چکیده

دکتر فاطمه رضازاده محلاتی (معروف به فاطمه سیاح) در سال 1902 م برابر 1281 ه.ش و 1320 ه.ق در شهر مسکو متولد شد.تحصیلات متوسطه و عالی خود را در مسکو گذراند و از دانشکده ادبیات اونیورسته مسکو در ادبیات اروپایی به گرفتن درجه دکترا نایل شد. رساله دکترای خود را درباره آناتول فرانس به رشته تحریر در آورد و سپس در سال 1313 ه.ش (بعضی‏ها گفته‏اند در اواخر سال 1312 ه.ش) یعنی در سن 32 سالگی به ایران آمد.او را بیشتر بشناسیم.

متن

دکتر فاطمه رضازاده محلاتی (معروف به فاطمه سیاح) در سال 1902 م برابر 1281 ه.ش و 1320 ه.ق در شهر مسکو متولد شد.تحصیلات متوسطه و عالی خود را در مسکو گذراند و از دانشکده ادبیات اونیورسته مسکو در ادبیات اروپایی به گرفتن درجه دکترا نایل شد. رساله دکترای خود را درباره آناتول فرانس به رشته تحریر در آورد و سپس در سال 1313 ه.ش (بعضی‏ها گفته‏اند در اواخر سال 1312 ه.ش) یعنی در سن 32 سالگی به ایران آمد. بدر الملوک بامداد نوشته است: وی در سال 1312 ه.ش به ایران آمد؛ بدرالملوک بامداد، زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید ص 75 از زندگی زناشویی او و اینکه در چه سالی ازدواج کرده، اطلاعات دقیقی در دست نیست؛ تنها طبق اطلاعات به‏دست آمده مشخص شده است که او با پسر عمویش، حمید سیاح پیمان زناشویی بست، نام خانوادگی فاطمه سیاح، رضازاده محلاتی است و به علت اینکه مدتی همسر حمید سیاح بوده است، او را فاطمه سیاح خوانده‏اند ولی در زندگی شکست خورد و پس از سه سال به جدایی انجامید. فخری قویمی (خشایار وزیری)، کارنامه زنان مشهور ایران (کتاب‏های جیبی) ص 171. جمال‏زاده در نامه‏ای به محمد گلبن آورده است که: «خود من هم فاطمه سیاح را می‏شناختم. اول، زن حمید سیاح، حمید سیاح، پسر میرزا محمد علی محلاتی معروف به حاجی سیاح می‏باشد. پس از انقلاب اکتبر 1917 سمت معاون سفارت ایران در مسکو را داشته است؛ نقد و سیاحت، مجموعه مقالات و تقریرات دکتر فاطمه سیاح، به کوشش محمد گلبن، ص 40 پسر عموی خود بود و بعد طلاق گرفت و در تهران چند بار ایشان را دیدم و با سعید نفیسی رفت و آمد داشت.» محمد گلبن، نقد و سیاحت، مجموعه مقالات و تقریرات دکتر فاطمه سیاح، ص 39 دکتر سیاح در ایران بزرگ نشده بود و لذا زبان فارسی را خوب نمی‏دانست و مطالب خود را به زبان روسی می‏نوشت و دیگران به فارسی ترجمه می‏کردند. دائرة المعارف زن ایرانی، ج 2، ص 728 تنها آشنایی [مختصر] او با خوی و خصلت مردمان ایران تا آن حدّ بود که از پدرش آموخته بود. وی در روز پنج‏شنبه 13 اسفند ماه 1326 ه.ش در تهران بر اثر بیماریِ ممتد قند و سکته قلبی، دار فانی را وداع گفت و در روز جمعه 14 اسفند در ابن بابویه به خاک سپرده شد. محمد گلبن، همان، ص 42 وضعیت خانوادگی‏ پدر فاطمه سیاح، میرزا جعفر رضازاده محلاتی (سیاح) است و مادرش «گویا آلمانی و بزرگ شده روسیه بوده است». همان، ص 29 پدر او در ابتدای جوانی به روسیه مسافرت کرده و همان‏جا رحل اقامت می‏افکند. خودش در مقدمه‏ای بر کتاب «محاوره فارسی و فرانسه و روسی»، تاریخ مهاجرت خود را چیزی حدود 1290 ـ 1291 قمری نقل می‏کند. میرزا جعفر رضازاده محلاتی، المحاورة الفارسیة الروسیة الفرانسویة، ج 1، ص 9 خانم سیاح درباره پدرش می‏گوید: «پدرم مرحوم جعفر رضازاده سیاح مدت 45 سال در دانشکده زبان شرقی در مسکو، پروفسور زبان و ادبیات فارسی بودند.»**مجله تعلیم و تربیت، سال چهارم، شماره‏های آذر و دی ماه 1313؛ به نقل از: نقد و سیاحت، مجموعه مقالات و تقریرات در مورد دین، مرام و مسلک پدر ایشان، اطلاعات دقیقی در دست نیست، ولی با توجه به خدمت به روسیه تزاری، زندگی در پترزبورگ و ازدواج با زن آلمانی الاصل روسی، می‏توان حدس زد که احتمالاً چندان مقید به آداب مسلمانی نبوده است. و الله العالم. از جملات فوق و همچنین از کلمات خود فاطمه سیاح که قبلاً ذکر شد، چنین برمی‏آید که پدرش بعد از 45 سال اقامت در روسیه، همراه با دخترش (حدود سال 1313 ه.ش) به ایران آمده و بین سال‏های 1314 ـ 1323 ه.ش، بنا به قول فاطمه سیاح، بدرود زندگی گفته است. محمد گلبن، همان فعالیت‏های سیاسی ـ اجتماعی‏ فاطمه سیاح به محض ورود به ایران، فعالیت‏های سیاسی ـ اجتماعی خود را آغاز کرد. در مصاحبه‏ای با مجله عالم زنان در سال 1323 گفته است: از اولین سال ورود به ایران با یک عده از زنان روشنفکر به اقداماتی برای آزادی و نهضت بانوان دست زده‏ام و هنگامی که وزارت فرهنگ... «کانون بانوان» را تشکیل داد، جزو هیئت مدیره این انجمن شده‏ام. در همان سال، پس از برداشته شدن حجاب در ایران از طرف دولت ایران به سمت عضویت هیئت نمایندگی ایران در هفدهمین دوره جامعه ملل، تعیین و به ژنو رهسپار شدم. مجله عالم زنان، سال اول، شماره 1، تیرماه 1323؛ به نقل از: نقد و سیاحت، مجموعه مقالات و تقریرات دکتر فاطمه سیاح، به کوشش محمد گلبن، ص 352 به‏طور خلاصه و فهرست‏وار می‏توان فعالیت‏های سیاسی ـ اجتماعی ایشان را چنین برشمرد: 1 ـ در سال 1313 ه.ش به ایران آمد. 2 ـ در همان سال در کنگره هزاره فردوسی شرکت کرد. 3 ـ در سال 1314 ه.ش در وزارت فرهنگ استخدام شده، معاون اداره تعلیمات نسوان گردید. 4 ـ در همان سال به عضویت هیئت مدیره «کانون بانوان ایران» انتخاب شد. 5 ـ در سال 1315 ه.ش در دانشسرای عالی به تدریس زبان‏های خارجی پرداخت و در همان سال از طرف وزارت امور خارجه به ژنو رفت و در هفدهمین دوره جامعه ملل شرکت کرد. 6 ـ در سال 1317 ه.ش به مقام دانشیاری ارتقا یافت. کرسی درس ایشان عبارت بود از: سنجش ادبیات و ادبیات روسی، زیرا برای تدریس سنجش ادبیات، آشنایی به ادبیات چند زبان بیگانه لازم است. نقد و سیاحت، مجموعه مقالات و تقریرات دکتر فاطمه سیاح، به کوشش محمد گلبن، ص 43 7 ـ در سال 1322 ه.ش که حزب زنان ایران تشکیل یافت، به عضویت دبیرخانه و منشی انجمن برگزیده شد. فخری قویمی، همان، ص 169 و نیز در همین ایام به عضویت انستیتوی ایران و انگلیس در آمد. نقد و سیاحت، همان، ص، 47 خودش دراین باره می‏گوید: «در سال 1322 که انجمن فرهنگی ایران و شوروی تشکیل گردید، به عضویت هیئت مدیره آن انتخاب شدم و علاوه بر آن، منشی کمیته موسیقی و تئاتر و سینمای آن انجمن می‏باشم. در حزب زنان ایران که در سال 1322 تشکیل گشت، سمت عضویت دبیر خانه و منشی گری را عهده‏دار می‏باشم و همچنین عضو انستیتوی ایران و انگلیس نیز می‏باشم». مجله عالم زنان، همان او همچنین در این سال به عضویت هئیت مدیره «انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی» درآمد. 8 ـ در سال 1323 ش از طرف حزب زنان ایران به اتفاق «بانو هاجر تربیت» به ترکیه رفت و مدت یک ماه و نیم سفر او به طول انجامید. روزنامه اطلاعات، ش 15584، 16 اسفند ماه 1326 ه.ش، ص 1 9 ـ در سال 1324 ه.ش برابر با 1948 م به اتفاق «صفیه فیروز» به نمایندگی از طرف شورای زنان ایران به فرانسه رفت و در «کنگره زن و صلح» در پاریس شرکت نمود. نقد و سیاحت، همان، ص 49 وی همچنین در این سال، نخستین شماره مجله «حزب زنان ایران» را در دی‏ماه منتشر کرد. 10 ـ در سال 1325 ه.ش به ریاست هیئت مدیره «انجمن معاونت عمومی زنان» شهر تهران، به عضویت «جمعیت شیر و خورشید سرخ بانوان ایران»، کمیته مرکزی «سازمان زنان ایران» و نخستین کنگره «نویسندگان ایران» انتخاب گردید. 11 ـ در سال 1326 ه.ش روز پنج‏شنبه 6 اسفند، آخرین سخنرانی خود را به زبان فرانسه در تالار سخنرانی انجمن روابط فرهنگی ایران و فرانسه درباره تأثیر و نفوذ داستایوسکی (یک نویسنده روسی) در ادبیات فرانسه ایراد کرد. همان نقش فاطمه سیاح در کشف حجاب زنان ایران‏ همان‏طور که بدرالملوک بامداد می‏نویسد: کانون بانوان، هشت ماه قبل از فرمان کشف حجاب و با هدف زمینه‏سازی برای آن در سال 1314 ه.ش (درست یک سال بعد از آمدن خانم سیاح به ایران) تأسیس شد. وظیفه اولیه کانون این بود که هر روز افرادی را به طرایف الحیلی راضی کنند تا چادر از سر بردارند که البته با توجه به عکس العمل شدید عموم زنان ایرانی که ترک حجاب را بزرگ‏ترین بی‏ناموسی و بی‏آبرویی می‏دانستند...، کار به‏جایی رسید که زنانِ پیش‏قدم در برداشتن حجاب هرگاه در محلات پایین شهر سکونت داشتند، ناچار می‏شدند از خانه با چادر خارج شده و در گوشه خلوتی از کوچه‏ها و خیابان‏های بالای شهر چادر را برداشته و در کیف دستی پنهان کنند و هنگام مراجعت، دوباره نزدیک خانه چادر بر سر کنند. ر.ک: بدرالملوک بامداد، همان، ص 91 در چنین شرایطی، خانم سیاح با همکاری گروهی از زنان غرب زده، اقدام به زمینه‏سازی کشف حجاب در ایران نمودند که نقش او با توجه به دانستن زبان‏های روسی و فرانسه، از همه چشمگیرتر بود، چرا که این کانون وقتی در مسئله کشف حجاب با ناملایمات عدیده مواجه شد، برای اینکه از تجربیات ترک‏ها در این خصوص استفاده کند، ایشان را همراه با خانم تربیت به مدت 45 روز به ترکیه روانه نمودند. برای روشن شدن بسیاری از حقایق، به سخنان خودش توجه می‏کنیم که در پاسخ به این سؤال: مقصود از مسافرت شما به ترکیه چه بود و به چه ترتیب انجام شد؟ می‏گوید: «حزب زنان ایران در صدد برآمده بود که برای برقراری روابط مستقیم با زن‏های ترکیه و ایجاد مناسبات دوستی و تماس با آنها و همچنین برای مطالعه در اطراف پیشرفت زنان [مراد بی‏حجابی زنان است‏] و مؤسسات فرهنگی و اجتماعی آنان در کشور دوست و همسایه، یک هیئت نمایندگی به ترکیه بفرستد... و حزب زنان ایران نیز دو نفر را به نمایندگی برای رفتن به آنکارا فرستادند.» مجله عالم زنان، سال اول، شماره 7، دی ماه 1323؛ به نقل از: همان، ص 354 اما چرا ترکیه انتخاب شده بود؟ در پاسخ باید گفت: با توجه به مسلمان بودن و سابقه حجاب داشتن، زنان ترکیه می‏توانستند الگویی برای برداشتن حجاب از زن ایرانی باشند. برای تحقق بخشیدن به این نیت، دکتر سیاح سعی می‏کند در سخنانش زنان ترکیه را به عنوان الگویی از یک زن مترقی و متمدن معرفی کند؛ بنابراین می‏گوید: زنان ترک از حیث فرهنگ و تمدن پیشرفت بسیار شایانی کرده‏اند... طرز فکر و تعلیم و تربیت آنها، کاملاً غربی و اروپایی است. آنان برای پیشرفت خود و در نتیجه کشورشان، روش بانوان روشنفکر غربی را سرمشق قرار داده‏اند، ولی درباره صنایع ملی و احیای هنرهایی که به تاریخ آنها بستگی دارد، از برنامه سیاسی دولت ترکیه پیروی می‏کنند ... زنان ترک از سال 1925 موفق شدند تساوی حقوق اجتماعی و سیاسی کامل به دست بیاورند، در سال 1926 تساوی حقوق در ازدواج و طلاق و ارث به آنها داده شد از سال 1935 در تمامی حقوق با مردان، مساوی شدند. همان، ص 355 ـ 356، با اندکی تغییر تمجید از رضا شاه‏ یکی از نکات تاریک و ابهام‏آمیز در گفتارهای دکتر این است که با آنکه در نوشته‏های خود بسیار از دموکراسی و تمدن دم می‏زند و در همه جا مردم ایران را تشویق به پیروی از آزادی‏های غربی می‏کند، ولی چرا از حکومت منحط و مستبد رضا شاه طرفداری می‏نماید، او حداقل می‏توانست در این مورد سکوت کند، اما می‏گوید: «ما زنان ایرانی پس از ملاحظه راهی که زنان مغرب زمین برای کسب حقوق خود پیموده‏اند، باید از جان و دل، رهبر بزرگ خویش، اعلی‏حضرت همایون شاهنشاه پهلوی را ستایش کنیم و مراتب حق‏شناسی خود را نسبت به این شاهنشاه بزرگوار فراموش نداریم، زیرا آنچه این شاهنشاه به رایگان به ما عطا فرموده، خواهران غربی ما در راه کسب آن، سال‏های متمادی رنج و شکنجه برده‏اند. برای سپاس‏گذاری در مقابل این عطیه بزرگ شاهانه، بانوان ایران باید با حرارت و جنبشی بی‏پایان، قدم‏های سریع در شاهراه ترقی و کمال بردارند تا هرچه زودتر به سر منزل مقصود برسند.» مجله ایران امروز، سال اول، شماره اول، اسفند 1317؛ به نقل از: همان، ص 72 شاید ایشان فراموش کرده‏اند آنچه که خواهران غربی به‏دنبال آن بودند، نه تنها مطلوب زنان ایرانی نیست، بلکه منفور زنان ایران زمین می‏باشد و برای همین است که بسیاری از زنان ایران به دلیل این حکم استبدادی، تا آخر عمر از خانه خارج نشدند و وقتی رضا شاه تبعید شد، بسیاری از زنان دوباره چادر به سر کردند. موسسه فرهنگی قدر ولایت، حکایت کشف حجاب، صص 19 ـ 134 و 28 توجیه اصلاحات ارضی محمدرضا شاه‏ ظاهراً خانم سیاح طرفداری از سیاست‏های القا شده به محمد رضا شاه را رسالت اصلی خود می‏دانسته است، لذا برخود لازم می‏دید تا به هر نحوی از آنها حمایت کند. وی در حمایت از اصلاحات ارضی که از طرف آمریکا دیکته شده بود، می‏گوید: «این اصلاحات، امروز به طرق مختلف در دنیای متمدن انجام شده است. یکی از آنها همان است که اخیراً در آذربایجان اقتباس شده است. در این پروژه، دولت تمام املاک ملّاکین را به قیمت عادلانه بالاجبار خریداری نموده و به نوبه خود آنها را به قطعاتی تقسیم کرده، بر مبنانی یک قرضه طولانی به زارعین واگذار می‏کند.» مجله گل‏های رنگارنگ، سال چهاردهم، شماره اردیبهشت 1325؛ به نقل از: همان، ص 366 نظری گذرا به اندیشه‏های علمی و اجتماعی‏ با توجه به اینکه خانم سیاح تمام دوران تحصیلات و هم‏چنین 32 سال اول زندگی خود را در بیرون از مرزهای ایران گذرانده، به‏طوری که حتی زبان فارسی را به خوبی نمی‏دانسته، طبیعی است که افکار او متأثر از غرب و آموزه‏های غربی باشد. لذا وقتی به مقالات علمی او مراجعه می‏کنیم می‏بینیم که از مجموع 36 مقاله‏ای که از ایشان یافت شده، تنها هفت مقاله (4/19 درصد) آن به نحوی به ایران مربوط بوده و مابقی (6/79 درصد) ترویج افکار اندیشمندان غربی بوده است. القای دشمنی ایرانیان با اعراب‏ در زمان رضا شاه، برای جدا کردن مردم از دین اسلام، یک نوع جوّ ملی‏گرایی افراطی در دشمنی با اعراب (نه همه بیگانگان) در کشور ایجاد شد. فاطمه سیاح نیز در تأیید این حالت در نوشته هایش به نحوی تلاش می‏کند به مردم ایران بقبولاند که حتی ادبیات ایرانیان نیز به‏وسیله اعراب دچار انحطاط شده است. او می‏نویسد: «به طوری که می‏دانیم نفوذ اعراب، ضربت کشنده‏ای به پیشرفت ادبیات ملی ایران در زبان پهلوی زده بود، زیرا این ادبیات، ارتباط کامل با روحانیون زردشتی داشت. زبان عربی در تمام مدت دو قرن، از اواسط قرن هفتم تا آخرین ثلث قرن نهم میلادی، یگانه زبان ادبی و اداری در ایران بوده است... سلطنت سامانیان، اولین دوره با شکوه تاریخ ادبی ایران را افتتاح می‏نماید و سلاطین آن ضمن اینکه سیاست استقلال نسبت به خلیفه بغداد را تعقیب می‏نمودند، تجدید ادبی ملی را تشویق می‏کردند.» مجله سخن، سال دوم، شماره 105، آبان 1324؛ به نقل از: همان، ص 45 این درحالی است که عموم ادبا قائلند نفوذ ادبیات عرب موجب پرباری و غنای زبان فارسی شد. البته این مطلب به حدّی واضح است که خود سیاح مجبور شده در صفحه بعد به آن اعتراف نماید: «اما ادبیات جدید در زبان پهلوی نمی‏توانست به وجود بیاید، زیرا زبان آن چنان‏که قبل از تسلط اعراب تشکیل شده بود، بدون اصلاح کاملی قابل قبول و مناسب نبود و بایستی به وسیله اخذ لغات از عربی که از حیث کثرت، جدید و از لحاظ اشکال ادبی، بسیار غنی‏تر از زبان پهلوی بود، تکمیل شود. بنابراین، اوزان عروضی و قافیه عربی که ابداً در شعر ایرانی زبان پهلوی وجود نداشت، قبول شد و لغات زیادی از عربی در زبان فارسی وارد گردید.» همان، ص 46 اما در ادامه برای اینکه این اعتراف را کم‏رنگ جلوه دهد، می‏گوید: «این تعریب، نتیجه تأثیرات محو نشدنی‏ای بود که تسلط اعراب در عالم سیاست و فرهنگ ایرانی باقی گذاشت و ادبیات کلاسیک ما نتوانست هیچ وقت کاملاً از نفوذ عربی رهایی یابد و زبان ادبی ایرانی تا کنون هم پر از اصلاحات عربی است که اگر چه زبان ادبی فارسی را غنی ساخته، غالباً یک نوع تاریکی و ابهام به آن داده است.» همان لکن او نمی‏گوید که این نوع تاریکی و ابهام چیست؟ او حتی سعی می‏کند که فرودسی را منادی استقلال ملی ایران بداند. نشریه انجمن آثار ملی، شماره 8 تهران، 1313؛ به نقل از: همان، ص 12 ما هم به نوبه خود نباید فراموش کنیم که قدر و منزلت فردوسی، محدود و منحصر به مقام علم و ادب نیست ... با کمال اطمینان می‏توان گفت که کتاب شاهنامه‏اش تا امروز، پیوسته بیرقِ ملت دوستی و پرچم وطن پرستی ایرانیان بوده و بنابراین می‏گوییم که جشن حاضر نه تنها تولد فردوسی است، بلکه جشن احیای ادبیات ایران به شمار می‏رود. همان، ص 20 اعتراف به تحقیر زن در تاریخ اروپا یکی از مواردی که خانم سیاح بسیار روی آن تکیه دارد، مسئله تحقیر زن در تاریخ اروپاست. او در این‏باره می‏گوید: «تا پنجاه سال پیش، به موجب قانون مدنی، در اغلب کشورهای آمریکا اصول قیمومت شوهر حکمفرما بود و زنان پس از ازدواج، تمام حقوق مدنی خود را از دست داده، اختیار مال و حقوق خود را به شوهر تفویض می‏نمودند. در انگلستان و ایرلند نیز این قانون تا سال 1383 برقرار و مجری بوده است. در آن روزگار، زن، شخصیت حقوقی نداشت و تمام حیثیت او منوط به وجود شوهرش بود و طفیلی او محسوب می‏شد و چون شوهر در می‏گذشت، زن، بیچاره و بدبخت و ناتوان می‏گشت. زنی که شوهر داشت، اگر استخدام می‏شد، دستمزد او را به شوهرش می‏دادند و اگر سرمایه‏ای داشت و به بازرگانی می‏سپرد، در آمد آن به شوهرش می‏رسید و حتی اگر زن بر اثر سانحه‏ای دچار نقصان و آفتی می‏شد، حقوق تقاعد او را شوهرش دریافت می‏کرد.» مجله ایران امروز، همان، به نقل از: همان، ص 65 در آن روزگار، بانوان باریکی کمر را برای خود بزرگ‏ترین زیبایی می‏پنداشتند و حتی مسابقه‏های مخصوصی به عنوان مسابقه باریک‏ترین کمر تشکیل می‏شد و حتی در یکی از این مسابقه‏ها که در کشور فرانسه یعنی مرکز وجاهت و ظرافت زنان عالم تشکیل شد، گوی سبقت را زنی ربود که محیط کمرش 36 سانت بود. همان، ص 65 نظریه فاطمه سیاح درباره زن‏ کلمات دکتر فاطمه سیاح درباره زن، مضطرب و متناقض می‏باشد. او در جایی زن را موجودی می‏شمارد که از حیث وجودی ناقص‏تر از مرد است و در جایی دیگر، کمال زن را در همانندی او با مردان می‏داند. باز در مواردی، زن را موجودی متفاوت از مرد به حساب می‏آورد و سرانجام خواهان تساوی مرد و زن است. این تناقض گویی، ما را بر آن می‏دارد که هر یک از این موارد را به دقت بررسی کنیم. 1 ـ آیا زن از مرد پست‏تر است؟ ایشان در بسیاری از موارد قائل است که زن در بسیاری از عرصه‏های زندگی، در مقایسه با مرد، دچار نقصان است و خواسته بگوید که زنان همواره مقلّد مردان بوده‏اند و کمتر توانایی خلاقیت و ابتکار دارند و این امر، ریشه در طبیعت زنانه آنان دارد. خانم سیاح ابتدا مواردی را که زنان در آن عقب‏تر از مردان هستند برمی‏شمارد و سپس از جواب دادن به مسئله طفره می‏رود و آن را به فرصتی دیگر موکول می‏کند. مواردی از گفته‏های وی عبارت‏اند از: ـ «در درام باید بگوییم که روحیه زن با مردانِ هنر پیشه همان پیروی و تقلید را پیش گرفته، جنبه ایجاد و خلاقیت را فاقد است؛ بدین معنا که کمتر زنانی را می‏شناسیم که در مورد تحلیل و ترکیب نمایش و صحنه چینیِ تئاتر، شرکت جسته باشند.» ایران امروز، سال او، شماره 2 و 3، ادریبهشت 1318، به نقل از: همان، ص 80 «بدون تکلف باید اقرار کنیم که قریحه زن در مرحله نقاشی و موسیقی به مرد نمی‏رسد؛ خاصه از لحاظ ایجاد، در مقابل مرد هیچ است. همچنین در مرحله تئاتر گرچه از حیث تقلید با مرد برابری می‏کند، ولی از جنبه ابتکار، تقریباً بی‏بهره می‏ماند.» همان، ص 79 ـ «باید گفت تمام قوای نبوغ زنان برای تقلید و پیروی ارتکاز یافته و متوجهِ ایجاد نگشته است.» همان، ص 80 ـ «حتی در رقص هم که از هنرهای مخصوص و محبوب زن محسوب می‏شود، باز قواعد فنی آن در نتیجه فکر و نبوغ مرد ترتیب یافته است؛ در صورتی که بزرگ‏ترین رقاصان، همیشه زن‏ها بوده‏اند. از این رو می‏بینیم که زن در میدان وسیع هنرهای زیبا همیشه حالت قبولی و تقلیدی داشته است.» مجله ایران امروز، سال دوم، شماره 8 آبان 1319؛ به نقل از: همان، ص 132 ولی با این همه چنین نتیجه می‏گیریم که نبوغ زن در موسیقی، بیشتر جنبه تقلیدی دارد تا ابتکاری.» همان، ص 131 همان‏طور که قبلاً گفته شد، خانم سیاح سرانجام پس از برشماری مواردی از عدم نوآوری و ابتکار در زنان، سعی می‏کند یک قاعده کلی و یک نظریه برای این مشکل ارائه کند. او در اینکه علت عقب ماندگی زنان چیست، می‏گوید: «علت چیست؟ تحلیل این قضیه اکنون بسیار مشکل است، زیرا هنوز نتیجه‏ای را که باید از بحث در ادبیات بگیریم، به دست نیاورده‏ایم. پس از این بحث خواهیم دید که نتیجه حاصل در این قسمت کاملاً با نتایج مأخوذ در قسمت‏های گذشته، متناقض و عکس آنهاست. اگر بخواهیم علت این واماندگی را علل و شرایط اجتماعی قلمداد کنیم، کاملاً بی‏انصافی است. تا هر اندازه این علل و شرایط را سنگین بگیریم، باز هم مجال استثنا باقی است و لازم نمی‏آید که یک فرد خلاق هم در میان زنان به وجود نیامده باشد. از طرف دیگر این امر را به چه می‏توان تعبیر کرد که زن در راه تئاتر و نمایش، با سوء نظری که طبقه اول بلکه طبقه دوم و سوم جامعه نیز به این قسمت داشتند و این را از معایب غیرقابل اغماظ زنان می‏شمردند، توانسته است خود را به پایه مردان برساند.» مجله ایران امروز، سال اول، شماره 2 و 3، اردیبهشت 1318، ص 81 «آیا از این جمله باید چنین نتیجه بگیریم که علل حیاتی، موجب این تغییر فاحش میان زن و مرد شده است؟ آیا نواقصی در ساختمان روحی زنان وجود دارد؟ آیا شوپنهاور و اتوواینینگر حق داشته‏اند که برای زنان مرتبه‏ای دون مرتبه مردان قائل شوند؟ از پاسخ گفتن به این پرسش، چشم می‏پوشیم.» همان 2 ـ آیا کمال زن در همانندی با مرد است؟ دکتر سیاح جملاتی دارد که نشان می‏دهد او مرد بودن را یک کمال می‏پندارد، زیرا وقتی می‏خواهد از کسی تمجید کند، می‏گوید: «این زن، روحی مردانه داشت.» مجله ایران امروز، سال دوم، شماره 2، اردیبهشت 1319؛ به نقل از: همان، ص 85 یا در مواردی وقتی می‏خواهد از مادام دوستال تعریف کند، می‏گوید: «می‏بینیم نبوغ و اخلاق مردانه مادام دوستال با آن عقل سرشار نتوانسته است جای احساسات کاملاً زنانه راو را بگیرد و نقص زندگانی زناشویی وی را ترمیم نماید؛ همان، شماره 3، خرداد 1319، به نقل از: همان، ص 94 حال آنکه در فن آواز، خود را هم‏ردیف مرد نموده [است‏].» همان، شماره 8، آبان 1319؛ به نقل از: همان، ص 131 روشن است که این کلمات به این نکته اشاره دارد که ایشان تحت تأثیر فرهنگ حاکم بر جامعه مردسالاری در دنیای مسیحیت سخن می‏گوید، چرا که در دین مسیحیت، زن موجودی شیطانی و دون پایه معرفی شده است؛ لذا طبیعی است کسی که در آن فضا رشد کرده، به طور ناخواسته همانند آنها فکر کند. 3 ـ تفاوت و تشابه بین زن و مرد بالاخره دکتر سیاح تلاش می‏کند مشکل عقب‏ماندگی زنان غربی از مردان را در علم و هنر توجیه کند و جوابی قانع کننده برای آن بیابد. ایشان در جواب اینکه چرا زنان در غرب در اکثر زمینه‏ها از مردان عقب هستند، می‏گوید: یک مشاهده کامل در پرورش و رشد تدریجی زن و مرد به ما ثابت می‏کند که پرورش و انبساط فکری قوای مرد دیرتر شروع شده و بیشتر طول می‏کشد، در صورتی که قوای زن زودتر رو به نمو گذاشته، ولی از طرفی هم زودتر از سن بلوغ که غریزه جنسی او بیدار می‏شود، پیشرفت آن کُند می‏گردد و بیشتر اوقات هم ظهور این غریزه در زن، به قوای فکری او لطمه وارد می‏آورد و یا به کلی مانع از ترقی وی می‏شود و هوش او در ناحیه‏ای بین فکر و احساسات محدود می‏گردد. به همین دلیل است که طبیعت زن اصولاً طبیعتی است فوق‏العاده حساس، در صورتی که مرد به واسطه روش زندگی خود، موفق به بسط و پرورش قوای مختلف خود می‏شود؛ پس از حیث قوای عقلانی و فکری قوی‏تر است و زن در حساسیت، پیش‏تر می‏رود. حال آیا باید چنین نتیجه گرفت که زن، مادون مرد است؟ خیر، زن نه مادون و نه برتر از مرد است، بلکه موجودی است متفاوت از مرد و این عقیده‏ای است که بیشتر روانشناسان امروزی برآنند و تمام قال و قیل دانشمندان بر سر یافتن ریشه این اختلاف است. همان، ص 140 خلاصه نظریه ایشان را می‏توان چنین بیان کرد: زن باید خود را به پای مردان برساند، زیرا رسیدن به مرد، کمالی است که زن باید آن را به دست آورد. و این مسیر به هر قیمتی باید پیموده شود ولو به نابودی فرهنگ ملی، دین شیعه، دستکاری در احکام مربوط به حقوق مدنی اسلام و ارث زن، منجر شود. بر این اساس او می‏گوید: خلاصه برای آنکه زن ایرانی بتواند حقیقتاً ترقی کند باید هر چه مانع راه اوست، برداشته شود. در درجه اول باید قوانین را اصلاح کرد، خاصه قوانین مدنی که به ضرر زن می‏باشد. همچنین باید در اجرای قوانین و تعلیمات اجباری کوشش نمود، بالخصوص نسبت به دختران... همچنین راه فعالیت اجتماعی و سیاسی برای زن‏های تحصیل کرده باز شود. مجله آینده، دوره سوم، شماره 10، شهریور 1324؛ به نقل از: همان، ص 147 ترویج فرهنگ ابتذال در ایران‏ رواج ارزش‏ها و فرهنگ غرب، چیزی است که در نوشته‏های دکتر سیاح به وفور یافت می‏شود. این موضوع را می‏توان در چند محور مشاهده کرد: 1 ـ رواج روابط آزاد دختر و پسر: ایشان در تحلیل رمان‏های غربی، داستان‏هایی را متذکر می‏شود که قهرمانان آن‏ها، دختران و پسران مجردی هستند که با هم روابط پنهانی دارند. مجله سخن، شماره 2؛ به نقل از: همان، ص 300 ـ 303 2 ـ معرفی و ترویج خواننده‏های زن اروپا: او می‏نویسد: «در همین زمان، ستاره دیگری در ایتالیا ظهور کرد پایه شهرت وی از همه بالا گرفت و هر زمان زینت بخش یکی از صحنه‏های اروپا بود؛ این خواننده مشهور، فانی نام داشت.» مجله ایران امروز، سال اول، شماره 2 و 3، اردیبهشت 1318؛ به نقل از: همان، ص 78. 3 ـ ترویج رقص: او با اختصاص دادن بخشی از مقاله خود به رقص بانوان، آن را از مظاهر تمدن دانسته است که زنان توانسته‏اند در این مورد از مردان پیشی بگیرند. 4 ـ رواج رمان‏های هرزه‏نگار: خانم سیاح به بهانه معرفی آثار بعضی از رمان‏نویسان جدید همانند بالزاک، و روش نوی داستان نویسی، سعی می‏کند دست به شکستن ساختارهای موجود بزند و رمان‏های هرزه‏نگار را به جامعه معرفی کرده، از قبح آنها بکاهد. 5 ـ ارائه الگوی زن غربی برای زنان ایرانی: وی سعی کرده در مقاله‏هایی که منتشر می‏کند، الگوهایی از زنان غربی را برای دختران و زنان ایارنی مطرح سازد تا جانشین الگوهای مذهبی قرار گیرند. در این مسیر، ایشان افرادی همانند مادام دوستال را به عنوان الگو مطرح ساخته و می‏گوید: «افکار او، تمام مراحل تربیت بشری را حیات بخشیده و وجود او نیز بهترین نمونه است بر ضد عقیده دسته‏ای که طبیعت زنان را از مردان پست‏تر شمرده و معتقدند که زن در ترقی و پیشرفت تمدن، استعداد مشارکت با مرد را ندارد.» همان نظریه دکتر درباره فرهنگ و ادبیات ایران‏ نوعی بدبینی عمومی راجع به فرهنگ و ادبیات مردم ایران در تمامی آثار دکتر موج می‏زند. شاید این مسئله دلیل نوعی پیش داوری باشد که غربی‏ها درباره کشورهای جهان سوم دارند. او شروع انحطاط ادبی را از زمان صفویه می‏داند (در حالی که نقطه اوج مجدد فرهنگ و ادبیات ایران در زمان صفویه بود) و می‏گوید: «این انحطاط از زمان صفویه، شروع و تا آخر سلطنت قاجاریه دوام داشته است و در این دوره، نخستین آثار تجدید حیات ادبی پدیدار می‏شود.» مجله پیام نو، سال اول، شماره 1، مرداد 1322؛ به نقل از: همان، ص 254 شاید مراد او از تجدید حیات، نفوذ فرهنگ غرب به ایران در اواخر دوره قاجاریه باشد. در جای دیگر می‏گوید: «مخصوصاً در قرن دوازدهم و سیزدهم هجری که دوره انحطاط ادبیات در کشور ما به شمار می‏رود، کاری جز تکرار گفته‏های این استاد بزرگ [حافظ] انجام نداده و از آنجا که از حیث قریحه کمتر با وی برابر بوده‏اند، به تقلید سطحی اشعارش اکتفا نموده‏اند. شعرای ایرانی مدت‏ها جز زیر و زبر کردن کلمات و اصلاحات استاد [حافظ] و به کار بردن استعارات و تخیلات بی سر و ته و کم مزه، کاری نکرده‏اند.» مجله ایران امروز، سال دوم، شماره‏های 9 و 10، آذر و دی 1319؛ به نقل از: همان، ص 227 او پیشنهاد می‏کند ایرانیان برای جبران انحطاط ادبی، به اقتباس از غرب روی آورند و معتقد است: «این نحو استفاده از ادبیات بیگانگان به هیچ وجه لطمه‏ای به غرور ملی نویسندگان و شعرا وارد نمی‏آورد، زیرا با مختصر توجهی می‏توان دریافت که اقتباس از جنبه فنی ادبیات، به هیچ وجه با استفاده از اطلاعات صنعتی و علمی بیگانگان فرقی ندارد.» همان، 231 بدبینی ایشان تنها به ادبیات ایران منحصر نمی‏شود، بلکه شامل مردم ایران نیز می‏شود و این نکته در آثارش دیده می‏شود: «این حالت لاقیدی و رفتار منفی و تمایل به سرمشق قرار دادن اعمال دیگران و احتراز از پیروی اصول و دستورهای اخلاقی مخصوص به خود، بدبختانه یکی از مختصات بارز و مشخص اخلاق و خصال هر ایرانیِ عصر حاضر می‏باشد؛ به عبارت دیگر ایرانیان امروزه مبتلا به شک و تردید بی‏معنا و دور از منطق می‏باشند، زیرا این حالت در نتیجه کوشش و فعالیتی که منجر به عدم موفقیت شده باشد یا تجربه ممتدی که پس از صرف انرژی و زحمت، منتهی به نتیجه، مطلوب نشده باشد، پدید نمی‏آید؛ در صورتی که مردم مغرب زمین بر اثر فعالیت و کوششِ بی نتیجه مبتلا به شک و تردید می‏شوند.» مجله گل‏های رنگارنگ، همان؛ به نقل از: همان، ص 358 و 359 او در ادامه مطلبش، افرادی همانند طالبوف، زین‏العابدین مراغه‏ای و ملکم خان را می‏ستاید که به نحوی توانسته‏اند فرهنگ غرب را در ادبیات ایران رواج دهند. مجله پیام‏نو، همان؛ به نقل از: همان، ص 260

تبلیغات