آثار و افکار ابو منصور ماتریدی
آرشیو
چکیده
متن
تا کنون آنطور که شایسته است درباره «ابو منصور ماتریدى»و مکتب او در جهان اسلام، تحقیقاتى به عمل نیامده و اگر مختصر کارى شده بدست ما نرسیده.در کشاکش حبّ و بغض مورخین و صاحبان تراجم، نسبت به اشخاص و افکار، «ماتردیدى»نیز از معرکه، جان سالم بدر نبرده. چنانکه در«الملل و النحل شهرستانى»و«الفرق بین الفرق بغدادى»از او نام و یادى نیامده است.
از میان تمام آثار ماتردیدى-که در همین مقاله خواهد آمد-تنها کتابهاى«المقالات»، «پند نامه»و«التوحید»به چاپ رسیده و بقیه رد کتابخانهها و موزههاى دنیا به صورت خطّى، باقى مانده است.
آثار دیگرى از پیروان و شاگردان او چون: «خلافات الاشاعرة مع الماتریدیه»از عبد الله بن موسى، مخطوط در«دار الکتب المصریة»و«الروضة البهیة فیما بین الاشعریة و الماتردیدیة»از«حسن بن عبد الحسین»معروف به«ابى عذبه»و کتاب «المقاصد تفتازانى»و«اصول الدین بزدودى» و«المرام فى عبارات الامام»از«بیاضى»و...هم هست که بتوان درباره«ماتردیدى»از آن بهره جست، اما متأسفانه در اختیار نیست.
شیخ ابو منصور محمد بن محمد بن محمود ماتریدى سمرقندى (1) ، از کبار ائمة حنفیه ماوراء النهر است که با القاب علم الهدى، امام الهدى (2) ، امام المتکلین، حضرت شیخ و حضرت خواجه (3) در قرون سوم و چهارم هجرى مىزیسته است.هرچند مورخین نسبت او را به ابو یعقوب خالد بن زید بن کلیب انصارى (4) رساندهاند، اما از والدین او اطلاعى نداریم.ولادت «ماتریدى»را از روى قرائن به سال 238 هجرى قمرى (5) و وفات وى را همه تواریخ و تراجم سال 333 دانستهاند.
«ماتریدى»منسوب به«ماترید»زادگاه اوست که قریهاى در نزدیکى سمرقند بوده و آن را به صورت«ماتیریب»، «ماتربت»و«ماتردود»هم گفتهاند.
بارتولد مىنویسد:«ماترد-ماتریت در «ربض»اکنون در شمال غربى شهر، ییلاق ساکنان متمکن شهر سمرقند است.
و صفى الدین بغدادى نیز آنرا«به کسر التأثم یاء ساکنه و راء ثمّ باء موحدة (ماتیرب)محّلة بسمرقند»گفته است. (7) در باب تسمیه این قریه به «ماترید»وجوهى ذکر شده است. (8)
ماتریدى در محضر اساتید چون«ابو بکر احمد بن اسحاق جوزجانى»، «محمد بن مقاتل رازى»، «نصیر بن یحیى»و«ابو نصر عیاضى»، علوم زمان خویش را آموخت. (9) و در علم کلام از سرآمدان عصر خویش گشت.وى به فضائل اخلاقى آراسته تو متصّف به کمالات بوده است.در باره او گفتهاند:
«حضرت شیخ را در قریه ماتردید باغ بود. اکثر نهال آن را خود مىنشانیدند در کتاب حیرة الفقها آورده است که خادم کلند مىزد و شیخ تاک مىنشانیدند.آواز بانگ نماز بلند شد.شیخ خواست نهال گذارد به مسجد رود، از براى نشانیدن تاک تأخیر کرد.بعد از سالى پادشاه به هر باغى چند کوزه بدعت نهاد.حضرت شیخ گفت:این بدعت از شومى آن تأخیر است که من از براى تاک، در کار نماز کردم.این مىگفت و دستار مبارک بر زمین مىزد و مىگریست.» (10)
همچنین مىگویند:«روزى شیخ در باغ بود، رسول خلیفه بغداد که از براى سئوال یک مسئله از بغداد به سمرقند آمده بود، بر در باغ شیخ رفت، شیخ به لباس جریده بیرون آمد، رسول پرسید که: مولان کجاست؟شیخ گفت:مولانا خداست، باز پرسید که خواجه کجاست؟شیخ گفت:خواجه مصطفاست.باز پرسید که شیخ کجاست؟در جواب گفت:شیخ این پیر گداست. (11) »
ماتریدى به یکى از مشایخ عصر خویش در سمرقند که«خواجه عبدى درون»نام داشت، ارادت خاص داشته است.چنانکه در قندّیه آمده است:«و از حضرت شیخ ابو منصور ماتریدى رحمة اللّه تعالى مروى است که ایشان فرمودهاند که مرا بعد از وفات من به نزدیک حضرت خواجه «عبدى»درون دفن کنید که ایشان گفتهاند که تا نیم فرسخ راه، همسایه خود را شفاعت خواهم کرد، تا که از شفاعت ایشان محروم نمانیم». (12)
شیخ ابو منصور ماتریدى، صاحب کرامات بوده است، بطورى که مردم سمرقند سر مزار او حاضر مىشده و به زیارت مىپرداختهاند و هر بلایى که در عالمان و زاهدان شهر در مسجدى که قبر او در آنجاست جمع مىشده و دعا مىکردهاند و آن بلا و و با دفع مىشده است. (13)
شاگردان ماتریدى
چهار تن از معروفترین ائمه حنفى ماوراء النهر یعنى: (14)
1-ابو القاسم اسحق بن اسماعیل، مشهور به حکیم سمرقندى(م 340). (15)
2-ابو الحسن على بن سعید الرستغفنى.
3-ابو بکر محمد عبد الکریم بن موسى البزدوى (م 390).
4-ابو اللیث بخارى.
از شاگردان ماتریدى بودهاند که پس از وفات او از اصول علم کلام ماتردیدى در ماوراء النهر پاسدارى کردند.
پیروان ماتریدى
در میان ائمه حنفى و اهل سنت ماوراء النهر، علماى بسیار متمایل به این فرقه بودند، چنانچه اشعرى مىگوید:«بیشترین طرفداران سنت و جماعت در عراق و شام و خراسان، اشعرى، و در ماوراء النهر، ماتریدىاند.» (16)
از شمار ماتردیدیان ماوراء النهر، چند نفر معروفتر از دیگرانند.
1-بزودى«محمد بن الحسین بن عبد الکریم بن موسى بن مجاهد ابو السیر البزدوى» (17) (م 493) از علماى ماوراء النهر (17) ابن قطوبغا از قول عمر سفى مىگوید:بزودى شیخ و پیشواى یاران ما در ماوراء النهر بود که شرق و غرب را با تصانیفش پر کرده بود که هم در اصول و فروع دین بودند. (19)
کتاب معروف بزودى«اصول الدین»است که پایههاى اعتقادى او را اصول عقاید ماتریدى تشکیل مىدهد.
2-نسفى، نجم الدین عمر نسفى(م 593)که در واقع از شاگردان بزودى بود، صاحب تألیفات بسیارى است، از جمله:کتاب«القند فى تاریخ سمرقند»که سه نسخه خطى آن در کتابخانههاى روسیه موجود است.و عبد الحکیم تاجر خلاصهاى از آن را بنام قندیه تألیف کرده و این کتاب به کوشش آقاى ایرج افشار در تهران به چاپ رسیده است. از آثار دیگر او«العقائد الشیعه»است«در واقع این کتاب، خلاصه اصول عقایدى است که در کتاب«تبصره الادلة»شیخ ابو معین نسفى آمده است.» (20)
نسفى و شارح کتاب عقاید او یعنى تفتازانى، عبارت اهل الحق را هر جا بکار مىبرند مرادشان «ماتریدیه»است.چنانکه اولین جمله کتاب العقائد النسفیه این است:«قال اهل الحق:حقائق الاشیاء...»و نیز مانند«احتج اهل الحق» (21) مقبره نسفى در کتاب تربت ماتریدى در قبرستان چاکردیزه سمرقند است.
3-بیاضى:یکى دیگر از شاگردان و پیروان ماتریدى است که کتاب او«المرام فى عبارات الامام»از منابع اصول عقاید ماتریدى محسوب مىشود.
4-نسفى:ابو معین(م 508)از بزرگترین کسانى است که به یارى مکتب ماتریدى اقدام کرد. ابو معین نسفى در میان ماتریدیه همچون باقلانى و غزالى بین اشعریه است و بدون شک کتاب تبصرة الادلة او که هنوز به صورت خطى باقى مانده است، دومین منبع ماتریدى بعد از کتاب التوحید بشمار مىآید و کتاب العقائد النسفیه جز فهرستى از کتاب تبصرة الادلة نیست. امام نور الدین صابونى(م 580 ه)در مناظراتش بافخر رازى مىگوید:«اى مرد من کتاب تبصرة الادلة را خواندهام و عقیده دارم که هیچ عقیدهاى کاملتر از آن نیست.» (22)
5-حکیم سمرقندى:شیخ ابو القاسم حکیم سمرقندى از شاگردان و یاران شیخ ابو منصور ماتریدى است.چنانکه از کتاب القند فى تاریخ سمرقند و خلاصه آن یعنى قندیه عبد الحکیم تاجر برمىآید، ماتریدى همراه با حکیم سمرقندى در رباط غازیان سمرقند در جلساتى با کرامیه و معتزله به بحث و مجادله مىپرداختهاند (23) حکیم ابو القاسم سمرقندى در قبرستان چاکردیزه سمرقند مدفون است. (24)
6-اسفراینى:ابراهیم بن محمد بن مهران اسفراینى(م 418 ه)منسوب به اسفراین از شهرهاى قدیم خراسان (25) از شاگردان و پیروان ماتریدى است.وى نیز همچون ابو منصور مباحث و مناظراتى با کرامیان داشته است.
7-محمد بن یمان ابو بکر سمرقندى:صاحب کتاب معالم الدین، الرد على الکرمیه و الاعتصام. (26)
ماتریدى و فرق دیگر
شیخ ابو منصور، اصول عقاید حنفى را اصلاح کرده و آن را به منزله اصول اعتقاد صحیح اهل سنت قرار داد.این اصول عقاید، به علم کلامى تبدیل شد که شیخ آن را در مدرسهاى که خود در سمرقند ساخته بود و به«مدرسه ماتریدى» شهرت داشت تدریس مىکرد.بدین ترتیب ماتریدى متکلم این مدرسه و رئیس اهل سنت و جماعت ماوراء النهر گردید و متکلمین حنفى ماوراء النهر را ماتریدى نامیدند.کلمه حنفى به کسى اطلاق مىشد که متخصص در فقه ابو حنفیه بوده است.
مىدانیم که تعالیم شیعه در زمان آخرین امراى سامانى در ماوراء النهر و خراسان پیروانى داشته که پدر و برادر ابن سینا نیز جزء آنها بودهاند.اما حسن توجه روحانیان سنى نیز برخلاف عنایتى که سامانیان نسبت به دین و نمایندگان آن مبذول داشتند معطوف به آن دودمان نبوده.
در همین ایام به دستور سامانیان ابو القاسم سمرقندى و ابو منصور ماتریدى (27) مأمور تدوین دستورى دینى به زبانهاى فارسى و عربى شدند. در حالى که پیرامون سنت و جماعت را«فرقه ناجیه» (28) مىنامیدند.
این فرقه در اصل دو شاخه بودهاند.فرقهاى تابع ابو الحسن اشعرى که اینان را اشعریه مىنامیدند.و گروهى پیرو شیخ ابو منصور ماتریدى که آنان را ماتریدیه مىگفتند، اکثر بلاد بخارا، بلخ و خوارزم و سمرقند و کاشغر و فرغانه و هندوستان و ترکستان ماتریدى بودهاند.
ابو منصور کوشیده است تا حد وسطى را بین جریان عقل گرایى اعتزال و جبر بدون چون و چراى اشاعره و کرامیه و نجاریه و فرق دیگر قرار دهد، در حالى که در برابر جریانات انحرافى گروههاى دیگر چون:دهریه و دیماینه و مجسمه بایستد.و چنانکه در صفحات پیش گذشت در مدرسه ماتریدى سمرقند و در رباط غازیان همراه با ابو القاسم حکیم سمرقندى در رد دلائل کرامیه و معتزله مىکوشیده است.
هنگامى که مجسمه و حشویه قائل بودند که خداوند چون انسان داراى علمو قدرت و چشم و گوش است با توجه به اعتقاد او برداشتن صفحا قدرت و سمع وبصر و علم، عقیده خود و این فرقهها را اینطور آشتى مىدهد6«خداوند داراى صفات علم و قدرت و کرامت و بخشش است اما نه بصورت تشابهى که بین او و مسماهاى دیگر وجود دارد چنانکه عدهاى گمان کردهاند.» (29) و در جاى دیگر مىگوید خداوند یکتاست و شبیهى ندارد. (30)
و باز اشاره مىکند به اینکه«در اثبات اسماء و تحقیق صفات خداوند تشابهى نیست، پس خداوند، عالم است اما نه مانند علماء» (31) بیشترین دفاع ماتریدى از عقائد خود در برابر کرّامیه بوده است.
کرّامیان گروهى از مسلمانان از پیروان ابو عبد الله محمد بن کرّام بودهاند مهمترین نکته از اصول عقاید ایشان این بود که مىگفتند:ذات خداوند جوهر است و چسبیده به عرش (22) .در باب اعتقاد مىگویند:ایمان فقط اقرار به لسان است نه تصدیق به قلب، بنابراین گفتن شهادتین کافى است. (33)
کرّامیه در عصر ماتریدى و یکى دو قرن بعد پیروان زیادى بدست آوردند، چنانکه در شهر سمرقند پیروان کرّامیه و معتزله هفده مدرسه داشته و در آن مدرسهها درس مىگفتهاند.در این میان شیخ ابو منصور ماتریدى به دفاع از اصول عقائد اهل سنت برخاسته و با القاء درس و تصنیف کتب متعدد در اصول دین و علم کلام آنچه را که وظیفه خود مىدانسته به انجام رسانده است.
بطور کلى هر چند فرقه ماتریدى در اصول به مذهب اشعرى نزدیک و با آن متشابه بود و هر دو در مخالفت با معتزله با یکدیگر اشتراک داشتند، با این حال بین اشعریه و ماتریدیه نزاع برقرار بود.
ملا الیاس در حاشیه عقاید نسفى مىگوید: «لازم است که ماتریدى را همگام با اشعریون در مخالفت با اصول عقائد معتزله و اثبات آنچه که سنت و جماعت به آن معتقد است بشماریم». (34) اما مورخین کوشیدهاند نام ماتریدى را کمتر از اشعرى در آثار خود ضبط کنند مثلا ابن الندیم در الفهرست نامى از او نیاورده است، حتى عمر نسفى نیز که اصول عقائد ماتریدى را گسترش داده هم به او اشارهاى نکرده است.
آثار ماتریدى
در لا به لاى کتب تاریخ و طبقات (35) و اعلام، آثار زیادى را از شیخ ابو منصور ذکر کردهاند که احتمالا بعضى از آنها در طول زمان از بین رفته است، اما بعضى بصورت خطى در کتابخانهها مانده و فقط معدودى به چاپ رسیده است.آثار ماتریدى را به شرح ذیل نام بردهاند که درباره هر یک توضیح داده خواهد شد.
1-پند نامه:این کتابه کوشش آقاى ایرج افشار، از روى دو نسخه عکسى:یکى نسخه 1184 کتابخانه حسین چلپى در ترکیه و دیگرى مجموعه کتابخانه قانع از مجموعه(5426)در مجموعه فرهنگ ایران زمین، جلد نهم به چاپ رسیده است.این کتاب با این جملات به قلم کاتب است آغاز مىشود: «من فوائد قطب المشایخ قدوة السمالکین ابو منصور ماتریدى السمرقندى رضى الله عنه و هى عشر ابواب».پند نامه کتابى است در حکمت و موعظه و اخلاق با نثر شیوا و شیرین که خصوصیات سبک دوره اول نثر فارسى قرن چهارم هجرى را داراست بجز باب هشتم که حاوى یازده پند است بقیه ابواب چهل تا شصت اندرز را داراست به عنوان نمونه سرآغاز هر باب را نقل مىکنیم:
باب اول:با خداى تعالى باید ساخت، همه بستانند و او بدهد چون او دهد کس نستاند.
باب دوم:تقوى را سپاهى بىهزیمت شمر، از نادان دانا نماى حذر کن.
باب سوم:از براى جاه و مال مخاطره کن هر که بدین کار نکند سخنش مشنو.
باب چهارم:زبان از خو کردن به دشنام بد صیانت کن.
باب پنجم:حق اهل بیت خویش بشناس و بر ایشان استخفاف مکن.
باب ششم:به رضاى خلق، زندگانى خوش گردان.
باب هفتم:برگذشته و شکسته و ریخته افسوس مخور.
باب هشتم:هر که به سال و عرم از تو بیش باشد او را بزرگ دار.
باب نهم:معیوب را شوم دان.
باب دهم:هرن به خوارى دست آر تا عزیز شوى (36)
2-کتاب التوحید:در شرحخ اصول عقائد و رد ادّله مخالفین است براى اولین بار در سال 1970 همراه با مقدمه پاورقى و تصحیح دکتر فتح اللّه خلیف استاد یار فلسفه اسلامى دانشگاه اسکندریه مصر، در انتشارات دار المشرق بیرون به چاپ رسیده است.اهمیت این کتاب در این است که مباحث زیرین ار همراه با ادّله مخالفین ثبت کرده است و مىتواند یکى از اسناد مهم در حفظ این ادله باشد:
اقاویل المجوس و بیان فسادها(ص 172)
اقاویل الدهریه و بیان فسادها(ص 141)
اقاویل السمنیة و بیان فسادها(ص 153)
مسألة فى صفه اقاویل الثنویة(ص 157)
ماتریدى با توجه به اینکه مقدم بر ابن الندیم(م 379)و قاضى عبد الجبار همدانى(م 415)و شهرستانى(م 558)بوده است، با توتجه به تألیفات ایشان در کلام، کتاب التوحید از مهمترین کتب اساسى در علم کلام محسوب مىشود.
3-تأویلات اهل السنة:تفسیر کبیر ماتریدى که تأویلات قرآن با تأویلات اهل السنة نام دارد، یکى از تفاسیر بزرگى است که بر قرآن نوشته شده است، این کتاب هنوز به چاپ نرسیده و فقط پارهاى نسخ خطى از آن در کتابخانههاى جهان همچون مصر وجود دارد.گویا، اخیرا در مصر از آن چاپ عکسى به عمل است. (37)
4-کتاب المقالات:کتاب دیگرى است در اصول عقاید ماتردیدى که مىگویند در حیدر آباد دکن به چاپ رسیده است.
آثار دیگر ماتریدى که در طبقات و تراجم از آن نام بردهاند عبارتند از:
5-کتاب رد اهل الادله (38) ، 6-بیان اوهام المعتزله، 7-رد اصول الخمسه لابى محمد الباهلى، 8-الرد على القرامطه، 9-مآخذ الشرائع، 10- الجدل فى اصول الفقه، 11-شرح الفقه الاکبر للامام ابى حنیفه النعمان.
اصول عقاید ماتریدى
با نگرشى اجمالى بر کتاب التوحید، گفتارهایى کوتاه را درباره اهم عقاید ماتریدى برگزیدیم که ذیلا آمد.آشنایى کامل با عقائد این مکتب از حوصله این بحث کوتاه خارج است.
ایمان
ماتریدى به دلائل سمعى و عقلى تصدیق به قلب را فقط اسباب ایمان مىشمارد. (399) سپس به رد نظریه کرامیه مىپردازد.زیرا ایشان معتقدند که ایمان فقط اقرار به لسان است نه تصدیق به قلب (40) :«قال قوم الایمان هو الاقرار باللسان خاصة و لیس فى القلب شئى» (41) یکى از دلایل عقلى را این آیه معروف قرآن کریم(49/14) مىشمارد.«قالت الاعراب آمنا:قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمایدخل الایمان فى قلوبکم»زیرا خداوند به کیفیت ایمان ایشان آگاه بود.
ماتریدى در بخش دیگر از کتاب التوحید مىگوید:«استثنا در ایمان جایز نیست، زیرا در مورد شک و تردى بکار مىرود و خداوند در ایمان انسان را از شک و تردید بر حذر داشته است چنانکه مىفرماید:«و لم یرتابوا»(49/15)و سپس قطعیت ایمان و خالى بودن از شک و تردید را در«قولوا آمنا بالله»(2/136)لازم شمرده است. (42)
تفتازانى شارح عقائد نسفى حکه خود نیز از ماتریدیان بود، درشرح جمله«الایمان هو التصدیق...»مىگوید:«ایمان تصدیق به قلب است و اقرار، شرطى براى اجراى احکام در دنیا، زیرا تصدیق به قلب امرى باطنى است و باید علامتى داشته باشد، هر کسى با قلبش تصدیق کند و با زبانش اقرار نکند در نزد خداوند مؤمن است هر چند در احکام دنیا مؤمن نیست.و هر کس با زبانش اقرار کند و با قلبش تصدیق ننماید منافق است». (43)
سپس تفتازانى اشاره مىکند که این عقیده شیخ ابو منصور ماترید است و چند سطر بالاتر نیز به «شمس الائمه و فخر الاسلام»یعنى«على بن محمد بزدودى»که از شاگردان ماتریدى است اشاره کرده بود که صاحب این عقیده در ایمان است.
صفات بارى
خداوند داراى صفات ازلى قائم به ذات از قبیل علم و حیاة و سمع و بصر و کلام و قدرت و اراده و تکوین و رحمت و رزق که از صفات ذاتى و فعلى است مىباشد و بین صفات ذاتى و فعلى او تفاوتى نیست.ماتریدى اضافه مىکند:«وقتى مىگویى خداوند متصف به صفات است به این معنى است که صفات او ازلىاند. (44) »
در کتاب شرح العقائد المحشى آنجا که تفتازانى مىگوید:«پس ثابت مىشود که خداوند داراى هشت صفت:علم و قدرت و حیاة و سمع و بصر و اراده و تکوین و کلام، است. (45) »ملا الیاس در حاشیه شماره هشت مورد در نظر ماتریدیه فقیهترین آنها اشعرى، مورد تأکید است، ولى صفت تکوین را به قدرت معطوف مىدارند و بدین ترتیب صفات خداوند در نظر ایشان هفت است (46) ».
در شرح تفتازانى در جاى دیگر مىآید:«صفت کلام که از حیث وحدت مورد اختلاف است جمهور اشاعره و ماتریدیه قائل به وحدت صفت کلاماند. (47) »
در باب شنیده شدن کلام خدا، تفتازانى مىگوید:«اما الکلام القدیم الذى صفة الله تعالى فذهب الاشعرى الى انه یسمع و منه الاسنى ابو السحاق الاسفراینى و هو اختیار الشیخ ابى منصور الماتریدى رحمه الله تعالى» (48)
وحدانیت خداوند
ماتریدى بر اثبات وحدانیت خداوند فقط دلیل تمانع را مطرح نمىکند (49) که در قرآن کریم در آیات متعددى به آن اشارت رفته است همچون: «لم کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا»(21/22)یا: «أم جعلوا اللّه شرکاء خلقوا لخلفه»(13/61)و آیات دیگر.بلکه ادله دیگرى نیز مطرح کرده است.
1-اگر خداوند یکتا نبود، جهان نامتناهى نبود. (50)
2-پیامبران که آیات بینات را آوردهاند خود نشانه وحدانیت خداوند است.اگر خداوند شریک داشت مانع مىشد که پیامبران آیاتشان را بیاورند. (51)
3-دقت در آفرینش جهان و پیروى از یک سنت، دلالت بر یکتایى او دارد.چه اگر الهى با الله بود، تدبیر در امور جهان یکسان نبود و آسمان و زمین و ماه و خورشید هر یک به اراده یکى از شرکاء سیر مىکردند. (52)
4-خداوند یکتا و بىشبیه است، دائم تو قائم و بىتضاد است.این تأویل آیه«لیس کمثله شئى»(42/11)است، زیرا هر چیزى که شبیه داشته باشد متعدد است و اقل آن دو است و هر چیز داراى ضد در دایره فنا قرار مىگیرد و ضد آن هلاک مىشود. (53)
ماتریدى بر اساس آیه فوق جایز مىشمرد که به خداوند«شیئى»گفته شود، ولى اطلاق«جسم» را جایز نمىداند. (54)
مسأله رؤیت
یکى از بحث انگیزترین مباحث کلام اسلامى، بحث«رؤیت»است.اصولا بیشتر بحثهاى کلامى ناشى از پیچیدگیهاى اقتصادى و فرهنگى جوامع است، هر چند دلائل دیگرى نیز براى پیدایش علم کلام آوردهاند، ولى صریحا قدما و متأخرین به این مسأله اشاره نکردهاند که تضادهاى فکرى در بین افراد یک جامعه عامل مهمى در پیدایش این قبیل افکار بوده است.در جامعه صدر اسلام خبر از این بحثها نیست، اما با وفات پیامبر(ص)و اختلافات خلفا این مسائل شکل مىگیرد، مثلا پیدایش مرجئه جز به سیاست و اختلافات سیاسى به چیزى مربوط نمىشود، مسأله حلال و حرام رزق به عقیده نگارنده چیزى جز جدال بین فقیر و غنى و حاکم و محکوم نمىباشد و مطالب دیگر که این بحث جاى آنها نیست.
رؤیت در مکتب ماتریدى، به دلائل سمعى و بدون کیفیت واجب شمرده شده است.زیرا کیفیت براى مخلوق است و خداوند بدون وصف قیام و قعود و اتکاء و تعلق و اتصال و انفصال و نور و ظلمت و...قابل رؤیت است. (55)
ماتریدى مىگوید:«عقل نمىتواند برهانى براى جواز رؤیت خداوند ارائه دهد، پس باید آن دنیا مىبینند ولى کفار از رؤیت او در قیامت محرومند.چنانکه در قرآن کریم مىفرماید:«أنهم عن ربه یومئذ لمحجوبون.»(15/83)
ماتریدى معتقد است اگر خدا رؤیت نمىشد حکمتى براى نفى ادراک نبود، در حالى که غیر به غیر رؤیت دیده مىشود.دلیل دیگر اینکه موسى علیه السلام گفت:«رب ارنى انظر الیک» (7/143)زیرا اگر رؤیت جایز نبود این سئوال از طرف پیامبرى که امین رسالت مىباشد، جهل شمرده مىشد.همین سئوال را نوح و آدم(ع)نیز مطرح کردند، اما خداوند را معاتبه کرد ولى موسى(ع)را مأیوس نساخت و فرمود«انظر الى الجبل فان استقرا مکانه فسوف ترانى»(7/43)در حالى که اگر رؤیت ممکن نبود این سئوال کفر محسوب مىشد. (57)
فخر الدین رازى در باب رؤیت، عقیده ماتریدى را اختیار کرده است و مىگوید (57) :«مذهب ما در این مسأله آن است که مذهب امام ابو منصور ماتریدى علیه الرحمة و الغفران است و آن است که اثبات رؤیت به دلیل عقلى نکنیم، لیکن تمسک به ظواهر قرآن و اخبار و اثبات رؤیت کنیم، پس اگر خصم خواهد که تأویل ظاهر آن کند به دلیل، بر دلیلهاى عقلى وى اعتراض کنیم و او را از آن تأویل کردن منع کنیم.
امام فخر رازى در این بحث به دلائل سمعى و آیات و ابیات روى مىآورد.مثلا آیه«وجوه یومئذ ناصرة الى ربها ناظرة»(75/23)و آیه«رب ارنى انظر الیک...»(7/143)فخر رازى مىگوید: «استدلال به این آیه دو راه دارد:یکى اینکه حدقه به سوى مورد رؤیت بچرخد و معنیش این باشد (رب ارنى اقلب حدقتى...)پس به این معنى است که حضرت موسى براى خداوند جهت قرار داده که این استدلال محال است.و راه دیگر این است که «انه رتب على الارائة2و معنى«مرتب على الارائة» رویت است نه گرداندن چشم. (59)
نوع دیگر رؤیت به معنى شناخت است چنانکه در آیه«افلا ینظرون الى الابل کیف خلقت»افاده شناخت کیفیت مىکند نه تقلیب حدقه. (60)
در برابر معتزله که کلمه«ناظره»را در آیه: «وجوده یومئذه ناضرة الى ربها ناظره»به معنى انتظار گرفتهاند.ماتریدى این استدلال را مردود مىشمارد، چه انتظار در دنیا صادق است نه در آخرت که محل وقوع و وجود است و از طرفى حرف «الى»براى نظر به سوى کسى استعمال مىشود، چنانکه گوییم«نظرت الى محمد»نه براى انتظار. (61)
خداوند محدود به مکان نیست
یکى از مباحث کتاب التوحید درباره«وصف به مکان»در مورد ذات بارى تعالى است در کشاکش عقائد مختلف متکلیثن خصوصا معتزله در تفسیر آیه«الرحمن على العرش استوى»(20/5)و آیه«و مایکون من نجوى ثلاثه الا هو رابعهم»(58/7)و آیات دیگر ک9ه خداوند را به عرش یا به کلیه مکانها چسبیه یا محدود مىشمارند، ماتریدى مىگوید:همه این احتجاجات به این دلیل است که همه چیز متعلق بدوست و نسبت دادن خداوند به مکان در قرآن براى وصف است، زیرا او متصف به علو و رفعت و جلال و عظمت است، چنانکه خود مىفرماید«وله ملکوت السموات و الارض»اضافه خاص به او از باب اختصاص به کرامت و منطلت و تفضیل است، مانند «ان اللّه مع الذین اتقوا»و «ان المساجد للّه»و عبارت«نافة اللّه»و«بیت اللّه»در آیات قرآن.
همه این امثال براى تخصیص و تفضیل و ولایت خداوند بر جهان است که از تغییر و زوال و بطلان مستثنى است. (62)
ماتریدى در جاى دیگر مىگوید: (63) اصل اعتقاد ما بر این است که هیچ چیز چون ذات خداوند نیست«لیس کمثله شیىء»بنابراین او از ذات خود، شباهت هر چیز به خود را نفى کرده، همچنین در افعال و صفات نیز او متعال از اشباه است، بنابراین تدر همه امور از قبیل رؤیت و اتصاف به مکان و غیر ذلک لازم است از خداوند نفى شباهت شود.
افعال عباد
فرق اسلامى در باب افعال عباد اختلاف نظر دارند، بعضى افعال را از طرف بنده مجاز دانسته و حقیقت آن را به خدا نسبت دادهاند.عدهاى نیز افعال عباد را حقیقت شمردهاند (64) .جهمیه به جبر مطلق اعتقاد دارندو مىگویند عبد بر احداث و کسب شى قادر نیست و معتزله قائل به ایجاد و کسب توأما مىباشند، ماتریدى حد وسط این دو نظریه را ارجح شمرده است و مىگوید:«بنده قادر به ایجاد و احداث نیست بلکه بر کسب قادر است.» (65)
ماتریدى عقیده دارد که انسان در حقیقت فاعل مختار است و او فاعل کاسب است، همانطور که خداوند بزرگ براى انسان فعل و اختیار را محقق کرد و گفت:«اعملوا ما شئتم»(41/40)و گفت: «افعلو الخیر»(22/77)و بنا بر آیه«و الله خلقکم و ماتعملون»(37/96)هر چند فعل به خداوند منسوب است براى این است که آن را از عدم بوجود آورده، ولى انسان است که آن را کسب مىکند و فعلیت مىبخشد (66) بنابراین فعل هم به خداوند نسبت داده مىشود، هم به انسان، پس اگر منسوب به خدا باشد«خلق»و اگر به عبد اضافه شود«کسب»نام مىگیرد (67) .بدین ترتیب ماتریدى خلأبین اشعریه و معتزله را اینطور پر مىکند.
حکم مرتکب کبیره
در باب مرتکب گناه کبیره، هر یک از فرق اسلامى نظریه خاص خود را دارند.چنانکه خوارج مىگویند:مرتکب کبیره کافر است و معتزله قائل به«المنزلة بین المنزلة»هستند.
در این میان اشاعره و خصوصا ماتریدیه مانند دیگر نظریات خود راه اعتدال در پیش گرفتهاند. ماتریدى مىگوید:همه کسانى که معتقدند مرتکب گناه کبیره کافر است، بنا به قول خود مستوجب خلود در آتش جهنم، اما کسانى که به آیات خدا ایمان دارند و او را«غفورا رحیما» مىدانند شایسته پاداش و غفرانند (68)
مرجئه نیز معتقدند که هر گناهى صاحبش را از ایمان خارج مىکند و وعید را لازم مىشمارند.اما به وسیله ادله قرآن و استدلال مؤمنان ایمان همان تصدیق است و بدین ترتیب احکام قرآن در حلال و حرام جارى شده است.چنانکه به دلائل سمعى که از قرآن نقل مىشود و معلوم مىگردد که ومن نیز مرتکب گناه صغیره یا کبیره مىشود: «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص» (2/178)«الذین آمنوا و لم یهاجروا»(8/72) و آیات دیگر...بنابر آنچه گذشت مىبینیم که اسم مؤمن بر کسى که گناهى مرتکب شده است هم اطلاق مىگردد. (69)
در این باب، عمر نسفى نیز نظیر همین عقائد را در«العقائد النسفیه»آورده است. (70)
در عقیده ماتریدیان، به استناد به آیه «هو الذى خلقکم فمنکم کافر و منکم مؤمن» خداوند انسان را به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم کرده است و منزلتى بین المنزلین نیست، اما مؤمن بخاطر ارتکاب گناه کبیرهاى چون زنا یا قتل از اسلام خارج نمىشود و خداوند بزرگ بوسیله آیات مکرر خبر داده است که مؤمنان مرتکب گناه مىشوند ولى بوسیله توبه آمرزیده مىگردند «توبوا الى الله جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون» (71) و در عین حال نام ایمان بر مسلمانان باقى است:ماتریدى مىگوید:کفر در عرف به معنى تکذیب است و مرتکب کبیهر هنگام ارتکاب، تکذیب کننده خداوند نیست. (72)
شفاعت
شفاعت نیز از مباحث معتنا به در کلام اسلامى است.با توجه به اینکه این کلمه و کلمات هم ریشه آن چندین بار در قرآن آمده و صریحا به آن اشاره شده، باز هم مورد اختلاف واقع شده است.شیعه معتقد است که پیامبر و اهل بیت در روز قیامت براى مسلمانان و حتى اگر بخواهند براى کفار شفاعت کنند، مقبول خداوند واقع مىشود که این نظریات را معتزله نمىپذیرند.
ماتریدى به شفاعت معتقد است و مىگوید: شفاعت از بزرگترین مسائلى است که باعث بحث و اختلاف است.
در حالى که قرآن و احادیث پیامبر(ص)به آن اشاره کردهاند.شفاعت براى امرى است از لغزشهاى بنده که مستوجب عقوبت بوده است و بوسیله شفاعت اخیار و اهل رضا از آن چشم پوشى مىشود.ولى شفاعت براى کفار نیست. (73)
رد عقائد مجسمّه
ماتریدى قائل به«توقیف»در اسماء اللّه است و معتقد است که نامیدن خداوند جز به آنچه خود را نامیده و شرع آن را آورده است، جایز نیست.پس جایز نیست که بگوییم:خداوند جسم است، مگر آنکه منظور این است باشد که گوئیم خداوند چیزى است نه مانند چیزهاى دیگر، یا وجودى است غیر از وجودهاى دیگر. (74)
بنابراین، جایز است که بگوئیم:خداوند «شیئى»است.البته«شیئى»داراى معنایى است که در جسم نیست و جسم تابع اعراض و ابعاد است. (75) این مفهوم در آیه«لیس کمثله شیئى» (42/11)و آیه«قل اى شیئى اکبر شهادة قل اللّه شهید»(6/19)وجود دارد.
حدوث اجسام
ماتریدى دلایل مختلفثى را براى حدوث اجسام برمىشمارد که بىشباهت به ادّله معتزله نیست.ماتریدى مىگوید:اعیان به دلیل شهادت خبر و حسّ و عقل حادثند. (76P)
1-به دلیل خبر:آن است که خداوند به حدوث اجسام خبر داده است:«بدیع السموات و الارض» (2/117)«أن له ملک ما فیهن»(3/189).
2-حسّ:ما اعیان را براساس حاجت و ضرورت، حس مىکنیم و هر چیز که با حس ادراک شود و به غیر قائم باشد و محتاج، حادث است، زیرا قدیم به غیر محتاج نیست.
3-عقل:به دلائل عقلى متکلّمین معتقدند که اجسام از حوادث خالى نیستند، و هر چه از حوادث خالى نباشد حادث است.اجسام تابع حرکت و سکون، اجتماع و تفریق، زشتى و زیبایى و کمى و زیادىاند که از طریق حس و عقل ادراک مىشوند.
ماتریدى از طریق حدوث اجسام به اثبات وجود خدا مىپردازد و مىگوید:همانطور که اجسام خود به خود جمع و تفریق نمىشوند و نمىتوانند به اصلاح فساد خود بپردازند، و چون طبایع متضاد خود به خود جمع نمىشود، به ناچار باید وجودى باشد که به گونه دیگر آن را برگرداند و بدین طریق ثابت مىشود که همه این تحولات به دست دانا و حکیمى است که خداوند نامیده مىشود. (77)
همچنین ماتریدى معتقد است که تغییر احوال جهان مانند بزرگ شدن و مردن و... به خودى خود صورت نمىگیرد، زیرا اگر چنین بود رنگ لباس مثلا خود بخود تغییر مىکرد، بنابراین قادر دانایى در پس پرده، احوال جهان را دگرگون مىسازد. (78)
قضا و قدر
قضا و قدر که از پیچیدهترین مباحث علم کلام اسلامى است، از نظر ماتریدى در کتاب التوحید دور نمانده است.وى بعد از اثبات خلق افعال به اثبات وجود قضا و قدر مىپردازد.
در نظر او«قضا»چیزى جز خلق اشیاء و افعال و وضع شیئى در موضوع خویش نیست و به این آیه استدلال مىکند:فقضا هن سبع مساوات خلقهن.
و«قدر» (79) چیزى جز حدى که شیئى بر آن خارج مىشود نیست و آن قرار شیئى است بر آنچه از خیر و شر یا زشتى و زیبایى یا علم و نادانى بر آن است با استدلال به این آیه کریم«انا کل شیئى خلقناه بقدر».
ماتریدى همچنین بین تقدیر معاصى و شرور و قضاى به آن تفاوت قائل است. (80) و مىتگوید تقدیر معاصى و شرور و قضا(خلق)آن از طرف خداست، زیرا خداوند خالق همه چیز است، اما فعل معاصى و شرور از طرف خدا نیست و منسوب به خلق است.
ماتریدى گوشزد مىکند تأدبا شایسته نیست که خلق معاصى به خدا منسوب شود، هر چند خداوند رب و اله و خالق کل شیئى است (81) ولى نمىگوییم خداوند صاحب شیطان و خباثت است و به همین دلیل گفتن اینکه معاصى و کفر به قضاء الله و قدر و اراده او منسوب است ناپسند مىباشد.
در دباله این بحث ابو منصور فصلى را در «ذم القدریه»آورده و به حدیث معروف«القدریة مجوس هذه الامة»اسناد مىنماید، زیرا این گروه، انسان را«فعال مایرید»مىدانسته و نقش مؤثرى را براى خداوند قائل نبودهاند، بنابراین ماتریدى ایشان را مورد ذم قرار داده و در این باب داد سخن مىدهد و آنان را با مجوس مقایسه مىکند. (82)
یادداشتها:
(1)-تاج التراجم فى طبقات الحنفیه، چاپ بغداد، ص 59.
(2)-قندیه، به کوشش ایرج افشار، کتابخانه طهورى، ص 5.
(3)-الانساب سمعانى، چاپ حیدر آباد دکن، ص 498.
(4)-همان مأخذ.
(5)-کتاب التوحید، ابو منصور ماتریدى، چاپ بیروت، ص 2.
(6)-ترکستان در عهد هجوم مغول، بار تولد، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات بنیاد فرهنگ، ذیل محلات سمرقند
(7)-مراصد الاطلاع، چاپ مصر، ج 3، ذیل مایترب.
(8)-رک:سمریه، ابو طاهر سمرقندى، انتشارات بنیاد فرهنگ، ص 33.
(9)-مقدمه کتاب التوحید، ص 3.
(10)-سمریه، ص 78.
(11)-همان مأخذ.
(12)-قندیه، ص 47.
(13)-سمریه، ص 41.
(14)-الفوائد البهیه، ابو الحسنات لکنوى، چاپ قاهره، ص 195.
(15)-الاعلام، خیر الدین زر کلى، چاپ دوم، مطبعه کوستاتسوماس.
(16)-مقالات الاسلامیین، ابو الحسن اشعرى، چاپ قاهره، ص 26.
(17)-تاج التراجم، ص 65.
(18)-همان مأخذ، ص 66.
(19)-همان مأخذ، ص 65.
(20)-مقدمه کتاب التوحید، ص 5.
(21)-شرح العقائد النسفیه، سعد الدین تفتازانى، ص 136.
(22)-مقدمه کتاب التوحید، پاورقى ص 5.
(23)-قندیه، ص 2 و دائرة المعارف اسلام، ذیل محمد بن محمد ماتریدى.
(24)-قندیه، ص 5.
(25)-الاعلام زر کلى.
(26)-تاج التراجم، ص 68.
(27)-ترکستان نامه، ص 568.
(28)-سمریه، ص 79.
(29)-کتاب التوحید، ص 44.
(30)-همان مأخذ، ص 23.
(31)-همان مأخذ، ص 25.
(32)-دائرة المعارف اسلام، ذیل کرامیه.
(33)-مقالات الاسلامیین، ص 141.
(34)-شرح العقائد المحشى، تفتازانى، ص 9، چاپ ترکیه.
(35)-تاج التراجم، ص 59، و الفوائد البهیه، ص 195 و...
(36)-فرهنگ ایران زمین، جلد نهم، صفحات 46 تا 67
(37)-کتاب التوحید، مقدمه، ص 9.
(38)-تاج التراجم، ص 55 نام این کتاب را(از داوائل الادله للکعبى)ثبت کرده است.
(39)-کتاب التوحید، ص 373.
(40)-مقالات الاسلامیین، ص 141.
(41)-کتاب التوحید، ص 373.
(42)-همان مأخذ، ص 389.
(43)-شح العقائد، نسفى، ص 132.
(44)-کتاب التوحید، ص 47.
(45)-شرح العقائد، ص 93.
(46)-همان مأخذ، ص 95، حاشیه، 8.
(47)-همان مأخذ، حاشیه، 11.
(48)-شرح العقائد، ص 104.
(49)-کتاب التوحید، ص 19.
(50)-همان مأخذ
(51)-همان مأخذ، ص 20.
(52)-همان مأخذ، ص 21.
(53)-همان مأخذ، ص 23.
(54)-همان مأخذ، ص 39.
(55)-همان مأخذ، ص 85.
(56)-همان مأخذ، ص 77.
(57)-همان مأخذ، ص 78.
(58)-البراهین در علم کلام، ج 1، و امام فخر الدین رازى، سید محمد باقر سبزوارى، چاپ دانشگاه تهران، ص 171.
(59)-همان مأخذ.
(60)-همان مأخذ، ص 173.
(61)-کتاب التوحید، ص 78.
(62)-همان مأخذ، ص 68.
(63)-همان مأخذ، ص 74.
(64)-مقالات الاسلامیین، ج 1، ذیل مقالات المعتزله و مقالات الاشاعره.
(65)-کتاب التوحید، ص 225.
(66)-همان مأخذ، ص 226.
(67)-229.
(68)-همان مأخذ، ص 332.
(69)-همان مأخذ، ص 333.
(70)-شرح العقائد، ص 129.
(71)-کتاب التوحید، ص 326.
(72)-همان مأخذ، ص 334.
(73)-همان مأخذ، ص 365.
(74)-همان مأخذ، ص 38.
(75)-همان مأخذ، ص 39.
(76)-همان مأخذ، ص 11.
(77)-همان مأخذ، ص 17.
(78)-همان مأخذ.
(79)-همان مأخذ، ص 307.
(80)-همان مأخذ، ص 308.
(81)-همان مأخذ، ص 312.
(82)-همان مأخذ، ص 314.