زندگی و اندیشه دکتر فاطمه سیاح
آرشیو
چکیده
دکتر فاطمه رضازاده محلاتی (معروف به فاطمه سیاح) در سال 1902 م برابر 1281 ه.ش و 1320 ه.ق در شهر مسکو متولد شد.تحصیلات متوسطه و عالی خود را در مسکو گذراند و از دانشکده ادبیات اونیورسته مسکو در ادبیات اروپایی به گرفتن درجه دکترا نایل شد. رساله دکترای خود را درباره آناتول فرانس به رشته تحریر در آورد و سپس در سال 1313 ه.ش (بعضیها گفتهاند در اواخر سال 1312 ه.ش) یعنی در سن 32 سالگی به ایران آمد.او را بیشتر بشناسیم.متن
دکتر فاطمه رضازاده محلاتی (معروف به فاطمه سیاح) در سال 1902 م برابر 1281 ه.ش و 1320 ه.ق در شهر مسکو متولد شد.تحصیلات متوسطه و عالی خود را در مسکو گذراند و از دانشکده ادبیات اونیورسته مسکو در ادبیات اروپایی به گرفتن درجه دکترا نایل شد. رساله دکترای خود را درباره آناتول فرانس به رشته تحریر در آورد و سپس در سال 1313 ه.ش (بعضیها گفتهاند در اواخر سال 1312 ه.ش) یعنی در سن 32 سالگی به ایران آمد. بدر الملوک بامداد نوشته است: وی در سال 1312 ه.ش به ایران آمد؛ بدرالملوک بامداد، زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید ص 75 از زندگی زناشویی او و اینکه در چه سالی ازدواج کرده، اطلاعات دقیقی در دست نیست؛ تنها طبق اطلاعات بهدست آمده مشخص شده است که او با پسر عمویش، حمید سیاح پیمان زناشویی بست، نام خانوادگی فاطمه سیاح، رضازاده محلاتی است و به علت اینکه مدتی همسر حمید سیاح بوده است، او را فاطمه سیاح خواندهاند ولی در زندگی شکست خورد و پس از سه سال به جدایی انجامید. فخری قویمی (خشایار وزیری)، کارنامه زنان مشهور ایران (کتابهای جیبی) ص 171. جمالزاده در نامهای به محمد گلبن آورده است که: «خود من هم فاطمه سیاح را میشناختم. اول، زن حمید سیاح، حمید سیاح، پسر میرزا محمد علی محلاتی معروف به حاجی سیاح میباشد. پس از انقلاب اکتبر 1917 سمت معاون سفارت ایران در مسکو را داشته است؛ نقد و سیاحت، مجموعه مقالات و تقریرات دکتر فاطمه سیاح، به کوشش محمد گلبن، ص 40 پسر عموی خود بود و بعد طلاق گرفت و در تهران چند بار ایشان را دیدم و با سعید نفیسی رفت و آمد داشت.» محمد گلبن، نقد و سیاحت، مجموعه مقالات و تقریرات دکتر فاطمه سیاح، ص 39 دکتر سیاح در ایران بزرگ نشده بود و لذا زبان فارسی را خوب نمیدانست و مطالب خود را به زبان روسی مینوشت و دیگران به فارسی ترجمه میکردند. دائرة المعارف زن ایرانی، ج 2، ص 728 تنها آشنایی [مختصر] او با خوی و خصلت مردمان ایران تا آن حدّ بود که از پدرش آموخته بود. وی در روز پنجشنبه 13 اسفند ماه 1326 ه.ش در تهران بر اثر بیماریِ ممتد قند و سکته قلبی، دار فانی را وداع گفت و در روز جمعه 14 اسفند در ابن بابویه به خاک سپرده شد. محمد گلبن، همان، ص 42 وضعیت خانوادگی پدر فاطمه سیاح، میرزا جعفر رضازاده محلاتی (سیاح) است و مادرش «گویا آلمانی و بزرگ شده روسیه بوده است». همان، ص 29 پدر او در ابتدای جوانی به روسیه مسافرت کرده و همانجا رحل اقامت میافکند. خودش در مقدمهای بر کتاب «محاوره فارسی و فرانسه و روسی»، تاریخ مهاجرت خود را چیزی حدود 1290 ـ 1291 قمری نقل میکند. میرزا جعفر رضازاده محلاتی، المحاورة الفارسیة الروسیة الفرانسویة، ج 1، ص 9 خانم سیاح درباره پدرش میگوید: «پدرم مرحوم جعفر رضازاده سیاح مدت 45 سال در دانشکده زبان شرقی در مسکو، پروفسور زبان و ادبیات فارسی بودند.»**مجله تعلیم و تربیت، سال چهارم، شمارههای آذر و دی ماه 1313؛ به نقل از: نقد و سیاحت، مجموعه مقالات و تقریرات در مورد دین، مرام و مسلک پدر ایشان، اطلاعات دقیقی در دست نیست، ولی با توجه به خدمت به روسیه تزاری، زندگی در پترزبورگ و ازدواج با زن آلمانی الاصل روسی، میتوان حدس زد که احتمالاً چندان مقید به آداب مسلمانی نبوده است. و الله العالم. از جملات فوق و همچنین از کلمات خود فاطمه سیاح که قبلاً ذکر شد، چنین برمیآید که پدرش بعد از 45 سال اقامت در روسیه، همراه با دخترش (حدود سال 1313 ه.ش) به ایران آمده و بین سالهای 1314 ـ 1323 ه.ش، بنا به قول فاطمه سیاح، بدرود زندگی گفته است. محمد گلبن، همان فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی فاطمه سیاح به محض ورود به ایران، فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی خود را آغاز کرد. در مصاحبهای با مجله عالم زنان در سال 1323 گفته است: از اولین سال ورود به ایران با یک عده از زنان روشنفکر به اقداماتی برای آزادی و نهضت بانوان دست زدهام و هنگامی که وزارت فرهنگ... «کانون بانوان» را تشکیل داد، جزو هیئت مدیره این انجمن شدهام. در همان سال، پس از برداشته شدن حجاب در ایران از طرف دولت ایران به سمت عضویت هیئت نمایندگی ایران در هفدهمین دوره جامعه ملل، تعیین و به ژنو رهسپار شدم. مجله عالم زنان، سال اول، شماره 1، تیرماه 1323؛ به نقل از: نقد و سیاحت، مجموعه مقالات و تقریرات دکتر فاطمه سیاح، به کوشش محمد گلبن، ص 352 بهطور خلاصه و فهرستوار میتوان فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی ایشان را چنین برشمرد: 1 ـ در سال 1313 ه.ش به ایران آمد. 2 ـ در همان سال در کنگره هزاره فردوسی شرکت کرد. 3 ـ در سال 1314 ه.ش در وزارت فرهنگ استخدام شده، معاون اداره تعلیمات نسوان گردید. 4 ـ در همان سال به عضویت هیئت مدیره «کانون بانوان ایران» انتخاب شد. 5 ـ در سال 1315 ه.ش در دانشسرای عالی به تدریس زبانهای خارجی پرداخت و در همان سال از طرف وزارت امور خارجه به ژنو رفت و در هفدهمین دوره جامعه ملل شرکت کرد. 6 ـ در سال 1317 ه.ش به مقام دانشیاری ارتقا یافت. کرسی درس ایشان عبارت بود از: سنجش ادبیات و ادبیات روسی، زیرا برای تدریس سنجش ادبیات، آشنایی به ادبیات چند زبان بیگانه لازم است. نقد و سیاحت، مجموعه مقالات و تقریرات دکتر فاطمه سیاح، به کوشش محمد گلبن، ص 43 7 ـ در سال 1322 ه.ش که حزب زنان ایران تشکیل یافت، به عضویت دبیرخانه و منشی انجمن برگزیده شد. فخری قویمی، همان، ص 169 و نیز در همین ایام به عضویت انستیتوی ایران و انگلیس در آمد. نقد و سیاحت، همان، ص، 47 خودش دراین باره میگوید: «در سال 1322 که انجمن فرهنگی ایران و شوروی تشکیل گردید، به عضویت هیئت مدیره آن انتخاب شدم و علاوه بر آن، منشی کمیته موسیقی و تئاتر و سینمای آن انجمن میباشم. در حزب زنان ایران که در سال 1322 تشکیل گشت، سمت عضویت دبیر خانه و منشی گری را عهدهدار میباشم و همچنین عضو انستیتوی ایران و انگلیس نیز میباشم». مجله عالم زنان، همان او همچنین در این سال به عضویت هئیت مدیره «انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی» درآمد. 8 ـ در سال 1323 ش از طرف حزب زنان ایران به اتفاق «بانو هاجر تربیت» به ترکیه رفت و مدت یک ماه و نیم سفر او به طول انجامید. روزنامه اطلاعات، ش 15584، 16 اسفند ماه 1326 ه.ش، ص 1 9 ـ در سال 1324 ه.ش برابر با 1948 م به اتفاق «صفیه فیروز» به نمایندگی از طرف شورای زنان ایران به فرانسه رفت و در «کنگره زن و صلح» در پاریس شرکت نمود. نقد و سیاحت، همان، ص 49 وی همچنین در این سال، نخستین شماره مجله «حزب زنان ایران» را در دیماه منتشر کرد. 10 ـ در سال 1325 ه.ش به ریاست هیئت مدیره «انجمن معاونت عمومی زنان» شهر تهران، به عضویت «جمعیت شیر و خورشید سرخ بانوان ایران»، کمیته مرکزی «سازمان زنان ایران» و نخستین کنگره «نویسندگان ایران» انتخاب گردید. 11 ـ در سال 1326 ه.ش روز پنجشنبه 6 اسفند، آخرین سخنرانی خود را به زبان فرانسه در تالار سخنرانی انجمن روابط فرهنگی ایران و فرانسه درباره تأثیر و نفوذ داستایوسکی (یک نویسنده روسی) در ادبیات فرانسه ایراد کرد. همان نقش فاطمه سیاح در کشف حجاب زنان ایران همانطور که بدرالملوک بامداد مینویسد: کانون بانوان، هشت ماه قبل از فرمان کشف حجاب و با هدف زمینهسازی برای آن در سال 1314 ه.ش (درست یک سال بعد از آمدن خانم سیاح به ایران) تأسیس شد. وظیفه اولیه کانون این بود که هر روز افرادی را به طرایف الحیلی راضی کنند تا چادر از سر بردارند که البته با توجه به عکس العمل شدید عموم زنان ایرانی که ترک حجاب را بزرگترین بیناموسی و بیآبرویی میدانستند...، کار بهجایی رسید که زنانِ پیشقدم در برداشتن حجاب هرگاه در محلات پایین شهر سکونت داشتند، ناچار میشدند از خانه با چادر خارج شده و در گوشه خلوتی از کوچهها و خیابانهای بالای شهر چادر را برداشته و در کیف دستی پنهان کنند و هنگام مراجعت، دوباره نزدیک خانه چادر بر سر کنند. ر.ک: بدرالملوک بامداد، همان، ص 91 در چنین شرایطی، خانم سیاح با همکاری گروهی از زنان غرب زده، اقدام به زمینهسازی کشف حجاب در ایران نمودند که نقش او با توجه به دانستن زبانهای روسی و فرانسه، از همه چشمگیرتر بود، چرا که این کانون وقتی در مسئله کشف حجاب با ناملایمات عدیده مواجه شد، برای اینکه از تجربیات ترکها در این خصوص استفاده کند، ایشان را همراه با خانم تربیت به مدت 45 روز به ترکیه روانه نمودند. برای روشن شدن بسیاری از حقایق، به سخنان خودش توجه میکنیم که در پاسخ به این سؤال: مقصود از مسافرت شما به ترکیه چه بود و به چه ترتیب انجام شد؟ میگوید: «حزب زنان ایران در صدد برآمده بود که برای برقراری روابط مستقیم با زنهای ترکیه و ایجاد مناسبات دوستی و تماس با آنها و همچنین برای مطالعه در اطراف پیشرفت زنان [مراد بیحجابی زنان است] و مؤسسات فرهنگی و اجتماعی آنان در کشور دوست و همسایه، یک هیئت نمایندگی به ترکیه بفرستد... و حزب زنان ایران نیز دو نفر را به نمایندگی برای رفتن به آنکارا فرستادند.» مجله عالم زنان، سال اول، شماره 7، دی ماه 1323؛ به نقل از: همان، ص 354 اما چرا ترکیه انتخاب شده بود؟ در پاسخ باید گفت: با توجه به مسلمان بودن و سابقه حجاب داشتن، زنان ترکیه میتوانستند الگویی برای برداشتن حجاب از زن ایرانی باشند. برای تحقق بخشیدن به این نیت، دکتر سیاح سعی میکند در سخنانش زنان ترکیه را به عنوان الگویی از یک زن مترقی و متمدن معرفی کند؛ بنابراین میگوید: زنان ترک از حیث فرهنگ و تمدن پیشرفت بسیار شایانی کردهاند... طرز فکر و تعلیم و تربیت آنها، کاملاً غربی و اروپایی است. آنان برای پیشرفت خود و در نتیجه کشورشان، روش بانوان روشنفکر غربی را سرمشق قرار دادهاند، ولی درباره صنایع ملی و احیای هنرهایی که به تاریخ آنها بستگی دارد، از برنامه سیاسی دولت ترکیه پیروی میکنند ... زنان ترک از سال 1925 موفق شدند تساوی حقوق اجتماعی و سیاسی کامل به دست بیاورند، در سال 1926 تساوی حقوق در ازدواج و طلاق و ارث به آنها داده شد از سال 1935 در تمامی حقوق با مردان، مساوی شدند. همان، ص 355 ـ 356، با اندکی تغییر تمجید از رضا شاه یکی از نکات تاریک و ابهامآمیز در گفتارهای دکتر این است که با آنکه در نوشتههای خود بسیار از دموکراسی و تمدن دم میزند و در همه جا مردم ایران را تشویق به پیروی از آزادیهای غربی میکند، ولی چرا از حکومت منحط و مستبد رضا شاه طرفداری مینماید، او حداقل میتوانست در این مورد سکوت کند، اما میگوید: «ما زنان ایرانی پس از ملاحظه راهی که زنان مغرب زمین برای کسب حقوق خود پیمودهاند، باید از جان و دل، رهبر بزرگ خویش، اعلیحضرت همایون شاهنشاه پهلوی را ستایش کنیم و مراتب حقشناسی خود را نسبت به این شاهنشاه بزرگوار فراموش نداریم، زیرا آنچه این شاهنشاه به رایگان به ما عطا فرموده، خواهران غربی ما در راه کسب آن، سالهای متمادی رنج و شکنجه بردهاند. برای سپاسگذاری در مقابل این عطیه بزرگ شاهانه، بانوان ایران باید با حرارت و جنبشی بیپایان، قدمهای سریع در شاهراه ترقی و کمال بردارند تا هرچه زودتر به سر منزل مقصود برسند.» مجله ایران امروز، سال اول، شماره اول، اسفند 1317؛ به نقل از: همان، ص 72 شاید ایشان فراموش کردهاند آنچه که خواهران غربی بهدنبال آن بودند، نه تنها مطلوب زنان ایرانی نیست، بلکه منفور زنان ایران زمین میباشد و برای همین است که بسیاری از زنان ایران به دلیل این حکم استبدادی، تا آخر عمر از خانه خارج نشدند و وقتی رضا شاه تبعید شد، بسیاری از زنان دوباره چادر به سر کردند. موسسه فرهنگی قدر ولایت، حکایت کشف حجاب، صص 19 ـ 134 و 28 توجیه اصلاحات ارضی محمدرضا شاه ظاهراً خانم سیاح طرفداری از سیاستهای القا شده به محمد رضا شاه را رسالت اصلی خود میدانسته است، لذا برخود لازم میدید تا به هر نحوی از آنها حمایت کند. وی در حمایت از اصلاحات ارضی که از طرف آمریکا دیکته شده بود، میگوید: «این اصلاحات، امروز به طرق مختلف در دنیای متمدن انجام شده است. یکی از آنها همان است که اخیراً در آذربایجان اقتباس شده است. در این پروژه، دولت تمام املاک ملّاکین را به قیمت عادلانه بالاجبار خریداری نموده و به نوبه خود آنها را به قطعاتی تقسیم کرده، بر مبنانی یک قرضه طولانی به زارعین واگذار میکند.» مجله گلهای رنگارنگ، سال چهاردهم، شماره اردیبهشت 1325؛ به نقل از: همان، ص 366 نظری گذرا به اندیشههای علمی و اجتماعی با توجه به اینکه خانم سیاح تمام دوران تحصیلات و همچنین 32 سال اول زندگی خود را در بیرون از مرزهای ایران گذرانده، بهطوری که حتی زبان فارسی را به خوبی نمیدانسته، طبیعی است که افکار او متأثر از غرب و آموزههای غربی باشد. لذا وقتی به مقالات علمی او مراجعه میکنیم میبینیم که از مجموع 36 مقالهای که از ایشان یافت شده، تنها هفت مقاله (4/19 درصد) آن به نحوی به ایران مربوط بوده و مابقی (6/79 درصد) ترویج افکار اندیشمندان غربی بوده است. القای دشمنی ایرانیان با اعراب در زمان رضا شاه، برای جدا کردن مردم از دین اسلام، یک نوع جوّ ملیگرایی افراطی در دشمنی با اعراب (نه همه بیگانگان) در کشور ایجاد شد. فاطمه سیاح نیز در تأیید این حالت در نوشته هایش به نحوی تلاش میکند به مردم ایران بقبولاند که حتی ادبیات ایرانیان نیز بهوسیله اعراب دچار انحطاط شده است. او مینویسد: «به طوری که میدانیم نفوذ اعراب، ضربت کشندهای به پیشرفت ادبیات ملی ایران در زبان پهلوی زده بود، زیرا این ادبیات، ارتباط کامل با روحانیون زردشتی داشت. زبان عربی در تمام مدت دو قرن، از اواسط قرن هفتم تا آخرین ثلث قرن نهم میلادی، یگانه زبان ادبی و اداری در ایران بوده است... سلطنت سامانیان، اولین دوره با شکوه تاریخ ادبی ایران را افتتاح مینماید و سلاطین آن ضمن اینکه سیاست استقلال نسبت به خلیفه بغداد را تعقیب مینمودند، تجدید ادبی ملی را تشویق میکردند.» مجله سخن، سال دوم، شماره 105، آبان 1324؛ به نقل از: همان، ص 45 این درحالی است که عموم ادبا قائلند نفوذ ادبیات عرب موجب پرباری و غنای زبان فارسی شد. البته این مطلب به حدّی واضح است که خود سیاح مجبور شده در صفحه بعد به آن اعتراف نماید: «اما ادبیات جدید در زبان پهلوی نمیتوانست به وجود بیاید، زیرا زبان آن چنانکه قبل از تسلط اعراب تشکیل شده بود، بدون اصلاح کاملی قابل قبول و مناسب نبود و بایستی به وسیله اخذ لغات از عربی که از حیث کثرت، جدید و از لحاظ اشکال ادبی، بسیار غنیتر از زبان پهلوی بود، تکمیل شود. بنابراین، اوزان عروضی و قافیه عربی که ابداً در شعر ایرانی زبان پهلوی وجود نداشت، قبول شد و لغات زیادی از عربی در زبان فارسی وارد گردید.» همان، ص 46 اما در ادامه برای اینکه این اعتراف را کمرنگ جلوه دهد، میگوید: «این تعریب، نتیجه تأثیرات محو نشدنیای بود که تسلط اعراب در عالم سیاست و فرهنگ ایرانی باقی گذاشت و ادبیات کلاسیک ما نتوانست هیچ وقت کاملاً از نفوذ عربی رهایی یابد و زبان ادبی ایرانی تا کنون هم پر از اصلاحات عربی است که اگر چه زبان ادبی فارسی را غنی ساخته، غالباً یک نوع تاریکی و ابهام به آن داده است.» همان لکن او نمیگوید که این نوع تاریکی و ابهام چیست؟ او حتی سعی میکند که فرودسی را منادی استقلال ملی ایران بداند. نشریه انجمن آثار ملی، شماره 8 تهران، 1313؛ به نقل از: همان، ص 12 ما هم به نوبه خود نباید فراموش کنیم که قدر و منزلت فردوسی، محدود و منحصر به مقام علم و ادب نیست ... با کمال اطمینان میتوان گفت که کتاب شاهنامهاش تا امروز، پیوسته بیرقِ ملت دوستی و پرچم وطن پرستی ایرانیان بوده و بنابراین میگوییم که جشن حاضر نه تنها تولد فردوسی است، بلکه جشن احیای ادبیات ایران به شمار میرود. همان، ص 20 اعتراف به تحقیر زن در تاریخ اروپا یکی از مواردی که خانم سیاح بسیار روی آن تکیه دارد، مسئله تحقیر زن در تاریخ اروپاست. او در اینباره میگوید: «تا پنجاه سال پیش، به موجب قانون مدنی، در اغلب کشورهای آمریکا اصول قیمومت شوهر حکمفرما بود و زنان پس از ازدواج، تمام حقوق مدنی خود را از دست داده، اختیار مال و حقوق خود را به شوهر تفویض مینمودند. در انگلستان و ایرلند نیز این قانون تا سال 1383 برقرار و مجری بوده است. در آن روزگار، زن، شخصیت حقوقی نداشت و تمام حیثیت او منوط به وجود شوهرش بود و طفیلی او محسوب میشد و چون شوهر در میگذشت، زن، بیچاره و بدبخت و ناتوان میگشت. زنی که شوهر داشت، اگر استخدام میشد، دستمزد او را به شوهرش میدادند و اگر سرمایهای داشت و به بازرگانی میسپرد، در آمد آن به شوهرش میرسید و حتی اگر زن بر اثر سانحهای دچار نقصان و آفتی میشد، حقوق تقاعد او را شوهرش دریافت میکرد.» مجله ایران امروز، همان، به نقل از: همان، ص 65 در آن روزگار، بانوان باریکی کمر را برای خود بزرگترین زیبایی میپنداشتند و حتی مسابقههای مخصوصی به عنوان مسابقه باریکترین کمر تشکیل میشد و حتی در یکی از این مسابقهها که در کشور فرانسه یعنی مرکز وجاهت و ظرافت زنان عالم تشکیل شد، گوی سبقت را زنی ربود که محیط کمرش 36 سانت بود. همان، ص 65 نظریه فاطمه سیاح درباره زن کلمات دکتر فاطمه سیاح درباره زن، مضطرب و متناقض میباشد. او در جایی زن را موجودی میشمارد که از حیث وجودی ناقصتر از مرد است و در جایی دیگر، کمال زن را در همانندی او با مردان میداند. باز در مواردی، زن را موجودی متفاوت از مرد به حساب میآورد و سرانجام خواهان تساوی مرد و زن است. این تناقض گویی، ما را بر آن میدارد که هر یک از این موارد را به دقت بررسی کنیم. 1 ـ آیا زن از مرد پستتر است؟ ایشان در بسیاری از موارد قائل است که زن در بسیاری از عرصههای زندگی، در مقایسه با مرد، دچار نقصان است و خواسته بگوید که زنان همواره مقلّد مردان بودهاند و کمتر توانایی خلاقیت و ابتکار دارند و این امر، ریشه در طبیعت زنانه آنان دارد. خانم سیاح ابتدا مواردی را که زنان در آن عقبتر از مردان هستند برمیشمارد و سپس از جواب دادن به مسئله طفره میرود و آن را به فرصتی دیگر موکول میکند. مواردی از گفتههای وی عبارتاند از: ـ «در درام باید بگوییم که روحیه زن با مردانِ هنر پیشه همان پیروی و تقلید را پیش گرفته، جنبه ایجاد و خلاقیت را فاقد است؛ بدین معنا که کمتر زنانی را میشناسیم که در مورد تحلیل و ترکیب نمایش و صحنه چینیِ تئاتر، شرکت جسته باشند.» ایران امروز، سال او، شماره 2 و 3، ادریبهشت 1318، به نقل از: همان، ص 80 «بدون تکلف باید اقرار کنیم که قریحه زن در مرحله نقاشی و موسیقی به مرد نمیرسد؛ خاصه از لحاظ ایجاد، در مقابل مرد هیچ است. همچنین در مرحله تئاتر گرچه از حیث تقلید با مرد برابری میکند، ولی از جنبه ابتکار، تقریباً بیبهره میماند.» همان، ص 79 ـ «باید گفت تمام قوای نبوغ زنان برای تقلید و پیروی ارتکاز یافته و متوجهِ ایجاد نگشته است.» همان، ص 80 ـ «حتی در رقص هم که از هنرهای مخصوص و محبوب زن محسوب میشود، باز قواعد فنی آن در نتیجه فکر و نبوغ مرد ترتیب یافته است؛ در صورتی که بزرگترین رقاصان، همیشه زنها بودهاند. از این رو میبینیم که زن در میدان وسیع هنرهای زیبا همیشه حالت قبولی و تقلیدی داشته است.» مجله ایران امروز، سال دوم، شماره 8 آبان 1319؛ به نقل از: همان، ص 132 ولی با این همه چنین نتیجه میگیریم که نبوغ زن در موسیقی، بیشتر جنبه تقلیدی دارد تا ابتکاری.» همان، ص 131 همانطور که قبلاً گفته شد، خانم سیاح سرانجام پس از برشماری مواردی از عدم نوآوری و ابتکار در زنان، سعی میکند یک قاعده کلی و یک نظریه برای این مشکل ارائه کند. او در اینکه علت عقب ماندگی زنان چیست، میگوید: «علت چیست؟ تحلیل این قضیه اکنون بسیار مشکل است، زیرا هنوز نتیجهای را که باید از بحث در ادبیات بگیریم، به دست نیاوردهایم. پس از این بحث خواهیم دید که نتیجه حاصل در این قسمت کاملاً با نتایج مأخوذ در قسمتهای گذشته، متناقض و عکس آنهاست. اگر بخواهیم علت این واماندگی را علل و شرایط اجتماعی قلمداد کنیم، کاملاً بیانصافی است. تا هر اندازه این علل و شرایط را سنگین بگیریم، باز هم مجال استثنا باقی است و لازم نمیآید که یک فرد خلاق هم در میان زنان به وجود نیامده باشد. از طرف دیگر این امر را به چه میتوان تعبیر کرد که زن در راه تئاتر و نمایش، با سوء نظری که طبقه اول بلکه طبقه دوم و سوم جامعه نیز به این قسمت داشتند و این را از معایب غیرقابل اغماظ زنان میشمردند، توانسته است خود را به پایه مردان برساند.» مجله ایران امروز، سال اول، شماره 2 و 3، اردیبهشت 1318، ص 81 «آیا از این جمله باید چنین نتیجه بگیریم که علل حیاتی، موجب این تغییر فاحش میان زن و مرد شده است؟ آیا نواقصی در ساختمان روحی زنان وجود دارد؟ آیا شوپنهاور و اتوواینینگر حق داشتهاند که برای زنان مرتبهای دون مرتبه مردان قائل شوند؟ از پاسخ گفتن به این پرسش، چشم میپوشیم.» همان 2 ـ آیا کمال زن در همانندی با مرد است؟ دکتر سیاح جملاتی دارد که نشان میدهد او مرد بودن را یک کمال میپندارد، زیرا وقتی میخواهد از کسی تمجید کند، میگوید: «این زن، روحی مردانه داشت.» مجله ایران امروز، سال دوم، شماره 2، اردیبهشت 1319؛ به نقل از: همان، ص 85 یا در مواردی وقتی میخواهد از مادام دوستال تعریف کند، میگوید: «میبینیم نبوغ و اخلاق مردانه مادام دوستال با آن عقل سرشار نتوانسته است جای احساسات کاملاً زنانه راو را بگیرد و نقص زندگانی زناشویی وی را ترمیم نماید؛ همان، شماره 3، خرداد 1319، به نقل از: همان، ص 94 حال آنکه در فن آواز، خود را همردیف مرد نموده [است].» همان، شماره 8، آبان 1319؛ به نقل از: همان، ص 131 روشن است که این کلمات به این نکته اشاره دارد که ایشان تحت تأثیر فرهنگ حاکم بر جامعه مردسالاری در دنیای مسیحیت سخن میگوید، چرا که در دین مسیحیت، زن موجودی شیطانی و دون پایه معرفی شده است؛ لذا طبیعی است کسی که در آن فضا رشد کرده، به طور ناخواسته همانند آنها فکر کند. 3 ـ تفاوت و تشابه بین زن و مرد بالاخره دکتر سیاح تلاش میکند مشکل عقبماندگی زنان غربی از مردان را در علم و هنر توجیه کند و جوابی قانع کننده برای آن بیابد. ایشان در جواب اینکه چرا زنان در غرب در اکثر زمینهها از مردان عقب هستند، میگوید: یک مشاهده کامل در پرورش و رشد تدریجی زن و مرد به ما ثابت میکند که پرورش و انبساط فکری قوای مرد دیرتر شروع شده و بیشتر طول میکشد، در صورتی که قوای زن زودتر رو به نمو گذاشته، ولی از طرفی هم زودتر از سن بلوغ که غریزه جنسی او بیدار میشود، پیشرفت آن کُند میگردد و بیشتر اوقات هم ظهور این غریزه در زن، به قوای فکری او لطمه وارد میآورد و یا به کلی مانع از ترقی وی میشود و هوش او در ناحیهای بین فکر و احساسات محدود میگردد. به همین دلیل است که طبیعت زن اصولاً طبیعتی است فوقالعاده حساس، در صورتی که مرد به واسطه روش زندگی خود، موفق به بسط و پرورش قوای مختلف خود میشود؛ پس از حیث قوای عقلانی و فکری قویتر است و زن در حساسیت، پیشتر میرود. حال آیا باید چنین نتیجه گرفت که زن، مادون مرد است؟ خیر، زن نه مادون و نه برتر از مرد است، بلکه موجودی است متفاوت از مرد و این عقیدهای است که بیشتر روانشناسان امروزی برآنند و تمام قال و قیل دانشمندان بر سر یافتن ریشه این اختلاف است. همان، ص 140 خلاصه نظریه ایشان را میتوان چنین بیان کرد: زن باید خود را به پای مردان برساند، زیرا رسیدن به مرد، کمالی است که زن باید آن را به دست آورد. و این مسیر به هر قیمتی باید پیموده شود ولو به نابودی فرهنگ ملی، دین شیعه، دستکاری در احکام مربوط به حقوق مدنی اسلام و ارث زن، منجر شود. بر این اساس او میگوید: خلاصه برای آنکه زن ایرانی بتواند حقیقتاً ترقی کند باید هر چه مانع راه اوست، برداشته شود. در درجه اول باید قوانین را اصلاح کرد، خاصه قوانین مدنی که به ضرر زن میباشد. همچنین باید در اجرای قوانین و تعلیمات اجباری کوشش نمود، بالخصوص نسبت به دختران... همچنین راه فعالیت اجتماعی و سیاسی برای زنهای تحصیل کرده باز شود. مجله آینده، دوره سوم، شماره 10، شهریور 1324؛ به نقل از: همان، ص 147 ترویج فرهنگ ابتذال در ایران رواج ارزشها و فرهنگ غرب، چیزی است که در نوشتههای دکتر سیاح به وفور یافت میشود. این موضوع را میتوان در چند محور مشاهده کرد: 1 ـ رواج روابط آزاد دختر و پسر: ایشان در تحلیل رمانهای غربی، داستانهایی را متذکر میشود که قهرمانان آنها، دختران و پسران مجردی هستند که با هم روابط پنهانی دارند. مجله سخن، شماره 2؛ به نقل از: همان، ص 300 ـ 303 2 ـ معرفی و ترویج خوانندههای زن اروپا: او مینویسد: «در همین زمان، ستاره دیگری در ایتالیا ظهور کرد پایه شهرت وی از همه بالا گرفت و هر زمان زینت بخش یکی از صحنههای اروپا بود؛ این خواننده مشهور، فانی نام داشت.» مجله ایران امروز، سال اول، شماره 2 و 3، اردیبهشت 1318؛ به نقل از: همان، ص 78. 3 ـ ترویج رقص: او با اختصاص دادن بخشی از مقاله خود به رقص بانوان، آن را از مظاهر تمدن دانسته است که زنان توانستهاند در این مورد از مردان پیشی بگیرند. 4 ـ رواج رمانهای هرزهنگار: خانم سیاح به بهانه معرفی آثار بعضی از رماننویسان جدید همانند بالزاک، و روش نوی داستان نویسی، سعی میکند دست به شکستن ساختارهای موجود بزند و رمانهای هرزهنگار را به جامعه معرفی کرده، از قبح آنها بکاهد. 5 ـ ارائه الگوی زن غربی برای زنان ایرانی: وی سعی کرده در مقالههایی که منتشر میکند، الگوهایی از زنان غربی را برای دختران و زنان ایارنی مطرح سازد تا جانشین الگوهای مذهبی قرار گیرند. در این مسیر، ایشان افرادی همانند مادام دوستال را به عنوان الگو مطرح ساخته و میگوید: «افکار او، تمام مراحل تربیت بشری را حیات بخشیده و وجود او نیز بهترین نمونه است بر ضد عقیده دستهای که طبیعت زنان را از مردان پستتر شمرده و معتقدند که زن در ترقی و پیشرفت تمدن، استعداد مشارکت با مرد را ندارد.» همان نظریه دکتر درباره فرهنگ و ادبیات ایران نوعی بدبینی عمومی راجع به فرهنگ و ادبیات مردم ایران در تمامی آثار دکتر موج میزند. شاید این مسئله دلیل نوعی پیش داوری باشد که غربیها درباره کشورهای جهان سوم دارند. او شروع انحطاط ادبی را از زمان صفویه میداند (در حالی که نقطه اوج مجدد فرهنگ و ادبیات ایران در زمان صفویه بود) و میگوید: «این انحطاط از زمان صفویه، شروع و تا آخر سلطنت قاجاریه دوام داشته است و در این دوره، نخستین آثار تجدید حیات ادبی پدیدار میشود.» مجله پیام نو، سال اول، شماره 1، مرداد 1322؛ به نقل از: همان، ص 254 شاید مراد او از تجدید حیات، نفوذ فرهنگ غرب به ایران در اواخر دوره قاجاریه باشد. در جای دیگر میگوید: «مخصوصاً در قرن دوازدهم و سیزدهم هجری که دوره انحطاط ادبیات در کشور ما به شمار میرود، کاری جز تکرار گفتههای این استاد بزرگ [حافظ] انجام نداده و از آنجا که از حیث قریحه کمتر با وی برابر بودهاند، به تقلید سطحی اشعارش اکتفا نمودهاند. شعرای ایرانی مدتها جز زیر و زبر کردن کلمات و اصلاحات استاد [حافظ] و به کار بردن استعارات و تخیلات بی سر و ته و کم مزه، کاری نکردهاند.» مجله ایران امروز، سال دوم، شمارههای 9 و 10، آذر و دی 1319؛ به نقل از: همان، ص 227 او پیشنهاد میکند ایرانیان برای جبران انحطاط ادبی، به اقتباس از غرب روی آورند و معتقد است: «این نحو استفاده از ادبیات بیگانگان به هیچ وجه لطمهای به غرور ملی نویسندگان و شعرا وارد نمیآورد، زیرا با مختصر توجهی میتوان دریافت که اقتباس از جنبه فنی ادبیات، به هیچ وجه با استفاده از اطلاعات صنعتی و علمی بیگانگان فرقی ندارد.» همان، 231 بدبینی ایشان تنها به ادبیات ایران منحصر نمیشود، بلکه شامل مردم ایران نیز میشود و این نکته در آثارش دیده میشود: «این حالت لاقیدی و رفتار منفی و تمایل به سرمشق قرار دادن اعمال دیگران و احتراز از پیروی اصول و دستورهای اخلاقی مخصوص به خود، بدبختانه یکی از مختصات بارز و مشخص اخلاق و خصال هر ایرانیِ عصر حاضر میباشد؛ به عبارت دیگر ایرانیان امروزه مبتلا به شک و تردید بیمعنا و دور از منطق میباشند، زیرا این حالت در نتیجه کوشش و فعالیتی که منجر به عدم موفقیت شده باشد یا تجربه ممتدی که پس از صرف انرژی و زحمت، منتهی به نتیجه، مطلوب نشده باشد، پدید نمیآید؛ در صورتی که مردم مغرب زمین بر اثر فعالیت و کوششِ بی نتیجه مبتلا به شک و تردید میشوند.» مجله گلهای رنگارنگ، همان؛ به نقل از: همان، ص 358 و 359 او در ادامه مطلبش، افرادی همانند طالبوف، زینالعابدین مراغهای و ملکم خان را میستاید که به نحوی توانستهاند فرهنگ غرب را در ادبیات ایران رواج دهند. مجله پیامنو، همان؛ به نقل از: همان، ص 260