از دهه های پایانی سده بیستم نشانه های تقویت جایگاه دین در تئوری روابط بین الملل نمایان تر شده است. از یک سو، واقعیت روابط بین الملل تحت تأثیر کارگزارانی قرار گرفته که با گرایش های دینی وضع موجود را به چالش می کشند و از سوی دیگر، در عرصه نظری نیز جریان مسلط روابط بین الملل آماج چالش های معرفت شناختی ای قرار گرفته که بر ضعف و ناکارآیی عقل گرایی، پوزیتیویسم، و ماتریالیسم در رسیدگی به مسایل و مشکلات روابط بین الملل تأکید می کنند. یکی از موضوعات مهمی که پرداختن به آن در تئوری روابط بین الملل ضرورت دارد، رابطه بین دین و صلح بین المللی است. سؤال اصلی مقاله این است که دین در ایجاد صلح و امنیت بین المللی چه نقشی دارد و بالاخص هنجارهای اسلامی چگونه می توانند به استقرار صلح بین المللی کمک کنند. در پاسخ، ایده استفاده از دین به مثابه عامل برقراری صلح مورد بررسی قرار می گیرد. در پایان، به عنوان مطالعه موردی به برخی هنجارهای صلح گرا در دین اسلام اشاره خواهد شد. این مقاله به لحاظ نظری، به جریان انتقادی روابط بین الملل اتکا دارد و از این رو منتقد جریان های فکری پوزیتیویست است.