به دنبال یک معنا در قالب یک واحد درمسئله حجاب
آرشیو
چکیده
کلیات طرح ساماندهی مد و لباس به منظور حفظ و تقویت فرهنگ و هویت ایرانی - اسلامی و ترویج الگوهای پوشش ملی در مجلس به تصویب رسید. از دکتر افروغ که طراح این طرح است در روزنامهها و نشریات پاسخهای زیادی در جواب به نقدها و سوالات بسیار درج شد. در این شماره از نشریه حوراء که به مسئله حجاب پرداختهایم، گفتوگوی حجت الاسلام زیبایی نژاد با ایشان را که درباره مسئله بدحجابی در نظام جمهوری اسلامی و سؤالاتی پیرامون طرح ساماندهی مد و لباس است را میخوانیدمتن
کلیات طرح ساماندهی مد و لباس به منظور حفظ و تقویت فرهنگ و هویت ایرانی - اسلامی و ترویج الگوهای پوشش ملی در مجلس به تصویب رسید. از دکتر افروغ که طراح این طرح است در روزنامهها و نشریات پاسخهای زیادی در جواب به نقدها و سوالات بسیار درج شد. در این شماره از نشریه حوراء که به مسئله حجاب پرداختهایم، گفتوگوی حجت الاسلام زیبایی نژاد با ایشان را که درباره مسئله بدحجابی در نظام جمهوری اسلامی و سؤالاتی پیرامون طرح ساماندهی مد و لباس است را میخوانید. دکتر عماد افروغ دارای مدرک دکتری جامعه شناسی، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس و رئیس کمیسیون فرهنگی هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی است. وی تا کنون 12 کتاب و 50 مقاله تألیف، تحقیق و ترجمه کرده است. موضوع کلی بحث، آسیبشناسی پوشش مخصوصاً از زاویه برنامهریزی حکومتی است، بعد به طرح مجلس درخصوص مد لباس خواهیم پرداخت/ سؤال اول این است که آیا از دیدگاه جامعهشناسی، آنچه هماکنون با عنوان وضعیت پوشش و آرایش در جامعه با آن مواجه هستیم از نگاه معضل است یا بحران و آیا این خوف هست که در آینده به بحرانتبدیل شود؟ بگذارید در ادبیات جامعهشناسی، این را به عنوان یک موضوعی بدانیم که دغدغه برانگیز است و قابلیت تبدیل شدن به یک مسأله اجتماعی را دارد. چون جامعهشناسان به راحتی هر آسیبی را مسألهنمیدانند. نظرشان این است که چنانچه اقشار قابل توجهی از جامعه، آسیبی را مورد بحث قرار دهند و تلاش کنند به گونهای از آن آسیب خارج شوند، میتوان به آن مسأله اجتماعی گفت والبته اضافهمیکنند که ممکن است یک امر برای قشری مسأله تلقی شود و برای خرده فرهنگ یا گروه دیگری همان امر، مسأله تلقی نشود و در تعریف مسأله، نسبتی با گروهبندی اجتماعی برقرار میکنند. به هر حالمسأله یک وجه عینی دارد و یک وجه ذهنی؛ وجه عینیاش همین نکتهای است که عرض کردم که میبایست بخش قابل توجهی از جامعه گریبانگیر آن موضوع باشند و بخواهند برای برون رفت از آنچاره اندیشی کنند و وجه ذهنیاش هم بخش هنجاری آن مسأله است. به هر حال، مسأله یک تعریف کاملاً پوزیتیو و عینی ندارد همانطور که بسیاری از پدیدههای اجتماعی اینچنین هستند کهجنبههای ارزشی و هنجاری در تعاریف آن دخیل هستند، به علاوه همان نکتهای که عرض کردم پای گروهبندیهای اجتماعی را به میان میکشد/ من احساس میکنم که در اینجا با یک موضوع و پدیده و آسیبی روبهرو هستیم که هم دغدغه بخش اعظمی از جامعه ما محسوب میشود و هم دغدغه حکومت ما به حساب میآید. با این توضیح که یکارتباطی هم بین دغدغههای حکومت و دغدغههای مردم وجود دارد، باز با این پیش فرض که حکومت ما بر پایه یک نظم ارزشی و فلسفه اجتماعی و فرهنگی خاص شکل گرفته و این جز پیش فرضهایماست که نمیتوانیم نادیده بگیریم. مثلاً اگر همین سئوال را شما درانگلستان از ما میکردید، من به عنوان یک شهروند انگلیسی، این پاسخ را نمیدادم و به این مطلب از زاویه فلسفه اجتماعی - فرهنگیلیبرال پاسخ میدادم. من از زاویه فلسفه اجتماعی - فرهنگی خاصی پاسخ میدهم که هم بخشی از آن بر میگردد به زمینههای اجتماعی - فرهنگی و تاریخی ما که نمودی در قانون اساسی دارد و همبرمیگردد به تعریفی که ما از حقوق شهروندی داریم. یعنی بنا به تعریفی که ما از حقوق شهروندی داریم، حقوق شهروندی را به حقوق فردی و یا حتی حقوق گروهها تقلیل نمیدهیم، بلکه جامعه همحقی دارد و بخشی از تجلی حق جامعه در حقوق فرهنگی شهروندی است که متأسفانه مورد غفلت واقع میشود و توجه به این ندارند که فرهنگ یک جامعه هم حق دارد و نمود این حق فرهنگی رامیشود در عرصه جهانبینی، ارزشها، الگوهای رفتاری و نمادها جستجو کرد. یکی از این نمادهای برجسته، بحث پوشش یا معماری بدن است که البته ما نمیخواهیم وزنی هم تراز وزن لایههایزیرین به آن بدهیم اما از منظر دفاع از پیوند بین لایههای مختلف نمیتوانیم از آن غفلت داشته باشیم. بنابراین من احساس میکنم مسأله پوشش را از منظرهای مختلف میتوان مورد بحث قرار داد، حالااین که بحران، معضل و یا مسأله است، در تقسیمبندیهای رایج جامعهشناسی نمیتوانم بگویم مسألهای است که کاملاً مورد بحث است که جامعه ما با یک خودآگاهی تمام عیار بخواهد راهی برای برونرفت از آن پیدا کند، اما در حال تبدیل شدن به یک مسأله هست یعنی مشاهده میشود که به تدریج به بخش خودآگاهی جامعه ورود پیدا میکند و از دایره بحث در بخشهای کوچکی از جامعه خارجشده و کل جامعه را دربرمیگیرد؛ حتی اقشاری که در ظاهر به نظر نمیرسد این را مورد بحث قرار بدهند. ما شاهد هستیم که این موضوع به تدریج به یک موضوع قابل بحث تبدیل شده است. حتی خیلیاز کسانی که به ظاهر پوشش کاملی هم ندارند از این وضع راضی نیستند و احساس میکنند که بد پوشی از حدّ خارج شده و پوشش، پوشش غیرقابل قبول و زنندهای شده است. عرض کردم خیلی از آنهاممکن است پوشش مناسبی هم با توجه به ابعاد هنجاری نداشته باشند. آنان و حتی پوشش آنان متناسب با همان کسانی باشد که مورد نقد این اقشار هستند ولی معتقدند که باید کاری کرد و خیلی از آنهاآگاهانه به سراغ این نحوه پوشش نرفتهاند بلکه احساس میکنند چون این اتفاقی که قرار بود بیفتد نیفتاده یا پوشش مناسب در اختیار نیست یا به قیمت مناسب نمیتوانند تهیه کنند یا فرهنگسازی لازمصورت نگرفته احساس میکنند که باید با این نوع پوشش مقابله کرد. فکر میکنم اگر وضعیت به همین روال پیش رود و کار شایستهای صورت نگیرد، به ویژه در ارتباط با وظایف و تکالیفی که دولت درپاسداشت هویت ملی بر عهدهاش هست، میتواند تبدیل به یک مسأله شود و البته هیچ ضمانتی هم نیست که به بحران مبدل نشود/ من احساس کردم که تقسیمبندی آسیب، مسأله و بحران، علاوه بر این که یک تقسیمبندی فنی است، یک بار ارزشی هم دارد؛ یعنی تا زمانی که یک پدیده در مرحله آسیب میباشد کمتر خطرناک است وموقعی که به مسأله تبدیل شود تا حدودی خطرناک میشود و اگر به بحران برسد بیشتر خطرناک میشود. بنابراین جامعهشناسان با این تقسیمبندی عملاً به موضوع ارزشگذاری بر یک پدیده کشیدهشدهاند. از سوی دیگر ما در ادبیات دینی خودمان، تعابیری داریم که مثلاً پیغمبر اکرم6 میفرماید: »در آخرالزمان، معروف، منکر میشود و منکر معروف میشود«. ممکن است مردم به گونهای فرهنگشاناستحاله پیدا کند که احساس نکنند این وضع پوشش، نامطلوب است، لهذا در نظرسنجیهایی که از اقشار مختلف شده ممکن است بیش از 70 درصد حجاب را برای زنها زیبنده و لازم بدانند، درحالیکه همان افراد حجاب را درست رعایت نمیکنند. انتظار است که اکثرشان بگویند همین که ما داریم حجاب است و در همین حد کافی است و شاید تفطن به این ندارند که این نحو پوشش عیب دارد.باتوجه به تعابیری که شما دارید چون خودآگاهیشان هنوز درگیر با این مسأله نشده، شما آنها را از مرحله آسیب به مرحله مسأله نمیآورید، در حالیکه ممکن است از زاویه تحلیل دینی، معضل بزرگتریهم باشد؛ هم از آن رو که پیامدهایی برای فرد، خانواده و اجتماع دارد و هم از این رو که »منکری« است که مورد غفلت قرار گرفته یا »معروف« قلمداد شده است/ من باتوجه به زاویه نگرش جامعهشناختی تلاش کردم به این سؤال پاسخ بدهم. گرچه ممکن است از زوایای دیگر مسئله فرق بکند. عرض کردم چون سؤال شما وجه جامعهشناختی را در برداشت،اینطور پاسخ دادم. با شناختی که من از مسأله اجتماعی دارم در آسیب بودن این موضوع هیچ تردیدی ندارم ولی در حال تبدیل شدن به یک مسأله هست که میشود با تدابیری از میزان سرعت تغییر وتبدیل پیشگیری کرد. در واقع من نمیتوانم بگویم آگاهانه اینها آمدهاند و معروفی را منکر و منکری را معروف کردهاند؛ شما در صورتی میتوانید چنین بگویید که فرض کنید دولت وظایف فرهنگیخودش را انجام داده، خود در بخشهایی مسبب این بیتوجهیها و آسیبها نبوده، اِشراف و اِشعاری نسبت به حقوق فرهنگی مردم و وظایف فرهنگی خودش در لایههای مختلف داشته باشد و ما عملاًشاهد نوعی اباحهگری دولتی نبوده باشیم. اینها مفروض است. من میبینم که در واقع همه این اتفاقات رخ داده است، ما فاکتوری به نام دولت دینی داریم که قرار بوده کارهایی بکند. وقتیمسئولیتهایش را انجام نمیدهد از آنجائی که برای مردم مشروعیت دارد خود به خود چراغ سبزهایی را نشان میدهد. حتی اگر خودآگاهانه این اتفاق افتاده باشد که مردم معروفی را منکر کرده باشند یامنکری را معروف، اگر شما آن شرط را لحاظ نکنید من فکر میکنم قضاوت عالمانه و منصفانهای نکردهاید. یعنی اگر این حکومت، حکومتی دینی نبود، چه بسا شما این داوری را نمیکردید که معروفیرا منکر و منکری را معروف کردهاند. بنابراین بنده معتقدم که با توجه به آن عامل که به عنوان یک متغیر واسط برای من عمل میکند و دخالت میکند احساس میکنم که واقعاً مردم، خودآگاهانه وداوطلبانه و ارادی این کار را نکردند بلکه بخش اعظم آن به ناآگاهی آنها و بخشی از آن هم به بیتوجهی دولت به وظایف نمادین فرهنگیاش برمیگردد که باید فکری برای آن کرد/ شما گهگاهی بحث نماد را مطرح میکنید که در مرحله نماد ما اشکال داریم ولی این نماد ضرورتاً نمایشگر لایههای زیرین نیست. من میخواهم بگویم این نماد معلول بیعلت نیست و حتماً علتی دارد.ما در تحلیلهایمان احساس میکنیم جامعه بتدریج به سمت یک دین معنوی میرود )دین مدرن( که رفته رفته دخالت دین را به رابطه فرد با خداوند محدود میکند، اما در حوزه اجتماع به سمت عرفیشدن پیش میرود. گاهی میبینیم جوانانی را که در اعتکاف و دعای کمیل شرکت میکنند، اما نسبت به مسائل اجتماعی دین بیتوجهاند/ بنده در اینجا و جاهای دیگر گفتهام که نماد بازتابنده لایه زیرین نیست و نگفتم که بیعلت است. منافات ندارد که شما هم بگویید نماد الزاماً به خاطر وزنهای متفاوتی که در مقایسه با جهانبینی یک قومو جامعه دارد، بازتابنده آن نیست، ایدهآل این است که یک ارتباط هماهنگ و نسبتاً ارگانیک بینشان باشد، اما اگر چنین نیست مسلم است که تابع علتی است. اتفاقاتی افتاده آن اتفاقات را تحلیل کنید. بندهوقتی نگاه میکنم میبینم در لایه زیرین کسانی که پوشش مناسب ندارند کاملاً اعتقاد به خداوند، روز جزا و قیامت، نبوت و امامت و حتی اعتقاد به تلفیق دین و سیاست وجود دارد. خوب این اجازه را بهمن بدهید که بگویم این واقعیت بازتابنده این نوع نگاه شما نیست/ آیا این قدر اعتقاد به این امور در نسل جوان قوی است که از مرحله اعتقاد به مرحله عمل هم برسد و مثلاً آن قدربه نبوت و امامت اعتقاد قلبی دارند که اگر امام7 گفت خمس بدهید، بدهند؟ آن وجهِ رفتاری است. من وجه اعتقادی و باور را دارم عرض میکنم. خیلی از مؤمنینما که پوشش مناسب هم دارند الزاماً خمس نمیدهند. پس قرار نیست اگر پوشش مناسب بود تمام رفتارهای دیگر راهم انجام بدهد. بحث باور و اعتقاد و بینش است. در بینش ما میبینیم که واقعاً خیلی از آنهایی که نماد نامناسب دارند در وجه بینش توحیدی خیلی قویتر از کسانی هستند که پوشش مناسب هم دارنداما ترجیح این بود که بین لایه نمادین )لایه رو( و لایه زیرین یک ارتباط باشد. چرا ارتباط نیست؟ عرض کردم ما نمیگوییم که علتی در کار نیست. علل بسیار مختلفی وجود دارد. یکی از آنها این که چوندولت وجهه دینی دارد، مردم توقعات خاصی داشته و خود به خود اعتماد خاصی به آن میکنند و ممکن است اباحهگری دولتی شکل بگیرد و باعث انحراف در جامعه هم بشود و دیگر آنکه ممکن استدر اجتماع به بسیاری از نیازهای اجتماعی و اقتصادی آنها توجه نشود و این میتواند واکنش باشد و در جاهایی هم میتواند واکنش نباشد، عدم غفلت از ریشههای حجاب هست. من دارم این را خدمتشما عرض میکنم که وقتی دختری آماده ازدواج است ولی شرایط ازدواج فراهم نباشد، حالا چه شرایط اقتصادی چه فرهنگی، چه پسر چه دختر، این غریزه که نمیتواند با توصیههای اخلاقیفرونشانده شود. علاوه بر اینها مسأله فرهنگسازی هم به عنوان یک مقوله کاملاً فرهنگی قطع نظر از برخورد با ریشههایی که به گونهای به پوشش بد میانجامد، باید ملاحظه شود. ما تا چه اندازه کارفرهنگیِ فاخر متناسب با فنون و هنر روز و مخاطب خاص کردهایم؟ تا چه میزان در مورد پوشش و فلسفه حجاب کار کردهایم و تا چه اندازه این کار فراگیر است. من خودم میتوانم داوری کنم. نه تنهااینکار را نکردیم بلکه بعضاً آمدهایم پوششهای غلطی را از طریق رسانههای ملی وابسته به نظام خودمان تبلیغ کردیم و اشاعه دادیم. شما الان صورت مسأله را نگاه کنید. من اصلاً این را به عنوانعرفیگرایی تلقی نمیکنم چون به هر حال تلقی و ترجیحم این است که عرفی گرایی بیشتر باید در لایههای زیرین دنبال شود. در مطالعاتی که خود بنده مستقیم و غیرمستقیم داشتم در قالب هویت ایرانیبه صورت استاد راهنما، اصلاً به این نتایج نرسیدم، حتی کسانی که نماد رپ یا هوی متال دارند - در مقطعی که اینها خیلی باب بود - ما میدیدیم در لایههای زیرین خیلی موحّدند و دیندارند. این است کهاز صحبتهای من هم اینطور استنباط نشود که من دارم چک سفید امضا میدهم که این نمادها هیچ وقت به لایههای زیرین تسری پیدا نمیکند، خیر، اتفاقاً ایرانیها قومی هستند که به راحتی میشودنمادهای آنها را در معرض تهاجم قرار داد و اگر ما هوشیار نباشیم و این تناسب را برقرار نکنیم در دراز مدت میتواند این نماد، خودش را به لایه زیرین تحمیل کند، بالاخره این نماد زیبنده لایههایزیرین ما نیست، بلکه زیبنده لایههای سکولار و غربی است. اگر غفلت کنیم این میتواند جهانبینی و نظم ارزشی خودش را تحمیل کند. به همین خاطر است که ما میگوییم در وجه نمادین نباید غافلانهاز مسأله عبور کرد بلکه باید حتماً برنامه، سیاست و طرح داشت و کمک کرد که از طریق روشهای صحیح حمایتی، تشویقی و فرهنگی، این شکاف پر شود/ بعضیها معتقدند که مسأله بدحجابی را به عنوان یک موضوع مستقل نباید مورد بحث قرار بدهیم بلکه آن مصداقی از بیمبالاتی جنسی است و آن چیزی که ما بالفعل با آن مواجه هستیم صرفاً بدپوشینیست بلکه تظاهرات جنسی در جامعه است که در خیلی از جوامع دیگر به این شدت و غلظت نمیبینیم. خیلیها معتقدند شما به کشورهایی میروید که قانون حجاب هم وجود ندارد چنین تظاهرینمیبینید، به عنوان مثال در بیروت وضع حجاب زنان خیلی زننده است ولی جالب است که حتی یک مورد هم مشاهده نکردیم که چندنفر جوان در خیابان راه بیفتند و با عنوان گروه جوانان ولگرد، دنبالدختر باشند یا دخترانی که به غیر از همراه خانوادهشان، در خیابان به عنوان دختر بیکار قدم بزنند؛ در حالی که در آنجا هم سن ازدواج به عنوان مشکل هست و زمینه ازدواج کم است. سئوالم این است کهشما بحث تظاهرات جنسی را به عنوان یک مسأله در جامعه ما قبول دارید یا نه؟ چنین احتمالی ممکن است. ما باید برای مقابله تمام فروض را محتمل بدانیم. یک فرض ما میتواند همین بیمبالاتی جنسی باشد. دختر ما به سن ازدواج رسیده، شرایط ازدواج، کار و تشکیل خانوادهفراهم نیست و از سوی دیگر، فرهنگسازی هم برای این که فلسفه حجاب با رویکرد حمایتی و تشویقی تبیین شود صورت نمیگیرد، پس بالاخره یک تجلی بیرونی خواهد داشت - همانطور که قبلاًاشاره کردم - و شما نمیتوانید منکر این تجلی شوید. اما این که ما بگوییم تمام تجلیاتی که در مورد پوشش بد و نامناسب است به یک تظاهر جنسی برمیگردد به نظر من اینطور نیست، بخشی از آن واقعاً بهمسائل فرهنگی برمیگردد. خیلیها هستند که قصد تظاهرات جنسی ندارند، شوهر هم دارند. با مشکی هم مواجه نیستند ولی به خاطر ناآگاهی و عدم کار فرهنگی و به خاطر عدم ارایه مدهای مناسبفرهنگی - تاریخی از مدهای رایج استفاده میکنند بی آنکه به آثار و پیامدهای آن واقف باشند. نکته دیگر هم این که اولاً وقتی جامعهای مثل لبنان را میخواهیم مطالعه کنیم باید دقت بیشتری صرفکنیم، با چند هفته یایک ماه نمیشود. باید یک تحقیق کاملی را در اختیار بگیریم و بعد ببینم آیا فرضیه ما تأیید میشود یا نه. اما میخواهم این را بگویم بعضی وقتها، آنگاه که روابط زن و مرد زیاد حادّشود، یعنی اختلاط بیش از حدی را شاهد باشیم، مسلم بدانیم که به بیانگیزگی میانجامد و این بیانگیزگی میتواند روی سلامت و استحکام خانواده هم اثر بگذارد. مثال من اصلاً مثال کشور خاصینیست. الان در اروپا، همجنسبازی باب شده، چرا؟ من فکر میکنم این تفریطی است در برابر آن افراط. یعنی وقتی رابطه بین دختر و پسر به شدت عادی میشود، به هر حال احساس میکند باید از طرقدیگر خودش را اقناع کند، این هم تحقیقی است که انجام شده و من با استناد به حداقل برخی دغدغههایی که در پارهای مطالعات بوده این را عرض میکنم/ آیا شما معتقدید که آستانه رضایتمندی جنسی در خیلی از جوامع بالا رفته بهگونهای که با ایجاد روابط در سطح ساده و عادی ارضأ نمیشوند؟ بله، حتی ممکن است روابط جنسی با جنس مخالف هم او را به دلیل وفورش ارضا نکند و این به ویژگی سیریناپذیری و تنوعطلبی انسان برمیگردد. به هر حال مسلم است که نقطه عزیمتی که من دربحثهایم دارم با نقطه عزیمت خیلیهای دیگر ممکن است تفاوت داشته باشد. نقطه عزیمت بنده این است که بایستی به حقوق فرهنگی مردم توجه کرد و بایستی این حقوق را به عنوان یکی از وظایفدولت لحاظ کرد. دولت وظیفه سنگینی دارد؛ نه تنها باید مستقیماً به این حقوق توجه کند بلکه به ریشههای پیدایی آسیبهای مرتبط با این حقوق هم توجه داشته باشد و آسیبزدایی بکند. اینهامفروضات بنده است و عطف به این مفروضات است که جواب میدهم و این مفروضات حتی روی فرضیهسازی و نگاه من هم اثر میگذارد. اینها فلسفه اجتماعی و نظم ارزشی بنده است. بنابراین با یکعینک واحد عامگرایانه جهانی میشود به مطالعات اجتماعی پرداخت، من این را همانند بسیاری از روششناسان متأخر به لحاظ روششناسی، قبول ندارم. به هر حال میخواهم بگویم بخشی ازصحبتهای من ناظر به آن دغدغهها و نظم هنجاری بنده است/ اگر اجازه دهید وارد این بحث شویم که چطور شد وضعیت از ابتدای انقلاب به اینجا رسید. در مورد بحث آسیبشناسی روند بدحجابی در ایران در سه دهه اخیر، سؤال اوّلم این است که مطالعات علمیدر این زمینه شده است یا نه؟ من واقعاً نمیدانم. شاید شما بهتر اطلاع داشته باشید که آیا کاری صورت گرفته که قابل استناد و معتبر باشد یا نه؟ به طور کلی میشود گفت که حجاب ما چه روندی را طی کرده و چه روندی را باید طیکند و بارقههای چه روزی مشاهده میشود. اما این که تحقیقات قابل قبولی صورت گرفته باشد که اعتبار یک مطالعه روشمند را داشته باشد، من به جز چند تا کاری که در قالب مقالات مختلف دیدم ونظرسنجیهایی که هم شما سراغ دارید و هم من، بیش از این اطلاع ندارم و اگر اطلاعی هست شما بهتر از من باید داشته باشید. ولی به طور کلی میتوانم این را بگویم که ما در دهه اول انقلاب بنا به دلایلیکه یکی از آنها به فهم غلطی که ما از رابطه فرم و محتوا داشتیم برمیگردد، تلاشمان این بود که فرم و محتوا را واحد ببینیم، یعنی به هر حال ما در فلسفه حجاب دنبال یک معنا میگردیم و معنا را در قالبواحد دنبال میکنیم؛ من این را اشکال میدانم. فکر میکنیم که معنای حجاب صرفاً در قالب چادر است در حالیکه به نظر من آن معنا اصالت داشت و میتوانست خودش را در قالبهای متعددی نشاندهد به شرط اینکه آن معنا را باز تولید کند. اما در دهه دوم بعد از جنگ، معنا را فراموش کردیم و رفتیم به سمت فرمهای متکثر بدون توجه به ریسمان و ملاطی که اینها را به هم وصل میکند و امروزضرورت دارد که دنبال یک معنای واحد در عین توجه به قالبهای متکثر آنچه در فرهنگ سنتی ما مشاهده میشود برویم. شما لباس مازنیها، گیلکیها، ترکها، کردها، عربها، لرها و بلوچها را ببینید،تنوع و تکثر دارند ولی همه آنها با کم و زیاد بازتابنده حجاب و حدود شرعی هستند. اگر همان کم و زیادش را در بستر و زمینهاش بگذارید به نظر من لحاظ شده، ولی تنوع، تغیر، تکثر و زیبایی را دارد،در همه آنها چیزی به ذهن متبادر میشود که هم تاریخی و هم ایرانی است، آن، عفت، حجاب و پوشش است . حداقل یک نوع پوشش است و میتوانیم بگوییم عریانی نیست و برجستگیهای بدن در آننمایان نمیباشد. من احساس میکنم باید روی این قضیه کار کرد/ از سال 58 دغدغه حجاب به طور جدّی در مسئولان حکومت وارد شد و شاید فشار افکار عمومی مردم هم به این مسأله کمک کرد. از سال 59 فکر میکنم که ما وارد بحث تقنین و تنظیم تعزیراتحکومتی شدیم، شاید احساس میشد که از ابتدای انقلاب وضع پوشش رو به بهبود بود تا اوائل جنگ. وقتی بحث مهاجرت و نارضایتیها پیش آمد، روند مقداری تغییر کرد. الان ما بعد از بیست وهشت سال که به گذشته نگاه میکنیم اگر بخواهیم تحولات حجاب را تحلیل کنیم، بعضی نظرشان این است که اصلاً حکومتی شدن بحث حجاب، بر مشکلات آن خواهد افزود و این مسألهای است کهمردم درباره آن موظف هستند نه حکومت و این مقولههای فرهنگی اجتماعی که دست حکومت در آن باز میشود به دلیل اینکه معمولاً خلوصِ نیت در آن نیست، حالا به تعبیری که غربیها دارند ومیگویند دولتها به مردم به مثابه برگه رأی نگاه میکنند و اصولاً دولتها وقتی وارد مقولهای شوند به دلیل اینکه دغدغهها با دغدغههای سیاسی و اغراض دنیایی مخلوط میشود بحث لوث میشود.برخی معتقدند که حکومت صرفاً در حدّ اقدامات فرهنگی باید زمینهسازی و بستر سازی کند و تمایلات گروهی را از طریق رسانهها و... به سمت حجاب جلب کند و با مسأله تقنین و تعزیر نباید واردشود. یک تقریر سومی هم وجود دارد که مشکلاتی که ما از ابتدای انقلاب داشتیم نه ناشی از ورود حکومت بوده و نه ناشی از ورود حکومت به مرحله تقنین، بلکه ناشی از این بوده که ما اسلامی شدن رافقط از زاویه تقنین ملاحظه کردیم؛ یعنی اگر از بعضی علما هم میپرسیدیم که حکومت اسلامی یعنی چه، میگفتند حکومتی که در آن احکام اسلامی اجرا شود، بحث معارف اسلامی و بحث اخلاقاسلامی و تربیت را ملاحظه نمیکردند که در قانون اساسی هم انعکاسش آمده یعنی حساسیتها به این سمت رفته که نهادی به نام شورای نگهبان اسلامیت قوانین را کنترل کند. ولی بحث اینکه رفتارمردم همراه با اخلاقیات و معارف آنان، اسلامی شود چندان مورد توجه نبوده است. لهذا حرفشان این است که علت ناکامی نظام در بحث حجاب این است که ما در کنار بحث قانون به بحث معرفت سازیو جهت دهی به تمایلات توجه نکردیم که اگر آنها هماهنگ با هم پیش میرفت تغییرات به سمت مورد نظر هماهنگ میشد و اجرای تعزیر هم مشکلی پیدا نمیکرد/ من چند نکته خدمت شما عرض کنم. یکی اینکه ما اگر ورود پیدا کردیم صرفاً ورود تقنینی و از باب تعزیرات بوده - همچنانکه اشاره کردید - و بیشتر هم نگاههای سلبی حکمفرما بود؛ یعنی ما هیچ وقتسعی نکردیم نگاه ایجابی نسبت به حقوق فرهنگی مردم داشته باشیم. صرفاً میگفتیم اگر اینچنین بشود این کار را خواهیم کرد، اما برای اینکه آن فرد مرتکب این کار نشود چه الگویی ارایه کنیم یا زمینه رابرای چه الگویی فراهم کنیم میتوانم بگویم کارمان صفر بوده، یعنی ما هیچ وقت الگوسازی و کار ایجابی نکردیم. این را به جرأت میتوانم بگویم در هیچ مقطعی ما شاهد ارایه الگو نبودیم، اگر هم هر ازچند گاهی بحثهایی میشد، فروکش میکرد. من به هیچ وجه نمیگویم دولت الگو بدهد. دولت میتواند نقش زمینهسازی را برای ارائه الگو فراهم کند؛ یعنی کسانی را که دغدغه هویت ایرانی،نمادهای ایرانی و دغدغه نشانهها و المانهای ایرانی دارند مورد حمایت و تشویق قرار بدهد، چه در وجه طراحی، چه در وجه تولید، چه در وجه نمایش و عرضه. این یک نکته که ما اصلاً به آن توجهنداشتیم و کار ایجابی میتواند در عرصههای مختلف نمود داشته باشد. نکته دوم این که وقتی نگاه میکنید، به رغم این که ما پذیرفتیم که مردم حقی به نام حق فرهنگ دارند و حق فرهنگ، هم در لایهجهانبینی است و هم در لایهه ارزش، هم در لایه الگوهای رفتاری و هم در عرصه نمادهاست، عملاً فضایی بر کشور به نام جمهوری اسلامی حاکم شده که فضای اقتصاد زده و سیاست زده نام دارد و اگرکسی بخواهد کوچکترین تغییر و تحول فرهنگی را انجام بدهد بلافاصله به وسیله آن فضای اقتصاد زده و سیاست زدهای که دنبال رأی و رضایت مقطعی مردم است با واکنش روبرو میشود. ما این را عملاًدر تجربه نمایندگی خودمان در مجلس شورا حس کردیم. الحمد& والمنّْ این را هم میخواهم ضبط شود و در تاریخ بماند، اگر منظور شما این است که دولت یا مجلس چون دغدغه رأی دارند، نباید بهاین عرصهها ورود پیدا کنند در حالیکه بنده ورود پیدا کردم، خوب اگر دغدغه رأی داشتم که نباید ورود پیدا میکردم، چرا ورود پیدا کردم چون دغدغه رأی نداشتم، دغدغه فرهنگ داشتم، بنده معتقدمدغدغه فرهنگی اصحاب قدرت و فرهنگی ما رنگ باخته و این هم یکی از دلایل اصلی این وضع نابسامان است، یعنی ما رضایت گرایی و مقبولیت گرایی را با تفسیر خودمان و بیتوجه به حقوق واقعیمردم و نیازهای حقیقیشان در دستور کار قرار دادیم و این مسایل متراکم شده و به وضع کنونی رسیده است. اما این که ما از کدام دیدگاه استفاده کنیم، اگر مردم حقی دارند و اگر دولت وظیفهای داردنمیتوانیم این را رها کنیم. تعبیری مقام معظم رهبری گفتند، چون در راستای تحلیلم قابل قبول هست به آن اشاره میکنم - یعنی نه از باب این که بخواهم خرج کنم، از باب این که خودم قبولش دارم -ایشان گفتند یکی از معیارهای اصولگرایی، توجه به تربیت دینی، اخلاقی، اسلامی و انقلابی است )من قریب به مضمون عرض میکنم( و بعد گفتند نمیشود نسبت به مخدرفروشان و سم پراکنانفرهنگی بیتوجه بود. بیتوجه نباشیم یعنی چه؟ بالاخره اگر بخواهیم توجه کنیم چه کار باید بکنیم؟ یا باید اجرا را به دست بگیریم یا تصمیمگیری و سیاستگذاری را به دست بگیریم و یا نظارت را؛ یااینکه هر سه را یا بخشی از آنها را. ما خودمان هم معتقد هستیم ورود در حقوق فرهنگی مردم که بخشی از آن مربوط به پوشش میشود و این جز وظایف هست، اگر نخواهیم و معتقد هم نیستیم نقشتصدیگری را به دولت بدهیم حتماً سیاستگذاری و نظارت و ارائه غیر مستقیم الگو را در اختیار مردم قرار بدهیم. چطور باید نسبت به معیشت و امنیت مردم حساس بود، امّا نسبت به فرهنگ، دینسنت، معماری، شهرسازی، موسیقی و هنر مردم بیتفاوت بود. این برمیگردد به فلسفه وجودی انقلاب اسلامی. اگر بخواهد وجه اسلامیاش رعایت شود، قطع نظر از این که احکام اقتصادیاش وجهفرهنگی دارد، فرهنگ برای خودش دلالتآمیز است و باید در دستور کار قرار بگیرد. بنابراین این که دولت اصلاً دخالت نکند ولو در حدّ سیاستگذاری و نظارت، بنده اعتقادی ندارم، نباید این را رهاکرد چون اگر این را رها بکنید چه ضمانتی هست که به این حقوق توجه شود، با توجه به شناختی که از مردم و جامعه داریم، از تهدیدها، فرصتها و چالشهایشان داریم، چه الزامی هست؟ ما شاهد اینهستیم که در این کشور از امکانات و فرصتهای دولتی سؤ استفاده میشود، حالا اگر شما این امکانات و فرصتها را نادیده بگیرید و آنها را جور دیگری تعریف کنید، مسلم است که نمود دیگری دارد.در جامعهای که از فرصتهای دولتی سؤ استفاده میشود حساب بقیه جاها را هم میتوانید بکنید. بنابراین بنده معتقدم که اولاً نباید مردم را رها کرد ضمن این که نباید مردم را هم کنترل کرد، رویکرد ما درفعالیت فرهنگی حتماً باید رویکردهای حمایتی و تشویقی باشد و جاهایی که به زمینههای اقتصادی و سیاسی برمیگردد میتواند غیرفرهنگی باشد حداقل غیرحمایتی و غیرتشویقی باشد، من منکراین قضیه نیستم، میتواند حتی قضایی بشود، امّا به خود فرهنگ باید با نگاه حمایتی، تشویقی و عاطفی توجه کرد. صرفاً هم در حدّ خطدهیها کفایت نمیکند، ضمن این که من قبول دارم که تمایلات وانتظارات و توقعات را خط بدهیم، این یکی از وظایفی است که از آن به عنوان فرهنگ سازی یاد کردم، اما معتقد هستم که این وجه فرهنگسازی میتواند مباحث اخلاقی و معارفی شما را هم در بر گیرد.امّا بایستی دولت در زمینه ارایه الگو هم اهتمام جدّی بورزد، اما ارایه الگو توسط مردم باتوجه به آن ملاکها و موازین شناخته و تعریف شدهای که در مقطعی از انقلاب آن را پشت سر گذاشتیم صورتمیگیرد، به هر حال ما سیاستهای فرهنگی مصوّب جمهوری اسلامی را داریم که در زمان ریاست جمهوری خود مقام معظم رهبری به تصویب رسیده است. بنابراین من احساس میکنم وجه تقنینیمخصوصاً با رویکرد سلبی کفایت نمیکند چنان که کفایت نکرده است. نبایستی کنترلی برخورد کرد بلکه باید تشویقی برخورد نمود. در کنار وجه کنترلی و سلبی، حتماً باید وجه ایجابی هم باشد. بندهبه عنوان نمایندهای که یکی دو سال هست که در این مسائل دغدغه دارم به جرأت به شما میگویم، شما تا به حال هیچ قانون ایجابی در مجلس نداشتهاید. شما حتماً تحقیق کردهاید که اکثرشان میگویندلباس خوب در اختیار نیست، ما توان دوخت لباس مناسب را نداریم. خوب ببینید، وضع اقتصادی مردم اینطور، بیکاری هم آنچنان است، طرف میخواهد لباسی تهیه کند، لباس نامناسب سه چهارهزار تومان، لباس نسبتاً مناسب سی چهل هزار تومان، اگر سفارش دوخت دهد که بیشتر میشود، خوب این واقعیت هست یا نه؟ مصاحبه میشود، میگویند ما هر روز میبینیم مانتوهایی که عرضهمیشود مانتوهای کوتاه است. دولت اینجا چه کاره است؟ خوب براساس قانون موجود دولت باید مانتوها را جمع کند، آیا این راهحل اساسی است؟ بلافاصله میگویند که بعضیها با هرگونه برخوردسلبی مخالفند، نه مخالف نیستیم، ما میگوییم در کنار این برخوردهای سلبی، چهار تا مُد خوب با قیمت مناسب هم عرضه شود. اینکار باعث تقویت دانشکدهها میشود، باعث تقویت طراحان میشود،باعث تقویت تولیدکنندگان میشود. چنانکه تجربهما نشان داد به محض این که این طرح )طرح ساماندهی مد و لباس( را مطرح کردیم با اقبال عمومی روبرو شد. اما من احساس میکنم در همان فضایسیاست زده و اقتصاد زده، نه به خاطر دغدغههای فرهنگی، که به خاطر دغدغههای عمدتاً اقتصادیشان، جوسازی کردند که اینها میخواهند از فردا بگیر و ببند راه بیندازند و کنترل کنند. ما میگوییمدر کنار لباسهایی که عرضه میشود لباسهای مناسب هم عرضه شود. آن وقت من به شما ثابت میکنم که ایرانی از کدام مُد استفاده خواهد کرد/ شما به طور خاص میخواهید بگویید در صورتی که بخواهیم اقدامات تأثیرگذار انجام دهیم ما با طبقهای به نام سرمایهدار شاخ به شاخ میشویم/ احتمال دارد و به همین خاطر میگویم دولت موظف است که کارخانههای خاصی را هم حمایت کند و حتی یارانه بدهد، چون مسأله فرهنگ مسأله مهمی است. متأسفانه نگاه غالب در این سالها، نگاهفرهنگ توسعهای بوده است نه توسعه فرهنگی به معنای خاصش. یک نگاه اقتصادی به فرهنگ بوده است، نگاه درآمدزا و سودزا به فرهنگ بوده است. حتی در برنامه چهارم مصوب، در ذیل توسعهفرهنگی بحث اقتصاد فرهنگ آمده است، یعنی فرهنگ را تا آنجایی پیش ببریم که درآمدزا باشد. به نظر من این نگاه برای یک انقلاب فرهنگی معنا ندارد؛ چطور ما برای معیشت مردم یارانه میدهیم، امابرای فرهنگ مردم ندهیم؟ اگر برای مردم حقوق فرهنگی و برای دولت وظیفه فرهنگی قائل هستیم، حتماً باید یارانههایی هم پرداخت شود. در طرح مد و لباس ما میگوییم دولت حمایت کند یعنییارانه بدهد، خیلیها هستند که به ما مراجعه میکنند و دغدغه این کار را دارند ولی میگویند ما نمیتوانیم فصلنامهمان را چاپ کنیم. ما حتی نمیتوانیم نمایشگاه بزنیم و طرحهایمان را به نمایشبگذاریم. ما در این طرح میگوییم دولت وظیفه دارد نمایشگاه بین المللی و سالن مُد بزند. کسانی که میگویند به مردم بسپارید خیلی خیالی فکر میکنند، تصور میکنند مُد از آسمان میآید و در اختیارمردم قرار میگیرد و هیچ ارادهای در پس این طراحان وجود ندارد. در غرب هر هفته در اینترنت مُدهای خاص تبلیغ میشود، خوب چرا ما مدهای خودمان را تبلیغ نکنیم؟ بلافاصله طراحی پارچهها ولباسها و نمادهای پارچهها به ایران انتقال پیدا میکند، شما در مواجهه با آن چه کار کردید؟ اینکه فقط بگویید استفاده نکن، خوب چی استفاده کند؟ خوب این از مشکلات است و خود من میدانم که چهکشیدم در این دو سال که کلیات طرح تصویب شد. میدانید چرا تصویب شد؟ )برگردم به فرمایش به حق شما(، چون قصد سودای رأی نداشتم، چون قصد نداشتم و ندارم دوباره کاندیدا شوم. ولی چهشد؟ مردم پذیرفتند، مردم فرهنگی اند ولی متولیانشان متأسفانه مردم را بد میفهمند، برداشتهای مقطعی میکنند. خیلی از کسانی که داعیه ارزشها را دارند، زمانی که من مد و لباس را مطرح میکردم،میگفتند الان مطرح نکن موقع انتخابات است. همانطور که در مورد طرح تفحص گفتم، اما ایستادگی کردم و میدانم که حتی نسبت به مردم نتیجهاش را هم میگیرم. ما مردم را درک نمیکنیم و وظیفهشناسان خوبی نیستیم/ ما به مهندسی اصلاحات در فروع پوشش و آرایش نیاز داریم. خیلیها اشکالشان این است که نظام حکومتی ما چون از نوع جمهوری به معنای خاصی از آن است، به این معنا که چهارسال به چهارسالکل فضای مدیریتی کشور عوض میشود، بلکه احساس میشود که فضای برنامهریزی و سیاستگذاری هم عوض میشود، برخلاف برخی کشورهای غربی که پشت صحنه انتخاباتِ آنها احزابینشستهاند که ثبات دارند، برنامه صدسالهشان را شاید طراحی کردهاند و با رفتن مهرههای مختلف، تغییرات کلی در برنامهریزیها اتفاق نمیافتد. نتیجه این میشود که در کشور ما، فرصت کافی برایمطالعات استراتژیک، بنیادین و زمانبر نداریم. در چنین شرایطی، اگر بخواهیم بحث را همه جانبه ببینیم، بحثمان با بحث توسعه و شاخصهای رشد فرهنگی اصطکاک پیدا میکند. در کشوری کهشاخصهای رشد فرهنگی را وزارت ارشاد در سال 73 به عنوان ده شاخصه تنظیم کرده، مشاهده میشود که این موارد، عین شاخصههای جهانی است و صرفاً شاخصههای کمّی است یعنی براساسسرانه خمیر کاغذ، سرانه صندلی سینما، تولید فیلمهای مفید سینما و... توزین میشود و ما متدینان هم همین شاخصهها را مبنای محاسبه قرار میدهیم، نتیجهاش این میشود که امام جمعه محترم ما همدر خطبههای نماز جمعه میگوید که جمهوری اسلامی خیلی پیشرفت کرده که الان ما 1000 مجله در کشور داریم، هزار مجله که معلوم نیست چه فرهنگی را ترویج میکنند. چون ما به طرح کلانی دربحث رشد و توسعه فرهنگی نرسیدیم، کل مجموعه نظام در بحث فرهنگ به سمت حاکمیت ارزشهای بیگانه میرود، در بحث فرهنگ - به قول یکی از کسانی که برای ما مقالهای نوشته بود - بعد ازانقلاب ما در زیر لایهای از شعارهای دینی به مدرنیسم دامن زدیم - این باعث میشود که ساختارهای موجود، ما را به سمت بیمبالاتی در پوشش میکشند. بنابراین اگر قرار باشد پوشش و آرایش اصلاحبشود باید خیلی جاهای دیگر را اصلاح کرد و اصلاحات ساختاری اولویت مییابد. در چنین فرضی اکتفا به اصلاحات جزیی مثل طرح مد و لباس در حالیکه هنوز جایگاه و نرخ تأثیر بحث مُد و مدل درکلیت موضوع پوشش معلوم نیست و مشخص نشده است که بحث حجاب چقدرش مال اینست که شخص نیاز دارد به الگوی پوشش، چقدرش ناشی از این است که شخص دسترسی مالی به پوششهاییمثل چادر یا مانتو ندارد، چندان ثمر بخش نیست. در نتیجه ما استعداد خودمان را روی محورهایی که ممکن است درصد تأثیرگذاری آن در اصلاحات، پنج درصد هم نباشد خرج میکنیم/ من میپذیرم که باید یک طرح کلان فرهنگی داشت که تابع تغییر و تحولات اداری و اجرایی قوه مجریه یا حتی قوه مقننه نباشد، از قضا فلسفه وجودی شورای انقلاب فرهنگی این است و کارهایی همانجام شده. سیاستهای فرهنگی مصوب را میتوانم مثال بزنم که نقطه عزیمت است و این توجه بوده که با تغییر و تحول دولتها، سیاستهای فرهنگی تغییر نکند امّا اینکه در عمل چه اتفاقاتی افتاده وآیا مجریان پایبند بودند یا توجه به نقصها و کاستیهای سیاستها داشتند و کوشیدند که این را کامل بکنند یا نه، مقوله دیگری است که من معتقدم متأسفانه نه، این اتفاق نیافتاده و بیتوجه به اینسیاستها کار کردند که من در جاهایی از آن به عنوان استحاله از درون، بیتوجهی به حقوق فرهنگی و فقدان نظارت در امر فرهنگ به آن اشاره کردم. این را میپذیرم و حتی این آسیبشناسی شما را بهجدّ قبول دارم که متأسفانه الگوی توسعه و پیشرفت، الگویی کمیتگرایانه است و عمدتاً به نوعی با تئوری نوسازی غرب سازگار است و همه جانبه نیست و به طور خاص فرهنگی نمیباشد. مثلاً مإے؛ّّ امروز میگوییم توسعه در وجه جامع آن یعنی توسعه هماهنگ که هم اقتصاد را در برگیرد، هم سیاست و هم فرهنگ را، در وهله اول باید فرهنگی باشد؛ یعنی توسعه فرهنگی جامع، یعنی یک وقتمیگوییم توسعه فرهنگی به عنوان جزئی از آن توسعه هماهنگ، و یک وقت خود فرهنگ را حاکم بر توسعه همه جانبه میگیریم. متأسفانه این نگاه وجود ندارد، نه در دانشگاههای ما - هرچند کهدغدغههایش هست - اما در عمل یک نگاه کمیت زدهای را حتی در مقوله فرهنگ شاهدیم. ببینید مگر ما در مقوله اقتصاد کمیتگرا نیستیم، در مقوله علم و فناوری نیستیم؟ حتی نسبت به جنبشنرمافزاری علمی هم یک عده رندبرخورد کمیتگرا میکنند، این آفت ماست. واقعاً چه باید کرد؟ من میگویم حجاب را باید در ذیل استراتژی فرهنگی دید و مدل را در ذیل حجاب، یعنی حجاب همخودش جزیی از یک نظام برتر است. خوب در جایی که نگاه جامع و اراده جمعی وجود ندارد، نمیشود که در حد وسعمان از این آب بهرهمند نشویم، به هر حال میگویم بخشی از آن به مُد مرتبط است،بخشی از آن به تسهیل ازدواج جوانان مربوط است. میگویند بخشی از آن به اشتغال برمیگردد، درست است ولی ما متولی اشتغال نیستیم، کمیسیون اقتصادی مجلس به اتفاق وزارت خانههای اقتصادیدولت بیایند نسبت به اشتغال فکری بکنند، بخشیاش به آن نگاه کمّی است، خوب آن را شورای انقلاب فرهنگی باید برای ما حل بکند چون جایگاه آن، جایگاهی فرا زمانی و فراتاریخی وفراچهارسالهای است. من این را میدانم و یکی از آسیبشناسیهای جدّی بنده این است که چرا نسبت به همه چیز نگاه کمی میکنیم؟ از یک زاویه، مهمترین معضل این است که هنوز توانایی این رانداشتیم که ارزشیابیهای کیفی بکنیم. چه باید کرد؟ به من بگویید آیا با طرح یک قانون، این مسأله حل شدنی است؟ در خود شورای انقلاب فرهنگی نگاه کمّی غالب است و نگاه کیفی وجود ندارد. شماچه توقعی از جاهای دیگر دارید؟ به هر حال من فکرمیکنم با خون دل و دغدغه و هر تلاشی که شده باید زمینه را فراهم کرد. یک چیزی را میتوانم بگویم که دنیای فعلی دنیای فرهنگی است، نه این کهدنیای اقتصادی نیست، نه این که دنیای سیاسی نیست، بلکه به این معنا که اصحاب فرهنگ هم قدرت مانور و نقد پیدا کردهاند و میتوانند نقدشان را به گوش دیگران برسانند. من هم در جلسات خصوصیو رسمی گفتهام که واقعاً در فضای اقتصاد زده و سیاست زده حاکم بر کشور انقلابی ما )که انقلابش هم انقلاب فرهنگی است(، فرهنگ جایی ندارد، جای شایسته و بایستهای ندارد. به هر حال، آب دریا رااگر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید/ این حرف در صورتی درست است که به این تضمین برسیم که این اقدام جزیی به اندازه خودش تأثیر دارد، ولی اگر این احتمال را بدهیم که سرمایههایی بیش از حدّ لازم گذاشتیم و انتظاراتی در اهل فرهنگو متدینین ایجاد کردیم که بخش معتنابهی از مشکل حل میشود، بعد که دیدند نشد حالت یأس از دخالت حکومت ایجاد شود، چه باید کرد؟ این در وهله اول مربوط به این است که این طرح را بشناسیم، این طرح هیچ دخالتی از حکومت را یدک نمیکشد، فقط میگوید آن بخش خصوصی که میخواهند در این قضیه، دغدغههایی داشته باشند،حمایت شوند، آن هم توسط کمیتهای که در آن کمیته، بخش خصوصی عضویت دارد، انجمنهای صنفی مختلف هستند و دستاندرکاران هم حضور دارند. اگر ما به این نتیجه برسیم که بخشی از آنمربوط به ارایه الگوی ایجابی هست بالاخره باید این را پر کرد و به آن توجه کرد و بخشی از آن هم برمیگردد به حمایتهای اجتماعی که از این طرح و این نوع نگاه میشود، به هر حال ما مستغنی ازحمایتهای اجتماعی و نهادهای دینی نیستیم. من به کلی دارم بحث میکنم. بنده معتقدم نهادهای دینی ما که از آنها خیلی انتظار داریم، نه تنها در نگاههای ایجابی اصلاً وارد نمیشوند بلکهحمایتهای لازم را هم نمیکنند؛ حتی در راستای دغدغههای آنها هم که کاری صورت میگیرد، حمایت لازم را نمیفرستند، بماند که در جاهایی باید نقدهای جدی بکنند که حتی سلبی هم هست،ما شاهد آن نقدها هم نیستیم. بماند که شاهد یک فقه متناسب )یا متناظر( با حکومت دینی هم از سوی نهادهای دینی مورد توقعمان نیستیم/ میپذیریم که حوزههای دینی نیازهای تئوریک حکومت را در حد انتظار، پاسخ ندادهاند. اما شاید بتوان حکومت را نیز مقصر أصلی در همین رابطه دانست. حکومت چه مقدماتی و چه زمینهسازیهاییبرای حرکت علمی حوزه به سمت حل نیازمندیهای نظام اتخاذ کرده است؟ مگر میتوان بدون سرمایهگذاری دراز مدت و میان مدت مجموعههای فرهنگی را به تولیدات فکری رسانید. در حالی کهاولین آکادمیهای علمی دنیا در سال 1673 میلادی و با حمایت مستقیم پادشاه فرانسه تأسیس شد تا جریان تولید علم را هدایت و رهبری کند، نهادهای حوزی در حکومت اسلامی هیچ ارتباط تعریفشده سازمانی با حکومت ندارند و کمترین انتظارات که دریافت اطلاعات مستمر و به روز است از آنان دریغ میشود و آنان متهم به ناکارآمدی در قبال حکومت میشوند/ من شخصاً معتقد هستم که دولت نمیتواند و نه مطلوب است و نه امکانپذیر است تمام وجوه مرتبط با یک عمل را، چه عمل مطالعاتی را و چه اجرایی را شخصاً عهدهدار شود/ یک جامعه پویا و جامعهای که قرار است همه مردمش احساس مسئولیت کنند باید به نحوی از انحأ درگیر اداره جامعه شوند. خوب مسلم است اعتباری که در دست دولت است هم ترازو قابل مقایسه بااعتبار مردم نیست و به مردم هم، نگاه تودهوار ندارند، مردم، اقشار و گروههای مختلف هستند و نخبگان مختلفی را درون خودشان میپرورانند. بنابراین اصلاً اعتقاد ندارم ولی بخشی از این نیازها واعتبارات از سوی دولت میآید، برخی از نیازهای تحقیقاتی هم میتواند از سوی مراکز مطالعات استراتژیک دولت انجام شود و بخشی از آن نه. بنده شخصاً معتقدم )البته من دوست دارم یک وقتیمستقیماً وارد بحث حوزهها و به روز شدنش بشوم چون سالها تجربه دارم و خیلی حرف برای گفتن دارم چون از نزدیک آمدم و نخواستم فقط تجربه بیاید سراغم، خودم تجربه کردم، برخلافخیلیهایشان که توجه هم نداشتند که من اینها را تحت نگاه داشتم و خیلی چیزها الان به دست آوردم( حوزههای علمیه دارای یک عقبه و استعدادند، یک ظرفند که متأسفانه حکومت نه سراغ اینقابلیتها میآید و نه خود حوزههای علمیه متوجه این قابلیتها هستند و بعضاً با یک حرکت ظریف و ناخواسته و ناآگاهانهای، خودشان این قابلیتها را با دست خودشان از بین میبرند و گرایش پیدامیکنند به جاهایی که ما آنها را فرصت نمیدانیم و بلکه تهدید میدانیم. خیلی باید در این زمینه اقدام شود تا حوزه به روز شود و جایگاه خودش را در نظام سازیهای ما و مطالعات و تحقیقات ما پیداکند. ما از وقتی که در کمسیون فرهنگی مجلس آمدیم خیلی تلاش کردیم تا با مراکز دینی که به نوعی بودجه دولتی میگرفتند گروههای مشترک تشکیل دهیم. فرصت در اختیارشان بود که طرحهای مارا به نهایت برسانند، متأسفانه این اتفاق نیفتاد. میخواهم بگویم همهاش به حکومت برنمیگردد. فشارهای اجتماعی و تاریخی و فرهنگی از سوی حوزه باید باشد. به نظر میرسد یکی از مسائلی که درحوزهها هست - با این که در حکومت تلفیق میان دین و سیاست صورت گرفته - حوزویان ما میانه خوبی با سیاست ندارند، دنیای قشنگ منزویانه خودشان را دارند. اگر واقعاً میخواهید حوزه جایگاهتاریخی خودش را پیدا کند و یک بار دیگر قابلیتهایش به فعلیت برسد و نمود داشته باشد، حوزه همایشی در مورد آسیبشناسی حوزه بگذارد، چرا این کار را نمیکنید؟ به لحاظ جایگاهی که عقل ومعرفت در اسلام دارد، این قدیسبازیها و قدیسسازیها معنا دارد؟ به نظر من یکی از ابزارهای رشد، پذیرش نقد و توجّه به موانع نقد است. بیاییم آسیبشناسی داشته باشیم و بپذیریم که نقد جایگاهمهمی دارد/ در بحث حجاب بعضیها معتقدند که دولت باید پشت صحنه بنشیند و عملیات را هدایت کند چون یک نهاد سیاسی میباشد که دارای مقبولیت نسبی است، بالاخره درصد قابل توجهی از مردم نسبت بهحکومت، آن دید کاملاً مثبت را ندارند و با سیاستها و برنامهها به درستی همراهی نمیکنند بلکه گاه موضع مخالف میگیرند/ هنگامی که مسألهای، به عنوان مسأله حکومتی تلقی میشود، کسانی که میخواهند دهن کجی نسبت به حکومت کنند، میآیند دهنکجی خودشان را از این طریق نشان میدهند و آن خطوط قرمز معینشده توسط حکومت را بیاهمیت جلوه میدهند. شما چنین تحلیلی را میپذیرید یا نه؟ بحث من این است که روشهای ما باید تابع شرایط زمانی و مکانی و مقتضیات باشد، اما اصل حجاب یک ضرورت دینی و تاریخی برای ما محسوب میشود؛ - تاریخی یعنی تا بوده چنین بوده وشرعیاش هم به این معنا که مورد تأیید دین مبین است - یکی از حقوق فرهنگی زنان ما و یکی از وظایف فرهنگی دولت است. دولت باید اهتمامی را در دستور کار خودش قرار دهد؛ حالا چه در زمینهتولید پارچه و پارچه چادری و چه زمینهسازی برای ارائه الگو، برپایی نمایشگاههای مستقیم و سالنهای مُد؛ امّا نگاه میکنیم به شرایط زمانی و مکانی، بعضی وقتها به دلیل شرایط، که شرایط راخودمان با دست خودمان رقم زدیم با بیمهریها و بیتوجهیها و عدم احساس مسئولیتها فضا را سنگین کردیم و به دلیل سنگینی فضا، راهحلهای غیرمستقیم پیشنهاد شد. یعنی ما مایل بودیم طرحما در قالب طرح حجاب مطرح شود امّا اینکه چرا در قالب مُد و لباس آمده؟ مسلم است در قالب مد و لباس میخواهیم حجاب را دنبال کنیم نه به عنوان یک تاکتیک و لاپوشانی کردن؛ نه، ما معتقدیم بااین طرح دو نشانه زدهایم چون هم حجاب را گسترش دادهایم و هم این که جلوی مُدهای بیگانه را گرفتهایم. ولی چرا جامعه به سمتی میرود که تا اسم این ارزشها میآید، عدهای موضع میگیرند؟بخشی از آن برمیگردد به عملکرد غلط عدهای که شکل گرایانه با این مفاهیم برخورد کردند و بخشیاش برمیگردد به نوع رویکرد، نگاه و بینشی که حاکم بر مدیران فرهنگی ما بوده که اصلاً اعتنایی به اینمسائل نداشتهاند. آدمهای ناشی که اگر از آنها سؤال بکنیم، درک فلسفی اجتماعی از این مسائل نداشتند؛ یعنی نسبت اینها را با قانون اساسی، شرع و فلسفه اجتماعی برایش فرق نمیکرده. یعنی واقعاًفکر میکرده که باید یا آزادیهای فردی باشد یا فوقش اقتصاد و معیشت باشد. به نظر من این عدم درک انقلاب اسلامی است. من اعتقاد ندارم که اگر به عنوان یک وظیفه باید در دستور کار دولت قراربگیرد از رویکردهای فیزیکی و سختافزارانه و تحمیلی استفاده شود، چون عرصه فرهنگ عرصه ظریف و لطیفی است، ولی به معنای آن هم نیست که ما مستقیم واردش نشویم/ اوائل انقلاب، ما حجاب و مخصوصاً چادر را سیاسی کردیم، و تبدیل شد به نماد زن انقلابی، نماد اسلام سیاسی، نماد زنی که میخواستیم در دنیا به عنوان جمهوری اسلامی آن را مطرح کنیم. مسألهسیاسی شدن حجاب - که ما در دفاع از حجاب آمدیم آن را سیاسی کردیم - مثبت تلقی میشود یا منفی؟ من فکر میکنم ما موضوع را سیاسی نکردیم. حجاب خود به خود و مردمی به صورت یک نماد سیاسی درآمد. اصلاً اینطور نبود که دولتها آن را سیاسی کرده باشند. هماکنون که چادر به عنوان نمادحضور است. آنجایی که دولتها بهرهبرداری میکنند و فرمگرایانه با آن برخورد میکنند و این است و جز این نیست را اساس کار قرار میدهند دچار مقولهی معناگرایی و قالبگرایی واحد میشود،یعنی معنا و قالب واحد دنبال میشود، این اشکال دارد. والاّ به نظر من تنها چادر نیست که میتواند نماد سیاسی باشد. حجاب سنگین و مورد قبول شرع هم میتواند نماد سیاسی باشد. در مقطعی چنینشد/ فکر نمیکنید سیاسی شدن موضوع حجاب ناخواسته در میان گروهی از کسانی که تمایلات سیاسی نداشتند و یا طرفدار نظام نبودند نوعی تنفر ایجاد کرد؟ اگر بخواهد پای تنفر باشد من مخالفم. ولی این که در مقطعی نقش یک نماد را بازی کرده، خوب این نقش را بازی کرده یعنی در مقطعی باعث صفآرایی شده زمانی این نماد، تمایزاتی را به طورخودجوش رقم زده، اما این که من بگویم قطع نظر از آن نگاه کلی، تمام مصادیقی که مفهوم کلی حجاب در برداشته الزاماً منطبق با واقع بوده؟ خیر. ممکن بوده که در پس این چادر شما انسان غیرانقلابیهم داشتید، در پس آن مانتو هم داشتید. ولی واقعیت این است که در مقطعی، این نمود سیاسی را میتوانیم به چادر نسبت دهیم. نکته دیگر این که، بنده که دم از هویت ایرانی میزنم نمیتوانم از این نکتهغافل شوم که این چادر، حجاب ایرانی است، نه این که حجاب اسلامی نیست، یعنی حجاب اسلامی ایرانی است یعنی نمادی از هویت ایرانی هم هست چرا؟ یعنی این چادر تفاوتی دارد با سایر کشورهاکه همه هم مسلمان هستند، من از این بابت هم برای او، ارزش ویژهای قائل هستم. چون یک پوشش تمام عیار شرعی و ضمناً ایرانی است که باید حفظش کرد چون هم موازین شرعی ما را لحاظ میکند،هم موازین فرهنگی و تاریخی ما را، چون بخشی از هویت ما در نمادها تعریف میشود. البته نه این که اصالت را به آن بدهیم. من خودم اصالت را به لایههای زیرین میدهم و این لایه زیرین در قالبهایمتعدد میتواند قرار بگیرد و این دلیل نمیشود که نسبت به نماد تاریخی، بیمهری کنیم/ بعضیها معتقدند که اصلاً وضعیت حجاب اصلاح شدنی نیست چون ما در ساختارهای مدرنیسم افتادیم و ساختارهای اقتصادی، حرص به مصرف و تنوعطلبی را ایجاد میکنند، ساختارهای فرهنگیدر کلیت، آزادیهای فردی را ترویج میکند. در این شرایط توجه به ارزشهای جمعی و همبستگیهای اجتماعی، یک وصله نچسب است/ نکته اول این است که وقتی من در چنین شرایطی از پوشش دفاع میکنم، دفاع از یک پوشش زیبا، متنوع، متلوّن و به روز میکنم؛ یعنی هم ترکیب قطعات مختلف و هم ترکیب رنگهای مختلف که با ذائقهجوان ایرانی امروز و تغییرات اجتماعی هم سازگار باشد. ولی آن هویت و ریسمان مشترک را که در تعریف هویت خودش را نشان میدهد - وحدت در عین کثرت - متجلی بکند. این طرح به دنبال یک فرمواحد نیست، دنبال این است که با زمانه بخواند و برای اثبات این هم میتوان ادله نقلی اقامه کرد و هم ادله عقلی. نکته دوم این است که باید بپذیریم بعد از انقلاب اسلامی، در عرصه روابط اجتماعی تغییر وتحولی رخ داده و بایستی حریمشناسی )یعنی حریم دختر و پسر( را باتوجه به تغییرات رخ داده بعد از انقلاب بایستی در جاهایی مورد بازنگری قرار دهیم، اینکه بایستی حریم زن و مرد و دختر و پسررعایت شود و اختلاط نباشد در کلیت خود خوب است اما باتوجه به روابط اجتماعی، هم شکلش، هم حجمش و هم شدتش تغییر کرده است، قبلاً خانمها به لحاظ معیارهایی که داشتیم، اجازه حضور وورود در عرصه فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و.... را نداشتند، اما بعد از انقلاب این حضور را شاهد هستیم یعنی انرژی خفته و نهفتهای بیدار و پخش شده و به جامعه آمده است.حریمشناسی ما دیگر در حدّ کلیات کفایت نمیکند، آیا متناسب با تغییر در روابط اجتماعی، نباید حریمشناسی و مقوله حفظ حریم بین دختر و پسر، دچار بازنگری شود؟ آیا چیزهایی که مصداقاً بهعنوان حریم در سنتها آمده جوابگو هست؟ آیا میپذیریم که تغییرات اجتماعی و جامعه و مقتضیات اجتماعی، تأثیراتی روی احکام ما دارد یا نه؟ اصلاً جایگاه مقتضیات زمانی و مکانی درخصوص حفظ حریم دختر و پسر را دارم سؤال میکنم.این اگر کار شده بدهید من بخوانم و استفاده بکنم، چرا که احساس میکنم یکی از گیرهای ما این است؛ چون با حریمشناسیهای سنتی مربوط به روابط بسته یا نیمه بسته منتسب به سنت، میخواهیمروابط اجتماعی جدید، باز و پرتحرک را جواب بدهیم. من فکر میکنم، باید بازنگری بشود. خوب اگر همان مباحثی که بود تأیید شود، ما باید این طرف را درست کنیم، اگر نه، شاید بتوانیم راهحلهایی راپیدا بکنیم. میخواهم این را بگویم که اگر قرار است توجه به جامعه و تغییرات اجتماعی بکنیم لازم نیست صرفاً از زاویه مدرنیته باشد، بلکه میتواند از زاویه »نوشدگی« باشد. نوشدگی الزاماً مدرنیسم ومدرنیته نیست، اصلاً بنده به لحاظ فلسفی مخالف مدرنیته هستم و مدرنیسم را هم توصیه نمیکنم، اما نوشدگی اجتنابناپذیر است و باید بپذیرید و نمیتوانید بگویید من میخواهم جلو تغییرات روابطاجتماعی سنتی را بگیرم؛ نمیتوانید، مگر دست شماست؟ من فکر میکنم متناسب با این نوشدگی و تغییرات اجتماعی، احکام فقهی ما باید روشنتر و کارآمدتر شود/ مفهومی که میتوانم به کار ببرم، اگر نگویم بایستی فقهشناسی جدید انجام شود، من این را نمیخواهم به کار ببرم، شاید آن چیزی که حضرت امام فرمودند زمان و مکان را در موضوع دخالت دهیم،شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را در موضوع دخالت دهیم. من فکر میکنم اگر از این زاویه جلو برویم، پیش از آن که مدرنیسم، سرمایهداری، لذتگرایی یا فردگرایی غربی سراغمان بیاید، ما بهپیشوازش رفتهایم. من همیشه این را میگویم که ما به استقبال نمیرویم، همیشه غرب طبق یک طرحی جلو میرود. غرب سرمایهداری را برای خودش تعریف کرده و در قالب طرح، به تحققش کمکمیکند. شما برای یک حکومت اسلامی آرمانی که توجه به ضرورتهای اجتماعی، مکانی و زمانی هم دارد، طرح و نظامتان چیست؟ چرا شما به استقبال نمیروید؟ وقتی شما تعریف نمیکنید مسلماست که او حمله میکند. من اسم این حملهها را هرچیزی بگذارم، اجتنابناپذیر نمیدانم، جلو اینها را میشود گرفت. اگر شما طرح و اندیشه داشته باشید میتوانید مسأله حجاب را هم سامان بدهید. این جلوگیری، از موضع مصادیق جزئی خواهد بود یا بایستی در مقابله با این جریان ساختارها را تغییر دهیم؟ در وهله اول کار کلان فکری بکنید. در وهله دوم نظامسازی کنید، باید نگاه به تحول فردی و تحول ساختاری کرد. ما نگاه بلندمدت و کلان و ساختاری نداریم. فوقش نگاه فردی داریم؛ یعنی میگوییماگر افراد را عوض کنیم، مملکت اصلاح میشود این نگاه نگاه جزئی و فکری غیرقابل دفاع است و نهایتاً به اینجا میرسیم که هیچ کاری نمیتوان کرد. بسیاری از اتفاقات ارادی در مفهوماجتنابناپذیری آنها رخ میدهد و خیلیها هم رندانه دارند آن را دنبال میکنند. مثلاً در مورد جهانیسازی میگویند این یک پروسه است، یک واقعیت است، یک پروژه نیست، به آن نپیوندی دیراست...، این حرفها کدام است، هیچ فعل غیرارادی را من قبول ندارم. منتهی یک آدم صاحب ارادهای میخواهد که مبانی نظام انقلابی خودش را فهم بکند و نگاه کلان و ساختاری داشته باشد و توجه بهضرورتهای زمانی و مقتضیات روز هم داشته باشد با همان نوع نگرش فقهی امام به استقبال بسیاری از تغییرات برود، امّا خودش باشد، ما باید انتخاب کنیم و ارادهمان را تحمیل کنیم که این اتفاقاتنمیافتد. البته الان بهتر از گذشته است، ما الان برنامه بیست ساله داریم، برنامه پنجساله داریم، اما این بدین معنا نیست که کار تمام شده است و هیچ اشکالاتی بر مثلاً برنامه بیستساله ما و چشمانداز،مترتب نیست/ دنیا را نگاه کنید که در برابر ایندیویژوالیزم یا فردگرایی و هدونیزم یا لذتگرایی، شاهد مکاتب اجتماعگرایی و جامعهگرایی هستیم. عجیب است خیلیها در این مملکت میگفتند که دیگر پذیرشسکولاریسم و لیبرالیسم یک امر اجتنابناپذیر است، بعد شاهد مکاتب جامعهگرایی و اجتماعگرایی در خود غرب هستیم. مثلاً آقای برگر که خودش از منادیان سکولار بود میگوید تا حالا من فکرمیکردم که سکولاریسم در متن و مخالف سکولاریسم یا عرفیزدایی در حاشیه است. ولی الان میفهمم که بر عکس است و سکولاریسم در حاشیه است و عرفیزدایی در متن است. من میخواهم بگویمچرا ما تن بدهیم به این مفاهیمی که ارادههای خاص در پشت آن است. من فکر میکنم ما نقش خودمان را فراموش کردهایم. در ادبیات دینی ما مفاهیمی نهفته است که به ما امید میدهد، مثلاً مرحوممطهری انگشت روی مفهوم فطرت، و مرحوم شریعتی انگشت روی بازگشتن به خویش گذاشت، مرحوم مطهری چون در بازگشت به خویشتن خویش که قابل دفاع هم هست یک وجه نسبیتگرایی وتاریخیتگرایی میدید، بحث فطرت را مطرح کرد. واقعاً مفهوم فطرت که کلید واژهای اساسی است تا چه اندازه در نگاههای کلان و ساختاری و برنامهریزی ما متبلور است؟ به نظر من برمیگردد به نوعنگاه و اراده نظامسازی ما، اما همیشه باید توجه داشته باشیم که در چه جامعهای داریم زندگی میکنیم، ضرورتهای زمانی و مکانی کدامند؟ نیازهای شهروندی فردی و گروهی مردم چیست؟ تلاشکنیم که برنامهریزی جامعی داشته باشیم، ما این کار را نمیکنیم بعد میگوییم که حملههایی دارد میشود، لذتگرایی دارد میآید، فردگرایی دارد میآید. شما باید برای فردگرایی و لذتگرایی جاییداشته باشید. امّا در طرحواره شما باید اینها تعریف شوند. من فکر میکنم واقعاً در عرصه حجاب میشود کارکرد. چرا؟ چون شما مسألهای به نام هویت دارید، هویت تاریخی مردم، پیش روی مردماست و جز حافظه تاریخیشان است. مفهومی را میخواهم به نام زیست جهان یا زندگی روزمرّه بیافزایم، شما این حافظههای تاریخی مثبت را در برنامهریزی نمیتوانید نادیده بگیرید. بنابراین یک برگبرنده در مورد حجاب، همان زندگی زیستجهان مردم است. همینDaily life آنهاست که جزو حافظههای تاریخیشان است که میتوانید استفاده کنید. من فکر میکنم علت برخی بدحجابیها، قطعنظر از آگاهی، به برخوردهای غلطی که از جمهوری اسلامی انتظار نداشتند امّا شاهدش هستند برمیگردد. به هر حال یا انقلاب نباید میکردید یا حالا که کردید، به سختیهایش باید توجه داشته باشیمکه متأسفانه نداریم/ به نظر میرسد در طرح ساماندهی مد و لباس دچار نوعی پارادوکس شدهایم و به »مدرنیسم اسلامی« به معنای تناقض نمای آن دامن میزنیم، چون با پذیرش تبرج و خودنمایی مدلهای متنوعی ارائهمیدهیم که خود زمینه خودنمایی از نوع جدیدش را هموار میکند و این بار تبرج و دلفریبی در قالب مدلهای سنتی یا بومی خود را نمایان خواهد کرد/ اولاً به جای »مدرنیسم اسلامی« بهتر است »نوشدگی اسلامی« یا »نوگرایی اسلامی« را به کار ببریم، چون مدرنیسم نیست. مدرنیسم اعتقادی به پوشش ندارد. براساس پیشفرضهایی که عرض کردم ازآسمان نمیآید، ارادی است و گروهی آن را رقم میزنند و خواستارش هستند، بحث این است که ما با این طرح دنبال بازنمایی هویت هستیم، یعنی وحدت در عین کثرت. همانطور که شما هم اشارهکردید ممکن است در قالب این تنوع، تبرج هم باشد، مگر در قالب چادر نبود؟ ما یک تبرج ناپوشیده داریم و یک تبرج پوشیده، کدام بهتر است؟ حالا که قرار است تبرجی صورت بگیرد، تبرج پوشیدهخیلی بهتر از ناپوشیده است، ناپوشیدگی که تبرج نمیخواهد چون فی حد ذاته تبرّج است. آن به لحاظ گام به گام هم که شده ما را از وضعیت فعلی نجات میدهد/ شما با چنین طرحهایی در درون پارادایم لذت محور برنامهریزی میکنید/ نه این پارادایم لذت نیست، پارادایم این است که به هر حال انسانها نیازهایی دارند، این نیاز بایستی برآورده شود مگر این که بگویید نباید برآورده شود/ در هر صورت اگر شما در طراحی مدلتان اصل را بر جذابیت گذاشتید، بالاخره پوششها به سمتی میرود که جذابیت جنسی را به همراه خواهد داشت/ ما امیدوار هستیم در کنار کارهای تربیتی و اخلاقی که هم برای خانمها و هم برای آقایان میشود، ان شأا... میزان تبرج را هم در خانمها کاهش دهیم و هم در نگاه تبرجی آقایان، مردها هم باید مقداریآموزش ببینند. ما فقط میخواهیم که پوشش تبرجزایی نباشد. قصدمان این است که حداقلهایی که در ارتباط با حجاب هست لحاظ شود. شرع هم حجاب را به چادر محدود نکرده، همانطور که چادرمیتواند تبرجزا باشد پوششهای دیگر هم میتواند باشد. ما میخواهیم محدوده شرع را لحاظ بکنیم انشأا... . در لحاظ کردنش، طراحان ما توجه دارند که وجه تبرجزایی آن کمتر باشد، ما گفتیم کهحدود شرعی لحاظ شود اما با توجه به گرایشات و نیازها. فقط بحث زیباییاش که نیست. مثلاً در فرهنگ سنتی ما و خردهفرهنگها، الزاماً تبرجزا نیست ولی زیباست، آراسته است. آراستگی مراد ماستولی باید کار تربیتی و اخلاقی هم در کنارش بشود و این که ترکیب رنگها به گونهای باشد که توجه به تبرجزدایی هم بشود. امیدواریم که اینطور نشود ولی اگر این اتفاق بیفتد میگوییم الحمد... که ایرانیاین کار را کرد، مسلمان این کار را کرد، چرا دیگران این کار را بکنند؟ نگرانی ما این است که شما چند مدل به مدلهای موجود اضافه کرده باشید، لذا فکر میکنیم که شما با ارائه مدلهای جدید صرفاً قدرت انتخاب متقاضیان را بالاتر بردهاید/ ما حق انتخاب میگذاریم ولی از میان مدلهای خوب و سنگین که تنگ و چسبان و جلف نیستند، ایرانی و اسلامیاند، من در این صورت رقابت را تضمین میکنم. چون اگر ذائقه ایرانی دست ما بیاید،المانها و نشانههای مستمر در هویت ایرانی را لحاظ کنیم، من مطمئنم که جواب میدهد.اما عرض کردم که یک سری دقائق تربیتی هم وجود دارد که غافل از آن نقش فرهنگی و فرهنگسازی نباید شد،ولی من ترجیح میدهم اگر تبرجی هم میخواهد صورت بگیرد، مُدش مد درستی باشد، هرچند ما تبرج را قبول نداریم و میگوییم تبرج فرم نمیشناسد و با هر لباسی شما میتوانید تبرج داشته باشید. انشأا... زنان و مردان ما اصلاً اهل تبرج نباشند/