ورود اعراب مسلمان و فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان باعث گسست در نظام سیاسی و ساختار اجتماعی ایران شد، اما شکل گیری قیام های مذهبی و به قدرت رسیدن خاندان های محلی، تلاش عملی ایرانیان برای رهایی از این گسست بود. این تکاپو با به قدرت رسیدن ترکان در ایران وارد حوزه ی فرهنگی شد و بزرگانی همچون فردوسی با پرداختن به تاریخ حماسی و ملی ایران، کوشیدند تا مفهوم ایران را بازآفرینی کنند. مردم مهم ترین مؤلفه ی اندیشه ی فردوسی در بازآفرینی مفهوم ایران است؛ از همین رو نسبت مردم ایران و اندیشه ی ایران مسئله ی اصلی این پژوهش است که نگارندگان با روش تحلیل تاریخی و با تکیه بر منابع کتابخانه ای می کوشند آن را واکاوی کنند. بررسی ها نشان می دهد پژوهشگران این حوزه به ویژه فردوسی پژوهان در فهم روایت های فردوسی درباره ی ایران، عمدتاً بر مؤلفه های قلمرو سرزمینی، نظام حکومتی، شاخصه های فرهنگی مانند زبان و دین و آیین تأکید داشته اند و از جایگاه مردم ایران، به ندرت سخن به میان آورده اند و بدین ترتیب یکی از مهم ترین مؤلفه های تفکر فردوسی را نادیده گذاشته اند. یافته های این تحقیق نشان می دهد در نظام اندیشگانی فردوسی، صاحبان قدرت سیاسی و شاهنشاه ایران، مشروعیت خود را نه از آسمان بلکه از مردم ایران می گرفته اند؛ مردمی که اگر نبودند هیچ کدام از دیگر مؤلفه های شکل گیری مفهوم ایران، نمود عملی پیدا نمی کرد.