به علت سیطرة روح مدرنیستی، پدیده ها برای تعریف هویت خویش باید نسبت خود را با مؤلفه های مدرن و پست مدرن مشخص کنند. مدرنیته عالمی پدید آورد که با عقل محوری، وجوه ناپیدای هستی را نادیده می انگاشت. پست مدرنیته دربردارندة نگرشی نو به هویت است که این اندیشه را در تقابل با دنیای مدرن به سمت ضد بنیان گرایی می کشاند. فوکو و لاکلاو و موفه از پست مدرن های ایجابی، معتقدند هر گفتمان با ایجاد رژیم حقیقت خاص خود، با تعین بخشی و شکل دهی به هویت ها، در هر زمینه ای چیزهایی را حفظ و چیزهایی را حذف می کند. آن ها معتقدند برای خروج از بحران هویت دنیای مدرن که در اثر مطلق گرایی عارض شده است می توان از جبر ساختاری دنیای مدرن کاست ولی درنهایت اذعان می کنند که از ساختارهای خودبنیاد مدرن نمی توانند بگریزند. مقالة حاضر با تحلیل و بررسی عوامل ایجاد بحران هویت در دنیای مدرن به مؤلفه های کلی پست مدرن ها برای خروج از این بحران می پردازد. سپس می کوشد با تأکید بر نظریات فوکو، لاکلاو، و موفه، با روشی توصیفی، گزاره های عالم پست مدرن را در دانش، قدرت و سیاست که آفرینندة عالم مدرن است بررسی کند و با استفاده از روش تحلیلی نسبت این گزاره ها را با یک دیگر جهت خروج انسان مدرن از بحران هویت بیابد