"قصه ی دقوقی یکی از داستان های دفتر سوم مثنوی است. در این قصه، مولانا داستان عارف صاحب کرامتی را نقل می کند که خواستار دیدار مردان حق است و سرانجام به خواست خود دست می یابد، اما در ادامه، دعای دقوقی برای نجات سرنشینان یک کشتی طوفان زده باعث می شود تا مردان حق بار دیگر در حجاب غیاب پنهان شوند.
در این نوشته، داستان دقوقی صرف نظر از معنای رمزی و عرفانی آن، با استفاده از نظریات ساختارگرایانی که به ویژگی های ساختاری روایت ها توجه کرده اند مورد بررسی قرار گرفته است. این روش با مباحث زبان شناسی ساختگرا ارتباطی تنگاتنگ دارد و اساس کار در این شیوه فروکاستن و تجزیه ی متن به کوچکترین عناصر سازنده ی آن و دقت نظر در روابط و چگونگی سازمان بندی این سازه ها است.
بر این اساس، متن به دو پی رفت (دو حکایت فی نفسه مستقل) اصلی تقسیم شده است و هر پی رفت از لحاظ نوع و روابط گزاره ها (اجزای سازنده ی) آن و نیز، طرحی که به آن انسجام می بخشد بررسی شده و به عواملی که به انسجام و سازمان بندی گزاره های متن لطمه می زنند، اشاره شده است و در آخر، ویژگی های کلامی و زمانی روایت مورد توجه قرار گرفته اند.
"