تأملی بر چیستی و چرایی مهریه
آرشیو
چکیده
یکی از سنتهای بسیار کهن اجتماعی رایج در جوامع بشری که قدمتی بسیار طولانی دارد، پرداخت مهریه در پیوند ازدواج است؛ به عبارت دیگر از گذشتههای بسیار دور تا امروز، رسم بر آن است که مرد هنگام ازدواج و بویژه زمانی که خواستگاری وی با پاسخ مثبت از سوی نامزد مورد نظر همراه میشود، مبلغی را به عنوان مهریه برای زن در نظر میگیرد؛ اگرچه سنت پرداخت مهریه، همانند سایر سنتهای اجتماعی، طی روزگار گذشته، تحولات و دگوگونیهای زیادی را پشت سر گذاشته و با توجه به زمان و مکان، دچار تغییرات مختلفی شده است. در این جا نظری می اندازیم به سیر تاریخی مهریه.متن
یکی از سنتهای بسیار کهن اجتماعی رایج در جوامع بشری که قدمتی بسیار طولانی دارد، پرداخت مهریه در پیوند ازدواج است؛ به عبارت دیگر از گذشتههای بسیار دور تا امروز، رسم بر آن است که مرد هنگام ازدواج و بویژه زمانی که خواستگاری وی با پاسخ مثبت از سوی نامزد مورد نظر همراه میشود، مبلغی را به عنوان مهریه برای زن در نظر میگیرد؛ اگرچه سنت پرداخت مهریه، همانند سایر سنتهای اجتماعی، طی روزگار گذشته، تحولات و دگوگونیهای زیادی را پشت سر گذاشته و با توجه به زمان و مکان، دچار تغییرات مختلفی شده است. روزگاری، مهریه در جایگاه بهای زن قرار داشت و در واقع همان وجه المعامله عقد نکاح تلقی میشده است و نیز؛ در دورهای خاص به عنوان هدیهای از سوی مرد به پدر زن داده میشد و در دورانی هم این هدیه، به خود زن اختصاص مییافت است. در حال حاضر نیز که جوامع بشری از جهات مختلف دگرگون شده و در قرنهای اخیر، تحولات علمی، پیشرفتهای تکنولوژیکی، گسترش آزادیهای بیرویهی فردی و توسعهی حق مشارکت سیاسی برای تمام افراد، موجب پیدایش رویکردها و نگرشهای جدیدی نسبت به انسان و جنسیت او گردیده، در مواردی با افراط گرایی بیش از حد، جامعه انسانی را بدون در نظر داشتن تمایز جنسیتی (و بلکه با نفی چنین تمایزی) صرفاً براساس شاخصهای توسعه یافتگی و عقب ماندگی تقسیم بندی کرده است؛ نتیجه قهری چنین رویکردهایی آن است که تا زن و مرد نه به عنوان دو صنف از نوع واحد انسانی (و طبعاً هر کدام با شاخصهها و تواناییهای اختصاصی) بلکه به عنوان دو موجود برابر و همطراز، با قابلیتهای همانند و دارای نقشها و کارکردهای جایگزین در نظر گرفته شده و ارزیابی شوند این وضعیت همچنان ادامه خواهد داشت؛ از همین رو با عنایت به همین نگرشها، زن همپای مرد تصور میشود و سخن گفتن از تکالیف خانوادگی و التزام به وظایف زوجیت، تضییع حقوق زن و نقض آزادیهای مشروع وی به شمار میآید و در واقع، هیجان آزادی خواهی زن، به جریانی تبدیل میشود که منجر به ایجاد جنبشی زن گرا و زن محور میگردد و این جنبش، آنچنان موجی را در جوامع بشری، بویژه غربی پدید میآورد که در اثر تلاطم آن، بسیاری از سنتهای پایدار اجتماعی و عرفهای ریشهدار انسانی در هم میشکند و بنیان نظام خانواده و اجتماع دگرگون میشود. خواسته یا ناخواسته و در اثر تعامل فرهنگها و ارتباط جوامع ـ بویژه در عصر کنونی ـ جوامع شرقی و بویژه اسلامی نیز از گزند این موج در امان نمانده و آسیبها و تهدیدهای آن، دامنگیر این جوامع هم گردیده است که در اثر آن سؤالات و شبهاتی در این زمینه، در جوامع اسلامی هم، مطرح و ارائه میشود که ایجاب مینماید برخی از آنها، مورد تحقیق و تأمل واقع شوند. یکی از شبهات مطرح در مورد وضعیت زن در خانواده، راجع به مهریه است که با توجه به اینکه زن یکی از طرفهای اصلی عقد نکاح است و همانند مرد از منافع آن بهرهمند میشود، و با در نظر داشتن استقلال مالی زن و توانایی او در تحصیل عواید و کسب و امرار معاش خویش، این سؤال مطرح میشود که مهریه چه جایگاهی دارد؟ و الزام مرد به پرداخت آن چه توجیهی خواهد داشت؟ به عبارت دیگر وقتی پیوند نکاح معلول توافق زن و مرد است و اراده و رضایت زن همانند اراده و رضایت مرد، در صحت عقد ازدواج تأثیر میگذارد و اهلیت زن، همانند اهلیت مرد از عناصر اساسی صحت آن به شمار میرود و از سوی دیگر، وقتی زن همانند مرد از منافع و لذایذ نکاح بهره میبرد، چه دلیلی برای لزوم پرداخت مهریه و یا تعیین آن به عنوان یک شرط لازم در عقد نکاح وجود دارد؟ نوشتار حاضر در پی آن است که با توجه به بررسی و ارزیابی مختصری که صورت داده است، این مسئله را با رویکرد عمدتاً عقلانی مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد؛ لذا مهمترین سؤالی که مطرح میگردد، این است که اصلاً مهریه چیست؟ و چرا باید به عنوان یک شرط اساسی در نکاح مد نظر قرار گیرد؟ برای اینکه بتوانیم پاسخهای این پرسشها را به طور مشخص به دست آوریم، مطالب این نوشتار را طی دو بخش تنظیم و ارائه نماییم: 1 ـ چیستی مهریه با قطع نظر از واژهشناسی مهریه و بررسی مفاهیم مترادف آن، نکته مهم و قابل بحث این است که قرآن کریم از مهریه زنان با عنوان «صدُقه» یاد نموده و حکم به وجوب آن مینماید. از این حکم قرآنی چنین فهمیده میشود که وجوب مهر در عقد نکاح، نه یک حکم تأسیسی و اختصاصی شریعت اسلام، بلکه یک حکم امضایی است که قرآن مجید با مهر تأیید زدن بر یک سنت پسندیده اجتماعی، آن را تحکیم بخشیده و تقویت نموده است؛ زیرا اولاً ترکیب کلمات و ساختار آیه شریفه «وآتوالنساء صدقاتهن نحلة» به گونهای است که وجود مهریه در آن مفروض و مفروغ عنه تلقی شده است؛ به بیان بهتر اضافهی «صدقات» به ضمیر «هنّ» و مقدم داشتن کلمه «النساء» بیان این معنا است که زنان مهریه داشتهاند و پرداخت مهریه در بین مردم و در سنن ازدواجشان متداول بوده است؛ محمد حسین طباطبایی؛ المیزان؛ ترجمه سید باقر موسوی؛ ج 4، قم: انتشارات اسلامی، بیتا، ص 269. بنابراین، معنای آیه این نیست که «به زنان مهریه بدهید» بلکه معنای دقیق آن این است که «مهریه زنان را به خودشان بدهید.» و روشن است که این معنا، به صراحت از وجود مهریه حکایت دارد؛ از این جهت است که میگوییم وجوب مهریه یک حکم امضایی نه تأسیسی. ثانیاً؛ اگر از منظر تاریخی هم به مسئله نظر افکنده شود معلوم میگردد که پرداخت مهر، علی رغم تحولات و تغییرات چشمگیر، یک سنت پایدار اجتماعی است که از گذشتههای دور تا امروز در جوامع بشری رایج است. در مصر باستان، زوج مبلغی را به عنوان جبران خسارت از این جهت که با ازدواج، یکی از اعضای خانوادهی فردی را از او میگرفت، به پدر دختر میداد؛ یعنی در واقع پرداخت «مهر» بابت تسکین و کاهش دادن درد و رنج ناشی از جدایی دختر از پدرش صورت میگرفت. غالب غانم؛ القوانین و النظم عبرالتاریخ؛ لبنان: دار المنشورات الحقوقیة، 1997، ص 47. در بابل، مهر به عنوان وجه المعامله و در واقع بهای زن بود که به پدر او داده میشد؛ هرچند به مرور زمان، خرید آن به منظور ازدواج، با جایگزینی هدیهای برای پدر زن، حالت نمادین یافته بود همان؛ ص 60. جوامع قبیلهای و بادیه نشین حجاز نیز از همین سنت پیروی میکردند و مبلغ پرداختی از سوی مرد، به هر عنوانی که داده میشد به پدر دختر اختصاص داشت؛ اما پس از تابش اشعه حیات بخش اسلام بر حجاز و طلوع خورشید عدالت در آن سرزمین، تنها تغییر بنیادینی که در این سنت اجتماعی پدید آمد، اختصاص یافتن مهریه به خود زن بود. مهریه در قرآن قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً...» نساء: 4. . این بیان، حق صریح و شخصی را برای زن در مهریهاش ایجاد کرد و با اعلام اینکه آنچه در جامعه جاهلی نسبت به آن رواج داشت، باطل است، ازدواج را اجتماع دوتن از روی میل و اختیار خواند و «مهریه» را حق خود زن دانست که فقط خودش باید آن را بگیرد نه ولی او. سید قطب؛ فی ظلال القرآن؛ ج 1، لبنان: دار الشروق، 1995، ص 585 (ذیل آیه فوق). نکته مهم و قابل مطالعه در این آیه شریفه آن است که قرآن کریم علاوه بر تخصیص مهریه به خود زن، جهت پرداخت آن را هم بیان میکند و در واقع همین نکته است که ماهیت و چیستی مهریه را تبیین مینماید؛ چه اینکه دقت در آن نشان میدهد که مهریه چیست و به چه منظوری پرداخت میشود؛ اما پیش از پرداختن به آن، یادآوری دو مسئله به عنوان مقدمه ضروری به نظر میآید: 1 ـ از نگاه انسان شناختی و ارزشی، زن و مرد هیچگونه تفاوتی ندارند و اصولاً از نظر اسلام، انسانیت انسان به روح او وابسته است که واحد و تقسیمناپذیر است؛ به بیان دیگر زن و مرد در آفرینش کاملاً یکسان و مساویاند و از این رو راه رسیدن به کمال انسانی و دستیابی به مقام قرب الهی برای هریک از زن و مرد باز است و از این نظر مانعی فراروی هیچ کدام از آنها وجود ندارد؛ بنابراین علی رغم وجود برخی ویژگیها و تفاوتهای فیزیکی و عاطفی که دست قدرتمند آفرینش، در خلقت انسان زن و مرد به وجود آورده (و همین تمایزها موجب شده است تا زن و مرد از همین نظر مکمل وجودی همدیگر باشند) با وجوداین از نظر ارزشانسانی و کمال معنوی میان زن و مرد به عنوان یک انسان هیچگونه تفاوت و تمایزی وجود ندارد ر.کبه: قدرت اللَّه خسرو شاهی و مصطفی دانش پژوه؛ فلسفه حقوق؛ قم: مؤسسه امام خمینی، 1379، ص 140 ـ 150. . 2 ـ قرآن کریم در یک بیانی زیبا که نشانگر شاهکار خلقت است میفرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا...»**اعراف: 189. یا «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً...» روم: 21. همچنانکه ملاحظه میشود، قرآن مجید آفرینش زوج یا همسر را برای انسانها، مایه سکون و عامل آرامش معرفی نموده و هدف از آن را دستیابی به آرامش روحی و روانی که زاییدهی محبت و مودت است میداند؛ در واقع قرآن مجید بر این نکته نظر دارد که اولاً آرامش و سکون در سایهی محبت و مهربانی امکانپذیر است و ثانیاً نقطهی اوج آن در خلق همسران نهفته و در پرتو زوجیت قابل دسترسی است؛ زیرا قانون خلقت، در یک تدبیر ماهرانه، جمال و زیبایی و غرور و بینیازی را در جانب زن و نیازمندی و طلب و عشق و تغزل را در جانب مرد قرار داده است و در واقع، در متن خلقت، نقش هریک از زن و مرد، در مسئلهی عشق مغایر نقش دیگری است مرتضی مطهری؛ نظام حقوق زن در اسلام؛ ج 5، تهران: صدرا، 1365، ص 231 ـ 232. . به طور طبیعی تعدد و تفاوت نقش ایجاب میکند تا هر کدام، با حفظ جایگاه و ویژگیهای خویش به ایفای نقش بپردازد و همین ایفای نقش اختصاصی، اقتضاء میکند که آن کس که طالب و جوینده است، دنبال مطلوب و گمشدهی خویش به راه افتد و برای دسترسی و یافتن آن از هیچ تلاش و ایثاری فروگذاری نکند. مرد به صورت طبیعی، در برابر غریزه از زن ناتوانتر است. این خصوصیت، وی را وادار میکند تا به زن اظهار نیاز کند و برای جلب رضایت او اقدام نماید همان: ص 233. . یعنی در واقع، گمشدهی مرد همان سکون و آرامش است که از سرِ ناآرامی و بیقراری در تب و تاب دست یافتن به آن است و برای آنکه به آن دست پیدا کند، از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نمیکند. همین مسئله موجب شده است تا مرد، در پی یافتن سکون و جستن آرامش، همواره خواستگار زن باشد و از آنجا که زن نیز دنبال سکون و در جستجوی آرامش است و سعی میکند بهترین پناهگاه را برای آرامش یافتن خویش بجوید و از این رو که نقش وی پاسخگویی به محبت و خواستگاری مرد است، در صدد بر میآید به عاشقانهترین محبت پاسخ دهد و به روی پاکترین و با ثباتترین مهر آغوش بگشاید؛ به بیان دیگر مرد به خاطر آرامش یافتن و بهرهمند شدن از سکون، به دنبال زن میرود و زن نیز به خاطر همان مسئله و تأمین همان نیاز طبیعی خویش، میکوشد تا گرمترین خواستهها و شورآفرینترین محبتها را بیابد و از میان انبوه اظهار ارادتها و ابراز عشقها، خالصترین و پاکترین آن را بجوید و با گرمترین پاسخ به شایستهترین تقاضا، سکون و آرامش رؤیایی را به تصویر بکشد تا بدینسان حکمت آفرینش پیوند زن و مرد در عالم واقع، تحقق عینی بیابد؛ بنابراین، با در نظر داشتن اینکه زن ومرد از ارزش انسانی همسانی برخوردارند و به لحاظ مقام معنوی و کمالات هیچگونه تفاوتی میان آنها وجود ندارد و با توجه به اینکه حکمت نهفته در خلقت زوجین و همسران، حصول آرامش، و رسیدن به سکون است و پاسخ زن به تقاضای مرد برای تأمین همین هدف صورت میگیرد، قرآن کریم پس از دستور به پرداخت مهریه زنان، جهت اعطای آن را هم گوشزد مینماید. مفسران عالی مقام در تفسیر کلمه «نحلة» که بیانگر وجه پراخت مهریه است، ضمن اینکه اقوال و دیدگاههای گوناگون را متذکر شدهاند؛ با این حال تقریباً در این مسئله اتفاق نظر دارند که مراد از نحله، «عطیه» و «هبه» است. شیخ طوسی(ره): اینکه خداوند مهریه را بر مرد واجب نموده و زن را موظف به پرداخت چیزی نکرده است، از منظر بعضی از مفسران بدین معناست که در واقع، مهریه عطیهای از سوی خداوند متعال برای زنان است. تفسیر التبیان؛ ج 3، النجف: المکتب الامین، (بیتا) ص 109، ذیل آیه4 سورهی نساء. طنطاوی: «نحله»، یعنی عطیه و هدیهی بدون عوض که با رضایت قلبی به کسی داده میشود. الجواهر؛ ج 3، مصر، (بینا) 1350، ص 10، ذیل همان آیه. محمد جواد مغنیه: مراد از نحله عطیهای است که خداوند پرداخت آن را بر زوج واجب گردانیده و... در حقیقت، خداوند شوهران را موظف نموده تا از جانب خداوند متعال، هدیهای را به همسرانشان بدهند. پس مهریه عوض بهرهبرداری جنسی نیست؛ چون زن و مرد در این نیاز، مشترکند. التفسیر الکاشف؛ ج 2، لبنان: دار العلم للملایین، الطبعة الثالثه، 1981، ص 250، ذیل همان آیه. . سید قطب: خداوند متعال به شوهر دستور میدهد تا مهریه را به عنوان هدیهی محض با رضایت قلبی تمام و با آسودگی خیال به همسرش اعطا کند، دقیقاً همانطوری که یک هدیه و بخشش را به کسی میدهد فی ظلال القرآن. احمد مصطفی المراغی: معنای آیه شریفه این است که زنانی را که به عقد ازدواجتان درمیآورید، مهریهشان را به عنوان هدیه و بخشش بدهید. تفسیر المراغی؛ ج 4، لبنان: دار احیاء التراث العربی، (بیتا) ص 184، ذیل همان آیه. ابو الحسن الماوردی: نحله همان عطیه و هدیهی بدون عوض است. اینکه دین را نحله نامیدهاند به این دلیل است که عطیهای از سوی خداوند متعال است. النکت و العیون؛ ج 1، لبنان، مؤسسة الکتب الثقافیه، (بیتا) ص 451، ذیل همان آیه. محمد حسین فضل اللَّه: «آیه شریفه، مهریه را ثمن و عوض ندانسته؛ بلکه آن را «نحله» میخواند؛ یعنی عطیهای که انسان به کس دیگری بدون چشم داشت عوض، میدهد... تفسیر من وحی القرآن؛ ج 7، لبنان: دار الملاک، 1998، ص 69، ذیل همان آیه و ص 181، ذیل آیه 24 همان سوره. . فخرالدین الرازی: کلبی میگوید: «نحله» به معنای «عطیه» و «هبه» است... پس مهر یا عطیه از سوی زوج است؛ چون وی در برابر آن چیزی به دست نمیآورد و آنچه را زوج مستحق است، اباحه بضع است نه مالکیت آن، یا عطیهای از سوی خداوند است؛ چون خداوند منافع نکاح را میان زوجین به طور مشترک قرار داده است؛ اما زوج را مأمور به پرداخت هدیهای به زوجه مینماید. التفسیر الکبیر؛ ج 9 ـ 10، لبنان: دار الکتب العلمیه، 1990، ص 147، ذیل همان آیه و نیز ر.ک به: مجمع البیان؛ ج 3 ـ 4، ذیل همان آیه. . بنابراین از مجموع این دیدگاههای تفسیری، به این نتیجه میرسیم که وجه پرداخت مهریه و جهت اعطای آن این است که مهریه باید به عنوان هدیه و پیشکش، بدون توقع و چشمداشت عوض، به زن داده شود؛ به عبارت دیگر مهریه یا «صداق» یک هبه، کاملاً محض و بدون عوض است و شاید با همین ملاحظه است که قرآن مجید در ادامه آیهی شریفه میفرماید: «فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً». یعنی اگر زنان بخشی از آن را از روی طیب نفس به شما برگردانند، نوش جان و گوارای تان باد. از این تعبیر هم میتوان فهمید که مهریه، «هبه» غیر معوض است و الّا با برگرداندن تمام یا قسمتی از آن، به همان نسبت از عوض آن هم باید برگردانده شود؛ پس از نظر قرآن مجید، چیستی و ماهیت مهریه یا صداق را هبه و هدیه بودن محض تشکیل میدهد و جز آن، هیچ عنصر دیگری در آن دخیل نمیباشد؛ البته یادآوری این نکته هم لازم است که در برخی آیات قرآن مجید نساء: 24 و 25 و مائده: 5. ، تعبیر به «اجور» جمع اجر یعنی مزد دیده میشود که ظاهر آن نشان میدهد نکاح یک معاوضه است و گویا در این معامله فقط جانب مرد منتفع میشود؛ به عبارت روشنتر، در یک نگاه گذرا و کلی از این دسته از آیات چنین فهمیده میشود که مرد، زن را به منظور بهرهبرداری جنسی به خدمت میگیرد و از آنجا که هر خدمتکاری، مستحق مزد و اجرت است، زن نیز مستحق آن است؛ پس اصلاً عقد نکاح، مثل عقد اجاره است؛ و یک معامله محض که سود عاید از آن هم به جیب مرد میرود و برای زن جز چند ریال وجه نقد یا «وجه المعامله»چیز دیگری باقی نمیماند.لکن با دقت در آن در مییابیم که این تصور درست نمیباشد و آیات یاد شده مفید این معنا نیستند که مهر، عوض بضع است، بلکه هدیهی نکاح و در واقع پاداش آن ارتباط عمیق و ریشهداری است که با پاسخ گفتن زن به اظهار محبت مرد، پدید میآید. محمد الصادقی؛ الفرقان فی تفسیر القرآن؛ ج4 ـ 5، قم: انتشارات فرهنگ اسلامی، 1408، ص 212. مهریه در روایات با دقت و تأمل در محتوای برخی احادیث نیز، حداقل به این استنتاج میرسیم که «عوض بودن» مهر، یک تصور و پندار بیاساس است. از امام کاظم(ع) روایت شده است که شخصی از آن حضرت پرسید: مردی با زنی ازدواج کرده و مهر او را به شرط اینکه زن به همراه شوهرش برود و در شهر محل زندگی او زندگی کند، صد دینار قرار داده و در غیر آن پنجاه دینار، حکم آن چیست؟ امام(ع) پاسخ داد: اگر شوهر، زن را به بلاد شرک ببرد، شرط او اعتبار ندارد و باید صد دینار به زن به عنوان مهر بدهد؛ اما اگر او را به دار الاسلام و شهر مسلمانان ببرد، شرط لازم الوفاء است: «و المسلمون عند شروطهم» حر عاملی؛ وسائل الشیعه: کتاب النکاح، ابواب مهور، ب 40، ح 2. . توضیح اینکه این مسئله دو صورت دارد: در یک صورت، مهریه زن صد دینار و در صورت دیگر، پنجاه دینار است. اگر زن مطابق شرطی که در عقد لحاظ شده است، عمل کند و به همراه شوهر برود، در این حالت، اگر شوهرش بخواهد او را به شهر غیر مسلمان ببرد، امام کاظم (ع) میفرماید: شرط اعتبار ندارد و شوهر باید تمام مهر، یعنی همان صد دینار را به زن بدهد. این سخن بدین معناست که زن میتواند از رفتن با شوهر خودداری کند، اما با آن هم بر خلاف مقتضای شرط، مستحق تمام مهریه است؛ ولی اگر شوهرش بخواهد او را به شهر مسلمان ببرد، از نظر امام (ع) شرط نافذ است و باید مطابق آن عمل شود؛ در این صورت، اگر زن از رفتن با شوهر خودداری کند، مستحق تمام مهر نیست؛ بلکه طبق شرط، نصف آن را مستحق میباشد. از این بیان چنین فهمیده میشود که مهریه، عوض استمتاع و التذاذ جنسی نیست؛ زیرا شهر مسلمان و غیر آن در حصول استمتاع و التذاذ تاثیری ندارد. آیا میتوان گفت استمتاع در شهر مسلمانان دارای کیفیت متفاوت از آن، در شهر غیر مسلمانان است؟ و اصلاً رفتن یا نرفتن زن با شوهر به شهر دیگر، چه تأثیری در استمتاع دارد؟ پس میتوان گفت مهریه قطعاً «عوض» چیزی نیست و بر اساس اینکه شرط یاده شده در یک صورت لازم الوفاء است و در صورت دیگر، هیچگونه اعتباری ندارد، میتوان فهمید که مهریه جهت و حکمت دیگری دارد. «فی الاحتجاج عن محمد بن عبد اللَّه بن جعفر الحمیری عن صاحب الزمان(ع) انه کتب الیه، اختلف اصحابنا، فی مهر المرأة فقال بعضهم: اذا دخل بها سقط عنه المهر و لاشیء علیه و قال بعضهم، هو لازم فی الدنیا و الآخرة فکیف ذلک؟ و ما الذی یجب فیه؟ فاجاب(ع) ان کان علیه بالمهر کتاب فیه ذکر دَین فهو لازم فی الدنیا و الآخرة و ان کان علیه کتاب فیه اسم الصداق، سقط اذا دخل بها، و ان لم یکن علیه کتاب فاذا دخل بها سقط باقی الصداق» همان؛ ب 18، ح 16 در صورتی که اصلاً سند مکتوبی در میان نباشد، اگر زن حاضر به تمکین شد و میان او و شوهرش «مضاجعت» واقع شد، در این دو حالت، مهریه ساقط میشود و مانند حالت اول که ممکن است در سند ازدواج با نام «دَین» ذکر شود، لازم الاداء نمیباشد؛ بنابراین اگر مهریه عوض استمتاع یا غیر آن باشد، سقوط آن در هیچ حالت توجیه ندارد، مگر اینکه اصل معامله دچار اشکال گردد. از آن گذشته، احادیث متعددی راجع به قلت مهر و مذمت زیادت آن، همان؛ ب 5. و اینکه مستحب است زن، حتی پیش از دخول، مهرش را به شوهرش ببخشد، همان؛ ب 26. و یا اینکه تعیین مهریه به تراضی و توافق زوجین بستگی دارد همان؛ ب 1، ح 1 و 9. و یا این روایت که رسول اکرم(ص) زنی را به عقد ازدواج مردی درآورد و مهر او را تعلیم یک سوره از قرآن قرار داد، همان؛ ب 2، ح 1. با قطع نظر از اینکه نکاح اصلاً یک معامله محض و معاوضه نیست و بسیاری از احکام و آثار معامله را ندارد، همگی بر این نکته دلالت دارند که مهریه به هیچ وجه عوض یا بهای منافع نکاح و غیر آن نیست که مرد در برابر انتفاع از آنها به زن میدهد؛ در نتیجه: 1 ـ براساس ارزش انسانی یکسان زن و مرد که احتمال هرگونه معامله و «بیع و شراء» را در روابط انسانی، بویژه رابطهی زوجیت منتفی میداند؛ 2 ـ با توجه به اینکه زن و مرد هر دو در پی دستیابی به آرامش و سکون اند که مطابق حکمت آفرینش ازواج (نه زوجات) در زوجیت و همسری نهفته است؛ 3 ـ و با عنایت به نفی مطلق عوض بودن مهر و اثبات هدیه محض بودن آن، به این جمعبندی میرسیم که مهریه هدیهای است که به پاس نکوداشت پاسخ مثبت زن به تقاضای محبتآمیز و اظهار عشق و ارادت مرد، از سوی وی به زن اعطا میشود؛ چنانکه حتی در روابط آزاد و نامشروع نیز، این مرد است که به زن هدیه میدهد مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام؛ ص 236. و پاسخ به تقاضای حتی نامشروع خویش را هم احترام مینهد. 2 ـ چرایی مهریه پس از اینکه معلوم شد مهریه هدیه است و به پاس نکوداشت پاسخ محبتآمیز زن به تقاضای عاشقانه مرد اهدا میشود، این سؤال مطرح میشود که چرا باید مهریه داد؟ بر فرض که مهریه، هدیه باشد، آیا لازم است چنین هدیهای داده شود و اصلاً چرا در فقه به وجوب «مهر» حکم شده است؟ پیش از پرداختن به پاسخ این پرسشها، لازم است یادآوری داده شود که: 1 ـ طبیعت نیرویی را در نهاد انسان به ودیعت نهاده است که پس از بلوغ جسمانی و رشد هرمونها و تغییر فیزیکی در اندامهای انسان، این نیرو به حرکت درآمده و به فعل و انفعال میپردازد. همچنانکه میدانیم این نیرو جزء غرایز انسانی است و غرایز براساس طبیعتشان، کور و هدایت نشدهاند و لذا یکی از وظایف مهم انسان، تنظیم، تعدیل و هدایت غرایز است که اگر به حال خود رها شوند، موجب انحراف و لغزش افراد میگردند؛ از این رو به اقتضای طبیعت و به حکم ضرورت، سالمترین شیوه و مناسبترین راه ارضای غریزه جنسی و تعدیل شهوت نفسانی، ازدواج و تشکیل خانواده است. 2 ـ هدف از ازدواج و تشکیل خانواده، ارضای ضابطهمند و تأمین مصلحتآمیز نیاز جنسی زن و مرد، ایجاد آرامش روانی و پیریزی کانون گرم محبت و دوستی میان آنها و سرانجام تأمین حب بقای انسان از طریق ادامهی نسل و داشتن فرزند است. قدرت اللَّه خسرو شاهی و مصطفی دانش پژوه؛ فلسفه حقوق؛ ص 154. بنابراین، ازدواج و تأمین اهداف تشکیل خانواده مستلزم ایجاد عمیقترین رابطه و مستحکمترین پیوند میان زن و مرد است تا بتوانند در پرتو آن، تمام عمرشان را با راحتی و آسایش بگذرانند؛ مهمترین اساس اجتماع را بر محور محبت و دوستی پیریزی نمایند؛ نیاز جنسی شان را به طور منطقی، معتدل و از طریق مشروع، با آسودگی و اطمینان خاطر، برآورند و با تعلیم و تربیت فرزندان صالح و شایسته ضمن بقای نسل آدمی، جامعه انسانی را به سوی رشد و تعالی سوق دهند؛ از این رو اگر قرار باشد مطابق با اصول معماری نوین، بنای مستحکمی ساخته شود تا در برابر حوادثی همانند زلزله و سیل و طوفان از استحکام نسبتاً بالایی برخوردار باشد و به سادگی در برابر این حوادث فرو نریزد و بتواند نگهبان جان ساکناناش باشد، لازم است در ساختن آن، از نخستین نقطهی ساخت تا آخرین مرحلهی آن، از بهترین مصالح، مناسبترین نقشه هندسی و کارآزمودهترین معماران بهرهگیری شود که به نظر میآید در این میان، مصالح مرغوب ساختمانی نقش مهم و محوری را ایفاء مینمایند. بر همین اساس، بنای مستحکم خانواده که محل تأمین نیازهای حیاتی و ضرورتهای اساسی زندگی انسان است، مقتضی مصالح بسیار مرغوب و درجه یک است که در این میان، محبت، مودت، مهربانی و دوستی نقش کلیدی را ایفا میکنند؛ از سوی دیگر برای محک زدن مرغوبیت مصالح ساختمانی از استاندارد بودن و سایر نشانهها و شواهد آن از قبیل تجارب به عمل آمده، شهرت تولید کننده و امثال آن کمک گرفته میشود؛ لذا سؤال قابل طرح در این باره این است که برای محک زدن صداقت و محبت صادقانهی خواستگار ازدواج، از چه عنصری باید بهره گرفت؟ چه عاملی میتواند ثابت کند که ادعای دوستی و محبت مرد نسبت به زن، خالص و سره است؟ مردی که هنگام خواستگاری و قدم پیش گذاشتن به منظور ازدواج با یک زن در نخستین ادعا از دوستی و محبت و علاقهمندی سخن میگوید، چگونه میتواند این ادعا را اثبات نماید؟ فلسفه وجوب مهر سنت اجتماعیای که مقتضای درک و تدبیر عقلانی و معلول مصحلت اندیشی انسان بوده، بر این استوار گشته است تا مرد مدعی محبت و دوستی، به منظور اثبات و نشان دادن صداقت و خلوص ادعایش، چیز ارزشمندی را به عنوان مهریه به زن تقدیم کند تا شاهد صدق ادعایش باشد و جالب اینجاست که قرآن مجید، ضمن تأیید و صحه گذاشتن بر این سنت پسندیده و نیکوی اجتماعی، محمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر قرآن؛ ج 7، ص 285، ذیل آیه 4 سوره نساء. از دلیل اثبات ادعای مرد با عنوان «صدُقه» یاد میکند و مهر را صداق مینامد تا فلسفه آن را که همان درستی و راستی در پیمان ازدواج است، بیان کند. محمد تقی المدرسی؛ من هدی القرآن؛ ج 2، طهران: دار محبّی الحسین(ع)، 1419، ص 22. در واقع، مهریه نماد محبت و دوستی است و لذا از نظر اسلام، ارزش گذاری مادی آن نقش مهمی ندارد و بلکه تعیین آن به توافق زوجین واگذارده شده است. اظهار نظر اسلام در مورد مهریه به منظور برانگیختن بعد اخلاقی آن است و از این رو، فزونی مهریه را عملاً با کرامت انسانی زن در تنافی میداند؛ محمد حسین فضل اللَّه؛ تفسیر من وحی القرآن؛ ص 69 بنابراین مهریه بدین منظور تقدیم زن میشود تا دلیل صدق محبت و شاهد صحت ادعای مرد مبنی بر دوستی و علاقمندی او به زن به خاطر تشکیل خانواده و عقد پیمان ازدواج باشد. شیخ صدوق(ره) در علل الشرایع و عیون اخبار الرضا(ع) در این باره حدیثی را با این مضمون نقل میکند که: «علة المهر و وجوبه علی الرجال و لایجب علی النساء ان یعطین ازواجهن، لان علی الرجل مؤونة المرأة، لان المرأة بایعة نفسها و الرجل مشتر و لایکون البیع الا بثمن و لاالشراء بغیر اعطاء الثمن...». علل الشرایع؛ باب علة وجوب المهر، حر عاملی؛ ب 11، ح 9. مفاد این روایت بیانگر این مطلب است که مهریه به دو دلیل بر مرد واجب است: یکی به دلیل اینکه مخارج زن بر دوش مرد است و دیگر اینکه زن در مقام فروشنده است و مرد خریدار، و آنگاه بر اساس یک کبرای کلی میگوید: هیچ معاملهای بدون عوض و معوض نخواهد بود؛ پس عقد ازدواج هم یک معامله است که در آن، رعایت این قاعده لازم است؛ بنابراین ظاهر این روایت عمل زن و مرد را به معامله و داد و ستد تشبیه میکند و طی آن، زن را فروشنده و مرد را خریدار معرفی میکند که باید به لوازم معامله، یعنی رد و بدل «عوض و معوض» یا «ثمن و مثمن» تن در دهند؛ امّا با توجه به واقعیتهای عینی مورد تأکید و تأیید دین مقدس اسلام نمیتوان گفت مراد امام رضا(ع) از بیان علت وجوب مهر، ظاهر کلماتی است که در این حدیث به کار برده است؛ زیرا: 1 ـ از نظر اسلام زن و مرد، ارزش انسانی کاملاً یکسان دارند و لذا خرید و فروش یکدیگر توجیهپذیر نمیباشد. 2 ـ نکاح ضمن اینکه یک سنت اجتماعی است، یک سنت شرعی نیز هست که مطلوبیت آن براساس اهداف آن است و به همین دلیل، قدسیت یافته است، در حالی که معاملات زیادی از نظر شرعی صحیح و مجاز دانسته شده است؛ اما هیچ کدام تقّدس نیافتهاند. 3 ـ در معامله باید عوض و معوض به صراحت، تعیین شوند؛ در حالی که در نکاح تعیین آن دشوار است و بر فرض که مهریه، عوض باشد، معوض چیست؟ 4 ـ عوض باید متناسب با معوض باشد در حالی که اگر در نکاح، معوض معین هم باشد، با توجه به تأکید زیادی که در مورد کم بودن میزان مهر، بخشیدن آن به شوهر و برجسته نمودن زوایای اخلاقی آن در فرهنگ اسلامی شده و چه بسا امور غیر مادی به عنوان مهر پذیرفته است، این تناسب اصلاً وجود ندارد. 5 ـ قرآن مجید راجع به مؤمنان میفرماید: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ...» سوره توبه: 111. خداوند جان و مال مؤمنان را در برابر بهشت از آنها میخرد. آیا این معامله، همانند معاملات رایج مادی است؟ آیا در این معامله عوض و معوض، معین و تناسب میان آن دو رعایت شده است؟ آیا جان و مال فناپذیر و مادی میتواند متاعی باشد که بهای آن بهشت جاودان قرار داده شود؟ بنابراین، روشن است که آیهی شریفه در مقام تشبیه معقول به محسوس است و برای اینکه درک و فهم مسئله را برای انسانها آسانتر کند، از این عبارات استفاده میکند؛ همانند آنجا که میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ* تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ...». صف: 10 ـ 11. ای مؤمنان! آیا شما را به تجارتی که از عذاب درناک رهاییتان میبخشد، راهنمایی کنم؟ اگر میخواهید به این تجارت بپردازید، به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید... پس میتوان گفت که بیان امام رضا(ع) در تبیین علت وجوب مهر نیز از باب تشبیه معقول به محسوس است و به هیچ وجه در مقام آن نیست که عقد ازدواج را به عنوان یک معامله و داد و ستد محض معرفی نماید؛ چه اینکه بیان امام(ع) ناظر بر این نکته است که البته در عقد نکاح، داد و ستد و بیع و شرایی در کار است اما نه از آن نوعی که در آن، ارزش مادی، نقش محوری را ایفا میکند؛ بلکه در این بیع و شراء، محبت و دوستی و در واقع «دل» معامله میشود و چنین معاملهای نیازمند شاهد صدق است؛ چون همانند داد و ستد مادی نیست که با دادن عوض و دریافت معوض خاتمه یابد و تمام شود؛ بلکه معامله پایداری است که مدت دوام آن تمام عمر آدمی را در بر میگیرد؛ به عبارت دیگر نکاح دل دادن و دل گرفتن است، دلداری و دلبری است، عشق و دوستی است، محبت و وفاداری است و این، نه معاملهای است که با انشای عقد و داد و ستد عوض و معوض، خاتمه مییابد و نه متاعی است که بتوان برای آن ارزش مادی تصور کرد؛ لذا مهریه با آنکه در قالب، ارزش مادی است؛ اما نقش کاملاً نمادین دارد و فقط نشان صدق ادعای دوستی و محبت است. اگر ملتی به پاس رشادتها و خودگذریهای قهرمان ملیشان، تندیس بلورین به او تقدیم میکنند، یا جامعهای در مقام ارجگذاری به یک دانشمند، به او لوح سپاس میدهند، آیا این بدان معناست که مقام و ارزش علمی و قهرمانی آنها را با یک تندیس یا لوح سپاس معامله نمودهاند؟ یا این اقدام، نماد احترام عمیق آن ملت و جامعه به قهرمان ملی و دانشمند شان است؟ واضح است که این اقدام، ارزش نمادین دارد و یک ملت با یک حرکت نمایشی و سمبولیک مقام قهرمان ملی و دانشمند را ارج مینهد؛ بنابراین دادن مهریه نیز بر همین منوال، یک حرکت نمادین و یک اقدام نمایشی است که مرد با اهدای آن به پیشگاه زن، صداقت و درستی ادعای خویش را مبنی بر دوستی و عشق به زن نشان میدهد و در واقع، با این کار پاسخ مثبت زن را به تقاضای محبتآمیز و عشق آفرین خویش، ارج مینهد. همچنین، احادیثی که راجع به جواز نظر انداختن به زن به منظور انجام ازدواج، وارد شده است، برداشت این نوشتار را از بیان امام رضا(ع) تأیید میکند. محمد بن مسلم میگوید از امام باقر(ع) پرسیدم مردی که میخواهد با زنی ازدواج کند آیا میتواند بر او نظر کند؟ حضرت فرمود: «نعم، انما یشتریها باغلی الثمن»: حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 14، ابواب مقدمات نکاح، ب 36، ح 1، نیز ر.ک به: حدیث 7 و 11 همان باب و علل الشرایع صدوق؛ ج 2، باب 260. مفهوم این حدیث و احادیث مشابه آن، این است که مرد در مقام انجام یک معامله بسیار بزرگ است و لذا باید مراقب تمام جهات و ابعاد آن باشد؛ گویی مرد میخواهد این معامله را با گرانترین قیمت انجام دهد؛ از این رو همانطوری که یک شخص در مقام عقد چنین معاملهای باید تمام جوانب آن را بسنجد و با چشم باز وارد آن شود، در مورد نکاح نیز باید مواظب باشد و چشمانش را بگشاید و کسی را که میخواهد به او دل ببندد و با همکاری او اساس یک کانون گرم و پر محبت را پیریزی نماید ـ تا در تمام عمر، با زندگی در آن، به سکون و آرامش مطلوب دست یابد ـ باید بشناسد و تمام مزایا و معایب او را از نظر بگذراند و آنگاه با شناخت و آگاهی لازم اقدام نماید. علاوه بر آن، امام(ع) میفرماید: «انما یشتریها باغلی الثمن» این گرانترین قیمت، چیست و مراد از «اغلی الثمن» چه میباشد؟ به نظر میرسد نزدیکترین مصداق و شاخص ترین فرد آن، همان سرمایهی محبت و مودتی است که مرد هنگام ازدواج با در کف گرفتن آن وارد میدان میشود و با اتکای به آن، کانون گرم و صمیمی خانواده را تشکیل میدهد و با اعتماد به آن میخواهد اعتماد زن را به دست آورد و گرنه هیچ بهایی غیر از آن، نمیتواند ضامن بقای خانواده و تأمین کننده آسایش مطلوب برخاسته از آن باشد. سرمایهی محبت است که زن را وامیدارد تا با ایثار و خودگذری و با تلاش پیگیر و شبانه روزی، بدون کمترین توقع و چشمداشت مادی، تمام زحمات درون خانه، رسیدگی به وضع منزل، فرزندان و همکاری و کمک با مردخانه را به دوش بکشد و نه تنها از این همه زحمت و تلاش، احساس خستگی نکند؛ بلکه از آن لذت ببرد. و البته همین دوستی و درستی است که به مرد حرکت و انگیزه میبخشد تا هیچگاه به فراهم نمودن حداقل امکانات زندگی برای زن و فرزندان خویش اکتفاء نکند و هرگز نگوید که آنچه از نظر شرعی و قانونی بر دوش اوست، انجام داده و بیشتر از آن تکلیفی ندارد. پس به یقین میتوان گفت: این «اغلی ثمن» همان نقد محبت و دوستی است که به منظور خرید «دل» نثار میشود و در واقع مفاد این حدیث، حدیث دلدادگی و دلبردگی است؛ همچنان که مفاد کلام امام هشتم(ع) نیز همین است و براساس آن، زوجین به دنبال کیمیای محبتاند که خلوص و کمال آن را با اکسیر «صداق» و درستی محک میزنند و چون مرد، در این عرصه پیشگام و خواستگار مبادلهی محبت و معاملهی مودت است، به حکم اینکه بار اثبات ادعا به دوش مدعی است، باید شاهد، صدقی اقامه کند تا خلوص ادعایش را به اثبات برساند و «مهریه» همان شاهد صدق است که به صورت نمادین، بیانگر راستی و درستی ادعای محبت و دوستی از سوی مرد است؛ به بیان بهتر، مهریه همانند تمام اقدامات نمادین، دارای دو جهت است: از یک سو روایتگر صدق و راستی این طرف، و از سوی دیگر حکایتگر تجلیل و سپاس از طرف مقابل است؛ از این جهت شریعت اسلام، ضمن تأیید این سنت اجتماعی، به آن حیث وجوبی بخشیده و لزوم آن را مورد تأکید قرار داده است. جمع بندی و نتیجهگیری: اگر بخواهیم تمام آنچه را که طی این نوشتار به رشته تحریر درآمد، در جملاتی کوتاه بیان کنیم، میتوانیم بگوییم که اولاً؛ مهریه در ذات خود یک هدیه است که به دو منظور پرداخت میشود: یکی به منظور اثبات ادعای مرد که با ادعای محبت و مودت به خواستگاری زن میرود و دیگری، به منظور ارج نهادن به پاسخ مثبت زن به تقاضای مرد؛ بنابراین مهریه مالی نیست که به خاطر جبران عدم استقلال مالی زن به او داده میشود؛ چون در جای خودش به اثبات رسیده است که زن همانند مرد، از این نظر استقلال دارد. قرآن مجید میگوید: «لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ» نساء: 32. . از آن گذشته، با توجه به طبیعت مادی سیال، مهریه بیانگر ثروتی نیست که زن برای تأمین آینده زندگیاش به آن دست یابد. به ویژه اینکه زن در بیشتر موارد، مهریه را برای خرید لوازم زندگی و نیازهای شخصیاش در زمان زوجیت خرج میکند؛ محمد حسین فضل اللَّه؛ تفسیر من وحی القرآن؛ ص 70. همچنین این ادعا که مهریه اهرم فشاری بر مرد است تا نتواند از اختیار طلاق استفاده کند و یا ادعاهایی مثل آن، کاملاً مردود و بیپایه است و هیچگونه توجیه علمی و منطقی ندارد. ر.ک به: همان و مرتضی مطهری با نظام حقوق زن در اسلام؛ ص 256 ـ 261. ثانیاً، با توجه به احکام ویژهای که در شریعت اسلام دربارهی «مهر» بیان شده است و که طی آن بر جنبهی اخلاقی و معنوی آن تأکید فراوان به عمل آمده و اصلاً وضع حقوقی مهریه به گونهای تبیین گردیده است که جایگاه مالی و مادی آن را تقریباً به طور کامل از بین میبرد، به این نتیجه میرسیم که اصلاً پرداخت مهریه یک حرکت نمایشی و یک اقدام نمادین است که ارزش سمبولیک آن را بیان میکند. ر.ک به: سید حسین شرف الدین؛ تبیین جامعه شناختی مهریه؛ قم: انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1380، ص 302. ثالثاً، پرداخت مهریه از سوی مرد به زن، یک سنت کهن اجتماعی و عرفی و مقتضای درک و تدبیر عقلانی انسانهاست که از گذشتههای بسیار دور وجود داشته و شریعت اسلام، ضمن تأیید و صحه گذاشتن بر آن، جهت آن را تصحیح و بلکه تعیین نموده و در مورد آن، ارزش گذاری نموده است؛ از این رو مهریه یکی از لوازم ازدواج به شمار میرود که وجوب آن در فقه، بر صحت نکاح تأثیری ندارد؛ زیرا اصلاً مال و ارزش مادی در عقد ازدواج مقصد و مقصود نمیباشد؛ بلکه وجوب مهر به دلیل بالا بردن حیثیت نکاح و اظهار مقام بزرگ آن و بالاتر، به منظور تکریم زن و تأکید بر جایگاه تعیین کنندهی وی در عقد ازدواج است. ر.ک به: محمد کمال الدین امام؛ الزواج و الطلاق فی الفقه الاسلامی؛ لبنان: المؤسسه الجامعه للدراسات، 1996، ص 119 ـ 121