نیچه فیلسوف آلمانی (سده نوزدهم) از طریق آثار گوته با اندیشه ی حافظ آشنا شده است. حافظ با زاهد ریاکارو ظاهربین سرستیز دارد و نیچه با انسان کوتوله معاصر خود که به همین درد گرفتار است. از این رو این دو متفکر به نقد دو گونه یا تیپ از انسان پرداخته اند. حافظ پیر مغان و جهان عشق را در برابر واعظ و جهان بی عشق طرح کرده و نیچه جهان انسان های کوچک را در برابر انسان های والا به نمایش گذاشته است. زبان حافظ و نیچه در ارایه ی چنین تفکری طنزآمیز، متناقض نما و موجز است. در این مقاله بیش تر تلاش شده است که تاثیر انسان آزاده و منتقد که گاه زندگی کسانی را به نمایش بگذارد که در زندگی دچار بن بست شده اند. اینان با راهنمایی سرانجام انسان آزاده می توانند به سرمنزل مقصود که عشق به جاودانگی است برسند. آن چه که در شعر حافظ و کتاب چنین گفت زرتشت برجستگی معنایی دارد این است که مردم معاصر هر یک از این دو متفکّر، ارزش هایی را پذیرفته که به مسخ انسان انجامیده است. در نزد حافظ این ارزش ها به ضدّ خود بدل شده و انسان را دچار ریاکاری کرده و در باور نیچه انسان مدرن را به دموکراسی و مدرنیته فروانداخته است.