آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

برخلاف آنچه‏بعضیها تصور کرده‏اند، خانواده تنها یک سازمان حقوقى نیست و قانون توانائى ایجادنظم را در آن ندارد. خانواده سازمانى است مخلوط از قواعد حقوقى و اخلاقى که‏نمى‏توان آن دو را از هم جدا ساخت. در این اختلاط نیز غلبه با اخلاق است.زیرا نه تنها بیشتر قوانین راجع به آن ضمانت اجراى موثر ندارد، بلکه آنچه هست‏از اخلاق مذهبى و اجتماعى ناشى شده و در مقررات دولتى نفوذ کرده است (1) .
در تنظیم روابط زن و شوهر اخلاق بیش از حقوق حکومت مى‏کند. در این رابطه سخن ازعواطف انسانى و عشق و صمیمیت و وفادارى است و حقوق براى حکومت کردن بر آنهاناتوان است. به زور اجرائیه نه مرد را مى‏توان به حسن معاشرت با زن واداشت، نه‏زن را به اطاعت از شوهر و وفادارى به او مجبور کرد. بر این اتحاد معنوى تنهااخلاق مى‏تواند حکومت کند و حقوق ناگزیر است‏به جاى اتکاء به قدرت دولت، دست نیازبه سوى اخلاق دراز کند (2) .
قرآن مجید هدف از مزاوجت زن و شوهر را سکون و آرامش تعیین کرده است و فرموده:
(و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده‏و رحمه...) (3) .
«از جمله آیات الهى این است که از جنس خود شما همسرانى براى شما آفرید تا درکنار آنها آرامش بیابید».
و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران خصوصا. و در میان همه انسانهاعموما، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مى‏کند:
«و در میان شما مودت و رحمت‏برقرار ساخته است‏».
به راستى وجود همسران با این ویژگیها براى انسانها که مایه آرامش زندگى‏آنهاست، یکى از مواهب بزرگ الهى محسوب مى‏شود. این آرامش از اینجا ناشى مى‏شود که‏این دو جنس مکمل یکدیگر و مایه شکوفائى و نشاط و پرورش یکدیگر مى‏باشند به‏طورى‏که هر یک بدون دیگرى ناقص است و طبیعى است که میان یک موجود و مکمل وجود اوچنین جاذبه نیرومندى وجود داشته است.
و در آیه دیگر مى‏فرماید: (هن لباس لکم و انتم لباس لهن) (4) .
«زنان براى شما لباسند و شما براى آنان لباس هستید».
مراد این است که زن و مرد مانند لباس، مانع از ظاهر شدن صفات زشت و خصال‏ناپسند یکدیگر مى‏شوند و همچنان که لباس بدن را از سرما و گرما و عوارض خارجى‏حفظ مى‏کند، زن و مرد هم حافظ یکدیگر در مقابل حوادث خارجى هستند و عفاف یکدیگررا محفوظ مى‏دارند و باید مایه آرامش یکدیگر باشند.
بنابراین فلسفه نکاح در مرحله اول، تولید نسل است. لکن ازدواج تنها مبتنى براین فلسفه نیست چه حتى اگر زن یا مرد یا هر دو عقیم باشند، باز استقرار علاقه‏زوجیت موجب حفظ عفاف و تشکیل خانوده وایجاد همفکرى و مصاحبت تواند بود.
به تعبیر استاد شهید «مطهرى‏»: «قانون خلقت زن و مرد را طالب و علاقمند به‏یکدیگر قرار داده است، اما نه از نوع علاقه‏اى که به اشیاء دارند. علاقه‏اى که‏انسان به اشیاء دارد از خودخواهى او ناشى مى‏شود، یعنى انسان اشیاء را براى خودمى‏خواهد به چشم ابزار به آنها نگاه مى‏کند، مى‏خواهد آنها را فداى خود و آسایش‏خود کند، اما علاقه زوجیت‏به این شکل است که هر یک از آنها سعادت و آسایش دیگرى‏را مى‏خواهد، از گذشت و فداکارى درباره دیگرى لذت مى‏برد» (5) .
دانشمند سویسى «مارسل بوازار» درباره «برابرى و حقوق زن‏» مى‏نویسد:
«اسلام هم به مردان و هم به زنان توجه دارد و با آنان به صورتى «تقریبابرابر» رفتار مى‏کند. عموما هدف مشخص شریعت اسلام، حمایت است.شریعت تعریفهاى‏دقیقى از حقوق زن به دست مى‏دهد و به تضمین آن توجه فراوان مبذول مى‏دارد، قرآن‏کریم و سنن نبوى دستور مى‏دهد که با زوجه با عدالت و مهربانى و حسن نیت رفتارشود، بدین ترتیب از ازدواج مفهومى اخلاقى‏تر را اراده مى‏کنند و سرانجام با اعطاى‏بعضى مزایاى حقوقى به اعتلاى مقام زن مسلمان مى‏پردازد بنابر حدیث نبوى حقوق زن‏«مقدس‏» است و ذاتا مشتمل است‏بر برابرى در مقابل قانون، مالکیت‏شخصى خصوصى وحق وراثت‏» (6) .
در میان هر ملت، خانواده نماینده و مظهر اخلاق عمومى است. احساسات پاک انسانى‏و درندگیهاى حیوانى، هر دو در این کانون به اوج خود مى‏رسند. آنچه در خا نواده‏باید به وجود آید، عشق و مهربانى و حسن نیت است، و هیچ نیروئى جز اخلاق و ایمان‏نمى‏تواند بر این عواطف حکومت کند. الزام مرد به تامین معاش خانواده و تربیت‏فرزندان و تکلیف زن و فرزندان نسبت‏به خوشروئى بامرد و اطاعت او، از قواعداخلاقى است که حقوق به عاریت گرفته. اخلاق حکم مى‏کند که زن پس از فوت شوهر، به‏احترام یادگارهاى او، مدتى عده نگه دارد. و به مرد فرمان مى‏دهد که در اداره‏خانواده با زن همکارى کند و این کانون را بیهوده ترک نگوید (7) .
غرض، محیط خانواده کانون احساسات و عواطف است و طبعا مقیاسى که در این محیطباید به کار رود، با مقیاس سایر محیطها متفاوت است، یعنى همانگونه که در«دادگاههاى جنائى‏» نمى‏توان با مقیاس محبت و عاطفه کار کرد، در محیط خانواده‏نیز نمى‏توان تنها با مقیاس خشک قانون و مقررات بى‏روح گام برداشت، در اینجا بایدحتى‏الامکان اختلافات را از طریق اخلاقى و عاطفى حل کرد و لذا قرآن مجید دستورمى‏دهد که (و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان‏یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما) (8) .
«اگر ترس از پیدایش شقاق و اختلاف بسیار بین زن و شوهر داشته باشید، یک داوراز جانب خانواده شوهر و یک داور از جانب خانواده زن معین کنید، تا به اختلاف‏رسیدگى کند، اگر زن و شوهر یا دو داور قصد اصلاح داشته باشند، خداوند میان آنان‏سازگارى و توفیق برقرار مى‏سازد».
در محاکم قضاى طرفین دعوا مجبورند براى دفاع از خود، هرگونه اسرارى که دارند،فاش سازند. مسلم است که اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه اسرار زناشوئى رافاش سازند، احساسات یکدیگر را آنچنان جریحه‏دار مى‏کنند که اگر به اجبار دادگاه‏به منزل و خانه باز گردند، دیگر از آن صمیمیت و محبت‏سابق خبرى نخواهد بود وهمانند دو فرد بیگانه مى‏شوند که به حکم اجبار باید وظائفى را انجام دهند. ولى‏در محکمه صلح فامیلى یا اینگونه مطالب به خاطر شرم حضور مطرح نمى‏شود و یا اگربشود چون در برابر آشنایان و محرمان است، آن اثر سوء را نخواهد داشت.
بیشتر فقها نظر حکمین را تنها در مورد سازش و رفع اختلاف میان دو همسر،لازم‏الاجراء دانسته‏اند و حتى معتقدند اگر حکمین شرائطى بر زن یا شوهر بکنند،اخلاقا لازم‏الاجراء است اما در مورد جدائى، حکم آنها به تنهاى نافذ نیست (9) .
سرپرستى در نظام خانواده در قرآن مجید مى‏خوانیم که : (الرجال قوامون على‏النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات‏حافظات للغیب بما حفظ الله...) (10) .
«مردان به جهت فضیلت طبیعى که نوعا دارند، و به واسطه آن که نفقه و هزینه‏زندگانى زن را متعهدند، بر زنان سرپرست هستند. یعنى حق سلطه و وظیفه حمایت‏دارند. شایسته زنانى هستند که مطیع بوده و در غیاب شوهر حافظ عفت‏خود و مال‏شوهران خویش باشند که حفظ آنها را خداوند خواسته است...».
از این آیه شریفه چند حکم استفاده مى‏شود:
الف ) ریاست‏خانواده با مردان است و این حق براى مردان از جهت نوعى فضیلت‏جسمانى و روانى و همچنین از جهت وجوب تکلیف انفاق لازم گردیده است. در ذیل این‏آیه، احادیث زیادى وارد شده است که به موجب آنها زنان باید نسبت‏به شوهران خودفرمانبردار باشند و برخلاف اذن آنان هیچ عملى جز افعال واجب نمى‏توانند انجام‏دهند.
ب ) براى زنان شایسته، دو صفت مذکور است: یکى اطاعت کامل که از آن به‏«فتوت‏» که به معنى خضوع و نهایت فروتنى است، تعبیر شده و دیگر حفظ غیب درحدیثى از پیامبر اکرم(ص) روایت‏شده است که :
«ما استفاد امرء مسلم بعد الاسلام فائده اعظم من امراه مسلمه تسره اذا نظرالیها و تطیعه اذا امرها و تحفظه فى نفسها و ماله اذا غاب عنها» (11) .
«براى مرد مسلمانى پس از افتخار تدین به دین اسلام، هیچ فائده‏اى بزرگتر ازفائده زن مسلمان نیست که هرگاه به او نظر افکند با نگریستن در روى او وبامعاشرت وى خوشحال شود و چون به او فرمان دهد، اطاعت نماید و چون از او دورباشد نفس و عفت‏خود و مال شوهرش را حفظ کند».
ج ) نفقه زن بر عهده مرد است و باید مناسب با وسع خود هزینه زندگى او رابپردازد.
د ) بنابر مطالب مندرج در آیه شریفه و حدیث‏شریف، زن طبعا در مرد، جویاى‏حمایت و قدرت نمائى و سخاوت و محبت است. مرد هم از زن نشاط و اطاعت و عفاف وحفظ مال مى‏خواهد. اگر هر یک از زن و مرد چهار هدف خود را منظور دارند، بنیان‏خانواده محکم و استوار مى‏ماند و اگر هرکدام بعضى از این هدفها را ملحوظ ندارد،صلح و صفا از خانواده رخت‏بر مى‏بندد و هر دو ناراضى مى‏شوند و نفرت و گریز، جاى‏سازش و حسن معاشرت را مى‏گیرد. مخصوصا نبودن روح اطاعت در زن و مسلط بودن زن برمرد، موجب نافرمانى فرزندان نسبت‏به پدر و مادر مى‏شود افراد خانواده که ضعف پدررا در سلطه حس کنند، مادر را صالح براى فرماندهى نمى‏شناسند و د رنتیجه طغیان‏مى‏کنند و علیه مصالح خویش و منافع خانواده قیام مى‏نمایند یا کانون خانواده راترک مى‏گویند. به همین دلیل در روایات، از زن سلیطه یعنى مسلط بر مرد بسیارنکوهش شده است (12) .
در مواردى که حقوق دستورهاى کلى مى‏دهد مثلا به موجب مواد 1103 و 1104 قانون‏مدنى، زن و شوهر مکلف به حسن معاشرت با یکدیگرند و باید در تشیید مبانى خانواده‏و تربیت اولاد خود همکارى کنند و یا بر طبق ماده 1177 «طفل باید مطیع ابوین خودبوده و در هر سنى که باشد باید به آنها احترام کند» مصادیق آن نوعى الزام‏اخلاقى است.
ولى آیا تکلیف زن را در پرستارى از شوهر بیمارش، یا الزام مرد را در رساندن‏فرزندانش به مدرسه، مى‏توان تنها الزام حقوقى دانست؟ بدون شک انجام این کارهالازمه حسن معاشرت و همکارى صمیمیانه زن و شوهر در تربیت اولاد است، اما براى‏الزام به هر یک از آنها نمى‏توان در دادگاه اقامه دعوى کرد. همچنین اگر طفلى پاس‏احترام پدر را نگه نداشت و از فرمان او خوددارى کرد، چگونه حقوق مى‏تواند اجراى‏آن را تضمین کند؟ و برفرض که از لحاظ نظرى بتوان از قواى عمومى در چنین مواردى‏یارى خواست، آیا عملا نیز قدرت دولت مى‏تواند روابط بین زن و شوهر یا پدر و فرزندرا به‏طور شایسته منظم کند؟
پس در اینگونه امور، جنبه اخلاقى بر آثار حقوقى آنها غلبه دارد. پس در خانواده‏نمى‏توان حقوق و اخلاق را از هم جدا ساخت و مرز بین قواعد آن دو را به دقت ترسیم‏کرد (13) .
پى‏نوشت‏ها:
1- فلسفه حقوق، ج‏1، ص 417.
2- فلسفه حقوق، ج‏1، ص 417، دکتر کاتوزیان.
3- سوره روم، آیه 21.
4- سوره بقره: 187.
5- نظام حقوق زن در اسلام، ص 9 - 17.
6- انساندوستى در اسلام، ص 81 و 82.
7- فلسفه حقوق، ج‏1، ص 418.
8- سوره نساء: 34.
9- تفسیر نمونه، ج‏3، ص 376.
10- سوره نساء: 34.
11- با کمى تفاوت، کنزالعمال، ج‏16، ص 272، ح 44410.
12- خزائلى، احکام قرآن، ص 65 و 66.
13- فلسفه حقوق، ج‏1، ص 418 و 419.
 

تبلیغات