زنان و اصلاحات حقوقی
آرشیو
چکیده
امروزه ضرورت اصلاح مستمر قوانین از جمله قوانین مربوط به زن و خانواده، سخنی است که طرفداران زیادی دارد. از رهبر معظم انقلاب گرفته تا مسئولان قوا و نهادهای تخصصی زنان و اقشار فرهیخته هر یک با نگاهی خاص، به ضرورت اصلاحات توجه کردهاند. به نظر میرسد آن گاه که از «اصلاح مستمر قوانین» سخن میرانیم هم بر اصلاح تأکید میکنیم و هم بر استمرار اصلاح؛ به این معنا که تفکر اصلاحِ قوانین «یک بار برای همیشه» را خطا میدانیم. تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جوامع و پیدایش ظرفیتها، محدودیتها، مسائل و موانع نو به نو میطلبد که با مرزبندی احکام و اصول ثابت شریعت، از احکامی که به حسب تحول، قیود و شرایط متحول میشوند و با توجه به عناوین حاکم و أَهم که هر یک در شرایطی خاص، موضوعیت مییابند، به اصلاح قوانین اقدام کنیم و یا در محدودهی «ما لا نصّ فیه» (غیرمنصوص) مصالح اجتماعی را در تنظیم قوانین لحاظ کنیم.محور بحث ما در این مقاله روند اصلاحات حقوقی در حوزه زنان است.متن
امروزه ضرورت اصلاح مستمر قوانین از جمله قوانین مربوط به زن و خانواده، سخنی است که طرفداران زیادی دارد. از رهبر معظم انقلاب گرفته تا مسئولان قوا و نهادهای تخصصی زنان و اقشار فرهیخته هر یک با نگاهی خاص، به ضرورت اصلاحات توجه کردهاند. به نظر میرسد آن گاه که از «اصلاح مستمر قوانین» سخن میرانیم هم بر اصلاح تأکید میکنیم و هم بر استمرار اصلاح؛ به این معنا که تفکر اصلاحِ قوانین «یک بار برای همیشه» را خطا میدانیم. تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جوامع و پیدایش ظرفیتها، محدودیتها، مسائل و موانع نو به نو میطلبد که با مرزبندی احکام و اصول ثابت شریعت، از احکامی که به حسب تحول، قیود و شرایط متحول میشوند و با توجه به عناوین حاکم و أَهم که هر یک در شرایطی خاص، موضوعیت مییابند، به اصلاح قوانین اقدام کنیم و یا در محدودهی «ما لا نصّ فیه» (غیرمنصوص) مصالح اجتماعی را در تنظیم قوانین لحاظ کنیم. البته این مهم در حوزهی زنان اهمیتی دوچندان مییابد؛ از آن رو که قانون اساسی باتوجه به ظلم تاریخی علیه زنان و نقش ویژهی زن به عنوان یکی از مهمترین عوامل فرهنگساز، بر حمایت ویژه از آنان پای فشرده است. در عین حال فعالیتهایی که تاکنون به منظور اصلاح قوانین انجام شده است، بینیاز از تحلیل و نقد عالمانه نیست؛ هرچند ضرورت چنین تدقیقی در پروژههایی که به منظور اصلاح جامع قوانین انجام میشود، بیشتر احساس میشود. یکی از مهمترین فعالیتهای انجام شده تدوین «نظام جامع حقوقی و قضایی زنان» است که به همت مرکز امور مشارکت زنان و گروه حقوق دانشگاه مفید قم انجام شده است که گرایش به اصلاحات نظاممند و همه جانبه را در بانیان طرح نشان میدهد. در عین حال این طرح هم از نظر محتوایی قابل بررسی و نقد است و هم از نظر شکلی. 1 ـ اصلاحات حقوقی و پرسشهای اساسی موفقیّت یک طرح اصلاحی جامع، منوط به آن است که پیشاپیش، نسبت به پرسشهایی اساسی اتخاذ موضع نماید، پرسشهایی که پاسخ به آن، اساس تدوین یک طرح جامع است. در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود: 1 ـ 1. انتظار ما از حقوق و اصلاحات حقوقی چیست؟ در میان فیلسوفان و دانشوران علم حقوق این پرسش مطرح است که هدف حقوق چیست و قانونگذاری به چه منظوری انجام میشود؟ اغلب استقرار نظم اجتماعی را هدف اصلی جعل قوانین شمردهاند. قانون در روابط اجتماعی و خانوادگی مرزهایی مشخص میکند که بتواند محدودهی آزادی هر کس در حوزهی عملکرد خود را تعیین و از تعدی و هرج و مرج جلوگیری نماید. در عین حال نظم به تنهایی نمیتواند هدف غایی حقوق باشد. عدالت را نیز از غایات حقوق شمردهاند. عدالت جهتگیری نظم را مشخص میکند. نظم منهای عدالت، جامعهای سالم و پرنشاط نمیسازد و گرچه نظم و امنیت در اجتماع، ارزشی والاست؛ اما نباید اجازه داد که نظم در خدمت استقرار و توسعهی ستمگری قرار گیرد. در عین حال به نظر میرسد انحصار اهداف حقوق به ایجاد نظم و عدالت نمیتواند از نگاه اسلامی کامل تلقی شود. تأثیر قوانین در طهارت روابط اجتماعی و تعالی انسانها را نمیتوان نادیده گرفت؛ از این رو میتوان فراتر از عدالت (به معنای امروزین آن) به اموری دیگر نیز اندیشید؛ به عنوان مثال جعل قوانینی چون رعایت پوشش خاص برای زنان، ممنوعیت روابط نامشروع جنسی و یا ارائهی روشی خاص در اقامهی دعوا و چرخش فعالیتهای اداری، گرچه ممکن است با عدالت و انصاف (به معنای خاص مورد نظر حقوقدانان) میتوان از عدالت و ظلم معنایی فراگیر متصور شد که هم نظم و هم مورد أخیر را شامل شود. نسبتی برقرار نکند؛ اما از آنجا که در مسیر تهذیب اخلاق فرد و جامعه تأثیری نیک یا بد بر جای میگذارد، قابل توجه است. در اینجا توجه به چند نکته، لازم به نظر میرسد: نخست: شأن قانون، مشخص کردن مرزها و خطوط قرمز و حقوق و مسئولیتهاست و تنها در این محدوده است که کارآییهای پیش گفته بر آن مترتب میشود؛ از این رو نباید هر خیری را از قوانین حقوقی انتظار داشت. رویکرد حقوقی به حل مشکلات زنان، اگر به معنای غفلت از برنامهریزی اجتماعی به منظور ارتقای فضائل اخلاقی و توجه به تربیت معنوی باشد، به افزایش زمینههای تخاصم و کشمکش میانجامد. با این نگاه میتوان هم به نقد فرهنگ سنتی پرداخت و هم فرهنگ مدرن را مورد انتقاد قرار داد و نیز نقدهایی را که با نگاهی ناقص به هر یک از این دو میپردازد، به نقد کشید. چنین به نظر میرسد که فرهنگی سنتی، حتی در جوامع شرقی و اسلامی با پررنگ کردن سلوک اخلاقی در روابط زن و مرد، بیشتر به توصیههای اخلاقی، آن هم بیشتر به زنان، بسنده کرده است و راهی برای احقاق حقوق شخص مظلوم، بویژه در حریم خصوصی پیشنهاد نمیکند و حتی توصیههای اخلاقی هم به جای آنکه به اصلاحات فرهنگی با رویکردی اخلاقی و اسلامی بینجامد بیشتر به تحکیم سنن و آدابی که انتساب آن به شرع نامعلوم است، منجر میگردد؛ برای مثال زنان عرب در لبنان و مصر و... از این که باید تقریباً تمام وقت مفید خود را به طبخ غذاهای رنگارنگ برای یک وعدهی غذایی بپردازند، به گونهای که نه برای مراقبت و نظارت بر فرزند از فرصت کافی برخوردارند و نه برای ایفای وظایف مهمتر در حوزهی زناشویی، گلهمندند؛ حال آنکه آموزههای دینی، ضمن تشویق زنان به انجام فعالیتهای خانگی وظیفهی واجب زن را ایفای نقش همسری و از جمله مهمترین فعالیتهای زنانه را مادری دانسته است و مردان را از اجبار زنان به انجام فعالیتهای غیرموظف بر حذر داشته است. در نقطهی مخالف، فرهنگ مدرن با تأکید بر استیفای حق از روشهای حقوقی، رویکرد اخلاقی بویژه در روابط خانوادگی را مورد بیتوجهی قرار داد و ارزشهای اخلاقی را یکسره به محاق برد. نتیجه آنکه امروزه با وجود تلاشهای فراوانی که برای کنترل خشونتهای خانگی و ارتقای جایگاه زن در خانه انجام میشود، نتایج به دست آمده چندان مطلوب نیست؛ چون نظام فرهنگی حاکم، به حرص، مادیگری، شهوت و خودپرستی دامن میزند و پیوسته زمینههای التهاب در روابط زن و شوهر را شعلهورتر میسازد؛ و اصلاحات حقوقی در بستر نامناسب به بار نخواهد نشست. در نگاه ما دین مجموعهای از آموزههای اعتقادی، اخلاقی و رفتاری است که پیوند و هماهنگی میان آنها میتواند ضامن خوشبختی و سعادت فرد و پاکی اجتماع باشد. در این نگاه زن امانت خداوند است، خداوندی که سایهی نظارت خود را در تمام لحظههای زندگی میگسترد. در فرهنگ اسلامی خوف از خداوند و امید به رضایت او مهمترین عامل کنترل انسان به شمار میآیند؛ از این رو پرورش اعتقادی و معنوی باید در رأس اصلاحات قرار گیرد؛ چه آنکه حربهی حقوق بویژه در حریم خصوصی ـ که اثبات دعاوی چندان آسان نیست ـ کمتر راهگشاست. بسیار شنیده میشود که قوانین موجود را به دلیل آنکه گاه زمینههای اجحاف را باز میگذاشتهاند مورد انتقاد قرار داده و مثلاً به وجود حق طلاق در دست مرد انتقاد کردهاند؛ بدون آنکه توجه کنند که راههای بازدارندگی و کنترل قدرت به روشهای حقوقی محدود نمیشود. روشهای اخلاقی، فشار افکار عمومی و مقاطعه (قهر) عمومی از روشهای اصلاحاند؛ برای مثال در منابع روایی گفته شده است که به «مرد ذوّاق»: کسی به ازدواج و طلاق پی در پی زنان عادت دارد، زن ندهید و یا گفته شده است: خوب است به کسی که بیجهت در نماز جماعت مسلمانان شرکت نمیکند همسر ندهند و با او شریک نشوند؛ گویا بناست چنین افرادی تحت فشار افکار عمومی و قهر اجتماعی تنبیه شوند. در چنین مواردی اجرای چنین توصیههایی آثاری در پی دارد که میتواند ما را از جعل قانون بینیاز سازد. دوم: گرچه عدالت از اهداف حقوق شمرده شده است؛ اما نباید در این نکته تردید کرد که اجرای صحیح قوانین نیز مستلزم اجرای عدالت واقعی و دستیابی به حقوق واقعی از دست رفته نیست. در بسیاری موارد شخص مظلوم به دلیل عدم امکان اقامهی بینّه و قرینهای محکم، از دستیابی به حق خویش باز میماند. وجود این مشکل نه به معنای ناکافی و ظالمانه بودن قوانین، بلکه به معنای آن است که اصولاً قانون خوب، قدمی به سوی احقاق حق است نه تضمین کنندهی حق. با این نگاه میتوان بسیاری از اشکالات عامیانه به قوانین را ناوارد دانست؛ برای مثال زنی که در خانه مورد ضرب و جرح همسر قرار میگیرد، باید در دادگاه صالحه به اثبات اتهام از راه ارائهی قرائن اطمینانآور و یا اقامهی شهود بپردازد؛ چه اینکه در صورت عجز، حکم به برائت متهم میشود و به همین منوال شوهر نیز برای اثبات نشوز همسر باید همین مسیر را طی کند. بدیهی است که به دلیل عدم اقامهی دلیل، ممکن است بسیاری از دعاوی اثبات نشود و حقوق اشخاص تأمین نگردد؛ اما این به آن معنا نیست که ضرورتاً اشکالی به قانون «البیّنه علی المدعی والیمین علی من أنکر» (اقامهی دلیل بر عهدهی مدعی است و در غیر این صورت منکر با قسم خوردن تبرئه میشود) وارد باشد. گفته میشود که یکی از کشورهای آسیای میانه با هدف حمایت از حقوق زنان در دعاوی خانوادگی چنین حکم میکند که ادعای زن علیه شوهر بدون اقامهی دلیل ثابت میشود، مگر آنکه شوهر دلیلی برخلاف آن اقامه نماید؛ و تو خود گواهی که چنین تغییراتی در قانون چه مفاسدی را در پی دارد؟ از این رو متصدیان اصلاحات باید باتوجه به جایگاه حقوق و اخلاق و تعدیل انتظارات از حقوق، به اصلاحات بیندیشند و آنچه را که شأن اصلاحات فرهنگی و اخلاقی است از اصلاحات حقوقی انتظار نداشته باشند. 1 ـ 2. مبانی و اصول حاکم بر اصلاحات چیست؟ شاید نتوان هیچ برنامه و طرح جامعی یافت که بر پیشفرضهای محتوایی و روشی استوار نباشد. گاه به این پیش فرضها تصریح میشود و گاه به دلیل وضوح، به آن تصریح و حتی التفات نمیشود. مشکل آن گاه پیش میآید که ما به عنوان جامعهی مستقل فرهنگی درصدد استفاده از تجربیات و دستاوردهای دیگران باشیم. در اینجا بسیار محتمل است که در قالب پذیرش چنین طرحهایی، ناخودآگاه به توسعهی فرهنگ و مفاهیم بیگانه کمک کنیم و زمینههای ناکارآمدی، ناهماهنگی و شکاف فرهنگی ایجاد کنیم. طرحهای جامع حلقههایی به هم پیوستهاند که از یک سو به مبانی و اصول حاکم پیوستهاند و از سویی به واقعیتهای هر جامعه؛ اختلاف در مبانی حاکم و اختلاف در عینیتهای اجتماعی ممکن است استفاده خام از طرحهای وارداتی را با مشکل مواجه سازد؛ از این رو تنقیح مفاهیم اولیه، اصول و مبانی حاکم بر اصلاحات حقوقی پیش مقدمهی اصلاحات است. برخی از این مقدمات بدین شرح است: نخست: چنانکه ذکر شد عدالت را از اهداف حقوق دانسته و در ضرورت توجه به عدالت در تنظیم قانون سخن فراوان گفتهاند. از سوی دیگر مذهب شیعه به عنوان «مذهب عدلیه» شناخته شده است. شیعیان بر این باورند که تمامی احکام و قوانین شرعی با توجه به مصالح و مفاسد جعل شدهاند و بنابراین تمامی احکام الهی بر عدالت خداوند مبتنی است و هیچگاه از ناحیه خداوند حکمی ظالمانه جعل نمیشود؛ از این رو عدالت را در رتبهی علل احکام میدانیم؛ بدین معنا که چون چنین حکمی عادلانه است، از سوی خداوند جعل شده است؛ اما مفهوم عدالت در میان متکلمان شیعه با مفهوم عدالت در میان فلاسفهی حقوق متفاوت است و به قرار گرفتن هر چیز در جای صحیح خویش اطلاق میشود که البته تنها عقل میتواند ظالمانه یا غیر ظالمانه بودن یک حکم را احراز کند؛ عقل عاقلان که بدون وجود شائبهی گرایشهای خاص و یا تأثیرپذیری از شرایط زمانی و مکانی و با احاطه به تمام ابعاد مسئله، به قضاوت نشیند. البته این تفسیر از عدالت با آنچه به عنوان «عدالت عرفی» «عدالت زمانه» و یا «عدالت ملموس» در کلمات برخی دانشوران مشاهده میشود متفاوت است. عدالت و انصاف در کلمات آنها چیزی است که مردم یک زمان آن را عادلانه و مقبول بدانند و چه بسا حکمی در یک زمان به دلیل آنکه موافق تمایلات عمومی است، عادلانه به حساب آید و همین حکم در شرایطی که افکار عمومی آن را نپسندند، ظالمانه تلقی شود؛ بنابراین ملاک عدالت در میان متکلمان شیعه، عقل و در میان برخی دانشوران عرف است و این تفاوت تفسیر از عدالت منشأ اختلاف در بسیاری از احکام حقوقی و شرعی است. نابرابری زن و مرد در دیه و ارث و شهادت از آنجا که مبتنی بر مصالح واقعیهای است که خداوند از آن آگاه است و عقل احراز ظالمانه بودن چنین احکامی را نمیکند، نمیتواند مصداق ظلم در میان فقها و متکلمان شیعه تلقی شود؛ حال آنکه از دیدگاه برخی حقوقدانان به دلیل آن که عرف زمانه نابرابری در امور یاد شده را تبعیض و ظلم تلقی میکند، ظالمانه است و نمیتوان آن را به دین نسبت داد. در اینجا برای برگزیدن هر یک از دو تفسیر یاد شده لازم است هم دلیل اعتبار عدالت را بررسی کنیم و هم پیامدهای هر یک از دو تفسیر را جویا شویم، عدالت به معنای اول حجیت خود را از عقل استمداد میکند و عدالت در مفهوم دوم، پایگاه عقلی محکمی ندارد؛ از سوی دیگر پیامد پذیرش عدالت زمانمند پذیرش تحول در اکثر احکام و قوانین شرعی، به تبع تغییر در تمایلات و باورهای اجتماعی است. دوم: دین مجموعهای هماهنگ از گزارههای معرفتی، اخلاقی و عملی است که میتواند سعادت انسان را تأمین کند. این در صورتی است که کلیت مجموعه، مورد التفات قرار گیرد وگرنه نمیتوان با انتخاب گزینشی برخی احکام و آموزهها به اهداف مورد نظر دست یافت. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در اینباره چنین گفته است: «اسلام مجموعهای از معارف، اخلاقیات و قوانین عملی است که با یکدیگر مرتبط و متناسباند، به گونهای که اگر بعضی از اجزای این مجموعه تباه گردد به فساد مجموعه منتهی میشود و تأثیری جز آنچه در نظر بود، خواهد داشت. درست مثل ادویه و معجونهای ترکیبی که تأثیرگذاری صحیح آنها، هم منوط به سالم بودن تمامی اجزا و هم نیازمند زمینهای مناسب برای تأثیرگذاری دارو است و اگر برخی از اجزاء دارو فاسد گردید و یا شخصی که بنابر استعمال دارو دارد، از شرایط لازم برخوردار نباشد، تأثیر مورد نظر را بر جای نخواهد گذاشت و چه بسا برخلاف اثر مورد انتظار، تأثیر گذارد. سیدمحمد، حسینی طباطبایی؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ ج 4، ص 192، ذیل آیه 2 ـ 6 سورهی نساء. پیامد اعتقاد به نظاممندی دین توجه به دو مطلب است: اول آنکه اصلاحات حقوقی بدون توجه به اصلاحات معرفتی و اخلاقی نه تنها آثار مورد نظر را در پی نخواهد داشت؛ بلکه ممکن است مشکلاتی نیز بیافریند؛ برای مثال حجاب به عنوان حکم ضروری دین، باید در حضور اجتماعی زنان لحاظ گردد؛ توجه به حجاب به عنوان یک ضابطهی قانونی و بیتوجهی به ایجاد بسترهای معرفتی و اخلاقی برای توسعهی حجاب و حاکمیت فرهنگ عفاف، سبب شده است که راه قانونگذار از راه جامعه جدا شود؛ در این صورت از یک سو میل به قانونشکنی رو به تزاید خواهد بود و از سوی دیگر متصدیان امور به این نتیجه خواهند رسید که اجرای احکام اسلامی در شرایط کنونی مقدور و یا به مصلحت نیست. پیامد دوم آن است که در حوزهی مقررات حقوقی نیز تنها با نگرش «مجموعهای» میتوان به سمت عدالت و احراز مصالح حرکت نمود و وام گرفتن قوانین بیگانه و وصله کردن آن به مجموعه قوانین اسلامی و یا چشمپوشی از برخی احکام اسلامی در تنظیم قوانین، مشکلات زیادی در پی خواهد داشت. سوم: امتیاز دیدگاه معرفتی اسلام از بسیاری مکاتب جدید آن است که انسان را موجودی مختار و مسئول میداند که میتواند بر عوامل محیطی و زمینههای وراثتی غلبه کند. بر همین اساس است که انسان را در قبال تصمیمهای ارادی خود مسئول میدانیم و معتقدیم حضور در محیط فاسد، نیازمندیهای طبیعی و... مجوز ارتکاب گناه نیست. مباحثی که امروزه به عنوان جرم زدایی از روسپیگری و لزوم توجه به این گروه به عنوان گروه بیمار و جرمزدایی از بزهکاریهای اجتماعی دیگر مطرح میشود، گاه ریشه در این اختلاف نگرشها دارد. شاید به دلیل حاکمیت اختیار است که جرم شخص زناکار را از آن کس که زمینهساز چنین گناهی است (قوّاد) سنگینتر میدانیم؛ بنابراین اصل مسئولیت انسان در قبال اعمال مجرمانه (مگر در موارد خاصی از اضطرار و اکراه) باید به صورت اصل پذیرفته شده در اصلاحات حقوقی تلقی شود. چهارم: کارآمدی قوانین، اصلی مسلم و پذیرفته شده در نظامهای حقوقی است؛ به این معنا که قانون آن گاه میتواند در مسیر مورد نظر موفق عمل کند که متناسب با ظرفیتها و شرایط اجتماعی و تاریخی یک جامعه باشد وگرنه یا به مرحلهی اجرا نخواهد رسید و یا تأثیراتی برخلاف انتظار در پی خواهد داشت. در عین حال توجه به حجیت در کنار توجه به کارآمدی اصلی مسلم و پذیرفته شده است. همت فقیه در مسائل اجتماعی باید آن باشد که با توجه به شرایط و ظرفیتها و محدودیتها و شناخت دقیق موضوع، حکم مناسب را استنباط نماید و دستگاه قانونگذار میباید قوانین خود را به وحی منتسب نماید. هماکنون قانون اساسی نظام اسلامی موضوع توجه همزمان به اهمیت و کارآمدی را به این شکل حل کرده است که پس از گذشتن یک متن از کانال کارشناسی قوهی مجریه و تصویب آن در قوهی مقننه که علیالقاعده از نقطهی کارآمدی، مورد توجه قرار خواهد گرفت، در شورای نگهبان نیز از منظر حجیت مورد بررسی قرار گرفته و در صورت عدم انطباق با شرع مردود شناخته میشود. از آنجا که شورای نگهبان در بررسیهای خود تنها موظف به بررسی یک قانون از نگاه شرعی است، مواردی پیش میآید که قانونی که ممکن است گشایندهی یک گره کور در کشور باشد و مصلحت در اجرای آن نهفته باشد، مردود شناخته شود؛ از این رو مجمع تشخیص مصلحت به بررسی مصلحت و اهمیت موضوع میپردازد. گاه گمان شده است که در اینجا مجمع، کارآمدی را بر حجیت مقدم داشته و برخلاف شرع حکم به اجرای یک قانون مینماید؛ حال آنکه وظیفهی مجمع بررسی موارد تزاحم بین أَهم و مهم و یا بررسی موارد اضطرار است؛ در چنین مواردی اگر تشخیص مجمع صحیح باشد؛ به این معناست که وجود مصلحت خاص، قیدی است که میتواند سبب تقدیم یک عنوان شرعی بر عنوان شرعی دیگر باشد و نباید چنین فعالیتی را به عرفی شدن قوانین کشور تفسیر نمود. البته باید توجه داشت که ابتکار مجمع تشخیص مصلحت نظام از سوی امام1 مشکل اختلاف میان مجلس و شورای نگهبان را از نظر سیاسی و حل معضل نظام فیصله داد؛ اما از دیدگاه علمی گرچه مصلحت اجتماعی مسلمانان ملاک أصلی در قوانین اجتماعی است؛ باوجود این تشخیص چنین مصلحتی از یک سو نیازمند موضوعشناسی عالمانه و احاطه بر جوانب موضوع است و از سوی دیگر آشنایی با نظام حقوقی اسلام در حوزهی اجتماع و تشخیص میزان اهمیت هر حکم از نگاه شارع؛ برای مثال این که حضانت فرزند به مصالحی به مادر سپرده شود، هم منوط به آشنایی با شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر حاضر و مشکلات ناشی از سپردن حضانت به دست هر یک از والدین است و هم منوط به شناسایی جایگاه حضانت پدر در نظام حقوقی اسلام؛ وگرنه از کجا مطمئن شویم که اهمیت توجه به فلان مصلحت از اهمیت توجه به حفظ حکم اولی اسلامی، در موضوع حضانت مهمتر است؟ چنین اطمینانی در موازنهی میان این دو، و تقدیم أَهم آن هم از نگاه شرع (و نه با نگاهی عرفی) امکانپذیر است. آنگاه که از ضرورت توجه به دو عنصر کارآمدی و حجیت سخن میگوییم، ملاحظه برخی مباحثی که امروزه در عرصهی حقوق مطرح میشود، بجاست. گفته میشود که باید قوانین با تحولات اجتماعی سازگار باشند و نهاد اجتهاد این هدف را بخوبی تأمین میکند؛ ر.ک. به معاونت پژوهشی دانشگاه مفید؛ نظام جامع حقوقی و قضایی زنان؛ ص 6. این عبارت را به گونههای مختلفی میتوان تفسیر کرد: اگر منظور این باشد که دین برای بشر در هر شرایطی از زندگی توصیه و برنامه دارد و از این انعطاف برخوردار است که باتوجه به شرایط و اقتضائات زمانی و مکانی برنامهای برای رشد انسانها ارائه نماید ـ و این مهم تنها با پویایی اجتهاد امکانپذیر است، سخنی به جا و قابل دفاع است؛ اما اگر به این معنا برداشت شود که تحولات اجتماعی به گونهای بر دین حاکمیت مییابد که دین را به استخدام خود درمیآورد، نتیجهی آن، ثباتناپذیری دین و انفعال دائمی آن است و هیچگاه نمیتوان از حاکمیت دین سخن گفت. ادعای ما این است که دین اگر به شکل آگاهانه دریافت شود و در جامعیت خود به کار گرفته شود، در هر شرایطی برای هدایت انسانها برنامه خواهد داشت و یکی از مهمترین برنامهها ایجاد چالش در ادبیات مسلط، تغییر در مسیر تحولات موجود و زمامداری حرکتهای اجتماعی و ایجاد حادثه به منظور کنترل فرهنگ و تحولات اجتماعی است. برخی نیز چنین پنداشتهاند که خداوند تکلیفی بیش از ظرفیت و توان محول نمیکند (لایکلف الله نفساً الّاوسعها بقره: 286.)؛ بنابراین در مواردی که مردم به قانونی تمایل نشان نمیدهند و طاقت اجتماعی به پذیرش چنین حکمی وجود ندارد، این حکم مشروع نیست؛ این کلام اگر به این معنا باشد که جعل حکم از سوی شارع منوط به پذیرش مخاطبان است، سخنی باطل است که نتیجهی آن منوط شدن کلیهی تکالیف به رضایت مکلفان میباشد؛ حال آنکه مامی مردم موظفاند ارادهی خود را با ارادهی قانونی (تشریعی) خداوند هماهنگ سازند و نمیتوان گفت که شخص مختار توان اصلاح ذهنیتها و ارادهی خود را به سمت هماهنگی با شرع ندارد. البته میتوان تقریری قابل قبول هم از این کلام به دست داد؛ گرچه احکام شریعت در ناحیهی جعل و تشریع مقید به رضایت مردم نیست و همه موظف به اجرای آن هستند؛ اما حکومت نیز در حد وسع و توان خود مکلف به اجرای قوانین اسلامی است نه بیش از آن؛ بنابراین گاه اجرای یک قانون به دلیل آنکه زمینهی اجرای آن فراهم نیست، معطل میماند. البته تعطیل شدن حکم در مرحلهی اجرا غیر از عدم جعل حکم است؛ اما بسیار مورد ابتلاست؛ برای مثال اگر امروز در کشور ترکیه انقلاب اسلامی رخ دهد؛ بدین معنا نیست که از هماکنون امکان اجرای احکام شریعت فراهم است؛ بنابراین تنظیم قوانین شرعی و اجرای آن به زمان امکان و مصلحت واگذار میشود؛ اما در همین فرض هم که از سوی حکومت قوانین شرع تنظیم و اجرا نشده است، اولاً تمام آحاد مردم مخاطب احکام شرع هستند؛ مثلاً هیچکس شرعاً مجاز به رعایت نکردن حجاب نیست و ثانیاً حکومت موظف است از تمامی توان خود برای اصلاح فرهنگ عمومی و تسریع در بسترسازی اجرای قوانین شرعی مدد گیرد. پنجم: برای کارآمدی اصلاحات حقوقی نیازمند توجه به مکملهای حقوق نیز هستیم. مکملهای حقوق گاه از نوع مکملهای گزارهای و گاه از نوع مکملهای نهادیاند. مکملهای گزارهای، آموزههایی هستند که انضمام آنها به حقوق میتواند حقوق را پربار و ثمربخش سازد. این آموزهها از نوع تعالیم اخلاقی و معرفتیاند؛ برای مثال آن گاه قانون ریاست مرد بر خانواده در خدمت استحکام و پویایی آن قرار خواهد گرفت که توصیههای اخلاقی به سعه صدر، لزوم توجه به مصلحت همسر و فرزند، استحباب توسعه بر اهل منزل و لزوم چشمپوشی از خطای دیگران، در برنامهی تربیتی و آموزشی پسران گنجانیده شود و نیز آنگاه قانون عدم وظیفهمندی زن به انجام فعالیتهای خانگی، در خدمت شکوفایی و نشاط خانواده قرار میگیرد که دختران و زنان هم با آثار سازندهی فعالیتهای خانگی زنان و هم با ثواب عظیمی که خداوند بر این عمل مقرر کرده است آشنا شوند. منظور از مکملهای نهادی نیز نهادهایی است که در کنار نهادهای قانونی و قضایی برای کارآمدی قانون و کم کردن آثار سوء قانونزدگی تهیه میشود: نهادهایی چون کانونهای مشاوره خانواده، مشاوره حقوقی و هیئتهای داوری و رفع اختلاف. 1 ـ 3. نقطه آرمانی ما در اصلاح قوانین مربوط به زن و خانواده چیست؟ مجموعه قوانین حقوقی آن گاه که در کنار یکدیگر در نسبتی هماهنگ و همسو قرار گیرند، نظام حقوقی را تشکیل میدهند. در اینجا هر یک از قوانین به منزلهی یک نت موسیقی است که آن گاه که با نتهای دیگر بدرستی و هوشمندانه و با طرح قبلی ترکیب شود، به آهنگی موزون مطابق با خواست آهنگساز بدل میشود؛ آنچه در نحوه چینش نتها و نحوهی استفاده از ابزارهای مربوط به آن بیشترین تأثیر را دارد، نگاه اصلی آهنگساز است که میخواهد از برآیند ترکیبی نتها، موسیقی شاد، غمگین، رزمی و یا بزمی بیافریند. طرح کلی اصلاحات حقوقی نیز از همین ضابطه پیروی میکند؛ بنابراین در ابتدا باید مشخص شود که جهتگیریهای حاکم بر برنامه و نقطه آرمانی ما در طرح اصلاحات چیست و بالاخره به کدام سو در حرکتیم. امروزه در اصلاحات حقوقی در حوزهی زن و خانواده، جهتگیریهای حاکم متفاوتند. در نظامهای لیبرالیستی شادکامی فردی، آزادی لیبرالیستی و برابری (تشابه) نقطهی آرمانی اصلاحاتند؛ بدین معنا که قوانین به گونهای اصلاح میشود که رفته رفته تمایلات فردی هر شخص خود را از سیطرهی ارزشهای خانوادگی و اجتماعی برهاند؛ از این رو نظام خانواده و قوانین متناسب با آن از خانوادهی دارای سرپرستی واحد به خانوادهای که پدر و مادر به طور مشترک به ایفای نقش سرپرستی میپردازند و هیچ یک نقش مدیریت دیگری را برنمیتابد تغییر مسیر داده و هماکنون به سمت خانوادهی بدون سرپرست، (خانوادهای که فرزندان در عرض پدر و مادر، از اختیارات مساوی بهرهمندند و میتوانند تصمیمات پدر و مادر در مورد خود را نپذیرند) پیش میرود؛ به گونهای که برخی از دانشوران غربی شیوع شکل اخیر از روابط خانوادگی را که به آن دموکراسی در خانواده اطلاق میشود، سبب هجوم امواج جنایت به درون خانه دانستهاند. چند سال پیش نیز مجلس ششم قانون مقابله با کودکآزاری را به تصویب رساند که به موجب آن هرگونه آزار جسمی و روحی به کودکان کمتر از 18 سال، توسط هر کس حتی والدین و دستگاه قضایی، جرم به حساب میآمد. در این صورت والدین در مقابل بزهکاریهای فرزندان خود حتی مواردی چون استعمال موارد مخدر و بدترین نوع فحشا تنها میتوانستند دوستانه آنان را نصحیت کنند و هیچگاه اقتدار آنان عامل بازدارنده، محسوب نمیشد. این مصوبه با اشکالات اساسی شورای نگهبان رد شد. همچنین در دهههای اخیر مسیر اصلاحات قانونی در کشورهای اروپایی به سمت کم کردن تقیدات زوجهای جوان نسبت به یکدیگر و نسبت به خانواده است؛ به گونهای که همهی شواهد حاکی از آن است که زوجهای جوان تمایل ندارند به قانونگذار اجازه دهند قوانینی وضع کند که شادکامی فردی آنان را محدود سازد. ر.ک به: میشل، آندره؛ «مارینا، سارا، میشل و ژان» پیام یونسکو، ش 230، مرداد 1370. از سوی دیگر بویژه در چهار دههی اخیر، قوانین به سمت از میان برداشتن مرزهای زنانگی و مردانگی و تثبیت برابری نقشها در زمینههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی اصلاح شده است؛ از این رو لازم است در هر کلان طرح، نقطهی آرمانی به وضوح ترسیم گردد و به پرسشهایی از این دست پاسخ داده شود که آیا جهتگیری آموزههای اخلاقی و حقوقی اسلام به سمت توسعهی همگرایی است یا فردگرایی؟ غایت برنامه توسعه، توسعهی رفاه مادی است یا رفاه مادی نیز خود در مسیر اهداف دیگری تفسیر میشود؟ جهتگیری اصلاحات دینی به سمت تناسب نقشها و کارآمدی هر یک از دو جنس در کارویژههای خویش است یا به سمت زدودن نقشهای متفاوت؟ در صورتی که همگرایی با جامعه جهانی به قیمت حاکمیت اهداف و جهتگیریهای مادی استاندارد شده از سوی نهادهای بینالمللی باشد، اولویت با تحکیم آموزههای وحیانی و حرکت به سمت توسعه مفاهیم وحیانی است یا قبول تولّی نظام مادی؟ اصولاً نقاط آرمانی و اهداف برنامههای کلان ما را چه نهادهایی تعریف و یا تأیید میکنند؟ و آیا به منظور احراز اسلامی بودن یک برنامه، انطباق گزارههای جزئی آن با ضوابط شرع کافی است یا آن که علاوه بر آن باید جهتگیریها و اهداف کلی برنامه نیز منطبق با آرمانهای دینی باشد؟ در تحلیل «کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» دو گونه انتقاد به این برنامه وارد شد: برخی نهادها صرفاً به طرح اشکالات جزئی از جمله مغایرت مفاد معاهده با احکام مسلم چون ارث، دیه، قصاص و حجاب بسنده کردند و گروهی دیگر علاوه بر انتقادات جزئی معتقد بودند که اصولاً کنوانسیون در ناحیهی برنامهها آرمانها و مبانی خود با برنامهها و اهداف و مبانی دینی مغایر است و تفسیری از روابط خانوادگی، اشتغال، حضور و مشارکت اجتماعی میدهد که با تصویر اسلامی قابل جمع نیست. 1 ـ 4. چگونه مسائل و مشکلات زنان را شناسایی میکنیم؟ امروزه یکی از چالشهای مهم ما چگونگی شناخت و تحلیل مسائل اجتماعی از جمله مسائل زنان است. آنچه هماکنون مشاهده میکنیم، آمارسنجیهایی حاکی از دیدگاهها و گرایشهای اظهار شده از سوی جامعهی آماری است. در صورتی که دقت در کسب اطلاعات و آمار انجام شده و جهتگیرهای فکری تنظیم کنندگان طرح، پروژههای تحقیقی را جهتدهی نکرده باشد، آنچه به دست میآید، غالباً بیانگر دیدگاه جامعه آماری و نیازهایی است که توسط آنان اظهار میشود. در اینجا نیاز به تحلیل دقیق، کارشناسی است تا بتوان نیازهای واقعی را از لابلای آن چه گفته شده است، کشف کرد؛ برای مثال در موضوع ازدواج ممکن است اغلب جوانان مشکلات اقتصادی و معیشتی را موانع ازدواج عنوان کنند. تکیهی خام بر چنین آماری میتواند برنامهریزیها را به سمت حمایتهای اقتصادی از زوجهای جوان جهت دهد. با تحلیل دقیقتر موضوع میتوان دریافت که مشکل اصلی نسل جوان تغییراتی است که در الگوهای ذهنی و فرهنگ ازدواج ایجاد شده و مشکلات معیشتی با وجود تأثیرات فراوان در درجهی دوم اهمیت است؛ از این رو حمایتهای اقتصادی تا زمانی که همراه با اصلاحات در فرهنگ همزیستی نباشد، چندان به بار نخواهد نشست؛ همچنین در موضوع روسپیگری بسیار عنوان میشود که عامل اصلی رویکرد به این بزه، فقر اقتصادی است. نتیجهی این دیدگاه، تمرکز در حمایتهای اقتصادی از این قشر به منظور اصلاح عملکرد آنان است؛ حال آنکه با نگاهی کارشناسانهتر میتوان دریافت که فقدان درآمدهای مالی برای تأمین حداقلهای زندگی، عامل درصد کمی از بزهکاریهای جنسی است و آنچه بیشتر در رواج این پدیده مؤثر است احساس فقر ناشی از تغییر نگرشهای فرهنگی، خلأهای عاطفی و نیز گاه نیازهای جنسی است. با این نگرش اصلاحات فرهنگی به منظور تقویت شخصیت اخلاقی شخص، کارآمدسازی خانواده و تسهیل روابط مشروع جنسی در کنار حل مشکلات اقتصادی؛ همچنین مجازات بزهکاران در تیررس نگاه کارشناس قرار میگیرد. پرسشی که در اینجا میتوان مطرح نمود، اینکه آیا ممکن است نگرشهای فرهنگی و اصول معرفتی حاکم بر ذهن جامعه کارشناسی بر تحلیل مسائل و مشکلات زنان تأثیرگذار باشد؟ آیا میتوان مواردی مثل اختلاف دیدگاه کارشناسان در معضل بالا رفتن سن ازدواج دختران و پسران را به اصول معرفتی و اخلاقی حاکم بر ذهن آنان دانست؟ براستی چرا گروهی از کارشناسان بالا رفتن نرخ طلاق را امری مثبت و ناشی از آگاهی زنان از حقوق خویش و توجه به منافع شخصی و بالا رفتن سن ازدواج را نقطهای روشن و به معنای احساس آزادی هر چه بیشتر و عدم تمایل نسل جوان به محدود شدن ناشی از پذیرش شرایط خانوادگی میدانند و گروهی دیگر آن را زنگ خطری مهم برای آیندهی حیات اجتماعی تفسیر میکنند؟ 1 ـ 5. چگونه برای اصلاحات حقوقی ظرفیتهای مناسب را ایجاد کنیم؟ اگر بپذیریم که رسالت اصلی ما اصلاحات هماهنگ حقوقی به سمت آرمانهای تعریف شده است، باید بپذیریم که اصلاح قانون تنها در صورتی به نتیجهی مورد نظر منجر میشود که در زمینهی مساعد و هموار قرار گیرد؛ بنابراین اگر فرهنگ اجتماعی و افکار عمومی با اصلاحات مورد نظر هماهنگ نباشند، اصلاحات میتواند بیثمر و یا زمینهساز تنشهای اجتماعی و عقبگرد قانونگذار باشد. از زاویهای دیگر میتوان همین موضوع را تبیین کرد. اگر بر این باور باشیم که رسالت قانون علاوه بر ایجاد نظم، ایجاد زمینههایِ تحقق تمایلات عمومی است، جهتگیری اصلاحات را باورها و تمایلات عمومی مشخص خواهد کرد؛ اما اگر بپذیریم که ارزشهای اخلاقی و معنوی و آموزههای وحیانی حاکم بر اراده و تمایلات انسانی است به این مشکل در مقام اجرا برمیخوریم که فرهنگ عمومی و ذهنیت جامعه همواره مساعد برای پذیرش و اجرای مصالح واقعی و قوانین وحیانی نیست. در اینجا از یک سو ضرورت توجه به مصالح واقعی ما را به اصلاحات حقوقی فرا میخواند و از سویی تمایلات و هنجارهای حاکم به سویی دیگر دعوت مینماید. در اینجا نه میتوان چشم بر حقیقت و مصلحت بست و نه میتوان واقعیتهای موجود را نادیده گرفت؛ از این رو لازم است همآهنگ و سرعت اصلاحات متناسب با ظرفیتها تنظیم گردد و هم برای تحقق هر چه بیشتر اهداف و احکام اسلامی، ظرفیتهای مناسب ایجاد شود. اینجاست که ادعا میشود: اصلاحات جامع حقوقی، بدون ظرفیتسازی فرهنگی در ناحیهی ذهنیتها و تمایلات عمومی نتیجه نخواهد داد و برای تحقق این مهم باید تمامی استعدادهای نظام، چه حکومتی و چه غیرحکومتی، به کار گرفته شوند. این مهم حتی در اصلاحات جزئی و موردی نیز جاری است. شاید بتوان بر این اساس به وجود یک خلأ در جمهوری اسلامی اشاره کرد. اصل تفکیک قوای سه گانه گرچه در جای خود قابل دفاع است؛ اما اگر به تفکیک در برنامه ریزیها و سیاستگذاریها منجر شود بسیار مخاطرهآمیز است. سیاستگذاریهای مجمع تشخیص مصلحت نظام، تدوین چشم انداز و برنامههای توسعه تا حدودی نگرش مجموعهای را در برنامهها ایجاد میکند؛ اما در واقعیت، نارساییها بسیار و ناهماهنگیها فراوان است. هماهنگی مورد نظر به این معناست که مثلاً برای حل یک معضل در حوزهی خانواده، علاوه بر تمهیدات قانونی، نهادهای مرتبط از جمله صدا و سیما، وزارت ارشاد، آموزش و پرورش، و حتی نهادهای غیردولتی چون «پاًپ»ها، حوزه علمیه و نهادهای تبلیغی مرتبط، زمینههای لازم را فراهم نمایند. از اینجا میتوان به ضرورت هماهنگی سازمانی میان قوای نظام در قالبهای مختلف پی برد. عدم اهتمام به ایجاد فضای مناسب برای جریان یافتن اصلاحات حقوقی به این منجر میشود که برنامهریزیهای فرهنگی دیگران، ضرورتهایی را بر نظام تحمیل خواهد کرد و جریان اصلاح حقوقی پیوسته در مسیر انفعال و اضطرار گام برمیدارد. 2 ـ آسیبشناسی اصلاحات حقوقی ملاحظهی مسیر اصلاحات حقوقی انجام شده پس از انقلاب ضمن آنکه نمایانگر دغدغه دستاندرکاران برای تحقّق حجیت و کارآمدی است، میتواند موضوع مناسبی برای یک پژوهش باشد. با ملاحظه محورهای پیش گفته و با نگاهی به عملکرد نهادها میتوان به برخی از آسیبها اشاره نمود: 2 ـ 1. ضعف نگاه حکومتی به فقه پس از انقلاب پذیرفتیم که باید کلیهی قوانین کشور بر شرع منطبق باشد. پس از آن همت نهادهای ذی ربط بر رعایت احکام شرعی قرار گرفت؛ اما این موضوع بخوبی مورد بررسی قرار نگرفت که آیا محدودهی واجبات و محرمات حکومتی و اصول و قواعد حاکم بر فقه حکومتی همان محدودهی موجود در فقه فردی است یا تا حدودی متمایز؟ اگر بپذیریم که حکومت بویژه در شکل جدید آن، در تمامی عرصههای اجتماعی و حتی حوزهی خصوصی بویژه با تدوین برنامههای توسعهی فرهنگی اجتماعی اقتصادی و سیاسی تأثیر میگذارد، این پرسش مطرح میشود که در چه صورت تصرف حکومت در شئونات جامعه جایز است؟ آیا حفظ محدودهی واجبات و محرماتی که در رسالههای عملیه عنوان میشود، کافی است یا آنکه حکومت موظف است مصالح جامعه اسلامی را در تصرفات خود احراز نماید و تمامی امکانات را در حد وسع، در خدمت بسط ارزشهای اخلاقی و تحقق آموزههای اسلامی به کار گیرد. در این صورت پرسشهای پیش روی فقیهی که در عرصهی حکومت به اجتهاد میپردازد، فراتر از پرسشهایی است که شخص به عنوان یک فرد مکلف مطرح میکند. اگر پرسش فرد از فقیه این باشد که آیا حضور در کلاسهای درسی مختلط جایز است؟ و فقیه پاسخ دهد که با رعایت حریم شرعی بلامانع است، پرسش حکومت این است که آیا تشکیل کلاسهای مختلط در دانشگاهها و مدارس جایز است یا خیر؟ اگر شخص از فقیه بپرسد که آیا گوش کردن به موسیقی با فلان خصوصیت جایز است؟ و فقیه پاسخ دهد: موسیقی مطرب حرام و موسیقی مشکوک جایز است، پرسش حکومت آن است که آیا توسعه و تقویت موسیقی در صدا و سیما و دیگر رسانهها و توسعه شبکههای رسانهای 24 ساعته، با توجه به تأثیرات آن در فرهنگ عمومی و نظم معاش و معاد مردم چه حکمی دارد؟ و اگر شخص از فقیه بپرسد که آیا استفاده از لوازم پیشگیری از بارداری جایز است؟ و فقیه در بسیاری از اشکال حکم به جواز بدهد، پرسش حکومت آن است که حکم فراخوان عمومی به کنترل جمعیت و راجح قلمداد کردن آن چیست؟ در اینجا فقیه باید با نگاهی مجموعهای به آموزههای دینی و توجه به راجح و مرجوحهای تعریف شده، به برآیندی متناسب با شرایط اجتماعی دست مییابد. از سوی دیگر حوزهی روابط اجتماعی، حوزهی تزاحم گسترده است که فقیه باتوجه به محدودیت قدرت حکومت به ناچار باید برخی واجبات را به نفع واجبات اهم کنار بگذارد و یا برخی محرمات را به دلیل اضطرار با مصلحتی خاص تجویز نماید. در اینجا نگرش نظاممند به آموزههای دینی که جایگاه و نسبت هر حکم را در مجموعهی احکام مشخص نماید، ضرورتی بیش از پیش مییابد. از اینجا میتوان دریافت که یکی از مشکلات مهم ما در اصلاحات قانونی نگرشهای جزئی و انتزاعی به موضوعات و مسائل است؛ برای مثال تعیین شروط ضمن عقد میان دو نفر، تا آنجا که خلاف سنت شرعی و خلاف مقتضای عقد نباشد جایز تلقی میشود؛ اما آنگاه که حکومت با تنظیم دفترچههای عقد، شروطی را به زوجین پیشنهاد میدهد که به دلیل ملاحظات خاص زوجین، کمتر جرئت مخالفت با آن فراهم میشود (و بدینترتیب حکومت تا خصوصیترین عرصههای حیات خانوادگی دخالت میکند) باید فراتر از مسئلهی شرعی فردی، از زاویهی فقه حکومتی، یعنی جهتگیریهای جامعه به سمت اهداف و برنامههای اسلامی نیز سنجیده شود. 2 ـ 2. رویکرد غیرجنسیتی در اصلاحات اگر بر این باور باشیم که نظام معرفتی اسلام زن و مرد را در انسانیت و ارزشمندی یکسان و هم طراز دانسته و در عین حال باتوجه به انتظارات مختلف از هر یک از دو جنس، حضور هر جنس را در برخی صحنهها ارزشمندتر میشمرد و بر این اساس تفکیک نقشها را در خانواده و اجتماع، در مسیر سعادت زن و مرد و تشابه نقشها را اخلالی اساسی در کارکرد خانه و اجتماع میداند، براحتی به ضرورت تفاوتهای حقوقی زن و مرد اذعان خواهیم نمود و زمینههای لازم را برای پذیرش چنین تفاوتهایی فراهم خواهیم نمود؛ از سوی دیگر یکساننگری حقوق زن و مرد بتدریج به یکسان شدن نقشهای خانوادگی و اجتماعی منجر و مشکلآفرین میگردد. سیر اصلاحات قانونی و تغییر رویّهها در دههی اخیر نشان میدهد که مسیر اصلاحات کم و بیش به سمت کم رنگ کردن و حذف تدریجی جنسیت از برنامهریزیهاست و فشارهای بینالمللی نیز به این روند دامن زده است. 2 ـ 3. فقدان نگاه نظاممند و مجموعهنگر در مسیر اصلاحات حقوقی، گاه با ملاحظهی قوانین دیگر کشورها سعی کردهایم تا با جذب قوانین مفید از آنان، قوانین خود را تصحیح و یا ترمیم کنیم و کمتر به این نکته توجه کردهایم که آنچه سبب کارآیی احتمالی یک مادهی حقوقی در یک کشور خاص شده است، هماهنگی با نظام ارزشی آن جامعه بوده است. با اجرای همین قانون در کشور دیگر چه بسا بر مشکلات آنان افزوده گردد؛ از این رو مشاهده میکنیم برخی قوانین پیشنهاد شده و حتی تصویب شده در مراجع ذیربط از موارد ناهمگون با مجموعه قوانین و یا فرهنگ جامعه بوده است؛ مثلاً در برخی کشورها که زن و شوهر هر دو شاغل هستند و قانون هم مرد را موظف به انفاق نمیکند، هنگام طلاق، در صورتی که معلوم نشود اموال موجود از آن کیست؟ قانون حکم به تنصیف داراییها میان زوجین میدهد. حال اگر بخواهیم قانون تنصیف را در کشوری که مرد را موظف به انفاق میکند و زن را در تأمین هزینهها وظیفهمند نمیشناسد، جاری کنیم، چه بسا مشکلاتی از جمله در ترغیب جوانان به ازدواج به وجود آید. شاید بتوان تصویب قانون حمایت از کودکان در مقابل خشونت، در مجلس ششم را مصداق بارز جزءنگری و بیتوجهی به نظام فرهنگی جامعه ایران دانست که بر طبق این قانون (که توسط شورای نگهبان رد شد) پدر و مادر حق نظارت آمرانه و دخالت در شئونات فرزندان خود را نداشتند. از آنجا که اصلاحات حقوقی در کشور ما بیشتر جزئی و مسئلهای بوده است، جهتگیری حاکم بر اصلاحات چندان روشن و هماهنگی نیست. 2 ـ 4. ضعف در مسئلهشناسی برخی اصلاحات قانون مبتنی بر مسئلهشناسیهایی انجام شده است که میتوان در درستی آنها تردید کرد؛ برای نمونه اصلاحاتی که در چند دههی گذشته در کشورهای غربی در موضوع حضانت انجام شده که به موجب آن نگهداری فرزند را به مادر میسپارد، بر این پیش فرض پیشنهاد شده است که به دلیل روابط عاطفی خاص میان مادر و فرزند، جدا کردن طفل از مادر به مصلحت هیچ کدام نیست. پس از چند دهه با پیدایش آثار تعلق حضانت به مادر، شمار منتقدان جدی آن افزایش یافته است. از یک سو زنان مطلقه با داشتن یک یا چند فرزند از بخت کمتری در ازدواجهای بعدی برخوردارند؛ از سوی دیگر پدرانی که حضانت طفل از آن گرفته شده است تمایل کمتری به پرداخت هزینههای زندگی فرزندان خود دارند و مادران باید بار سنگین چنین فرزندانی را تحمل کنند و بالاخره زنانی که موفق به ازدواج میشوند از وقوع خشونت جنسی از همسر خود بر فرزندان بسیار گلهمند هستند، حال آنکه در صورت سپرده شدن حضانت به پدران، زن در ازدواجهای بعد از بخت بیشتری برخوردار است، هم انگیزهی حمایت مالی از فرزندان بیشتر است و هم خطر تجاوز جنسی علیه فرزندان چندان جدی نیست. به علاوه تحقیقات انجام شده از بزهکاران یازده تا هفده ساله در یکی از کشورها نشان میدهد، تعداد مجرمان خطرناک در میان افرادی که قبل از 11 سالگی محروم از مادر بودهاند، مساوی با تعداد افراد محروم از پدر و کسانی که در سن یازده تا هفده سالگی محرومیت از پدر را تجربه کردهاند پنج برابر کسانی است که از مادر محروم بودهاند. در میان فرزندان زندانیان مراکز تربیتی (مجرمان غیرخطرناک)، کسانی که قبل از پنج سالگی محروم از مادر بودهاند 14 تعداد کسانی است که از پدر محروم بودهاند؛ این نسبت در افراد پنج تا یازده ساله 35 و در افراد یازده تا هفده ساله 12 است ر.ک به : حسین، بستان؛ اسلام و جامعهشناسی خانواده؛ موسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه، ص 101. این آمار نشانگر اهمیت نقش نظارتی پدر در کنترل فرزندان در مقابل بزهکاری است. در کشور ما نیز با آنکه زنان سرپرست خانوار به احتمال 45 درصد با فقر و 44 درصد با بیسوادی تمامی اعضای خانواده مواجهاند و در نزدیک به 40 درصد این خانوادهها فرد شاغلی وجود ندارد و درآمد خانوادههای زن سرپرست، 14 حداقل درآمد رسمی است، آمنه فروزان؛ (مدیر کل امور زنان و خانواده سازمان بهزیستی) گزارش هماندیشی بررسی مسائل و مشکلات زنان: اولویتها و رویکردها؛ دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، 1380، ص 76. در آخرین اصلاحیه قانونی، مجمع تشخیص مصلحت نظام به سمت سپردن حضانت به مادران جهتگیری نمود. علاوه بر اشکالاتی که در شناسایی مشکلات زنان مشاهده میشود، طبقهبندی و اولویتگذاری مشکلات هم از نظام مشخصی پیروی نمیکند؛ از این رو مشاهده میشود که گاه همت نهادهای مربوط با آن به اصلاح موادی از قانون سپری میشود که در حل مشکلات اصلی زنان جایگاه مهمی ندارند. در یک نگاه میتوان آسیبهای فوق را به نوآمدی مسائل حکومتی در بررسیهای فقهی، ضعف سطح کارشناسی در نهادهای دولتی، ضعف ارتباط حکومت با نهادهای کارشناسی حوزه ودانشگاه، ضعف روحیه تحقیق، پژوهش و ژرفنگری در جامعه کارشناسی، احساساتزدگی بویژه در حوزه مطالعات مربوط به زن و خانواده، فقدان آرامش کارشناسی و کمبود فرصت برای بررسیهای علمی، سیاستزدگی و تقدم انگیزههای سیاسی بر حل صحیح معضلات زنان، ضعف در بنیانهای اعتقادی و کمبود اطلاعات اسلامی و فشارهای وارد شده از سوی مجامع بینالمللی و «پاًپ»های همسو، مرتبط دانست. 3 ـ مسائل و مشکلات حقوقی زنان در اینجا بی آنکه بخواهیم به تک تک مسائل زنان به طور مشخص و موردی اشاره کنیم (که این خود موضوع پژوهش سنگین و عمیقی است) میتوانیم آنها را در یک دستهبندی کلی شکل دهیم. این دستهبندی میتواند به ما بیاموزد که هر یک از مسائل زنان را در جای صحیح خود جای دهیم و راهکاری مناسب برای آن ارائه کنیم؛ برای مثال سعی نکنیم مشکلات ناشی از فرهنگ حقوقی را با اصلاحات قانونی برطرف کنیم. اجمالاً مشکلات حقوقی زنان به شرح زیر قابل تقسیم است: 1 ـ 3. مشکلات زنان در ناحیهی تقنین در اینجا به اشکالات موجود در ناحیه قانونگذاری توجه میشود. از جملهی این موارد فقدان قانون در مواردی است که به جعل قانون نیازمندیم؛ به عبارت دیگر برخی از احکام شرعی و مصالح اجتماعی است که میتوان به آن لباس تقنین پوشانید و معیار داوری قرار داد. چنانکه برخی قوانین موجود هم مصالح جامعه و خانواده و مصالح زنان را تأمین نمیکند یا به این دلیل که مفاد قانون منطبق با شرایط و نیازهای جامعهی ایرانی نیست و الگوبرداریهای شتابزده آن را به ما تحمیل کرده است و یا آنکه آنچنان که برخی معتقدند تراکم مواد حقوقی و ازدیاد قانون نیز میتواند مشکلساز باشد . 2 ـ 3. مشکلات زنان در ناحیهی اجرای قانون این دسته از مشکلات ناظر به ضعف در قانوگذاری نیست؛ بلکه به مواردی چون تفسیر ناصحیح قوانین در مقام اجرا و داوری، ضعف ضمانت برای اجرایی شدن قوانین موجود، عدم رعایت تناسبها در جایی که قانون، جریمهها را به دست قاضی سپرده و برای آن اقلّ و اکثر مقرر کرده است، و وجود روحیهی قانونگریزی در جامعه اشاره میکند. 3 ـ 3. مشکلات زنان در ناحیهی فرهنگ حقوقی در اینجا به چند مشکل اساسی اشاره میشود. از جملهی این موارد افراط در «حقوق محوری» و «اخلاقمحوری» است؛ به گونهای که برخی با تأکید بر حاکمیت روابط اخلاقی توجهی چندانی به راهبردهای حقوقی ندارند و در نقطهی مقابل، گروهی در حل مشکلات زنان به قدری حقوق زده شدهاند که پیشنهاد تبدیل آموزههای اخلاقی به ضوابط حقوقی را پیشنهاد میکنند. فقدان اطلاعات لازم حقوقی نیز اقشار مختلف جامعه از جمله زنان را در استیفای حقوق خود دچار مشکل میکند. چنانکه اتخاذ روشهای متداول در آموزش حقوق نیز به دلیل آنکه علیالاصول تخاصمزاست و نه در کنار حقوق به تکالیف اشاره میکند و نه حقوق را با آموزههای اخلاقی میآمیزد، میتواند به جای حل مشکلات، سبب بروز مشکلاتی جدید گردد. سخن پایانی در سال 1379 مرکز امور مشارکت زنان قرارداد تدوین «طرح جامع نظام حقوقی و قضایی زنان» را به گروه حقوق دانشگاه مفید قم سفارش داد و در سال 1382 این طرح به اتمام رسید. در سال 1383 مرکز امور مشارکت زنان اعلام کرد که این طرح را برای بررسی و تصویب به هیئت دولت ارائه خواهد داد تا بتدریج به مجلس پیشنهاد شود؛ گرچه ممکن است پرسشهایی در مورد علت ورود نهادی از قوهی مجریه که علیالقاعده شأن فعالیت ستادی و برنامهای دارد، به عرصهی تدوین نظام جامع حقوقی، به ذهن متبادر گردد؛ اما همین نکته که پیشنویس این طرح توسط یک مرکز علمی دانشگاهی تدوین میشود نشان از پیوند میان جامعهی علمی و نهادهای حکومتی دارد که اقدام مبارکی است؛ این طرح در جای خود قابل بررسی و تحلیل محتوایی است؛ اما در این مجال به نکاتی شکلی اشاره میشود: 1 ـ مناسب است که در هر پژوهش، در مباحث مقدماتی به پیشفرضهای حاکم بر تحقیق اشاره شود. در طرح جامع نظام حقوقی و قضایی به برخی از این نکات از جمله پذیرش روش اجتهادی و پذیرش اصل عدالت اشاره شده است؛ اما اولاً مبانی بیشتری در چنین طرح جامعی قابل مطرح شدن است و ثانیاً برخی از مبانی خوب تنقیح نشده است؛ برای مثال مشخص نشده است که عدالت به معنای مورد نظر فقها، با آنچه به عنوان «عدالت ملموستر» مطرح شده است یک معنا را افاده میکند یا متفاوت است؛ از سوی دیگر نویسندهی محترم در یک جا عدالت ملموس را غیرقابل تغییر میداند که سایهی هیچ ارزشی را بر سر خود ندارد همان صفحه در نسبت میان عدالت و احکام قطعی الهی، به تقدیم احکام قطعی حکم میکند که البته با سخن قبلی قابل جمع نیست؛ همچنین در تقریب موضوع به سخن کسانی چون دکتر کاتوزیان اشاره میکند که ایشان عدالت عرفی را ارزشی مادون قرآن تلقی نموده و معتقدند که ارزش حفظ مفاد قرآن مقدم بر ارزش عدالت است. همان؛ ص 69. 2 ـ در مواردی که اصلاحات قانونی به دلیل وجود مصالح اجتماعی پیشنهاد میگردد و شاید به همین دلیل از اتکا به آرای گروهی از فقها به سمت اتکا به آرای دیگران متمایل میشویم، لازم است مستندات علمی موجود، ضرورت با مصلحت اجتماعی و خلاصهای از تحلیل آمار و اطلاعات ارائه شود تا در مقام تحلیل، قابل بررسی و نقد باشد. 3 ـ گرچه در تدوین پیش طرح نظام جامع حقوقی دو تخصص اصلی ـ فقه و حقوق ـ ایفای نقش میکند؛ اما در مقام بررسی و تصحیح، لازم است کارشناسان حوزه و دانشگاه در گرایشهای جامعهشناسی، روانشناسی اجتماعی، تربیت و حتی سیاست نیز فعالانه حضور یابند. حضور کارشناسان حوزههای میان رشتهای از جمله مطالعات خانواده، زنان و جوانان نیز خالی از فایده نیست. 4 ـ پیشنهاد میشود چنین طرحهایی قبل از ورود به کمیسیونهای مربوط با آن در هیئت دولت و مجلس، در معرض قضاوت عمومی اندیشمندان و جامعهی کارشناسی قرار گیرد. در این صورت هم به تقویت و تصحیح کار کمک میشود و هم کارشناسان با نشاط و احساس هویت علمی بیشتری به مسائل نظام توجه میکنند. تجربهی شیرین ایجاد پیوند میان نظام و جامعه علمی کشور در موضوع فناوری هستهای و سلولهای بنیادین را میتوان در عرصههای دیگر نیز آزمود.