یکی از پایه های تفکر فردوسی و از پرکاربردترین کلمات و مفاهیم در شاهنامه، داد است؛ چنان که برخی شاهنامه را «حماسه داد» نامیده اند. داد از دید فردوسی به گونه ای کلی در طبیعت و زندگی جریان دارد تا آنجا که او مرگ را که پیچیده ترین و رمز آلودترین مسئله هستی است، از داد روزگار می داند. فردوسی بین داد با شادی، آرامش، امنیت و آبادی و بیداد با ناخشنودی، ناآرامی و ویرانی رابطه ای اساسی می بیند. با وجود آنکه او داد را وظیفه همه می داند، در این کتاب پیوند بسیار برجسته ای میان داد و شاهی وجود دارد؛ چنان که دادگری برجسته ترین خصوصیت اغلب شاهان شاهنامه و مانیفیست همه آنان هنگام بر تخت نشستن است. این مقاله به ارتباط داد با حکومتگران شاهنامه به شیوه توصیفی و تحلیلی می پردازد. از نتایج این پژوهش آن است که معیار داد و بیداد در شاهنامه در دوره های مختلف متفاوت است؛ برای مثال گاه داد با ملاک دین سنجیده می شود، ولی عموماً در دوره های مختلف، معیار داد خود شاهان هستند چه به لحاظ روان شناسی، همه خود را بر حق می دانند. داد در شاهنامه (به ویژه با معیارهای امروز و به خصوص در بخش اسطوره ای شاهنامه ) گاه مفهومی پر از پارادوکس و مطلب بسیار چالش برانگیزی است.