با مطالعه تاریخچه عملکرد قدرت های استعماری درکشورهای اسلامی به ویژه در دو قرن اخیر این موضوع کاملاً قابل تصدیق است که قدرت های سلطه گر همواره از ظرفیت ها و زمینه های درون جهان اسلام برای تضعیف اسلام و خنثی نمودن توانایی های بالقوه آن بهره برداری نموده اند، در این میان آنچه بیش از همه مطمح نظر بوده است امکان اختلاف افکنی و انشعاب فکری بین مذاهب و گرایش های مختلف دنیای اسلام از درون با استخدام مهره های فرصت طلب یا سست ایمان یا منحرف از لحاظ عقیدتی بوده است. ترویج افراطی گری و خشونت یکی از شگردهای شیطانی جبهه استکبار برای فرصت سوزی و سرگرم نمودن دنیای اسلام به جنگ های داخلی و هدر رفتن استعدادهای نهفته اسلام و مسلمانان در دنیای معاصر است و مع الأسف امروز نظاره گر به بار نشستن سیاست های دشمنان اسلام با شکل دادن گروه هایی مانند القاعده و داعش هستیم که دنیای اسلام در شعله های آتش آن می سوزد و خسارت های ناشی از آن تا سال ها و دهه ها گریبان گیر مسلمین خواهد بود. غرب و به ویژه ایالات متحده امریکا پس از هشدار تئوری پردازانی مانند هانتینگتون، فوکویاما و تجربه ی سیاست مدارانی که با افول مارکسیسم بار سنگین دوران جنگ سرد را پشت سرگذاردند، مهم ترین رقیب خود در دوران پسا کمونیسم را در اسلام و جریان بنیادگرایی اسلامی تعریف نمودند. آنان به خوبی به زمینه های بیداری اسلامی و زنده شدن قدرت فرو خفته ی اسلام برای آینده آگاهی یافتند و تمام همت خود را برای مهار این ظرفیت خاموش نهفته در دنیای اسلام به کار بستند. جریان بنیادگرایی با تعریفی که غرب از آن داشت هم در جهان اهل سنت و هم در تشیع به تعبیر مستشرقین، آن دیگریِ مقابل غرب است که اگر مدیریت نگردد نقطه کانونی جنگ های آینده غرب برای حفظ منافعش خواهد بود، این نوشتار درصدد است نشان دهد که چگونه غرب به ویژه امریکا برای دفع مخاطرات جریان اسلامی با کمک به تشکیل القاعده و داعش و سایر جریان های افراطی با عناوین مختلف در جهان اسلام جهت گیری حرکت های اسلامی را از مبارزه با غرب و صهیونیسم به درون جهان اسلام برگردانده و با ترویج افراطی گری و تقویت اندیشه های واگرایانه اسلامی زمینه ی درگیری های درون دینی را گسترش داده و جریان احیاگری اسلامی و بازگشت به اسلام اصیل را به ضد خود تبدیل نموده است.