آمده است: روزى پیامبر اکرم(ص)مردى را در مسجد مشغولنماز دید که رکوع و سجود را بهطور کامل انجام نمىدهد، فرمود:
اگر این مرد از دنیا برود در حالى که نمازش اینگونه باشد، بهدین من از دنیا نخواهد رفت. (3)
توصیه کردهاند: سزاوار است انسان نماز را در اول وقتبخواندو به آن زیاد اهمیتبدهد و از تند خواندن نماز که ممکن استمایه خرابى نماز گردد، جدا بپرهیزد.
شارع مقدس اسلام به قدرى به نماز اهمیت داده که در هر حال حتىدر حال احتضار نماز را برایشان واجب کرده است و اگر نتواند حمدو سوره و ذکرهاى نماز را به زبان بیاورد، باید از قلب بگذراندو اگر در نماز از ایستادن عاجز شود، باید نشسته بخواند و اگراز نشستن هم عاجز باشد، باید نماز را خوابیده بخواند. غرض نمازدر هیچ حالى برداشته نمىشود و در حال جنگ و ترس از دشمن یااضطرار و ناچارى که نمىتواند رو به قبله نماز بخواند، توجه بهقبله ساقط مىشود و به هر حال که هست، باید نماز را انجام دهد.
گفتهاند: روح نماز «حضور قلب» است و آن عبارت است از فارغساختن دل از غیر کارى که او مشغول است که نماز باشد تا این کهبداند که چه مىکند و چه مىگوید و فکر او به جایى دیگر نرود وتوجه به نماز خود داشته باشد و سزاوار است نمازگزار از آنچهمایه پراکندگى حواس مىشود بپرهیزد، معانى کلمات نماز را بفهمدو در حال نماز به آن توجه داشته باشد و با حال خضوع و خشوعاخلاص نماز را انجام دهد و بداند با چه کسى سخن مىگوید و خود رادر مقابل عظمت و بزرگى خداوند بسیار کوچک احساس کند در حالاتمعصومین(علیهم السلام)آمده است. به هنگام نماز آنچنان غرق یادخدا مىشدند که از خود بىخبر مىگشتند تا آنجا که پیکان تیرى درپاى امیرالمومنین على(ع)مانده بود درحال نماز بیرون آوردند وآن حضرت متوجه نشد. (4)
شرط صحت و شرط قبولى
فقهاى شیعه بین صحت عمل و قبولى آن فرق گذاشتهاند و گفتهاندعملى که واجد شرایط صحتباشد، آن عمل صحیح است و اسقاط تکلیفمىکند ولى ممکن است همان عمل واجد شرایط قبولى نباشد، و مقبولدرگاه احادیث قرار نگیرد و لذا هر مکلف موظف است علاوه بر فراهمآوردن شرایط صحت عمل، شرایط قبولى آن را هم فراهم آورد تا اینکه عمل صحیحش مورد قبول قرار بگیرد و لذا براى قبولى هر عملىشرایطى ذکر کردهاند مثلا گفتهاند: براى قبولى نماز و کمال وفضیلت آن علاوه بر شرائط واجب باید امور زیر را نیز مراعات کند:
قبل از نماز از گناهان خود توبه و استغفار نماید از خوردن مالحرام و آشامیدن مسکرات و ندادن خمس و زکات و هرگناه دیگربپرهیزد. از حرص، حسد، و تکبر و سایر صفات ناپسند و زشتبرکنارباشد مسلم است که منشا همه بدیها این صفات رذیله است و اگرنمازگزار خود را از صفات برکنار کند، مسلما از همه زشتیها وبدیها برکنار خواهد بود. و اگر بعضى از مردم با این که نمازمىخوانند، مرتکب کارهاى زشت و ناپسند مىشوند، علتش این استبهدستورهاى لازم نماز رفتار نمىکنند در نتیجه نمازشان قبول حقنمىشود و از ثمرات عالى آن استفاده نمىکند.
همچنین سزاوار است کارهائى که ارزش نماز و حضور قلب را کممىکند انجام ندهد مثلا در حال خوابآلودگى، و خوددارى از بول، ودر میان سرو صداها و در برابر مناظرى که جلب توجه مىکند بهنماز نایستد و کارهائى که ثواب نماز را زیاد مىکند انجام دهد.
از امیرالمومنین على(ع)روایتشده است که فرمود: «خوشا بهحال کسى که دل و عبادت خود را براى خدا خالص سازد و به آنچه دوچشم او مىبیند مشغول نگردد و به آنچه گوش او مىشنود یاد خدا رافراموش نکند و به آنچه خداوند به دیگرى عطا فرموده است، تنگدلنگردد». (5)
امام باقر(ع)فرمود: «نمازهاى بنده گاهى نصف آن بالا مىرود وگاهى ثلث آن، و گاهى ربع آن، و گاهى همه آن. و بالا نمىرود مگرآنچه دل او رو به آن آورد و امر به نماز نافله شد تا نقصانى کهبه جهت عدم حضور قلب در نماز به هم رسد، تمام کند». (6)
به حضرت امام سجاد(ع)عرض کردند که: «شما چرا هر وقت وضومىسازید رنگ مبارک شما زرد مىشود؟ فرمود: آیا نمىدانید که درخدمت که مىایستم؟». (7)
ابو حمزه ثمالى مىگوید که: آن حضرت را دیدم که نماز مىخواندپس عباى مبارک آن حضرت از دوشش افتاد و آن را درست نکرد تا ازنماز فارغ شد من آن را به حضرت عرض کردم فرمود: آیا مىدانى کهدر خدمت که بودم؟ به درستى که نماز بنده به درجه قبول نمىرسدمگر به قدرى که دل او متوجه باشد». (8)
مرحوم ملا احمد نراقى صاحب «معراج السعاده» مىگوید: آنچه ازاخبار مذکور مستفاد مىشود که: «نماز بدون حضور قلب قبولنیست» مراد از «قبول» حصول ثواب کامل آخرت و قرب حضرت ربالعزه است، پس منافاتى نیست میان آنچه مذکور شد و میان آنچهفقها مىگویند که: نماز، صحیح است اگرچه خالى از حضور قلب باشدو معنى صحیح آن است که تکلیف خود را بجا آورده و عقاب تارکنماز از او ساقط شده و اگرچه مرتبه قرب و ثواب از براى اونباشد». (9)
و برخى از فقها که گرایش عرفانى داشتهاند جداگانه دربارهاسرار نماز و روزه کتابها نوشتهاند (10) . و علاقمندان را به ابعادمعنوى و اسرار و آداب باطنى نماز و سایر عبادات آشنا ساختهاند.
در نظر آنها نمازى معراج مومن است که از سر ذوق، حضور قلب وخشوع و تسلیم باشد و روزهاى به صفت «مقرب» موصوف است کهپیوسته با ذکر بارى و مجاهدت با نفس و شفقتبر خلق و تطهیر دلاز بیگانه و جوارح از محرمات همراه باشد
مسائل اخلاقى در مکاسب محرمه
البته فقهاء به تناسب مسائل فقهى به بعضى از مسائل اخلاقى نیزاشاره کردهاند و بعضا درباره آنها به تفصیل سخن گفتهاند.
فىالمثل مرحوم شیخ انصارى در مکاسب محرمه از پارهاى از مسائلاخلاقى نیز به روش فقهى بحث کرده است و یکى از نویسندگان مبحثآفات زبان را از مکاسب محرمه ترجمه کرده و آن را به نام «اخلاقاسلامى» نامیده است او: 1 - غیبت; 2 - دروغ; 3 - سخنچینى; 4 -دشنام گوئى;5-اشعار عاشقانه یا تشبیب; 6 - مدح نالایق; 7 نوحه باطل; 8 - هجو مومن; 9-فحش را از آفات زبان شمرده است. وىدرباره «غیبت» مانند علماى اخلاق به تفصیل بحث کرده و شش فصلبدین ترتیب به آن اختصاص داده است:
1 - فصل اول: بحثهاى مقدماتى، آیات و روایات، بحثى در باره گناه کبیره یا صغیره بودن غیبت.
فصل دوم: غیبت چیست؟ تعریف غیبت نزد ارباب لغت، معنى غیبت درروایات.
فصل سوم: کفاره غیبت.
فصل چهارم: مستثنیات غیبت.
فصل پنجم: استماع غیبت.
فصل ششم: حقوق مسلمانان.
درباره «دروغ» در دو مقام بحث کرده: مقام اول آیا دروغ گناه کبیره است؟ خلف وعده. دروغ در مقام شوخى مبالغه و توریه.
مقام دوم: مجوزات دروغ. مجوز اول دروغ در هنگام ضرورت. دلیلاول: قرآن ; دلیل دوم: سنت. دلیل سوم: اجماع. دلیل چهارم: عقل.
آیا توریه در هنگام ضرورت با وجود قدرت واجب استیا نه؟ سوگنددروغین و سپس درباره سایر آفات زبان با تفصیل کمترى بحث کردهاست. (11)
سرایت دادن مسائل اخلاقى به فقه
از اینها معلوم مىشود فقهاى شیعه چندان خود را مقید به «فقهاصطلاحى»با معناى تنگ آن ندانستهاند و هرکجا لازم دیدهاندبهطور گذرا به بعضى از مسائل اخلاقى نیز اشاره کردهاند به خصوصآنهائى که در علوم جامع بودهاند و علاوه بر فقه به رشتههاى سایرعلوم نیز تسلط داشتهاند و این نوع فقها سعى کردهاند مسائلاخلاقى و معنوى و عرفانى را به «فقه» سرایت دهند. نقش چند تناز بزرگان فقها و متکلمین از این لحاظ حائز اهمیت است:
1 - سید بن طاووس(589 - 664ه)
ابن طاووس با آن که در علم فقه دریاى مواجى بود و به دقایقآن علم آگاه بود ولى در آن رشته جز یک کتاب تالیف نکرد و دراوائل اجازات خویش آورده است که: من در علم فقه بر تالیف کتاب«غیاث الورى» که در بیان قضاء صلات از اموات است، اختصارنمودم و هرگز در پى تقریر سئوال و جواب و مسائل آن علم نگردیدمزیرا در مسائل فقهى به قدرى اختلاف آراء زیاد است که تحقیق صواباز خطا و تمیز حق از باطل در نهایت اشکال است، لاجرم صلاح دنیا وآخرت خود را در آن دیدم که از فتوى در احکام شرعى خوددارىنمایم و خود را از خطر این آیه شریفه که خطاب به رسولاکرم(ص)است، حفظ کنم: «لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منهبالیمین» «یعنى اگر پیغمبر(ص)بعضى سخنان بر ما به دروغ نسبتدهد، دست راست او را گرفته قطع کنیم» .
اینک خود را در پناه لطف و عنایت الهى از هر خطر در امانمىدانم و اگر در فقه تالیفى مىکردم هرگز خویشتن را از آن خطردر امان نمىدانستم زیرا احتمال داشت که در بیان فتاوا راه خطاپیموده باشم در نتیجه مسلمانان به غیر ما انزل الله عمل کردهباشند بدین وسیله نقصى در ورع من پدید آید، پس در این صورت درردیف کسانى قرار مىگرفتم که نسبت دروغ و باطل به خداى جل شانهداده باشند. (12)
سید ابن طاووس به سبب پارسائى و پرهیز از فتوا در «فقه»چیزى ننوشت و لیکن کتابهاى بسیارى در ادعیه و عبادات و تهذیبنفس و دیگر آداب و وظائف دینى تالیف کرد. او در زهد و عبادت وتقوا و ریاضت مقام بلندى داشت چنانکه شیعه و سنى بالاتفاقدرباره او گفتهاند که وى ازهد و اورع اهل زمان و اتقى و اعبدمردم روزگار خود بود و در کلمات بزرگان به «قدوه العارفین» و«مصباح المتهجدین» موصوف است.
علامه حلى مىگوید: رضىالدین على مستجاب الدعوه بود و کراماتبسیار از آن سید بزرگوار به ظهور پیوست، من بعضى از این کراماترا از پدر خویش و پارهاى را از دیگران استماع نمودم. (13)
در آن روزگارى که تصوف به خاطر مهجور افتادن فقه آخرت درمیان فقهاى اهل سنت و اقبال آنها به فقه دنیا رونق بیشترىیافته بود و اقطاب صوفیه با ادعاهاى عجیب و غریب صوفیانه خودتوجه مسلمانان را به خود جلب کرده بودند، سید ابن طاووس آنفقیه توانا با ارائه بعد معنوى و عرفانى و اخلاقى تعالیم تشیعتوجه شیعیان را به مکتب اهل بیت(علیهم السلام)جلب نمود و آنانرا از گرایش به تصوف باز داشت.
2 - محمد بن مکى جزینى عاملى(شهیداول)مقتول به سال 786همحمد بن مکى که فقها او را «شهید اول» لقب دادهاند، دامنهاطلاعاتش آنچنان وسیع بود که در دمشق حوزه درس داشت و مرجعمذاهب پنجگانه فقهى بود (14) .
رشتههایى که شهید در آنها تبحر داشت، آنقدر متنوع بود که حتىشامل علم سحر نیز مىشد چنانکه گفتهاند: وى جادوى یک مدعىپیغمبرى را در جبل عامل باطل کرد. (15) با این درجه وسعت اطلاعات،قهرى استبا تصوف نیز آشنا بوده استبه او ابیاتى منسوب است کهوى در آن به صوفى نمایان خشک مقدس صاحب سبحه و خرقه و تبرزینمىتازد و مىگوید:
لیس التصوف عکازا و مسبحه
کلا و لا الفقر رویا ذلک الشرف
وان تروح و تغدو فى مرقعه
و تحتها موبقات الکبر والسرف
و تظهر الزهد فى الدنیا و انت على
عکوفها کعکوف الکلب والجیف
الفقر سر و عنک النفس تحجبه
فارفع حجابک تجلو ظلمه التلف..
یعنى: «تصوف تبرزین و تسبیح نیست، هرگز، و نه فقر به خواب دیدن آن افتخار است. یا این که با لباس پینهزدهاى راه بیفتى وبگردى، درحالى که زیرش منجلابى از کبر و خودپسندى و افراط نهانکرده باشى، خود را در مورد مال دنیا زاهد بنمائى و در همان حالبه آن چنان چسبیده باشى که سگ به لاشه.
فقر رازى است که نفس تو از تو پوشیده مىدارد، حجاب را بردارتا گمراهى و تباهیت را ببینى. ترک شهوت گوى و جان به دم بربندو از دایره حس به در آى و اشگ حسرت فرو ریز و چون آهنگ یادمحبوب کردى قرآن بخوان.. ». (16)
مرحوم شیخ حر عاملى اشعار بسیار لطیفى از وى نقل کرده است کهحکایت از روح لطیف و شور و هیجان معنوى او دارد از آن جمله:
عظمت مصیبه عبدک المسکین
فى نوعه من مهر حورالعین
الاولیاء تمتعوا بک فى الدجى
بتهجد و تخشع و حنین
فطردتنى عن قرع بابک دونهم
اترى لعظم جرائمى سبقونى
اوجدتهم لم یذنبوا فرحمتهم
ام اذنبوا فعفوت عنهم دونى
ان لم یکن للعفو عندک موضع
للمذنبین فاین حسن ظنونى
«مصیبتبندهاى بىچارهات در میان هم نوعان خود بزرگ شده است.دوستانت در ظلمتشب با شب زندهدارى و ناله و زارى از تو کامبرگرفتند و تنها مرا از درت راندى؟ آیا به خاطر سنگینى گناهانمآنان از من پیش افتادتند آیا آنان را بىگناه دیدى که برایشانرحمت آوردى؟ یا این که آنان نیز گنهکار بودند و آمرزیدى و تنهابر من نبخشودى؟! اگر در پیشگاهتبراى گنهکاران جاى عفو نیست،پس این حسن من چه مىشود؟!» .
همه اینها شکل معینى از عرفان را که شهید اول در نظر داشته،مشخص مىسازد و تاثیر عرفان و اخلاق را در او که فقیهى از رتبهابن بابویه و شیخ مفید و سید مرتضى بود، نشان مىدهد.
3- احمد بن محمد بن فهد اسدى(756 - 841ه)
معروف به «ابن فهد» از فقهاى بزرگ امامیه قرن نهم هجرى است. ابن فهد طبق گفته ارباب تراجم عارف مسلک و ریاضتکش و اهلذوق و حال بوده است و به توصیف شیخ یوسف نجرانى وى «فقیهفاضل، مجتهد زاهد و عابد، پرهیزگار پاکدامن و پارسا بود، جز آنکه گرایشى به روش صوفیه داشتحتى در بعضى کتبش صوفیانه سخنگفته است». (17)
البته تصوفى که به این بزرگان نسبت داده مىشود غیر از تصوف وصوفیگرى رسمى است، تصوف از نظر بزرگان شیعه به معنى بریدن ازخلق و پیوستن به خالق و زهد ورزیدن در دنیا و فانى شدن در محبتبارى تعالى است و این بسیار ممدوح و ثمره اعتقاد و ایمان صحیحمىباشد و این غیر از آن است که به صوفیه نسبت داده مىشود ازقبیل: اتحاد و حلول و وحدت وجود و موجود و سقوط تکلیف و رقص وغنا و امثال اینها که ناشى از بد اعتقادى آنهاست.
تالیفات او بهترین معرف مقامات علمى و عملى وى مىباشد مانند«آداب الداعى» ، و «عدهالداعى و نجاح الساعى» کتاب«التحصین و صفات العارفین» و کتاب «اسرار الصلاه» و«ترجمهالصلاه» در بیان معانى اقوال و افعال نماز و کتابهاىدیگر. (18)
ابن فهد در کتابهاى خود به خصوص در کتاب «التحصین» بهعناصر عرفانى و اخلاقى تشیع نیز توجه داشته و از روایاتمعصومین(علیهم السلام)مطالبى استفاده کرده است که براى اهل ذوقو خواهان سیر و سلوک خالص شرعى بسیار ارزشمند است.
ابن فهد در آن عصرى که مرزهاى تشیع و تصوف به روى هم گشودهشده بود، تعصب به خرج نداده و به سخنان بعضى از صوفیان رسمىنیز -که مفید تشخیص داده- اشارهاى داشته استبه این معنى اواصول تصوف را مورد آزمایش قرار داده و هرکدام موافق سنت و سیرهپیشوایان دین بوده قبول کرده و انعطاف نشان داده است و باعناصر نامعقول و نامشروع تصوف به شدت برخورد کرده است.
به علاوه ابن فهد، قسمتهائى از کتاب زهد النبى ابن بابویه قمىرا در کتاب خود آورده که مربوط به فتن آخرالزمان و گمراه شدنمسلمانان است، گوئى ابن فهد جامعه معاصر خود را توصیف مىکند ودر زمانى که حفظ جان و دین و فضائل اخلاقى مشکل مىنماید، او درآن شرایط مسلمان واقعى را به عزلت فرا مىخواند. ابن فهد، دعارا از ضرورتهاى زندگى مىشمارد و دعا کننده را در طریق انتخابدعاى مناسب و اصرار و مواظبتبر آن را (19) به منزله «مجاهد وحج کننده و عمره گزار و مریض» مىداند. (20)
وى براى تحقق حاجتهاى مختلف دعاهاى مناسب نقل کرده استبراىتکمیل بیان جنبههاى معنوى شخصیت ابن فهد بجاست که از اشعارزاهدانه وى نیز یاد کنیم از آن جمله این قطعه شعر است:
یا من یرى ما فى الضمیر و یسمع
انت المعد لکل ما یتوقع
یا من یرجى للشدائد کلها
یا من الیه المشتکى و المفزع
یا من خزائن حکمه فى قول کن
امنن فان الخیر عندک اجمع
مالى سوى فقرى الیک وسیله
بالافتقار الیک فقرى ادفع
ما لى سوى قرعى لبابک حیله
فلئن رددت فاى باب اقرع؟
و من الذى ادعو و اهتف باسمه
ان کان فضلک من فقیرک یمنع
حاشا لمجدک ان تقنط عاصیا
الفضل اجزل و المواهب اوسع (21) .
اى بینا و شنواى رازهاى نهان، توئى که برآورنده همهآرزوهائى. اى که در همه سختیها امیدگاهى، اى که همه به درگاهتمىنالند و شکوه مىکنند اى که کلمه «کن» کلید همه خزائن تستبر من منت گذار زیرا تمام نیکوئیها نزد تو است جز فقر و نادارىوسیلهاى به درگاه تو ندارم و با ابراز نیاز در پیشگاه تو فقرمرا چاره مىکنم. مرا تدبیرى جز کوبیدن در خانه تو نیست، اگربرانى به کدام در روى آورم؟! و اگر فضل تو مانع این فقیر شود،پس نام چه کسى را بخوانم و ترنم کنم؟ حاشا از بزرگواریت کهگنهکارى را نومید سازى، فضل و انعام تو بزرگتر و گستردهتر است (22) .
خلاصه ابن فهد، ظاهر و باطن شرع و فقه و اخلاق و عرفان را باهمداشت و شیعیان را از گرایشهاى احساساتى صوفیانه باز داشت ونمایانگر راه مستقیم تشیع امامیه گردید و عرفانى مطابق با آئینصحیح و حنیف و قابل قبول اهل بیتبراى شیعیان پدید آورد.
آرى فقهاى بزرگ شیعه و سالکان طریق فقه جعفرى به راستى راهدین را مىپیمودند و همچنانکه علم به احکام را بر خود فرضمىدانستند به فضائل اخلاقى، صبر، شکر، و رضا و زهد و قناعت وسخاء و حسن خلق و صدق و اخلاص اهمیت مىدادند و فقه را براى سلوکاخلاقى و عرفانى لازم و ضرورى تلقى مىکردند ولى بعدها «فقه» وعلوم وابسته به آن چنان توسعه یافت که جاى دیگر علوم را گرفتفقیه کمتر مجال یافتبه مسائل اخلاقى و عرفانى و معنوى بپردازدبدین جهت از جاذبه فقه و فقاهت کاسته شد و این حربه به دستملحدان افتاد که فقها را اهل دنیا و آلوده به ریا و خودنمائى ودو روئى معرفى کنند.
بر اهل فضل پوشیده نیست که ما چقدر روایاتى داریم که مىتواندمبانى احکام فقهى قرار گیرد، متاسفانه با بردن آنها به باب«اخلاق» و گفتن این که اینها اخلاقى است، فقه را از آنها محرومکردند و در اینها باید تجدید نظر شود.
پىنوشتها:
1) العروهالوثقى: ص 21، فصل فى النیه.
2) عنکبوت: 45.
3) العروهالوثقى: کتاب الصلاه.
4) محجه البیضاء: ج1، ص 398.
5) کافى: ج2، ص 16، ح 3.
6) من لا یحضره الفقیه: ج1، ص 209.
7) بحارالانوار: ج46، ص 78 ح75.
8) بحارالانوار: ج84، ص 237.
9) معراجالسعاده، ص 850 - چاپ انتشارات هجرت.
10) مرحوم شیخ آقا بزرگ در الذریعه از 17 کتاب به نام(اسرارالصلاه) نام برده است(الذریعه: ج2، ص 47 به بعد) .
11) اخلاق اسلامى، مبحث آفات زبان از مکاسب محرمه، شیخ اعظمانصارى تالیف حسین میزاخانى، چاپ دفتر تبلیغات اسلامى حوزهعلمیه قم.
12) فوائد الرضویه، ص 335 به نقل از محدث نورى، روضاتالجنات، ج4، ص 326.
13) ریحانهالادب: ج8، ص 77.
14) روضات الجنات: ج7، ص 4 - مجالس المومنین، ص 241.
15) روضات الجنات: ج7، ص 17.
16) همان.
17) لولوه البحرین، ص 106.
18) کتابهاى ابن فهد بالغ بر 24 عنوان است، ریحانهالادب، ج8،ص 146 - روضات الجنات، ج1، ص 72.
19) مىگوید خداوند اصرار در سئوال را دوست دارد عدهالداعى ص111.
20) عدهالداعى، ص 92.
21) عدهالداعى، ص 20.
22) ترجمه از ذکاوتى، تشیع و تصوف، ص 284.