نگاهی گذرا به مبانی و تفاوتها در فقه زنان(1)
آرشیو
چکیده
مقدمه معارف دینی، دارای ماهیتی نظاممند بوده و عناصر آن، حلقههایی از یک زنجیر به هم پیوستهاند. بخشی از آنها مبنا و پایه برخی دیگر بوده و آگاهی از همه این نظام، بهترین راهبرد برای درک و توجیه عناصر آن است. مبانی نظری دین، مانند مقولات خاتمیت دین، جامعیت آن، چگونگی تعامل آن با دانش بشری، قواعد کلیای هستند که تا جزئیترین فروع دین را پوشش میدهند. از این رو، در این نوشتار، نخست به سراغ بررسی و تبیین اصول و مبانی دینی تأثیرگذار در مباحث زنان میرویم، آن گاه گزارههای روبنایی را که در سه محور گزارههای توصیفی(اعتقادات)، گزارههای ارزشی(اخلاق) و گزارههای حقوقی و تکلیفی(فقه) قابل تقسیم هستند ـ بررسی میکنیم.متن
مقدمه معارف دینی، دارای ماهیتی نظاممند بوده و عناصر آن، حلقههایی از یک زنجیر به هم پیوستهاند. بخشی از آنها مبنا و پایه برخی دیگر بوده و آگاهی از همه این نظام، بهترین راهبرد برای درک و توجیه عناصر آن است. مبانی نظری دین، مانند مقولات خاتمیت دین، جامعیت آن، چگونگی تعامل آن با دانش بشری، قواعد کلیای هستند که تا جزئیترین فروع دین را پوشش میدهند. از این رو، در این نوشتار، نخست به سراغ بررسی و تبیین اصول و مبانی دینی تأثیرگذار در مباحث زنان میرویم، آن گاه گزارههای روبنایی را که در سه محور گزارههای توصیفی(اعتقادات)، گزارههای ارزشی(اخلاق) و گزارههای حقوقی و تکلیفی(فقه) قابل تقسیم هستند ـ بررسی میکنیم. وجود هدف واحد از مجموعه دین، که تربیت انسانی دین باور و دین ورز و جهتدهی او به سوی سعادت الهی است، اجزای مختلف آن را برای رسیدن به هدف مزبور، چنان نظاممند میسازد که غفلت از برخی اجزا و نگاه انتزاعی و جزئی به برخی دیگر، آدمی را هرگز به هدف مورد نظر نمی رساند. هر بخشی از تقسیمات پیش گفته نیز خود دارای نظام بوده و ملاحظه همه اجزای درونی آنها با هم، واقعیت اصلی هر جزء را آشکار خواهد ساخت؛ مثلاً از دیدگاه دین، زن جزئی از نظام تکوینی آفرینش بوده، و جایگاه تعریف شده روشنی دارد و با دیگر اجزای خلقت، در تعامل است. داراییها و مجموعه هستیهای کمالی او و هم چنین آن چه ندارد، برای او قالب ویژهای را فراهم آورده است که بخشی از آن، از مظاهر و مقتضیات هویت انسانی او بوده و بخشی دیگر نیز وامدار قالب جسمانی و زنانه او است. شناخت این جایگاه و تصدیق گزارههای توصیفی در این باره، به ما کمک میکند که نظام ارزشی دین را درباره زن بپذیریم و احیاناً به برخی اصول اخلاقی مشترک بین او و مرد و برخی اصول اخلاقی ویژه به خود او معتقد گردیم؛ همانطورکه ممکن است در نظام فقهی و حقوقی، به حقوق و تکالیف مشترک و مختص هردو برسیم. بههرحال، پس از ترسیم این مراحل است که جایگاه نظام حقوقی دین معلوم میشود. پس از تعیین جایگاه، نوبت به تاکید بر این حقیقت میرسد که فقه نظاممند ما، یعنی نظام حق و تکلیفی که خاصیت نظاممندی آن، ذاتی آن است، به گونهای است که تعادل و تناسب لازم را بین حق و تکلیف به وجود آورده است. شناخت دقیق حقوق، مرهون شناخت واضحی از تکالیف است که هر یک، توجیهگر دیگری است. نکته گفتنی در این جا این است که هر سه نظام مزبور، آموزههایی ثابت و تغییر ناپذیردارند که مقتضای خاتمیت دینند و چون هرسه نظام، درپی تأمین سعادت موجودی به نام انسان هستند ـ که اساساً با متغیرهای مختلف در ارتباط است و عوامل متعددی میتوانند در تغییر ساختارهای فردی و اجتماعی او مؤثر باشند ـ قطعاً با ظرفیتهای تاریخی و اجتماعی یا تغییراتی که در بستر زمان و مکان رخ میدهد، مرتبط خواهند بود. جوامع انسانی با تأثیری که بر یکدیگر دارند، به سان حقیقت سیالی عمل میکنند که در هر عصر و زمان، بخشی از هویت خود را نشان میدهد. از این رو غفلت از این متغیرها و تأثیری که بر انسان میگذارند، دین و دیندار را از هماهنگی با شرایط نو باز میدارد. البته روشن است که قدرت اختیار و انتخاب انسان، او را از شباهت به موجودی کاملاً منفعل و متأثر دور میسازد و جنبه فعالیت و اثرگذاری او را به رخ همه عوامل تغییردهنده میکشاند. بنابر آن چه گذشت، مقتضای جامعیت دین نیز این است که از تأثیر زمان و مکان، در استنباطهای مختلف دینی، به ویژه استنباطهای فقهی غافل نباشیم؛ ولی باید دانست که یکی از سختیها و مراحل مشکل فقه پویا و اجتهاد زنده، همین است که در عین توجه به متغیرها از عنصر ثبات دین فرو نکاهد. اکنون اگر نظامهای سهگانه مزبور، درست آموزش داده شوند، با شناخت دقیق اصول شخصیت زن مسلمان، میتوان امیدوار بود که الگوهای مختلف از زن مسلمان را در همه محورهای زندگی فردی و اجتماعی ارائه داد؛ یعنی با توجه به همان منابع دینی و دقت در آخرین دستاوردهای علوم، مانند زیستشناسی، روان شناسی و روان شناسی اجتماعی، میتوان الگویی مناسب برای زندگی فردی، زندگی خانوادگی، روابط اجتماعی، اشتغال، تحصیل و... ارائه کرد. در مرحله بعد هم باید تلاش کرد که الگوها را اصل قرار داده و قانون گذاران، برنامهریزان و سیاستگذاران، متولیان فرهنگی و کارشناسان را به سوی آن سوق داد. پس از بیان این مقدمه و اذعان و اعتراف به لزوم نگاه جدی به مباحث نظری و مبنایی دین، همه آنها را به عنوان اصول موضوعه و پذیرفته شده در نظر میگیریم و به اصل بحث، که توجیه نظام فقهی اسلام درباره زن است، وارد میشویم. هدف از این بحث، رسیدن به دیدگاه روشنی درباره تفاوتها و اشتراکات فقهی و حقوقی، در محدوده احکام زن و مرد است. برای رسیدن به این هدف، بر اساس اصل ارتباط نظامهای سهگانه، ناچاریم بحث خود را از نظام تکوینی و گزارههای توصیفی، با رویکرد مباحث زنان آغاز و در هر مورد، مصادیقی را از دو نظام ارزشی و حقوقی مطرح کنیم تا ادعای خود را درباره نظامهای سهگانه، بهتر به اثبات برسانیم. نظام تکوین، خاستگاه تشریع یکی از مبانی و اصولی که در فهم و تعبد به دستگاه شریعت، به ویژه در محور فقه آن بسیار نافع است، درک هماهنگی و همراهی فقه با نظام تکوین است؛ یعنی آن چه برای انسانها بهطور اعم و برای زنان به طور اخص، وضع شده و قوانین زندگی آنان به حساب میآید، براساس بافت فطری و طبیعی، نیازهای روحی و جسمی و توانمندیهای ذهنی، روحی و رفتاری آنان بنا شده است. چه اصولی که بهسان یک قاعده برای انسانها یا در قیاس کوچک تر برای زنان قرار داده شده است و چه فروعات و جزئیاتی که محدوده ذهن و روح و رفتار آنان را در بر گرفته، همگی بر بستر تکوینی است که در اقلیم وجود آنان گسترده شده است. قرآن در آیات متعددی این حقیقت را بیان میکند؛ از جمله میفرماید: الّذی خلق کل شی ثم هدی** طه، 50*#* الّذی خلق فسوّی والّذی قدّر فهدی؛ ** اعلی، 3*#* یعنی خدایی که آفریده و این خلقت را مستوی و راست ساخته(اعوجاجی در پیکره آدمی قرار نداد، چنان که اختلالی در اندام او به حساب آید) و همه چیز را اندازه نمود و با حسابی دقیق و براساس علمی بیکران، توانمندیها و نیازمندیها را در نهاد آن مخلوق قرار داد و آن گاه هدایت کرد. عطف با «ف» و «ثم» که در این دو آیه مشاهده میشود، اشاره روشنی است به ترتب تشریع بر تکوین و مبنا بودن آفرینش الهی برای شریعت دینی. فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القّیم روم، 30 در تفسیر این آیه، مفسران میفرمایند که یک معنای دین فطری، این است که برنامهها و قوانین آن، به مقتضای فطرت و خلقت اولیه انسان است که روح و جسم سلیم انسانی، تا زمانی که آلوده نشده است، به راحتی ضوابط آن را برمیتابد و از عمق جان او مقاومتی تصرف ناپذیردر برابر این قوانین وجود ندارد. » با همه وجود خود که هم اشاره به بعد خلقی و هم اشاره به بعد امری آدمی دارد. به سوی دین حنیف روی کن؛ زیرا این دین، مقتضای فطرت است. بهترین پاسخ به فطرتی ثابت و تغییرناپذیر است». موضوع مورد بحث نیز از این قاعده مستثنا نیست. آگاهی از سیر تکوین و آن چه در ابعاد مختلف وجود زن منتشر است، خواه دربعد خلقی و جسمانی او(ویژگیهای زیست شناختی و روان شناختی) و خواه در بعد روحی و امری او باشد، ما را در فهم شریعت و آموزههای فقهی و تکلیفی درباره مسائل زنان، بسیار یاری میدهد. ما بحث خود را در دو مرحله اساسی و با نگاهی تطبیقی درباره زنان پی میگیریم: 1. مشترکات تکوینی 2. مختصات تکوینی مشترکات تکوینی زن و مرد زن دارای هویت انسانی در این مرحله، در افق نگاه دین، زن برخوردار از هویت انسانی است ونفخه الهی، به عنوان بالاترین وجهه تکریم آدمی، یک سان در اختیار مرد و زن قرار داده شده است.در آیات متعددی از قرآن کریم، این حقیقت نهفته است؛ از جمله، این آیه شریفه که میفرماید: یا ایها الناس اتقوا ربکم الّذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها و بثِّ منهما رجالاً کثیرا و نسأء ً نساء، 1 روشن است که ضمیر «ها» در «زوجها» به نفس رجوع میکند و نفس یا روح انسانی، دارای جنسی است که در آن، اساساً انونث و ذکورت راه ندارد. ثم خلقنا النطفة علقةً فَخَلَْقنا العلقة مُضغْةً فَخَلَْقنا المضغةْ عظاماً فَکَسَونا العظام لحماًثم انشاناه خلقا آخر مومنون، 14 در این آیه نیز تطورات و سیر شکلگیری جنین انسانی به وضوح بیان شده است بدون آن که به جنسیت آن اشاره شده باشد و پس از شکلگیری این حقیقت مادی، سخن از انشاء و ایجاد گونه جدیدی از آفرینش در همین موجود است؛ یعنی همان کالبد جسمانی، فارغ از نگاه جنسیتی، به خلقی نو تبدیل شده و دارای کمالات بالقوه ربوبی میشود. به هرحال، آیات فراوانی بر تساوی کامل هویت انسانی بین زن و مرد دلالت دارد. متأسفانه قطع ارتباط با اهل بیت عصمت(علیهم السلام) ـ که آگاهان به قرآن و تأویل آیات آن هستند ـ باعث شد که ذهنهای پرسش گر و روحهای جست وجوگر و حقیقتجو، کام خود را از آب مسموم و آلودهای که به دست دانشمندان یهودی به آنان تقدیم شد، سیراب سازند و با مراجعه مسلمانان به دانشمندان یهودی، باب اسرائیلیات در دریای احادیث باز شود و مفسران مسلمان، در ذیل آیات قرآنی، مطالب دانشمندان یهودی را وارد سازند. ثمره این اختلاط نامیمون میراث داری انبانی از خرافه و اباطیل برای جامعه مسلمانان بود که اختلاط باطل با حق، همواره باعث شده که چهره حق نیز آن چنان که باید شناخته نشود. روشن است که تساوی مرد و زن در خلقت انسانی، دارای مبانی مستدل فلسفی نیز هست که ما برای رعایت اختصار و ماهیت بحث خود، به آنها نخواهیم پرداخت. نکته مهم، پس از ترسیم تساوی در هویت انسانی بین زن و مرد، این است که مقتضای این تساوی، آن است که زن نیز مانند مرد از همه مظاهر روح و هویت انسانی برخوردار باشد. مظاهر روح را در دو بعد اداراکات عقل نظری و ادراکات عقل عملی طرح کرده و دیدگاه خود را تبیین میکنیم. 1 ـ 1.عقل نظری و اشتراک زن و مرد در دریافتهای معرفتشناسانه و جهانبینانه روح انسانی، تواناییها و استعدادهایی دارد که بر اساس آنها میتواند با خود، خدا و جهان پیرامونش، اعم از غیب و شهود، تعامل کند.کشف حقایق گوناگونی که همه هستی را پر کرده، از شناخت عالی ترین مراتب هستی، یعنی وجود خداوند، تا مراتب پایینتر، شناخت باطن وجود خود و دریافت روابط مختلف علی و معلولی بین موجودات پیرامونیاش، همه و همه از روح آدمی سرچشمه میگیرند. اگر ما زن را دارای هویت انسانی میدیدیم، پس باید در عقل کشفی ـ که با شناخت هستی ارتباط تنگاتنگ دارد، به ویژه آن مقدار که به سعادت و راهیابی او مرتبط است ـ هیچ گونه ضعفی نداشته باشد. مدرکات عقل نظری، دایرهای گسترده تر ازآنچه گفتیم دارد و علومی نظیر ریاضیات را نیز شامل میشود. عدم ممارست زنان با علومی از این دست، رشد کمّی محدودتر زنان در این علوم، به دلیل ویژگیهای تکوینی زنان است که در محور دوم به آن میپردازیم؛ ولی جالب این است که همین ویژگیها زنان را در بخشی از مدرکات عقل نظری و عملی، که به هدایت انسانی مرتبط میشود، موفق میسازد بنابراین اگر چنان است که وساوس شیطانی حیطه نظر و اعتقاد آدمی را نیز در مینورد وتسویلات شیطان، عالی ترین حقیقت عالم را غیرحقیقی مینمایاند و این وسوسهها در زن و مرد، یک سان اثر میگذارد، پس راه رهایی از این تسویلات و شناخت مبدأ هستی نیز باید مشترک باشد. در قرآن این نکته درباره زنان، به زیبایی، در قالب مثال، بیان شده است: مثال 1 در سوره تحریم، آیاتی هست که به روشنی به استقلال نظری و توحیدی زن اشاره و بیان میدارند که علی رغم همه زمینهها و شرایط پیرامونیاش به عنوان عوامل خارجی و تربیت کننده، میتواند براساس شناخت و اختیار خودش راه سعادت یا شقاوت را برگزیند. ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوح وَ امْرَأَتَ لُوط...وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ تحریم، 10 و 11 همسر فرعون با وجود همه عوامل بیرونی و حتی انگیزههای احساسی برای فریفتهشدن و کفر، راه هدایت و خدایابی را پیش میگیرد و به تحقق و عینیت موجودی اعتقاد دارد به نام خداوند. بدیهی است که اگر امکان این دریافت جهان بینانه برای زن وجود نداشت و در نهاد او این واقعیت مکنون نبود، هیچگاه امکان دستیابی به این حقیقت پیدا نمیشد، حتی اگر زمینهها و عوامل بیرونی هم مساعد بوده باشد. قرآن برای بیان این واقعیت که وجود، واقعیتی در درون و کششی از بطن وجود است که موجود را به سوی هدف راهنمایی میکند، مثال زیبایی دارد که میفرماید: َء اَنتم تزرعونهام نحن الزارعون واقعه، 64 آیه مزبور بدون آن که تأثیر انسان و فاعلیت او را در پیدایش معلولهایش مانند رشد و شکوفایی مزارع نادیده بگیرد، نگاه عارف را به سوی حقیقتی اصیل میکشاند که اگر بخواهید حقیقتاً زارع را بیابید(یعنی او که اولاً و بالذات متصف به زارعیت است) باید بدانید که ما زارعیم؛ زیرا اگر ما در نهاد این بذر، قدرت و توانایی و امکان شکوفایی را قرار نمیدادیم و در تکوین او مثلاً همه مراحل رشد و شکوفایی و کمال نهایی گندم شدن را نمینهادیم هراندازه هم شرایط بیرونی مساعد میبود، امکان استحصال گندم از آن بذر فراهم نمیشد. بنابراین اگر در نهاد زن، این امکان وجود نداشت، عالی ترین مظاهر روح، که شناخت و باور به وجود اعلی مراتب هستی، یعنی خداوند فراهم نمیگشت؛ همان طور که پشت پا زدن به این حقیقت نیز با وجود همه عوامل مساعد بیرونی، از ظرفیت مشترک بین زن و مرد در انتخاب و اختیار پرده برمیدارد که آن هم از مؤلفههای اساسی انسانشناسی دینی است: انا هدیناه السبیل اماشاکرأو اما کفورأ انسان، 3 مثال 2 قطعاً یکی از مظاهر روح، قدرت ادراک حقایق است. هرچه ظرفیت موجودی بیش تر باشد و حقیقت نفس او از توانایی بیش تری برای ادراک برخوردار باشد، میتواند از علم فراوان تری نیز برخوردار گردد. ظرفیت علمی حضرت آدم(ع) که دارای نفس و حقیقتی مشترک با حضرت حوا است، آن چنان متسع است که معلم ملائکه میشود. وقتی سخن از ادراک و ظرفیت علمی است، تفاوتی نمیکند که این ظرفیت، برای دریافت بدیهیات و نظریات(علوم حصولی) باشد یا ادراک معلومات حضوری وشهودی. روشن است که اگر چشم شهود آدمی باز شود، این ادراک، قرب میآورد. در رسیدن به این مرحله نیز که زمینههای فوقالعاده انسان کامل را میطلبد، باز هم بین زن و مرد انسان کامل تفاوتی نیست. ظرف ادراک حضرت صدیقه طاهره(س) همان مقدار از حقایق پر است که ظرف ادراک حضرت امیر(ع). در مراتب پایینتر نیز موارد بسیاری از منابع دینی، سخن از تشویق به دانایی و آگاهی و بلکه لزوم آن، به عنوان یک تکلیف الهی برای مردان و زنان است: «طلب العلم فریضه علی کل مسلم» وسائل الشیعه، ج 18، ابواب صفات القاضی، باب 4، احادیث 16 ـ 28، صص13 ـ 15 روش و سیره پیغمبر خدا(ص) نیزچه درباره زنان و چه درباره مردان، مبنی بر ارتقای علمی آنان بوده است؛ چنان چه درباره یکی از زنان پیامبر، به نام حفصه نقل شده است به دلیل آنکه این زن، پیش از ازدواج، تحت تعلیم خواندن و نوشتن بود، حضرت به استاد وی که زن بود، سفارش کردند که کارخود را ادامه بده و نوشتن را نیز به وی بیاموز. از دیگر مظاهر روح، وجود احساسات انسانی است که خود، زمینه گرایشهای عملی و انتخابهای رفتاری درست را فراهم میآورند. از این رو، هم در این بحث و هم در بحث بعددر خور توجه هستند.روشن است که آدمی دو کانون برای معرفت و کمال دارد که هریک به سهم خود، میتواند او را در راه هدایت نگه دارند. کانون اول عقل و دومی دل است. دل مأوای احساسات متعالی انسانی است که میتواند در صورت عدم پاسخدهی عقل و یا درحالتی که پاسخهای او غیرجذاب باشد، به کمک دستگاه ادراک بیاید. و زن و مرد، هردو در شناختهای احساسی مشترک، از احساسات انسانی به طور یک سان برخوردارند.قرآن کریم انسان عاقل را برای راه یابی، بین یکی از این دو راه مخیر میداند: ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع ق، انسان اگر بخواهد از قرآن بهره ببرد، یا باید دارای قلب(به معنای عقل) بوده و ازگوهر ادراک عقلانی برخوردار باشد و خود دارای قدرت تجزیه و تحلیل باشد و یا گوش شنوا داشته باشد و دل پند پذیر. این دل دلی است که دارای احساسات انسانی باشد. ملاحظه میشود که در این امر نیز بین زن و مرد، در بیان قرآن تفاوتی نیست. ادراک عقل عملی و اشتراک زن و مرد در مدرکات آن مؤلفههای اصلی اداراکات عقل عملی، یکی دارا بودن قدرت اراده و اختیار است که در بحث پیشین، آن را از مختصات نوع انسانی شمردیم و دیگری وجود احساسات انسانی است که بر اساس شناخت و درک فطری خود از محسنات و مقبحات اخلاقی، منشأ پیدایش رفتارهای نیک و بد میگردد. این احساسات به اضافه دایره گسترده اختیار آدمی، گوهری است که از انسان شخصیتی اخلاقی میسازد. به علت اشتراک این دو یژگی در زن و مرد، قرآن در مدرکات عقل عملی و توان به انجام رساندن آنها تفاوتی بین زن و مرد قائل نشده است: ان المسلمین والمسلمات و المومنین و المومنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیراً و الذاکرات اعدّالله لهم مغفرةً و اجراً عظیما احزاب، 135 روشن است که وقتی عقل عملی و مدرکات آن، انسان را در سیر عبادت و عبودیت میاندازد: العقلما عبد به الرحمن و اکتسِب به الجنان اصول کافی، ج 1 و ج 3، ص 11 ]و عبودیت گوهری فراروی آدمی، چه زن و چه مرد است: ماخلقت الجن و الانس الاّ لیعبدون ذاریات، 56 پس هیچ دلیلی برای دریغ آن از زن وجود ندارد، مگر آنکه صورت مسأله انسانیت را از کتاب هستی زن پاک کرده و از صدق اسم جلوگیری کنیم. حقوق و تکالیف مشترک زن و مرد وقتی که زن و مرد، دارای هویت انسانی و مظاهر مشترک آن هستند، طبعاً باید از حقوق و تکالیف مشترکی نیز برخوردار باشند، که برخی از آنها عبارتند از: حق حیات، حق انتخاب، آزادیهای اساسی، حق برخورداری از عدالت اجتماعی، حق تعلم رسالههای عملیه، به وضوح دانستن مطالبی را که آگاهی از آنها لازم است، تکلیف هر یک از مردان و زنان میدانند(مسأله 11 باب تقلید) و تکلیف امر به معروف و نهی از منکر و تکلیف دفاع ازکیان فردی. ازدواج حقی و حکمی مشترک بین زن و مرد است. نیاز تکوینی آرامشجویی ونیز کشش غریزه جنسی، در هر مردی، او را به سوی زنی میکشاند؛ همانگونه که این نیاز، به اضافه خواستههای روحی، مانند پناهگاه طلبی و حمایت خواهی، زن را به سوی مردی معین سوق میدهد. هدف هر دو هم در این امر، ابقای نسل است؛ زیرا هر آدمی حس خلود و میل به جاودانگی خود را از راه بقأ در حیات فرزند، راضی نگه میدارد.ازاین رو توالد و فرزند داری، مهم ترین هدف ازدواج است و ازدواج برای تأمین این واقعیتهای تکوینی، به طور مساوی تشریع شده است. جهت اطلاع بیشتر ر.ک به: تفسیر المیزان، ج 1 و 2، ص 277 مرحله دوم زن و ویژگیهای تکوینی قطعاً چهره عالم جسمانی، چهره تفاوتها است و تفاوت محدودیت میآورد. وقتی فیض هستی از منبع فیض منتشر میشود، هر آن چه داغ معلولیت به پیشانی دارد، به فراخور موقعیت و مرتبه وجودیاش(اعم از مرتبه طولی و جایگاه عرضی) بخشی از وجود را در خود جا داده و قالبی گرفته متفاوت از موجود دیگر، با مرتبه و جایگاهی دیگر. وجود تفاوتها بهترین دلیل برای تعامل موجودات با هم و پیدایش جمعیتها است. اگر تواناییهای همه موجودات، یک اندازه بود، اجتماعی دو نفره هم به وجود نمیآمد. از این رو، اگر اجتماع بنا است با خلقت حوا و آدم ارزانی شود، باید حوا موجودی متفاوت از آدم باشد و اگر این تفاوتها در گوهره انسانها نیست، پس در قالب جسمانی آنان است. بدین رو، زن و مرد در احسن تقویم، از لحاظهای مختلف جسمانی و روانی، از تفاوتهایی آفریده شدهاند تا بشود نظام تسخیر متقابل را برقرار ساخت و هر یک با توان مندیهای متفاوتی که دارد(فضل= زیادی)، و در برابر آن چه، دیگری ندارد(نقص =کمی)، امتحان شود. با همین نگاه جامعهشناختی، قرآن راز تفاوتها را این گونه بیان میدارد: اَهُم ْ یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجاتً لیتخذ بعضهُم بعضاً سخریاً و رحمت ربک خیراً مما یجمعون زخرف، یعنی آیا آنان رحمت پروردگار تو را تقسیم میکنند؟(خیر، بله) ما معاش و روزی(وسیله حیات)، را بین آنان در این زندگی دنیا تقسیم کردهایم و برخی را بر بعض دیگر برتری دادهایم تا بعضی دیگری را(یکدیگر را) مسخر گردانند. و رحمت خداوند از آن چه آنان جمع میکنند، بهتر است. این تفاوتها، با توجه به کارکردها و وظایف متفاوتی که هر نوعی بر عهده میگیرد، قرار داده شدهاند و با توجه به این که برای رسیدن به مقصد نهایی ـ که عبودیت و کمال انسانی است ـ هر دو کارکرد، رساننده هستند. تفاوتهای زیستی بین زن و مرد، متعددند؛ ولی شاخصترین آنها این است که زن به عنوان کسی که نقش همسری و مادری را بر عهده میگیرد، دارای دستگاه زایش است با همه متعلقات و لوازمی که دارد؛ چنآن چه همین امر، از نظر روان شناسی برای او حیاتی احساسی را رقم میزند که لازمه تصدی نقش مادری و همسری است.از این رو، ارتباط جسم و روان با یکدیگر، از راه فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیایی و غدد درون ریز، تفاوتهای جسمی و روحی زن با مرد را در سیری هماهنگ و آن دو را مکمل یکدیگر قرار میدهد.** ر.ک به کتاب نقد، ج 17(گزارشی از کتاب زن در نگاه علم، صص 313 ـ 273 و مقاله تفاوتهای بیولوژیک زن و مرد، صص 221 ـ 253 نکته درخور توجه این است که وجود حیات احساسی در زن، که حقیقتی انکارناپذیر است و ما آن را ویژگی متناسب با کارکرد او معنا کردیم، خود منشاء آثاری در روح انسانی میشود؛ مثلاً وجود حیات احساسی در زن و ظرافتهای روحی و انفعال در او باعث میشود که در زمینه عقل عملی، این احساسات، به کمک احساسات انسانی او بیاید و او ظرفیت بالایی را به منظور جذبههای اخلاقی بسازد. بر همین اساس است که شکیبایی و استقامت، میل به آرامش و حفظ شرایط مطلوب در زن، دارای زمینه تکوینی است، نه آن که مانند آن چه برخی فمینیستهای رادیکال تصویر کردهاند، ناشی از حماقت و ضعیف انگاشته شدن زن در یک سیر تاریخی باشد(گرچه معترفیم که همواره وجود ظالم مستلزم وجود مظلومی صبور هم هست) و نیز بر همین اساس است که زنان برای رسیدن به نتیجه معرفتهای نظری، راه کوتاه تری را از پل احساسات و عواطف جوشان خود طی میکنند و این مسیر را بر پیمودن راه طولانیتر استنتاجات عقلی ترجیح میدهند. در مقابل، مردان نیز براساس کارکرد خاصی که بر عهده آنان قرار میگیرد، دارای ویژگیهای جسمی و روانی هستند. صلابتهای مردانه، در جسم آنان به اضافه غلبه حیات تعقلی، از آنان موجوداتی متفاوت ساخته است. غلبه حیات تعقلی، خاص که در نتیجه تفاوتها پیدا میشود، آنان را در مسیر عقل نظری، بیش تر پیش برده است. رهآورد آفرینش زن برای بشر، سکونت و دوستی و رحمت است؛ چنآن چه در حدیث قدسی طولانی، درباره خلقت آدم آمده است که در نخستین رویایی او با حضرت حوا این شاخصه او برای آدم چشمگیر مینماید و نگاه حوا را دنیایی از آرامش بخشی و دوستی گستری مییابد. علل الشرایع، ج1، باب 17 روشن است که اگر خود آدم به همین اندازه از این خصایص برخوردار بود، هرگز توجه او جلب نمیشد و نگاهش با نیاز همراه نمیگشت.** مرحوم سید قطب در تفسیر خود، این ویژگیها را در تکوین و شکلگیری اعضای بدنی، عصبی، عقلی و روحی زنان، حتی در همان سلول تخم کامل میدانند.(تفسیر فی ظلال القرآن، الجز الخامس، صص 59 – 58) بیان علامه طباطبائی در تفسر المیزان علامه طباطبائی در بحثی مبسوط، دو ویژگی را در زن، از اهم مختصات او میداند و چنآن چه بعدها خواهیم گفت منشأ همه تفاوتهای حقوقی و تکلیفی بین زن و مرد را نیز همین دو امر به حساب میآورند. تفسیر المیزان، ج1، صص 262 ـ 278 این دو امر، یکی حرث بودن و دیگری لطافتبنیه و رقت شعور و ادراک زن است. روشن است که اولی مربوط به ویژگی جسمانی زن و دومی اختصاص به ویژگی روانی و کارکردهای روحی زن دارد. ناگفته پیداست که هر یک از این ویژگیهای تکوینی به عنوان یکی از گزارههای توصیفی، اشاره به واقعیتی در زن دارد که برای خود لوازمی تشریعی را به دنبال میآورد. حقوق و تکالیف ویژه زنان وقتی سخن از ویژگیهای تکوینی است از آنجا که تکوین، خاستگاه و بستر تشریع است، باید متناسب با این تقاضاها و تواناییهای متفاوت، حقوق و تکالیف متفاوتی نیزداشته باشیم وگرنه این تفاوتها بدون آثار بوده و در خلقت حکیمانه خداوند توجیه پذیر نخواهد بود. وقتی تکوین،ابزار عمل و خمیرمایه کنشها و واکنشهای ذهنی، روحی و رفتاری است، پس باید هرکدام، موضوع خود را در شریعت بیابد. نمیتوان از یک سو، تفاوتها در صحنه تکوین را پذیرفت و زن را در خصوصیات جسمی و روانیاش متفاوت از مرد دانست و از سوی دیگر، طرح تساوی حقوق و وظایف را پیریزی کرد. امروزه در دیدگاههای فمینیستی غیررادیکال، این ویژگیها به رسمیت شناخته شدهاند؛ ولی علیرغم تصدیق آنها معتقد هستند که هیچ یک از این ویژگیها در صحنه حقوقی منعکس نشوند. روشن است که این دیدگاه، تناقضی واقعی در بطن خود دارد که نمیتوان با هیچ ترفندی آن را حل کرد.از این رو، میبینیم که در مواردی نتوانستهاند تأثیر این ویژگیهای تکوینی را در دستاورد تلاشهای خود نادیده بگیرند؛ مثلاً در ماده یازده کنوانسیون محو تبعیض علیه زنان، خواسته شده که شرایط اشتغال به گونهای باشد که مشکلات و مسائل خاص زنان را در نظر بگیرند؛ مانند مسائل دوران بارداری.** در بین متفکران غربی نیز در دوره «گفتمان تجدد» این دیدگاه تأکید میشد که زنان سرشتی متفاوت از مردان دارند؛ مانند آنچه در تفکرات روسو وجود دارد؛ ولی مبنای اصلی این اصرار، بر این بود که با استفاده از دستاوردهای علوم در حوزههایی نظیر جانورشناسی، فیزیولوژی، جنینشناسی، علم وراثت، مردمشناسی و روانشناسی ثابت کنند که جای زنان در خانه است و شاید این اصرار و افراط در تأکید بر نقشهای جنسیتی، باعث تشدید جنبش زنان شده باشد تجربه تساوی و تشابه کامل در حقوق و وظایف بین زنان، در برخی کشورهای توسعه یافته، اسم بدون مسما و تجربه ناموفقی است که باز خورد خود را تا حدودی دیده است. خانم شارون هیز، سرپرست زنان کانادایی حاضر در کنفرانس پکن، پس از شنیدن مفاد کنوانسیون و سند پکن، با ناراحتی اجلاس را ترک کرد و به خبرنگاران متعجب گفت: «من طرفدار زندگی و خانواده هستم.من به شما میگویم که سند این کنفرانس، نه تنها مشکلات زنان را در نظر نگرفته، بلکه تساوی مورد نظر پکن، برای زنان تساوی ایجاد نخواهد کرد. در کشور من وقتی گروهی را دعوت به کار میکنند، باید 50% درصد مرد و 50 % زن استخدام شوند؛ اما متأسفانه بیش از 50% از زنان استخدام میشوند و مردان بیکار میمانند. این در حالی است که من، هم باید در خانه و هم در بیرون کار کنم و همسرم باید بیکار باشد. پس این تساوی نیست. من با اولین پرواز به وطنم برمیگردم و سعی میکنم تفاوتها را حفظ کنم؛ همانگونه که این تفاوتها در خلقت وجود داشته است. این تفاوتها ما را حفظ خواهد کرد.» گزارش توصیفی از اجلاس پکن، مکتوبات داخلی شورای عالی انقلاب فرهنگی، ص 10. آری، این سخن، از سخنان زنی انتخاب شده که در موقعیت مناسب و مقتدرانهای ره آورد سازمآنهای بینالمللی را واگویه تجربه ناموفق کشورهای توسعه یافته میداند. درخورتوجه است که کشور کانادا بر اساس آنکه قوانین خود را درباره تساوی بین زن و مرد، کاملتر از کنوانسیون میداند خود را ملزم به پیوستن به آن نمیداند. نکته درخور توجه این است که همان اندازه که تشابه کامل بین زن و مرد باطل است، بیعدالتی و عدم رعایت تناسب بین تواناییها و وظایف نیز باطل و دور از خرد است. مشکل اصلی زنان این است که میدان عمل و موفقیت را در عرصههایی از او گرفتهاند که توانایی، استعداد و تناسب کامل را برای رسیدن به آن مقامها داشته است و از او لعبتی ساختهاند که بتواند دیگران را مشغول کند.این مشکل، در عصر تجدد، برد بیش تری پیدا کرد. به این معنا که اگر زنان روزی در محدوده خانواده، حضوری صامت و غیرفعال داشت; امروزه عروسکی در دست دلالان فساد و تباهی و بازیچهای در بازیهای سیاسی است. به هر تقدیر،وجود ویژگیهای مختص باعث میگردد که زنان به حکم فطرت طبیعت و حکیمانه، ترجیحاً مشاغلی را بر عهده بگیرند نظیر مادری و همسری و مدیریت برخانه؛ چنآن چه پیامبر خدا فرمودند: «الرجل سید اهله و المرأْ سیدْ بیتها». چنآن چه وجود این ویژگیها باعث میشود که حضور زن در برخی عرصهها بر او واجب نباشد. تأمین مخارج خانواده و حضور در عرصه کار و اشتغال برای سامان دهی اوضاع خانواده، یک تکلیف برای زن نیست. وقتی بر کسی به عنوان یک تکلیف لازم باشد که مخارج را به عهده بگیرد، باید آن چنان از نظر روحی آماده حضور در عرصه کار باشد که همه صدمات ناشی از اصطحکاکهای اخلاقی، بیحرمتیها، بیعدالتیها و... را تحمل کند؛ زیرا اجتماع و بازار کار، صحنه تعارفات فامیلی نیست. وقتی هم که به خانه برمیگردد، باید بتواند به چشمهای منتظر،پاسخ درخور بدهد. به بیان روشنتر و به دلیل وجود مهم ترین مشغله عالم، یعنی فرزندپروری و مهرگستری، باید وظایفی شکننده را از روی دوش او برداشت که این، خود بزرگ ترین جهاد و تلاش و وظیفه برای او است؛ چنآن چه حق او است که از این قوانین حمایتی برخوردار باشد. علامه طباطبائی در این باره سخنان بسیار رسا و کاملی دارند.ایشان میفرمایند که بعضی امور، تکلیف هستند و تلقی حق از آنها غلط است. اموری نظیر جهاد و قضاوت، وظایف سنگین و بارهای کمرشکنی هستند که خداوند زنان را از آنها معاف کرده است. وجود حیات احساسی در زنان، به عنوان یک ویژگی تکوینی، باعث شده که شریعت، خود را با آن تطبیق دهد و این تکالیف را از آنان نخواهد؛ ولی در عوض، تصدی مشاغلی که با روحیه احساسی آنان خوشایند افتد، مانند تعلیم و پرستاری، برای آنان ممنوع نشده، بلکه بسیار با تکوین ایشان در تناسب است. این معنای آیه شریفه است که میفرماید: فلا جناح علیکم فیما فعلن فی اَنْفسهنّ بالمعروف بقره، 234 از این رو، چه سلباً و چه ایجاباً این ویژگیها تأثیر خود را در شریعت(حقوق و تکالیف) خواهند گذاشت. تفسیر المیزان، مأخذ قبلی (پایان قسمت اول)