بررسی اثر بخشی شیوه یادگیری مبتنی بر خود بر هوش هیجانی دانش آموزان دوره راهنمایی شهر اصفهان
آرشیو
چکیده
هدف اصلی این پژوهش بررسی تأثیر روش یادگیری مبتنی بر خود بر هوش هیجانی دانشآموزان دوره راهنمایی شهر اصفهان است. نمونه مورد مطالعه شامل 60 دانشآموز(30 دختر و 30 پسر)بود که به صورت تصادفی انتخاب شدند و به دو گروه آزمایش و گواه تقسیم گردیدند.در گروه آزمایش روش یادگیری مبتنی بر خود طی 12 جلسه دو ساعته به دانشآموزان آموزش داده شد و افراد گروه گواه در فهرست انتظار قرار گرفتند. ابزارهای مورد استفاده آزمون هوش هیجانی کوپر و آزمون خود کنترل روزنبام بود.روش پژوهش نیمه تجربی همراه با پیشآزمون، پسآزمون با گروه گواه بود.نتایج تحلیل واریانس و کواریانس با نرمافزار SPSS نشان داد که روش یادگیری مبتنی بر خود بر افزایش هوش هیجانی دانشآموزان مؤثر است(5/0 P ).متن
مقدمه
پژوهش حاضر با عنوان بررسی اثربخشی شیوه«یادگیری مبتنی بر خود»بر افزایش هوش هیجانی دانشآموزان دوره راهنمایی شهر اصفهان با هدف تدوین برنامه مناسب برای تقویت«هوش هیجانی»دانشآموزان انجام گرفته است.
امروزه تحقیقات نشان داده است که داشتن تحصیلات و هوش منطقی بالا به تنهایی تضمینکننده موفقیت فرزندان نیست، بلکه امروزه افراد برای موفقیت نیازمند هوش هیجانی نیز میباشند(گلمن 1 ، 1379).
آدمی دارای دو شعور است یکی متکی بر عقل و اندیشه و دیگری متکی بر احساسات و عواطف.این دو شیوه متفاوت و اساسی آگاهی بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند و حیات ذهنی مارا میسازند.یکی عقلانی و منطقی شامل درک مسائل از طریق تکیه بر آگاهی، اندیشه و توانایی تفکر و بررسی و واکنش متقابل است.دیگری شعور احساسی، شیوه آگاهیدهنده قدرتمندی است که گهگاه به گونهای غیر منطقی عمل میکند، این دو شعور به طور معمول با هماهنگی کامل و در تعاملی تنگاتنگ با یکدیگر عمل میکنند(بار-آن، 2000).
امروزه پژوهشگران و روانشناسان به عواطف اهمیت ویژهای میدهند، زیرا اعتقاد بر این است که عواطف میتواند شناخت و طرز تفکر فرد و حتی شیوه پردازش آگاهی او را تحت تأثیر قرار بدهد(ولز، 2000).افراد برای هدایت عواطف نیازمند هوش هیجانی بالا هستند(لینهان، 1996)میزان EQ 2 یا هوش هیجانی در هر فرد تحت تأثیر عوامل زیستشناختی و ارثی و همچنین عوامل محیطی است.مثلا کودکان بر اساس سرشت خود یا دمدمی مزاج هستند و یا کمرویی شدید دارند یعنی این بخش از حوزه عاطفی آنها تحت تأثیر مزاج آنها قرار دارد.مزاج را میتوان آن دسته از حالات روحی دانست که معرف زندگی عاطفی ما هستند هر کدام از ما تا اندازهای از چنین حالتی (1) Golman L
(2) Emotional Intelligence L
دانش و پژوهش در روانشناسی » شماره 18 (صفحه 3)
برخورداریم که از بدو تولد ما به ارث رسیده است.اکنون این سؤال مطرح میشود که آیا این شکلبندی عاطفی را که به صورت زیستشناختی قوام یافته است با تجربه میتوان تغییر داد.آیا ساختار زیست مایه، سرنوشت عاطفی ما را رقم میزند؟(گلمن، 1379).
هدف این پژوهش پاسخدهی به این پرسش است که آیا میتوان با استفاده از شیوهای مؤثر میزان هوش هیجانی را تغییر داد و در جهت افزایش آن کوشید.شیوه مورد استفاده در این پژوهش شیوه«یادگیری مبتنی بر خود»است که به عنوان متغیر مستقل مطرح میباشد.در این روش ارتباط بین احساس، شناخت، رفتار و تعامل درونی بین آنها، آموزش داده میشود.
کارن استون علاوه بر تدریس دروس مختلف، ساعاتی نیز به آموزش مهارتهای احساسی و عاطفی اختصاص داده است.او میگوید یادگیری، موضوعی جدا از احساسات کودک نیست، یعنی در پهنه فراگیری دانشآموزان به اندازه سواد علمی (در زمینه ریاضی و روخوانی)اهمیت دارد.هدف از آموزش مهارتهای هیجانی، بالا بردن قابلیتهای عاطفی و اجتماعی دانشآموز، به عنوان بخشی از برنامه درسی ثابت آنهاست.این درس که میتوان آن را به اسامی مختلف چون«یادگیری مهارتهای عاطفی و اجتماعی»یا«مهارتهای زندگی»نامید در واقع برنامههای مختلف پیشگیری از مشکلات مثل مصرف سیگار و مواد مخدر، ترک تحصیل و اخیرا خشونت و پرخاشگری در نوجوانان است.تحقیقاتی که در خصوص برنامههای پیشگیری صورت گرفته است، نشان میدهد که آموزش قابلیتهای اجتماعی و عاطفی در یافتن پاسخ برای گرفتاریهای اجتماعی نقش بسیار مؤثری را ایفا میکند(بار-آن، 2000).
این مهارتها ممکن است سپر حفاظتی بچهها در مقابل مشکلات خاص مثلا پرخاشگری یا افسردگی باشد.ابتکار جدید یعنی ایجاد سلامت عاطفی در مدرسه باعث میشود که حیات عاطفی و اجتماعی فرد به عنوان یک موضوع مطرح شود و تکرار آن باعث میشود که مغز، آنها را به عنوان مسیرهای اصلی و عادتهای عصبی بپذیرد و در مواقع فشار، شکست و ناکامی به کارگیرد(گلمن، 1379).
هدف این پژوهش در واقع تدوین برنامهای است که قابلیتهای اجتماعی عاطفی نوجوانان را افزایش دهد و در جهت پیشگیری از مشکلات آنها مؤثر باشد.
دانش و پژوهش در روانشناسی » شماره 18 (صفحه 4)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
فرضیههای تحقیق
1-استفاده از شیوه«یادگیری مبتنی بر خود»در افزایش هوش هیجانی دانشآموزان مؤثر است.
2-بین جنسیت و اثربخشی شیوه یادگیری مبتنی بر خود در افزایش هوش هیجانی تعامل وجود دارد.
روش پژوهش
در این پژوهش از روش تحقیق نیمه تجربی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه گواه استفاده شده است.
نمودار1-طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه گواه
این طرح برای دو گروه آزمایش(دختر و پسر)و دو گروه گواه(پسر و دختر)اجرا شده است.
جامعه آماری این پژوهش کلیه دانشآموزان دختر و پسر مقطع راهنمایی شهر اصفهان در سال تحصیلی 81-80 بود.نمونه شامل 60 دانشآموز راهنمایی(30 دختر و 30 پسر)بود که از چهار گروه(2گروه آزمایش و 2 گروه گواه)به طور تصادفی انتخاب شد.
روش نمونهگیری در این پژوهش خوشهای چند مرحلهای است.از بین نواحی پنجگانه آموزش پرورش شهر اصفهان ناحیه 3 به صورت تصادفی انتخاب شد.سپس از بین مدارس راهنمایی این ناحیه 4 مدرسه(2 پسرانه، 2 دخترانه)به طور تصادفی انتخاب شدند.از بین کلاسهای 3 پایه، 3 کلاس از هر کلاس 5 دانشآموز به طور تصادفی انتخاب شدند که در مجموع از هر مدرسه 15 دانشآموز و از بین دو مدرسه دخترانه و دو پسرانه یکی از مدارس به طور تصادفی به گروه آزمایش و دیگری به گروه گواه اختصاص یافتند.
دانش و پژوهش در روانشناسی » شماره 18 (صفحه 5)
ابزار اندازهگیری
در این پژوهش برای اندازهگیری هوش هیجانی از مقیاس هوش هیجانی کوپر (1997-1996)استفاده شد.پیایی این آزمون از طریق بازآزمایی بر روی 30 دانشآموز محاسبه شد که مقدار آن 83/0 بود و نشاندهنده پایایی بالای این آزمون است.روایی آن از طریق همبستگی با آزمون هوش هیجانی سیبر یا شرینگ به دست آمد که مقدار آن 71/0 بود و نشاندهنده روایی بالای این آزمون است.
آزمون هوش عاطفی کوپر شامل 5 مقیاس است که هرکدام شامل تعدادی زیر مقیاس است.در این پژوهش از 8 زیر مقیاس استفاده شده است که از طریق تحلیل عام تمام زیر مقیاسها در دو عامل کلیتر جای گرفتند که یکی مهارتهای بین فردی هوش هیجانی و دیگری مهارتهای درون فردی هوش هیجانی نامگذاری شد.عامل اول شامل زیرمقیاسهای؛ روابط بین افراد، همدلی، انعطافپذیری و قدرت فردی و عامل دوم شامل زیرمقیاسهای؛ ابزار عاطفی، آگاهی از عاطفه خود، آگاهی از عاطفه دیگران و هدفمندی بود.
تجزیه و تحلیل دادهها بر روی این دو عامل انجام گرفت و برای بررسی وضعیت اقتصادی اجتماعی و فرهنگی آزمودنیها از ابزار خود ساخته استفاده شد و از طریق کوواریانس اثر آن بر روی متغیر وابسته(هوش هیجانی)بررسی گردید.
ابزار دیگری که در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته است، خود کنترلی رزنبام(1980)است.این پرسشنامه شامل 36 سؤال است.روایی این آزمون از طریق محاسبه ضریب همبستگی با نمرات چک لیست گزارش خود-کنترلی روزانه که پژوهشگر تهیه کرده بود، به دست آمد و مقدار آن 73/0 بود که نشاندهنده روایی مناسب آزمون است.پایایی این ابزار با روش بازآزمایی به فاصله یک ماه بر روی 30 آزمودنی به دست آمد که مقدار آن 92/0 بود و نشاندهنده پایایی خوب این ابزار است.
مقیاس این پرسشنامه از 3-تا 3+است، هر ویژگی که به آزمودنی نزدیک باشد به سمت مثبت و هرچه از مشخصات آزمودنی دور باشد به سمت منفی نمرهگذاری می شود.متغیر مستقل در این پژوهش شامل 12 جلسه آموزش«یادگیری مبنی بر خود» است که شامل 5 طرحی است.
1-تشخیص اهمیت اداراکات و احساسات در رفتار انسان:در این طرح به نقش عواطف و احساسات و تفکرات بر یکدیگر و بر رفتار تأکید شده و بر روی مسؤولیتی که فرد در مقابل آنها دارد، بحث میشود و همچنین 20 اصل برای تفکر آموزش داده میشود.
دانش و پژوهش در روانشناسی » شماره 18 (صفحه 6)
2-شناخت افکار و احساسات خود:در این طرح در مورد راههای شناسایی افکار و احساسات خود و دیگران، آگاهی از اصول تفکر در مورد کنترل خود و چگونگی تأثیر احساسات و خلق بر تمرکز و سطح انرژی بحث میشود.
3-کار کردن روی احساس خشم و عصبانیت و چگونگی مدیریت آن:به طور نمونه بر روی احساس خشم به عنوان یک هیجان برای یادگیری چگونگی هدایت سایر هیجانات کار میشود بر موضوعاتی مانند پذیرش هیجان خشم به عنوان یک عاطفه طبیعی، شیوههای ابراز هیجان خشم و فواید و ضررهای آن، تجربه و تحلیل خشم، آموزش مهارتهای لازم برای ابراز مناسب خشم کار میشود.
4-تهیه طرح شخصی قابل اجرا برای زندگی خود:در این طرح بر روی اهمیت داشتن اهداف در زندگی، پیشنهادهای خاص برای انتخاب افراد، چگونگی تقویت هدفها از طریق تصویرسازی ذهنی، بررسی موانع رسیدن به هدفها و راههای موفق شدن طرحها و اهداف، بحث میشود.
5-آموزش شیوههای مناسب فراشناختی و فراحافظه برای یادگیری:هدف این طرح، آموزش چگونگی یادگیری مؤثر و پذیرش مسؤولیت برای یادگیری خود است.در این طرح بر اهمیت گوش دادن و سازماندهی مطالب در ذهن و بازیابی مطالب از ذهن (فراحافظه)، کنترل بر یادگیری و یادآوری، تأکید میشود.
پس از اجرای پیشآزمون و انتخاب و جایگزین کردن آزمودنیها در گروه آموزش و گواه، جلسات آموزش گروهی«یادگیری مبتنی بر خود»برای گروه آزمایش شروع شد. گروه گواه هیچ برنامه آموزشی دریافت نکردند و فقط پیشآزمون و پسآزمون در شرایط یکسان با گروه آزمایش بر روی آنها اجرا شد.
برای بررسی متغیرهای مزاحم با مدرسه هماهنگ شد که در هیچ برنامهای خارج از کلاسهای درسی شرکت نداشته باشند.
در گروههایی که قرار بود برنامه آموزشی 1 اجرا شود، قبل از اجرا، مربیان گروه پسر و دختر به یک صورت آموزش دیدند و دفتر راهنمای جلسات شامل طرح کامل آموزش به تفکیک جلسات در اختیار آنها قرار گرفت و فرمهای خاصی که باید در طی جلسات به دانشآموزان بدهند، قبل از شروع کار به مربیان تحویل داده شد.در پایان هر (1)-متن کامل جلسات به انضمام فیلم آموزشی که پژوهشگر تهیه کرده در آزمایشگاه روانشناسی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه اصفهان موجود است .
دانش و پژوهش در روانشناسی » شماره 18 (صفحه 7)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
جلسه دانشآموزان تکالیفی دریافت کردند که باید در فاصله بین جلسات انجام میدادند و در شروع هر جلسه به بررسی این تکالیف و اثر آنها میپرداختند و در پایان نظر و واکنش دانشآموزان در مورد مطالب مطرح شده در جلسه مورد بحث قرار می گرفت.
روش آماری
در این پژوهش برای تجزیه و تحلیل دادهها از روش آمار توصیفی و استنباطی(تحلیل واریانس و کوواریانس)استفاده شد.
دادههای آماری مربوط به متغیرهای پیوسته پس از بررسی متغیر وضعیت اقتصادی- اجتماعی و خانوادگی آزمودنیها و نمره پیشآزمون هوش عاطفی به صورت ذیل است.
جدول 1-دادههای توصیفی هوش هیجانی
دانش و پژوهش در روانشناسی » شماره 18 (صفحه 8)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
جدول 2 به بررسی فرضیه یک در مورد اثربخشی متغیر مستقل در افزایش متغیرهای هوش هیجانی و خود-کنترلی میپردازد.
جدول 2-بررسی معناداری تأثیر گروه در مقیاسهای هوش عاطفی و خود کنترلی
همانطور که دادههای جدول 2 نشان میدهد، بین دو گروه در مهارتهای درون فردی هوش هیجانی(008/0- P )و مهارتهای بین فردی هوش هیجانی(04/0- P )تفاوت وجود دارد و چون میانگین نمرات در گروه آزمایش بیشتر از گواه است، پس یادگیری مبتنی بر خود در افزایش مهارتهای درون فردی و بین فردی آزمودنیها مؤثر بوده است.
در مورد متغیر خود-کنترلی نیز همانطور که جدول 2 نشان میدهد، پس از بررسی پیشآزمون و نمرات وضعیت اقتصادی-اجتماعی خانواده، بین نمرات پسآزمون خود-کنترلی دو گروه گواه و آزمایش تفاوت معنادار وجود دارد(001/0- P )چون میانگین نمرات خود-کنترلی در گروه آزمایش بیشتر از گروه گواه است پس اجرای شیوه یادگیری مبتنی بر خود توانسته است میزان خود-کنترلی دانشآزمون را افزایش دهد. چون در برنامه یادگیری مبتنی بر خود به درک هیجانات و رابطه آن با شناخت و رفتار تأکید میشود در افزایش خود-کنترلی و مهارتهای مربوط به هوش هیجانی مؤثر است.فرضیه دوم:این پژوهش در رابطه با معناداری تعامل جنس و گروه است.
دانش و پژوهش در روانشناسی » شماره 18 (صفحه 9)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
جدول 3-تعامل بین جنس و گروه
دادههای جدول 3 نشان میدهد که فقط در مورد مهارتهای بین فردی و هوش هیجانی بین دو جنس تفاوت معناداری(014/0- P )وجود دارد، اما در مورد عامل دوم هوش هیجانی(78/0- P )و خود-کنترلی(27/0- P )تعامل معناداری بین جنس و گروه وجود ندارد.نمودار زیر تعامل بین جنس و گروه را در مورد هوش هیجانی نشان میدهد.
نمودار1-تعامل گروه و جنس در عامل اول هوش هیجانی(مهارتهای بین فردی)
دانش و پژوهش در روانشناسی » شماره 18 (صفحه 10)
همانطور که نمودار 1 نشان میدهد بین جنس و گروه در عمل دوم هوش هیجانی(مهارتهای بین فردی)تعامل وجود دارد و این شیوه در دختران بیش از پسران اثربخش بوده است یعنی اجرای شیوه یادگیری مبتنی بر خود در دختران بیش از پسران موجب افزایش مهارتهای بین فردی شده است.
بحث و نتیجهگیری
نتایج این پژوهش در رابطه با تأثیر معنادار برنامه یادگیری مبتنی بر خود در افزایش خود-کنترلی و هوش هیجانی با نتایج هاوتر(1983)مطابقت دارد که فرد مسؤول قادر به کنترل عواطف منفی خود(مثل عصبانیت)میباشد و دارای کردار اجتماعی است و یادگیرنده با مشارکت در یادگیری برنامه یادگیری مبتنی بر خود قادر میگردد تا فعالانه در یادگیری مشارکت کند.
هدف از این برنامه، قادر ساختن دانشآموز در تغییر رفتار احساسی و شناخت خود است.او میتواند به بازی درونی این عوامل پی ببرد و خود مسؤول ایجاد و تقویت این عوامل است.
همچنین این نتیجه با گفته آرگیلد و همکاران(1996)مطابقت دارد که معتقدند یادگیری مبتنی بر خودموجب میشود یادگیرنده خودش را مسؤول یادگیری خود بداند و بر خلاف مدارس سنتی، دانشآموز احساس نمی کند که تحت نظارت دیگران است و احساس فردی او را نیروها و تجارب بیرون هدایت نمیکنند بلکه تشخیص میدهند که خود آنها حق انتخاب دارند و مسؤول زندگی خودشان هستند. همچنین نتایج این پژوهش نشان داد که«یادگیری مبتنی بر خود»موجب افزایش عامل اول هوش هیچانی«مهارتهای بین فردی»میشود که شامل مهارتهای همدلی- انعطافپذیری و قدرت فردی است که با نتایج آرگیلد و همکاران(1996)که معتقدند، این نوع یادگیری موجب افزایش مهارتهای بین فردی میشود، مطابقت دارد.آنها از طریق این برنامه یاد میگیرند که مسؤول رفتار خودشان باشند و سعی کنند به احساسات و عواطف دیگران توجه کنند و به عواطف و عقاید دیگران حتی اگر مخالف عقاید خودشان است احترام بگذارند.همچنین این نوع آموزش موجب افزایش مهارتهای درون فردی هوش عاطفی میشود که شامل آگاهی از عاطفه خود، ابراز عاطفی و هدفمندی است و با نتایج آرگیلد و همکاران(1996)مطابقت دارد و دانشآموزان با استفاده از این شیوه به این نگرش دست مییابند که«من افکار و احساساتم را مهار
دانش و پژوهش در روانشناسی » شماره 18 (صفحه 11)
میکنم، احساسات من از افکارم نشأت میگیرند، بنا بر این من به خودم یاد میدهم که افکار و احساسات و بالاخره عملکردم را مهار کنم».آنها خود مسؤول رفتارشان هستند و میتوانند به ارزیابی و بازسازی خلاق و ایجاد ایدههای نو بپردازند.
این نتایج با اعتقاد گلمن(1379)در مورد اینکه دختران بیش از پسران در زمینه هوش هیجانی به خصوص روابط بین فردی شاخص هستند، همخوان است.
پیشنهادها
بر اساس نتایج پژوهش و مداخلاتی که در طول اجرا به عمل آمده مطالب زیر برای کاربرد نتایج توصیه میشود.
1-با توجه به اینکه مهارتهای بین فردی و درون فردی از عوامل مؤثر بر موفقیت شغلی، تحصیلی و زندگی خانوادگی است، بنا بر این اهداف اولیه و مهم مدارس باید مبتنی بر ایجاد و افزایش این مهارتها باشد، در صورتی که مدارس ما بیشتر به افزایش محفوظات و هوش منطقی( IQ ) کودکان تأکید میکنند تحقیقات نشان داده که افراد باهوش لزوما افراد موفقی نیستند(گلمن، 1379).بنا بر این تنها داشتن هوش عقلانی بالا برای موفقیت در زندگی کافی نیست و لازم است در جهت افزایش هوش هیجانی( EQ )کودکان برنامههایی تدوین و اجرا شود.
2-برنامه یادگیری مبتنی بر خود در افزایش هر دو عامل هوش هیجانی(مهارتهای درون فردی و برون فردی)مؤثر است، بنا بر این میتوان کاربرد این برنامه را از مهد کودک تا دانشگاه پیشنهاد کرد.
3-نیاز به تغییر برنامه مدارس از تأکید صرف بر محتوای درسی، از پیشنهادهای مهم این پژوهش است.در مدارس باید برنامههای آموزشی شامل مهارتهای زندگی به خصوص مهارتهای عاطفی باشد در این صورت است که میتوان به داشتن شهروند سالم و مؤثر در آینده امیدوار بود.
4-هیجان، رفتار و شناخت سه عنصر اساسی شخصیت است بنا بر این برای طرحریزی شخصیت سالم، خلاق و اجتماعی در کودکان باید به تعامل درونی این عوامل و تأثیر آن بر شخصیت توجه شود.آموزش این اصول میزان آگاهی آنها را بر رفتار و احساس و شناخت خود افزایش میدهد و در نتیجه آنها را بر شخصیت خود حاکم می سازد و این همان هدفی است که شیوه یادگیری مبتنی بر خود دنبال میکند و اثربخشی آن در این پژوهش تأیید شده است.
5-برای افزایش مسؤولیتپذیری در دانشآموزان باید به آنها اصول حاکم بر رفتارشان را آموزش داد تا تسلط بیشتری بر رفتارشان داشته باشند.
دانش و پژوهش در روانشناسی » شماره 18 (صفحه 12)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
منابع
افروز، غلامعلی.(1375)، «تقویت اعتماد به نفس در کودکان»، مجله پیوند، شماره 139-138.
آیزنک، مایکل.روانشناسی شادی، ترجمه مهرداد فیروزبخت و همکاران، (1375)، تهران، انتشارات بدر.
پرداختچی، محمد حسن.(1378)، «خشم عامل مهمی در فروپاشی ارتباطات انسانی»، فصلنامه مدیریت در آموزش و پرورش، شماره 22.
پوپ، الیس.سوزان مکهال.ادوارد کرایهو.افزایش احترام به خود در کودکان و نوجوانان، ترجمه پریسا تجلی، (1373)، تهران، انتشارات رشد.
راجرز، جان.پیتریک ویلیامز.تفکر منفی، ترجمه مهدی قراچه داغی، (1370)، تهران، انتشارات شباهنگ.
کارتلج میلبرن.جی اف.آموزش مهارتهای اجتماعی، ترجمه محمد حسین نظرینژاد، (1372)، مشهد، انتشارات آستان مقدس رضوی.
کاوی، استیفن آدر.هفت گام به سوی کامیابی، ترجمه سید محسن اشرفی، (1386)، تهران ، نشر نی.
کوپر، رابرت.مدیریت عشق و عاطفه، ترجمه علیرضا عزیزی، (1377)، تهران، انتشارات توفیق.
کول، کرس.فهمیدن و فهماندن و ارتباط مؤثر، ترجمه پروانه کارکیا، (1376)، تهران، دانشگاه الزهرا.
گلمن، دانیل.هوش عاطفی، ترجمه حمید رضا بلوچ، (1379)، تهران، انتشارات جیحون.