بازنگری یک طرح
آرشیو
چکیده
هادی کافی دکتر ناصر قرباننیا مدیر طرح بررسی و تدوین نظام جامع حقوقی و قضایی زنان است که توسط مرکز امور مشارکت زنان به دانشگاه مفید قم سفارش داده شده است. دکتر قرباننیا در حوزه علمیه و نیز رشتهی حقوق دانشگاه تهران تحصیل کرده است که پژوهشهای متعددی در زمینه فقه و حقوق انجام داده است و هم اکنون معاون پژوهش دانشگاه قم است؛ آنچه در زیر میآید بیانگر دیدگاههای او دربارهی چند و چون و نحوهی بررسی و تدوین نظام جامع حقوقی و قضایی زنان است که با همّت او و همکارانش امروز به ثمر نشسته است.طی گفتگویی، دربارهی شکلگیری مراحل انجام پژوهش، گروههای همکار و دغدغههای شخصی ایشان اطلاعات بیشتری را به نظر خوانندگان می رسانیم.متن
دکتر ناصر قرباننیا مدیر طرح بررسی و تدوین نظام جامع حقوقی و قضایی زنان است که توسط مرکز امور مشارکت زنان به دانشگاه مفید قم سفارش داده شده است. دکتر قرباننیا در حوزه علمیه و نیز رشتهی حقوق دانشگاه تهران تحصیل کرده است که پژوهشهای متعددی در زمینه فقه و حقوق انجام داده است و هم اکنون معاون پژوهش دانشگاه قم است؛ آنچه در زیر میآید بیانگر دیدگاههای او دربارهی چند و چون و نحوهی بررسی و تدوین نظام جامع حقوقی و قضایی زنان است که با همّت او و همکارانش امروز به ثمر نشسته است. ـ نخست دربارهی شکلگیری مراحل انجام پژوهش، گروههای همکار و دغدغههای شخص خودتان از انجام طرح «بررسی و تدوین نظام جامع حقوقی و قضایی زنان» توضیحاتی را بیان کنید! * طی صحبتهایی که در برخی از مراکز علمی، پژوهشی و عمومی از سال 79 داشتم، مرکز امور مشارت زنان نهاد ریاست جمهوری خواستار بررسی قوانین مربوط به زنان در جمهوری اسلامی شد. آنها از من خواستند مبحث حقوق زن را در دستور کار خود قرار دهم و از آنجایی که قواعد این مرکز ایجاب میکرد قراردادهای خود را با مراکز علمی منعقد کنند؛ لذا پس از انتخاب بنده، دانشگاه مفید به عنوان طرف قرارداد این طرح معرفی شد. نکتهای که در آن زمان برای من ایجاد انگیزه میکرد این بود که در پی مطالعات نسبتاً خوبی که داشتم چهارچوب مبانی فقهی در حوزهی حقوق زن را مستعد تحول دیدم، بدون اینکه حتی یک قدم از آنچه مسلمات و ضروریات به شمار میرود عقب نشینی کنم و احساسم این بود که میتوان وضعیت حقوق و عدالت زنان را بهبود بخشید؛ چرا که مسلم میدانیم که حتی اگر یک حرف از حقوق انسان اعم از زنان و مردان و کودکان و همهی اقشار جامعه نادیده گرفته شود به هیچ وجه «عدالت» که یکی از اهداف مسلم بعثت انبیا و نظام مقدس جمهوری اسلامی است تحقق نخواهد یافت؛ بنابراین اگر بخواهیم عدالت را محقق کنیم طبعاً باید به حقوق انسانها بپردازیم و در این میان حقوق زنان که در طول تاریخ مورد بیمهری قرار گرفته است ضروری به نظر میرسد. در مورد همین طرح حقوق زنان یکی از خبرنگاران آمریکایی از من پرسید: شما چرا این بحث را مطرح کردید؟ در پاسخ گفتم که من راه را آغاز کردم برای دفاع از دو مظلوم: اول اسلام و بعد زنان. اسلام در این حوزه بیشتر مورد ظلم قرار گرفته است؛ چرا که آنچنان که باید بدرستی تبیین نشده است. یکی از اهداف من در تدوین این طرح این بود که بر اساس اطلاعاتی که دارم و آن مقدار که فهمیدهام بتوانم از آموزههای دینی و فقهی دفاع کنم. یکی از دغدغهها و انگیزههای من همین بود. نکتهی دیگر اینکه مرکز امور مشارکت زنان من را وادار کرد که این کار را انجام دهم و من بر اساس این پیش فرض که میشود در چهارچوب موازین فقهی تغییر و تحولی در حوزهی حقوق زنان ایجاد کرد وارد این کار شدم؛ بنابراین تصور میکنم این دو انگیزه و هدف به اندازهی کافی مشوق و محرک بود که کار را آغاز کنم. در مورد گروههای همکار باید بگویم که چون قصد داشتیم طرحی کاربردی ارائه کنیم، به کسانی نیاز داشتیم که هم به مبانی فقهی تا اندازهای آگاهی داشته باشند ـ تا بتواند از منابع فقهی بهرهمند شود ـ و هم در زمینهی حقوق، تحصیلات عالیه دانشگاهی داشته باشند؛ بنابراین با دو بال «فقه و حقوق» افراد وارد این بحث شدند. در این زمینه ممکن است شخصی با استفاده از نظامهای حقوقی به تبیین قانونی بپردازد؛ اما در مواجهه با فقه به بن بست برسد؛ بنابراین لازم بود کسانی که این تحقیق را بر عهده میگیرند هم از مذاق «شریعت» اطلاع کافی داشته باشند و به مطالعات فقهی توجه داشته باشند و هم «حقوق» را خوب فهمیده باشند؛ ضمن اینکه تا حدودی نیز از مطالعات جامعهشناختی حقوق بهرهمند باشند؛ چرا که به طور عادی با مطالعهی عمیق بنیادی میتوان یک پیشنهاد را ارائه داد؛ اما حقوقدانان نمیتوانند بدون نگاه به آثار و عواقبی که وضع یک قانون دارد پیشنهادی را ارائه دهند و حتی باید ببینید اگر قانون به شکلی اصلاح شد چه اثری بر جامعه خواهد داشت. این نکته را در مقدمهی کتاب و طرح نهایی و نیز در مقدمهی گزارشی که به هیئت دولت ارائه کردهام ذکر کردهام؛ چون مسئله مهمی است و مرتب هم دارم تکرار میکنم که به هیچ وجه نمیخواستیم کار را در حوزهای محدود انجام دهیم؛ بنابراین در این تحقیق آن مقدار که از این افراد شناخت داشتیم و به آنها دسترسی داشتیم و البته آنها هم حائز شرایط ما بودند دست نیاز دراز کردیم. ـ با کدام مؤسسات فقهی حوزه تماس گرفتید؟ * با عنوان مؤسسه نمیتوانستیم تماس برقرار کنیم؛ چون طرف قرارداد دانشگاه بود و دانشگاه نمیتوانست با مؤسسهی دیگری قرار داد ببندد. ـ در حال حاضر 4 تا 5 مؤسسهی فقهی در قم وجود دارد آیا نمیتوانستید فراخوان بگذارید و از مؤسسات بخواهید که کارشناس معرفی کنند؟ * ببیند در مرحلهی اول طرح، مبلغ آن قدر کلان نبود که بتوانیم با هر مؤسسهای وارد کار شویم؛ البته مبلغی که در ابتدا از طرف مرکز امور مشارکت پیشنهاد شد قابل توجه بود؛ ولی به علت اینکه هر چه مبلغ بالاتر باشد توقع هم بالاتر میرود و من نمیتوانستم در آن محدودهی وسیع کار کنم ؛ لذا به نصف آن مبلغ رضایت دادم؛ چرا که این آمادگی را نداشتم که یک مبلغ کلان را قبول کنم و نیز بعد از آن مراکز پژوهشی دیگر را درگیر کنم. نکتهی مهم دیگر این بود که کار، زمان بندی مشخصی داشت؛ البته هر چند آن زمان بندی را نتوانستیم اجرا کنیم؛ اما اگر میخواستیم با کارشناسان و مراکز پژوهشی ارتباط برقرار کنیم، آن یک سال را هم میبایست صرف آشنایی و توافقهای کاری میکردیم؛ هر چند من به افراد داخل دانشگاه مفید بسنده نکردم و از افراد دیگری دعوت کردم تا بیایند و همکاری کنند. ـ در این طرح چه کسانی اعضای اصلی بودند و چه چهرههای شاخصی با شما همراه بودند؟ * از چهرههای شاخصی که در این طرح با ما همکاری میکردند میتوان از دکتر صفار و دکتر سیدفاطمی از دانشگاه شهید بهشتی، دکتر توجهی از دانشگاه شاهد و دکتر عراقی از دانشگاه تهران نام برد. ما یک گروه 10 نفره داشتیم؛ افزون بر اینکه از دیگران در جایگاه مشاور استفاده میکردیم: از مراجع گرفته تا استادان دانشگاه. ـ آقای دکتر! آیا از چهرههای شاخص فقهی که از گفتمان حوزوی برخوردار باشند و در ارزیابی و جهتدهی کار مؤثر بوده باشند هم استفاده شد؟ اجازه بدهید به جهت اینکه بعضی از این آقایان خودشان راضی نبودند، اسم نبرم؛ اما در این مورد باید بگویم که من کار را تمام شده به مرکز امور مشارکت زنان تحویل دادم و مرکز، یک قرارداد مستقل با دکتر مهرپور، ناظر طرح که دو جهت حقوقی و حوزوی را دارا بود منعقد کرد. در ارزیابی و انتقادات ایشان اگر پاسخی داشتیم پاسخ میدادیم و اگر پاسخی نداشتیم اصلاح میکردیم؛ اما خودم شخصاً کار را به عنوان ارزیاب به کسی ندادم و مرکز طرح را خارج از قرار داد به کسانی چون آیتاللّه معرفت، آیت اللّه محققداماد ودیگران دادند. ـ وارد بحث محتوای طرح بشویم. از محتوای طرح و پیشفرضهایتان بگویید! * من عرض کردم پیش فرض ما این بود که برخی از قوانین به گونهای است که بدرستی حقوق زن را تبیین نمیکند: چه قوانینی که سبقهی فقهی دارند و مبتنی بر فقهند و چه قوانینی که مبتنی بر فقه نیستند؛ چون طرح جامع بود در مرحله اول تمام قوانین جمهوری اسلامی ایران مورد مطالعه قرار گرفت از قانون مدنی گرفته تا حقوق کیفری که مباحث مربوط به حدود و شهادت و دیات و قصاص و پارهای از موارد تعزیرات و نیز آیین دادرسی مدنی، حقوق کار، تأمین اجتماعی، اداری و حتی حقوق تجارت را شامل میشد. در مرحله نخست، قوانین مختلف را مورد مطالعه قرار دادیم و به هر کدام از محققان قسمت مشخصی را واگذار کردیم. در مرحلهی بعد براحتی متوجه شدیم که بعضی از قوانین یا چیزی در حوزهی زنان ندارند یا اگر موردی هست حیاتی و اساسی نیست؛ بنابراین به این نتیجه رسیدیم که باید نگاهمان را بر برخی از حوزهها متمرکز کنیم که دارای چالشهای اساسیتری بودند؛ بنابراین اگر شما الان هم که کار تمام شده است به آن نگاه کنید مرکز ثقل طرح را در مباحث حقوق کیفری و مدنی میبینید. ـ در تدوین این طرح چقدر به طور جدی به مبانی نظری پرداختید؟ آن مقدار که خود ما را توجیه کند که چرا باید در این حوزه وارد کار شد. در مبانی نظری من از همان ابتدا در مورد شخصیت و منزلت زن و برابری انسانها ـ اعم از زن و مرد در شخصیت انسانی، کرامت و هویت انسانی ـ بحث کردهام و نیز به قانون اساسی که ما را موظف کرده است تا در جهت ارتقا بخشیدن به وضعیت زنان ایفای نقش کنیم. ـ سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که بر مبنای چه تعریفی از «عدالت و ظلم» و بر چه مبنای فلسفی ـ حقوقی کار شما شکل گرفته؟ چرا که توجه به هر یک از این تعاریف و مبانی میتواند مسیر پژوهش را تغییر دهد! * من این را در مقدمهی طرح بازگو کردهام که اصلاً ما این کار را برای چه انجام میدهیم و نیز اشاره کردهام که در حدی به مباحث نظری پرداختهایم که فقط توجیهگر ضرورت نگاه و پژوهش دوباره در حوزهی حقوق زن باشد؛ همچنین من در کتابی با عنوان عدالت حقوقی این موضوع را مطرح کردهام و به طور جدی به مقوله عدالت و تعاریف متعدد آن پرداختهام؛ اینکه عدالت در درون است؛ عدالت قبل از دین است؛ نگاه اشعری به عدالت چیست؛ و همین طور امامیه، معتزله و مانند آن؛ حتی این نگاه که به عدالت به عنوان یک قاعده میتوان نگاه کرد یا خیر؛ و اینکه آیا در فقه هم به عنوان یک قاعده به آن نگاه میشود؟ و آیا میتواند مبنای استنباط یک فقیه قرار بگیرد؟ اما در این طرح اصلاً بنا این نبود و در مقدمه هم آوردهام که چند نگاه در مورد آموزههای فقهی وجود دارد: یک نگاه این است که حقوق ما مبنی بر فقه است و فقه هم تغییر ناپذیر است و همین هم عادلانه است. فقهای ما هم همین را فرمودهاند. ـ چه کسانی این عقیده را دارند؟ * تلقی رایج همین است و نیازی به نام بردن نیست؛ در واقع یک تفکر جدی و یک جریان غالب در حوزهی علمیه وجود دارد که آنچه هست به رغم اختلاف نظرهایی که بین علما وجود دارد آنچه مشهور علما بوده عین عدالت است و نباید در آنها دست برد که به نظر من نوعی نگاه اشعری است؛ البته شاید به آن تصریح نکنند؛ اما همین که تا شما میآیید نظر مخالف میدهید شما را تا حد ارتداد پیش میبرند بیانگر همین نظر است؛ البته الحمدالله من تا کنون با این چالش مواجه نشدهام؛ چرا که هیچگاه خلاف شرع حرف نخواهم زد و حتی اگر تمام نظام حقوقی را در اختیار من قرار بدهند و بگویند هر چه دلت میخواهد تغییر بده، هیچگاه آنجا که احساس کنم تغییر آن خلاف شرع است دست نخواهم زد. ـ آیا در جریان انجام این پژوهش با موردی برخورد کردید که نتیجه تحقیقات شما خلاف انتظار سفارش دهندگان باشد؟ * بله ماده 220 قانون مجازات اسلامی در مورد عدم قصاص پدر به سبب قتل فرزند. آنچه که ما در تحقیق به آن رسیدیم این بود که میشود این نظر فقهی که: «مادر ملحق به پدر است و هیچ فرقی بین پدر و مادر وجود ندارد» را تقویت کرد و اگر پدر قصاص نمیشود؛ پس مادر هم اگر مرتکب قتل فرزند شود قصاص نشود. منتهی وقتی میخواهیم آن را تبدیل به لایحه کنیم و پیشنهاد بدهیم آثار جامعه شناختی این حکم را هم باید در نظر گرفت که با این نظر، خدای ناخواسته باعث گسترش فرزند کشی نشویم؛ لذا میگوییم این تحقیق از جهت بنیادی در جای خودش محفوظ است؛ اما از جهت کاربردی خیر. در آنجا بحث جدی در میگرفت که شما با این روش نمیتوانید تبعیض را بردارید و باید بگوییم پدر هم قصاص میشود؛ اما یکی از جاهایی که بشدت با آن مقابله کردم و الان هم مخالف هستم همین جاست. یادم نمیرود خبرنگاری یک ساعت و نیم با من مصاحبه کرد تا بپذیرم که پدر هم قصاص بشود؛ اما در نهایت مخالفت کردم. من نمیتوانم این همه روایاتی که در فقه داریم و اجماع فریقین است را نادیده بگیرم. یا در بحث «تساوی دیه زن و مرد» که ما به این نتیجه رسیدهایم که در موارد خاص اگر چه قانون به طور عام وضع میشود، چون تفاوت را بر پایه مسائل اقتصادی مطرح میکنند؛ پس در مواردی که مادر سرپرست و نان آور خانواده است و با کشته شدن او آسیب جدی بر خانواده ایجاد میشود، در اینگونه موارد دستکم نصف دیگر دیه از بیتالمال پرداخت شود. این پیشنهاد ما بود؛ ولی وقتی به صورت لایحه تدوین میشود شکل دیگری میگیرد و مینویسند دیه زن و مرد برابر است. من در تحقیق به این نتیجه نرسیدهام و دقیقاً به همان جهت که گفتم یک قدم از آنچه مسلم تلقی میشود فراتر نخواهم رفت. ـ آقای قرباننیا یکی از مسائل جدی که به نظر من میرسد این است که در یکی دو مورد احساس کردم برای مواجهه با فتوای مشهور سعی شده است به نظر یک یا دو نفر از فقهای متأخر تمسک شود و میدانید که این مقدار کافی نیست مگر اینکه آن فقیه بحث فقاهتی آن را در جای خودش تمام کرده باشد. دلیل شما برای این کار چیست؟ * این تلقی، تلقی درستی نیست و به هیچ وجه یک یا دو تن از علما خصوصاً علمای معاصر برای ما ملاک نبودند؛ البته در خصوص سن مسئولیت کیفری شاهد دیدگاههای مختلف هستیم. یک دیدگاه مشهور در قانون آمده و آن اینکه سن مسئولیت کیفری در دختر را 9 سال و پسر را 15 سال میداند. وقتی نظر مقدس اردبیلی(ره) و فقهای دیگر، حتی فقهای اهل سنت را بررسی میکنیم مشاهده میکنیم که فقهای معاصر هم سنهای مختلفی را ذکر کردهاند: 9 سال، 10 سال، 11 سال، 13 و 15 سال. میخواهم بگویم اگر آمدهایم و 13 سال را ملاک قرار دادهایم و آن را منتسب به یکی از فقهای جدید کردهایم به عنوان یک نظر آوردهایم که آن هم بر پایهی نظر فقهای پیشین است. در این طرح هیچگاه بر پایهی نظر یک یا دو فقیه تکیه نشده است و حتی در مواردی نظر مشهور فقها را تقویت کردهایم؛ به طور مثال در بحث حدود آوردهایم که ما در مورد حدود و دیه به هیچ وجه کوتاه نمیآییم. نظر من این است که اگر دو نظر مشهور وجود دارد و قانونگدار در سال 1313 یکی از این دو نظر مشهور را برگزیده است؛ ولی در عین حال امروز احساس میشود که این نظر مشهور با عدالت زمانه سازگاری ندارد، اگر آمدیم و نظر مشهور دوم را پذیرفتیم عرش خدا به لرزه در نمیآید و هیچ مشکلی ایجاد نمیکند؛ مستند است آن نظر حتی مستندات نظر غیر مشهور را بررسی میکنیم؛ اگر دیدیم تاب ایستادن در مقابل این نظر مشهور را دارد، به قانونگذار پیشنهاد میکنیم این دیدگاه را تغییر بدهد. بحث ارث زن از زمین هم از این مقوله است که من مفصلاً آوردهام و گفتهام هر قول و نظر، مستند به کیست. در مورد فاضل دیه: در اینکه اگر ولی زن مقتول بخواهد قاتل را قصاص کند باید دیه را بپردازد؛ بعضی از فقها میگویند: «عادلانه است که به ولی دم بگوییم دخترت را کشتهاند؛ اما اول بیا یک مقداری بپرداز و بعد قصاص کن» خوب برخی از فقهای معاصر و اهل سنت هم این حرف را تأیید میکنند (با اینکه در بحث دیه عرض کردم اجماع فریقین وجود دارد؛ اما در قصاص، قائل به تساوی هستند) برخی از فقهای شیعه (شاذ) میگویند متوقف بر پرداخت فاضل دیه نیست؛ در اینجا من این مقوله را بیان نکردم، این را عرض کردم که اگر شما؛ «ماده 209 قانون مجازات» را بر قوت خودش باقی میگذارید و میگویید قصاص زن متوقف بر پرداخت فاضل دیه است، بیایید تشتّت دادگاههای ما را هم ببینید که متأسفانه بر اساس دیدگاهی که در فقه وجود دارد و میگوید اگر مردی زنی را بکشد برای قصاص شدن، باید نیمی از دیه را بگیرد، اگر دو زن را کشت، نصف از دیه و همینطور الی آخر؛ حال فرض کنید مرد شروری یک زن را کشت و بگویید من که باید قصاص شوم پس بگذار 9 زن دیگر را هم بکشم تا به اندازه پنج دیه کامل بگیریم و چیزی برای بچههایم باقی بماند! گفتهام نه تنها از جنبهی فلسفهی مجازات جنبه بازدارندگی ندارد؛ بلکه باعث جری شدن مجرمان شرور نیز میشود. گفتم بگویید اگر مردی 2 تا زن را کشت بدون پرداخت فاضل دیه، اولیاءِ دم میتوانند قصاص کنند. ـ مبنای حقوقی این سخن کجاست؟ * اول مبنای حقوقیاش همان است که عرض کردم. قانونگذار نمیتواند قانونی وضع کند که نه تنها بازدارنده نیست، بلکه تحریک کننده به ارتکاب جرم است. یکی از اهداف مجازاتها عبارت است از پیشگیری و بازدارندگی. در خود فقه هم که وارد میشوید میبینید فقهای دیگری خلاف این دستهاند که میگویند هر چند نفر را که بکشد به ازای هر کدام فاضل دیه میتواند بگیرد؛ افزون بر اینکه غیر عادلانه و غیر عقلایی است. ـ ببینید یک فرد است و یک قتل. در حقوق، برای افراد حیثیت جمعی که قائل نیستیم. * برای جامعه حیثیت جمعی قائلیم. این همان استدلال فقهاست که به هر حال طبیعی است که حق قصاص به تکتک تعلق میگیرد و برای اینکه قصاص کند باید فاضل دیه بدهد؛ اما برای جامعه و بشریت حق مستقلی قائل هستیم. ـ در واقع میتوانیم این طور بگوییم که مقتضای ادله فقه فردی، همان فتوای مشهر و رایج است اما در جامعهای که میخواهد قوانین مدنیاش را ترقی بدهد، میتواند این فتوا را مورد بازبینی قرار دهد، یعنی فتوای مشهور هم حرفی خلاف اصل و قاعده نیست چون موارد دیگری هم پیدا میکند. * فرض کنید دختران دو نفر، توسط فردی کشته شدهاند. این دو نفر با هم توافق میکنند که ما با هم باید این حق را استیفاء کنیم؛ من نیمی از حق استیفاء را دارم و بدون اینکه فاضل دیه را بپردازم و تو هم نیمی. پس میگوئیم این مرد قصاص شود. ـ مشکل اینجاست؛ مردی که میخواهد قصاص شود میتواند این توافق را نپذیرد و برای او این حق وجود دارد. * او چه حقی دارد که نپذیرد؟ ـ ببینید او هم در واقع با هر کدام از اینها جداگانه طرف است. * در جامعهای که نظام سیاسی، قضایی، کیفری و حقوقی پذیرفته شدهای داریم، اصلاً گفتن این حرفها مقداری خندهدار است. میفرماید اگر یک کافر را کشت قصاص نمیشود؛ اما اگر کافر کشی راه افتاد... ـ فقه، مکانیزم این را پیش بینی کرده است و میگوید: اگر بیم آن وجود داشته باشد که بحث کافر کشی رایج و شایع شود، قاضی میتواند با کشته شدن نفر اول هم حکم قصاص را صادر کند. * با کشته شدن نفر اول، اصلاً کافر کشی رواج نمییابد. مضافاً بر اینکه به آن قصاص نمیگویند؛ هر چند برخی به آن اشاره کردهاند. چون حقوق اجتماع است و باید تعزیر بگوییم یا جنبه حقیقی بدهیم. ـ یکی از نکاتی که برای من جای تعجب داشت این بود که عمق فقهی کار را در مقایسه با یکی دو تا کار دیگر عمیق ندیدم، حال شاید بنای شما بر اختصارگویی بوده است؛ مثلاً ماده 630 قانون مجازات را با کاری که دکتر مهرپور کرده بود مقایسه کردم، غیر از یکی دو تا نکته که شما اضافه کرده بودید، احساس کردم استیعاب مطلب در آنجا بیشتر است. * عجیب است، چون این کار را خودم انجام دادم، قطعاً باید به برداشت شما اعتراض کنم که هرگز این گونه نیست و نکتهای که هست این است که کسی که خود ارزیاب است و مقالهی خودش را حتی از شما بهتر میشناسد، به شکلی، بسیار اظهار لطف کردهاند و از این مقاله ـ که نوشته خودم است ـ تعریف و تمجید کردهاند. اگر قرار بود کار ایشان، استیعاب و شمولش و متانت و استحکامش بیشتر باشد، این حق را داشت که بگوید من آن مقاله را نوشتهام؛ بنابراین این مقاله چه چیز جدیدی میتواند داشته باشد! ـ داوری نفر سوم را هم اگر مستند باشد شما باید بپذیرید. * داوری نفر سوم در کنار داوری آن نمیتواند قرار بگیرد؛ چون من به فهم شما میتوانم اشکال کن ؛ ولی به فهم او که نمیتوانم اشکال کنم؛ ما آماده نقد هستیم ولی نقد باید از طرف کسی باشد که خودش حداقل چند خطی در آن زمینه نوشته باشد. چرا که نوشتن کار سادهای نیست؛ ولی خراب کردن و اشکال گرفتن آسان است و راحت. بنابراین آنچنان که گفته شد در زمینه ماده 630 قانون مجازات ذرهای از آنچه فقه گفته کوتاه نیامدهایم. اعتقاد من این است که اگر کسی کار جدیدی را شروع کرد و حتی پنج درصد نسبت به مطالب گذشته، مطالب جدیدتری به آن اضافه کرد، این کار میشود جدید. من در همین مقاله در چند جا گفتهام فلان برداشت نادرست است، گاهی نام نبردهام، گاهی ارجاع دادهام که چه کسی این برداشت را کرده و بعد دفعش کردهام، فکر میکنم تا همین حد کافی است. ـ من بیشتر احساس کردم که، مثلاً در همان ماده 630 قانون مجازات، تکیهتان بر نقل اقوال موافق، کم بوده است! * ببینید به خاطر شرایط خاصی که ما داشتیم برای پایان کار، مختصر کردن کار به هیچ وجه موضوعیت نداشت و آن مقداری که حجم آن را زیاد کرده به جهت مبنایی کار بوده و حتی اگر نتیجهی عملی هم نداشته باشد، چند دانشجو بر پایه این موضوع رساله بنویسند. خوب است من خودم هم، همین موضوع را به عنوان رساله ارائه دادهام و در حال حاضر افرادی بر روی آن کار میکنند. مضافاً اینکه جایی که نقص و شکست یک نظر بسیار دشوار باشد، از نظرات موافق خیلیها استفاده کردهایم؛ در مواردی که احساس میکردیم، شکست این دیدگاه مشهور خیلی دشوار نیست، از استدلالهایی که خودم نسبت به آنها توانایی داشتم (به عنوان کسی که مقداری فقه خواندهام) استفاده میکردم. نمیخواهم بگویم کارمان در حد عالی بود؛ ولی در حد کاری که در شرایط خاصی صورت بگیرد قابل تأمل بود. قبل از اینکه کار به پایان برسد، با وجودی که در حیطه وظیفه ما نبود؛ ولی در جلسهها شرکت و در مبحثها مداخله میکردیم؛ مثل بحث مربوط به حضانت و مانند اینها که خودم نوشتم و به مجمع تشخیص رفت و به نتیجه رسید، خوب همین قدر هم خوشحالم. مقاله «شهادت زنان» را خودم نوشتم. ببینید مایههای فقهی بحث چقدر است؛ «قضاوت زن» را هم به همین شکل. من نمیتوانم بحثی که عمدتاً جنبه فقهی دارد، بحث کنم. من بحث دیگری هم کردهام که شما ممکن است بگویید هیچ بحث فقهی ندارد، مثل تابعیت. در آنجا پیشنهاد هم دادهام که مسائل سیاسی و امنیتی را هم باید بررسی کرد و این موضوع هیچ جنبه فقهی ندارد و آن را صرفاً بر اساس شاکله ذهنی خودم نوشتهام و ممکن است کسی بگوید غلط است؛ اما من نمیتوانم فقه بتراشم؛ یعنی بحث تابعیت هیچ ربطی به فقه ندارد. اینجا بحث خون است یا خاک و قبول یا رد هر کدام خلاف شرع نخواهد بود؛ اما در قضاوت نمیتوان مانند تابعیت نظر داد؛ چون بحثی فقهی است. من باید بیایم و با این شش، هفت دلیل که آوردهاند و اینکه زن نمیتواند قضاوت کند، بحث کنم، نقد کنم و نظر خودم را به اثبات برسانم چون ناچارم به مباحث و مبانی فقهی مراجعه کنم. ـ ممکن است بحث اول ذاتاً فقهی نباشد؛ ولی وقتی در جامعهای پیچیده به آن نگاه میکنیم و به تعبیر بعضی از آقایان «فقه حکومتی»، میبینیم انتهای آن منتهی به این میشود و فقه هم باید مداخله کند. * مراد از فقه حکومتی این نیست. فقه حکومتی، یعنی آن چیزی که ربطی به فقه ندارد و به مصالح سیاسی، اجتماعی و حقوقی برمیگردد، مگر هر چیز که ربط به حکومت داشت باید فقه باشد؟! ـ منظورم فقهی نیست که به کار حکومت میآید، نه؛ مثلاً در بحث تابعیت، آیا الگویی که این دو سیستم (خاک و خون) نتیجه میدهد (نتیجه تربیتی ـ اخلاقی نظام حقوقی) ممکن است نتایج اخلاقی هم به بار بیاورد و اینکه این نتایج تربیتی ـ اخلاقی با گزارههای فقهی ما در تعارض خواهد بود یا نخواهد بود؟ * شما جایی را مثال میزنید که تصور نتیجه تربیتی ـ اخلاقی برای آن مقداری مشکل است. در گذشته جامعه شناس حقوق نیز به همین مسئله توجه میکرد که این قانون و قاعده چه میزان آثار اخلاقی و تربیتی در جامعه بر جا میگذارد و چه میزان رشد جرائم را در جامعه افزایش میدهد؛ مثلاً روشی که خودم هنوز در آن تردید دارم؛ ولی گاهی گفته میشود این موضوع است که از آن زمانی که قانون مهریه به نرخ روز تصویب شد، آمار طلاق افزایش یافت. اگر واقعاً این باشد، نشان میدهد قانونگذار در جعل قانون دقت کافی نداشته است و باید این اثر را پیشبینی میکرده است؛ چرا که این افزایش، دودش باز به چشم زنان و بچههای طلاق میرود. در اینجا لازم نیست که حتماً از منظر فقه به آن نگاه کنیم، در تابعیت هم مسئله به همین شکل است و من در بحثِ تابعیت هم گفتهام که بروید و از وزارت کشور و خارجه بخواهید در مورد مسائل و تبعات سیاسی و امنیتی طرح بررسی کنند و البته الزامی نیست که آن را به فقه پیوند بزنیم. من نه نگاه حداقلی دارم و نه نگاه حداکثری؛ به این معنا که بزرگی فرموده بود: چهارصد فرمول اقتصادی در قرآن پیدا کردهایم، من این نظر را نمیفهم و نمیتوانم آن را هضم کنم که همه امور بر عهده فقه گذاشته شده باشد و فقه همهی اینها را باید جواب بدهد و اگر بار فقه را این قدر سنگین کنیم دچار مشکل خواهیم شد. ـ از قول شما گفته شده بر اساس این طرح هفتادوپنج درصد قوانین ما در بحث زنان تغییر خواهد کرد. جلسه امروز خلاف آن را ثابت کرد! من نقل قول روزنامهها را قبول ندارم. بر اساس آنچه که ما نوشتهایم چهل تا پنجاه درصد امکان تغییر وجود دارد و باز هم میگویم که من هیچ تضمینی در این زمینه ندادهام؛ بعضی از آنها مربوط به اجراست و ربطی به فقه ندارد؛ مثل مجلس خبرگان که زن فقیهه هم میتواند حضور داشته باشد حال اگر «فقیهه» نداشتیم، مسئله دیگری است یا در مجمع تشخیص مصلحت، زن هم میتواند حضور پیدا کند. حال اگر بالاترین مقام رسمی کشور بنا بر مصالحی و سیاستهایی این کار را نمیکند دیگر ربطی به جایی ندارد. فقهای شورای نگهبان هم همین گونه است. در مورد ریاست جمهوری زنان هم بحث فقهی نیست. آنچه فقه میگوید در مورد ولایت و رهبری است که قطعاً مسلم تلقی میشود که زن نمیتواند؛ اما در ریاست جمهوری که از شئون ولایت است و اینکه اگر بگوییم رئیس جمهور اعمال ولایت میکند آیا در مورد قوه قضائیه یا مجلس هم همین حرف را میزنیم. اینها را من گفتهام که مبتنی بر فقه نیست اگر مشروح مذاکرات قانون اساسی را هم ببینید به راحتی درمییابید که مراد چیست؟ ـ در مورد قضاوت در این پژوهش به کجا رسیدید؟ در این مورد حرفم این است که این بحث دو مرحله دارد: یک دلایلی که آقایان و بزرگان از گذشتگان اقامه کردهاند که زن نمیتواند قاضی شود؛ به اعتقاد ما این دلایل مخدوش است؛ چه اینکه همچنان که از نظر فقهای دیگر هم استفاده کردهایم، بررسی این دلایل جز استحسان چیزی را نمیفهماند و دلایل اغلب استحسانی است. در مرحله دوم از آیات و روایات و اجماع و اصل و سیره دلیل اقامه کردهایم و به بیان تمام این مسائل پرداختهایم؛ چه اینکه نقضی هم در آنجا اقامه شده است. در اینجا این را هم گفتهام که «سلمنا» ممکن است کسانی بیایند و بگویند من اشتباه فهمیدهام. من میگویم «سلمنا» که در قضاوت اسلامی مرد باید قضاوت کند؛ اما این قضاوت که امروز در جامعهی ما جاری است همان قضاوت معهود است یا نه؟ میگویم خیر. این قضاوت آن قضاوت نیست؛ این قضاوتی که قاضی بر اساس قانون موظف، حکم هر دعوایی را در قوانین مدون بیابد و «حَکَمتُ» بگوید، امکانپذیر نیست؛ حتی اگر قانون با اجتهاد او مغایرت داشته باشد، نمیتواند به فتوای خودش عمل کند. به قانون هم که نمیتواند عمل کند و مشکل ایجاد میشود بنابراین باید به شعبه دیگری بدهد. باید توجه داشت که در اینجا هیچ نقشی ایفا نمیکند و قاضی جز «تطبیقگر» نیست و قاضی مأذون است. شرط دیگری را اضافه میکنم که چرا آن را نادیده گرفتهاید و آن شرط اجتهاد است؛ با مسامحه میتوانیم بگوییم ماهیت قضاوت دگرگون شده است. در قضاوت اسلامی اگر پذیرفتیم که «رجلیت» شرط است، قضاوتی است که اجتهاد هم در آن شرط است؛ چطور شما اجتهاد را از قضاوت امروز برداشتهاید و میگویید قاضی مأذون است؛ به همان جهت و شیوه نیز میشود شرط «رجلیت» را هم برداریم و حاکم و ولی فقیه، به زنان هم اجازهی قضاوت بدهد و هیچ مغایرتی هم با شرع نداشته باشد. ـ در پایان اگر نکته ناگفتهای باقی مانده است خواهشمند است بیان فرمائید؟ نکته زیاد است، شهادت، حضانت، مقولهی سن مسئولیت کیفری، مسائل مربوط به حق طلاق، ریاست مرد با آن لحن غلیظ و شدید که در ماده 1150 قانون مدنی آمده و مسائل متعدد دیگر. آخرین جمله اینکه من به هیچ وجه ادعایی ندارم؛ اگر چه از کاری که من و دوستانم کردهایم، در حدودی میتوانم دفاع میکنم؛ اما هرگز باور ندارم کاری که انجام دادهایم اولین و آخرین کار است؛ آری، تنها توانستهایم این مقوله را یک گام هر چند کوتاه به پیش ببریم و این را هم بار دیگر تکرار میکنم بیش از اینکه بخواهم از زن به عنوان مظلوم دفاع کنم، بنابر فهم خودم از اسلام هم دفاع کردهام. فقه، ظرفیتهای قابل توجهی برای دفاع از انسانها دارد و اصولاً بر محور عدالت و حکمت میچرخد و همین جا تأکید میکنم که نقل قولهایی که از من میشود چون گاهی نشریهای، ژورنالیستی عمل میکند، آنچه مکتوب گفتهام سند است و بنابراین حاضرم از آن دفاع کنم؛ چون تا چیزی را قبول نداشته باشم نمینویسم. این را هم تأکید میکنم که اگر تمامی نظام حقوقی ایران را به دست بنده بدهند یک قدم از آنچه نظر شرع است، عقب نشینی نخواهم کرد.