تأسیس سلسله قاجاریه پس از قریب یک قرن جنگ،خونریزی و ویرانی ناشی از انقراض صفویه و ظهور و انقراض افشایه و زندیه، نخبگان ایرانی را به ظهور سلطنتی قوی و پایدار امیدوار کرد. از این رو آنان با بازنویسی و بازتفسیر اندیشه سیاسی جاری در ایران، با هدف تحقق «سلطنت قوی» و ارکان و اجزای آن یعنی «امنیت» و «عدالت» و رهایی جامعه از «هرج و مرج»، «فتنه» و «اجتماع مهمله و معطّله»، تعلیم و تذکّر به پادشاهان قاجار را وجهه همّت خود ساختند. امّا قاجاریه در عمل نه از فرجام سلسله های پیشین درس گرفتند و نه به سخنان نخبگان مبنی بر کاربست نظریه «سلطنت قوی» گوش فرادادند. در نتیجه افزون بر غوطه ور شدن در مسائل قدیم، در مواجهه با صورت نظامی- سیاسی تمدن جدید نیز ناتوان مانده و بالاجبار صحنه سیاست ایران را ترک کردند. یافته های این تحقیق بر اساس روش تاریخی نشان می دهد که عدم کاربست نظریه و اندیشه «سلطنت قوی» اگرچه در عمل اتّفاق می افتاد، امّا ریشه مسأله نه در عمل، بلکه در نظر نهفته بود. زیرا فقدان انسجام متنی و ناسازگاری درونی نظریه مزبور در نظر و عمل از مهار قدرت مطلقه پادشاه و حکّام و جلوگیری از تبدیل حکومت به ضدّ خود عاجز بود و به همین علّت پادشاهان قاجار با تفسیر شخصی از مفهوم قدرت مطلقه و تبدیل حکومت به ضدّحکومت راه انقراض را در پیش گرفتند.