این مسأله که نفوس کدام انسان هائی بعد از مرگ باقی اند و آن نفوس آیا تعین خود را از دست خواهند داد و به یک نفس کلّی تبدیل خواهند شد یا اینکه کثرت خود را حفظ خواهند کرد، مورد توجّه این سه حکیم مسلمان بوده است. در این مقاله که موضوع اصلی آن تحلیل و بررسی آراء این سه حکیم پیرامون این دو موضوع است، به مهم ترین کتب آنها مراجعه شده و پس از جمع آوری آراء آنها در زمینه دو موضوع مورد نظر و نقد و بررسی آنها این نتیجه به دست آمده است که فارابی نفوس برخی از انسان ها را فانی می داند و این خلاف ضرورت دین اسلام است، امّا دو حکیم دیگر نفوس تمام انسان ها را باقی میدانند. پس از نقد و بررسی سه دلیلی که ابن سینا برای اثبات بقاء تمام نفوس اقامه کرده است و اشکال های صدرا به آنها، در این مقاله ثابت شده است که هیچ کدام از اشکال های صدرا به ادله ابن سینا وارد نیست و بطلان دو دلیل از آن ادله به وسیله اشکال های جدیدی اثبات شده است. در مورد اتحاد و اتصال نفوس به یکدیگر بعد از مرگ و تشکیل نفس کلّی معلوم، شده است که به خلاف نظر برخی از محققین، فارابی قائل به نفس کلّی به طوری که نفوس تعیین و تعدد خود را از دست بدهند، نیست. در مورد اتحاد و اتصال نفوس انسانی با عقل فعال از نظر ملاصدرا، در این مقاله با روشی جدید و ابتکاری پس از تحلیل و بررسی آراء او درباره تعقل، این نتیجه به دست آمده است که صدرا نیز نفس کلّی را قبول ندارد و کلیّه اشکال هایی که در ابتداء به نظریه اتصال نفوس با عقل فعال بعد از مرگ به نظر میرسند، با دقت و تحلیل در آراء او قابل پاسخ و دفع اند.