چکیده

در اعصار گذشته هدف اصلی بسیاری از تاریخ نگاران و یا سفر نامه نویسان شناساندن زوایای ناشناخته سرزمین های دوردست بود. هنگامی که انجام این مهم بر عهده داستان نویسان قرار می گیرد نوع ادبی سفرنامه از ابعادی دیگر برخوردار می شود و جنبه ای شخصی به خود می گیرد. این کار هنگامی که اشاره نویسنده بر مکانی به نسبت شناخته شده تاکید دارد وجهه ای نوین به خود می گیرد. بدین معنا که مکان مورد نظر از دیدگاه خواننده متن به مکانی نادیده و تازه بدل می شود. در قرن بیستم، آل احمد و دولت آبادی دو سفر نامه به چاپ می رسانند که به ترتیب به سفر حج و سیستان و بلوچستان اشاره دارد این دو اثر، به رغم تفاوت های ظاهری، از جهاتی نیز به یکدیگر شبیه اند. اینکه در هر دو داستان با راویانی مواجهیم که از آنچه می بینند مایوس و دلسردند. نگارنده در این مقاله تلاش می کند تا با تکیه بر ابزارهای زیبایی شناختی مضمون "سفر" به تحلیل نوع برخورد راوی این دو سفرنامه با نوشتار و همچنین بازنمایی احساسشان از خلال نوع ادبی داستان و یا رساله های انتقادی باشد.

تبلیغات