کاتینگهام به پیروی از پاسکال معتقد است که دین به سبب آنکه از موجودی متعالی سخن می گوید که فراتر از درک و فهم عقلانی بشر بوده و بالطبع به دلیل استفاده از زبانی که آکنده از نماد، تمثیل، استعاره و حکایت است، اساساً امکان ندارد مورد تحلیل عقلانی واقع شود. به این ترتیب، اثبات یا انکار وجود خداوند از طریق صرفاً استدلال عقلانی ناممکن است. با وجود این، کاتینگهام از آنجا که با الهام از پاسکال، درکی عملی از دین دارد و دین را چیزی بیش از آموزه های نظری - عقیدتی می داند، از استدلالی عملی برای نشان دادن معقولیت باور به خداوند و نه برای اثبات وجود او استفاده می کند. از آنجا که آدمی با نظرورزی قادر به فهم خداوند نیست، راه مواجهه با خداوند نه نظری بلکه عملی است؛ با به کارگیری احساسات و عواطف و درگیری عملی با آموزه ها و باورهای دینی، می توان معقولیت باورهای دینی را دریافت و حضور خداوند در زندگی را حس کرد. بر این اساس، تغییر و تحول درونی منوط بر به کار بستن اعمال و ورزه های مورد توصیه ادیان و سنت های معنوی است.