مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
قرب فرائض
حوزه های تخصصی:
نگاه هستی شناختی و سلوکی به مسئله قرب حق و خلق با یکدیگر و بیان مراتب آن در عرفان اسلامی اهمیت زیادی دارد. از منظر هستی شناسی عرفانی، که مبتنی بر وحدت شخصیه وجود و نظریه تجلی است، دو وجه ارتباطی عام و خاص میان خلق و حق وجود دارد؛ قربی را که انسان در سایة پیمودن دو راه ارتباطی باواسطه و بی واسطه بین خود و حق، به دست می آورد، «قرب سلوکی» می نامند. در مقابل، «قرب وجودی»، همان جلوه حق بودن انسان است. قرب سلوکی در سایة بهره مندی از نوافل و فرائض، خود مراتبی دارد که با تحصیل نوافل یا جمع میان نوافل و فرائض و... مراتبی از دایرة کمال و ولایت و دوایر نظیر آن ترسیم می شود. همچنین نیز با تقدّم و تأخّر یکی از آن دو، که «سیر محبّی» یا «سیر محبوبی» نامیده می شود، به اعتباری دیگر چهار مرتبه محبّت، توحید، معرفت و تحقیق با عنوان مراتب قرب شکل می گیرد.
نظریه «خون خدا » در عرفان اسلامی
حوزه های تخصصی:
پرسش اصلی در مقاله پیش رو، معطوف به نحوه تعالی خون انسان کامل و خدایی شدن آن خون (ثارالله) است تا معلوم گردد که آیا ثارالله و انتساب خون به خدا، تعبیری مجازی است یا عبارتی حقیقی است، و اگر انتساب خون به خدا، امری حقیقی و نه از سر مجاز می باشد، آنگاه مفهوم و معنای آن در عرفان اسلامی چه می تواند باشد و چگونه می توان امری مادی و محدود مانند خون را به حقیقتی مطلق و فرامادی (خدا) نسبت داد؟ در مقاله حاضر، نخست، تفسیر مفهوم ثارالله با تاکید بر بحث قرب فرائض و قرب نوافل در عرفان مطرح شده تا با استفاده از قرب فرائض، انتساب خون به خدا به صورت حقیقی بیان شود و این نحوه از انتساب موجب نقص و محدودیت در ناحیه خداوند نباشد. پس از بیان اینکه تعبیر ثارالله متضمن نوعی ارتباط حقیقی (فنا به مثابه شدن) میان انسان کامل و خداوند است، به دو عنصر نهفته دیگر در تعبیر ثارالله اشاره شده و ارتباط حماسه و رثاء با خون مورد بحث قرار می گیرد. نویسنده در خاتمه تلاش می کند به ابعاد عملی و کارکردهای معاصر چنین موضوعی به ظاهر انتزاعی پرداخته و تضاد نظریه خون خدا را با تئوری سکولار مرگ خدا در دنیای امروز گوشزد نماید.
قرب نوافل و فرائض و تطبیق آنها بر مقامات عرفانی
حوزه های تخصصی:
«قرب نوافل» و «قرب فرائض» دو اصطلاح عرفانی برگرفته از متون دینی هستند که در آثار عرفانی فراوان، از آن دو استفاده می شود. در این نوشتار، به هدف تبیین بیشتر برخی از متون دینی از یک سو، و نشان دادن ارتباط عمیق اصطلاحات عرفان اسلامی با متون دینی از سوی دیگر، افزون بر اشاره به آیات و روایاتی که این اصطلاحات از آنها برگرفته شده ، نظرات عمده در چگونگی تطبیق این دو مقام بر مقامات عرفانی بیان گردیده و یکی از آن میان بر دیگران ترجیح داده شده است. روش به کار گرفته شده در این مقاله، «تحلیلی – توصیفی» است و نظریة مختار مقاله در نهایت، آن است که «قرب نوافل» به فنای صفاتی و «قرب فرایض» به فنای ذاتی اشاره دارد و از این رو، دو مقام بالاتر از آن دو نیز تصور می شود که یکی عبارت است از: مقام «جمع میان قرب نوافل و فرائض» و دیگری «مقام تمحض» که در آن مقام، عارف به اختیار خود می تواند در هر کدام از مقامات قرب نوافل، قرب فرایض و جمع میان آن دو قرار بگیرد.
نقد استناد نظریه «رؤیاپنداری وحی» به متافیزیک وصال(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
یکی از اصول ادیان توحیدی، «نبوت» است که خود مبتنی بر وحی است. اندیشمندان دیدگاه های متفاوتی درباره حقیقت وحی و ابعاد گوناگون آن دارند. در این میان، گروهی از روشنفکران معاصر با استناد به برخی از کلمات عرفا، رویکردی متفاوت اتخاذ و نظراتی شاذ در باب وحی ارائه کرده اند. از جمله این افراد عبدالکریم سروش است. از منظر وی وحی همان رؤیا و رؤیا نیز همان وحی است و قرآن از جنس خواب، و نبی اکرم(ص) نیز راوی رؤیاهای رسولانه است. از دیدگاه وی، قرآن کلام محمد(ص) است و به صورت مجازی به خدا نسبت داده شده است. وی معتقد است: جبرئیل وجودی عینی و خارج از خیال پیامبر(ص) ندارد. درواقع وی نقش واسطه گری جبرئیل در انتقال وحی را نفی کرده و پیامبر(ص) را همه کاره وحی معرفی می کند. او برای تبیین دیدگاه خویش، از آراء اهل معرفت در باب متافیزیک وصال و قرب نوافل و فرائض بهره می جوید. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی به بررسی اصل ادعای سروش و استشهادات عرفانی وی، می پردازد و روشن می سازد که اصل ادعای او مخدوش و استشهاد ایشان به متافزیک وصال، ناقص و نادرست است؛ زیرا انسان کامل با رسیدن به مقام فنا، فانی فی الله می شود و در نتیجه فقط مستمع است و سخنی از خویش ندارد.