در اواخر سده بیستم دولت ها برای حل مشکلات مختلفی که با آنها روبه رو بودند، به سبک جدیدی از مدیریت دولتی روی آوردند که با عناوینی مانند مدیریت گرایی و مدیریت دولتی نوین شهرت یافت. اما زمان زیادی نگذشت که انتقادها به این روش مدیریت دولتی نیز وارد شد و مشخص شد که سبک مدیریت دولتی مبتنی بر فلسفه اقتصادی بازارمحور و شیوه های مورد استفاده در بخش خصوصی، نه تنها ادعاهای اولیه خود را برآورده نمی کند و تعارض هایی در آن وجود دارد، بلکه پیامدهای ناگواری نیز به همراه دارد که ناشی از فلسفه اصلی مدیریت گرایی یعنی اقتصاد سرمایه داری است. بنای اصول رفتاری بر اساس اقتصاد بازارمحور و قبول ارزش های فلسفی این سبک مدیریت توسط دولت و دولتمردان، به ناچار آنها را مبلغ و نماد همان باورها و پیش فرض ها خواهد کرد که در تعارض آشکار با اهداف و گزاره های دولت دینی است. روش تحلیل مقاله استفاده گسترده از متون موثق در خصوص موضوع و مطالعه کتابخانه ای وسیع برای شناخت اصول بنیادین اصول مدیریت دولتی نوین و مقایسه تحلیلی آن با اصول دولت دینی است. از طرفی پیش فرض ها و پیامدهای تشکیل دولت دینی نیز با استفاده از مطالعه کتابخانه ای وسیع تحلیل شده است. در پایان محقق سعی کرده است که با استفاده از روش تحلیلی و نگاه از منظر فلسفه دولت دینی پیامدهای فرهنگ ساز مدیریت گرایی را برشمرد و نشان دهد که استفاده از اصول غیردینی مستتر در سبک مدیریت دولتی نوین هرچند غیرعمدی باشد، شاید اثرات مخربی و دین گریزانه را در جامعه به همراه داشته باشد و حتی به استحاله دینی از طریق بی اعتمادی مردم به دولت دینی منجر شود.